طلسمات

خانه » همه » مذهبی » بخش چهارم : ولادت و امامت حضرت مهدى(عج)

بخش چهارم : ولادت و امامت حضرت مهدى(عج)


بخش چهارم : ولادت و امامت حضرت مهدى(عج)

۱۳۹۵/۰۴/۰۸


۱۱۵ بازدید

ولادت حضرت مهدى(عج)

پرسش ۸ . نحوه ولادت حضرت مهدى(عج) در روایات اسلامى چگونه است؟ با توجّه به اینکه از سال ۲۴۲ ه . ق جنگى بین رومیان و عباسیان اتفاق نیفتاده، چطور مادر امام زمان، نوه پادشاه روم هستند، در حالى که اصلاً جنگى اتفاق نیفتاده بود تا ایشان اسیر شوند!!


یک. نحوه ولادت

ولادت حضرت مهدى(عج)

پرسش 8 . نحوه ولادت حضرت مهدى(عج) در روایات اسلامى چگونه است؟ با توجّه به اینکه از سال 242 ه . ق جنگى بین رومیان و عباسیان اتفاق نیفتاده، چطور مادر امام زمان، نوه پادشاه روم هستند، در حالى که اصلاً جنگى اتفاق نیفتاده بود تا ایشان اسیر شوند!!


یک. نحوه ولادت

ولادت بزرگ مردى از تبار آخرین پیامبر خدا، یکى از نقطه هاى درخشان تاریخ و مهم ترین بحث درون دینى است. باید دانست که روایات مربوط به او، به صراحت مى گوید : امام مهدى(عج)، نهمین فرزند حسین بن على است. بدین معنا که حضرت سجاد، نخستین فرزند امام حسین (علیه السلام)  و امام باقر (علیه السلام) دومین فرزند و فرزندزاده آن حضرت است و… بر این اساس امام حسن عسکرى (علیه السلام) ، پدر گرامى حضرت مهدى(عج)، هشتمین فرزند امام حسین (علیه السلام)  و حضرت مهدى(عج)، نهمین فرزند از نسل سیدالشهدا (علیه السلام)  است. بر اساس ده ها روایت و شواهد تاریخى و گفتار مورّخان، نسب شناسان و محدّثان، حضرت مهدى(عج)، بدون شک در زمان پدر بزرگوارش امام حسن عسکرى (علیه السلام) ، تولّد یافته و دنیا را به نور وجود خویش روشن ساخته است. آن حضرت در شب جمعه نیمه شعبان سال 255 ه . ق در زمان حکومت معتمد عباسى، در سامرا متولّد شد و این مسئله را جز عده اى خاص نمى دانستند و براى نوع مردم پنهان بود تا مبادا مورد گزند دژخیمان عباسى و خصم بدنهاد قرار گیرد!! در روایات، به ولادت پنهانى آن حضرت اشاره شده بود : «یخفى على النّاس ولادتهُ و لا یحِلّ تسمیتهُ حتّى یُظهره الله عزّوجل»[1] ؛ «ولادتش بر مردم پوشیده مى ماند و بردن نامش تا روزى که خداوند فرمان ظهورش دهد، روا نیست»

خبر و نحوه ولادت امام زمان(عج):

موسى بن محمد بن قاسم بن حمزه فرزند امام موسى کاظم (علیه السلام)  مى گوید : «حکیمه دختر امام جواد (علیه السلام)  گفت : امام حسن عسکرى (علیه السلام)  کسى را به دنبال من فرستاد ؛ وقتى به خدمتش رسیدم، فرمود : عصر امشب افطار نزد ما بمان ؛ امشب شب نیمه شعبان است و خداوند امشب، حجّتش را ظاهر خواهد فرمود. او حجّت خدا در زمین است.

حکیمه گفت : عرض کردم : مادرش کیست؟

فرمود : نرجس ؛

گفتم : قربانت شوم، اثرى از حمل در او نمى بینم! فرمود : همان است که گفتم.

حکیمه گوید : به منزل مولا وارد شدم، سلام کردم و نشستم. نرجس جلو آمد تا کفش مرا از پایم در آورد، به من گفت : سرورم حالت چطور است؟ گفتم : به عکس، تو سرور من و سرور خاندانم هستى. نرجس حرف مرا رد کرد و گفت : این چه حرفى است عمه!؟ به او گفتم : دختر عزیزم! خداوند امشب به تو پسرى عطا خواهد کرد که آقا و سرور دنیا و آخرت است. نرجس با اظهار حیا و خجالت نشست.

حکیمه گفت : وقتى نماز عشا را خواندم، افطار کردم و به رختخواب رفتم ؛ خوابم برد. نیمه شب براى نماز برخاستم، نمازم تمام شد ؛ دیدم نرجس خوابیده و هیچ تغییرى در وضع او ایجاد نشده است. نشستم و به تعقیبات مشغول شدم ؛ باز دراز کشیدم و دوباره با نگرانى بیدار شدم، نرجس خوابیده بود که بلند شد و نماز خواند.

حکیمه گوید : دچار تردید شدم، ناگاه صداى امام حسن عسکرى (علیه السلام)  از همان محلّى که نشسته بود، بلند شد که : «اى عمه! شتاب مکن، نزدیک است». پس سوره «سجده» و «یس» را خواندم ؛ در همین اثنا نرجس به نگرانى بیدار شد، به سوى او از جا پریدم و گفتم : «اسمُ الله علیک» و سپس گفتم : آیا چیزى احساس مى کنى؟ گفت : آرى عمه! گفتم : خیالت راحت و دلت آرام باشد، همان است که گفتم.

مرا رخوت و آرامش فرا گرفت و به نرجس حالت ولادت دست داد، با احساس وجود مولایم (مهدى (علیه السلام) ) به خود آمدم، پارچه را از رویش کنار زدم، دیدم اعضاى هفتگانه را بر زمین نهاده، سجده مى کند. او را در بغل گرفته، به خود چسباندم. پاک و پاکیزه بود. بلافاصله امام عسکرى (علیه السلام)  صدایم زد : «عمه! پسرم را بیاور». او را به نزدش بردم، امام دو دست خود را زیر بدن و پشت نوزاد نهاد و دو پاى او را روى سینه خویش گذاشت. زبانش را در دهان طفل فرو برد، دست خود را بر چشم و گوش و اعضاى فرزند کشید. سپس فرمود : «فرزندم! سخن بگو ؛ نوزاد گفت : «اشهد انّ لا اله الاّ اله وحده لا شریک له و اشهد انّ محمدا رسول اللّه ». آن گاه بر امیرمؤمنان و سایر امامان درود فرستاد و بعد از سلام بر پدرش، سکوت کرد. امام عسکرى (علیه السلام)  فرمود : طفل را نزد مادرش ببر تا به او سلام کند ؛ آن گاه نزد من برگردان. طفل را پیش مادرش بردم، سلام کرد ؛ او را برگرداندم و همان جا که پدرش نشسته بود، گذاشتم. سپس امام فرمود : عمّه روز هفتم باز نزد ما بیا.

حکیمه گوید : صبح شد، آمدم به امام عسکرى (علیه السلام)  سلام عرض کنم، پارچه را برداشتم و دنبال مولایم (مهدى) گشتم ؛ او را ندیدم. به امام (علیه السلام)  عرض کردم : فدایت شوم! مولایم چه شد؟ فرمود : عمه او را به همان کسى سپردیم که مادر موسى، فرزندش را به او سپرد.

روز هفتم که شد، به منزل امام شرفیاب شدم، سلام کردم و نشستم. فرمود : پسرم را بیاور. مولایم را که پارچه اى به دورش پیچیده شده بود، نزد او آوردم. مثل دفعه پیش، او را گرفت، زبان خود را در دهانش فرو برد ؛ مثل اینکه شیر و عسل به او مى خوراند ؛ سپس فرمود : پسرم سخن بگو : طفل گفت : «اشهد ان لا اله الاّ الله» و بر پیامبر، امیرمؤمنان و امامان (علیهم السلام) تا پدرش درود فرستاد و مدح نمود. و سپس آیه 5 و 6 سوره «قصص» را تلاوت کرد : «وَ نُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثِینَ. وَ نُمَکِّنَ لَهُمْ فِی الْأَرْضِ وَ نُرِیَ فِرْعَوْنَ وَ هامانَ وَ جُنُودَهُما مِنْهُمْ ما کانُوا یَحْذَرُونَ»[2]
در نهایت امام عسکرى (علیه السلام)  به عمه اش حکیمه خاتون فرمود :

«عمه جان! هنگامى که من از دنیا رفتم و شیعیانم دچار اختلاف شدند، به افراد مورد اعتماد از آنها، داستان ولادت [مهدى] را بازگوى ؛ لیکن باید این داستان پیش تو و آنها پوشیده و مخفى بماند که خداوند ولّى خودش را از دیدگان مردم غایب خواهد کرد و از بندگان مکتوم نگه خواهد داشت. کسى او را نخواهد دید تا روزى که جبرئیل رکاب اسبش را براى او بگیرد تا خداوند کارى را که شدنى است، انجام دهد…»[3]
دو. داستان مادر حضرت مهدى(عج)

حکایت نرجس خاتون و ازدواج او با امام حسن عسکرى (علیه السلام) ، یکى از شگفتى هاى تاریخ و معجزه هاى خاندان وحى است که در منابع مختلفى آمده است.[4] نرجس، نام هاى دیگرى نیز چون سوسن، صیقل و ملیکه داشت. او دختر «یوشعا» پسر قیصر روم و از نوادگان «شمعون» یکى از حواریون مسیح (علیه السلام)  بود که به طریقى معجزه آسا از سوى خداوند براى همسرى امام یازدهم برگزیده شد. خلاصه داستان چنین است :

هنگامى که نرجس در روم بود، خواب هاى شگفت انگیزى دید. یک بار خواب پیامبر گرامى اسلام (صلی الله علیه و آله)  و حضرت عیسى (علیه السلام)  را دید که او را به عقد ازدواج حضرت حسن عسکرى (علیه السلام)  در آوردند. در خواب دیگرى، شگفتى هاى دیگرى دید و به دعوت حضرت فاطمه (علیهاالسلام)، مسلمان شد. وى اسلام خود را از خانواده و اطرافیان خویش پنهان مى داشت تا آن گاه که میان مسلمانان و رومیان جنگ در گرفت و قیصر خود به همراه لشکر، روانه جبهه هاى جنگ شد. نرجس در خواب فرمان یافت که به طور ناشناس، همراه کنیزان و خدمت کاران، به دنبال سپاهى برود که رهسپار مرز هستند. او چنین کرد و در مرز، برخى از طلایه داران سپاه اسلام، آنان را اسیر ساختند و بى آنکه بدانند او از خانواده قیصر است، او را همراه سایر اسیران به بغداد بردند.

این واقعه در اواخر دوران امامت حضرت هادى (علیه السلام)  روى داد. کارگزار آن حضرت، نامه اى را که امام هادى به زبان رومى نوشته بود، در بغداد به نرجس رساند و او را از برده فروشى خریدارى کرد و به سامرا نزد امام هادى (علیه السلام)  برد. آن حضرت، آنچه را نرجس در خواب هاى خود دیده بود، به او یادآورى کرد و بشارت داد که او همسر امام حسن عسکرى (علیه السلام)  و مادر فرزندى خواهد بود که بر سراسر جهان متولى مى شود و زمین را از عدل و داد آکنده مى سازد. آن گاه امام هادى (علیه السلام)  نرجس را به خواهر خود حکیمه – که از بانوان بزرگوار خاندان امامت بود – سپرد تا آداب اسلامى و احکام را به او بیاموزد و مدتى بعد نرجس به همسرى امام حسن عسکرى (علیه السلام)  درآمد.[5]
اینکه در سؤال آمده است «بعد از سال 242ه .ق جنگى بین رومیان و عباسیان روى نداده است»، صحیح نیست ؛ بلکه در سال 241 و پیش از آن و پس از آن، بین عباسیان و رومیان بارها جنگ و تبادل اسیر روى داده است.[6]
در کتاب تاریخ العرب و الروم آمده است : در سال 247 ه . ق جنگ هایى بین مسلمانان و رومیان در گرفت و غنایم بسیارى به چنگ مسلمانان افتاد. در سال 248 ه . ق نیز یکى از سرداران سپاه اسلام (بلکاجور)، با رومیان جنگید و طىّ آن بسیارى از اشراف روم اسیر شدند.[7]

پرسش 9 . با توجّه به اهمیت ولادت مهدى موعود و لزوم روى آوردن مردم به آن حضرت و اطلاع از تولّد او ؛ چرا این امر پنهانى صورت گرفت؟ اصولاً چه دلیلى به «مخفى بودن» ولادت مهدى(عج) در دست هست؟

ابتدا گفتنى است که پیشوایان معصوم ما، مخفى بودن ولادت مهدى، را پیش گویى کرده و در این رابطه مسلمانان را آگاه ساخته بودند.

امام باقر (علیه السلام) مى فرماید : «اُنظُروا من تخفَى عَلَى النّاس ولادَته فهو صاحِبُکم»[8] ؛ «بنگرید آن کس که ولادتش بر مردم پنهان است ؛ همو صاحب شما است»

و نیز فرمود : «همانا قائم آن کسى است که تولدش از مردم مخفى است»[9]
پیش تر امام سجّاد (علیه السلام)  فرموده بود : «ولادت امام قائم، بر مردم مخفى است ؛ به طورى که مى گویند : متولّد نشده است. بنابراین در حالى ظهور مى کند که در گرو بیعت هیچ کس نیست»[10]
امام رضا (علیه السلام)  نیز مى فرماید : «… حتّى یبعث اللّه لهذا الامرِ غَلاما منّا خفى المولود»[11] ؛ «… تا اینکه خداوند جوانى از ما را برانگیزد که داراى ولادت پنهانى است…»

و ده ها روایت دیگر که بر حتمى بودن «خفاى ولادت مهدى» و ضرورت آن دلالت دارند.

در این رابطه توجه به چند نکته بایسته است :

یک. مصون ماندن از خطر مرگ

خلفاى بنى عباس از طریق روایاتى که از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله)  و ائمه طاهرین (علیهم السلام) نقل شده بود، مى دانستند که دوازدهمین امام، همان مهدى(عج) است که زمین را پر از عدل و داد مى کند و دژهاى گمراهى و فساد را در هم مى کوبد و دولت جبّاران را سرنگون مى سازد و طاغوتیان را به قتل مى رساند و خود امیر مشرق و مغرب جهان مى شود.

آنان چون این مسئله را مى دانستند، در صدد بودند تا نور الهى را خاموش کنند و آن امام همام را به قتل رسانند. از این رو جاسوسان و مراقبانى چند گماشتند و حتّى قابله هایى را مأمور کردند تا درون خانه امام حسن عسکرى (علیه السلام) را زیر نظر بگیرند ؛ لیکن خداوند، در هر حال، نور هدایت را پاینده خواهد داشت. این بود که خداوند به اراده خویش، دوران باردارى مادر او را پنهان ساخت.

شیخ مفید(ره) در این رابطه مى نویسد : «به دلیل مشکلات آن دوران و جست وجوى شدید سلطان وقت و کوشش بى امان براى یافتن آخرین حجّت خدا، ولادت آن حضرت بر همگان، مخفى ماند»[12]
تلاش بى وقفه بنى عباس براى یافتن فرزندى از امام یازدهم، در بیشتر منابع تاریخى گزارش شده است. مورّخان گفته اند : معتمد عباسى، به قابله ها دستور داده بود تا وقت و بى وقت، سرزده، وارد خانه سادات شوند ؛ به ویژه خانه امام حسن عسکرى (علیه السلام)  و در درون خانه بگردند و تفتیش کنند و از حال همسر او با خبر گردند و گزارش دهند. اما آنان از هیچ چیز آگاه نگشتند. احمد بن عبیداللّه  بن خاقان – که کار خراج قم را بر عهده داشته – درباره موضوع کاوش، به امام حسن عسکرى (علیه السلام)  چنین گزارش کرده است : «وقتى خبر بیمارى امام عسکرى (علیه السلام) شایع شد، خلیفه به دنبال پدرم فرستاد. او به دارالخلافه رفت و همراه پنج تن از کارمندان نزدیک خلیفه – که از معتمدان بودند – بازگشت. پدرم به آنان دستور داد تا خانه امام را در کنترل خود گرفته و لحظه به لحظه از احوال و اخبار وى اطلاع داشته باشند ؛ آن گاه برخى از طبیبان را فرا خواند، و دستور داد شبانه روز بر بالین امام حضور داشته باشند. پس از دو یا سه روز به او اطلاع دادند که امام ضعیف تر شده است و او دستور داد، طبیبان بر مراقبت هاى خود بیفزایند ؛ آن گاه پیش قاضى القضات رفت و از او خواست ده نفر از معتمدانِ خود را – که از نظر دین و ورع، کاملاً به آنان اطمینان دارد – به منزل امام عسکرى بفرستد که شبانه روز در آنجا باشند. این وضع ادامه داشت تا آنکه امام وفات کرد. پس از این حادثه، خانه امام عسکرى (علیه السلام) ، به دستور خلیفه بررسى دقیق شد و همه چیز مهر و موم گردید و پس از آن، تلاش هاى پى گیرانه اى براى یافتن فرزندى از آن حضرت آغاز شد. حتّى کنیزان امام نیز تحت نظر قرار گرفتند تا معلوم شود کدام یک از آنها باردار است. یکى از آنان را – که احتمال حمل درباره اش مى رفت – در حجره اى تحت مراقبت قرار دادند تا وقتى که باردار نبودن وى مسلّم شد. آن گاه میراث امام را میان مادر و برادرش جعفر تقسیم کردند…»[13]
به طور مسلّم، چنین حساسیت شدیدى از طرف دستگاه خلافت، بدان سبب بود تا گذشته از کنترل امام یازدهم، در صورت عدم دسترسى به او (و یا فرزندش مهدى) ؛ دست کم بتوانند اعلام کنند که امام حسن عسکرى (علیه السلام)  فرزندى نداشته است.

دو. اقدامات امام حسن عسکرى (علیه السلام) 

امام حسن عسکرى (علیه السلام) ، خود از پیش گویى ها آگاه بود و اهمیّت و عظمت آن مولود را به درستى مى دانست و از حسّاسیت دشمنان درباره تولد این نوزاد، غافل نبود. اوضاع سیاسى و شرایط اجتماعى را نیز کاملاً مى شناخت ؛ از این رو به گونه اى مقدمات و پیش زمینه هاى ولادت فرزندش را فراهم ساخت که نه تنها دشمنان ؛ بلکه بسیارى از دوستان هم از این امر آگاه نشدند.

امام حسن عسکرى (علیه السلام)  خود درباره فلسفه «خفاى ولادت فرزندش» مهدى(عج) چنین مى فرماید : «بنى امیه و بنى عباس» به دو علت بر روى ما شمشیر کشیدند :

نخست اینکه مى دانستند در خلافت، هیچ حقّى ندارند و مى ترسیدند که ما ادعاى خلافت کنیم و خلافت به محل اصلى خودش برگردد.

دوم اینکه، از اخبار متواتر دریافته بودند که نابودى سلطنت ستمکاران و زورگویان، به دست قائم ما صورت مى گیرد و شکى هم نداشتند که خودشان از ستمگران و زورگویان هستند!! بنابراین به امید اینکه از تولّد قائم(عج) جلوگیرى کنند، یا بتوانند او را بکشند ؛ در کشتار اهل بیت رسول خدا و از بین بردن نسل آن حضرت تلاش بسیار کردند ؛ اما خداوند نخواست سرّ امر بر آنها آشکار شود ؛ بلکه اراده فرمود که بر خلاف میل کافران، نور خود را تمام کند و خیر بشریت را محقّق سازد»[14]
بنابراین تدبیر، کیاست، حزم و دوراندیشى امام عسکرى (علیه السلام) ایجاب مى کرد تا آن حضرت به گونه اى این مأموریت را به انجام رساند که دشمنان، در هدف هاى شوم خود، ناکام بمانند و چنین هم شد!

سه. شباهت به ولادت ابراهیم و موسى (علیه السلام) 

ولادت پنهانى حضرت مهدى(عج) و حفظ جان او و… مانند ولادت حضرت ابراهیم و موسى (علیه السلام)  است. در واقع خداوند درباره آن حضرت، همان کار را کرد که درباره موسى کرد ؛ چنان که دشمنان مهدى نیز همان روش فرعون و سیاست فرعونى را دنبال کردند. فرعون دانست که زوال سلطنتِ او به دست مردى از بنى اسرائیل خواهد بود. این بود که بازرسانى گماشت تا زنان حامله بنى اسرائیل را زیر نظر گیرند و کودکانى را که متولّد مى شوند، تحت مراقبت شدید قرار دهند و اگر پسر بود، او را بکشند. بدین گونه، کودکان بسیارى را کشتند تا موسى پدید نیاید… و با این همه، خداى متعال، پیامبر خود موسى را حفظ کرد و ولادت او را مخفى داشت و سپس به مادر موسى امر فرمود تا او را در صندوقى گذارد و به رود نیل بسپارد…[15]
در روایتى نقل شده است : «فى القائم سنّة من موسى بن عمران ؛ فقلت : و ما سنّةُ موسى بن عمران؟ قال : خفاءُ مولده»[16] ؛ «[امام صادق (علیه السلام)  فرمود :] در قائم سنّتى از موسى بن عمران است. [راوى گوید :] پرسیدم : سنّت موسى بن عمران چه بود؟ فرمود : مخفى بودن ولادت او…»

امام سجّاد (علیه السلام)  نیز پنهانى بودن ولادت حضرت مهدى(عج) را شبیه ولادت حضرت ابراهیم (علیه السلام)  دانسته است : «فى القائمِ منّا سُنَنٌ من سنن الانبیاء… و سنّةُ من ابراهیم… امّا من ابراهیم فخفاء الولادةِ و اِعتزالُ النّاس»[17] ؛ «در قائم ما ؛ سنت هایى از پیامبران هست… اما سنت او از ابراهیم (علیه السلام) ، پنهانى بودن ولادت و کناره گیرى از مردم است…»

چهار. نبود بیعت کسى بر گردن او

یکى دیگر از فضایل «خفاى ولادت مهدى(عج)»، این است که آن حضرت زیر بار بیعت کسى نرفت و سلطه هیچ حاکم و پادشاهى را نپذیرفت.

امام صادق (علیه السلام)  فرموده است : «صاحبُ هذا الامر، تَعمىَ وِلادَتُه عَلَى هَذا الخَلقِ لئلاّ یکونَ لاحدٍ فى عنقه بیعة اذا خَرَج»[18] ؛ «ولادت صاحب الامر بر این خلق پوشیده است ؛ به جهت اینکه هنگام ظهور، بیعت کسى بر گردنش نباشد».

بنابراین اگر حضرت صاحب در بین مردم حضور داشت و همگان از ولادت او آگاه مى شدند ؛ ناچار باید در برخورد با مردم و ستمکاران – به اقتضاى مصلحت اسلام و مسلمین – به نبرد با طاغوت بر مى خاست و یا به جهت تقیه، به سکوت و صلح مى گذراند!! در هر یک از این دو صورت – همان طور که پدران بزرگوارش به شهادت رسیدند – ایشان نیز کشته مى شد (چنان که در اخبار به این مسئله اشاره شده است) و سرانجام زمین از حجت خدا خالى شده، اهلش را در خود فرو مى برد و مقصود نهایى از وجود حجّت خدا در زمین برآورده نمى شد[19]!!

امامت در کودکى

پرسش 10 . بر فرض اینکه امام حسن عسکرى (علیه السلام)  فرزندى داشته ؛ آیا مى توان باور کرد کودکى پنج ساله، به مقام ولایت و امامت منصوب گردد و به مأموریت حفظ و تحمل احکام الهى، انتخاب شود و در آن سن کم، از حیث علم و عمل، پیشواى مردم و حجت الهى باشد؟


در پاسخ به این پرسش مهم و اساسى، توجّه چند نکته بایسته است :

یک. پیشینه نبوّت و امامت در کودکى

از نظر قرآن، نبوت و ولایت در کودکى، نه تنها، امرى ناشدنى نیست ؛ بلکه به صراحت از نبوّت حضرت عیسى (علیه السلام)  و اعطاى حکمت به حضرت یحیى خبر داده است. حتّى این مسئله در جامعه شیعى، امرى عجیب و ناگهانى نبود ؛ بلکه قبل از امام مهدى(عج) نیز امام جواد و امام هادى (علیه السلام)  به امامت رسیده بودند.

در این رابطه چند آیه و روایت نقل مى شود :

الف. خداوند خطاب به پیامبرش یحیى (علیه السلام)  مى فرماید : «یا یَحْیى خُذِ الْکِتابَ بِقُوَّةٍ وَ آتَیْناهُ الْحُکْمَ صَبِیًّا»[20] ؛ «اى یحیى! تو کتاب [الهى ]را به قوت بگیر و [ما] در همان سن کودکى به او حکم نبوت دادیم»

فخر رازى مى گوید : «مراد از حکم در آیه شریفه، همان نبوّت است ؛ زیرا خداوند متعال عقل او را در کودکى محکم کرد و به او وحى فرستاد. چرا که خداوند متعال حضرت یحیى و عیسى (علیه السلام)  را در کودکى به پیامبرى برگزید! برخلاف حضرت موسى (علیه السلام)  و حضرت محمد (صلی الله علیه و آله)  که آنان را در بزرگ سالى به رسالت مبعوث کرد»[21]
ب. قرآن در زبان حضرت عیسى (علیه السلام)  – که در کودکى زبان به سخن گشود و جواب منکران را داد – چنین مى فرماید : «قالَ إِنِّی عَبْدُ اللّهِ آتانِیَ الْکِتابَ وَ جَعَلَنِی نَبِیًّا»[22] ؛ «[کودک ]گفت : من بنده خداوند هستم ؛ [او] به من کتاب داده و مرا پیامبر قرار داده است».

ج. امام على النقى (علیه السلام) ، شش سال و پنج ماه از سنّ شریفش گذشته بود که پدرش از دنیا رحلت فرمود و امامت به او منتقل شد.[23]
د. عبداللّه  بن جعفر مى گوید : من و صفوان بن یحیى به خدمت امام رضا (علیه السلام)  رسیدیم. ابوجعفر (علیه السلام)  – که سه سال از عمرش مى گذشت – ایستاده بود. عرض کردیم : خدا ما را فداى شما کند! اگر – پناه به خدا – اتفاقى بیفتد، چه کسى بعد از شما [امام] خواهد بود؟! آن حضرت به امام جواد، اشاره کرد و فرمود : این فرزندم. عرض کردیم : او با این سن و سال؟! فرمود : آرى، او با همین سن و سال. خداوند تبارک و تعالى با [وجود] عیساى دو ساله احتجاج کرد [و او را به نبوّت برگزید]»[24]
ه. شیخ مفید مى نویسد : «جمهور شیعه با مخالفان آنها، بر این امر اتفاق دارند که رسول خدا (صلی الله علیه و آله) ، حضرت على (علیه السلام)  را دعوت به وزارت، خلافت و وصایت کرد ؛ در حالى که سن او کم بود ؛ ولى از دیگر کودکان دعوت نکرد»[25]
وى همچنین مى نویسد : «پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله)  همراه با حسن و حسین – در حالى که آن دو طفلى بیش نبودند – با نصارا مباهله کرد و قبل از این واقعه، سابقه نداشت که پیامبر به همراهى اطفال مباهله کرده باشد…»[26]
دو. لزوم شایستگى براى امامت

امامت و ولایت، مقام و منصبى است که به لیاقت و شایستگى افراد بستگى دارد ؛ نه سن و سال آنان. ولایت و امامت، مقام بزرگى است که واجد آن مقام، طورى احکام خدایى و علوم نبوّت را تحمّل و ضبط مى کند که خطا، نسیان و عصیان در ساحت وجود مقدّسش راه ندارد و همواره با عوالم غیبى مرتبط بوده، از افاضات و اشراقات الهى، بهره مند مى گردد. به واسطه علم و عمل، پیشوا امام انسانیّت و نمونه و مظهر دین و حجّت خداوندى است. معلوم است که هر کس قابلیت و استعداد احراز این مقام شامخ را ندارد ؛ بلکه باید از حیث روحى، در مرتبه اعلاى انسانیّت قرار گرفته، لیاقت ارتباط با عوالم غیبى و دریافت علوم و ضبط آنها را داشته باشد. از حیث ترکیبات جسمانى و قواى دماغى نیز در کمال اعتدال باشد تا بتواند حقایق عالم هستى و افاضات غیبى را بدون خطا و اشتباه، به عالم الفاظ و معانى تنزّل دهد و به مردم ابلاغ کند.

پس پیغمبر و امام، از حیث آفرینش ممتازند و به واسطه همین استعداد و امتیاز ذاتى است که خداى متعال، آنان را به مقام شامخ نبوّت یا امامت انتخاب مى کند. این امتیاز، از همان اوان کودکى، در آنان موجود است تا هر زمان که صلاح بود و شرایط موجود شد و مانعى در کار نبود، آن افراد برجسته، رسما به مقام و منصب نبوّت و امامت، منصوب و مأمور حفظ و تحمّل احکام شوند. این انتخاب و نصب ظاهرى ؛ همان طور که مى تواند بعد از بلوغ یا در بزرگسالى انجام گیرد، ممکن است در ایام کودکى نیز تحقّق پذیرد.[27]
بر این اساس امامت و ولایت (و نبوّت)، به سن و سال نیست ؛ بلکه به علم، دانایى، ورع، تقوا و سایر فضایل انسانى و اخلاقى است. حتّى دستگاه خلافت نیز به این حقیقت پى برده بود که : «امامت زود هنگام»، پدیده اى اصیل و الهى است ؛ نه ساختگى و بى پشتوانه و عارى از واقعیت.

سه. امامت، منصبى الهى

مسئله امامت و ولایت، امرى شخصى، وراثتى و انتخابى نبوده و در حیطه اختیارات هیچ کس قرار ندارد ؛ بلکه این امر از جانب خدا و بر اساس خواست، اراده و نصب او است.

در واقع امامت براى ائمه اهل بیت (علیه السلام) ، مرکزیت قدرت و نفوذ حکومت – بسان خلفاى اموى و عباسى و فاطمى – نیست تا از پدر به پسر منتقل شود ؛ بلکه بر اساس انتخاب و فرمان الهى است ؛ از این رو امام که فردى برگزیده از سوى خداى متعال است، در تمام زمینه ها، سرآمد و داراى علم و قدرت الهى است. پس اعطاى آن به بزرگسال یا کودک، در دست خدا و به خواست و اراده او است و او بهتر از همه مى داند که امامت و ولایت را در کجا قرار دهد و چه کسى را به این مقام نصب کند «اللّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسالَتَهُ»[28]
پس امامت حضرت مهدى(عج) نیز خارج از این مدار نبوده و بر اساس تدابیر و سنت هاى الهى صورت گرفته است. خداوند متعال – پس از آنکه حضرت ابراهیم (علیه السلام)  را به امامت برگزید – به او فرمود : «وَ إِذِ ابْتَلى إِبْراهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّی جاعِلُکَ لِلنّاسِ إِماماً قالَ وَ مِنْ ذُرِّیَّتِى قالَ لا یَنالُ عَهْدِی الظّالِمِینَ»[29] ؛ «[به یاد آر] هنگامى که خداوند، ابراهیم را به امورى چند امتحان کرد و او همه را به جاى آورد. خداوند، به او فرمود : من تو را به پیشوایى خلق برگزیدم. ابراهیم پرسید : [آیا ]این پیشوایى را به فرزندانم نیز عطا خواهى کرد؟ خداوند فرمود : عهد من [هرگز] به ستمکاران نمى رسد»

در منابع تاریخى آمده است : بنى عامر خدمت رسول خدا (صلی الله علیه و آله)  رسیدند ؛ حضرت آنان را به سوى خدا دعوت نمود و نبوّت خود را بر آنها عرضه کرد. در این هنگام شخصى از آنان به پیامبر (صلی الله علیه و آله)  گفت : اگر ما با تو بر اسلام بیعت کردیم و خداوند تو را بر مخالفان غلبه داد ؛ آیا در خلافت بعد از تو سهمى داریم؟! آن حضرت فرمود : امر خلافت به دست خداوند است ؛ هر کجا که بخواهد قرار مى دهد.[30]
چهار. شهادت امامان و ضرورت نصب امام بعدى

یکى از نکات قابل توجّه درباره زندگى اهل بیت (علیه السلام) ، فشارها، ظلم ها و سختگیرى هاى حاکمان جور علیه امامان (علیهم السلام) است ؛ به طورى که همه امامان شیعه، به دست ظالمان مقتول یا مسموم مى شدند و خطر جانى همیشه ایشان را تهدید مى کرد. چه بسا مى شد که امامى به شهادت مى رسید، در حالى که فرزند او در سنین کودکى قرار داشت و به ضرورت، همان کودک به مقام امامت مى رسید.

در فرهنگ اسلام، زمین نباید خالى از حجّت بماند و حتما شخصى به عنوان واسطه فیض الهى و امام امت تعیین گردد ؛ پس شخص بعدى – هر چند در دوران کودکى قرار داشت – به مقام امامت مى رسید و خلیفه و حجت الهى بر روى زمین مى گردید. در روایات آمده است : «لو بقیت الارضُ بغیر امام لساخت»[31] ؛ «اگر زمین بدون امام باشد، [به یقین] در هم فرو مى ریزد»

بر این اساس وقتى امام مهدى(عج) پنج ساله بود، پدرش امام حسن عسکرى (علیه السلام)  به شهادت رسید و از آنجایى که زمین نباید خالى از حجّت مى ماند و مردم نیز باید امام و پیشوایى براى خود مى داشتند ؛ آن حضرت به امامت رسید و به عنوان آخرین وصّى و حجّت الهى، رهبرى آنان را در دست گرفت.

از طرف دیگر شاید این مسئله (رسیدن به امامت در سن کودکى) براى حفظ جان برخى از امامان، ضرورى بوده و دشمنان به تصوّر کودک بودن آنان، دست از ظلم و جنایت علیه ایشان بردارند. این مسئله در مورد امامان بعد از حضرت رضا (علیه السلام)  اتفاق افتاد و به رغم کینه و بغض شدید خلفا نسبت به امامان، نتوانستند بعد از شهادت امام قبلى، آسیبى به امام بعدى برسانند و البته شاید دشمنان قدرت امامت را باور نمى کردند و آنها را خطرى براى حکومت و سلطه خود نمى دانستند. اگرچه جست وجوى شدید آنان از حضرت مهدى(عج) نیز، بیشتر ناشى از شنیدن روایات فراوان در مورد آخرین حجت الهى و قیام و انقلاب او علیه ظالمان و ستمگران بوده است و آنان با باور به این پیش گویى ها، در صدد چاره جویى و نابودى مهدى موعود بودند!! بدین جهت آن حضرت در پنهانى مى زیست و دور از چشم این حاکمان جور، هدایت و رهبرى مردم را در دست داشت.

امتحان و آزمون مؤمنان:

شاید یکى از دلایل «امامت در کودکى»، آزمون مسلمانان و سنجش میزان اطاعت و حقّ پذیرى آنان بوده است. اگر کسى با ماهیت و ژرفاى امامت آشنا باشد و آن را مقامى از جانب خدا بداند ؛ چون و چرایى در سن امامان نخواهد داشت. اتفاقا این مسئله در مورد امامان بعد از حضرت رضا (علیه السلام)  – که همگى در سن کودکى یا جوانى به امامت رسیدند – مصداق داشت و شیعیان کمتر دچار اختلاف، تشتّت، چند دستگى و انکار شدند ؛ در حالى که قبل از حضرت رضا (علیه السلام) ، فرقه هاى مختلفى در میان شیعه پدید آمدند که هر یک به امامت شخصى خاص قائل بودند ؛ البته کم نبودند انسان هاى وارسته و مطیعى که در برابر فرمایش امام، سر تعظیم و قبول فرود مى آوردند و در برابر مشیّت الهى با کمال رضایت آن را مى پذیرفتند.

محمد بن حسن عمّار گوید :

«من دو سال نزد على بن جعفرمحمد (عموى امام رضا (علیه السلام) ) بودم و خبرى که او از برادرش موسى بن جعفر (علیه السلام)  شنیده بود، مى نوشتم. روزى در مدینه خدمتش نشسته بودم ؛ ابو جعفر محمد بن على الرضا (جواد)، در مسجد رسول خدا بر او وارد شد. على بن جعفر برخاست و بدون کفش و عبا به نزد او رفت و دستش را بوسید و احترامش کرد.

ابو جعفر به او فرمود : اى عمو! بنشین، خدایت رحمت کند. او گفت : آقاى من! چگونه من بنشینم و شما ایستاده باشید؟! چون على بن جعفر به مسند خود برگشت، اصحابش او را سرزنش کرده، گفتند : شما عموى پدر او هستید [چرا] با او این گونه رفتار مى کنید؟! او دست به ریش خود گرفت و گفت : خاموش باشید! اگر خداى عزّوجل این ریش سفید را سزاوار [امامت] ندانست و این کودک را شایسته و سزاوار دانست و به او چنان مقامى داد ؛ [آیا] من فضیلت او را انکار کنم؟! پناه به خدا از سخن شما! من بنده (و مطیع) او هستم»[32]

خصایص و ویژگى هاى حضرت مهدى(عج)

پرسش 11 . در روایات و منابع اسلامى، چه اوصاف و خصال ظاهرى براى امام زمان(عج) بیان شده و علت بیان این ویژگى ها چیست؟


براى بیان اهمیت بیان صفات ظاهرى امام عصر(عج) مى توان به موارد زیر اشاره کرد :

1. راهى روشن براى عموم مردم است تا امام زمان خود را بشناسند.

2. دلیلى واضح براى رسوا کردن مدّعیان دروغین مهدویت است.

3. برهانى آشکار بر اثبات مهدویت شخصى (و ردّ مهدویت نوعى) است.

4. مدرکى محکم بر اثبات مهدویت عینى و ردّ مهدویت معنوى (مهدى ساخته ذهنى در اثر فشارهاى جامعه) است.[33]
5. روشى مؤثر براى محسوس کردن وجود امام زمان(عج) و ایجاد تعلق خاطر و عشق و محبت سرشار به آن حضرت است ؛ چنان که امام حسن (علیه السلام)  به ابى هاله فرمود : «دوست دارم براى من، پیامبر را مقدارى توصیف کنى تا شاید تعلّق خاطرى بیابم»

اوصاف و ویژگى هاى ظاهرى و جسمانى امام زمان(عج) در روایات به شرح زیر بیان شده است :

1. چهره و سیماى مبارک

حضرت مهدى(عج) داراى صورتى زیبا و درخشنده است ؛

الف. «المهدى من ولدى وجهُهُ کالقمر الدُّرّى»[34] ؛ «پیامبر (صلی الله علیه و آله)  فرمود : مهدى از فرزندان من است، صورتش همچون ماه تابان است…»

ب. «… على خَدِّه الأیمن خالٌ»[35] ؛ «… بر گونه راستش خالى هست»

ج. «حَسَنُ الوجه… و نور وجههِ یَعلو سواد لحیته»[36] ؛ «مهدى صورتى نیکو دارد… درخشندگى چهره اش بر سیاهى محاسنش غلبه مى کند»

د. «وجهُهُ کالدّینار و اَسنانه کالمنشار…»[37] «چهره اش مانند دینار گرد و گلگون و دندان هایش مانند شانه، ظریف و منظم است»

ه. «المهدى طاووس اهل الجنّة علیه جلابیبُ النّور»[38] ؛ «مهدى، طاووس بهشت است که هاله اى از نور، او را احاطه کرده است».

و. «شابّ صبیحُ الوجه…»[39] ؛ «جوانى گشاده روى است»

ز. «شابٌ حسن الوجه»[40] «جوانى زیبا روى است»

ح. «وجهُه کالکوکبٌ درّىٌّ»[41] ؛ «چهره اش مانند ستاره درخشان است»

ط. «مسنون الخدّین»[42] ؛ «مهدى داراى گونه هاى کم گوشت است»

ى. «سهل الخدّین على خدّة الأیمن خالٌ کأنّه فتات مسک على رضراضة عنبر»[43] ؛ «گونه هایى نرم با خالى در گونه راست دارد که مانند دانه مشک بر روى عنبر است»

2. پیشانى و ابرو و چشم

حضرت مهدى(عج)، داراى پیشانى گشاده، صاف و روشن است. ابروى آن حضرت نیز باریک، کشیده و نزدیک به هم – اما ناپیوسته – است. چشم هایش سیاه و درشت و فرو رفته و پلک هاى او درخشنده است.

الف. «المهدى منّى، اجلى الجبهَة اَقنى الأنف…»[44] ؛ «مهدى از من است، پیشانى باز و نورانى و بینى کشیده و باریک دارد»

ب. «اَکحَلُ العَینَین… کثُّ اللحیة…»[45] ؛ «دیدگان مبارکش سرمه کشیده… محاسن مبارکش پر مو است…»

ج. «اَزَجُّ، اَبلَجُ، اَدعَج، اَعیُنُ، اَشَمُّ الأنف اَقنى اَجَلى»[46] ؛ «ابروهاى کشیده، صورتى نیکو، دیدگان مشکى، بینى باریک و نیکو خمیده، و پیشانى باز و درخشان دارد»

د. «مُشرِفُ الحاجبین، غائرُ العینین»[47] ؛ «او بلند ابرو است و چشمانى فرو رفته دارد»

3. قامت و رنگ بدن و صورت

امام على (علیه السلام) فرموده اند: «یخرجُ رَجُلٌ مِن وُلدى فى آخِرِ الزّمان ابیضُ اللون مُشرَبٌ بالحُمرَة مُبدَحُ البَطنِ عَریضُ، عَظیمُ مُشاشِ المنکبین، بِظَهرِه شامَّتانِ : شامَّةٌ على لَونِ جِلده و شامَّةٌ على شبهِ شامّة النبى»[48] ؛ «مردى از فرزندان من در آخر الزمان ظهور مى کند که صورتى نقره فام و چهره اى گلگون دارد. شکمش پهن، ران هایش پر گوشت و شانه هایش عریض است. در پشت او دو علامت هست که یکى به رنگ پوست و دیگرى شبیه مهر نبوّت است»

4. سر و مو

امام على (علیه السلام) فرموده اند: «حَسَنُ الوَجه، حَسَنُ الشِعر یَسیلُ شعرُه على مِنکَبَیه…»[49] ؛ «چهره اى زیبا و موهایى جاذب دارد که بر شانه هایش فرو ریخته است»

«بشعر قطط»[50] ؛ «مویش کمى مجعّد است»

5. در سیماى جوانان

امام رضا (علیه السلام)  فرموده است : «علامَتهُ اَن یکون شیخ السنّ شاب المنظر حتى اَنَّ الناظِرَ اِلَیه لَیَحسبه ابن اربعین سنة اَو دونَها و اِنّ مِن علاماتِهِ اَن لا یَهرِمَ بمرور الایام و اللیالى حتى یأتى اَجَلُه»[51] ؛ «نشانه مهدى آن است که در سن پیرى است ؛ ولى جوان به نظر مى آید. هر کسى او را ببیند، گمان مى کند که چهل سال یا کمتر دارد. یکى دیگر از نشانه هاى او این است که با گذشت زمان، تا هنگام رسیدن اجل، اثر پیرى در او مشاهده نمى شود».

6. اوصاف اخلاقى و درونى

1. امام حسین (علیه السلام)  مى فرماید : «تَعرِفون المهدى بالسَّکینةِ و الوقارِ و بمَعرِفَةِ الحَلالِ و الحَرامِ و بِحاجَةِ النّاسِ الیه و لا یحتاجُ الى احد»[52] ؛ «مهدى را با سکینه و وقار، شناخت حلال و حرام، نیاز همگان به او و بى نیازى او از همه خواهید شناخت».

2. در روایت دیگرى آمده است : «یکونُ اَولى بالنّاسِ من اَنفُسِهِم و اَشفَقَ علیهم من آبائِهم و اُمّهاتهم و یکونَ اَشَدّ الناس تَواضُعا للّهِ عَزَّ و جَلَّ و یکونُ اخَذَ النّاسِ بِما یَأمُرُ به و اَکَفَّ النّاس عَمّا یَنهى عنه»[53] ؛ «او براى مردم از خودشان اولى تر، از پدر و مادرشان مهربان تر و در برابر خدا، از همه متواضع تر است. آنچه به مردم فرمان مى دهد، خود بیش از دیگران به آن عمل مى کند و آنچه مردم را از آن نهى مى کند، خود بیش از همگان از آن پرهیز مى کند»

3. دلالته فى خصلتین : فى العلم و استجابَةِ الدَّعوةِ و کلِّ ما أخبَرَ بِهِ من الحوادثِ الّتى تَحدُثُ قبلَ کونِها فذلک بعَهد معهود الیه من رسول الله (صلی الله علیه و آله) توارَثَه عن آبائه عنه (علیه السلام) »[54] ؛ «مهدى، دو نشانه بارز دارد که با آنها شناخته مى شود : دانش بیکران و استجابت دعا. آنچه از رویدادها پیش از وقوع آنها سخن بگوید، به صورت پنهانى است که توسط پدران خود، از رسول خدا، به ارث برده است»

4. امام رضا (علیه السلام)  فرموده است : «… یکونُ اَعلَمُ النّاس و اَحکَمُ النّاس و اَتقى النّاس و اَسخَى النّاس و اَعبَدُ النّاس… و یکونُ مُحَدِّثا»[55] ؛ «… او داناترین مردم و حکیم ترین، پرهیزگارترین، بردبارترین، سخى ترین و عابدترین آنان است و فرشتگان با او سخن مى گویند»

پرسش 12 . حضرت مهدى(عج) داراى چه خصایص و ویژگى هایى است که او را متمایز و برترمى کند؟ آیا این خصوصیات، منحصر درآن حضرت است یا دیگر اولیا و پیامبران نیز در آنها با او مشترک هستند؟!

بر اساس منابع معتبر روایى و تاریخ، امام مهدى(عج) خصوصیات و خصالى برجسته و والایى دارد که در بعضى از آنها منحصر به فرد بى همتا است و یا جامع همه ویژگى ها و خصایص است که دیگر اولیا و انبیا دارنده بعضى از آنها بودند.

یک. دانشمندترین و حکیم ترین مردم

رسول خدا (صلی الله علیه و آله)  فرموده است : «انّ الله اختار من الایّام الجمعه و من اللیالى القدر و من الشهور رمضان و اختارنى نبیّا و اختار علیّا لى وصیّا و ولیّا و اختار من علىِّ الحسن و الحسین (علیه السلام)  حجّة الله على العالمین تاسعهم اَعلمهم و احکمهم»[56] ؛ «خداوند متعال از روزها، روز جمعه و از شب ها، شب قدر و از ماه ها، ماه رمضان را برگزید. مرا نیز پیامبر برگزید و على را براى من جانشین و ولىّ انتخاب کرد. از على نیز حسن و حسین را حجت براى جهانیان برگزید که نهمین فرزند حسین (قائم)، دانشمندترین و حکیم ترین آنان است»

دو. مورد عنایت مخصوص الهى

امام باقر (علیه السلام)  فرمود : «القائمُ منّا منصورٌ بالرعب مؤیّد بالنصر تطوى له الارض…»[57] ؛ «قائم ما با «رعب» یارى شده و به نصرت الهى تأیید مى شود. زمین براى او رام مى گردد و…»

امام باقر (علیه السلام)  نیز فرموده است : «هرگاه قائم آل محمد (صلی الله علیه و آله)  ظهور کند، خداوند او را با فرشتگان نشان دار (بالملائکة المسوّمین) و مقرّب یارى مى کند، جبرئیل، پیشاپیش او و میکائیل از طرف راست و اسرافیل از طرف چپ او حرکت مى کنند. بهت و رعب و وحشت به فاصله یک ماه راه – از جلو، عقب، چپ و راست او – حرکت مى کند (یعنى شعاع هیبت آن حضرت، تا مساحت یک ماه راه را زیر پوشش مى گیرد) و فرشتگان مقرّب خدا، خدمت گزاران او هستند. همراه او، شمشیرى بر کشیده و برهنه است. خداوند متعال، روم، دیلم، هند، کابل و خزَر را براى او فتح مى کند»[58]
سه. عصاره و شبیه پیامبران

امام زین العابدین (علیه السلام)  فرموده است : «فى القائم منّا سنن من الانبیاء : سُنةٌ من اَبینا آدم (علیه السلام)  و سُنةٌ من نوح سُنةٌ من ابراهیم و سُنّةٌ من موسى و سُنّةٌ من عیسى و سنّة من ایّوب و سُنّة من محمد (صلی الله علیه و آله)  ؛ فَأمّا من آدم، و نوح فَطولُ العُمر و اَمّا من ابراهیم، فخفاءُ الولادة و اعتزالُ النّاس و امّا من موسى فالخَوفُ و الغیبة و امّا من عیسى فاختَلافِ النّاسِ فیه و امّا من ایّوب فالفرجُ بعد البَلوى و امّا مِن محمّد فالخُروجُ بالسّیف»[59] ؛ «در قائم ما سنّت هایى از پیامبران وجود دارد : سنّتى از پدرمان آدم (علیه السلام) ، سنّتى از نوح، سنتى از ابراهیم، سنتى از موسى، سنّتى از عیسى، سنتى از ایوب و سنتى از حضرت محمد (صلی الله علیه و آله) . اما از آدم و نوح، «طول عمر» و اما از ابراهیم، «پنهانى ولادت و کناره گیرى از مردم» و اما از موسى «خوف و غیبت» و اما از عیسى «اختلاف مردم درباره او» و اما از ایوب «فرج پس از گرفتارى» و اما از محمد (صلی الله علیه و آله) «خروج با شمشیر» و…»

چهار. داراى عمرى طولانى

امام سجاد (علیه السلام)  درباره آن حضرت فرموده است : «فى القائم سنّةٌ من نوح و هو طول العُمر»[60] ؛ «در قائم سنتى از نوح است و آن طول عمر (او) است»

پنج. مورد احترام و محبوب امامان و اولیا

مهدى موعود، برگزیده ممتاز الهى و محبوب دل صالحان، اوصیا و انبیا – به خصوص امامان پیش از خود – و مورد احترام و توجه خاص آنان بوده است.

حضرت صادق (علیه السلام)  مى فرماید : «لو ادرکتُه لخدمتُه ایام حیاتى»[61] ؛ «اگر دوران او را درک مى کردم، همه زندگى ام را در خدمت به او مى گذراندم»

پیشواى هشتم وقتى نام عزیز او (قائم) را شنید، برخاست و بر روى پاى مبارکش ایستاد و سر نازنین را به سوى زمین خم کرد. پس کف دست راست خود را بر سر نهاد و فرمود : «اللهم عجّل فرجه و سهّل مخرجه»[62] ؛ «خداوندا بر فرجش شتاب کن و راه ظهور و قیامش را آسان گردان»

محدّث جزایرى نیز نقل کرده است که روزى در مجلس حضرت صادق (علیه السلام)  اسم مبارک آن جناب برده شد، پس حضرت براى تعظیم و احترام او برخاست.[63]
شش. مقتداى عیسى (علیه السلام) 

یکى از ویژگى هاى برجسته امام مهدى(عج) تبعیت و همراهى برخى از اولیا و برگزیدگان الهى – از جمله حضرت عیسى و خضر (علیهم السلام) – با او است. بعد از قیام جهانى آن حضرت، عیسى (علیه السلام)  نیز ظهور مى کند و در پشت سر امام (علیه السلام)  قرار مى گیرد. به رهبرى اش گردن مى نهد و حتى همراه با او نماز مى خواند…

رسول خدا (صلی الله علیه و آله)  فرموده است : «یجتمع المهدى و عیسى بن مریم، فیجى ء وقت الصلاة فیقولُ المهدى بعیسى تقدّم ؛ فیقول عیسى : انّک اولى بالصلاة ؛ فیصلّى عیسى وراءه مأموما»[64] «امام، با حضرت عیسى (علیه السلام)  دور هم مى آیند ؛ پس هنگام نماز فرار مى رسد. حضرت مهدى(عج) به عیسى (علیه السلام)  مى گوید : نه، شما براى امامت نماز، شایسته ترید. آن گاه عیسى (علیه السلام) ، به آن حضرت اقتدا کرده، نماز را پشت سر او مى خواند»

در روایت دیگرى نیز از پیامبر (صلی الله علیه و آله)  آمده است «بهشت مشتاق چهار نفر از خاندان من است که خدا آنان را دوست دارد و مرا به دوستى آنان فرمان داده است ؛ على، حسن، حسین و مهدى ؛ که حضرت عیسى پشت سر او نماز مى خواند»[65]
هفت. زیباترین موجود بهشت

بر اساس روایات معتبر، حضرت مهدى(عج)، هم در دنیا و هم در بهشت، از جمال و کمال بى نظیرى برخوردار است. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) درباره آن حضرت مى فرماید : «المهدى طاووس اهل الجنّة»[66] ؛ «مهدى طاووس اهل بهشت است»

این تعبیر جالب درباره هیچ پیامبر یا امامى وارد نشده است و اختصاص به حضرت ولى عصر(عج) دارد. این رمز، نهایت زیبایى و جمال آسمانى و فوق العاده او دارد ؛ به طورى که در میان بهشتیان، ممتاز و شاخص است و خلاصه اینکه زیباترین موجود بهشتى و دیدنى ترین تمام اهل بهشت است[67]
هشت. میراث دار پیامبران

بر اساس روایات، تمام معجزات و ودایع انبیا و اوصیا، همراه حضرت مهدى(عج) است ؛ یعنى، او وارث پیامبران و اوصیا است و خداوند معجزات انبیا را در اختیار ایشان نهاده است. وجود میراث پیامبران در نزد حضرت مهدى(عج)، بیانگر این است آن حضرت، جامع صفات و خصوصیات آنان بوده و دارنده وسایل و لوازم منحصر به فرد ایشان است ؛ براى نمونه :

الف. تابوت آدم (علیه السلام)  : حضرت مهدى آن را از دریاچه طبریه بیرون مى آورد ؛ به طورى که نه پوسیده و نه متغیّر گشته است. [68]
ب. عصاى موسى (علیه السلام)  : آن را از دریاچه طبریه – و در روایتى از غار انتاکیه – بیرون مى آورد و با آن چنان مى کند که موسى با فرعون کرد.

ج. حجر موسى (علیه السلام)  : سنگى است که آن را از مکّه به همراه خواهد داشت و تا کوفه، به هر جا که بزند، چشمه اى از آب ظاهر شود. اصحاب او بنوشند ؛ هر کس تشنه باشد، سیراب و هر که گرسنه باشد، سیر گردد.[69]
د. تورات و انجیل و سایر کتاب هاى آسمانى : … مهدى مردم را به تورات، انجیل و کتاب هاى آسمانى دعوت خواهد کرد. آنها را از غارى در انطاکیه بیرون آورده، بین اهل تورات به تورات و اهل انجیل به انجیل و اهل زبور به زبور حکم خواهد کرد.[70]
ه. پیراهن یوسف (علیه السلام)  : جبرئیل این پیراهن را هنگامى که حضرت ابراهیم را در آتش افکندند، بر تن او کرد. پس آن را بازوبند ساخت و به بازوى اسحاق بست و اسحاق به یعقوب و یعقوب به یوسف… سپس در دست حضرت مهدى خواهد بود.[71]
و. انگشتر سلیمان : حضرت مهدى، این انگشتر را همراه خود دارد. وقتى آن را در دست مى کند، جن و طیور بر دور او جمع مى شوند.[72]
ز. پیراهن رسول گرامى اسلام (صلی الله علیه و آله)  : یعقوب بن شعیب از امام صادق (علیه السلام)  روایت کرده است : «آیا پیراهن قائم را – که هنگام قیام مى پوشد – نشانت ندهم؟ عرض کردم : چرا ؛ پس آن حضرت جعبه اى را خواست و آن را گشود و آن پیراهن کرباسى را بیرون آورد. آن را باز کرد که ناگهان دیدم در آستین چپ آن، آثار خون مشاهده مى شود. سپس فرمود : «این پیراهن پیامبر اکرم است ؛ در روزى که دندان هاى پیشین آن حضرت، ضربه دید». آن پیراهن خونى را بوسیدم و بر صورت خویش نهادم. سپس امام صادق (علیه السلام)  آن را در هم پیچید و برداشت»[73]
علاوه بر این، آثار دیگرى از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله)  و حضرت على (علیه السلام)  را به همراه دارد ؛ چون بیرقى که جبرئیل در روز بدر آورد، عمامه سحاب، زره پیغمبر، انگشتر و عصاى آن حضرت، اسب، مصحف و ذوالفقار حضرت على (علیه السلام) ، عهدنامه اى از پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله)  و…

امام صادق (علیه السلام)  در تأیید میراث برى امام زمان(عج) از پیامبر اسلام مى فرماید : «تراث رسول خدا، به امام قائم مى رسد» ؛ یکى از یاران پرسید : تراث چیست؟ فرمود: «شمشیر، زره، عمّامه، لباس بُرد، شلاق، اسب، زین و آلات جنگى رسول خدا»[74]

پرسش 13 . چرا به امام زمان(عج)، قائم، اباصالح، بقیة اللّه ، صاحب الزمان، حجة اللّه ، مهدى و… گفته مى شود؟ چرا موقع شنیدن بعضى از این نام ها (مثلاً قائم)، بلند شده و دست خود را بر سرمان مى گذاریم؟!

اصولاً اشخاص والا مرتبه و مشهور، داراى اسامى، القاب و کنیه هاى مختلفى هستند که هر یک اشاره به بعدى از ابعاد شخصیتى و وجودى آنان دارد. در اینجا به تبیین و توضیح بعضى از این عناوین مى پردازیم.

الف. قائم

یکى از مهم ترین و مشهورترین القاب حضرت مهدى(عج) «قائم» (قیام کننده و به پا خیزنده) است. این عنوان رسا و گویا، در بعضى از روایات مربوط به آن حضرت آمده و اشاره به قیام، مبارزه و جهاد بزرگ او و آمادگى استقامت وى دارد. روایات متعددى راجع به این لقب وارد شده است ؛ از جمله :

امام صادق (علیه السلام) فرمود : «اذا توالت ثلاثة اسماء : محمد و على و الحسن، فالرابع القائم»[75] «هنگامى که سه اسم محمد و على و حسن دنبال هم آمدند، پس چهارمین آنان قائم است»

امام جواد (علیه السلام)  نیز مى فرماید : «اِنّ القائم منّا هو المهدى الّذى یجب ان ینتظر فى غیبته و یطاع فى ظهوره»[76] ؛ «به راستى که قائم از ما، مهدى است که در ایام غیبت، انتظار او و در دوران ظهور، اطاعت او واجب است»

از آن جهت که امام مهدى در برابر وضعیت اسفناک سیاسى، اجتماعى و اقتصادى به وجود آمده براى مردم قیام کرده، علیه ظالمان و مفسدان و زرمداران وارد عمل خواهد شد ؛ به آن حضرت قائم گفته مى شود. از طرفى در این مدت طولانى، آن حضرت آماده انقلاب جهانى و مبارزه مسلّحانه (قیام به شمشیر) بوده و همیشه در حال انتظار براى قیام به سر مى برد.

امام صادق (علیه السلام)  فرموده است :

«سمّى القائم لقیامه بالحق»[77] ؛ «قائم نامیده شده، به جهت اینکه قیام به حق خواهد کرد»

امام رضا (علیه السلام)  نیز فرموده است :

«تمام الامر بقائم آل محمد»[78] ؛ «تمام امر به دست قائم آل محمد (صلی الله علیه و آله)  است»

از امام جواد (علیه السلام)  نیز سؤال شد : چرا او را قائم مى نامند؟ امام فرمود :

«لأنّه یقوم بعد موتِ ذکرِه و ارتدادِ اکثرِ القائلین بأمامته»[79] ؛ «چون پس از آن قیام مى کند که از یادها رفته است و بیشتر معتقدان به امامتش برگشته اند»

اما اینکه موقع سلام به امام زمان(عج) و رسیدن به نام مبارک «قائم» مى ایستیم ؛ به جهت ابراز احترام و بزرگداشت نام و یاد آن حضرت و اظهار پیوند و انتظار ظهور او است ؛ یعنى، این کار در زمان امام صادق (علیه السلام)  در میان شیعیان معمول بوده ؛ حتى نقل شده است : در حضور امام رضا (علیه السلام)  کلمه قائم ذکر شد، آن حضرت برخاست و دست بر سر نهاد و فرمود : «اللهم عجّل فرجه و سهّل مخرجه»[80]
امام صادق (علیه السلام)  نیز فرموده است : «سزاوار است که وقت برده شدن نام قائم (براى احترام)، به پاخیزند و از خداوند تعجیل در فرجش را بخواهند»[81]
ب. مهدى

یکى از القاب مشهور امام زمان – که مسلمانان، منجى موعود را به این عنوان مى شناسند – «مهدى» است. مهدى به معناى هدایت یافته و هدایت گر است ؛ در واقع او تجلّى واقعى «هدایت و راهنمایى» انسان ها در مهم ترین برهه از تاریخ بشرى است. آن حضرت، همه انسان ها را به اوج کمال و تعالى رسانده و از غرقاب ضلالت و فساد نجات خواهد داد.

در روایتى آمده است : «انّما سمّى القائِمُ مَهدِیا لأنّه یهدى الى اَمر مضلول عنه…»[82] ؛ «… قائم را بدان جهت مهدى گویند که مردم را به امرى که گم کرده اند، هدایت مى کند»

امام صادق (علیه السلام)  نیز فرموده است : «لأنّه یهدى الى کُلِّ امر خَفى»[83] ؛ «به جهت اینکه به تمامى امور پنهان هدایت مى شود»

بر این اساس مهدى «من هداه الله» است ؛ کسى که خدا او را هدایت کرده است. مهدى همان راه مستقیم الهى و کمال معنویت و انسانیت است. او در اوج هدایت و راهیابى قرار دارد ؛ بنابراین مى تواند همگان را به قله رستگارى و ایمان رهنمون شود ؛ چنان که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله)  به حضرت على (علیه السلام)  فرمود : «لقب مهدى بر او گذاشته شده ؛ چون او مردم را به سوى خداوند هدایت مى کند»[84]
ج. اباصالح

در منابع و مصادر روایى، چنین کنیه اى براى امام زمان ذکر نشده است ؛ گویا آن را خود مردم، ابداع کرده و در گرفتارى ها و مشکلات خود با آن امام زمان را به کمک طلبیده اند. در بعضى از کتاب ها، اباصالح، به عنوان یکى از کنیه هاى حضرت مهدى(عج) ذکر شده است ؛ شاید به خاطر این روایت باشد که امام صادق (علیه السلام)  فرمود : «هرگاه همراه خود را در سفر گم کردى، بانگ برآور : «اى اباصالح» یا «اى صالح» ؛ خداوند رحمتش را بر تو فرود آورد ؛ راه را به ما نشان ده»[85]. باید به این حقیقت توجه کرد که در جهان هستى، همه عوامل دست اندر کار، در خدمت حضرت مهدى(عج) هستند و اگر انسان گرفتار – به خصوص در بیابان – از او یارى بطلبد ؛ به یقین خود آن حضرت یا کسانى که در خدمت او هستند، به کمکش شتافته و دستگیرى اش خواهند کرد. البته بر اساس بعضى از روایات، موکّل بیابان ها «صالح» نام دارد که مى تواند طبق دستور امام زمان عمل کند.[86]
در بعضى از نوشته ها دو وجه درباره «اباصالح» ذکر شده است :

1. در آیه 72 سوره انبیا (و کُلاًّ جَعَلنا صالحین)، عنوان صالح به «نبى» اطلاق شده و کنیه «اباصالح» یعنى، پدر نبى و این بیانگر مقام والاى حضرت مهدى(عج) است و چون آن حضرت از هر پیغمبرى، خصوصیتى دارد و ویژگى هاى انبیا در او جمع است ؛ لذا او را پدر انبیا مى گویند.

2. در آیه «الحقنا بالصالحین»، مراد از صالح حضرت یوسف است. کنیه اباصالح یعنى «پدر یوسف» و این نشانگر زیبایى و نیکى فوق العاده امام مهدى است، یعنى، پدر زیبایى ها[87]
علامه مجلسى(ره) پس از بیان داستان نجات یافتن شخصى به نام شیخ قاسم – که با عبارت «یا اباصالح» به ساحت امام زمان متوسل شده و نجات یافته بود – مى نویسد : «از علما و مؤمنان، کسانى را که با ما رفاقت و مصاحبت دارند، ایمان و تأکید دارند که نجات دادن درماندگان و گمشدگان در دشت و صحرا و نیز تحقّق این گونه معجزات و کرامات در عالم امکان در عصر حاضر، جز از خلیفة اللّه ، امام زمان(عج)، از شخص دیگرى ساخته نیست ؛ چرا که یکى از مقامات معنوى امام عصر(عج)، علم و آگاهى به احوال مردم و نجات دادن گرفتاران و گمشدگان است…

مسئله دیگر این است که از قدیم الایّام در میان عرب ها کنیه مبارک «اباصالح»، از کنیه هاى معروف ومشهور امام زمان بوده است. به همین دلیل، شاعران و خطیبان عرب، در میان سروده ها، اشعار و روضه هاى خود، آن حضرت را با این عنوان، یاد کرده و به کمک و یارى مى طلبند. گمان مى رود که ایشان، این اعتقاد را از حدیث «اربعمائه» (اصول چهارصدگانه) امیرمؤمنان (علیه السلام)  به دست آورده باشد.[88]
د. بقیة اللّه 

«بقیة اللّه » به معناى باقى ماندن چیزى یا کسى، از ناحیه خداوند براى مردم است. به تعبیر دیگر، هر موجود نافع که از طرف خداوند براى بشر باقى مانده و مایه خیر و سعادت او گردد، «بقیة اللّه » محسوب مى شود و از آنجا که مهدى موعود(عج)، آخرین پیشوا و بزرگ ترین رهبر انقلابى پس از قیام پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) است، یکى از روشن ترین مصادیق «بقیة اللّه » مى باشد و از همه به این لقب شایسته تر است.[89] به ویژه آن که امام مهدى(عج) تنها باقى مانده پس از پیامبران و امامان است ؛ از این رو در روایات متعددى به آن حضرت، لقب «بقیة اللّه » داده شده است.

از جمله در روایتى آمده است : «چون مهدى خروج کند، پشت به کعبه مى ایستد. با او 313 مرد جمع مى شود و نخستین چیزى که تکلم مى فرماید، این آیه است : «بقیة الله خیرلکم ان کنتم مؤمنین». پس مى گوید : «منم بقیة اللّه  و حجت و خلیفه او در میان شما». سپس هیچ کس بر او سلام نمى کند، مگر اینکه مى گوید : «السلام علیکم یا بقیة اللّه  فى ارضه»[90]
بقیة اللّه  ؛ یعنى کسى که در وجود او، همه مواریث انبیا و ائمه (علیهم السلام) هست. در واقع وجه اختصاصى حضرت ولى عصر(عج) به این است که «بقیة اللّه » مى باشد. مطابق روایتى که از خود ائمه (علیهم السلام) رسیده، در وجود مبارک امام زمان(عج) تمام مظاهر علم، قدرت و حکمت الهى یک جا جمع شده است. ظهور ایشان و غلبه بر سراسر جهان، بزرگ ترین مظهر قدرت الهى است که به دست هیچ یک از ائمه (علیهم السلام)واقع نشده است.

روایت شده است : وقتى احمد بن اسحاق بن سعد اشعرى به محضر امام حسن عسکرى (علیه السلام)  شرفیاب شد، درباره جانشین آن حضرت سؤال کرد. امام کودکى خردسال را به او نشان داد. احمد بن اسحاق پرسید : آیا نشانه اى هست تا قلبم اطمینان یابد؟ آن کودک زبان گشود و به زبان عربى فصیح فرمود : «انا بقیة الله فى ارضه و المنتقم من اعدائه فلا تطلب اثرا بعد عین یا احمد بن اسحاق» ؛ «من بقیة اللّه  بر روى زمین و منتقم از دشمنان او هستم، اى احمد اسحاق! بعد از دیدن این (کرامت) نشانه اى طلب نکن»[91]
سلام مخصوص به آن حضرت نیز چنین است: «السلام علیک یا بقیة اللّه فى ارضه»[92]
ه. حجّة اللّه 

حضرت مهدى(عج) آخرین حجّت الهى است ؛ از این رو به آن حضرت حجة اللّه  و حجة بن الحسن العسکرى گفته مى شود. البته پیامبران و اوصیاى آنان، همگى «حجّت»اند ؛ زیرا خداوند به وجود ایشان بر بندگان خود احتجاج مى کند. بر اساس روایات فراوانى، هرگز زمین خالى از حجت نیست : «لو بقیت بغیر امام لساخت»[93] ؛ «اگر زمین خالى از حجت باشد، اهلش را فرو مى برد»

حجّت همچنین به معناى پیروزى و سلطنت خدا بر خلق است و آن حضرت بر عالم مسلّط و پیروز مى شود و حکم خدا را اجرا مى کند. نقش نگین امام مهدى(عج) نیز «انا حجة اللّه » است.[94]
داوود بن قاسم مى گوید : از امام دهم شنیدم که مى فرمود : جانشین من پسرم حسن است ؛ شما نسبت به جانشین پس از جانشین من چه حالى خواهید داشت؟ عرض کردم : خداوند مرا فدایت کند، چرا؟ فرمود : براى آنکه شخص او را نمى تواند ببیند و ذکر او به نام مخصوصش روا نیست. عرض کردم : پس چطور او را یاد کنیم؟ فرمود : بگویید : «الحجّة من آل محمد»[95]
و. صاحب الزمان

حضرت ولى اللّه  الاعظم، صاحب الزمان(عج) است ؛ به این معنا که امام زمان خویش است. از آنجا که هیچ گاه زمین از حجت خالى نیست. در هر زمان یک نفر از اولیاى الهى، امام زمان خود و حجّت الهى و خلیفه الهى در روى زمین است.

بنابراین «صاحب الزمان» به معناى امام زمان و حجت خدا در روى زمین است و این امام، صاحب الامر به معناى پیشوایى است که اطاعتش بر همگان واجب است و اولوالامرى است که در قرآن، اطاعتش همانند اطاعت خدا و رسول خدا واجب شده است : «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللّهَ وَ أَطِیعُوا الرسول وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ»[96] ؛ «اى اهل ایمان، از خدا و از پیامبر و صاحبان امرتان اطاعت نمایید» طبیعى است که امام زمان و صاحب زمان و صاحب امر – به این معنا که حجت خدا بر روى زمین است – بر زمان و مکان و تمام موجودات امکانى احاطه دارد و این احاطه و تسلّط، به اذن و اجازه الهى است.

بر این اساس، از خصایص و مختصات حضرت ولى عصر(عج)، لقب مبارک «صاحب الزمان»، به معناى صاحب اختیار و مدبر این زمان است. از بعضى روایات استفاده مى شود که آن حضرت، از آغاز زندگى بدین لقب، خوانده مى شد. حسین بن حسن علوى مى گوید : «دَخلتُ على ابن محمد بسرَّ من رأى فهنّیه سیّدنا صاحب الزمان(عج) لما ولد»[97] ؛ «در سامرا وارد بر حضرت عسکرى شدم و او را در ولادت آقایمان، صاحب الزمان تهنیت و شادباش گفتم»

در روایت اسماعیل نوبختى آمده است : حضرت عسکرى خطاب به فرزند خود فرمود : «بشارت باد تو را که تو صاحب الزمانى…»

ز. خاتم الاوصیاء

از خصایص حضرت مهدى(عج)، لقب زیبا و پر افتخار «خاتم الاوصیاء» است که او خاتم همه اولیا و اوصیاى الهى است ؛ زیرا او آخرین امام و پیشواى بعد از پیامبر اکرم است و به تعبیرى، آخرین وصى از اوصیاى همه پیامبران الهى است.

این لقب مبارک، به لسان پدر بزرگوارش جارى شده و او را بدین لقب خوانده است ؛ چنان که در روایت اسماعیل نوبختى آمده است : بر حضرت عسکرى وارد شدم (در همان کسالت و ناراحتى که از دنیا رفت)… پس فرزند حضرت، او را وضو داد ؛ امام عسکرى به وى فرمود : «البشر یا بنىّ فانت صاحب الزمان و انت المهدى و انت حجّة الله فى ارضه و انت ولدى و وصیى… و انت خاتم الاوصیاء الائمه الطاهرین…»[98] ؛ «بشارت باد تو را اى فرزند عزیزم ؛ زیرا تو صاحب الزمانى و تویى مهدى و تویى حجت خدا در زمین و تویى فرزند و وصى من و تویى خاتم اوصیاء (یعنى)، ائمه طاهرین…».

ابونصر ظریف (خادم دودمان رسالت) مى گوید : من روزهاى اول ولادت حضرت مهدى(عج)، به خدمتشان رسیدم. به من نگاهى کرد و فرمود : آیا مرا مى شناسى؟ گفتم : تو آقاى من و فرزند آقا و مولاى منى. فرمود : نه این مقدار نخواستم ؛ عرض کردم : پس چه؟ فرمود : «انا خاتم الاوصیاء بى یدفع الله البلاء عن اهلى و شیعتى»[99] ؛ «من خاتم اوصیا هستم ؛ به وجود من، بلا از شیعیان و خاندان من دفع مى شود».

ابن عربى در فتوحات مکیه مى گوید : از آنجا که احکام شریعت محمدى (صلی الله علیه و آله)  با احکام دیگر شرایع و انبیا فرق دارد… و با آمدن او شریعت ختم شده است، آن حضرت این استحقاق را دارد که ولایت خاصّه اش نیز ختم داشته باشد که این (خاتم اوصیا)، نامش مطابق نام حضرت (محمد (صلی الله علیه و آله) ) و اخلاقش در بر گیرنده اخلاق آن حضرت باشد. او همان کسى است که مهدى نام دارد. معروف و منتظر است و از عترت و سلاله پیامبر است…»[100]



پی نوشت ها:


[1]. امام کاظم (علیه السلام)  : بحارالانوار، ج 51، ص 32.

[2]. بحارالانوار، ج 51، ص 2، ح 3 ؛ براى مطالعه روایات مربوط به تولد حضرت مهدى ر.ک : کتاب الغیبة صغرى، ص 237 ؛ کشف الغمة، ج 2، ص 449 ؛ کمال الدین و تمام النعمة، ج 2، باب 42، ح 1 ؛ منتخب الاثر، ص 321 – 324.

[3]. شیخ طوسى، الغیبة، ص 142 ؛ بحارالانوار، ج 51، ص 19.

[4]. براى مطالعه در این زمینه ر.ک : کمال الدین و تمام النعمة، ج 2، باب 41، ح 1 ؛ دلائل الامامة، ص 262 ؛ شیخ طوسى، الغیبة، ص 208، ح 178 ؛ مناقب آل ابى طالب، ج 4، ص 44 ؛ بحارالانوار، ج 51، ص 6 و… .

[5]. صدوق، کمال الدین، ج 2، ص 417 – 423 ؛ مناقب ابن شهرآشوب، ج 4، ص 440و411 ؛ شیخ طوسى، الغیبة، ص 124 – 128 ؛ اثباة الهداة، ج 3، ص 363 – 365 ؛ بحارالانوار، ج 51، ص 6 – 10 و…

[6]. براى مطالعه بیشتر ر.ک : تاریخ طبرى، ج 7، ص 387.

[7]. پیشواى دهم حضرت امام حجة بن الحسن المهدى، ص 26و27.

[8]. کمال الدین و تمام النعمة، ج 2، ص 567.

[9]. اثبات الهداة، ج 3، ص 579، ح 751.

[10]. همان، ص 466، ح 126.

[11]. کافى، ج 1، ص 341.

[12]. الارشاد، ص 345.

[13]. رسول جعفریان، حیات فکرى و سیاسى امامان شیعه، ص 568.

[14]. اثبات الهداة، ج 3، ص 570، ح 685.

[15]. منتخب الاثر، ص 353.

[16]. کمال الدین و تمام النعمة، ج 2، ص 340، ح 18.

[17]. همان، ج 2، ص 567.

[18]. کمال الدین و تمام النعمة، ج 2، ص 340، ح 18 ؛ اثبات الهداة، ج 3، ص 486، ح 207.

[19]. ظهور نور، ص 59.

[20]. مریم 19، آیه 12.

[21]. تفسیر فخر رازى، ج 11، ص 192.

[22]. مریم 19، آیه 30.

[23]. مناقب ابن شهر آشوب، ج 4، ص 401.

[24]. بحارالانوار، ج 50، ص 35، ح 23.

[25]. فصول المختارة، ص 316.

[26]. همان، ص 316.

[27]. دادگستر جهان، ص 122 و 123.

[28]. انعام 6، آیه 124.

[29]. بقره 2، آیه 124.

[30]. سیره ابن هشام، ح 2، ص 32.

[31]. کافى، ج 1، ص 179، ح 10.

[32]. کافى، ج 2، ص 322، ح 12.

[33]. فصلنامه انتظار، ش 5، ص 152.

[34]. ینابیع المودة، ص 188 ؛ کشف الغمة، ج2، ص 481.

[35]. بحارالانوار، ج 51، ص 80 ؛ منتخب الاثر، ص 166.

[36]. منتخب الاثر، ص 186.

[37]. الغیبة النعمانى، ص 274، ج 1.

[38]. کشف الغمة، ج2، ص 481.

[39]. بحار الانوار، ج52، ص 177.

[40]. الغیبة طوسى، ص 269 ؛ الارشاد، ج 2، ص 382.

[41]. دلائل الامامة، ص 233.

[42]. کمال الدین، ج 2، ص 446.

[43]. کتاب الغیبة، ص 266.

[44]. کشف الغمة، ج 2، ص 481.

[45]. منتخب الاثر، ص 166 ؛ کشف الغمة، ج3، ص 260.

[46]. الملاحم و الفتن، ص 58 ؛ نور الابصار، ص 170.

[47]. الزام الناصب، ص 138.

[48]. منتخب الاثر، ص 250 ؛ بحار الانوار، ج 51، ص 35.

[49]. کتاب الغیبة، ص 281 ؛ بحارالانوار، ج 51، ص 36.

[50]. کمال الدین، ج2، ص 475.

[51]. کمال الدین، ج 2، ص 652.

[52]. الغیبة النعمانى، ص 127 ؛ منتخب الاثر، ص 309.

[53]. الزام الناصب، ص 10.

[54]. عیون الاخبار، ج1، ص 170.

[55]. من لا یحضره الفقیه، ج 4، ص 418.

[56]. بحار الانوار، ج 46، ص 372، ج 14 ؛ کمال الدین، ص 281، ج 32.

[57]. بحار الانوار، ج52، ص 191 ؛ منتخب الاثر، ص 360.

[58]. الغیبة النعمانى، ص 234، ج 22 ؛ بشارة الاسلام، ص 118.

[59]. کمال الدین، ج 1، ص 221، باب 31، ح 3.

[60]. کمال الدین و تمام النعمة، ج 1، ص 322، ح 4.

[61]. الغیبة النعمانى، ص 245، ج 26.

[62]. منتهى الآمال، ج 2، ص 333 ؛ بحار الانوار، ج 51، ص 30.

[63]. نجم الثاقب، ص 444.

[64]. تذکرة الخواص، ج2، ص 325 ؛ منتخب الاثر، ص 317.

[65]. اثبات الهداة، ج 7، ص 103.

[66]. کشف الغمة، ج 2، ص 481.

[67]. شمس ولایت، ص 81.

[68]. بحار الانوار، ج 52، ص 351، ح 9104.

[69]. همان، ج52، ص 224، ح 37 ؛ اصول کافى، ج 1، ص 258، ح 614.

[70]. بحار الانوار، ج 52، ص 351، ح 103 ؛ علل الشرایع، ص 161، ج3.

[71]. بحارالانوار، ج 17، ص 147، ج30 ؛ اصول کافى، ج1، ص 258 ح 516.

[72]. مهدى منتظر، ص 46 ؛ به نقل از : سؤال از امام مهدى در روایات، ص 45 و 46.

[73]. الغیبة النعمانى، ص 350، ج 42.

[74]. بحار الانوار، ج 54، ص 242.

[75]. کمال الدین، ج2، ص 333، ص 334.

[76]. همان، ص 377.

[77]. ارشاد، شیخ مفید، ص 364.

[78]. توحید، صدوق، ص 232، ج1.

[79]. کمال الدین و تمام النعمة، ج 2، ص 378، ح 3.

[80]. بحار الانوار، ج 51، ص30.

[81]. الزام الناصب، ج 1، ص 271.

[82]. بحار الانوار، ج 51، ص 30.

[83]. کتاب الغیبة، ص 471 ؛ الغیبة النعمانى، ص 237.

[84]. بحار الانوار، ج 51، ص 165.

[85]. من لا یحضره الفقیه، ج 3، ص 298 ؛ محاسن برقى، ج2، ص 110.

[86]. ر.ک : وسائل الشیعه، ج 8، 325 ؛ بحار الانوار، ج 73، ص 253.

[87]. سؤال از امام مهدى عج در روایات، ص 47 و 48.

[88]. بحار الانوار، ج 53، ص 300.

[89]. تفسیر نمونه، ج 9، ص 204.

[90]. منتهى الآمال، ج 2، ص 757.

[91]. کمال الدین، ج 2، ص 384، ح 1.

[92]. همان، ص 653.

[93]. علل الشرایع، ج1، ص 198.

[94]. منتهى الآمال، ج 2، ص 287.

[95]. کافى، ج1، ص 328، ح 13 ؛ کتاب الغیبة، ص 202، ح 169.

[96]. نساء 4، آیه 59.

[97]. بحار الانوار، ج 53، ص 324 به نقل از : شمس ولایت، ص 56.

[98]. اثبات الهداة، ج3، ص 509 .

[99]. کتاب الغیبة، ص 246.

[100]. فتوحات مکیه، ج 12، ص 127 و 128.

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد