۱۳۹۵/۰۵/۱۲
–
۱۰۱ بازدید
۱. آنچه در موضوع فیشهای حقوقی نجومی عیان و برجسته شد، «تهاجم به ارزشها بود»؛ تهاجم به ارزشهایی که براساس آنها، مرفه بیدرد بودن، مترف بودن و سودجو بودن، عیب محسوب میشد. البته این فقط درد مدیران نیست و کموبیش دامن خیلی از افراد دیگر را نیز گرفته است. اینکه «آسیبهای ناشی از فقر را شناختهایم، روی آنها برنامهریزی میکنیم، دربارهی آنها جلسه میگذاریم، اما آسیبهای ناشی از مستی اشرافیگری را کأنه درست نمیشناسیم.
۲. در دور نخست انتخابات ریاستجمهوری، قبل از ورود آقای بنیصدر به عرصهی انتخابات، مفهوم محوری مبارزات انتخاباتی، اصطلاح «مترفین» بود. اغلب مردم راجع به مترفین حرف میزدند. آیهی شریفهی ۴۵ از سورهی کریمهی واقعه، به مفهوم «ثروتمند و قدرتمند سرکش» که «به خود واگذاشته شده و آنچه بخواهد میکند و از وى جلوگیرى نمیشود» اشاره میکند. این مفهوم «مترف» تالی مفهومی بود که امام خمینی رحمةاللهعلیه بهعنوان «مرفهین بیدرد» مورد استعمال گسترده قرار میدادند و از آن برای شکل دادن به نحوی نقد اجتماعی، استفادهی حکیمانه کرده بودند.
۳. در آن زمان، رقابتهای اقتصادی و رفاهی، بهعنوان شاخص توسعهی اجتماعی تعریف نشده بود و مردم بیشتر به فکر معنویت و دریافت بهرهی منصفانه از زندگی دنیا و آخرت و خصوصاً آخرت بودند. از دنیا خیلی حرفی نبود و اگر بود، بیش از دستمزد عادلانه و سود منصفانه و بخشش سالیانهی یکی دو ماه از اجارهخانه به مستأجر نبود. حتی حد بهرهمندی فارغ از اتراف، از این هم کمتر بود. تا حدی کمتر که جستن سود، قبیح قلمداد میشد. اصلاً از آن موقع بود که «سودجو» نحوی ناسزا محسوب گردید؛ حالآنکه در فرهنگ امروز، سودجویی اصل اصیل جوهر انسان قلمداد میشود.
۴. کمکم «مانور تجمل» با اعلام رسمی برخی مسئولین دولتی شروع شد. قواعد برادری و خواهری بههم ریخت. اولین تبلیغات بازرگانی که میگفت: «بانک … در خدمت شماست»، توسط اغلب مردم انقلابی بسیار بد و ناجور و «سودجویانه» تعبیر شد. مردم انقلابی باور داشتند که رقابت باید برمبنای روابط برادرانه و همسایگی صورت پذیرد، ولی انگار توسعه به رقابتهای بیرحمتری احتیاج داشت تا تندوتیزتر «پیشتازی» کند. مدرنیزاسیون، که خواهان متداول شدن پیشنیازهای غربی توسعه بود، به محوریترین الگوی برنامهریزی توسعه تبدیل گردید.
۵. در نقطهی اوج ارزشهای انقلابی، هنوز هیچ نشانهای از خواست آزادی اقتصادی و مدنی، آنهم از «بند» دین و اخلاق وجود نداشت. مردان برادر بودند و زنان خواهر. این بود تا آتش جنگ شعلهور شد و «محتکران زالوصفت» به جان ملت افتادند. اینها تعابیر تندی بود که آن روزها در نکوهش دنیاطلبی استعمال میشد، چون اصول برادری از هر چیز دیگری در زندگی اقتصادی مهمتر بود. در آن موقع، دنیاطلبی که چه عرض کنم، حتی عافیتطلبی هم نکوهیده بود. حال چه روی داده است که موضوع فیش حقوقی مدیران به نقل محافل تبدیل شده است؟
تأمل نظری در قضیه
تأمل ۱
– ملهم از ورنر سومبارت، دانشمند و جامعهشناس شاخص آلمانی، ما با نحوی عبرانی شدن یا یهودی شدن فرهنگ روبهرو هستیم. فرهنگی که در آن سودجویی معیار اصلی و اصل طبیعی انسان بودن قلمداد میشود. از این زاویهی دید، توسعهی زندگی مدرن، بهمعنای فضای فرهنگی که در آن «همه دنبال این باشند که یک طعمهای به دست بیاورند و خودشان را از آن سیر و سیرتر کنند» را میتوان حتی انحراف اخلاقی بزرگی در خود غرب اروپا بهواسطهی رسوخ منش و روش «یهودی رباخوار» به فرهنگ سرمایهداری بریتانیایی و سپس سرتاسر جهان دانست.
– ورنر سومبارت، در آغاز سدهی بیستم، یک قرن پیش، نسبت به سرمایهداری بریتانیایی اعلام جرم کرد. او معتقد بود که اگر سرمایهداری از جنس آلمانی یا کارآفرینانه باشد، خوب است و حتی مغایرتی با سوسیالیسم و عدالت هم ندارد، ولی وجههی غالب سرمایهداری، انگلیسی شده و این باعث گردیده است که سرمایهداری تا این اندازه بد و بدشکل به نظر برسد. وجه تمایز اصلی میان سرمایهداری خوب و بد، در این تعابیر، همان سودجویی و زالوصفتی و اتراف و اسراف بود که بنا به تعبیر سومبارت، حاصل یک نحو سرایت خلقیات گروههای منحرف یهودی به سرتاسر غرب و سپس جهان سرمایهداری، بهوساطت سودگرایی انگلیسی بود. البته سومبارت اذعان میکند که این خصال اقلیت پرنفوذی از یهودیان بوده است که در سرتاسر تاریخ، جریان اصلی یهودیان را تحتالشعاع قرار داده است. جالب اینکه قبل از سومبارت، متیو آرنولد هم در نقد فرهنگ بریتانیایی، از تعبیر مشابه عبرانی شدن فرهنگ استفاده میکند که وجه فائق آن، نان به نرخ روز خواری و سودجویی است. حتی قبل از متیو آرنولد هم میتوان سرچشمههای نقد فرهنگ انگلیسی را در ویلیام شکسپیر ردیابی کرد؛ آنجا که در «کوریولانوس» (۱۶۲۳) به نکوهش ابنالوقتی و سودجویی عامه میپردازد.
– در واقع براساس یک تحلیل فرهنگی پرشور که از سدهی شانزدهم شروع شده، در دههی ۱۸۳۰ میلادی قلهی آرنولد را تجربه کرده و به دههی ۱۹۰۰ رسیده و تا هماکنون نیز استمرار یافته است، آنچه معضل فرهنگی روزگار ما محسوب میشود، نحوی تسری جهانگیر «فرهنگ انگلیسی-یهودی» است که ویژگی محوری آن «سودجویی» محسوب میشود.
تأمل ۲
– بخش سودجویانه از فرهنگ عبرانی که به روحیهی محوری سرمایهداری انگلیسی بدل شد، نسبتبه هر عنصر دیگر فرهنگ یهودی، غلبه یافت. بر این مبنای سودجویانه، پول به یک مضمون غالب و فائق تبدیل گردید. در این روحیه، شخصیتها و اعمال، خود را فقط در قالب ارتباط با پول بیان و آشکار میکنند.
– ورنر سومبارت گشته است و گشته است تا به یک متن جالب رسیده که «بهترین شرح» از روحیهی عبرانی محرک سرمایهداری است. وقتی ورنر سومبارت چنین بگوید، حتماً این متن دیدنی و خواندنی است. این متن، خاطرات خانم گلوکل فون هامین، همسر یک بازرگان یهودی، است که در فاصلهی سالهای ۱۶۴۵ تا ۱۷۲۴ زندگی میکرده است. (این کتاب در سال ۲۰۱۰، توسط انتشارات جامعهی یهود تجدیدچاپ شده است.) بررسی سومبارت نشان میدهد که در این متن، طی ۱۸۲ صفحه، ۶۰۹ بار از واژهی پول یا ثروت یا سود استفاده شده است. بنا به خاطرات خانم گلوکل، یهودیان سدهی هفدهم حتی ارزش همسر و فرزندانشان را نیز با پول میسنجیدند. این افراد هیچ خدای دیگری جز پول و ثروت و سود، و هیچ هدف دیگری جز در اختیار گرفتن اموال نداشتند. آنها در همهچیز به فکر ربح و نفع سرمایهی خود بودند. آنها مدام به فکر ربح بیشتر و بیشتر بودند و در این کار مدام مال «جمع میکردند و آن را میشمردند».
– به شرح سومبارت، این عقلانیت اقتصادی عبرانی بر سه مؤلفه استوار بود که لزوماً تکتک آنها بد و ناجور نبود، ولی وقتی باهم جمع شدند و یک جمع انحصاری را تشکیل دادند، به یکی از شیطانیترین تلفیقهای تاریخ بدل شدند:
۱. نخست اینکه همهچیز باید مطابق برنامه و مدیریت پیش برود و برنامه و مدیر باید بر همهچیز اعمال کنترل کند.
۲. دوم اینکه تنظیم برنامه منحصراً بر معیار بهرهوری هرچه بیشتر تدوین میشود و هیچ معیار دیگری در این کار دخالت نخواهد کرد. در این دیدگاه، حتی خود انسان نیز به ابزاری برای حداکثر بهرهوری تبدیل میشود.
۳. پول بهترین معیار برای سنجش و محاسبه و تدقیق بهرهوری برنامه و میزان پیشرفت کنترل است.
تأمل آخر
– با اقتباس از ورنر سومبارت، میتوان گفت که کشاکشی هست میان انقلابی بودن بهمثابهی نحوی فرهنگ برادری از یک سوی و ایدهی توسعه بهمثابهی ربح بیشتر و بیشتر پول و سرمایه. در این کشاکش، رسیدن به تعادل کاری حکیمانه و سترگ و دشوار و مستلزم بصیرت است. استمرار شرح مفصل سومبارت در این زمینه با اشاره به شخصیت ادبی و تاریخی فاوست (FAUST)، نشان میدهد که اصولاً لزومی به انتخاب میان فرهنگ برادری و توسعه نیست، ولی معمولاً انسان مدرن، بهنحوی تراژیک و ناجور، بهدلیل شیدایی به کنترل، بهرهوری و میل بسیار به «جَمَع مالاً و عدّده»، کارها را خراب میکند و به اوج تمتع از زندگی انسانی، که حاصل تلفیق خلاقانهای میان فرهنگ برادری و توسعه است، نمیرسد.
– توسعهی تندوتیز بهای سنگینی طلب میکند و آن کیفیتهای زندگی اخلاقی و فکری و اجتماعی انسان است. آنچه باعث میشود پیروزیهای انسان توسعهطلب، حکم تله و دام را برای او بازی کنند، این است که توسعهی مادی، بهنحویکه متکی بر یک منطق بنیادین و حکیمانه باشد، با سایر خصال انسانی و همچنین در یک مقیاس اجتماعی، با رشد سایر اعضای جامعه هماهنگ نشده است. نتیجه آن میشود که شخص بهلحاظ اجتماعی منزوی و حتی در درون خودش هم در بخشی از هستی خود که پولکی است، محصور میشود. این انسان در تضاد با اجتماع خود و بدتر از آن، در تضاد با خودش به سر میبرد. از این قرار، بهنحوی مفرط، عصبی و آزرده و رواننژند است. او همهی نشانهها و زیورهای یک زندگی فکری موفق را دارد و بااینحال دستاوردهایش پوچ و توخالی به نظر میرسد. اینچنین ریشهی عصبانیتها و آسیبهای روانی امروز نیز بهخوبی معلوم میشود؛ فقدان تعادل میان فرهنگ برادری و توسعه. درمان این وضع عصبی و مشحون از تناقض، پرهیزگاری از خصال منفی اتراف، اسراف، زالوصفتی، نان به نرخ روز خواری، ابنالوقتی و از همه مهمتر سودپرستی و پولپرستی است. در مقابل، باید ارزشهای انسانی تعهد به مسئولیتهای اجتماعی، به فکر دیگران بودن و سعهی صدر و افزودن معیارهای کیفی و انسانی بهرهوری از زندگی را سرلوحهی زندگی قرار داد.
نویسنده: دکتر حامد حاجیحیدری
استادیار و عضو هیأت علمی دانشکدهی علوم اجتماعی دانشگاه تهران
http://farsi.khamenei.ir/others-note?id=33858
1395/05/10