طلسمات

خانه » همه » مذهبی » عوامل پیدایش معنویت‌های نوظهور

عوامل پیدایش معنویت‌های نوظهور


عوامل پیدایش معنویت‌های نوظهور

۱۳۹۲/۰۴/۲۳


۱۵۹ بازدید

gif;base64,R0lGODlhAQABAAAAACH5BAEKAAEALAAAAAABAAEAAAICTAEAOw== - عوامل پیدایش معنویت‌های نوظهورشناخت نقاط ضعف و کژی‌ها و کاستی‌های عرفان‌ها یا ادیان عصر جدید، کمک می‌کند در ارائه امروزین عرفان اسلامی و بازتولید تعالیم و آموزه‌های آن بر اساس شرایط مخاطب معاصر، به بیراه‌ نرویم و آسیب‌های نوآوری در این حوزه را کاهش دهیم.

gif;base64,R0lGODlhAQABAAAAACH5BAEKAAEALAAAAAABAAEAAAICTAEAOw== - عوامل پیدایش معنویت‌های نوظهورشناخت نقاط ضعف و کژی‌ها و کاستی‌های عرفان‌ها یا ادیان عصر جدید، کمک می‌کند در ارائه امروزین عرفان اسلامی و بازتولید تعالیم و آموزه‌های آن بر اساس شرایط مخاطب معاصر، به بیراه‌ نرویم و آسیب‌های نوآوری در این حوزه را کاهش دهیم.

اشاره

معمولاً این طور گفته می‌شود که ما در عصر بازگشت انسان به معنویت یا بازگشت معنویت به زندگی بشر به سر می‌بریم؛ اما نگاهی به روند شتاب‌زده و گستردة معنویت‌گرایی که بیش از چند دهه از عمر آن نمی‌گذرد، به وضوح نشان می‌دهد با پدیدة‌ انفجار معنویت روبه رو هستیم. انسان مدرن که به سختی دور از معنویات نگه داشته می‌شد و در تمدنی زندگی می‌کرد که غیر از جهان و زندگی مادی برای چیز دیگری ارزش قائل نبود، حریص و عجول و عنان گسیخته به معنویات روی آورده و همانند مردمانی که در قحطی به سر می‌برند و انبار نانی یافته‌اند، سنت‌های کهن عرفانی و معنوی را برگرفته و هر کس تکه‌ یا تکه‌هایی از مکاتب مختلف را چنگ زده و می‌کوشد روح تشنة خود را با آن سیراب کند.

میلتون، پرکارترین محقق در حوزة جامعه‌شناسی ادیان نو‌پدید می‌نویسد: بیش از دوهزار فرقة معنویت‌گرا در آمریکا و بیش از دوهزار جریان معنویت‌جویی در اروپا است و در صد کمی از آن‌ها مشترکند.در حقیقت، با گذشت حدود چهل سال، حدود چهار هزار مکتب و فرقة عرفانی و معنوی در جهان غرب شکل گرفته است. این جریان‌های معنویت‌گرا، طیف بسیار متنوعی را شامل می‌شوند که از عرفان ادیان ابراهیمی تا استفاده از مواد مخدر و روابط آزاد جنسی را در بر می‌گیرد.

در واقع، هر چیز که به نوعی فرصت رهایی از چارچوب‌های جامعة مدرن و روگردانی از هنجارهای تمدن مادی و سرمایه‌داری را فراهم کند، معنویت شناخته می‌شود.در این شرایط، معنویت، هر آن چیزی است که برای اعراض از زندگی مادی و تمدن غالب و ارزش‌ها و هنجار‌های سرمایه‌داری فرصتی فراهم سازد. مادیت برای انسان معاصر، همین مدل یکنواخت زندگی غربی و ارزش‌ها و اهداف زندگی روزمره است و به هر نحو که بتوان از این چار‌چوب بیرون زد و نفسی کشید، صورتی از معنویت ایجاد شده است. معنویت در فرهنگ امروز انسان مدرن یا پست‌مدرن هر گونه فراروی، روگردانی و نه گفتن به معیارها و هنجارهای زندگی مادی مدرن است.

در دنیای امروز که مرزهای فرهنگی کمرنگ شده و سواره‌نظام و پیاده‌نظام رسانه‌اى، ابرفرهنگ غرب را در جهان می‌گستراند، جهان اسلام نیز از حضور این جریان‌های هزار رنگ منزه و پاک نمانده است؛ از این رو مطالعة نقادانة این فرقه‌ها – به خصوص آن‌ها که در ایران پر‌کارترند – ضروری است و کوتاهی در این امر زیان‌های جبران ناپذیری را به فرهنگ و سایر ساحت‌های حیات اجتماعی وارد خواهد کرد.

کثرت فرقه‌های معنویت‌گرایی که در ایران رایج هستند به راستی همت و دانش و مهارت محققان را به مصاف می‌طلبد. البته ممکن است بعضی از صاحب‌نظران ارجمند گمان کنند که بهتر است تنها عرفان اسلامی را ارائه دهیم و در این صورت از نقد این فرقه‌های معنوی بی‌‌نیاز هستیم؛ در حالی که از چند جهت نقد مستقل این جریان‌ها ضروری می‌نماید:

نخست این‌که این فرقه‌ها به سبب نفوذ در فرهنگ مسلمانان تعالیم و روش‌های خود را با برخی آموزه‌های اسلام همانند معرفی کرده و اذعان می‌کنند ما همان چیزی را می‌گوییم و می‌خواهیم که عرفان اسلامی می‌جوید، تنها زبان و شیوة ما امروزى، متفاوت و مردمی‌تر است؛ به این دلیل لازم است تفاوت‌ها و کاستی‌های این جریان‌های معنویت‌گرا نقادی و تبیین شود، تا از این تشبیه جلوگیری کرده و این شبهه را بر طرف کند.

دوم این که عرفان اسلامی برای ارائه، نیازمند زبان و مخاطب‌شناسی امروزین است و نمی‌توان با خواندن آثار گذشته به تنهایی با جامعة امروزی ارتباط برقرار کرد و تحفة‌ای محبوب و دل‌نشین به جامعة فرهنگی ارمغان داد. معنویت‌های نوظهور با این‌که ساختار، اهداف و محتوای مناسبی ندارند، معمولاً ادبیات سهل و دلپذیری را به کار می‌گیرند که آشنایی با آن، اساتید و پژوهشگران عرفان اسلامی را برای بازخوانی و بازتولید عرفان اسلامی برای مخاطب امروزی و در جامعة معاصر، توانمند می‌سازد. سوم این که شناخت نقاط ضعف و کژی‌ها و کاستی‌های عرفان‌ها یا ادیان عصر جدید، کمک می‌کند در ارائة امروزین عرفان اسلامی و بازتولید تعالیم و آموزه‌های آن بر اساس شرایط مخاطب معاصر، به بیراه‌ نرویم و آسیب‌های نوآوری در این حوزه را کاهش دهیم.

شیدایی فطری

همه انسان‌ها، فطرتی الهی دارند که همواره آن‌ها را به سوی خداوند فرا می‌خواند و این صدایی است که هیچ‌گاه خاموش نمی‌‌شود و نوری است که فروغ آن افول نمی‌کند «لاتبدیل لخلق الله».فطرت، همان بعد ملکوتی و روحانی انسان است که در عالم الست و در محضر ربوبی بوده و او را به روشنی شناخته است.عبدالله بن سنان از امام صادق (علیه السلام) پرسید: «کدام فطرت است که ایه شریف «فطرة الله التی فطر الناس علیها» از آن یاد کرده است؟» امام فرمود: «اسلام است که وقتی خداوند از بشر بر توحید خویش پیمان می‌گرفت، به مؤمن و کافر فرمود: ألست بربکم». 1

ابن مسکان می‌گوید از امام صادق (علیه السلام) پرسیدم: «گواهی گرفتن که در ایه «و إذ أخذ ربک من بنی آدم من ذریتهم فأشهدهم علی أنفسهم ألست بربکم قالوا بلی.. . » آمده ایا دیدن حقیقی بوده است؟» فرمود: «آری؛ اما مردم آن را از یاد برده‌اند؛ ولی اصل آن معرفت را از دست ندادند، و به زودی به یاد خواهند آورد و اگر معرفت هم از دست می‌رفت، هیچ کس نمی‌فهمید خالق و روزی‌دهنده‌اش کیست».‌2

فطرت، سطحی از وجود انسان است که در محضر خدا حاضر بوده و شاهد جلال و جمال و شکوه و کمال و نور و سرور و علم و قدرت و لطف و رحمت و سایر کمالات اسمائی و جلوه‌های صفات عالی الهی است؛ از این رو گرایش‌هایی از جان آدمی سربرکشیده و او را به سوی سرچشمة‌ بی‌کران هستی و کمال هدایت می‌کند. با تکیه بر این سرمایة معنوی درون و مطالعة فطرت و دنبال کردن آرزوها و خواسته‌هایش می‌توان به اصل هستی و زیبایی و عشق و کمال رسید.

کسی که کتاب فطرت را مطالعه کند، به خدا می‌رسد. فطرت، هادی درونی و دعوت رسای خدا است که از درون هر انسان، برخاسته، او را به سوی مقصد حقیقی و اصل خویش فرامی‌خواند. طبیعت انسان، چیزی جز این تن مادی است که بیشتر مردم خود را با آن اشتباه می‌گیرند و فراموش می‌کنند که در حقیقت، روحند و هویت اصیلشان منوط به فطرت و بعد ملکوتی‌ وجودشان است.اگر مردم، فطرت الهی خویش را در نظر نگیرند و مقتضیات آن را با مقتضیات طبیعت از هم باز نشناسند، از هدایت‌های فطری محروم و در تمنیات طبیعی گرفتار می‌شوند.3 در این صورت، فریفتة اموری خواهد شد که مطلوب حقیقی و مورد تمنای فطرت نیست.

البته هدایت فطری و دعوت الهی که نور او در وجود ما است هیچ‌گاه خاموش نمی‌شود؛ ولی کسانی که از پس حجاب طبیعت آن را می‌شنوند و می‌بینند، از ملاقات با حقیقت ناب محروم شده، از کژراهة تمناهای طبیعی برای تحقق خواسته‌های فطری می‌کوشند و خود فریبی معنوی از همین‌جا آغاز می‌شود. در این وضعیت، انسان در پی خواسته‌های طبیعی می‌رود و می‌پندارد حقیقت و معنویت را خواهد یافت یا خواسته‌ها مادی و عادی خود را معنویت و مصداق راستین نیاز فطری خویش می‌انگارد.

معنویت‌های نو‌ظهور، در راستای تمنای فطری انسان هستند؛ ولی پاسخی مسخ شده به آن می‌دهند. فطرت، شیفتة عاشق شدن و دل بستن است؛ اما معنویت‌های نوظهور نظیر اشو و کوئیلو، عشقی هوسناک و شهوت آلود را پیشنهاد می‌کنند. فطرت ما تشنة مشاهدة عظمت و شکوه و جلال الهی و تجربة هیبت و خشیت در برابر آن است؛ اما مرلین منسون پاسخ آن را با کلیپ‌ها و موسیقی هولناک بلک متال می‌دهد. ما شیدای پرستیدن هستیم؛ ولی سایبابا خود را خدای پرستیدنی و خالق هستی معرفی می‌کند.

بن بست فلسفة مدرن

از حدود چهارصد سال پیش در مغرب زمین، اندیشه‌ای پیدا شد که بعدها تمام جهان را فراگرفت و آن ایده، توانایی بشر در تأمین سعادت و بی‌نیازی از دین و تعالیم مقدس بود. انسان دورة رنسانس، پنداشت که با سه شعار «عقل»، «طبیعت» و «پیشرفت» می‌تواند بهشت موعود را در زمین بناکند4 و فریاد استغنا از دین و معنویات و خداوند را در زمین طنین‌افکن سازد؛ اما با گذشت چند قرن و وضعیت فلاکت‌بار زمین در قرن بیستم و پس از دوجنگ ویران‌گر جهانی و آسیب‌های گسترده محیط زیست به واسطة تکنولوژی و رشد دانش بشری در سه شعار عصر روشنگری تردید جدی پدید آمد. ایا عقل برای فهم هر چه به سعادت بشر می‌انجامد کافی است؟ ایا طبیعت، تنها حقیقت هستی است و جهانی فراتر از آن وجود ندارد؟ و ایا پیشرفت علمی و مادی می‌تواند به خوشبختی و کامیابی بشر منجر شود؟

این تردیدها، مرحلة نوینی را برای تمدن کنونی بشر ایجاد کرده که آن را دورة پست مدرن می‌نامند. در این دوران، مرز میان مدرن و کهن کمرنگ شده و بشر، درمان ناکامی ها و جبران شکست های خود را در میراث کهن بشری از جمله معنویات می‌جوید. شکست علم، تکنولوژی، اصالت دادن به عقل دنیا‌اندیش، طبیعت‌گرایی افراطی و نفی ماوراء، زمینه‌ساز رویش و پیدایش فرقه‌های نوظهور معنویت‌گرا بوده است.

معنویت‌های نوظهور، می‌کوشند عالم غیب و فرا طبیعت را با راه‌هایی مرموز و سحر‌آمیز و غیر عقلانی جست‌و‌جو کنند. اکنکار مصداق بارز این نو نگرش به عالم است که با طرح ایدة سفر روح به عوالم بالا، از طبیعت فرا رفته و با راه‌هایی که پیشنهاد می‌کند عقل را با شیوه‌های دیگری جایگزین کرده است و می خواهد به جای پیشرفت در زمین، تعالی و عروج روح را به انسان معاصر پیشنهاد کند.5

پی‌نوشت‌ها:

1. کافی، ج2، ص12.

2. تفسیر قمی، ج1، ص248.

3. ایت الله شاه‌ابادی. رشحات البحار، ص6.

. 4 لوسین گلدمن، فلسفه روشنگرى. ترجمه شیوا کاویانى، مقدمه مترجم، ص 19-‌21 .

5 . پائول توئیچل، اکنکار کلید جهان‌های اسرار. ترجمة: هوشنگ اهرپور، ص15.

حمیدرضا مظاهری‌سیف

منبع: نشریه خلق شماره 3

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد