1. توبه، یکى از عبادات بزرگ است. خداوند در
قرآن مجید
، مؤمنان راستین را چنین توصیف مى کند:
«الصَّابِرِینَ وَ الصَّادِقِینَ وَ الْقانِتِینَ وَ الْمُنْفِقِینَ وَ الْمُسْتَغْفِرِینَ بِالْأَسْحارِ »؛ آل عمران (3 )، آیه 17 .؛
«آنان شکیبایند و راست گو؛ همواره اطاعت پیشه اند و انفاق گر و سحرگاهان، به استغفار مى پردازند».
در جاى دیگر مى فرماید:
«کانُوا قَلِیلاً مِنَ اللَّیْلِ ما یَهْجَعُونَ. وَ بِالْأَسْحارِ هُمْ یَسْتَغْفِرُونَ »؛ ذاریات (51 )، آیات 17 و 18 .؛
«شبانگاه، اندکى مى آرَمَند و سحرگاهان، به استغفار مى پردازند».
بنابراین، چنان که مشاهده مى شود،
قرآن مجید
توبه را عمل بهترین مؤمنان و شب زنده داران خوانده «تُوبُوا إِلَى اللَّهِ جَمِیعاً أَیُّهَا الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُون »؛ نور (24 )، آیه 31 .؛
«اى ایمان آورندگان! همه با هم به درگاه خدا توبه کنید؛ باشد که رستگار شوید».
در جاى دیگر مى فرماید:
«إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ التَّوَّابِینَ وَ یُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِینَ »؛ بقره (2 )، آیه 222 .؛
«خداوند، توبه کاران و پاکیزگان را دوست مى دارد».
از آن چه گذشت، روشن مى شود که در نگاه
قرآن
، اساساً توبه، عمل پارسایان و مؤمنان و عبادتى است که همه ایمان آورندگان، به آن دعوت شده اند و انجام دادن آن، گشاینده درهاى رحمت الهى و یکى از مهم ترین عوامل قُرب و وصال معبود است. اگر به حقیقت توبه نظر کنیم، آن را زیباترین جلوه خضوع و خشوع و اظهار تذلّل و زارى و اعتراف به قصور و تقصیر بنده اى بى نهایت کوچک، در برابر آفریدگارى بى نهایت بزرگ مى یابیم. از این رو، شایسته است که اولیاى الهى، پیش و بیش و بهتر از همه، این دعوت الهى را لبّیک گویند و در تمام حالات خود، بر توبه و استغفار، مداومت ورزند تا به این وسیله، به فیض قُرب الهى نایل شوند.
2. استغفار و توبه، داراى مراتب و درجاتى متناسب با عاملان آن است. توبه گنه کاران، توبه از گناه مى باشد و توبه اولیا، توبه از پرداختن به غیرخدا و توجّه به غیرحق است.
3. توبه و استغفار اولیاى الهى و معصومان، مرتبه اى بالاتر از اینها دارد. آنان چون مستغرق در ذات جمیل الهى اند و توجّه به مقام ربوبى (کمال مطلق) دارند، وقتى به خود و اعمال خویش مى نگرند، با تمام عظمت و بزرگى آن اعمال، آنها را در برابر عظمت بى نهایتِ الهى، بسیار کوچک و مایه سرافکندگى و شرمندگى مى بینند.
4. در حدیث نبوى، چنین آمده است: «انّه لیُغان على قلبى و انّى أستغفراللَّه فى بر دلم غبار مى نشیند و من هر روز، هفتاد بار از خدا آمرزش مى خواهم».
امام خمینى (ره) در شرح این حدیث مى نویسد: «اولیاى خدا، همواره انقطاع به سوى خدا دارند؛ ولى به جهت مأموریت الهى خود، گاه به ناچار در مرآت عالم کثرات، توجّه به حضرت حق مى کنند و همین نزد آنان کدورت محسوب شده و براى زدودنش، استغفار مى کنند. امام سجّاد (علیه السلام) است که مناجات هایش را شما مى بینید و مى بینید چطور از معاصى مى ترسد… مسئله غیر از این مسائلى است که در فکر ما یا در عقل عقلا یا در عرفان عرفا بیاید. …از گناه خودشان گریه مى کردند تا صبح. از پیغمبر گرفته تا امام عصر(عج )، همه از گناه مى ترسیدند. گناه آنها، غیر از این است که من و شما داریم؛ آن که یک عظمتى را ادراک مى کردند که توجّه به کثرت، نزد آنها از گناهان کبیره است… آنان در مقابل عظمت خدا، وقتى که خودشان را حساب مى کنند، مى بینند که هیچ نیستند و هیچ ندارند. واقع مطلب، همین است؛ جز او کسى نیست و چیزى نیست… و از این که حضور در مقابل حق تعالى دارند و مع ذلک دارند مردم را دعوت مى کنند، از همین، کدورت حاصل مى شده» صحیفه نور، امام خمینى، ج 20، صص 268 – 269 ..
5. استغفار براى اولیاى الهى، جنبه دفع و براى ما، جنبه رفع دارد؛ یعنى ما استغفار مى کنیم تا لغزش هایمان بخشیده شود و آنان استغفار مى کنند تا نلغزند و اصلاً گناه به سراغشان نیاید. آن بزرگان با توبه، عبادت و اطاعت، درجات عصمت خویش را شدّت مى بخشند. از این رو، استغفار و توبه، در بالا رفتن درجات و پایندگى عصمت آنان، دخالت دارد.
6. توبه و استغفار و استغاثه دائمى پیامبر (صلى الله علیه و آله) در پیشگاه خدا، بالاترین نقش عملى را در تربیت امّت دارد و به دیگران مى آموزد که چگونه در پیشگاه خدا به توبه، تضرّع و انابه بپردازند و به جهت پاره اى از اعمال نیک، مغرور نگردند.
پیامبر اسلام (صلى الله علیه و آله) فرمود:
«إِذا جاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَ الْفَتْحُ. وَ رَأَیْتَ النَّاسَ یَدْخُلُونَ فى دینِ اللَّهِ أَفْواجاً. فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ وَ اسْتَغْفِرْهُ إِنَّهُ کانَ تَوَّاباً»؛ نصر (110)، آیات 1-3.
؛
«هرگاه نصر و فتح رسید و دیدى، مردم را که گروه گروه به دین خدا در مى آیند، پروردگارت را تسبیح کن و استغفار کن که او توبه پذیر است».
چنان که در این آیات ملاحظه شد، گناه نسبت داده شده به پیامبر اسلام (صلى الله علیه و آله) عبارت از احساس دلتنگى و شتاب درونى او نسبت به تحقّق وعده الهى مبنى بر شکست سران مشرک مکّه بوده است. از این رو وقتى شاهد تحقّق وعده الهى و فتح مکّه شد، خداوند از او خواست، از گناه خود استغفار کند.
این معنا مصداق آن است که گفته اند: «حسنات الابرار سیّئات المقرّبین». اگر خوب بنگریم این مسئله حتّى «ترک اولى » به معناى رایج هم نیست. آنچه اصطلاحاً ترک اولى خوانده مى شود مربوط به مقام فعل و کُنش خارجى است، در حالى که این مسئله فقط یک کشش و انفعال درونى بوده است.
فلسفه این گونه آیات نیز این است که خداوند با دستور به استغفار، پیامبر خود را به گونه اى تربیت مى کند که از این مراحل هم عبور کند و از این حدّ نازل نیز دورى جوید تا در ژرفاى جان، ذهن، قلب و دل او کمترین اثر از چیزى، جز آنچه خدا اراده کرده و مى پسندد نباشد.