۱۳۹۵/۰۹/۳۰
–
۷۸۵ بازدید
چرا زنان از تصدی برخی مناصب اجتماعی در مدیریت کشور مانند ریاست جمهوری، قضاوت و… محروم شده اند؟
همان طور که در شأن نزول آمده است تفاوت سهم ارث مردان و زنان و دیگر تفاوتها براى جمعى به صورت یک سؤال در آمده بود آنها گویا توجه نداشتند که این تفاوت به خاطر آن است که هزینه زندگى عموما بر دوش مردان است و دیگر تفاوت ها نیز به جهت تفاوت از نظر آفرینش و جنسیت و صفات جسمى و روحى است که همه آنها بر طبق عدالت و قانون الهى است و اگر غیر آن مصلحت بود براى شما قرار داده مى شد بنابراین آرزوى تغییر آنها یک نوع مخالفت با مشیت پروردگار – که عین حق و عدالت است – مى باشد. اما در عین حال این آیه گوش زد مى کند که نباید این تفاوت جنسیت سبب شود که یکى از این دو جنس حقوق دیگرى را پایمال کند لذا بلافاصله مى فرماید «مردان و زنان هر کدام بهره اى از کوشش ها و تلاش ها و موقعیت خود دارند».
نکته مهم دیگرى که باید به آن توجه داشت: اهمیت و اهتمام اسلام به حفظ حرمت زن و پاسداشت کرامت وى و تأکید بر حفظ عفت و پاکدامنى اوست. و شاید یکى از فلسفه هاى قوانینى که این گونه محدودیتها را براى بانوان قرار داده است در صدد توجه دادن آنان به جایگاه بلند و مرتبه والاى آنان در آئین الهى مى باشد و توجه دادن به کرامتى است که خداوند به آنان بخشیده و فراهم آوردن ضمانت ها و تعهدات کافى براى حفظ پاکى و پاکدامنى آنان مى باشد. مقاله: شایستگى زنان براى عهده دارى قضاوت، محمدى گیلانى، فصل نامه فقه اهل بیت، تابستان 1376، شماره 10، ص 114.
قضاوت
اما از سوى دیگر، اسلام زن را مانند مرد برخوردار از روح کامل انسانى و اراده و اختیار دانسته و او را در مسیر تکامل که هدف خلقت است مى بیند لذا هر دو را در یک صف قرار داده و با خطاب هاى «یا ایها الناس» و «یا ایها الذین آمنوا» مخاطب ساخته برنامه هاى تربیتى، اخلاقى و علمى را براى آنها لازم کرده است. و با آیاتى مثل «من عمل صالحا من ذکرا و انثى و هو مؤمن فاولئک یدخلون الجنة»، غافر (40)، آیه 40. وعده برخوردار شدن از سعادت کامل را به هر دو جنس داده و با آیاتى مانند: «من عمل صالحا من ذکر او انثى و هو مؤمن فلنحیینه حیوة طیبة و لنجزینهم اجرهم باحسن ما کانوا یعملون»، نحل (16)، آیه 97.مى گوید: هر کدام از زن و مرد مى توانند به دنبال انجام برنامه هاى اسلام و وظایف الهى به تکامل معنوى و مادى برسند و به حیاتى طیب و پاکیزه که سراسر سعادت نور است گام نهند.
در پایان براى آگاهى بیشتر و بهتر مطالعه کتاب ارزشمند «نظام حقوق زن در اسلام» اثر استاد شهید مطهرى، به خصوص بخش هاى پنجم، ششم و هفتم را توصیه مى کنیم.
اما در رابطه با قضاوت زن قبل از پاسخ به این سؤال مقدمه کوتاهى لازم است.
هر چند گرایشات افراطى به تساوى حقوقى زن و مرد از یک سو، ظلم تاریخى وارد بر زنان از سوى دیگر، ممکن است سخن گفتن از تفاوت هاى زن و مرد را با مشکل و قضاوت پیشینى منفى روبرو سازد، اما حقیقت آن است که واقعیات عینى تابع احساسات و قضاوت انسان قرار ندارند و تفاوت زن و مرد هم از نظر جسمى و بدنى و هم از نظر روحى و عاطفى آن قدر روشن است که انکار آن همچون انکار بدیهیات است. البته واضح است که سوء استفاده مردان از این تفاوت طبیعى و ذاتى هرگز نمى تواند دلیلى بر نفى و انکار این تفاوت ها باشد، بلکه برعکس فقط شناخت این تفاوت است که مى توان به تنظیم روابط حقوقى عادلانه متناسب با این واقعیات براى زن و مرد اقدام نمود. تفاوت زن و مرد – چه به صورت درست و چه به صورت نادرست – از دیرباز مورد توجه دانشمندان و فلاسفه اى همچون افلاطون و ارسطو بوده است و امروز نیز به گونه اى دیگر مورد توجه دانشمندان علوم فیزیولوژى، روان شناسى و جامعه شناسى قرار دارد. از دیدگاه اسلام این تفاوت به هیچ وجه به اینکه مرد یا زن جنس برتر است و دیگرى جنس پایین تر و پست تر و ناقص تر مربوط نیست. قانون خلقت این تفاوت ها را براى این به وجود آورده است که پیوند خانوادگى زن و مرد را محکم تر کند و شالوده وحدت آنها را بهتر بریزد (با این مقدمه به سراغ سؤالات مى رویم).
تصدى امر قضا به عنوان یک واجب کفایى، بیش از آنکه حق باشد تکلیف است. لذا در برخى روایات با تعبیر «لیس على المرئه» یعنى بر عهده زنان این تکلیف تحمیل نشده است و تعبیر «لیس للمرئه» نشده است.
آنچه مسلم است این است که زن، وظیفه اى براى تصدى امر قضا ندارد. اما سخن این است که آیا منصب قضا خاص مردان است؟ مشهور چنین معتقدند هر چند کسانى هم هستند که مرد بودن را براى قاضى و قضاوت شرط نمى دانند. جداى از بحث هاى تخصصى و فقهى، توجه به این نکته سودمند است که هر چند هم قضا و هم برخى از امور اجرایى از قبیل وزارت هر دو از شاخه ها و زیرمجموعه هاى امامت و رهبرى هستند اما این تفاوت اساسى بین آنها وجود دارد که امور اجرایى به طور مستقیم یا غیرمستقیم تحت اشراف رهبرى بوده و دخالت و اعمال ولایت توسط رهبر در این حوزه برابر اصل است، ولى مقام و منصب قضاوت، چنین نیست زیرا هر چند قاضى منصوب امام و رهبر است اما به لحاظ وظیفه قضایى مستقل است و به همین جهت اشراف بر او و دخالت در کار او خلاف اصل است. با توجه به این تفاوت و با توجه به آنکه در قضاوت از هیجانات احساسى و عاطفى و بهره مندى او از حزم و دوراندیشى او را در صدور رأى صائب کمک مى کند اختصاص این وظیفه به مردان و معافیت زنان از این تکلیف کاملاً توجیه پذیر است زیرا قواعد اجتماعى و قوانین حقوقى بر حسب وضعیت غالب تدوین مى شوند از این وجود تعداد زنانى فاضل و صاحب حزم و حاکم بر احساسات و عواطف خود، نمى تواند ناقض قانون فوق باشد. ولى در عین حال براساس داده هاى علم روان شناسى و نیز آنچه که همه ما وجدانا در زندگى اجتماعى مشاهده مى کنیم زنان نوعا احساساتى تر هستند و این امر نه تنها نقطه ضعف براى آنان نیست و نه تنها یک حسن؛ بلکه یک ضرورت زندگى براى آنان است تا از این طریق در ایفاى نقش بى بدیل و بى نظیر پرورش و تربیت عاطفى فرزندان موفق باشند و چون احساساتى تر هستند بعد عقلانیت آنها تحت تأثیر هیجانات، عواطف و احساسات قرار مى گیرد.
مسأله قاضى نبودن زن یکى از احکام بسیار حکیمانه اسلام در حمایت از زن است، زیرا قضاوت تنها نیازمند علم نیست، بلکه تناسب روانشناختى نیز نیاز دارد. برخورد با انواع بزهکاران و صدور احکام خشن در برابر آنان هرگز با روحیات لطیف زن سازگارى ندارد. تجربه چند ساله اخیر نشان داده است که چند مورد استفاده از زنان در برنامه هاى قضایى موجب ابتلاء برخى از آنان به بیمارى هاى شدید عصبى و روانى شده است. برخى از آنها پس از چند روزى، درخواست کناره گیرى از این کار نموده اند. بنابراین کشاندن زن در این صحنه ها امتیازى براى زن نیست، بلکه انهدام و نابودى شخصیت او است. در این ورطه سخن بسیار است، لیکن به جهت رعایت اختصار به همین مقدار بسنده مى شود.
امامت: امامت دو گونه است، یکى امامت ظاهرى، سیاسى، اجتماعى و دیگرى امامت باطنى و معنوى. «واسبغ علیکم نعمه ظاهرة و باطنة»؛ «و نعمت هاى ظاهر و باطن خود را بر شما تمام کرد» روایت وارده از موسى بن جعفر(ع) در تفسیر آیه شریفه، که نعمت ظاهره را به امام ظاهر و نعمت باطنه را به امام باطن تفسیر نموده ر.ک: طباطبایى، سیدمحمدحسین، المیزان، ج 16، ص 252.است.
آنچه در تاریخ دیده مى شود این است که «زن» امام ظاهرى و سیاسى و اجتماعى نبوده است. اما آیا زنان به خاطر «زن بودن» نمى توانند امام ظاهر و سیاسى باشند؟ یا اینکه در شرایط سیاسى و اجتماعى گذشته این امر پذیرش اجتماعى نداشته است؟ به جد مى توان احتمال داد که امامت ظاهرى و سیاسى مناسب حیات روحى و معنوى بانوان نباشد. و اما امامت باطنى و معنوى که به معناى دستگیرى و هدایت حقیقى از باطن و مقام ولایت است. مطمئنا بانوان بزرگوارى داراى این مقام بوده اند مانند: فاطمه زهرا(س) که داراى مقام ولایت حقیقى و معنوى است.