۱۳۹۵/۰۶/۱۵
–
۱۸۷ بازدید
پرسشگر گرامی درابتدا معنای عفاف را برای شما بیان نموده سپس پاسخ شما را خواهیم داد:
مفهوم عفاف
پرسشگر گرامی درابتدا معنای عفاف را برای شما بیان نموده سپس پاسخ شما را خواهیم داد:
مفهوم عفاف
عفاف نیز واژه ای عربی است که با فرهنگ اسلامی و دینی وارد زبان فارسی شده است. عفاف را به معنای خود نگهداری و باز داشتن نفس انسانی از محرمات و خواهش های شهوانی، دانسته اند.
راغب در مفردات می گوید:
«العفة حصول حاله للنفس تمتنع بها عن غلبه الشهوة والمتعفف المتعاطی لذالک بضرب من الممارسه والقهر» (راغب اصفهانی، ماده عفّ)
«عفّت حالت نفسانی است که مانع تسلّط شهوت بر انسان می گردد و انسان عفیف کسی است که با تمرین وتلاش مستمر و پیروزی بر شهوت، به این حالت دست یافته باشد.»
ابن منظور در لسان العرب می گوید:
«العفة الکف عما لایحل کف عن المحارم والاطماع الدنیة وعف ای کف.» (ابن منظور، ماده عفّ)
«عفّت خود نگهداری از غیر حلال، کار های حرام و طمع های پست است، عفت پیشگی یعنی خود نگهداری.»
در قاموس قرآن آمده است:
«عفّت به معنای مناعت است در شرح آن گفته اند: حالت نفسانی است که از غلبة شهوت باز دارد. پس باید عفیف به معنای خود نگهدار و با مناعت باشد.»(قرشی، 5/18)
عفاف در اصطلاح
عفاف اصطلاحی اخلاقی است. عالمان اخلاق، عفاف را در شمار مهمترین فضایل اخلاقی جای داده اند و فیلسوفان درحکمت عملی به آن پرداخته اند. ملا صدرا در «اسفار» عفاف را چنین تعریف می کند:
«هی الخلق الذی یصدر عنه الافعال المتوسط بین الفجور والخمود.»(شیرازی،2/38)
«عفاف، منشی است که منشأ صدور کارهای معتدل می شود نه پرده دری می کند و نه گرفتار خمودی می شود.»
خواجه نصیر الدین طوسی در تعریف آن می نویسد:
«عفاف آن است که نیروی شهوت مطیع عقل باشد تا تصرف او به اقتضای رأی او بود و اثر خیریت در او ظاهر شود و از تعبد هوای نفس و استخدام لذات فارغ » (طوسی،/74 به نقل از سجادی، 3/296)
علامه سید محمد حسین طباطبایی، عفاف را از اصول سه گانه فضیلت های اخلاقی می داند که صبر، حیا، ایثار، سخاوت، و… برشاخه آن می روید. او پس از آن که قوای شهوانی، غضبی و فکری را منشأ و خاستگاه تمامی اخلاق انسانی بر می شمرد، می گوید:
« حد اعتدال در قوة شهوانی«عفاف» وافراط و تفریط در آن«شره» و «خمود» نامیده می شود» (طباطبایی،1/137)
بر اساس آن چه گفته شد، عفاف معنایی فراخ تر از پاکدامنی و پالودگی از فحشاء و زنا دارد. قرآن کریم و نصوص روای نیز، عفاف را در معنای وسیع تر از عفاف و پاکی جنسی بکار برده و آن را به معنای در پیش گرفتن رو یه اعتدال، خود نگهداری، تسلط بر خویشتن، صبوری و ایستادگی در برابرکام جویی ناروا می داند که در حوزه تمایلات جسمی وجنسی می گنجد، و نفس انسانی خواهان برآورده شدن بی قید و حصر آن نیازهاست.
در شمار شواهد قرآنی که بیان گر این معناست، می توان به نمونه های زیراشاره کرد:
1-در سورة مبارکة « نور» پس از ان که خداوند مسلمانان را ترغیب به ازدواج وهمسر گزینی می کندو به مؤمنان دستور می دهد زنان ومردان بی همسر را ،همسر دهند، می فرماید:
«وَلْیَسْتَعْفِفِ الَّذِینَ لا یَجِدُونَ نِکَاحًا حَتَّى یُغْنِیَهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ»(نور/33)
«وکسانی که زمینه ای برای ازدواج نمی یابند، باید پاکدامنی پیشه کنندتا خداوند از فضل خود آنان را بی نیاز گرداند.»
چنان که دراین آیه عفاف به معنای خویشتن داری از گناه وشکیبایی در برابر کمبودهای زندگی ونیازهای جنسی آمده است.
2- در سورة مبارکة بقره، گروهی از نیاز مندان و فقیران، به عفاف و خویشتن داری توصیف و ستایش شده اند. آنان کسانی هستند که ازیک سوی توان و نیروی برای کار و کسب معاش ندارند و از سوی دیگر، در عین نیازمندی و تهی دستی، از گدایی و اظهار نیاز پرهیز می کنند، چندان که اگر کسی از نزدیک به حال ایشان آگاهی نداشته باشد، آنان را بی نیاز می انگارند.
«لِلْفُقَرَاءِ الَّذِینَ أُحْصِرُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ لا یَسْتَطِیعُونَ ضَرْبًا فِی الأرْضِ یَحْسَبُهُمُ الْجَاهِلُ أَغْنِیَاءَ مِنَ التَّعَفُّفِ تَعْرِفُهُمْ بِسِیمَاهُمْ لا یَسْأَلُونَ النَّاسَ إِلْحَافًا…»(بقره/273)
« (انفاق شما،مخصوصاًباید) برای نیازمندانی باشد که در تنگنا قرارگرفته اند، نمی توانند مسافرتی کنند(و سرمایه ای به دست آورند) و از شدت خویشتن داری، افراد نا آگاه، آنان را بی نیاز می پندارند اما آن ها را ازچهره هایشان می شناسی و هرگز با اصرار چیزی از مردم نمی خواهند »
در این آیه واژة عفاف در معنایی فراتر از عفاف جنسی به کار رفته است، که عبارت است از عفاف معیشتی و اقتصادی.
عفت اندیشه
برخی عفت را به دو قسم عفت در عمل و عفت در اندیشه تقسیم می کنند عفت در عمل و رفتار همان دور داشتن خود در صحنه عمل و رفتار از هر گونه ناهنجاری و زشتی است اما عفت در اندیشه که از عفت در عمل دقیقتر است دور داشتن فکر از عرصه های ناهنجار و آلوده را (عفت در اندیشه ) گویند!
حضرت علی(ع): «من کثر فکره فی المعاصی دعته الیها» کسی که بسیار درباره گناهان بیندیشد ، بزهکاری او را به خویش فرا می خواند (غررالحکم ، ج 5 ، ص 321) آنکه به گناه می اندیشد در واقع همچون کسی است که بر لبه پرتگاه «ارتکاب گناه» قدم می زند، چنین کسی از سقوط ایمن نیست.
اندیشیدن در گناه، اگر چه آتش شعله ور نیست تا خرمن وجود آدمی را بسوزاند، ولی دود و دمی دارد که درون و برون او را سیاه و کدر می سازد. از دیدگاه ، شرع مقدس ، فکر گناه، تا به عمل حرامی منجر نشود، حرام نیست . در عین حال نباید این مطلب از نظر دور داشته شود که شیطان از همین انحرافات کوچک -در اندیشه- بهره جویی سوء می کند و انسان را به تباهی ها می کشاند. فکر گناه، گناه نیست ولی زمینه گناه را فراهم می سازد و موجب سلب توفیق می گردد. یکی از اصول مهم اخلاقی و روانی این است که اگر آدمی نیت خوب و عفیف داشته باشد، اعمال خوب نیز خواهد داشت و اگر به نیت آلوده گرفتار گردد، به بیرون از آن، رفتارش نیز فاسد و تباه خواهد شد.
عفت چشم
یعنی این که انسان چشم خود را بر نگاه بر نامحرم ببندد یا به آن خیره نشود واز نگاه شهوت آلود پرهیز و دوری کند .
خداوند متعال در دو آیه متوالى سوره مبارکه نور می فرماید : « قُلْ لِلْمُؤْمِنِینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ وَیَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذَلِکَ أَزْکَى لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ خَبِیرٌ بِمَا یَصْنَعُونَ (٣٠)وَقُلْ لِلْمُؤْمِنَاتِ یَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ وَیَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ…»(نور/30و31)
«به مؤمنان بگو چشم های خود را (ازنگاه به نامحرمان) فرو گیرند و دامان خویش را حفظ کنند، این برای شان پاکیزه تراست، خداوند از آن چه انجام می دهند، آگاه است… و به زنان با ایمان بگو چشم های خود را (ازنامحرمان فرو گیرند و دامان خویش را حفظ کنند.»
واژة «غض» را برخی به معنای بر هم نهادن پلک چشم دانسته اند؛ علامه طباطبایی در المیزان می گوید:
«الغض اطباق الجفن علی الجفن»(طباطبایی، 15/110و111)
«غض، بر روی هم نهادن پلک چشم است».
بر اساس این معنا، برهم نهادن پلک چشمان، کنایه از نگاه نکردن وچشم پوشی مردان از زنان و زنان از مردان نامحرم است.
شماری دیگر از قرآن پژوهان و زبان شناسان عرب، غض را، فرو کاستن نگاه یعنی «خیره نشدن» معنا کرده اند. راغب در مفردات آورده است:
«الغض النقصان من الطرف والصوت وما فی الاناء.»(راغب اصفهانی، ماده غض)
« غض؛ فروکاستن ازنگاه یا صدا است ونیز به معنای کم کردن چیزی است که درظرف وجود دارد.»
شیخ طبرسی در مجمع البیان در تفسیر همین آیه می نویسد:
«اصل الغض النقصان یقال غض من صوته و من بصره ای نقص.(طبرسی، 4/137)
«اصل معنای «غض» کاستن وکم کردن است، از همین روی گفته می شود از نگاه و صوت خویش کاست.»
همو در تفسیرآیة سوم سورة حجرات می گوید:
«غض بصره اذا ضعفه عن حده النظر.»(همان، 5/129)
«غض بصر یعنی از شدت نگاه خود کاست.»
شهید مطهری با در نظر داشت همین مفهوم آیة شریفه را چنین معنا می کند:
«معنای «یغضوا من ابصارهم» این است که نگاه را کاهش بدهند یعنی خیره نگاه نکنند.»
سبب نزول آیة شریفه و دیگر نصوص روایی بیانگر درستی همین معنا و دریافت از آیه است.
سبب نزول آیة در روایتی از امام باقر(ع)چنین آمده است:
«جوانی از انصار در یکی از کوچه های مدینه با زنی روبرو شد زن (براساس سنت وعرف) روسری خویش را پشت گوش انداخته بود و صورت، جلو سر و گردنش پیدا بود، چشم جوان به زن افتاد، زن گذشت اما جوان چشم از او برنداشت، همچنان که راه می رفت، پشت سر، به آن زن نگاه می کرد تا این که، صورتش به دیوار خورد و بر اثر شیء تیزی که در دیوار بود، پوست صورتش آسیب دید، به خود آمد و دید که خون از صورتش سرازیر است، با خود گفت: به خدا سوگند، می روم و ماجرا را به پیامبر(ص) می گویم. آمد و قصه را باز گفت. بدین سبب آیة[غض بصر] نازل شد.»(حر عاملی، 14/139)
در روایتی از امام صادق(ع)آمده است:
«النظره بعد النظرتزرع فی القلب الشهوة»(همان)
مفهوم عفاف
عفاف نیز واژه ای عربی است که با فرهنگ اسلامی و دینی وارد زبان فارسی شده است. عفاف را به معنای خود نگهداری و باز داشتن نفس انسانی از محرمات و خواهش های شهوانی، دانسته اند.
راغب در مفردات می گوید:
«العفة حصول حاله للنفس تمتنع بها عن غلبه الشهوة والمتعفف المتعاطی لذالک بضرب من الممارسه والقهر» (راغب اصفهانی، ماده عفّ)
«عفّت حالت نفسانی است که مانع تسلّط شهوت بر انسان می گردد و انسان عفیف کسی است که با تمرین وتلاش مستمر و پیروزی بر شهوت، به این حالت دست یافته باشد.»
ابن منظور در لسان العرب می گوید:
«العفة الکف عما لایحل کف عن المحارم والاطماع الدنیة وعف ای کف.» (ابن منظور، ماده عفّ)
«عفّت خود نگهداری از غیر حلال، کار های حرام و طمع های پست است، عفت پیشگی یعنی خود نگهداری.»
در قاموس قرآن آمده است:
«عفّت به معنای مناعت است در شرح آن گفته اند: حالت نفسانی است که از غلبة شهوت باز دارد. پس باید عفیف به معنای خود نگهدار و با مناعت باشد.»(قرشی، 5/18)
عفاف در اصطلاح
عفاف اصطلاحی اخلاقی است. عالمان اخلاق، عفاف را در شمار مهمترین فضایل اخلاقی جای داده اند و فیلسوفان درحکمت عملی به آن پرداخته اند. ملا صدرا در «اسفار» عفاف را چنین تعریف می کند:
«هی الخلق الذی یصدر عنه الافعال المتوسط بین الفجور والخمود.»(شیرازی،2/38)
«عفاف، منشی است که منشأ صدور کارهای معتدل می شود نه پرده دری می کند و نه گرفتار خمودی می شود.»
خواجه نصیر الدین طوسی در تعریف آن می نویسد:
«عفاف آن است که نیروی شهوت مطیع عقل باشد تا تصرف او به اقتضای رأی او بود و اثر خیریت در او ظاهر شود و از تعبد هوای نفس و استخدام لذات فارغ » (طوسی،/74 به نقل از سجادی، 3/296)
علامه سید محمد حسین طباطبایی، عفاف را از اصول سه گانه فضیلت های اخلاقی می داند که صبر، حیا، ایثار، سخاوت، و… برشاخه آن می روید. او پس از آن که قوای شهوانی، غضبی و فکری را منشأ و خاستگاه تمامی اخلاق انسانی بر می شمرد، می گوید:
« حد اعتدال در قوة شهوانی«عفاف» وافراط و تفریط در آن«شره» و «خمود» نامیده می شود» (طباطبایی،1/137)
بر اساس آن چه گفته شد، عفاف معنایی فراخ تر از پاکدامنی و پالودگی از فحشاء و زنا دارد. قرآن کریم و نصوص روای نیز، عفاف را در معنای وسیع تر از عفاف و پاکی جنسی بکار برده و آن را به معنای در پیش گرفتن رو یه اعتدال، خود نگهداری، تسلط بر خویشتن، صبوری و ایستادگی در برابرکام جویی ناروا می داند که در حوزه تمایلات جسمی وجنسی می گنجد، و نفس انسانی خواهان برآورده شدن بی قید و حصر آن نیازهاست.
در شمار شواهد قرآنی که بیان گر این معناست، می توان به نمونه های زیراشاره کرد:
1-در سورة مبارکة « نور» پس از ان که خداوند مسلمانان را ترغیب به ازدواج وهمسر گزینی می کندو به مؤمنان دستور می دهد زنان ومردان بی همسر را ،همسر دهند، می فرماید:
«وَلْیَسْتَعْفِفِ الَّذِینَ لا یَجِدُونَ نِکَاحًا حَتَّى یُغْنِیَهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ»(نور/33)
«وکسانی که زمینه ای برای ازدواج نمی یابند، باید پاکدامنی پیشه کنندتا خداوند از فضل خود آنان را بی نیاز گرداند.»
چنان که دراین آیه عفاف به معنای خویشتن داری از گناه وشکیبایی در برابر کمبودهای زندگی ونیازهای جنسی آمده است.
2- در سورة مبارکة بقره، گروهی از نیاز مندان و فقیران، به عفاف و خویشتن داری توصیف و ستایش شده اند. آنان کسانی هستند که ازیک سوی توان و نیروی برای کار و کسب معاش ندارند و از سوی دیگر، در عین نیازمندی و تهی دستی، از گدایی و اظهار نیاز پرهیز می کنند، چندان که اگر کسی از نزدیک به حال ایشان آگاهی نداشته باشد، آنان را بی نیاز می انگارند.
«لِلْفُقَرَاءِ الَّذِینَ أُحْصِرُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ لا یَسْتَطِیعُونَ ضَرْبًا فِی الأرْضِ یَحْسَبُهُمُ الْجَاهِلُ أَغْنِیَاءَ مِنَ التَّعَفُّفِ تَعْرِفُهُمْ بِسِیمَاهُمْ لا یَسْأَلُونَ النَّاسَ إِلْحَافًا…»(بقره/273)
« (انفاق شما،مخصوصاًباید) برای نیازمندانی باشد که در تنگنا قرارگرفته اند، نمی توانند مسافرتی کنند(و سرمایه ای به دست آورند) و از شدت خویشتن داری، افراد نا آگاه، آنان را بی نیاز می پندارند اما آن ها را ازچهره هایشان می شناسی و هرگز با اصرار چیزی از مردم نمی خواهند »
در این آیه واژة عفاف در معنایی فراتر از عفاف جنسی به کار رفته است، که عبارت است از عفاف معیشتی و اقتصادی.
عفت اندیشه
برخی عفت را به دو قسم عفت در عمل و عفت در اندیشه تقسیم می کنند عفت در عمل و رفتار همان دور داشتن خود در صحنه عمل و رفتار از هر گونه ناهنجاری و زشتی است اما عفت در اندیشه که از عفت در عمل دقیقتر است دور داشتن فکر از عرصه های ناهنجار و آلوده را (عفت در اندیشه ) گویند!
حضرت علی(ع): «من کثر فکره فی المعاصی دعته الیها» کسی که بسیار درباره گناهان بیندیشد ، بزهکاری او را به خویش فرا می خواند (غررالحکم ، ج 5 ، ص 321) آنکه به گناه می اندیشد در واقع همچون کسی است که بر لبه پرتگاه «ارتکاب گناه» قدم می زند، چنین کسی از سقوط ایمن نیست.
اندیشیدن در گناه، اگر چه آتش شعله ور نیست تا خرمن وجود آدمی را بسوزاند، ولی دود و دمی دارد که درون و برون او را سیاه و کدر می سازد. از دیدگاه ، شرع مقدس ، فکر گناه، تا به عمل حرامی منجر نشود، حرام نیست . در عین حال نباید این مطلب از نظر دور داشته شود که شیطان از همین انحرافات کوچک -در اندیشه- بهره جویی سوء می کند و انسان را به تباهی ها می کشاند. فکر گناه، گناه نیست ولی زمینه گناه را فراهم می سازد و موجب سلب توفیق می گردد. یکی از اصول مهم اخلاقی و روانی این است که اگر آدمی نیت خوب و عفیف داشته باشد، اعمال خوب نیز خواهد داشت و اگر به نیت آلوده گرفتار گردد، به بیرون از آن، رفتارش نیز فاسد و تباه خواهد شد.
عفت چشم
یعنی این که انسان چشم خود را بر نگاه بر نامحرم ببندد یا به آن خیره نشود واز نگاه شهوت آلود پرهیز و دوری کند .
خداوند متعال در دو آیه متوالى سوره مبارکه نور می فرماید : « قُلْ لِلْمُؤْمِنِینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ وَیَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذَلِکَ أَزْکَى لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ خَبِیرٌ بِمَا یَصْنَعُونَ (٣٠)وَقُلْ لِلْمُؤْمِنَاتِ یَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ وَیَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ…»(نور/30و31)
«به مؤمنان بگو چشم های خود را (ازنگاه به نامحرمان) فرو گیرند و دامان خویش را حفظ کنند، این برای شان پاکیزه تراست، خداوند از آن چه انجام می دهند، آگاه است… و به زنان با ایمان بگو چشم های خود را (ازنامحرمان فرو گیرند و دامان خویش را حفظ کنند.»
واژة «غض» را برخی به معنای بر هم نهادن پلک چشم دانسته اند؛ علامه طباطبایی در المیزان می گوید:
«الغض اطباق الجفن علی الجفن»(طباطبایی، 15/110و111)
«غض، بر روی هم نهادن پلک چشم است».
بر اساس این معنا، برهم نهادن پلک چشمان، کنایه از نگاه نکردن وچشم پوشی مردان از زنان و زنان از مردان نامحرم است.
شماری دیگر از قرآن پژوهان و زبان شناسان عرب، غض را، فرو کاستن نگاه یعنی «خیره نشدن» معنا کرده اند. راغب در مفردات آورده است:
«الغض النقصان من الطرف والصوت وما فی الاناء.»(راغب اصفهانی، ماده غض)
« غض؛ فروکاستن ازنگاه یا صدا است ونیز به معنای کم کردن چیزی است که درظرف وجود دارد.»
شیخ طبرسی در مجمع البیان در تفسیر همین آیه می نویسد:
«اصل الغض النقصان یقال غض من صوته و من بصره ای نقص.(طبرسی، 4/137)
«اصل معنای «غض» کاستن وکم کردن است، از همین روی گفته می شود از نگاه و صوت خویش کاست.»
همو در تفسیرآیة سوم سورة حجرات می گوید:
«غض بصره اذا ضعفه عن حده النظر.»(همان، 5/129)
«غض بصر یعنی از شدت نگاه خود کاست.»
شهید مطهری با در نظر داشت همین مفهوم آیة شریفه را چنین معنا می کند:
«معنای «یغضوا من ابصارهم» این است که نگاه را کاهش بدهند یعنی خیره نگاه نکنند.»
سبب نزول آیة شریفه و دیگر نصوص روایی بیانگر درستی همین معنا و دریافت از آیه است.
سبب نزول آیة در روایتی از امام باقر(ع)چنین آمده است:
«جوانی از انصار در یکی از کوچه های مدینه با زنی روبرو شد زن (براساس سنت وعرف) روسری خویش را پشت گوش انداخته بود و صورت، جلو سر و گردنش پیدا بود، چشم جوان به زن افتاد، زن گذشت اما جوان چشم از او برنداشت، همچنان که راه می رفت، پشت سر، به آن زن نگاه می کرد تا این که، صورتش به دیوار خورد و بر اثر شیء تیزی که در دیوار بود، پوست صورتش آسیب دید، به خود آمد و دید که خون از صورتش سرازیر است، با خود گفت: به خدا سوگند، می روم و ماجرا را به پیامبر(ص) می گویم. آمد و قصه را باز گفت. بدین سبب آیة[غض بصر] نازل شد.»(حر عاملی، 14/139)
در روایتی از امام صادق(ع)آمده است:
«النظره بعد النظرتزرع فی القلب الشهوة»(همان)