۱۳۹۲/۰۳/۰۹
–
۲۳۲ بازدید
فتوای مفتیان سعودی در حرمت انتحار چیست؟
1-پاسخ شیخ ابن عثیمین و شیخ البانی به سؤالاتی در مورد عملیات انتحاری (استشهادی) در زیر ذکر می شود: امروزه نوعی عملیات جهادی از نوع انتحار(خودکشی) انجام می شود، به عنوان مثال یکی از مجاهدین با ماشینی پر از مواد منفجره به میان عده ای از کفار رفته در حالیکه میداند باعث مرگ خود می شود، نظر شما در این رابطه چیست؟ به نظر من او قاتل نفس خویش است و همچنانکه در حدیث صحیح آمده در جهنم به همان شیوه که خودکشی کرده عذاب و شکنجه خواهد دید، اما امیدوارم کسیکه از روی جهالت و نادانی چنین کاری را انجام داده و منتظر دریافت اجر از پروردگار است، خداوند او را بخشیده و از عذاب معافش دارد چون بنا بر اجتهاد خود و از روی نادانی خودکشی کرده هر چند که گمان نکنم جهل و نادانی در مورد خودکشی عذر باشد چون حکم آن در میان عام و خاص مردم آشکار است و بر هر کسی واجب است از علما پرسیده تا هدایت و گمراهی برایش روشن گردد، بسیار جای تعجب است با وجود نهی صریح خدا در قرآن باز خودکشی می کنند الله تعالی میفرماید:*وَلَا تَقْتُلُوا أَنْفُسَکُمْ إِنَّ اللَّهَ کَانَ بِکُمْ رَحِیمًا& نساء 29. «خودکشی نکنید براستی که خداوند با شما مهربان است». جالب اینجا است که بسیاری از آنها قصد و نیتی جز انتقام از دشمن نداشته و بدون توجه به حلال یا حرام بودن کارشان می خواهند درد خود را درمان کنند از خداوند متعال خواستارم که آگاهی و بصیرت در دین و عمل به آنچه را که باعث رضایت خود میگردد به ما عطا فرماید إنه علی کل شیئ قدیر. (گفتگوی مجله الدعوه شماره 1598 با شیخ ابن عثیمین در تاریخ 28 / 2 / 1418) فتوای شیخ ابن عثیمین در مورد عملیات انتحاری: در شرح ریاض الصالحین جلد اول صفحه 165 – 166 در شرح داستان اصحاب الأخدود میفرماید: انسان برای مصلحت عموم مسلمانان می تواند نفس خود را به هلاکت اندازد مانند همان پسر (در داستان اصحاب الأخدود) که پادشاه را برای کشتن خود راهنمائی کرد، شیخ الإسلام ابن تیمیه میفرماید: کارش جهاد در راه خدا بود چون ملتی ایمان آورده و او هم جز جانش چیزی را از دست نداد در حالیکه زود یا دیر می مرد. اما کاری که امروزه بعضی از مردم انجام داده و خود را به وسیله مواد منفجره در میان کفار منفجر میکنند، از جمله خودکشی و قتل نفس محسوب گشته و باعث داخل شدن به جهنم و ابدی شدن در آن میگردد همچنانکه حدیث متفق علیه به شماره 5778 صحیح بخاری و 109 صحیح مسلم بر آن دلالت دارد، اینکار خودکشی است و هیچ مصلحتی در آن برای اسلام موجود نیست، فرض کنیم با این خودکشی ده، صد یا حتی دویست نفر از کفار را کشت، چه نفعی به اسلام می رسد آیا مردم همانگونه که در داستان اصحاب الأخدود مسلمان شدند، ایمان می آورند؟ نه، هرگز، اینکار نه تنها باعث ایمان آوردن کسی نمی شود، بلکه باعث ظلم و ستم، کینه توزی و بیشتر حمله ور شدن کفار بر مسلمین میگردد، همچنانکه رفتار یهودیها با اهل فلسطین را می بینیم که اگر مسلمانی با منفجر کردن خود شش هفت نفر یهودی را هلاک میکند، آنها نیز در مقابل شصت نفر از مسلمانان را قتل و عام میکنند، پس در اینکار نه نفعی به اسلام می رسد و نه به صفوف مجاهدین، بنابراین رأی ما این است که چنین کاری قتل نفس خویش به ناحق بوده و باعث ابدیت در جهنم خواهد شد و چنین فردی شهید نیست، اما اگر کسی با تأویل آیات و احادیث و به گمان جایز بودن آن خود را منفجر میکند، ما از خداوند متعال خواستاریم که او را از گناه کارش محفوظ و مصون داشته و وی را ببخشد اما اگر بگوئی اجر شهادت را دریافت کرده، خیر چنین مرگی شهادت نیست چون راه شهادت را نپیموده و خود اجتهاد کرده و اجتهادش غلط بوده انشاءالله اجری دارد. سؤال: همچنانکه مستحضرید، روز چهارشنبه یکی از مجاهدین فلسطینی خود را در یک محفل پرجمعیت یهودی منفجر کرده و باعث هلاکت قریب به پنجاه نفر از آنان شد و علت انجام عملیات نیز چنین اعلام گشت: 1- او می دانست اگر امروز کشته نشود، فردا حتماً کشته خواهد شد چون یهودیان، جوانان مسلمان را به صورت مرتب و منظم قتل و عام میکنند . 2- مجاهدین با اینکار انتقام کشته شدگان مسجد ابراهیمی را از یهودیان گرفتند(اشاره به عملیات یک یهودی کینه توز به اسم جولد شتاین است که با حمله به نمازگزاران مسجد ابراهیمی شهر الخلیل در نماز صبح روز جمعه 15 رمضان سال 1414 هجری بیش از پنجاه نفر از آنان را قتل و عام کرد) 3- مجاهدین میدانند که یهود و نصاری برای خاموش کردن و از بین بردن روحیه جهاد اسلامی فلسطین برنامه ریزی های زیادی کرده اند .
حال سؤال این است که آیا کار آن مجاهد خودکشی محسوب گشته یا جهاد؟ و در کل نصیحت شما در وضع کنونی چیست؟ چون ما اگر بدانیم اینکار غیرمشروع است، آنان را از مسئله مطلع می سازیم .
جوانی که لباس انفجار بر تن کرده و کار را تمام کرده، اولین مقتول شخص خویش است و خود باعث اینکار شده و چنین کاری نارواست جز زمانی که مصلحت اسلام و مسلمین در آن باشد، اگر نفع و مصلحت بزرگی برای مسلمانان در آن نهفته باشد جایز است. شیخ الإسلام ابن تیمیه آن را در صورت مصلحت و نفع اسلام جایز دانسته و به نوجوان داستان اصحاب الأخدود استناد کرده و میفرماید: نوجوان مؤمنی در میان امتی بود که مردی مشرک سرپرستی آن امت را عهده دار بود، حاکم کافر قصد جان نوجوان را کرد و برای این کار چندین بار اقدام کرد، یکبار دستورداد از بالای کوه او را پرت کرده و بار دیگر او را در دریا انداخت اما هر بار خدا او را نجات داد، پادشاه از این جریان بسیار تعجب می کرد روزی نوجوان از پاشاه پرسید می خواهی مرا بکشی؟ پادشاه گفت: بله و من تمام این کارها را برای کشتن تو انجام داده ام، نوجوان گفت: تمام مردم را در یکجا جمع کرده، تیری را از تیردان خودم برداشته، در کمان گذاشته و بگو بنام الله پروردگار این پسر، در آن زمان، مردم می گفتند بنام پادشاه، پادشاه هم به حرف پسر عمل کرده و پس از جمع کردن تمام مردم در یک محل و گذاشتن تیر پسر در کمان خود، با صدای بلند داد کشید بنام الله پروردگار این پسر و با انداختن تیر، او را کشت، مردم همگی پروردگاری پادشاه را انکار کرده و دسته جمعی فریاد کشیدند، پروردگار ما پروردگار این پسر است، با کار این پسر یک ملت به حقیقتی بزرگ پی بردند و آن هم این بود که پادشاه به خواست خود نتوانست او را بکشد و تمام زحماتش بی نتیجه ماند اما به محض اینکه اسم خدا را به زبان آورد به نتیجه رسید پس متصرف در جهان هستی فقط او است، در نتیجه، همگی ایمان آورده و پروردگاری حاکم کافر را انکار کردند، و این نفع و مصلحت بسیار بزرگی بود، امروزه نیز اگر چنین با انجام چنین کاری آنچنان نفع و مصلحتی بدست آید، واقعاً لایق است که انسان نفس خویش را فدای دینش گرداند، اما کشتن ده یا بیست نفر یهودی بدون فائده و بدون اینکه چیزی را تغییر دهد، جای تأمل است و حتی چنین کاری حرام است چون یهودیها در انتقام و خون بهای تلف شدگان خود صدها نفر از مسلمانان را به رگبار می بندند، چنین کاری به دقت نظر، ریزبینی و عاقبت نگری نیاز دارد و بایستی در میان دو مصلحت آنچه را که دارای مصلحت بیشتری است برگزید و در میان دو مفسده آن یکی را که مفسده بشتری دارد دفع کرد. (به نقل از مجله الفرقان کویت شماره 145 صفحه 20 – 21)
و همچنین در صفحه 18 و 19 شماره 79 همین مجله از شیخ ابن عثیمین پرسیده شده آیا حکم شرع در رابطه با کسی که مواد منفجره بر خود بسته و برای از بین بردن و یا ضربه زدن به کفار، خود را منفجر میکند چیست؟ و آیا استدلال به داستان پسر قصه اصحاب الأخدود در جواز عملیات انتحاری جایز است؟ شکی نیست که چنین کسی قاتل نفس خویش است و همچنانکه در حدیث صحیح آمده، در جهنم با همان وسیله که خودکشی کرده به صورت ابدی عذاب خواهد دید .
اینجا سؤالی مطرح است آیا با انجام چنین کاری چیزی هم بدست آورده اند؟ یا باعث کینه توزی و شدت عمل و سختگیری بیشتر کفار بر مسلمین گشته اند؟ همچنانکه عکس العمل دولت یهودی را بر مجاهدین و سایر مسلمانان می بینیم پس نتیجه میگیریم چنین اعمالی نه تنها نفعی ندارد بلکه مسلمانان را بیشتر در مضیقه می اندازد حتی در همین انتخابات اخیر، راستگرایان یهودی که قصد نابودی کامل اسلام و اعراب را دارند، پیروز شدند.
اما کسیکه چنین کاری را بنا بر اجتهاد خویش و به گمان دریافت اجر و پاداش از پروردگار در میان کفار انجام داده، از خداوند متعال خواستاریم که وی را مؤاخذه نکرده و از گناهانش درگذرد چون بنا بر تأویل و نادانی مرتکب شده است.
اما استدلال به جریان نوجوان قصه اصحاب الأخدود جهت ضربه زدن به دشمن استدلالی باطل است چون در آن داستان ایمان آوردن امتی کامل مطرح است نه ضربه زدن به دشمن و در حال حاضر نیز اگر انتحار، چنین نفع عظیمی بدنبال داشته باشد، ما هم به آن داستان استناد کرده و فتوی به جوازش میدهیم اما کشته شدن ده یا حتی صد نفر از دشمن، نه تنها نفعی را بدنبال ندارد بلکه باعث وحشیگری بیشتر آنها بر مسلمانان خواهد شد .
فتوای محدث بزرگ امام محمد ناصر الدین البانی در رابطه با عملیات انتحاری:
سؤال: بعضی از جماعات و احزاب موجود، جهاد فردی را جایز دانسته و برای صحت آن، به عملکرد صحابی پیامبر ابو بصیر استناد کرده و کارشان را عملیات استشهادی می نامند، نظر شما در این رابطه چیست؟ شیخ می پرسد: چند سال است مشغولند؟ سائل در جواب میگوید: چهار سال، شیخ میفرماید: نفع برده اند یا ضررمند گشته اند؟ ضرر کرده اند، شیخ میگوید: نتیجه کارشان عدم صحت آن را مشخص کرده است . (به نقل از سلسله نوار ألهدی والنور شماره 527)
سؤال: حکم کشته شدگان در عملیاتهای انتحاری علیه یهود چیست؟ اگر نیت مجاهد برای خدا خالص بوده باشد، شکی در آن نیست که اجر و مزد خود را از پروردگار میگیرد چون لایق اجر است اما این نوع جهادی که شما از آن یاد کردید، جهادی نیست که الله تعالی به آن امر فرموده است. من میگویم نیت او جهاد در راه خدا بوده و با او به نیتش رفتار خواهد شد اما برای جهاد بایستی نیرو و تجهیزات و قدرت کافی را آماده و مهیا ساخت همچنانکه خداوند میفرماید:*وَأَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَمِنْ رِبَاطِ الْخَیْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَعَدُوَّکُمْ» انفال 60.«برای مقابله و مبارزه با آنها هر آنچه در توان دارید از لشکر، نیرو و سواره مهیا کنید تا بدین وسیله دشمن خدا و دشمن خود را بترسانید». جهاد شرعی این است و در صورت آماده گشتن بایستی اعلام جهاد کرده و تخلف از آن جایز نیست، اما جهاد به معنی کارهای فردی و حزبی، حتی اگر برای انتقام سرزمین نیز باشد جهاد نامیده نمی شود، بله دفاع از سرزمین واجب است اما چنین حملات و عملیاتهائی که ضررش از نفعش بیشتر است، جهاد نیست و شرکت در آن بر مسلمانان واجب نیست چون جهادی نیست که خداوند در رابطه با آن میفرماید:*وَلَوْ أَرَادُوا الْخُرُوجَ لَأَعَدُّوا لَهُ عُدَّةً» توبه 46. بنابراین همچنانکه همیشه گفته و میگوئیم، بر مسلمین واجب است که گوشه چشمی بر اعمال گذشته خویش کشیده و از گناهان خود توبه کنند و تمام توان خود را در فهم دقیق دین و عمل به آن به صورت کامل به کار گیرند و قبل از آن، دین و عمل خود را برای الله تعالی خالص گردانند، در آن صورت است که مسلمانان متحد گشته، آمادگی پیدا کرده و به یاری و کمک خدا شاد و مسرور خواهند شد.( به نقل از سلسله نوار التحری فی الفتوی شماره دوم)
و همچنین در کتاب ضعیف ألترغیب والترهیب جلد اول صفحه 357 در تعلیق بر حدیث شماره 719 در ذکر مسجد الأقصی میفرماید: مسجد الأقصی یکی از سه مسجدی است که سفر زیارتی به سوی آنان در شریعت جایز است اما اکنون یهودیان آن را همراه با سرزمین فلسطین غصب کرده اند امیدواریم که الله تعالی همچنانکه از چنگال مسیحیان رهائیش بخشید، این بار نیز آن را از چنگال یهودیان نجات داده و به مسلمانان بازگرداند، هر چند که خود میفرماید:*إِنَّ اللَّهَ لَا یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّی یُغَیِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ» رعد 11. «خداوند حال و روز هیچ قومی را دگرگون نمی سازد تا آنان درون خود را دگر گون نسازند». پس بر مسلمانان واجب است که درون خود را از عقاید انحرا فی، اخلاق سوء و خرافات پاکسازی کرده تا لیاقت دگرگون سازی اوضاع و زندگی از جانب پروردگار را داشته باشند.
ولی نظر بسیاری از علماء معاصر دیگر مانند شیخ قرضاوی و سلمان العودة و غیره این عملیات را به شروطی جائز و آنرا استشهادی میدانند.
شیخ سلمان العوده میگوید:
” مسأله ای که به (عملیات استشهادی: یا عملیات شهادت طلبانه) شهرت یافته، جزو مسائل نو و تازه بنیادی است که نمی توان در کتاب های فقهای پیشین به هیچ گونه نص و مطلبی در مورد دست پیداکرد. دلیل آن هم اینست که از شیوه های جدیدی است که بدنبال پیدایش مواد منفجره سربرآورده و استفاده ی از آن به میان آمد.
این بیشتر جزئی از آنچه ” جنگ چریکی” می خوانند است که گروه های فدایی چابک وسریع بدان اقدام می نمایند. اهمیت اینگونه مقاومت در جنگ های داخلی آمریکا، جنگ های جهانی دوم و دیگر نبردها آشکار شده و به بخشی از ساختار جنگی تبدیل گشت که در مؤسسات و دانشگاهها ی نظامی تدریس می گردد.
بویژه مسلمانان در نتیجه ی برخی مسائل به آن روی آوردند، از قبیل:
الف. شدت آمادگی آنان برای قربانی دادن وقربان شدن و عشق به شهادت در ایشان. بی ارزشی زندگانی در خواری و خفت در چشم آنان، که مرگ با عزت برایشان از زندگی با خواری پسندیده تر می باشد.
مرا به بخشش خویش با آب حیات سیراب مگردان، بلکه به جامی تلختر از حنظل اما با کرامت سیرابم نما!
ب. فشارهایی که از جانب دشمنان و گستاخی شان، بخاطر عقب ماندگی علمی و مادی و فرهنگی مسلمانان و پیش افتادن دشمنان در این زمینه، در سرزمین های خویش با آن روبرو می شوند. بعضی سرزمین های اسلامی کاملاً جولانگاه استعمارگران و اشغالگران شده اند و این حالت را در سرزمین مبارک فلسطین، کشمیر، چچن و تا مدت ها افغانستان و بسیاری از جمهوری های اسلامی که تحت سیطره ی شوروی سابق بودند، مشاهده می شود.
ج. نبودن راه چاره ی دیگر در برابر آن ها. یکی از عوامل نیرودهنده ی انسان آنست که انتخاب دیگری نداشته یا چاره ی اندکی برایش مانده باشد، در اینصورت زندگانی برایش نیکوتر می گردد زیراکه دیگر چیزی ندارد که از دست بدهد. این حالت نیرویی تازه به او می بخشد.
به همین سبب سؤالات بسیاری در مورد چنین عملیاتی که برخی آ نرا، بدلیل مجاز شناختن آن، ” عملیات استشهادی یا شهادت طلبانه” و برخی دیگر آن را، بدلیل عدم جواز آن و یا شاید بخاطر پیروی از رسانه ها ” عملیات انتحاری” می نامند.
لیکن مجتهدین در مورد آن اختلاف نظر دارند. با توجه به نظر و ترجیح برخی اقوال بر دیگری برخی آن را مجاز و برخی ممنوع می دانند.
با بازگشت به شرایط مشابه این مسأله در نصوص شرعی، و وقایع تاریخی می توان در این مورد آشنایی بیشتری بدست آورد:
1. در کتاب ابن ابی شیبه از محمد بن اسحاق (که صدوق مدلس می باشد) از عاصم بن محمد بن قتاده روایت شده که: ” معاذ بن عفراء پرسید: ای پیامبر خدا (صلی الله علیه و سلم)، چگونه خداوند بر بنده اش می خندد؟ فرمود: (مجاهدی که) بدون کلاهخود در میان دشمنان احاطه شده و زرهی که بر تن را دارد را نیز برکنده و مبارزه می نماید تا کشته می گردد.” ابن حزم آن را (در محلی 284/7)صحیح دانسته است.
و طبری آن را در تاریخنامه ی خویش(2/33) به نقل از عوف بن حارث، که همان ابن عفراء می باشد، بیان داشته است. به همین ترتیب در سیره ی ابن هشام(3/175) آمده است.
2. از ابن حزم در محلی(همان صفحه) از ابواسحاق سبیعی روایت شده که می گوید: شنیدم که مردی از براء بن عازب سؤال کرد: اگر مردی به دسته ای از لشگریان بتازد، و تعداد آن ها هزار نفر باشد، آیا به نظر تو خودش را به دست خویش به کشتن نداده است؟ براء پاسخ داد: خیر، بلکه خود را به کشتن دادن(تهلکه) آن است که انسان مرتکب گناهی شده و دستانش را فروانداخته (ناامید گشته) و بگوید: دیگر دروازه ی توبه بر من بسته است. و گفت: ابو ایوب انصاری و ابو موسی اشعری هیچکدام یورش بردن مرد یکه و تنها بر لشگر انبوه تا کشته شدنش را انکار ننموده اند.
3. داستان ابو ایوب در قسطنطنیه کاملاً معروف و مشهور است. در آن مردی از مسلمانان بر صف لشگریان روم حمله برده و وارد صفوف آنان می شود، (با دیدن این صحنه) مردم فریاد زدند: سبحان الله، این مرد خودش را با دست خود به کشتن می دهد!؟ ابو ایوب برخاسته و گفت: ای مردم! شما اینچنین این آیه را تأویل می کنید، درحالیکه آن در مورد ما گروه انصار نازل گشت. وقتیکه خداوند اسلام را عزت بخشیده و یاران آن بسیار شدند، میان ما کسانی با خود، در خفا و بدون اطلاع پیامبر خدا صلی الله علیه و سلم، گفتند : دارایی های ما تباه گشت و دیگر خداوند اسلام را عزت داده و یاران آن را فزونی بخشید. چنانچه به امورات مالی خویش می پرداختیم چیزی از آن تباه نمی شد. آنگاه خداوند آیه را بر پیامبر خویش صلی الله علیه وسلم فروفرستاد… تا انتهای حدیث.
این حدیث در سنن ترمذی (2898) آمده و بیان شده که حسن صحیح غریب می باشد. و ابوداود ان را روایت کرده است.(2151).
4. سیره نویسان، از جمله ابن مبارک در کتاب الجهاد خویش(1/134)، داستان براء بن مالک، که خود را در میان مرتدان بنی حنیفه می افکند را، نقل کرده اند.
و در برخی منابع، مانند سیر (1/196) ، و سایر کتاب ها آمده که به یارانش دستور داد او را بر روی سپر و بر بالای نوک نیزه هایشان برگرفته و به داخل باغ بیافکنند. او بر آنان یورش برده و کار را بر آنان سخت کرد تا آنکه دروازه گشوده گشت. آنروز وی هشتاد و اندی زخم برداشته بود. خالد بن ولید شخصاً سرپرستی و مداوای زخم های او را برعهده گرفت.
همین گونه در ثقات ابن حبان ( 2/175 ) وتاریخ طبری (2/281) وسایر جاها آمده است، و نزدیک به این موضوع همان داستان براء در تستر میباشد.
5. احمد بن اسحاق روایت می کند که: به براء گفتم: مردی که بر مشرکان می تازد، آیا جزو آنانی است که خویش را به هلاکت می افکند؟
پاسخ داد: خیر، چون الله عزوجل پیامبر صلی علیه وسلم را فرستاد و او را فرمان داد که: «فقاتل فی سبیل الله لا تکلف إلا نفسک » یعنی: {پس در راه خدا پیکار کن جز عهده دار شخص خود نیستی}. آنچه شما ذکر کردید(به هلاکت افکندن خویش) در مورد نفقه بود.
6. همچنین در صحیح مسلم رحمه الله و در حدیث مشهور و طولانی صهیب سخنان آن پسر، که نمی توانستند او را بکشند، آمده است که به پادشاه می گوید: تو نخواهی توانست مرا بکشی، تا وقتی آنچه فرمان می دهم نپذیری.
پادشاه می پرسد: آن چیست؟
می گوید: مردم را در دشتی یکجا گردآوری. مرا بر تنه ی درختی به صلیب کشی و از ترکش من تیری را برداشته و آن را در چله ی کمان نهاده و آنگاه بگویی به نام پروردگار این پسر و مرا با تیر بزنی. هرگاه چنان کنی مرا به قتل می رسانی… تا جاییکه در آن پادشاه چنان می کند که پسر جوان فرمان داده بود و پسر می میرد.
و مردم می گویند: به پروردگار آن پسر ایمان آوردیم. به پروردگار آن پسر ایمان آوردیم. به پروردگار آن پسر ایمان آوردیم… تا پایان حدیث.
این حدیث در مسند (22805) و دیگر جاها ذکر شده است.
در اینجا آن پسر، پادشاه را به روشی که بتواند او را به قتل برساند راهنمایی می کند و پادشاه چنان عمل نموده و در تیر خوردن آن جوان این مصلحت بسیار بزرگ و فراتر بود که تمامی مردم با شنیدن خبر او و بزرگواری که خداوند به او بخشیده بود، به خداوند ایمان آوردند.
7. در حدیث ابو سعید خدری رضی الله عنه است که پیامبر صلی علیه وسلم فرمود: « الذین یلقون فی الصف الأول فلا یلفتون وجوهم حتی یقتلوا، أولئک یتلبطون فی الغرف العلی من الجنة، ویضحک إلیهم ربک، إن ربک إذا ضحک إلی قومٍ فلا حساب علیهم.» یعنی: ” آنانی که تا کشته شدن رویشان را برنمی گردانند، هم آنان در سرای های افراشته در بهشت پای بر زمین می کوبند و خداوند بدیشان می خندد. و هر آنکس که خداوند بر او بخندد، هیچ حسابرسی در موردش اعمال نمی شود. ”
8. روایت ابن ابی شیبه (4/569) و طبرانی، و ابو یعلی، وابن مبارک فدر کتاب الجهاد، وابونعیم در کتاب الحلیة، ودیگران.
و به عقیده ی منذری راویان آن مورد اعتماد هستند.
9. ابن ابی شیبه از مدرک بن عوف احمسی روایت نموده که گفته است: …(تا آنکه) ای امیرالمؤمنین! آن مرد که خویش را بازخرید، که باشد؟ مدرک بن عوف گفت: او، قسم به خدا که، دایی من است ای امیر مؤمنان! مردم گمان می نمودند که وی خویش را به هلاکت می افکند. حضرت عمر فرمود: آنان دروغ گفته اند. او از آنانی است که آخرت خویش را با دنیا خریدند.
10. محمد بن حسن شیبانی در کتاب السیر (1/163) می گوید: ولی آنکس که بر دشمن یورش برد و در تلاش برای سرافرازی دین است، در افکندن خویش به شهادتی که بدان زندگانی جاودان را حاصل می نماید، چگونه جزو کسانی است که خویش را به هلاکت می افکنند؟ سپس می گوید: در اینکه فرد به تنهایی بر دشمنان حمله ببرد اشکالی نیست. حتی اگر بپندارد که او را خواهند کشت. درصورتیکه فکر می کند کاری از او ساخته است و اگر در نتیجه ی آن کشته یا مجروح شده و یا شکست نیز بخورد. چراکه یاران پیامبرخدا صلی الله علیه وسلم نیز در حیات آن حضرت صلی الله علیه وسلم در جنگ احد آنگونه عمل نمودند و آنحضرت صلی الله علیه وسلم آنان را بخاطر آن کار ستودند. از ابوهریره پرسیدند: آیا سعد بن هشام در هنگامه ی رویارویی دو لشگر که حمله برد و مبارزه نمود تا آنکه کشته شد، خویش را به هلاکت افکنده است؟ پاسخ داد: به هیچ وجه! بلکه تأویل این آیه از کلام خداوند بود که می فرماید: (و من الناس من یشری نفسه ابتغاء مرضات الله) یعنی: { و از میان مردم کسی است که جان خود را برای طلب خشنودی خدا می فروشد و خدا نسبت به [این] بندگان مهربان است.} (بقره:207)
با اینحال اگربداند که نمی تواند آسیبی به دشمن وارد آورد، در نتیجه جایز نیست که به آنان حمله کند. چون با حمله بردن او چیزی از سرافرازی دین حاصل نمی گردد و تنها اوست که کشته می شود. اینجاست که خداوند می فرماید: (و لا تقتلوا انفسکم) یعنی: { … و خودتان را مکشید… }(نساء:29)
در صورت نرساندن آسیب به دشمن، در رسیدن به هدف مورد نظر موفقیتی حاصل نگشته و حق ندارد به چنین عملی اقدام نماید.
11. حافظ ابن حجر در مسأله ی حمله بردن یک نفر بر تعداد زیادی از دشمن بیان می دارد که جمهور علماء اعلام کرده اند که در صورتیکه اینکار از شدت شجاعت وی سرزده و گمان برده باشد که دشمن را فراری داده و یا آنکه به مسلمانان جرأت می بخشد و یا هر هدف صحیحی از این قبیل داشته باشد، عمل او درست است.
اما زمانیکه این عمل او تنها بدلیل بی باکی او باشد، ممنوع استو بویژه آنکه در اثر آن مسلمانان دچار ضعف و سستی شوند. ( رجوع کنید به: سبل السلام 2/473 )
12. در حاشیه ی دسوقی (2/208)آن را به دو شرط مقید ساخته است:
الف. هدفش اعلاء کلمة الله باشد.
ب. به تاثیر آن در دشمنان باور داشته باشد.
13. ابن عربی (1/166) به چهار دلیل جواز اقدام مرد به تنهایی بر غلیه گروهی از کافران را درست دانسته است:
نخست: طلب شهادت
دوم: رسانیدن آسیب به دشمن
سوم: دلیری مسلمانان برآنان
چهارم: هراساندن دشمن، ببینند که این اقدام یکی از مسلمانان است و همگی آنان چه می توانند بکنند؟
14. ابن تیمیه در الأنصاف (4/116) آورده است: تاختن به قلب دشمن بخاطر مصلحت مسلمانان جایز است و در غیر اینصورت نادرست بوده و به هلاکت افکندن خویش می باشد.
در بیشتر این نصوص و روایات دیده می شود که همگی در مورد مرد یا مردانی هستند که از گروه و لشگر مسلمانان به قصد حمله به دشمن تاخته اند.
ولی در برخی، مانند داستان جوان مسلمان، آنگونه نبود.
آنچه از مجموع اینها استنباط می گردد- حال آنکه خداوند عالم است- روا بودن دست زدن به عملیات مورد سؤال درصورت وجود شرایط مفهوم از برآورد گفته های علماء می باشد، که مهم ترین شان این ها هستند:
الف- برای اعلاء کلمة الله باشد.
ب- بدرستی گمان برده و یا مطمئن باشد که در این کار به دشمن آسیبی آید اعم از: از کشته یا زخمی شدن یا وارد آمدن شکست به آنان و یا دادن جرأت به مسلمانان یا سست نمودن دلهای آنان با دیدن کار یک فرد از مسلمانان و به هراس افتادن از حمله ی جملگی ایشان.
البته دادن چنین اجازه ای را نمی توان به گروه و افراد مردم سپرد، مخصوصاً در این دوره و زمانه، بلکه باید توسط افراد خبره و درایت و آگاه به مسائل جنگی و سیاسی و از پایبندان به اسلام و حامیان و دوستان آن صادر گردد.
ج- این عمل علیه کافرانی صورت پذیرد که جنگ با مسلمانان را اعلام داشته اند. کافران چند دسته اند:
محاربان، سازشکاران، پناه جویان، اهل ذمه و هم پیمانان. همین که کافر باشند، ریختن خون آنان را بکلی روا نمی سازد، بلکه در حدیثی در صحیح بخاری (2930) به نقل از عبدالله بن عمرو از پیامبر صلی الله علیه وسلم آمده است که می فرماید: «من قتل معاهداً لم یرح رائحة الجنة، وإن ریحها یوجد من مسیرة أربعین عاما » و نسائی، امام احمد، ابن ماجه و دیگران نیز آن را روایت کرده اند.
اصل اجرای صحیح پیمان های مسلمانان و خودداری از تدویل و توجیه در آنها می باشد، درغیراینصورت هرج و مرج و فساد دامنه داری را پدید می آورد.
د- باید این عمل را در سرزمین آنان انجام گیرد، یا در سرزمینی که آن را تصرف نموده و در آن حکمرانی می کنند و مسلمانان قصد مقاومت و اخراج آنان را داشته باشند. بنابراین این عملیات می تواند علیه یهودیان در فلسطین و قوای روس در چچن، با وجود شرایط ذکر شده بعمل درآید.
هـ- این عمل با اجازه ی پدر و مادر صورت گیرد. وقتی اجازه ی والدین بصورت کلی در جهاد شرط باشد، درنتیجه بطریق اولی در این مورد اجازه ی آنان شرط می باشد. چنین برمی آید که درصورت وجود اجازه ی والدین برای جهاد، همین اجازه کفایت کرده و اجازه ی ویژه ای را طلب نمی کند. و خداوند داناتر است.
کسی که با شرایط معتبر شرعی ذکر شده اقدام به این کار نماید به اذن خدا و درصورت صحت نیت درونی اش شهید محسوب می گردد. بدون شک اعمال با نیات سنجیده می شوند و برای آن شخص دعا و آمرزش طلبیده می شود.
برای چنین عملیاتی برداشت از بیت المال، یا زکات و … جایز است، چون در راه خدا می باشد.
اما در حد عام (اثخان) چنانکه بیان شد، جای تامل و تدبر برای افراد خبره و کاردان دارد، تا اگر بطور علمی مشخص شده یا گمان غالب ایجاد شود که این عمل میان دشمن کشته و زخمی بجا گذاشته یا ضرر قابل توجهی را متوجه آنان می نماید و یا در بین آنان باعث گسترش ترس شده و آنان را به بازگشت به کشورهایشان وادار نماید. بدون درپی داشتن واکنش های شدید و تند و تلافی آن در کشتار بی گناهان یا انهدام و نابود ساختن شهر و روستاها، یا کشیده شدن به جنگی همه گیر که مسلمانان یارای آن را نداشته و برای آن دارای آمادگی لازم را نباشند یا مانند این ها که لازم است کسانی که توانایی درک این مسائل را داشته و از رای و فهم لازم برخوردارند باید نظر بدهند.
اجتهاد در این مبحث وارد بوده و محل صحت و خطای اجتهادات است. اما مسلمانان تا آنجا که بتوانند تقوا و ترس خداوندی را داشته و خداوند داناتر است.
شیخ سلمان العودة
والله اعلم
وصلی الله وسلم علی محمد و علی آله و اتباعه الی یوم الدین
حال سؤال این است که آیا کار آن مجاهد خودکشی محسوب گشته یا جهاد؟ و در کل نصیحت شما در وضع کنونی چیست؟ چون ما اگر بدانیم اینکار غیرمشروع است، آنان را از مسئله مطلع می سازیم .
جوانی که لباس انفجار بر تن کرده و کار را تمام کرده، اولین مقتول شخص خویش است و خود باعث اینکار شده و چنین کاری نارواست جز زمانی که مصلحت اسلام و مسلمین در آن باشد، اگر نفع و مصلحت بزرگی برای مسلمانان در آن نهفته باشد جایز است. شیخ الإسلام ابن تیمیه آن را در صورت مصلحت و نفع اسلام جایز دانسته و به نوجوان داستان اصحاب الأخدود استناد کرده و میفرماید: نوجوان مؤمنی در میان امتی بود که مردی مشرک سرپرستی آن امت را عهده دار بود، حاکم کافر قصد جان نوجوان را کرد و برای این کار چندین بار اقدام کرد، یکبار دستورداد از بالای کوه او را پرت کرده و بار دیگر او را در دریا انداخت اما هر بار خدا او را نجات داد، پادشاه از این جریان بسیار تعجب می کرد روزی نوجوان از پاشاه پرسید می خواهی مرا بکشی؟ پادشاه گفت: بله و من تمام این کارها را برای کشتن تو انجام داده ام، نوجوان گفت: تمام مردم را در یکجا جمع کرده، تیری را از تیردان خودم برداشته، در کمان گذاشته و بگو بنام الله پروردگار این پسر، در آن زمان، مردم می گفتند بنام پادشاه، پادشاه هم به حرف پسر عمل کرده و پس از جمع کردن تمام مردم در یک محل و گذاشتن تیر پسر در کمان خود، با صدای بلند داد کشید بنام الله پروردگار این پسر و با انداختن تیر، او را کشت، مردم همگی پروردگاری پادشاه را انکار کرده و دسته جمعی فریاد کشیدند، پروردگار ما پروردگار این پسر است، با کار این پسر یک ملت به حقیقتی بزرگ پی بردند و آن هم این بود که پادشاه به خواست خود نتوانست او را بکشد و تمام زحماتش بی نتیجه ماند اما به محض اینکه اسم خدا را به زبان آورد به نتیجه رسید پس متصرف در جهان هستی فقط او است، در نتیجه، همگی ایمان آورده و پروردگاری حاکم کافر را انکار کردند، و این نفع و مصلحت بسیار بزرگی بود، امروزه نیز اگر چنین با انجام چنین کاری آنچنان نفع و مصلحتی بدست آید، واقعاً لایق است که انسان نفس خویش را فدای دینش گرداند، اما کشتن ده یا بیست نفر یهودی بدون فائده و بدون اینکه چیزی را تغییر دهد، جای تأمل است و حتی چنین کاری حرام است چون یهودیها در انتقام و خون بهای تلف شدگان خود صدها نفر از مسلمانان را به رگبار می بندند، چنین کاری به دقت نظر، ریزبینی و عاقبت نگری نیاز دارد و بایستی در میان دو مصلحت آنچه را که دارای مصلحت بیشتری است برگزید و در میان دو مفسده آن یکی را که مفسده بشتری دارد دفع کرد. (به نقل از مجله الفرقان کویت شماره 145 صفحه 20 – 21)
و همچنین در صفحه 18 و 19 شماره 79 همین مجله از شیخ ابن عثیمین پرسیده شده آیا حکم شرع در رابطه با کسی که مواد منفجره بر خود بسته و برای از بین بردن و یا ضربه زدن به کفار، خود را منفجر میکند چیست؟ و آیا استدلال به داستان پسر قصه اصحاب الأخدود در جواز عملیات انتحاری جایز است؟ شکی نیست که چنین کسی قاتل نفس خویش است و همچنانکه در حدیث صحیح آمده، در جهنم با همان وسیله که خودکشی کرده به صورت ابدی عذاب خواهد دید .
اینجا سؤالی مطرح است آیا با انجام چنین کاری چیزی هم بدست آورده اند؟ یا باعث کینه توزی و شدت عمل و سختگیری بیشتر کفار بر مسلمین گشته اند؟ همچنانکه عکس العمل دولت یهودی را بر مجاهدین و سایر مسلمانان می بینیم پس نتیجه میگیریم چنین اعمالی نه تنها نفعی ندارد بلکه مسلمانان را بیشتر در مضیقه می اندازد حتی در همین انتخابات اخیر، راستگرایان یهودی که قصد نابودی کامل اسلام و اعراب را دارند، پیروز شدند.
اما کسیکه چنین کاری را بنا بر اجتهاد خویش و به گمان دریافت اجر و پاداش از پروردگار در میان کفار انجام داده، از خداوند متعال خواستاریم که وی را مؤاخذه نکرده و از گناهانش درگذرد چون بنا بر تأویل و نادانی مرتکب شده است.
اما استدلال به جریان نوجوان قصه اصحاب الأخدود جهت ضربه زدن به دشمن استدلالی باطل است چون در آن داستان ایمان آوردن امتی کامل مطرح است نه ضربه زدن به دشمن و در حال حاضر نیز اگر انتحار، چنین نفع عظیمی بدنبال داشته باشد، ما هم به آن داستان استناد کرده و فتوی به جوازش میدهیم اما کشته شدن ده یا حتی صد نفر از دشمن، نه تنها نفعی را بدنبال ندارد بلکه باعث وحشیگری بیشتر آنها بر مسلمانان خواهد شد .
فتوای محدث بزرگ امام محمد ناصر الدین البانی در رابطه با عملیات انتحاری:
سؤال: بعضی از جماعات و احزاب موجود، جهاد فردی را جایز دانسته و برای صحت آن، به عملکرد صحابی پیامبر ابو بصیر استناد کرده و کارشان را عملیات استشهادی می نامند، نظر شما در این رابطه چیست؟ شیخ می پرسد: چند سال است مشغولند؟ سائل در جواب میگوید: چهار سال، شیخ میفرماید: نفع برده اند یا ضررمند گشته اند؟ ضرر کرده اند، شیخ میگوید: نتیجه کارشان عدم صحت آن را مشخص کرده است . (به نقل از سلسله نوار ألهدی والنور شماره 527)
سؤال: حکم کشته شدگان در عملیاتهای انتحاری علیه یهود چیست؟ اگر نیت مجاهد برای خدا خالص بوده باشد، شکی در آن نیست که اجر و مزد خود را از پروردگار میگیرد چون لایق اجر است اما این نوع جهادی که شما از آن یاد کردید، جهادی نیست که الله تعالی به آن امر فرموده است. من میگویم نیت او جهاد در راه خدا بوده و با او به نیتش رفتار خواهد شد اما برای جهاد بایستی نیرو و تجهیزات و قدرت کافی را آماده و مهیا ساخت همچنانکه خداوند میفرماید:*وَأَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَمِنْ رِبَاطِ الْخَیْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَعَدُوَّکُمْ» انفال 60.«برای مقابله و مبارزه با آنها هر آنچه در توان دارید از لشکر، نیرو و سواره مهیا کنید تا بدین وسیله دشمن خدا و دشمن خود را بترسانید». جهاد شرعی این است و در صورت آماده گشتن بایستی اعلام جهاد کرده و تخلف از آن جایز نیست، اما جهاد به معنی کارهای فردی و حزبی، حتی اگر برای انتقام سرزمین نیز باشد جهاد نامیده نمی شود، بله دفاع از سرزمین واجب است اما چنین حملات و عملیاتهائی که ضررش از نفعش بیشتر است، جهاد نیست و شرکت در آن بر مسلمانان واجب نیست چون جهادی نیست که خداوند در رابطه با آن میفرماید:*وَلَوْ أَرَادُوا الْخُرُوجَ لَأَعَدُّوا لَهُ عُدَّةً» توبه 46. بنابراین همچنانکه همیشه گفته و میگوئیم، بر مسلمین واجب است که گوشه چشمی بر اعمال گذشته خویش کشیده و از گناهان خود توبه کنند و تمام توان خود را در فهم دقیق دین و عمل به آن به صورت کامل به کار گیرند و قبل از آن، دین و عمل خود را برای الله تعالی خالص گردانند، در آن صورت است که مسلمانان متحد گشته، آمادگی پیدا کرده و به یاری و کمک خدا شاد و مسرور خواهند شد.( به نقل از سلسله نوار التحری فی الفتوی شماره دوم)
و همچنین در کتاب ضعیف ألترغیب والترهیب جلد اول صفحه 357 در تعلیق بر حدیث شماره 719 در ذکر مسجد الأقصی میفرماید: مسجد الأقصی یکی از سه مسجدی است که سفر زیارتی به سوی آنان در شریعت جایز است اما اکنون یهودیان آن را همراه با سرزمین فلسطین غصب کرده اند امیدواریم که الله تعالی همچنانکه از چنگال مسیحیان رهائیش بخشید، این بار نیز آن را از چنگال یهودیان نجات داده و به مسلمانان بازگرداند، هر چند که خود میفرماید:*إِنَّ اللَّهَ لَا یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّی یُغَیِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ» رعد 11. «خداوند حال و روز هیچ قومی را دگرگون نمی سازد تا آنان درون خود را دگر گون نسازند». پس بر مسلمانان واجب است که درون خود را از عقاید انحرا فی، اخلاق سوء و خرافات پاکسازی کرده تا لیاقت دگرگون سازی اوضاع و زندگی از جانب پروردگار را داشته باشند.
ولی نظر بسیاری از علماء معاصر دیگر مانند شیخ قرضاوی و سلمان العودة و غیره این عملیات را به شروطی جائز و آنرا استشهادی میدانند.
شیخ سلمان العوده میگوید:
” مسأله ای که به (عملیات استشهادی: یا عملیات شهادت طلبانه) شهرت یافته، جزو مسائل نو و تازه بنیادی است که نمی توان در کتاب های فقهای پیشین به هیچ گونه نص و مطلبی در مورد دست پیداکرد. دلیل آن هم اینست که از شیوه های جدیدی است که بدنبال پیدایش مواد منفجره سربرآورده و استفاده ی از آن به میان آمد.
این بیشتر جزئی از آنچه ” جنگ چریکی” می خوانند است که گروه های فدایی چابک وسریع بدان اقدام می نمایند. اهمیت اینگونه مقاومت در جنگ های داخلی آمریکا، جنگ های جهانی دوم و دیگر نبردها آشکار شده و به بخشی از ساختار جنگی تبدیل گشت که در مؤسسات و دانشگاهها ی نظامی تدریس می گردد.
بویژه مسلمانان در نتیجه ی برخی مسائل به آن روی آوردند، از قبیل:
الف. شدت آمادگی آنان برای قربانی دادن وقربان شدن و عشق به شهادت در ایشان. بی ارزشی زندگانی در خواری و خفت در چشم آنان، که مرگ با عزت برایشان از زندگی با خواری پسندیده تر می باشد.
مرا به بخشش خویش با آب حیات سیراب مگردان، بلکه به جامی تلختر از حنظل اما با کرامت سیرابم نما!
ب. فشارهایی که از جانب دشمنان و گستاخی شان، بخاطر عقب ماندگی علمی و مادی و فرهنگی مسلمانان و پیش افتادن دشمنان در این زمینه، در سرزمین های خویش با آن روبرو می شوند. بعضی سرزمین های اسلامی کاملاً جولانگاه استعمارگران و اشغالگران شده اند و این حالت را در سرزمین مبارک فلسطین، کشمیر، چچن و تا مدت ها افغانستان و بسیاری از جمهوری های اسلامی که تحت سیطره ی شوروی سابق بودند، مشاهده می شود.
ج. نبودن راه چاره ی دیگر در برابر آن ها. یکی از عوامل نیرودهنده ی انسان آنست که انتخاب دیگری نداشته یا چاره ی اندکی برایش مانده باشد، در اینصورت زندگانی برایش نیکوتر می گردد زیراکه دیگر چیزی ندارد که از دست بدهد. این حالت نیرویی تازه به او می بخشد.
به همین سبب سؤالات بسیاری در مورد چنین عملیاتی که برخی آ نرا، بدلیل مجاز شناختن آن، ” عملیات استشهادی یا شهادت طلبانه” و برخی دیگر آن را، بدلیل عدم جواز آن و یا شاید بخاطر پیروی از رسانه ها ” عملیات انتحاری” می نامند.
لیکن مجتهدین در مورد آن اختلاف نظر دارند. با توجه به نظر و ترجیح برخی اقوال بر دیگری برخی آن را مجاز و برخی ممنوع می دانند.
با بازگشت به شرایط مشابه این مسأله در نصوص شرعی، و وقایع تاریخی می توان در این مورد آشنایی بیشتری بدست آورد:
1. در کتاب ابن ابی شیبه از محمد بن اسحاق (که صدوق مدلس می باشد) از عاصم بن محمد بن قتاده روایت شده که: ” معاذ بن عفراء پرسید: ای پیامبر خدا (صلی الله علیه و سلم)، چگونه خداوند بر بنده اش می خندد؟ فرمود: (مجاهدی که) بدون کلاهخود در میان دشمنان احاطه شده و زرهی که بر تن را دارد را نیز برکنده و مبارزه می نماید تا کشته می گردد.” ابن حزم آن را (در محلی 284/7)صحیح دانسته است.
و طبری آن را در تاریخنامه ی خویش(2/33) به نقل از عوف بن حارث، که همان ابن عفراء می باشد، بیان داشته است. به همین ترتیب در سیره ی ابن هشام(3/175) آمده است.
2. از ابن حزم در محلی(همان صفحه) از ابواسحاق سبیعی روایت شده که می گوید: شنیدم که مردی از براء بن عازب سؤال کرد: اگر مردی به دسته ای از لشگریان بتازد، و تعداد آن ها هزار نفر باشد، آیا به نظر تو خودش را به دست خویش به کشتن نداده است؟ براء پاسخ داد: خیر، بلکه خود را به کشتن دادن(تهلکه) آن است که انسان مرتکب گناهی شده و دستانش را فروانداخته (ناامید گشته) و بگوید: دیگر دروازه ی توبه بر من بسته است. و گفت: ابو ایوب انصاری و ابو موسی اشعری هیچکدام یورش بردن مرد یکه و تنها بر لشگر انبوه تا کشته شدنش را انکار ننموده اند.
3. داستان ابو ایوب در قسطنطنیه کاملاً معروف و مشهور است. در آن مردی از مسلمانان بر صف لشگریان روم حمله برده و وارد صفوف آنان می شود، (با دیدن این صحنه) مردم فریاد زدند: سبحان الله، این مرد خودش را با دست خود به کشتن می دهد!؟ ابو ایوب برخاسته و گفت: ای مردم! شما اینچنین این آیه را تأویل می کنید، درحالیکه آن در مورد ما گروه انصار نازل گشت. وقتیکه خداوند اسلام را عزت بخشیده و یاران آن بسیار شدند، میان ما کسانی با خود، در خفا و بدون اطلاع پیامبر خدا صلی الله علیه و سلم، گفتند : دارایی های ما تباه گشت و دیگر خداوند اسلام را عزت داده و یاران آن را فزونی بخشید. چنانچه به امورات مالی خویش می پرداختیم چیزی از آن تباه نمی شد. آنگاه خداوند آیه را بر پیامبر خویش صلی الله علیه وسلم فروفرستاد… تا انتهای حدیث.
این حدیث در سنن ترمذی (2898) آمده و بیان شده که حسن صحیح غریب می باشد. و ابوداود ان را روایت کرده است.(2151).
4. سیره نویسان، از جمله ابن مبارک در کتاب الجهاد خویش(1/134)، داستان براء بن مالک، که خود را در میان مرتدان بنی حنیفه می افکند را، نقل کرده اند.
و در برخی منابع، مانند سیر (1/196) ، و سایر کتاب ها آمده که به یارانش دستور داد او را بر روی سپر و بر بالای نوک نیزه هایشان برگرفته و به داخل باغ بیافکنند. او بر آنان یورش برده و کار را بر آنان سخت کرد تا آنکه دروازه گشوده گشت. آنروز وی هشتاد و اندی زخم برداشته بود. خالد بن ولید شخصاً سرپرستی و مداوای زخم های او را برعهده گرفت.
همین گونه در ثقات ابن حبان ( 2/175 ) وتاریخ طبری (2/281) وسایر جاها آمده است، و نزدیک به این موضوع همان داستان براء در تستر میباشد.
5. احمد بن اسحاق روایت می کند که: به براء گفتم: مردی که بر مشرکان می تازد، آیا جزو آنانی است که خویش را به هلاکت می افکند؟
پاسخ داد: خیر، چون الله عزوجل پیامبر صلی علیه وسلم را فرستاد و او را فرمان داد که: «فقاتل فی سبیل الله لا تکلف إلا نفسک » یعنی: {پس در راه خدا پیکار کن جز عهده دار شخص خود نیستی}. آنچه شما ذکر کردید(به هلاکت افکندن خویش) در مورد نفقه بود.
6. همچنین در صحیح مسلم رحمه الله و در حدیث مشهور و طولانی صهیب سخنان آن پسر، که نمی توانستند او را بکشند، آمده است که به پادشاه می گوید: تو نخواهی توانست مرا بکشی، تا وقتی آنچه فرمان می دهم نپذیری.
پادشاه می پرسد: آن چیست؟
می گوید: مردم را در دشتی یکجا گردآوری. مرا بر تنه ی درختی به صلیب کشی و از ترکش من تیری را برداشته و آن را در چله ی کمان نهاده و آنگاه بگویی به نام پروردگار این پسر و مرا با تیر بزنی. هرگاه چنان کنی مرا به قتل می رسانی… تا جاییکه در آن پادشاه چنان می کند که پسر جوان فرمان داده بود و پسر می میرد.
و مردم می گویند: به پروردگار آن پسر ایمان آوردیم. به پروردگار آن پسر ایمان آوردیم. به پروردگار آن پسر ایمان آوردیم… تا پایان حدیث.
این حدیث در مسند (22805) و دیگر جاها ذکر شده است.
در اینجا آن پسر، پادشاه را به روشی که بتواند او را به قتل برساند راهنمایی می کند و پادشاه چنان عمل نموده و در تیر خوردن آن جوان این مصلحت بسیار بزرگ و فراتر بود که تمامی مردم با شنیدن خبر او و بزرگواری که خداوند به او بخشیده بود، به خداوند ایمان آوردند.
7. در حدیث ابو سعید خدری رضی الله عنه است که پیامبر صلی علیه وسلم فرمود: « الذین یلقون فی الصف الأول فلا یلفتون وجوهم حتی یقتلوا، أولئک یتلبطون فی الغرف العلی من الجنة، ویضحک إلیهم ربک، إن ربک إذا ضحک إلی قومٍ فلا حساب علیهم.» یعنی: ” آنانی که تا کشته شدن رویشان را برنمی گردانند، هم آنان در سرای های افراشته در بهشت پای بر زمین می کوبند و خداوند بدیشان می خندد. و هر آنکس که خداوند بر او بخندد، هیچ حسابرسی در موردش اعمال نمی شود. ”
8. روایت ابن ابی شیبه (4/569) و طبرانی، و ابو یعلی، وابن مبارک فدر کتاب الجهاد، وابونعیم در کتاب الحلیة، ودیگران.
و به عقیده ی منذری راویان آن مورد اعتماد هستند.
9. ابن ابی شیبه از مدرک بن عوف احمسی روایت نموده که گفته است: …(تا آنکه) ای امیرالمؤمنین! آن مرد که خویش را بازخرید، که باشد؟ مدرک بن عوف گفت: او، قسم به خدا که، دایی من است ای امیر مؤمنان! مردم گمان می نمودند که وی خویش را به هلاکت می افکند. حضرت عمر فرمود: آنان دروغ گفته اند. او از آنانی است که آخرت خویش را با دنیا خریدند.
10. محمد بن حسن شیبانی در کتاب السیر (1/163) می گوید: ولی آنکس که بر دشمن یورش برد و در تلاش برای سرافرازی دین است، در افکندن خویش به شهادتی که بدان زندگانی جاودان را حاصل می نماید، چگونه جزو کسانی است که خویش را به هلاکت می افکنند؟ سپس می گوید: در اینکه فرد به تنهایی بر دشمنان حمله ببرد اشکالی نیست. حتی اگر بپندارد که او را خواهند کشت. درصورتیکه فکر می کند کاری از او ساخته است و اگر در نتیجه ی آن کشته یا مجروح شده و یا شکست نیز بخورد. چراکه یاران پیامبرخدا صلی الله علیه وسلم نیز در حیات آن حضرت صلی الله علیه وسلم در جنگ احد آنگونه عمل نمودند و آنحضرت صلی الله علیه وسلم آنان را بخاطر آن کار ستودند. از ابوهریره پرسیدند: آیا سعد بن هشام در هنگامه ی رویارویی دو لشگر که حمله برد و مبارزه نمود تا آنکه کشته شد، خویش را به هلاکت افکنده است؟ پاسخ داد: به هیچ وجه! بلکه تأویل این آیه از کلام خداوند بود که می فرماید: (و من الناس من یشری نفسه ابتغاء مرضات الله) یعنی: { و از میان مردم کسی است که جان خود را برای طلب خشنودی خدا می فروشد و خدا نسبت به [این] بندگان مهربان است.} (بقره:207)
با اینحال اگربداند که نمی تواند آسیبی به دشمن وارد آورد، در نتیجه جایز نیست که به آنان حمله کند. چون با حمله بردن او چیزی از سرافرازی دین حاصل نمی گردد و تنها اوست که کشته می شود. اینجاست که خداوند می فرماید: (و لا تقتلوا انفسکم) یعنی: { … و خودتان را مکشید… }(نساء:29)
در صورت نرساندن آسیب به دشمن، در رسیدن به هدف مورد نظر موفقیتی حاصل نگشته و حق ندارد به چنین عملی اقدام نماید.
11. حافظ ابن حجر در مسأله ی حمله بردن یک نفر بر تعداد زیادی از دشمن بیان می دارد که جمهور علماء اعلام کرده اند که در صورتیکه اینکار از شدت شجاعت وی سرزده و گمان برده باشد که دشمن را فراری داده و یا آنکه به مسلمانان جرأت می بخشد و یا هر هدف صحیحی از این قبیل داشته باشد، عمل او درست است.
اما زمانیکه این عمل او تنها بدلیل بی باکی او باشد، ممنوع استو بویژه آنکه در اثر آن مسلمانان دچار ضعف و سستی شوند. ( رجوع کنید به: سبل السلام 2/473 )
12. در حاشیه ی دسوقی (2/208)آن را به دو شرط مقید ساخته است:
الف. هدفش اعلاء کلمة الله باشد.
ب. به تاثیر آن در دشمنان باور داشته باشد.
13. ابن عربی (1/166) به چهار دلیل جواز اقدام مرد به تنهایی بر غلیه گروهی از کافران را درست دانسته است:
نخست: طلب شهادت
دوم: رسانیدن آسیب به دشمن
سوم: دلیری مسلمانان برآنان
چهارم: هراساندن دشمن، ببینند که این اقدام یکی از مسلمانان است و همگی آنان چه می توانند بکنند؟
14. ابن تیمیه در الأنصاف (4/116) آورده است: تاختن به قلب دشمن بخاطر مصلحت مسلمانان جایز است و در غیر اینصورت نادرست بوده و به هلاکت افکندن خویش می باشد.
در بیشتر این نصوص و روایات دیده می شود که همگی در مورد مرد یا مردانی هستند که از گروه و لشگر مسلمانان به قصد حمله به دشمن تاخته اند.
ولی در برخی، مانند داستان جوان مسلمان، آنگونه نبود.
آنچه از مجموع اینها استنباط می گردد- حال آنکه خداوند عالم است- روا بودن دست زدن به عملیات مورد سؤال درصورت وجود شرایط مفهوم از برآورد گفته های علماء می باشد، که مهم ترین شان این ها هستند:
الف- برای اعلاء کلمة الله باشد.
ب- بدرستی گمان برده و یا مطمئن باشد که در این کار به دشمن آسیبی آید اعم از: از کشته یا زخمی شدن یا وارد آمدن شکست به آنان و یا دادن جرأت به مسلمانان یا سست نمودن دلهای آنان با دیدن کار یک فرد از مسلمانان و به هراس افتادن از حمله ی جملگی ایشان.
البته دادن چنین اجازه ای را نمی توان به گروه و افراد مردم سپرد، مخصوصاً در این دوره و زمانه، بلکه باید توسط افراد خبره و درایت و آگاه به مسائل جنگی و سیاسی و از پایبندان به اسلام و حامیان و دوستان آن صادر گردد.
ج- این عمل علیه کافرانی صورت پذیرد که جنگ با مسلمانان را اعلام داشته اند. کافران چند دسته اند:
محاربان، سازشکاران، پناه جویان، اهل ذمه و هم پیمانان. همین که کافر باشند، ریختن خون آنان را بکلی روا نمی سازد، بلکه در حدیثی در صحیح بخاری (2930) به نقل از عبدالله بن عمرو از پیامبر صلی الله علیه وسلم آمده است که می فرماید: «من قتل معاهداً لم یرح رائحة الجنة، وإن ریحها یوجد من مسیرة أربعین عاما » و نسائی، امام احمد، ابن ماجه و دیگران نیز آن را روایت کرده اند.
اصل اجرای صحیح پیمان های مسلمانان و خودداری از تدویل و توجیه در آنها می باشد، درغیراینصورت هرج و مرج و فساد دامنه داری را پدید می آورد.
د- باید این عمل را در سرزمین آنان انجام گیرد، یا در سرزمینی که آن را تصرف نموده و در آن حکمرانی می کنند و مسلمانان قصد مقاومت و اخراج آنان را داشته باشند. بنابراین این عملیات می تواند علیه یهودیان در فلسطین و قوای روس در چچن، با وجود شرایط ذکر شده بعمل درآید.
هـ- این عمل با اجازه ی پدر و مادر صورت گیرد. وقتی اجازه ی والدین بصورت کلی در جهاد شرط باشد، درنتیجه بطریق اولی در این مورد اجازه ی آنان شرط می باشد. چنین برمی آید که درصورت وجود اجازه ی والدین برای جهاد، همین اجازه کفایت کرده و اجازه ی ویژه ای را طلب نمی کند. و خداوند داناتر است.
کسی که با شرایط معتبر شرعی ذکر شده اقدام به این کار نماید به اذن خدا و درصورت صحت نیت درونی اش شهید محسوب می گردد. بدون شک اعمال با نیات سنجیده می شوند و برای آن شخص دعا و آمرزش طلبیده می شود.
برای چنین عملیاتی برداشت از بیت المال، یا زکات و … جایز است، چون در راه خدا می باشد.
اما در حد عام (اثخان) چنانکه بیان شد، جای تامل و تدبر برای افراد خبره و کاردان دارد، تا اگر بطور علمی مشخص شده یا گمان غالب ایجاد شود که این عمل میان دشمن کشته و زخمی بجا گذاشته یا ضرر قابل توجهی را متوجه آنان می نماید و یا در بین آنان باعث گسترش ترس شده و آنان را به بازگشت به کشورهایشان وادار نماید. بدون درپی داشتن واکنش های شدید و تند و تلافی آن در کشتار بی گناهان یا انهدام و نابود ساختن شهر و روستاها، یا کشیده شدن به جنگی همه گیر که مسلمانان یارای آن را نداشته و برای آن دارای آمادگی لازم را نباشند یا مانند این ها که لازم است کسانی که توانایی درک این مسائل را داشته و از رای و فهم لازم برخوردارند باید نظر بدهند.
اجتهاد در این مبحث وارد بوده و محل صحت و خطای اجتهادات است. اما مسلمانان تا آنجا که بتوانند تقوا و ترس خداوندی را داشته و خداوند داناتر است.
شیخ سلمان العودة
والله اعلم
وصلی الله وسلم علی محمد و علی آله و اتباعه الی یوم الدین