طلسمات

خانه » همه » مذهبی » اهل سنت و ام کلثوم

اهل سنت و ام کلثوم


اهل سنت و ام کلثوم

۱۳۹۲/۰۳/۰۲


۱۴۷۹ بازدید

دیدگاه اهل سنت درباره ازدواج ام کلثوم با عمر چیست؟

ازدواج عمر با ام کلثوم..
نخستین کسی که از اهل سنت این افسانه را دامن زد. ابن سعد ( متوفای 230هـ) در الطبقات الکبری است. وی می‌نویسد:
ام کلثوم ، دختر علی بن أبی طالب … که مادرش فاطمه دختر رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم بود … عمر بن خطاب با او ازدواج کرد؛ در حالی هنوز به سن بلوغ نرسیده بود !
اهانت به ناموس رسول خدا
اهل سنت برای این‌که ازدواج عمر و ام کلثوم را ثابت کنند، روایات ساختگی فراوانی را نقل کرده‌اند که از شنیدن و خواندن آن‌ها عرق شرم از پیشانی‌ انسان جاری می‌شود .
ما از اهل سنت می‌پرسیم : اثبات حسن روابط به چه قیمتی؟ آیا این قدر ارزش دارد که چنین روایاتی جعل و چنین تعابیر زشت و زننده‌ای مطرح کنند ؟ ازدواج ام کلثوم با عمر عوارضی دارد که کمترین عارضه آن اهانت به ناموس رسول خدا است ، آیا شما این عوارض را می‌پذیرید ؟
ابن حجر عسقلانی که یکی از استوانه‌های علمی اهل سنت و حافظ علی الاطلاق آن‌ها است ،‌
در کتاب الاصابة نقل می‌کند :
از محمد بن علی روایت شده است که عمر ام کلثوم را از علی (علیه السلام) خواستگاری کرد ، امام خردسال بودن او را یادآوری کرد . به عمر گفته شد : علی تو را بی‌پاسخ گذاشته است ، دوباره نزد وی برو . امام علی علیه السلام فرمود : من ام کلثوم را به نزد تو می‌فرستم ، اگر خوشت آمد ، او را به همسری خود انتخاب کن . امام علیه السلام ام کلثوم را نزد عمر فرستاد ، عمر ساق پای ام کلثوم را برهنه کرد ! ام کلثوم فرمود : اگر خلیفه نبودی چشمت را کور می‌کردم ! (الاصابه، ج8، ص464 .)
و نیز ذهبی یکی دیگر از استوانه‌های علمی اهل سنت در سیر أعلام النبلاء نقل می‌کند :
ابن عبد البر می‌گوید : عمر به علی ( علیه السلام ) گفت : ام کلثوم را به همسری من در بیاور ، من می‌خواهم به وسیله این ازدواج به کرامتی برسم که احدی نرسیده است . امام گفت : من او را نزد تو می‌فرستم ، اگر رضایتش را جلب کردی ، او را به عقدت درمی‌آورم ـ گر چه ام کلثوم به خاطر خردسال بودن بهانه ‌آورد ـ امام (علیه السلام) ام کلثوم را به همراه پارچه‌ای نزد عمر فرستاد و به او گفت : از جانب من به عمر بگو ، این پارچه‌ای است که به تو گفته بودم ، ام کلثوم نیز سخن امام را به عمر رساند . عمر گفت : به پدرت از جانب من بگو ، من راضی شدم خدا از تو راضی باشد . بعد عمر دستش را بر ساق ام کلثوم نهاد و آن را برهنه کرد . ام کلثوم گفت : چرا چنین می‌کنی ؟ اگر خلیفه نبودی ، دماغت را می‌شکستم . بعد نزد پدرش رفت و او را از عمل عمر خبردار کرد و گفت : مرا به نزد پیر مرد بدی فرستادی .( سیر أعلام النبلاء، الذهبی، ج3، ص501.)
همچنین خطیب بغدادی در کتاب تاریخ بغداد زشت‌ترین تعبیرات را به کار برده و در حقیقت تهمت زشتی را به امیر المؤمنین علیه السلام می‌زند :
علی (علیه السلام) دخترش را آرایش کرد و نزد عمر فرستاد ، عمر وقتی او را دید ، به سوی او آمد و ساق پای او را گرفت و به او گفت : به پدرت بگو ، راضی شدم ، راضی شدم ، راضی شدم . و ام کلثوم نزد پدرش آمد ، امام از او سؤال کرد : عمر به تو چه گفت : ام کلثوم عرض کرد : مرا صدا زد ، و بوسید ! ، وقتی که بلند شدم ، ساق پایم را گرفت ! گفت : از جانب من به پدرت بگو ، راضی شدم .( تاریخ بغداد، الخطیب البغدادی، ج 6، ص 180.)
این تعابیر آن قدر زشت و زننده است که حتی صدای بعضی از علمای اهل سنت را نیز درآورده است . به قول معروف آش آن قدر شور شده است که صدای آشپز هم در آمده است.
سبط ابن الجوزی در این باره می‌گوید:
جدّ من در کتاب منتظم نقل کرده است که علی (علیه السلام) ام کلثوم را نزد عمر فرستاد تا او را بنگرد ؛ اما عمر ساق پایش را برهنه کرد و با دستش آن را لمس کرد . به خدا قسم چنین چیزی قبیح است ، حتی اگر او کنیز بود ، عمر حق نداشت این کار را انجام دهد ؛ چرا که به اجماع مسلمین دست زدن به زن نامحرم جایز نیست .( تذکرة الخواص، ص321)
ما به جعلی بودن این روایات یقین داریم ؛ اما از آن‌جایی که بزرگترین علمای اهل سنت این مطالب را مطرح کرده‌اند ، از آن‌ها می‌پرسیم :
آیا سزاوار است که به امیر المؤمنین علیه السلام چنین نسبت‌های ناروایی داده شود ؟ آیا آن حضرت دخترش را قبل از ازدواج و محرمیت به چنین دیدار شرم آورى مى فرستد ؟
چگونه است که یک دختر خردسال زشتی چنین عملی را درک مى کند ؛ اما خلیفه مسلمین آن را درک نمى کند ؟
آیا سزاوار است که خلیفه رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) چنین عمل زشتی را انجام دهد ؟ و آیا چنین کسی می‌تواند خلق خدا را به صراط مستقیم الهی هدایت کند ؟
اگر کسی با خواهر شما ، دختر شما و یا حتی مادر شما ( نه با ناموس رسول خدا ) چنین عمل زشتی را انجام می‌داد ، چه نظری در باره وی پیدا می‌کردید ؟
اگر این عمل را نمی‌پسندید ، چرا آن را در حق ناموس رسول خدا نقل می‌کنید ؟
رسول الله فاطمه را به عمر نداد چطور ممکنست علی دخترش به عمر بده؟؟؟؟
ابوبکر از حضرت زهرا خواستگاری کرد ، رسول گرامی اسلام از او روی گرداند ،
سپس عمر خواستگاری کرد و رسول خدا از او نیز روی‌گرداند .
( الصواعق المحرقة: 163، إفحاء الأعداء: 51، عن ذخائر العقبى: 29.)
ابن حبان در صحیحش و نسائی در سننش می‌نویسند :
عبد الله بن بریده از پدرش نقل می‌کند که ابوبکر و عمر از فاطمه خواستگاری کردند ،
پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله وسلم به آن‌ها فرمود : فاطمه خردسال است ،
سپس علی علیه السلام خواستگاری نمود ، پیامبر او را به ازدواج علی علیه السلام درآورد .
( سنن النسائی ،‌ ج 6 ،‌ ص62 و خصائص أمیر المؤمنین (ع) ،
النسائی ، ص 114 و صحیح ابن حبان ، ابن حبان ، ج 15 ، ص 399 و…)
درمورد روایتی که مدعی ازدواج دختر حضرت علی (علیه السلام) با عمر می باشد
نظر مبارک خود رابیان فرمائید..
پاسخ آیت الله سید صادق روحانی :
بسمه تعالی
شیخ مفید در این رابطه عبارت بسیار خوبی دارد.
به گفته وی روایتی که می گوید حضرت علی علیه السلام دخترش را به ازدواج عمر در آورد، روایتی نادرست است. زیرا این روایت از طریق زبیر بن بکار نقل شده است. زبیر در نقل روایت فرد قابل اعتمادی نبوده است. او به دلیل کینه توزی نسبت به حضرت علی(ع) این روایت را نقل می کرده است ودر آنچه که به بنی هاشم نسبت می دهد، قابل اعتماد نیست. (دشمنی زبیری ها با حضرت علی و بنی هاشم مشهور است و نقل است که زبیربن بکار برای فرار از علویون به عراق و نزد عمویش مصعب گریخت).
از آنجا که این روایت را ابومحمد الحسن در کتاب خود آورده، بسیاری گمان کرده اند این روایت را علویون نقل کرده اندو روایتی صحیح است، حال آنکه وی این روایت را از زبیر بن بکار در کتاب خود آورده است. و اما خود ابوالحسن هم مورد اعتماد نیست .] وی حسن بن محمد بن یحیی بن حسن بن جعفر بن عبیدالله بن حسین بن علی بن حسین بن علی بن ابیطالب است. نجاشی درباره وی می گوید«مشاهده کردم که اصحاب ما وی را تضعیف می کنند.» مرحوم آیت الله خوئی می گوید نباید در ضعیف بودن وی[در نقل حدیث] تردید کرد. (معجم الرجال، ج5، ص136).
بررسی متن حدیث: این حدیث به شکل های مختلفی نقل شده است. در یک روایت آمده که حضرت علی علیه السلام دخترش را به عقد عمر در آورد. اما در روایتی دیگر نقل شده که عباس این کار را کرد. در روایت دیگری نقل شده که این کار با اختیار و از روی ایثار بوده است.
از سوی دیگر برخی از راویان می گویند عمر از این همسر خود صاحب پسر شد و آنرا زید نامید. ولی در روایت برخی آمده که عمر پیش از همبستر شدن با وی کشته شد. برخی می گویند زیدبن عمر نیز صاحب فرزند بود. اما گروهی این سخن را منکر می شوند و می گویند که وی کشته شد و فرزندی نداشت. در میان این راویان مشاهده می شود که برخی می گویند زید بن عمر و مادرش کشته شدند. آنانی که وقوع این ازدواج را نقل کرده اند، درباره مهریه ام کلثوم اختلاف نظر دارند.
برخی مهریه تعیین شده از سوی عمر را چهل هزار درهم و برخی دیگر چهار هزار درهم و گروهی نیز پانصد درهم نقل کرده اند. این اختلاف فراوان در متن روایت موجب بی ارزش شدن و باطل شدن روایت می گردد.
منبع : شیعه نیوز
در تایید نظر این عالم بزرگ نظر شما را به دلایل زیر برای رد نظریه ازدواج عمر با ام کلثوم جلب می کنم.
اولا دلایل اینکه ام‌کلثوم همان حضرت زینب است: صالحى شامى در سبل الهدى و الرشاد مى‌نویسد:
فرزندان علی رضى الله عنه از فاطمه زهرا؛ حسن، حسین، محسن و زینب کبرى بود و از دیگر زنانش فرزندان زیادى داشت.
(الصالحی الشامی، محمد بن یوسف (متوفای942هـ)، سبل الهدى والرشاد فی سیرة خیر العباد، ج 11، ص 288،
تحقیق: عادل أحمد عبد الموجود وعلی محمد معوض،
ناشر: دار الکتب العلمیة – بیروت، الطبعة: الأولى، 1414هـ. )
و شیخ محمد خضرى از دانشمندان اهل سنت مصر نیز فرزندان فاطمه زهرا سلام الله علیها را فقط سه نفر مى‌داند: «در سال دوم پس از هجرت، علی که بیست و یک سال داشت با فاطمه که پانزده سال داشت ازدواج کرد و فرزندان رسول خدا؛ یعنى حسن، حسین و زینب نتیجه این ازدواج بودند. »
( الخضری، الشیخ محمد متوفای1298هـ و نور الیقین فی سیرة سید المرسلین، ج 1، ص 111، تحقیق: أحمد محمود خطاب، ناشر: مکتبة الإیمان – المنصورة / مصر، الطبعة: الأولى، 1419هـ – 1999م.)
محمد بن اسماعیل بخارى مى‌نویسد:
«وَجَمَعَ عبد اللَّهِ بن جَعْفَرٍ بین ابْنَةِ عَلِیٍّ وَامْرَأَةِ عَلِیٍّ.»
«عبد الله بن جعفر با همسر علی و دختر علی همزمان ازدواج کرد.»
(صحیح البخاری، ج 5، ص 1963، کِتَاب النِّکَاحِ، بَاب ما یَحِلُّ من النِّسَاءِ وما یَحْرُمُ، ) در شرح این روایت، برخى از عالمان اهل سنت این دختر را زینب معرفى کرده‌اند:
«وجمع عبد الله بن جعفر بین بنت علی وامرأته أما امرأة علی فهی لیلى بنت مسعود وأما بنته فهی زینب.»
«عبد الله بن جعفر با یکى از همسران علی و دختر او ازدواج کرد.
اما همسر او لیلى بنت مسعود و دخترش زینب بود»
( العسقلا نی الشافعی، فتح الباری شرح صحیح البخاری، ج 1، ص 321، ) عده‌اى نیز او را امّ‌کلثوم معرفى کرده‌اند:
«کانت عند عبد الله بن جعفر أم کلثوم بنت علی ولیلى بنت مسعود وامرأة علی النهشلیة.»
«امّ‌کلثوم دختر علی و لیلى دختر مسعود نهشلى که زمانى همسر علی بوده است،‌ همزمان در خانه عبد الله بن جعفر و همسران وى بوده‌اند»
(عبد الله بن أحمد بن حنبل (متوفای290 هـ)، مسائل أحمد بن حنبل روایة ابنه عبد الله ج 1، ص 349، تحقیق: زهیر الشاویش، ناشر: المکتب الإسلامی – بیروت، الطبعة: الأولى، 1401هـ ـ 1981م .) و بیهقى نیز در کتاب خود نام همسر عبد الله بن جعفر را امّ‌کلثوم آورده است. (سنن البیهقی الکبرى، ج 7، ص 167.) 3- چه کسانی از زنان اهل بیت، در کربلا اسیر شدند: قاضى نعمان مغربى در شرح الأخبار، نام تمام اسیران کربلا را نقل مى‌کند؛ اما در میان آن‌ها نامى از حضرت زینب سلام الله علیها نمى‌برد: «افرادى که در روز عاشورا به اسارت گرفته شدند، یکى از آنان علی بن حسین علیه السلام است که بیمار بود و از زنان امّ‌کلثوم دختر علی بن أبى طالب است و امّ‌حسن دختر علی بن ابوطالب و فاطمه و سکینه دختران حسین بن علی علیه السلام بوده‌اند» (شرح الأخبار فی فضائل الأئمة الأطهار، ج 3 ص 198.) طبق نقل این کتب و کتب دیگر در می‌یابیم که ام‌کلثوم همان حضرت زینب سلام الله علیها بوده است، در واقع ام کلثوم کنیه حضرت زینب است، حال با وجود اینکه حضرت زینب در زمان امیرالمؤمنین(ع) با عبدالله بن جعفر ازدواج کرده است در می‌یابیم که ازدواج ام‌کلثوم با عمر بن خطاب افسانه‌ای بیش نبوده است. دوما اگر هم حضرت ام کلثوم همان حضرت زینب نبوده اند و با عمر ازدواج کرده اند به قول خودتان روایاتی در این باره از اهل سنت نقل شده است که صد در صد با یکدیگر تناقض دارند و این تناقضات اصل قضیه را از ریشه می‌زند. در بعضی از روایات آمده است که خود امیرالمؤمین(ع) ام کلثوم را به عقد عمر درآورد، و بعضی دیگر می‌گویند که آن را به ابن عباس واگذار کرد. گاهی نقل کرده‌اند که عقد بعد از تهدید و زورگویی عمر واقع شد (ذخائر العقبى، احمد بن عبد الله الطبری، ص 168_167/المعجم الکبیر، الطبرانی، جلد : 3، ص44_45 ) و در بعضی دیگر نقل شده است که با اختیار و و رضا بوده است. برخی روایت کرده‌اند که عمر از او فرزندی به نام زید داشته است و در برخی دیگر روایت شده است که او قبل از مباشرت از دنیا رفته است. روایتی دارد که زید بن عمر دارای فرزند بوده است و در برخی دیگر نقل شده است که فرزندی به جای نگذاشته است. در روایتی نقل شده است که زید بن عمر و ام کلثوم هردو باهم کشته شده‌اند، و روایت دیگر می‌گوید که ام کلثوم بعد از زید باقی مانده است. در حدیثی آمده است که مهر ام کلثوم چهل هزار درهم بوده است؛ در حالی‌که در روایت دیگر آمده است که چهارهزار درهم بوده است و در روایت دیگری آمده است که پانصد هزار درهم بوده است و ده‌ها تناقض دیگر…( از طرف دیگر از عمربن‌خطاب نقل می‌شود که دلیل این ازدواج را اینگونه بیان کرد که «پیامبر فرمود هر سبب و نسبى در روز قیامت قطع خواهد شد، مگر سبب و نسب من و من دوست داشتم که بین من و پیامبر سبب و نسبى باشد» می‌بینیم که جاعلان این افسانه دلیل واهی برای این افسانه نقل کرده‌اند، زیرا خلیفه دوم از راه دخترش حفصه با پیامبر رابطه سببی داشت.) این اختلافات نشان می‌دهد که جاعلین حدیث، با هم دیگر هماهنگ نبوده‌اند و هرکس برای خودش و به دلخواه خودش حدیث جعل کرده است. مگر می‌شود که در یک قضیه تاریخی این همه تناقض وجود داشته باشد؟ این اخلافات و تناقضات اصل قضیه را از ریشه می‌زند و کذب بودن آن را به اثبات می‌رساند.( البته برخی از علمای شیعه هم این داستان را ذکر کرده اند ولی از هیچ کدام از روایات آنها ازدواج عمر بن خطاب با ام کلثوم دختر حضرت زهرا به دست نمی‌آید، تنها می‌توان متوجه شد که عمر بن خطاب با ام کلثومی ازدواج کرده است. و همچنین بسیاری از روایات هم سند آنها مخدوش و ضعیف است ودر برخی از آنها حتی ازدواج هم بیان نشده است، تا چه رسد به اینکه ازدواج با دختر (افسانه‌ای) حضرت زهرا صورت گرفته باشد!!!!) گذشته از همه این تناقضات و ردیه ها برفرض محال که طبق گفته برخی از علمای طراز چندم اهل سنت، این ازدواج صورت گرفته باشد، خداوند در قرآن کریم سرگذشت حضرت لوط علیه السلام را نقل می‌کند که آن حضرت به کفاری که قصد سوء داشتند، پشنهاد ازدواج با دخترانش را داد؛ در حالی‌که همه ما می‌دانیم که همه آن‌هایی که در جلوی خانه حضرت لوط علیه السلام جمع شده بودند از کفار بودند. «وَجَاءَهُ قَوْمُهُ یُهْرَعُونَ إِلَیْهِ وَمِنْ قَبْلُ کَانُوا یَعْمَلُونَ السَّیِّئَاتِ قَالَ یَا قَوْمِ هَؤُلَاءِ بَنَاتِی هُنَّ أَطْهَرُ لَکُمْ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَلَا تُخْزُونِ فِی ضَیْفِی أَلَیْسَ مِنْکُمْ رَجُلٌ رَشِیدٌ» «قوم او بسرعت به سراغ او آمدند – و قبلا کارهاى بد انجام مى دادند- گفت: اى قوم من اینها دختران منند براى شما پاکیزه ترند از خدا بترسید و مرا در مورد میهمانانم رسوا نسازید آیا در میان شما یک مرد فهمیده و آگاه وجود ندارد؟» (هود78) پس حتی با فرض قبول وقوع آن، این ازدواج هیچ فضیلتی را برای خلیفه دوم به اثبات نمی‌رساند
ازدواج ام کلثوم با عمر بن الخطاب صحت دارد یا افسانه‌ای بیش نیست ؟
اگر صحت دارد ، آیا دلیلی بر اثبات حسن روابط میان خلیفه دوم و اهل بیت می‌شود یا خیر ؟
تاریخ بشر ، همیشه در معرض تحریف سردمداران و سیاست‌مداران بوده است . تاریخ اسلام نیز از این قاعده مستثنا نیست . از آن‌جایی که حکومت‌های اسلامی همیشه در اختیار حاکمان جوری از اهل تسنن بوده است ، آن‌ها نهایت تلاش را کرده‌اند تا تاریخ را به دلخواه خود بنویسند . حکومت بنی امیه ، نمونه بارز حکومت‌های تحریف‌گر است . یکی از افسانه‌هایی که دودمان بنی امیه به تاریخ افزوده‌اند ، ازدواج ام کلثوم با عمر بن خطاب است . این جریان را نه تنها صحیح بخاری و صحیح مسلم نقل نکرده اند بلکه هیچکدام از صحاح سته اهل سنت این احادیث دروغین را در کتب خود نیاورده اند. حال در این مختصر به چند دلیل و اشکال اشاره وبحث می‌کنیم .
محور اول : حقایق تاریخی ، وقوع ازدواج را زیر سؤال می‌برد :
نخستین کسی که از اهل سنت این افسانه را دامن زد . ابن سعد ( متوفای 230هـ) در الطبقات الکبری است . وی می‌نویسد :
ام کلثوم ، دختر علی بن أبی طالب … که مادرش فاطمه دختر رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم بود … عمر بن خطاب با او ازدواج کرد ؛ در حالی هنوز به سن بلوغ نرسیده بود ! تا زمانی که عمر کشته نشده بود در کنار او به سر می برد و زید بن عمر و رقیه را به دنیا آورد . بعد از عمر ، با عون بن جعفر بن أبی طالب و بعد از آن با محمد بن جعفر ازدواج کرد . وقتی محمد بن جعفر از دنیا رفت با برادرش عبد الله بن جعفر بعد از حضرت زینب ازدواج کرد .( الطبقات الکبرى، محمد بن سعد، ج 8، ص 462 – 463. )
در این حدیث آمده است که ام کلثوم بعد از به کشته شدن عمر بن خطاب با پسر عمویش عون بن جعفر ازدواج کرد . بعد که عون فوت کرد ، با برادرش محمد ازدواج کرد و بعد از آن که محمد فوت کرد ، با عبدالله برادر دیگرش ازدواج کرد ؛ در حالی که راوی فراموش کرده که عون و محمد هردو در جنگ شوشتر سال 16 یا 17 هجری در زمان خلیفه دوم کشته شده‌اند ؛ یعنی همسر دوم و سوم ام کلثوم قبل از همسر اول فوت کرده‌اند !
ابن حجر در الاصابه می‌گوید :
ابو عمر می گوید : عون بن جعفر در جنگ شوشتر در زمان عمر شهید شد و هیچ فرزندی از او بر جای نماند .
( الإصابة، ابن حجر، ج 4، ص 619.)
با این‌حال ، چگونه می‌شود که آن‌ها بعد از عمر با ام کلثوم ازدواج کرده باشند ؟ شاید دو باره زنده شده و برای تصحیح این افسانه با ام کلثوم ازدواج کرده باشند ! . علاوه بر این که ازدواج ام کلثوم با عبد الله جعفر شوهر حضرت زینب امکان پذیر نیست و مضمون روایت جمع بین دو خواهر می باشد ؛ زیرا حضرت زینب تا بعد از واقعه کربلا زنده بود و همسر عبد الله بوده است .
محور دوم : اهانت به ناموس رسول خدا
اهل سنت برای این‌که ازدواج عمر و ام کلثوم را ثابت کنند ، روایات ساختگی فراوانی را نقل کرده‌اند که از شنیدن و خواندن آن‌ها عرق شرم از پیشانی‌ انسان جاری می‌شود .
ما از اهل سنت می‌پرسیم : اثبات حسن روابط به چه قیمتی ؟ آیا این قدر ارزش دارد که چنین روایاتی جعل و چنین تعابیر زشت و زننده‌ای مطرح کنند ؟ ازدواج ام کلثوم با عمر عوارضی دارد که کمترین عارضه آن اهانت به ناموس رسول خدا است ، آیا شما این عوارض را می‌پذیرید ؟
ابن حجر عسقلانی که یکی از استوانه‌های علمی اهل سنت و حافظ علی الاطلاق آن‌ها است ،‌ در کتاب الاصابة نقل می‌کند :
از محمد بن علی روایت شده است که عمر ام کلثوم را از علی (علیه السلام) خواستگاری کرد ، امام خردسال بودن او را یادآوری کرد . به عمر گفته شد : علی تو را بی‌پاسخ گذاشته است ، دوباره نزد وی برو . امام علی علیه السلام فرمود : من ام کلثوم را به نزد تو می‌فرستم ، اگر خوشت آمد ، او را به همسری خود انتخاب کن . امام علیه السلام ام کلثوم را نزد عمر فرستاد ، عمر ساق پای ام کلثوم را برهنه کرد ! ام کلثوم فرمود : اگر خلیفه نبودی چشمت را کور می‌کردم ! (الاصابه، ج8، ص464 .)
و نیز ذهبی یکی دیگر از استوانه‌های علمی اهل سنت در سیر أعلام النبلاء نقل می‌کند :
ابن عبد البر می‌گوید : عمر به علی ( علیه السلام ) گفت : ام کلثوم را به همسری من در بیاور ، من می‌خواهم به وسیله این ازدواج به کرامتی برسم که احدی نرسیده است . امام گفت : من او را نزد تو می‌فرستم ، اگر رضایتش را جلب کردی ، او را به عقدت درمی‌آورم ـ گر چه ام کلثوم به خاطر خردسال بودن بهانه ‌آورد ـ امام (علیه السلام) ام کلثوم را به همراه پارچه‌ای نزد عمر فرستاد و به او گفت : از جانب من به عمر بگو ، این پارچه‌ای است که به تو گفته بودم ، ام کلثوم نیز سخن امام را به عمر رساند . عمر گفت : به پدرت از جانب من بگو ، من راضی شدم خدا از تو راضی باشد . بعد عمر دستش را بر ساق ام کلثوم نهاد و آن را برهنه کرد . ام کلثوم گفت : چرا چنین می‌کنی ؟ اگر خلیفه نبودی ، دماغت را می‌شکستم . بعد نزد پدرش رفت و او را از عمل عمر خبردار کرد و گفت : مرا به نزد پیر مرد بدی فرستادی .( سیر أعلام النبلاء، الذهبی، ج3، ص501.)
همچنین خطیب بغدادی در کتاب تاریخ بغداد زشت‌ترین تعبیرات را به کار برده و در حقیقت تهمت زشتی را به امیر المؤمنین علیه السلام می‌زند :
علی (علیه السلام) دخترش را آرایش کرد و نزد عمر فرستاد ، عمر وقتی او را دید ، به سوی او آمد و ساق پای او را گرفت و به او گفت : به پدرت بگو ، راضی شدم ، راضی شدم ، راضی شدم . و ام کلثوم نزد پدرش آمد ، امام از او سؤال کرد : عمر به تو چه گفت : ام کلثوم عرض کرد : مرا صدا زد ، و بوسید ! ، وقتی که بلند شدم ، ساق پایم را گرفت ! گفت : از جانب من به پدرت بگو ، راضی شدم .( تاریخ بغداد، الخطیب البغدادی، ج 6، ص 180.)
این تعابیر آن قدر زشت و زننده است که حتی صدای بعضی از علمای اهل سنت را نیز درآورده است . به قول معروف آش آن قدر شور شده است که صدای آشپز هم در آمده است .
سبط ابن الجوزی در این باره می‌گوید:
جدّ من در کتاب منتظم نقل کرده است که علی (علیه السلام) ام کلثوم را نزد عمر فرستاد تا او را بنگرد ؛ اما عمر ساق پایش را برهنه کرد و با دستش آن را لمس کرد . به خدا قسم چنین چیزی قبیح است ، حتی اگر او کنیز بود ، عمر حق نداشت این کار را انجام دهد ؛ چرا که به اجماع مسلمین دست زدن به زن نامحرم جایز نیست .( تذکرة الخواص، ص321)
ما به جعلی بودن این روایات یقین داریم ؛ اما از آن‌جایی که بزرگترین علمای اهل سنت این مطالب را مطرح کرده‌اند ، از آن‌ها می‌پرسیم :
آیا سزاوار است که به امیر المؤمنین علیه السلام چنین نسبت‌های ناروایی داده شود ؟ آیا آن حضرت دخترش را قبل از ازدواج و محرمیت به چنین دیدار شرم آورى مى فرستد ؟
چگونه است که یک دختر خردسال زشتی چنین عملی را درک مى کند ؛ اما خلیفه مسلمین آن را درک نمى کند ؟
آیا سزاوار است که خلیفه رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) چنین عمل زشتی را انجام دهد ؟ و آیا چنین کسی می‌تواند خلق خدا را به صراط مستقیم الهی هدایت کند ؟
اگر کسی با خواهر شما ، دختر شما و یا حتی مادر شما ( نه با ناموس رسول خدا ) چنین عمل زشتی را انجام می‌داد ، چه نظری در باره وی پیدا می‌کردید ؟
اگر این عمل را نمی‌پسندید ، چرا آن را در حق ناموس رسول خدا نقل می‌کنید ؟
محور سوم : مخالفت با سنت رسول خدا
خداوند در قرآن کریم خطاب به همه مؤمنین فرموده است :
لَّقَدْ کاَنَ لَکُمْ فىِ رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِّمَن کاَنَ یَرْجُواْ اللَّهَ وَ الْیَوْمَ الاَْخِرَ وَ ذَکَرَ اللَّهَ کَثِیرًا . الأحزاب / 21 .
مسلّماً براى شما در زندگى رسول خدا سرمشق نیکویى بود ؛ براى آن ها که امید به رحمت خدا و روز رستاخیز دارند و خدا را بسیار یاد مى کنند .
در این آیه خداوند خطاب به مؤمنین می‌فرماید که پیامبر در همه جا برای شما اسوه است و مراد از اسوه در مورد رسول خدا ( صلی الله علیه وآله وسلم ) پیروی کردن از او است ، و اگر تعبیر به « لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ » شده است و استقرار و استمرار در گذشته را افاده مى کند ، براى این است که اشاره کند این وظیفه همیشه ثابت است ، و همیشه باید آن حضرت الگوی شما باشد . و نیز معناى آیه این است که یکى از فلسفه‌های رسالت رسول خدا ( صلی الله علیه وآله وسلم ) و ایمان آوردن به او ، این است که به او تأسى کنید ، هم در گفتارش و هم در رفتارش .
از طرف دیگر ، این مطلب نیز قطعی است که وقتی عمر و ابوبکر به خواستگاری حضرت زهرا سلام الله علیها آمدند ، پیامبر اسلام دست رد بر سینه آن‌ها زد و از آن‌دو روی گرداند . در حقیقت می‌خواست به آن دو بگوید که شما لیاقت این را ندارید که با خانواده رسول خدا رابطه خویشاوندی برقرار کنید ، نه تناسب سنی با حضرت زهرا دارید و نه تناسب ایمانی ، و نه اخلاقی نسبی و …
ابن حجر هیثمی در باب 11 از صواعق محرقه که آن را بر ضد شیعه نوشته است ،‌ می‌گوید :
ابو داود سجستانی نقل کرده است که ابوبکر از حضرت زهرا خواستگاری کرد ، رسول گرامی اسلام از او روی گرداند ، سپس عمر خواستگاری کرد و رسول خدا از او نیز روی‌گرداند .( الصواعق المحرقة: 163، إفحاء الأعداء: 51، عن ذخائر العقبى: 29.)
ابن حبان در صحیحش و نسائی در سننش می‌نویسند :
عبد الله بن بریده از پدرش نقل می‌کند که ابوبکر و عمر از فاطمه خواستگاری کردند ، پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله وسلم به آن‌ها فرمود : فاطمه خردسال است ، سپس علی علیه السلام خواستگاری نمود ، پیامبر او را به ازدواج علی علیه السلام درآورد .( سنن النسائی ،‌ ج 6 ،‌ ص62 و خصائص أمیر المؤمنین (ع) ، النسائی ، ص 114 و صحیح ابن حبان ، ابن حبان ، ج 15 ، ص 399 و…)
حاکم نیشابوری بعد از نقل این حدیث می‌گوید :
این حدیث ، طبق شرائطی که بخاری و مسلم در صحت روایت قائل بودند ، صحیح است ؛ اما آن‌ دو نقل نکرده‌اند .( المستدرک ، ج 2 ،‌ ص167.)
پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم می‌خواست بگوید که شما دو نفر از نظر سنی با حضرت زهرا تناسبی ندارید و تناسب سنی در ازدواج ضروری است . و از آن‌جایی که امام علی علیه السلام از هر نظر با حضرت زهرا هم کفو بودند ،پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله وسلم بلا فاصله به او پاسخ مثبت داد .
با این توضیح ، چطور می‌شود که امیر المؤمنین علیه السلام اسوه بودن پیامبر را فراموش کرده و بر خلاف سنت رسول خدا کاری را انجام دهد که آن حضرت از انجام آن کراهت داشته است ؛ با این که خود امام علی علیه السلام در نهج البلاغه ، خطبه قاصعه می‌فرماید :
من دنبال او مى رفتم همان گونه که بچه شتر دنبال مادرش مى رود ، آن بزرگوار هر روز براى من پرچمى از اخلاق فاضله خود بر مى افراشت و مرا به پیروى از آن دستور مى داد .
در نتیجه قبول چنین ازدواجی از سوی امیر المؤمنین علیه السلام مخالفت با سنت رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم محسوب می‌شود و امکان ندارد که امیر المؤمنین علیه السلام با سنت رسول خدا مخالفت کرده باشد .

دلیل پنجم : عدم تناسب سنی
بنا به نقل اهل سنت این ازدواج در سال 17هـ اتفاق افتاده است ؛ چنانچه یعقوبی از تاریخ نویسان اهل سنت می‌نویسد :
ام کلثوم نیز که در آخرین سال زندگی نبی مکرم به دنیا آمده است در زمان خواستگاری عمر هفت سال بیشتر نداشته است . چنانچه ابن سعد در طبقات به این حقیقت اشاره کرده و می‌نویسد :
عمر با ام کلثوم ازدواج کرد ؛ در حالی که هنوز ام کلثوم به سن بلوغ نرسیده بود .( طبقات الکبری، ابن سعد، ج8، ص462_463.)
و در روایت دیگری می‌نویسد :
زمانی که عمر ، ام کلثوم را از علی (علیه السلام) خواستگاری کرد ، علی (علیه السلام) فرمود : ای امیر مؤمنان ، او کودکی بیش نیست .( الطبقات الکبرى ، محمد بن سعد ، ج 8 ، ص 464 .)
از طرف دیگر عمر بن الخطاب وقتی در سال 23 هـ کشته شد ، شصت و سه سال داشته ؛ پس در سال 17 هـ 57 سال داشته است ؛ یعنی بین ام کلثوم و عمر بیش از 50 سال فاصله سنی وجود داشته است .
سؤال ما از اهل سنت این است که چه تناسبی بین ام کلثوم هفت ساله و عمر بن خطاب پنجاه و هفت ساله وجود داشته است ؟ ام کلثوم چه گناهی کرده است که مجبور است با یک پیرمرد شصت ساله ازدواج کند ؟
وقتی که ابوبکر و عمر از مادرش حضرت زهرا سلام الله علیها خواستگاری کردند ، پیامبر عدم تناسب سنی را دلیل بر رد خواستگاری آن‌ها دانست ، آیا این تناسب سنی ، بعد از سال‌ها بین کوچکترین فرزند حضرت زهرا و شیخین به وجود آمده بود ؟
امیر المؤمنین علیه السلام ، چون موافق با این ازدواج نبود ، عین همان سخن پیامبر را که در هنگام خواستگاری از حضرت زهرا علیها السلام در پاسخ آن دو فرموه بود ، بیان کرده و می‌گوید :
ام کلثوم هنوز خردسال است .
جالب این است که عمر بن خطاب خودش با ازدواج پیرمردان با دختران جوان مخالف بوده است . ابن عساکر در تاریخ المدینة می‌نویسد :
زنی جوانی را که با پیرمردی ازدواج کرده بود و سپس شوهرش را کشته بود ، نزد عمر آوردند ، عمر گفت: ای مردم از خدا بترسید ،‌ هر مردی باید بازنی همسان خودش (هم کفو خودش ) ازدواج کند و هر زنی نیز باید با مردی ازدواج کند که همسان او هست .( تاریخ المدینة ، ج2، ص 769 ، کنز العمال ، ج15، ص 716، ح 42857)
آیا این عمل مصداق این آیه نمی‌شود :
أَ تَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبرِِّ وَ تَنسَوْنَ أَنفُسَکُمْ وَ أَنتُمْ تَتْلُونَ الْکِتَابَ أَ فَلَا تَعْقِلُون البقرة /44 .
آیا مردم را به نیکى دعوت مى کنید ؛ اما خودتان را فراموش مى نمایید ؛ با این که شما کتاب (آسمانى) را مى خوانید ! آیا نمى اندیشید ؟ !
همچنین دارقطنی در سننش ، متقی هندی در کنز العمال از قول عمر نوشته‌اند :
از ابراهیم بن محمد بن طلحه نقل شده است که عمر می‌گفت : من از ازدواج کسانی که دارای شرافت خانوادگی هستند منع می‌کنم ؛ مگر با همتای او باشد .( سنن الدارقطنی ، الدارقطنی ، ج 3 ، ص 206 و کنز العمال ، المتقی الهندی ، ج 16 ، ص 534 .)
ما از جناب سرخسی می‌پرسیم ، چه سنخیت و چه شباهتی بین عمر 57 ساله و ام کلثوم 7 ساله وجود داشته است ؟
آیا می‌توان خانواده و نسب عمر را با نسب ام کلثوم مقایسه کرد ؟ آیا صحّاک ، با حضرت زهرا که سیده زنان اهل بهشت است ، می‌تواند یکسان باشد ؟ آیا خطاب را می‌توان با رسول اکرم و امیر المؤمنین علیهما السلام برابر دانست ؟ ما نمی‌خواهیم در این مقاله به بررسی نسب عمر بپردازیم .
محور ششم : خشونت ذاتی و اخلاق تند عمر :
یکی از خصلت‌های معروف عمر بن الخطاب که تمامی مسلمین بر آن اتفاق و اجماع دارند ، اخلاق تند و رفتار بد او با مردم و به خصوص با خانواده‌اش است . موارد بسیاری در باره ترش رویی و اخلاق ناسازگار عمر با مردم نقل شده است که ما فقط به چند مورد اشاره خواهیم کرد .
ابن تیمیه حرانی می‌نویسد :
صحابه با ابوبکر در باره جانشینی عمر با او صحبت کردند و گفتند : چرا یک فرد خشن و غیر صالح را بر خلافت گزیده اى و بر مردم تحمیل کردى ؟ فردا جواب خدا را چه خواهى داد ؟
منهاج السنة ، ج6 ، ص155 ، الناشر : مؤسسة قرطبة ، الطبعة الأولى ، 1406، تحقیق : د. محمد رشاد سالم عدد الأجزاء : 8 .
و نیز شاه ولی الله دهلوی ناصبی در مقصد أول از فصل چهارم کتاب ازالة الخفاء می‌نویسد :
تمامی اصحاب رسول خدا ؛ اعم از مهاجرین و انصار به انتخاب عمر اعتراض کردند و عمده دلیل آن‌ها نیز خشونت ذاتی و اخلاق تند عمر بوده است . روایت در این باب آن‌قدر زیاد است که از حد تواتر نیز گذشته است . ما این دو روایت از زبان ابن تیمیه و شاه ولی الله نقل کردیم به این خاطر بود که اهل سنت و به خصوص وهابیت ، سخن آن دو را از سخن پیامبر نیز بالاتر می‌دانند و لذا نمی‌توانند از این بابت ایرادی بگیرند .
حتی در زمان خلافت عمر ، بسیاری از صحابه می‌آمدند و به از بابت اخلاق تند و آزار و اذیتی که نسبت به مردم روا می‌داشت اعتراض می‌کردند . مسلم نیشابوری در صحیحش می‌نویسد که أبی بن کعب خطاب به عمر گفت :
ای پسر خطاب ! بر اصحاب رسول خدا عذاب نباش .( صحیح مسلم ، ج 6 ، ص179، کتاب الآداب، باب الاستیذان .)
این نشان می‌دهد که صحابه رسول خدا از اخلاق تند عمر و از بد اخلاقی‌های او در امان نبودند و این نوع رفتار عمر ، مردم را به ستوه آورده بوده که کسانی همچون أبی بن کعب می‌آیند و به عمر این مسأله را متذکر می‌شوند .
از این‌ها که بگذریم ، مهم اخلاق و رفتار عمر با خانواده اش است که همین اخلاق ، او را در بسیاری از خواستگاری‌ها با شکست مواجه کرده است . ما به چند نمونه اشاره می‌کنیم .
طبری و ابن أثیر ، دو تاریخ نویس معروف اهل سنت می‌نویسند :
عمر بن خطاب ابتدا به خواستگارى ام کلثوم دختر ابوبکر رفت ، عایشه این پیشنهاد را با خواهرش مطرح کرد . در پاسخ گفت : مرا با او کارى نیست . عایشه گفت : آیا امیرالمؤمنین را نمى خواهى ؟ گفت : آرى نمى خواهم ، او در زندگى سخت و خشن و با زنان تندخو و بد رفتار است . (الکامل فی التاریخ ، ابن الأثیر ، ج 3 ، ص 54 – 55 و تاریخ الطبری ، ج 3 ، ص 270 .)
عایشه کسى را نزد عمرو عاص فرستاد و ماجرا را برای او بازگو کرد . عمرو عاص گفت : من ماجرا را درست مى کنم ، آن گاه نزد عمر رفت و گفت : اى امیر مؤمنان خبرى شنیده ام که خدا کند درست نباشد ، عمر گفت : چیست ؟ گفت : ام کلثوم دختر ابوبکر را خواستگاری کرده‌ای ؟ گفت : بله ، مرا براى او نمى‌پسندى یا او را براى من نمى‌پسندى ؟ گفت : هیچکدام ، ولى او نوسال است و در سایه ام المؤمنین عایشه با ملایمت و مدارا بزرگ شده و تو تندخویى و ما از تو مى ترسیم و نمى توانیم هیچیک از عادات تو را بگردانیم … و من بهتر از او را به تو نشان مى دهم : ام کلثوم دختر على بن ابیطالب را…»
اخلاق بد عمر آن قدر معروف بوده است که حتی دختران خردسال از آن آگاه بوده اند .
و جالب این است که عمر سخن عمروعاص را می‌پذیرد تا مبادا با اخلاق بد خود روح ابوبکر را آزرده باشد ؛ اما به خود جرأت می‌دهد که به پیشنهاد عمروعاص ناصبی به خواستگاری دختر رسول خدا برود . آیا رعایت حق ابوبکر لازم ؛ اما رعایت حق رسول خدا لازم نیست ؟
این نشان می‌دهد که هدف عمروعاص نیز از این پشنهاد اذیت و‌ آزار ذریه رسول خدا بوده است و گرنه با توجه به علمی که از اخلاق عمر داشت ، نباید این پشنهاد را می‌کرد .
عمرو عاص تندخویى و درشتى را بر دختر ابوبکر و آزار و اذیت او را روا نمى داند ، امّا تندخویى و اذیت و آزار را بر ذریه رسول الله ( صلى الله علیه وآله وسلم ) روا مى داند و عمر نیز این پشنهاد را می‌پذیرد !
همچنین مقریزی از علمای اهل سنت داستان خواستگاری از دختر ابوبکر را این‌گونه نقل می‌کند که بعد از خواستگاری ، مغیرة بن شعبه به دیدار عایشه رفت ، او را غمگین و ناراحت دید ، از او علت ناراحتی او را پرسید ، عایشه گفت : عمر از ام کلثوم خواستگاری کرده ، او دختر خردسالی است و من امید زندگی بهتر از زندگی با عمر برای او دارم . مغیره از خانه عایشه بیرون آمد و نزد عمر رفت و به او گفت :
تو ای امیر المؤمنین ، مردی سخت‌گیر و بد اخلاق نسبت به خانواده‌ات هستی و ام کثوم دختر خردسالی است ، می‌ترسم به زور چیزی از او بخواهی و او اطاعت نکند و تو او را کتک بزنی و او داد و فریاد و تو را ناراحت کند و عایشه نیز از این عمل غمگین شود …( إمتاع الاسماع، المقریزی، جلد: 6، ص207.)
عمر با شنیدن سخنان مغیره ، سخن او را تأیید و دست از خواستگاری برداشت .
این نشان می دهد که حتی کسانی همچون عمروعاص و مغیرة بن شعبه که از مشاورین و معاونین نزدیک عمر به حساب می‌آمدند ، از اخلاق بد و ناسازگار او با خانواده و اطرافیانش آگاه بوده‌اند و عمروعاص با هدف آزار و اذیت خاندان رسول خدا و دشمنی دیرینه‌ای که با آن حضرت داشتند ، این پشنهاد را مطرح کرده‌ است .
ابن عبد البر نیز می‌نویسد :
عمر ، ام کلثوم دختر ابوبکر را از عایشه خواستگاری کرد ، عایشه او را امیدوار کرد و به ام کلثوم گفت ، رأی تو در این باره چیست ؟ ام کلثوم گفت : تو را مرا به ازدواج عمر در می‌آوری ؛ در حالی که می‌دانی که او در زندگی چه قدر سخت‌گیر و خشن است ؛ به خدا اگر این کار را انجام دهی ، من به سوی قبر رسول خدا می روم و در نزد آن حضرت فریاد خواهم زد .( الاستیعاب ، ابن عبد البر ، ج 4 ، ص 1807 .)
همچنین طبری و ابن أثیر می‌نویسند :
عمربن خطاب از «ام ابان بنت عتبه» خواستگارى کرد آن دختر نمى پذیرفت و مى گفت : درش را مى بندد ، خیرش به کسى نمى رسد ، عبوس مى آید و عبوس مى رود .( تاریخ الطبری ، ج 3 ، ص 270 و الکامل فی التاریخ ، ابن الأثیر ، ج 3 ، ص 55 .)
با این وضعیت اخلاقی عمر ، چگونه ممکن است امیر المؤمنین علیه السلام دخترش را به چنین فرد خشن و بد اخلاق بدهد و با تن دادن به این ازدواج اسباب آزار و اذیت روح نبی مکرم اسلام و حضرت زهرا سلام الله علیها را فراهم کند ؟
دلیل هفتم : امام علی علیه السلام عمر را دروغگو ، خیانت کار و …می‌داند :
مسلم نیشابوری به نقل از عمر بن الخطاب می‌نویسند که وی خطاب به امام علی علیه السلام و عمویش عباس گفت :
ابوبکر از دنیا رفت و من بعد از او خلیفه پیامبر و ابوبکر شدم و شما ( علی علیه السلام و عباس ) مرا دروغگو ، گناه کار ، فریب‌کار و خیانت‌کار می‌دانستید .( صحیح مسلم ، ج5 ، ص152 ، کتاب الحدود ، باب حکم الفئ .)
این اعتقاد واقعی امیر المؤمنین علیه السلام نسبت به خلیفه اول و دوم بوده است ؛ آیا امکان دارد که شخص عاقل دختر نازنینش را به چنین فردی بدهد ؟ چه رسد به امیر المؤمنین علیه السلام .
دلیل هشتم : ازدواج با تهدید و زورگویی
در کتاب‌های شیعه نیز روایاتی در این باب وجود دارد ؛ اما با بررسی تک تک آن‌ها متوجه خواهیم شد که این روایات نه تنها روابط حسنه میان حضرت امیر علیه السلام با عمر بن خطاب را ثابت نمی کند ؛ بلکه نشانگر روابط زورمدارانه و رسیدن به اهداف از راه توسل به زور می باشد .
مرحوم کلینی رضوان الله تعالی علیه در کتاب کافی این روایات را نقل می‌کند :
هشام بن سالم از امام صادق علیه السلام نقل می‌کند که آن حضرت فرمود : زمانی که عمر بن الخطاب از ام کلثوم خواستگاری کرد ، امیر المؤمنین به او فرمود : ام کلثوم خردسال است . امام صادق می‌فرماید : عمر با عباس ملاقات کرد و به او گفت : من چگونه ام ، آیا مشکلی دارم ؟ عباس گفت : تو را چه شده است ؟ عمر گفت : از برادر زاده‌ات دخترش را خواستگاری کردم ، دست رد بر سینه‌ام زد ، قسم به خدا چشمه زمزم را پر خواهم کرد ، هیچ کرامتی را برای شما نمی‌گذارم ؛ مگر این که آن را از بین ببرم ، دو شاهد بر می‌انگیزم که او سرقت کرده و دستش را قطع خواهم کرد . عباس به نزد امیر المؤمنین علیه السلام آمد ، او را از ماجرا با خبر ساخت و از او درخواست کرد که تصمیم در این باره را بر عهده او نهد ، حضرت امیر نیز مسأله ازدواج را به عهده عباس گذاشت .
از امام صادق علیه السلام در باره ازدواج ام کلثوم سؤال کردند ، حضرت فرمود : او ناموسی است که از ما غصب کرده‌اند .( الکافی ، 5 ، 346 .)
عبد الله بن سنان و معاویة بن عمار می گویند :‌ از امام صادق علیه السلام در باره زنی که شوهرش مرد سؤال کردم که در کجا عده نگه‌دارد ؟ حضرت فرمود : هر جا که بخواهد می‌تواند عده‌اش را نگه دارد . سپس فرمود : هنگامی که عمر مُرد ، علی علیه السلام به نزد ام کلثوم آمد و دست او را گرفت و به خانه خویش برد .( الکافی ، ج6 ، ص115)
سلیمان بن خالد می‌گوید : از امام صادق علیه السلام در باره زنی که شوهرش مرده سؤال کردم که آیا در خانه شوهرش عده نگه دارد یا هر جا که دلش خواست ؟ امام علیه السلام فرمود : هر جا که دلش می‌خواهد ، سپس فرمود : وقتی عمر از دنیا رفت ، امام علی علیه السلام دست ام کلثوم را گرفت و به خانه‌اش آورد .( الکافی ، ج6 ، ص115)
اهل سنت هرگز به این روایات استدلال نخواهند کرد ؛ زیرا با کنارهم قرار دادن این روایات ، حتی بر فرض وقوع این ازدواج ، هیچ خدمتی به حسن روابط بین امام علی علیه السلام و عمر بن الخطاب نمی‌کند ؛ بلکه سوء روابط را ثابت می‌کند ؛ زیرا حد اکثر چیزی که این روایات ثابت می‌کنند ، ازدواج با تهدید و ارعاب ؛ آن‌هم با دختر خردسالی بوده است که نه خودش به این ازدواج راضی بوده و نه پدرش .
آیا چنین ازدواجی می‌تواند برای عمر بن خطاب فضیلت محسوب شود و آیا می‌تواند دلالت بر صمیمیت و دوستی میان خلیفه دوم و امیر المؤمنین داشته باشد ؟
از برخی از روایات اهل سنت نیز استفاده می‌شود که این ازدواج بعد از تهدید‌ها و زورگویی‌های عمر اتفاق افتاده و شلاق عمر نقش اساسی در این ازدواج داشته است .
طبرانی و هیثمی می‌نویسند : بعد از آن که امام علی علیه السلام با عقیل ، عباس و امام حسن مشورت کرد ، عقیل مخالفت و به امام علی علیه السلام اعتراض کرد و گفت اگر این کار را انجام دهی ، چنین و چنان می‌شود . امام علی علیه السلام به عباس فرمود :
به خدا سوگند ! سخن او از روی خیرخواهی نبود ؛ بلکه تازیانه عمر او را به آن‌چه می‌بینی واداشته است . (معجم الکبیر ، ج3 ، ص45 و مجمع الزوائد ، ج 4 ،‌ ص272 .)
و ابن سعد می‌نویسد که وقتی امام علی علیه السلام خردسال بودن او را دلیل بر رد خواستگاری عمر یادآوری کرد ، عمر گفت :
به خدا سوگند ! عذر تو این نیست ؛ ولی می‌دانم که هدف تو چیست !(الطبقات الکبرى 8: 464.)
و نیز هیثمی و طبرانی نوشته‌اند که وقتی عمر از مخالفت عقیل با خبر شد ، گفت :
وای بر عقیل ، او سفیه و احمق شده است(مجمع الزوائد ، ج 4 ، ص272 و معجم الکبیر للطبرانى ، ج 3 ، ص45. )
اگر واقعاً قصد امیر المؤمنین منع عمر بود و به این ازدواج راضی نبود ، چرا عمر این همه اصرار و تهدید می‌کند ؟ آیا یک حاکم مسلمان حق دارد برای به دست آ‌وردن دختر مسلمان ؛ آن‌هم دختری که هنوز به سن بلوغ شرعی نرسیده است ، دست به چنین تهدید‌هایی بزند ؟
البته در تاریخ نمونه‌های زیادی وجود دارد که زورمداران و سردمداران با تأسی از عمر ، وقتی می‌خواستند خانواده و بستگان رسول خدا را آزار و اذیت کنند ، پشنهاد ازدواج با دختران و نواده‌های پیامبر را مطرح می‌کردند و اگر آن‌ها موافق نبودند ، با زور و تهدید این کار را عملی می‌کردند . نمونه بارز آن ازدواج زور مدارانه و ازدواج غاصبانه حجاج بن یوسف ثقفى با دختر « عبدالله بن جعفر بن ابیطالب » است که به منظور توهین به خاندان رسول خدا مبادرت به غصب ناموس هاشمى کرد .
ابن جوزی می‌نویسد :
حجاج بن یوسف که دختر عبدالله بن جعفر را به ازدواج خود درآورد ، چون بر او وارد شد دید اشک بر گونه هایش جارى است . گفت : پدر و مادرم فدایت چرا گریانى ؟ گفت : از شرافتى که خوار و حقیر شد و از پستى که بزرگى یافت .( اخبار النساء ، ابن جوزى ، ص65 .)
آیا پس از آن همه ظلم و جنایتی که حجاج بن یوسف در باره خاندان پیامبر ( صلى الله علیه وآله وسلم ) و بنى هاشم انجام داده است ، مى توان به استناد این ازدواج تجاهل کرد که روابط حجاج بن یوسف با اهل بیت پیامبر ( صلى الله علیه وآله وسلم ) دوستانه بوده و او مرتکب هیچ ظلم و جنایتى نسبت به آن ها نشده است ؟!
دلیل نهم : بررسی روایات اهل تسنن :
روایات زیادی از طریق اهل سنت در باره این ازدواج وارد شده است که تمامی این روایات از نظر سندی مشکل دارند و نیز آن قدر با هم تعارض دارند که هرگز قابل جمع نیستند .
ازدواج ام کلثوم دختر امام علی با عمر بن خطاب

آیا عمر بن خطاب با ام کلثوم دختر امام علی ازدواج نمود؟ و اگر جواب مثبت است دلیل آن چیست؟

پاسخ :
ازدواج امّ کلثوم با عمربن خطاب یا خواستگاری از او مورد اختلاف شدید علمای اسلام و مورّخان قرار گرفته است: برخی «امّ کلثوم» را دختر امیرالمؤمنین(ع) ندانسته بلکه ربیه آن حضرت می دانند، عدّه ای ازدواج را در حدّ خواستگاری می دانند، دسته ای ازدواج را ناکام و بدون عروسی دانسته اند، برخی نیز آن را بامیل و رغبت امام علی(ع) و بعضی دیگر آن را با اکراه و تهدید می دانند.
برخی از اهل سنت در بحث امامت به این موضوع استناد کرده و گفته اند: این قضیه از جمله اموری است که دلالت دارد بر این که امام امیرالمؤمنین(ع) از رفتارها و کردارهای خلیفه دوم خشنود بوده و حکومت او را تأیید می کرده که دخترش را به نکاح او درآورده است. همان گونه که «باقلانی» از متکلمان عامه به آن استشهاد کرده است. اکنون به تفصیل این ماجرا می پردازیم.

روایات قضیه

از جمله اموری که این ماجرا را پیچیده کرده این که شیعه و سنّی آن را در مصادر حدیثی خود آورده است، اگرچه اهل سنت آن را با تفصیل و دقت فراوان نقل می کنند و شیعه امامیه آن را به صورت مجمل یا به عنوان حکایت از اهل سنت یا از باب الزام خصم به اعتقادها و باورهای خود نقل کرده است. اینکه به برخی از روایات که در مصادر اهل سنت آمده اشاره می کنیم:
1ـ ابن سعد می گوید: «… عمربن خطاب، ام کلثوم دختر علی بن ابی طالب را به ازدواج خود درآورد، در حالی که دختری غیربالغ بود و نزد او بود تا هنگامی که عمر کشته شد و برای او دو فرزند به نام زید و رقیه به دنیا آورد.»” 1 “.
2ـ حاکم نیشابوری به سند خود از علی بن حسین نقل می کند: عمر بن خطاب برای خواستگاری امّ کلثوم دختر علی(ع) نزد او آمد و از او خواست که دخترش را به نکاح وی درآورد. علی(ع) فرمود: من او را برای فرزند برادرم، عبدالله بن جعفر گذاشته ام. عمر گفت: باید او را به نکاح من درآوری… آنگاه علی(ع) امّ کلثوم را به ازدواج او درآورد. سپس عمر نزد مهاجران آمد و گفت: آیا به من تبریک نمی گویید؟ گفتند: به چه دلیل؟ گفت: به دلیل ازدواج امّ کلثوم دختر علی فاطمه. من شنیدم از رسول خدا(ص) که فرمود: هر نسب و سببی روز قیامت منقطع است، مگر سبب و نسب من. از همین رو، دوست دارم که بین من و رسول خدا(ص) نسب و سبب باشد.»” 2 “.
3ـ بیهقی نیز به سند خود از علی بن الحسین(ع) نقل می کند: عمر بعد از انجام گرفتن ازدواج از مهاجران خواست که به او تبریک گویند، زیرا از رسول خدا(ص) شنیده بود که هر سبب و نسبی غیر از سبب و نسب حضرت در روز قیامت منقطع می شود.»” 3 “.
این قضیه را عده ای دیگر، امثال: خطیب بغدادی،” 4 ” ابن عبدالبرّ،” 5 ” ابن اثیر” 6 ” و ابن حجر عسقلانی” 7 ” نقل کرده اند.

بررسی کلی سندها

1ـ بخاری و مسلم از ذکر این حدیث اعراض کرده و آن را در دو کتاب معروف و مهمّ خود نقل نکرده اند و چه بسیار احادیثی که به همین جهت علمای اهل سنت تضعیف نموده اند.
2ـ حدیث در صحاح ستّه و دیگر کتاب های معروف اهل سنت، همانند مسند احمد بن حنبل نیامده است.

بررسی سند هر یک از روایات

حاکم نیشابوری در نقل ماجرا آن را صحیح، ولی ذهبی در تلخیص المستدرک سند آن را منقطع دانسته است؛ همان گونه که بیهقی آن را مرسل می داند. هم چنین بیهقی با سندهای دیگری این قضیه را نقل کرده که همه آنها ضعیف است.
ابن سعد نیز حدیث را در الطبقات الکبری به طور مرسل نقل کرده است. ابن حجر در الاصابه با سند خود نقل کرده که در آن «عبدالرحمن بن زید بن اسلم» است که تعداد زیادی از علمای رجال اهل سنت او را تضعیف نموده اند.” 8 ” هم چنین در سند آن «عبدالله بن وهب» وجود دارد که تضعیف شده است.” 9 “.
ابن حجر به سندی دیگر از عطاء خراسانی نقل کرده که ابن عدی و بخاری او را از جمله ضعیفان شمرده اند.” 10 “.
خطیب بغدادی نیز آن را با سندی نقل کرده که در آن احمد بن حسین صوفی، عقبة بن عامر جهنی و ابراهیم بن مهران مروزی وجود دارد که اوّلی تصریح به ضعف او شده، دوّمی را از لشکریان و امیران معاویه ذکر کرده اند و سوّمی نیز مهمل دانسته شده است. در نتیجه می توان گفت که هیچ یک از روایات، سند معتبری ندارد.

بررسی متون احادیث

با مراجعه به متن های مختلف احادیث، به برخی از اشکال ها اشاره می کنیم:

تهدید و ارعاب

از برخی روایات استفاده می شود که خواستگاری با تهدید و ارعاب بوده است.
کلینی از امام صادق(ع) در مورد ازدواج امّ کلثوم نقل می کند که حضرت فرمود: «وی زنی از زنان ما بود که غاصبانه به ازدواج دیگری درآمد… .»” 11 “.
شیخ مفید(ره) می فرماید: «امیرالمؤمنین(ع) به دلیل تهدید عمر و در امان نبودن جان خود و شیعیانش، از روی ضرورت، و ناچاری تن به این امر داد و همان گونه که در جای خود گفته ایم، ضرورت اظهار کلمه کفر را مشروع می کند؛ خداوند متعال می فرماید: (اِلاّ مَنْ اُکْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالاْیِمانِ.)” 12 “.
ابن سعد نقل می کند که علی(ع) در جواب خواستگاری عمر فرمود: او دختری کوچک است. عمر در جواب گفت: به خدا سوگند تو حقّ نداری که مرا از این کار منع کنی و من می دانم که چرا او ار به نکاحم درنمی آوری… .” 13 “.
ابن المغازلی نیز از عمر بن خطاب نقل می کند که گفت: به خدا سوگند! مرا چیزی بر اصرار این خواستگاری وادار نکرد، مگر آن که از رسول خدا شنیدم… .” 14 “.
از این حدیث استفاده می شود حضرت بنا به اصرار زیاد تن به این درخواست داد.
از برخی متون تاریخی نیز استفاده می شود خواستگاری به پیشنهاد و تأکید «عمرو بن عاص» بوده است.
شیخ مفید(ره) می فرماید: «ضرورت، هرگاه انسان را به نکاح و دختر دادن به گمراه بکشاند، در صورتی که او اظهار به کلمه اسلام دارد، کراهت برطرف شده و نکاح جایز می شود. این ماجرا از قضیه لوط تعجب انگیزتر نیست. حضرت لوط(ع) به آنان پیشنهاد کرد: هر کدام از دخترانش را می خواهند به نکاح خود درآورند، با آن که آنان کافر و گمراه بودند خداوند از قول او می فرماید: (هؤُلاءِ بَناتِی هُنَّ اَطْهَرُ لَکُمْ)؛” 15 ” «اینان دختران من هستند و برای شما پاک ترند».” 16 “.
همو در جایی دیگر می نویسد: «بر فرض صحّت اصل قضیه، برای آن دو توجیه هست که هر دو با مذهب شیعه در گمراهی سابقین بر امام علی(ع)، منافاتی ندارد:
الف) نکاح طبق ظاهر اسلام صورت گرفته که عبارت است از: شهادتین، نماز به سمت قبله و اقرار به تمام شریعت. اگرچه افضل آن است با کسی ازدواج شود که به ولایت اعتقاد دارد، نه آن که به ظاهرِ اسلام، گمراهی را اضافه کرده، لکن تا حدّی که او را از اسلام خارج نکند. ولی اگر ضرورت، کسی را مجبور به نکاح با انسان گمراه وادار کند، در صورتی که اظهار به کلمه شهادتین دارد، کراهت از آن برطرف می شود و چیزی که در حال اختیار مکروه بوده، جایز می گردد. امیرالمؤمنین(ع) احتیاج به تألیف قلوب و حفظ خون ها داشت؛ از همین رو ملاحظه کرد که اگر بخواهد با این امر مخالفت کند، در دین و دنیای مردم فساد ایجاد خواهد شد، لذا به درخواست او جامه عمل پوشانید.
ب) نکاح و ازدواج با گمراه ـ همانند کسی که منکر امامت بوده و آن را برای کسی می داند که استحقاقش را ندارد ـ حرام است، مگر در صورتی که انسان بر دین و جانش بترسد؛ همان گونه که اظهار کلمه کفر ـ که ضد کلمه ایمان است ـ در همین صورت جایز است و خوردن مردار و گوشت خوک هنگام ضرورت حلال می گردد، اگرچه در صورت اختیار، حرام است. در جای خود به اثبات رسیده که ضرورت ها، محذورات و محرمات را مباح می کند؛ همان گونه که حضرت لوط(ع) دخترانش را بر کافران قومش عرضه کرد. هم چنین رسول خدا(ص) در زمان جاهلیت، دو نفر از دخترانش را به دو کافر تزویج نمود.»” 17 “.
و نیز می فرماید: «رسول خدا(ص) قبل از بعثت، دو نفر از دخترانش را یکی به نکاح عتبةبن ابی لهب و دیگری را به نکاح ابی العاص بن ربیع درآورد و بعد از بعثت، آنان را از شوهرانشان جدا نمود. عقبه بر کفر از دنیا رفت، ولی ابوالعاص بعد از جدایی اسلام آورده و دوباره به نکاح اول بازگشت… .»” 18 “.

اضطراب در متن حدیث

احادیث مضطرب است و می دانیم که اضطراب متن از جمله اموری است که حدیث را از حجّیت و اعتبار ساقط می کنند. در برخی از روایات آمده است: امیرالمؤمنین متولّی عقد دخترش شد. دسته ای دیگر می گوید: عباس متولّی آن شد. در بعضی آمده است: عقد بعد از تهدید عمر انجام گرفت. عده ای دیگر می گوید: عقد با اختیار و میل و رغبت امام صورت گرفت. در دسته ای از روایات آمده است: عمر از او صاحب بچه ای شد که نامش را «زید» نهاد. برخی دیگر می گوید: عمر قبل از مباشرت با وی، کشته شد. در دسته ای از روایات آمده است: زید بن عمر نسل داشته است. در برخی دیگر آمده است: زید بن عمر نسلی از خود به جای نگذاشت. بعضی می گوید: زید و مادرش، ام کلثوم کشته شدند. در دسته ای از روایات آمده است: مادر زید پس از مرگ وی زنده بود. در برخی منابع ذکر شده است: عمر مهر او را چهل هزار درهم قرار داد. عده ای دیگر مهر او را چهار هزار درهم نوشته اند و گروهی نیز آن را پانصد درهم نقل کرده اند.

تناسب نداشتن سن عمر با ام کلثوم

فقیهان در بحث نکاح، کفو و همانند بودن بین زن و مرد را شرط می دانند، و حال آن که می دانیم هیچ تناسبی بین این دو از نظر سنّ نبوده، زیرا در برخی از احادیث آمده که علی(ع) به عمر فرمود: او صغیره است… و در بعضی دیگر آمده که حضرت(ع) فرمود: او صبیّه است.” 19 “.

ام کلثوم دختر ابی بکر

از برخی تواریخ استفاده می شود که ابی بکر دختری به نام «امّ کلثوم» داشت که عمر از وی خواستگاری کرد. از همین رو ممکن است به جهت تشابه اسمی آن را به دختر امیرالمؤمنین نسبت داده اند.
ابن قتیبه در «المعارف» می گوید:
«عمر هنگام خواستگاری از امّ کلثوم دختر ابی بکر، وی را نزد عایشه برد. عایشه آن را قبول کرد، ولی ام کلثوم از عمر کراهت داشت….»” 20 “.
عمری موصلی نیز این قصه را در کتاب الروضة الفیحاء فی تواریخ النساء” 21 ” و نیز عمر رضا کحاله در کتاب اعلام النساء” 22 ” نقل کرده است.
آقای سامی الغریری (که الفصول المهمه ابن صباغ مالکی را تحقیق کرده) بر این عقیده است که ام کلثوم همسر عمر، دختر خلیفة اوّل (ابو بکر) بود، که قلم به دستان مزدور چنین وانمود کردند که دختر علی(ع) است.( علی بن محمد، ابن صباغ مالکی، الفصول المهمه فی معرفة الأئمة، ج 1، پاورقی، ص 647، تحقیق سامی الغریری، انتشارات دار الحدیث).)

منبع:http://omar63.blogfa.com/post-34.aspx

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد