۱۳۹۵/۰۸/۲۲
–
۲۳۳۳ بازدید
گرچه در ظاهر شاه مسلمان و شیعه بود ، اما گفتار و رفتار وی به هیچ وجه بیانگر پایبندی وی به اعتقاد مذهبی نبوده و تنها نام مسلمان را یدک می کشید ، اگر صرف داشتن نام مسلمان کافی است ، نباید شخصیت هایی مانند ابوسفیان و معاویه را نیز سرزنش کنیم . معیار حقیقت اسلام و پایبندی به اعتقادات مذهبی است نه صرفاً نام مسلمان داشتن . اما مهمترین دلایل مخالفت حضرت امام با شاه را می توان در اسلام زدایی و زیر پا گذاشتن احکام اسلامی ، فساد همه جانبه ، سرسپردگی و وابستگی به غرب و بیگانگان و از بین رفتن استقلال کشور و ماهیت ضد سلطه جویانه و ظلم ستیزانه مکتب تشیع برشمرد .
گرچه در ظاهر شاه مسلمان و شیعه بود ، اما گفتار و رفتار وی به هیچ وجه بیانگر پایبندی وی به اعتقاد مذهبی نبوده و تنها نام مسلمان را یدک می کشید ، اگر صرف داشتن نام مسلمان کافی است ، نباید شخصیت هایی مانند ابوسفیان و معاویه را نیز سرزنش کنیم . معیار حقیقت اسلام و پایبندی به اعتقادات مذهبی است نه صرفاً نام مسلمان داشتن . اما مهمترین دلایل مخالفت حضرت امام با شاه را می توان در اسلام زدایی و زیر پا گذاشتن احکام اسلامی ، فساد همه جانبه ، سرسپردگی و وابستگی به غرب و بیگانگان و از بین رفتن استقلال کشور و ماهیت ضد سلطه جویانه و ظلم ستیزانه مکتب تشیع برشمرد . الف .اسلام ستیزی شاه در دوران محمد رضا پهلوی گر چه به ظاهر سیاستهای دین ستیزانه رضا شاه دنبال نشد اما واقعیت این ست که در این دوران نیز استراتژی عمده بر محور حذف دین می چرخید و آنچه که تغییر یافت تاکتیک مبارزه با دین بود . در واقع در این دوران با توجه به تجربه ناکامی رضاخان در برخورد سخت با پدیده دین و مذهب تاکتیک برخورد نرم به اجرا گذاشته شد . چرا که در این دوران نیز سیاستهای شاه جدید بر اساس مبارزه با دین و دیانت بنیانگذاری شده بود و اگر چه تلاش می شد تا در ظاهر این اقدامات نمود چندانی نداشته باشد اما اجرای برنامه ها به گونه ای بود که در نهایت ایران را به صورت آرام از کشوری مذهبی به کشوری بی دین و فاسد سوق می داد . ترویج فساد و بی بند وباری در جامعه به ویژه از طریق سینما و تلویزیون ، گسترش مشروب فروشی ها و قمارخانه ها ، گسترش خانه های فساد ، اجرای برنامه های جشن هنر که در آن ابتذال به اوج خود می رسید ، ترویج باستان گرایی افراطی که از نمودهای بارز آن برگزاری جشن های دوهزار و پانصد ساله وتبدیل تقویم هجری به تقویم شاهنشاهی بود و… در همین راستا قابل ارزیابی می باشد . بیاعتقادی دربار به اسلام موجب تلاش آنها جهت ترویج سایر مذاهب و نحلهها شده بود. از این جهت شاه بدش نمیآمد بهائیگری در ایران رشد کند و به نیرویی در برابر اسلام تبدیل گردد. به همین دلیل بود که یکباره شاهد رشد بهائیان و نفوذ آنها در ارکان دولت بودیم. ناگهان چهار نفر بهائی، سپهبد اسدالله صنیعی وزیر جنگ، منصور روحانی، وزیر آب و برق و کشاورزی، خانم فرخرو پارسای وزیر آموزش و پرورش و هوشنگ نهاوندی وزیر کار، آبادانی و مسکن، وزرای دولت هویدا شدند. بنابر این سیاستهای پهلوی دوم نیز کاملا در راستای محو آثار دین در جامعه به بهانه احیای ارزشهای ایران باستان انجام می گرفت اما تلاش می شد تا این اقدامات به نرمی و آهستگی به گونه ای که مانع از واکنشی همچون واکنش مردم در گوهرشاد را داشته باشد اما در مقام عمل واکنشی که مردم انجام دادند واکنشی به مراتب سخت تر و شدیدتر از واکنش مسجد گوهرشاد بود که اساس سلطنت پهلوی را به نابودی کشاند . حضرت امام در مصاحبه مجله آلمانی اشپیگل با ایشان در پاسخ خبرنگار آلمانی فرمودند: « سبب اصلی قیام مردم کشور، شخص شاه و رژیم اوست، این پدرش و خود اوست که طی پنجاه و پنج سال، اولاً، با اسلام باکینه توزی دشمنی کرده اند و در هدم اسلام به عنوان حافظ آزادی و استقلال کشور کوشیده اند. ثانیاً، تمام آزادی ها و حقوق ملت مصرح در قانون اساسی را از میان برده اند. و ثالثاً، استقلال کشور را به کلی از میان برده اند. تمام بنیادهای اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی که این ملت طی قرون برای زندگانی مستقل خویش فراهم آورده بود، به وسیلۀ این رژیم از میان برده شده است.( صحیفه امام، ج 4، ص 357) در جای دیگر وقتی خبرنگار بی بی سی، علل مخالفت با شاه را از ایشان می پرسد، می فرمایند: «اسلام دینی است که هم سیاست دارد و هم اموری که مربوط به غیر سیاست است. و شاه که ما با او مخالف هستیم، هم با سیاست اسلامی مخالف است، که سیاست مملکت هم همان است، و هم با امور مذهبی. و ما به این هر دو جهت با شاه مخالف هستیم. هم نسبت به مذهب تعدیات و جسارت هایی کرده است و هم نسبت به مملکت خیانت هایی در طول تاریخ زندگی اش کرده است. و بدین جهت همۀ مردم ایران با او مخالفند.» (همان، ج 10،ص 221) ب. فساد و ناکارآمدی رژیم یکی از عوامل بروز نارضایتی شدید از رژیم شاه، فساد بیحد و حصر دربار بود. فساد اخلاقی، تکبر و تفرعن، فساد جنسی، فساد مالی و فساد دینی تمام تار و پود دربار را در نوردیده بود. فساد با ظهور رژیم پهلوی در دربار همزاد بود، ولی در پایان عمر رژیم، فساد بهصورت فرهنگ حاکم درآمده بود. در ابتدا رژیم سعی میکرد فساد دربار را به دلایل فرهنگی از مردم مخفی نگه دارد و همین امر موجب شد تا خاندان سلطنت خود را از مردم پنهان نمایند و کمکم رابطه باریک خود را با مردم قطع کنند و دربار به یک اشرافیت و طبقهای تبدیل شود که هیچچیز بین آنان و مردم را پیوند نزند. فساد دربار نه تنها در چهار دیواری کاخهای پهلوی نماند، بلکه در تمام ارکان رژیم ریشه زد. نهادهای رژیم هر چه به دربار نزدیکتر بودند، بیشتر به مظهر فساد تبدیل میشدند و کمکم از درون میپوسیدند و ناگهان فرو میریختند. اینک به نمونههایی از مفاسد دربار پهلوی میپردازیم. تفرعن استکبار و خودبزرگبینی بیماری عمومی دربار بود و شاه بیشتر از دیگران به این بیماری مبتلا شده بود. او خود را پدرسالاری میدید که باید تمام ایرانیان چون کودکانی در مقابلش سرتعظیم فرود آورند. او معمولاً از خود اسطورهای میساخت که دستگاه آفرینش، او را برای رهبری و مدیریت مردم ایران آفریده است و همواره از خود «به عنوان شاهنشاه این سرزمین و رهبر سرنوشت ملت ایران و به عنوان پدر و مربی» ملت نام میبرد و گاه خود را «مرشد و معلم» مینامید.( محمدرضا پهلوی، به سوی تمدن بزرگ، تهران، کتابخانه پهلوی، 2536(1356)، ص 312) شاه چنان خود را نخبهای برتر میپنداشت که به خود اجازه میداد هر تصمیمی که میخواهد بگیرد، تا آنجایی که در مورد تصمیم به واگذاری بحرین، در پاسخ علم گفت: «من آزادم چنین تصمیماتی را بگیریم«( اسدالله علم، گفتگوهای من با شاه، ج2، تهران، طرح نو، 1371، ص 570) به همین جهت شعار اصلی رژیم بر کوهها، سردر پادگانها و ادارات، شعار «خدا ـ شاه ـ میهن» بود. او تلاش میکرد تا جایگاه شاه را در ردیف خدا و کشور قرار دهد و این شعار را به صورت آیین و کیش مردم در آورد. شاه علاوه بر اینکه برای خود تمایز و برتری قائل بود، برای وابستگانش نیز چنین امتیازی را بهحق میدانست. خاندان پهلوی چنان محور حیات اجتماعی و سیاسی در ایران شده بود که همه چیز بر محور رضاشاه، شاه، ولیعهد، ملکه و سایر شاهزادگان میگشت. همین کیش شخصیت شاه یکی از عوامل سقوط شاه شد؛ زیرا ظواهر پر زرق و برق قدرت شاه، آمریکا را فریب داد و هرگز پیشبینی سقوط او را نکرد. یکی دیگر از ویژگیهای اشرافیت، بوروکراسی طبقاتی است. اشرافزادگان نه به دلیل تحصیلات و نه به دلیل لیاقت و مدیریت، بلکه به دلیل وراثت و پیوند خونی، صاحب پست و مقام میشوند. بوروکراسی اشرافی نه تنها امر نکوهیدهای نبود، بلکه چون آن را حق خود میدانستند، به آن افتخار نیز میکردند. شاه با غرور تمام میگفت: شهبانو «چندین مقام رسمی بسیار مهم دارد». (اولیویه وارن، شیر و خورشید، ترجمهی عبدالمحمد روحبخشان، تهران، انتشارات امیرکبیر، 1356، ص 144) به همین جهت تقسیم قدرت نیز در دست نزدیکان شاه بود؛ چون آنها حکومت را ملک خود میدانستند. بیاعتنایی به مردم یکی از خصلتهای اشرافیت، بیاعتنایی و تحقیر مردم و سپس انقطاع کامل از آنهاست. شاه در ابتدای سلطنت، گاه با یک اتومبیل بدون محافظ رفت وآمد میکرد، اما در این اواخر کاملاً از مردم برید و با هلیکوپتر آمد و شد میکرد. علت بیاعتنایی شاه به مردم را باید در روحیه استکباری پادشاهان جستجوکرد؛ زیرا آنان پادشاهی را به وراثت میبرند و خود را متکی به مردم نمیبینند. او چنان خود را از مردم بینیاز میدید که گاه به صراحت به آنان توهین میکرد. شاه معتقد بود که اگر آثار تمدن در ایران دیده میشود از برکت خاندان پهلوی است. شاه علت سقوط خود را عقبافتادگی ملت ایران میدانست و «بزرگترین اشتباه» خود را سعی در پیش بردن «به زور به سوی استقلال و سلامت و فرهنگ و سطح زندگی و آسایش» مردم ایران ارزیابی کرده است. (محمدرضا پهلوی، پاسخ به تاریخ، ترجمهی حسین ابوترابیان، تهران، مترجم، 1371، ص 391) فساد جنسی دربار فساد جنسی یک بیماری عمومی است که دامن بیشتر پادشاهان مستبد را آلوده کرده است. اما دربارمحمدرضا پهلوی از دو جهت با سلف خود متفاوت بود. محمدرضا شاه برای کاستن از قبح زن بارگی رعایت احکام شرعی را نمیکرد، از سوی دیگر فساد مختص به مردان دربار نبود؛ خواهران، دختران و زن او نیز از این قاعده مستثنا نبودند. 1.شاه : شاه در فساد جنسی بیمبالاتی را به اوج رسانده بود. دربار او دایم محل رفتوآمد فواحش خارجی و معشوقههای داخلی بود. او از دوران جوانی تا اندکی پیش از مرگ، دست از زنبارگی برنداشت؛ حتی لحظاتی که ملت ایران برای سرنگونی او در سرتاسرکشور بسیج شده بودند و در خیابانها، صدای رگبار و مرگ بر شاه در هم پیچیده بود، او در بارگاه خویش، بیاعتنا به واقعیتهای بیرونی به عشقبازی مشغول بود. مسئله مهمی که بر فساد جنسی شاه دامن میزد، فساد اخلاقی خواهرانش اشرف و شمس بود. اشرف و شمس که از نقطهضعف شاه آگاه بودند، «دختران زیبا را به او معرفیمیکردند» و «دختران جوان را به دام» میانداختند و برای محمدرضا به کاخ میآوردند.( فریده دیبا، دخترم فرح، ترجمهی الهه رئیسفیروز، تهران، انتشارات به آفرین، ص 267) شاه، عاشقپیشهای بود که هر لحظه دل به دامن کسی میبست و بیتالمال را بیهیچ دغدغهای هزینهی وصالش میکرد. شاه مدتی عاشق «سوفیا لورن» ستاره معروف سینمای ایتالیایی شده بود و دستور داده بود تا فرح گونههای خود را به شکل او جراحیکند. شاه برای رسیدن به وصال سوفیا لورن، او و همسرش را به ایران دعوت کرد، ولی تنها همسرش، کارلو پونتی به ایران آمد و در ضیافت کاخ شاه شرکت کرد. (همان، ص 98)علم در جای جای خاطرات خود به عیاشیهای شاه و خود اشاره میکند. او نشان میدهد که حتی از آوردن دختران ساده به کاخ نیز خودداری نمیکردند. (اسدالله علم، پیشین، صص627ـ628) 2. فرح: فرح نیز دریک خانواده بیبند و بارتربیت شده بود. معروفترین فساد جنسی فرح، کشف رابطه او با فریدون جوادی بود. «فریدونجوادی از قدیمیترین دوستان ایام تحصیل فرح در پاریس و در واقع اولین دوست او در فرانسه بود».( فریده دیبا، پیشین، ص 461) در مسافرتی که فرح و دوستانش به خجیر در منطقهی جاجرود رفته بودند، فرح با جوادی مشغول معاشقه بود که یکی از سربازان گارد آنها را مشاهده کرد. سرباز چون جرأت اعتراض به فرح را نداشت، به فریدون جوادی اعتراض کرد. این سرباز از لرهای خرمآباد بود و چون متعصب بود، نزد فرماندهاش سرهنگ بیگلری رفت وگفت: «ما خیال میکردیم که از یک زن عفیفه نگهبانی میکنیم و نمیدانستیم که اینطور مسائلی هم در میان است«. سرانجام سرباز را با تهدید و تحبیب و خریدن یک مغازه مرخص کردند.( احمدعلی انصاری، پس از سقوط (سرگذشت خاندان پهلوی در دوران آوارگی)، تهران، مؤسسهی مطالعات و پژوهشهای سیاسی، بیتا، صص90ـ91) 3.اشرف : اشرف در فساد جنسی، گوی سبقت را از تمام درباریان ربوده بود. معروف بود که اشرف از همان دوران قبل از ازدواج با «علیشاه، مهتر و مربی اسبهای سلطنتی»، مراوده برقرار کرده بود که رضاشاه به موضوع پی برد و «علیشاه جوان را در زیر ضربات سهمگین شلاق سیاه» کرد. (فریده دیبا، پیشین، ص 235) فساد جنسی اشرف از دید سازمانهای جاسوسی نیز مخفی نبود. «یکی از گزارشهای سیا در سال 1976 (1355) اعلام داشت که والاحضرت شهرتی افسانهای در فساد مالی و به تور زدن مردان جوان دارد».( ویلیام شوکراس، آخرین سفر شاه، ترجمهی عبدالرضا هوشنگمهدوی، تهران، البرز، 1371،ص249) آقای غلامحسین بیگدلی یکی از افسران بازنشستهی ارتش که در دههی 1320 محافظ اشرف بوده، میگوید: اشرف «با اینکه زن احمد شفیق مصری بود… هرکس که گیرش میآمد، مورد استفادهی شهوانی قرار میداد؛ زن ناپاکی بود؛ انصافاً زن ناپاکیبود».( مصاحبهی بیگدلی با مرکز اسناد انقلاب اسلامی) 4. علم : بیشک علم بعد از شاه فاسدترین عنصر دربار بود. وی بعد از اینکه وزیر دربار شد (1342ـ 1356) در توسعهی فساد دربار نقش مهمی ایفا کرد. خاطرات علم سرتاسر از فساد جنسی خود و شاه خبر میدهد. همهی نزدیکان دربار بر دلالی علم شهادت دادهاند تا جایی که بسیاری از آنها فساد شاه را به گردن علم گذاشتهاند. علم حتی برای شاه خانهای در بیرون از کاخ تهیه کرده بود و شاه را برای فساد به آنجا میبرد. علم در جای جای خاطراتش سخن از ملاقات با معشوقههایش میراند. (ر.ک: اسدالله علم، پیشین، ج2، ص 48، 168، 173، 198، 229، 251) نکتهای که بیش از هر چیز تأسفبار است این بود که علم، دربار شاهنشاهی ایران را به صورت فاحشهخانهای بینالمللی درآورده بود. هرگاه سران فاسد رژیمهای دیگر، هوس عیاشی میکردند به دربار ایران میآمدند. هرگاه سلطان قابوس برای عیاشی به ایران میآمد، شاه برای ضیافت رسمی وی برنامهریزی میکرد، علم به او تذکر داد: «او بدون همسرش اینجا آمده فقط بدین منظور که کمی به خودش برسد».( اسدالله علم، پیشین، ج2، صص791ـ792) سایر درباریان نیز در فساد جنسی تابع فرهنگ غالب دربار بودند. ملکهی مادر با اینکه سالهایی از عمرش گذشته بود، دست از رابطه با مردان برنمیداشت. او بعد از مرگ رضاشاه «تعدادی زیاد دوست پسر» داشت. شمس پهلوی گرچه از لحاظ جنسی به بیپروایی اشرف نبود؛ ولی وی نیز از فریدونجم طلاق گرفت و عاشق یک ویالون زن کابارههای تهران به نام مهرداد مینباشیان شد. فاطمه پهلوی نیز به دلیل ارتباط با رضا قطبی موجب به هم خوردن زندگی رضا قطبی شد. (فریده دیبا، پیشین، صص279ـ280) شهناز، دختر بزرگ شاه هم که ازدواجهای متعدد انجام داد، در مسائل جنسی خیلی بیتکلف بود. فرحناز، دختر دیگر شاه که تازه به سن جوانی پا نهاده بود، این خصلت را از پدر بهارث برده بود. رضا، ولیعهد ایران نیز با اینکه تازه به سن بلوغ رسیده بود، ولی از همان ابتدا به فساد روی آورد. بعد از رونق کیش یک هواپیمای کنکورد اجاره شده بود و «از فرانسه چند نفر خانم برای خوشگذرانی رضا پهلوی و همکلاسیهایش میآورد».( علی شهبازی، محافظ شاه (خاطرات علی شهبازی)، تهران، اهل قلم، 1377، ص289) اعمال شیطانی دربار دربار شاه از هیچ گناهی رویگردان نبود. دربار، بیاعتنا به ارزشهای دینی مردم ایران بیمهابا دست به هر پلشتی و پلیدی میزد. مشروبخواری، قماربازی، سگبازی، استعمال موادمخدر، عیاشی و خوشگذرانیهای غیر شرعی جزئی از رفتار دربار شده بود. بدیهی است که این گونه اعمال، دربار را در نزد مردم در حد یک گروه بیمقدار، پست و فاسد جلوه میداد و مشروعیت آنها را به شدت زیر سؤال میبرد. شاه و ملکه نه تنها خود به مشروبخواری معتاد بودند، بلکه فرزندان کوچک و غیربالغشان را نیز به این گناه آلوده میکردند. (اسدالله علم، پیشین، ج1، ص 419) هویدا، نخستوزیر، معمولاً در جلسات عیاشی چنان در خوردن مشروب زیادهروی میکرد که گاه بدمستیهایش او را ملعبهی دیگران قرار میداد و شأن کشور را نیز پایین میآورد. انواع قمار در دربار پهلوی به شکل یک تفریح روزمره درآمده بود؛ اما در دربار هیچ کس در قماربازی به پای اشرف و شاه نمیرسید. نقش اشرف در قماربازی دربار، نقش یک تشویقکننده بود و حتی «محمدرضا را به مجالس قمارش دعوت میکرد و سپس او را تشویق و تحریک میکرد» (حسین فردوست، ظهور و سقوط پهلوی ، تهران : کیهان، ص 236) شاه نیز به شدت به قمار معتاد شده بود. او همیشه بعد از ناهار به قمار میپرداخت.شبها هم اگر به فسادهای دیگر مشغول نمیشد، رو به قمار میآورد. (فریده دیبا، پیشین، ص 98) قماربازی دربار شاهنشاهی تا اعماق ارکان نظام نفوذ کرده بود. علم، وزیر دربار چندین کازینو در ایران تأسیس کردکه مهمترین آنها کازینوی بزرگ کیش بود. (فریدون هویدا، سقوط شاه، ترجمهی ح. الف. مهران، تهران، اطلاعات، 1365، ص 126) دربار پهلوی با همهی شعارهای مبارزه با مواد مخدر، خود به آن آلوده بود. شاید کسی باور نکند که رضاشاه با آن همه خشونت و وحشتی که از خود باقی گذاشته است، به مواد مخدر معتاد بوده است. محمودرضا نیز به تریاک معتاد شده بود. البته محمدرضا نیز وارث خوبی برای پدر بود؛ گرچه در اوایل جوانی معتاد نشد و فقط «بعضی شبها بساط تریاک پهن» میکرد و با معشوقههایش بستی میزد، ولی همنشینی با رفیق بد او را معتاد کرد«محمدرضا اواخر سال 1355 به بعد که درد ناشی از سرطان به او فشار میآورد، به توصیهی دولو به تریاک روی آورد».( فریده دیبا، پیشین، ص 146) از سوی دیگر خوشگذرانیها، عیاشیها، مجالس رقص و آواز، بیوقفه در دربار ادامه داشت. مهمانیهای پرلهو و لعب دربار بیشتر به افسانهها و داستانهای هزارویکشب شباهت داشت. شب که فرا میرسید «زندگی شبانه و خصوصی آنها شروع میشد». شاه در زمستانها معمولاً در کاخ نیاوران به سر میبرد و تابستانها غیر از ایامی که به شمال میرفت به کاخ اختصاصی سعدآباد میرفت و معمولاً کمتر شبی بود که گذران شبانه در کاخ اختصاصی توأم با یک برنامهی سرگرمکننده نباشد. عیاشیهای ملکهی مادر زیربناییتر بود؛ چراکه او دربارهی دنیا اعتقادی فیلسوفانه داشت. به قول خودش: «بنده معتقد هستم دو روز عمر را انسان باید در خوشی و با سرخوشی بگذراند. در دنیا آنقدر وسایل کامجویی و لذت بردن هست که عمر انسان کفاف استفاده از آنها را نمیدهد و انسان تا به خودش بیاید همهی اعضا و جوارحش ازکار افتاده» است؛ (تاجالملوک آیرملو، خاطرات ملکه پهلوی، تهران، انتشارات به آفرین، 1380،ص354) دربار پهلوی، دربار عیاشان بود و خاندان سلطنت لحظهای از کامجویی غفلت نمیکردند. شاه و خانوادهاش هر سال ایام تعطیلات نوروز را گاه تا چهلروز در آمریکا به خوشگذرانی میپرداختند و پس از ساختن جزیرهی کیش، ایام نوروز را در این جزیره سپری میکردند. شاه «همه ساله تعطیلات تابستانی را در نوشهر میگذراند»( احمدعلی انصاری، پیشین، ص 142) و تعطیلات زمستانی خود را که از اواسط دی ماه تا اوایل اسفند به طول میانجامید در سوئیس میگذراند. فساد مالی دربار یکی از عوامل بیاعتمادی مضاعف مردم نسبت به خاندان پهلوی، فساد مالی آنها بود. بیشک بخشی از تظاهرات مردم ایران در سال 1357 در اعتراض به فساد مالی رژیم بود. مردم وقتی اختلاف خود را با اشرافیت درباری میدیدند به فریاد میآمدند. شاه در مهر 1357 دستور داد تا خانوادهی سلطنتی در معاملات دخالت نکنند و این خود نشانهی فساد مالی دربار و ناخشنودی مردم بود. دولت هر سال معادل پانزده میلیون دلار بودجه در اختیار وزارت دربار قرار میداد و تمامی آن صرف خوشگذرانیهای خانوادهی شاه میشد؛ البته این غیر از بودجهی سری دولت بود که به دستور شاه به مصرف ولخرجیهای بیمورد میرسید. فساد مالی دربار پهلوی در اشکال مختلف، تکاثر، تجمل، حیف و میل، قاچاق، حاتمبخشیهای بیمورد و رانتخواری بروز میکرد. خاندان پهلوی به دلیل فقر خانوادگی، عقدهای سیرناشدنی در جمع ثروت داشتند. رضاخان با رسیدن به قدرت شروع به جمعآوری ثروت کرد. با زور و قلدری، املاک مردم را در مقابل بهای اندکی تملک میکرد. قبل از اینکه درآمد نفتی ایران زیاد شود، محمدرضا مانند پدرش به تملک اراضی میپرداخت. پس از آنکه قیمت نفت به شکل سرسامآوری بالا رفت، شاه به بهانههای مختلف، هر روز بر ثروت خود میافزود. شاه در سال 1337 برای عادی جلوهدادن فعالیتهای اقتصادی به پیشنهاد علم، سازمانی اقتصادی را تحت عنوان «بنیاد پهلوی» تأسیس کرد. بنیاد پهلوی ظاهراً یک بنیاد خیریه بود و چند کار هم مانند،کمک هزینه به دانشجویان خارج از کشور، احداث چند خانهی مسکونی برای معلولان، تأمین پوشاک و اطعام فقرا انجام میداد؛ ولی در واقع همهی اینها ظاهرسازی برای پوشش دادن به اقدامات اقتصادی شاه و خانوادهی وی بود. بنیاد با سرمایهگذاری در کارخانجات سیمان، قند، بیمه، بانک، کشتیرانی، هتلسازی، خانهسازی، کازینوهای قماربازی و کابارهها سود سرشاری را عاید خانوادهی پهلوی نمود.( مینو صمیمی، پشت پردهی تخت طاووس، ترجمهی دکتر حسین ابوترابیان، تهران، اطلاعات، 1371، ص 196) بنیاد پهلوی از موقعیت خود استفاده میکرد و با تمام امکانات به سفتهبازی و تجارت مشغول بود. بارها زمینهای زراعتی بسیاری را به نفع این بنیاد، ملی اعلام کردند و با ساختن ساختمانهای لوکس و فروش آن به وزارتخانهها، سرمایههای زیادی را بهدست میآوردند.( ژان لوروریه و احمد نراقی، ایران بر ضد شاه، ترجمه مهدی نراقی، انتشارات امیرکبیر، 1358، ص 140) بنیاد پهلوی سه هدف اساسی را دنبال میکرد: «1ـ یافتن منابع مالی برای شرکت تجاری متعلق به شاه؛ 2 ـ کنترل اقتصاد کشور از طریق سرمایهگذاری در زمینههای مختلف؛ 3 ـ حمایت مالی از افراد وفادار به سلطنت». 1.ولخرجی ـ شاه و درباریان با مسافرتهای پرخرج به داخل و خارج از کشور هزینهی سرسامآوری را به بودجهی کشور تحمیل میکردند. دختران شاه به سفارتخانهها دستور میدادند تا از همسرانشان با بودجهی کشور پذیرایی کنند. در سال 1348 که درآمد عمومی ایران حدود یک میلیارد دلار بوده است، شاه، دویست هزار دلار خرج یک مسافرت به آمریکا نمود(اسدالله علم، پیشین، ص 415) و با گران شدن نفت در دههی 1350، هزینهی این مسافرتها به دهها برابر افزایش یافت. فریده دیبا، که هیچامتیازی نداشت جز مادرزن شاه بودن، پیدرپی به مسافرت خارج از کشور میرفت و وزارت دربار موظف بود، مخارج سفر او را تأمین کند. در یک سفر بیهودهی خانم دیبا، علم از شاه پرسید چقدر هزینهی سفر در اختیار او قرار دهم، شاه گفت: «هر قدر میخواهد، شاید این کار سبب شود دهانش را ببندد».( همان، ج2، ص 542) اشرف در تحمیل هزینهی سفر به دولت، گوی سبقت را از همگان ربوده بود. طبق اسناد منتشر شده، هزینههای اشرف در مسافرتهایش به خارج، حرکتی تصاعدی داشته است. شاه و درباریان او با دست و دلبازی بیحد و حصر خود، بیتالمال را به کسانی میبخشیدند که هرگز سزاوار نبودند. ولخرجی از اموال ملت در دربار شاه یک فرهنگ و افتخار شده بود. یکی از اعضای خانوادهی سلطنتی مبلغ پنجمیلیون دلار از بانک فرست نشنالسیتی نیویورک قرض کرده بود، اما از پرداخت آن خودداری میکرد. شاه به علم دستور داد به او تلگراف بزند و بگوید بعد از پرداخت بدهکاریهایشان «هرقدر دلشان میخواهد ولخرجی کنند».( همان، ص 824) شاه به دلیل تعصب نسبت به نظام سلطنتی، هر پادشاهی که در کشورش سرنگون میشد، از اموال ملت ایران به او حاتمبخشی میکرد. پس از سرنگونی پادشاه افغانستان، محمدرضا دستور داد، ماهیانه دههزار دلار از بودجهی سرّی دولت به وی پرداخت شود. شاه پس از چندی، دستور خرید اتومبیل لیموزین برای پادشاه افغانستان و دستور مستمری دیگری برای همسر پادشاه افغانستان را صادر کرد.( همان، ص 770) پس از چندی، دربار ایران مرکز رفت و آمد پادشاهان مخلوع برای پر کردن جیبشان گردید. 2.تشریفات و تجملات ـ تجملگرایی از آثار و نتایج سرمایهداری است؛ خصوصاً اگر سرمایهداران از نوکیسهگان باشند، تجملات، بیشتر تجلی پیدا میکند؛ زیرا رفتار نوکیسهگان از یک عقدهی روانی هم حکایت میکند. دربار پهلوی پر از گدازادگان نوکیسهای بود که بیهیچ زحمتی وارث سرمایهای بیحساب شده بودند و سرمایهی کشور را ملک خود تلقی میکردند. تجلی تشریفات بیشتر در جشنها تبلور پیدا میکرد. جشنهای عروسی، جشنهای شاهنشاهی و 2500 ساله اوج تجملگرایی دربار پهلوی بود. محمدرضا سهمرتبه جشن عروسی گرفت و در هر سه بار برای اشباع تجملگرایی خود بودجهی هنگفتی از کشور را به مصرف رساند.( حسین مکی، تاریخ بیست سالهی ایران، ج6، تهران، انتشارات علمی، ص 447) رژیم شاه برای مشروع جلوهدادن مراسم پر زرق و برق عروسی به وسیلهی نویسندگان چاپلوس به داستانسرایی میپرداخت تا نشان دهد در دربار هخامنشیان نیز جشنهای عروسی مجلل برقرار میشده است. تجملات و زرقوبرقهای شاهانه به جشن عروسی ختم نمیشد. شاه و فرح در مراسم تاجگذاری و جشنهای 2500 سالهی شاهنشاهی با تاج و نیمتاج طلا مزین به یاقوت و زمرد و لباسهای پرزرق و برق چشم دنیا را خیره کردند. دولت مردان موظف بودند که هنگام حضور شاه لباسهای زربفت تجملاتی که یادآور شوالیههای قرن پانزدهم انگلیس بود، بپوشند. شاید باورکردنی نباشد که حتی دستگیرهها و داشبورد اتومبیلهای شاه نیز از طلا ساخته شده بود،تا مناسب دربار افسانهای شاه باشد.(مینو صمیمی، پشت پردهی تخت طاووس، ص 88) شاید هیچ قوم غالبی با اموال مردم شکستخورده مانند دربار پهلوی با بیتالمال رفتار نکرده است. انواع و اقسام ریخت و پاشهایی که در تاریخ بیسابقه یا کمسابقه بود. بودجهی کلان وزارت دربار تنها به مصرف تشریفات زن و بچه، مشروب، تفریح وخورد و خوراک یک خانواده میرسید و مقادیر معتنابهی ارز، هزینهی ولخرجیهای خانوادهی شاه میشد. 3.رانت خواریـ استفادههای انحصاری درباریان از امکانات، معاملات، صنایع و وامها، به خاطر موقعیت آنان یا رشوهخواری از صاحبان سرمایه به خاطر وساطت و سفارشات، یکی از راههای سوءاستفادهی درباریان در کسب ثروت بود. نزدیکان دربار تحت پوششهای مختلف به ثروتاندوزی انحصاری میپرداختند. یکی از این پوششها، نمایندگی بود. «دوستان نزدیک شاه خود را نمایندهی شرکتهای مختلف خارجی کرده و اصرار داشتد که بدون دخالت آنان هیچ کاری انجام نمیگیرد و هیچ قراردادی امضا نمیشود. در واقع در حدود پنج شش نمایندهی عالی با کمک 25 تا سی نمایندهی جزء، عملاً مسیر اقتصادی کشور را تعیین میکردند».(ویلیام شوکراس، پیشین، ص 243) ناکارآمدی ساختار اقتصادی کشور یکی از عوامل عمدهی فساد دربار بود. مجریان طرحهای دولتی برای حل مشکلات خود دست به پرداخت رشوه میزدند و این «فساد چنان بالا گرفت که بسیاری از مقامات بالای دولتی و بدتر از همه اعضای خانوادهی سلطنتی را هم آلوده ساخت».(ویلیام سولیوان، پیشین، ص 66) برادران شاه نیز هر کدام از راه رانتخواری و گرفتن سهام به دلیل موقعیت خود و واسطهگری در قراردادهای دولتی با شرکتهای خارجی، صاحب ثروتی کلان شدند. 4. قاچاق مواد مخدرـ درباریان شاه ایران در قاچاق مواد مخدر نیز دست داشتند. معروفترین قاچاقچیان دربار عبارت بودند از: اشرف، دکتر عبدالکریم ایادی پزشک مخصوص شاه و هوشنگ دولوی قاجار. ایادی و دولو «دهها هزار کیلو تریاک وارد مملکت میکردند و کسی را هم جرأت حرفزدن نبود. حتی مأمورین انتظامی از کامیونهای حامل تریاک قاچاق باند دکتر ایادی و هوشنگ دولو» حفاظت میکردند.( علی شهبازی، پیشین، ص 210) اشرف نیز در قاچاق مواد مخدر شهرت جهانی یافته بود. فردوست معتقد است»اشرف قاچاقچی بینالمللی و به طور مسجل عضو مافیای آمریکا» بود. فردوست بهعنوان مسئول دفتر ویژهی اطلاعات مدعی است که اشرف «هر جا که میرفت در یکی از چمدانهایش هروئین حمل میکرد و کسی جرأت نمیکرد آن را بازرسی کند». وقتی فردوست موضوع را به اطلاع محمدرضا رساند، محمدرضا گفت: «به او بگویید این کار را نکند». وقتی محمدرضا خود جرأت عکسالعمل نداشت، فردوست چه میتوانست انجام دهد؟(حسین فردوست، پیشین، ص 237) فساد سیاسی رژیم شاه استبداد و وابستگی از عناصر تشکیل دهندهی ماهیت رژیم محمدرضا بود. فقدان مشروعیت، ریشهی اصلی فساد سیاسی دربار پهلوی بود که رژیم همواره از آن در رنج بود. تزلزل ناشی از فقدان مشروعیت، شاه را به مستبدی سرکوبگر، قدرت طلب و وابسته تبدیل کرده بود. شاه با ابزاری کردن تمام نهادهای دولت، مجلس، دادگستری و قانون اساسی، همه چیز را درخدمت منافع شخصی و ماندگاری رژیمش قرار داده بود. به همین دلیل ابتکار عمل را از کارگزاران رژیم سلب و همهی آنها را به مهرههای بیاراده و چاپلوس تبدیل کرده بود. از سوی دیگر، مردم چون خود را بیتأثیر در نظامسیاسی و تصمیمگیری میدانستند، خود را از هر گونه مسئولیتپذیری مبرا و هر روز فاصلهی خود را با رژیم بیشتر میکردند. شاه همهی تلاش خویش را به کار میبرد تا با ایجاد یا تقویت نهادهای امنیتی، رژیم همواره در معرض خطر خود را، ثبات بخشد؛ اما نهادهای سرکوبگر وی نه تنها عامل ثبات رژیمش نشدند، بلکه با دامن زدن بر فساد مزمن سیاسی، عامل تزلزل آن گشتند. شاه به دلیل فقدان پایگاه مردمی، ناچار به دنبال تکیهگاهی در خارج از مرزها میگشت و سرانجام همین سیاست، او را به عنصری وابسته به غرب تبدیل کرد که خود عاملی در سقوط رژیمش گردید. استبدادـ حکومتهای استبدادی دارای دو مشخصه هستند: یکی قدرت مطلقهی فرمانروا و دیگری مشارکت نداشتن مردم در برنامهریزی، تصمیمگیری و اجرا. رژیم محمدرضا از هر دو مشخصه، به نحو کاملی برخوردار بود. اینها تنها قطره ای از دریای منجلاب فساد رژیم پهلوی است با این وجود جای تعجب است که برخی به دنبال تقدس زایی و تطهیر چهره چنین رژیمی هستند. ج. سرسپردگی و وابستگی به غرب و بیگانگان و از بین رفتن استقلال کشور یکی از دلایل مخالفت حضرت امام با شاه ، نفوذ استعمار و سلطه گری آن ها بر ملت مسلمان ایران و وابستگی شاه ابه آنان بود . حضرت امام فرمودند: « در عصر ما، ملت ما یافت که شاه به واسطۀ پیوندی که با غرب، مخصوصاً با امریکا دارد و همین طور با شرق، تمام مخازن ما را به باد داده است؛ بلکه نیروهای انسانی ما را نیز به هدر داده است؛ و فهمیدند جنایات فوق العاده ای که مرتکب می شود، به واسطۀ پیوندی است که شاه با ابر قدرت ها دارد. از این جهت، ملت ما بپا خاست و سایر ممالک، از جمله ممالک اسلامی نیز به این حقیقت تلخ توجه پیدا کردند.»(صحیفه امام ،ج 5، ص 405 ) در جای دیگر می فرمایند: « یکی از جهاتی که ما را در مقابل شاه قرار داده است، کمک او به اسرائیل است. من همیشه در مطالبم گفته ام که شاه از همان اول که اسرائیل به وجود آمد با او همکاری کرده است و وقتی که جنگ بین اسرائیل و مسلمانان به اوج خود رسیده بود، شاه همچنان نفت مسلمین را غصب کرده و به اسرائیل می داد و این امر، خود از عوامل مخالفت من با شاه بوده است.»( همان، ص 187) در یکی از مصاحبه ها خبرنگار از امام پرسید که، چرا شما از زمان برکناری مصدق تاکنون اعمال امریکا را متهم می کنید. آیا دلیل هم دارید؟ امام بدین مضمون فرمودند: «سالیان دراز است که امریکا برخلاف همه موازین بین المللی و انسانی، در امور داخلی کشور ایران دخالت مستقیم دارد. به طوری که امروز می بینیم، وقتی که شاه در پرتگاه سقوط قرار گرفته و ملت ایران برای به دست گرفتن سرنوشت خود بپا خاسته است، مستقیماً رئیس جمهور امریکا و نیز بعضی از سایر مقامات عالی رتبه امریکایی رسماً دخالت می کنند و علی رغم اراده قاطع ملت ایران، اعلام می کنند که ما از شاه حمایت می کنیم و باید حمایت بکنیم؛ چون بهترین دولت و حافظ منافع ما در منطقه است. در سالیان دراز می بینیم که اکثر، بلکه تمامی سیاست های شاه در زمینه های مختلف در جهت تأمین هر چه بیشتر منافع امریکا و هم دستان امریکا بوده است. کشاورزی ایران را به نفع امریکا نابود کرده است، مخازن زیرزمینی و مخصوصاً نفت را به غارت امریکا داده است و ایران را با پول نفت، انبار اسلحه ساخته است.» (همان، ص 174) د.ماهیت ضد سلطه جویانه و ظلم ستیزانه مکتب تشیع از دلایل اصلی مقابله حضرت امام با شاه و رژیم پهلوی ، مکتب ظلم ستیز تشیع بود که سکوت در برابر ظلم و ستم را جایز ندانسته و ایستادگی در برابر آن را از همگان به ویژه علما مطالبه می کرد . حضرت امام در این باره فرمودند: «اما این که چرا امروز تمامی علمای مذهبی علیه رژیم شاه و دولت های او قیام کرده اند، بسیار واضح است. امام علی علیه السلام می گوید: «خداوند از دانشمندان پیمان گرفته است که بر سیری ستمگر و گرسنگی مظلوم سکوت نکنند.» و این شاه ستمگر و دار و دستۀ اوست که با همۀ فقر طاقت فرسای مردم ما، میلیاردها دلار ثروت کشور را به خود اختصاص داده است و نیز «اگر بدعت ها در دین ظاهر شود بر علما است که دانش خود را آشکار کنند»، . . . این شاه است که با انواع دروغ ها و حیله ها هم دین خدا را تحریف کرده و خواسته های شیطانی خود و اربابانش را به عنوان قوانین منطبق با اسلام، بر ملت مظلوم ایران تحمیل می کند، و هم حقایق و واقعیات را وارونه جلوه می دهد. بر علمای دینی و مذهبی است که چهرۀ واقعی او را به ملت معرفی کنند.» (همان، ص 389 ـ 390) حرکت امام در مبارزه با رژیم شاه در راستای تفکر ناب شیعی بود که هر حکومتی را به جز حکومت معصوم و حکومتی که مأذون از سوی ایشان باشد را مصداق حکومت جور دانسته و مظهر طاغوت می داند .مبارزه حضرت امام به منظور کنار زدن حکومت جور و فساد شاه و برپایی حکومتی در راستای تحقق احکام اسلامی بود . ایشان در این باره « اگر چنانچه فقیه در کار نباشد، ولایت فقیه در کار نباشد، طاغوت است…، اگر با امر خدا نباشد، رئیس جمهور با نصب فقیه نباشد، غیر مشروع است. وقتی غیر مشروع شد، طاغوت است…، طاغوت وقتی از بین می رود که به امر خدای تبارک و تعالی یک کسی نصب بشود.(همان، ج 10، ص 221)