۱۳۹۷/۱۱/۰۴
–
۱۱۰۳ بازدید
حقایق و اسراری از ایه شریفه استرجاع ، به ویژه عبارت لله که در ترجمه ها من الله معنا میشود و راجعون که اسم فاعل است نه فعلبرام بیان نمایید ؟
با عرض سلام.
حقایق و اسرار از اهل حقیقت و صاحبان اسرار بپرسید نه از ما فرسنگها از وادی حقیقت و اسرار، دورمانده ایم.
برای فهم بهتر آیه استرجاع، لازم است به چند آیه قبلی و آیات بعدش هم توجّه شود. در آیات قبل، دستورالعملهایی بیان شده که با عمل به آنها، شخص به جایی میرسد که اسراری از آیه استرجاع برایش کشف میشوند.
فرمود:
کَما أَرْسَلْنا فیکُمْ رَسُولاً مِنْکُمْ یَتْلُوا عَلَیْکُمْ آیاتِنا وَ یُزَکِّیکُمْ وَ یُعَلِّمُکُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ یُعَلِّمُکُمْ ما لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ (151)
فرمود: «أَرْسَلْنا :ما فرستادیم». منظور از «ما» اسماء الله هستند؛ که اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ در مقام اسمائی، عین اسماء الله هستند. دقّت شود! مراتب پایین آن بزرگواران، مظاهر اسماء هستند، امّا مرتبهی اسمائی آنها، عین اسماء است نه مظاهر اسماء.
« عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع فِی قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ : «وَ لِلَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنى فَادْعُوهُ بِها» قَالَ: نَحْنُ وَ اللَّهِ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى الَّتِی لَا یَقْبَلُ اللَّهُ مِنَ الْعِبَادِ عَمَلًا إِلَّا بِمَعْرِفَتِنَا.» (الکافی (ط – الإسلامیة) ؛ ج 1 ؛ ص143)
آن بزرگواران، رسولانی (انبیاء و ائمه و علمای ربّانی) را فرستادهاند تا
اوّلاً آیاتشان را برای ما تلاوت کنند، اعمّ از آیات تکوینی و تشریعی؛ که همگی نشانههای خود آن ذوات نورانی است.
ثانیاً ما را تزکیه کنند. لذا اگر کسی خودش خودش را تزکیه کند، مشرک است. تزکیه کار رسولان است. ما باید خود را تسلیم کنیم تا ما را تزکیه کنند. کسی خودش خودش را تزکیه کند میشود مثل بلعم باعورا و عابد برصیصا و سامری و … .
ثالثاً به ما تعلیم کتاب و حکمت دهد. کسی که بخواهد با علوم حوزوی و دانشکاهی، قرآن بفهمد یا با هوش بشری، حکمت ابداع کند، جز مشتی توهّمات گیرش نمیآید؛ و عمری کور و کر میماند و توهّم عالم بودن و حکیم بودن خواهد داشت. برای همین فرمود: «یُعَلِّمُکُمْ ما لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ» یعنی بدون تعلیم ایشان، غیر ممکن است بتوانید عالم به کتاب و حکمت شوید. تعلیم ایشان هم تعلیم حقیقی نوری است نه تعلیم ذهنی. امام صادق ـ علیه السّلام ـ در بخشی از حدیث «عنوان بصری» فرمودند: «… لَیْسَ الْعِلْمُ بِالتَّعَلُّمِ إِنَّمَا هُوَ نُورٌ یَقَعُ فِی قَلْبِ مَنْ یُرِیدُ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى أَنْ یُبْدِیَهُ فَإِنْ أَرَدْتَ الْعِلْمَ فَاطْلُبْ أَوَّلًا مِنْ نَفْسِکَ حَقِیقَةَ الْعُبُودِیَّةِ وَ اطْلُبِ الْعِلْمَ بِاسْتِعْمَالِهِ وَ اسْتَفْهِمِ اللَّهَ یُفَهِّمْک .»
کسی خودش بخواهد بفهمد، سر از باطل در میآورد؛ باید خدا و رسولانش طلب کرد که بفهمانند و تعلیم کتاب و حکمت کنند. اسلام یعنی همین. اسلام یعنی خود و تمام شئونات خود را تسلیم خدا و رسولان او کردن.
وقتی کسی چنین کرد، توسّط فرستادگان خدا، تزکیه و تعلیم میشود؛ و در اثر این تزکیه و تعلیم، اهل ذکر و اهل شکر میشود.
فَاذْکُرُونی أَذْکُرْکُمْ وَ اشْکُرُوا لی وَ لا تَکْفُرُونِ (152)
وقتی کسی اهل ذکر شد، خداوند متعال از او به نحو خاصّ یاد میکند. در نتیجه، شکر خود و ذکر خود را برای خدا مییابد و از کفر اکبر خارج میشود. در این مرحله متوجّه میشود که ذاکر و شاکر خود خداوند متعال است؛ و بندهی ذاکر و شاکر، لسان الله است.
آنگاه که این حقیقت را یافت و برایش کشف شد که نماز و روزه و دیگر اعمال خیرش، همگی فعل الله هستند نه فعل خودش، از این افعال، کمک میگیرد. اگر کسی این افعال خیر را از خودش ببیند و از آنها کمک بخواهد، شرک است. امّا سالک الی الله، تمام افعال خیر خود را فعل الله مییابد؛ بلکه برایش مکشوف میشود که تمام افعال خیر، ظهورات گوناگون اسماء الله هستند؛ و عرض شد که اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ در مقام نورانیّت، عین اسماء الله هستند. لذا امام صادق ـ علیه السّلام ـ فرمودند: «نَحْنُ الصَّلَاةُ فِی کِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ نَحْنُ الزَّکَاةُ وَ نَحْنُ الصِّیَامُ وَ نَحْنُ الْحَجُّ وَ نَحْنُ الشَّهْرُ الْحَرَامُ وَ نَحْنُ الْبَلَدُ الْحَرَامُ وَ نَحْنُ کَعْبَةُ اللَّهِ وَ نَحْنُ قِبْلَةُ اللَّهِ وَ نَحْنُ وَجْهُ اللَّهِ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى فَأَیْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ وَ نَحْنُ الْآیَاتُ وَ نَحْنُ الْبَیِّنَات .» (بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج 24، ص: 303) و امیر المؤمنین ـ علیه السّلام ـ فرمودند: «أَنَا صَلَاةُ الْمُؤْمِنِ أَنَا حَیَّ عَلَى الصَّلَاةِ أَنَا حَیَّ عَلَى الْفَلَاحِ أَنَا حَیَّ عَلَى خَیْرِ الْعَمَل » (الفضائل (لابن شاذان القمی)، ص: 84) اساساً هر خیری، نمودی از مقام اسمائی این بزرگواران است. « … إِنْ ذُکِرَ الْخَیْرُ کُنْتُمْ أَوَّلَهُ وَ أَصْلَهُ وَ فَرْعَهُ وَ مَعْدِنَهُ وَ مَأْوَاهُ وَ مُنْتَهَاه … .»
لذا کسی در تمام افعال خیرش، وجه الله را نبیند، همچنان کافر و مشرک و منافق است و به ایمان اکبر و ایمان اعظم راه نیافته است.
یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اسْتَعینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرینَ (153)
پس راز این استعانت روشن شد.
و اگر کسی فعلی را از آنِ خود ندید، همه چیز را از خدا و رسولان او دید، اهل صبر میشود. صابر حقیقی کسی است که الله را همواره با خود میبیند «إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرینَ» یعنی این. کسی که چنین نیست، صابر نیست بلکه «متصبّر» است؛ یعنی تمرین صبر میکند.
وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ یُقْتَلُ فی سَبیلِ اللَّهِ أَمْواتٌ بَلْ أَحْیاءٌ وَ لکِنْ لا تَشْعُرُونَ (154)
وقتی کسی به آن مقامات که عرض شد نائل گشت، به مقام شهود اسمائی راه مییابد. آری با صبر، فتح و ظفر میرسد. و چنین کسی مقتول فی سبیل الله و زندهی جاوید میشود. به قول جناب حافظ: « نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق ـ ثبت است بر جریدهی عالم، دوام ما.»
چنین کسی به اسم «الحیّ» پیوسته و مردن برای او معنی ندارد. چنین کسی، به مقام وجه الله راه یافته و «هلاک» برای او معنی ندارد. اینها همواره زندهاند امّا مردم عادی شعور درک حیات برتر اینها را ندارند.
وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْ ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرینَ (155)
و البته برای آنکه کسی به مقام صبر برسد، باید امتحانها از او گرفته شود. امتحان گیرنده هم حضرات اسماء الله هستند؛ لذا فرمود: «نَبْلُوَنَّکُمْ ؛ ما شما را گرفتار میکنیم». اینها سالک را در معرض خوف قرار میدهند تا بالاخره دریابد که جز از خدا و اسماء او از چیزی نباید ترسید، چرا که مهار همه چیز فقط به دست او و اسماء اوست.
او را با گرسنگی و فقر میآزمایند تا دریابد که جز به او و جز از او نباید طمع داشت.
او را با نقص اموال و نقص بدن و نقص اولاد و آثار و … امتحان میکنند تا دریابد که همکاره اوست.
وقتی این مراحل را گذراند، مقام صبر را تمام و کمال دارا میشود.
الَّذینَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصیبَةٌ قالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ (156)
چنین کسانی، هر بلایی بر سرشان بیاید، ذرّهای حزن و خوف نخواهند داشت؛ چرا که خودشان و همه چیز را مال خدا و برای خدا و شئونات او و ظهورات اسماء او میبینند. میبینند که جز او و شئونات او هیچ نیست. میبینند که آغاز و انجام، خود اوست. و مییابند که همه چیز، دائماً در حال رجوع به حقیقت اسمائی خویش هستند. «راجعون» صفت مشبّهه است و دلالت بر دوام و ثبوت دارد.
أُولئِکَ عَلَیْهِمْ صَلَواتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ رَحْمَةٌ وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ (157)
هدایت یافتگان حقیقی، اینها هستند. اینها کسانی هستند که مشمول صلوات و رحمت خاصّهی اسم «الرّب» واقع شدهاند؛ لذا حقّ تربیت دیگران را هم دارند. کسی که به این مقام راه نیافته و دست به تربیت دیگران میزند، در حقیقت خرابکاری میکند نه تربیت.
اینها ابتدا خود را تسلیم رسولان حقّ تعالی کردند، آنگاه توسّط آنها، آیات را گرفتند و با آنها تزکیه شدند و تعلیم و کتاب و حکمت یافتند و امتحان شدند تا به مقام صبر و قتل فی سبیل الله رسیدند و مشمول صلوات ـ که برای رسولان است ـ شده و خودشان جزء رسولان حقّ شدند.
خداوند متعال، چنین مقامی را نصیب بندهی حقیر و شما بزرگوار و تمام آرزومندان آن بکند، به حقّ محمّد و آل محمّد، صلوات الله علیهم اجمعین.
حقایق و اسرار از اهل حقیقت و صاحبان اسرار بپرسید نه از ما فرسنگها از وادی حقیقت و اسرار، دورمانده ایم.
برای فهم بهتر آیه استرجاع، لازم است به چند آیه قبلی و آیات بعدش هم توجّه شود. در آیات قبل، دستورالعملهایی بیان شده که با عمل به آنها، شخص به جایی میرسد که اسراری از آیه استرجاع برایش کشف میشوند.
فرمود:
کَما أَرْسَلْنا فیکُمْ رَسُولاً مِنْکُمْ یَتْلُوا عَلَیْکُمْ آیاتِنا وَ یُزَکِّیکُمْ وَ یُعَلِّمُکُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ یُعَلِّمُکُمْ ما لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ (151)
فرمود: «أَرْسَلْنا :ما فرستادیم». منظور از «ما» اسماء الله هستند؛ که اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ در مقام اسمائی، عین اسماء الله هستند. دقّت شود! مراتب پایین آن بزرگواران، مظاهر اسماء هستند، امّا مرتبهی اسمائی آنها، عین اسماء است نه مظاهر اسماء.
« عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع فِی قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ : «وَ لِلَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنى فَادْعُوهُ بِها» قَالَ: نَحْنُ وَ اللَّهِ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى الَّتِی لَا یَقْبَلُ اللَّهُ مِنَ الْعِبَادِ عَمَلًا إِلَّا بِمَعْرِفَتِنَا.» (الکافی (ط – الإسلامیة) ؛ ج 1 ؛ ص143)
آن بزرگواران، رسولانی (انبیاء و ائمه و علمای ربّانی) را فرستادهاند تا
اوّلاً آیاتشان را برای ما تلاوت کنند، اعمّ از آیات تکوینی و تشریعی؛ که همگی نشانههای خود آن ذوات نورانی است.
ثانیاً ما را تزکیه کنند. لذا اگر کسی خودش خودش را تزکیه کند، مشرک است. تزکیه کار رسولان است. ما باید خود را تسلیم کنیم تا ما را تزکیه کنند. کسی خودش خودش را تزکیه کند میشود مثل بلعم باعورا و عابد برصیصا و سامری و … .
ثالثاً به ما تعلیم کتاب و حکمت دهد. کسی که بخواهد با علوم حوزوی و دانشکاهی، قرآن بفهمد یا با هوش بشری، حکمت ابداع کند، جز مشتی توهّمات گیرش نمیآید؛ و عمری کور و کر میماند و توهّم عالم بودن و حکیم بودن خواهد داشت. برای همین فرمود: «یُعَلِّمُکُمْ ما لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ» یعنی بدون تعلیم ایشان، غیر ممکن است بتوانید عالم به کتاب و حکمت شوید. تعلیم ایشان هم تعلیم حقیقی نوری است نه تعلیم ذهنی. امام صادق ـ علیه السّلام ـ در بخشی از حدیث «عنوان بصری» فرمودند: «… لَیْسَ الْعِلْمُ بِالتَّعَلُّمِ إِنَّمَا هُوَ نُورٌ یَقَعُ فِی قَلْبِ مَنْ یُرِیدُ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى أَنْ یُبْدِیَهُ فَإِنْ أَرَدْتَ الْعِلْمَ فَاطْلُبْ أَوَّلًا مِنْ نَفْسِکَ حَقِیقَةَ الْعُبُودِیَّةِ وَ اطْلُبِ الْعِلْمَ بِاسْتِعْمَالِهِ وَ اسْتَفْهِمِ اللَّهَ یُفَهِّمْک .»
کسی خودش بخواهد بفهمد، سر از باطل در میآورد؛ باید خدا و رسولانش طلب کرد که بفهمانند و تعلیم کتاب و حکمت کنند. اسلام یعنی همین. اسلام یعنی خود و تمام شئونات خود را تسلیم خدا و رسولان او کردن.
وقتی کسی چنین کرد، توسّط فرستادگان خدا، تزکیه و تعلیم میشود؛ و در اثر این تزکیه و تعلیم، اهل ذکر و اهل شکر میشود.
فَاذْکُرُونی أَذْکُرْکُمْ وَ اشْکُرُوا لی وَ لا تَکْفُرُونِ (152)
وقتی کسی اهل ذکر شد، خداوند متعال از او به نحو خاصّ یاد میکند. در نتیجه، شکر خود و ذکر خود را برای خدا مییابد و از کفر اکبر خارج میشود. در این مرحله متوجّه میشود که ذاکر و شاکر خود خداوند متعال است؛ و بندهی ذاکر و شاکر، لسان الله است.
آنگاه که این حقیقت را یافت و برایش کشف شد که نماز و روزه و دیگر اعمال خیرش، همگی فعل الله هستند نه فعل خودش، از این افعال، کمک میگیرد. اگر کسی این افعال خیر را از خودش ببیند و از آنها کمک بخواهد، شرک است. امّا سالک الی الله، تمام افعال خیر خود را فعل الله مییابد؛ بلکه برایش مکشوف میشود که تمام افعال خیر، ظهورات گوناگون اسماء الله هستند؛ و عرض شد که اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ در مقام نورانیّت، عین اسماء الله هستند. لذا امام صادق ـ علیه السّلام ـ فرمودند: «نَحْنُ الصَّلَاةُ فِی کِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ نَحْنُ الزَّکَاةُ وَ نَحْنُ الصِّیَامُ وَ نَحْنُ الْحَجُّ وَ نَحْنُ الشَّهْرُ الْحَرَامُ وَ نَحْنُ الْبَلَدُ الْحَرَامُ وَ نَحْنُ کَعْبَةُ اللَّهِ وَ نَحْنُ قِبْلَةُ اللَّهِ وَ نَحْنُ وَجْهُ اللَّهِ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى فَأَیْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ وَ نَحْنُ الْآیَاتُ وَ نَحْنُ الْبَیِّنَات .» (بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج 24، ص: 303) و امیر المؤمنین ـ علیه السّلام ـ فرمودند: «أَنَا صَلَاةُ الْمُؤْمِنِ أَنَا حَیَّ عَلَى الصَّلَاةِ أَنَا حَیَّ عَلَى الْفَلَاحِ أَنَا حَیَّ عَلَى خَیْرِ الْعَمَل » (الفضائل (لابن شاذان القمی)، ص: 84) اساساً هر خیری، نمودی از مقام اسمائی این بزرگواران است. « … إِنْ ذُکِرَ الْخَیْرُ کُنْتُمْ أَوَّلَهُ وَ أَصْلَهُ وَ فَرْعَهُ وَ مَعْدِنَهُ وَ مَأْوَاهُ وَ مُنْتَهَاه … .»
لذا کسی در تمام افعال خیرش، وجه الله را نبیند، همچنان کافر و مشرک و منافق است و به ایمان اکبر و ایمان اعظم راه نیافته است.
یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اسْتَعینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرینَ (153)
پس راز این استعانت روشن شد.
و اگر کسی فعلی را از آنِ خود ندید، همه چیز را از خدا و رسولان او دید، اهل صبر میشود. صابر حقیقی کسی است که الله را همواره با خود میبیند «إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرینَ» یعنی این. کسی که چنین نیست، صابر نیست بلکه «متصبّر» است؛ یعنی تمرین صبر میکند.
وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ یُقْتَلُ فی سَبیلِ اللَّهِ أَمْواتٌ بَلْ أَحْیاءٌ وَ لکِنْ لا تَشْعُرُونَ (154)
وقتی کسی به آن مقامات که عرض شد نائل گشت، به مقام شهود اسمائی راه مییابد. آری با صبر، فتح و ظفر میرسد. و چنین کسی مقتول فی سبیل الله و زندهی جاوید میشود. به قول جناب حافظ: « نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق ـ ثبت است بر جریدهی عالم، دوام ما.»
چنین کسی به اسم «الحیّ» پیوسته و مردن برای او معنی ندارد. چنین کسی، به مقام وجه الله راه یافته و «هلاک» برای او معنی ندارد. اینها همواره زندهاند امّا مردم عادی شعور درک حیات برتر اینها را ندارند.
وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْ ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرینَ (155)
و البته برای آنکه کسی به مقام صبر برسد، باید امتحانها از او گرفته شود. امتحان گیرنده هم حضرات اسماء الله هستند؛ لذا فرمود: «نَبْلُوَنَّکُمْ ؛ ما شما را گرفتار میکنیم». اینها سالک را در معرض خوف قرار میدهند تا بالاخره دریابد که جز از خدا و اسماء او از چیزی نباید ترسید، چرا که مهار همه چیز فقط به دست او و اسماء اوست.
او را با گرسنگی و فقر میآزمایند تا دریابد که جز به او و جز از او نباید طمع داشت.
او را با نقص اموال و نقص بدن و نقص اولاد و آثار و … امتحان میکنند تا دریابد که همکاره اوست.
وقتی این مراحل را گذراند، مقام صبر را تمام و کمال دارا میشود.
الَّذینَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصیبَةٌ قالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ (156)
چنین کسانی، هر بلایی بر سرشان بیاید، ذرّهای حزن و خوف نخواهند داشت؛ چرا که خودشان و همه چیز را مال خدا و برای خدا و شئونات او و ظهورات اسماء او میبینند. میبینند که جز او و شئونات او هیچ نیست. میبینند که آغاز و انجام، خود اوست. و مییابند که همه چیز، دائماً در حال رجوع به حقیقت اسمائی خویش هستند. «راجعون» صفت مشبّهه است و دلالت بر دوام و ثبوت دارد.
أُولئِکَ عَلَیْهِمْ صَلَواتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ رَحْمَةٌ وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ (157)
هدایت یافتگان حقیقی، اینها هستند. اینها کسانی هستند که مشمول صلوات و رحمت خاصّهی اسم «الرّب» واقع شدهاند؛ لذا حقّ تربیت دیگران را هم دارند. کسی که به این مقام راه نیافته و دست به تربیت دیگران میزند، در حقیقت خرابکاری میکند نه تربیت.
اینها ابتدا خود را تسلیم رسولان حقّ تعالی کردند، آنگاه توسّط آنها، آیات را گرفتند و با آنها تزکیه شدند و تعلیم و کتاب و حکمت یافتند و امتحان شدند تا به مقام صبر و قتل فی سبیل الله رسیدند و مشمول صلوات ـ که برای رسولان است ـ شده و خودشان جزء رسولان حقّ شدند.
خداوند متعال، چنین مقامی را نصیب بندهی حقیر و شما بزرگوار و تمام آرزومندان آن بکند، به حقّ محمّد و آل محمّد، صلوات الله علیهم اجمعین.