حسین علیه السلام، کلمه ماندگار خدا
امام حسین علیه السلام در آیات قرآن
عدنانیان گفته اند: هر صدایی که از دهان آدمی برون آید و معنایی را به همراه خود آورد به آن کلمه گویند، گویا کلمه آن صدایی است که دست آدمی را گرفته و به سوی معنایی هدایت میکند. یعنی کلمه عنوان معناست.
گاه باشد که کلمه معنا را تمام نماید و هر چه مخاطب از آن طلبیده بود در منظر دیدگانش نهد. دقیقاً مانند شعر ابن مالک اندلسی که گفت: «و کلمة بها کلام قدیوءم» یعنی چه بسا کلمه، مانند کلام درآید، چرا که خصوصیت کلام آن است که مخاطب در برابرش سکوت نماید. بنابراین باز هم باید گفت: کلمه عنوان تمام معناست.
حضرت باری، تبارک و تعالی در آیه 45 سوره آل عمران خطاب به مریم صدیقه (سلام الله علیها) فرموده است: «یا مَرْیمُ إِنَّ اللَّهَ یبَشِّرُکِ بِکَلِمَةٍ مِنْهُ اسْمُهُ الْمَسِیحُ عِیسَى ابْنُ مَرْیمَ وَجِیهًا فِی الدُّنْیا وَالْآخِرَةِ وَمِنَ الْمُقَرَّبِینَ» ای مریم خداوند تو را به کلمه ای از جانب خود، که نامش عیسی بن مریم است مژده می دهد ، او در دنیا و آخرت آبرومند است و از مقربان درگاه الهی.
منظور از «کلمات» در آیه شریفه 37 سوره بقره، نفوس مطهره اصحاب کساء و ارباب خمسه طاهره بوده اند که نوگل این بوستان محمدی حضرت سید الشهداء علیه السلام است و فخر رازی که از مفسرین اهل سنت است نیز منظور از کلمات را در آیه شریفه پیامبر و اهل بیت او می داند.
گویا حضرت مسیح کلمه ای است از سوی خداوند، از آن رو که عنوانی است برای حق جلّ و علا و دست آویزی است برای رسیدن به الله همانگونه که در آیه 171 سوره نساء نیز میفرماید: « إِنَّمَا الْمَسِیحُ عِیسَى ابْنُ مَرْیمَ رَسُولُ اللَّهِ وَکَلِمَتُهُ أَلْقَاهَا إِلَى مَرْیمَ وَرُوحٌ مِنْهُ » مسیح؛ عیسی بن مریم فقط فرستاده خدا، و کلمه اوست، که او را به (سوی) مریم (افکند و) القا نمود؛ و روحی (شایسته) از طرف او بود.
شایان ذکر است که یادکرد حضرت مسیح به عنوان کلمه در آیه گذشته سوره آل عمران، آن هم به صورت نکره و مبهم نشانگر آن است که مسیح کلمه ای است در میان کلمات خداوند و چه بسا کلمات دیگر در مقام و رتبت، پیشتر از حضرت مسیح باشند و شاید مسیح بخشی از حقیقت باشد و تمام حق را در کلمات دیگری باید یافت .
افزون بر آنچه که در آیات پیشین گذشت در آیه 39 سوره مبارکه آل عمران چنین آمده است: «در حالی که زکریا در محراب نماز ایستاده بود، فرشتگان او را ندا در دادند که خداوند تو را به ولادت یحیی که «مصدقا بکلمة من الله» است مژده می دهد»،که منظور از «کلمه» حضرت مسیح است و قرائنی بر این ادعا موجود است؛ از جمله آنکه حضرت یحیی، که مانند سیدالشهداء با لب تشنه سر از بدن مبارکش جدا ساختند و با سیدالشهداء در مناقبی چند شباهت داشت، پیش از مسیح به دنیا آمده و بر پیامبری و ظهور حضرت عیسی مسیح بشارت داده بود.
پس آنچه از آیات گذشته به دست می آید آن است که منظور از کلمه در قرآن می تواند نفس انسانی شریف و مبارک باشد؛چون حضرت عیسی بن مریم.
یاد کرد جناب عیسی در قرآن با وصف کلمه به صورت مبهم و نکره حاکی از این امر است که کلمات دیگری در قرآن موجود است که آنان نیز نفوس مبارکه ای هستند رمزگونه، که شناخت آنان معرفت ویژه تری می طلبد که شاید بتوان در تفسیر آیات و اخذ تأویلات آن از سوی ارباب عصمت و نفس گرامی پیامبر رحمت “صلوات الله علیه” به آن دریا حقیقت رسید .
از این رو نگارنده آیات قرآنی که در آن ماده «کلم» به کار رفته بود را از نظر گذرانید؛ برخی به معنای اصلی آن آمده بود که همان سخن گفتن است مانند آیه 253 سوره مبارکه بقره « تِلْکَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ مِنْهُمْ مَنْ کَلَّمَ اللَّهُ » یعنی: برخی از رسولان را بر برخی دیگر برتری دادیم از آنان کسی بود که خدا با او سخن گفت.
یا آیه 41 سوره آل عمران: « قَالَ رَبِّ اجْعَلْ لِی آیةً قَالَ آیتُکَ أَلَّا تُکَلِّمَ النَّاسَ ثَلَاثَةَ أَیامٍ إِلَّا رَمْزًا » (زکریا) عرض کرد: «پروردگارا! نشانهای برای من قرار ده!» گفت: «نشانه تو آن است که سه روز، جز به اشاره و رمز، با مردم سخن نخواهی گفت. (و زبان تو، بدون هیچ علت ظاهری، برای گفتگو با مردم از کار میافتد.)
آنچه در اینگونه احادیث از لحاظِ تطبیق کلمات بر ذوات قدسی اهلبیت عصمت(علیهمالسلام) وارد شده، از سنخ بیان مصداق است، نه تفسیر مفهوم.
در برخی آیات، کلمه، معنای دیگری را داراست : مثلاَ سوره یونس «وَیحِقُّ اللَّهُ الْحَقَّ بِکَلِمَاتِهِ وَلَوْ کَرِهَ الْمُجْرِمُونَ»(یونس/82) (او حق را به وعده خویش، تحقق میبخشد؛ هر چند مجرمان کراهت داشته باشند!)
مشابه همین در آیه شریفه 119 سوره هود آمده است « … وَتَمَّتْ کَلِمَةُ رَبِّکَ لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِینَ(… و فرمان پروردگارت قطعی شده که: جهنم را از همه (سرکشان و طاغیان) جن و انس پر خواهم کرد!)
در آیه شریفه 109 سوره کهف آمده است « قُلْ لَوْ کَانَ الْبَحْرُ مِدَادًا لِکَلِمَاتِ رَبِّی لَنَفِدَ الْبَحْرُ قَبْلَ أَنْ تَنْفَدَ کَلِمَاتُ رَبِّی وَلَوْ جِئْنَا بِمِثْلِهِ مَدَدًا بگو: «اگر دریاها برای (نوشتن) کلمات پروردگارم مرکب شود، دریاها پایان میگیرد. پیش از آنکه کلمات پروردگارم پایان یابد؛ هر چند همانند آن (دریاها) را کمک آن قرار دهیم!»
همانگونه که ملاحظه می نمایید کلمات در اینجا آفریدگان و مخلوقاتی هستند که قادر متعال آفریده اند و البته تفسیر دیگری نیز برای این آیات آمده که در آخر مقال بدان اشارت رفته است.
مشابه این آیه، آیه شریفه 27 سوره لقمان است که می فرماید «ولو انما فی الارض من شجره، قلام و البحر یمده من بعده سبعه البحر مانفدت کلمات الله ان الله عزیر حکیم» و این آیه نیز مانند آیه پیشین برای آن تفسیر دیگری است.
تا آنجا که برخی از محققین 9 معنا برای آن ذکر کرده اند مانند روح، توحید، اعتقاد قلبی، شرایع و احکام، یقین، معرفت و…
همانگونه که ملاحظه می نمایید «کلمه» در قرآن شریف به معانی متفاوتی آمده است. اما “فقه اللغة” اقتضا می کند که آنان در یک امر با یکدیگر مشارکت داشته باشند، مشابه این مشارکت را در ماده «جن» می بینیم که یک نحوه پنهان بودن در همه آنها موجود است مثلاً جن (پری) چهره ای پنهان دارد یا مجنون به کسی اطلاق می شود که عقل در وجودش پنهان است یا جنت (بهشت) به باغی گفته می شود که پنهان از دیدگان اهل دنیاست و جان و روح که قابل رؤیت نیست.
به نظر می رسد آنچه می تواند وجه مشترک همه معانی کلمه باشد همان معنای گفتگوست. یعنی همه این کلمات چه آنهایی که در معنای نفوس شریفه انسانی به کار رفته اند و چه آنانی که به معنای وعید آمده اند و چه آنهایی که عظمت وجود را به خود همراه دارند همه و همه حکایت هایی از خدا دارند.
اما در این میان آنچه در کلمه حایز اهمیت است کلمه بودن نفوس مبارکه انسانی است که نمونه آن را به نحوی که بازگو کردیم در قرآن در مورد حضرت عیسی ملاحظه نمودیم.
اما روایات اهل بیت علیهم السلام که راسخون در علم هستند و تنها ایشان هستند که می توانند قرآن را تفسیر و تأویل نمایند، خبر از اطلاق برخی از کلمات و کلمه در قرآن بر برخی از نفوس مبارکه انسانی دارد که صد البته کشف رمزی است از قرآن که هر که به آن چنگ زند به مقام محمود در دنیا و آخرت خواهد رسید.
نخستین آیه ای که در آن کلمات را به نفوس مطهره تأویل نموده است آیه 37 سوره بقره است که می فرماید «فتلقی آدم من ربه کلمات فتاب علیه الله هو التواب الرحیم» یعنی پس آدم از پروردگارش کلماتی را دریافت داشت و به وسیله آنها توبه کرد و خداوند توبه او را بپذیرفت چرا که خداوند توبه پذیر و مهربان است.
صاحب کتاب کشف الغمه، الخصائص الحسنیه، و الدرااثمین که علامه مجلسی ره در کتاب بحارالانوار از آن ها نقل می نماید گفته اند: چون خدای متعال اراده نمود که توبه آدم را بپذیرد، آدم بر فراز جبل الرحمة بود که پرده از جلوی چشمان او برداشته شد و در (پهنای) عرش، اسامی پنج تن آل عبا را مشاهده نمود و آن اسامی را بر زبان راند و از جبرائیل پرسید اینان چه کسانی هستند؟
جبرائیل آنها را معرفی کرد و سپس گفت خدا را به این اسامی بخوان تا توبه ات را بپذیرد و آدم پرسید چگونه بخوانم. جبرائیل گفت بگو یا حمید بحق محمد، یا علی بحق علی، یا فاطر بحق فاطمه یا محسن بحق الحسن، و یا قدیم الاحسان بحق الحسین.
وقتی جبرئیل نام حسین علیه السلام را برد قلب آدم شکست و اشکش جاری شد، گفت برادرم جبرائیل چرا هنگامی که نام پنجم را بر زبان جاری می ساختم قلبم شکست و اشکم جاری شد؟
جبرئیل گفت: برای این فرزندت مصیبتی روی دهد که (همه) مصائب نزد آن کوچک و حقیرند.
مرحوم علامه می فرماید ضمیر فاعلی مستتر در جعل به الله برمی گردد و ضمیر مفعولی بارز به برائت (و دوری از غیر خدا) که ابراهیم از آن سخن گفته بود و معنایش نفی خدایان است اما حضرت باقر سلام الله علیه می فرماید (این کلمه باقیه که همان توحید است) در فرزندان حسین (علیه السلام)قرار دارد که «ینتقل من ولد الی ولا ولاترجع من اخ ولاهم» منظور اینکه امامت در نسل او از فرزندی به فرزند دیگر می رسد و به برادر و عمو باز نمی گردد.
آدم گفت: آن مصائب چگونه اند؟
قال: یقتل عطشانا غریباً وحیداً فریداً گفت که فرزندت را می کشند در حالی که تشنه کام است و بی کس و تنها نه او را ناصری هست و نه کمک کننده ای ای آدم اگر او را ببینی در آن روز که از فرط تشنه کامی و از فقدان یاری دهنده ولی خدا شکایت می کند تا آنکه آسمان در جلوی دیدگانش تیره و تار گردد، پس هیچکس او را یاری ندهد جز با شمشیر که او را از قفا سر ببرند و اموالش را غارت نمایند و سرانشان را بر فراز نی ها از این دیار به دیاری دیگری ببرند در حالی که زنانشان در جلوی سرهای مطهر باشند، (بله) و اینچنین در علم خداوندی این حادثه بزرگ رقم خورده است.
همانگونه که دیدید منظور از «کلمات» در آیه شریفه 37 سوره بقره، نفوس مطهره اصحاب کساء و ارباب خمسه طاهره بوده اند که نوگل این بوستان محمدی حضرت سید الشهداء علیه السلام است و فخر رازی که از مفسرین اهل سنت است نیز منظور از کلمات را در آیه شریفه، پیامبر و اهل بیت او می داند.
سیوطی از علمای اهل سنت در کتاب الدرالمنثور گفته است: ابن بخاری از ابن عباس نقل کرده است که او از پیامبر پرسید در تفسیر آیه شریفه معنای کلمات چیست؟ حضرت فرمودند سوگند به حق آن محمد، علی، فاطمه، حسن و حسین بودند که به احترام آنان خدا توبه آدم را پذیرفت.
و مرحوم طبرسی در مجمع البیان ج 1 ص 89 روایتی نقل نموده است که حکایت از آن دارد که منظور از “کلمات” اصحاب خمسه طاهره هستند.
و نظیر این آیه شریفه آیه 31 سوره بقره است که می فرماید «و علم آدم الاسماء کلها ثم عرضهم علی الملائکه و قال انبئونی باسماء هولاء ان کنتم صادقین» یعنی و خدا همه نامها را به آدم آموخت، آنگاه حقائق آن اسماء را در نظر فرشتگان پدید آورد و فرمود: خبر دهید مرا به اسماء و نامهای اینان اگر راست می گویید.
در تفسیر امام عسگری سلام الله علیه چنین آمده است «ثم قال و علم آدم الاسماء کلها- اسماء انبیا الله و اسماء محمد و علی و فاطمه و الحسن و الحسین و الطیبین من الله و اسماء خیار شیعتهم و عشاه اعدائهم» ثم عرضهم- عرض محمداً و علیاً و الائمه علی الملائکه ای عرض اشباحهم و هم انوار فی الاظله- یعنی آدم نامهای پیامبران الهی نام محمد، علی، فاطمه، و حسنین و پاکان از خاندان آنان و اسامی خوبان شیعیان نشان و سرکشان از دشمنانشان را بیاموخت سپس بر آنان عرضه نمود و بدینسان حضرت محمد، علی و ائمه علیهم السلام را بر فرشتگان عرضه کرد یعنی نور ساطع آنان را به نمایش درآورد.
این آیه شریفه بیانگر نامها و اسماء است که نام سیدالشهداء نیز از جمله آن اسامی است در صورتی که در آیه 37 از کلماتی نام یاد می شود که جناب آدم با آن توبه نمود.
در همان سوره آیه 124 چنین خداوند فرموده اند: «اذا ابتلی ابراهیم ربه بکلمات فاتمهن قال انی جاعلک للناس اماماً قال و من ذریتی قال لاینال عهدی الظالمین» و آن گاه که پروردگار ابراهیم را به کلماتی آزمود و آن آزمون را به اتمام و انجام رساند و به ابراهیم گفت: من تو را پیشوای مردمان قرار دادم. ابراهیم گفت: از فرزندان من نیز خدای تبارک و تعالی فرمود: میثاق من به ستمگران نمی رسد.
علامه مجلسی در بحارالانوار در خصوص تفسیر این آیه شریفه روایتی را از مفضل بن عمرو از امام جعفر صادق چنین نقل می نماید: قال سئلته عن قول الله عز و جل «و اذا ابتلی ابراهیم ربه بکلمات» ماهنده الکمات قال هی الکمات التی تلقاها آدم من ربه فتاب علیه و هو انه قال یا رب استلک محمد و علی و فاطمه و الحسن و الحسین الا تبت علی فتاب الله علیه انه هوالتواب الرحیم. فقلت له یابن رسول الله فما یعنی بقوله «اتمهن» قال یعنی اتمهن الی القائم أئنا عشر اماماً تعه من والدالحسین.
مفضل بن عمرو که کتاب توحید او معروف است می گوید از امام صادق پرسیدم که کلمات در آیه شریفه اذا ابتلی چیست؟
حضرت فرمودند: همان کلماتی است که آدم به آنها توبه نمود و همان کلماتی بود که آدم آنان را از خداوند دریافت داشت. آدم چنین گفت: پروردگارا از تو می خواهم به حق محمد، علی، فاطمه، حسن و حسین که توبه مرا بپذیری، خداوند نیز توبه اش را پذیرا شد زیرا که او توبه پذیر مهربان است. مفضل می گوید عرض کردم آقا خداوند از اتمهن چه چیزی را قصد نموده است حضرت فرمودند اتمام کلمات با قائم آل محمد صورت می گیرد. دوازده امام که نه تن آنان از فرزندان امام حسین هستند.
ضمیر هنّ در اتمهنّ مویدی بر این مدعاست که مصادیق کلمات، نفوس کامله انسانی است، نظیر ضمیر جمع هم در آیه شریفهو علم آدم الاسماء کلها ثم عرضهم علی الملائکه…که عائد به کلمه اسماء است و نشان می دهد که مراد از اسماء، ذوات عاقله و ذی روح هستند.
با اندکی ملاحظه معلوم می شود که چه سیر الهی و پایداری را حضرت ابراهیم طی نموده اند. همانگونه که امام صادق علیه السلام فرمودند ابراهیم ابتدا مقام بندگی را پیمودند (و اتینا ابراهیم رشده من قبل و کتابه عالمین) آنگاه وی را به مقام نبوت رسانیدند (این را به او وحی فرمودند) سپس ماموریت تبلیغ و رسالت یافتند و به مقام رسالت رسیدند و سپس او خلیل الرحمن و دوست خدا شد وقتی به همه کمالات رسیدند در آزمونها پیروز گشتند وحی آمد «انی جاعلک للناس اماما” آنگاه به مقام امامت رسید.
عده ای هم گفته اند که منظور از کلمات در کریمه یاد شده، امتحان ها و آزمون هایی است است که ابراهیم با آنها آزمایش شد، و عهدهائى است الهى ، که وفاى بدانها را از او خواسته بودند، مانند قضیه کواکب ، و بتها، و آتش ، و هجرت ، و قربانى کردن فرزند، و غیره .
امام صادق در ادامه می فرمایند منظور از ظالمین که بر امامت نائل نخواهند شد سفها هستند.
در تفسیر این سخن حضرت آمده است که ستمگر آن است که مرتکب اشتباهی شود و آن با مقام امامت سازگار نیست، بنابراین آیه شریفه که نفی امامت توسط ستمگران را به همراه دارد لازمه اش این است که پاکان از خاندان ابراهیم که همان امامت از نسل امام حسین علیه السلام باشد پیشوایان مردم هستند همانگونه که قرآن می فرماید و جعلنا ائمه یهدون بارنا.
با عنایت به روایات منقول از اهل بیت علیهم السلام ذیل آیه شریفه، می توان دریافت که مراد از جعل امامت برای ذریه حضرت ابراهیم، پیشوایی خاندان پیامبر (صلی الله علیه و آله) می باشد، از جمله روایت شریف:
عن هشام بن الحکم عن أبیعبدالله(علیهالسلام) فی قول الله: إنّی جاعلک للنّاس إماماً قال: فقال: «لو علم الله أنّ اسماً أفضل منه لسمّانا به» 2 قال أبوعبدالله(علیهالسلام): «ینکرون الإمام المفترض الطاعة و یجحدون به والله مافی الأرض منزلة أعظم عند الله من مفترض الطاعة، فقد کان إبراهیم دهراً ینزّلعلیه الأمر من الله و ما کان مفترض الطاعة حتی بدأ لله أن یکرمه و یعظّمه،فقال: إنّی جاعلک للنّاس إماماً فعرف إبراهیم ما فیها من الفضل، فقال: و من ذرّیّتی فقال: لا ینال عهدی الظالمین». قال أبوعبدالله(علیهالسلام): «أی إنّما هی ذرّیتک لایکون فی غیرهم»
با توجه به روایت یاد شده باید گفت از آنجا که سلسله امامت، نبوّت، رسالت و ولایت به هم پیوسته است جعل امامت اهل بیت(علیهم السلام) توسط حضرت ختمی مرتبت در حقیقت ادامه جعل الهی است نسبت به حضرت ابراهیم (علیهالسلام)که اگر چه در صحنه های گوناگون همچون غدیر تجلّی نمود اما حقیقت آن در نشأه دنیا با دعای حضرت خلیل تثبیت شد.
آنچه حضرت رسول اکرم(صلی الله علیه و آله) ابلاغ نمود «تأسیس» امامت برای ذرّیه خود نبود بلکه اظهار و انجام عملی چیزی بود که ریشه اش در عرش و پایه اش از زمان خلقت ادم پی ریزی شده بود.
و حضرت رسول گرامی(صلی الله علیه و آله) در جعل امامت برای ذرّیه خود پیرو ملّت حضرت ابراهیم(علیهالسلام) بود.
در خصوص شریفه یاد شده، استاد جوادی آملی بر این باور است که «آنچه در اینگونه احادیث از لحاظِ تطبیق کلمات بر ذوات قدسی اهلبیت عصمت(علیهمالسلام) وارد شده، از سنخ بیان مصداق است، نه تفسیر مفهوم؛ چنانکه مستفاد از اینها مصادیق فیالجمله است، نه بالجمله. و مکن است مقصود از ابتلاء، عرض ولایت کبرای اهلبیت(علیهمالسلام) و ارائه باطن آن حضرات(علیهمالسلام)، و لزوم قبول و تمکین در ساحت قدس آنان باشد»(ر.ک: تفسیر دهاق تسنیم، ج 6)
آیه شریفه دیگری که دربردارنده «کلمه» است و آن نیز اطلاق بر وجود مبارک حضرت اباعبدالله الحسین دارد آیه شریفه 28 سوره زخرف است «و جعلها کلمه باقیه فی عقبه لعلهم یرجعون» و این خداپرستی را بر همه ذریه و فرزندانش تا قیامت کلمه باقیه گردانید تا همه فرزندانش به (خدای یکتا) رجوع کنند.
مرحوم علامه می فرماید ضمیر فاعلی مستتر در جعل به الله برمی گردد و ضمیر مفعولی بارز به برائت (و دوری از غیر خدا) که ابراهیم از آن سخن گفته بود و معنایش نفی خدایان است اما حضرت باقر سلام الله علیه می فرماید (این کلمه باقیه که همان توحید است) در فرزندان حسین (علیهالسلام)قرار دارد که «ینتقل من ولد الی ولا ولاترجع من اخ ولاهم» منظور اینکه امامت در نسل او از فرزندی به فرزند دیگر می رسد و به برادر و عمو باز نمی گردد.
کلمه» در قرآن شریف به معانی متفاوتی آمده است. اما فقه اللغة اقتضا می کند که آنان در یک امر با یکدیگر مشارکت داشته باشند، مشابه این مشارکت را در ماده «جن» می بینیم که یک نحوه پنهان بودن در همه آنها موجود است مثلاً جن (پری) چهره ای پنهان دارد یا مجنون به کسی اطلاق می شود که عقل در وجودش پنهان است یا جنت (بهشت) به باغی گفته می شود که پنهان از دیدگان اهل دنیاست و جان و روح که قابل رؤیت نیست و …
امام صادق نیز در همین خصوص می فرماید این کلمه باقیه در نسل جناب ابراهیم همان امامت است همانگونه که طبرسی نیز در مجمع البیان گفته است.
و چینش این دو در کنار هم یعنی توحید و ولایت در این آیه از اسراری است که موجب موفقیت است یعنی تعین توحید در ولایت ائمه هدی و معصومین علیهم السلام.
آیه دیگر که به مراتب کلمه اللهی حضرت سید الشهداء اشارت دارد آیه 24 سوره ابراهیم است «أَلَمْ تَرَ کَیفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا کَلِمَةً طَیبَةً کَشَجَرَةٍ طَیبَةٍ أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِی السَّمَاءِ» ای رسول ما ندانستی که چگونه خدا کلمه پاکیزه را به درختی زیبا مثال زده که اثیر آنن پابرجا در زمین است و شاخه آن بر آسمان.
جناب طبرسی در مجمع البیان ج3 ص 312 روایتی را از عبدالله ابن عباس نقل کرده قال جبرائیل للنبی (صلی الله علیه و آله) انت الشجره و علی غضنها و فاطمه ورقها و الحسن والحسین ثمارها( ابن عباس می گوید جبرئیل به پیامبر گفت تو همان درخت طیبه ای و علی شاخه آن درخت و فاطمه برگ آن و حسن و حسین میوه های آن درخت می باشند.)
در روایات دیگری ، کلمات را تفسیر دیگری نموده اند ، مثلاً در کتاب مودة القربی همدانی در مودة 5 حدیث 8 و همچنین ینابیع المودة از ص 246 تا 250 و همچنین تفسیر اثنی عشری ج 8 ص 133 از پیامبر گرامی در تفسیر آیه 109 سوره کهف مانفدت کلمات ربی نقل شده است که منظور فضایل امیرالمومنین است که پایانی برای آن نیست .
و همچنین در بحار الانوار جلد 4 صفحه 151 روایتی را نقل می کند که امام فرمودند منظور از کلمات الله در سوره لقمان آیه 27 نحن کلمات الله التی لاتدرک فضائلها ما همان کلماتی هستیم که فضائلش قابل درک نیست.