۱۳۹۵/۰۴/۱۳
–
۵۵۱ بازدید
منظور از آیه ۶۹ سوره یس چیست
در آیات گذشته بحثهاى مختلفى پیرامون توحید و معاد مطرح بود، در این آیه و آیه بعد به بحث نبوت باز مى گردد، و یکى از رائجترین اتهاماتى را که براى پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله مطرح مى کردند عنوان کرده پاسخ دندان شکنى و آموزنده اى به آن مى دهد، و آن اتهام شعر و شاعرى است، مى گوید: «ما هرگز شعر به او [پیامبر] نیاموختیم و شایسته او نیست» که شاعر باشد (وَ ما عَلَّمْناهُ الشِّعْرَ وَ ما یَنْبَغِی لَهُ).جاذبه و نفوذ قرآن در دلها براى همه کس محسوس بود، و زیباییهاى لفظ و معنى و فصاحت و بلاغت آن قابل انکار نبود، حتى خود مشرکان چنان مجذوب آهنگ و بیان قرآن مى شدند که گاه شبانه بطور مخفیانه به نزدیکى منزلگاه پیامبر صلّى اللّه علیه و اله مى آمدند تا زمزمه تلاوت او را در دل شب بشنوند.
اینجا بود که براى توجیه این پدیده بزرگ، و اغفال مردم از این وحى آسمانى، زمزمه شعر و شاعرى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله را در همه جا سر دادند، که این خود اعترافى بود ضمنى به نفوذ فوق العاده قرآن! اما چرا شایسته پیامبر صلّى اللّه علیه و آله نیست که شاعر باشد بخاطر این که خط «وحى» از خط «شعر» کاملا جداست، زیرا:
1- معمولا سر چشمه شعر تخیل و پندار است، در حالى که وحى از مبدأ هستى سر چشمه مى گیرد و بر محور واقعیتها مى گردد.
2- شعر از عواطف متغیر انسانى مى جوشد، و دائما در حال دگرگونى است، در حالى که وحى بیانگر حقایق ثابت آسمانى مى باشد.
3- لطف شعر در بسیارى از موارد در اغراق گوئیها و مبالغه هاى آن است، تا آنجا که گفته اند: «احسن الشّعر اکذبه بهترین شعر دروغ آمیزترین آن است»! در حالى که در وحى جز صداقت چیزى نیست.
4- سر انجام به تعبیر زیباى یکى از مفسران: «شعر» مجموعه شوقهایى است که از زمین به آسمان پرواز مى کند، اما «وحى» مجموعه حقائقى است که از آسمان به زمین نازل مى گردد، و این دو خط کاملا متفاوت است!
البته شاعرانى که در خط اهداف مقدسى گام بر مى دارند و از عوارض نامطلوب شعر، خود را بر کنار مى سازند حساب جداگانه اى دارند.
قرآن در برابر نفى شعر از پیامبر صلّى اللّه علیه و اله اضافه مى کند: «این آیات چیزى جز وسیله بیدارى و قرآن آشکار نیست» (إِنْ هُوَ إِلَّا ذِکْرٌ وَ قُرْآنٌ مُبِینٌ).
برگزیده تفسیر نمونه،ج 4،ص107و108
اینجا بود که براى توجیه این پدیده بزرگ، و اغفال مردم از این وحى آسمانى، زمزمه شعر و شاعرى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله را در همه جا سر دادند، که این خود اعترافى بود ضمنى به نفوذ فوق العاده قرآن! اما چرا شایسته پیامبر صلّى اللّه علیه و آله نیست که شاعر باشد بخاطر این که خط «وحى» از خط «شعر» کاملا جداست، زیرا:
1- معمولا سر چشمه شعر تخیل و پندار است، در حالى که وحى از مبدأ هستى سر چشمه مى گیرد و بر محور واقعیتها مى گردد.
2- شعر از عواطف متغیر انسانى مى جوشد، و دائما در حال دگرگونى است، در حالى که وحى بیانگر حقایق ثابت آسمانى مى باشد.
3- لطف شعر در بسیارى از موارد در اغراق گوئیها و مبالغه هاى آن است، تا آنجا که گفته اند: «احسن الشّعر اکذبه بهترین شعر دروغ آمیزترین آن است»! در حالى که در وحى جز صداقت چیزى نیست.
4- سر انجام به تعبیر زیباى یکى از مفسران: «شعر» مجموعه شوقهایى است که از زمین به آسمان پرواز مى کند، اما «وحى» مجموعه حقائقى است که از آسمان به زمین نازل مى گردد، و این دو خط کاملا متفاوت است!
البته شاعرانى که در خط اهداف مقدسى گام بر مى دارند و از عوارض نامطلوب شعر، خود را بر کنار مى سازند حساب جداگانه اى دارند.
قرآن در برابر نفى شعر از پیامبر صلّى اللّه علیه و اله اضافه مى کند: «این آیات چیزى جز وسیله بیدارى و قرآن آشکار نیست» (إِنْ هُوَ إِلَّا ذِکْرٌ وَ قُرْآنٌ مُبِینٌ).
برگزیده تفسیر نمونه،ج 4،ص107و108