جمع بین آیه «ارتداد» با آیه «لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ» – جزء ۳ سوره آل عمران،آیه ۹۰
۱۳۹۵/۱۲/۰۲
–
۳۱۱ بازدید
پرسش ۱ . خداوند از طرفى مى فرماید «لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ»V}[ آل عمران ۳، آیه ۹۰.]{V از طرف دیگر، حکم اسلام این است که مرتد اعدام مى شود و حتى توبه مرتد فطرى پذیرفته نمى شود؛ این دو آیه، چگونه با هم سازگارى دارند؟
پرسش ۲ . حکم اعدام مرتد با اصل آزادى چگونه سازگار است؟
پرسش ۳ . چرا کودک مسلمانان اگر بعد از بلوغ، دین دیگرى را انتخاب کند، مرتد فطرى حساب مى شود؟
پرسش ۴ . چرا خداوند توبه مرتد فطرى را قبول نمى کند؟
«إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا بَعْدَ إِیمانِهِمْ ثُمَّ ازْدادُوا کُفْراً لَنْ تُقْبَلَ تَوْبَتُهُمْ وَ أُولئِکَ هُمُ الضّالُّونَ»[ بقره 2، آیه 256.]؛
«کسانى که پس از ایمان خود کافر شدند، سپس بر کفر [خود ]افزودند، هرگز توبه آنان پذیرفته نخواهد شد، و آنان خود گمراهانند».
در ابتداء باید به خوبى معناى واقعى آیه «لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ» معلوم شود. «دین» در این آیه، یا به معناى «عقیده» و اعتقاد به خداپرستى است و یا به معناى التزام عملى به مجموعه قوانین و احکام الهى و مذهبى است.
اگر دین به معناى عقیده باشد، عقیده از عقد، به معناى گره است «لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ»، یعنى هر چیز که با وجود انسان گره خورده، این زوربردار نیست و یک جمله خبرى است که خبر جدیدى هم نیست؛ بلکه براى همگان بدیهى است. کسى که عقیده اى دارد، زور بر نمى دارد. کسى که معتقد است ماست سفید است، با زور نمى شود اعتقادش را عوض کرد که ماست سیاه است؛ زیرا آن اعتقاد با روح و فکر و وجود آن شخص گره خورده است و این، زوربردار و اکراه بردار نیست.
«لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ»، یعنى اعتقاد به خدا، زوربردار نیست و حتى مى توان گفت که همه خدا را قبول دارند و اثبات خدا، نیاز به دلیل ندارد و به همین جهت در ادامه مى فرماید: «قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ»؛ به تحقیق، راه درست از نادرست، مشخص شده است (و روز از شب متمایز گشته است و به این جهت، اکراه بردار نیست).
امام خمینى جمله زیبایى دارد. این جمله، خیلى حساب شده است. وى فرمود: «کمونیست واقعى در عالم نداریم. دبیر کل حزب کمونیست هم در دلش مى گوید خدا هست».
امّا اگر «دین» در آیه به معناى مجموع اصول اعتقادات و التزام عملى به فروع دین باشد، پاسخ این است که اولاً احترام و التزام به قوانین و احکام، در هر جامعه لازم است و تا وقتى که شخص تظاهر به فسق و ناهنجارى نکند یا ضروریات دین را به طور علنى انکار نکند، مسلمانان و حاکم اسلامى با او کارى ندارند و اصولاً کسى در محدوده زندگى شخصى افراد، حق دخالت و تجسس ندارد.
ثانیا: «لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ»، مربوط به آن کسى است که هنوز وارد دین نشده که مى تواند تحقیق و بررسى کند و بعد انتخاب کند؛ اما کسى که اسلام را پذیرفته است، التزام عملى به احکام و قوانین آن ضرورى است؛ چنان که با ورود به همه کشورها و مراکز، رعایت قوانین و مقررات الزامى است.
حال بعد از روشن شدن معناى آیه «لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ»، نسبت این آیه با آیه مجازات مرتد، بهتر فهمیده مى شود؛ زیرا حکم اعدام مرتد در واقع، یک حکم بازدارنده است. اشخاص از ابتدا مى توانستند مسلمان نشوند؛ ولى بعد از آن که مسلمان شدند، دیگر حق برگشت علنى که حکم تبلیغ بر ضد دین را دارد، ندارند.
در صدر اسلام، گروهى نقشه کشیدند که دل تازه مسلمان ها را نسبت به دین سُست کنند؛ نقشه این بود که تک تک بیایند زبانا، نه قلبا ایمان بیاورند و شب یا روزهاى بعد، دسته جمعى از دین اسلام برگردند؛ تا چنین القاء کنند که اگر اسلام دین خوبى است، چرا گروه گروه از آن برمى گردند؟
آیه 72 سوره آل عمران، این مطلب را بیان مى کند. خداوند یک قانون محکم و شدید جلوى پایشان گذاشت و این نقشه را نقش بر آب کرد و الاّ اگر کسى مرتد شود و اعلام نکند، حکم اعدام را ندارد. حکم ارتداد، حکم حکومتى حاکم است و او باید تشخیص دهد که آن قضیه، مسخره کردن دین و خالى کردن دل مسلمانان هست یا نه؟
تا این جا روشن شد که اگر دین در آیه «لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ» به معناى اول باشد، یک خبر است و اصلاً ربطى به آیه ارتداد ندارد و اگر به معناى دوم باشد، مربوط به کسى است که هنوز وارد دین نشده، یا اگر وارد دین شده، برگشت او علنى و همراه با تبلیغ نیست و در نتیجه، هیچ منافاتى بین این دو آیه وجود ندارد.
حکم مرتد با قطع نظر از آیه «لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ» با عقل و آزادى و کرامت انسانى و جامعه مدنى چگونه سازگار است؟
جواب این است که بیایید حساب کنیم آیا چیزى به عنوان آزادى بیان مطلق در بین عقلاء پسندیده است یا نه؟ به طور مثال، اگر گوشت مسموم قاچاقى وارد کشور شود، مردم مى گویند: چرا گوشتى که داراى برفک و جنون گاوى است، وارد کشور شده؟ آیا معقول است دولت بگوید: آزادى است و تاجر در واردات، آزاد است؛ شما نخورید؟ این را از هیچ حاکمى نمى پذیرند و مى گویند: تو ضامن سلامت مردم هستى و باید واردات را کنترل کنى.
همان طور که در مسائل تغذیه و بهداشت، طیفى از آزادى ها هست، به طور مثال در تنوع بسته بندى ها و انواع واردات و صادرات مواد سالم و… سخت گیرى نمى شود و اگر ضرر بود و ضرر به حد طاعون یا وبا رسید، دولت جلوگیرى مى کند، در مسائل فکرى و فرهنگى نیز نظریه پردازى ها و اظهار نظرها و تنوع سلیقه ها در جامعه مجاز است و حتى حضور و فعالیت پیروان ادیان دیگر در جامعه اسلامى، پذیرفته شده است؛ تا وقتى که آن فعالیت ها به حد توطئه نرسد و تبلیغ بر ضد ضروریات و مقدسات دین صورت نگیرد و اگر به این مرحله رسید، علاوه بر حساسیت همه مردم، دولت و حاکم اسلامى نیز باید وارد عمل شوند (چنان که درباره سلمان رشدى چنین اتفاقى افتاد).
بنابراین، حاکم اسلامى همان طور که باید مواظب باشد که گوشت مسموم در جامعه، توزیع نشود، باید مراقب باشد تبلیغاتى که در حد استهزاى دین و توطئه براى سست کردن دین مردم است، در جامعه رواج نیابد و در صورت لزوم، شدیدترین مجازات ها را جارى سازد. جالب این است که در فرهنگ اسلامى و در سابقه تاریخى جوامع اسلامى، مناظرات علمى با منکران خدا و سران ادیان مختلف، با آزادى کامل و استقبال خوب عالمان و حاکمان اسلامى انجام مى گرفت و این، نشان از ظرفیت علمى و فرهنگ غنى اسلام است؛ اما آن چه از آن جلوگیرى شده، فعالیت هاى تبلیغى و مسموم در میان عموم مردم و سست کردن ایمان مردم عامى و عادى بوده است. در حقیقت بحث آزادى اندیشه و تحقیق نیست؛ بلکه بحث نیروسازى و تضعیف جامعه مسلمانان است. اسلام، اجازه عوام فریبى در هیچ زمینه اى را به کسى نمى دهد. در مجامع عمومى، آزادى بیان، مقیّد به مصلحت و سلامت عموم مردم است.
عقل مى گوید: اگر جلوگیرى از واردات و توزیع گوشت مسموم صحیح است، جلوگیرى از خوراندن خوراک فکرى مسموم به افراد جامعه نیز کار درست و صحیحى است. بنابراین، اصل مجازات چنین کسى، کاملاً عقلایى است.
چرا کودکى که والدین او مسلمان هستند، ملحق به اسلام است و بعد از بلوغ، اگر دین دیگرى را اختیار کند، مرتد فطرى محسوب مى گردد؟
حکم اسلام نسبت به کودکان نابالغ و الحاق آنها به دین والدینشان، مربوط به اجراى برخى از قوانین اسلامى، از قبیل وجوب غسل و کفن و دفن در قبرستان مسلمین مى باشد؛ یعنى بالاخره با بچه نابالغ در حال حیات و مرگ او، طبق چه آیینى رفتار کنند؟ گفته شده که بر طبق آیین پدر یا مادرش.
اما درباره حکم ارتداد؛ امام راحل مى فرماید: مرتد فطرى، کسى است که پدر یا مادر او هنگام انعقاد نطفه اش مسلمان بوده اند و خودش پس از رسیدن به بلوغ، اظهار اسلام کرده باشد و سپس از اسلام خارج گردد و در غیر این صورت، حکم مرتد فطرى بر او جارى نمى شود.[ امام خمینى، تحریرالوسیله، ترجمه على اسلامى، قم: دفتر انتشارات اسلامى، ج 4، ص 244.]ظاهرا منظور از اظهار اسلام، پذیرفتن آن است. زیرا اگر در ابتداى بلوغ، هیچ دینى را نپذیرفت و مشغول تحقیق شد، دیگر به او مسلمان نمى گویند و او هم فعلاً اظهار اسلام نمى کند.
چرا خداوند توبه مرتدّ فطرى را قبول نمى کند؟
همان طور که گفته شد، مسئله اعدام مرتد فطرى، یک حکم بازدارنده است و در همه قوانین دنیا و بین عقلا چنین است که توبه شخص خطاکار را در محافل قضایى نمى پذیرند؛ گرچه مسلّما توبه واقعى نزد خداوند، پذیرفته مى شود؛ ولى بحث در قبول توبه و رفع مجازاتش در این دنیاست. آیا عقل مى پذیرد که هرکس جرمى مرتکب شد، به محض این که دستگیرش کردند، بگوید: اشتباه کردم و رهایش کنند و از مجازاتش صرف نظر کنند؟ اگر چنین شود، دیگر هیچ مجرمى از ارتکاب جرم و عواقب قانونى آن هراسى ندارد و اصولاً وضع هیچ مجازاتى، جنبه بازدارندگى نخواهد داشت و در جامعه، هرج و مرج پیش خواهد آمد و تمام مجرم ها به هنگام دستگیرى، مى گویند: اشتباه کرده ایم و مجازات از آنها برداشته شود و در نتیجه، جعل حکم مجازات از ریشه، عبث و لغو مى شود.
چرا توبه مرتد ملّى را در محاکم قانونى مى پذیرند؟
ارتداد کسى که از ریشه و خانواده مسلمان بوده، با ارتداد کسى که اصل و ریشه اش غیرمسلمان بوده و مسلمان شده، سپس برگشته، خیلى فرق مى کند؛ زیرا جرم دسته اول، بسیار سنگین تر و اثر مخرب ترى دارد؛ برخلاف مرتد ملى که از اول مسلمان نبوده است و برگشت او در تزلزل اعتقادات عوام و مسلمانان عادى، اثر چندانى ندارد و به تعبیر دیگر، پذیرش توبه در دنیا، به معناى عفو مجرم است؛ پس هر چه جرم سنگین تر باشد، عفو آن مشکل تر و هر چه سبک تر باشد، عفو آن ممکن تر است.
«کسانى که پس از ایمان خود کافر شدند، سپس بر کفر [خود ]افزودند، هرگز توبه آنان پذیرفته نخواهد شد، و آنان خود گمراهانند».
در ابتداء باید به خوبى معناى واقعى آیه «لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ» معلوم شود. «دین» در این آیه، یا به معناى «عقیده» و اعتقاد به خداپرستى است و یا به معناى التزام عملى به مجموعه قوانین و احکام الهى و مذهبى است.
اگر دین به معناى عقیده باشد، عقیده از عقد، به معناى گره است «لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ»، یعنى هر چیز که با وجود انسان گره خورده، این زوربردار نیست و یک جمله خبرى است که خبر جدیدى هم نیست؛ بلکه براى همگان بدیهى است. کسى که عقیده اى دارد، زور بر نمى دارد. کسى که معتقد است ماست سفید است، با زور نمى شود اعتقادش را عوض کرد که ماست سیاه است؛ زیرا آن اعتقاد با روح و فکر و وجود آن شخص گره خورده است و این، زوربردار و اکراه بردار نیست.
«لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ»، یعنى اعتقاد به خدا، زوربردار نیست و حتى مى توان گفت که همه خدا را قبول دارند و اثبات خدا، نیاز به دلیل ندارد و به همین جهت در ادامه مى فرماید: «قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ»؛ به تحقیق، راه درست از نادرست، مشخص شده است (و روز از شب متمایز گشته است و به این جهت، اکراه بردار نیست).
امام خمینى جمله زیبایى دارد. این جمله، خیلى حساب شده است. وى فرمود: «کمونیست واقعى در عالم نداریم. دبیر کل حزب کمونیست هم در دلش مى گوید خدا هست».
امّا اگر «دین» در آیه به معناى مجموع اصول اعتقادات و التزام عملى به فروع دین باشد، پاسخ این است که اولاً احترام و التزام به قوانین و احکام، در هر جامعه لازم است و تا وقتى که شخص تظاهر به فسق و ناهنجارى نکند یا ضروریات دین را به طور علنى انکار نکند، مسلمانان و حاکم اسلامى با او کارى ندارند و اصولاً کسى در محدوده زندگى شخصى افراد، حق دخالت و تجسس ندارد.
ثانیا: «لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ»، مربوط به آن کسى است که هنوز وارد دین نشده که مى تواند تحقیق و بررسى کند و بعد انتخاب کند؛ اما کسى که اسلام را پذیرفته است، التزام عملى به احکام و قوانین آن ضرورى است؛ چنان که با ورود به همه کشورها و مراکز، رعایت قوانین و مقررات الزامى است.
حال بعد از روشن شدن معناى آیه «لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ»، نسبت این آیه با آیه مجازات مرتد، بهتر فهمیده مى شود؛ زیرا حکم اعدام مرتد در واقع، یک حکم بازدارنده است. اشخاص از ابتدا مى توانستند مسلمان نشوند؛ ولى بعد از آن که مسلمان شدند، دیگر حق برگشت علنى که حکم تبلیغ بر ضد دین را دارد، ندارند.
در صدر اسلام، گروهى نقشه کشیدند که دل تازه مسلمان ها را نسبت به دین سُست کنند؛ نقشه این بود که تک تک بیایند زبانا، نه قلبا ایمان بیاورند و شب یا روزهاى بعد، دسته جمعى از دین اسلام برگردند؛ تا چنین القاء کنند که اگر اسلام دین خوبى است، چرا گروه گروه از آن برمى گردند؟
آیه 72 سوره آل عمران، این مطلب را بیان مى کند. خداوند یک قانون محکم و شدید جلوى پایشان گذاشت و این نقشه را نقش بر آب کرد و الاّ اگر کسى مرتد شود و اعلام نکند، حکم اعدام را ندارد. حکم ارتداد، حکم حکومتى حاکم است و او باید تشخیص دهد که آن قضیه، مسخره کردن دین و خالى کردن دل مسلمانان هست یا نه؟
تا این جا روشن شد که اگر دین در آیه «لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ» به معناى اول باشد، یک خبر است و اصلاً ربطى به آیه ارتداد ندارد و اگر به معناى دوم باشد، مربوط به کسى است که هنوز وارد دین نشده، یا اگر وارد دین شده، برگشت او علنى و همراه با تبلیغ نیست و در نتیجه، هیچ منافاتى بین این دو آیه وجود ندارد.
حکم مرتد با قطع نظر از آیه «لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ» با عقل و آزادى و کرامت انسانى و جامعه مدنى چگونه سازگار است؟
جواب این است که بیایید حساب کنیم آیا چیزى به عنوان آزادى بیان مطلق در بین عقلاء پسندیده است یا نه؟ به طور مثال، اگر گوشت مسموم قاچاقى وارد کشور شود، مردم مى گویند: چرا گوشتى که داراى برفک و جنون گاوى است، وارد کشور شده؟ آیا معقول است دولت بگوید: آزادى است و تاجر در واردات، آزاد است؛ شما نخورید؟ این را از هیچ حاکمى نمى پذیرند و مى گویند: تو ضامن سلامت مردم هستى و باید واردات را کنترل کنى.
همان طور که در مسائل تغذیه و بهداشت، طیفى از آزادى ها هست، به طور مثال در تنوع بسته بندى ها و انواع واردات و صادرات مواد سالم و… سخت گیرى نمى شود و اگر ضرر بود و ضرر به حد طاعون یا وبا رسید، دولت جلوگیرى مى کند، در مسائل فکرى و فرهنگى نیز نظریه پردازى ها و اظهار نظرها و تنوع سلیقه ها در جامعه مجاز است و حتى حضور و فعالیت پیروان ادیان دیگر در جامعه اسلامى، پذیرفته شده است؛ تا وقتى که آن فعالیت ها به حد توطئه نرسد و تبلیغ بر ضد ضروریات و مقدسات دین صورت نگیرد و اگر به این مرحله رسید، علاوه بر حساسیت همه مردم، دولت و حاکم اسلامى نیز باید وارد عمل شوند (چنان که درباره سلمان رشدى چنین اتفاقى افتاد).
بنابراین، حاکم اسلامى همان طور که باید مواظب باشد که گوشت مسموم در جامعه، توزیع نشود، باید مراقب باشد تبلیغاتى که در حد استهزاى دین و توطئه براى سست کردن دین مردم است، در جامعه رواج نیابد و در صورت لزوم، شدیدترین مجازات ها را جارى سازد. جالب این است که در فرهنگ اسلامى و در سابقه تاریخى جوامع اسلامى، مناظرات علمى با منکران خدا و سران ادیان مختلف، با آزادى کامل و استقبال خوب عالمان و حاکمان اسلامى انجام مى گرفت و این، نشان از ظرفیت علمى و فرهنگ غنى اسلام است؛ اما آن چه از آن جلوگیرى شده، فعالیت هاى تبلیغى و مسموم در میان عموم مردم و سست کردن ایمان مردم عامى و عادى بوده است. در حقیقت بحث آزادى اندیشه و تحقیق نیست؛ بلکه بحث نیروسازى و تضعیف جامعه مسلمانان است. اسلام، اجازه عوام فریبى در هیچ زمینه اى را به کسى نمى دهد. در مجامع عمومى، آزادى بیان، مقیّد به مصلحت و سلامت عموم مردم است.
عقل مى گوید: اگر جلوگیرى از واردات و توزیع گوشت مسموم صحیح است، جلوگیرى از خوراندن خوراک فکرى مسموم به افراد جامعه نیز کار درست و صحیحى است. بنابراین، اصل مجازات چنین کسى، کاملاً عقلایى است.
چرا کودکى که والدین او مسلمان هستند، ملحق به اسلام است و بعد از بلوغ، اگر دین دیگرى را اختیار کند، مرتد فطرى محسوب مى گردد؟
حکم اسلام نسبت به کودکان نابالغ و الحاق آنها به دین والدینشان، مربوط به اجراى برخى از قوانین اسلامى، از قبیل وجوب غسل و کفن و دفن در قبرستان مسلمین مى باشد؛ یعنى بالاخره با بچه نابالغ در حال حیات و مرگ او، طبق چه آیینى رفتار کنند؟ گفته شده که بر طبق آیین پدر یا مادرش.
اما درباره حکم ارتداد؛ امام راحل مى فرماید: مرتد فطرى، کسى است که پدر یا مادر او هنگام انعقاد نطفه اش مسلمان بوده اند و خودش پس از رسیدن به بلوغ، اظهار اسلام کرده باشد و سپس از اسلام خارج گردد و در غیر این صورت، حکم مرتد فطرى بر او جارى نمى شود.[ امام خمینى، تحریرالوسیله، ترجمه على اسلامى، قم: دفتر انتشارات اسلامى، ج 4، ص 244.]ظاهرا منظور از اظهار اسلام، پذیرفتن آن است. زیرا اگر در ابتداى بلوغ، هیچ دینى را نپذیرفت و مشغول تحقیق شد، دیگر به او مسلمان نمى گویند و او هم فعلاً اظهار اسلام نمى کند.
چرا خداوند توبه مرتدّ فطرى را قبول نمى کند؟
همان طور که گفته شد، مسئله اعدام مرتد فطرى، یک حکم بازدارنده است و در همه قوانین دنیا و بین عقلا چنین است که توبه شخص خطاکار را در محافل قضایى نمى پذیرند؛ گرچه مسلّما توبه واقعى نزد خداوند، پذیرفته مى شود؛ ولى بحث در قبول توبه و رفع مجازاتش در این دنیاست. آیا عقل مى پذیرد که هرکس جرمى مرتکب شد، به محض این که دستگیرش کردند، بگوید: اشتباه کردم و رهایش کنند و از مجازاتش صرف نظر کنند؟ اگر چنین شود، دیگر هیچ مجرمى از ارتکاب جرم و عواقب قانونى آن هراسى ندارد و اصولاً وضع هیچ مجازاتى، جنبه بازدارندگى نخواهد داشت و در جامعه، هرج و مرج پیش خواهد آمد و تمام مجرم ها به هنگام دستگیرى، مى گویند: اشتباه کرده ایم و مجازات از آنها برداشته شود و در نتیجه، جعل حکم مجازات از ریشه، عبث و لغو مى شود.
چرا توبه مرتد ملّى را در محاکم قانونى مى پذیرند؟
ارتداد کسى که از ریشه و خانواده مسلمان بوده، با ارتداد کسى که اصل و ریشه اش غیرمسلمان بوده و مسلمان شده، سپس برگشته، خیلى فرق مى کند؛ زیرا جرم دسته اول، بسیار سنگین تر و اثر مخرب ترى دارد؛ برخلاف مرتد ملى که از اول مسلمان نبوده است و برگشت او در تزلزل اعتقادات عوام و مسلمانان عادى، اثر چندانى ندارد و به تعبیر دیگر، پذیرش توبه در دنیا، به معناى عفو مجرم است؛ پس هر چه جرم سنگین تر باشد، عفو آن مشکل تر و هر چه سبک تر باشد، عفو آن ممکن تر است.