۱۳۹۸/۰۴/۰۴
–
۹۸۳ بازدید
سلام، خسته نباشید.
شما در جواب اینکه راه های دستیابی به حکمت فرموده بودید که ادم باید حقیقت جو باشد و دنبال علم برود و و و
ولی بنده از شخصی که سوال پرسیدم(استاد هستند) ایشون گفتند برای دستیابی به حکمت تنها راه تقوا است.
و احادیث هم نگاه کردم همین رو میگوید که باید تقوا پیشه کرد.
به نظر شما این پاسخی که برای دستیابی به حکمت داده اید اشتباه نیست؟اگر نه برای بنده استدلال اقامه کنید.
با تشکر.
دوست گرامی. پاسخ اشتباه نیست. اولا حکمت بدون شناخت عمیق حقیقت حاصل نمی شود و محال است که انسان نادان و جاهلی به این صفت دست یابد و ثانیا تقوی یعنی انجام واجبات و خود علم آموزی از اهم واجبات در اسلام است. تا جایی که پیامبر اکرم ص در روایت مشهوری فرموده است: طلب العلم فریضه علی کل مسلم و مسلمه. بر هر زن و مرد مسلمان طلب علم و جستجوی حقیقت واجب است.
ثالثا در این زمینه مهم است بدانیم که صرف علم آموزی یا عمل به واجبات عبادی هیچ کدام عامل مستقلی برای رسیدن به حکمت نیست و انسان در سایه علم و ایمان و عمل صالح به این مهم دست پیدا می کند.
قاعده کلی و راه معمولی که بتواند برای همه در دستور کار قرار بگیرد همین است که قرآن ما را به سوی آن راهنمایی کرده است و البته گاهی برخی استثنا هم مشاهده می شود. شیخ رجبعلی خیاط تحصیل کرده رسمی نبود، ولی جاهل و نادان هم نبود و بلکه انسان عاقل و فهمیده ای بود و توانست با بندگی خالصانه به مقام حکمت برسد. هر کسی میتواند در صنف خودش، دستورات رحمانی را انجام بدهد و به حکمت برسد. رجبعلی خیاط میفرمود: ما باید مَن خودمان را با خدا عوض کنیم یعنی اثری از مَنیت یا خودیت باقی نماند و اخلاص داشته باشیم.
امیرمومنان امام علی علیه السلام جمله ای دارد که بسیار مشهور و بر زبان ها جاری است. آن حضرت(ع) می فرماید:خُذِ الحِکمَه اَنَّی کانَت؛ فَاِنَّ الحِکمَه ضالَّه کُلِّ مُومِن؛ حکمت را هر کجا که یافتی فراگیر؛ زیرا حکمت گمشده هر مومن است.(غررالحکم، حدیث ۳۴۴۰)
پرسشی که کم تر به آن توجه شده این است که حکمت چیست؟ چرا انسان چنین چیزی می بایست گم شده مومن باشد؟ این چیز چه تاثیری در زندگی مومن به جا می گذارد که می بایست به عنوان یک هدف آن را تعریف و برای کسب آن تلاش کند و کاری به این نداشته باشد که این چیز در کجاست بلکه هر جا پیدا شد می بایست آن را برگیرد و رها نکند؟
به نظر می رسد که انسان مومن چیزی کم ندارد؛ چرا که مرتبه ایمان بر خلاف مرتبه اسلام، مرتبه ای بالایی است. از نظر قرآن مومن کسی است که نسبت به حقایق هستی به ویژه آن چیزی که اصول دین گفته می شود معرفت قطعی از طریق عقل یا نقل معتبر به دست آورده (ملک، آیه ۱۰) و این معرفت در قلب او جا گرفته و منعقد شده است و بر خلاف دانش خود عمل نمی کند و مطابق معلومات قطعی زندگی خود را سامان داده و فلسفه زیست خود را تعریف کرده است.(نمل، آیه ۱۴)
البته حکمت را خدای حکیم باید به بندگان خاص خود عطا کند اما این عطا کردن نیازمند وجود زمینه مناسب در عبد است و علم و ایمان و عمل این زمینه را فراهم می کند.
عامل دیگر وصول به حکمت ولایت است. رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم به امیرالمؤمنین علیه السّلام فرمود: «أنا مدینة الحکمة و هی الجنّة و أنت یا علی بابها»؛ من شهر حکمتم و این حکمت بهشت است. و ای علی تو درِ این بهشتی.
این جمله به این معنا نیست که اطراف شهر دیوار است و فقط گوشه ای از آن دری است؛ بلکه همه اطراف این شهر در است و هر کس از هر راه بخواهد به من می رسد، ولی تا از تو نگذرد به من نمی رسد. باید اول به حضور تو بیاید و بعد به من راه پیدا کند. نظیر اینکه خدا سراسر آسمانها را هنگام تشکیل قیامت در می داند: «و فتحت السّماء فکانت أبواباً» ۲؛ سراسر آسمانها در است تا انسان از آسمانها بگذرد، نه اینکه گوشه معینی از آسمان را به خود اختصاص داده باشد. رسیدن به شهر حکمت، که خود بهشت است بدون استمداد از ولایت اهل بیت عصمت و طهارت ممکن نیست.
منبع:
۱. بحار، ج۴۰، ص۲۰۰.
۲. سوره نبأ، آیه ۱۹.
۳. حکمت عبادات، ص۲۵۵-۲۵۶.
ثالثا در این زمینه مهم است بدانیم که صرف علم آموزی یا عمل به واجبات عبادی هیچ کدام عامل مستقلی برای رسیدن به حکمت نیست و انسان در سایه علم و ایمان و عمل صالح به این مهم دست پیدا می کند.
قاعده کلی و راه معمولی که بتواند برای همه در دستور کار قرار بگیرد همین است که قرآن ما را به سوی آن راهنمایی کرده است و البته گاهی برخی استثنا هم مشاهده می شود. شیخ رجبعلی خیاط تحصیل کرده رسمی نبود، ولی جاهل و نادان هم نبود و بلکه انسان عاقل و فهمیده ای بود و توانست با بندگی خالصانه به مقام حکمت برسد. هر کسی میتواند در صنف خودش، دستورات رحمانی را انجام بدهد و به حکمت برسد. رجبعلی خیاط میفرمود: ما باید مَن خودمان را با خدا عوض کنیم یعنی اثری از مَنیت یا خودیت باقی نماند و اخلاص داشته باشیم.
امیرمومنان امام علی علیه السلام جمله ای دارد که بسیار مشهور و بر زبان ها جاری است. آن حضرت(ع) می فرماید:خُذِ الحِکمَه اَنَّی کانَت؛ فَاِنَّ الحِکمَه ضالَّه کُلِّ مُومِن؛ حکمت را هر کجا که یافتی فراگیر؛ زیرا حکمت گمشده هر مومن است.(غررالحکم، حدیث ۳۴۴۰)
پرسشی که کم تر به آن توجه شده این است که حکمت چیست؟ چرا انسان چنین چیزی می بایست گم شده مومن باشد؟ این چیز چه تاثیری در زندگی مومن به جا می گذارد که می بایست به عنوان یک هدف آن را تعریف و برای کسب آن تلاش کند و کاری به این نداشته باشد که این چیز در کجاست بلکه هر جا پیدا شد می بایست آن را برگیرد و رها نکند؟
به نظر می رسد که انسان مومن چیزی کم ندارد؛ چرا که مرتبه ایمان بر خلاف مرتبه اسلام، مرتبه ای بالایی است. از نظر قرآن مومن کسی است که نسبت به حقایق هستی به ویژه آن چیزی که اصول دین گفته می شود معرفت قطعی از طریق عقل یا نقل معتبر به دست آورده (ملک، آیه ۱۰) و این معرفت در قلب او جا گرفته و منعقد شده است و بر خلاف دانش خود عمل نمی کند و مطابق معلومات قطعی زندگی خود را سامان داده و فلسفه زیست خود را تعریف کرده است.(نمل، آیه ۱۴)
البته حکمت را خدای حکیم باید به بندگان خاص خود عطا کند اما این عطا کردن نیازمند وجود زمینه مناسب در عبد است و علم و ایمان و عمل این زمینه را فراهم می کند.
عامل دیگر وصول به حکمت ولایت است. رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم به امیرالمؤمنین علیه السّلام فرمود: «أنا مدینة الحکمة و هی الجنّة و أنت یا علی بابها»؛ من شهر حکمتم و این حکمت بهشت است. و ای علی تو درِ این بهشتی.
این جمله به این معنا نیست که اطراف شهر دیوار است و فقط گوشه ای از آن دری است؛ بلکه همه اطراف این شهر در است و هر کس از هر راه بخواهد به من می رسد، ولی تا از تو نگذرد به من نمی رسد. باید اول به حضور تو بیاید و بعد به من راه پیدا کند. نظیر اینکه خدا سراسر آسمانها را هنگام تشکیل قیامت در می داند: «و فتحت السّماء فکانت أبواباً» ۲؛ سراسر آسمانها در است تا انسان از آسمانها بگذرد، نه اینکه گوشه معینی از آسمان را به خود اختصاص داده باشد. رسیدن به شهر حکمت، که خود بهشت است بدون استمداد از ولایت اهل بیت عصمت و طهارت ممکن نیست.
منبع:
۱. بحار، ج۴۰، ص۲۰۰.
۲. سوره نبأ، آیه ۱۹.
۳. حکمت عبادات، ص۲۵۵-۲۵۶.