۱۳۹۸/۰۲/۰۳
–
۸۵۴ بازدید
سلام. میگویند این جمله قران کریم که میگوید مشرک ها را هر جا یافت شدند بکشید تروریست پرور است ایا صحیح است؟ لطفا دلایل متقن معاصر بیاورید. ممنون
امروز در حالی مسلمانان تروریست معرفی می شوند که خود بیشترین هزینه و آسیب ها را از این ناحیه متحمل هستند. اینکه قرآن را کتاب تروریست ها و تروریست پرور معرفی می کنند تبلیغ دروغی است که توسط دشمنان اسلام به منظور تخریب چهره اسلام مطرح شده و دنبال می شود و آنچه تحت عنوان مسلمان در قالب گروه های افراطی همچون القاعده ، طالبان ، جبهه النصره ، داعش و امثال آن به وجود آمده همه ساخته و پرداخته آنان و در راستای این هدف بوده و چنین گروه هایی هیچ سنخیتی با اسلام ندارند .براستی اگر بیشترمسلمانان آن گونه که کشورهای غربی ادعا می کنند ، تروریست هستند ، چرا منافع قدرتهای بزرگ و رژیم صهیونیستی توسط آنان تهدید نمی شود و تنها کشورهای اسلامی هدف این حملات هستند و بیشتر امنیت کشورهای منطقه خلیج فارس هدف این گروههای تروریستی است و در عمل این گروهها در مسیر اهداف آنان حرکت می کنند؟ اگر این گونه است چرا آمریکا و کشورهای غربی و رژیم صهیونیستی بیشترین کمک ها و حمایت ها را از آنان دارند که نمونه آن را در عراق و سوریه شاهد هستیم ؟بروز جنگ در کشورهای اسلامی به ویژه فلسطین، لبنان، پاکستان، افغانستان، سوریه، عراق، یمن و لیبی و… پیامد نقشه امریکا برای جلوگیری از قدرت یافتن اسلام ناب در منطقه و بر هم زدن امنیت منطقه برای ایجاد زمینه جهت حضور در این منطقه حساس و پر اهمیت است . آنچه اکنون در برخی از کشورهای مسلمان می گذرد نتیجه زیاده خواهی های آمریکا و برخی کشورها در منطقه برای کنترل آن در راستای منافع خود است همان کاری را که در سوریه و عراق دنبال می کنند . امروز آمریکا به بهانه مقابله با القاعده و طالبان در افغانستان حضور دارد و مناطقی از پاکستان را مورد تهاجم قرار می دهد ، این در حالی است که خود این کشور بیشترین نقش را در شکل گیری این جریان ها داشته است و متأسفانه سازمان های بین المللی نیز هیچ اراده ای در مقابله با این یکجانبه گرایی و قدرت طلبی این کشورها ندارند و در عمل در راستای اهداف آنان گام برمی دارند.
اگرکسی اندک آشنایی با معارف ادیان توحیدی داشته باشد، بهخوبی متوجه میشود که خشونت در اخلاق دینی جایی برای خود ندارد و در این نظام اخلاقی مؤمنان به مهربانی و رأفت با انسانها دعوت شدهاند و احترام به حقوق انسانها یکی از ارکان این نظام اخلاقی را تشکیل میدهد بهطوریکه در قرآن کریم آمده است: « وَالصُّلْحُ خَیْرٌ » (نساء، ۱۲۸/۴) یعنی صلح بهتر است. روش پیامبر اکرم(ص) این بود که در جنگهایی که دشمنان دین علیه مسلمین راه میانداختند از طرق مختلف سعی میکرد جلوی جنگ را بگیرد و کار به صلح بکشد، حتی با به خطر انداختن وجود شریف خود.
اما گر بنا باشد گروهی از انسانها بهنام مشرکان اقدام به جنگ و سلب آسایش از انسانها بکنند و جوامع انسانی را به آشوب بکشان ند و اقدام به قتل انسانها بکنند با آنها چهکار باید کرد؟! عقلای عالم در این چنین موارد چه روشی را در پیش میگیرند؟! آیا عاقلانه است که عدهای تبهکار آدمکش را آزاد گذاشت تا به هر نحوی که میخواهند اقدام به ایجاد اغتشاش و جنگ و قتل و غارت انسانها کنند؟ آن موقع چه کسی باید از حقوق انسانهای ضعیف و زنان و کودکان دفاع کند؟
مسلماً جنگ پدیدهای نامطلوب و از بینبرنده آسایش و حقوق انسانها و برهمزنندة نظام اجتماعات بشری و نابودکنندة انسانها و وسایل زندگی آنها و طبعاً این پدیده در اخلاق دینی پدیدة نامطلوب و منفوری تلقی میشود. اما این اوصاف در مورد جنگ هجومی و شروعکنندة جنگ صدق میکند، نه در مورد دفاع از حقوق خود و دیگر انسانها. طبعاً به همان علت که جنگ هجومی و اولیه رفتاری است منفور و نامطلوب، در مقابل جنگ دفاعی عملی است با عظمت و قداست و ضروری برای ادامة زندگی انسانها و تأمین آسایش آنها. البته اگر به طرق دیگری بشود انسانهای تبهکار و ظالم را از تبهکاری و ظلم بازداشت و آنها را اصلاح کرد، که خیلی مطلوب است، اما اگر اقدامات دیگر نتوانست انسانها را از ظلم به یکدیگر منصرف کند، آن موقع راهی جز جنگ دفاعی باقی نمیماند. این نوع جنگ از روی ناچاری است و این مشرکان هستند که در اصل باعث آن میشوند.
سؤال میکنیم که آیا در جنگ بین پیامبران خدا و پیروانشان از یک طرف و مشرکان از طرف دیگر کدام گروه شروعکنندة جنگ بودند؟! با اندک مطالعه در تاریخ زندگی پیامبران جواب این سؤال کاملاً روشن میشود.
بهجای اینکه سؤال شود که چرا در قرآن دستور جنگ با مشرکان صادر شده، باید از مشرکان سؤال کرد که چرا با خدا و پیامبران و پیروان پیامبران میجنگند؟ و چرا اصلاً جنگ را شروع میکنند؟
اگر سؤال کننده به بقیة همین آیه توجه میکرد جواب سؤال خود را دریافت میکرد و آن اینکه خداوند میفرماید:
«وَاقْتُلُوهُمْ حَیْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ وَأَخْرِجُوهُم مِّنْ حَیْثُ أَخْرَجُوکُمْ وَالْفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْلِ وَلاَ تُقَاتِلُوهُمْ عِندَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ حَتَّى یُقَاتِلُوکُمْ فِیهِ فَإِن قَاتَلُوکُمْ فَاقْتُلُوهُمْ کَذَلِکَ جَزَاء الْکَافِرِینَ». این صورت کامل آیه است که بخشی از آن در سؤال ذکر شده ، (آیة ١٩١ سورة بقره). در این آیه دستور جنگ با مشرکان را میدهد و میفرماید با آنها بجنگید و آنها را از منطقه اخراج کنید، همچنانکه آنها شما را اخراج کردند. یعنی ایمان آورندهها به قرآن مجید و پیامبر خدا گروهی از انسانها بودند که مشرکان آنها را از محل زندگی خود اخراج کردند، گروهی از آنها را کشتند و گروهی را شکنجه کردند، و پیروان دین توحیدی در اثر فشارها و خشونتها و قتلها و شکنجههای مشرکان ناچار دست از خانه و زندگی و منطقة مسکونی خود یعنی شهر مقدس مکه کشیدند و هجرت کردند و به شهر یثرب رفتند. عجیب است که مشرکان حق فرار را هم برای مؤمنان به رسمیت نمیشناختند! فلذا آرام ننشسته و امکانات خود را جمع کردند و به شهر یثرب (مدینه) لشکر کشیدند و به قصد کشتن پیامبر خدا و پیروان او جنگهایی به راه انداختند. در این صورت از مشرکان باید سؤال کرد شما که اجازة زندگی به پیروان دین خدا را نمیدهید، حتی اجازة فرار و ترک وطن را هم نمیدهید؟
سرانجام اینکه مشرک کسی است که منکر ربوبیت خداوند عالم و مخالف دین خداست و برای کسی جز همعقیدههای خود حق حیات قائل نیست، حتی حق فرار و پناهبردن به مناطق دیگر زمین را هم در مورد دیگران قبول نمیکند. شرک یک عقیده قابلدفاع نیست و منشأ همة ظلمها و تباهیها در جوامع بشری است. علت اصلی و کامل به قدرت رسیدن زمامداران جبار و ظالم، مشرکان هستند. دین توحیدی با مذاکره و بحث و گفتوگوی علمی و عقیدتی میخواهد مشرکان را از رفتارهای ظالمانه باز دارد، طبعاً اگر آنها همین روش را پذیرفتند که مشکلات برطرف میشود، در غیر اینصورت راه دیگری جز جنگ باقی نمیماند و عامل این جنگها هم خود آنها هستند.
در آیة مورد بحث فرمود با آنها نزد مسجد الحرام نجنگید، مگر اینکه آنها با شما در همان مکان جنگ را شروع کنند که در این صورت شما هم مجاز هستید با آنها بجنگید. یعنی خداوند مکان معینی را بهعنوان پناهگاه انسانها تعیین فرموده است و آن شهر مکه و مسجد الحرام در آن شهر میباشد. این خانه محل امنی برای انسانها استو کسی حق جنگ و درگیری با دیگران در آن مکان را ندارد. اما کفار تبهکار این امنیت را برای انسانها از بین برده بودند، فلذا خداوند در قرآن دستور داده که اگر آنها یعنی مشرکان و کافران در آن مکان جنگی را شروع کنند شما هم با آنها مقابله کنید.
توجه سؤالکنندة محترم و دیگران را به آیة قبل از این ایه مورد بحث هم جلب میکنیم! و آن اینکه خداوند میفرماید:
«وَقَاتِلُواْ فِی سَبِیلِ اللّهِ الَّذِینَ یُقَاتِلُونَکُمْ وَلاَ تَعْتَدُواْ إِنَّ اللّهَ لاَ یُحِبُّ الْمُعْتَدِینَ» (بقره، ۱۹۰/۲) یعنی در راه خدا بجنگید با کسانی که با شما میجنگند، و [از حدود معینی] تعدی نکنید که خداوند از حد گذرندگان را دوست ندارد.
در این آیه مشرکان را معرفی میکند؛ آنهایی که با پیروان دین خدا میجنگند و اینکه اجازة جنگ با آنها را صادر میکند. دیگر اینکه این جنگ باید در راه خدا باشد، یعنی نه به قصد انتقامجویی و بهراهانداختن خشونت. دیگر اینکه جنگ هم باید مطابق قوانین و عدالت و جوانمردی باشد. فلذا از تعدی یعنی از حد گذشتن در جنگ نهی میکند.
لازم به ذکر است ـ بهطوریکه اشاره شد ـ جنگ آخرین راه حل مشکلات بهوجودآمده از ناحیة مشرکان میباشد و پیروان دین خدا دستور دارند، با فعالیتهای دیگر و از طرق مختلف جلو جنگ را بگیرند و مشرکان را دعوت به صلح کنند. خداوند ابتدا دستور به مذاکره در این زمینه را صادر میکند، و در صورت مؤثرنبودن فعالیتهای بازدارنده از جنگ اجازة جنگ را صادر میکند.
خداوند خطاب به پیامبرانش میفرماید: «وَإِنْ أَحَدٌ مِّنَ الْمُشْرِکِینَ اسْتَجَارَکَ فَأَجِرْهُ حَتَّى یَسْمَعَ کَلاَمَ اللّهِ ثُمَّ أَبْلِغْهُ مَأْمَنَهُ ذَلِکَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لاَّ یَعْلَمُونَ» (توبه، ۶/۹) یعنی اگر یکی از مشرکان از تو پناه خواست به او پناه بده تا [نزد شما بیاید و] کلام خدا را بشنود ، سپس او را به محل امن خود برسان ، این از آن جهت است که آنها قومی بیاطلاع هستند.
در این آیه دستور عجیبی صادر شده و آن اینکه به مشرکان اعلام کنند که در امنیت کامل میتوانند به نزد مسلمین حاضر شوند و کلام خدا را بشنوند و با آنها بحث و گفتوگو کنند. اگر به خداوند و پیامبر او ایمان آوردند که مشکل برطرف میشود و اگر ایمان نیاوردند باز این پناه به قوت خود باقی است تا آنها برگردند و به محل زندگی یا اردوگاه خود برسند. حتی مسلمین کمک میکنند که او برگردد و به مکان امن خود برسد.
آیا این نوع رفتار با این بزرگواری میتواند مورد انتقاد عقلا واقع شود؟ دستور جنگ با مشرکان جهت تامین حقوق انسانها صادر شده است و از نمونههای شکوهمند اخلاق دینی است و مهمترین عامل بازدارنده از شیوع تباهیها و فسادها میباشد.
البته رفتار دین توحیدی با پیروان ادیان قبلی رفتار دیگری است. آنها با مشرکان تفاوت دارند. این بحث مربوط به سؤال در مورد جنگ با مشرکان بود. مجموعاً رفتار مسلمین با ملل دیگر حتی در جنگها بسیار جوانمردانه بود، یعنی رفتارهای دینی که مطابق با دستورات قرآن مجید و روش زندگی پیامبر خدا(ص) بود. این نوع رفتار زبانزد اقوام و ملل مختلف در تاریخ فرهنگها و ملتها میباشد. از مشرکانی که در جنگ بدر بهدست مسلمن اسیر شده بودند، نقل شده است که میگفتند: رفتارهای مسلمین با ما از میدان جنگ تا مدینه طوری بود که ما از بزرگواری آنها خجالت میکشیدیم! آنها بهترین غذای خود را به ما میدادند و خودشان غذاهای نامرغوب میخوردند. نقل کردهاند که یک روز فرماندة سپاه مسلمین در جنگهای صلیبی در خیمهاش بود که به او گفتند یک خانم مسیحی از شما اجازه ملاقات میخواهد، او اجازه داد و این خانم به حضورش آمد و گفت دختر بچهای دارم که گم شده است و من به شما پناه آوردهام و راهحل مشکلم را از شما میخواهم. این فرمانده در حال جنگ با مسیحیان دستور داد بگردند هر طور هست این دختربچة گمشده را پیدا کنند. دختر پیدا شد و او را به مادرش تحویل دادند و آن دو را به محل امنشان رساندند. این جوانمردی در حال جنگ با فردی از طرف گروه دشمن جلوهای از شهرت جوانمردی و بزرگواری مسلمین در جنگها با مخالفان بود که آن خانم مسیحی هم آن را شنیده بود.
اگرکسی اندک آشنایی با معارف ادیان توحیدی داشته باشد، بهخوبی متوجه میشود که خشونت در اخلاق دینی جایی برای خود ندارد و در این نظام اخلاقی مؤمنان به مهربانی و رأفت با انسانها دعوت شدهاند و احترام به حقوق انسانها یکی از ارکان این نظام اخلاقی را تشکیل میدهد بهطوریکه در قرآن کریم آمده است: « وَالصُّلْحُ خَیْرٌ » (نساء، ۱۲۸/۴) یعنی صلح بهتر است. روش پیامبر اکرم(ص) این بود که در جنگهایی که دشمنان دین علیه مسلمین راه میانداختند از طرق مختلف سعی میکرد جلوی جنگ را بگیرد و کار به صلح بکشد، حتی با به خطر انداختن وجود شریف خود.
اما گر بنا باشد گروهی از انسانها بهنام مشرکان اقدام به جنگ و سلب آسایش از انسانها بکنند و جوامع انسانی را به آشوب بکشان ند و اقدام به قتل انسانها بکنند با آنها چهکار باید کرد؟! عقلای عالم در این چنین موارد چه روشی را در پیش میگیرند؟! آیا عاقلانه است که عدهای تبهکار آدمکش را آزاد گذاشت تا به هر نحوی که میخواهند اقدام به ایجاد اغتشاش و جنگ و قتل و غارت انسانها کنند؟ آن موقع چه کسی باید از حقوق انسانهای ضعیف و زنان و کودکان دفاع کند؟
مسلماً جنگ پدیدهای نامطلوب و از بینبرنده آسایش و حقوق انسانها و برهمزنندة نظام اجتماعات بشری و نابودکنندة انسانها و وسایل زندگی آنها و طبعاً این پدیده در اخلاق دینی پدیدة نامطلوب و منفوری تلقی میشود. اما این اوصاف در مورد جنگ هجومی و شروعکنندة جنگ صدق میکند، نه در مورد دفاع از حقوق خود و دیگر انسانها. طبعاً به همان علت که جنگ هجومی و اولیه رفتاری است منفور و نامطلوب، در مقابل جنگ دفاعی عملی است با عظمت و قداست و ضروری برای ادامة زندگی انسانها و تأمین آسایش آنها. البته اگر به طرق دیگری بشود انسانهای تبهکار و ظالم را از تبهکاری و ظلم بازداشت و آنها را اصلاح کرد، که خیلی مطلوب است، اما اگر اقدامات دیگر نتوانست انسانها را از ظلم به یکدیگر منصرف کند، آن موقع راهی جز جنگ دفاعی باقی نمیماند. این نوع جنگ از روی ناچاری است و این مشرکان هستند که در اصل باعث آن میشوند.
سؤال میکنیم که آیا در جنگ بین پیامبران خدا و پیروانشان از یک طرف و مشرکان از طرف دیگر کدام گروه شروعکنندة جنگ بودند؟! با اندک مطالعه در تاریخ زندگی پیامبران جواب این سؤال کاملاً روشن میشود.
بهجای اینکه سؤال شود که چرا در قرآن دستور جنگ با مشرکان صادر شده، باید از مشرکان سؤال کرد که چرا با خدا و پیامبران و پیروان پیامبران میجنگند؟ و چرا اصلاً جنگ را شروع میکنند؟
اگر سؤال کننده به بقیة همین آیه توجه میکرد جواب سؤال خود را دریافت میکرد و آن اینکه خداوند میفرماید:
«وَاقْتُلُوهُمْ حَیْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ وَأَخْرِجُوهُم مِّنْ حَیْثُ أَخْرَجُوکُمْ وَالْفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْلِ وَلاَ تُقَاتِلُوهُمْ عِندَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ حَتَّى یُقَاتِلُوکُمْ فِیهِ فَإِن قَاتَلُوکُمْ فَاقْتُلُوهُمْ کَذَلِکَ جَزَاء الْکَافِرِینَ». این صورت کامل آیه است که بخشی از آن در سؤال ذکر شده ، (آیة ١٩١ سورة بقره). در این آیه دستور جنگ با مشرکان را میدهد و میفرماید با آنها بجنگید و آنها را از منطقه اخراج کنید، همچنانکه آنها شما را اخراج کردند. یعنی ایمان آورندهها به قرآن مجید و پیامبر خدا گروهی از انسانها بودند که مشرکان آنها را از محل زندگی خود اخراج کردند، گروهی از آنها را کشتند و گروهی را شکنجه کردند، و پیروان دین توحیدی در اثر فشارها و خشونتها و قتلها و شکنجههای مشرکان ناچار دست از خانه و زندگی و منطقة مسکونی خود یعنی شهر مقدس مکه کشیدند و هجرت کردند و به شهر یثرب رفتند. عجیب است که مشرکان حق فرار را هم برای مؤمنان به رسمیت نمیشناختند! فلذا آرام ننشسته و امکانات خود را جمع کردند و به شهر یثرب (مدینه) لشکر کشیدند و به قصد کشتن پیامبر خدا و پیروان او جنگهایی به راه انداختند. در این صورت از مشرکان باید سؤال کرد شما که اجازة زندگی به پیروان دین خدا را نمیدهید، حتی اجازة فرار و ترک وطن را هم نمیدهید؟
سرانجام اینکه مشرک کسی است که منکر ربوبیت خداوند عالم و مخالف دین خداست و برای کسی جز همعقیدههای خود حق حیات قائل نیست، حتی حق فرار و پناهبردن به مناطق دیگر زمین را هم در مورد دیگران قبول نمیکند. شرک یک عقیده قابلدفاع نیست و منشأ همة ظلمها و تباهیها در جوامع بشری است. علت اصلی و کامل به قدرت رسیدن زمامداران جبار و ظالم، مشرکان هستند. دین توحیدی با مذاکره و بحث و گفتوگوی علمی و عقیدتی میخواهد مشرکان را از رفتارهای ظالمانه باز دارد، طبعاً اگر آنها همین روش را پذیرفتند که مشکلات برطرف میشود، در غیر اینصورت راه دیگری جز جنگ باقی نمیماند و عامل این جنگها هم خود آنها هستند.
در آیة مورد بحث فرمود با آنها نزد مسجد الحرام نجنگید، مگر اینکه آنها با شما در همان مکان جنگ را شروع کنند که در این صورت شما هم مجاز هستید با آنها بجنگید. یعنی خداوند مکان معینی را بهعنوان پناهگاه انسانها تعیین فرموده است و آن شهر مکه و مسجد الحرام در آن شهر میباشد. این خانه محل امنی برای انسانها استو کسی حق جنگ و درگیری با دیگران در آن مکان را ندارد. اما کفار تبهکار این امنیت را برای انسانها از بین برده بودند، فلذا خداوند در قرآن دستور داده که اگر آنها یعنی مشرکان و کافران در آن مکان جنگی را شروع کنند شما هم با آنها مقابله کنید.
توجه سؤالکنندة محترم و دیگران را به آیة قبل از این ایه مورد بحث هم جلب میکنیم! و آن اینکه خداوند میفرماید:
«وَقَاتِلُواْ فِی سَبِیلِ اللّهِ الَّذِینَ یُقَاتِلُونَکُمْ وَلاَ تَعْتَدُواْ إِنَّ اللّهَ لاَ یُحِبُّ الْمُعْتَدِینَ» (بقره، ۱۹۰/۲) یعنی در راه خدا بجنگید با کسانی که با شما میجنگند، و [از حدود معینی] تعدی نکنید که خداوند از حد گذرندگان را دوست ندارد.
در این آیه مشرکان را معرفی میکند؛ آنهایی که با پیروان دین خدا میجنگند و اینکه اجازة جنگ با آنها را صادر میکند. دیگر اینکه این جنگ باید در راه خدا باشد، یعنی نه به قصد انتقامجویی و بهراهانداختن خشونت. دیگر اینکه جنگ هم باید مطابق قوانین و عدالت و جوانمردی باشد. فلذا از تعدی یعنی از حد گذشتن در جنگ نهی میکند.
لازم به ذکر است ـ بهطوریکه اشاره شد ـ جنگ آخرین راه حل مشکلات بهوجودآمده از ناحیة مشرکان میباشد و پیروان دین خدا دستور دارند، با فعالیتهای دیگر و از طرق مختلف جلو جنگ را بگیرند و مشرکان را دعوت به صلح کنند. خداوند ابتدا دستور به مذاکره در این زمینه را صادر میکند، و در صورت مؤثرنبودن فعالیتهای بازدارنده از جنگ اجازة جنگ را صادر میکند.
خداوند خطاب به پیامبرانش میفرماید: «وَإِنْ أَحَدٌ مِّنَ الْمُشْرِکِینَ اسْتَجَارَکَ فَأَجِرْهُ حَتَّى یَسْمَعَ کَلاَمَ اللّهِ ثُمَّ أَبْلِغْهُ مَأْمَنَهُ ذَلِکَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لاَّ یَعْلَمُونَ» (توبه، ۶/۹) یعنی اگر یکی از مشرکان از تو پناه خواست به او پناه بده تا [نزد شما بیاید و] کلام خدا را بشنود ، سپس او را به محل امن خود برسان ، این از آن جهت است که آنها قومی بیاطلاع هستند.
در این آیه دستور عجیبی صادر شده و آن اینکه به مشرکان اعلام کنند که در امنیت کامل میتوانند به نزد مسلمین حاضر شوند و کلام خدا را بشنوند و با آنها بحث و گفتوگو کنند. اگر به خداوند و پیامبر او ایمان آوردند که مشکل برطرف میشود و اگر ایمان نیاوردند باز این پناه به قوت خود باقی است تا آنها برگردند و به محل زندگی یا اردوگاه خود برسند. حتی مسلمین کمک میکنند که او برگردد و به مکان امن خود برسد.
آیا این نوع رفتار با این بزرگواری میتواند مورد انتقاد عقلا واقع شود؟ دستور جنگ با مشرکان جهت تامین حقوق انسانها صادر شده است و از نمونههای شکوهمند اخلاق دینی است و مهمترین عامل بازدارنده از شیوع تباهیها و فسادها میباشد.
البته رفتار دین توحیدی با پیروان ادیان قبلی رفتار دیگری است. آنها با مشرکان تفاوت دارند. این بحث مربوط به سؤال در مورد جنگ با مشرکان بود. مجموعاً رفتار مسلمین با ملل دیگر حتی در جنگها بسیار جوانمردانه بود، یعنی رفتارهای دینی که مطابق با دستورات قرآن مجید و روش زندگی پیامبر خدا(ص) بود. این نوع رفتار زبانزد اقوام و ملل مختلف در تاریخ فرهنگها و ملتها میباشد. از مشرکانی که در جنگ بدر بهدست مسلمن اسیر شده بودند، نقل شده است که میگفتند: رفتارهای مسلمین با ما از میدان جنگ تا مدینه طوری بود که ما از بزرگواری آنها خجالت میکشیدیم! آنها بهترین غذای خود را به ما میدادند و خودشان غذاهای نامرغوب میخوردند. نقل کردهاند که یک روز فرماندة سپاه مسلمین در جنگهای صلیبی در خیمهاش بود که به او گفتند یک خانم مسیحی از شما اجازه ملاقات میخواهد، او اجازه داد و این خانم به حضورش آمد و گفت دختر بچهای دارم که گم شده است و من به شما پناه آوردهام و راهحل مشکلم را از شما میخواهم. این فرمانده در حال جنگ با مسیحیان دستور داد بگردند هر طور هست این دختربچة گمشده را پیدا کنند. دختر پیدا شد و او را به مادرش تحویل دادند و آن دو را به محل امنشان رساندند. این جوانمردی در حال جنگ با فردی از طرف گروه دشمن جلوهای از شهرت جوانمردی و بزرگواری مسلمین در جنگها با مخالفان بود که آن خانم مسیحی هم آن را شنیده بود.