طلسمات

خانه » همه » مذهبی » فصل دوم : نهادینه سازی شعائر دینی

فصل دوم : نهادینه سازی شعائر دینی


فصل دوم : نهادینه سازی شعائر دینی

۱۳۹۵/۰۵/۱۰


۶۲۰ بازدید

راهکارهای تعظیم شعائر

ما چه وظایفی در قبال شعائر داریم؟ سیاستهای راهبردی دین درباره شعائر الهی چیست؟

راهکارهای تعظیم شعائر

ما چه وظایفی در قبال شعائر داریم؟ سیاستهای راهبردی دین درباره شعائر الهی چیست؟

با توجه به نقش مهم و حیاتی شعائر در عرصه فرهنگ دینی و اخلاق اجتماعی، راهکارهایی برای تأثیرگذاری و نقشآفرینی بیشترِ شعائر میتوان در نظر گرفت، مانند: معرفی، تعلیم و تبلیغ، اظهار و تعظیم شعائر دینی و مقابله با شعائر شیطانی.

در اینجا به توضیح برخی از این راهکارها میپردازیم:

1. معرفی، تعلیم و تبلیغ

بیشک اولین وظیفه ما در قبال شعائر، شناسایی و معرفی آنهاست؛ چرا که نوع مردم، بسیاری از شعائر را نمیشناسند. همزمان با آن باید به تبیین فلسفه تعظیم و ابعاد وسیع و ناشناخته شعائر نیز پرداخت.

استاد مطهری درباره احیای یکی از شعائر فراموش شده میفرماید:

«یکی از شعارهای اسلامی که ما باید مخصوصاً یادآوری کنیم، این است که هر کاری را که ما میخواهیم شروع کنیم… آن را با بسم الله الرحمن الرحیم آغاز کنیم. هر ملتی برای شروع کار خودش یک شعاری دارد. ملت اسلام در شروع کار خودش یک شعار دارد و آن توحید است. مسلمان هر کاری را که میخواهد شروع کند، سوار اتومبیل که میخواهد بشود شعار توحید میدهد، خوردن غذا را میخواهد شروع کند شعار توحید میدهد، وارد یک خانه میخواهد بشود شعار توحید میدهد، ساختمانی را میخواهد شروع کند شعار توحید میدهد و هر کاری که فیالجمله اهمیت برای آن قائل است میخواهد شروع کند شعار توحید میدهد… ما چرا داریم این شعار را فراموش میکنیم؟ چرا میخواهیم فراموش کنیم؟ چرا این شعار را تحقیر میکنیم؟» [1]
حضرت امام خمینی (ره) نیز در مسیر نهضت الهی خویش به تبیین جنبههای مثبت سنتها و شعائر مذهبی و بر حفظ و اشاعه آنها تأکید نمودهند و از این شیوه در انسجام مردم مؤمن و تحریک آنها به قیام و انقلاب به خوبی استفاده کردند. [2]
2. محافظت از شعائر

محافظت از نماد، هم به معنی باقی نگاه داشتن ظاهر نماد و حضور مستمر آن در صحنه اجتماعی است و هم به معنی جلوگیری از تحریف آن و حفظ رابطه نماد با معنی است.

مقام معظم رهبری در این خصوص تذکر دادهاند که:

«شعائر را مطلقاً نباید تضعیف کرد. بعضی ها به اسم این که ما اهل ریا نیستیم و نمی خواهیم تظاهر کنیم شعائر اسلامی و علامتهای اسلامی و سیمای اسلامی و وجهه اسلامی و رفتار اسلامی و پرچمهای اسلامی را از زندگی خودشان و زندگی مردم جمع می کنند؛ نخیر بنده مطلقاً این را توصیه نمی کنم بلکه بهعکس توصیه می کنم مقید باشید، اینها را نگه دارید.» [3]
نکته مهمی که باید بدان توجه داشت آن است که معمولاً قدرت ها و دولت های مخالف دین، کار مبارزه با شعائر را، به طور پله پله شروع می کنند. به عبارت روشن تر، نخست پاره ای از شعائر را مورد هجمه قرار می دهند و آنگاه پس از موفقیت در مبارزه با آنها، به مبارزه با بقیه می پردازند. برخی از شعائر، سپر بلای برخی دیگرند و دشمن، برای نابودی کل شعائر، همواره از مبارزه با پرشورترین و چشمگیرترین آنها آغاز می کند. چنانچه در حمله به اینگونه شعائر، با دفاعی سخت و جانانه روبه رو شد، جا می زند و عقب می نشیند و انجام توطئه را به فرصتی دیگر وا می نهد و اگر مقاومتی جدی و کوبنده ندید یا نتوانست با وحشیگری یا تزویر، آن را سرکوب کند، حمله را تا فتح خاکریزهای بعدی ادامه می دهد و همچون رضاخان و بدتر از او آتاتورک، کل شعائر را نابود می سازد. بنابراین باید هشیار بود و در برابر هرگونه توهین به شعائر، محکم و استوار ایستاد و توطئه عمیق و گسترده دشمن را در نطفه خفه ساخت. [4]
محافظت از شعائر به چهار صورت امکان پذیر است:

الف. احیاء و حفظ میراث گذشته

باید مواظب بود آنچه از گذشتگان بهعنوان شعائر به ما رسیده است به فراموشی سپرده نشوند. ما مأمور هستیم- از باب امر به معروف و نهی از منکر- در هر شرایطی و هر فرصتی نسبت به احیاء ارزشهای دینی و سیره اهلبیت(علیهم السلام) اقدام نماییم.

امام صـادق(علیه السلام) به فُضَیل، یکی از شاگردان خاص خود فرمودند:

«تَجلِسُونَ وَ تَتَحَدَّثُونَ فَقَالَ نَعَم فَقَالَ إِنَّ تِلک المَجَالِسَ أُحِبُّهَا فَأَحیوا أَمرَنَا فَرَحِمَ الله مَن أَحیا أَمرَنَا یا فُضَیلُ مَن ذَکرَنَا أَو ذُکرنَا عِندَهُ ثُمَّ ذَکرَ مِثلَهُ»؛ «هنگامیکه مینشینید و سخن میگویید من آن مجالس را دوست دارم پس أمر ما را زنده کنید خداوند رحمت کند کسی را که یادی از ما کند و یا وقتی چیزی از ما میشنود سخنی درباره ما بازگو نماید» [5].

در شرایطی که گنبد و گلدسته مساجد، لابهلای برج های سر به فلک کشیده گم می شوند و هر آنچه انسان را به یاد خدا و معنویت و ابدیت می اندازد، کم فروغ می شود و اطراف ما را مظاهر لذایذ مادی و دنیاطلبی فرا می گیرد و ابزارهای لهو و لعب و سرگرمی های غفلت زا فراوان می شود، احیای نمادها و بلندکردن صداهایی که در میان این همه هیاهو دعوت انبیا را تداعی کند بهترین خدمت است.

حضرت امام(ره) یکی از اهداف مهم تشکیل حکومت اسلامی را احیای شعائر میدانند:

«انقلاب کردیم که شعائر اسلام را زنده کنیم، نه انقلاب کردیم که شعائر اسلام را بمیرانیم. زنده نگه داشتن عاشورا یک مسئله بسیار مهم سیاسی- عبادی است. عزاداری کردن برای شهیدی که همه چیز را در راه اسلام داد، یک مسئله سیاسی است؛ یک مسئله ای است که در پیشبرد انقلاب اثر بهسزا دارد. ملت ما از آن «الله اکبر»ها استفاده کرد. آن «الله اکبر»ها را باید حفظ بکنیم. این مظاهر و شعائر و اموری که در اسلام در آن سفارش شده باید فکر کنید که اینها یک مسئله سطحی نبوده است » [6].

گاهی سنت حسنهای در فرهنگ عمومی یک امت دیده میشود که شاید در متن شریعت نیز اشارهای بدان نشده باشد ولی دستور دین در این مورد نیز حفظ آداب و شعائر پسندیده گذشتگان است.

امیر مؤمنان(علیه السلام) در نامه خود به مالک اشتر میفرماید:

«آداب پسندیدهای را که بزرگان آن دیار [مصر] بدان عمل کرده و موجب پیوند اجتماعی گشته و مردم با آن اصلاح شدند، برهم مزن و آدابی که به سنتهای خوب گذشته زیان وارد میکند پدید نیاور که پاداش برای آورنده آن سنت و کیفر برای تو باشد که آنها را درهم شکستی.» [7]
شهید مطهری در جواب کسانی که پایبندی به شعائر را ارتجاع میدانند میگوید:

«ارتجاع این است که انسان یک شعار بسیار عالی را کنار بگذارد برود به شعار منحطتر و پایینتر. ما میبینیم فرنگیها در اول کتابشان بسم الله الرحمن الرحیم نمینویسند، نام خدا نمینویسند، میگوییم پس ما هم ننویسم، لابد این دِمُده شده، کهنه و قدیمی شده است! یک وقت یک آدم ماتریالیست است و واقعاً به خدا اعتقاد ندارد … خیلی عجیب است از آدمی که میگوید خدا وجود دارد ولی حاضر نیست در ابتدای کتاب خودش بنویسد بسم الله الرحمن الرحیم! حال بعضی افراد درجه دوم این شعار را مینویسند: به نام خدا. البته کار خوبی است، با نام خدا شروع شده، اما این مطلب را بدانیم که خود جمله بسم الله الرحمن الرحیم شعار است. ما خود این جمله را باید زنده نگه داریم. دستور بدهید از بسم الله الرحمن الرحیم تابلوهای خیلی عالی، ظریف و زیبا بسازند، اینها را به خانههای خودتان بزنید. نترسید، از کی میترسید؟ ما یک مردم شخصیتباخته هستیم، خیال میکنیم اگر در مقابل یک فرنگی قرار گرفتیم بگوییم بسم الله الرحمن الرحیم او ما را متهم به کهنهپرستی میکند، دیگر چیزی نمیگوییم. در مقابل هر که قرار میگیرید، منطقتان قوی است، دفاع کنید، با صدای بلند بگویید: بسم الله الرحمن الرحیم. چرا نمیگویید؟ چرا از بسم الله پرهیز میکنید؟ ما بسم الله را بهعنوان یک شعار باید حفظ کنیم. من در دلم آرام بگویم بسم الله الرحمن الرحیم کسی نفهمد، شعار نیست؛ بلند بگوییم؛ بلند گفتن است که اثر دارد.» [8]
استاد شهید در ادامه از اینکه شعار صلوات تاکنون در میان امت حفظ شده است ابراز خوشحالی مینماید:

«خوشبختانه یک شعاری که در میان ما زنده مانده و باید آن را بیشتر زنده کنیم و نگه داریم شعار نبوّت است، همین صلوات که در میان ما معمول است و بسیار خوب است. واقعاً وقتی که اسم مبارک پیغمبر اکرم(صلی الله علیه و آله) برده میشود باید ما صلوات بفرستیم و بلند هم صلوات بفرستیم.» [9]
ب. ممانعت از تحریف

پیرایش و مصونسازی شعائر از تحریف و خرافه یکی از وظایف مهم در این عرصه است.

امام راحل در عین تأکیدی که بر احیای شعائر و عزاداری و تجمعات مذهبی دارند؛ وجود تحریفات و خرافات را در این مراسم نکوهش میکند و میفرماید:

«باید این سنتها را حفظ کنید. البته اگرچنانچه یک چیزهای ناروایی سابق بوده است و دست اشخاص بیاطلاع از مسائل اسلام بوده، آنها باید یک قدری تصفیه بشود» [10].

ایشان در جواب یک استفتا در این مورد می فرمایند:

«چنانچه این اعمال (امثال قمه زنی) موجب وهن مذهب است جایز نیست و در هر صورت از این اعمال احتراز کنند» [11].

و در جای دیگر می فرمایند:

«در وضع موجود قمه نزنند و شبیه خوانی اگر مشتمل بر محرمات و موجب وهن مذهب نباشد مانع ندارد» [12].

همچنین در جای دیگر میفرمایند:

«اینجا باید یک سخنی هم درباره عزاداری و مجالسی که به نام حسین بن علی(علیه السلام) به پا میشود بگوییم. ما و هیچیک از دینداران نمیگوییم که با این اسم، هرکس هرکاری میکند خوب است. چه بسا علمای بزرگ و دانشمندان بسیاری از این کارها را ناروا دانسته و به نوبه خود از آن جلوگیری کردند. چنانچه همه میدانیم که در بیست و چند سال پیش از این، عالم عامل بزرگوار مرحوم حاج شیخ عبدالکریم که از بزرگترین روحانیون شیعه بود، در قم شبیهخوانی را منع کرد و یکی از مجالس بسیار بزرگ را مبدل به روضهخوانی کرد و روحانیین و دانشمندان دیگر هم چیزهایی که برخلاف دستور دین بوده منع کرده و میکنند» [13].

ج. زیبا سازی و بازسازی

اماکن مذهبی و شعائر دینی علاوه بر استحکام باید از جلوه زیبایی برخوردار باشند تا مورد اقبال و توجه مردم واقع شود در غیر این صورت جایگاه و نفوذ آنها در دل و ذهن تودههای مردم تضعیف خواهد شد.

خدای متعال تنظیف مسجد و خانه خود را از افتخارات انبیا میشمرد:

(((وَ عَهِدنا إِلی إِبراهیمَ وَ إِسماعیلَ أَن طَهِّرا بَیتِی لِلطَّائِفینَ وَ العاکفینَ وَ الرُّکعِ السُّجُودِ))) [14]؛

«و به ابراهیم و اسماعیل فرمان دادیم که: خانه مرا برای طواف کنندگان و معتکفان و رکوع و سجودکنندگان پاکیزه کنید».

تعمیر و بازسازی میراث فرهنگ دینی نیز از جمله وظایفی است که در این باب توصیه شده است:

(((إِنَّما یعْمُرُ مَساجِدَ اللَّهِ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْیوْمِ الْآخِرِ))) [15]؛

«مساجد خدا را تنها کسانی آباد می کنند که به خدا و روز بازپسین ایمان آورده و…».

زیبایی و استحکام بناها و نمادهای مذهبی موجب ماندگاری آنان گشته و مردم با مشاهده آنها تأثیر مضاعفی میپذیرند؛ چرا که وجود این شعائر نه تنها نشانگر اقبال مردم این عصر بدانهاست بلکه نشان از التفات و ارادتِ اجداد و نیاکان آنها دارد و بیانگر میزان عمق و ریشهداری آن فرهنگ در آن ملت است.

د. جلوگیری از توهین

همانطور که تعظیم شعائر، احترام به صاحب آن و نشانه تقوا و موجب تقرب الهی است؛ توهین به شعائر نیز در واقع توهین به صاحب نماد میباشد؛ بنابراین منع از توهین، مصداق نهی از منکر بوده و با توجه به اهمیت ابعاد اجتماعی شعائر، هرگونه هشدار و اقدام فوری در این موارد ضروری میباشد. طبعاً هر چهقدر شعائرِ مورد هتک و توهین، از اهمیت بالاتری برخوردار باشند مقابله با آن بیحرمتی نیز واجبتر خواهد بود.

3. تأسیس شعائر پسندیده

با توجه به گستره تأثیرات اخلاقی و فرهنگی شعائر و سوء استفاده وسیع دشمن از این ابزار کارآمد و لزوم ایستادگی در مقابل این شبیخون؛ دولت و امت اسلامی باید بیش از پیش به فکر مقابله به مثل و تأسیس نمادهای جدید و جذاب برای تمامی ابعاد زندگی باشند. بیتردید تأسیس این نمادها کار هر کسی نیست و نیازمند علوم و اشراف به اطلاعاتی است که به بخشی از آنها اشاره میشود:

عدم مخالفت با موازین شرع،

ارتباط و تناسب با جوهره دین،

تناسب با اقتضائات زمان و مکان،

خوش سلیقگی،

سادگی و پرهیز از اسراف،

تمایز با دشمنان و نمادهای آنان [16]،

تناسب با فرهنگ بومی،

زیبایی و هنر،

استحکام،

برخورداری از فلسفهای معنادار،

تناسب با فطرت انسانی،

تناسب با احساسات دین مداران،

قابل فهم برای عموم و مورد پسند نخبگان،

اجتناب از وهن و حقارت مذهب،

رعایت شأن اهلبیت(علیهم السلام) درباره شعائر مربوط به عزاداری یا جشن و شادی آنها.

طراحی مد لباس، دکور، نما و نقشه ساختمانها و اصول معماری اسلامی در شهرسازی، مساجد، بقاع و عزاداریهای سنتی، عرصههای مهم و رایجی جهت به کار بستن این قواعد است.

رهبر معظم انقلاب در این زمینه میفرمایند:

«صهیونیستها هر نقطه دنیا که خواستند یک ساختمانی بسازند، آن علامت نحس ستاره داوود را سعی کردند یکجوری رویش تثبیت کنند. کار سیاسیشان اینجوری است. ما مسلمانها نشانههای اسلامی و مهندسی اسلامی را باید در همه کارهایمان، از جمله در باب معماری بایستی مراعات کنیم.» [17]
4. اصلاح و تکمیل شعائر

امروزه دشمنان اسلام، عملکرد ما را زیر ذرهبین قرار داده تا با بزرگنمایی کاستیها چهره مکتب تشیع را زشت و ناخوشایند جلوه دهند. از این جهت لازم است شعائر موجود به گونهای تکمیل یا ترمیم شود که زمینه سوءاستفاده دشمنان، از بین برود و حرمت و اعتبار مکتب اهلبیت(علیهم السلام) در جهان محفوظ باقی ماند. بخشی از شعائر ما جلوههای عزاداری و توسلات ما به اهلبیت(علیهم السلام) است بیتردید دشمنان تلاش دارند حماسه حسینی و عاشورا را از حرکتآفرینی و بسیج توده ها علیه ظلم و استکبار بیندازند و با تحریف معنوی حماسه زیبای کربلا نقشآفرینی این سرمایه عظیم شیعه را سلب کنند.

حفظ ظاهر یا ظاهرسازی!

ظاهر افراد سلیقه شخصی خودشان است اگر دل پاک باشد، چه اشکالی دارد که هر کسی تیپ و قیافه دلخواه خود را داشته باشد؟

یکی از ویژگیهای انسان این است که ظاهر و باطن او بر یکدیگر تأثیر میگذارند. میتوان گفت ظاهر آدمی تفسیر باطن او است چنانچه باطن انسان نیز تحت تأثیر ظاهرش میباشد.

حتی میتوان گفت ظاهر انسان دستاندرکار نقشزنی بر باطن او است بهطوری که بسیاری از حالات باطنی سایهاند و دست و پا و نگاه و صدای افراد صاحب سایه میباشند. از اینرو هرگاه نقشی بر پیکر انسان نمودار شود، شبحی با رنگ و بوی خود در باطن خواهد افکند. شگفتتر آنکه حتی اگر این نقش و نگار و خط و آرم به طور تفریحی و کوتاه مدت هم باشد باز طنینی درونی خواهد داشت و اگر آن خط و نقش، منفی باشد تأثیری منفی بر روح و فطرت پاک انسان میگذارد و به طور ناخواسته او را به سوی ناهنجاری و هنجارشکنی میکشاند تا آنجا که هم «تیپ»ها هم «تیم» میشوند و کسانی که در ابتدا تیپ خودشان را یک سلیقه شخصی میدانستند رفته رفته و ناخواسته در گروه و تیمی قرار میگیرند که بیرون آمدن از آن شبکه و دام آنها، به آسانی ممکن نیست.

اما کسانی که با ظاهر آراسته و متین در دانشگاه و اجتماع ظاهر میشوند به طور معمول با بچههای درسخوان و نمازخوان همراه و همگروه میشوند. اهمیت حفظ ظاهر خوب و همراهی با خوبان در زندگی به اندازهای است که امام علی(علیه السلام) میفرماید: اگر بردبار نیستی خود را بردبار جلوه ده (تظاهر به بردباری کن)، چه، اندک پیش میآید که کسی خود را به گروهی شبیه سازد و جزو آنان نشود. [18]
و همچنین تقلید از ظاهر غیر شرعی افراد به قدری در فساد باطن مؤثر است که تشبّه به کفار و فساق یکی از گناهان بزرگ شمرده شده است. اگر ظاهر تغییر کند باطن فرد را نیز به مرور تغییر میدهد و در اینصورت نیز به خاطر وجود همخوانی باطن فرد با ظاهرش هیچ نوع مقاومتی در قبال تغییرات باطنی خود نمیکند. مسئله شبیهسازی علاوه بر این موجب قضاوت دیگران بر افراد میشود و از آنجا که این قضاوتها بر اساس روال رایج عرفی از روی ظاهر افراد رخ میدهد لذا حتی اگر باطن ما بهتر باشد و به اصطلاح دلمان هم پاک باشد باز با قضاوت منفی اطرافیان و جامعه مواجه خواهیم شد و قضاوت دیگران نیز – حتی اگر آن را ابراز نکنند – در شکل دهی به شخصیت ما مؤثر است. نمیتوان گفت ما برای دیگران زندگی نمیکنیم و قضاوت مردم برای ما مهم نیست چراکه برداشت انسان از شخصیت خود تا حدودی تابع برداشت دیگران از اوست [19]و اگر قضاوت عمومی نسبت به ما بد باشد ما نیز ناخودآگاه بر این تلقی صحه گذاشته و اهتمامی برای خویشتنداری و ابراز رفتار نیک در خود نخواهیم داشت زیرا نه خودمان چنین توقعی از خود داریم و نه جامعه چنین انتظاری از ما دارد و لذا گاهی با وجود علاقه به انجام کار نیک از آن هراس داشته و خجالت میکشیم که مبادا دیگران خیلی تعجب کنند و تابلو شویم! یا آنکه دوستانمان با طعنه ما را متهم به بچه مثبت بازی نمایند!!

تا اینجا تأثیرات ظاهر بر باطن بررسی گردید و به این نتیجه رسیدیم که اگر باطن برای ما مهم است و در سلوک دینی خود نیز به دنبال حفظ این اصل و ریشه هستیم باید به اصول و قواعد ظاهری دین پایبند باشیم. درست است که ظاهر فرع بر باطن است ولی تنها راه ساختن دل پاک و قلب سلیم عمل است و عمده اعمال صالح نیز ظاهریاند.

از سوی دیگر باطن نیز در کار نقشآفرینی در ظاهر است [20]. هر بذری در دل بپاشید شاخ و برگ آن بر پوست خواهد نشست. پس اگر تغییری در باطن آدمی رخ دهد، بر ظاهر نمودار خواهد شد و اگر تغییری در ظاهر پدید آید به جان خواهد نشست.

بر این اساس یکی از اصول مهم تربیت، توجه به ظاهر است و اهمیت آراستگی و متانت ظاهر به گونهای است که هرگاه بخواهیم تغییر و تحولی در باطن کسی پدید آوریم باید در ظاهر او تغییر ایجاد کنیم یا امکان این کار را برای خود او فراهم آوریم.

به عبارت دیگر اگر نگاه کردن، سخن گفتن، سکوت کردن، گوش کردن،

راه رفتن، نشستن، غدا خوردن و… بهگونهای مطلوب تنظیم شوند، احساسات و افکار و تصمیمگیریهای مطلوبی در درون خواهند انگیخت. بسیاری از توصیههای دینی به تغییرآفرینی در ظواهر نظر دارد. [21]
قرآن کریم در خصوص تأثیر باطن بر ظاهر میفرماید:

(((وَمَن یُعَظِّمْ شَعَائِرَ اللَّهِ فَإِنَّهَا مِن تَقْوَى الْقُلُوبِ ))) [22]
مؤمنین وقتی به تعظیم شعائر میپردازند که تقوای واقعی در دلهای آنان محقق شده باشد و هر قدر تقوا بیشتر شود علاقه به تعظیم شعائر نیز بیشتر خواهد شد.

از سوی دیگر عمل ظاهری ما نیز باطن ما را تحت تأثیر قرار میدهد و در امیال و علاقههای ما مستقیم یا غیرمستقیم تحول ایجاد میکند. بسیاری از تزلزلهای اعتقادی یا گرایشهای انحرافی ما منشأ عملی دارد.

قرآن کریم میفرماید:

(((ثُمَّ کانَ عاقِبَةَ الَّذینَ أَساؤُا السُّوای أَن کذَّبُوا بِآیاتِ الله وَ کانُوا بِها یستَهزِؤُنَ)))؛ [23]
«سپس سرانجام کسانی که اعمال بد مرتکب شدند به جایی رسید که آیات خدا را تکذیب کردند و پیوسته آن را مسخره مینمودند».

بنابر آنچه گفته شد ظاهر و باطن انسان، دو جهان مستقل و جدا از هم نیستند؛ بلکه میان آن دو، ارتباطی محکم و تأثیری دوجانبه وجود دارد [24]. البته باطن، اساس وجود انسان را تشکیل میدهد. معرفت و محبت، عوامل باطنی اند که در ظاهر تأثیر می گذارند.

امام علی(علیه السلام) میفرمایند:

«ما جَفّتِ الدُّموعُ اِلا لِقَسوَةِ القُلُوب وَ ما قَسَتِ القلوبُ اِلا لِکثرةِ الذّنوب» [25]؛ «خشکی اشک چشم، نتیجه سنگدلی است، و سنگدلی محصولِ گنهکاری است».

اینکه کسی از اشک چشم محروم می شود، حالتی ظاهری است، ولی ریشه اش قساوت قلب است که یک امر باطنی است و در ظاهر و حالات جسم اثر میگذارد. قساوت دل نیز، ثمره گناه زیاد است که مربوط به رفتارهای ناهنجار ظاهری است. پس اگر تغییری در باطن آدمی رخ دهد، بر ظاهر نمودار خواهد شد و اگر ظاهر تغییر نپذیرد باید ریشه آن را در باطن جست. [26]
و خلاصه آنکه رعایت احکام ظاهری و تقید به ظواهر و شعائر دینی دارای آثار و فواید زیر میباشد:

الف. آثار فردی

1. موجب اصلاح باطن و خودسازی و طهارت نفس میگردد.

2. عامل برداشت مثبت از شخصیت خود و رعایت بیشتر تقوا میگردد چرا که علاوه بر ایجاد توقع رفتار نیک از منظر خود و دیگران یک تذکر دائمی نیز به خود فرد میدهد مانند لباس روحانیت برای طلبه.

3. باعث جذب دوستان خوب و طرد رفیقان ناباب خواهد شد.

ب. آثار اجتماعی

1. جامعه را به رنگ خدا درمیآورد.

2. تبلیغ دین و دعوت عملی به دینداری است.

3. امر به معروف عملی است و موجب الگو قرارگرفتن همان رفتار و یا پوشش برای دیگران خواهد شد.

4. تقویت لشکر حق است چرا که هر لباس یا رفتار ظاهری پرچمی از لشکر حق یا باطل است.

5. نشان کارآمدی نظام اسلامی در تربیت انسان تراز اسلام بوده و موجب یأس و ناامیدی دشمنان در جذب جوانان و امیدواری مسؤولان در پیشبرد هر چه بیشتر اهداف اسلام خواهد شد.

در پایان گفتنی است که حفظ ظاهر بر اساس اصول و ضوابط دینی و توجه به آراستگی و متانت اسلامی با «ظاهرسازی» متفاوت است؛ زیرا ظاهرسازی برای خودنمایی میباشد و بدیهی است که بسیار نکوهیده است.

ظاهر جوانان

تأکید بر اصلاح ظاهر جوانها – چه دختر و چه پسر – چه فایدهای دارد؟ آیا این سختگیریها جوان را به پنهانکاری و کارهای خطرناکتر نمی کشاند؟

آشکار شدن یک عمل هنجار یا ناهنجار، در یک محیط، موجب سرایت و فراگیری آن میگردد. این یکی از قواعد مسلم اجتماعی است که مورد تأکید جامعهشناسان و روانشناسان قرار گرفته است.

پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) میفرماید:

«اگر بنده، گناهی را به صورت مخفیانه انجام دهد فقط خود او ضرر میکند؛ ولی اگر آشکارا مرتکب آن شود به عموم مردم زیان میرساند».

امام صادق(علیه السلام) در ذیل روایت فرمودهاند:

«چرا که با این رفتار خود [فسق علنی]، دین خدا را خوار کرده و موجب بدآموزی و جسارت دشمنان خدا میگردد». [27]
وقتی در یک جامعه گناه و ناهنجاری علنی شود، در نگاه مردم، یک رفتار و نمادِ شیطانی آشکار شده است و اگر تقوا و رفتار شایستهای علنی شود یک شعار الهی برجسته میشود و در هر دو صورت با تکرار رفتارها، فرهنگ یک جامعه شکل میگیرد و نهادینه میشود. لذا امام صادق(علیه السلام) میفرمایند:

«مردم را با غیر زبانتان [به عمل صالح] دعوت کنید تا تقوا و نماز و اعمال خیر شما را ببینند؛ چرا که این روش [به بهترین شیوه] دعوت کننده است» [28].

به تعبیر علامه مجلسی: «چنین انگیزهای، ریا محسوب نمیشود زیرا قصد وی خود نمایی نیست بلکه خواهان تکثیر شعائر دینی و الگودهی به دیگران است که بسیار هم پسندیده است». [29]
بهترین شیوه تبلیغ عقاید و انتقال فرهنگ به نسل آینده

شاید بتوان گفت مهمترین فایده شعائر و تأکید بر ظاهر افراد و رفتارها، کارکرد تبلیغی آنهاست. به طور کلی شعار تبلیغ است و ارزش تبلیغی آن را باید در نظر داشت [30].

شعائر و نمادها، توسعه دهنده فکر، سبک زندگی و فرهنگ در اجتماع به ویژه براى نسل هاى آینده هستند. چنانکه بیگانگان و گروههای انحرافی نیز با تکثیر و تبلیغ یک نماد – به شکلهای مختلف هنری، عملی، معماری و مدل لباس و مو، میل و اراده افراد را به سوی خود جلب میکند و در نهایت، خواسته خود را در جامعه فراگیر میکنند.

شهید مطهری در این باره میگوید:

«وقتى شما در خانهتان بسم الله را همیشه بگویید آن وقت در بچهتان اثر دارد. شما اگر مىخواهید بچهتان موحد بشود از اول باید شعار توحید را در خانهتان وارد کنید. اگر مىخواهید بچهتان به اسلام و پیغمبر و قرآن معتقد بشود اول باید شعارهاى نبوت را در خانهتان بیاورید. اگر مىخواهید بچهتان به ائمه اطهار(علیهم السلام) ایمان داشته باشد اول شعارهاى امامت را در خانهتان ببرید. اگر مىخواهید بچهتان به اصول اجتماعى اسلام پایبند باشد و اسلام را با اصولش بشناسد شعارهاى عدالتى و حقوقى اسلام را در خانههاى خودتان ببرید. بچهاى که از ابتدا که چشم باز کرده و داراى گوش شده و درک پیدا کرده است مىبیند پدرش در هر کارى حتى سر سفره که مىنشیند اول بلند

– نه آرام که بچه چیزى نفهمد و در روح او اثر نگذارد- مىگوید: بسم الله الرحمن الرحیم بعد دست به سفره میبرد، وقتى هم که تمام شد میگوید: الحمدلله رب العالمین، شکراً لله خدایا سپاسِ تو، این کار در روح او خیلى اثر میگذارد. میبیند پدرش وقتى میخواهد اتومبیل سوار بشود، درِ اتومبیل را که باز میکند میگوید: «بسمالله الرحمن الرحیم» …من در خودم که حساب میکنم میبینم از مرحوم پدر بزرگوارم چیزهایى در این زمینه آموختهام. امکان نداشت که ایشان کارى را که اندکى اهمیت داشت شروع بکنند الّا اینکه با صداى بلند

– که همه میشنیدیم- میگفتند: بسم الله الرحمن الرحیم. و آنطور که من اطلاع دارم آخرین جملهاى هم که این مرد بزرگ گفت و بعد از آن از دنیا رفت همین بود، با صداى بلند گفت: بسم الله الرحمن الرحیم، یک دقیقه بعد هم از دنیا گذشت، و چه از این بهتر که انسان با این شعار از دنیا برود.» [31]
اگر ما از سر ضعف یا جهل، مظاهر فرهنگ و اصالت خود را پنهان کنیم نسل آینده ما که در معرض هزاران پیام پنهان و آشکار قرار دارد، از دیندارى خجالت خواهد کشید و از عمل به وظایف شرعى احساس حقارت خواهد کرد و آنگاه نماز خواندن، صدقه دادن، بسم الله گفتن، امر به معروف، نهى از منکر، اذان، سلام، چادر مشکى، عزادارى و… پدیده اى شبیه کالاى قاچاق و به تدریج دستخوش فراموشى خواهد شد! [32]
بنابراین لازم است در چند مرحله به نهادینهسازی رفتارهای دینی اقدام نمود تا جوانان با رضایت و بدون احساس تحمیل به ارزشها روی آورند. نخست خانوادهها زمینه تعلیم و تربیت دینی را فراهم نمایند تا فرزندان لذت زندگی معنوی را بچشند و در مرحله بعد محیط اجتماعی و آموزشی به آگاهیبخشی و رشد جوانان کمک کند و در مرحله نهایی اگر به هر دلیلی مسؤلیتها به خوبی انجام نگرفته بود و ناهنجاریها مشکلساز شد، حداقل از اظهار گناه و جسارت هنجارشکنان باید جلوگیری کرد.

و اما در پاسخ به قسمت دوم سوال باید گفت که اگر در یک جامعه، فرهنگی حاکم شود که مردم و حتی فسّاق زمان از ارتکاب گناه بهصورت علنی شرم و یا خوف داشته باشند دو فایده اخلاقی نیز در پی آن خواهد آمد:

اولاً، گناه ترویج نشده و فساد گسترش نمییابد [33].

ثانیاً، هیچگاه گناهان بزرگ و کارهای خطرناکتر در خفا صورت نخواهد گرفت زیرا هنگامی گناه بزرگتر در خفا و اندرون اتفاق خواهد افتاد که امکان ارتکاب علنی دهها گناه کوچکتر در بیرون وجود داشته باشد ولی در محیطی که افراد از ارتکاب گناه علنی شرم نمایند، مردم چنان تربیت خواهند شد که کسی جرأت فکر کردن به گناهان بزرگتر نداشته باشد و اسلام به دنبال تحقق چنین فرهنگی در جوامع دینی است.

سخت گیری!

عدهای بر این عقیدهاند که در کارهای فرهنگی نباید سختگیری باشد و گاهی نیز گفته میشود اگر رضاخان توانست با چماق چادر را بردارد ما هم میتوانیم با زور حجاب را فراگیر نماییم!! آیا پاسخی بر این اشکال وجود دارد؟

در پاسخ به این اشکال علاوه بر نکات فوقالذکر بیان چند نکته ضروری است:

الف. خداوند حکیم رعایت بسیاری از احکام اجتماعی دین را برای عموم جامعه اسلامی، اجباری نموده است و برای برخی از آنها جریمه نیز قرارداده است. مثلاً برای کسی که حرمت ماه رمضان و روزهداران را رعایت نکند و در ملاءعام چیزی بخورد حدی قرار داده است تا تنبیه شود چرا که در غیر اینصورت قبح روزهخواری شکسته و روزهداری بر افراد ضعیفالاراده سنگینی کرده موجب خلل در صبر همراهی آنان میگردد. لزوم احترام به ماه مبارک، یک امر تربیتی است اما با حکم فقهی، جنبه حقوقی و قانونی یافته و حاکمیت را موظف به برخورد قاطع با حرمتشکنان مینماید. بسیاری از مسائل اجتماعی دین اینگونه است یعنی تربیتی و اخلاقی بودن آن منافاتی با الزام فقهی ندارد بلکه تا این الزام نباشد آن هدف تربیتی دین به فرهنگ عمومی تبدیل نخواهد شد. بنابراین الزامات قانونی و حتی قراردادن جریمه برای برخی گناهان از سوی حاکمیت چند فایده در پی دارد:

1. موجب تقویت باورهای توده مردم میگردد چرا که اقناع اندیشه مردم تابع عوامل محیطی و رفتار حکّام است. و همچنین موجب تقویت اراده عمومی در انجام تکالیف دینی است زیرا همراهی حاکمان و خواص در عملِ به احکام موجب سهولتِ پایبندی عوام خواهد شد. توده مردم، دین خود را از دینداری حاکمان زمان خود میآموزند و در تقید به احکام نیز تابع فرمانروایان خویش هستند. [34]
2. جلوی هنجارشکنی افراد جسور، هواپرست و بیایمان را میگیرد. زیرا به هر حال در هر زمان و مکانی عدهای هستند که زیر بار احکام شرع نمیروند و با هیچ منطقی نیز جذب نمیشوند و اگر قوه قهریه و برخورد قانونی نباشد این افراد، بقیه را نیز به کار خود تشویق نموده و ارزشها را به تمسخر خواهند گرفت.

3. قانونگذاری و تعریف جریمه علاوه بر فرهنگسازی، قوت قلبی است برای کسانی که قصد امر به معروف و نهی از منکر دارند. اگر حکومت دینی در قوانین خود هیچ جرمی برای ناهنجاریها و منکرات تعریف نکند و عملاً بیتفاوت باشد حنای مؤمنین نیز در نهی از منکر، رنگی نخواهد داشت. به عبارت دیگر اگر کارگزار و مأمور دولت نسبت به ارزشهای دینی بیتفاوت باشد زبان هنجارشکنان بر ناهیان منکر دراز خواهد شد و از نفوذ کلام مؤمنین کاسته خواهد شد.

ب. الزام قانونی در اسلام برای اجرای دستورات حکیمانه خداست که با فطرت انسانها نیز سازگار است و به هیچ وجه قابل مقایسه با رفتارهای خشن رضاخانی نیست. اسلام به هیچ وجهی اجازه ضرب و شتم و چماقکشی برای مقابله با بیحجابی نمیدهد و نظام اسلامی نیز تاکنون چنین برخوردی با کسی نکرده است.

ج. چه کسی میگوید که قانون کشف حجاب به خاطر اجباری بودن هیچ اثری نداشته؟! آری، ضرب و جرح رضاخانی نتوانست چادر را از سر خواص و خانوادههای اصیل و نجیب بردارد ولی فساد و ابتذال در آن دوران آنقدر نهادینه شد که حتی پس از انقلاب نیز عدهای از زنان و روشنفکران در مقابل حکم حجاب مقاوت و تظاهرات میکردند! و اکنون نیز جریان بیحجابی در برخی از زنان این مرز و بوم ریشه در آن شجره خبیثه دارد و هنوز هم از خاستگاه شوم خود متأثر است. پس رضاخان توانست خوب هم توانست اگرچه ریشه دین در این سرزمین به مراتب قویتر از ترکیه و… بود و آتاترک راحتتر از رضاخان کمر عفت را در مملکت خود شکست.

شعائر و سبک زندگی

چرا با اصرار بر شعائر دینی، سعی میکنیم خودمان را از سبک زندگی رایج در جهان و پیشرفتهای آنان دور کنیم؟

در ابتدا باید دانست شخصیت و هویت فردی و اجتماعی انسانها آمیختهای از اعتقادات و اخلاق و رفتار آنهاست. کسانی که از اعتقادات و اخلاق و آداب دینی خود فاصله میگیرند همانند ضلع زاویه خواهند بود که رفته رفته از خط اصلی فاصله میگیرند و در آیندهای نه چندان دور بحران هویت و چالشهای زندگی فردی و اجتماعی دامنگیر آنها خواهد شد. از اینرو در فرهنگ اسلامی نه تنها هم رنگ شدن و هضم شدن در محیط آلوده نکوهش شده است بلکه تأکید شده هویت دینی مسلمانان حتی در جوامع غیر اسلامی نیز حفظ شود و یکی از بهترین راههای آن رعایت احکام و شعائر دینی است. البته مقوله سبک زندگی، معنای گستردهتری از شعائر دینی دارد.

«سبک زندگی (Life Style) نظامواره و سیستم خاص زندگی است که به یک فرد، خانواده یا جامعه با هویت خاص اختصاص دارد. این نظامواره، هندسه کلی رفتار بیرونی و جوارحی است و افراد، خانوادهها و جوامع را از هم متمایز میسازد. سبک زندگی را میتوان مجموعهای کم و بیش جامع و منسجم از عملکردهای روزمره یک فرد دانست که نه فقط نیازهای جاری او را برآورده میسازد، بلکه روایت خاصی را که وی برای هویت شخصی خویش برمیگزیند در برابر دیگران مجسّم میسازد. سبک زندگی کاملاً قابل مشاهده یا قابل استنتاج از مشاهده است» [35].

شعائر و جلوههای ظاهری زندگی و رفتار ما وقتی به صورت یکپارچه در نظر گرفته میشود بخشی از سبک زندگی ما را نشان میدهد. طرز مصرف، معاشرت، لباس پوشیدن، حرف زدن، تفریح، اوقات فراغت، آرایش ظاهری، طرز خوراک، معماری شهر و بازار و منازل، دکوراسیون منزل و امثال آن، منظومهای از سبک زندگی هر ملتی را تشکیل میدهند. این جلوههای رفتاری، ظهور خارجی شخصیت افراد در محیط زندگی و نشانی از عقاید، باورها، ارزشها و علاقههای آنان است و ترکیب آنها هویت و شخصیت فردی و اجتماعی ما را مینمایاند.

سبک زندگی را میتوان همان فرهنگ نامید با این تفاوت که در فرهنگ به دنبال انتزاع رفتارها و کشف ارتباط آن با نظام ارزشی و باورهای یک ملت میباشیم و در سبک زندگی به دنبال ارائه نظامهای رفتاری بر اساس جهانبینی آن مکتب هستیم.

در فرهنگ، نگاه جامعهشناختی به رفتارها داریم و در سبک زندگی با یک نگاه تربیتی به دنبال طراحی نظامهای رفتاری در جامعه میباشیم؛ مانند نظام ارتباطی، نظام معیشتی، تفریح و شیوههای گذران اوقات فراغت، الگوی خرید و طرز مصرف، توجه به مد، جلوههای عینی شأن و منزلت، استفاده از محصولات تکنولوژیک، نحوه استفاده از صنایع فرهنگی، نقاط تمرکز علاقهمندی در فرهنگ مانند دین، خانواده، میهن، هنر، ورزش و امثال آن. [36]
فهرست رفتارها، نوع چینش آنها، نحوه تخصیص وقت، ضریبها و تأکیدها از جمله متغیرهایی هستند که در شکلگیری سبک زندگی دخیلاند؛ مثلاً سبک زندگی ثروتمندان و اشراف، سبک زندگی نظامیها و کشاورزها، سبک زندگی آمریکایی، چینی، ایرانی، سبک زندگی دینداران یا حزب اللهیها از لحاظ این متغیرها متفاوت است.

بنابراین غالب شعائر ما به خصوص شعائری که به جلوههای رفتاری انسانها مربوط است بخش مهمی از سبک زندگی را شکل میدهد و میتوان گفت اظهار و تعظیم شعائر دینی در ترویج و تثبیت سبک زندگی اسلامی، نقش بهسزایی دارد.

مطلوبیت تمایز فرهنگی و فواید آن

یکی از برنامههای شارع و سیاستهای مهم دین در عرصه فرهنگ و تربیت دینی، خلقت انسانها به شکل جمعی و قبیلگی و در تیرههای متفاوت [37] و ایجاد فرهنگها و زبانه [38] و آداب و رسوم گوناگون در بین انسانها است. در این زمینه آیات و روایات بسیار و نکات و فواید ارزشمندی وجود دارد که اکنون درصدد شمارش و بررسی آنها نیستیم ولی در یک جمله میتوان گفت احساس استقلال و امتیاز فرهنگی در ایجاد هویت فرهنگی و در نتیجه افتخار و التزام بیشتر به آن و مقابله با فرهنگهای بیگانه نقش بهسزایی دارد که وجود شعائر دینی و ملی به خوبی این احساس را به ملت منتقل میکند.

در اهمیت تمایز و هویت فرهنگی مسلمانان در برابر سبک زندگی غربی و شرقی میتوان به این روایت اشاره نمود که امام صادق(علیه السلام) به نقل از اجدادشان، در حدیثی قدسی از طرف خدای متعال میفرمایند:

«بندگان من! لباس دشمنان مرا مپوشید و غذای دشمنان مرا مخورید و از هم شکلی [سبک زندگی] با دشمنان من بپرهیزید! وگرنه شما نیز مانند آنها دشمن من خواهید شد». [39]
این روایت گویاترین و صریحترین تأکید شارع مقدس بر پرهیز از سبک زندگی دشمنان و التزام به سبک زندگی اسلامی است که بازگشت آن را به دوستی یا دشمنی با خدای متعال معرفی میکند. از اینرو هرگونه خودباختگی و هم شکلی کورکورانه با کفار در پوشش، غذا، مسکن و سایر رفتارها باعث دوری انسان از خدا و نزدیکی به دشمنان اوست چرا که زمینه اُنس و محبت آنان را در دل پدید آورده و موجب تأسی به سبک زندگی کفار و پذیرش ولایت و سرپرستی آنان میگردد. رفتارهایی مانند کروات زدن، اسامی خارجی بر فرزندان و فروشگاهها گذاشتن، استفاده از آرمها و علامتهای ویژه فرقههای غیر اسلامی، معماری ساختمان و حتی به سبک آنها خوردن و نوشیدن و پیپ کشیدن و… جلوههایی از این همشکلی است. بنابراین باید مراقب بود که مبادا توده مردم در اثر خودباختگی یا مدگرایی وارد این ورطه گردند که بیرون آمدن از آن سخت میباشد.

اسلام در عین توصیه به همزیستی مسالمتآمیز از تشبه و تأسی به کافران و منحرفان نهی نموده است چراکه موجب علاقه و پذیرش سلطه آنان میگردد. [40] ما نه تنها در کشور خود نباید شیفته و فریته غرب و شرق شویم بلکه در سفرها و مهاجرت به سایر کشورها نیز نباید دلباخته مظاهر فرهنگی آنها شده و دست از اصالت خود برداریم و باید با افتخار به آیین و پوشش خود ملتزم باشیم. از آنجا که علاقه به اظهار شعائر دینی و ملی، امری فطری میباشد انسانها غالباً در خارج از میهنِ خود نیز در یک محله و کنار هم زندگی میکنند تا بتوانند بهراحتی شعائر خود را اظهار نمایند و چنانچه مسلمانان به هر دلیلی قادر به اظهار شعائر دینی خود در یک سرزمین نباشند باید هجرت نمایند. [41]
البته باید توجه کرد که اگر در سایر کشورها و فرهنگها یک ویژگی خوبی بود ایرادی ندارد که پس از تأیید علما و کارشناسان دینی، آن ویژگی خاص را وارد فرهنگ خود نماییم اگرچه مواردی مانند نظم و قانونگرایی، نظافت و جدیت در تولید علم و… مورد توصیه و تأکید دین ما نیز هست. [42]

گروه های مرجع و حفظ شعائر

چرا گروهی خاص اصرار دارند مردم حرف آنها را بپذیرند؟ آیا اصرار و اجبار مردم در این موضوع میتواند نتیجه بخش باشد؟

به طور معمول مردم در جوامع بشری، به دو قطب تأثیرگذار و تأثیرپذیر تقسیم می شوند. گروه تأثیرگذار که خواص نامیده میشوند معمولاً اقلیت جامعه را تشکیل می دهند و می توانند بر اساس بصیرت، عقل و تحقیق به تحلیل و بررسی مسائل پرداخته و در جریانهای اجتماعی پیشرو باشند.

از دیدگاه جامعه شناسی، «خواص » یکی از گروه های اجتماعی هستند که «عوام » در ارزشیابی خود، آنها را ملاک و معیار قرار می دهند و در اعمال و رفتار خود از آنها الهام می گیرند؛ از اینرو، به آنها گروه های «مرجع » یا «استنادی » گفته می شود.

رهبر معظم انقلاب در تقسیمی جامعه شناسانه از این گروه اینگونه یاد می کنند:

«خواص کسانی هستند که از روی فکر، فهمیدگی، آگاهی و تصمیم گیری کار می کنند؛ یک راهی را می شناسند و دنبال آن راه حرکت می کنند… خواص یعنی کسانیکه وقتی عملی انجام می دهند، موضع گیری می کنند و راهی را که انتخاب می کنند از روی فکر و تحلیل است؛ می فهمند، تصمیم می گیرند و عمل می کنند… در محیطی که ما میگوییم «خواص» آدمهای باسواد هم هست؛ آدمهای بیسواد هم هست، اما جزو خواص است؛ می¬فهمد دارد چهکار میکند. از روی تصمیم و تشخیص عمل می¬کند، ولو درس نخوانده باشد، مدرسه نرفته، مدرک ندارد، اما می¬فهمد که قضیه چیست» [43].

اما واژه «عوام » در لغت بهمعنای توده مردم آمده است. راغب اصفهانی در مفردات الفاظ قرآن، علت نامگذاری توده مردم به «عامه » را فراوانی آنان می داند [44] در مقابل «خواص» که گروه ویژه و برجسته در میان مردم هستند.

«عوام» اکثریتی هستند که توانایی تجزیه و تحلیل مطالب آنان اندک است و براساس عملکرد خواص، ارزشها و عملکرد خود را تنظیم می کنند و در واقع، پیرو تصمیم و نظر دیگراناند.

رهبر معظم انقلاب درباره این دسته چنین فرمودند:

«عوام یعنی کسانی که وقتی جوّ به یک سمتی می رود اینها هم می روند؛ تحلیلی ندارند. یک وقت مردم می گویند زنده باد، این هم نگاه می کند [و] می گوید زنده باد؛ یک وقتی مردم می گویند مرده باد، او هم نگاه می کند [و] می گوید مرده باد. یک وقت جوّ اینگونه است اینجا می آید؛ یک وقت جوّ آنطور است، آنجا می رود» [45].

عوام که غالب جمعیت را تشکیل میدهند تأثیرپذیرترین قشر جامعه از شعائر و ظواهرِ فرهنگِ پیرامون خود هستند و به واسطه همین عوامل محیطی، سبک زندگی خود را انتخاب نموده و حتی بدین واسطه دیندار یا بیدین میشوند!

بنابراین منشأ تمایل به خودنمایی و مدگرایی بخشی از توده مردم کشور ما، رسوخ فرهنگ بیگانه و هنجارشکنی عده کمی از افراد لاابالی جامعه میباشد که رفته رفته قبح ناهنجاریها را ریخته و افرادی را به دنبال خود میکشانند و افرادی که فقط به خاطر جوّ غالب یک محیط، خود را همرنگ آن مینمایند و الا هیچ اعتقاد و اصراری بر پوشش غلط خود ندارند، در چنین شرایطی وظیفه حکومت دینی و خواص پیرو دین، آن است که با تشویق مردم به حفظ ظواهر دینی و مقابله با منکرات علنی، بستری مناسب برای دینداری مردم مهیا نموده و عرصه را برای رعایت ارزشهای ملی و دینی فراهم نمایند.

توده مردم به حکّام خود شبیهترند تا به پدران خود [46] و گاهی قانونگذاری حکومت و سختگیری آن، نقش تربیتی داشته و فرهنگ عمومی را اصلاح میکند همانطور گاهی که تنبیه و سختگیری والدین برای تربیت فرزندان مفید و لازم میباشد.

البته قبل از آن لازم است با توده مردم به گونهای رفتار شود که لذت دینداری را در زندگی احساس کنند و از حالت دینگریزی و حس تحمیل دینداری نجات یابند. برای رسیدن به این منظور، انسانهای موفق و دینداران راستین و فرهیختگان جامعه که با روحیه پرنشاط و امیدوار به خداوند، زندگی سالم و همراه با حفظ شعائر دینی دارند میتوانند الگوی عملی خیلی خوب و نمونه آشکاری از فواید دینداری باشند. اینان همان «خواص» جامعه میباشند که میتوانند با زندگی موفق خود آثار منفی مدگرایی و بیهویتی مدگرایان را نشان دهند.

البته خداوند حکیم در احکام شریعت، ملاحظه عوام و تأثیرپذیری شدید آنها از عوامل محیطی را نموده است؛ مثلاً کسانی را که در محیطی آلوده زندگی میکنند و امکان مهاجرت از محیط را نیز ندارند مستضعف شمرده و مورد عفو و گذشت قرار میدهد [47]:

(((أُوْلَئِکَ عَسَى اللّهُ أَن یَعْفُوَ عَنْهُمْ …))) [48].

یکی از تدابیر الهی برای هدایت توده مردم، ارسال انبیا و وجود رهبران الهی است که وظیفه آنها نجات عوام از چنگال فرعونیان و طواغیت زمان است. میتوان گفت درگیری اصلی جریان حق و باطل بر سر هدایت و اضلال همین جماعت است. لذا قرآن کسانی که پس از فتح مکه توسط پیامبر(صلی الله علیه و آله) و صرفاً به خاطر تغییر حکومت، ایمان آورده بودند را مسلمان و متدین میشمارد [49] و البته گوشزد میکند که این مرحله پایینی است و اگر میتوانید، بالاتر بیایید [50] و اگر نمیتوانستند همان اسلام سطحی از آنان پذیرفته میشد؛ اما از خواص و انسانهای باظرفیت و آگاه درجه بالاتری از ایمان را میخواهند. [51]
بنابراین میتوان گفت توده عوام جامعه – برخلاف خواص- برای حفظ ایمان و دینداری خود به محیطی معنوی نیازمندند و لذا یکی از مهمترین وظایف حکام، ایجاد ساختارهای متناسب با اهداف شریعت است تا در آن بستر، مردم بتوانند به راحتی یکدیگر را امر به معروف و نهی از منکر نمایند. در سایه چنین حکومتی، توده مردم به سرمنزل سعادت خواهند رسید.

نام گذاریها

چرا در نامگذاریهای ما از اسامی عربی استفاده میشود؟ آیا اسم عربی گذاشتن نشانه مسلمانی است؟

فرهنگ هر کشور و ملتی آمیختهای از رفتارها و نمادهای دینی و آداب و رسوم قومی قبیلگی آن ملت است. اما ادیان الهی، مجموعهای از باورها، ارزشها و شعائری است که بهطور معمول اختصاصی به یک کشور و زبان خاص نداشته و چه بسا در زمان خود، برای همه بشریت نازل شدهاند، ولی هر پیامبری که برای دریافت و ابلاغ شریعت جدید از سوی خدا انتخاب میشد از یک ملیت و زبان خاصی برخوردار بوده و از آنجا که اولین مخاطبان آن پیامبر نیز اطرافیان و هموطنان خود او بودهاند؛ خداوند حکیم، شریعت آن زمان را به زبان همان قوم نازل مینمود. البته آن پیامبر پس از موفقیت در منطقه خود، افرادی را برای ابلاغ آن شریعت به سوی سایر اقوام و ملتها اعزام مینمود که نوعاً این افراد از میان همان قبیله مقصد، مبعوث میشدند تا با زبان و آداب و رسوم آن ملت آشنایی داشته باشند [52].

در ادیان آسمانی پیش از اسلام، وظیفه تبلیغِ شریعتِ آن پیامبرِ صاحبِ کتاب نیز غالباً به عهده پیامبران دیگری بود [53] که آن شریعت آسمانی را از زبان اصلی ترجمه نموده و به زبان قوم خود بیان مینمودند [54] از اینرو در عین اینکه از نزول شریعت به یک زبان خاص، گریزی نبود اما خداوند متعال برای ملیت و زبانِ هر قوم نیز اصالت و احترام قائل بود چرا که اساساً خدای متعال، خود خالق قومیته [55] و واضع اصلی زبانه [56] است.

بنابراین زبان ابزاری برای انتقال مفاهیم بلند وحیانی به بشریت بوده است و لذا آیین اسلام که با زبان عربی نازل گردید از کاستیهای فرهنگی اقوام عرب جداست و آنچه به نام دین عرضه میشود، عاری از آداب و رسوم عربی است [57]. به عبارت دیگر میتوان گفت بیان قرآن «فطری» است اگرچه به زبان «عربی» است. کما اینکه شخصیت معنوی انبیا و اهلبیت(علیهم السلام) و اولیای بزرگ دینی در قالب کوچک قومیتها نمیگنجد و همه بشریت به وجود چنین انسانهایی به خود میبالد و نام آنها را بر نسل خود میگذارد تا اولاً، نام و یاد آنها که یادآور مجاهدتها و نیل به مقامات عالی انسانیت است در میان زر و زیور فریبنده دنیا فراموش نشود و ثانیاً، راه را برای تربیت الهی فرزندان خود هموار نماید.

نام پیامبران و اهلبیت عصمت و طهارت(علیهم السلام) نیز در کشور ما و سایر ملتها تداعیگر فرهنگ عربی نیست؛ زیرا در فرهنگ عربی هزاران اسم مخصوص وجود دارد که ما از آنها استفاده نمیکنیم مانند: جاسم، خالد، جابر، زید، بکر، عمرو، هند، رابعه، آنیه، مرجانه و…

امروزه افرادی تحت عنوان دفاع از ملیت و قومیت ایرانی، مبارزه وسیعی را علیه اسلام آغاز کرده اند و در زیر نقاب مبارزه با عرب و عربیت، مقدسات اسلامی را به باد اهانت گرفته اند. آثار این مبارزه در برخی نشریات، فیلمها و فضای مجازی نشان می دهد که این مسأله یک امر اتفاقی و تصادفی نیست، بلکه منظوری در کار است.

تبلیغات زرتشتی گری نیز که این روزها بالا گرفته و مد شده، یک فعالیت سیاسی حساب شده است. همه می دانند که هرگز ایرانی امروز به دین زرتشتی برنخواهد گشت، تعالیم زرتشتی جای تعالیم اسلامی را نخواهد گرفت، شخصیتهای مزدکی و مانوی و زرتشتی و همه کسانی که امروز تحت عنوان دروغینِ ملی معرفی می شوند و هیچ صفت مشخصه ای جز انحراف از تعلیمات اسلامی نداشته اند- خواه آنکه رسماً به نام مبارزه با اسلام فعالیت کرده باشند یا مبارزه با قوم عرب را بهانه قرار داده باشند- هرگز جای قهرمانان اسلامی را در دل ایرانیان نخواهند گرفت، هرگز المقنّع و سِنباد و بابک خرّمدین و مازیار، جای علی بن ابیطالب و حسین بن علی(علیهما السلام) و حتی سلمان فارسی را در دل ایرانیان نخواهند گرفت . [58]
همواره تعصبات ملیگرایانه یکی از عوامل مقاومت اقوام در مقابل دعوت انبیا بوده است. [59] در مقابل فتنه تقابل ایران و اسلام باید ایستاد و یادمان نرود ملاک برتری انسانها تقوا و اخلاق آنها است [60] نه قومیت و نژاد و زبان و رنگ چهره! بیتردید اهل بیت عصمت افتخار اهل حجاز و قوم عرب میباشند ولی گاهی برخی چنان مرزهای کمال و انسانیت را درمینوردند که در قالبهای کوچک زمان و زبان و مکان نمیگنجند! جهان وقتی نام ابراهیم و اسماعیل و موسی و نوح و عیسی و… را میشنود به یاد قلههای کمال و اسوههای ایثار و منجیان صادق بشریت افتاده و در مقابل یاد و نام آنها کرنش میکند و آنچه به ذهن کسی خطور نمیکند، سؤال از زبان و مکان زندگی این ابرمردان تاریخ است؛ چراکه انتساب آنها به زمان و مکان و زبان را وهن بدانها میدانند. ولی دشمنان اسلام پیامبر خاتم(صلی الله علیه و آله) و نسل پاک او را به قوم عرب بیابانگرد پیوند میزنند و احساسات قومی ملتها – به ویژه ایرانیان- را در مقابل آنها تحریک مینمایند، چون از عهده تحریف قرآن و سنت او برنیامدند و راه و مرام او را، دشمن دنیای خود دیدند.

نام زیبا، نمادِ هویت و شخصیتِ آینده هر فرد

انتخاب نام خوب برای کودک امری بسیار مهم است که تأثیر زیادی بر شخصیت و روان او دارد. به اعتقاد کارشناسان علوم تربیتی و اجتماعی، نام زیبا و شایسته، نماد هویت و شخصیت آینده هر فرد خواهد بود. اکثر مردم بر این باورند باید نامی را برای فرزندانشان انتخاب کنند که کودک از اثرات تربیتی آن برخوردار شود و آمارهای ثبت احوال در کشور ما نیز گویای این مطلب است که نام «محمد» پراستقبالترین نام در بین خانوادههای ایرانی است.

استاد مطهری در این زمینه میگوید:

«[یکی دیگر از شعائر] نام نیک گذاشتن است، زیرا نام خوب دو اثر دارد: یکی تعظیم شعائر است، دیگر اینکه حالت مساعد با شخصیت مسمی باسمه در روحیه طفل به وجود می آورد. پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) میفرماید: «سمّوا اودلاکم اسماءالانبیاء…».» [61]
گزارشهای آماری از کشورهای دیگر اعم از مسلمان نشین و غیراسلامی نیز نشان دهنده اقبال گسترده مردم به انتخاب نامهای مذهبی برای فرزندان خود است. در کتاب رکودهای گینس آمده نام «محمد» بالاترین میانگین نامی را دارد، به طوری که در حال حاضر ۷۰ میلیون نفر در جهان این اسم را دارند.

باید توجه داشته باشیم که اقدام به انتخاب اسامی نامأنوس و نیز متناسب با فرهنگ غرب علاوه بر رسوخ فرهنگِ یک تمدن ناهمخوان به جامعه اسلامی از بعد روانشناختی نیز موجب گوشهگیری و افسردگی کودک – در محیطهای دینی- شده و مانعی در مقابل پیشرفت کودک خواهد شد.

روانشناسان در اینباره میگویند: کودکان به صورت آگاهانه و یا ناآگاهانه دوست دارند با همنام خود همانندسازی کنند و اگر اسم کودک از نامهای ائمه(علیهم السلام) انتخاب شود تأثیر بسیار خوبی در شخصیت وی باقی خواهد گذاشت.

تحقیقات نشان داده است که اسامی نقش انکارناپذیری در روحیات افراد دارند به صورتی که دخترانی که نام فاطمه و یا زهرا بر روی آنان گذاشته شده است به حجاب و ظاهر شرعی علاقه بیشتری داشته و از سوی خانواده و افراد جامعه نیز مورد احترام و تشویق بیشتری در این زمینه قرار میگیرند. نام نیکو و زیبا ضمن آنکه بر احترام و تکریم کودک میافزاید، نشان دهنده نوع تفکر و علایق فکری و روحی خانواده هاست.

استاد مطهری در این باره میفرماید:

«یکی دیگر از شعارهای ما که متأسفانه جامعه ما تحت تأثیر غربزدگی دارد از دست میدهد مسئله نامگذاری است. هر ملتی اسمهایی که روی بچه های خودش میگذارد اسمهایی مخصوص به خود است. رابرت اسم ما نیست، اسم دنیای مسیحیت است. ما مسلمانیم، مسلمانی خودش اسم دارد و اساساً دستور دارد. دستور است که نگذارید این اسمها فراموش بشود. با کمال تأسف یکی از مظاهر تجدد ما- یا بگوییم از مظاهر بدبختی ما، چون اینها تمدن که نیست، درک و فهم و شعور نیست؛ ما خیال میکنیم اگر ما یک چیز جدید و تازهای به جای چیزی آوردیم این دیگر تمدن و ترقی شد! – این است که یک حسی در میان بعضی طبقات ما و خصوصاً در میان بعضی از خانمها پیدا شده که خیال میکنند اسمهای اسلامی دیگر کهنه شده است و به شخصیت آنها ضربه میزند که بعد از این اسم بچهاش را حسن یا حسین بگذارد – با اینکه ایمان به امام حسن و امام حسین(علیهما السلام) دارد-… حالا من به جای این اسمها می آیم اسمی مثلاً از گبرهای سه هزار و چهار هزار سال پیش میگذارم. خیر، مسلمانی شوخی بردار نیست! اسلام هم به ما نیاز ندارد که بخواهد با ما صلح و مصالحه کند که حالا از این یکی گذشتم! یا ما باید مسلمان باشیم و شعارهای اسلامی را که اعلام وابستگی ما به اسلام است حفظ و نگهداری کنیم و یا باید از اسلام استعفا بدهیم! از دست دادن تدریجی شعارها باعث میشود که بعد خود محتوا را از دست بدهیم. من هم قبول دارم ماهیت و واقعیت اسلام هرگز به این مطلب نیست که من اسمم حسن باشد یا کامران. اینقدر اشخاصی بوده اند که اسمشان حسن و حسین و احمد بوده که کمر اسلام را شکسته اند. ممکن است اسم من یک اسم غیراسلامی باشد ولی عملاً من مسلمان واقعی باشم. من منکر این مطلب نیستم؛ نمیگویم هرکسی با اسم مسلمان میشود و هرکسی با اسم از اسلام خارج میشود؛ ولی عرض میکنم که این خودش یک حسابی است در دنیای اسلام که ما این اسمها را به عنوان ظرفها باید حفظ کنیم تا محتوا و مظروف را از دست ندهیم.» [62]
در روایات علاوه بر دستور اکید بر انتخاب اسم خوب برای فرزندان، بر تغییر دادن نام های بد نیز تأکید شده است.

امام صادق(علیه السلام)می فرمایند:

«کانَ رَسُولُ اللَّهِ(صلی الله علیه و آله) یغَیرُ الْأَسْمَاءَ الْقَبِیحَةَ فِی الرِّجَالِ وَ الْبُلْدَانِ» [63]؛ «پیغمبر اکرم(صلی الله علیه و آله) نام های زشت مردان و شهرها را تغییر می دادند».

شخصی نصرانی از اهالی روم خدمت پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) شرفیاب شد. حضرت نام او را پرسیدند، گفت: اسم من عبدالشمس است. حضرت فرمودند:

«بدّل اِسمک فانی اُسمیک عبدالوهاب» [64]؛ «اسمت را عوض کن، من تو را عبدالوهاب مینامم».

ناگفته نماند که اهمیت نامگذاری به انتخاب نام نیکو برای فرزندان منحصر نمیشود و نام گذاشتن بر کوی و شهر، کوچه و خیابان و میادین، مغازهها، مؤسسات و مجتمعهای مسکونی، انواع تولیدات و محصولات فرهنگی، غذایی، صنعتی و اکتشافات علمی نیز باید از این قاعده پیروی کند.


پی نوشتها

[1]. مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ج25، ص 365.

[2]. صحیفه امام، ج 1، ص 313 و ج 13، ص 328 و ج 9، ص 200.

[3]. بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار با هیأت دولت 86-84.

[4]. ابوالحسنی منذر، نشریه «بازتاب اندیشه»، بهمن 1386، شماره 94.

[5]. وسائل الشیعه، ج 14، ص501 و مشابه آن در «تأویل الآیات الظاهرة فی فضائل العترة الطاهرة»، ص332 و «الکافی»، ج3، ص 478 آمده است.

[6]. صحیفه امام، ج 13، ص 327.

[7]. «وَ لاتَنقُض سُنَّةً صَالِحَةً عَمِلَ بِهَا صُدُورُ هَذِهِ الامَّةِ وَ اجتَمَعَت بِهَا الالفَةُ وَ صَلَحَت عَلَیهَا الرَّعِیةُ وَ لا تُحدِثَنَّ سُنَّةً تَضُرُّ بِشَی ءٍ مِن مَاضِی تِلک السُّنَنِ فَیکونَ الاجرُ لِمَن سَنَّهَا وَ الوِزرُ عَلَیک بِمَا نَقَضتَ مِنهَا». نهج البلاغه، نامه 53، عهد نامه مالک اشتر.

[8]. مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ج 25، ص 365.

[9]. همان، ص 366.

[10]. کشف الاسرار، ص 173.

[11]. استفتائات امام خمینی(ره).

[12]. همان.

[13]. صحیفه نور، ج 15، ص 205.

[14]. بقره (2)، آیه 125.

[15]. توبه (9)، آیه 18.

[16]. امام صادق(علیه السلام): «أوحی الله تعالی إلی نبی من أنبیائه: … و لاتسلکوا مسالک أعدائی فتکونوا أعدائی» . عیون أخبار الرضا (علیه السلام)، ج 2،ص23.

[17]. پیام رهبر معظم انقلاب به اجلاس نماز 87.

[18]. «ان لم تکن حلیماً فتحلّم فانه قلّ من تشبّه بقوم الا اوشک ان یکون منهم». نهج البلاغه، حکمت 207.

[19]. به تعبیر روانشناسان انسانها به ویژه توده عوام مردم، برداشتشان از شخصیت خود تا80 درصد تابع برداشت دیگران از آنهاست…

[20]. ارتباط و تلازم ناگستنی ظاهر و باطن یک اصل دینی است همانطور که اصلاح و حفظ قلب سلیم نیز یک اصل است ایندو اصل هیچ تناقضی ندارند بلکه مکمل یکدیگرند.

[21]. ر.ک: نگاهی دوباره به تربیت اسلامی، صص 22-77.

[22]. حج (22)، آیه 32.

[23]. روم (30)، آیه 10.

[24]. در روانشناسی نیز تحت عنوان تیپولوژی مطالبی در ارتباط ظاهر و باطن افراد آمده است در این علم با توجه به تیپ ظاهری و گرایشات بیرونی فرد مثل نوع رنگ و لباس و طبیعت و… مورد علاقه پی به شخصیت درونی وی میبرند. این مسئله در علوم اجتماعی نیز مورد پذیرش جامعه شناسان است و تغییرات ظاهری در فرهنگ و رفتار عمومی را نشانی تغییر در حوزه باورها و ارزشهای مردم میدانند.

[25]. علل الشرائع، ج 1، ص81.

[26]. ر.ک: همیشه بهار، ص 62.

[27]. «قَالَ رَسُولُ الله(صلی الله علیه و آله) إِنَّ المَعصِیةَ إِذَا عَمِلَ بِهَا العَبدُ سِرّاً لَم تُضِرَّ إِلا عَامِلَهَا وَ إِذَا عَمِلَ بِهَا عَلانِیةً وَ لَم یغَیر عَلَیهِ أَضَرَّتِ العَامَّةَ؛ قَالَ جَعفَرُ بنُ مُحَمَّدٍ(علیه السلام) وَ ذَلِک أَنَّهُ یذِلُّ بِعَمَلِهِ دِینَ الله وَ یقتَدِی بِهِ أَهلُ عَدَاوَةِ اللَّهِ». ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، ص261.

[28]. «قَالَ أَبُو عَبدِ الله(علیه السلام): کونُوا دُعَاةً لِلنَّاسِ بِغَیرِ أَلسِنَتِکم ؛ لِیرَوا مِنکمُ الوَرَعَ وَ الاجتِهَادَ وَ الصَّلاةَ وَ الخَیرَ؛ فَإِنَّ ذلِک دَاعِیةٌ». الکافی، ج 3، ص 202.

[29]. ر.ک: روضة المتقین فی شرح من لا یحضره الفقیه، ج 12 ص149. (بغیر ألسنتکم ) یعنی «بأعمالکم و أخلاقکم و ورعکم فان الناظر إلیها یطلب المتابعة لکم»، شرح الکافی، ج 8، ص237.

[30]. یادداشت های استاد مطهری، ج 6، ص 47.

[31]. مجموعه آثار استاد شهید مطهرى، ج 25، ص 366.

[32]. ر.ک: لباس روحانیت، ص 11- 13.

[33]. «قَالَ رَسُولُ الله(صلی الله علیه و آله) إِنَّ المَعصِیةَ إِذَا عَمِلَ بِهَا العَبدُ سِرّاً لَم تُضِرَّ إِلا عَامِلَهَا وَ إِذَا عَمِلَ بِهَا عَلانِیةً وَ لَم یغَیر عَلَیهِ أَضَرَّتِ العَامَّةَ؛ قَالَ جَعفَرُ بنُ مُحَمَّدٍ(علیه السلام) وَ ذَلِک أَنَّهُ یذِلُّ بِعَمَلِهِ دِینَ الله وَ یقتَدِی بِهِ أَهلُ عَدَاوَةِ اللَّهِ»، ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، ص261.

[34]. مقام معظم رهبری: واقعاً «النّاس على دین ملوکهم». ملوک در این جا به معنى پادشاهان نیست که بگوییم ما پادشاه نداریم؛ نه، ملوک شماها هستید؛ النّاس على دین ماها. در یکى از تاریخ ها خواندم زمانى که ولیدبن عبدالملک خلیفه شده بود، چون خیلى اهل جمع کردن ثروت و جواهرات و اشیاء قیمتى بود، مردم کوچه و بازار وقتى به همدیگر مى رسیدند، مکالماتشان از این قبیل بود: آقا! فلان لباس را آوردند، شما خریدید؟ آقا! فلان نگین را فلان کس آورده، شما خریدید؟ یعنى مردم همه اش راجع به خرید و فروش وسایل و اشیاء زینتى و امثال اینها حرف مى زدند. بعد از ولید، سلیمان بن عبدالملک خلیفه شد. او اهل ساختمان سازى بود و به کاخ سازى و ساختمان سازى خیلى عشق مى ورزید. این مورخ مى گوید مردم حتّى وقتى براى نماز به مسجد مى آمدند، یکى مى گفت: آقا! شما کار ساختمانىِ منزلتان را تمام کردید؟ دیگرى مى گفت: آقا! شما فلان خانه یا زمین را خریدید؟ دیگرى مى گفت: آقا! شما آن دو اتاق را اضافه کردید؟ حرفهایشان همه از این قبیل بود. بعد از این دو نفر، عمربن عبدالعزیز آمد. او اهل عبادت بود. مورخ مى گوید مردمِ کوچه و بازار وقتى به هم مى رسیدند، یکى مى گفت: آقا! راستى شما دیروز دعاى ماه رجب را خواندید؟ دیگرى مى گفت: آن دو رکعت نماز را خواندید؟ بنابراین رفتار ماها یک تأثیر قهرى در رفتار مردم دارد. ساده زیستى بسیار چیز خوبى است.

[35]. همیشه بهار، ص 27.

[36]. دین و سبک زندگی، محمد سعید مهدوی کنی، ص 46 – 78.

[37]. «یا أَیهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقناکم مِن ذَکرٍ وَ أُنثی وَ جَعَلناکم شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَکرَمَکم عِندَ الله أَتقاکم»، حجرات (49)، آیه 13.

[38]. «وَ مِن آیاتِهِ خَلقُ السَّماواتِ وَ الارضِ وَ اختِلافُ أَلسِنَتِکم وَ أَلوانِکم إِنَّ فی ذلِک لایاتٍ لِلعالِمینَ»، روم (30)، آیه22.

[39]. الامام الصادق(علیه السلام) قال: «أوحی الله تعالی إلی نبی من أنبیائه قل للمؤمنین لا تلبسوا لباس أعدائی و لاتطعموا مطاعم أعدائی و لا تسلکوا مسالک أعدائی فتکونوا أعدائی کما هم أعدائی»، عیون أخبار الرضا (علیه السلام)، ج 2،ص23. در برخی نسخهها این تعابیر نیز دیده میشود: «وَ لاتَسکنُوا مَسَاکنَ أَعدَائِی وَ لاتُشَاکلُوا بِمَا شَاکلَ أَعدَائِی و لاترکبوا مراکب أعدائی و لاتدخلوا مداخل أعدائی فَتَکونُوا أَعدَائِی… ».

[40]. مائده (5)، آیه51 ؛ توبه (9)، آیه 23.

[41]. نساء (4)، آیات 97 تا 100.

[42]. اگر مرحوم سید جمال الدین اسد آبادی میگوید: «من در غرب اسلام را دیدم و مسلمان ندیدم» به همین معناست که اندک محاسنی که فرهنگ غربی دارد همان بخشی است که مورد توصیه دین نیز میباشد، و ایشان به هیچ وجه درصدد تأیید و تمجید از کلیت فرهنگ منحط غرب نبوده است.

[43]. بیانات مقام معظم رهبری، 26/2/1375.

[44]. حضرت علی(علیه السلام) نیز در موارد مختلفی، «عامه » را در همین معنا استعمال فرموده است: «و ان العامة لم تبایعنی لسلطان غالب و لا لعرض حاضر»؛ «عامه و توده مردم با من بیعت نکردند به جهت تسلط و غلبه (ای که داشته باشم) و نه به جهت مال و دارایی موجود (که طمع به آن کرده باشند؛ بلکه با اختیار و خواست خود دست بیعت به سوی من دراز کردند)»، نهج البلاغه، نامه 54، ص446.

[45]. بیانات مقام معظم رهبری، 26/2/1375.

[46]. قَالَ علی(علیه السلام): «النَّاسُ بِأُمَرَائِهِم أَشبَهُ مِنهُم بِآبَائِهِم»، تحف العقول ص 208.

[47]. کلام علامه حلی (ره) را در این باب بهطور خلاصه میآوریم: «هنگامی که آیه «ألَم تَکن أَرضُ الله واسِعَةً فَتُهاجِرُوا فِیها» (نساء، آیات 97 تا 100)» نازل شد پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله) مهاجرت را بر کسانی که از اظهار شعائر الهی خود عاجز بودند واجب نمود. در باب هجرت برای کسانی که در بلاد شرک ایمان آوردهاند سه نوع حکم وجود دارد: هجرت واجب: برای کسانی که امکان اظهار شعائر ندارند و قدرت بر هجرت دارند. هجرت مستحب: برای کسانی که امکان و قدرت اظهار شعائر خود را دارند ولی وجود آنها در میان مشرکین باعث اختلاط بیجا و تکثیر سیاهی (لشکر) آنها میشود. غیر واجب: برای کسانی که قدرت بر هجرت ندارند چرا که خداوند آنها را مستضعف واقعی معرفی کرده و معذور نموده است»، منتهی المطلب فی تحقیق المذهب، ص 899.

[48]. نساء (4)، آیه 99.

[49]. «اذا جاء نصر الله و الفتح و رأیت الناس یدخلون فی دین الله افواجاً»، نصر (110)، آیه 2.

[50]. «قالت الاعراب آمنا قل لم تؤمنوا و لکن قولوا اسلمنا و لما یدخل الایمان فی قلوبکم»، حجرات(49)، آیه 14.

[51]. «فَلا وَ رَبِّکَ لا یُؤْمِنُونَ حَتَّى یُحَکِّمُوکَ فیما شَجَرَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ لا یَجِدُوا فی أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَیْتَ وَ یُسَلِّمُوا تَسْلیماً»، نساء(4)، آیه 65.

[52]. «… فَلَولا نَفَرَ مِن کُلِّ فِرقَةٍ مِّنهُم طَآئِفَةٌ لِّیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ وَلِیُنذِرُوا قَومَهُم إِذَا رَجَعُوا إِلَیهِم»؛ «… پس چرا از میان هر فرقهای از آنان، دستهای کوچ نمیکنند تا در کار دین دانش بیاموزند و هنگامی که به قوم خود بازگشتند به آنان اخطار کنند شاید برحذر شوند»، توبه (9)، آیه ١٢٢.

[53]. «المحاسن»، ج 1، ص269.

[54]. «وَ ما ارسلنا مِن رسولٍ الا بلسان قومه لُیبیّنَ لهم»، ابراهیم (14)، آیه 4.«لَقَد مَنَّ الله عَلَی المُؤمِنینَ إِذ بَعَثَ فیهِم رَسُولا مِن أَنفُسِهِم یتلُوا عَلَیهِم آیاتِهِ وَ یزَکیهِم وَ یعَلِّمُهُمُ الکتابَ وَ الحِکمَةَ وَ إِن کانُوا مِن قَبلُ لَفی ضَلالٍ مُبینٍ»، آل عمران (3)، آیه 164.

[55]. «وَ جَعَلناکم شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا…»، حجرات (49)، آیه 13.

[56]. «وَ مِن آیاتِهِ خَلقُ السَّماواتِ وَ الارضِ وَ اختِلافُ أَلسِنَتِکم وَ أَلوانِکم إِنَّ فی ذلِک لایاتٍ لِلعالِمینَ»، روم(30)، آیه22.

[57]. ولی ما برای فهم بهتر و فهماندن عمیقتر این دین، باید بر زبان آن مسلط بوده و از دقائق آن آگاه باشیم زیرا به اعتراف تمامی زبانشناسان، زبان عربی، کاملترین زبان و دقیقترین لغت دنیا نیز میباشد.

[58]. مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ج 14، ص 56.

[59]. «وَ إِذا قِیلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا ما أَنزَلَ الله قالُوا بَل نَتَّبِعُ ما أَلفَینا عَلَیهِ آباءَنا أَوَ لَو کانَ آباؤُهُم لا یعقِلُونَ شَیئاً وَ لا یهتَدُون »، بقره(2)، آیه 170.

[60]. «إِنَّ أَکرَمَکم عِندَ الله أَتقاکم»، حجرات (49)، آیه 13.

[61]. یادداشت های استاد مطهری، ج 5، خانواده، ص 61.

[62]. مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ج25، ص 367.

[63]. «قرب الإسناد»، ص93. و فی الحدیث أَنه غیرَ اسم العاصِی، إنما غَیره لانَّ شعارَ المُؤمِن الطَّاعة و العِصیانُ ضِدُّها. «لسان العرب»، ج 15، ص67.

[64]. مدینة معاجز الأئمة الإثنی عشر، ج 3، ص300.

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد