۱۳۹۷/۰۶/۲۱
–
۱۰۳۶ بازدید
حضرت علی جمله ای دارن که درک نمی کنم. « کو فه گنجینه ایمان است، جمجمه اسلام است و شمشیر خداست که هرجا لازم آید ، فرود آید . »( حیاه الامام الحسین بن علی ،ج ۳ ، ص۱۲ و ۱۳ )با توجه به اینکه، همین کوفه درد های زیادی رو به حضرت علی و امام حسن و امام حسین وارد کرد! منظور دقیق حضرت از جمله بالا چیه؟
کوفه، از شهرهاى معروف تاریخ اسلام وکانون حوادث بسیاری تاریخ اسلام است. یکى از مشکلات حکومت على (علیه السلام) مردم عراق و اهل کوفه بودند که حالت سرکشى و تمرّد داشتند و بارها، على (علیه السلام)در خطبه هاى نهج البلاغه، از این امر، اظهار ناراحتى و شکایت مى کند، در حالى که یکى از عوامل مهم پیروزى معاویه در کارهایش، مردم شام و روح فرمانبردارى آنان بود. در مدح و ذم(تعریف و تمجید) کوفه و مردمان آن، هم در نهج البلاغه (1) مطالب زیادی بیان شده است و هم روایات زیادى داریم که به نظر مى رسد که البته این روایات، ناظر به ادوار مختلف شهرکوفه و مردمى است که در آن سرزمین زندگی می کردند. دوران هایى بر کوفه گذشت که دشمنان اسلام و به خصوص دشمنان اهل بیت (علیهم السلام)، بر آن غالب شدند و آن را به یکى از کانون هاى ضدّ اسلام و ضدّ اهل بیت مبدّل کردند.در عین حال، یکى از مشکلات حکومت على (علیه السلام) مردم عراق و به طور اهل کوفه و بصره بودند که حالت سرکشى و تمرّد داشتند و بارها، حضرت در خطبه هاى نهج البلاغه، از این موضوع، اظهار ناراحتى و شکایت می کردند، در حالى که یکى از عوامل مهم پیروزى معاویه در کارهایش، مردم شام و روح فرمانبردارى آنان بود. به عنوان نمونه سخن خود امام (علیه السلام)است که در برابر پیشنهادهاى بعضى از اطرافیان مى فرمود: «أَتَأمُرُونى أَنْ أَطْلُبَ النَّصْرَ بِالْجَورِ فیمَنْ وُلِّیتُ عَلَیهِ؟! وَاللهِ لا أَطُورُ بِهِ ما سَمَرَ سَمَیرٌ وَ ما أَمَّ نَجْمٌ فِىْ السَّماءِ نَجْماً; آیا به من توصیه مى کنید که براى پیروزى خود، از جور و ستم در حق کسانى که بر آنها حکومت مى کنم استمداد جویم (و اموال بیت المال را بناحق، به این و آن بدهم؟) به خدا سوگند! تا جان در تن دارم و شب و روز برقرار است و ستارگان آسمان در پى هم طلوع و غروب مى کنند، هرگز دست به چنین کارى نمى زنم.»(1)یا در جای دیگری و درباره کسانى که سیاست آن حضرت را با سیاست معاویه مقایسه مى کردند، مى فرماید: «وَاللهِ! ما مُعاویَةُ بِأدْهَى مِنّْى لکِنَّهُ یَغْدِرُ وَ یَفْجُرُ وَ لَوْلا کِراهِیةُ الْغَدْرِ لَکُنْتُ مِنْ أَدْهَى الْنّاس» به خدا سوگند! معاویه، از من سیاستمدارتر نیست، امّا او (براى پیشبرد اهداف شخصى خود)، نیرنگ مى زند و مرتکب انواع گناه مى شود و اگر از خدعه و نیرنگ بیزار نبودم، من، از سیاستمدارترین مردم بودم».(2)
مردم عراق و مخصوصاً بافت جمعیّتی کوفه، از گروه هاى مختلف با فرهنگ هاى متفاوتی تشکیل شده بود و سیاست هاى زمان عثمان، آنان را به سوى زَرْق و برق دنیا کشیده بو؛ یکی از سنّت های نادرست آن عصر یعنی تقسیم بى دلیل بیت المال به مردم، عادت زشتى براى آنها شده بود و بسیارى از سران قبایل، در انتظار گرفتن حق و حساب هاى سیاسى و رشوه بودند؛ به همین دلیل، معاویه، بسیارى از سران قبایل و شخصیت هاى عراق را، با پول هاى کلان، می خرید و آنان نیز تسلیم تطمیع های معاویه شده و به او می پیوستند. یکی دیگر از روحیات مردم عراق و خصوصاً کوفه، اهل شعار و حرف بودن و نه اهل عمل کردند و از داشتن روحیه وفاداری محروم بودند و معمولاً از عمل به دستورات سرباز می زدنند.
بنابراین مدح یا ذم مردم کوفه در نهج البلاغه بر اساس شرایط خاص اجتماعی، سیاسی و … آن زمان بوده است.
البتّه این سخن، شامل مردم عراق، در عصر و زمان ما و یا عصر و زمان هاى بعد از على (علیه السلام)و امام حسن و امام حسین(علیهما السلام) نمى شود و به همین دلیل هم در روایات(3)، ستایش هاى قابل ملاحظه اى از اهل عراق و کوفه دیده مى شود و منافاتی هم ندارد که مردم یک مرز و بوم، در دوره اى از تاریخ خود، داراى صفات منفى، و در زمان دیگر، داراى اوصاف مثبت باشند.
پاورقی:
(1) خطبه های29،39،107 و … به عنوان نمونه خطبه 25 که امام می فرماید: مَا هِیَ إِلاَّ الْکُوفَةُ، أَقْبِضُهَا وَ أَبْسُطُهَا، إنْ لَمْ تَکُونی إِلاَّ أَنْتِ، تَهُبُّ أَعَاصِیرُکِ، فَقَبَّحَکِ اَللهُ! و تمثّل بقول الشاعر: لَعَمْرُ أَبِیِکَ الْخَیْرِ یَا عَمْرُو إِنَّنی *** عَلَى وَضَر مِنْ ذَاالاِْنَاءِ قَلیِل براى حکومت من، جز کوفه که آن را جمع مى کنم و یا مى گشایم، باقى نمانده. اى کوفه! اگر تنها تو (سرمایه من در برابر دشمن) باشى، آن هم با این همه طوفان ها که دارى، چهره ات زشت باد (و اى کاش تو هم نبودى)! سپس امام (علیه السلام) به گفته شاعر تمثّل جست که مى گوید: به جان پدر نیکوکارت ـ اى عمرو! ـ سوگند! که من، تنها، سهم اندکى از آن پیمانه دارم.
در حقیقت این کلام امام اشاره است به این که بر اثر نافرمانى و عصیان مردم کوفه و عراق، توان من در حکومت و مبارزه با دشمن، کاهش یافته است.
(2) نهج البلاغه، خطبه 126.
(3) همان، خطبه 200.
(4) در کتاب سفینة البحار، ذیل ماده «کوفه». تعدادی روایات درباره تمجید مردم و شهر کوفه وارد شده است مانند این حدیث امام صادق (علیه السلام): «اَلْکُوفةُ رَوْضَةٌ مِنْ رِیْاضِ الْجَنَّةِ; کوفه، باغى از باغهاى بهشت است». و در ذیل همین روایت وارد شده است که قبر نوح و ابراهیم و قبور تعداد زیادی از انبیای اللهی و قبر مطهر امام على(علیه السلام) در کوفه است. و یا این روایت که: «اِنّهُ لَیْسَ بَلَدٌ مِنَ الْبُلْدانِ وَ مِصْرٌ مِنَ اَلاَْمْصارِ، اَکْثَرَ مُحِبَّاً لَنا مِنْ أَهْلِ الْکُوْفَةِ; هیچ شهرى از شهرها، بیش از مردم کوفه، دوستدار ما اهل بیت نیستند».
مردم عراق و مخصوصاً بافت جمعیّتی کوفه، از گروه هاى مختلف با فرهنگ هاى متفاوتی تشکیل شده بود و سیاست هاى زمان عثمان، آنان را به سوى زَرْق و برق دنیا کشیده بو؛ یکی از سنّت های نادرست آن عصر یعنی تقسیم بى دلیل بیت المال به مردم، عادت زشتى براى آنها شده بود و بسیارى از سران قبایل، در انتظار گرفتن حق و حساب هاى سیاسى و رشوه بودند؛ به همین دلیل، معاویه، بسیارى از سران قبایل و شخصیت هاى عراق را، با پول هاى کلان، می خرید و آنان نیز تسلیم تطمیع های معاویه شده و به او می پیوستند. یکی دیگر از روحیات مردم عراق و خصوصاً کوفه، اهل شعار و حرف بودن و نه اهل عمل کردند و از داشتن روحیه وفاداری محروم بودند و معمولاً از عمل به دستورات سرباز می زدنند.
بنابراین مدح یا ذم مردم کوفه در نهج البلاغه بر اساس شرایط خاص اجتماعی، سیاسی و … آن زمان بوده است.
البتّه این سخن، شامل مردم عراق، در عصر و زمان ما و یا عصر و زمان هاى بعد از على (علیه السلام)و امام حسن و امام حسین(علیهما السلام) نمى شود و به همین دلیل هم در روایات(3)، ستایش هاى قابل ملاحظه اى از اهل عراق و کوفه دیده مى شود و منافاتی هم ندارد که مردم یک مرز و بوم، در دوره اى از تاریخ خود، داراى صفات منفى، و در زمان دیگر، داراى اوصاف مثبت باشند.
پاورقی:
(1) خطبه های29،39،107 و … به عنوان نمونه خطبه 25 که امام می فرماید: مَا هِیَ إِلاَّ الْکُوفَةُ، أَقْبِضُهَا وَ أَبْسُطُهَا، إنْ لَمْ تَکُونی إِلاَّ أَنْتِ، تَهُبُّ أَعَاصِیرُکِ، فَقَبَّحَکِ اَللهُ! و تمثّل بقول الشاعر: لَعَمْرُ أَبِیِکَ الْخَیْرِ یَا عَمْرُو إِنَّنی *** عَلَى وَضَر مِنْ ذَاالاِْنَاءِ قَلیِل براى حکومت من، جز کوفه که آن را جمع مى کنم و یا مى گشایم، باقى نمانده. اى کوفه! اگر تنها تو (سرمایه من در برابر دشمن) باشى، آن هم با این همه طوفان ها که دارى، چهره ات زشت باد (و اى کاش تو هم نبودى)! سپس امام (علیه السلام) به گفته شاعر تمثّل جست که مى گوید: به جان پدر نیکوکارت ـ اى عمرو! ـ سوگند! که من، تنها، سهم اندکى از آن پیمانه دارم.
در حقیقت این کلام امام اشاره است به این که بر اثر نافرمانى و عصیان مردم کوفه و عراق، توان من در حکومت و مبارزه با دشمن، کاهش یافته است.
(2) نهج البلاغه، خطبه 126.
(3) همان، خطبه 200.
(4) در کتاب سفینة البحار، ذیل ماده «کوفه». تعدادی روایات درباره تمجید مردم و شهر کوفه وارد شده است مانند این حدیث امام صادق (علیه السلام): «اَلْکُوفةُ رَوْضَةٌ مِنْ رِیْاضِ الْجَنَّةِ; کوفه، باغى از باغهاى بهشت است». و در ذیل همین روایت وارد شده است که قبر نوح و ابراهیم و قبور تعداد زیادی از انبیای اللهی و قبر مطهر امام على(علیه السلام) در کوفه است. و یا این روایت که: «اِنّهُ لَیْسَ بَلَدٌ مِنَ الْبُلْدانِ وَ مِصْرٌ مِنَ اَلاَْمْصارِ، اَکْثَرَ مُحِبَّاً لَنا مِنْ أَهْلِ الْکُوْفَةِ; هیچ شهرى از شهرها، بیش از مردم کوفه، دوستدار ما اهل بیت نیستند».