2. تنها مسلمانان و کشورهاى اسلامى نیستند که به این گرفتارى مبتلایند؛ بلکه کشورهاى غیر اسلامى و غیردینى و سکولار بسیارى نیز به دلایلى – از جمله سلطه استعمار – در فقر مطلق یا نسبى باقى مانده اند.
3. در کشورهاى پیشرفته نیز به رغم در اختیار داشتن منابع فراوان و دسترسى به ارقام بالایى از رشد اقتصادى، رفاه همگانى تحقق نیافته است و به طور معمول گروه خاصى از ره آورد توسعه بهره مى گیرند و عده زیادى در فقر زندگى مى کنند.
4. به رغم رشد و ترقى تمدن غرب در بعضى از زمینه ها، از دیگر سو انحطاطات و بحران هاى جدى دیگرى در کنار آن پدید آمد که بشریت را در ورطه خطرناکى قرار داده و فریاد متفکران و اندیشمندان را بلند کرده است.
5. بسیارى از دانشمندان غربى و پدید آورندگان تمدن جدید غرب نیز دین گرا مى باشند، هر چند تمدن نوین بر پایه دین گرایى بنیان نهاده نشده است.
علل عقب ماندگى
پس مشخص مى شود که نه دین سبب عقب ماندگى است و نه پیشرفت غرب محصول دین گریزى است. برعکس رگه هایى از دین گریزى – که در اوان پیدایش تمدن نوین غرب رخ نمود – یکى از آسیب هاى جدى و نواقص تمدن غرب مى باشد که متفکران و اندیشمندان غربى به سرعت متوجه این خلأ گردیده و کوشیدند گرایش به دین را همواره زنده نگه دارند؛ لیکن مشکل اساسى جهان غرب این است که دین حاکم بر آن، از اصالت، جامعیت، وثاقت و خردپذیرى کافى برخوردار نیست و راه یافتن تحریف در آن، مشکلات بسیارى را پدید آورده است.
اما در مورد اینکه چرا کشورهاى اسلامى به رغم برخوردارى از دین مبین اسلام، عقب افتاده اند؛ باید گفت: این مسأله علل و ریشه هاى تاریخى مختلفى دارد و بررسى جامع و همه جانبه آن نیازمند تحقیقاتى ژرف و گسترده است.
که به صورت اختصار به بعضى از آنها اشاره مى شود:
1. تردیدى نیست که اگر مسلمانان از تعالیم وحى فاصله نمى گرفتند و قوام سیاسى و وحدت اجتماعى خود را حفظ مى کردند، هم اکنون نیز مى توانستند از هر نظر جلوتر از غرب باشند؛ چرا که اگر به جاى درگیرى هاى بیهوده و اتلاف منابع خود، دست وحدت به یکدیگر بدهند و به ریسمان الهى چنگ بزنند، اینک نیز مى توانند قدرتى بزرگ با امکاناتى وسیع در سطح جهان باشند و با چند برنامه و استفاده از استعدادها، از نظر فن آورى نیز به رقابت با دیگران بپردازند.
2. آنچه که موجب عقب ماندگى صنعتى و سیاسى مسلمانان گشته، فاصله گرفتن آنان از اسلام و برداشت هاى بدون دلیل از دین بوده است. برداشت غلط از زهد، دنیا، دعا و قدرت موجب عقب ماندگى شده؛ وگرنه همین مفاهیم در صدر اسلام و حتى در غرب، موجب پیشرفت شده است. بلى، باید اعتراف کرد که رواج اندیشه هاى صوفى گرانه و برخى انحرافات دیگر فکرى – که معلول التقاط است – نقش مؤثرى در جاماندن مسلمانان از قافله صنعت و پیشرفت داشته است.
3. مسلمانان بر اساس انگیزش و هدایت هاى دینى، مسیر رشد تعالى را پوییدند و بر اثر انحراف از دین و آلودگى به مفاسد، دنیاپرستى، سستى و کاهلى، به انحطاط و عقب ماندگى گراییدند.
4. وجود نظام هاى سیاسى فاسد و استبدادى که به جاى همت در جهت رشد و پیشرفت مسلمانان، فقط به فکر حفظ قدرت خویش و صرف هزینه هاى عمومى مسلمانان در جهت خوش گذرانى و… بودند، وجود این نظام ها و حاکمان فاسد خود ناشى از انحرافات سیاسى صدر اسلام پس از رحلت پیامبر عظیم الشأن و انحرافات اعتقادى و اجتماعى بعد از آن بود. این نظام هاى سیاسى، در شخصیت و منش انسان ها و فرهنگ این جوامع نیز آثار زیان بارى داشتند.
5. هجوم بیگانگان و استعمارگران و تلاش آنها براى عقب نگاه داشتن کشورهاى جهان سوم براى استثمار منابع انسانى و طبیعى و تداوم سلطه غرب بر این کشورها.
6. سرگرم شدن مسلمانان به تفرقه و جنگ هاى داخلى و جانشین ساختن شعارهاى استعمارى همچون، ناسیونالیزم، پان عربیسم و به جاى تکیه بر اصولگرایى و اتحاد بین الملل اسلامى.
عوامل پیشرفت
باید دانست: کشورهاى غربى هرگز بعد از کنار گذاشتن دین به این همه رشد و… دست نیافته اند؛ بلکه عوامل بسیارى مى تواند موجب پیشرفت و رکود شود که اساسى ترین آنها تلاش و فعالیت در جهت شناخت سنن و قوانین حاکم بر جهان هستى و استفاده درست از امکانات مى باشد که خداوند در اختیار بشر نهاده است. علت پیشرفت غرب هرگز دین گریزى نبوده؛ بلکه در آنجا خرافات در لباس دین آنان را به عقب ماندگى وامى داشت و پشت پا زدن به آنها نقش مانع زدایى در جهت رشد و ترقى را ایفا نمود. لذا پیشرفت علمى و صنعتى غرب مرهون عوامل بسیارى است که بررسى تمام موارد آن مجالى وسیع مى طلبد؛ ولى مختصرا به برخى از آنها اشاره مى شود:
1. آشنایى غربى ها با تمدن اسلامى و شرقى در طول جنگ هاى صلیبى و نیز مسافرت هاى جهانگردان (مانند مارکوپولو)؛
2. رنسانس فکرى در اروپا (با توجه به مجموعه عواملى که این تحول فکرى را ایجاد کرد) و مبارزه با خرافات و عقاید موهومى که در بین مردم آن دیار رایج بود؛
3. کنار گذاشتن کلیسا از اداره امور جامعه و به وجود آوردن نهادهاى جدیدى براى اداره آن.
گفتنى است که اروپا در قرون وسطى، غرق در تاریکى جهل و خرافه ها بود. ارباب کلیسا با تلقین بعضى از عقاید موهوم، اجازه رشد علم و دانش را نمى داد؛ در حالى که در همان قرون دانشمندان اروپایى تحت تأثیر تمدن اسلامى قرار داشتند که تا قلب اروپا پیش رفته بود (آندلس یا اسپانیاى امروزى و شبه جزیره بالکان) و… خواهان تحول اروپا و نگرش جدید به علم و دانش شده بودند. ارباب کلیسا با تفتیش عقاید حتى اظهار نظر درباره پدیده هاى جهان را گمراهى تلقى مى کردند، چنان که گالیله در همین رابطه محاکمه شد و صدها دانشمند به همین دلیل محکوم گردیدند. این وضعیت در حالى بود که مراکز علمى جهان اسلام در آن زمان، محل فراگیرى دانش و ساخت ابزارهاى دقیق (مانند ساعت و لوازم جراحى و…) بود. ده ها دانش پژوه اروپایى در این مراکز مشغول به تحصیل بودند. تعالیم اسلامى همگان را به علم و دانش و تفکّر در آفرینش دعوت مى کرد و آیات قرآنى، خود پیشگام در بیان حقایق هستى و چگونگى رخدادهاى آن بود. همین شرایط بود که اروپا تحت تأثیر قرار گرفت و خیزشى علمى در آن سامان شکل داده شد. آنچه گفتیم ادعا نیست، شما مى توانید در این زمینه به کتاب هاى «تمدن اسلام و غرب» نوشته گوستاولوبون فرانسوى و «تاریخ تمدن» ویل دورانت و ده ها اثر دیگر مراجعه کنید. غرض از همه این مقدمات آن است که، آنچه مورد انکار پیشقراولان رنسانس در اروپا قرار گرفت، عقاید موهوم ارباب کلیسا درباره خداوند و تعالیم آنها درباره علم و نحوه زندگى مردم بود؛ وگرنه اصل خداى جهان کمتر مورد انکار دانشمندى فرهیخته قرار گرفته است.
در هر صورت، اندیشه و تمدن اسلامى امروزه جانمایه نیرومندى براى احیا دارد؛ برعکس تمدن غرب به شدت گرفتار انحطاط فرهنگى و زوال پذیرى شده است. در این فرصت اگر مسلمانان بخواهند جایگاه شایسته خود را دریابند، رعایت نکات زیر ضرورى است:
1. بالا بردن سطح شناخت و بینش هاى دینى در همه ابعاد آن،
2. تقویت روح ایمان، تقوا، استوارى در دین و مبارزه با کژى ها،
3. ارتقاى دانش و سطح علمى،
4. ارتباط وثیق و همدلى در سطح بین الملل اسلامى و تعاون و همکارى گسترده و همه جانبه،
5. از میان برداشتن نظام هاى فاسد،
6. تلاش همه جانبه و همگانى در جهت ایجاد و احیاى تمدن عظیم و مدینه فاضله اسلامى،
7. اعتماد به نفس و دورى از خودباختگى. براى آگاهى بیشتر ر.ک:
الف. قربانى، زین العابدین، علل پیشرفت و انحطاط مسلمین؛
ب. موثق، احمد، سید جمال الدین اسدآبادى، علل ضعف و انحطاط مسلمین در اندیشه هاى سیاسى و آراى اصلاحى؛
پ. گاردى، روژه، آمریکا پیشتاز انحطاط، ترجمه: قاسم منصورى؛
ت. عزیزآبادى، قانع، علل انحطاط تمدنها؛
ث. رجبى، ریشه هاى ضعف و عقب ماندگى مسلمانان؛
ج. شکیب ارسلان، امیر، رمز عقب ماندگى ما، ترجمه: محمد باقرانصارى؛
ح. شکیب ارسلان، تاریخ فتوحات اسلامى در اروپا، ترجمه: على دوانى؛
خ. انصاریان، حسین، به سوى قرآن و اسلام؛
د. ویل دورانت، تاریخ تمدن، ج 4، ترجمه: گروهى از نویسندگان؛
ذ. زیگرید هونکه، فرهنگ اسلام در اروپا، ترجمه: مرتضى رهبانى؛
ر. گوستاولوبرن، تاریخ تمدن اسلام و عرب؛
ز. تمدن اسلامى پیشگام در علوم و فنون جدید، ج 1 و 2، بولتن اندیشه، شماره 17و18، نهاد نمایندگى مقام معظم رهبرى در دانشگاه ها؛
س. نهرو، جواهر لعل، نگاهى به تاریخ جهان؛
ش. صرفى، محمدتقى، تمدن اسلامى از زبان بیگانگان؛
ص. جرجى زیدان، تاریخ تمدن اسلام؛
ض. زمانى، مصطفى، حدود خسارت جهان و انحطاط مسلمین.