خانه » همه » مذهبی » مخالف رهبری ، مخالف دین

مخالف رهبری ، مخالف دین


مخالف رهبری ، مخالف دین

۱۳۹۲/۰۳/۲۷


۱۲۳ بازدید

آیا حرف زدن مخالف رهبری مخالفت با دین است؟

یکم. جایگاه انتقاد در نظام اسلامی
براساس اعتقادات دینى ما، فقط پیامبران، حضرت زهرا و ائمه اطهار(ع) معصوم اند. ازاین رو هیچ کس ادعا نمى کند که احتمال اشتباهى در رفتار و نظرات مسئولین عالیرتبه نظام حتی ولى فقیه نیست. بلکه احتمال خطا و اشتباه در مورد ولى فقیه وجود دارد و ممکن است دیگران به خطاى او پى ببرند. ازاین رو مى توان از ولى فقیه انتقاد کرد. نظام اسلامی نه تنها انتقاد از ولى فقیه را جایز مى شماریم؛ بلکه براساس تعالیم دینى، معتقدیم یکى از حقوق رهبر بر مردم، لزوم دلسوزى و خیرخواهى براى او است. این حق تحت عنوان «النصیحة لائمة المسلمین» و امر به معروف و نهى از منکر تبیین شده است. نصیحت به معناى خیرخواهى براى رهبران اسلامى است که یکى از ساز و کارهاى تحقق آن اندرزدهى است. بنابراین نه تنها انتقاد از ولى فقیه جایز است؛ بلکه در جاى خود واجب شرعى است و منافع و مصالح شخصى یا گروهى نباید مانع انجام دادن آن شود. از این رو، در نظام جمهوری اسلامی ایران، نه تنها قانون اساسی با برابر دانستن رهبری در برابر قانون مانند همه شهروندان ایران امکان نقد رهبری را فراهم آورده است بلکه هرگز قاعده ای حتی عرفی برای جلوگیری از نقد رهبری وضع نشده است. و حتی نهادی قانونی که کار ویژه نظارت و نقد و بررسی اعمال رهبری را به صورت دائمی و توسط متخصصان و کارشناسان بر عهده داشته باشد، پیش بینی شده که همان مجلس خبرگان رهبری است. (ر.ک: مجلس خبرگان، علی رضا محمدی، نشر معارف، 1385)
مقام معظم رهبری در زمینه تأکید نظام اسلامی بر اهمیت نقد و انتقاد می فرماید : « یک نکته ى دیگرى که در دنباله ى آن مطالبه ى دانشجوئى عرض میکنم، این است که مطالبه کردن با دشمنى کردن فرق دارد. اینکه ما گفتیم گاهى اوقات معارضه ى با مسئولان کشور نشود – که الان هم همین را تأکید میکنیم؛ معارضه نباید بشود – این به معناى انتقاد نکردن نیست؛ به معناى مطالبه نکردن نیست؛ در باره رهبرى هم همینجور است. این برادر عزیزمان میگوید «ضد ولایت فقیه» را معرفى کنید. خوب، «ضد» معلوم است معنایش چیست؛ ضدیت، یعنى پنجه در افکندن، دشمنى کردن؛ نه معتقد نبودن. اگر بنده به شما معتقد نباشم، ضد شما نیستم؛ ممکن است کسى معتقد به کسى نیست. البته این ضد ولایت فقیه که در کلمات هست، آیه ى مُنزل از آسمان نیست که بگوئیم باید حدود این کلمه را درست معین کرد؛ به هر حال یک عرفى است. اعتراض به سیاستهاى اصل 44، ضدیت با ولایت فقیه نیست؛ اعتراض به نظرات خاص رهبرى، ضدیت با رهبرى نیست. دشمنى، نباید کرد. دو نفر طلبه کنار همدیگر مى نشینند؛ خیلى هم با هم رفیقند، خیلى هم با هم باصفایند، همدرس هستند، مباحثه میکنند، حرف همدیگر را رد میکنند؛ این حرف او را رد میکند، آن حرف این را رد میکند. ردکردن حرف، به معناى مخالفت کردن، به معناى ضدیت کردن نیست؛ این مفاهیم را باید از هم جدا کرد. بنده از دولتها حمایت کرده ام، از این دولت هم حمایت میکنم؛ این به معناى این نیست که همه ى جزئیات کارهائى که انجام میگیرد، مورد تأیید من است، یا حتّى من از همه اش اطلاع دارم؛ نه، لازم نیست. اطلاع رهبرى از آن مجموعه ى حوادث و رویدادهائى لازم است که به تصمیم گیریهاى او، به جهتگیریهاى او و به انجام تکالیف و وظائف او ارتباط پیدا میکند، نه اینکه حالا از همه ى چیزهائى که در محیط دولت و محیط کار وزارتخانه ها اتفاق مى افتد، باید حتماً رهبرى مطلع باشد؛ نه، نه لازم است، نه ممکن است؛ موافقت با آنها هم لازم نیست. بعضى از اشخاص و بعضى از کارها ممکن است در مجموعه ى دولتى وجود داشته باشد که صددرصد مورد اعتماد و مورد تأیید ماست، اما آن کار را ما تأیید نکنیم؛ چون دلیل ندارد که رهبرى وارد محیط اجرائى شود؛ به دلیل اینکه مسئولیتها مشخص است و باید مسئول، وزیر، رئیس فلان مرکز یا بنگاه فرهنگى یا اقتصادى، وظائف خودش را انجام بدهد. بنابراین ما به هیچ وجه انتقاد کردن را مخالفت و ضدیت نمیدانیم. بعضى تصور میکنند که ما چون از مسئولان کشور، از دولت محترم – که واقعاً دولت خدمتگزار و باارزشى است؛ حقاً و انصافاً. کارهائى هم که دارد انجام میگیرد، مى بینید؛ کارها جلو چشم است. باید انسان بى انصاف باشد که اهمیت این کارها را انکار کند – حمایت میکنیم، این حمایت و این طرفدارى، به معناى این است که انتقاد نباید کرد، یا من خودم انتقاد نداشته باشم؛ ممکن است مواردى هم انتقاد داشته باشم.» (بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در دیدار دانشجویان نخبه، برتران کنکور و فعالان تشکلهاى سیاسى فرهنگى دانشگاهها ، 17/7/1386 )
آنچه از نظرات رهبری مستفاد می شود اینست که :
1- میان دشمنی و معارضه کردن و پنجه درافکندن، با انتقاد و مطالبه نمودن، تفاوت بسیار است. اگر مخالفت ها و انتقادات افراد و جریانها، به مقابله کردن و خصومت با سیاست های کلی نظام و نظرات اصولی و کلی اعلامی توسط رهبری، بازگشت نماید، در این صورت از مرز انتقاد خارج شده و مفهوم دشمنی و ضدیت تحقق پیدا می کند. اما اگر به نظرات خاص رهبری و یا سیاست های جزیی (مانند اصل 44) انتقاد شود، ضدیت با رهبری تحقق نمی یابد.
2- نوع انتقاد و مطالبه کردن، در تحقق ضدیت و دشمنی، بسیار موثر است. اگر در اعلام نظرات انتقاد از روش های منطقی و آرام و با رعایت سلسله مراتب مسوولان نظام و بدون تحریک افکار عمومی یا نخنبگان استفاده شود و در بیان دیدگاه ها از استدلالات کارشناسی بهره جویی شود و متناسب با حساسیت موضوع، از راههای مختلف رساندن پیام مانند نامه خصوصی و یا محدود و یا حضوری و یا در جلسات ذیربط و غیره استفاده شود، در این صورت مرزهای بین خصومت و انتقاد آشکار می شود. استفاده از راههای نامناسب، در کم شدن فاصله میان انتقاد و خصومت، موثر است.
3- میان دشمنی کردن و معتقد نبودن، تفاوت وجود دارد. ممکن است که کسی به برخی از مسوولان نظام اعتقاد نداشته باشد اما با آنها دشمنی هم نکند. اگر فرد یا جریانی، به شخص برخی مسوولین اعتقاد نداشته باشد اما مثلاً بدلیل پذیرفتن قواعد زندگی در یک جامعه مدنی و مردم سالار، با آنها ضدیت ننماید و در صورت تمایل، نظرات انتقادی و اصلاحی خود را با رعایت قواعد فوق الذکر، مطرح نماید، در این صورت دشمنی کردن محقق نمی شود. لذا ملاک اصلی، ضدیت کردن و خصومت ورزیدن است و نه اعتقاد یا عدم اعتقاد. صد البته، اعتقاد داشتن به جایگاه فلان مسوول نظام، در نوع انتقاد کردن او موثر خواهد بود (همچنان که عکس آن نیز صادق است) اما بهرحال نمی توان نظرات هر غیر معتقدی را با چماق ضدیت و دشمنی راند. (بازخوانی نظرات رهبری ، ناصر ایمانی ، ۲۵ مهر ۱۳۸۶ ، سایت الف)
دوم . از نظر قانونی نیز در نظام جمهوری اسلامی به هیچ وجه انتقاد ، جرم محسوب نشده و با انتقاد کننده برخورد نمی شود ؛ کافی است در این زمینه نگاهی به مصادیق جرم سیاسی بیاندازیم که عبارتند از :
« یک ـ فعالیت‌های تبلیغی مؤثر علیه نظام
دو ـ برگزاری اجتماعات یا راهپیمایی‌های غیرقانونی
سه ـ نشر اکاذیب یا تشویش اذهان عمومی از طریق سخنرانی در مجامع عمومی، انتشار در رسانه‌ها، توزیع اوراق چاپی یا حامل‌های داده (دیتا) و امکان آن.
چهار ـ تشکیل یا اداره جمعیت غیرقانونی یا همکاری مؤثر در آنها
پنج ـ تلاش برای ایجاد یا تشدید اختلاف بین مردم در زمینه‌های دینی، مذهبی، فرهنگی و نژادی
تبصره یک : چنانچه جرم سیاسی همراه با یکی از جرائم دیگر ارتکاب یابد، مرتکب به مجازات اشد محکوم خواهد شد.
تبصره دو : صرف انتقاد از نظام سیاسی یا اصول قانون اساسی یا اعتراض به عملکرد مسئولان کشور یا دستگاه‌های اجرایی یا بیان عقیده در ارتباط با امور سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و نظایر آن جرم محسوب نمی‌شود.»
وجود انتقادات بسیار زیاد و حتی فراتر از انتقاد در فضاهای مطبوعاتی ، محیط های عمومی ، پایگاههای اینترنتی و… همه بیان کننده فضای آزادی بیان و ظرفیت بالای نظام در این زمینه می باشد .
سوم . آسیب شناسی فرهنگ انتقاد
واقعیت این است که علی رغم تمامی نکات مثبت فوق و پیشرفت های خوبی که در این زمینه انجام شده ، هنوز آسیب های زیادی پیرامون فرهنگ صحیح انتقاد و انتقاد پذیری در جامعه ما وجود دارد که به هیچ وجه زیبنده جامعه اسلامى ما نیست. تبیین چرایی این موضوع نیازمند بررسى عوامل متعددى است که در اینجا از دو منظر انسان شناختى و جامعه شناختى به آن مى پردازیم:
الف) حب ذات امرى است که خداوند متعال آن را براى صیانت نفس در هر موجود زنده اى قرار داده است، ولى عدم جهت دهى صحیح آن توسط انسان، این صفت را گاهى منشأ انحراف در نگرش او نسبت به زشتى هاى اخلاقى و رفتارى خود نموده و خویشتن دوستى را به خودپسندى، کبر، غرور و… مبدل ساخته است. به گونه اى که ممکن است در کسى عیبى باشد ولى بدان توجه نکند و یا حتى آن را ستایش کند، در حالى که اگر همان عیب را در دیگرى ببیند بر او خرده مى گیرد.
انسان چه بسا در اثر حبّ نفس، در آغاز از توجه انتقاد دیگران به خود رنجیده خاطر شود، زیرا آن را نشانه نوعى شکست و عدم توفیق خود دانسته و اعتبار خویش را در معرض خطر و تهاجم مى پندارد، در حالى که اگر نیک بنگرد خواهد یافت که حتى همان «حب ذات» خردمندانه او را به قبول نقدهایى که از روى خیرخواهى و نیک اندیشى بر او وارد مى شود، دعوت مى کند(انتقادگرى و انتقادپذیرى در حکومت علوى، مهدى موسوى کاشمرى، نشریه صداى عدالت).
اما وجود صفاتى از قبیل، غرور، خودخواهى و خودبرتر بینى در بسیارى از افراد، مانع از این ژرف اندیشى و خردنگرى شده و لذا با همه وجود در برابر انتقاد دیگرى ایستادگى و مقاومت مى کنند.
ب ) از دیدگاه جامعه شناختى در بسیارى از جوامع به علت سابقه ى طولانى حاکمیت استبداد وعدم وجود آموزش رفتار مشارکتى و همراه با گفتگو در خانه، مدرسه و جامعه و از طرف دیگر شرایط سخت زندگى و ناکامى ها و عدم امکان اظهار نظر، فرهنگ انتقاد و انتقادپذیرى نه تنها بسیار کم وجود دارد، بلکه بسیارى از دیدگاه منفى به آن مى نگرند. به علاوه شیوه انتقاد نیز صحیح نمى باشد، زیرا:
1- انتقادها عموما همراه با احساس مى باشند.
2- طى آن از الفاظى استفاده مى شود که بار ارزشى منفى دارند و توهین آمیز و پرخاشگرانه اند. در نتیجه باعث خدشه دار شدن وجهه و احترام شخص مقابل شده وآمادگى او براى پذیرش انتقاد کاهش مى یابد و برعکس موجب تثبیت رفتار و مقابله با انتقادکننده مى گردد.
3- عموما هدف شخص انتقادکننده از انتقاد، بزرگ نشان دادن خود و تحقیر انتقادشونده است.
4- در طى فرایند انتقاد، جنبه هاى مثبت در نظر گرفته نمى شود و شخص مورد نظر در کلیه زمینه ها نفى مى گردد(توسعه و تضاد، فرامرز رفیع پور، شرکت سهامى انتشار، چاپ چهارم، 1379، 393).
نتیجه عوامل فوق، کاهش روحیه انتقادپذیرى و گسترش روحیه خودبینى، تملّق و چاپلوسى است و در جهت مقابله با آن تحقق امور ذیل حائز اهمیت است:
– ترویج و نهادینه نمودن ارزش هاى اسلامى در مورد انتقاد و انتقادپذیرى.
– انتقاد اقدامات مستقیم نظیر آموزش در خانواده و مدارس، امکان ابراز نظر و آزادى انتقادهاى علمى بى غرض و کنترل شده.
– متجلى نمودن روحیه انتقادپذیرى از سوى تمامى مسؤولین در اعمال و رفتار خود آن گونه که امام على(ع) در نامه ى خود به مالک اشتر مى فرماید: «باید برگزیده ترین آنان نزد تو، آن کس از وزیران باشد که سخن تلخ حق را بیشتر به تو بازگو کند و کمتر تو را در آن چه خدا از اولیایش نمى پسندد و مطابق هواى توست» یارى و مساعدت کند و خود را با صاحبان تقوا و صداقت، محشور کن و عادتشان بده که ثناگویى و ستایشت نکنند واز این که باطلى را ترک کرده اى – که وظیفه توست، با مدح خود – تو را شادمان نسازند: زیرا ستایش زیاد، خودپسندى مى آورد و شخص را به تکبر نزدیک مى کند»(نهج البلاغه، نامه 53).

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد