۱۳۹۵/۰۴/۰۸
–
۶۷ بازدید
مهدویت نزد شیعه و اهل سنت
پرسش ۴ . دیدگاه اهل سنّت در مورد امام مهدى(عج) چیست؟ آیا ظهور مهدى موعود، از مسائل اتفاقى بین مسلمین است؟
عقیده به مهدویت و باور به ظهور و قیام مهدى موعود – به عنوان نجات دهنده عالم بشریت و اصلاح گر موعود – باور و اعتقادى است که بر اساس کتاب و سنّت، پدید آمده و بیشتر مسلمانان به آن اذعان دارند. این باورداشت – به عنوان اندیشه اصیل اسلامى، بر پایه استوارترین دلایل عقلى و نقلى بنا نهاده شده و هیچ یک از مسلمانان – به جز عده اى اندک، به انکار و یا تردید آن نپرداخته است.
پرسش 4 . دیدگاه اهل سنّت در مورد امام مهدى(عج) چیست؟ آیا ظهور مهدى موعود، از مسائل اتفاقى بین مسلمین است؟
عقیده به مهدویت و باور به ظهور و قیام مهدى موعود – به عنوان نجات دهنده عالم بشریت و اصلاح گر موعود – باور و اعتقادى است که بر اساس کتاب و سنّت، پدید آمده و بیشتر مسلمانان به آن اذعان دارند. این باورداشت – به عنوان اندیشه اصیل اسلامى، بر پایه استوارترین دلایل عقلى و نقلى بنا نهاده شده و هیچ یک از مسلمانان – به جز عده اى اندک، به انکار و یا تردید آن نپرداخته است.
«اهل سنت و شیعه، در طى اعصار و مرور قرن ها، بر این اتفاق داشته و دارند که در آخرالزمان، یک نفر از اولاد رسول (صلی الله علیه و آله) و فرزندان على و فاطمه (علیهم السلام) – که صفات و علاماتش در احادیث مذکور است – در هنگامى که دنیا پر از ظلم و جور شده باشد، ظهور نماید و جهان را پر از عدل و داد کند. همه او را هم نام و هم کنیه پیغمبر (صلی الله علیه و آله) و ملقّب به مهدى معرفى کرده اند و همه اتفاق دارند بر اینکه تا او ظهور نکند، سیر این عالم و این جامعه بشرى به پایان نخواهد رسید و تا این دادگستر بزرگ و رهبر حکومت عدل جهانى قیام نکرده است، بشر باید منتظر ظهور او باشد و بداند که جهان، محکوم ظلم ستمگران و فسادگران نیست و سرانجام همه تباهى ها و نگرانى ها به راحتى و امنیّت و آسایش مبدّل مى شود و مستکبران و مفسدان، ریشه کن مى گردند»[1]
از مصادر معتبر تاریخ و حدیث استفاده مى شود که در تمامى عصرها و دوران ها، این یک عقیده عمومى امّت اسلام بوده است و همه بر آن اتفاق داشته اند، لذا مدعیان دروغین مهدویت را – به جهت اینکه واجد صفات و نشانى هاى مهدى موعود نیستند – رد مى کردند و هرگز در مقام رد آنها، صحّت اصل و اساس این عقیده را منکر نمى شدند. خلاصه اتفاق مسلمین بر اصل ظهور مهدى(عج) و بعضى از ویژگى ها و خصوصیات او، همیشه مورد قبول بوده و علماى بزرگ اهل سنت، به آن تصریح و تأکید کرده اند.
کسانى که در تاریخ، مطالعه و پژوهش دارند، مى دانند که ظهور مصلح منتظر و مهدى آل محمد (علیه السلام) ، مورد اتفاق و مسلّم نزد تمام مسلمین بوده است ؛ چنان که چهار نفر از بزرگان علماى مذاهب چهارگانه اهل سنّت – ابن حجرشافعى مؤلّف القول المختصر، ابوالسرور احمدبن ضیاءالحنفى، محمدبن احمد مالکى و یحیى بن محمدحنبلى – در جواب استفتایى، به صحّت اصل ظهور مهدى در آخرالزمان و اینکه عالم را پر از عدل و داد کند. و عیسى به آن حضرت اقتدا نماید و اوصاف دیگر آن حضرت، رسما فتواى مستدل و قاطع داده اند.[2]
این اتفاق نظر به حدّى است که تندروترین گروه هاى اهل سنت (وهابیان) نیز این موضوع را پذیرفته و از آن به طور جدّى دفاع مى کنند و از عقاید مسلّم اسلامى مى دانند. حتّى احمد امین ازهرى مصرى – به رغم پاره اى سخنان غیر منصفانه درباره مهدویت – اعتراف مى کند :
«اما در مورد اهل سنت باید گفت : ایشان نیز بدین عقیده (اندیشه ظهور مهدى) گرویده و به آن ایمان دارند». آن گاه خاطرنشان ساخته که ابن حجر عسقلانى، احادیث واردشده درباره امام مهدى(عج) را بر شمرده و آنها را در حدود پنجاه حدیث یافته است. همچنین مى گوید : «امام شوکانى، به منظور اثبات درستى این عقیده، کتابى نوشته و آن را «التوضیح فى تواتر ماجاء فى المنتظر والدجال والمسیح» نامیده است.[3]
ابن خلدون نیز – به رغم انکار احادیث مربوط به مهدویت – اذعان مى کند :
«اعلم انّ فى المشهور بین الکافه من اهل الاسلام على ممرّ الاعصار انّه لابدّ فى آخرالزمان من ظهور رجل من اهل البیت یؤیّدالدین و یظهر العدل…» ؛ «مشهور بین همه مسلمانان – در همه عصرها – این است که به یقین در آخرالزمان، فردى از خاندان نبوت ظهور مى کند ؛ که دین را مدد مى رساند و عدل را مى گستراند. مسلمانان از او پیروى مى کنند و به همه کشورهاى اسلامى حاکم مى شود. او مهدى نام دارد و از شرایط ظهور او قیام دجّال است که در روایات صحیحه مطرح شده است و عیسى نیز پس از او نازل مى شود و دجّال را مى کشد و یا در کشتن او، مساعدت مى کند و در نماز به مهدى اقتدا خواهد کرد»[4]
ابن حجر هیثمى گفته است : «اعتقاد به وجود مهدى منتظر، بنابراین احادیث، صحیح امرى لازم است. عیسى و دجّال در زمان او ظاهر مى شوند و هر جا «المهدى» به طور مطلق آورده شود، مراد او است»[5]
ابن ابى الحدید، روشن تر از همه مى گوید : «قد وقّع اتفاق الفریقین من المسلمین اجمعین على انّ الدنیا و التکلیف لا ینقضى الاّ علیه» ؛ «میان همه فرقه هاى مسلمین، اتفاق قطعى است که عمر دنیا و احکام و تکالیف پایان نمى پذیرد ؛ مگر پس از ظهور مهدى(عج)»[6]
و سویدى نیز گفته است : «آنچه علما بر آن اتفاق نظر دارند، این است که مهدى آن کسى است که در آخرالزمان قیام مى کند و زمین را از عدل و داد پر مى کند و احادیث راجع به مهدى و ظهور او بسیار است»[7]
در میان اندیشمندان اهل سنّت، بیش از پنجاه کتاب درباره ظهور و قیام «مهدى موعود»، نوشته شده که به بیان شخصیت و ویژگى هاى آن حضرت و علایم ظهور و وقایع و خصوصیات عصر ظهور، مى پردازند. بعضى از این کتاب ها، عبارت است از :
1. البرهان فى علامات مهدى آخرالزمان، ملاعلى متقى هندى (م 975) ؛
2. عقدالدرر فى اخبار الامام المنتظر، جمال الدین یوسف دمشقى (قرن هفتم) ؛
3. مناقب المهدى، حافظ ابى نعیم اصفهانى (م قرن پنجم) ؛
4. العرف الوردى فى اخبارالمهدى، سیوطى (م 911) ؛
5. البیان فى الاخبار صاحب الزمان، محمدبن یوسف گنجى شافعى (م 658) ؛
6. مهدى آل الرسول، على بن سلطان محمد هروى حنفى ؛
7. فرائد فوائد الفکر فى ظهور المهدى المنتظر، شیخ مرعى.
همچنین کتاب هایى مانند : مسند احمدبن حنبل، سنن ابن ماجه، سنن ابوداود، الجامع الصحیح ابو عیسى ترمذى، المستدرک على الصحیحین حاکم نیشابورى، کنزالعمال متقى هندى و… به این انگاره مهم دینى پرداخته اند.
بر این اساس، احادیث نبوى درباره قیام مهدوى، به اندازه اى فراوان است که در کمتر موضوعى به این میزان حدیث نقل شده است. به همین جهت، دانشمندان علم حدیث، در موارد فراوانى، به متواتر بودن احادیث مهدى، تصریح کرده اند. احمدبن محمدبن صدیق شافعى مغربى در کتاب ابراز الوهم المکنون من کلام ابن خلدون، متواتر بودن روایات مربوط به مهدى موعود را به شیوه اى بى نظیر و بى سابقه اثبات مى کند.[8]
حافظ ابو عبداللّه گنجى شافعى نیز مى گوید : «احادیث پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله) درباره مهدى – به دلیل راویان بسیارى که دارد – به حد تواتر رسیده است»[9]
ابن حجر عسقلانى در کتاب فتح البارى مى گوید : «اخبار متواترى رسیده است که مهدى از این امت است و عیسى فرود خواهد آمد و پشت سر او نماز خواهد خواند»[10]
بیهقى نوشته است : «احادیث مربوط به خروج مهدى، صحیح ترین اسناد را دارد»[11] و…
این امر به حدّى براى برخى از علماى اهل سنّت، داراى اهمیت و اعتبار بوده که با انکارکنندگان ظهور مهدى مخالفت کرده اند. در کتاب هاى فرائد السطین، البرهان، العرف الوردى و… از جابربن عبداله انصارى از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) نقل کرده اند که : «من انکر خروج المهدى فقد کفر بما انزل على محمد (صلی الله علیه و آله) »[12] ؛ «هر که ظهور مهدى را انکار کند، به آنچه بر محمد نازل شده، کفر ورزیده است»
در روایت دیگرى نیز نقل کرده اند : «من کذّب بالمهدى فقد کفر»[13] ؛ «هر کس مهدى را انکار کند، به راستى کافر است»
معرفى مهدى موعود:
در منابع روایى اهل سنّت، روایات معتبر و صحیحى از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) درباره مهدى موعود نقل شده که براى معرّفى و شناخت آن حضرت قابل توجّه است. ابتدا چند روایت در این زمینه نقل مى شود ؛ آن گاه سیماى کلى آن حضرت در احادیث و منابع اهل سنّت بیان مى گردد.
1. شیخ ابراهیم حموى شافعى در فرائدالسمطین از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) نقل کرده است : «انّ خلفائى و اوصیائى و حجج اللّه على الخلق بعدى اثناعشر اوّلهم اخى و آخرهم ولدى ؛ قیل یا رسول اللّه ! و من اخوک؟ قال : علىّ بن ابى طالب، قیل، فمن ولدک؟ قال : المهدى(عج) ؛ یملأ الارض قسطا و عدلاً کما ملئت جورا و ظلما و الّذى بعثنى بالحقّ بشیرا و نذیرا لو لم یبق من الدّنیا الاّ یوم واحد لطوّل اللّه ذلک الیوم حتّى یخرج به ولدى المهدىّ فینزل روح اللّه عیسى بن مریم فیصلّى خلقه»[14] ؛ «خلفا و جانشینان من و حجّت هاى خدا بر خلق پس از من دوازده نفرند : اوّل آنان برادرم و آخرشان فرزندم ؛ گفته شد : اى رسول خدا! برادرت کیست؟ فرمود : على بن ابى طالب. سؤال شد : فرزندت کیست؟ فرمود : مهدى، که زمین را از قسط و عدل آکنده مى سازد ؛ همان سان که از ظلم و جور پر شده است. قسم به آنکه مرا به حق، به عنوان بشارت دهنده و ترساننده برانگیخت! اگر از عمر دنیا یک روز باقى نمانده باشد، خداوند آن روز چنان طولانى سازد تا فرزندم مهدى خروج کند. (پس از خروج او) عیسى پسر مریم پشت سرش به نماز مى ایستد».
2. در سنن ابى داوود و تذکرة خواص الامه از عبداللّه بن عمر نقل شده است که گفت : «قال رسول اللّه (صلی الله علیه و آله) : یخرج من آخرالزمان رجل من ولدى اسمه کاسمى و کنیته ککنیتى یملأ الارض عدلاً کما ملئت جورا، فذلک المهدى»[15] ؛ «رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود : در آخرالزمان، مردى از فرزندان من قیام مى کند که اسم او، همانند اسم من و کنیه اش مثل کنیه من است ؛ زمین را از عدل پر مى سازد ؛ چنان که از ظلم پر شده است و او مهدى(عج) است»
3. متقى هندى در کنزالعمال آورده است : «اِنّ عَلیّا سأل النبىُّ : اَمِنّا آل محمد المهدى ام مِنِ غیرِنا؟ قال رسول اللّه : بَل مِنّا یَختِمُ اللّهُ به کَما فَتَح بنا و بنا یُنقَذون من الفتنة، کَما اُنقِذوا من الشِّرکِ و بنا یُؤلَّفُ الّلهُ بینَ قلوبِکم بعدَ عداوةِ الشِّرکِ»[16] ؛ «على (علیه السلام) از پیامبر (صلی الله علیه و آله) پرسید : آیا مهدى(عج) از ما آل محمد است یا از غیر ما است؟ حضرت فرمود : بلکه [او] از ما است. خداوند به سبب او ختم کند (اتمام بخشد) ؛ چنان که به ما آغاز کرد. به ما از فتنه نجات یابند، چنان که از شرک نجات یافتند. خداوند به سبب ما دل هایتان را پس از کینه و دشمنى به یکدیگر پیوند داد».
4. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) فرموده است : «لا تقوم الساعة حتّى…یخرُج من عترتى… مَن یملأها قسطا و عدلاً کما مُلِئت ظلما و عدوانا»[17] ؛ «قیامت فرا نرسد تا اینکه کسى از عترتم به پا خیزد و زمین را همچنان که پر از ظلم و تجاوزهاى آشکار شده، آکنده از عدل و داد کند»
5. از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) نقل شده است : «لیبعَثَنَّ اللّه من عترتى رجلاً افرق الثنایا اَجلى الجبهة یملکُ الارض عدلاً و یفیضُ المال فیضا»[18] ؛ «همانا خداوند از عترتم، مردى را برمى انگیزاند که دندان هایش برّاق و گشاده اند و پیشانى اش بلند و تابنده است. زمین را آکنده از عدل مى کند و مال را به نحوى خاص زیاد مى گرداند».
7. در کتاب «الجمع بین الصّحاح السّتة» روایت مشهورى را از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) نقل مى کند که : «لو لم یبق من الدنیا الاّ یومُ واحدُ لَطَوَّل اللّهُ ذلک الیوم حتّى یُبعَث رجلُ منّى و من اهل بیتى یواطى ء اسمه اسمى»[19] ؛ «اگر از عمر دنیا جز یک روز نمانده باشد، خداى تعالى آن روز را چنان طولانى کند تا در آن روز مردى از من یا از بیتم قیام مى کند که اسم او اسم من است…»
با بررسى و مطالعه منابع روایى اهل سنّت، سیماى کلى حضرت مهدى(عج) را چنین مى توان تصویر کرد : او خلیفه در پایان امت من، امیر در پایان فتنه ها و انقطاع زمان، مالک و فرمان رواى زمین، پادشاه و فرمان رواى انسان ها، امام و پیشواى مردم، ولىّ و سرپرست امت، سلطان مشرق و مغرب و… است.
– او از اهل بیت است ؛ خداوند امر او را در یک شب اصلاح مى کند ؛
– مهدى از خاندان پیامبر و از فرزندان فاطمه است ؛
– مهدى از فرزندان حسین است ؛
– او کسى است که عیسى بن مریم پشت سرش نماز مى خواند ؛
– او مال را فراوان مى بخشد و آن را شمارش نمى کند ؛
– معادن را استخراج و اموال را تقسیم مى کند ؛
– مال را مى بخشد و بر کارگزاران خود سخت گیرى مى کند و بر مسکینان مهربانى مى ورزد ؛
– خداوند، زمین را به واسطه او زنده مى کند. او در آنجا عدالت مى ورزد، در نتیجه زمین با عدل زنده مى شود ؛ بعد از آنکه از ظلم مرده بود ؛
– از خلافت او ساکنان زمین و آسمان خشنودند ؛
– خداوند او را براى فریادرسى مردمان برمى انگیزد ؛ امت در زمان او متنعّم و بهره مند مى شوند و زمین محصولات خود را، بیرون مى ریزد.
– او بر تمام کشورها و شهرها مستولى مى شود و لشکرهاى کفر را شکست مى دهد.
– دین اسلام و توحید به وسیله او، عالم گیر خواهد شد و در زمین کسى نخواهد ماند، مگر اینکه به توحید خداوند گواهى دهد و…[20]
در پایان باید خاطر نشان کرد که، به رغم فراوانى و تواتر احادیث مربوط به مهدى آخرالزمان، این اعتقاد به صورت جدى و پررنگ در میان اهل سنت شیوع ندارد.[21]
تفاوت شیعه و اهل سنت
پرسش 5 . تفاوت مکتب تشیع و اهل سنت را درباره مهدى موعود بیان کنید؟
موارد اختلاف:
1-1. شخصى یا نوعى بودن مهدى(عج) ؛ یکى از اختلافات مهم در این باره آن است که آیا مهدى(عج) شخصیتى معیّن و شناخته شده است یا شخصیتى نامعیّن و ناشناخته است که با این نام و اوصاف خواهد آمد. بسیارى از علماى اهل سنت، مهدویت را «نوعى» دانسته، مى گویند : پس از این در آخرالزمان، در زمانى نامشخص فردى نامعیّن، از پدر و مادرى ناشناخته با این نام و اوصاف متولّد خواهد شد و انجام وظیفه خواهد کرد.
اما شیعه امامیه و شمارى از اهل سنت، مهدى(عج) را شخصى، یعنى فردى شناخته شده و معیّن مى دانند و معتقدند : او بیش از این متولد شده و هم اکنون به زندگى خود ادامه مى دهد. معتقدان به شخصى بودن مهدویت، مصداق بشارت هاى رسول خدا درباره مهدى را، همان مهدى موعود، فرزند امام حسن عسکرى (علیه السلام) دانسته اند.
در بررسى احادیث مهدى و اسناد و مدارک دیگر اسلامى، به دلایل و شواهدى بر مى خوریم که مهدویت شخص را تأیید مى کند.[22] «مهدویت نوعى» پیامدهاى منفى فراوانى دارد ؛ چون بر اساس آن، در جهان کنونى، اولى الامرى معصوم، امام و خلیفه قریشى تبار و فردى معصوم از اهل بیت که همراه قرآن باشد، وجود نخواهد داشت. در نتیجه شمار زیادى از احادیث صحیح رسول خدا تکذیب خواهد شد و از آنجا که ساحت مقدس رسول حق، از هر گونه دروغى منزّه است ؛ پس باید اولى الامر معصوم، خلیفه اى قریشى تبار و فردى معصوم از اهل بیت، در جهان وجود داشته باشد.
1-2. تولّد و نام پدر حضرت مهدى(عج) ؛ شیعه معتقد است رهبر موعود، محمد بن حسن عسکرى است که سال 256 ه . ق متولّد شد و پدرش امام حسن عسکرى بر امامت او تصریح کرده است. او سپس به اذن خدا، غیبت صغرى و کبرى نمود. غیبت صغرى هنگامى بود که خداوند، وى را از نیرنگ حکومت عباسى نجات داد. وى از هنگام تولّد، مخفى زیسته، پدرش او را از دیده ها، پنهان مى کرد. پس از وفات پدرش در 260 ه . ق شیعیان به واسطه نوّاب اربعه، با او ارتباط داشتند. نیابت آنان 69 سال (260-329 ه .ق) طول کشید. غیبت کبرى، پس از وفات نایب چهارم آغاز شد.
اما بیشتر اهل سنت معتقدند که مهدى هنوز متولّد نشده و در آخرالزمان به دنیا مى آید. برخى از آنان نیز روایت هایى نقل مى کنند که مهدى آخرالزمان، هم نام پیامبر بوده و پدرش هم نام پدر گرامى رسول خدا (عبداللّه ) است. دسته اى از اهل سنّت که تولّد حضرت مهدى را پذیرفته اند، درباره سال ولادت یا ماه و روز آن و نیز پدر گرامى او، اختلافاتى با شیعه دارند.
برخى از علماى اهل سنت (مانند عبداللّه بن محمد مفارقى، ابن طلحه شافعى، دیار بکرى و…) سال ولادت مهدى را 258 ه . ق دانسته اند ؛ ولى علمایى مانند ابن اثیر، ابن عربى، سبط ابن جوزى حنفى، صلاح الدین صفرى، ابن صباغ مالکى، ابن حجر مکى همانند شیعه سال ولادت او را 255 ه . ق مى دانند. درباره ماه و روز ولادت مهدى موعود نیز – علاوه بر نیمه شعبان – 23 رمضان، 9 ربیع الاول، 8 شعبان و… اشاره شده است.[23]
یکى دیگر از اختلافات، درباره تبار و نام پدر مهدى موعود است. برخى از اهل سنت، آن حضرت را از نسل امام حسن (علیه السلام) و بسیارى او را از نسل امام حسین دانسته اند. شمارى از دانشمندان سنى – همانند عالمان شیعه – نام پدر مهدى را حسن و آن حضرت را فرزند امام حسن عسکرى دانسته اند. برخى نیز بر اساس زایده اى که در یک حدیث وجود دارد، نام پدر آن حضرت را، همانند نام پدر رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) «عبداللّه » دانسته اند.
1-3. اعتقاد یا اعتراف ؛ اعتقاد بنیادین به «اندیشه مهدویت»، شیعه را از سایر مکاتب و مذاهب متمایز مى کند. شیعه حیات و بالندگى خود را مدیون مهدویت است ؛ با آن زندگى و رشد مى کند ؛ نفس مى کشد ؛ امید رستگارى و نجات دارد ؛ هدایت و راهنمایى مى شود و… شیعه مهدویت را در امتداد «امامت» قرار داده و تمامى مسائل و امور سیاسى، فرهنگى، عقیدتى و اجتماعى خود را بر اساس آن تفسیر و تبیین مى کند. از آنجا که امامت در نزد شیعه، امرى، ضرورى، مداوم و جزء جدایى ناپذیر زندگى بشرى است ؛ لذا نمى توان محدویت و پایانى براى آن قائل شد ؛ از این رو «مهدویت» تجلّى کامل الگوى «امامت» است. [24]
به نظر ماربین، مستشرق معروف آلمانى در کتاب انقلاب بزرگ، از جمله مسائل اجتماعى بسیار مهم – که همیشه موجب امیدوارى و رستگارى شیعه شده است – همانا اعتقاد به وجود حجّت عصر و انتظار ظهور او است. حتّى اگر آثار معتقدات مذهبى از بین برود، شیعه داراى آن سرمایه اى خواهد بود که شوکت و اقتدار حکومت خود را نگاه خواهد داشت.[25]
اما اندیشه مهدویت در نزد اهل سنت، بار اعتقادى و عملى خاصّى ندارد و تنها اعتراف به روایات و اذعان به ظهور یکى از فرزندان پیامبر – مهدى موعود – در آخرالزمان است. این اعتراف و اقرار، تأثیر خاصى بر عملکرد فرهنگى، سیاسى و اجتماعى اهل سنت ندارد و چشم انداز نوینى فرا روى آنان نمى گشاید. حتّى بحث «انتظار» و بهره مندى از آثار گران مایه این آموزه مثبت، جایگاه برجسته اى در نظر و رأى آنان ندارد! متأسفانه روایات متواتر نبوى – که در آثار معتبر اهل سنت وجود دارد – با کم توجّهى آنان رو به رو شده و به دست فراموشى سپرده شده است!!
نام امام زمان(عج) در قرآن
پرسش 6 . مدتى پیش یکى از بچه ها پرسید : چرا با وجود اینکه پیامبران و امامان (علیهم السلام) همه از به وجود آمدن حکومت حضرت مهدى(عج) خبر داده اند و خدا نیز در قرآن، در برابر چنین مسئله مهمّى سکوت نکرده ؛ اما چرا نامى (به طور مستقیم) از امام زمان(عج) نبرده است؟! ما در پاسخ آیه «بقیة اللّه خیر لکم» و آیه اى که مربوط به جانشینى و خلیفة اللهى بشر بر روى زمین و این گونه آیات را آوردیم ؛ اما باز گفتند : بر مبناى گفته خود قرآن حضرت مسیح به آسمان رفته و هنوز زنده است و مسیحیان نیز معتقدند که «بقیة اللّه »، همان عیسى مسیح است و سخنانى دیگر که بالاخره هم ایشان سخن ما را نپذیرفتند ؛ بدین وسیله مى خواستم پاسخى که قانع کننده باشد و چون و چرایى نتوان در آن آورد، بیان کنید؟
این پرسش حاوى نکاتى است که مهم ترین آن نحوه برداشت از آیات قرآن و استدلال به آن است. کسى که به قرآن استناد مى جوید، باید احاطه کاملى بر روش تفسیر قرآن، آیات محکم و مشابه، مباحث تاریخى، معارف اعتقادى و… داشته باشد ؛ آن گاه بگوید : چون قرآن گفته : «حضرت عیسى زنده است» ؛ پس او همان «بقیة اللّه » است. در حالى که بدون در نظر گرفتن این مسائل و با بى توجّهى به سایر مفاهیم دینى و برداشت احتمالى (و کاملاً شخصى) ؛ نمى توان نظرى درست و یا شبهه اى اساسى ایراد کرد؟! به هر حال در پاسخ به این پرسش و بررسى روش هاى «مفهوم سازى قرآن»، به چند نکته اشاره مى شود :
یک. تبیین قرآن توسط پیامبر (صلی الله علیه و آله)
عدم تصریح به خصوصیت و تعداد و نام امامان – از جمله حضرت مهدى – موضوعى استثنایى نیست. قرآن خود متکفّل بیان تمام مصادیق و جزئیات فروع معارف و دستورالعمل ها نیست تا عدم تصریح به نام امامان، امرى خلاف انتظار و غیر موافق با سبک ویژه قرآن باشد. نماز نمونه خوبى از این قبیل مسائل است. در بین احکام و دستورات دین، نماز جایگاه و اهمیّت ویژه اى دارد و تأکیدات فراوانى بر اقامه آن شده است :
«أَقِمِ الصَّلاةَ لِذِکْرِی»[26] ؛
«الَّذِینَ إِنْ مَکَّنّاهُمْ فِی الْأَرْضِ أَقامُوا الصَّلاةَ»[27] ؛
«فَأَقِیمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّکاةَ»[28] ؛
«أَقِمِ الصَّلاةَ طَرَفَیِ النَّهارِ»[29] و…
اما به راستى آیا در آیات قرآن، نشانى از تعداد رکعت ها و خصوصیات و جزئیات این فریضه، وجود دارد؟
قرآن درباره سایر دستورهاى دین (مانند زکات، حج، خمس و…) نیز از این نظام پیروى کرده است ؛ یعنى، تکیه اصلى را بر تثبیت این واجبات گذاشته و بیان جزئیات و خصوصیات دیگر را به «سنّت» واگذار کرده است.
همین دغدغه و پاسخ آن، بر زبان ابوبصیر و امام صادق (علیه السلام) نیز جارى شده است. ابوبصیر درباره آیه 59 سوره نساء «أَطِیعُوا اللّهَ وَ أَطِیعُوا الرسول وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ» به طرح پرسشى مى پردازد. روشن است که تردید درباره «الله» و «الرسول» در میان نبود ؛ اما عبارت «اولى الامر» و اجمالى که در آن نهفته است، وى را بر آن داشت تا بپرسد : چرا قرآن نام و مشخصات «اولى الامر» را نبرده است؟ اگر واقعا حق با شیعه است و مراد از آن، اهل بیت پیامبرند ؛ چرا آنان را به نام معرفى نکرد «فماله لم یسمَّ علیا و اهل بیته»؟
امام صادق (علیه السلام) فرمود : «وقتى براى پیامبر (صلی الله علیه و آله) آیه «نماز» نازل شد، خداوند در آن سه رکعت و چهار رکعت [نماز] را نام نبرد تا آنکه رسول خدا (صلی الله علیه و آله) آن را شرح داد. آیه زکات نازل شد، خدا نفرمود که باید از چهل درهم، یک درهم داد ؛ بلکه رسول خدا آن را شرح کرد. آیه حج نازل شد و به مردم دستور نداد که هفت دور طواف کنند ؛ بلکه رسول خدا آن را براى مردم توضیح داد. آیه «أَطِیعُوا اللّهَ وَ أَطِیعُوا الرسول وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ» درباره على، حسن و حسین (علیه السلام) نازل شد و رسول خدا درباره على (علیه السلام) فرمود : من به شما وصیت مى کنم درباره کتاب خدا و خاندانم ؛ زیرا من از خداى عزّوجل خواسته ام میانشان جدایى نیفکند تا آنها را کنار حوض به من رساند. خدا این خواست مرا برآورد…»[30]
بر اساس این حدیث و بعضى ادله عقلى، وظیفه بیان مصداق ها و موارد و نیز تبیین جزئیات بر عهده پیامبر (صلی الله علیه و آله) است. این انگاره، شیعه را بر آن داشت تا بر سنّت پیامبر (صلی الله علیه و آله) تأکید ورزد و بر عدم امکان اکتفا به قرآن در تشخیص امور پاى فشارد. البته به نظر شیعه، مشروعیت و صحّت مندرجات و محتویات «سنّت»، از موافقت با قرآن و اصول حاکم بر آن به دست مى آید. سند حجیت و اعتبار روایات، «قرآن» است ؛ ولى فهم صحیح معارف و وظایف دینى، بدون مراجعه به سنّت نبوى (صلی الله علیه و آله) و احادیث اهل بیت (علیه السلام) ممکن نیست.
در اینجا ممکن است سؤال شود : رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) این معارف و احکام جزئى و تفسیرى را از کجا به دست آورده است؟ از آیات قرآن استفاده مى شود که جمع و قرائت آیات قرآن و نیز بیان مراد و مقاصد و شرح و تبیین آنها، از ناحیه خداى متعال است : «إِنَّ عَلَیْنا جَمْعَهُ وَ قُرْآنَهُ. فَإِذا قَرَأْناهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ. ثُمَّ إِنَّ عَلَیْنا بَیانَهُ»[31] ؛ «جمع قرآن (کلمات در آیات، آیات در سوره ها و…) و قرائت قرآن بر عهده ما است و هنگامى که بر تو قرآن را خواندیم، تو [پیامبر ]نیز پیروى کن و قرآن را همین گونه بخوان. سپس توضیح آن [نیز] بر عهده ما است»
بنابراین بیان و تشریح مقاصد آیات هم از ناحیه خداوند است و وسیله وحى دیگرى – جز وحى قرآنى – در اختیار پیامبر اکرم قرار مى گیرد. قرآن مى فرماید : «أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنّاسِ ما نُزِّلَ إِلَیْهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ»[32] ؛ «ما بر تو آن را نازل کردیم تا براى مردم آنچه را به سوى ایشان نازل شده است، توضیح دهى و امید که آنان بیندیشند»
بر اساس این آیه، وظیفه تبیین و توضیح آیات قرآن – به خصوص در بیان جزئیات و مصداق ها – بر عهده رسول خدا است و این مسئله، تمام سخنان پیامبر (صلی الله علیه و آله) در زمینه معارف و دستورالعمل هاى دینى را شامل مى شود.
این توضیحات نشان مى دهد عدم ذکر مصداق ها، به نام ائمه اطهار – به ویژه مهدى موعود – اختصاص ندارد و غالب معارف و احکام دینى را شامل مى شود. بنابراین، براى شناخت نام امامان معصوم (علیه السلام) باید سراغ سنّت نبوى رفت ؛ همان گونه که در تفسیر و تبیین معارف و فرایض دینى، به آن نیازمندیم.
دو. روش هاى مختلف معرفى شخصیت ها
قرآن براى شناساندن شخصیت هاى الهى، از سه راه وارد مى شود و در موردى طبق مصالحى، از شیوه خاصى پیروى مى کند :
2-1. معرفى با اسم ؛ چنان که قرآن در مواردى از پیامبر اسلام، به اسم یاد مى کند : «وَ ما مُحَمَّدٌ إِلاّ رسول قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ»[33] ؛ «محمد پیام آورى بیش نیست که پیش از او نیز پیامبرانى بوده اند»
2-2. معرّفى با عدد ؛ یکى از روش هاى قرآن، معرفى با عدد است و لذا «نقباء بنى اسرائیل» را با عدد معرفى کرده است : «لَقَدْ أَخَذَ اللّهُ مِیثاقَ بَنِی إِسْرائِیلَ وَ بَعَثْنا مِنْهُمُ اثْنَیْ عَشَرَ نَقِیباً»[34] ؛ «خداوند از بنى اسرائیل پیمان گرفت و از آنان دوازده مراقب برانگیختیم»
2-3. معرّفى با صفت ؛ یکى دیگر از طرق شناسایى شخصیت هاى الهى، معرفى با صفت است. خداوند متعال در قرآن، کسانى را که باید مسلمانان از آنها اطاعت کنند، با صفت «اولى الامر» معرفى کرده است : «أَطِیعُوا اللّهَ وَ أَطِیعُوا الرسول وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ»[35] پس معرفى با صفات یکى از شیوه هاى صحیح معرفى است که درباره حضرت مهدى(عج) نیز صادق است[36]
تأکید بر روش توصیفى:
از روش هاى بسیار جالب قرآن، تأکید بر صفات و ویژگى ها و عدم اصرار بر ذکر نام اشخاص است. شاید حکمت این روش، توجّه دادن امت به صفات و ویژگى هاى خوب و بد در طول زمان است تا بر اساس اوصاف ذکر شده، به شناخت اشخاص و تطبیق صفات بر آنان بپردازند و اهمیّت و جایگاه اشخاص را با میزان صفات تجلّى یافته، در آنان بسنجند.
روش «بیان توصیفى»، به قرآن، طراوت و تازگى و دوام مى بخشد ؛ زیرا در هر برهه اى از زمان، زمینه تطبیق افراد و جوامع بر شاخصه هاى ذکر شده در قرآن فراهم مى شود و امکان دستیابى به داورى قرآن در مسائل نو و فتنه هاى فردى و اجتماعى تأمین مى گردد. قرآن کلام فصل است «انّه لقول فصل» و بین حق و باطل تمییز مى دهد و راهنماى انسان در فتنه ها است ؛ چنان که پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود : «هنگامى که فتنه ها چون پاره هاى شب تاریک، شما را فرا گرفت ؛ به قرآن روى آورید». از سوى دیگر، حکومت شایستگان، نیاز همیشگى جوامع دینى است و به بخشى از امت اسلامى و یا قطعه اى خاصّ از تاریخ، اختصاص ندارد.
براى راهنما و فصل الخطاب شدن در گستره اى چنین پهناور، بیان شاخصه ها، شایستگى ها و ویژگى هاى صالحان و مفسدان، حقّ و باطل، خوب و بد و… بهترین راه شمرده مى شود. بدین سبب قرآن – جز در موارد ضرورى – از بردن نام مؤمنان، منافقان، حواریون، پادشاهان، مشرکان… صرف نظر کرده است تا مخاطبان قرآن، به صفات و ویژگى ها – و نه نام ها – توجّه کنند و امکان بهره گیرى هاى نو از قرآن فراهم شود. بنابراین شیعه معتقد است مسلمانان در آیات بسیارى، به ائمه اطهار (علیه السلام) رهنمون شده اند و وظیفه دارند با تطبیق ویژگى هاى یاد شده در قرآن، امام خود را بشناسند و پاسخ نیازهاى دینى، اجتماعى و سیاسى خود را از درگاه آنان جویا شوند. بر اساس همین نکته، امام باقر (علیه السلام) مى فرماید : «مَن لم یَعرف اَمرَنا من القرآن لَم یَتَنَکّب الفِتَن» ؛ «هر کس امر ولایت ما را از قرآن به دست نیاورد ؛ نمى تواند از فتنه ها مصون بماند»
از این روایت به دست مى آید که امر ولایت اهل بیت (علیه السلام) – به خصوص امامت حضرت مهدى و تشکیل حکومت جهانى به دست او – در قرآن وجود دارد و توصیفات موجود در قرآن، ما را به این امر رهنمون مى شود. در زمینه ظهور و قیام آن حضرت و جامعه آرمانى مهدوى، مى توان توصیفات و اشارات زیر را از قرآن به دست آورد :
1. غلبه نهایى حقّ بر باطل و شکست جبهه کفر و فساد و نفاق[37] ؛
2. جانشینى و خلافت مستضعفان بر روى زمین و حاکمیت صالحان و نیکان[38]؛
3. گسترش و فراگیرى دین حقّ در برهه اى خاص از زمان[39]؛
4. از آن روز موعود، تحت عناوین ایام اللّه[40]، وقت معلوم[41]، روز نصرت و پیروزى[42] و طلوع فجر و سلامتى[43] و… یاد شده است ؛
5. در آیاتى از آن حضرت با نام هاى نعمت باطنى[44]، بقیة اللّه[45]، کلمه باقیه[46]، اولى الامر[47] ؛ مهتدون[48] (مهدى) ؛ اقامه کننده نماز[49]، مضطرّ[50]، جنب اللّه [51]، حزب اللّه [52]، فجر[53]، «نهار اذا تجلى»[54] و… نام برده است.
6. خداوند، [با مهدى موعود]، نور خود را کامل مى کند[55] ؛
7. در آن عصر، زمین بعد از مرگش، زنده مى شود[56] ؛
8. او منصور از جانب خدا و انتقام گیرنده از دشمنان است[57] ؛
9. زمین، به نور پروردگار، روشن خواهد شد[58] ؛
10. در روز پیروزى، ایمان آوردن کافران، سودى به حالشان نخواهد داشت[59]؛
11. هر چه در روى زمین است، تسلیم و مطاع او خواهند شد[60] ؛
12. حضرت مهدى «یَهْدِی اللّهُ لِنُورِهِ مَنْ یَشاءُ» است[61] ؛
13. او تأمین کننده امنیت و آرامش در روى زمین است[62]
حکمت بیان اوصاف :
نتیجه اینکه اگر نام حضرت مهدى(عج) در قرآن نیست ؛ ولى صفات و خصوصیات حکومت او در قرآن وارد شده است. اصولاً قرآن در معرفى افراد، مصالح عالى را در نظر مى گیرد. گاهى مصالح ایجاب مى کند که افراد را با نام معرّفى کند و گاهى مصالح ایجاب مى کند که تنها به صفات افراد بپردازد. این مسئله درباره حضرت مهدى(عج) بدین جهات است :
یکم. تشکیل چنین حکومتى در مواردى، صریحا و در موارد دیگر، به طور اشاره در قرآن وارد شده است. آیاتى که در سوره «توبه» و «صف» از انتشار و گسترش اسلام در سطح جهانى نوید مى دهد ؛ مانند «لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ»اشاره به تشکیل این حکومت است ؛ زیرا به تصریح مفسّران، مضمون این آیه – که پیشگویى از گسترش فراگیر و همه جانبه اسلام در سطح جهان است – هنوز تحقّق نپذیرفته است.
دوّم. اگر نام امام زمان را نبرده، به جهت مصلحتى است که براى اهل فضل و درک مخفى نیست ؛ زیرا به همان علت که نام على (علیه السلام) را نبرده، نام آن حضرت را نیز ذکر نکرده است. اگر نام این پیشوایان گرامى را مى برد، کینه هاى دیرینه بدر واحد و حنین، بار دیگر زنده مى شد و لذا مطلب را به صورت کلى مطرح کرده و فرموده است : «أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُها عِبادِیَ الصّالِحُونَ»[63] ؛ بردن نام گذشتگان، (مانند لقمان و ذى القرنین) قابل قیاس با افراد آینده نیست. درباره گذشتگان حسدها و کینه ها تحریک نمى گردد و افراد سودجو و شهرت طلب، نمى توانند از آن سوء استفاده کنند ؛ ولى بردن نام آیندگان، این محذور را دارد.[64]
حال این سؤال مطرح مى شود که : آیا ذکر نام، دردى را دوا مى کند؟
تجربه تاریخى نشان مى دهد که اگر هم در قرآن، به صراحت نام آن حضرت برده مى شد، باز در طول تاریخ، شیادان و مدعیان دروغین مهدویت، پیدا مى شدند و نام خود را امام زمان مى گذاشتند تا از آب گل آلود ماهى بگیرند و از انتظار مردم، استفاده نادرست کنند.
بر این اساس، شیوه قرآن مجید در رابطه با ائمه هدى (علیه السلام) ، این است که به معرّفى شخصیت «ممتاز» و برجستگى هاى آنان بپردازد ؛ نه معرّفى شخص. این نحوه بیان در مورد حضرت مهدى، گسترده تر و شفّاف تر است. چون به ویژگى هاى رفتارى آن حضرت و جامعه موعود نیز اشاره مى کند. این خصوصیات و پیش بینى ها تاکنون تحقّق نیافته و بر اساس روایات، تنها به دست مهدى (از فرزندان رسول خدا و فاطمه زهرا) تحقّق خواهد یافت.
به هر حال معرّفى شخصیت و ویژگى ها، زمینه ساز پذیرش معقول و دور کننده از تبعیت و پیروى کورکورانه است. این روش – به ویژه در شرایطى که شخص از جهاتى تحت تبلیغات سوء قرار گرفته یا جامعه به هر دلیلى آمادگى پذیرش وى را نداشته باشد – بهترین روش است. این مسئله در مورد حضرت مهدى(عج) صادق است.
سه. مهدى یا عیسى (علیهماالسلام)
بحث بعدى در رابطه با این سؤال است که آیا صفات مذکور در قرآن (مانند بقیة اللّه ) مى تواند در مورد حضرت عیسى صادق باشد؟ به یقین چنین نیست ؛ چون هیچ دلیل و شاهد روایى معتبرى بر این نیست. تنها در روایت ضعیفى از اهل سنّت نقل شده که : «لا مهدى الاّ عیسى»[65] توضیح آنکه برخى از خاورشناسان یا دیگر منکران ظهور حضرت مهدى(عج)، به حدیثى از محمدبن خالد جندى متوسّل مى شوند که مهدى موعود را همان پیامبر خدا حضرت عیسى بن مریم دانسته است. در این باره بد نیست بدانیم که هیچ دانشمندى از جهان اسلام، دیده نشده که متعرّض این حدیث شده و آن را مورد تمسخر و انتقاد شدید قرار نداده باشد ؛ یعنى، این روایت بالاتفاق رد شده و پذیرفته نشده است.
بیان بطلان و ردّ این حدیث نیازمند تلاش و کوشش نیست ؛ چون با تمام احادیث صحیح و متواتر مخالف است (به خصوص روایاتى که مى گوید : مهدى، از فرزندان رسول خدا و فاطمه (علیهاالسلام) است). اگر قرار باشد به آنچه روایت مى شود – به همه اختلاف ها و گوناگون بودن آنها – استدلال شود ؛ در این صورت علم رجال و فن درایه، دانشى لغو و بیهوده خواهد بود… به هر حال در علم رجال، محمد بن خالد (راوى حدیث)، در زمره افراد دروغ پرداز و مجهول معرّفى شده است. حدیث «لا مهدى الاّ عیسى» فقط در سنن ابن ماجه و تنها از این راوى نقل شده است!!
ذهبى (از علماى اهل سنّت) گوید : «ازدى گفته است : [این روایت] حدیث منکر و نادرستى است و ابو عبداللّه حاکم گفته : ناشناخته و مجهول است. من مى گویم : «لا مهدى الاّ عیسى بن مریم» حدیثى نادرست است که ابن ماجه نقل کرده است. [66]
قرطبى هم مى گوید : «و گفته اش «ولا مهدىّ الاّ عیسى»، با احادیث این باب تعارض دارد… حدیث هاى نقل شده از پیامبر (صلی الله علیه و آله) در نصّ بر خروج مهدى از خاندانش و فرزند فاطمه، ثابت و صحیح تر از این حدیث است. پس باید بر اساس آنها قضاوت کرد، نه این یک روایت»[67] و…
به هر حال از نظر علم رجال و درایه، این حدیث مردود است و با سایر احادیث معتبر و متواتر، تضاد دارد و از درجه اعتبار ساقط است.[68] به غیر از این روایت، هیچ کس ادعا نکرده است که مهدى، همان عیسى بن مریم است و آن گاه نتیجه گرفته شود که : «بقیة اللّه » همان عیسى است!!
قرآن در سوره «هود» مى فرماید : «بَقِیَّتُ اللّهِ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤمِنِینَ»[69] ؛ «آنچه خداوند براى شما باقى گذاشته [از سرمایه هاى حلال]، برایتان بهتر است، اگر ایمان داشته باشید»
امام باقر (علیه السلام) مى فرماید : «این آیه، اولین آیه اى است که قائم(عج) آن را تلاوت مى کند و سپس مى گوید : من بقیة اللّه و حجّت خدا و نماینده او در زمین بر شما (مردم) هستم. [مردم به سوى او مى آیند و بر او سلام مى کنند] و نحوه سلامشان نیز چنین است : «السلام علیک یا بقیة الله فى ارضه»[70]
امام صادق (علیه السلام) نیز به مردى فرمود که چنین به حضرت قائم سلام کند : «السلام علیک یا بقیة اللّه ». سپس آن حضرت این آیه را قرائت فرمود : «بقیة الله خیرٌ لکم ان کنتم مؤمنین»[71]
بر اساس این روایات، «بقیة اللّه » کسى به جز حضرت مهدى(عج) نیست و ربط دادن آن به «حضرت عیسى» بى پایه و نادرست است. اصولاً مسیحیان، حضرت عیسى را «بقیة اللّه » – به آن معنایى که ما در نظر داریم – نمى دانند ؛ بلکه او را خدا (خداى پسر یا پسر خدا) مى دانند!! در حالى که «بقیة اللّه » به معناى باقى مانده و ذخیره خداوند است و مصداقى جز «حجة بن الحسن العسکرى» ندارد.
ظهور عیسى (علیه السلام) :
مسلمانان و مسیحیان، هر دو به ظهور عیسى مسیح (علیه السلام) در آخرالزمان اعتقاد دارند. پس اصل ظهور و بازگشت آن حضرت مورد پذیرش است ؛ اما بر اساس روایات معتبر، حضرت عیسى (علیه السلام) پس از قیام و ظهور امام مهدى(عج) ظهور کرده و تحت فرمان و رهبرى او خواهد بود. در واقع یکى از یاران و وزیران امام مهدى(عج) و فرمانده قسمتى از سپاه آن حضرت، عیسى (علیه السلام) است. پیامبر (صلی الله علیه و آله) در حدیثى مى فرماید : «مهدى متوجّه مى شود که عیسى در قدس (در نزدیکى مناره بیضاء) فرود آمده است ؛ در حالى که دست هاى خود را بر بال هاى دو فرشته نهاده، آب از موهایش فرو مى چکد. پس [امام] مهدى مى گوید : جلو بایست و با مردم نماز بخوان. عیسى مى گوید : نماز براى تو اقامه شده است. پس عیسى پشت سر او نماز مى خواند و با او بیعت مى کند و مى گوید : من به عنوان وزیر و معاون برانگیخته شده ام، نه به عنوان امیر و امام»[72
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) همچنین مى فرماید : «مهدى از نسل من است ؛ وقتى خروج مى کند، عیسى بن مریم براى یارى اش فرود مى آید، او (مهدى) را پیش رو قرار داده، پشت سرش اقتدا مى کند»[73]
در روایت دیگرى آمده است : «عیسى، وزیر قائم(عج) و پرده دار و جانشین آن حضرت است. به کرامت [و دستور] حضرت حجّت، امنیت را بر شرق و غرب عالم گسترش مى دهد»[74]
نتیجه این مباحث آن است که به یقین آن منجى موعود – که مورد بشارت همه مکاتب و ادیان است و پیامبر اسلام نیز بارها به آن اشاره فرموده – حضرت مهدى(عج) است. و بقیة اللّه نیز کسى جز او نیست.
چرایى شناخت امام
پرسش 7 . اصلاً چرا باید امام زمان را بشناسیم و شناخت کافى از او داشته باشیم؟
شناخت، زمینه ساز اعتقاد و ایمان و در نتیجه عمل و تعهّد است. چه زیبا فرموده است امیر بیان حضرت على (علیه السلام) که : «انّ قیمة کلّ امرى ء و قدرهُ معرفتُه»[75] ؛ «ارزش و منزلت هر کسى [به اندازه] معرفت او است»
در قرآن و احادیث، شناخت امام و اعتقاد به او، از اهمیتى ویژه برخوردار بوده و امرى واجب براى هر شخص مؤمن و متدین دانسته شده است و شناخت امام، پیوندى ناگسستنى با معرفت خدا و پیامبر دارد و زمینه ساز بینش عمیق در دین و منش درست و پسندیده در زندگى است. «امام»، پیشوا، راهنما و راهبر انسان ها به سوى تکامل و تعالى و حجّت و خلیفه خدا بر روى زمین است. «امام»، انسان کامل، برگزیده خالق، معصوم و پاک سرشت و واسطه فیض الهى است و مقامى بس والا در میان آفریده هاى خداوند دارد. «امام» طریق وصول به «حقیقت» و مبیّن و مفسّر «شریعت» است و… همان گونه که اطاعت و تبعیت از امام و دوستى او، بایسته و واجب است، شناخت شخصیت و ویژگى هاى او نیز ضرورى است. در روایات و نصوص معتبر دینى نیز، سفارش خاصى به شناخت «امام» شده است.
در یکى از روایات مشهور شیعه و سنّى از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) آمده است : «مَن مات ولم یعرف امام زمانِه، ماتَ میتة جاهلیّة»[176] ؛ «هر کسى بمیرد در حالى که امام زمان خود را نشناخته باشد، به مرگ جاهلى مرده است»
امام صادق (علیه السلام) این جاهلیت را چنین معرفى مى کند : «جاهلیة کفر و نفاق و ضلال»[77]
با توجه به این روایات، اهمیت شناخت امام زمان(عج) را مى توان در موارد زیر خلاصه کرد :
یک. شرط اسلام واقعى
بر اساس روایات مختلف (از جمله حدیث «من مات و لم یعرف امام زمانه، مات میتة جاهلیة»)، معرفت امام عصر، شرط اسلام است و اگر کسى بدون شناخت امام از دنیا برود، گویا از اسلام واقعى و اصیل بى بهره بوده است. پس شناخت امام زمان، آن گاه مى تواند انسان را از مرگ جاهلى دور کند که بتواند به دستورات او پاینده بوده و از ارشادات و هدایت هاى او بهره مند شود.
دو. رسیدن به هدایت واقعى
شناخت امام عصر (علیه السلام) ، چراغ هدایت و رمز دین دارى است و نتیجه آن، دستیابى به صراط مستقیم، خداشناسى، حق شناسى و راه کمال و سعادت است. یکى از دعاهاى مهم در عصر غیبت، این دعا است که مى گوییم : «اللّهم عرّفنى نفسک فانّک ان لَم تُعَرّفنى نَفسَک لَم اَعرِف رَسولَکَ، اللّهُم عرِّفنى رَسولک فانّک اِن لم تُعرِّفنى رسولک لم اَعرف حجّتکَ ؛ اللّهُم عَرِّفنى حجّتِک فانّک اِن لم تُعرِّفنى حُجّتک ضللتُ عن دینى»[78] ؛ «خداوندا! خود را به من بشناسان که اگر خودت را به من نشناسانى، پیامبرت را نخواهم شناخت. خداوندا! رسولت را به من بشناسان که اگر رسول خود را، به من نشناسانى، حجّتت را نخواهم شناخت. خداوندا! حجّت خودت را به من بشناسان که اگر حجّتت را به من نشناسانى، از دین خود گمراه خواهم شد».
سه. رسیدن به ثواب یارى او
بر اساس بعضى از روایات، شناخت امام زمان(عج) و باور قلبى به او، باعث نزدیکى هر چه بیشتر انسان به او مى شود. اگر با این معرفت از دنیا برود، از پاداش هاى بیشمارى برخوردار خواهد شد که یکى از آنها درک ثواب یارى امام عصر (علیه السلام) در زمان ظهور است ؛ یعنى، چنین شخصى، همچون کسى است که در لشکر آن حضرت بوده و یا زیر پرچم او نشسته است.[79]
پی نوشت ها:
[1]. لطف اللّه صافى گلپایگانى، امامت و مهدویت، ج 2، ص 163.
[2]. ر.ک : البرهان فى علامات مهدى آخرالزمان، باب 13 ؛ به نقل از : امامت و مهدویت، ج 3، ص 281.
[3]. المهدى و المهدویت، ص 41 و 48 و 110 ؛ به نقل از : در انتظار ققنوس، ص 46 و 47.
[4]. مقدمه العبر، ص 367.
[5]. البرهان فى علامات مهدى آخرالزمان، ص 169.
[6]. شرح نهج البلاغه، ج 12، ص 53 ؛ آینده جهان، ص 146.
[7]. امامت و مهدویت، ج 2 ص 312 ؛ آینده جهان، ص 145.
[8]. ر.ک : ابراز الوهم المکنون، ص 437.
[9]. البیان، باب 11 ؛ منتخب الاثر، ص 36.
[10]. فتح البارى، ج 5، ص 362.
[11]. الاعتقاد و الهدایه الى سبیل الرشاد، ص 127.
[12]. ینابیع المودّه، ج 3، ص 108 ؛ فرائد السمطین، ج 2، ص 332 ؛ البرهان، ص 177.
[13]. عقد الدرر، ص 157 ؛ منتخب الأثر، ص 149.
[14]. کمال الدین، ج 1، ص 280، ج 27 ؛ بحارالانوار، ج، 47، ص 71.
[15]. تذکرة الخواص الامه، ص 377 ؛ سنن ابى داوود، ج 2، ص 420.
[16]. کنزالعمال، ج 7، ص 263.
[17]. عقد الدرر، ص 36 ؛ الدرّ المنثور، ج 7، ص 484.
[18]. ینابیع المودّة، ص 423 ؛ اسعاف الراغبین، باب 3، ص 135 .
[19]. العمده، ص 434 ؛ ارشاد مفید، ص 326.
[20]. براى مطالعه بیشتر و بررسى منابع روایات ر.ک : نگارنده، آینده جهان، ص 146 -150 (به نقل از : کنزالعمال، ج 14 ؛ ینابیع المودة ؛ العرف الوردى فى الاخبار المهدى ؛ المعجم الکبیر ؛ البرهان فى علامات مهدى آخرالزمان ؛ فرائدالسمطین ؛ عقدالدرر ؛ المهدى المنتظر ؛ الفتن و الملاحم و…).
[21]. عبدالعلیم سپتوى، المهدى المنتظر مکه : مکتبه المکتبة، 1420، ج 1، ص 60.
[22]. براى مطالعه و ارزیابى این دلایل ر.ک : فصلنامه انتظار، شماره 11و12، مقاله مهدویت و مذاهب اسلامى، ص 343-346.
[23]. ر.ک : فصلنامه انتظار، شماره 11و12، مقاله مهدویت و مذاهب اسلامى، ص 340و341.
[24]. ر.ک : نگارنده، مقاله انتظار و انقلاب، فصلنامه انتظار، ش 2، ص 128.
[25]. همان، ص 129.
[26]. طه 20، آیه 14.
[27]. حج 22، آیه 41.
[28]. حج 22، آیه 78.
[29]. هود 11، آیه 114.
[30]. اصول کافى، ج 1، ص 286 ؛ «انّ الرسول الیه نزلَت علیه الصلاة و لم یُسمّ لهم ثلاثا و لا اربعا حتى کان رسول اللّه هو الّذى فَسَّر لهم ذلک و نزلت علیه…».
[31]. قیامت 75، آیات 17 – 19.
[32]. نحل 16، آیه 44.
[33]. آل عمران 3، آیه 144.
[34]. مائده 5، آیه 12.
[35]. نساء 4، آیه 59.
[36]. براى مطالعه بیشتر ر.ک : جعفر سبحانى، پرسش ها و پاسخ ها، صص 182-185.
[37]. ر.ک : اسراء 17، آیه 81.
[38]. قصص 28، آیه 5، انبیاء (21)، آیه 105.
[39]. توبه 9، آیه 23.
[40]. ر.ک : جاثیه 45، آیه 14، ابراهیم (14)، آیه 5.
[41]. ر.ک : حجر 15، آیات 36-38.
[42]. عنکبوت 29، آیه 10.
[43]. قدر 97، آیه 50.
[44]. لقمان 31، آیه 20.
[45]. هود 11، آیه 86.
[46]. زخرف 43، آیه 28.
[47]. نساء 4، آیه 59.
[48]. بقره 2، آیه 9.
[49]. حج 22، آیه 41.
[50]. نمل 27، آیه 62.
[51]. زمر 39، آیه 56.
[52]. مجادله 58، آیه 22.
[53]. فجر 89، آیه 1.
[54]. لیل 92، آیه 2.
[55]. صف 61، آیه 8.
[56]. حدید 57، آیه 17.
[57]. شورى 42، آیه 41.
[58]. زمر 39، آیه 69.
[59]. سجده 32، آیه 29.
[60]. آل عمران 3، آیه 8.
[61]. نور 24، آیه 35.
[62]. همان، آیه 55.
[63]. انبیاء 21، آیه 105.
[64]. پرسش ها و پاسخ ها، ص 185.
[65]. سنن ابن ماجه، ج 2، ص 1340، ح 4039.
[66]. میزال الاعتدال، ج 3، ص 535.
[67]. التذکرة، ج 2، ص 701.
[68]. ر.ک : سید ثامر هاشم العمیدى، مهدى منتظر در اندیشه اسلامى، صص 224 – 230.
[69]. هود 11، آیه 86.
[70]. تفسیر صافى، ج 2، ص 368، المهدى الموعود عند علماء اهل السنّة، ص 131.
[71]. تفسیر فرات الکوفى، ص 63 ؛ کافى، ج 1، ص 411، ح 2.
[72]. الصراط المستقیم، ج 3، ص 22 ؛ یوم الخلاص، ج 1، ص 553.
[73]. اثبات الهداة، ج 3، ص 495، ح 255 ؛ الاحتجاج، ج 1، ص 47.
[74]. معجم الاحادیث المهدى، ج 1، ص 530 ؛ حلیة الابرار، ج 2، ص 620.
[75]. بحارالانوار، ج 2، ص 184.
[76]. الغدیر، ج 10، ص 360 ؛ میزان الحکمة، ج 1، ص 171، ح 840 ؛ بحارالانوار، ج 72، ص 135.
[77]. کافى، ج 1، ص 377، ح 3.
[78]. کمال الدین، ج2، ص 343.
[79]. کافى، ج 1، ص 37.