بخش سوم : امکان ملاقات با امام زمان(عج)
۱۳۹۵/۰۴/۰۸
–
۲۶۸ بازدید
ملاقات با امام زمان(عج)
پرسش ۱۷ . سؤال من راجع به ملاقات هایى است که عده اى از خاصّان توفیق آن را یافته و به محضر امام زمان(عج) شتافته اند. آنچه که من مطالعه کرده ام، بیشتر موارد مربوط به کسانى است که مشکل یا گرفتارى برایشان پیش آمده و آن امام را ملاقات کرده اند. حال آیا ملاقات با آن امام براى انسان هاى عادى مثل ما امکان پذیر است یا خیر. در این صورت چرا امام (علیه السلام) با افرادى مثل من در ارتباط نیست؟ به طور کلّى نظرشما درباره امکان دیدار و ملاقات چیست؟
پرسش 17 . سؤال من راجع به ملاقات هایى است که عده اى از خاصّان توفیق آن را یافته و به محضر امام زمان(عج) شتافته اند. آنچه که من مطالعه کرده ام، بیشتر موارد مربوط به کسانى است که مشکل یا گرفتارى برایشان پیش آمده و آن امام را ملاقات کرده اند. حال آیا ملاقات با آن امام براى انسان هاى عادى مثل ما امکان پذیر است یا خیر. در این صورت چرا امام (علیه السلام) با افرادى مثل من در ارتباط نیست؟ به طور کلّى نظرشما درباره امکان دیدار و ملاقات چیست؟
بحث ملاقات و دیدار با امام زنده – ولى غایب از دیده ها – حسّاس، مهم و پرجاذبه است. ابتدا باید بدانیم دورانى که در آن قرار داریم، دوران غیبت امام زمان(عج) است. بنابراین انتظار دیدار و ارتباط، امرى برخلاف حکمت و مصلحت امر غیبت است.
بنابراین هر چند نعمت دیدار سیماى نورانى امام، نعمتى بسیار ارزشمند و یکى از الطاف الهى است ؛ ولى اگر بنا بر مصالح و شرایطى، لازم باشد امام، غایب شود و پنهانى و در خفا زندگى کند و یا اینکه طلب دیدار خطرى را متوجّه آن حضرت کند ؛ در اینجا باید راضى به قضاى الهى شد و حفظ سلامتى امام را بر هر چیزى مقدّم دانست. با توجّه به این مقدمه احتمال دیدار آن حضرت، یا عدم امکان آن بررسى مى گردد.
انواع ملاقات و مشاهده:
رؤیت و دیدار حضرت مهدى(عج) مى تواند به چند شکل باشد:
1. «رؤیت»، به معناى دیدن به دو صورت است:
الف. گاهى ایشان در جمعى و مراسمى شرکت مى کند ؛ مردم وى را مى بینند ؛ ولى نمى دانند که او، امام زمان(عج) است.
ب. در هنگام مشاهده حضرت متوجّه نیستند ؛ ولى بعد متوجّه و یا معتقد مى گردند که آن شخصیت حضرت حجّت(عج) بوده است.
2. «فیض حضور»، به معناى دیدن حضرت و شناخت ایشان همراه با سؤال و جواب ؛ یعنى، افزون بر اینکه حضرت را دیده و شناخته است ؛ از ایشان نیز سؤال کرده و با وى به گفت و گو پرداخته است. این مرحله و رتبه از همه بالاتر و ارزنده تر است.
4. «شهود»، گاهى ممکن است ؛ برخى بزرگان از راه سیر و سلوک و مکاشفه با حضرت ارتباط برقرار کنند.
5. «دیدار در خواب» ؛
دیدگاه ها در مورد ملاقات و مشاهده:
درباره امکان دیدار یا مشاهده امام عصر(عج) چند دیدگاه وجود دارد:
1. انکار دیدار یا مشاهده ؛
2. پذیرش دیدار یا مشاهده ؛
3. امکان آن به صورت محدود و خاص (جمع بین دو نظریه).
هر یک از این دیدگاه ها، داراى ادله و شواهدى است که با توجّه به آنها، تنها مى توان به صورت محدود و خاصى امکان دیدار را پذیرفت و توفیق تشرف را شامل افرادى خاص دانست. در اینجا به بررسى اجمالى دلایل مخالفان و موافقان مى پردازیم:
یک. دلایل مخالفان ملاقات
به نظر اینان، در عصر غیبت کبرى، امکان دیدار، مشاهده و ارتباط با امام مهدى(عج) وجود ندارد و برابر دستور آن حضرت، مدعى دیدار را باید تکذیب کرد. عالمان و بزرگانى چون شیخ مفید در المسائل العشرة فى الغیبة، محمد بن ابراهیم نعمانى در الغیبة، فیض کاشانى در وافى، کاشف الغطا در رساله حقّ المبین و… این نظریه را پذیرفته و مستنداتى براى آن ذکر کرده اند که مهم ترین آنها توقیع شریف امام (علیه السلام) به على بن محمد بن سمرى است.
در این توقیع امام مى فرماید: «به نام خداوند بخشنده مهربان، اى على بن محمد سمرى! خداوند اجر برادران دینى تو را در سوگ تو افزون کند. تو زندگى را شش روز دیگر بدرود خواهى گفت. کار خویش را سامان بخش و به کسى در مورد جانشینى خود [در نیابت خاصه] وصیّت نکن که غیبت کامل کبرى آغاز گردیده و ظهور جز به اذن الهى تحقّق نیابد و آن، پس از مدّتى دراز و قساوت دل ها و آکنده شدن زمین از جور و ستم خواهد بود. آگاه باشید هر کس پیش از خروج سفیانى و صیحه آسمانى ادعاى مشاهده ما را داشته باشند، سخت دروغ گو و افترا زننده است» و…»[1]
براساس روایتى نیز حضرت در میان مردم زندگى مى کند و آنان را مى بیند و مى شناسد ؛ ولى مردم آن حضرت را نمى شناسند و این به معناى نفى ادعاى رؤیت و دیدار است: «اگر زمین یک ساعت از حجّت خالى باشد، ساکنان خود را فرو خواهد برد. حجّت مردم را مى شناسد ؛ لیکن آنان او را نمى شناسند! همان گونه که یوسف مردم را مى شناخت و آنان او را نمى شناختند»[2]
علاوه بر این روایات، ادله دیگرى را نیز مى توان در تأیید این دیدگاه ارائه کرد ؛ از جمله:
1. دیدار و مشاهده، منافى با غیبت و پنهان زیستى امام زمان(عج) و الزامات و بایسته هاى این دوران است. در این دوران امام ناشناس زندگى مى کند و تنها بر اوضاع مردم اشراف دارد.
2. این دیدارها و ارتباط ها، احتمال خطر جانى را براى حضرت به وجود مى آورد و سلامتى و حفظ جان او را با خطر رو به رو مى کند. اگر دشمنان اندک اطلاعى از این موضوع داشته باشند، به یقین علیه آن حضرت اقدام کرده و تهدیدى جدّى خواهند بود.
3. یکى از حکمت هاى غیبت و پنهان زیستى امام عصر(عج)، امتحان شیعیان است ؛ چون بر اثر طولانى شدن غیبت، گروهى از مردم منکر وجود حضرت مى شوند و از عقیده خود بر مى گردند، اما این دیدارها و مشاهده ها، امکان امتحان شیعیان را از بین مى برد و پنهان زیستى امام، تبدیل به زندگى نیمه حضورى مى شود.
4. این دیدارها و مشاهده ها، منجر به سوء استفاده عده اى کج فهم و سست ایمان مى شود و هر کس از این نمد، کلاهى براى خود مى دوزد و دکّانى باز مى کند، وجود این سوء استفاده ها – چنان که متأسفانه الان به عیان مشاهده مى شود – منجر به نوعى هرج و مرج و رخنه در ایمان مردم مى شود و هیچ راهى نیز براى مقابله با آن وجود ندارد.
5. در سایه ادعاهاى نادرست و گاهى شیّادانه و بیان داستان ها و حکایات ضعیف و شخصى، انحرافاتى ایجاد و خرافاتى رایج مى شود و پیامدهاى سوئى به همراه دارد که در بعضى از مناطق و شهرها نمونه هایى از آنها مشاهده شده است.
6. دیدار و ملاقات با اولیاء اللّه – به خصوص آنانى که در جامعه حضور مستقیم ندارند – لیاقت و شایستگى بالایى مى خواهد که در بسیارى از مدعیان مشاهده، وجود ندارد.
7. ترویج ایده دیدار و توصیه هاى مختلف جهت ملاقات و مشاهده، عدم گرفتن نتیجه مناسب جوّ یأس و بدبینى و ناامیدى ایجاد مى کند.
8. شیعیان وظیفه و تکلیفى براى دیدار امام غایب ندارند. بلکه مکلّف به صبر و بردبارى در این دوران و انتظار مثبت و سازنده هستیم.
دو. دلایل موافقان دیدار
بر اساس این دیدگاه، ملاقات و مشاهده حضرت مهدى(عج) در عصر غیبت کبرى امکان پذیر است و منعى در آن نیست.
سید مرتضى مى گوید: «ما قطع نداریم که دست کسى به امام نمى رسد و بشر نمى تواند او را ملاقات کند» و «… ممتنع نیست که امام براى برخى از دوستانش ظاهر گردد، کسانى که ترسى از آنان نیست»[3]
شیخ طوسى نیز تصریح مى کند: «ما تجویز مى کنیم که بسیارى از اولیا و قائلین به امامت او، به خدمتش رسیده و از او نفع مى برند»[4]
از نظر سید بن طاووس نیز: «گرچه امام الان از جمیع شیعیان غایب است ؛ ولى ممتنع نیست که جماعتى از آنان به ملاقات حضرت مشرّف شده، از گفتار و کردار ایشان استفاده کنند و از دیگران کتمان نمایند…»[5]
براى اثبات این دیدگاه، دلایلى چند اقامه شده که به بعضى از آنها اشاره مى شود:
1. دلیل عقلى
مردم همیشه به امام نیاز دارند و غیبت او از جامعه، به معناى عدم حضور نیست ؛ پس او در بین مردم زندگى مى کند و تا زمان ظهورش، در زمین است. نتیجه آنکه دیدن و رؤیت کسى که داراى زندگى طبیعى است و مثل سایر مردم، مسکن، خوراک، پوشاک و رفت و آمد دارد، هیچ گونه منع عقلى ندارد ؛ زیرا کسى که به طور طبیعى در میان مردم زندگى مى کند، از نظر عقل قابل دیدن است و مخفى بودن و ندیدن ایشان بر خلاف انتظار و خلاف قانون طبیعى است.
2. دلیل روایى
امام صادق (علیه السلام) مى فرماید: «لابُدّ لصاحب هذا الامر من غیبة و لابُدّ له فى غیبته من عزلة و نعم المنزل طیبة و ما بثلاثین من وحشة»[6] ؛ «صاحب این امر، به ناگزیر غیبتى دارد و در دوران غیبت، از مردم کناره مى گیرد و نیکو منزلى است [مدینه] طیبه و با سى تن، وحشتى نیست».
این حدیث دلالت دارد که حضرت، بیشتر در مدینه و اطراف آن است و سى تن از موالى و خواص با او، همراهند که اگر یکى بمیرد، دیگرى به جاى او مى نشیند[7]
در روایتى آن حضرت، به یوسف (علیه السلام) تشبیه شده که از دیده ها پنهان و ناشناس بود و مردم او را مى دیدند ؛ ولى نمى شناختند: «اما سنّةُ من یوسف فالستر یجعل اللّه بینه و بین الخلق حجابا یرونه و لا یعرِفونه»[8]
امام رضا (علیه السلام) فرمود: «خضر از آب حیات نوشید و تا نفخ صور زنده است ؛ نزد ما مى آید، به ما سلام مى کند صدایش را مى شنویم ؛ اما خودش را نمى بینیم… خداوند در دوره غیبت، به وسیله او غربت و تنهایى قائم ما را به انس و الفت بدل خواهد کرد»[9]
این روایت و نیز آنچه در این زمینه نقل شده، گواه آن است که برخى از بزرگان و نخبگان از دوستانش، آن حضرت را زیارت کرده اند و در این هیچ تردیدى نیست.[10]
3. دلیل عمومى (داستان ها و حکایت هاى دیدار)
در کتاب هاى بسیارى، داستان ها و اخبار گوناگونى نقل شده که امکان ارتباط با آن حضرت در غیبت کبرى را نشان مى دهد.
بزرگانى چون قطب الدین راوندى در الخرائج، ابن طاووس، محدّث نورى در نجم الثاقب و… داستان هایى در این زمینه نقل کرده اند و… در کتاب هاى مختلفى از تشرّفات عده اى چون ابن قولویه، بحرالعلوم، مقدس اردبیلى و… سخن به میان آمده است. تعداد حکایات نقل شده مبنى بر دیدار آن حضرت در بیدارى، از نظر کثرت متواتر است، به طورى که یقین پیدا مى کنیم که فى الجمله دیدارها و ملاقات هایى با آن حضرت بوده است…[11] و چون از افراد صادق و با ایمان نقل شده، قابل اعتماد است.
محدّث نورى مى گوید: «ما روشن کردیم جواز دیدن حضرت را در غیبت کبرى، به طور مستوفى در رساله هاى جنّة المأوى و نجم الثاقب [و] شواهدى بر این مطلب ذکر کردیم که تردید باقى نماند و از سیّد مرتضى و شیخ الطائفه و ابن طاووس تصریح بر این مطلب را آوردیم و براى آنچه درباره تکذیب مدعیان رؤیت آمده، تأویلاتى ارائه کردیم»[12]
آخوند خراسانى (صاحب کفایه) در تأیید این دیدگاه مى فرماید: «در زمان غیبت، عادتا دیدار ممکن نیست ؛ گرچه احتمال تشرّف برخى از افراد صالح و اوحدى به خدمتش داده مى شود و احیانا او را نیز مى شناسند»[13]
محقّق نائینى نیز مى گوید: «اما در زمان غیبت، عادتا رؤیت حضرت ممکن نیست. آرى، گاهى در زمان غیبت براى اوحدى از افراد صالح، تشرّف به خدمت حضرت و گرفتن حکم از ایشان، امکان پذیر است»[14]
این دیدارهاى محدود و استثنایى و با پنهان زیستى و غیبت امام زمان(عج)، منافاتى ندارد و چون از طرف خود آن حضرت و با اراده او صورت مى گیرد، خطرى را براى ایشان به وجود نمى آورد. وظیفه ما نیز تلاش جهت برقرارى ارتباط روحى و معنوى با حضرت و عمل به خواسته ها و دستورات او است. به یقین اگر ما از گناهان دورى و به تکالیف دینى خود عمل کنیم، مورد توجّه و عنایت آن حضرت بوده، از دعاها و تفضّلات ایشان بهره مند خواهیم شد. حتّى در زمان امام عسکرى (علیه السلام) و عصر غیبت صغرى – که دیدار و مشاهده امام منعى نداشت و هنوز در پرده غیبت کامل قرار نگرفته بودند – تنها عده معدودى از صالحان و پرهیزگاران مى توانستند او را زیارت کنند.
وقتى که امام حسن عسکرى (علیه السلام) ، فرزند پنج ساله خود را به وکیلش احمد بن اسحاق قمى نشان داد ؛ به او فرمود: «یا احمد بن اسحاق! لولا کرامتک على الله و على حُججه لا عَرَضتُ علیک ابنى هذا»[15] ؛ «اى احمد بن اسحاق! اگر منزلت و کرامت تو در نزد خدا و حجّت هاى او نبود، این فرزندم را به تو نشان نمى دادم»
از طرفى باید توجّه کنیم که بیشتر داستان ها و حکایات نقل شده در مورد دیدار و مشاهده، نمى تواند صحیح باشد و نباید به همه آنها ترتیب اثر بدهیم. اشخاص مدعى مشاهده و دیدار – اگر مؤمن و صالح باشند – ممکن است در خواب او را زیارت کرده و یا با یکى از ملازمان و مأموران آن حضرت ملاقات کرده باشند. حتّى احتمال دارد دیدارهاى بسیارى روى داده باشد که کسى از آنها آگاه نشده و به کسى هم نقل نشده است (چنان که بزرگانى چون مقدّس اردبیلى و بحرالعلوم و… خود ادعایى در این زمینه نداشتند و تنها شاگردان و خواصّ آنها پى به موضوع برده و آن گاه با اصرار و الحاح، موضوع را از زبان ایشان شنیده اند). به هر حال باید نقل این گونه داستان ها و حکایات، محدود و گزینشى باشد و از گسترش دامنه آنها جلوگیرى گردد.
4. دلیل اصولى (اجماع)
از دیگر شواهدى که بر امکان ارتباط در عصر غیبت ذکر کرده اند، «اجماع» است ؛ یعنى، عالمى، سخنى از حضرت مهدى(عج) شنیده و آن را به جهت اینکه تکذیب نشود در قالب اجماع بیان مى کند. این اجماع، تشرّفى بوده و نشانگر ارتباط عده اى از علما با امام زمان(عج) است.
محقّق تسترى در کشف القناع مى گوید: «برخى از بزرگان و حاملان اسرار ائمه (علیهم السلام) ، مسائلى را از امام عصر(عج) دریافت کرده اند و چون امکان اعلان آن نبوده، با عنوان اجماع از نظر امام زمان(عج) یاد مى کنند»[16]
5. دعاها و اذکار
نقل بعضى از دعاها و اذکار منسوب به حضرت مهدى(عج) در عصر غیبت کبرى، دلیل دیگرى بر امکان دیدار و مشاهده آن حضرت است ؛ زیرا این ادعیه و آثار، از راه تشرّف و ملاقات با حضرت قابل انتقال و نقل است و نقل کنندگان آن نیز مشخّص و شناخته شده مى باشند (چون ابن طاووس و…). از طرفى دعاها و اذکارى نیز در کتاب ها مبنى بر راه هاى دیدار و ملاقات امام (علیه السلام) نقل شده که مؤیّد این معنا است ؛ چنان که در دعاى عهد مى گوییم: «اللّهم ارنى الطلعةَ الرشیدة والغَرّة الحمیدة واکحل ناظرى بنظرةِ منّى الیه»
ملاقات با حضرت مهدى(عج) و بیان حکایات آن، داراى آثار و فواید فراوانى است و تأثیر به سزایى در اثبات غیبت و طول عمر آن حضرت دارد. این مسئله موجب تقویت ایمان و باور افراد و ترویج فرهنگ و اندیشه مهدویت مى شود.
سه. امکان دیدار به صورت محدود
مستندات و دلایل هر دو دیدگاه قابل نقد و خدشه است و نمى توان به طور کامل آنها را پذیرفت یا رد کرد. مهم ترین دلیل مخالفان دیدار، توقیع شریف امام زمان(عج) است که از نظر سندى و دلالى قابل بحث و تفسیر است.
بر اساس روایات مختلف هر چند آن حضرت در میان مردم حضور دارد و حتّى در مراسم حج شرکت مى کند؛ اما شناخته نمى شود و این مسئله قید ندارد و مطلق است.
از نظر موافقان دیدار، روایاتى هست که بر اساس آنها عده اى از خاصّان به حضور امام (علیه السلام) مى رسند. به نظر مى رسد این افراد، عده اى از خواصّ و اولیاء اللّه هستند که از مردم منفک شده و به امام زمان(عج) پیوسته اند و در هیچ حالى خود را معرّفى نمى کنند. امکان ارتباط و دیدار نیز فقط براى اینان وجود دارد[17]
با بررسى این آرا و نقدها، به روشنى ثابت مى شود که اصل کلى در زمان غیبت کبرى، بر عدم ملاقات و ارتباط با آن حضرت استوار است و ما هیچ تکلیف و یا دستورى مبنى بر تقاضاى دیدار و رؤیت نداریم و هیچ دلیلى نیز وجود ندارد که ما سعى کنیم با دعا، چله نشینى، ذکر و اوراد و… حتما به محضر آن امام همام مشرّف شویم. حتّى به جهت سوء استفاده هاى فراوانى که از این امر شده، باید به شدّت از آن دورى کنیم و تنها به فکر ارتباط روحى و قلبى با امام زمان(عج) باشیم.
البته به یقین بزرگانى چون بحرالعلوم، ابن طاووس، مقدّس اردبیلى و… به محضر آن حضرت مشرّف شده و او را زیارت کرده اند ؛ اگرچه خود، ادعایى در این زمینه نداشته اند ؛ ولى این دیدارها را تأیید کرده اند.
هم چنین آن حضرت نیز در موارد ضرورى و نیاز، به یارى گرفتاران و محتاجان شتافته و به دستگیرى از آنها پرداخته است. از این رو مى توانیم بگوییم که امکان دیدار و مشاهده حضرت در عصر غیبت کبرى، به صورت خیلى محدود و یا بر اثر ضرورت وجود دارد و این توفیق و سعادت بزرگى است که شامل عده اى خاص و اندک مى شود. لذا مفاد حدیثى که در نفى مشاهده است ؛ به معناى نفى ادعاى ملاقات و مشاهده به طور پیوسته و دائمى قبل از ظهور است و یا نفى ادعاى ظهور حضرت به طور اختصاصى براى عده اى خاص مى باشد و یا نفى ارتباط اختصاصى همانند نواب اربعه مى باشد و یا نفى ادعاى رؤیت به اختیار خود است.
دعا براى ملاقات
پرسش 18 . بسیار علاقه دارم که به حضور امام و محبوبم مشرّف شوم ؛ آیا چله ها و ختم هایى که براى مشاهده و دیدار امام زمان(عج) در بعضى از کتاب ها نقل شده، درست است و مى توان از این طریق به محضر آن حضرت شتافت. در غیر این صورت از تشرّفات و دیدارهاى کدام افراد صحیح و درست است و مى توان به داستان آنها باور داشت؟
ابتدا باید بدانیم که وظیفه و تکلیف ما در عصر غیبت کبرى، زمینه سازى براى ظهور و قیام امام زمان(عج) و آمادگى براى همراهى با او، ترویج و تبلیغ آرمان هاى والاى امام (علیه السلام) ، هم سنخى و ارتباط روحى و قلبى با آن حضرت، عمل به دستورات دینى، شناخت خواسته هاى او از ما و رفع موانع ظهور است.
دوران ما، عصر انتظار پویا و سازنده است و معناى آن چشم به راه بودن، دعا کردن، صبر و تحمّل داشتن و تقویت ایمان و یقین است. ما از این طریق مى توانیم ارتباط روحى و قلبى عمیقى با امام (علیه السلام) برقرار سازیم و همیشه و در همه جا، به فکر و یاد او باشیم و براى سلامتى و فرج آن حضرت دعا کنیم. بر این اساس در کتاب هاى معتبر روایى، سفارش و دستورى مبنى بر زیارت و ملاقات با امام زمان(عج) نرسیده است. چنین خواسته اى، خارج از وظایف ما و الزامات غیبت کبرى است و حتّى با آن منافات دارد.
آرى اگر درخواست ملاقات با حضرت در عصر غیبت، به جهت بهره مندى از وجود او و مورد عنایت خاص او قرار گرفتن است، مطلوب و پسندیده است و چنانچه همراه با اخلاص، ورع، معرفت، تسلیم و عشق باشد، عنایاتى به انسان خواهد شد و به کمالاتى دست خواهد یافت.
*مى جویم از کوى شفق آواى دیدار
مى خواهم او را در دل سیناى دیدار
آئینه اشکم شده پژواک افسوس
مى میرم از این حسرت پیداى دیدار
هر بامداد از یاس هاى آسمانى
مى پرسم از هنگامه زیباى دیدار
مى بینمش در خواب شیرین بهارى
کى مى شود تعبیر این رؤیاى دیدار…*
اصل امکان تشرّف به خدمت حضرت مهدى(عج)، به نصّ خاصّى ثابت نشده، جز به تواتر اجمالى که از ادّعاى صالحان و عالمان (داستان هاى دیدار)، به دست آمده است ؛ آنچه از چله ها و ختم ها و اذکار در کتاب هایى دیده مى شود که اهلیّت تألیف ندارند، اصلى ندارد. زیرا بناى اصلى بر غیبت است، نه بر رؤیت ؛ البته دیدن ممکن است ؛ ولى به شرط اقتضاى مصلحت. آن هم امرش به دست امام(عج) است، نه به خواسته من و شما!! پس نباید پى این و آن رفت و درخواست ختم و چله و راه کرد که هر چه گفته شود، بى اصل است! کسانى که رسیده اند، با این ختم ها و چله ها نرسیده اند[18]!!
ممکن است برخى از روى خلوص، عملى را شروع کرده باشند و مدّتى ادامه داده اند و بسیار جدیّت کرده اند (از روى رجا و امید) ؛ بدون اینکه نظرى به ختم داشته باشند یا آن را چلّه حساب کنند و چون جدیّت بسیار کرده اند، عاقبت برقِ لطف جستن کرده و شامل حال ایشان شده است. مانند اینکه شخصى، احیانا در شب هاى چهارشنبه به مسجد سهله رفته و براى انجام دادن عمل مخصوصى که در شب چهارشنبه رسیده، در آنجا حاضر شده است ؛ به این امید که شاید به ملاقات مشرّف شود، چند مدّتى این رنج را به خود داده تا اینکه بالاخره نایل شده است و چون او، از این راه به مقصود رسیده، دیگران نیز به طمع افتاده اند!! کم کم آن را به صورت چله در آورده اند و پس از مدّتى شهرت یافته که: «هر کس چهل شب چهارشنبه به مسجد سهله برود، امام خود را خواهد دید» ؛ کم کم عمل مجرّب خوانده شده و… در حالى که این هیچ موضوعیّت و سندى ندارد. آرى به وسیله عمل و جدیّت، با صفاى باطن و نیّت پاک و عمل صالح، مى توان به خدمت امام(عج) رسید ؛ به شرط اینکه نظر علیّت به آن نداشته باشد ؛ یعنى، این طور نباشد که عمل خود را علّت بداند که در آن تخلّف نخواهد بود ؛ زیرا عمل و جدیّت مقتضى است، علّت نیست بلکه باید به قصد رجا باشد و به شرط اینکه اعمالش مطابق دستور شرع و صلاح و تقوایش مورد پسند باشد.
اظهار اشتیاق:
اظهار علاقه و اشتیاق به دیدار آن بزرگوار، از نشانه هاى دوستان و موالیان آن حضرت است و در خوبى و استجابت آن تردیدى نیست ؛ چون در دعاها، این معنا آمده است و چه خوب سروده اند:
قلبى الیک من الأشواق محترق
و دمعُ عینى من الآماق مُندفق
الشوق یُحرقُنى و الدمعُ یُغرقِنى
فهل رأیت غریقا و هو محتَرقُ
* * *
ز آتش دل سوزم و در سیل اشکم غوطه ور
کس غریقى همچو من دیده در آتش شعله ور
شوق روى انورت آرد شگفتى ها به بار
از ظهور طلعتت گردد زمستان ها بهار
شوق دیدار یار را شاید نتوان براى همگان یک وظیفه شمرد ؛ این وظیفه عاشقى است ؛ این تکلیف سوختگان هجران است. آن کس که فراق حضرت مهدى(عج) بى تابش کرده ؛ آن کس که دورى رخ زیباى یوسف فاطمه علیهاالسلام، خواب را از چشمانش گرفته و آن کس که غیبت مولایش راحت و آرامش و آسایش را از او سلب کرده، به چیزى جز دیدار نمى اندیشد:
«عزیزُ عَلَىّ اَن اَرَى الخلق و لاترى»[19] ؛ «بر من دشوار است که مردم را ببینم اما تو دیده نشوى»[20]
مولایمان امیر مؤمنان (علیه السلام) نیز – با اینکه دو قرن پیش از تولّد امام مهدى(عج) مى زیست – اظهار اشتیاق به دیدارش داشت ؛ چنان که در حدیثى آمده است: امام على (علیه السلام) پس از آنکه قسمتى از صفات و نشانه هاى او را بیان فرمود و به بیعت با او و اجابت دعوتش، امر کرد ؛ فرمود: «آه و به سینه اش اشاره کرد و شوق دیدارش را اظهار داشت»
در حدیثى دیگر از احمد بن ابراهیم نقل شده که مى گوید: «به جناب ابو جعفر محمد بن عثمان، اشتیاقم را به دیدار مولایمان بیان کردم ؛ به من فرمود: با وجود اشتیاق مایل هستى او را ببینى؟! گفتم: آرى، فرمود: خداوند پاداش شوق تو را عنایت فرماید و دیدن رویش را به آسانى و عافیت، به تو روزى کند! ابوعبداللّه ! التماس نکن که او را ببینى ؛ زیرا در ایام غیبت، به او اشتیاق دارى و درخواست مکن که با او همنشین گردى که این از عزایم الهى است و تسلیم بودن به آن بهتر است ؛ ولى با زیارت به سوى او توجّه کن…»[21]
بر این اساس نیک و پسندیده بودن اشتیاق به آن حضرت، امر واضح و روشنى است ؛ زیرا این از لوازم محبّت است که از دوستان جدا نمى گردد و عبارت «خداوند پاداش شوق تو را عنایت فرماید»، اشاره به ثواب ارزنده اى است که بر آن مترتّب مى شود.
اینکه در روایت آمده است: «اى ابوعبداللّه التماس مکن که او را ببینى…»، منظور دیدن آن حضرت به گونه امامان گذشته است ؛ یعنى، هر وقت خواسته باشى، این امر برایت فراهم باشد. جمله «به او اشتیاق دارى…»، در حقیقت، امر به شوق دیدار آن حضرت است و بر فضیلت اشتیاق اهلِ اخلاص به دیدار آن حضرت دلالت مى کند[22] این اظهار اشتیاق و علاقه، منافاتى با درخواست دیدار آن حضرت با عافیت و ایمان ندارد و درخواست و دعا غیر از چله نشینى و ختم گرفتن و… است.
در دعاى عهد از خداوند مى خواهیم: «اللّهُم أرنى الطلعة الرَّشیدة و الغُرَّة الحمیدة»[23] ؛ «بار خدایا! آن طلعت رشید و آن چهره نازنین را به من بنماى…»
در دعایى دیگر مى گوییم: «اللّهم انّى اسئلک اَن تُرینى ولىَّ امرک ظاهرا نافذَ الامَر…»[24] ؛ «بار خدایا! از تو مسئلت دارم که ولىّ امرت را به من بنمایانى، در حالى که فرمانش نافذ باشد…»
البته منظور از این دعاها و درخواست ها، مى تواند دیدار و مشاهده آن حضرت در عصر ظهور و اشتیاق به همراهى و نصرت او باشد. این را هم باید بدانیم که – به فرض صحّت این دعاها و حکایات نقل شده در رابطه با ملاقات و مشاهده حضرت – تشرّف به محضر حجّت حقّ و آیت عظماى الهى بر روى زمین، به آسانى و به طور عادى، امکان پذیر نیست و شرایط دشوار و طاقت فرسایى دارد.
مهم ترین شرط، رفع موانع و حجاب هایى است که بین انسان و امام زمانش وجود دارد و او را دلبسته مادیات، شهوات، نفسانیات و… مى کند. در داستان تشرّف على بن مهزیار آمده است که او نوزده بار به عزم زیارت امام مهدى(عج) به سفر حج مشرّف شد ؛ ولى توفیقى به دست نیاورد ؛ تا اینکه در سفر بیستم، لطف الهى شامل حال او گردید و با اذن و اراده امام توفیق دیدار یافت. وقتى که قاصد مى خواست على بن مهزیار را به محضر امام ببرد، پرسید: چه مى خواهى و دنبال چه مى گردى؟! وى جواب داد: من به دنبال امامى هستم که محجوب و غایب از دیده ها است «ارید الامام المحجوب عن العالم»! قاصد گفت: پاسخ اشتباهى دادى ؛ چه کسى مى گوید که حضرت محجوب از عالم است؟ بلکه این اعمال بد شما او را محجوب کرده است «و ما هو المحجوبُ عن العالم و لکن حَجَبه سوءُ اعمالِکم»[25] و نمى توانید به محضرش بشتابید؟
خود على بن مهزیار نقل مى کند که امام زمان(عج) علّت عدم توفیق دیدار را چنین دانسته بود: «لا و لکنّکُم کَثَّرتُم الأموالَ و تَجَبَّرتُم على ضُعفاء المؤمنین و قطّعتم الرّحم الّذى بینکم فاَىُّ عُذر لَکُم؟» ؛ «شما اموالتان را زیاد کردید و بر مؤمنان ضعیف کبر و بزرگى نمودید و قطع رحم کردید ؛ پس هیچ عذرى براى شما نیست». مهم تر از این، کسب لیاقت و شایستگى در پرتو تهذیب و تزکیه نفس و در نتیجه جلب رضایت و عنایت الهى است. اگر لطف و کرامت آفریدگار شامل حال انسان گردد، پرده ها و حجاب ها زایل و رخساره ماه محمّدى (صلی الله علیه وآله) وسلم نمایان مى شود ؛ چنان که ابن طاووس خطاب به فرزندش سید محمد مى نویسد: «اعلم انّ الطریقَ الى امامک مفتوحُ لمن یُریُد اللّه عزّوجل کرامَتَه علیه»[26] ؛ «راه به سوى امامت گشوده است ؛ بر کسانى که خداوند اراده کرده، آنان را گرامى مى دارد»
در داستان تشرّف علامه حلّى به محضر امام زمان(عج) آمده است: «علامه حلّى در شبى از شب هاى جمعه تنها به زیارت قبر مولایش ابى عبداللّه الحسین (علیه السلام) مى رفت. ایشان بر حیوانى سوار بود و تازیانه اى براى راندن آن در دست داشت. اتفاقا در اثناى راه شخص پیاده اى در لباس اعراب به او برخورد کرد و با ایشان همراه شد. در بین راه شخص عرب مسئله اى را مطرح کرد، علامه حلّى(ره) متوجه شد که این مرد عرب، انسانى است عالم و با اطلاع ؛ بلکه کم مانند و بى نظیر، لذا بعضى از مشکلات خود را از ایشان سؤال کرد تا ببیند چه جوابى براى آنها دارد، با کمال تعجب دید آن مرد حلاّل مشکلات و معضلات و کلید معماها است. باز مسائلى را که بر خود مشکل دیده بود ؛ سؤال نمود و از شخص عرب جواب گرفت و خلاصه متوجّه شد که این شخص علامه دهر است. چون ایشان تا به آن وقت کسى را مثل خودش ندیده بود و خودش هم که در آن مسائل متحیر بود. بالاخره در اثناء سؤال ها، مسئله اى مطرح شد، او در آن به خلاف نظر علامه حلّى فتوا داد. ایشان قبول نکرد و گفت: این فتوا بر خلاف اصل و قاعده است و دلیل و روایتى که مدرک آن باشد، نداریم. آن جناب فرمود: «دلیل این حکم که من گفتم حدیثى است که شیخ طوسى در کتاب تهذیب نوشته است»
علامه گفت: چنین حدیثى در تهذیب نیست و به یاد ندارم دیده باشم که شیخ طوسى یا غیر او نقل کرده باشند. آن مرد فرمود: «آن نسخه از کتاب تهذیب را که تو دارى از ابتدایش فلان مقدار صفحه را بشمار، در فلان صفحه و فلان سطر حدیث را پیدا مى کنى». علامه با خود گفت: شاید این شخص که در رکاب من مى آید، مولاى عزیزم حضرت بقیّة اللّه روحى فداه باشد، لذا براى اینکه واقعیّت امر برایش معلوم شود، پرسید: آیا ملاقات با حضرت صاحب الزّمان(عج) امکان دارد یا نه؟ در همین حال تازیانه از دست او افتاد و آن شخص خم شد و آن را برداشت و با دست با کفایت خود در دست علامه گذاشت و در جواب پرسش او فرمود: «چطور نمى توان او را دید و حال آنکه الان دست او در دست تو است؟»
همین که علامه این کلام را شنید، بى اختیار خود را از روى حیوانى که بر آن سوار بود، بر پاهاى آن امام مهربان انداخت تا پاى مبارکشان را ببوسد و از کثرت شوق بى هوش گردید. وقتى به هوش آمد کسى را ندید و افسرده و ملول گشت. بعد از این واقعه وقتى به خانه خود بازگشت، کتاب تهذیب خود را ملاحظه کرد و حدیث را در همان جایى که آن بزرگوار فرموده بود، مشاهده نمود. پس در حاشیه کتاب تهذیب خود نوشت: این حدیثى است که مولایم صاحب الامر(عج) مرا به آن خبر دادند و حضرتش به من فرمودند: «در فلان صفحه و فلان سطر مى باشد».
آقا سیّد محمّد، صاحب مفاتیح الاصول فرمود: من آن کتاب را دیدم و در حاشیه آن به خط علامه مضمون این جریان را مشاهده کردم»[27]
نمونه دیدار کنندگان:
در رابطه با دیدار عده اى از شیعیان با امام زمان(عج) داستان هاى زیادى نقل شده که نمى توان به راحتى از آنها چشم پوشید و آنها را نادیده گرفت ؛ به عنوان نمونه: حضرت مهدى(عج) در شهر سامرا، اسماعیل هرقلى را شفا مى بخشد و به او خبر مى دهد که به زودى خلیفه ستمکار عباسى، به او مبلغ بزرگى خواهد داد و به او هشدار مى دهد که نپذیرد.
آن حضرت، در نجف اشرف، مرد مسلول و گرفتارى را به دیدار خویش مفتخر مى سازد و بیمارى سخت را بر طرف مى کند و به او خبر مى دهد که به آرزویش خواهد رسید[28]
آن حضرت در تنگناها، به فریادشان مى رسد، شرّ دشمنان را از آنان بر طرف مى سازد و به آنان از توطئه ها، حیله ها و نقشه هایى که براى اذیّت و آزارشان مى کشند، خبر مى دهد. آن گاه به صورت ناگهانى، از برابر دیدگانشان پنهان مى گردد تا غیبت او به صورت ناگهانى دلیل این باشد که او همان مهدى(عج) است نه دیگرى.
در بعضى منابع معتبر، جریان ملاقات عده اى از صالحان و عالمان نقل شده که به اسامى آنان اشاره مى شود:
ابراهیم بن ادریس ابو احمد، ابراهیم بن عبده نیشابورى، ابراهیم بن محمد تبریزى، ابراهیم بن مهزیار ابواسحاق اهوازى، احمد بن اسحاق بن سعد اشعرى، احمد بن حسین بن عبدالملک ازدى، احمد بن عبداللّه هاشمى، احمد بن هلال ابوجعفر عبرتایى، احمد بن محمدبن مطهّر ابو على، اسماعیل بن على نوبختى ابوسهل، ابو عبداللّه بن صالح، ابو محمد حسن بن وجناء نصیبى، حکیمه خاتون (دختر امام جواد)، الزهرى، رشیق صاحب المادرانى، ابوالقاسم الروحى، على بن ابراهیم بن مهزیار اهوازى، على بن محمد شمشاطى، غانم ابو سعید هندى، ابوعمر و عثمان سعید عمرى، محمد بن احمد انصارى، ابو نعیم زیدى، محمد بن اسماعیل بن موسى الکاظم، محمد بن جعفر ابوعباس حمیدى، محمدبن حسن بن عبیداللّه تمیمى زیدى، محمد بن صالح بن على بن محمد و…[29]
جالب تر اینکه دانشمند بزرگى چون ابن عربى نیز ادعاى ملاقات و دیدار با امام (علیه السلام) را کرده است.
وى مى گوید: «براى ولایت محمدیه – که تنها اختصاص به شریعت نازل شده بر [حضرت] محمّد (صلی الله علیه وآله) وسلم دارد – نشانه خاصى هست… همانا او در زمان ما متولّد شده و من نیز او را دیدم و با او همنشین شدم و نشانه خاتمیت را در او دیدم. هیچ ولىّ اى بعد از او نیست ؛ مگر اینکه به او رجوع مى کند، همچنان که هیچ پیامبرى بعد از محمد (صلی الله علیه وآله) وسلم نیست، مگر اینکه به او رجوع کند»[30]
وى در جاى دیگرى از کتاب فتوحات مکیّه مى گوید: «اما نشان ولایت محمدیه از آنِ مردى از عرب است که از شریف ترین اصل و نسب برخوردار است. او در همین زمان ما موجود است. من در سال 595 ه .ق با او آشنا شدم و نشانه اى را که او دارا است دیدم ؛ همان نشانه اى که [حضرت] حقّ آن را از دید بندگانش پوشیده داشته و براى من در شهر فاس آشکار ساخت و دریافتم که او خاتم ولایت است…»[31]
در قرن هاى بعد نیز بزرگان، صالحان و علماى وارسته اى به محضر امام زمان(عج) مشرّف شده که تردیدى در بیشتر این دیدارها و ملاقات ها وجود ندارد.
برخى از این افراد رستگار عبارت اند از: ابن طاووس، علامه بحرالعلوم، مقدّس اردبیلى، علامه حلّى، آیة اللّه مرعشى نجفى، آیه اللّه نمازى شاهرودى، حاج على بغدادى، ابو راجح حمّامى، سید مهدى قزوینى، آیه اللّه امین عاملى، ملا هاشم قزوینى، شیخ حسنعلى نخودکى، شیخ مرتضى انصارى، آیه اللّه بهاءالدینى، شیخ حرّ عاملى، شیخ محمد تقى بافقى و…
داستان تشرّفات این بزرگان در منابع معتبر نقل شده و مطالعه شرح حال آنان و نحوه ملاقاتشان با امام زمان(عج)، نشانگر درستى این دیدارها است ؛ به خصوص آنکه بسیارى از این حکایت ها، بعد از وفات آنان نقل شده است و در اکثر موارد این عنایت و تفضّل خود امام (علیه السلام) بوده که شامل حال آنان گردیده است.
چنان که خود آن حضرت مى فرماید: «ما بر اوضاع و اخبار شما و جامعه شما، به خوبى آگاهیم و چیزى از اخبار شما بر ما پوشیده نمى ماند «فانّ نحیط علما بانبائکم و لا یعزب عنّا شى ء من اخبارکم» ؛ ما از سرپرستى و رسیدگى به کارهاى شما، کوتاهى نورزیده و یاد شما را از صفحه خاطر خویش نزدوده ایم که اگر جز این بود، امواج سختى ها بر شما فرود مى آمد و دشمنان کینه توز، شما را ریشه کن مى ساختند «انّا غیر مهملین لمراعاتکم و لا ناسین لذکرکم و لو لا ذلک لنزل بکم اللأوّاء». ما پشت سر مؤمنان شایسته کردار، به وسیله نیایش و راز و نیازى که از فرمانرواى آسمان ها و زمین پوشیده نمى ماند، آنان را حفاظت و نگه دارى مى کنیم «لأنّا من وراء حفظهم بالدّعا الّذى لا یحجب عن ملک الأرض و السماء». اگر شیعیان ما – که خداوند آنان را در فرمان بردارى خویش توفیقشان ارزانى دارد – به راستى در راه وفاى به عهدى که بر دوش دارند، همدل و هماهنگ بودند، هرگز سعادت دیدار ما از آنان به تأخیر نمى افتاد و سعادت دیدار ما زودتر روزى آنان مى گشت «و لو اَنّ اَشیاعنا – وفّقهم اللّه لطاعته – على اجتماع من القلوب فى الوفاء بالعهد علیهم… لمّا تأخّر عنهم الیمن بلقائنا»[32]
راستى یا دروغ گویى ملاقات کنندگان
پرسش 19 . طبق توقیع شریف امام مهدى(عج) مى فرماید: «هر کس بگوید که مرا دیده است، دروغ گفته است»، در حالى که در طرف دیگر مى بینیم بسیارى از شخصیت هاى بزرگ معتقدند امام زمان(عج) را دیده اند؟ این تناقض را چگونه توجیه مى کنید؟
پیش از بیان پاسخ ابتدا متن توقیع شریف را ذکر مى کنیم، آن گاه به بررسى سندى و دلالى آن مى پردازیم. در توقیع منسوب به آن حضرت خطاب به على محمد سمرى آمده است:
«یا عَلىّ بن محمّد السَّمرى أعظَمَ اللّه أَجرَ اخوانِکَ فیکَ: فَاِنّک مَیّت ما بَینک و بین سِتّة أیّام، فَاجمَع أمرَکَ، و لا تُوصِ الى أحد فَیَقوم مَقامَکَ بَعدَ وفاتِکَ، فَقَد وَقَعَتِ الغیبةُ التّامَّة، فلا ظُهُورَ الاّ بَعدَ اذنِ اللّه تَعالى ذِکرُه، و ذلک بَعدَ طوُل الأمَدِ و قَسوَة القلوب وامتَلاء الارضِ جَورا و سَیأتى شیعَتى مَن یَدّعى المشاهَدَة، ألا فَمَن ادَّعى المُشاهَدَة قَبلَ خُروجِ السُّفیانىّ و الصَّیحة فَهُو کَذّاب مُفتر»[33] ؛ «اى على بن محمد سمرى! خداوند اجر برادران دینى تو را در سوگ تو افزون کند. تو زندگى را شش روز دیگر بدرود خواهى گفت. کار خویش را سامان بخش و به کسى در مورد جانشینى خود [در نیابت خاصه] وصیّت نکن که غیبت کامل کبرى آغاز گردیده و ظهور جز به اذن الهى تحقّق نیابد و آن، پس از مدّتى دراز و قساوت دل ها و آکنده شدن زمین از جور و ستم خواهد بود. آگاه باشید هر کس پیش از خروج سفیانى و صیحه آسمانى ادعاى مشاهده ما را داشته باشند، سخت دروغ گو و افترا زننده است». از این توقیع استفاده مى شود کسانى که پیش از خروج سفیانى و شنیده شدن صیحه آسمانى، ادعاى رؤیت و مشاهده کنند، «کذّاب و مفترى» خواهند بود و تکذیب آنان لازم است.
بخشى از این توقیع، نهى از وصیت و سفارش خاص (بعد از على بن محمد سمرى) است و مدعیان خاص را پس از وى ردّ مى کند و کسانى که تا هنگام ظهور حضرت، چنین ادعایى بکنند، باید تکذیب شوند.
همچنین از این توقیع استفاده مى شود که ظهور حضرت در بین مردم، به اجازه خدا و پس از مدّت طولانى است ؛ آن گاه که قلب ها سخت گردد و زمین پر از ستم شود. با توجه به اینکه خواص یاران حضرت در غیبت صغرى ایشان را مشاهده کرده اند، توقیع نفى ظهور و رؤیت کلّى مى کند و جمله «فلا ظهور…» این معنا را مى رساند ؛ زیرا ظهور به معناى بروز پس از خفا است. و «لاى نفس جنس»، همراه استثنا بدین معنا است که هیچ ظهورى ندارد و افراد، وى را مشاهده نمى کنند ؛ مگر پس از اذن الهى[34]
پس برابر این توقیع، مدعى مشاهده دروغ گو است و ادعاى وى قابل پذیرش نیست. پاسخ هاى چندى به اشکالات و مباحث مطرح در این توقیع ارائه شده که به بعضى از آنها اشاره مى شود:
1. بررسى سندى
به نظر برخى، این روایت مرسل و سند آن ضعیف است. حسن بن احمد مکتّب (راوى توقیع)، شناخته شده نیست و صدور توقیع مذکور ثابت نمى شود.
محدّث نورى در نجم الثاقب مى گوید: «این خبر ضعیف و غیر آن، خبر واحد است که جز ظنى از آن حاصل نشود و مورث جزم و یقین نباشد. پس قابلیت ندارد که معارضه کند با وجدان قطعى که از مجموع آن قصص و حکایات پیدا مى شود. هر چند از هر یک از آنها پیدا نشود ؛ بلکه از جمله اى از آنها دارا بودن کرامات و خارق عاداتى را که ممکن نباشد صدور آنها از غیر آن جناب استفاده مى شود. پس چگونه رواست اعراض از آنها به جهت وجود خبر ضعیفى که ناقل آن (شیخ طوسى)، عمل نکرده به آن در همان کتاب»[35]
2. بررسى دلالى
از نظر دلالت، با عنایت به اینکه على بن محمد سمرى، نیابت خاصّ از آن حضرت داشت (و در این زمینه نیز بارز و شناخته شده بود)، مقصود از «ادعاى مشاهده»، در این روایت مطلق مشاهده [و دیدار] آن حضرت نیست ؛ بلکه همان طور که علامه مجلسى نیز احتمال داده است، مراد ادعاى دیدار همراه با نیابت از آن حضرت و آوردن اخبار و دستورات از جانب ایشان، مانند سایر نمایندگان آن حضرت در عصر غیبت صغرى است[36]. این توقیع، اعلام پایان یافتن «غیبت صغرى» و شروع «غیبت کبرى» است که در آن به جناب على بن محمد سمرى(ره)، امر شده است که به احدى وصیت نکند که بعد از او قائم مقام او و نایب خاصّ باشد. و نیز اعلام صریح بطلان ادعاى افرادى است که در غیبت کبرى، ادعاى نیابت و سفارت خاصه و وساطت بین امام (علیه السلام) و مردم مى نمایند. پس مراد از اینکه «مدّعى مشاهده» کذّاب و مفترى است، ممکن است کسانى باشند که ادعاى نیابت کنند و بخواهند با دعوى مشاهده و شرفیابى، خود را واسطه بین امام و مردم معرّفى کنند.[37] امام خواست این باب را مسدود کند و به مردم خبر دهد که هر کس ادعاى دیدار مرا بکند و بگوید من وکیل یا نایب خاص آن حضرت هستم و این طور آن حضرت را مى بینم، دروغ گو است و او را تکذیب کنند.
3. اعراض از توقیع
توقیع – به فرض صحّت سند – معرضُ عنه است ؛ چرا که اصحاب حکایات زیادى نقل کرده اند که اشخاص معتمدى با امام زمان(عج) دیدار داشته اند و حتّى خود شیخ طوسى که توقیع را نقل کرده، به آن عمل نکرده است.
صاحب منتخب الاثر مى گوید: «این توقیع منافى است با آنچه کلّ افراد بر آن ظاهرا اتفاق نظر دارند. حتّى شیخ طوسى که این توقیع را نقل کرده، شمار زیادى را نام برده که حضرت را مشاهده کرده اند… [خود وى] به آن عمل نکرده و اصحاب از آن اعراض کرده اند. پس توان معارضه با این وقایع و حکایاتى که از مجموع آنها قطع حاصل مى شود، ندارد»[38]. در واقع، عمل کنندگان به این توقیع بسیار اندک هستند.
4. تعارض با ادعیه و روایات
این روایت ضعیف السند با روایاتى که مشتمل بر ادعیه و اعمال خاصّ براى رؤیت صاحب الزمان مى باشند، متعارض است و آنها از نظر سند قوى تر و از نظر دلالت روشن تر هستند ؛ بلکه بعضى از این روایات، داراى سند صحیح هم هستند. همان طور که محدّث نورى در باب دوازدهم کتاب نجم الثاقب، دعاهایى براى دیدار صاحب الزمان ذکر کرده است.
5. مفهوم توقیع
ممکن است مراد از توقیع مذکور، نفى ادعاى اختیارى بودن مشاهده و ارتباط باشد ؛ یعنى، اگر کسى مشاهده و ارتباط را به اختیار خود ادعا کند – به این صورت که هر وقت بخواهد خدمت امام عصر(عج) شرفیاب مى شود یا ارتباط پیدا مى کند – کذّاب و افترا زننده است و این ادعا از احدى در غیبت کبرى پذیرفته نیست ؛ یا اینکه چنین کسى که این سمت را به راستى داشته باشد، پیدا نخواهد شد و اگر هم کسى آن را دارا باشد، از دیگران مکتوم مى دارد و به کسى اظهار و افشا نمى کند. اجمالاً با این توقیع، در آن همه حکایات و وقایع مشهود و متواتر نمى توان خدشه کرد و بر حسب سند نیز، ترجیح با این حکایات معتبر است. اگر به کتاب هایى چون نجم الثاقب رجوع کنیم، مى بینیم که در این حکایات، وقایعى است که هرگز شخص عاقل در صحّت آنها نمى تواند شک کند. بنابراین هم شرفیابى اشخاص به حضور آن امام عزیز ثابت است و هم کذب و بطلان ادعاى کسانى که در غیبت کبرى، ادعاى سفارت و نیابت خاصّه و وساطت بین آن حضرت و مردم را مى نمایند، معلوم است.[39] پس صرف دیدار، در روایت منتفى نشده است و علما نیز نفى اصل دیدار را استفاده نکرده اند ؛ اما از آنجایى که قطعا نمى توان توقیع را ردّ کرد، باید تا حدّ امکان به مفاد آن عمل نمود و مدعیان دیدار و مشاهده را – به خصوص در جاهایى که هیچ قرینه و شاهدى بر اثبات ادعاى آنها وجود ندارد – تکذیب کرد.
به علاوه روایت، مدعى مشاهده را «کذّاب» مى داند ؛ حال اگر کسى امام را ببیند و به دیگران نگوید، مشمول این روایت نمى باشد و بر این اساس اصل دیدار، امر ممکنى خواهد بود.
نکته دیگر آنکه بیشتر بزرگان و علمایى که موفّق به دیدار حضرت شده بودند، آن را براى مردم بازگو نمى کردند ؛ بلکه اطرافیان و خواص آنان – از روى شواهد و قراینى و یا در زمان هاى بعد – متوجّه دیدار آن عالم با امام مى شدند. لذا علما، تحت عنوان مدعى مشاهده، قرار نمى گیرند و این توقیع، با داستان ملاقات برخى از بزرگان منافات ندارد.
بدیهى است پذیرفتن امکان دیدار امام عصر(عج)، بدین معنا نیست که هر کس مدعى دیدار شد، مى توان او را تصدیق کرد. بى تردید، تصدیق مطلق، مانند تکذیب مطلق ناروا است. مدعیان دروغ گو و شیّاد بسیارند و ساده اندیشى در این باب، بسیار خطرناک است! نمونه هاى فراوانى از این موارد، در عصرحاضر دیده و شنیده شده که در اینجا مجالى براى ذکر آنها نیست و تنها یک نمونه کافى است که مشخص شود، خطر تا چه اندازه جدّى است و شیادان در این باره تا کجا پیش مى روند. یکى از مدعیان ارتباط با امام عصر(عج) در زمان حیات امام خمینى(ره) با یکى از مسئولان بلند پایه جمهورى اسلامى تماس گرفته، مى گوید: پیغامى از حضرت بقیه اللّه (عج) براى امام دارم که باید حضورى به ایشان عرض کنم. گویا آن مسئول بلند پایه باور کرده بود که مدّعى راست مى گوید. لذا جریان را به اطلاع امام خمینى(ره) مى رساند.
امام در پاسخ مى فرمایند: به او بگویید «من کور باطن هستم – اشاره به اینکه بى دلیل چیزى را نمى پذیرم – سه سؤال از وى بکنید و بگویید: اگر با ولى عصر(عج) ارتباط دارد، ابتدا پاسخ این سؤال ها را بیاورد، بعد پیغام آن حضرت را بگوید:
1. من یک چیزى را دوست دارم، آن چیست[40]؟
2. چیزى را گم کرده ام، کجا است[41]؟
3. ربط حادث به قدیم چگونه است؟
امّا مدّعى – یا مدعیان – به جاى پاسخ به پرسش هاى امام، نامه اى سراسر اهانت به ایشان مى نویسند که چرا از واسطه ولى عصر(عج) براى اثبات ادعایش دلیل و برهان مى خواهد! امام نامه را مى فرستند که در جلسه سران قوا خوانده شود تا…»
در این داستان چند نکته بسیار آموزنده وجود دارد:
1. هشدار به جوانان، وقتى که مدّعیان دروغین در صدد اغواى شخصى مانند حضرت امام(ره) باشند، فریب دادن جوانان ساده لوح براى آنان بسیار آسان است.
2. ادعاى ارتباط با امام عصر(عج) آسان است. هر کس مى تواند این ادعا را داشته باشد، مهم این است که مدّعى مى تواند ادعاى خود را با دلیل اثبات کند، یا نمى تواند؟ و بالاخره تصدیق و تکذیب مدّعى، باید متّکى بر دلیل و برهان باشد.
3. دلیلى مى تواند ارتباط مدّعى را اثبات کند که حاکى از ارتباط با عالم غیب باشد ؛ لذا امام(ره) سؤال هاى خود را به گونه اى طراحى کرد که پاسخ دادن به آنها ممکن نبود (مگر از طریق علم غیب و ارتباط با معصوم)[42]
با این حال براى خود امام راحل(ره) مواردى اتفاق افتاده بود که از آن احتمال مشاهده و دیدار برداشت مى شد ؛ ولى ایشان آنها را بروز نمى داد.
مرحوم حجه الاسلام سید محمد کوثرى نقل مى کند: یک روز من در منزل آیة اللّه فاضل لنکرانى بودم و یکى از فضلاى مشهد نیز آنجا بود. وى به نقل از یکى از دوستانشان گفت: در نجف اشرف در خدمت امام بودیم ؛ صحبت از ایران به میان آمد. من گفتم: این چه فرمایش هایى است که در مورد بیرون کردن شاه از ایران مى فرمایید؟ یک مستأجر را نمى شود از خانه بیرون کرد ؛ آن وقت شما مى خواهید شاه را از مملکت بیرون کنید؟ امام سکوت کرد ؛ من فکر کردم شاید عرض مرا نشنیده اند، سخنم را تکرار کردم!! امام برآشفت و فرمود: فلانى چه مى گویى؟ مگر حضرت بقیة اللّه (عج) به من (نستجیر باللّه ) خلاف مى فرماید؟! شاه باید برود و شاه از مملکت بیرون رفت. ایشان چنین پیوندى با حضرت بقیة اللّه (عج) داشت.[43]
یکى از علما نقل مى کند: «روز 22 بهمن که امام راحل دستور دادند که مردم در خیابان ها بریزند ؛ چون ما حکومت نظامى نداریم. این جریان را به مرحوم آیه اللّه طالقانى اطلاع دادند. در آنجا من در خدمت ایشان بودم. آیه اللّه طالقانى از منزلشان به امام در مدرسه علوى تلفن زد و مدت نیم تا یک ساعت با امام صحبت کرد. برادران بیرون از اتاق بودند، فقط مى دیدند که آیه اللّه طالقانى، مرتب به امام عرض مى کند: آقا! شما ایران نبودید، این نظام پلید است! به صغیر و کبیر ما رحم نمى کند ؛ شما حکمتان را پس بگیرید! برادران یک وقت متوجّه شدند که آقاى طالقانى گوشى را زمین گذاشت و به حالت تأثّر در گوشه اتاق نشست. بعد از لحظاتى خدمت ایشان رفتند و با این تصور که احیانا امام به ایشان تندى کرده است، گفتند: آقا! شما چرا دخالت مى کنید و از این قبیل حرف ها… و با اصرار از آیه اللّه طالقانى جریان را سؤال کردند ؛ ایشان گفت: هر چه به امام عرض کردم، حرف مرا رد کرد و وقتى دید من قانع نمى شوم، فرمود: آقاى طالقانى شاید این حکم از طرف امام زمان(عج) باشد. این را که از امام شنیدم، دست من لرزید و با امام خداحافظى کردم ؛ زیرا دیگر قادر نبودم سخنى بگویم»[44] با حضور به موقع مردم در خیابان ها و بى اعتنایى به حکومت نظامى، توطئه رژیم شکست خورد و انقلاب اسلامى به پیروزى رسید.
داستان هاى ملاقات کنندگان
پرسش 20 . اگر ممکن است چند نمونه از داستان ها و حکایات کسانى که به حضور امام زمان(عج) مشرف شده اند برایم بنویسید.
تشرف آیه اللّه العظمى سید ابوالحسن اصفهانى:
آیه اللّه العظمى سید ابوالحسن اصفهانى (1284 – 1365 قمرى) مرجع بزرگ شیعیان جهان دروس ابتدایى طلبگى را در روستاى «مدیسه» از توابع لنجان اصفهان نزد یکى از اهل علم آن دیار آغاز نمود.
پس از گذراندن دوره ابتدایى تصمیم گرفت به حوزه اصفهان – که در آن عصر یکى از حوزه هاى مهم شیعه به شمار مى رفت – مهاجرت نماید. براى این منظور با پدرش سید محمد به مشورت پرداخت. سید محمد لحظاتى چند غرق در اندیشه شد. آنگاه سر برداشت و در حالى که اندکى خشمگین به نظر مى رسید، به فرزندش گفت: «اگر به اصفهان بروى، من عهده دار هزینه زندگى تو نمى شوم»
سید از گفتار پدر شگفت زده شد و به فکر فرو رفت و به وعده هاى الهى در این که ضامن روزى بندگان است و سخنان ارزنده امامان بزرگوار در فضیلت علم و دانش اندیشید. این افکار به او قوت قلب داد و عزمش را براى رفتن به اصفهان جزم تر نمود. لذا سر از دامن تفکر برداشت و با حالتى حاکى از اطمینان نفس به پدر گرفت: «اشکالى ندارد، فقط شما اجازه رفتن به من بدهید، من خود عهده دار دیگر امور آن خواهم شد».
گویا اصرار سید ابوالحسن، بر خشم پدر افزود. لذا براى بار دوم گفت: «فرزندم ؛ طلبه مشو. گرسنگى دارد، محرومیت به دنبال خواهد داشت، بى خانه و کاشانه و آواره خواهى شد. از اینها گذشته با دورى خانواده و خویشاوندانت چه خواهى کرد؟!»
این حرف ها در گوش سید ابوالحسن فرو نمى رفت و او همچنان براى بار دوم از پدر خواست که به وى اجازه رفتن بدهد…
پس از پافشارى هاى زیادى که سید ابوالحسن از خود نشان داد، پدر با رفتنش موافقت نمود. درست در آن هنگام بود که برق شادى در چشمان سید درخشید. لبخند شادى بر لبانش نقش بست. دست پدر را بوسید و از او صمیمانه تشکر کرد. لحظه جدایى فرا رسید. سید ابوالحسن با دستى خالى بدون این که کوله بار و ره توشه اى به همراه داشته باشد، به سوى اصفهان حرکت کرد.
اما در همان ابتدا، لحظاتى چند خاطرش پریشان شد و افکارى وسوسه آمیز پى در پى بر او هجوم آورد: با تنهایى، غربت و فقر چه خواهى کرد؟…
ناگهان به یاد امام زمان(عج) افتاد و اشک در چشمانش حلقه زد و با امیدوارى و اطمینان نفس به راه افتاد…
سید ابوالحسن در اوایل نوجوانى و بلوغ در سن 14 سالگى وارد اصفهان شد و در مدرسه صدر حجره اى گرفت و به درس و بحث مشغول شد.
شبى از شب هاى زمستان وقتى پدرش براى دیدن فرزند خود به حجره او مى آید، با وضع ناهنجارى مواجه مى شود. حجره او را خالى از هرگونه وسایل ابتدایى براى زیستن مى بیند: نه فرش و گلیم و زیراندازى، و نه چراغى براى روشن کردن حجره.
با سخنانى سرزنش آمیز به سید ابوالحسن مى گوید: نگفتم طلبه نشو، گرسنگى دارد! محرومیت و فقر به دنبال دارد؟! او آن قدر در این زمینه سخن مى گوید که فرزند آزرده خاطر مى شود و در همان لحظه که سخت دگرگون شده بود، به طرف قبله مى ایستد و امام زمان(عج) را مورد خطاب قرار مى دهد و با چشمانى اشک بار و لحنى ملتمسانه مى گوید: «آقا عنایتى کنید تا نگویند شما آقا ندارید!»
لحظاتى چند نمى گذرد که فردى ناشناس درِ مدرسه صدر را به صدا در مى آورد. وقتى خادم مدرسه در را باز مى کند، فرد ناشناس از او سراغ سیدابوالحسن را مى گیرد و خادم سید ابوالحسن را به کنار درِ مدرسه فرا مى خواند.
سیدابوالحسن با سیدى خوش سیما روبرو مى شود که پس از دلجویى به او پنج قران مى دهد و مى گوید: «شمعى نیز در طاقچه حجره است، آن را بردار و روشن کن تا نگویند شما آقا ندارید»
شخص ناشناس با این سخن، سید ابوالحسن را تنها مى گذارد و مى رود. سید به حجره بر مى گردد و ماجرا را براى پدر تعریف مى کند. سید محمد نیز مانند پسر، دچار بهت و حیرت مى شود و اشک از چشمانش سرازیر مى گردد و در همان حال فرزند را در آغوش مى گیرد و بوسه هایى چند بر صورت گلگونش مى زند و با قلبى شاد به مدیسه باز مى گردد.[45]
عنایت آقا امام زمان(عج) (نماز اول وقت یادت نرود!):
… صداى اذان از رادیو ماشین به گوش رسید، جوانى که در کنارم نشسته بود بلند شد و به طرف راننده رفت و به او گفت: آقاى راننده! مى خواهم نماز بخوانم.
راننده با بى تفاوتى و بى خیالى گفت: برو بابا حالا کى نماز مى خواند! بعدش هم توجهى به این مطلب نکرد، ولى جوان با جدیت گفت:
به تو مى گویم نگهدار!
راننده فهمید که او بسیار جدى است، گفت: اینجا که جاى نماز خواندن نیست، وسط بیابان، بگذار به یک قهوه خانه یا شهرى برسیم، بعد نگه مى دارم.
خلاصه بحث بالا گرفت راننده چاره اى جز نگه داشتن نداشت. بالاخره ماشین را در کنار جاده نگه داشت، جوان پیاده شد و نمازش را با آرامش و طمأنینه خواند، من هم به تأسى از وى نماز خواندم. پس از نماز وقتى در کنار هم نشستیم و ماشین حرکت کرد از او پرسیدم: چه چیز باعث شده که نمازتان را اول وقت خواندید؟
گفت: من به امام زمانم، حضرت ولى عصر(عج) تعهد داده ام که نماز را اول وقت بخوانم.
تعجب من بیشتر شد، گفتم: چگونه و به خاطر چه چیز تعهد دادید؟
گفت: من قضیه و داستانى دارم که برایتان بازگو مى کنم، من در یکى از کشورهاى اروپایى براى ادامه تحصیلاتم درس مى خواندم، چند سالى بود که آنجا بودم، محل سکونتم در یک بخش کوچک بود و تا شهر که دانشگاه در آن قرار داشت فاصله زیادى بود که اکثر اوقات با ماشین این مسیر را طى مى کردم. ضمنا در این بخش، یک اتوبوس بیشتر نبود که مسافران را به شهر مى برد و برمى گشت. براى فارغ التحصیل شدنم باید آخرین امتحانم را مى دادم، پس از سال ها رنج و سختى و تحمل غربت، خلاصه روز موعود فرا رسید، درس هایم را خوب خوانده بودم، آماده بودم براى آخرین امتحان سوار ماشین اتوبوس شدم و پس از چند دقیقه، اتوبوس در حالى که پر از مسافر بود راه افتاد، من هم کتاب جلویم باز بود و مى خواندم، نیمى از راه آمده بودیم که یکباره اتوبوس خاموش شد، راننده پایین رفت و کاپوت ماشین را بالا زد، مقدارى موتور ماشین را نگاه کرد و دستکارى نمود، آمد استارت زد، ماشین روشن نشد، دوباره و چندین بار همین کار را کرد، اما فایده اى نداشت، (این وضعیت) طولانى شد و مسافران آمده بودند کنار جاده نشسته و بچه هاى شان بازى مى کردند و من هم دلم براى امتحان شور مى زد و ناراحت بودم، چیزى دیگر به موقع امتحان نمانده بود، وسیله نقلیه دیگرى هم از جاده عبور نمى کرد که با او بروم، نمى دانستم چه کنم، در اضطراب و نگرانى و ناامیدى به سر مى بردم، تا شهر هم راه زیادى بود که نمى شد پیاده بروم، پیوسته قدم مى زدم و به ماشین و جاده نگاه مى کردم که همه تلاش هاى چندساله ام از بین مى رود و خیلى نگران بودم.
یکباره جرقه اى در مغزم زد که ما وقتى در ایران بودیم در سختى ها متوسل به امام زمان(عج) مى شدیم و وقتى کارها به بن بست مى رسید از او کمک و یارى مى خواستیم، این بود که دلم شکست و اشکم جارى شد، با خود گفتم: یا بقیة اللّه ! اگر امروز کمکم کنى تا به مقصدم برسم، قول مى دهم و متعهد مى شوم که تا آخر عمر نمازم را همیشه سر وقت بخوانم.
پس از چند دقیقه آقایى از آن دورها آمد و رو کرد به راننده و گفت: چه شده؟ (با زبان خود آنها حرف مى زد). راننده گفت: نمى دانم هر کار مى کنم روشن نمى شود. مقدارى ماشین را دست کارى کرد و کاپوت را بست و گفت: برو استارت بزن!
چند استارت که زد ماشین روشن شد، همه خوشحال شدند و سوار ماشین گشتند و من امیدى در دلم زد و امیدوار شدم، همین که اتوبوس مى خواست راه بیفتد، دیدم همان آقا بالا آمد و مرا به اسم صدا زد و گفت: «تعهدى که به ما دادى یادت نرود، نماز اول وقت!» و بعد پیاده شد و رفت و من او را ندیدم. فهمیدم که حضرت بقیة اللّه امام عصر(عج) بوده، همین طور اشک مى ریختم که چقدر من در غفلت بودم. این بود سرگذشت نماز اول وقت من[46]
تشرف سید مهدى بحرالعلوم:
محدث نورى مى نویسد: «حدیث کرد مرا عالم فاضل صالح با ورع در دین میرزا حسین لاهیجى که مجاور روضه مقدسه امام على (علیه السلام) و از صالحان با تقوا و مورد وثوق و ثابت قدم نزد علما است این که نقل کرد براى من عالم صفى مولى زین العابدین سلماسى که سید جلیل بحرالعلوم روزى وارد حرم امیرالمؤمنین (علیه السلام) شد و ناگهان شروع به قرائت این ابیات نمود:
چه خوش است صوت قرآن زتو دلربا شنیدن
به رخت نظاره کردن سخن خدا شنیدن
از او سؤال کردند که براى چه این اشعار را خواندى؟ فرمود: چون وارد حرم مطهر شد حضرت حجت(عج) را مشاهده کردم که در بالاى سر نشسته و با صداى بلند مشغول قرائت قرآن است، چون صداى او را شنیدم این شعر را قرائت کردم…»[47]
پی نوشت ها:
[1]. بحارالانوار، ج 51، ص 260، ح 7 ؛ احتجاج طبرسى، ج 2، ص 297.
[2]. الغیبة النعمانى، ص 14.
[3]. تنزیه الانبیاء، ص 182 و 184.
[4]. کلمات المحققین، ص 63.
[5]. الطرائف، ص 185.
[6]. کافى، ج 1، ص 340 ؛ بحارالانوار، ح 52، ص 153.
[7]. بحارالانوار، ج 52، ص 158.
[8]. کمال الدین، ج 2، ص 29 ؛ بحارالانوار، ج 51، ص 224.
[9]. اثبات الهداة، ج 3، ص 490، ح 229.
[10]. على سعادت پرور، ظهور نور ترجمه الشموس المضیئه، ص 115.
[11]. محمد صدر، تاریخ غیبت کبرى، ص 121.
[12]. مستدرک الوسائل، ج 3، ص 519.
[13]. کفایة الاصول، ج 2، ص 291.
[14]. فرائد الاصول، ح 2، بحث اجماع.
[15]. بحارالانوار، ج 52، ص 23، ح 16.
[16]. کشف القناع، ص 230.
[17]. براى مطالعه این نقدها ر.ک: چشم به راه مهدى، ص 78 – 104.
[18]. ر.ک: محمد جواد خراسانى، مهدى منتظر، ص 95 و 96.
[19]. دعاى ندبه.
[20]. ر.ک: مکیال المکارم، ج 2، ص 246 ؛ وظایف منتظران، ص 29.
[21]. بحارالانوار، ج 102، ص 97.
[22]. مکیال المکارم، ج 2، ص 246 و 247.
[23]. بحارالانوار، ج 12، ص 111.
[24]. همان، ص 90.
[25]. دلائل الامامة، ص 297.
[26]. کشف المحجّه، ص 168.
[27]. قصص العلماء، ص 359 ؛ العبقرى الحسان، ج 2، ص 61 و… .
[28]. ر.ک: امام مهدى از ولادت تا ظهور، ص 440.
[29]. ر.ک: کتاب الغیبة، ص 259، 272، 271، 320 و… ؛ کمال الدین، ج 2 ؛ ارشاد مفید، ج 2 ؛ نجم الثاقب، به نقل از: موعود نامه، ص 694 و 695.
[30]. ابن عربى، فتوحات مکیه، ج 1، ص 185.
[31]. همان، ج 2، ص 49.
[32]. بحارالانوار، ج 53، ص 175 و 177.
[33]. بحارالانوار، ج 51، ص 260، ح 7 ؛ احتجاج طبرسى، ج 2، ص 297.
[34]. ر.ک: چشم به راه مهدى، ص 48.
[35]. نجم الثاقب، ص 484.
[36]. ر.ک: بحارالانوار، ج 53، ص 318 و 325.
[37]. امامت و مهدویت، ج 2، ص 475.
[38]. منتخب الاثر، ص 400.
[39]. ر.ک: امامت و مهدویت، ج 2، ص 475 ؛ آخرین امید جهان، ص 238.
[40]. عکسى منسوب به پیامبر اسلام (صلی الله علیه وآله) وسلم که در اتاق امامره است.
[41]. امام راحل دیوان شعرى داشتند که مفقود شده بود.
[42]. محمد رى شهرى، برکات سرزمین وحى، ص 84 و 85.
[43]. پا به پاى آفتاب، ج 5، ص 171.
[44]. برداشت هایى از سیره امام خمینى، ج 3، ص 158 ؛ میرمعمر، ص 27.
[45]. توجهات ولى عصرعج به علما و مراجع، ص 121، به نقل از سید ابوالحسن اصفهانى ؛ شکوه مرجعیت، محمد اصغرى نژاد، صص 19 – 22.
[46]. نماز و عبادت امام زمانعج، عباس عزیزى، ص 85.
[47]. جنة المأوى مطبوع با بحارالانوار، ج 53، ص 302 ؛ النجم الثاقب، ص 79.