خانه » همه » مذهبی » آیه ولایت – جزء ۶ سوره مائده، آیه ۵۵

آیه ولایت – جزء ۶ سوره مائده، آیه ۵۵


آیه ولایت – جزء ۶ سوره مائده، آیه ۵۵

۱۳۹۵/۱۲/۰۲


۱۳۶ بازدید

پرسش ۱ . آیا این آیه در شأن حضرت على علیه السلام نازل شده است؟ پرسش ۲ . معناى «ولىّ» در این آیه چیست؟
پرسش ۳ . چگونه این آیه بر امامت و رهبرى حضرت على علیه السلام دلالت مى کند؟
پرسش ۴ . اگر این آیه در شأن حضرت على علیه السلام است، چرا به صورت جمع بیان شده است (الّذین، هُم)؟

«إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ»[ مائده 6، آیه 55.]؛«ولى و سرپرست شما، تنها خدا و رسول اوست و کسانى که ایمان آورده اند. همان ها که نماز را برپا مى دارند و در حال رکوع، زکات مى دهند»[ در این بخش به تفاسیر معتبر اهل سنت در قرن هاى مختلف مراجعه شد و نام آن تفسیر و نویسنده آن و این که در کدام قسمت از کتاب خود به این شأن نزول اشاره کرده است، آورده شده است. با توجه به این که قدیمى ترین تفاسیر مدون موجود، از قرن چهارم مى باشند، از قرن چهارم، این مطلب را بررسى کرده ایم.].

بسیارى از مفسران و محدثان، شأن نزول این آیه را درباره حضرت على علیه السلام مى دانند. فخر رازى، یکى از بزرگترین مفسرین و دانشمندان اهل سنت، در این باره آورده است:
«ابوذر مى گوید: روزى نماز ظهر را با پیامبر صلى الله علیه و آله مى خواندم که سائلى در مسجد، تقاضاى کمک کرد. کسى چیزى به او نداد. سائل دست به سوى آسمان برداشت و عرض کرد: خداوندا! گواه باش من در مسجد پیامبر تو، تقاضاى کمک کردم و کسى چیزى به من نداد. در این هنگام، على علیه السلام که نماز مى خواند و در حال رکوع بود، با آخرین انگشت دست راست خویش که انگشترى گران بها در آن بود، به سائل اشاره کرد و او هم نزدیک حضرت على علیه السلامآمد و انگشتر را از انگشت او بیرون آورد و رسول اکرم صلى الله علیه و آله شاهد این موضوع بود.
در این هنگام، پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله چشم خود را به سوى آسمان گشود و عرض کرد: «خداوندا! برادرم موسى از تو درخواست کرد و گفت: «رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی. وَ یَسِّرْ لِی أَمْرِی. وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِی. یَفْقَهُوا قَوْلِی. وَ اجْعَلْ لِی وَزِیراً مِنْ أَهْلِی. هارُونَ أَخِی. اشْدُدْ بِهِ أَزْرِی. وَ أَشْرِکْهُ فِی أَمْرِی»[ طه 20، آیه 25 – 33.]؛ «پروردگارا! سینه ام را گشاده فرما؛ کار مرا برایم آسان گردان و گره از زبانم بگشاى؛ تا سخنم را بفهمند و براى من، برادرم هارون را که از خاندان من است، وزیرم گردان؛ پشت مرا با او محکم ساز و او را در کار من، شریک گردان».
خدا در جواب موسى حاجتش را برآورده، به او فرمود: «سَنَشُدُّ عَضُدَکَ بِأَخِیکَ وَ نَجْعَلُ لَکُما سُلْطاناً فَلا یَصِلُونَ إِلَیْکُما»[ قصص 28، آیه 35.]؛ «به زودى بازویت را به سبب برادرت، محکم مى سازیم و قرار مى دهیم براى شما دو نفر برترى و تسلط را؛ پس دسترسى به شما، پیدا نخواهند کرد».
همانا من، محمد، پیامبر و برگزیده تو هستم. پروردگارا! سینه مرا نیز گشاده فرما و کارم را آسانى بخش و وزیرى از افراد خانواده من، براى من انتخاب فرما؛ على را براى این کار قرار بده و به سبب او، پشت مرا محکم ساز.
ابوذر(رضى اللّه عنه) مى گوید: هنوز دعاى آن حضرت تمام نشده بود که جبرئیل از جانب پروردگار نازل شد و عرض کرد: «اى محمد! بخوان این آیه را: «إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ»[ التفسیر الکبیر، ج 12، ص 26.].
این داستان، در کتاب هاى مختلف با کمى تغییر، ذکر شده است؛ ولى اصل ماجرا که کمک به یک سائل توسط على علیه السلام، در حال رکوع بود، در همه آنها مشترک است.[ ر.ک:
الف) حاکم عبیداللّه حسکانى، شواهد التنزیل، ج 1، ص 175؛
ب) محمد بن عبداللّه الحاکم نیشابورى، معرفة علوم الحدیث، ص 102؛
ج) ابن کثیر دمشقى، البدایة والنهایه، ج 7، ص 357؛
د) ابن مغازى الشافعى، المناقب، ص 113؛
ه) على متقى هندى، کنزالعمال، ج 15، ص 146؛
و) جلال الدین سیوطى، الحاوى للفتاوى، ج 1، ص 119؛
ز) الموفق بن احمد اخطب خوارزم، المناقب، ص 179؛
ح) ابراهیم بن محمد المحوئى الجوینى، فرائد المسمطین، ص 105؛
ط) علامه زرندى، نظم درر السمطین، ص 85.] پاسخ سؤال دوم و سوم:
مقتضاى واژه «انما» در لغت عرب، تخصیص و حصر است و به همین سبب، نمى توان ولایت را در این آیه، به معناى ولایت در دین و یا محبت معنا کرد؛ زیرا تمام مؤمنان در ولایت به این معنا، مشترک هستند و این موضوع، اختصاص به بعضى از آنان ندارد. براى توضیح این مطلب، لازم است معانى «ولىّ» در لغت عرب روشن شود؛

معناى «ولىّ» در آیه
براى این کلمه، معانى متعددى ذکر شده که برخى عبارتند از:
الف) ناصر و یاور.[ محمد بن مکرم بن منظور، لسان العرب، ج 15، ص 407؛ حسین بن محمد راغب اصفهانى، المفردات فى غریب القرآن، ص 885؛ فخرالدین الطرایحى، مجمع البحرین، ج 1، ص 456؛ محمدبن یعقوب الفیروزآبادى، القاموس المحیط، ج 3، ص 486.]ب) سرپرست و کسى که امور دیگران را بر عهده دارد و امور آنها را اداره مى کند مثل ولى یتیم و ولى زن و ولى دم. خداوند، ولى است، یعنى متولى امور عالم و مخلوقات است.[ لسان العرب، ج 15، ص 407؛ مجمع البحرین، ج 1، ص 456؛ خلیل بن احمد فراهیدى، کتاب العین، ج 8، ص 365؛ محمود زمخشرى، اساس البلاغه، ج 2، ص 27؛ القاموس المحیط، ج 3، ص 486.]ج) تابع[ لسان العرب، ج 15، ص 411؛ المفردات فى غریب القرآن، ص 885؛ مجمع البحرین، ج 1، ص 456؛ القاموس المحیط، ج 3، ص 486.].
د) دوست[ المفردات فى غریب القرآن، ص 885؛ مجمع البحرین، ج 1، ص 456؛ القاموس المحیط، ج 3،ص 486.].
معانى دیگرى نیز در بعضى کتاب ها براى این کلمه ذکر شده، به گونه اى که نویسنده کتاب «الوجوه والنظائر»، یازده معنا از قرآن براى این کلمه نقل کرده است؛ مثل فرزند، قریب، رب و…[ حسین بن محمد دامغانى، الوجوه و النظائر فى القرآن، ص 847 – 850.].
همان طور که بیان شد، «ولى»، داراى معانى متعددى، مثل محب، ناصر و صاحب اختیار است و در نتیجه، باید به قرائن رجوع کنیم؛ تا مقصود از «ولى»، روشن شود و معلوم شود که آیا ادعاى شیعیان، مبنى بر انحصار معناى آن در آیه به «صاحب اختیار»، درست است یا خیر؟
قرینه اى که برخى مطرح کرده اند تا در این آیه، «ولى» به معناى محب و ناصر باشد، وحدت سیاق بین آیه ولایت و آیات قبل از آیه ولایت است؛ زیرا در آیه قبل آمده است:
«یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الْیَهُودَ وَ النَّصارى أَوْلِیاءَ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ وَ مَنْ یَتَوَلَّهُمْ مِنْکُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ»[ مائده 5، آیه 51.] و گفته اند: از آن جا که در آیه قبل، ولىّ به معناى محب یا ناصر است، در آیه ولایت نیز باید به همان معناى محب یا ناصر باشد؛ تا وحدت سیاق و وحدت موضوع آیات، محفوظ بماند؛ اما همان طور که از شأن نزول این آیه آشکار مى شود. در این جا، وحدت سیاق و یکپارچگى این آیات، معلوم و ثابت نیست؛ زیرا صرف کنار هم بودن آیات، دلیل بر نزول دفعى مجموعه این آیات نیست؛ پس وحدت سیاق در این آیات، احراز نشده است؛ بلکه بر یک جا نازل نشدن این آیات نیز دلیل وجود دارد؛ زیرا روایات فراوانى از طریق اهل سنت و شیعه نقل شده که شأن نزول آیه «إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا…» را داستان انفاق على بن ابیطالب علیه السلامبیان کرده اند و این شأن نزول، نشان مى دهد که آیه ولایت با آیات قبل و بعد از خودش، ارتباطى ندارد؛ بلکه موضوع مستقلى را بیان مى کند.
افزون بر این، در آیات قبل و بعد از آیه ولایت، کلمه (اولیا) آمده که جمع است؛ ولى در آیه ولایت، لفظ «ولى» آمده که مفرد است و این نشان مى دهد که این آیات با هم نازل نشده اند. بنابراین، وحدت سیاق و نزول دفعى این آیات، محرز نیست و نمى توان براى بیان معناى واژه «ولى» در آیه مورد بحث، به آن استناد کرد.

قرائن شیعه بر معناى «ولى» در آیه
1. کلمه «انما» در ابتداى آیه ولایت، براى حصر مطلق است و این قرینه است بر این که مقصود از ولایت در این آیه، باید ولایت خاص باشد؛ نه عام و پیداست که ولایت خاص، با معناى رهبرى و تصرف، سازگار است؛ نه محبت یا نصرت؛ زیرا دوست داشتن و یارى کردن، از نوع ولایت عام است که خداوند در آیه «الْمُؤمِنُونَ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ»[ توبه 9، آیه 71.] آن را براى همه مؤمنان که رسول خدا صلى الله علیه و آله نیز جزء آنان است، واجب شمرده است؛ یعنى محبت یا نصرت، مخصوص افراد خاصى نیست و تمام مؤمنین را شامل مى شود؛ در حالى که در آیه ولایت، این ولایت، به صورت انحصارى مطرح مى شود.
بنابراین، «ولى» در آیه ولایت، باید معنایى داشته باشد که مخصوص خدا و پیامبر و گروه مخصوصى از مؤمنان باشد که از معانى مطرح شده درباره «ولى»، معناى سرپرست و اولى به تصرف، با این آیه، سازگار است.
2. در آیه ولایت، با ضمیر «کم» به مؤمنین خطاب شده که خداوند و رسول او و برخى مؤمنان خاص، «ولى» آنان هستند و اگر ولایت عام مقصود باشد، لازمه اش این است که خدا، رسول او و این مؤمنان خاص، داخل در خطاب آیه نباشند؛ چون در این فرض، وحدت «ولى» و «مولى علیه»، لازم مى آید؛ در صورتى که در این آیه، این دو، جدا از هم هستند.
«ولى» در «اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا»، بیان شده است و «مولى علیه» در ضمیر موجود در «ولیکم»، مشخص شده است که از هم جدا هستند و ظهورش در این است که رسول خدا و این مؤمنان، همانند خداوند، در مخاطبان داخل نیستند و ولایت آنان، ولایت خاص است؛ نه ولایت متقابل به معناى محبت یا نصرت که به حکم آیه «الْمُؤمِنُونَ وَ الْمُؤمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ»، براى همه مؤمنان جعل شده است.
3. قرینه دیگر، ادامه آیه، یعنى «الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ» است که به کمک شأن نزول آیه، بر على علیه السلام منطبق مى شود؛ نه عموم مؤمنان و روشن است که ولایت به معناى محبت یا نصرت، تنها براى یک نفر از مؤمنان جعل نشده، بلکه همه مؤمنان، باید محب و ناصر یکدیگر باشند. بنابراین، باید مقصود از ولایت این فرد، رهبرى و تصرف و صاحب اختیار بودن باشد. در نتیجه، براى فهم معناى «ولى»، باید از تعابیر داخلى آیه ولایت به کمک شأن نزول، استفاده کرد و این دو نشان مى دهند که «ولى» در این آیه، به معناى رهبر، سرپرست و متصرف است؛ نه محب یا ناصر[ ر.ک: عبداللّه جوادى آملى، شمیم ولایت، ص 171 و 172.].
پاسخ سؤال چهارم:
همان طور که در آیه شریفه دیده مى شود، موصول ها و ضمیرهاى آیه، به صورت جمع آمده اند و بدین جهت، این سؤال مطرح مى شود که چگونه بر یک فرد، قابل تطبیق هستند. در این باره باید گفت: با توجه به شأن نزول هایى که درباره این آیه شریفه آمده است، شکى باقى نمى ماند که این آیه در مورد یک نفر، یعنى على علیه السلام است و استعمال صیغه جمع براى یک فرد، در ادبیات عرب، رایج است. در قرآن کریم نیز این گونه استعمال، زیاد است و براى آن علت ها و حکمت هاى متعددى ذکر شده است.

مثال‌هاى قرآنى اطلاق جمع بر یک فرد
علامه امینى(ره) در کتاب «الغدیر» در پاسخ به این شبهه، تعدادى از آیات قرآن کریم را که به صورت جمع هستند، ولى شأن نزول آنها مربوط به یک نفر است، گردآورى کرده است و ما بخشى از عبارات علامه امینى را به صورت تلخیص مى آوریم[ عبدالحسین الامینى، الغدیر فى الکتاب والسنة والادب، ج 3، ص 162 و 163، بیروت: دارالکتب العربى. قال السید حمید الدین عبدالحمید الآلوسى فى کتابه، ص 169، عند ذکره آیة الولایة.]: «هرگاه حکمى به عنوان عموم صادر شود، طورى که در یک جریان طبیعى قرار گیرد، تا دیگران را به آوردن نظیرش، تشویق یا از آوردن مشابه آن بازدارد، بلیغ تر است و تأکیدش براى صدق قضیه کلى بر آن فرد، بیشتر مى باشد و براى آن، نظایر فراوانى در قرآن کریم وجود دارد که ما چند نمونه از آن را ذکر مى کنیم:
1. «الَّذِینَ قالُوا إِنَّ اللّهَ فَقِیرٌ وَ نَحْنُ أَغْنِیاءُ»[ آل عمران 3، آیه 81.]؛ «آنها که گفتند خدا فقیر است و ما بى نیاز».
گوینده این سخن، «حیى ابن اخطب» است و عکرمه و سدى و مقاتل و محمدبن اسحاق گویند: او، «فنحاص بن عازوراؤ» بوده است.
خازن مى گوید: این سخن را هر چند یک نفر یهودى گفته، ولى چون همه آنها به این سخن راضى بودند، سخن، به همه آنها نسبت داده شده است.[ محمدبن احمد قرطبى، الجامع لاحکام القرآن، ج 4، ص 294؛ اسماعیل بن عمروابن کثیر، تاریخ ابن کثیر، ج 1، ص 434؛ علاءالدین على بن محمد بغدادى، لباب التأویل فى معانى التنزیل تفسیر الخازن، ج 1، ص 322.]2. «وَ مِنْهُمُ الَّذِینَ یُؤذُونَ النَّبِیَّ وَ یَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ»[ توبه 9، آیه 61.]؛ «پاره اى از آنها کسانى هستند که پیامبر را آزار داده، مى گویند: او، گوش محض است».
این آیه درباره مردى از منافقان نازل شده که «جلاس بن سوید» یا «نبتل بن حارث» یا «عتاب بن قشیر» است[ الجامع لاحکام القرآن، ج 8، ص 192؛ لباب التأویل فى معانى التنزیل تفسیر الخازن، ج 2، ص 253؛ ابن حجر عسقلانى، الاصابه، ج 3، ص 549.].
3. «إِنَّ الَّذِینَ یَأْکُلُونَ أَمْوالَ الْیَتامى ظُلْماً»[ نساء 4، آیه 10.]؛ «آنان که اموال یتیمان را از روى ظلم مى خورند، تنها آتش در شکم خود کرده اند».
مقاتل بن حیان مى گوید: این آیه درباره «مرثد بن زید الغطفانى» نازل شده است.[ الجامع لأحکام القرآن، ج 5، ص 53؛ ابن حجر عسقلانى، الاصابه، ج 3، ص 397.]4. «لا یَنْهاکُمُ اللّهُ عَنِ الَّذِینَ لَمْ یُقاتِلُوکُمْ فِی الدِّینِ وَ لَمْ یُخْرِجُوکُمْ مِنْ دِیارِکُمْ أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَ تُقْسِطُوا إِلَیْهِمْ إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ»[ ممتحنه 60، آیه 8.]؛ «خداوند شما را نهى نمى کند؛ درباره کسانى که با شما نمى جنگند و شما را از خانه هایتان بیرون نمى کنند که با آنان به نیکى رفتار کنید».
این آیه درباره «اسماء بنت ابى بکر» نازل شد؛ زیرا مادرش، قتیله بن عبدالعزى، با هدایایى، در حالى که مشرک بود، در مدینه نزد او آمد. اسماء گفت: من هدیه اى از تو نمى پذیرم و نباید به خانه من وارد شوى؛ تا از رسول خدا صلى الله علیه و آله اجازه بگیرم. وقتى از پیامبر پرسید، خداوند این آیه را نازل کرد. پیغمبر دستور داد او را به منزلش راه بدهد و هدیه اش را بپذیرد و از احترامى و نیکى نسبت به او، دریغ نکند.[ این حدیث را بخارى، مسلم، احمد، ابن جریر و ابن حاتم بر طبق تفسیر قرطبى، تفسیر ابن کثیر و تفسیر خازن، نقل کرده اند الجامع لاحکام القرآن، ج 18، ص 59؛ تفسیر ابن کثیر، ج 4، ص 349؛ لباب التأویل فى معانى التنزیل (تفسیر الخازن، ج 4، ص 272).
ر.ک: الغدیر فى الکتاب والسنه و الادب، ج 3، ص 232 – 233؛ جمعى از مترجمان، ترجمه الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، ج 5، ص 275 – 276.]علامه امینى(ره) حدود بیست آیه را توضیح مى دهد که در آنها این گونه استعمال وجود دارد و در قرآن کریم نمونه هاى فراوانى از این نوع استعمال وجود دارد و این گونه استعمال، ممکن است اسرار متفاوتى داشته باشد که در این باره به سه مورد زیر بسنده مى شود:
1. محمود زمخشرى که از بزرگان اهل سنت است، چنین آورده است: «این آیه در شأن على علیه السلام نازل شده است و سرّ این که لفظ جمع در آیه آمده، آن است که مردم را به چنین فعلى، ترغیب کند و بیان فرماید که بر مؤمنان لازم است که این گونه فضیلت ها را کسب کنند و بر خیر و احسان و دستگیرى از فقیران کوشا باشند؛ به طورى که حتى به اندازه یک نماز، آن را تأخیر نیندازند»[ الکشاف، ج 1، ص 649.].
2. فضل بن حسن طبرسى مى نویسد: «نسبت دادن جمع به على علیه السلام، براى احترام و عظمت او بوده است؛ زیرا اهل لغت، لفظ جمع را به منظور تعظیم، به فرد نسبت مى دهند و این مطلب در کلمات عرب، مشهور است»[ فضل بن حسن طبرسى، مجمع البیان، ج 3، ص 326.].
3. شرف الدین موسوى در کتاب المراجعات در این مورد آورده است: «این حقیقت از ناحیه خداوند، براى عده زیادى از مردم، رحمت و مرحمت است؛ زیرا بدگویان على، دشمنان بنى هاشم و سایر منافقان و حاسدان و کسانى که مى خواستند خود پیش بیفتند، طاقت آن را نداشتند که این واقعیت را با صیغه مفرد بشنوند؛ چون در این صورت، جایى براى متشبه ساختن حقیقت و محلى براى به گمراهى انداختن وجود نداشت و در این حال، به سبب مأیوس شدن آنها از خواسته خود، ممکن بود وضعى (تحریف) از ناحیه آنان به وجود آید که عواقب آن، موجب وحشت بر اسلام شود؛ لذا به صیغه جمع آورده شد؛ با این که براى مفرد بود؛ تا از این وضع (تحریف)، پیش گیرى کند؛ سپس نصوص و تصریحات دیگرى پشت سر هم به عبارات مختلف و در مقامات متعدد، صادر گردید؛ تا امر ولایت را بین آنان، تدریجا، پخش نماید… اگر آیه با عبارت مخصوص و مفرد بود، هرگز حاضر به شنیدن آن نبودند؛ انگشتان در گوش مى گذاشتند و سخت با کبر و غرور، از آن روى مى پیچیدند»[ شرف الدین موسوى، المراجعات، نامه 42، ص 164.].
در نتیجه، با توجه به این که این گونه استعمال در زبان قرآن زیاد است و دانشمندان ادیب اهل سنت، مانند زمخشرى، هیچ اشکالى بر این استعمال نگرفته اند، بلکه دلایل این گونه استعمال قرآنى را بیان کرده اند، شبهه ذکر شده در این مورد درست نیست.
یک نکته مهم:
بر فرض این که «ولىّ» در این آیه به معناى دوستى و محبت باشد، آیا برخى از مسلمین درباره على ابن ابیطالب علیه السلام به آن عمل نمودند؟ به راه انداختن جنگ صفین و جنگ جمل براى مقابله با على علیه السلام، با دوست داشتن او، چگونه قابل جمع است؟ به راستى چگونه مى شود هم على علیه السلام را دوست داشت و هم دشمنان او در جنگ صفین و جمل را؟

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد