خانه » همه » مذهبی » سبک زندگانی امام هادی(ع)

سبک زندگانی امام هادی(ع)


سبک زندگانی امام هادی(ع)

۱۳۹۵/۰۴/۲۳


۶۸۶ بازدید

سبک زندگی امام هادی (ع) چگونه بوده است ؟

زندگانی امام هادی علیه السلام مملو از نکات آموزنده برای زندگی صحیح و مطلوب می باشد. بدین منظور به گوشه ای از زندگانی آن بزرگوار می پردازیم:تجلیل از علما امام علی النّقی علیه السلام نسبت به علما و پژوهشگران راستین احترام خاصّی قائل بود و دوستانش را به احترام از آن ها ترغیب می نمود. آن ها را به عنوان برترین انسان ها بر می شمرد و می فرمود:«لَوْلا مَنْ یَبْقی بَعْدَ غَیْبَهِ قائمکُمْ مِنَ الْعُلَماءِ الدّاعینَ اِلَیْهِ، والدّالّینَ عَلَیْهِ، وَالذّابّینَ عَنْ دینِهِ بِحُجَجِ اللّهِ والْمُنْقِذینَ لِضُعَفاءِ عِبادِ اللّهِ مِنْ شُبّاکِ اِبْلیس وَ مَرَدتِهِ، وَ مِنْ فِخاخِ النّواصِبِ، لَما بَقِیَ احَدا اِلاّ ارْتَدَّ عَنْ دینِ اللّهِ وَلکِنَّهُمُ الّذینَ یمْسِکُونَ اَزِمّه قُلُوبِ ضُعَفاءِ الشّیعه، کما یُمْسِکَ صاحِبُ السَّفینَهِ سُکّانَها اُولئِک هُمُ الأْفْضَلُونَ عِنْداللّهِ؛ (۱)
اگر بعد از غیبت قائم شما، دانشمندانی در صحنه نباشند که مردم را به سوی قائم ـ عجّل اللّه تعالی فرجه ـ فرا خوانند، و بر او دلالت و راهنمایی کنند و با حجت های الهی از حریم دین او دفاع نمایند و بندگان ضعیف خدا را از القائات شیطان و هواداران او و ترفندها [و دام های [ناصبی ها نجات دهند، احدی باقی نخواهد ماند مگر این که از دین خدا مرتد شود. ولی همین دانشمندان زمام قلوب ضعفاء شیعه را [که از نظر عقیده و اندیشه ضعیف هستند [به دست گرفته [و آن ها را از غرق شدن در غرقاب گمراهی نجات می بخشند [چنان که کشتیبان، سکان کشتی را به دست می گیرد. این دانشمندان در پیشگاه خدا برترین انسان ها هستند. »
همنشینی با اهل باطل ممنوع!
یکی از شاگردان و اصحاب برجسته ی امام هادی علیه السلام ابو هاشم جعفری است. روزی امام علیه السلام او را دید و به او فرمود: «چرا تو را همنشین عبدالرّحمان ابن یعقوب می بینم؟
ابوهاشم گفت:, عبدالرّحمان، دایی من است.
امام علیه السلام : ,عبدالرّحمان درباره خدا، سخن نادرست می گوید، و ذات پاک خدا را به صورت جسم، و دارای نشانه های جسم، توصیف می کند، یا با او همنشین شو و ما را واگذار و یا با ما باش و او را واگذار. ،
ابو هاشم گفت:, او هرچه می خواهد بگوید، وقتی که من عقیده به گفتارش نداشته باشم، نسبت به من چه زیانی دارد؟
امام علیه السلام : آیا نمی ترسی که عذابی بر او فرود آید، تو را نیز فرا گیرد؟. آیا داستان آن شخصی را که خود از یاران موسی علیه السلام بود و پدرش از اصحاب فرعون بود، نشنیده ای؟ آن جا که وقتی لشگر فرعون (در تعقیب سپاه موسی علیه السلام به کنار دریا آمد، آن پسر، از لشگر موسی علیه السلام جدا شد و نزد پدر رفت تا با نصیحت کردن پدر، او را از فرعونیان جدا کند و به سوی موسی علیه السلام بیاورد. هنگامی که با پدرش ستیز می کرد و او را به راه هدایت دعوت می نمود، با هم کنار دریا آمدند ناگهان عذاب الهی فرا رسید و لشگر فرعون غرق شدند. آن پدر و پسر نیز که در کنار لشگر فرعون بودند غرق شدند. از حضرت موسی علیه السلام سؤال کردند که پدر مستحقّ عذاب بود پسر چرا؟ موسی(ع) فرمود:
«,هُوَ فی رَحْمَهِ اللّهِ وَ لکِنَّ النَّقِمَهُ إذا نَزَلَتْ لم یَکُنْ لَها عَمَّنْ قارَبَ الْمُذْنِبَ دِفاعٌ؛ ، آن پسر در رحمت خدا بود، ولی وقتی که عذاب فرا رسید، از آن که نزدیک گناهکار است نمی توان دفع کرد. » (۲)
دلجویی و دعا برای دوستان
یکی از شیعیان آن حضرت به نام ابوموسی می گوید: «روزی به محضر امام هادی علیه السلام رفتم و عرض کردم: ای آقای من! این شخص (متوکّل عباسی) فقط از این جهت که اطّلاع یافته من از دوستان و شیعیان شما هستم، مرا طرد کرده و شهریّه ی مرا قطع نموده و خاطر مرا رنجانده است. اگر شما در این مورد ترحّم و تفضّل فرمائید و سفارشی کنید، او سخن شما را می پذیرد. شایسته است لطف کنید و با درخواست از متوکّل کار مرا سامان بخشید.
امام فرمود:, ناراحت نباش. به خواست خدا کارت سامان می یابد. ، ابوموسی می گوید: آن روز شب شد، در همان شب، چند نفر از فرستاده های متوکّل به درِ خانه‌ام آمدند و مرا طلبیدند، از خانه بیرون آمدم. دیدم فتح بن خاقان (وزیر متوکّل) در کنار در ایستاده است، به من گفت: چه شده که این مرد (متوکّل) مرا امشب به زحمت انداخته و برای احضار تو، مرا به این جا فرستاده است؟
ابو موسی می گوید: (همراه فتح بن خاقان) به خانه متوکّل روانه شدم، دیدم بر مسند خود نشسته، تا مرا دید، رو به من کرد و گفت: ای موسی! ما از تو غافل شدیم. و تو هم ما را از یاد بردی، تو چه طلبی از ما داری؟
گفتم:, صله ی فلانی و فلان شهریّه و فلان مبلغ و .
متوکّل دستور داد دو برابر همه این مطالبات را به من دادند، تعجّب کردم، به فتح بن خاقان گفتم: آیا امام هادی علیه السلام به این جا آمد؟، گفت: نه .
ابو موسی می گوید: بعد از این ماجرا به محضر امام هادی علیه السلام رفتم، آن حضرت تا چهره ی مرا دید فرمود:, از چهره ات پیدا است که راضی و شادمان هستی.
عرض کردم: آری ای آقای من! به برکت الطاف وعنایات شما.
ولی به من گفتند که شما نزد متوکّل نرفته ای و از او درخواست و سفارشی در مورد من ننموده ای.
امام هادی علیه السلام فرمود: خداوند متعال می داند که ما در نیازها جز به ذات پاکش به هیچ کس پناه نمی بریم و در گرفتاری ها تنها به خدا توکّل می کنیم، هرگاه از درگاه او درخواستی کنیم، اجابت می کند. می ترسیم از این که به غیر او متوجّه شویم، خداوند توجّه و عنایتش را از ما برگرداند.
عرض کردم:, فتح بن خاقان از من خواست تا از شما تقاضا کنم برایش دعا کنی. ،
امام هادی علیه السلام فرمود: فتح در ظاهر با ما دوستی می کند ولی در باطن از ما دوری می نماید. استجابت دعا در مورد کسی رخ می دهد که شایستگی آن را داشته باشد . » (۳)
یونس نقّاش یکی از شیعیان و دوستان امام هادی علیه السلام بود. روزی لرزان و پریشان نزد امام هادی علیه السلام آمد و گفت: «ای آقای من! در مورد خانواده‌ام به شما سفارش می کنم از آن ها سرپرستی کنید.
امام علیه السلام فرمود: چه شده؟
یونس: آماده مرگ شده‌ام.
امام هادی علیه السلام در حالی که خنده بر لب داشت فرمود:, چرا ای یونس؟
یونس:, موسی بن بغا (سرلشگر متوکّل) نگین گران قیمتی را به من داده تا روی آن نقّاشی کنم، نگین در دستم شکست و دو نیمه شد، فردا وقت برگرداندن آن است، اگر موسی ببیند، این نگین گران قیمت را شکسته‌ام، یا دستور می دهد، هزار تازیانه به من بزنند، یا مرا می کشد، امام هادی علیه السلام فرمود:, به خانه ات برو، تا فردا هیچ حادثه ای جز خیر پدید نمی آید.
یونس که بسیار مضطرب بود به خانه اش بازگشت و آن شب را با هزار زحمت و رنج به سر آورد. صبح زود با پریشانی و نگرانی شدید دوباره به محضر امام هادی علیه السلام آمد و عرض کرد: ,فرستاده ی موسی آمده و نگین را از من می طلبد، چه کنم؟
حضرت فرمود: برو به خانه ی موسی، جز خیر چیزی نخواهی دید.
یونس: ای آقای من! به موسی چه بگویم؟
امام هادی علیه السلام در حالی که خنده بر لب داشت فرمود: نزد موسی برو و آنچه را گفت، بشنو و آن جز خیر نمی باشد.
یونس به خانه ی موسی رفت. پس از آن شادمان و خندان نزد امام هادی علیه السلام بازگشت، و به امام علیه السلام عرض کرد: ای آقای من! نزد موسی رفتم، به من گفت:, دختران کوچکم در مورد این نگین با هم دعوا دارند، این نگین را دو نیمه کن که به هر کدام از دو دخترم، یکی از آن ها برسد، اگر چنین کنی تو را از مال دنیا بی نیاز می سازم.
امام هادی علیه السلام از این که یکی از شیعیان با الطاف خفیّه ی الهی نجات یافت، حمد و سپاس الهی گفت و عرض کرد:
,«اَللّهُمَّ لَکَ الْحَمْدُ اِذْ جَعَلْتَنا مِمَّنْ یَحْمَدُکَ حَقّا؛ ، خدایا! حمد و سپاس مخصوص تو است که ما را به گونه ای قرار دادی که به حقّ تو را بستاییم. » (۴)
مردی وحشت زده و لرزان بر امام هادی علیه السلام وارد شد و گفت:
«فرزندم به جرم دوستی شما دستگیر شده و همین امشت او را می کشند. ، امام علیه السلام فرمود: چه می خواهی؟، گفت: آنچه پدر و مادر نسبت به فرزندشان آرزو دارند. ، امام علیه السلام با خونسردی فرمود: بیمناک مباش! فرزندت فردا خواهد آمد ، با دعای امام علیه السلام و امدادهای الهی، روز بعد فرزندش آزاد شد و نزد پدر بازگشت. » (۵)
کار و تلاش جسمانی
علی بن حمزه می گوید: «ابوالحسن (امام هادی) علیه السلام را دیدم که در زمین خود مشغول کار و کوشش است، به طوری که قدم های مبارکش غرق در عرق شده است، عرض کردم:
فدایت شوم! مردان کجا هستند که به جای شما کار کنند و نگذارند شما زحمت بکشید؟،
امام هادی علیه السلام فرمود:, ای علی! آن کس که بهتر از من و پدرم بود در زمین خود کار کرد. ،
عرض کردم: آن چه شخصی بود؟،
فرمود: رسول خدا صلی الله علیه و آله و امیرمؤمنان علی علیه السلام و همه ی پدرانم با دست خود کار می کردند. کار کردن شیوه ی پیامبران و رسولان و انسان های شایسته است. »، (۶)
ایمان و اسلام حقیقی
امام هادی علیه السلام در روزهای آخر عمر شریف بیمار و در بستر شهادت آرمیده بود، یکی از دوستان به نام ابو دُعامه برای عیادت از حضرت به محضرش آمد، پس از احوالپرسی برخاست تا مراجعت کند، امام هادی علیه السلام به او فرمود: «ای ابو دعامه! حقّ تو بر من واجب شد، می خواهی حدیثی برای تو نقل کنم که شاد و خوشحال شوی؟
عرض کرد: خیلی دوست دارم و به آن نیازمندم.
امام هادی علیه السلام فرمود: حدیث کرد مرا پدرم محمد بن علی، از پدرش علی بن موسی، از پدرش موسی بن جعفر، از پدرش جعفر بن محمد، از پدرش محمد بن علی، از پدرش علی بن الحسین، از پدرش حسین بن علی، از پدرش علی بن ابیطالب، از رسول خدا صلی اللّه علیه و علیهم اجمعین.
پس به من فرمود: بنویس.
گفتم: چه بنویسم؟
فرمود: بنویس ، رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:
بسم اللّه الرّحمن الرّحیم: «اَلایمانُ ماوَقّرَتْهُ الْقُلُوبُ و صَدَّقَتْهُ الأْعْمالُ، وَالإْسْلامُ مَا جَری بِهِ اللِّسانُ وَ حَلَّتْ بِهِ الْمُناکِحَهُ»؛ ، ایمان آن است که دل ها آن را با کمال احترام بپذیرد و رفتارها آن را تصدیق نماید، ولی اسلام آن است که زبان به آن حرکت کند و ازدواج به وسیله ی آن حلال شود.
ابو دُعامه می گوید، به امام عرض کردم: نمی دانم کدام یک از این دو بهتر است: سلسله ی سند حدیث (که همه، از معصومین علیه السلام هستند) یا خود حدیث؟،
امام هادی علیه السلام فرمود: این حدیث در صحیفه ای است به خط امیرمؤمنان علی علیه السلام و املای رسول خدا صلی الله علیه و آله که به هر یک از امامان علیهم السلام به ارث رسیده است. » (۷)
منابع
۱ ـ احتجاج، طبرسی، ج ۲، ص ۲۶۰٫
۲ ـ سیره ی چهارده معصوم علیهم السلام، محمد محمّدی إشتهاردی، ص ۸۸۴٫
۳ ـ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج ۵۰، صص ۱۲۷، ۱۲۸٫
۴ ـ همان، صص ۱۲۶ ـ ۱۲۵٫
۵ ـ المناقب، ابن شهرآشوب، ج ۴، صص ۶۱۶ ـ ۶۱۷٫
۶ ـ زندگانی امام علی الهادی علیه السلام، باقر شریف قرشی، صص ۴۴ ـ ۴۵٫
۷ ـ مروج الذّهب، المسعودی، طبع بیروت دارالفکر، ج ۴، ص ۱۷۱٫

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد