طلسمات

خانه » همه » مذهبی » یوم الدار

یوم الدار


یوم الدار

۱۳۹۲/۰۲/۲۴


۴۳۰ بازدید

در یوم الدار اگر به جای امیر علیه السلام ابولهب بر میخاست, وصی رسول الله بود؟اصلا مگر آنها پیامبر را قبول داشتند که بخواهند از وصی او سوال کنند؟ طلبه هستم.نکته مغالطه در چنین سوالاتی کجاست؟

طلبه ی عزیز : شبهه ی شما وبسیاری از شبهاتی که به این حدیث وارد شده به خاطر عدم دقت در حدیث و بی توجّهی به صراحت پیامبر(صلی الله علیه و اله) در اثبات ولایت مولاست. لذا خوب است متن آن را مورد مطالعه ی دقیق قرار دهید چون جواب بسیاری از شبهات وارده، در خود حدیث موجود است . شما  که گفته اید  چطور ممکن است پیامبر (ص) از میان کسانی که مشرک هستند وخدا وپیامبرراقبول ندارند وصی و جانشینی بر گزیند  این اشکال از اینجا ناشی شده است که شما خوب به متن روایت دقت نکرده اید  چرا که در روایت آمده است  پیامبر (ص) فرمود : چه کسی مرا در این امر یاری می کند ؟ وقبل از آن هم فرموده  که خداوند فرمانم داده تا شمارا به سوی او بخوانم . پس واضح است که کسی که این یاری کردن را به عهده می گرفت باید مسلمان می شد واصلا مگر می شود یک نفر  به عنوان وصی وجانشین ، دین کسی را تبلیغ کند  ولی خود به آن دین معتقد نباشد؟!!! (افلا تعقلون )
با توجه به آیات ذیل :
وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّی جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمَاماً قَالَ وَمِن ذُرِّیَّتِی قَالَ لاَ یَنَالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ. (بقره/124 )
وَجَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا لَمَّا صَبَرُوا وَکانُوا بِآیاتِنا یُوقِنُونَ. (سجده/24
رسیدن به مقام امامت،‌ لیاقت و شایستگى مى‌خواهد به همین جهت کسانى را که خداوند به این مقام برگزید، در ابتدا آنها را مورد امتحان سخت و آزمایشهاى گوناگون قرارداد که نمونه آنان حضرت ابراهیم مى‌باشد. آن حضرت پس از موفقیت در آزمون الهى، به مقام امامت نایل شد .
در مورد جریان یوم الدار نیز قضیه همین است. رسول خدا طبق دستور خداوند، همه بزرگان بنى هاشم و فرزندان عبد المطلب را به سوى خداوند دعوت نمود و خداوند مى‌خواست آنها را امتحان کند و قرار بر این بود که هرکه دعوت رسول خدا را اجابت کند از امتحان الهى سرافراز بیرون آمده و لیاقت و شایستگى مقام امامت و رهبرى پس از پیامبر را دارد .
طبق تصریح منابع خود اهل سنت در نوبت دوم مهمانى که از رسول خدا انجام گرفت، حضرت آنها را به پذیرش اسلام فراخواند، تنها کسى که در آن مجلس به دعوت آن حضرت پاسخ گفت امیرمؤمنان حضرت على علیه السلام بود .
طبرى از علماى سرشناس و تاریخ نگار اهل سنت، قضیه را این‌گونه نقل کرده است :
حدثنا ابن حمید قال حدثنا سلمة قال حدثنی محمد بن إسحاق عن عبد الغفار بن القاسم عن المنهال بن عمرو عن عبدالله بن الحارث بن نوفل بن الحارث بن عبدالمطلب عن عبدالله بن عباس عن علی بن أبی طالب قال: لما نزلت هذه الآیة على رسول الله «وأنذر عشیرتک الأقربین» دعانی رسول الله فقال لی: یا علی إن الله أمرنی أن أنذر عشیرتی الأقربین فَضِقْتُ بذَلک ذَرْعاً وَعَرَفْتُ أَنِّی مَتَى أُنادیْهِم بِهَذا أَرَى مِنْهُم مَا أَکْرَهُ. فَصَمَتُّ حَتَّى جَاءَنِی جِبْریِلَ فَقَال: یَا مُحَمَّدُ، إنَّکَ إنْ لاَ تَفْعَلْ مَا تُؤْمَرُ بِه یُعَذِّبُکَ رَبُّکَ. فاصنع لنا صاعا من طعام …
ثم تکلم رسول الله فقال: یَا بَنِی عَبْدِ المُطَّلِبِ، إنی واللَّهُ مَا أعْلَمُ شَابًّا منَ العَرَبِ جَاءَ قَوْمَه بأفْضَلَ مِمَّا قَدْ جِئْتُکُم بِه، إنِّی قَدْ جِئْتُکُمْ بِخَیْرِ الدُّنْیَا والآخِرَةِ، وقَدْ أَمَرَنِی رَبِّی أنْ أُدْعُوکُم إلیْهِ، فأیُّکُم یُؤَازِرُنِی عَلَى هَذا الأَمْرِ عَلَى أن یَکُونَ أَخِی ووصیی وخلیفتی فیکم؟ قال: فأحجم القوم عنها جمیعا. فَقُلْتُ وَأَنَا أَحْدَثُهُمْ سِنًّا، وَأَرْمَصُهُمْ عَیْنَاً، وَأَعْظَمُهُمْ بَطْنَاً، وَأَحْمَشُهُمْ سَاقَاً: أَنَا یَا نَبِیَّ اللَّهِ أَکُونُ وَزِیرَکَ عَلَیْهِ فَأَخَذَ بِرَقَبَتِی فَقَالَ: إِنَّ هاذَا أَخِی وَوَصِیی وَخَلِیفَتِی فِیکُمْ فَاسْمَعُوا لَهُ وَأَطِیعُوا، فَقَامَ الْقَوْمُ یَضْحَکُونَ وَیَقُولُونَ لأبِی طَالِبٍ: قَدْ أَمَرَکَ أَنْ تَسْمَعَ وَتُطِیعَ لِعَلِیَ .
به نقل ابن عباس، امیرمؤمنان علیه السلام فرمود: چون آیه «وانذر عشیرتک الاقربین » (یعنى فامیلهاى نزدیک خود را بیم ده)بر رسول خدا صلى لله علیه وسلم نازل گردید آن‌حضرت مرا طلبید و فرمود :
اى على، خداى بزرگ به من دستور داده که فامیلهاى نزدیکت را بیم ده، و این مأموریت مرا سخت تحت فشار قرار داده و مى‌دانم که هر گاه این ماموریت را با آنها در میان بگذارم پاسخ ناراحت کننده اى از ایشان دریافت خواهم کرد و به همین خاطر دم فرو بستم (تا فرصتى پیش آید و آنرا انجام دهم) تا این‌که جبرئیل آمد و گفت : اى محمد اگر مأموریت خود را انجام ندهى پروردگارت تو را عذاب خواهد کرد .
رسول خدا مرا طلبید و بمن فرمود براى ما یک «صاع » غذا تهیه کن ….
سپس رسول خدا(ص) آغاز سخن کرده فرمود : اى فرزندان عبد المطلب! من به خدا سوگند در میان عرب جوانى را سراغ ندارم که براى قوم خود چیزى بهتر از آنچه من براى شما آورده ام آورده باشد، من براى شما خوبى دنیا و آخرت آورده‌ام و خدا به من دستور داده تا شما را بدان دعوت کنم، اینک کدامیک از شما است که مرا در این مأموریت کمک کند تا به پاداش آن، برادر من و وصى و جانشین من در میان شما باشد؟
على علیه السلام مى‌فرماید: همه از پاسخ به دعوت رسول خدا خوددارى کردند و من که از همه آنها کم سن و سال تر و کم دیدتر و (در اثر کودکی) شکم بزرگتر، و ساق پایم نازکتر از همه بود گفتم: اى پیامبر خدا! من کمک کار تو در این مأموریت خواهم بود! رسول خدا صلى الله علیه وآله، گردنم را گرفت و فرمود: به راستى که این است برادر و وصى و جانشین من در میان شما و شما از او شنوائى داشته و پیرویش کنید! و آن گروه برخاسته در حالى که میخندیدند به ابو طالب گفتند: تو را مأمور کرد تا از پسرت شنوائى داشته و از او اطاعت کنی !
الطبری، أبو جعفر محمد بن جریر بن یزید بن کثیر بن غالب (متوفاى310)، تاریخ الطبری، ج1، ص542، ناشر: دار الکتب العلمیة – بیروت .
با توجه به متن روایت، دو نکته مهم به دست مى‌آید :
  1-   این دعوت از بزرگان بنى هاشم و فرزندان عبد المطلب، به دستور خداوند انجام شده است. (إن الله أمرنى أن أنذر عشیرتى الأقربین، وقَدْ أَمَرَنِى رَبِّى أنْ أُدْعُوکُم إلیْهِ ).
  2 – هدف از این تجمع، تنها دعوت به دین اسلام نیست؛ بلکه اعلام جانشینى رسول خدا نیز منظور خداوند است: (یَا مُحَمَّدُ، إنَّکَ إنْ لاَ تَفْعَلْ مَا تُؤْمَرُ بِه یُعَذِّبُکَ رَبُّکَ ).
اگر مقصود تنها دعوت به دین الهى باشد، تهدید از جانب خدا معنى ندارد، این عبارت فوق که از جانب خداوند به رسول خدا توسط جبرئیل گفته شده، شبیه آیه تبلیغ است که در حجة الوداع بر رسول خدا صلى الله علیه وآله نازل شد: یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَاللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِى الْقَوْمَ الْکافِرینَ . ( مائده / 67)
از طرفى دیگر،‌ رسول خدا هیچ وقت از نزد خود سخنى نگفته و برنامه‌اى را براى مردم اعلام نکرده‌است. آن حضرت هر سخن و برنامه‌اش، طبق دستور الهى بود همان‌گونه که قرآن در باره او مى‌فرماید: وَما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوى إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْى یُوحى . ( نجم/3-4 ) ؛ همچنان‌که در بخش روایات بیان کردیم،‌ عامر بن الطفیل یکى از سران قبیله بنى عامر، شرط اسلام اختیار کردنش را واگذارى مقام خلافت و جانشینى رسول خدا بود،‌ که حضرت صریحاً در پاسخ او بیان فرمود: لیس ذلک إلى إنما ذلک إلى الله عز وجل یجعله حیث یشاء؛ واگذارى امر خلافت در اختیار من نیست؛ بلکه به دست خداوند است، به هر که بخواهد قرار مى‌دهد .
از اینجا روشن مى‌شود که فرد جانشین رسول خدا از جانب خدا معین بوده و آن حضرت علاوه بر دعوت آنها، مأمور بوده تا جانشینش را‌ براى مردم معرفى کند .
اما مغالطه :
اول: در این سؤال مطلب را طوری القا کرده اید که هدف ازآن جلسه   فقط تعیین وصی وخلیفه  بوده است درحالی که هدف از تشکیل ان جلسه دو چیز بوده است
1: دعوت عشیره وفامیل به اسلام و..
2: تعیین خلیفه و جانشین
دوم: دراین سوال مطلب را طوری مطرح نموده اید که طرف فکر کند تشکیل جلسه به د ستورشخص پیامبراسلام (ص ) بوده است درحا لی که تشکیل اصل آن جلسه هم به امرخداوند متعال بوده است .
سوم : دراین سوال مطلب را طوری مطرح نموده اید که طرف فکر کند تعیین خلیفه وجانشین یک امرعرفی وعادی وبه دست پیامبر{ص} است در حالی که چنین نیست بلکه منصب خلیفه و وصی پیامبر{ص}همانند خود منصب پیامبری یک امر الهی است نه یک امرعرفی و.. .
چهارم: دراین سوال مطلب را طوری مطرح نموده اید که طرف فکر کند که ابولهب درعین مشرک بودن وصفت کفرداشتن اگربرمی خواست می توانست وصی پیامبرص شود درحالیکه رسیدن به مقام امامت،‌ (همانند مقام رسالت ونبوت) لیاقت و شایستگى مى‌خواهد به همین جهت کسانى را که خداوند به این مقام برگزید، در ابتدا آنها را مورد امتحان سخت و آزمایشهاى گوناگون قرارداد که نمونه آنان حضرت ابراهیم مى‌باشد. آن حضرت پس از موفقیت در آزمون الهى، به مقام امامت نایل شد .
ومطالب دیگر که جهت رعایت اختصاربه این مقدار اکتفا میشود .
 

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد