طلسمات

خانه » همه » مذهبی » شیعه شدن

شیعه شدن


شیعه شدن

۱۳۹۸/۰۶/۳۱


۱۱۷۸ بازدید

سلام من میخوام شیعه بشم

تصمیم بسیار مناسبی اخذ نموده اید. امیدواریم توفیق الهی همیشه نصیبتان باشد. کسی که می خواهد شیعه شود باید آداب شیعه را بیاموزد البته قدم اول برای شیعه شدن ایمان و اعتقاد و شهادت دادن به وحدانیت خدا و این که هیچ شریکی ندارد و این که حضرت محمد صلی الله علیه و آله بنده خاص و برگزیده خدا و پیامبر و رسول او بسوی همه خلق عالم تا یوم القیمه می باشد و بعد از او پیامبری نیامده و نخواهد آمد و دین او ناسخ همه ادیان گذشته است. شهادت به ولایت حضرت امیر المؤمنین یا شهادت سوم و شهادت به ولایت و امامت حضرت علی و 11 فرزندش علیهم السلام یکی پس از دیگری مکمل آن دو شهادت می باشد . آن شهادت به امامت و رهبری دوازده امام واعتقاد بر این که خلافت بعد از پیامبر حق مسلم حضرت علی علیه السلام بوده و دیگران غاصب حق آن بزرگوار می باشند و ادله فروانی برای اثبات این مدعا در کتاب های معتبر اهل سنت وجود دارد که یکی از مهمترین آن ها جریان روز غدیر خم است که بیش از 100 نفر از بزرگان صحابه و تابعین آن را نقل کرده اند و در کتاب های علمای بزرگ اهل سنت علاوه بر کتاب های شیعه نقل شده است و بعد از حضرت علی، امام حسن مجتبی و بعد امام حسین و بعد امامان دیگر تا برسد به امروز که امام حضرت مهدی حجه بن الحسن العسکری عجل الله فرجه الشریف است و طبق آنچه خداوند مصلحت دیده غائب لکن مانند خورشیدی که پشت ابراست ولی مردم از نورش استفاده می کنند به وسیله نواب خاص و عامش مردم را رهبری کرده و می کند. البته قبل از تصمیم مطلب کتاب چرا تشیع را حداقل ببینید. بخشی از نیز تقدیم میگردد :

پیشاپیش باید توجه داشت که بررسى جامع و همه جانبه این مسئله بالغ بر ده ها جلد کتاب خواهد شد. آنچه در این مختصر مى آید نیم نگاهى گذرا و فشرده است. در این باره نکاتى مقدماتى تقدیم مى گردد. و سپس به بررسى ماهیت تشیع، خاستگاه آن، پاره اى از مستندات دینى و
امتیازات آن در برابر دیگر فرقه ها خواهیم پرداخت:

ملاک مسلمانى
شاخص و ملاک اصلى مسلمان بودن و شرط رستگارى امت ختمیه از نظر قرآن مجید عبارت است
از ایمان به خدا و رسول و هر آنچه بر پیامبر نازل شده است، همراه با پیروى بى قید و
شرط از فرامین و دستورات خدا و پیامبر. این مسئله به گونه هاى مختلف در قرآن مجید
مورد تأکید قرار گرفته است. پاره اى از آیات قرآن در این باره عبارت است از:

۱. لزوم پیروى از خدا و پیامبر

«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُول و اولى
الامر منکم»۲۹۳؛ «اى مؤمنان خدا و پیامبرو اولو الامر از میان خود را فرمان برید»

«مَا آتَاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا»۲۹۴؛ «آنچه
را که پیامبر به شما عرضه کرد برگیرید و آنچه را نهى کرد فرو گذارید».

۲. مرجعیت نهایى خدا و پیامبر

«… فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِى شَیْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ»۲۹۵؛
«پس اگر در چیزى اختلاف کردید آن را به خدا و پیامبر عرضه کنید».

۳. اطاعت از پیامبر مساوى با اطاعت از خدا

«مَنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللَّهَ»۲۹۶؛ «هرکس پیامبر را اطاعت کند
همانا خدا را فرمان برده است».

۴. بنیاد وحیانى سخن پیامبر

«وَمَا یَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى. إِنْ هُوَ إِلا وَحْیٌ یُوحَى»۲۹۷؛ «و او (پیامبر)
از خود سخن نمى گوید، آنچه مى گوید همه وحى است که به او فرو فرستاده شده است».

اطلاق آیات یاد شده و همسنگ بودن اطاعت خدا و پیامبر، به علاوه خاتمیت آیین آن
حضرت، هر یک به تنهایى دلالت بر جاودانگى و همیشگى بودن لزوم اطاعت از پیامبر دارد.
بنابراین همانگونه که مسلمانان در زمان حیات پیامبر صلى الله علیه و آله موظف به
پیروى از فرامین ایشان بوده اند، پس از رحلت آن حضرت نیز باید مسیر خود را دقیقاً
بر اساس آنچه ایشان ترسیم نموده و به آن راهنمایى و سفارش فرموده تنظیم کنند.

۵. لزوم شناخت اولى الامر

در بند نخست در کنار اطاعت از خدا و رسول مسأله اطاعت از اولى الامر نیز مطرح
گردیده است. اکنون این مسأله خود نمایى مى کند که اولى الامر کیست و چگونه مى توان
او را باز شناخت؟ به ویژه آن که اطاعت از اولى الامر همسنگ با اطاعت از خدا و رسول
آمده و قطعا باید کسى باشد که پیروى از او هیچ تفاوتى با پیروى از خدا و رسول
نداشته و تضمین کننده سعادت و رستگارى امت باشد. از طرف دیگر خدا و رسول به صورت
مصداقى و معین شناخته شده اند، اما اولى الامر به نحو کلى آمده است. از این رو
شناخت ویژگى ها و شرایط اساسى و مصادیق عینى اولى الامر نیاز به بررسى دقیق و دلایل
و مستندات قوى دارد. دلایل قطعى عقلى، آیات قرآن و سنت قطعى پیامبر
صلى الله علیه و آله منابع اصلى شناخت اولى الامر مى باشد.

افتراق امت

امت اسلامى پس از پیامبر صلى الله علیه و آله به علل مختلفى به گروه ها و فرقه هاى
مختلفى تقسیم شدند؛ نخستین و عمده ترین آنها تقسیم به دو گروه شیعه و سنى است. تشیع
یا «مکتب اهل بیت» به دلیل توصیه هاى مکرر پیامبر اسلام صلى الله علیه و آلهپس از
رحلت آن حضرت در کنار قرآن و سنت پیامبر صلى الله علیه و آله بر افضلیت، اعلمیت و
عصمت اهل بیت علیهم السلام و لزوم تبعیت از آنان تأکید مى ورزد. از نظر شیعه، امامت
امت پس از پیامبر بر عهده امامان معصوم علیهم السلام است که همگى از اهل بیت
پیامبرند و به وسیله نص به امت اسلامى معرفى شده اند، اولین آنان حضرت على
علیه السلام و آخرین آنها حضرت مهدى(عج) است که به اعتقاد همه مسلمانان منجى نهایى
بشریت و عدالت گسترجهانى است. در مقابل تسنن و به تعبیر دیگر «مکتب خلفا» هرگونه
وابستگى امامت به نص و نیز شرط بودن عصمت در آن را انکار نموده و امامت را امرى
زمینى و نامشروط به عصمت مى داند. در نظر این گروه، پس از پیامبر کسى داراى مقام
عصمت و علم لدنى نیست. در عین حال آنان سنت و سیره خلفاى راشدین و عمل اصحاب را تا
حدودى همسنگ سیره معصومین مى انگارند و پس از قرآن و پیامبر بر سنت خلفا تأکید
مى ورزند. بنابراین مرجع و حجت وضعى شرعى نزد شیعه عبارت است از:

«قرآن + سیره پیامبر + سیره اهل بیت علیهم السلام» و نزد اهل سنت عبارت است از:
«قرآن + سیره پیامبر + سیره خلفاى راشدین و عمل اصحاب» بنابراین تفاوت این دو گروه
منحصراً در رهبرى سیاسى پس از پیامبر نیست، بلکه حجت و مرجع معتبر دینى از وجوه
اساسى تمایز آن دو است.

عدم تکثر حقانیت

چنانکه گذشت حقانیت همه ادیان در عرض یکدیگر مردود است، اما حقانیت فرقه هاى مختلف
در درون دین حق چطور؟ آنچه به حکم خرد و نصوص دینى مى توان گفت این است که مذاهب و
فرقه هاى گوناگون اسلامى در اصول مشترکشان همه بر حقند، اما در وجوه اختلافى
نمى توان همه را حق انگاشت؛ چرا که چنین چیزى به تناقض و یا نسبیت حقیقت مى انجامد.
در مَثَل استناد امامت به نص و شرط بودن عصمت در آن یا درست است و یا نادرست؛ اگر
درست است حق با طرفداران این انگاره است و در غیر این صورت مخالفان آن بر حقند. در
روایات متعددى که فرق مختلف اسلامى از پیامبر اعظم صلى الله علیه و آله نقل
کرده اند نیز خبر داده شده است که امت به بیش از هفتاد فرقه تقسیم خواهد شد و در
این میان تنها یک فرقه اهل نجات و رستگارى است.

سنجه هاى حقانیت مذهب

براى شناخت حقیقت و صراط مستقیم هدایت در میان فرقه هاى مختلف سنجه هاى خردپذیرى
وجود دارد؛ و هرکسى موظف است با دقت و اخلاص و پیراسته از هرگونه تعصب و لجاجت در
جستجوى حقیقت برآید و بر اساس ادله روشن در برابر آن تسلیم و انقیاد ورزد.
عمده ترین سنجه هاى حقانیت عبارتند از:

۱. اصالت و قوت استنادپذیرى به منابع اولیه دینى.

۲. صیانت پذیرى حداکثرى: یعنى دارا بودن عوامل و سازوکارهایى که بیشترین توانایى را
در جهت حفظ خلوص و سلامت دینى و بازدارى از انحراف، به ویژه در خطوط اساسى دین
فراهم آورد. از جمله این عوامل عبارت است از پیشوایان و راهنمایانى که در علم و عمل
تجسم اعلاى دین و جلوه حقایق آن باشند.

۳. عدم ابتلا به تناقض و تعارض درونى.

۴. عقلانیت، اعتدال، جامع نگرى و دورى از تعصب ها و افراط و تفریط هاى دین سوز و
خردستیز.

۵. استقبال از پرسش هاى بشر از دین و توان پاسخگویى هرچه بهتر و بیشتر به مسائل
پیچیده و غامض دینى و مذهبى.

اصل راهبردى پیامبر صلى الله علیه و آله

پیامبر اعظم صلى الله علیه و آله همواره در طول حیات شریف خود نسبت به آینده امت و
چگونگى استمرار حیات دینى آن اهتمام ورزیده و به گونه هاى مختلف درباره آن سخن گفته
است. راهبرد اساسى تعیین شده توسط آن حضرت که به صراحت و تکرار از آن سخن گفته و
همه فرق اسلامى در معتبرترین کتب روایى خود آن را نقل کرده اند «راهبرد پیروى از
ثقلین» یعنى قرآن و اهل بیت است. تأکیدات آن حضرت و نحوه سخن گفتن در این باره به
گونه اى است که کمترین تردیدى بر کسى باقى نمى گذارد.۲۹۸ با توجه به نقل گسترده این
حدیث در منابع اهل سنت اکنون به ذکر آن از همان منابع بسنده مى کنیم.

در صحیح مسلم آمده است که پیامبر فرمود: «اى مردم! همانا من بشرى هستم که نزدیک است
پیک الهى مرا رسد و دعوت حق را اجابت گویم، پس در میان شما دو چیز گران بها
مى گذارم: اول آنها کتاب خدا که در آن هدایت و نور است؛ پس به آن چنگ زنید و تمسک
جویید… و دیگرى اهل بیتم».۲۹۹

در مسند احمد حنبل آمده است: «همانا من در میان شما دو جانشین قرار مى دهم که یکى
عظیم تر از دیگرى است: کتاب خدا، ریسمان کشیده شده مابین آسمان و زمین و عترت خود
یعنى اهل بیتم. این دو از یکدیگر جدایى ناپذیرند تا در کنار حوض کوثر بر من وارد
شوند».۳۰۰

در سنن ترمذى از پیامبر نقل شده است: «اى مردم! در میان شما چیزى مى گذارم که اگر
به آن تمسک کنید، هرگز گمراه نخواهید شد، آن دو عبارتند از: کتاب خدا و عترتم».۳۰۱
از این سخن پیامبر صلى الله علیه و آله نتیجه مى گیریم:

۱. گران بها بودن اهل بیت علیهم السلام

ابن حجر مکى مى نویسد: «رسول خدا صلى الله علیه و آله قرآن و عترت را ثقلین نامید
«ثَقَل» هر چیز گران بها و پر ارج را گویند و کتاب و عترت این گونه اند؛ زیرا هر یک
از آن دو گنجینه علوم لدنى و اسرار و حکمت هاى الهى اند. از این رو پیامبر مردم را
به پیروى از آن دو فراخوانده و سفارش نموده است»۳۰۲.

۲. عصمت و حجیت اهل بیت علیهم السلام

قرار دادن قرآن و اهل بیت در کنار یکدیگر و تأکید بر لزوم پیروى و انفکاک ناپذیرى
آن دو آشکارا بر عصمت اهل بیت علیهم السلام دلالت دارد؛ چرا که قرآن کتاب معصوم
خداست و ابتلا به هر گناه و آلودگى انفکاک و جدایى از قرآن مى باشد و هماهنگى و
انطباق کامل با کتاب معصوم الهى مساوى با عصمت است.

استاد توفیق ابو اعلم نویسنده و دانشمند مصرى مى نویسد: «پیامبر اهل بیت خود را به
کتاب عزیز خداوند مقرون ساخته است، کتابى که هرگز در او باطل نفوذ نخواهد کرد و
هرگز از یکدیگر جدا نخواهند شد. واضح است که صدور هر نوع مخالفت با احکام دین
افتراق و جدایى از قرآن محسوب مى گردد، در حالى که پیامبر صلى الله علیه و آله خبر
از عدم جدایى این دو داده است. از همین رو، حدیث دلالتى آشکار بر عصمت اهل بیت
دارد. و پیامبر صلى الله علیه و آله که این حدیث را در مواقف بسیارى ذکر کرده در پى
این هدف است که امت خود را صیانت کرده و آنان را سفارش به استقامت بر تمسک به این
دو نموده تا در امور مختلف ـ اعم از اعتقادات و فروع ـ به ضلالت و گمراهى گرفتار
نشوند…»۳۰۳.

آیه اللّه مکارم شیرازى نیز بر آن است که: «اهل بیت علیهم السلام معصومند، زیرا
جدایى پذیر بودن آنها از قرآن از یک سو، و لزوم پیروى بى قید و شرط از آنان از سوى
دیگر، دلیل روشنى بر معصوم بودن آنها از خطا و اشتباه و گناه است، چرا که اگر آنها
گناه یا خطایى داشتند از قرآن جدا مى شدند، و پیروى از آنان مسلمانان را از ضلالت و
گمراهى بیمه نمى کرد و اینکه مى فرماید با پیروى از آنان در برابر گمراهى ها مصونیت
دارید، دلیل روشنى بر عصمت آنهاست»۳۰۴.

۳. پایندگى تا قیامت

تعبیر به جدایى ناپذیرى تا حوض کوثر نشانگر این است که پیامبر درصدد تعیین یک
استراتژى جاودانه و دائمى براى امت بوده و نشانگر آن است که همواره هادیان و
پیشوایانى از اهل بیت در میان امت وجود دارند.

ابن حجر آورده است: «این حدیث نشانگر وجود کسانى از اهل بیت همراه قرآن است که
همچون قرآن شایستگى تمسک و پیروى تا قیامت را دارا باشند»۳۰۵.

آیه اللّه مکارم شیرازى نیز مى نویسد: «این به خوبى نشان مى دهد که در تمام طول
تاریخ اسلام فردى از اهل بیت علیهم السلام وجود دارد، و همان گونه که قرآن همیشه
چراغ هدایت است، آنها نیز همیشه چراغ هدایتند. پس باید کاوش کنیم و در هر عصر و
زمان آنها را پیدا کنیم».۳۰۶

۴. لزوم پیروى از ثقلین

اینکه پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: «تا به آن دو چنگ زنید گمراه نخواهید شد».
و برخى از دیگر تعابیر آن حضرت، لزوم پیروى از هر دو را نمایان ساخته و هر حرکت و
شعارى که به گسست آن دو انجامد را انحرافى و ضلالت بار معرفى مى کند.

علامه مناوى مى گوید: «در این حدیث اشاره، بلکه تصریح به این است که قرآن و عترت دو
قلویى را مى مانند که رسول خدا صلى الله علیه و آله آن دو را پس از خود معرفى فرموده
و از امت خواسته است که به خوبى با آن دو برخورد نموده و آنها را برخود مقدم دارند
و در دین خود به آنها چنگ زنند».۳۰۷

نکات دیگرى نیز از حدیث ثقلین قابل استفاده است که به جهت اختصار از ذکر آنها
خوددارى مى شود.۳۰۸ آنچه اهمیت ویژه دارد این است که پیامبر براى همیشه امت را به
پیروى از قرآن و عترت فراخوانده و هدایت و بازدارى امت از انحراف را در گرو آن
دانسته اند. نیز پیامبر صلى الله علیه و آله اهل بیت علیهم السلام را همچون کتاب
الهى معصوم و مصون از هر کژى و ناراستى دانسته و بر آن شده اند که براى همیشه
هادیانى از اهل بیت در کنار قرآن براى راهنمایى امت وجود دارند.

کیستى اهل بیت علیهم السلام

پیامبر صلى الله علیه و آله در مواقع مختلف اهل بیت علیهم السلام و امامان ایشان را
معرفى کرده اند. عمربن خطاب از پیامبر صلى الله علیه و آله پرسید: «آیا باید به همه
اهل بیت تمسک کنیم؟» پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: «خیر بلکه به اوصیاى
اهل بیتم: اول آنها برادر و وزیر و وارث و خلیفه ام در میان امت و آن کسى که ولىّ
هر مؤمنی است؛ (امام على علیه السلام) پس از او فرزندم حسن، و بعد از او فرزندم
حسین است، آنگاه نه نفر از فرزندان حسین، یکى پس از دیگرى…»۳۰۹. در بسیارى از
مجامع روایى اهل سنت روایاتى مشاهده مى شود که پیامبر صلى الله علیه و آله بر
جانشینى دوازده خلیفه تصریح نموده است که جز بر امامان دوازده گانه اهل بیت
علیهم السلام قابل انطباق نمى باشد.

پاره اى از این روایات عبارتند از:

۱. «کار مردم پیوسته مى گذرد تا آنکه دوازده مرد بر آنان فرمان برانند».۳۱۰

۲. «شمار جانشینان من به تعداد نقباى موسى (دوازده نفر) است».۳۱۱

۳. «تا وقتى که دوازده خلیفه و جانشین بر شما حکومت کنند، دین پیوسته پا
برجاست».۳۱۲

۴. «کار این امت همواره پابرجاست تا دوازده خلیفه و جانشین بر آنان بگذرند که همگى
از قریشند».۳۱۳

۵. «بر این امت دوازده خلیفه حکومت خواهند کرد، به عدد نقباى بنى اسرائیل»۳۱۴.

۶. امام على علیه السلام در توضیح انحصار امامت در قریش مى فرماید: «امامان از
قریش، تنها از نسل هاشم هستند و امامت بر غیر آنان شایسته نیست…».۳۱۵

۷. «الائمة بعدى اثنى عشر، تسعة من صلب الحسین و التاسع مهدیهم»۳۱۶ نظیر این روایات
را که از اهل سنت در مورد تعداد ائمه علیهم السلاموارد شده است مى توان در سایر
منابع مطالعه کرد.۳۱۷

۸. در روایت سفیان بن عینیه به نقل ینابیع الموده از پیامبراکرم
صلى الله علیه و آله نقل شده است: «همواره دین پایدار است تا آنکه قیامت به پا شود
یا بر شما، دوازده خلیفه حکم رانند که همه آنان از بنى هاشمند».۳۱۸

۹. امام الحرمین جوینى از ابن عباس از پیامبر صلى الله علیه و آله نقل مى کند که
فرمود: «من سرور پیامبرانم و على سرور اوصیا. اوصیاى بعد از من دوازده نفرند،
اولشان على است و آخرشان مهدى».۳۱۹

۱۰. ابن عباس از پیامبر صلى الله علیه و آله نقل کرده که فرمود: «جانشینان و اوصیاى
من و حجت هاى خدا بر خلق پس از من دوازده نفرند، اولشان برادرم و آخرشان فرزند من
است». پرسیده شد: برادرتان کیست؟ فرمود: على ابن ابیطالب. پرسیده شد: فرزندتان
کیست؟ فرمود: مهدى، همان کسى که زمین را پر از عدل و داد کند، همانگونه که پر از
ظلم و جور شده است…»۳۲۰ بنابراین با نصوصى که از پیامبراکرم در مورد تعداد ائمه
وارد شده و اهل سنت و شیعه آن را نقل کرده اند، حقانیت شیعه اثبات مى شود. اضافه بر
آن در مورد امامت ائمه دوازده گانه چه به صورت دسته جمعى و چه به صورت فرد به فرد
نصوص خاص وارد شده و هر یک از امامان امام بعد از خود را معرفى کرده است.۳۲۱

به فضل الهى برآنیم تا در ادامه پاره اى از امتیازات مکتب اهل بیت علیهم السلام را
براساس سنجه هاى حقانیت بازکاویم.

امتیازات تشیع

۱. اصالت در خاستگاه

تشیع اصیل ترین جریان همراه با ظهور اسلام، مدافع مسلمات دین حنیف، مولود طبیعى آن
و مورد تأیید پیامبر اسلام است.

علامه طباطبایى مى نویسد: «حقیقت این است که شیعه طایفه اى از مسلمین است که به
واسطه مخالفت هایى که از اکثریت، نسبت به مسلمات کتاب و سنت مشاهده کرده، در مقام
اعتراض و انتقاد برآمده و به ملازمت مسلمات کتاب و سنت برخاسته و دعوت کرده است…
غرض آنها از این انتقاد، دفاع از یک دسته نصوص مسلمه اى بود که به موجب آنها، ولایت
عموم مسلمین به دست امیرالمؤمنین على علیه السلام سپرده شده بود؛ نصوصى که به موجب
آنها اهل بیت پیغمبر، پیشوایان دین و مرجع جمیع شئون علمى و عملى اسلام معرفى شده
بودند و همین نصوص هم اکنون نیز به نحو تواتر در دست فریقین ـ اهل سنت و شیعه ـ
موجود مى باشد».۳۲۲

شواهد و قرائنى که شیعه پیرامون خاستگاه خود به ویژه تأیید آن از سوى پیامبر و
بنیانگذار آیین اسلام به دست داده داراى چنان قوتى است که فى الجمله مورد قبول
دیگران نیز قرار گرفته است.

نصوص تاریخى و روایى متعددى در توصیف گروهى به عنوان شیعه از سوى رسول اکرم
صلى الله علیه و آله وارد گشته است. از جمله سیوطى در الدرالمنثور به نقل از جابربن
عبداللّه آورده است: «نزد پیامبر صلى الله علیه و آله بودیم که على وارد شد، آنگاه
پیامبر فرمود: قسم به او که جانم در دست اوست، او (على) و شیعیانش رستگاران روز
رستاخیزند…».۳۲۳

ابوحاتم رازى بر آن است که «شیعه نام گروهى بود که در زمان رسول خدا
صلى الله علیه و آله دوست و همراه صمیمى امیرمؤمنان على بن ابیطالب
علیه السلام بودند و به این نام شناخته مى شدند؛ مانند: سلمان فارسى، ابوذر غفارى،
مقدادبن اسود، عمار یاسر و دیگران. رسول خدا درباره اینان که شیعه و یاران على
خوانده مى شدند، فرمود: «بهشت مشتاق چهار نفر است: سلمان، ابوذر، مقداد و عمار.» از
آن پس تا زمان ما به هرکس که معتقد به برترى على باشد شیعه اطلاق مى شود.۳۲۴ این
انگاره مورد قبول برخى مستشرقان و عالمان اهل سنت نیز قرار گرفته است.۳۲۵

۲. قوت استنادپذیرى

از جمله امتیازات شیعه، درجه استنادپذیرى آن به منابع اصیل اسلامى است. علماى شیعه
در طول تاریخ در اثبات مبانى اعتقادى خویش به همه ادله معتبر همچون دلیل عقلى، قرآن
مجید و سنت قطعیه تمسک جسته اند. به عنوان مثال در بحث امامت که اصلى ترین شاخص
تشیع به حساب مى آید به ادله ذیل استناد کرده اند:

الف. دلایل قرآنى

پاره اى از دلایل قرآنى امامت و مرجعیت دینى ـ سیاسى اهل بیت عبارتند از: آیه
ولایت،۳۲۶ آیه تبلیغ و اکمال،۳۲۷ آیه تطهیر،۳۲۸ آیه اولى الامر۳۲۹ و نیز ده ها آیه
دیگر که در شأن و فضیلت اهل بیت و یا در بیان جایگاه امامت و مبدأ مشروعیت آن نازل
شده است.۳۳۰

از جمله این آیات، آیه «امامت»۳۳۱ است که مبدأ آن را جعل الهى مى داند و در میان
فضایل از همه مهم تر آیه مباهله۳۳۲ است که امیرمؤمنان علیه السلام را نفس نبى
صلى الله علیه و آله خوانده است.

ب. دلایل روایى

چندى از دلایل روایى مورد استناد شیعه بر ولایت اهل بیت، به ویژه امام على
علیه السلام عبارتند از: حدیث غدیر،۳۳۳ احادیث دوازده خلیفه،۳۳۴ حدیث ولایت،۳۳۵
حدیث وصایت،۳۳۶ حدیث منزلت،۳۳۷ حدیث خلافت،۳۳۸ حدیث ثقلین، حدیث سفینه،۳۳۹ حدیث
امان۳۴۰ و ده ها حدیث دیگر در فضایل اهل بیت که شایستگى انحصارى آنان در مرجعیت
دینى و رهبرى سیاسى را نشان مى دهد.

برخى روایات فوق از نخستین مراحل اعلام رسالت تا واپسین لحظات حیات بارها توسط
پیامبر مطرح و مورد تأکید قرار گرفته است.

این احادیث به صورت متواتر نقل گردیده و در صحاح، مسانید و سنن اهل سنت به وفور
یافت مى شود. آنان هرگز نتوانسته اند در برابر دیدگاه شیعه توجیه خردپذیرى از
اینگونه نصوص ارائه کنند.۳۴۱

ج. دلایل عقلى

استدلال عقلى شیعه شامل چهار جهت مى شود:

۱. استدلال هاى عقلى مربوط به ضرورت وجود امام؛

۲. استدلال هاى راجع به شرایط امام؛

۳. استدلال هاى مربوط به مبدأ مشروعیت و چگونگى تعیین امام؛

۴. استدلال هاى راجع به واکنش و پاسخ خداوند به نیازهاى جامعه اسلامى همچون قاعده
لطف.۳۴۲

آنچه در این راستا شایان ذکر است اینکه هیچ یک از مذاهب اسلامى مانند تشیع از قوّت
و کثرت و تنوع ادله و مستندات در اثبات عقاید اساسى و بنیادین خود بهره مند نیست.
بررسى مقایسه اى ادله هر یک از مذاهب بر بنیادهادى اعتقادى خود گواه روشنى بر این
مطلب است.

۳. مصونیت پذیرى حداکثرى

از ویژگى هاى ممتاز تشیع حداکثر مصونیت پذیرى در برابر انحرافات و کژاندیشى ها در
عرصه درک و فهم حقایق و آموزه هاى دینى است. این مهم تابع عواملى چند است از جمله:
استمرار نص و وجود رهبرانى معصوم که اقیانوس دانش و معارفشان بهترین مبیّن معارف
دینى و زداینده غبار تحریف ها و ناراستى هاست.

استاد مطهرى در این باره معتقد است: «شیعه از نعمت هایى برخوردار است که دیگر فرق
اسلامى فاقد آنند. از جمله آنها استمرار دوران عصمت است. عصمت براى اهل سنت منحصر
به بیست و سه سال و براى شیعه ۲۷۳ سال است»۳۴۳ یعنى براى آنها دوران عصمت تنها زمان
پیامبر است، اما شیعه افزون بر آن ۲۵۰ سال یعنى تا وفات امام عسکرى علیه السلام
امام معصوم ظاهر دارد که سیره اش حجت است. در این مدت تغییرات بسیارى در اوضاع
زمانه پدید آمد و اوضاع رنگ و روى بسیار متفاوتى یافت. وجود امام معصوم علیه السلام
در این دوران مشکل اقتضاى زمان را به خوبى حل مى نمود و آنچه را که جامعه
نمى توانست با مراجعه به سیره پیامبر پاسخش را دریابد با وجود امام معصوم به راحتى
حل مى شد. معارف قرآن به زیباترین شکل و عمیق ترین وجه بیان مى گردید و گنجینه
معارف بدون ابتلا به التباسات و کژى ها و انحرافات سهوى و عمدى گشوده مى شد»۳۴۴.

در مقابل، دیگر فرق اسلامى نه تنها به قدر کافى از فیض وجود امامان بهره نجستند،
بلکه منع شدن احادیث نبوى توسط خلفا مدت هاى مدیدى آنان را از معارف ارزشمند نبوى
نیز محروم ساخت و در چنین خلأ بزرگى راه براى ورود اسرائیلیات و احادیث جعلى و
خرافى گشوده شد و چنان ضربه اى بر پیکر معارف ناب اسلامى وارد آمد که آثار آن
همچنان باقى است و از میان بردن آن کارى بس دشوار،و چه بسا ناشدنى است.

۴. جامعیت و اجتهاد

استمرار نص در تشیع تا اواخر قرن سوم و بهره گیرى وافر از روایات معصومین
علیهم السلام جامعیت آیین خاتم را به بهترین وجه به نمایش گذاشته و جریان اجتهاد را
به گونه اى ممتاز از اهل سنت سامان داده است.

جهت توضیح این مطلب مبانى و گونه هاى اجتهاد را از دیدگاه دو مذهب باز مى کاویم:

الف. اجتهاد در اهل سنت

در دیدگاه اهل سنت، احکامى که به وسیله کتاب و سنت تشریع شده محدود و متناهى است؛
در حالى که حوادث و وقایع پیش آینده نامحدود است؛ لاجرم منبع دیگرى غیر از کتاب و
سنت براى تشریع احکام لازم است و آن همان «اجتهاد رأى» است.

در اینکه «اجتهاد رأى» چگونه است و به چه ترتیبى باید صورت بگیرد در میان اهل سنت
اختلاف نظر است: شافعى در کتاب معروف خود «الرساله» اصرار دارد که اجتهاد در «قیاس»
است اجمالاً یعنى اینکه موارد مشابه را در نظر بگیریم و در قضیه مورد نظر خود،
مطابق آن موارد مشابه حکم کنیم. مبتکر اینگونه اجتهاد ابوحنیفه بوده است.

بعضى از فقیهان سنى، اجتهاد رأى را منحصر به «قیاس» ندانسته و «استحسان» را نیز
معتبر شمرده اند؛ رأى بدون در نظر گرفتن موارد مشابه، براساس ذوق و عقل. همچنین است
«استصلاح» یعنى تقدیم مصلحتى بر مصلحت دیگر. و نیز «تأول» یعنى هر چند حکمى در نصّى
از نصوص دینى، آیه اى از آیات قرآن و یا حدیثى از احادیث معتبر پیامبر خدا
صلى الله علیه و آله رسیده، ولى به واسطه بعضى مناسبات، ما حق داشته باشیم از مدلول
نص صرف نظر کنیم و رأى اجتهادى خود را مقدم بداریم. درباره اجتهاد در مقابل نص،
کتاب هایى نوشته شده است و شاید از همه بهتر رساله اى است که علامه سید شرف الدین
به نام النص و الاجتهاد نگاشته است.

در فقه شیعه، قیاس و رأى به هیچ روى معتبر نیست و ائمه اطهار علیهم السلام به جد با
آن مبارزه کرده اند؛ زیرا: اولاً حکم تشریع نشده، هرچند به طور کلى به وسیله کتاب و
سنت نداریم؛ ثانیاً، قیاس و رأى از نوع گمان ها و تخمین هایى است که در احکام شرعى
زیاد به خطا مى رود.

حق اجتهاد در میان سنیان دیرى نپایید. شاید علت امر، اشکالاتى بود که عملاً به وجود
آمد؛ زیرا اگر چنین حقى ادامه پیدا مى کرد و به ویژه اگر «تأول» و تصرف در نصوص را
جایز بشماریم و هرکس مطابق رأى خود تصرف و تأولى بنماید چیزى از دین باقى نمى ماند.
به همین علت به تدریج حق اجتهاد مستقل سلب شد و نظر علماى تسنن بر این قرار گرفت که
مردم را فقط به تقلید از چهار امام فقهى معروف: ابوحنیفه، شافعى، مالک بن انس و
احمدبن حنبل سوق دهند و از پیروى غیر آنها منع کنند. این کار ابتدا در مصر، و در
قرن هفتم و پس از آن در سایر کشورهاى اسلامى صورت گرفت.۳۴۵ اما از نظر شیعه، اجتهاد
بابى است که در همه زمان ها باید باز باشد.۳۴۶

تخطئه قیاس در شیعه نه به جهت عدم حجیت عقل، بلکه به دو جهت دیگر است: یکى اینکه
رأى و قیاس، عمل به ظن است نه عمل به علم، تبعیت از خیال است نه تبعیت از عقل؛ دوم
اینکه مبناى لزوم رجوع به رأى و قیاس وافى نبودن اصول و کلیات اسلامى است و این ظلم
و یا جهل به اسلام است. درست است که احکام همه مسائل، به طور جزئى و فردى بیان نشده
است و امکان هم ندارد، ولى کلیات اسلامى به گونه اى تنظیم شده که پاسخ گوى جزئیات
بى پایان و اوضاع مختلف مکانى و شرایط متغیر زمانى است. بنابراین وظیفه یک فقیه این
نیست که به لفظ، جمود کند و حکم هر واقعه جزئى را از قرآن یا حدیث بخواهد و این هم
نیست که به بهانه نبودن حکم یک مسئله، به خیالبافى و قیاس پردازى روى آورد. وظیفه
فقیه ردّ فروع بر اصول است. اصول اسلامى در کتاب و سنت موجود است. فقط یک «هنر»
لازم است و آن هنر «اجتهاد» یعنى تطبیق هوشیارانه و زیرکانه کلیات اسلامى بر
جریانات متغیر و زودگذر است.۳۴۷

ب. اجتهاد در شیعه

بنیاد نظرى اجتهاد در شیعه بر اساس باور جامعیت اسلام و مردودانگارى خلأ تشریع است.
اخبار و احادیث فراوانى در متون روایى آمده است که حکم هر چیزى به طور کلى در کتاب
و سنت موجود است.

در کتاب کافى بابى وجود دارد به عنوان «باب رجوع به کتاب و سنت و اینکه همه حلال ها
و حرام ها و احتیاجات مردم در قرآن یا سنت موجود است».۳۴۸

با توجه به دیدگاه شیعه، اجتهاد از نوع تشریع و قانون گذارى بر اساس رأى و نظر خود
یا قیاس نیست، و اساساً چنین اجتهادى در نگرش شیعه باطل است. اجتهاد در شیعه به
معناى تلاش و کوشش عالمانه و تدبر و تعقل در فهم ادله شرعیه و تفریع و استنباط حکم
فروع از اصول است.

در سخنان امیرمؤمنان علیه السلام درباره کار ویژه مجتهد آمده است که فروع را بر اصول
تطبیق مى دهد و پاسخ مسئله را بر اساس آن باز مى گوید.۳۴۹ این گونه از اجتهاد
هیچ یک از آفات اجتهاد رأى را ندارد. از این رو اجتهاد شیعى توانسته است در طول
تاریخ پیوسته بپاید و همواره رشد و بالندگى یابد.۳۵۰

۵. عقلانیت

از جمله امتیازات برجسته تشیع عقلانیت بالاى آن است. عقلانیت شیعه نه در هیچ یک از
مذاهب اسلامى مانندى دارد و نه در دیگر ادیان. در مکتب تشیع براساس روایات رسیده از
معصومان علیهم السلام عقل و خرد، حجت و پیامبر باطنى است و پیامبر حجت بیرونى؛ از
این رو شیعه بنیادى ترین مسائل اعتقادى خویش را بر پایه عقل و براهین قطعى عقلى
استوار مى سازد و آن را یکى از ادله چهارگانه در استنباط فقهى قرار داده است.
عقلانیت شیعه ویژگى هایى دارد که ممیز اساسى آن با دیگر فرق اسلامى است، از جمله
اینکه عقل فلسفى عمدتاً در میان شیعه رشد کرد و فیلسوفان بزرگ اسلامى نوعاً شیعه
بوده اند.۳۵۱

احمد امین مصرى، فارابى را شیعه مى داند، تنها از آن رو که گرایش هاى فلسفى و
عقلانى وى فقط و فقط در بستر تشیع مى تواند شکل گرفته باشد.۳۵۲

در اهل سنت اگر چه معتزله گرایش عقلى داشتند؛ لیکن اولاً عقل اعتزالى عقل جدلى بوده
و از عقل برهانى بهره اى نداشت. ثانیاً معتزله گروهى اندک بوده که دیرى نپاییدند و
از جهان تسنن رخت بربستند. این مسئله نشان مى دهد که عقلانیت اعتزالى فاقد
سرمایه ها و پشتوانه هاى لازم براى بقا و دوام خود بوده و در جهان تسنن تحمل پذیر
نبوده است. این مسئله ناشى از عوامل مختلفى است از جمله احتمالاً پاره اى
افراطى گرى هاى خردشعارانه معتزلیان؛ همچنین فقدان مباحث و بنیادهاى عقل گرایانه در
منابع حدیثى جهان تسنن و قرار گرفتن جریان عقل گرا در برابر نص و حدیث گرایى. اما
در جهان تشیع این مسئله به طور بنیادى حل شده است. یعنى نه تنها امامان معصوم
علیهم السلام بر جایگاه عقل و خرد تأکید فراوان مى نمودند بلکه احادیث شیعه، بر
خلاف احادیث اهل سنت، مشتمل بر احادیثى است که منطقاً مسایل عمیق ماوراء الطبیعى،
اجتماعى و… را مورد تجزیه و تحلیل قرار داده است.

استاد مطهرى بر آن است که در احادیث اهل سنت تجزیه و تحلیلى درباره این موضوعات
صورت نگرفته است. مثلاً اگر سخن از قضا و قدر، اسماء و صفات بارى، روح، انسان، عالم
پس از مرگ، صراط، میزان، امامت، خلافت و… به میان آمده هیچگونه بحث و توضیحى در
پیرامون آنها ارائه نشده است؛ ولى در احادیث شیعه همه این مسائل طرح شده و درباره
آنها استدلال شده است. مقایسه اى میان ابواب حدیث کتاب کافى و ابواب حدیث صحاح سته
به خوبى این مطلب را روشن مى سازد. تفکر شیعى از آغاز استدلالى و تعقلى بوده و تنها
تشیع توانسته است حیات فلسفى اسلام را حفظ کند. شیعه این حیات عقلى را بیش و پیش از
همه وامدار امیرالمؤمنین على علیه السلام است که نخستین بار ژرف ترین بحث هاى عقلى
در حوزه معارف اسلامى در خطبه ها و مذاکرات و دعوات آن حضرت مطرح شده و توسط دیگر
امامان بسط و توسعه یافته است.۳۵۳

کثرت نصوص عقلى و استدلالى در منابع شیعه زمینه مساعدى جهت استقبال از پرسش هاى
بنیادین فلسفى انسان و توانمندى بسیار بالایى در جهت پاسخ به آنها پدیدآورده است؛
در حالى که پاسخ و شعار بزرگان اهل سنت در برابر ساده ترین پرسش هاى خداشناختى
«السؤال بدعة»۳۵۴، بوده است.

استاد لگنهاوزن بر همین مسئله انگشت نهاده و راز اسلام آوردن و تشیع خود را استقبال
بى نظیر این آیین از پرسش هاى انسان مى دانند.۳۵۵

۶. اندیشه سیاسى مضبوط

از ویژگى هاى تشیع برخوردارى از اندیشه سیاسى ضابطه مند و معیارگراست. در نظر شیعه
امامت منصبى، الهى است و امام داراى شرایطى مشخص شده در شریعت مى باشد. این شرایط
عبارتند از: عصمت، مشروعیت الهى و تعیین از جانب خداوند و ابلاغ آن از طریق نص نبوى
و یا امام بر حق پیشین. در اهل سنت این مسئله شکل دیگرى مى یابد. آنان امامت را از
آسمانى بودن و وابستگى به تعیین و نصب الهى به زمین منتقل کرده و آن را کاملاً بشرى
و به تعبیرى سکولارگونه کردند.

اما اینکه پس از زمینى شدن حکومت ساز و کار ایجاد و کاربست و حفظ و انتقال قدرت
سیاسى چیست، متأسفانه در این زمینه اندیشه سیاسى اهل سنت بسیار آشوبناک و فاقد یک
اصل اساسى و ضابطه و نظریه جامعى در جهت تعیین امام و حاکم است و همواره به تناسب
تغییر وضع حکومت ها در جهت توجیه آنها تغییر کرده و تابع وضع موجود بوده است. این
مسئله در نهایت به توجیه و حمایت از نظام هاى سلطنتى موروثى فاسدى چون حکومت
بنى امیه و بنى عباس انجامیده است. از نظر تاریخى خلیفه نخست در نزاعى که بین
مهاجران و انصار در سقیفه پدید آمد غالب شد و به تعبیر خلیفه دوم «فلتةً» برگزیده
شد و با بیعت پنج نفر به نام هاى اسیدبن حضیر، بشیربن سعد، عمربن الخطاب، سالم
(آزاد کرده ابوحذیفه) و ابوعبیده جراح۳۵۶ به حکومت دست یافت و همین مبناى مشروعیت
سیاسى در اهل سنت شد. سپس ابوبکر، عمربن خطاب را براى حکومت پس از خود نصب کرد و از
پى آن نصب خلیفه پیشین از مبانى مشروعیت قلمداد شد. عثمان از شوراى انتصابى خلیفه
دوم بر آمد و این نیز یک عامل توجیه سیاسى شد.

امام على علیه السلام افزون بر منصوب بودن از جانب خداوند، پس از عثمان توسط مردم به
رهبرى انتخاب شد و در نتیجه، انتخاب مردم نیز مبنایى براى حکومت شد. پس از آن حضرت
مردم با امام حسن علیه السلام بیعت کردند، ولى معاویه با غلبه در جنگ به قدرت سیاسى
مسلط شد. آنگاه «قهر و غلبه» نیز از مبانى مشروعیت در میان اهل سنت شناخته شد!
آنگاه معاویه خلافت را به سلطنت موروثى تبدیل کرد و یزید را ولیعهد خود قرار داد و
این رویه پس از او در بنى امیه و بنى عباس ادامه یافت؛ پس ولایتعهدى نیز یک مبناى
مشروعیت شد!! هم اکنون نیز در برخى از کشورهاى اسلامى ـ عربى نظام سلطنتى موروثى
ادامه دارد.

اکنون دیدگاه برخى از اندیشمندان نامدار اهل سنت را در این باره تقدیم مى داریم:

قاضى القضات ابویعلى (متوفى ۴۵۸) مى نویسد: «امامت، با اعمال زور و قدرت نیز حاصل
مى شود و نیاز به گزینش و عقد ندارد؛ بنابراین، هرکس به زور شمشیر، پیروزى به دست
آورد و بر مسند حکومت و خلافت نشست و «امیرالمؤمنین» خوانده شد، هرکسى که به خدا و
روز قیامت ایمان دارد، جایز نیست. شبى را به روز آورد و چنین مردى را پیشوا و امام
خود نداند؛ خواه چنین کسى، صالح و نیکوکار باشد و یا فاسق و تبهکار؛ زیرا او
امیرالمؤمنین و فرمانش بر همگان، نافذ است»۳۵۷.

او درباره پیشواى دیگرى که براى به دست آوردن قدرت و بیرون آوردن زمام حکومت از دست
وى مى جنگد و هر کدام سپاه و یاورى براى خود دارد، مى نویسد: «نماز جمعه و خطبه آن،
به نام مرد پیروز خوانده مى شود ]زیرا[ عبداللّه بن عمر، هنگام حرّه با مردم مدینه
نماز جماعت مى گذاشت و مى گفت: «نحن مع من غلب»۳۵۸؛ «ما با کسى هستیم که پیروز
شود».

امام الحرمین جوینى (متوفى ۴۷۸ ه.ق) از دانشمندان بزرگ اشاعره بر آن است که: «در
عقد امامت، اتفاق آرا شرط نیست، بلکه بدون آن نیز امامت شکل مى گیرد، زیرا ابوبکر
به امامت رسید، آن هم پیش از اینکه خبر به امامت رسیدنش به گوش دیگر صحابه و اطراف
کشور اسلامى برسد. بنابراین در تشکیل امامت هماهنگى و اجماع امت، شرط نیست و چون
اجماع امت، شرط صحت امامت نیست، در تعداد نفرات ارباب حل و عقد و صاحب نظران در
گزینش امام، حدى معین و تعدادى مشخص، به صورت ثابت شده، در دست نیست. بنابراین،
امامت با موافقت و صلاحدید حتى یکى از ارباب حل و عقد نیز صورت مى گیرد».۳۵۹

قرطبى (متوفى ۶۷۱ ه.ق) مى نویسد: «اگر یک نفر از صاحب نظران و معتمدان مردم هم امام
را تعیین و معرفى کند، کافى است و انتخاب او بر دیگران، واجب است؛ زیرا عمر در
سقیفه بنى ساعده، یک تنه عقد بیعت با ابوبکر بست».۳۶۰

سعدالدین تفتازانى در شرح المقاصد آورده است: «هر که مدعى امامت باشد و با قهر و
غلبه، مالک رقاب مسلمانان گردد، اگر چه فاسق یا جاهل باشد، امامت براى او منعقد
مى شود… اطاعت امام واجب است، مادامى که مخالف حکم شرع نگوید: خواه عادل باشد،
خواه جایر».۳۶۱ این گفتار تفتازانى، بیانگر سه مطلب از دیدگاه او است:

۱. نحوه تعیین امام؛ یکى از امورى که امامت به وسیله آن ثابت مى شود، این است که
کسى مدعى امامت باشد و با قهر و غلبه، بر مسلمانان مسلط شود و مالک رقاب آنان گردد.

۲. شرایط امام؛ در امام، عدالت و علم، معتبر نیست؛ بلکه امامت براى جاهل و فاسق نیز
منعقد مى شود.

۳. اطاعت از امام؛ اطاعت از هر امام، واجب است، مادام که مخالف شرع نگوید، چه عادل
باشد و چه جائر و ظالم.۳۶۲

برای مشاهده کامل کتاب :
https://www.porseman.com/article/%DA%86%D8%B1%D8%A7-%D8%AF%D9%8A%D9%86%D8%9F%DA%86%D8%B1%D8%A7-%D8%A7%D8%B3%D9%84%D8%A7%D9%85%D8%9F%DA%86%D8%B1%D8%A7-%D8%AA%D8%B4%D9%8A%D8%B9%D8%9F/60983

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد