۱۳۹۲/۰۳/۰۵
–
۵۸۳ بازدید
منظور از خوراکیهای طیب در قرآن چیست؟
اسلام، به زندگى مادّى انسان توجّه کامل دارد و در رأس آنها نیازهاى غذایى است که در این مورد، دهها آیه و صدها حدیث آمده است. یکى از وظایف انبیا نیز بیان خوردنى ها و آشامیدنى هاى حلال وحرام براى مردم است . شرط اساسى در مصرف، دو چیز است: حلال بودن، پاکیزه و دل پسند بودن.
حلال چیزى است که ممنوعیتى نداشته باشد، و طیب به چیزهاى پاکیزه گفته مى شود که موافق طبع سالم انسانى است، نقطه مقابل خبیث که طبع آدمى از آن تنفر دارد. به عبارت دیگر کلمه (حلال) در مقابل کلمه (حرام) است، و معنایش با کلمه (ممنوع) یکى است، وقتى مى گویند فلان کار حرام است، معنایش این است که ارتکاب آن ممنوع است، و کلمه (حل) هم در مقابل (حرمت) مى آید و هم در مقابل حرم، و هم در مقابل عقد، و این کلمه یعنى کلمه (حل) در تمامى موارد استعمالش معناى آزادى در عمل و اثر را مى رساند، و کلمه (طیب) در مقابل کلمه (خبیث) معناى ملایمت با نفس و طبع هر چیزى را میدهد، مثل کلمه طیب، که به معناى آن سخنى است که گوش را از شنیدنش خوش آید و عطر طیب که به معناى آن عطرى است که شامه آدمى از بوى آن خوشش آید و مکان طیب یعنى آن محلى که با حال کسى که میخواهد در آن محل جا بگیرد سازگار باشد.
____________________________
تفسیر نور ؛ ج 1 ؛ ص256
تفسیر نمونه ؛ ج 1 ؛ ص569.
ترجمه تفسیر المیزان ؛ ج 1 ؛ ص631
حلال چیزى است که ممنوعیتى نداشته باشد، و طیب به چیزهاى پاکیزه گفته مى شود که موافق طبع سالم انسانى است، نقطه مقابل خبیث که طبع آدمى از آن تنفر دارد. به عبارت دیگر کلمه (حلال) در مقابل کلمه (حرام) است، و معنایش با کلمه (ممنوع) یکى است، وقتى مى گویند فلان کار حرام است، معنایش این است که ارتکاب آن ممنوع است، و کلمه (حل) هم در مقابل (حرمت) مى آید و هم در مقابل حرم، و هم در مقابل عقد، و این کلمه یعنى کلمه (حل) در تمامى موارد استعمالش معناى آزادى در عمل و اثر را مى رساند، و کلمه (طیب) در مقابل کلمه (خبیث) معناى ملایمت با نفس و طبع هر چیزى را میدهد، مثل کلمه طیب، که به معناى آن سخنى است که گوش را از شنیدنش خوش آید و عطر طیب که به معناى آن عطرى است که شامه آدمى از بوى آن خوشش آید و مکان طیب یعنى آن محلى که با حال کسى که میخواهد در آن محل جا بگیرد سازگار باشد.
____________________________
تفسیر نور ؛ ج 1 ؛ ص256
تفسیر نمونه ؛ ج 1 ؛ ص569.
ترجمه تفسیر المیزان ؛ ج 1 ؛ ص631