۱۳۹۸/۰۲/۰۲
–
۴۷۴۴ بازدید
سلام، تشکر فراوان از پاسخگویی شماحضرت امیر (ع) در خطبه اول نهج البلاغه اشاره به خلقت فرشتگان می کنند ( بعضی از انها پاهایشان در زمین و گردن هایشان از اسمان فراتر و ارکان وجودشان از اطراف جهان گذشته، عرش الهی بر دوش هایشان استوار است. در برابر عرش خدا دیدگان به زیر افکنده و در زیر ان بال ها را به خود پیچیده اند.) کارشناس محترم، منظور از عرش خدا در قران که فرمود سپس بر عرش قرار گرفت، تدبیر عالم است اما حضرت علی ع در این خطبه وجود مادی برای عرش در نظر گرفته اند یا لااقل اینکه در مخاطب چنین برداشتی ایجاد می شود، ایا خداوند عرش دارد؟ یعنی مکانی خاص که برای اداره عالم باید انجا باشد و ان عرش حتما باید بر دوش عده ای ملک باشد؟ منظور از این دسته از فرشتگان چیست؟ مگر در عوالم غیر مادی اندازه وجود دارد ؟ پاهایشان در زمین و بر دوششان عرش خدا است یعنی چه؟
متشکرم
1. منظور از تعابیری مانند « بعضی از انها پاهایشان در زمین و گردن هایشان از اسمان فراتر و ارکان وجودشان از اطراف جهان گذشته، عرش الهی بر دوش هایشان استوار است. در برابر عرش خدا دیدگان به زیر افکنده و در زیر ان بال ها را به خود پیچیده اند » بیان ظرفیت ها و سعه وجودی فرشتگان الهی است .2. «عرش» در لغت به معنای چیزی است که دارای سقف بوده باشد، و به تخت حکومت و پادشاه نیز اطلاق شده که کنایه از قدرت و حکومت است و «کرسی» نیز به معنای سریر و تخت است. و هر دو واژه در قرآن بکار رفته، و در موارد زیادی «عرش» و در یک مورد «کرسی» به خداوند نسبت داده شده است .بسیاری از مفسرین برآنند که مُراد از «عرش» و «کرسی» خدا، معنایی کنایی است ولی در اینکه منظور از آن معنای کنایی چیست، سخن بسیار گفته اند. گاهی با استناد به حدیثی که حفص ابن غیاث از امام صادق (علیه السلام) نقل می کند که از امام (علیه السلام) درباره ی تفسیر «وسع کرسیه السماوات و الارض» سؤال کردند، فرمود: منظور علم او است. می گویند مُراد علم بی پایان پروردگار است. و گاه با استناد به آیه ی شریفه « ثم استوی علی العرش» و… به معنای مالکیت و حاکمیت خدا دانسته اند و گاه به معنای هر یک از صفات کمالیه و جلالیه ی او گرفته اند.
معاصرینی چون مرحوم علامه طباطبایی و… گفته اند:
«عرش» و «کرسی» دارای وجودی حقیقی اند، اگر چه از لفظ آن دو معنای کنایی اراده شده، طبق این نظریه عرش و کرسی در حقیقت امر واحدی هستند که به حسب اجمال و تفصیل دارای دو مرتبه هستند و اختلافاتشان رتبی است و هر دو از حقایق وجودی هستند، ولی نه آن طور که عده ای پنداشته اند که تختی هستند و خداوند را بر آنها حمل می کنند. بلکه «عرش» مرحله ی اعلای عالم وجود است که زمام جمیع حوادث و اسمایی که علّت وجود آن حوادثند و ترتیب و ردیف کردن سلسله ی اسباب و علل منتهی به آن مرحله می باشد و «کرسی» در مرتبه ای پایین تر، مقام ربوبی ای است که تمامی موجودات آسمان ها و زمین قائم به آن هستند. و روایات زیادی نیز بر صحت همین قول دلالت می نمایند.
از حضرت صادق (علیه السلام) معنای عرش و کرسی را پرسیده شد فرمود: عرش صفات کثیر و مختلفی دارد; در هر جای قرآن به هر مناسبتی که اسم عرش برده شده صفات مربوط به همان جهت ذکر شده است. که عرش در این روایت در معانی ملک و مشیت و اراده و علم بکار رفته است. و از عرش و کرسی به عنوان دو درب مقرون به هم نام برده شده که علم عرش، نهان تر از علم کرسی است.
اصلا در خارج چیزی به نام عرش متعارف وجود ندارد و جمله «اَلرَّحمن عَلی العَرش اسْتَوی» (طه/5). کنایه از سلطنت و استیلای علمی و قدرت خدا بر جهان خلقت است؛ یعنی آیه «ثُمَّ اسْتَوی عَلَی العَرش» (سجده/4).
مثلا در عین حال که مثالی است، که احاطه تدبیر خدا را در مملکتش ممثل می سازد، نیز دلالت دارد که زمام همه امور به دست قدرت و علم بی نهایت خداست. و اوست پروردگار عرش بزرگ: « وَهُوَ رَبُّ العَرش العَظیم». (توبه/129).
به نقل کلینی (رحمه الله) جاثلیق به امیرالمؤمنین(ع) عرض کرد خبر ده مرا از معنای «وَ یَحمِل عَرش رَبِّک فَوقَهُم یَومَئِذ ثَمانیه» (حاقه/17). امیرالمؤمنین(ع) فرمود: مراد از عرش آن علمی است که خداوند به حاملان عرش داده و آن نوری است از نور عظمتش… . جاثلیق پرسید: خداوند کجاست؟ فرمود: او این جا، آن جا، پایین، بالا، محیط بر ما و با ماست… بنابراین، حاملان عرش خدا دانشمندانی هستند که خداوند از علم خود به آنان داده است. (اصول کافی 1/129، ح 1)
علامه طباطبایی و بسیاری از دانشمندان معتقدند:
این که امیرالمؤمنین فرمودند خدا این جا، آن جا، بالا، پایین… این معنا عبارت دیگری از «علم فعلی» خداوند است و در حقیقت عرش و ملکوت یکی است؛ چون عرش مقام اجمال و باطن غیب است.
سدیر از امام صادق(ع) پرسید: معنای عرش و کرسی چیست؟ امام فرمود: عرش، صفات کثیر و مختلفی دارد از جمله ملک عظیم، احاطه بر ملک و این همان علم به کیفیت اشیاست. عرش اگر با کرسی ذکر شود معنایش غیر معنای کرسی است…. (المیزان 8/165)
فراوانی روایات در این زمینه موجب قطع می شود که معنای محسوس و ظاهری واژه های عرش و کرسی و مانند آنها مراد نیست.
آیة الله جوادی آملی، تفسیر موضوعی قرآن ج 5 (معاد در قرآن) .
به عبارت دیگر، «عرش»، مرتبه اى از وجود است که تمام صفات خداوند سبحان، در آن تجلّى کرده است. جایگاه پادشاه که مقام صدور احکام است، «عرش» نیز همان مقام صدور احکام تفصیل یافته موجودات است؛ یعنى، در آن مقام «وجوه» تمام موجودات و وجودهاى شریف آنها، به طور تفصیلى حضور دارند. از آن جا که گستره عرش مجرد و مادى را در بر مى گیرد، خود یک موجود مجرد است. ازاین رو، فعلیت هاى تمام موجودات مادون، نزد خداوند سبحان و براى او با تمام وجودشان، حضور دارد و به همین جهت عرش از مراتب علم خداوند به شمار مى رود.
نظر مفسران قرآن درباره ى آیه ى « وَ کانَ عَرْشُهُ عَلَى اَلْماءِ » (سوره هود 11 : 7 ) یکسان نیست. ما در این جا به عنوان نمونه، نظر تعدادى از آن ها را مطرح مى کنیم:
الف. برخى از مفسّران، مثل سید قطب، معتقدند که نمى توان به حقیقت آیه پى برد؛ زیرا نصّى درباره ى مسائل مربوط به آن نداریم. ما نمى دانیم که این آب چگونه و در کجا بود؟ چه حالاتى داشت و چگونه عرش خدا بر این آب قرار داشت؛ لذا هیچ مفسرى نمى تواند حدود این ها را درک بکند. بر نظریه هاى علمى هم نمى توان اعتماد کرد؛ زیرا همیشه در معرض تحوّل و تغییرند، (سید قطب: فى ظلال القرآن، ج 4، ص 1857، نشر بیروت، دار الشروق) .
ب. در مقابل نظریه ى بالا، غالب مفسران سنّى مذهب قائلند که آیه مجهول نیست؛ بلکه بر همان معناى ظاهرى خود حمل مى شود. به اعتقاد اینان، منظور از عرش، تخت است و آب نیز همان آب معمولى است؛ لیکن تخت خدا – متناسب با او – تخت عظیمى است که از هر مخلوقى بزرگ تر است و چهار پایه دارد. هر پایه اش شاخه هایى دارد که تنها خدا بدان آگاه است و طول و عرضش را خود او مى داند. در بیان علت وجود چنین تختى، توجیهات مختلفى آورده اند؛ از جمله: 1. محل ملائکه در ارائه ى خدماتشان باشد. 2. خداوند با این کار اظهار قدرت مى کند. 3. خداوند با این وسیله مى خواهد بندگان خود را از جانب بالا دعوت بکند. 4. شرافت محمد(ص) را آشکار مى کند. 5. آن را معدن کتاب ابرار قرار داده است. 6. آینه اى در دست ملائکه باشد تا آن ها بتوانند آدمیان را ببینند. 7. محل امر فیض و تجلى خداوند مى باشد. به باور این مفسران، «عرش» و «ماء» هر دو جسمند و اولى ما فوق دوّمى است. درباره ى چگونگى قرا گرفتن عرش بر آب، بحث ها و قول هاى زیادى دارند، (فخر رازى: تفسیر کبیر، ج 17، ص 187 و آلوسى: روح المعانى، ج 12، ص 15 و بروسوى: روح البیان، ج 4، ص 98 چاپ بیروت، دار الاحیاء التراث العربیه).
ج. مفسران شیعى و برخى از مفسران سنّى، چون محمد عبده، معتقدند که مراد از «عرش» به طور قطع، موجودى جسمانى به نام تخت نیست؛ بلکه منظور از عرش، ملک و سلطنت و استیلاى خداوند است که با کنایه از آن ها به عرش تعبیر آورده شده است. مقصود از آب، یا همان آب معروف است که ماده ى حیات شناخته مى شود، (ترجمه المیزان، ج 10، ص 239) . و یا هر ماده اى روان و مذاب است که ماده پیشین زمین و آسمان و دیگر کرات را تشکیل مى دهد، (رشیدرضا: تفسیر المنار، ج 12، ص 16) . بنابراین، «عرش» ملک مظهر سلطنت خداست و استقرار عرش روى چیزى، به معناى قرار داشتن ملک و سلطنت بر آن چیز مى باشد.
علامه مجلسى نیز به نقل از سید داماد نقل مى کند که مراد از «الماء» یا علم و دین است؛ زیرا اطلاق اسم «ماء» بر علم، در قرآن کریم و احادیث استعمال زیادى دارد. و یا عقل قدسى است که حامل علم مى باشد. مانند آیه ى « وَ تَرَى اَلْأَرْضَ هامِدَةً، فَإِذا أَنْزَلْنا عَلَیْهَا اَلْماءَ اِهْتَزَّتْ وَ رَبَتْ »، (حج/5) . در این آیه «ماء» به معناى عقل قدسى آمده است.
مرحوم کلینى، درباره ى معناى «عرش» و «الماء» از امام صادق(ع) نقل مى کند که حضرت فرمود: « پیش از آن که زمینى یا آسمانى یا جن و انسى یا خورشید و ماهى باشد، خداوند دین و علمش را به آب عطا فرمود.»، (کلینى: اصول کافى، ج 1، ص 180، حدیث 7).
علامه مجلسى مى فرماید: «منظور از الماء در حمل علم بر آن، یا ماده اى است که براى خلق انبیا و اوصیا قابلیت دارد – که حاملان علمند – و یا ماده ى سایر موجودات است، که متعلَّق علم خدایند»، (مجلسى، محمدباقر: مرآت العقول، ج 2، ص 81، چاپ دار الکتب الاسلامیه)
علامه شعرانى با نقل تشبیه جالبى از صدر المتألهین درباره ى این آیه مى گوید: « مکان و زمان از اعظم مخلوقات به شمار مى آیند و چون خداوند مدبر زمان و مکان است، از هر دو منزّه است. آن گاه براى خداوند عرش و کرسى است. او زمان را با عرش عقد کرد و فرمود: « کانَ عَرْشُهُ عَلَى اَلْماءِ (هود / 11) زیرا جریان زمان، شبیه جریان آب مى باشد. مکان را با کرسى عقد نمود و فرمود: « وَسِعَ کُرْسِیُّهُ اَلسَّماواتِ » ( بقره/ 255 ) زیرا مکانش عالى ترین و وسیع ترین مکان هاست»، (کلینى: الکافى الاصول و الروضه، ج 4، ص 147، تعلیقه ى شعرانى، چاپ مکتبة الاسلامیه) .
3. فرشتگان موجوداتی مجرد از ماده هستند. برخی از آنها دارای تجرد عقلی هستند لذا ماده و خصوصیات ماده مثل شکل و رنگ را ندارند و برخی هم مثالی هستند . ولی در هر حال فرشته از داشتن زمان و مکان و حرکت به معنی خروج از قوه به فعل منزه است.
در قرآن کریم در آیات متعددی درباره ملائکه و وظایف و حالات آنها سخن گفته شده و لفظ ملک مجموعا ۸۸ بار به صورت های مفرد و تثنیه و جمع به کار رفته و از آنجا که وجود فرشتگان از امور غیبیه ایست که پی بردن به چگونگی احوال و اوصاف آنها جز از راه ادله نقلیه ممکن نیست باید در این رابطه به آیات و روایات تمسک کنیم. از مجموع آیات و روایات بر می آید که ملائکه وظایف متنوعی از قبیل، تدبیر امور، قبض ارواح، مراقبت اعمال، حفظ انسان از خطرات، مجازات اقوام سرکش و… را به عهده دارند و کارهای مختلف از قبیل: سجده، رکوع، تسبیح، صف کشیدن، نگهبانی و… انجام می دهند و حالت ها و صفاتی دارند، از قبیل این که می توانند به صورت انسان درآمده بر انبیا و غیر انبیا ظاهر شوند [هود، آیات ۶۹ و ۷۷] هرگز خسته نمی شوند، نمی خوابند، فراموشی در آنها راه ندارد، سستی و غفلت در آنها راه ندارد و… [بحارالانوار، ج ۵۹، ص ۱۷۴ به بعد] با این اوصاف ذکر شده در آیات و روایات بدون شک ملائکه نمی توانند متشکل از ماده عنصری کثیف این عالم باشند و گریه و خنده به این معنا که چشم و دهانی و اشکی باشد در آنها بی معنا خواهد بود. ولی اگر اینها متمثل به صورت انسانی شدند چنانچه از آیات سوره هود و مریم استفاده می شود آیا در این صورت هم برای آنها خنده و گریه معنا ندارد؟ در اینجا در بین مفسرین اختلاف شده که آیا این تمثل فرشتگان یک واقعیت عینی است؛ یعنی فرشتگان واقعا به صورت انسان در می آیند یا به صورت تصرف در قوه ادراکی بینندگان است. ظاهر آیات احتمال اول است و در این صورت باید گفت خنده و گریه برای آنها ممکن است.
اما اگر به صورت تصرف در قوه ادراکی بینندگان باشد به این معنا که این افراد اینگونه خیال می کردند نه این که ملائکه واقعا به صورت انسان درآمده باشند نمی توان از این آیات اثبات امکان این حالات را برای ملائکه کرد.
در حقیقت اصل مسأله برمی گردد به این که آیا فرشتگان مجردند یا دارای جسم هستند، لکن جسمی لطیف که مافوق این عالم ماده است و یا این که مادی از قبیل همین ماده عنصری عالم هستند. بعضی فلاسفه قائل به تجرد مطلق ملائکه شده اند که بسیاری از آیات و روایات این مطلب را رد می کند چون در این روایات و آیات برای ملائکه مکان، زمان و صف کشیدن و… مطرح شده، حال آن که مجرد مطلق از این اوصاف بریء است. اما این که آنها موجود مادی از قبیل موجودات این عالم باشند از مجموع آیات و روایات معلوم می شود که این ایده هم درست نیست.
چنانچه امام صادق(ع) در ضمن یک حدیث خصائص عالم ماده را از قبیل غذا خوردن، آب نوشیدن، ازدواج؛ و علی(ع) در حدیث دیگری، سستی، غفلت، عصیان، خواب، نسیان در صلب پدر و رحم مادر قرار گرفتن را از آنها سلب می نمایند. و چنانچه بسیاری از متکلمان و مفسران معتقد هستند از جمع بین مجموع آیات و روایات می توان استفاده کرد که ملائکه دارای اجسامی هستند، لکن اجسامی لطیف مافوق این ماده معمولی که ما بشناسیم و حالات آنها هم مناسب با همان جسم لطیفی که دارند می باشد و این که علی(ع) در خطبه ۹۱ نهج البلاغه می فرماید: «استمرار در عبادت پشتشان را منحنی نموده، به طول انجامیدن رغبت و اشتیاق به خداوند ماده ناله و تضرع آنان را تمام نکرده است… طول مناجات با پروردگارشان اطراف زبان های آنها را خشک نکرده و اشتغالات دیگری آنان را مملوک خود نساخته است که صداهای بلند آنان را زمزمه های خفیف تضرع قطع نماید که به ملائکه ناله و تضرع و گریه را نسبت می دهد. با توجه به سایر روایات خود علی(ع) و سایر معصومین(ع) باید بر گریه و ناله ای که متناسب اجسام لطیف یا به اصطلاح عالم نیمه مجرد حمل کرد. به صورت خلاصه می توان این چنین گفت: همانگونه که ما محبت و غضب و خوشحال شدن را با استناد به آیات و روایات به خداوند متعال نسبت می دهیم، لکن با سلب خصائص و ویژگی های مادی به همین نحو حالاتی از قبیل خنده و گریه را با استناد به روایات به ملائکه نسبت می دهیم لکن با سلب خصائص و ویژگی های عالم ماده و طبیعت از قبیل داشتن دهان و چشم و اشک به نحوی که در عالم ماده متصور است.
در قرآن کریم برای فرشتگان ویژگی های فراوانی شمرده شده است مثل:
۱. فرشتگان موجوداتی عاقل و باشعور و بندگان گرامی خداوند هستند «بل عباد مکرمون» (انبیا، آیه ۲۶).
۲. مطیع امر و فرمان خداوند هستند و او را معصیت نمی کنند «لایسبقونه بالقول وهم بامره یعملون» (انبیا، آیه ۲۷).
۳. پیوسته مشغول تسبیح و تقدیس خداوندهستند «والملائکه یسبحون بحمد ربهم و یستغفرون لمن فی الارض» (شوری، آیه ۵).
۴. گاه به صورت انسان در می آیند و بر انبیا و حتی غیر انبیا ظاهر می شوند. چنان که در سوره مریم می خوانیم: فرشته بزرگ الهی به صورت انسان موزون بر مریم ظاهر شد «فارسلنا الیها روحنا فتمثل لها بشرا سویا» (مریم، آیه ۱۷ – هود، آیه ۶۹ و ۷۷).
۵. تعداد آنها به قدری زیاد است که قابل مقایسه با تعداد انسان ها نمی باشند، چنان که در روایتی از حضرت صادق(ع) می خوانیم: هنگامی که از آن حضرت پرسیدند: آیا تعداد فرشتگان بیشتر است یا انسان ها؟ فرمود: سوگند به خدایی که جانم در دست اوست، فرشتگان خدا در آسمان ها بیشترند از عدد ذرات خاک های زمین و در آسمان جای پایی نیست مگر این که در آن جا فرشته ای تسبیح و تقدیس خدا می کند (بحارالانوار، ج ۵۹، ص ۱۷۶).
۶. آنها نه غذا می خورند و نه آب می نوشند و نه ازدواج دارند، چنان که در حدیثی از حضرت صادق(ع) آمده است: «ان الملائکه لایأکلون ولا یشربون ولا ینکحون و انما یعیشون بنسیم العرش : فرشتگان غذا نمی خورند و آب نمی نوشند و ازدواج نمی کنند، بلکه با نسیم عرش الهی زنده اند» (بحار، ج ۵۹، ص ۱۷۴، ح ۴).
۷. آنها نه خواب دارند نه سستی و غفلت. در حدیثی از امیر مؤمنان(ع) چنین آمده است: در فرشتگان نه سستی است و نه غفلت و نه عصیان… خواب بر آنها چیره نمی گردد و عقل آنها گرفتار سهو و نسیان نمی شود بدن آنها به سستی نمی گراید و در صلب پدران و مادران قرار نمی گیرند (همان، ص ۱۷۵).
۸. آنها مقامات مختلف و مراتب متفاوتی دارند، بعضی همیشه در رکوع و برخی همیشه در سجودند: «ما منا الا له مقام معلوم ، و انا لنحن الصافون ، و انا لنحن المسبحون؛ هر یک از ما جایگاه معلومی دارد، ما همواره صف کشیده منتظر فرمان خدا هستیم و پیوسته تسبیح او می گوییم» (صافات، آیات ۱۶۴ – ۱۶۶).
۹. فرشتگان وظایف مهم و بسیار متنوعی از سوی خداوند بر عهده دارند:
– گروهی حاملان عرشند (حاقه، ۱۷).
– گروهی مدبران امرند (نازعات، ۵).
– گروهی مأمور قبض ارواحند (اعراف، ۳۷).
– گروهی مراقب اعمال بشرند (انفطار، ۱۰ تا ۱۳).
– گروهی حافظ انسان از خطرات و حوادثند (انعام، ۶۱).
– گروهی مأمور عذاب و مجازات اقوام سرکشند (هود، ۷۷).
– گروهی مؤمنان را در جنگ ها یاری و کمک می کنند (احزاب، ۹).
– گروهی مبلغان وحی و آورندگان کتب آسمانی برای انبیا هستند (نحل، ۲).
با توجه به مطالب فوق، دعای سوم صحیفه سجادیه در درود بر فرشتگان الهی و بیان اصناف و انواع فرشتگان و بیان ویژگی ها و مأموریت های آنها می باشد:
«والذین بصوت زجره یسمع زجل الرعود؛ درود و سلام بر آن فرشته ای که وقتی ابرها را می راند و حرکت می دهد از فریادش غرش رعدها شنیده می شود».
«و اذا سبحت به حفیفه السحاب التمعت صواعق البروق؛ و چون ابر خروشان به وسیله آن فرشته به شنا در آید و شناور گردد، شعله های برق درخشیدن می گیرد».
«و مشیعی الثلج والبرد والهابطین مع قطر المطر اذا نزل؛ و درود بر فرشتگانی که دانه های برف و تگرگ را بدرقه می کنند و فرشتگانی که همراه قطره های باران فرود می آیند».
«والقوام علی خزائن الریاح والموکلین بالجبال فلا تزول؛ و درود بر فرشتگانی که خزانه داران باد هستند و فرشتگانی که مأمور حفظ و نگهداری کوه ها هستند تا از جا در نروند و متزلزل نگردند».
«والذین عرفتهم مثاقیل المیاه وکیل ما تحویه لواعج الامطار و عوالجها؛ و درود بر فرشتگانی که وزن آبها و اندازه باران های سیل آسا و رگبارهای تراکم را به آنان آموخته ای».
«و رسلک من الملائکه الی اهل الارض بمکروه ما ینزل من البلاء و محبوب الرخاء؛ و درود بر فرشتگانی که به سوی اهل زمین گسیل می شوند و گرفتار ناخوشایند و گشایش خوشایند برای آنان می آورند.
به طور کلی این فرازها از دعای سوم صحیفه مبارکه سجادیه، در صدد تبیین نقش فرشتگان الهی در کارگردانی جهان هستی و انجام مأموریت های متنوع و متعددی است که خداوند متعال به عنوان کارگزاران هستی بر آنها محول کرده است. یعنی همه امور و حوادث و رویدادهای عالم با تدبیر و کارگردانی و وساطت فرشتگان الهی انجام می گیرد و آنها مأموران اجرای اراده خداوند و خواست او در پهنه هستی می باشند به گونه ای که پدیده هایی مانند باران و برف و تگرگ و باد و سیل و رعد و برق و حوادث گوارا و ناگوار و هزاران پدیده دیگر با نقش آفرینی و تدبیر فرشتگان الهی که از سوی خداوند متعال مأمور و موظفند انجام می پذیرد.
مطلب دیگر اینکه فرشتگان الهی همه در یک حد نمی باشند برخی به تجرد تام رسیده اند یعنی هیچگونه استعداد و ترقی و استکمالی در مورد آنها معنی ندارد و سخن قرآن کریم ((و ما منا الا له مقام معلوم ; هیچکدام از ما نیست مگر اینکه جایگاه او معلوم است )), (صافات , آیه ۱۶۴). در مورد همین قسم از فرشتگان است . وجود آنها تمام است وجودی که ترقی در آن راه ندارد و آنچه از کمالات که برای آنها ممکن است از سوی خداوند یکجا به آنها عطا شده است و لذا حالت انتظار و کمال آینده درباره آنها ناروا است . اما قسم دیگر از فرشتگان صاحب وجود مکتفی اند. یعنی وجود آنها ناقص است اما نقص خود را با کوشش درونی جبران می کنند و نصاب استعداد را از درون خویش بدست می آورند بیان آنها این است ((لا علم لنا; علمی برای ما نیست )), (بقره , آیه ۳۲). آنها علم به اسمائ الهی را در ابتدا نداشتند اما برای دست یابی به این علم از راه حوزه علمی و حلقه درسی وارد نشدند. بلکه بدون نیاز به امور خارجی درون آنان کافی است که نور علم الهی در آن تجلی کند و تعلیم آنان حاصل شود. اما در باب مرگ – در انسان نقصی وجود دارد که فرشتگان الهی از آن مبرا هستند و آن مرگ است . انسان از آن جهت که متحرک است و خط سیر او از طبیعت می گذرد لا جرم پایانی برای حرکت طبیعی اش وجود دارد که از این پایان به عنوان مرگ یاد می شود و مرگ به صورت ظاهر نقصی است انسانی که چون از گونه قضای خداوندی است گریزی از آن نیست . البته فاصله انسان تا مرگ یعنی میزان عمر آدمی چون از مقدرات است تغییر می پذیرد و با اموری همچون دعا, صدقه و صله رحم و یا گناهان گوناگون کم یا زیاد می شود. پس اصل مرگ قضایی است الهی و هرگز تغییر نمی یابد و هر انسانی بلکه هر پدیده ای باید به این مرحله وارد شود که ((کل نفس ذائقه الموت ; هر نفسی مرگ را می چشد)), (آل عمران , آیه ۱۸۵). اما فرشتگاه چنان که از طبیعت به دورند از این نقص ظاهری یعنی مرگ طبیعی نیز برکنارند. بنابراین مرگ طبیعی را برای همه انسان ها می توان به عنوان یک نقص تلقی کرد چون برای خوبان پایان خدمت و عبادت است و برای انسان های بد انتهای مهلت است , (صورت و سیرت انسان در قرآن , آیت الله جوادی آملی , ج ۱۴, ص ۳۱۱). خلاصه این که چون در عرصه عالم تجرد هیچگونه استعداد قابلیتی نیست از اینرو حرکت و تغییر نیز در آن عالم نمی باشد چرا که حرکت خروج یک شی از قوه به سوی فعلیت است . پس زاد و ولد و تکثیر نسل در عالم فرشتگان نمی باشد چون طفل قوه ای است در مسیر رسیدن به مراحل بالای کمال که همان فعلیت باشد. و عالم تجرد از قوه و استعداد تهی است و نیز مرگ چون پایان حرکت طبیعی است در عالم فرشتگان معنی ندارد. بنابراین مرگ به معنای متعارف برای انسان در ملائکه معنی ندارد اما نوعی مرگ برای همه ی موجودات از جمله ملائکه است که در هنگام نفخ صور تحقق می یابد که همه ی موجودات عالم امکان می میرند و زندگی از آنها گرفته می شود, (نگاه کنید قیام قیامت استاد محمد شجاعی , صص ۵۰ – ۲۸, کانون اندیشه جوان , موئسسه فرهنگی دانش و اندیشه معاصر).
2. در آیه اول سوره فاطر آمده است که فرشتگان داراى بال هستند امّا طبق شواهد و قرائن، منظور، بال ظاهرى و مادى نیست و آیه شریفه تأویل برده میشود، چنانکه موارد دیگرى در قرآن وجود دارد که تأویل برده میشود؛ مثل «جاء ربّک» که به دلیل مجرد بودن واجب تعالى، منظور آمدن پروردگار نیست، بلکه مراد، «جاء امر ربک» است و یا «الرحمن على العرش استوى»[طه، 5] مراد استواى ظاهرى نیست، بلکه منظور از استوا، «استیلا و سلطه» است و مراد از عرش، هستى و عالم خواهد بود؛ یعنى واجب تعالى بر تمام هستى و عالم استیلا و احاطه دارد و سراسر عالم تحت سیطره اوست. بهعلاوه؛ عروج ملائکه به نزد پروردگار،[معارج، 4] دلیل مجرد بودن ملائکه است و الاّ اگر مادى بودند محلى که به آن عروج میکنند، نیز باید مادى باشد. بنابراین، بال داشتن ملائکه اشاره به مراتب قرب و قدرت آنها دارد.
منابع براى مطالعه بیشتر:
1. ابن سینا، اشارات، نمط ششم، فصل10 – 14.
2. مصباح یزدى، معارف قرآن، ص 283 و 319.
3. فلسفى، محمد تقى، معاد از نظر روح و جسم، ص 75 و 112.
4. نهج البلاغه، خطبه 91.
5. جعفرى، محمد تقى، تفسیر نهج البلاغه، ج 2، ص 16.
6. سهروردى، حکمة الاشراق، القسم الثانى، مقاله اول، فصل 4.
7. مصباح یزدى، آموزش فلسفه، ج 2، ص 134، درس 41.
معاصرینی چون مرحوم علامه طباطبایی و… گفته اند:
«عرش» و «کرسی» دارای وجودی حقیقی اند، اگر چه از لفظ آن دو معنای کنایی اراده شده، طبق این نظریه عرش و کرسی در حقیقت امر واحدی هستند که به حسب اجمال و تفصیل دارای دو مرتبه هستند و اختلافاتشان رتبی است و هر دو از حقایق وجودی هستند، ولی نه آن طور که عده ای پنداشته اند که تختی هستند و خداوند را بر آنها حمل می کنند. بلکه «عرش» مرحله ی اعلای عالم وجود است که زمام جمیع حوادث و اسمایی که علّت وجود آن حوادثند و ترتیب و ردیف کردن سلسله ی اسباب و علل منتهی به آن مرحله می باشد و «کرسی» در مرتبه ای پایین تر، مقام ربوبی ای است که تمامی موجودات آسمان ها و زمین قائم به آن هستند. و روایات زیادی نیز بر صحت همین قول دلالت می نمایند.
از حضرت صادق (علیه السلام) معنای عرش و کرسی را پرسیده شد فرمود: عرش صفات کثیر و مختلفی دارد; در هر جای قرآن به هر مناسبتی که اسم عرش برده شده صفات مربوط به همان جهت ذکر شده است. که عرش در این روایت در معانی ملک و مشیت و اراده و علم بکار رفته است. و از عرش و کرسی به عنوان دو درب مقرون به هم نام برده شده که علم عرش، نهان تر از علم کرسی است.
اصلا در خارج چیزی به نام عرش متعارف وجود ندارد و جمله «اَلرَّحمن عَلی العَرش اسْتَوی» (طه/5). کنایه از سلطنت و استیلای علمی و قدرت خدا بر جهان خلقت است؛ یعنی آیه «ثُمَّ اسْتَوی عَلَی العَرش» (سجده/4).
مثلا در عین حال که مثالی است، که احاطه تدبیر خدا را در مملکتش ممثل می سازد، نیز دلالت دارد که زمام همه امور به دست قدرت و علم بی نهایت خداست. و اوست پروردگار عرش بزرگ: « وَهُوَ رَبُّ العَرش العَظیم». (توبه/129).
به نقل کلینی (رحمه الله) جاثلیق به امیرالمؤمنین(ع) عرض کرد خبر ده مرا از معنای «وَ یَحمِل عَرش رَبِّک فَوقَهُم یَومَئِذ ثَمانیه» (حاقه/17). امیرالمؤمنین(ع) فرمود: مراد از عرش آن علمی است که خداوند به حاملان عرش داده و آن نوری است از نور عظمتش… . جاثلیق پرسید: خداوند کجاست؟ فرمود: او این جا، آن جا، پایین، بالا، محیط بر ما و با ماست… بنابراین، حاملان عرش خدا دانشمندانی هستند که خداوند از علم خود به آنان داده است. (اصول کافی 1/129، ح 1)
علامه طباطبایی و بسیاری از دانشمندان معتقدند:
این که امیرالمؤمنین فرمودند خدا این جا، آن جا، بالا، پایین… این معنا عبارت دیگری از «علم فعلی» خداوند است و در حقیقت عرش و ملکوت یکی است؛ چون عرش مقام اجمال و باطن غیب است.
سدیر از امام صادق(ع) پرسید: معنای عرش و کرسی چیست؟ امام فرمود: عرش، صفات کثیر و مختلفی دارد از جمله ملک عظیم، احاطه بر ملک و این همان علم به کیفیت اشیاست. عرش اگر با کرسی ذکر شود معنایش غیر معنای کرسی است…. (المیزان 8/165)
فراوانی روایات در این زمینه موجب قطع می شود که معنای محسوس و ظاهری واژه های عرش و کرسی و مانند آنها مراد نیست.
آیة الله جوادی آملی، تفسیر موضوعی قرآن ج 5 (معاد در قرآن) .
به عبارت دیگر، «عرش»، مرتبه اى از وجود است که تمام صفات خداوند سبحان، در آن تجلّى کرده است. جایگاه پادشاه که مقام صدور احکام است، «عرش» نیز همان مقام صدور احکام تفصیل یافته موجودات است؛ یعنى، در آن مقام «وجوه» تمام موجودات و وجودهاى شریف آنها، به طور تفصیلى حضور دارند. از آن جا که گستره عرش مجرد و مادى را در بر مى گیرد، خود یک موجود مجرد است. ازاین رو، فعلیت هاى تمام موجودات مادون، نزد خداوند سبحان و براى او با تمام وجودشان، حضور دارد و به همین جهت عرش از مراتب علم خداوند به شمار مى رود.
نظر مفسران قرآن درباره ى آیه ى « وَ کانَ عَرْشُهُ عَلَى اَلْماءِ » (سوره هود 11 : 7 ) یکسان نیست. ما در این جا به عنوان نمونه، نظر تعدادى از آن ها را مطرح مى کنیم:
الف. برخى از مفسّران، مثل سید قطب، معتقدند که نمى توان به حقیقت آیه پى برد؛ زیرا نصّى درباره ى مسائل مربوط به آن نداریم. ما نمى دانیم که این آب چگونه و در کجا بود؟ چه حالاتى داشت و چگونه عرش خدا بر این آب قرار داشت؛ لذا هیچ مفسرى نمى تواند حدود این ها را درک بکند. بر نظریه هاى علمى هم نمى توان اعتماد کرد؛ زیرا همیشه در معرض تحوّل و تغییرند، (سید قطب: فى ظلال القرآن، ج 4، ص 1857، نشر بیروت، دار الشروق) .
ب. در مقابل نظریه ى بالا، غالب مفسران سنّى مذهب قائلند که آیه مجهول نیست؛ بلکه بر همان معناى ظاهرى خود حمل مى شود. به اعتقاد اینان، منظور از عرش، تخت است و آب نیز همان آب معمولى است؛ لیکن تخت خدا – متناسب با او – تخت عظیمى است که از هر مخلوقى بزرگ تر است و چهار پایه دارد. هر پایه اش شاخه هایى دارد که تنها خدا بدان آگاه است و طول و عرضش را خود او مى داند. در بیان علت وجود چنین تختى، توجیهات مختلفى آورده اند؛ از جمله: 1. محل ملائکه در ارائه ى خدماتشان باشد. 2. خداوند با این کار اظهار قدرت مى کند. 3. خداوند با این وسیله مى خواهد بندگان خود را از جانب بالا دعوت بکند. 4. شرافت محمد(ص) را آشکار مى کند. 5. آن را معدن کتاب ابرار قرار داده است. 6. آینه اى در دست ملائکه باشد تا آن ها بتوانند آدمیان را ببینند. 7. محل امر فیض و تجلى خداوند مى باشد. به باور این مفسران، «عرش» و «ماء» هر دو جسمند و اولى ما فوق دوّمى است. درباره ى چگونگى قرا گرفتن عرش بر آب، بحث ها و قول هاى زیادى دارند، (فخر رازى: تفسیر کبیر، ج 17، ص 187 و آلوسى: روح المعانى، ج 12، ص 15 و بروسوى: روح البیان، ج 4، ص 98 چاپ بیروت، دار الاحیاء التراث العربیه).
ج. مفسران شیعى و برخى از مفسران سنّى، چون محمد عبده، معتقدند که مراد از «عرش» به طور قطع، موجودى جسمانى به نام تخت نیست؛ بلکه منظور از عرش، ملک و سلطنت و استیلاى خداوند است که با کنایه از آن ها به عرش تعبیر آورده شده است. مقصود از آب، یا همان آب معروف است که ماده ى حیات شناخته مى شود، (ترجمه المیزان، ج 10، ص 239) . و یا هر ماده اى روان و مذاب است که ماده پیشین زمین و آسمان و دیگر کرات را تشکیل مى دهد، (رشیدرضا: تفسیر المنار، ج 12، ص 16) . بنابراین، «عرش» ملک مظهر سلطنت خداست و استقرار عرش روى چیزى، به معناى قرار داشتن ملک و سلطنت بر آن چیز مى باشد.
علامه مجلسى نیز به نقل از سید داماد نقل مى کند که مراد از «الماء» یا علم و دین است؛ زیرا اطلاق اسم «ماء» بر علم، در قرآن کریم و احادیث استعمال زیادى دارد. و یا عقل قدسى است که حامل علم مى باشد. مانند آیه ى « وَ تَرَى اَلْأَرْضَ هامِدَةً، فَإِذا أَنْزَلْنا عَلَیْهَا اَلْماءَ اِهْتَزَّتْ وَ رَبَتْ »، (حج/5) . در این آیه «ماء» به معناى عقل قدسى آمده است.
مرحوم کلینى، درباره ى معناى «عرش» و «الماء» از امام صادق(ع) نقل مى کند که حضرت فرمود: « پیش از آن که زمینى یا آسمانى یا جن و انسى یا خورشید و ماهى باشد، خداوند دین و علمش را به آب عطا فرمود.»، (کلینى: اصول کافى، ج 1، ص 180، حدیث 7).
علامه مجلسى مى فرماید: «منظور از الماء در حمل علم بر آن، یا ماده اى است که براى خلق انبیا و اوصیا قابلیت دارد – که حاملان علمند – و یا ماده ى سایر موجودات است، که متعلَّق علم خدایند»، (مجلسى، محمدباقر: مرآت العقول، ج 2، ص 81، چاپ دار الکتب الاسلامیه)
علامه شعرانى با نقل تشبیه جالبى از صدر المتألهین درباره ى این آیه مى گوید: « مکان و زمان از اعظم مخلوقات به شمار مى آیند و چون خداوند مدبر زمان و مکان است، از هر دو منزّه است. آن گاه براى خداوند عرش و کرسى است. او زمان را با عرش عقد کرد و فرمود: « کانَ عَرْشُهُ عَلَى اَلْماءِ (هود / 11) زیرا جریان زمان، شبیه جریان آب مى باشد. مکان را با کرسى عقد نمود و فرمود: « وَسِعَ کُرْسِیُّهُ اَلسَّماواتِ » ( بقره/ 255 ) زیرا مکانش عالى ترین و وسیع ترین مکان هاست»، (کلینى: الکافى الاصول و الروضه، ج 4، ص 147، تعلیقه ى شعرانى، چاپ مکتبة الاسلامیه) .
3. فرشتگان موجوداتی مجرد از ماده هستند. برخی از آنها دارای تجرد عقلی هستند لذا ماده و خصوصیات ماده مثل شکل و رنگ را ندارند و برخی هم مثالی هستند . ولی در هر حال فرشته از داشتن زمان و مکان و حرکت به معنی خروج از قوه به فعل منزه است.
در قرآن کریم در آیات متعددی درباره ملائکه و وظایف و حالات آنها سخن گفته شده و لفظ ملک مجموعا ۸۸ بار به صورت های مفرد و تثنیه و جمع به کار رفته و از آنجا که وجود فرشتگان از امور غیبیه ایست که پی بردن به چگونگی احوال و اوصاف آنها جز از راه ادله نقلیه ممکن نیست باید در این رابطه به آیات و روایات تمسک کنیم. از مجموع آیات و روایات بر می آید که ملائکه وظایف متنوعی از قبیل، تدبیر امور، قبض ارواح، مراقبت اعمال، حفظ انسان از خطرات، مجازات اقوام سرکش و… را به عهده دارند و کارهای مختلف از قبیل: سجده، رکوع، تسبیح، صف کشیدن، نگهبانی و… انجام می دهند و حالت ها و صفاتی دارند، از قبیل این که می توانند به صورت انسان درآمده بر انبیا و غیر انبیا ظاهر شوند [هود، آیات ۶۹ و ۷۷] هرگز خسته نمی شوند، نمی خوابند، فراموشی در آنها راه ندارد، سستی و غفلت در آنها راه ندارد و… [بحارالانوار، ج ۵۹، ص ۱۷۴ به بعد] با این اوصاف ذکر شده در آیات و روایات بدون شک ملائکه نمی توانند متشکل از ماده عنصری کثیف این عالم باشند و گریه و خنده به این معنا که چشم و دهانی و اشکی باشد در آنها بی معنا خواهد بود. ولی اگر اینها متمثل به صورت انسانی شدند چنانچه از آیات سوره هود و مریم استفاده می شود آیا در این صورت هم برای آنها خنده و گریه معنا ندارد؟ در اینجا در بین مفسرین اختلاف شده که آیا این تمثل فرشتگان یک واقعیت عینی است؛ یعنی فرشتگان واقعا به صورت انسان در می آیند یا به صورت تصرف در قوه ادراکی بینندگان است. ظاهر آیات احتمال اول است و در این صورت باید گفت خنده و گریه برای آنها ممکن است.
اما اگر به صورت تصرف در قوه ادراکی بینندگان باشد به این معنا که این افراد اینگونه خیال می کردند نه این که ملائکه واقعا به صورت انسان درآمده باشند نمی توان از این آیات اثبات امکان این حالات را برای ملائکه کرد.
در حقیقت اصل مسأله برمی گردد به این که آیا فرشتگان مجردند یا دارای جسم هستند، لکن جسمی لطیف که مافوق این عالم ماده است و یا این که مادی از قبیل همین ماده عنصری عالم هستند. بعضی فلاسفه قائل به تجرد مطلق ملائکه شده اند که بسیاری از آیات و روایات این مطلب را رد می کند چون در این روایات و آیات برای ملائکه مکان، زمان و صف کشیدن و… مطرح شده، حال آن که مجرد مطلق از این اوصاف بریء است. اما این که آنها موجود مادی از قبیل موجودات این عالم باشند از مجموع آیات و روایات معلوم می شود که این ایده هم درست نیست.
چنانچه امام صادق(ع) در ضمن یک حدیث خصائص عالم ماده را از قبیل غذا خوردن، آب نوشیدن، ازدواج؛ و علی(ع) در حدیث دیگری، سستی، غفلت، عصیان، خواب، نسیان در صلب پدر و رحم مادر قرار گرفتن را از آنها سلب می نمایند. و چنانچه بسیاری از متکلمان و مفسران معتقد هستند از جمع بین مجموع آیات و روایات می توان استفاده کرد که ملائکه دارای اجسامی هستند، لکن اجسامی لطیف مافوق این ماده معمولی که ما بشناسیم و حالات آنها هم مناسب با همان جسم لطیفی که دارند می باشد و این که علی(ع) در خطبه ۹۱ نهج البلاغه می فرماید: «استمرار در عبادت پشتشان را منحنی نموده، به طول انجامیدن رغبت و اشتیاق به خداوند ماده ناله و تضرع آنان را تمام نکرده است… طول مناجات با پروردگارشان اطراف زبان های آنها را خشک نکرده و اشتغالات دیگری آنان را مملوک خود نساخته است که صداهای بلند آنان را زمزمه های خفیف تضرع قطع نماید که به ملائکه ناله و تضرع و گریه را نسبت می دهد. با توجه به سایر روایات خود علی(ع) و سایر معصومین(ع) باید بر گریه و ناله ای که متناسب اجسام لطیف یا به اصطلاح عالم نیمه مجرد حمل کرد. به صورت خلاصه می توان این چنین گفت: همانگونه که ما محبت و غضب و خوشحال شدن را با استناد به آیات و روایات به خداوند متعال نسبت می دهیم، لکن با سلب خصائص و ویژگی های مادی به همین نحو حالاتی از قبیل خنده و گریه را با استناد به روایات به ملائکه نسبت می دهیم لکن با سلب خصائص و ویژگی های عالم ماده و طبیعت از قبیل داشتن دهان و چشم و اشک به نحوی که در عالم ماده متصور است.
در قرآن کریم برای فرشتگان ویژگی های فراوانی شمرده شده است مثل:
۱. فرشتگان موجوداتی عاقل و باشعور و بندگان گرامی خداوند هستند «بل عباد مکرمون» (انبیا، آیه ۲۶).
۲. مطیع امر و فرمان خداوند هستند و او را معصیت نمی کنند «لایسبقونه بالقول وهم بامره یعملون» (انبیا، آیه ۲۷).
۳. پیوسته مشغول تسبیح و تقدیس خداوندهستند «والملائکه یسبحون بحمد ربهم و یستغفرون لمن فی الارض» (شوری، آیه ۵).
۴. گاه به صورت انسان در می آیند و بر انبیا و حتی غیر انبیا ظاهر می شوند. چنان که در سوره مریم می خوانیم: فرشته بزرگ الهی به صورت انسان موزون بر مریم ظاهر شد «فارسلنا الیها روحنا فتمثل لها بشرا سویا» (مریم، آیه ۱۷ – هود، آیه ۶۹ و ۷۷).
۵. تعداد آنها به قدری زیاد است که قابل مقایسه با تعداد انسان ها نمی باشند، چنان که در روایتی از حضرت صادق(ع) می خوانیم: هنگامی که از آن حضرت پرسیدند: آیا تعداد فرشتگان بیشتر است یا انسان ها؟ فرمود: سوگند به خدایی که جانم در دست اوست، فرشتگان خدا در آسمان ها بیشترند از عدد ذرات خاک های زمین و در آسمان جای پایی نیست مگر این که در آن جا فرشته ای تسبیح و تقدیس خدا می کند (بحارالانوار، ج ۵۹، ص ۱۷۶).
۶. آنها نه غذا می خورند و نه آب می نوشند و نه ازدواج دارند، چنان که در حدیثی از حضرت صادق(ع) آمده است: «ان الملائکه لایأکلون ولا یشربون ولا ینکحون و انما یعیشون بنسیم العرش : فرشتگان غذا نمی خورند و آب نمی نوشند و ازدواج نمی کنند، بلکه با نسیم عرش الهی زنده اند» (بحار، ج ۵۹، ص ۱۷۴، ح ۴).
۷. آنها نه خواب دارند نه سستی و غفلت. در حدیثی از امیر مؤمنان(ع) چنین آمده است: در فرشتگان نه سستی است و نه غفلت و نه عصیان… خواب بر آنها چیره نمی گردد و عقل آنها گرفتار سهو و نسیان نمی شود بدن آنها به سستی نمی گراید و در صلب پدران و مادران قرار نمی گیرند (همان، ص ۱۷۵).
۸. آنها مقامات مختلف و مراتب متفاوتی دارند، بعضی همیشه در رکوع و برخی همیشه در سجودند: «ما منا الا له مقام معلوم ، و انا لنحن الصافون ، و انا لنحن المسبحون؛ هر یک از ما جایگاه معلومی دارد، ما همواره صف کشیده منتظر فرمان خدا هستیم و پیوسته تسبیح او می گوییم» (صافات، آیات ۱۶۴ – ۱۶۶).
۹. فرشتگان وظایف مهم و بسیار متنوعی از سوی خداوند بر عهده دارند:
– گروهی حاملان عرشند (حاقه، ۱۷).
– گروهی مدبران امرند (نازعات، ۵).
– گروهی مأمور قبض ارواحند (اعراف، ۳۷).
– گروهی مراقب اعمال بشرند (انفطار، ۱۰ تا ۱۳).
– گروهی حافظ انسان از خطرات و حوادثند (انعام، ۶۱).
– گروهی مأمور عذاب و مجازات اقوام سرکشند (هود، ۷۷).
– گروهی مؤمنان را در جنگ ها یاری و کمک می کنند (احزاب، ۹).
– گروهی مبلغان وحی و آورندگان کتب آسمانی برای انبیا هستند (نحل، ۲).
با توجه به مطالب فوق، دعای سوم صحیفه سجادیه در درود بر فرشتگان الهی و بیان اصناف و انواع فرشتگان و بیان ویژگی ها و مأموریت های آنها می باشد:
«والذین بصوت زجره یسمع زجل الرعود؛ درود و سلام بر آن فرشته ای که وقتی ابرها را می راند و حرکت می دهد از فریادش غرش رعدها شنیده می شود».
«و اذا سبحت به حفیفه السحاب التمعت صواعق البروق؛ و چون ابر خروشان به وسیله آن فرشته به شنا در آید و شناور گردد، شعله های برق درخشیدن می گیرد».
«و مشیعی الثلج والبرد والهابطین مع قطر المطر اذا نزل؛ و درود بر فرشتگانی که دانه های برف و تگرگ را بدرقه می کنند و فرشتگانی که همراه قطره های باران فرود می آیند».
«والقوام علی خزائن الریاح والموکلین بالجبال فلا تزول؛ و درود بر فرشتگانی که خزانه داران باد هستند و فرشتگانی که مأمور حفظ و نگهداری کوه ها هستند تا از جا در نروند و متزلزل نگردند».
«والذین عرفتهم مثاقیل المیاه وکیل ما تحویه لواعج الامطار و عوالجها؛ و درود بر فرشتگانی که وزن آبها و اندازه باران های سیل آسا و رگبارهای تراکم را به آنان آموخته ای».
«و رسلک من الملائکه الی اهل الارض بمکروه ما ینزل من البلاء و محبوب الرخاء؛ و درود بر فرشتگانی که به سوی اهل زمین گسیل می شوند و گرفتار ناخوشایند و گشایش خوشایند برای آنان می آورند.
به طور کلی این فرازها از دعای سوم صحیفه مبارکه سجادیه، در صدد تبیین نقش فرشتگان الهی در کارگردانی جهان هستی و انجام مأموریت های متنوع و متعددی است که خداوند متعال به عنوان کارگزاران هستی بر آنها محول کرده است. یعنی همه امور و حوادث و رویدادهای عالم با تدبیر و کارگردانی و وساطت فرشتگان الهی انجام می گیرد و آنها مأموران اجرای اراده خداوند و خواست او در پهنه هستی می باشند به گونه ای که پدیده هایی مانند باران و برف و تگرگ و باد و سیل و رعد و برق و حوادث گوارا و ناگوار و هزاران پدیده دیگر با نقش آفرینی و تدبیر فرشتگان الهی که از سوی خداوند متعال مأمور و موظفند انجام می پذیرد.
مطلب دیگر اینکه فرشتگان الهی همه در یک حد نمی باشند برخی به تجرد تام رسیده اند یعنی هیچگونه استعداد و ترقی و استکمالی در مورد آنها معنی ندارد و سخن قرآن کریم ((و ما منا الا له مقام معلوم ; هیچکدام از ما نیست مگر اینکه جایگاه او معلوم است )), (صافات , آیه ۱۶۴). در مورد همین قسم از فرشتگان است . وجود آنها تمام است وجودی که ترقی در آن راه ندارد و آنچه از کمالات که برای آنها ممکن است از سوی خداوند یکجا به آنها عطا شده است و لذا حالت انتظار و کمال آینده درباره آنها ناروا است . اما قسم دیگر از فرشتگان صاحب وجود مکتفی اند. یعنی وجود آنها ناقص است اما نقص خود را با کوشش درونی جبران می کنند و نصاب استعداد را از درون خویش بدست می آورند بیان آنها این است ((لا علم لنا; علمی برای ما نیست )), (بقره , آیه ۳۲). آنها علم به اسمائ الهی را در ابتدا نداشتند اما برای دست یابی به این علم از راه حوزه علمی و حلقه درسی وارد نشدند. بلکه بدون نیاز به امور خارجی درون آنان کافی است که نور علم الهی در آن تجلی کند و تعلیم آنان حاصل شود. اما در باب مرگ – در انسان نقصی وجود دارد که فرشتگان الهی از آن مبرا هستند و آن مرگ است . انسان از آن جهت که متحرک است و خط سیر او از طبیعت می گذرد لا جرم پایانی برای حرکت طبیعی اش وجود دارد که از این پایان به عنوان مرگ یاد می شود و مرگ به صورت ظاهر نقصی است انسانی که چون از گونه قضای خداوندی است گریزی از آن نیست . البته فاصله انسان تا مرگ یعنی میزان عمر آدمی چون از مقدرات است تغییر می پذیرد و با اموری همچون دعا, صدقه و صله رحم و یا گناهان گوناگون کم یا زیاد می شود. پس اصل مرگ قضایی است الهی و هرگز تغییر نمی یابد و هر انسانی بلکه هر پدیده ای باید به این مرحله وارد شود که ((کل نفس ذائقه الموت ; هر نفسی مرگ را می چشد)), (آل عمران , آیه ۱۸۵). اما فرشتگاه چنان که از طبیعت به دورند از این نقص ظاهری یعنی مرگ طبیعی نیز برکنارند. بنابراین مرگ طبیعی را برای همه انسان ها می توان به عنوان یک نقص تلقی کرد چون برای خوبان پایان خدمت و عبادت است و برای انسان های بد انتهای مهلت است , (صورت و سیرت انسان در قرآن , آیت الله جوادی آملی , ج ۱۴, ص ۳۱۱). خلاصه این که چون در عرصه عالم تجرد هیچگونه استعداد قابلیتی نیست از اینرو حرکت و تغییر نیز در آن عالم نمی باشد چرا که حرکت خروج یک شی از قوه به سوی فعلیت است . پس زاد و ولد و تکثیر نسل در عالم فرشتگان نمی باشد چون طفل قوه ای است در مسیر رسیدن به مراحل بالای کمال که همان فعلیت باشد. و عالم تجرد از قوه و استعداد تهی است و نیز مرگ چون پایان حرکت طبیعی است در عالم فرشتگان معنی ندارد. بنابراین مرگ به معنای متعارف برای انسان در ملائکه معنی ندارد اما نوعی مرگ برای همه ی موجودات از جمله ملائکه است که در هنگام نفخ صور تحقق می یابد که همه ی موجودات عالم امکان می میرند و زندگی از آنها گرفته می شود, (نگاه کنید قیام قیامت استاد محمد شجاعی , صص ۵۰ – ۲۸, کانون اندیشه جوان , موئسسه فرهنگی دانش و اندیشه معاصر).
2. در آیه اول سوره فاطر آمده است که فرشتگان داراى بال هستند امّا طبق شواهد و قرائن، منظور، بال ظاهرى و مادى نیست و آیه شریفه تأویل برده میشود، چنانکه موارد دیگرى در قرآن وجود دارد که تأویل برده میشود؛ مثل «جاء ربّک» که به دلیل مجرد بودن واجب تعالى، منظور آمدن پروردگار نیست، بلکه مراد، «جاء امر ربک» است و یا «الرحمن على العرش استوى»[طه، 5] مراد استواى ظاهرى نیست، بلکه منظور از استوا، «استیلا و سلطه» است و مراد از عرش، هستى و عالم خواهد بود؛ یعنى واجب تعالى بر تمام هستى و عالم استیلا و احاطه دارد و سراسر عالم تحت سیطره اوست. بهعلاوه؛ عروج ملائکه به نزد پروردگار،[معارج، 4] دلیل مجرد بودن ملائکه است و الاّ اگر مادى بودند محلى که به آن عروج میکنند، نیز باید مادى باشد. بنابراین، بال داشتن ملائکه اشاره به مراتب قرب و قدرت آنها دارد.
منابع براى مطالعه بیشتر:
1. ابن سینا، اشارات، نمط ششم، فصل10 – 14.
2. مصباح یزدى، معارف قرآن، ص 283 و 319.
3. فلسفى، محمد تقى، معاد از نظر روح و جسم، ص 75 و 112.
4. نهج البلاغه، خطبه 91.
5. جعفرى، محمد تقى، تفسیر نهج البلاغه، ج 2، ص 16.
6. سهروردى، حکمة الاشراق، القسم الثانى، مقاله اول، فصل 4.
7. مصباح یزدى، آموزش فلسفه، ج 2، ص 134، درس 41.