اختیار انسان و اراده الهی – اختیار انسان و علم الهی – جبر و اختیار
۱۳۹۵/۰۹/۰۲
–
۵۳۳۲۶ بازدید
باعرض سلام و خسته نباشید
یه تعداد سوال در محدوده ی ازادی فلسفی دارم و لطفا در مورد جوابهایتان توضیح هم بدهید. اگر احیانا حدیث یا ایه ای از قران هم مربوط به موضوع بود خیلی ممنون میشم اگه درکنارش ذکر کنید
ایا اختیار انسان از اختیار خدا جداست
اگر خدا تقدیر مارا رقم زده پس چرا به انسان اختیار و عقل داده است
مفهوم قسمت یا همان تقدیر چیست
اگر اختیار داریم پس چرا باید مطابق دین عمل کنیم و اگر مخالف ان رفتار کنیم کافر شناخته میشویم
اگر اختیار داریم سرنوشتمان را بسازیم پس چرا در شکست ها میگویند خدا صلاح نمیداند
مگر قدرت اختیار و انتخاب نداریم پس چرا حق رفتن و امدن باخودمان نیست
تا چه اندازه باید به قسمت باید معتقد باشیم
چرا با وجود حکمت خدا خیلی از مردم در نارضایتی کامل به سر میبرند
جبر و اختیار اگروجود دااشته باشد در چه زمینه هایی برای انسان قابل تعمیم است
چرا در زمان بیان ازادی وجود یا عدم ان به کل یک جامعه یافرد تعمیم داده میشود
رابطه شک با جبر و اختیار چیست
ایا انسان به صورت مختار یا جبر گونه دراین دنیا زندگی میکند
اگر تقدیر ما از قبل رقم خورده است چرا باید تلاش کنیم
ایا میتوان سرنوشت خود را عوض کرد
درباره اینکه اراده ما در طول اراده خداست توضیح دهید
در سطح جامعه ما ازادی و جبر در چه جایگاهی قرار دارد
ایا باید بدون تفکر مطیع خدابود
سوال و پرسش باتوجه به شرایط تنگ سیاسی جامعه چگونه ممکن است
اگر ازادی فلسفی داریم و قدرت انتخاب از ان ماست پس چرا برای خدا صفاتی مانند جبار و متکبر اورده شده
فردی مسیحی که دریک خانواده مسیحی بزرگ شده و براساس دین پدرانش عمل میکندچگونه میتواند بهشتی باشد
اگر کسی جبرا دین اسلام رابخاطر خانواده انتخاب کرده باید چه کند
بااینکه معتقد هستیم انسان موجودی صاحب اختیاراست وحق اظهار نظر درمسائل سیاسی و… دارد چرا درکشور ما ازادی بیان نیست
چگونه میتوان اختیار را تعبیر کرد درصورتی که اولا خدا عالم به غیب و ثانیا اختیار ما تحت شعاع اختیار الهی است
دلایل وجود اختیار درانسان چیست
چرا تمام اتفاقاتی که برای ما رخ میدهد میگوییم سرنوشت ما بوده یا به صلاح ما بوده
میگویند خدا از نتیجه و خود اعمال ما اطلاع دارد پس جای تصمیمی که ما اکنون میگیریم و تلاشی که میکنیم چیست
اینکه سرنوشت انسان از پیش تعیین شده است درست است
چرا ازادی فلسفی و عقایدی در کشور ما وجود ندارد
حدود اختیار انسان در دین چیست
چرا خدا به ما اختیار کامل نداده و محدودیت هایی را تعیین کرده است
چرا خدا به ما اختیار داده و بعد براساس انتخابمان مجازات میشویم
چرا ما حق نداریم تمام چیز هایی که در تفکر ماست به زبان بیاوریم
چرا باید به تقدیر اعتقاد داشت
پرسشگر گرامی! پاسخ سوالات شما را در قالب چند قسمت بیان می کنیم امیدواریم که به مطلوب خود دست پیدا کنید و البته اگر سوالی باقی ماند می توانید دوباره ارتباط برقرار نمایید. ولی سعی کنید در هر نامه فقط یک سوال مطرح کنید تا در اینجا نیز هر سوال به متخصص مربوطه ارجاع داده شود و در نهایت شما هم پاسخ کامل و مفصلی دریافت نمایید.
1- محدوده اختیار انسان
خلقت اولیه انسان، در اختیار او نیست و بسیاری از خصلت های ساحت مادی اش هم از اختیار او بیرون است. مانند کوتاهی و بلندی، سلامت حواس یا عدم سلامت آنها و همچنین زمان و مکان ولادت، پدر و مادر و مسائلی این چنین، در اختیار او نیست؛ اما در محدوده دنیا و براساس اصل حاکم علت و معلول، دارای اختیاراتی است و تکلیف نیز بر اساس و به اندازه محدوده اختیار است.
2- مسئولیت انسان در نوع انتخاب
ذات انسان، با فطرت حق طلبی، خدا جویی و کمال خواهی آفریده شده است و او می تواند بر خلاف مسیر خلقت خود، گام بر دارد؛ اما رو به جلو رفتن برای او، رو به فطرت رفتن است و استعداد واقعی او در همین مسیر است و او را به کمال مقصود رهنمون می کند. اما پشت به مسیر خلقت و فطرت گام نهادن، او را به کمال مقصود نمی رساند و شخصیت دیگری غیر از شخصیت مورد نظر خلقت او می آفریند
لذا هر انسانی با فطرت آفریده میشود و البته با وسوسههای شیطانی نیز روبهرو میشود ولی قدرت انتخاب بدی یا خوبی را دارد. بنابراین به اندازه همین اختیار، مسئول است.
3- اراده انسان در طول اراده خداوند
جمله «لاجبر و لاتفویض، بل امر بین امرین» مضمون احادیث متعددی است که از اهل بیت علیهمالسلام در نقد دو نظریه نادرست جبر و تفویض بیان شده است و در حقیقت، آموزه مستقل و دقیقی است که افعال اختیاری انسانها را به درستی تبین می کند.
جبر، یعنی این که انسان در افعال و کردار خود مجبور باشد و از خود اختیاری نداشته باشد و به عبارت دیگر، افعال بندگان، مستند به خداوند متعال باشد.
اختیار نیز به معنای توانایی بر انجام یا عدم انجام کاری است که در پیش روی ماست و از لوازم قدرت است.
نظر شیعه این است که نه جبر، امکان تحلیل دقیق افعال انسانی را دارد و نه تفویض؛ بلکه تحلیل دقیق کار بشری، راهی میان جبر و اختیار است.
به عبارت دیگر، اراده، قدرت و اختیار آدمی، در طول اراده و قدرت الهی است. بنابراین، افعال اختیاری انسان، از یک جهت، به خود انسان منسوب هستند و از جهت دیگر، به خداوند انتساب دارند.
منسوب به انسان هستند؛ زیرا بر اساس قدرت، اراده و تصمیم او انجام می پذیرند. و منسوب به خداوندند؛ زیرا هستی انسان و تمام آثار وجودی او (و از جمله افعالش)، معلول خداوند و وابسته به او هستند.
4- نقش تقدیرات در مساله اختیار انسان
در این که انسان مختار است شکّی نیست ؛ شکّ در مختار بودن انسان شکّ در یکی از بدیهی ترین یافتهای انسانی است. چرا که انسان مختار بودن خود را نه از راه استدلال بلکه با علم حضوری و وجدانی ادراک می کند که خطا در آن راه ندارد. انسان همانگونه که وجود خود ، شادی خود ، غم خود ، شکّ خود ، عقل داشتن خود و امثال این امور را با یافتی درونی می یابد ، مختار بودن خود را هم به همین گونه ادراک می کند. انسان به وضوح درمی یابد که ارتعاش دست یک انسان مبتلا به پارکینسون (لرزش بی اختیاری بدن) تفاوت فاحشی دارد با لرزش دست یک هنرپیشه که نقش یک انسان مبتلا به پارکینسون را بازی می کند. همینطور می فهمد که تفاوت فراوانی است بین کسی که در خواب حرف می زند یا در خواب راه می رود با کسی که در بیداری سخن می گوید یا راه می پوید.
از طرف دیگر مختار بودن انسان ، جزء قضا و قدر الهی است ؛ یعنی خداوند متعال اراده نموده که انسان مختار باشد و کارهای واقع در محدوده ی اراده اش را با اختیار انجام دهد ؛ و اراده ی خدا حتماً تحقّق می یابد. پس محال است افعال ارادی انسان بدون اختیار خود او تحقّق یابند. بنا بر این شکّی نیست که تقدیرات شب قدر نمی تواند در مقابل اختیار انسان قرار گیرد.
پس آنچه در شب قدر نوشته می شود ، این نیست که هر کسی چه خواهد کرد ؛ بلکه این است که او با چه اموری مواجه خواهد شد. به عبارت ساده تر آنچه در شب قدر نوشته می شود ، سوالات امتحانی است نه پاسخهای آنها. پاسخها را خود شخص باید بدهد تا آینده ی او ساخته شود. ولی شکّی نیست که آینده ی او متناسب با آن سوالات امتحانی مقدّر شده ، شکل خواهد گرفت. برای مثال ، در شب قدر مقدّر می شود که فلان شخص در فلان زمان پول هنگفتی پیدا کند ، امّا اینکه این شخص در مقابل این حادثه چه عکس العملی نشان خواهد داد ، با خود اوست. کما اینکه برای شخص دیگری مقدّر شده همان پول هنگفت را گم کند ؛ و عکس العمل او در مقابل این حادثه نیز شکل دهنده ی وجود اوست. و در این میان کار دین و شریعت این است که نحوه ی پاسخگویی به این سوالات را تعلیم می دهد. پس هر حادثه ای که برای ما رخ می دهد ، مثل سلامتی یا بیماری ، فقیر شدن یا ثروتمند شدن ، قبولی در کنکور یا رد شدن در آن و … ، همگی سوالات امتحانی هستند که در شب قدر برای ما رقم خورده است ؛ و نحوه ی پاسخگویی ما به این حوادث ، شکل دهنده ی وجود برزخی و اخروی ما خواهد بود. بر این اساس دنیا سراسر امتحان می باشد و هیچ امری در دنیا نیست که خارج از مدار امتحان الهی قرار گیرد
5- علم خداوند و مساله اختیار انسان
خداوند متعال خالق مطلق و عالم به همه چیز بوده و علم پیشین به همه ی موجودات دارد. لذا او می داند که فلان شخص در فلان زمان، فلان کار را با اختیار خود انجام خواهد داد. برای مثال خدا می داند که ابولهب به اختیار خود کافر خواهد شد.
یعنی خدا به فعل ارادی انسان، با وصف اختیاری بودن آن علم دارد نه بدون آن وصف. چون فرض فعل ارادی بدون وصف اختیاری بودن، مثل فرض چهارضلعی سه گوش است.نکته ی اصلی نیز همین جاست. به دو جمله زیر توجّه فرمایید.
1) خدا هر شخصی را آفریده و از پیش می داند که فلان شخص در فلان زمان چه کاری را انجام خواهد داد.
2) خدا هر شخصی را مختار آفریده و از پیش می داند که فلان شخص در فلان زمان چه کاری را با اختیار خود انجام خواهد داد.
جمله اوّل نادرست ، امّا جمله ی دوم صحیح است. انسان از آن جهت که ذاتاً مختار آفریده شده است نمی تواند کار ارادی را بدون اختیار انجام دهد. لذا نمی توان وصف اختیاری بودن را از فعل ارادی او حذف نمود.علم پیشین خدا نیز به کار اختیاری او تعلّق گرفته است نه به کار او صرف نظر از اختیارش. بنابراین ، در علم پیشین خدا، چیزی به نام «ابولهبِ کافر» وجود نداشت؛ لذا چنین چیزی نیز خلق نشده و در عالم هستی وجود ندارد؛ آنچه در علم خدا وجود داشته و دارد « ابولهبِ مختاراً کافر» است ؛ لذا خدا هم «ابولهبِ به اختیار خود کافر» را آفریده است نه «ابولهبِ کافر» را. بنابراین، از علم پیشین خدا نسبت به کار آینده ی انسان جبری لازم نمی آید. خدا می دانست که ابولهب به اختیارش کافر خواهد شد، چنگیزخان مغول با اختیار خود جنایات عظیمی مرتکب خواهد شد؛ لذا ابولهب طبق علم تغییر ناپذیر خدا، به اختیار خود کافر شد و چنگیزخان مغول مطابق علم خدا، همان جنایات را با اختیار خود انجام داد. امّا علم خدا باعث مجبور شدن آنها نشد؛ بلکه بر عکس چون در علم خدا ابولهب با اختیار خود کافر بود و چنگیزخان مغول با اختیار خود جنایتکار بود، پس حتماً باید ابولهب به اختیار خود کافر می شد و چنگیزخان به اختیار خود جنایت می کرد. به عبارت دیگر انسان مجبور است که مختار باشد؛ و این جبر، جبرِ در مقابل اختیار نیست بلکه جبر علّی و معلولی است که بر وجود اختیار تأکید می کند. جبر در مقابل اختیار محال است با اختیار جمع شود ولی این جبر با اختیار جمع می شود. پس انسان مختار است چون در علم خدا مختار بود؛ و اگر کاری می کند به اختیار می کند و اگر جهنّم یا بهشت می رود به اختیار خود می رود.
همچنین خدا خالق فعل انسان است؛ به این معنی که خدا به فعل انسان وجود می دهد؛ امّا مجرای افاضه ی وجود به فعل ارادی انسان وجود خود انسان است که اختیار عین آن است. لذا فعل ارادی او در عین اینکه مخلوق خداست به اختیار خود او نیز هست. خدا به همه ی موجودات به یک صورت افاضه ی وجود می کند مثل نور خورشید که به همه ی اشیاء به یک صورت می تابد.
امّا این فیض وجود، در هر موجودی به تناسب ساختار وجودی آن موجود ظاهر می شود. لذا این فیض، وقتی از راه وجود مختار انسانی گذر کرده به فعل او می رسد به صورت فعل اختیاری آن شخص ظاهر می شود. همانگونه که نور سفید خورشید در گذر از شیشه ی آبی، آبی رنگ و در گذر از شیشه ی قرمز، قرمز رنگ می شود. همانطور که در این مثال حقیقت هر دو نور آبی و قرمز از خورشید است امّا آبی و قرمز بودن آن ناشی از شیشه هاست نه خورشید؛ افعال اختیاری انسان نیز از نظر وجودی، معلول خدا هستند ولی خوب و بد بودن آنها منتسب به خدا نمی شود بلکه ناشی از وجود مختار آدمی است.
بنا بر این ، در عین اینکه خدا خالق مطلق بوده آفریننده همه چیز و از جمله فعل اختیاری انسان است و همچنین علم پیشین به همه ی امور دارد ولی باز انسانها مجبور نیستند بلکه برعکس ، بخاطر خالق و عالم مطلق بودن خدا ، چاره ای جز مختار بودن ندارند. پس آینده ی هر کسی در عین اینکه از پیش تعیین شده و به دست خداست با اختیار خود او ساخته می شود.
1- محدوده اختیار انسان
خلقت اولیه انسان، در اختیار او نیست و بسیاری از خصلت های ساحت مادی اش هم از اختیار او بیرون است. مانند کوتاهی و بلندی، سلامت حواس یا عدم سلامت آنها و همچنین زمان و مکان ولادت، پدر و مادر و مسائلی این چنین، در اختیار او نیست؛ اما در محدوده دنیا و براساس اصل حاکم علت و معلول، دارای اختیاراتی است و تکلیف نیز بر اساس و به اندازه محدوده اختیار است.
2- مسئولیت انسان در نوع انتخاب
ذات انسان، با فطرت حق طلبی، خدا جویی و کمال خواهی آفریده شده است و او می تواند بر خلاف مسیر خلقت خود، گام بر دارد؛ اما رو به جلو رفتن برای او، رو به فطرت رفتن است و استعداد واقعی او در همین مسیر است و او را به کمال مقصود رهنمون می کند. اما پشت به مسیر خلقت و فطرت گام نهادن، او را به کمال مقصود نمی رساند و شخصیت دیگری غیر از شخصیت مورد نظر خلقت او می آفریند
لذا هر انسانی با فطرت آفریده میشود و البته با وسوسههای شیطانی نیز روبهرو میشود ولی قدرت انتخاب بدی یا خوبی را دارد. بنابراین به اندازه همین اختیار، مسئول است.
3- اراده انسان در طول اراده خداوند
جمله «لاجبر و لاتفویض، بل امر بین امرین» مضمون احادیث متعددی است که از اهل بیت علیهمالسلام در نقد دو نظریه نادرست جبر و تفویض بیان شده است و در حقیقت، آموزه مستقل و دقیقی است که افعال اختیاری انسانها را به درستی تبین می کند.
جبر، یعنی این که انسان در افعال و کردار خود مجبور باشد و از خود اختیاری نداشته باشد و به عبارت دیگر، افعال بندگان، مستند به خداوند متعال باشد.
اختیار نیز به معنای توانایی بر انجام یا عدم انجام کاری است که در پیش روی ماست و از لوازم قدرت است.
نظر شیعه این است که نه جبر، امکان تحلیل دقیق افعال انسانی را دارد و نه تفویض؛ بلکه تحلیل دقیق کار بشری، راهی میان جبر و اختیار است.
به عبارت دیگر، اراده، قدرت و اختیار آدمی، در طول اراده و قدرت الهی است. بنابراین، افعال اختیاری انسان، از یک جهت، به خود انسان منسوب هستند و از جهت دیگر، به خداوند انتساب دارند.
منسوب به انسان هستند؛ زیرا بر اساس قدرت، اراده و تصمیم او انجام می پذیرند. و منسوب به خداوندند؛ زیرا هستی انسان و تمام آثار وجودی او (و از جمله افعالش)، معلول خداوند و وابسته به او هستند.
4- نقش تقدیرات در مساله اختیار انسان
در این که انسان مختار است شکّی نیست ؛ شکّ در مختار بودن انسان شکّ در یکی از بدیهی ترین یافتهای انسانی است. چرا که انسان مختار بودن خود را نه از راه استدلال بلکه با علم حضوری و وجدانی ادراک می کند که خطا در آن راه ندارد. انسان همانگونه که وجود خود ، شادی خود ، غم خود ، شکّ خود ، عقل داشتن خود و امثال این امور را با یافتی درونی می یابد ، مختار بودن خود را هم به همین گونه ادراک می کند. انسان به وضوح درمی یابد که ارتعاش دست یک انسان مبتلا به پارکینسون (لرزش بی اختیاری بدن) تفاوت فاحشی دارد با لرزش دست یک هنرپیشه که نقش یک انسان مبتلا به پارکینسون را بازی می کند. همینطور می فهمد که تفاوت فراوانی است بین کسی که در خواب حرف می زند یا در خواب راه می رود با کسی که در بیداری سخن می گوید یا راه می پوید.
از طرف دیگر مختار بودن انسان ، جزء قضا و قدر الهی است ؛ یعنی خداوند متعال اراده نموده که انسان مختار باشد و کارهای واقع در محدوده ی اراده اش را با اختیار انجام دهد ؛ و اراده ی خدا حتماً تحقّق می یابد. پس محال است افعال ارادی انسان بدون اختیار خود او تحقّق یابند. بنا بر این شکّی نیست که تقدیرات شب قدر نمی تواند در مقابل اختیار انسان قرار گیرد.
پس آنچه در شب قدر نوشته می شود ، این نیست که هر کسی چه خواهد کرد ؛ بلکه این است که او با چه اموری مواجه خواهد شد. به عبارت ساده تر آنچه در شب قدر نوشته می شود ، سوالات امتحانی است نه پاسخهای آنها. پاسخها را خود شخص باید بدهد تا آینده ی او ساخته شود. ولی شکّی نیست که آینده ی او متناسب با آن سوالات امتحانی مقدّر شده ، شکل خواهد گرفت. برای مثال ، در شب قدر مقدّر می شود که فلان شخص در فلان زمان پول هنگفتی پیدا کند ، امّا اینکه این شخص در مقابل این حادثه چه عکس العملی نشان خواهد داد ، با خود اوست. کما اینکه برای شخص دیگری مقدّر شده همان پول هنگفت را گم کند ؛ و عکس العمل او در مقابل این حادثه نیز شکل دهنده ی وجود اوست. و در این میان کار دین و شریعت این است که نحوه ی پاسخگویی به این سوالات را تعلیم می دهد. پس هر حادثه ای که برای ما رخ می دهد ، مثل سلامتی یا بیماری ، فقیر شدن یا ثروتمند شدن ، قبولی در کنکور یا رد شدن در آن و … ، همگی سوالات امتحانی هستند که در شب قدر برای ما رقم خورده است ؛ و نحوه ی پاسخگویی ما به این حوادث ، شکل دهنده ی وجود برزخی و اخروی ما خواهد بود. بر این اساس دنیا سراسر امتحان می باشد و هیچ امری در دنیا نیست که خارج از مدار امتحان الهی قرار گیرد
5- علم خداوند و مساله اختیار انسان
خداوند متعال خالق مطلق و عالم به همه چیز بوده و علم پیشین به همه ی موجودات دارد. لذا او می داند که فلان شخص در فلان زمان، فلان کار را با اختیار خود انجام خواهد داد. برای مثال خدا می داند که ابولهب به اختیار خود کافر خواهد شد.
یعنی خدا به فعل ارادی انسان، با وصف اختیاری بودن آن علم دارد نه بدون آن وصف. چون فرض فعل ارادی بدون وصف اختیاری بودن، مثل فرض چهارضلعی سه گوش است.نکته ی اصلی نیز همین جاست. به دو جمله زیر توجّه فرمایید.
1) خدا هر شخصی را آفریده و از پیش می داند که فلان شخص در فلان زمان چه کاری را انجام خواهد داد.
2) خدا هر شخصی را مختار آفریده و از پیش می داند که فلان شخص در فلان زمان چه کاری را با اختیار خود انجام خواهد داد.
جمله اوّل نادرست ، امّا جمله ی دوم صحیح است. انسان از آن جهت که ذاتاً مختار آفریده شده است نمی تواند کار ارادی را بدون اختیار انجام دهد. لذا نمی توان وصف اختیاری بودن را از فعل ارادی او حذف نمود.علم پیشین خدا نیز به کار اختیاری او تعلّق گرفته است نه به کار او صرف نظر از اختیارش. بنابراین ، در علم پیشین خدا، چیزی به نام «ابولهبِ کافر» وجود نداشت؛ لذا چنین چیزی نیز خلق نشده و در عالم هستی وجود ندارد؛ آنچه در علم خدا وجود داشته و دارد « ابولهبِ مختاراً کافر» است ؛ لذا خدا هم «ابولهبِ به اختیار خود کافر» را آفریده است نه «ابولهبِ کافر» را. بنابراین، از علم پیشین خدا نسبت به کار آینده ی انسان جبری لازم نمی آید. خدا می دانست که ابولهب به اختیارش کافر خواهد شد، چنگیزخان مغول با اختیار خود جنایات عظیمی مرتکب خواهد شد؛ لذا ابولهب طبق علم تغییر ناپذیر خدا، به اختیار خود کافر شد و چنگیزخان مغول مطابق علم خدا، همان جنایات را با اختیار خود انجام داد. امّا علم خدا باعث مجبور شدن آنها نشد؛ بلکه بر عکس چون در علم خدا ابولهب با اختیار خود کافر بود و چنگیزخان مغول با اختیار خود جنایتکار بود، پس حتماً باید ابولهب به اختیار خود کافر می شد و چنگیزخان به اختیار خود جنایت می کرد. به عبارت دیگر انسان مجبور است که مختار باشد؛ و این جبر، جبرِ در مقابل اختیار نیست بلکه جبر علّی و معلولی است که بر وجود اختیار تأکید می کند. جبر در مقابل اختیار محال است با اختیار جمع شود ولی این جبر با اختیار جمع می شود. پس انسان مختار است چون در علم خدا مختار بود؛ و اگر کاری می کند به اختیار می کند و اگر جهنّم یا بهشت می رود به اختیار خود می رود.
همچنین خدا خالق فعل انسان است؛ به این معنی که خدا به فعل انسان وجود می دهد؛ امّا مجرای افاضه ی وجود به فعل ارادی انسان وجود خود انسان است که اختیار عین آن است. لذا فعل ارادی او در عین اینکه مخلوق خداست به اختیار خود او نیز هست. خدا به همه ی موجودات به یک صورت افاضه ی وجود می کند مثل نور خورشید که به همه ی اشیاء به یک صورت می تابد.
امّا این فیض وجود، در هر موجودی به تناسب ساختار وجودی آن موجود ظاهر می شود. لذا این فیض، وقتی از راه وجود مختار انسانی گذر کرده به فعل او می رسد به صورت فعل اختیاری آن شخص ظاهر می شود. همانگونه که نور سفید خورشید در گذر از شیشه ی آبی، آبی رنگ و در گذر از شیشه ی قرمز، قرمز رنگ می شود. همانطور که در این مثال حقیقت هر دو نور آبی و قرمز از خورشید است امّا آبی و قرمز بودن آن ناشی از شیشه هاست نه خورشید؛ افعال اختیاری انسان نیز از نظر وجودی، معلول خدا هستند ولی خوب و بد بودن آنها منتسب به خدا نمی شود بلکه ناشی از وجود مختار آدمی است.
بنا بر این ، در عین اینکه خدا خالق مطلق بوده آفریننده همه چیز و از جمله فعل اختیاری انسان است و همچنین علم پیشین به همه ی امور دارد ولی باز انسانها مجبور نیستند بلکه برعکس ، بخاطر خالق و عالم مطلق بودن خدا ، چاره ای جز مختار بودن ندارند. پس آینده ی هر کسی در عین اینکه از پیش تعیین شده و به دست خداست با اختیار خود او ساخته می شود.