مسئولان و الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت- مشکلات الگوی رشد غربی
۱۳۹۵/۰۴/۲۲
–
۱۶۳ بازدید
چقدر الگوهای اسلامی ایرانی را مسئولین ارشد نظام خودشان اجرامیکنند؟
یکی از مهمترین موضوعاتی که در مباحث توسعه مطرح می شود عبارتست از الگوهای توسعه که متاسفانه از آغاز دوران رنسانس الگوی توسعه غربی به عنوان مهمترین و رایج ترین الگوی توسعه در جهان مطرح شده و با ترویج شدن توسط استعمارگران غربی در طول چند قرن گذشته و تبلیغاتی که همه روزه توسط سربازان استعمار فرانو از طریق ابزارهای دیداری و شنیداری صورت می گیرد به عنوان الگوی برتر و بی بدیل معرفی گردیده است . از طرفی بهره گیری از این الگوها همواره در جهان اسلام معرکه آراء صاحب نظران مختلف بوده است و دیدگاههای فراوانی در این زمینه مطرح شده است که مهمترین آنها عبارتست از : نفی مطلق ، پذیرش مطلق و نظریه بینابین که معتقد است می توان با نفی موارد منفی این تمدن از مواهب مثبت آن استفاده کرد .
البته معمولا به کسانی که معتقد به نظریه بینابینی هستند به چشم واحد نگریسته می شود و این در حالی است که در میان این افراد طیف های متعددی می توان یافت . چرا که همه اینها صرفا در استفاده از مظاهر تمدنی مثبت غرب یکسان هستند اما خود این دسته به دو بخش تقسیم می شوند : بخشی از آنها علاوه بر استفاده از مظاهر تمدنی غرب معتقدند که الگوهای توسعه غربی را نیز می توان به مثبت و منفی تقسیم کرد و از الگوهای مثبت تمدن غرب استفاده کرد که به نظر می رسد که وجه غالب در میان مصلحانی که در دوران قاجار تلاش می کردند تا جهان اسلام را با تمدن غرب آشنا ساخته و از تجربیات مثبت آن در جهت رشد جامعه اسلامی بهره گیرند چنین دیدگاهی داشتند که از جمله این افراد می توان به امیر کبیر و نیز سیدجمال الدین اسد آبادی اشاره کرد که با نگاهی مثبت به الگوهای تمدنی غرب می نگریستند و معتقد بودند با جدا کردن وجوه منفی الگوی تمدن غرب می توان از آن در مسیر توسعه ایران استفاده کرد و به همین دلیل بود که امیر کبیر برای دریافت الگوهای تمدنی غرب دانشجویانی را به اروپا اعزام کرد که در بازگشت از ثمرات آنها استفاده نماید ولی هر چند خود امیر کبیر زنده نماند تا حاصل کار خویش را ببیند اما گذر زمان نشان داد که اعتماد بی اندازه به الگوهای توسعه تمدن غربی نتایج هولناکی را به دنبال دارد که در جریان جنبش مشروطه و تحولات بعدی تاریخ معاصر ایران به خوبی خود را نشان داده و به جای کمک به تمدن ایران راه را برای ورود تمدن غرب با تمامی مظاهر منفی (و نه صرفا مظاهر مثبت) هموار می سازد .
در مقابل این دیدگاه ، می توان به کسانی اشاره کرد که هر چند معتقدند می توان از دستاوردهای مثبت تمدن غرب استفاده کرد و نباید کلیه دستاوردهای این تمدن را یکجا کنار گذشت اما این نکته را نیز نباید فراموش کرد که در مسیر انتخاب الگوی مناسب برای پیشرفت نباید به الگوهای غربی اعتماد کرد چرا که الگوهای غربی مشکلاتی دارند که درمجموع با مسیر و هدف پیشرفت در جامعه اسلامی در تعارض می باشند و در نتیجه باید فکر دیگری برای انتخاب الگوی مناسب نمود که این فکر نیز عبارتست از الگوی اسلامی که به تناسب جایگاه و شرایط خاص هر کشور ازنظر جغرافیایی ، فرهنگی ، سیاسی و … با این شرایط خاص نیز تلفیق شده و به عنوان مثال در جمهوری اسلامی ایران تبدیل به الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت می شود که در راس صاحب نظران این دیدگاه در حال حاضر می توان از مقام معظم رهبری نام برد که به دنبال استفاده از الگوهای اسلامی ایرانی پیشرفت در راه پیشرفت جامعه اسلامی هستند .
بنابر این به دلیل بروز برخی اشکالات و تعرضات میان الگوی غربی با الگوهای اسلامی پیشرفت نمی توان از این الگوها برای پیشرفت جامعه اسلامی استفاده کرد که برخی از این اشکالات عبارتند از :
1 – تعارضات مبنایی میان الگوهای تمدنی غربی و اسلامی . چرا که الگوهای غربی از مبانی اومانیستی سرچشمه گرفته و در نتیجه در ادامه نیز تمدنی را بنیان می گذارند که خصلت اومانیستی داشته و بر اساس خواست و اراده انسان و با هدف تحقق امیال نازل انسانی شکل می گیرد و حال آنکه از منظر اسلامی تمدن مطلوب با محوریت تحقق اراده پروردگار و با هدف رسیدن به اهداف والایی شکل می گیرد . لذا مهمترین تفاوت میان این دو الگوی تمدنی ، خصلت اومانیستی الگوی غربی در برابر خصلت الهی الگوی اسلامی می باشد .
2 – نتیجه ای که از الگوی اومانیستی الگوی غربی گرفته می شود این است که بر اساس این الگو اگر هم توسعه ای صورت بگیرد توسعه یکجانبه می باشد . به عبارتی این تمدن با هدف پاسخگویی به نیازهای مادی و زودگذر انسان طراحی شده و در واقع انسانی که در این الگو ترسیم می شود انسانی است تک ساحتی که فراتر از آنچه در برابر او بعینه دیده می شود هیچ ماهیتی ندارد . این در حالی است که الگوی اسلامی رشد و توسعه ، به لحاظ انسان شناسی ، انسان را موجودی فراتر از بعد مادی دیده و به لحاظ جهان شناسی نیز به جهانی فراتر از جهان محسوس معتقد می باشد که بین این جهان و آن جهان و نیز عملکرد انسان در این جهان و آن جهان نسبت مستقیمی وجود دارد و بنابر این اگر قرار باشد الگویی برای رشد و توسعه انسان ارائه شود باید با لحاظ این نگاه صورت گیرد و در نتیجه روند توسعه نیز باید توسعه ای همه جانبه برای انسان چند بعدی باشد و نه توسعه ای یکجانبه برای انسان تک بعدی .
3 – الگوهای غربی توسعه به گونه ای طراحی شده اند که به جای توسعه و رشد همه انسانها ، در صورت موفقیت عملا بخشهایی از انسانها را تحت پوشش قرار می دهند و بخش زیادی از انسانها باید در زیر چرخ های توسعه ، له شده و از بین بروند که در حال حاضر این جماعت نخبه همان جماعت سرمایه دار و سرمایه سالار هستند که به توسعه ظاهری رسیده اند و تحولات اخیر کشورهای غربی نیز نشان می دهد که همچنان این تفکر در الگوی غربی توسعه حاکم است چنانکه مشاهده می کنیم که کشورهای غربی به بهانه بحران مالی با تزریق پول و سرمایه به کمک غولهای اقتصادی در حال ورشکستگی می شتابند اما از طرفی دیگر هزینه بحران اقتصادی را از طریق تحمیل انواع ریاضت های اقتصادی از جیب مردمی که خارج از دائره سرمایه داران هستند پرداخت می کنند . این در حالی است که الگوی توسعه اسلامی به دنبال رشد و توسعه همه انسانها فارغ از زبان و نژاد و رنگ و جنس و جایگاه اجتماعی و در یک کلام برقراری عدالت واقعی به معنای واقعی کلمه می باشد .
4 – الگوهای غربی توسعه از نوع الگوهایی هستند که پذیرش آنها از سوی کشورهای دیگر باعث وابستگی آنها می شود . توضیح این مطلب این است که برخی اندیشمندان بر اساس نوع توسعه ای که در کشورهای مختلف جهان صورت می گیرد کشورهای جهان را به سه بخش متمایز تقسیم می کنند :
الف – مرکز ؛که متشکل از کشورهایی که در آنها تولید کشاورزی – صنعتی موثرترین شیوه تولید است و فعالیت اقتصادی ، پیچیده تر و انباشت سرمایه افزونتر است . این دسته از کشورها کالاهایی را تولید می کنند که مستلزم به کارگیری تکنولوژی پیچیده و شیوه مکانیزه وسرمایه بر هستند . دولتهای مرکز قدرتمند ترین وسازمان یافته ترین دولتهاهستند . از جمله این کشورها می توان به آمریکا و کشورهای اروپای غربی و حتی ژاپن اشاره نمود .
ب – پیرامون ؛که شامل آن دسته از کشورهایی که فعالیتهای اقتصادی در آنها ساده تر و غالبا کاربر است . این کشورها تولید کننده موادخام ومحصولات کشاورزی هستند و دولتهای این کشورها از نظر نظامی و سازماندهی تحت نفوذ دول مرکز قرار دارند و بخش اعظم کشورهای آسیایی ، آفریقایی و آمریکای لاتین در این دسته قرار می گیرند .
ج- شبه پیرامون ؛ که شامل کشورهایی که پاره ای از فعالیتهای اقتصادی آنها شیوه فعالیتهای اقتصادی مرکز است و پاره ای دیگر به فعالیتهای اقتصادی پیرامون شباهت دارد . دستگاههای دولت شبه پیرامونی در برابر نفوذ دولتهای مرکز استقلال بیشتری از دولتهای پیرامونی دارند . این دسته از کشورها به عنوان واسطه بین مرکز و پیرامون نقش مهمی در نظام جهانی ایفا می کنند . کشورهایی نظیر آرژانتین ، برزیل و اسپانیا در این دسته قرار می گیرند . (دکتر احمد ساعدی ، مسائل سیاسی – اقتصادی جهان سوم ص36)
بنابر این بسیاری از کشورهایی که خارج از فضای غرب قصد رسیدن به توسعه را داشته و تلاش می کنند تا از الگوی غربی توسعه بهره گیری کنند در زمره کشورهایی قرار می گیرند که پیرامون و شبه پیرامون بوده و اگر هم توسعه ای داشته باشند توسعه وابسته می باشد . توسعه وابسته سه ضعف مهم دارد نخست اینکه باعث از بین رفتن استقلال کشور در تصمیم گیری های خود می شود به گونه ای که حتی قادر به تصمیم گیری مستقل در امور داخلی خود نیز نمی باشد رائول پربیش اقتصاد دان آرژانتیین و بنیانگذار و رئیس مکتب اکلا که در زمینه مسائل اقتصادی کشورهای جهان سوم و به ویژه کشورهای آمریکای لاتین تحقیق نموده و وابستگی جهان سوم را در روابط وابستگی این کشورها به کشورها به کشورهای توسعه یافته می داند معتقد است : «منظور من از وابستگی آنگونه روابط میان مرکز و پیرامون است که به واسطه آن یک کشور نه تنها در زمینه مسائل اقتصادی ، در زمینه مسائل سیاسی و استراتژی های سیاست داخلی و خارجی خود نیز تابع تصمیمات مرکز می گردد و نتیجه آن می شود که به دلیل فشارهای خارجی آن کشور نمی تواند به طور مستقل در باره آنچه که باید انجام دهد یا انجام دادن آن را ترک گوید تصمیم بگیرد . » (چیلکوت رونالد اچ ، درآمدی بر مسائل اقتصادی کشورهای جهان سوم ، نظریه های توسعه وتوسعه نیافتگی ترجمه و تلخیص احمد ساعی ص24-30 به نقل از دکتر احمد ساعی ، همان ص19) امروزه با نگاهی به برخی تصمیم گیری های عجیب برخی کشورهای دنیا در زمینه های مختلف می توان به میزان تاثیراین وابستگی ها پی برد به عنوان مثال ریشه های رای مثبت کره جنوبی و هند به رای شورای امنیت سازمان ملل متحد بر علیه ایران را در این واقعیت می توان جستجو کرد که وابستگی های اقتصادی و توسعه ای این کشورها چنان ساختارهای آن را تحت تاثیر قرار داده است که توان هر گونه اراده ای خارج از اراده کشور مرکز را امکان پذیر نمی سازد به ویژه در زمینه هندوستان که پس از رای مثبت آن به قطعنامه ضد ایرانی شورای امنیت محافل سیاسی این کشور و نیز مردم آن به شدت با آن مخالفت کردند که نشان می داد این رای نه رای حاکمان بلکه حاصل وابستگی های مختلف اقتصادی و توسعه ای به قدرتها می باشد .
اشکال دوم توسعه وابسته این است که به محض کوچکترین تحول در کشورهای مرکز کل کشورهای وابسته نیز تحت تاثیر قرار می گیرد و حتی آثار منفی این تحولات بیش از کشورهای مرکز ، کشورهای وابسته را تحت تاثیر قرار می دهد چرا که کشورهای مرکز با توجه به قدرت اقتصادی که دارند از طریق طرحهای مختلف از قبیل تزریق پول به بخشهای مختلف صنعتی و … تا حدودی می توانند جبران مافات نمایند در حالی که کشورهای پیرامون که توسعه نیم بند دارند فاقد چنین ابزارهای حمایتی هستند و سرانجام در آتشی که دیگری آن را افروخته و خود دخالتی در آن ندارند می سوزند . درحالی که کشورهایی که الگوی توسعه بومی را در پیش گرفته اند از قبیل جمهوری اسلامی ایران کمتر آسیب می بینند نمونه بارز آن بحران اقتصادی اخیر جهانی می باشد که دامن تمام نقاط جهان را گرفته است و با و جود اینکه آغاز بحران از آمریکا بوده است اما دامنه آن کشورهای به ظاهر توسعه یافته ای که به نوعی با این کشورها در ارتباط بوده اند همچون کشورها آسیای شرقی و جنوب شرقی رانیز گرفته است و حتی کشورهای ثروتمند عربی را هم تحت تاثیر قرار داده است .
اشکال سومی که توسعه وابسته دارد این است که در آن هیچ تضمینی برای توسعه وجود نداشته و حتی سیاستهای دیکته شده از جانب کشورها و نهادهایی که این کشور به آنها وابسته شده است تا توسعه یابد ممکن است کشور را به سمتی سوق دهد که فاجعه اتفاق بیفتد نمونه این کشورها آرژانتین می باشد که توسعه ای از نوع توسعه وابسته داشته و نتیجه آن بحرانهای فراوان اقتصادی و اجتماعی در این کشور شده است به گونه ای که تا چند سال پیش کمتر رئیس جمهوری توان داشت که بیشتر از یک هفته دوام بیاورد . یکی از علل به وجود آمدن این شرایط به این دلیل بود که این کشور ده سال پیش برای حل مشکلات اقتصادی خود دست به دامن صندوق بین المللی پول شد . در آن زمان یکی از شرایط برخورداری از تسهیلات صندوق ، پذیرش طرح های «لیبرالی نوین» یا نئولیبرال صندوق بین المللی پول بود . در این روند بوئنوس آیرس با بیش از 55 میلیارد دلار بدهی در زمره بدهکارترین کشورهای جهان قرار گرفت . هم اکنون دو میلیون و سیصد هزار نفر از مردم آن کشور زیر خط فقر به سرمی برند . با حمایت قدرتهای ملی عضو صندوق همچون ایالات متحده آمریکا آرژانتین در قبال پذیرش برنامه های صندوق بین المللی پول از تسهیلات آن برخوردار گردید . با این خوش بینی که در آینده مشکلات کشور را کمتر نماید . اما آنچه عاید آمد مشکلات غیر قابل تصور تازه بود . به عبارتی این کشور ده سال پس از اتخاذ سیاست توسعه وابسته دارای بدهی به رقم خطرناک 140میلیارد دلار گردید . به گونه ای که پیش بینی می شود تا هنگام اجرای برنامه های تازه رئیس جمهور جدید در دوسال آینده مجموع بدهی ها نسبت به ده سال پیش به سه برابر افزایش یابد . از سوی دیگر جمعیت زیر خط فقر آرژانتین در مقایسه با ده سال پیش به بیش از 6 برابر افزایش یافته است به گونه ای که اکنون بیش از 14 میلیون نفر از مردم که راه توسعه تازه به نام آنها آغاز شده بود در زیر خط فقر قرار گرفتند . (بنیاد فرهنگی پژوهشی غرب شناسی ، آمریکا دنیا رابه کام سومی برد ؟ ، ص 104)
5 – یکی از مهمترین مسائلی که باعث شده است تا امروزه سخن گفتن از الگوگیری از این الگوهای غربی چندان مناسب نباشد این است که این الگوها در حال فروپاشی هستند و با این روند کشورهای توسعه یافته دارای توسعه وابسته نیز بیش از خود کشورهای توسعه یافته در معرض خطر هستند . این مساله به اندازه ای امروزه واضح شده است که حتی خود تحلیلگران وابسته به جهان سرمایه داری نیز به آن اعتراف می کنند به عنوان مثال فرانسیس فوکویاما در این زمینه در مصاحبه ای با هفته نامه نیوزویک چنین می گوید : « علاوه بر برخی از شرکتهای مطرح آمریکایی تفکر خاص سرمایهداری نیز از هم فروپاشید»
فوکویاما در ادامه مینویسد: «انفجار از داخل بانکهای سرمایه آمریکا، ناپدید شدن بیش از یک تریلیون دلار در بازار سهام در یک روز نشان از سقوط سرمایهداری آمریکا دارد.» (فرانسیس فوکویاما ، هفته نامه نیوزویک ، به نقل از سایت هم اندیشی)
بنابر این در یک جمع بندی کلان ما معتقدیم که رشد و توسعه در جامعه اسلامی با الگوهای غربی امکان پذیر نبوده و همانگونه که مقام معظم رهبری نیز بارها تاکید داشته اند باید به دنبال الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت باشیم . استفاده از الگوهای غربی باعث بروز فجایع بی شماری در جهان شده است که امروزه بعینه در مقابل چشم خود می بینیم و باعث شده است تا این تجربه به عنوان یک تجربه ناموفق درجهان مطرح شود . مقام معظم رهبری نیز در سخنان خود ضمن اشاره به این ناموفقی ها می فرمایند :
« بنده به طور قاطع این را میگویم: الگوى پیشرفت غربى، یک الگوى ناموفق است. درست است که به قدرت رسیدهاند، به ثروت رسیدهاند؛ اما بشریت را دچار فاجعه کردهاند. پیشرفتهاى غربى، پیشرفتهایى است که امروز همهى دنیا و همهى بشریت دارند از آن رنج میبرند؛ کشورهاى عقبمانده یکجور، کشورهاى پیشرفته یکجور. این همان پیشرفت و توسعهاى است که توانسته است گروههاى معدود و انگشتشمارى از خانوادههاى ثروت را به ثروت برساند؛ اما ملتهاى دیگر را دچار اسارت و تحقیر و استعمار کرده؛ جنگ به وجود آورده و حکومت تحمیل کرده است و در داخل خود آن کشورها هم اخلاق فاسد، دورى از معنویت، فحشا، فساد، سکس، ویرانى خانواده و این چیزها را رواج داده. بنابراین، موفق نیست. شما الان اگر آثار ادبى کشورهاى غربى – مثلاً فرانسه – را که مربوط به سه قرن یا دو قرن پیش هست، بخوانید، وضع امروزِ آنجا را هم مطالعه کنید، خواهید دید مردمِ آنجا از لحاظ اخلاقى بمیزان بسیار زیادى عقب رفتهاند. این وضعیتى که امروز بر آنجا حاکم است، آن روزها حاکم نبود. پیشرفت تمدن غربى در طول قرنهاى متمادى، این کشورها را از لحاظ اخلاقى دچار مشکل کرده؛ آنها را از لحاظ اخلاقى به انحطاط کشانده؛ از لحاظ وضع زندگى هم به آنها خدمتى نکرده؛ یعنى فقر در آنجاها برنیفتاده است. در آنجا کار و تلاش زیاد است؛ اما دستاورد و محصول براى فرد و براى خانواده کم. بنابراین، پیشرفت غربى، پیشرفت ناموفقى است.
ما باید پیشرفت را با الگوى اسلامى – ایرانى پیدا کنیم. این براى ما حیاتى است. چرا میگوئیم اسلامى و چرا میگوئیم ایرانى؟ اسلامى به خاطر اینکه بر مبانى نظرى و فلسفى اسلام و مبانى انسانشناختى اسلام استوار است. چرا میگوئیم ایرانى؟ چون فکر و ابتکار ایرانى، این را به دست آورده؛ اسلام در اختیار ملتهاى دیگر هم بود. این ملت ما بوده است که توانسته است یا میتواند این الگو را تهیه و فراهم کند. پس الگوى اسلامى ایرانى است. البته کشورهاى دیگر هم از آن، بدون تردید استفاده خواهند کرد؛ همچنانى که تا امروز هم ملت ما و کشور ما براى بسیارى از کشورها در بسیارى از چیزها الگو قرار گرفته، اینجا هم یقیناً این الگو مورد تقلید و متابعت بسیارى از ملتها واقع خواهد شد. »( ۱۳۸۶/۰۲/۲۵، بیانات در دیدار دانشجویان دانشگاه فردوسى مشهد)
ایشان همچنین در موردعلل ناکافی بودن الگوی پیشرفت غربی نیز دیدگاهی دارند که در پایان این بخش بخشی از این دیدگاهها که در دیدار با دانشجویان دانشگاه فردوسی مشهد مطرح شده است خدمت شما تقدیم می شود . ایشان در این زمینه می فرمایند :
« آنچه که موجب میشود ما الگوى غربى را براى پیشرفت جامعهى خودمان ناکافى بدانیم، در درجهى اول این است که نگاه جامعهى غربى و فلسفههاى غربى به انسان – البته فلسفههاى غربى مختلفند؛ اما برآیند همهى آنها این است – با نگاه اسلام به انسان، بکلى متفاوت است؛ یک تفاوت بنیانى و ریشهاى دارد. لذا پیشرفت که براى انسان و به وسیلهى انسان است، در منطق فلسفهى غرب معناى دیگرى پیدا میکند، تا در منطق اسلام. پیشرفت از نظر غرب، پیشرفت مادى است؛ محور، سود مادى است؛ هرچه سود مادى بیشتر شد، پیشرفت بیشتر شده است؛ افزایش ثروت و قدرت. این، معناى پیشرفتى است که غرب به دنبال اوست؛ منطق غربى و مدل غربى به دنبال اوست و همین را به همه توصیه میکنند. پیشرفت وقتى مادى شد، معنایش این است که اخلاق و معنویت را میشود در راه چنین پیشرفتى قربانى کرد. یک ملت به پیشرفت دست پیدا کند؛ ولى اخلاق و معنویت در او وجود نداشته باشد. اما از نظر اسلام، پیشرفت این نیست. البته پیشرفت مادى مطلوب است، اما به عنوان وسیله. هدف، رشد و تعالى انسان است.
پیشرفت کشور و تحولى که به پیشرفت منتهى میشود، باید طورى برنامهریزى و ترتیب داده شود که انسان بتواند در آن به رشد و تعالى برسد؛ انسان در آن تحقیر نشود. هدف، انتفاع انسانیت است، نه طبقهاى از انسان، حتّى نه انسانِ ایرانى. پیشرفتى که ما میخواهیم بر اساس اسلام و با تفکر اسلامى معنا کنیم، فقط براى انسان ایرانى سودمند نیست، چه برسد بگوئیم براى طبقهاى خاص. این پیشرفت، براى کل بشریت و براى انسانیت است. نقطهى تفارق اساسى، نگاه به انسان است. اینجا یک درنگى بکنیم و من یک مطلب معرفتى اسلامى را در اینجا عرض بکنم:
در اسلام نگاه به انسان از دو زاویه است که این دو زاویه هر دو مکمل همدیگر هستند. این میتواند پایه و مبنائى براى همهى مسائل کلان کشور و نسخههائى که براى آیندهى خودمان خواهیم نوشت، باشد. این دو زاویهاى که اسلام از آن به انسان نگاه میکند، یکى نگاه به فرد انسان است؛ به انسان به عنوان یک فرد؛ به من، شما، زید، عمرو به عنوان یک موجود داراى عقل و اختیار نگاه میکند و او را مخاطب قرار میدهد؛ از او مسئولیتى میخواهد و به او شأنى میدهد، که حالا خواهیم گفت. یک نگاه دیگر به انسان، به عنوان یک کل و یک مجموعهى انسانهاست. این دو نگاه با هم منسجمند؛ مکمل یکدیگرند. هر کدام، آن دیگرى را تکمیل میکند.
در نگاه اول که نگاه اسلام به فردِ انسانى است، یک فرد مورد خطاب اسلام قرار میگیرد. در اینجا انسان یک رهروى است که در راهى حرکت میکند، که اگر درست حرکت کند، این راه، او را به ساحت جمال و جلال الهى وارد خواهد کرد؛ او را به خدا خواهد رساند؛ «یا ایّها الانسان انّک کادح الى ربّک کدحاً فملاقیه». اگر بخواهیم این راه را تعریف کنیم، در یک جملهى کوتاه میشود گفت این راه، عبارت است از مسیر خودپرستى تا خداپرستى. انسان از خودپرستى به سمت خداپرستى حرکت کند. مسیر صحیح و صراط مستقیم این است. مسئولیت فرد انسان در این نگاه، این است که این مسیر را طى کند. یکایک ما مخاطب به این خطاب هستیم؛ دیگران بروند، نروند؛ حرکت کنند، نکنند؛ دنیا را ظلمات کفر بگیرد یا نور ایمان بگیرد، از این جهت تفاوت نمیکند. وظیفهى هر فردى به عنوان یک فرد این است که در این راه حرکت کند؛ «علیکم انفسکم لا یضرّکم من ظلّ اذا اهتدیتم». باید این حرکت را انجام بدهد؛ حرکت از ظلمت به نور، از ظلمت خودخواهى به نور توحید. جادهى این راه چیست؟ بالاخره مسیرى را میخواهیم حرکت کنیم و به جادهاى نیاز داریم؛ این جاده، همان واجبات و ترک محرمات است. ایمان قلبى موتور حرکت در این راه است؛ ملکات اخلاقى و فضائل اخلاقى، آذوقه و توشهى این راه است، که راه و حرکت را براى انسان آسان و تسهیل میکند؛ سرعت میبخشد. تقوا هم عبارت است از خویشتنپایى؛ مواظب خود باشد که از این راه تخطى و تجاوز نکند. وظیفهى فرد در نگاه اسلام به فرد، این است. در همهى زمانها، در حکومت پیغمبران، در حکومت طواغیت، یک فرد وظیفهاش این است که این کار را انجام دهد و تلاش خودش را بکند.
اسلام در این نگاه به انسان به عنوان یک فرد، توصیه میکنند زهد بورزد. زهد یعنى دلباخته و دلبستهى دنیا نشود؛ اما در عین اینکه توصیه به زهد میکنند، قطع رابطهى با دنیا و کنار گذاشتن دنیا را ممنوع میشمارند. دنیا چیست؟ دنیا همین طبیعت، همین بدن ما، زندگى ما، جامعهى ما، سیاست ما، اقتصاد ما، روابط اجتماعى ما، فرزند ما، ثروت ما، خانهى ماست. دلبستگى به این دنیا، دلباخته شدن به این نمونهها، در این خطاب فردى، کار مذمومى است. دلباخته نباید شد. این دلباخته نشدن، دلبسته نشدن، اسمش زهد است؛ اما اینها را رها هم نباید کرد. کسى از متاع دنیا، زینت دنیا، از نعمتهاى الهى در دنیا رو برگرداند، این هم ممنوع است. « قل من حرّم زینة اللَّه الّتى اخرج لعباده و الطّیبات من الرّزق قل هى للّذین امنوا»؛ یعنى کسى حق ندارد که از دنیا اعراض کند. اینها جزو مسلّمات و معارف روشن دین است که من نمیخواهم توضیح بدهم. این، نگاه فردى است. در این نگاه به فردِ انسان، اسلام استفادهى از لذائذ زندگى و لذائذ حیات را براى او مباح میکنند؛ اما در کنار او یک لذت بالاتر را که لذت اُنس با خدا و لذت ذکر خداست، آن را هم به او یاد مىدهند. انسان در یک چنین راهى به عنوان انسانِ اندیشمند و داراى اختیار، باید انتخاب کند و در این صراط حرکت کند و برود. در این نگاه، مخاطب البته فردِ انسان است. هدف این حرکت و این تلاش هم رستگارى انسان است. اگر انسان به این دستورالعمل و نسخهاى که به او داده شده است. عمل بکند، رستگار مىشود. این، یک نگاه است.
در زاویهاى دیگر در نگاه کلان، همین انسانى که مخاطب به خطابِ فردى است، خلیفهى خدا در زمین معرفى شده؛ یک وظیفهى دیگرى به او واگذار شده و آن عبارت است از وظیفهى مدیریت دنیا. دنیا را باید آباد کند؛ «و استعمرکم فیها». همین انسان مأمور است که دنیا را آباد کند. آباد کردنِ دنیا یعنى چه؟ یعنى از استعدادهاى فراوان و غیرقابل شمارشى که خداى متعال در این طبیعت قرار داده، این استعدادها را استخراج کند و از آنها براى پیشرفت زندگى بشر استفاده کند. در این زمین و پیرامون زمین، استعدادهایى هست که خداى متعال اینها را گذاشته است و بشر باید اینها را پیدا کند. یک روزى بشر آتش را هم نمىشناخت، اما آتش بود؛ الکتریسیته را نمىشناخت، اما در طبیعت بود؛ قوهى جاذبه را نمىشناخت، قوهى بخار را نمىشناخت، اما اینها در طبیعت بود. امروز هم استعدادها و قواى بیشمار فراوانى از این قبیل در این طبیعت هست؛ بشر بایستى سعى کند اینها را بشناسد. این مسئولیت بشر است؛ چون خلیفه است و یکى از لوازم خلیفه بودنِ انسان، این است.
عین همین مطلب در مورد انسانهاست؛ یعنى انسان در این نگاه دوم، وظیفه دارد استعدادهاى درونى انسان را استخراج کند؛ خرد انسانى، حکمت انسانى، دانش انسانى و توانائىهاى عجیبى که در وجود روان انسان گذاشته شده، که انسان را به یک موجود مقتدر تبدیل میکند. این هم نگاه کلان است. در این نگاه کلان، مخاطب کیست؟ مخاطب، همهى افرادند. استقرار عدالت و روابط صحیح، خواسته شده است. از چه کسانى؟ از همهى افراد. یکایک افراد جامعهى بشرى در همین نگاه کلان، مخاطبند؛ یعنى وظیفه و مسئولیت دارند. ایجاد عدالت، ایجاد حکومت حق، ایجاد روابط انسانى، ایجاد دنیاى آباد، دنیاى آزاد، بر عهدهى افراد انسان است. در این نگاه مىبینید انسان همهکارهى این عالم است؛ هم مسئول خود و تربیت خود و تعالى خود و تزکیه و تطهیر خود، هم مسئول ساختن دنیا. این نگاه اسلام است به انسان.
اومانیزم غربى هم انسانمحور است. اومانیزم – که محور فلسفههاى قرن نوزدهمى و بعد و قبل از آن است – انسان را محور قرار مىدهد. اما چهجور انسانى؟ انسان در منطق غرب و اومانیزم غربى، بکلى با این انسانى که در منطق اسلام هست، تفاوت دارد. انسان در الگو و نگاه اسلامى موجودى است هم طبیعى و هم الهى؛ دوبُعدى است؛ اما در نگاه غربى، انسان یک موجود مادى محض است و هدف او لذتجویى، کامجویى، بهرهمندى از لذائذ زندگى دنیاست، که محور پیشرفت و توسعه در غرب است؛ انسان سودمحور. اما در جهانبینى اسلام، ثروت و قدرت و علم، وسیلهاند براى تعالى انسان. در آن جهانبینى غربى، ثروت و قدرت و علم، هدفند. انسانها تحقیر بشوند، ملتها تحقیر بشوند، میلیونها انسان در جنگها لگدمال بشوند و کشته بشوند، براى اینکه کشورى به قدرت یا به ثروت برسد یا کمپانىهایى سلاحهاى خودشان را بفروشند؛ ایرادى ندارد! تفاوت منطقى، این است.
بنابراین، آن چیزى که ما به آن نیاز داریم، این است که نقشهى پیشرفت کشورمان را بر اساس جهانبینى اسلام براى این انسان، انسانِ در منطق اسلام، فراهم و تهیه کنیم. در این نقشهى پیشرفت و تحول، دیگر معنا ندارد که پیشرفت با فحشا، با غوطه خوردن در منجلاب فساد همراه باشد. معنویت، پایهى اساسى این پیشرفت خواهد بود. پیشرفتى که محورش انسان است و انسانى که داراى بُعد معنوى قوى است و انسانى که علم و دنیا و ثروت و فعالیت زندگى را وسیلهاى قرار مىدهد براى تعالى روحى و رفتن به سوى خداى متعال، این پیشرفت با آن پیشرفت خیلى متفاوت است. »(همان)
اما در مورد استفاده از این الگو در ایران نیز باید اشاره ای داشته باشیم به این مطلب که همانگونه که در ابتدا نیز اشاره شد مساله الگوی پیشرفت از جمله مهمترین مباحث تاریخ معاصر بود که با توجه به نگاه رایجی که در این زمینه نسبت به مبنا بودن الگوی غربی وجود داشت این الگو به عنوان الگوی برتر پیشرفت همواره مطرح می شد تا جایی که فردی مصلح و خیر اندیش همچون امیر کبیر نیز با هدف بهره گیری از وجوه مثبت این الگو اقدام به اعزام محصل به خارج از کشور و نیز استخدام متخصصانی از غرب در ایران نمود . اما تجربه تاریخی نشان داد که این الگو به جای رساندن ایران به قله های رشد و پیشرفت (هر چند رشد و پیشرفت مادی و تک بعدی) صرفا به وابسته کردن هر چه بیشتر کشور به غرب و زمینه سازی نفوذ و استعمار هر چه بیشتر ایران توسط غربی ها منجر شده ، به لحاظ فرهنگی نیز باعث بروز مشکلات زیادی از قبیل گسترش فساد و بی بند و باری و انحطاط اخلاقی در جامعه شد و به لحاظ اجتماعی نیز با ویران کردن بنیانهای اقتصادی سابق که متکی بر کشاورزی بود باعث مهاجرت مردم از روستاها به شهرها و گسترش شغل های کاذب و حلبی آباد ها و … شده و در مجموع به مشکلات و بحرانهای اجتماعی مختلفی دامن زد که هنوز هم ریشه بسیاری از مشکلات اجتماعی دوران معاصر به همین مسائل باز می گردد .
از طرفی در دوران پس از سرنگونی رژیم پهلوی و در سال هاى آغازین پیروزى انقلاب اسلامى و جنگ تحمیلى، متأسفانه فرصتى براى بازسازى همه جانبه نظام هاى به ارث رسیده از دوران گذشته به وجود نیامد و موجب آن شد که ذهن مدیران و کارشناسان نظام با نظام هاى گذشته شاهنشاهى انس پیدا کند و الگوى غربی همچنان دوام یابد و در دوران بعد از جنگ، آسیب هایى جدى به ارکان و ارزش هاى انقلاب وارد سازد و بستر ساز آسیب هاى احتمالى آینده گردد(رک : فرهنگ توسعه، ش 9، مصاحبه با دکتر محمد نقى زاده) تردیدى نیست که اگر این روند همچنان ادامه یابد و انتخاب الگوها و راهبردها بر اساس درک درست، دقیق و سنجیده شرایط و موقعیت داخلى و ارزش ها و آرمان هاى دینى و ملى نباشد، در آینده نیز چشم انداز روشنى براى توسعه همه جانبه و پایدار وجود نخواهد داشت. براى آگاهى بیشتر ر.ک: محمدنقى نظرپور: «ارزشها و توسعه»، ص 63. «آسیب شناسى انقلاب» (مجموعه مقالات)، محمدحسن بنیانیان، «مدلى بر آسیب شناسى انقلاب اسلامى»، ص 142.
بنابر این با توجه به آنچه گفته شد می توان دریافت که در حال حاضر ما در مرحله تدوین الگوی پیشرفت همه جانبه قرار داریم و تلاش همه جانبه ای صورت می گیرد تا با تدوین نهایی این الگو و ارائه آن در راستای تمدن سازی نوین اسلامی همگان از برکات آن استفاده کنند و مسئولان نیز باید تلاش نمایند تا به جای نگاه های غربی به الگوی پیشرفت از این الگوها بهره گیرند و در این مسیر قطعا مسئولانی وجود دارند که این الگوها را نقشه راه عملکرد خویش خواهند ساخت چنانکه کسانی هم وجود دارند که علیرغم مسئولیت در نظام اسلامی و به دلیل تاثیراتی که از افکار غربی پذیرفته اند چندان التزامی به این مساله ندارند، هر چند به صورت دقیق و یقینی فعلا نمی توان پیش بینی کرد که آمار هر یک از این مسئولان تا چه میزان می باشد، در هر صورت آنچه مسلم است این است که امروزه خوشبختانه با تدابیری که مسئولان و دست اندرکاران کشور به ویژه با حمایتهای مقام معظم رهبری از تدوین الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت داشته اند ، مسیر توسعه همه جانبه جمهوری اسلامی ایران روند صعودی خود را آغاز کرده است و امیدواریم با تدوین این الگوها توسط نخبگان فکری و رهایی از بار وابستگی به الگوهای غربی در آینده ای نه چندان دور شاهد رشد و توسعه همه جانبه کشور و تبدیل شدن الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت به عنوان یک الگوی بین المللی برای پیشرفت همه ملتها باشیم .
البته معمولا به کسانی که معتقد به نظریه بینابینی هستند به چشم واحد نگریسته می شود و این در حالی است که در میان این افراد طیف های متعددی می توان یافت . چرا که همه اینها صرفا در استفاده از مظاهر تمدنی مثبت غرب یکسان هستند اما خود این دسته به دو بخش تقسیم می شوند : بخشی از آنها علاوه بر استفاده از مظاهر تمدنی غرب معتقدند که الگوهای توسعه غربی را نیز می توان به مثبت و منفی تقسیم کرد و از الگوهای مثبت تمدن غرب استفاده کرد که به نظر می رسد که وجه غالب در میان مصلحانی که در دوران قاجار تلاش می کردند تا جهان اسلام را با تمدن غرب آشنا ساخته و از تجربیات مثبت آن در جهت رشد جامعه اسلامی بهره گیرند چنین دیدگاهی داشتند که از جمله این افراد می توان به امیر کبیر و نیز سیدجمال الدین اسد آبادی اشاره کرد که با نگاهی مثبت به الگوهای تمدنی غرب می نگریستند و معتقد بودند با جدا کردن وجوه منفی الگوی تمدن غرب می توان از آن در مسیر توسعه ایران استفاده کرد و به همین دلیل بود که امیر کبیر برای دریافت الگوهای تمدنی غرب دانشجویانی را به اروپا اعزام کرد که در بازگشت از ثمرات آنها استفاده نماید ولی هر چند خود امیر کبیر زنده نماند تا حاصل کار خویش را ببیند اما گذر زمان نشان داد که اعتماد بی اندازه به الگوهای توسعه تمدن غربی نتایج هولناکی را به دنبال دارد که در جریان جنبش مشروطه و تحولات بعدی تاریخ معاصر ایران به خوبی خود را نشان داده و به جای کمک به تمدن ایران راه را برای ورود تمدن غرب با تمامی مظاهر منفی (و نه صرفا مظاهر مثبت) هموار می سازد .
در مقابل این دیدگاه ، می توان به کسانی اشاره کرد که هر چند معتقدند می توان از دستاوردهای مثبت تمدن غرب استفاده کرد و نباید کلیه دستاوردهای این تمدن را یکجا کنار گذشت اما این نکته را نیز نباید فراموش کرد که در مسیر انتخاب الگوی مناسب برای پیشرفت نباید به الگوهای غربی اعتماد کرد چرا که الگوهای غربی مشکلاتی دارند که درمجموع با مسیر و هدف پیشرفت در جامعه اسلامی در تعارض می باشند و در نتیجه باید فکر دیگری برای انتخاب الگوی مناسب نمود که این فکر نیز عبارتست از الگوی اسلامی که به تناسب جایگاه و شرایط خاص هر کشور ازنظر جغرافیایی ، فرهنگی ، سیاسی و … با این شرایط خاص نیز تلفیق شده و به عنوان مثال در جمهوری اسلامی ایران تبدیل به الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت می شود که در راس صاحب نظران این دیدگاه در حال حاضر می توان از مقام معظم رهبری نام برد که به دنبال استفاده از الگوهای اسلامی ایرانی پیشرفت در راه پیشرفت جامعه اسلامی هستند .
بنابر این به دلیل بروز برخی اشکالات و تعرضات میان الگوی غربی با الگوهای اسلامی پیشرفت نمی توان از این الگوها برای پیشرفت جامعه اسلامی استفاده کرد که برخی از این اشکالات عبارتند از :
1 – تعارضات مبنایی میان الگوهای تمدنی غربی و اسلامی . چرا که الگوهای غربی از مبانی اومانیستی سرچشمه گرفته و در نتیجه در ادامه نیز تمدنی را بنیان می گذارند که خصلت اومانیستی داشته و بر اساس خواست و اراده انسان و با هدف تحقق امیال نازل انسانی شکل می گیرد و حال آنکه از منظر اسلامی تمدن مطلوب با محوریت تحقق اراده پروردگار و با هدف رسیدن به اهداف والایی شکل می گیرد . لذا مهمترین تفاوت میان این دو الگوی تمدنی ، خصلت اومانیستی الگوی غربی در برابر خصلت الهی الگوی اسلامی می باشد .
2 – نتیجه ای که از الگوی اومانیستی الگوی غربی گرفته می شود این است که بر اساس این الگو اگر هم توسعه ای صورت بگیرد توسعه یکجانبه می باشد . به عبارتی این تمدن با هدف پاسخگویی به نیازهای مادی و زودگذر انسان طراحی شده و در واقع انسانی که در این الگو ترسیم می شود انسانی است تک ساحتی که فراتر از آنچه در برابر او بعینه دیده می شود هیچ ماهیتی ندارد . این در حالی است که الگوی اسلامی رشد و توسعه ، به لحاظ انسان شناسی ، انسان را موجودی فراتر از بعد مادی دیده و به لحاظ جهان شناسی نیز به جهانی فراتر از جهان محسوس معتقد می باشد که بین این جهان و آن جهان و نیز عملکرد انسان در این جهان و آن جهان نسبت مستقیمی وجود دارد و بنابر این اگر قرار باشد الگویی برای رشد و توسعه انسان ارائه شود باید با لحاظ این نگاه صورت گیرد و در نتیجه روند توسعه نیز باید توسعه ای همه جانبه برای انسان چند بعدی باشد و نه توسعه ای یکجانبه برای انسان تک بعدی .
3 – الگوهای غربی توسعه به گونه ای طراحی شده اند که به جای توسعه و رشد همه انسانها ، در صورت موفقیت عملا بخشهایی از انسانها را تحت پوشش قرار می دهند و بخش زیادی از انسانها باید در زیر چرخ های توسعه ، له شده و از بین بروند که در حال حاضر این جماعت نخبه همان جماعت سرمایه دار و سرمایه سالار هستند که به توسعه ظاهری رسیده اند و تحولات اخیر کشورهای غربی نیز نشان می دهد که همچنان این تفکر در الگوی غربی توسعه حاکم است چنانکه مشاهده می کنیم که کشورهای غربی به بهانه بحران مالی با تزریق پول و سرمایه به کمک غولهای اقتصادی در حال ورشکستگی می شتابند اما از طرفی دیگر هزینه بحران اقتصادی را از طریق تحمیل انواع ریاضت های اقتصادی از جیب مردمی که خارج از دائره سرمایه داران هستند پرداخت می کنند . این در حالی است که الگوی توسعه اسلامی به دنبال رشد و توسعه همه انسانها فارغ از زبان و نژاد و رنگ و جنس و جایگاه اجتماعی و در یک کلام برقراری عدالت واقعی به معنای واقعی کلمه می باشد .
4 – الگوهای غربی توسعه از نوع الگوهایی هستند که پذیرش آنها از سوی کشورهای دیگر باعث وابستگی آنها می شود . توضیح این مطلب این است که برخی اندیشمندان بر اساس نوع توسعه ای که در کشورهای مختلف جهان صورت می گیرد کشورهای جهان را به سه بخش متمایز تقسیم می کنند :
الف – مرکز ؛که متشکل از کشورهایی که در آنها تولید کشاورزی – صنعتی موثرترین شیوه تولید است و فعالیت اقتصادی ، پیچیده تر و انباشت سرمایه افزونتر است . این دسته از کشورها کالاهایی را تولید می کنند که مستلزم به کارگیری تکنولوژی پیچیده و شیوه مکانیزه وسرمایه بر هستند . دولتهای مرکز قدرتمند ترین وسازمان یافته ترین دولتهاهستند . از جمله این کشورها می توان به آمریکا و کشورهای اروپای غربی و حتی ژاپن اشاره نمود .
ب – پیرامون ؛که شامل آن دسته از کشورهایی که فعالیتهای اقتصادی در آنها ساده تر و غالبا کاربر است . این کشورها تولید کننده موادخام ومحصولات کشاورزی هستند و دولتهای این کشورها از نظر نظامی و سازماندهی تحت نفوذ دول مرکز قرار دارند و بخش اعظم کشورهای آسیایی ، آفریقایی و آمریکای لاتین در این دسته قرار می گیرند .
ج- شبه پیرامون ؛ که شامل کشورهایی که پاره ای از فعالیتهای اقتصادی آنها شیوه فعالیتهای اقتصادی مرکز است و پاره ای دیگر به فعالیتهای اقتصادی پیرامون شباهت دارد . دستگاههای دولت شبه پیرامونی در برابر نفوذ دولتهای مرکز استقلال بیشتری از دولتهای پیرامونی دارند . این دسته از کشورها به عنوان واسطه بین مرکز و پیرامون نقش مهمی در نظام جهانی ایفا می کنند . کشورهایی نظیر آرژانتین ، برزیل و اسپانیا در این دسته قرار می گیرند . (دکتر احمد ساعدی ، مسائل سیاسی – اقتصادی جهان سوم ص36)
بنابر این بسیاری از کشورهایی که خارج از فضای غرب قصد رسیدن به توسعه را داشته و تلاش می کنند تا از الگوی غربی توسعه بهره گیری کنند در زمره کشورهایی قرار می گیرند که پیرامون و شبه پیرامون بوده و اگر هم توسعه ای داشته باشند توسعه وابسته می باشد . توسعه وابسته سه ضعف مهم دارد نخست اینکه باعث از بین رفتن استقلال کشور در تصمیم گیری های خود می شود به گونه ای که حتی قادر به تصمیم گیری مستقل در امور داخلی خود نیز نمی باشد رائول پربیش اقتصاد دان آرژانتیین و بنیانگذار و رئیس مکتب اکلا که در زمینه مسائل اقتصادی کشورهای جهان سوم و به ویژه کشورهای آمریکای لاتین تحقیق نموده و وابستگی جهان سوم را در روابط وابستگی این کشورها به کشورها به کشورهای توسعه یافته می داند معتقد است : «منظور من از وابستگی آنگونه روابط میان مرکز و پیرامون است که به واسطه آن یک کشور نه تنها در زمینه مسائل اقتصادی ، در زمینه مسائل سیاسی و استراتژی های سیاست داخلی و خارجی خود نیز تابع تصمیمات مرکز می گردد و نتیجه آن می شود که به دلیل فشارهای خارجی آن کشور نمی تواند به طور مستقل در باره آنچه که باید انجام دهد یا انجام دادن آن را ترک گوید تصمیم بگیرد . » (چیلکوت رونالد اچ ، درآمدی بر مسائل اقتصادی کشورهای جهان سوم ، نظریه های توسعه وتوسعه نیافتگی ترجمه و تلخیص احمد ساعی ص24-30 به نقل از دکتر احمد ساعی ، همان ص19) امروزه با نگاهی به برخی تصمیم گیری های عجیب برخی کشورهای دنیا در زمینه های مختلف می توان به میزان تاثیراین وابستگی ها پی برد به عنوان مثال ریشه های رای مثبت کره جنوبی و هند به رای شورای امنیت سازمان ملل متحد بر علیه ایران را در این واقعیت می توان جستجو کرد که وابستگی های اقتصادی و توسعه ای این کشورها چنان ساختارهای آن را تحت تاثیر قرار داده است که توان هر گونه اراده ای خارج از اراده کشور مرکز را امکان پذیر نمی سازد به ویژه در زمینه هندوستان که پس از رای مثبت آن به قطعنامه ضد ایرانی شورای امنیت محافل سیاسی این کشور و نیز مردم آن به شدت با آن مخالفت کردند که نشان می داد این رای نه رای حاکمان بلکه حاصل وابستگی های مختلف اقتصادی و توسعه ای به قدرتها می باشد .
اشکال دوم توسعه وابسته این است که به محض کوچکترین تحول در کشورهای مرکز کل کشورهای وابسته نیز تحت تاثیر قرار می گیرد و حتی آثار منفی این تحولات بیش از کشورهای مرکز ، کشورهای وابسته را تحت تاثیر قرار می دهد چرا که کشورهای مرکز با توجه به قدرت اقتصادی که دارند از طریق طرحهای مختلف از قبیل تزریق پول به بخشهای مختلف صنعتی و … تا حدودی می توانند جبران مافات نمایند در حالی که کشورهای پیرامون که توسعه نیم بند دارند فاقد چنین ابزارهای حمایتی هستند و سرانجام در آتشی که دیگری آن را افروخته و خود دخالتی در آن ندارند می سوزند . درحالی که کشورهایی که الگوی توسعه بومی را در پیش گرفته اند از قبیل جمهوری اسلامی ایران کمتر آسیب می بینند نمونه بارز آن بحران اقتصادی اخیر جهانی می باشد که دامن تمام نقاط جهان را گرفته است و با و جود اینکه آغاز بحران از آمریکا بوده است اما دامنه آن کشورهای به ظاهر توسعه یافته ای که به نوعی با این کشورها در ارتباط بوده اند همچون کشورها آسیای شرقی و جنوب شرقی رانیز گرفته است و حتی کشورهای ثروتمند عربی را هم تحت تاثیر قرار داده است .
اشکال سومی که توسعه وابسته دارد این است که در آن هیچ تضمینی برای توسعه وجود نداشته و حتی سیاستهای دیکته شده از جانب کشورها و نهادهایی که این کشور به آنها وابسته شده است تا توسعه یابد ممکن است کشور را به سمتی سوق دهد که فاجعه اتفاق بیفتد نمونه این کشورها آرژانتین می باشد که توسعه ای از نوع توسعه وابسته داشته و نتیجه آن بحرانهای فراوان اقتصادی و اجتماعی در این کشور شده است به گونه ای که تا چند سال پیش کمتر رئیس جمهوری توان داشت که بیشتر از یک هفته دوام بیاورد . یکی از علل به وجود آمدن این شرایط به این دلیل بود که این کشور ده سال پیش برای حل مشکلات اقتصادی خود دست به دامن صندوق بین المللی پول شد . در آن زمان یکی از شرایط برخورداری از تسهیلات صندوق ، پذیرش طرح های «لیبرالی نوین» یا نئولیبرال صندوق بین المللی پول بود . در این روند بوئنوس آیرس با بیش از 55 میلیارد دلار بدهی در زمره بدهکارترین کشورهای جهان قرار گرفت . هم اکنون دو میلیون و سیصد هزار نفر از مردم آن کشور زیر خط فقر به سرمی برند . با حمایت قدرتهای ملی عضو صندوق همچون ایالات متحده آمریکا آرژانتین در قبال پذیرش برنامه های صندوق بین المللی پول از تسهیلات آن برخوردار گردید . با این خوش بینی که در آینده مشکلات کشور را کمتر نماید . اما آنچه عاید آمد مشکلات غیر قابل تصور تازه بود . به عبارتی این کشور ده سال پس از اتخاذ سیاست توسعه وابسته دارای بدهی به رقم خطرناک 140میلیارد دلار گردید . به گونه ای که پیش بینی می شود تا هنگام اجرای برنامه های تازه رئیس جمهور جدید در دوسال آینده مجموع بدهی ها نسبت به ده سال پیش به سه برابر افزایش یابد . از سوی دیگر جمعیت زیر خط فقر آرژانتین در مقایسه با ده سال پیش به بیش از 6 برابر افزایش یافته است به گونه ای که اکنون بیش از 14 میلیون نفر از مردم که راه توسعه تازه به نام آنها آغاز شده بود در زیر خط فقر قرار گرفتند . (بنیاد فرهنگی پژوهشی غرب شناسی ، آمریکا دنیا رابه کام سومی برد ؟ ، ص 104)
5 – یکی از مهمترین مسائلی که باعث شده است تا امروزه سخن گفتن از الگوگیری از این الگوهای غربی چندان مناسب نباشد این است که این الگوها در حال فروپاشی هستند و با این روند کشورهای توسعه یافته دارای توسعه وابسته نیز بیش از خود کشورهای توسعه یافته در معرض خطر هستند . این مساله به اندازه ای امروزه واضح شده است که حتی خود تحلیلگران وابسته به جهان سرمایه داری نیز به آن اعتراف می کنند به عنوان مثال فرانسیس فوکویاما در این زمینه در مصاحبه ای با هفته نامه نیوزویک چنین می گوید : « علاوه بر برخی از شرکتهای مطرح آمریکایی تفکر خاص سرمایهداری نیز از هم فروپاشید»
فوکویاما در ادامه مینویسد: «انفجار از داخل بانکهای سرمایه آمریکا، ناپدید شدن بیش از یک تریلیون دلار در بازار سهام در یک روز نشان از سقوط سرمایهداری آمریکا دارد.» (فرانسیس فوکویاما ، هفته نامه نیوزویک ، به نقل از سایت هم اندیشی)
بنابر این در یک جمع بندی کلان ما معتقدیم که رشد و توسعه در جامعه اسلامی با الگوهای غربی امکان پذیر نبوده و همانگونه که مقام معظم رهبری نیز بارها تاکید داشته اند باید به دنبال الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت باشیم . استفاده از الگوهای غربی باعث بروز فجایع بی شماری در جهان شده است که امروزه بعینه در مقابل چشم خود می بینیم و باعث شده است تا این تجربه به عنوان یک تجربه ناموفق درجهان مطرح شود . مقام معظم رهبری نیز در سخنان خود ضمن اشاره به این ناموفقی ها می فرمایند :
« بنده به طور قاطع این را میگویم: الگوى پیشرفت غربى، یک الگوى ناموفق است. درست است که به قدرت رسیدهاند، به ثروت رسیدهاند؛ اما بشریت را دچار فاجعه کردهاند. پیشرفتهاى غربى، پیشرفتهایى است که امروز همهى دنیا و همهى بشریت دارند از آن رنج میبرند؛ کشورهاى عقبمانده یکجور، کشورهاى پیشرفته یکجور. این همان پیشرفت و توسعهاى است که توانسته است گروههاى معدود و انگشتشمارى از خانوادههاى ثروت را به ثروت برساند؛ اما ملتهاى دیگر را دچار اسارت و تحقیر و استعمار کرده؛ جنگ به وجود آورده و حکومت تحمیل کرده است و در داخل خود آن کشورها هم اخلاق فاسد، دورى از معنویت، فحشا، فساد، سکس، ویرانى خانواده و این چیزها را رواج داده. بنابراین، موفق نیست. شما الان اگر آثار ادبى کشورهاى غربى – مثلاً فرانسه – را که مربوط به سه قرن یا دو قرن پیش هست، بخوانید، وضع امروزِ آنجا را هم مطالعه کنید، خواهید دید مردمِ آنجا از لحاظ اخلاقى بمیزان بسیار زیادى عقب رفتهاند. این وضعیتى که امروز بر آنجا حاکم است، آن روزها حاکم نبود. پیشرفت تمدن غربى در طول قرنهاى متمادى، این کشورها را از لحاظ اخلاقى دچار مشکل کرده؛ آنها را از لحاظ اخلاقى به انحطاط کشانده؛ از لحاظ وضع زندگى هم به آنها خدمتى نکرده؛ یعنى فقر در آنجاها برنیفتاده است. در آنجا کار و تلاش زیاد است؛ اما دستاورد و محصول براى فرد و براى خانواده کم. بنابراین، پیشرفت غربى، پیشرفت ناموفقى است.
ما باید پیشرفت را با الگوى اسلامى – ایرانى پیدا کنیم. این براى ما حیاتى است. چرا میگوئیم اسلامى و چرا میگوئیم ایرانى؟ اسلامى به خاطر اینکه بر مبانى نظرى و فلسفى اسلام و مبانى انسانشناختى اسلام استوار است. چرا میگوئیم ایرانى؟ چون فکر و ابتکار ایرانى، این را به دست آورده؛ اسلام در اختیار ملتهاى دیگر هم بود. این ملت ما بوده است که توانسته است یا میتواند این الگو را تهیه و فراهم کند. پس الگوى اسلامى ایرانى است. البته کشورهاى دیگر هم از آن، بدون تردید استفاده خواهند کرد؛ همچنانى که تا امروز هم ملت ما و کشور ما براى بسیارى از کشورها در بسیارى از چیزها الگو قرار گرفته، اینجا هم یقیناً این الگو مورد تقلید و متابعت بسیارى از ملتها واقع خواهد شد. »( ۱۳۸۶/۰۲/۲۵، بیانات در دیدار دانشجویان دانشگاه فردوسى مشهد)
ایشان همچنین در موردعلل ناکافی بودن الگوی پیشرفت غربی نیز دیدگاهی دارند که در پایان این بخش بخشی از این دیدگاهها که در دیدار با دانشجویان دانشگاه فردوسی مشهد مطرح شده است خدمت شما تقدیم می شود . ایشان در این زمینه می فرمایند :
« آنچه که موجب میشود ما الگوى غربى را براى پیشرفت جامعهى خودمان ناکافى بدانیم، در درجهى اول این است که نگاه جامعهى غربى و فلسفههاى غربى به انسان – البته فلسفههاى غربى مختلفند؛ اما برآیند همهى آنها این است – با نگاه اسلام به انسان، بکلى متفاوت است؛ یک تفاوت بنیانى و ریشهاى دارد. لذا پیشرفت که براى انسان و به وسیلهى انسان است، در منطق فلسفهى غرب معناى دیگرى پیدا میکند، تا در منطق اسلام. پیشرفت از نظر غرب، پیشرفت مادى است؛ محور، سود مادى است؛ هرچه سود مادى بیشتر شد، پیشرفت بیشتر شده است؛ افزایش ثروت و قدرت. این، معناى پیشرفتى است که غرب به دنبال اوست؛ منطق غربى و مدل غربى به دنبال اوست و همین را به همه توصیه میکنند. پیشرفت وقتى مادى شد، معنایش این است که اخلاق و معنویت را میشود در راه چنین پیشرفتى قربانى کرد. یک ملت به پیشرفت دست پیدا کند؛ ولى اخلاق و معنویت در او وجود نداشته باشد. اما از نظر اسلام، پیشرفت این نیست. البته پیشرفت مادى مطلوب است، اما به عنوان وسیله. هدف، رشد و تعالى انسان است.
پیشرفت کشور و تحولى که به پیشرفت منتهى میشود، باید طورى برنامهریزى و ترتیب داده شود که انسان بتواند در آن به رشد و تعالى برسد؛ انسان در آن تحقیر نشود. هدف، انتفاع انسانیت است، نه طبقهاى از انسان، حتّى نه انسانِ ایرانى. پیشرفتى که ما میخواهیم بر اساس اسلام و با تفکر اسلامى معنا کنیم، فقط براى انسان ایرانى سودمند نیست، چه برسد بگوئیم براى طبقهاى خاص. این پیشرفت، براى کل بشریت و براى انسانیت است. نقطهى تفارق اساسى، نگاه به انسان است. اینجا یک درنگى بکنیم و من یک مطلب معرفتى اسلامى را در اینجا عرض بکنم:
در اسلام نگاه به انسان از دو زاویه است که این دو زاویه هر دو مکمل همدیگر هستند. این میتواند پایه و مبنائى براى همهى مسائل کلان کشور و نسخههائى که براى آیندهى خودمان خواهیم نوشت، باشد. این دو زاویهاى که اسلام از آن به انسان نگاه میکند، یکى نگاه به فرد انسان است؛ به انسان به عنوان یک فرد؛ به من، شما، زید، عمرو به عنوان یک موجود داراى عقل و اختیار نگاه میکند و او را مخاطب قرار میدهد؛ از او مسئولیتى میخواهد و به او شأنى میدهد، که حالا خواهیم گفت. یک نگاه دیگر به انسان، به عنوان یک کل و یک مجموعهى انسانهاست. این دو نگاه با هم منسجمند؛ مکمل یکدیگرند. هر کدام، آن دیگرى را تکمیل میکند.
در نگاه اول که نگاه اسلام به فردِ انسانى است، یک فرد مورد خطاب اسلام قرار میگیرد. در اینجا انسان یک رهروى است که در راهى حرکت میکند، که اگر درست حرکت کند، این راه، او را به ساحت جمال و جلال الهى وارد خواهد کرد؛ او را به خدا خواهد رساند؛ «یا ایّها الانسان انّک کادح الى ربّک کدحاً فملاقیه». اگر بخواهیم این راه را تعریف کنیم، در یک جملهى کوتاه میشود گفت این راه، عبارت است از مسیر خودپرستى تا خداپرستى. انسان از خودپرستى به سمت خداپرستى حرکت کند. مسیر صحیح و صراط مستقیم این است. مسئولیت فرد انسان در این نگاه، این است که این مسیر را طى کند. یکایک ما مخاطب به این خطاب هستیم؛ دیگران بروند، نروند؛ حرکت کنند، نکنند؛ دنیا را ظلمات کفر بگیرد یا نور ایمان بگیرد، از این جهت تفاوت نمیکند. وظیفهى هر فردى به عنوان یک فرد این است که در این راه حرکت کند؛ «علیکم انفسکم لا یضرّکم من ظلّ اذا اهتدیتم». باید این حرکت را انجام بدهد؛ حرکت از ظلمت به نور، از ظلمت خودخواهى به نور توحید. جادهى این راه چیست؟ بالاخره مسیرى را میخواهیم حرکت کنیم و به جادهاى نیاز داریم؛ این جاده، همان واجبات و ترک محرمات است. ایمان قلبى موتور حرکت در این راه است؛ ملکات اخلاقى و فضائل اخلاقى، آذوقه و توشهى این راه است، که راه و حرکت را براى انسان آسان و تسهیل میکند؛ سرعت میبخشد. تقوا هم عبارت است از خویشتنپایى؛ مواظب خود باشد که از این راه تخطى و تجاوز نکند. وظیفهى فرد در نگاه اسلام به فرد، این است. در همهى زمانها، در حکومت پیغمبران، در حکومت طواغیت، یک فرد وظیفهاش این است که این کار را انجام دهد و تلاش خودش را بکند.
اسلام در این نگاه به انسان به عنوان یک فرد، توصیه میکنند زهد بورزد. زهد یعنى دلباخته و دلبستهى دنیا نشود؛ اما در عین اینکه توصیه به زهد میکنند، قطع رابطهى با دنیا و کنار گذاشتن دنیا را ممنوع میشمارند. دنیا چیست؟ دنیا همین طبیعت، همین بدن ما، زندگى ما، جامعهى ما، سیاست ما، اقتصاد ما، روابط اجتماعى ما، فرزند ما، ثروت ما، خانهى ماست. دلبستگى به این دنیا، دلباخته شدن به این نمونهها، در این خطاب فردى، کار مذمومى است. دلباخته نباید شد. این دلباخته نشدن، دلبسته نشدن، اسمش زهد است؛ اما اینها را رها هم نباید کرد. کسى از متاع دنیا، زینت دنیا، از نعمتهاى الهى در دنیا رو برگرداند، این هم ممنوع است. « قل من حرّم زینة اللَّه الّتى اخرج لعباده و الطّیبات من الرّزق قل هى للّذین امنوا»؛ یعنى کسى حق ندارد که از دنیا اعراض کند. اینها جزو مسلّمات و معارف روشن دین است که من نمیخواهم توضیح بدهم. این، نگاه فردى است. در این نگاه به فردِ انسان، اسلام استفادهى از لذائذ زندگى و لذائذ حیات را براى او مباح میکنند؛ اما در کنار او یک لذت بالاتر را که لذت اُنس با خدا و لذت ذکر خداست، آن را هم به او یاد مىدهند. انسان در یک چنین راهى به عنوان انسانِ اندیشمند و داراى اختیار، باید انتخاب کند و در این صراط حرکت کند و برود. در این نگاه، مخاطب البته فردِ انسان است. هدف این حرکت و این تلاش هم رستگارى انسان است. اگر انسان به این دستورالعمل و نسخهاى که به او داده شده است. عمل بکند، رستگار مىشود. این، یک نگاه است.
در زاویهاى دیگر در نگاه کلان، همین انسانى که مخاطب به خطابِ فردى است، خلیفهى خدا در زمین معرفى شده؛ یک وظیفهى دیگرى به او واگذار شده و آن عبارت است از وظیفهى مدیریت دنیا. دنیا را باید آباد کند؛ «و استعمرکم فیها». همین انسان مأمور است که دنیا را آباد کند. آباد کردنِ دنیا یعنى چه؟ یعنى از استعدادهاى فراوان و غیرقابل شمارشى که خداى متعال در این طبیعت قرار داده، این استعدادها را استخراج کند و از آنها براى پیشرفت زندگى بشر استفاده کند. در این زمین و پیرامون زمین، استعدادهایى هست که خداى متعال اینها را گذاشته است و بشر باید اینها را پیدا کند. یک روزى بشر آتش را هم نمىشناخت، اما آتش بود؛ الکتریسیته را نمىشناخت، اما در طبیعت بود؛ قوهى جاذبه را نمىشناخت، قوهى بخار را نمىشناخت، اما اینها در طبیعت بود. امروز هم استعدادها و قواى بیشمار فراوانى از این قبیل در این طبیعت هست؛ بشر بایستى سعى کند اینها را بشناسد. این مسئولیت بشر است؛ چون خلیفه است و یکى از لوازم خلیفه بودنِ انسان، این است.
عین همین مطلب در مورد انسانهاست؛ یعنى انسان در این نگاه دوم، وظیفه دارد استعدادهاى درونى انسان را استخراج کند؛ خرد انسانى، حکمت انسانى، دانش انسانى و توانائىهاى عجیبى که در وجود روان انسان گذاشته شده، که انسان را به یک موجود مقتدر تبدیل میکند. این هم نگاه کلان است. در این نگاه کلان، مخاطب کیست؟ مخاطب، همهى افرادند. استقرار عدالت و روابط صحیح، خواسته شده است. از چه کسانى؟ از همهى افراد. یکایک افراد جامعهى بشرى در همین نگاه کلان، مخاطبند؛ یعنى وظیفه و مسئولیت دارند. ایجاد عدالت، ایجاد حکومت حق، ایجاد روابط انسانى، ایجاد دنیاى آباد، دنیاى آزاد، بر عهدهى افراد انسان است. در این نگاه مىبینید انسان همهکارهى این عالم است؛ هم مسئول خود و تربیت خود و تعالى خود و تزکیه و تطهیر خود، هم مسئول ساختن دنیا. این نگاه اسلام است به انسان.
اومانیزم غربى هم انسانمحور است. اومانیزم – که محور فلسفههاى قرن نوزدهمى و بعد و قبل از آن است – انسان را محور قرار مىدهد. اما چهجور انسانى؟ انسان در منطق غرب و اومانیزم غربى، بکلى با این انسانى که در منطق اسلام هست، تفاوت دارد. انسان در الگو و نگاه اسلامى موجودى است هم طبیعى و هم الهى؛ دوبُعدى است؛ اما در نگاه غربى، انسان یک موجود مادى محض است و هدف او لذتجویى، کامجویى، بهرهمندى از لذائذ زندگى دنیاست، که محور پیشرفت و توسعه در غرب است؛ انسان سودمحور. اما در جهانبینى اسلام، ثروت و قدرت و علم، وسیلهاند براى تعالى انسان. در آن جهانبینى غربى، ثروت و قدرت و علم، هدفند. انسانها تحقیر بشوند، ملتها تحقیر بشوند، میلیونها انسان در جنگها لگدمال بشوند و کشته بشوند، براى اینکه کشورى به قدرت یا به ثروت برسد یا کمپانىهایى سلاحهاى خودشان را بفروشند؛ ایرادى ندارد! تفاوت منطقى، این است.
بنابراین، آن چیزى که ما به آن نیاز داریم، این است که نقشهى پیشرفت کشورمان را بر اساس جهانبینى اسلام براى این انسان، انسانِ در منطق اسلام، فراهم و تهیه کنیم. در این نقشهى پیشرفت و تحول، دیگر معنا ندارد که پیشرفت با فحشا، با غوطه خوردن در منجلاب فساد همراه باشد. معنویت، پایهى اساسى این پیشرفت خواهد بود. پیشرفتى که محورش انسان است و انسانى که داراى بُعد معنوى قوى است و انسانى که علم و دنیا و ثروت و فعالیت زندگى را وسیلهاى قرار مىدهد براى تعالى روحى و رفتن به سوى خداى متعال، این پیشرفت با آن پیشرفت خیلى متفاوت است. »(همان)
اما در مورد استفاده از این الگو در ایران نیز باید اشاره ای داشته باشیم به این مطلب که همانگونه که در ابتدا نیز اشاره شد مساله الگوی پیشرفت از جمله مهمترین مباحث تاریخ معاصر بود که با توجه به نگاه رایجی که در این زمینه نسبت به مبنا بودن الگوی غربی وجود داشت این الگو به عنوان الگوی برتر پیشرفت همواره مطرح می شد تا جایی که فردی مصلح و خیر اندیش همچون امیر کبیر نیز با هدف بهره گیری از وجوه مثبت این الگو اقدام به اعزام محصل به خارج از کشور و نیز استخدام متخصصانی از غرب در ایران نمود . اما تجربه تاریخی نشان داد که این الگو به جای رساندن ایران به قله های رشد و پیشرفت (هر چند رشد و پیشرفت مادی و تک بعدی) صرفا به وابسته کردن هر چه بیشتر کشور به غرب و زمینه سازی نفوذ و استعمار هر چه بیشتر ایران توسط غربی ها منجر شده ، به لحاظ فرهنگی نیز باعث بروز مشکلات زیادی از قبیل گسترش فساد و بی بند و باری و انحطاط اخلاقی در جامعه شد و به لحاظ اجتماعی نیز با ویران کردن بنیانهای اقتصادی سابق که متکی بر کشاورزی بود باعث مهاجرت مردم از روستاها به شهرها و گسترش شغل های کاذب و حلبی آباد ها و … شده و در مجموع به مشکلات و بحرانهای اجتماعی مختلفی دامن زد که هنوز هم ریشه بسیاری از مشکلات اجتماعی دوران معاصر به همین مسائل باز می گردد .
از طرفی در دوران پس از سرنگونی رژیم پهلوی و در سال هاى آغازین پیروزى انقلاب اسلامى و جنگ تحمیلى، متأسفانه فرصتى براى بازسازى همه جانبه نظام هاى به ارث رسیده از دوران گذشته به وجود نیامد و موجب آن شد که ذهن مدیران و کارشناسان نظام با نظام هاى گذشته شاهنشاهى انس پیدا کند و الگوى غربی همچنان دوام یابد و در دوران بعد از جنگ، آسیب هایى جدى به ارکان و ارزش هاى انقلاب وارد سازد و بستر ساز آسیب هاى احتمالى آینده گردد(رک : فرهنگ توسعه، ش 9، مصاحبه با دکتر محمد نقى زاده) تردیدى نیست که اگر این روند همچنان ادامه یابد و انتخاب الگوها و راهبردها بر اساس درک درست، دقیق و سنجیده شرایط و موقعیت داخلى و ارزش ها و آرمان هاى دینى و ملى نباشد، در آینده نیز چشم انداز روشنى براى توسعه همه جانبه و پایدار وجود نخواهد داشت. براى آگاهى بیشتر ر.ک: محمدنقى نظرپور: «ارزشها و توسعه»، ص 63. «آسیب شناسى انقلاب» (مجموعه مقالات)، محمدحسن بنیانیان، «مدلى بر آسیب شناسى انقلاب اسلامى»، ص 142.
بنابر این با توجه به آنچه گفته شد می توان دریافت که در حال حاضر ما در مرحله تدوین الگوی پیشرفت همه جانبه قرار داریم و تلاش همه جانبه ای صورت می گیرد تا با تدوین نهایی این الگو و ارائه آن در راستای تمدن سازی نوین اسلامی همگان از برکات آن استفاده کنند و مسئولان نیز باید تلاش نمایند تا به جای نگاه های غربی به الگوی پیشرفت از این الگوها بهره گیرند و در این مسیر قطعا مسئولانی وجود دارند که این الگوها را نقشه راه عملکرد خویش خواهند ساخت چنانکه کسانی هم وجود دارند که علیرغم مسئولیت در نظام اسلامی و به دلیل تاثیراتی که از افکار غربی پذیرفته اند چندان التزامی به این مساله ندارند، هر چند به صورت دقیق و یقینی فعلا نمی توان پیش بینی کرد که آمار هر یک از این مسئولان تا چه میزان می باشد، در هر صورت آنچه مسلم است این است که امروزه خوشبختانه با تدابیری که مسئولان و دست اندرکاران کشور به ویژه با حمایتهای مقام معظم رهبری از تدوین الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت داشته اند ، مسیر توسعه همه جانبه جمهوری اسلامی ایران روند صعودی خود را آغاز کرده است و امیدواریم با تدوین این الگوها توسط نخبگان فکری و رهایی از بار وابستگی به الگوهای غربی در آینده ای نه چندان دور شاهد رشد و توسعه همه جانبه کشور و تبدیل شدن الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت به عنوان یک الگوی بین المللی برای پیشرفت همه ملتها باشیم .