۱۳۹۵/۰۳/۲۸
–
۱۳۳۹ بازدید
آیا اسلام شناسی دکتر علی شریعتی با اسلام شناسی فقها فرق میکند؟ دکتر شریعتی مخالف فقه و ولایت فقیه بودند؟
مرحوم دکتر شریعتی ازشخصیتهای تاثیر گذار و شناخته شده در تاریخ ایران اسلامی محسوب می شود. که در آگاهى بخشیدن به مردم به ویژه نسل جوان وآشنا نمودن آن ها با فرهنگ اسلامی نقش مثبت و بسزایى داشت وتلاش های زیادی در این زمینه انجام دادند. اما از آنجا که وی در زمینه علوم اسلامی تخصص لازم و کافی را نداشتند و بیشتر تحصیلاتشان (جامعه شناسی)غربی بود برخی از اندیشه ها و تفکراتی که مطرح می نمودند با نقصها و کاستی هایی روبرو بود و در مواردی با مبانی دینی سازگار نبود و همین مساله موجب مخالفت و اعتراض برخی از علما و روحانیون نسبت به دیدگاهها و افکار ایشان شد . البته متاسفانه در این میان , برخی از دیدگاهها و نظرات در نقد اندیشه و نظریات دکتر شریعتی , پا را از حد اعتدال و انصاف فراتر گذارده و با افراط و تفریط ها و نسبت هایی همراه بوده که طبیعتاً نمی تواند ملاک ارزیابی شخصیت ایشان باشد .
روشن است که هر گونه ارزیابی وتحلیل در مورد افکار و اندیشه های شریعتی آنگاه صحیح و منصفانه خواهد بود که با توجه به مجموعه نقاط ضعف وقوت دیدگاه وی و در نظر گرفتن هر دو باشد. و در این راستا واقعیت آن است که افکار واندیشه های دکتر شریعتی در کنار نکات مثبت دارای نکات منفی نیز می باشد . به منظور آشنایی به برخی از آنها به اختصار اشاره می کنیم ؛ 1- ایشان داراى شور و نشاط و صاحب زبانى بسیار حماسى و موج آفرین بود. که در نسل جوان بسیار تاثیر گذار بود اما در مقابل، نقص او این بود که نسبت به اسلام و علوم دینى از آگاهى ژرف و عمیقى برخوردار نبود. او گرچه تابلوى زیبایى از اسلام ارائه کرده است، ولى در این نگارش هنرى بسیارى از زیبایى هاى اساسی و حقیقى دین نادیده گرفته می شد . 2- ایشان فردى پر احساس و داراى درد و درکى اجتماعى و گرایشات اسلامى بود. اما در مقابل نقص و اشتباه بزرگ و اساسى او این بود که تحت تأثیر اندیشه هاى مکاتب عصر خود مانند تفکرات مارکسیستى و اگزیستانسیالیستى بود. این مسأله اندیشه دینى او را دستخوش التقاط مى نمود. البته او در مواردى به نقد مارکسیسم نیز مى پرداخت، لیکن نفوذ اندیشه هاى مارکسیستى در ذهن او چنان بود که مارکسیسم را با همان ادبیات مارکسیستى و تحت تأثیر همان نگرش ها مورد نقد و چالش قرار مى داد و از همانى سر در مى آورد که از آن مى گریخت. تصویرى که شریعتى از اسلام ارائه کرده است در موارد زیادى آلوده به اینگونه افکار است. 3- وی برخلاف دیگر روشنفکران، که مى کوشند دین را از صحنه جامعه بیرون رانده و میدان را براى اندیشه های سکولاریستی خالى کنند و دین را به رابطه فردى بین بنده و خدا تقلیل دهند، دین را در متن جامعه مى خواست و از دین در حاشیه و بى مسؤولیت سخت گریزان و متنفر بود. لیکن در این باره نیز گاه گرفتار تک ساحت گرایى شده و نسبت به مسائل ماورائى و مبدأ و معاد و… بى مهرى نشان مى داد. تا آنجا که عالمان بزرگى که در این زمینه ها به هدایت جامعه و نشر تعالیم اخروى دین پرداخته اند را گرفتار طعن و تمسخر مى ساخت. 4- یکی ازچالش های اساسى اندیشه دکتر شریعتى در این نکته نهفته است. که او با تمرکز به دید جامعه شناسانه به اسلام نظر می کرد و این دیدگاه اولاً: شدیدا یک طرفه است و نمى تواند تمام ابعاد اسلام را نشان دهد. چنانچه نگاه تنها کلامى یا فقهى به اسلام باعث مى شود که بخشى از اسلام کنار زده شود، نگاه جامعه شناسانه به تنهایى هم دچار همین اشکال است. دکتر شریعتى نه تنها وضع موجود جامعه اسلامى یا حتى تاریخ اسلام را با این دیدگاه مى دید، بلکه اعتقادات و مبانى معرفتى اسلام را نیز به این معیار مى سنجید و بدین ترتیب باعث مى شد که اسلام آنچنانکه شایسته و بایسته است، معرفى نشود. گذشته از این او در معارف اسلامى صاحب نظر نبود. به عبارت دیگر چنانچه جامعه شناسى را به صورت کلاسیک آموخته بود، با هیچ یک از علوم اسلامى آشنایى این چنین نداشت. ثانیا: دیدگاه جامعه شناسانه دیدگاهى توصیفى است. یعنى نگاهى از بیرون به دین دارد. از شاخه هاى جامعه شناسى، جامعه شناسى دین و ادیان است که از بیرون حوزه دین به توصیف ادیان موجود مى پردازد، بدون اینکه درصدد تحلیل یا ارزشگذارى باشد. جامعه شناس در بهترین حالت، همانند گزارشگر امینى است که آنچه را مى بیند بدون دخل و تصرف و با دقت توصیف مى کند و کارى به ارزشگذارى و صدق و کذب دیده هاى خود ندارد. جامعه شناسى هرگز در صدد داورى و قضاوت در حق و باطل بودن ادیان مختلف نیست، زیرا او تمام فرهنگها و تمدنها و ادیان را به یک چشم مى بیند. بلکه او تمام آنها را به عنوان دستاوردهاى بشرى محترم مى شمارد. به عبارت دیگر جامعه شناسى نسبت به دینى در مقایسه دین دیگر یا تمدنى نسبت به تمدن دیگر یا فرهنگى نسبت به فرهنگ دیگر تعهدى ندارد. اما دکتر شریعتى کاملاً نسبت به فرهنگ و تمدن و دین اسلام و مذهب تشیع متعهد بود، او توصیف گر صرف قضایا نبود، بلکه در بسیارى از موارد به تحلیل مى نشست و نظریه و رهنمود ارائه مى داد. دکتر شریعتى درد دین داشت و تمام تلاش او حل پاردوکس هاى جامعه مسلمانان در روزگار تسلط مدرنیته بود. همان دردى که پیش از او، اقبال لاهورى داشت. اگرچه نفس این درد محترم است، اما با ذات علم جامعه شناسى سازگار نیست. و این تناقضى در افکار وى ایجاد مى کرد. ثالثا: جامعه شناسى رایج علمى غربى و مبتنی بر پیش انگاره های سکولار است که در قرن هجدهم توسط اوگوست کنت پایه گذارى شد. این علم در چهارچوب بنیانهاى معرفت حسى سازمان یافته است و نگاهش متوجه زمین و طبیعت است. این علم با عالم قدس سرو کار ندارد و هرگز به آن توجه نمى کند و در حقیقت نمى تواند، به آن نظر بیافکند. این علم محدودیت عقل بشرى را در بند محسوسات و پدیدارها پذیرفته و سعى دارد از راه تجربه به توصیف جهان پیرامونى بپردازد، چنانکه فیزیکدان با ماده رفتار مى کند، او نیز با جامعه و تمدن و دین رفتار مى کند. و طبیعى است که این طرز تلقى به هیچ وجه مورد تایید اسلام نیست. با این تحلیل و توصیف از اسلام فقط ظاهرى مى ماند و راه به حقیقت آن ناممکن مى شود. نظر به دین از نظرگاه جامعه شناسى ـ که مرحوم دکتر شریعتى بر آن تاکید داشت ـ نگاه به آن از منظر تنگ حسى و نظرگاهى کاملاً غربى است و اسلام با این نگاه از حقیقت متعالى خود تهى مى شود. شاید همین نکته است که دکتر شریعتى واداشت که وصیت کند که کتابهاى او توسط استاد محمد رضا حکیمى بازنگرى و اصطلاح شود و چنین نگاشت :«آنچه از من نشر یافته به دلیل نبودن امکانات و کم بودن فرصت , خام و عجولانه و پر غلط و بد چاپ شده است و تمامی آن را نه به عنوان کارهای علمی , تحقیقی , که فریادهایی از سر درد , نشانه هایی از یک راه , نگاه هایی برای بیداری , ارائه طریق , طرح های کلی از یک مکتب , یک دعوت ،جهات و ایده ها و بالاخره نوعی بسیج فکری و روحی در جامعه باید تلقی کرد آن هم در شرایطی تبعیدی , فشار , توطئه , فرصت گذرا و حالتی که هر لحظه اش انتظار فاجعه ای می رفت , آن ها همه باید تجدید نظر شود , از نظر علمی غنی شود و غلط گیری معنوی و لفظی وچاپی شود.»(دکتر شریعتی از دیدگاه شخصیتها , ص 80) مقام معظم رهبری در مورد افکار و اندیشه های ایشان فرمودند:« من شریعتی را به صورت یک مرحله می توانم قبول کنم به این معنا که او کسی بود که اندیشه های مطرح شده در جامعه را با زبان درستی با یک سلطه ویژه ای بر فرهنگ رایج آن نسل می توانست بیان کند … مرحله بعدی این است که بیاییم آن مسائلی را که شریعتی با استفاده از آشنایی های خودش با فرهنگ اسلام فهمیده بود با اصول اساسی فلسفه مکتب اسلام بیامیزیم و منطبق کنیم آنچه بدست خواهد آمد به نظر من مرحله جدیدی است که می تواند برای نسل ما مفید باشد به تعبیر بهتر بیاییم شریعتی را با مطهری بیامیزیم , شریعتی را در کنار مطهری مطالعه کنیم ترکیبی از زیبایی های شریعتی با بتون آرمه اندیشه اسلامی شهید مطهری به وجود بیاوریم این به نظر من همان مرحله نوینی است که نسل ما به آن نیاز دارد .»( جعفر سعیدی , دکتر شریعتی از دیدگاه شخصیتها , تهران: سایه 1380, ص 99, روزنامه جمهوری اسلامی , 30/3/60) مرحوم شهید مطهری نیز در ارزیابی افکار ونظریات دکتر شریعتی فرمودند :« معتقدم نسبتهایی از قبیل سنیگری , وهابیگری به او بی اساس است او در هیچیک از مسائل اصولی اسلام از توحید گرفته تا نبوت و معاد وعدل و امامت گرایش غیر اسلامی نداشته است ولی نظر به اینکه تحصیلات عالیه و فرهنگ او غربی بوده و هنوز فرصت و مجال کافی نیافته بود در معارف اسلامی مطالعه وافی داشته باشد تا آنجا که گاهی از مسلمات قرآن و سنت و معارف اسلامی بی خبر می ماند حتی در مسائل اصولی دچار اشتباهات فراوان گردیده است .»( جعفر سعیدی , دکتر شریعتی از دیدگاه شخصیتها , ص 108و109)
دیدگاه دکتر شریعتی در مورد روحانیت بسیار متناقض و متأثر از نگاه وی به اسلام وتشیع است . دکتر شریعتی نگاه خاصی به تشیع اززاویه دید انقلابی دارد به گونه ای که ماهیت تشیع را انقلاب و مخالفت با وضع موجود دانسته که این نگاه برخاسته از نگرش مارکسیستی به دین است . بر اساس همین نگرش تاریخی , وی به نقد رفتاری علمای شیعه پرداخته است .وی بر این باور است که تشیع از زمان صفویه از خط اصیل خویش فاصله گرفت و از مسیر انقلابی خویش جدا شد و روحانیت نیز که همواره موضع مخالفت با وضع موجود را با خود داشت پس از صفویه حالت انقلابی را رها نموده و به انفعال کشیده شد وی در این باره چنین می گوید : « از خصوصیات علمای شیعه , یکی درگیر بودن مداوم آنها با نظام حاکم در طول تاریخ بوده است , و یکی تقوای بارز و آشکار شان , که هنوز هم این چهره را حفظ کرده اند . روحانیت شیعه متقی ترین روحانیتی است که امروز در جهان وجود دارد … در دوره صفویه این روحانیت شیعه ( در عین حال که باز به نسبت نظام های کلیسایی و سازمانهای رسمی و روحانی مذاهب دیگر به هیچ وجه قابل مقایسه نیست ) در کنار حکومت قرار می گیرد و در کنار شخص حاکم , در این جا مذهب تشیع تغییر جهت می دهد , تشیع «ضد وضع موجود»,« تشیع وفق وضع موجود » می شود , تشیعی که به عنوان یک نیرو در برابر حاکمیت بود , به عنوان یک نیرو و در کنار و پشت سر این قدرت می ایستد و از آن جانبداری می کند . (علی شریعتی , تشیع علوی و تشیع صفوی , تهران: چاپخش , 1377, ص 181- 183) در مجموع می توان گفت که حرکت دکتر شریعتی به سمت طرح نوعی اسلام شناسی منهای روحانیت و مرجعیت , حرکتی است که پیش از آن در نهضت آزادی و پس از آن در مجاهدان خلق تجربه شد . تأسیس نوعی اسلام شناسی نوین , تحت عنوان برداشت های ما , کاری بود که پس از آن از گروههای زیادی به آن روی آوردند . ( رسول جعفریان , جریان ها و سازمان های مذهبی ـ سیاسی ایران , تهران : مرکز اسناد انقلاب اسلامی , 1383, ص 511-512)
در حقیقت دکتر شریعتی روحانیتی را می پذیرد که همواره دیدگاه مخالفت با وضع موجود داشته باشند و بر اساس تفکر اسلام و تشیع انقلابی حرکت کنند و بر اساس این نگرش به اصلاح روحانیت و مرز بندی بین روحانیت اصیل و روحانیت غیر اصیل می پردازد ولی در نهایت به بی راهه رفته و حرکت دکتر شریعتی به سمت طرح نوعی اسلام شناسی منهای روحانیت منجر شد , حرکتی است که پیش از آن در نهضت آزادی و پس از آن در مجاهدان خلق تجربه شد . تأسیس نوعی اسلام شناسی نوین , تحت عنوان برداشت های ما , کاری بود که پس از آن از گروههای زیادی به آن روی آوردند . ( رسول جعفریان , جریان ها و سازمان های مذهبی ـ سیاسی ایران , تهران : مرکز اسناد انقلاب اسلامی , 1383, ص 511-512 ) دکتر شریعتی می گوید :« اکنون خوشبختانه همانطور که دکتر مصدق تز اقتصاد منهای نفت را طرح کرد تا استقلال نهضت را پی ریزی کند و آن را از بند اسارت و احتیاج به کمپانی استعماری آزاد سازد , تز اسلام منهای آخوند در جامعه تحقق یافته است و این موفقیت موجب شده که هم اسلام از چارچوب تنگ قرون وسطایی و اسارت در کلیساهای کشیشی و بینش متحجر … آزاد شده است و…»( دکتر شریعتی , با مخاطب های آشنا , مجموعه آثار ش 1 , ص 8) شگفت آن که وی در جای دیگر دفاعی منطقی از جامعه روحانی می کند و می گوید: «من به عنوان کسى که رشته کارش تاریخ و مسائل اجتماعى است، ادّعا مى کنم که در تمام این دو قرن گذشته، در زیر هیچ قرادادِ استعمارى، امضاى یک آخوندِ نجف رفته، نیست. در حالى که در زیر همه این قراردادهاى استعمارى امضاى آقاى دکتر و آقاى مهندس فرنگ رفته هست (باعث خجالت بنده و سرکار!).» وى در ادامه مى افزاید:«این یک طرف قضیه، از طرف دیگر، پیشاپیش هر نهضت مترقّى ضداستعمارى در این کشورها همواره و بدون استثنا قیافه یک یا چند عالم راستین اسلام و به خصوص شیعى وجود دارد.»(ر. ک: قاسطین، مارقین، ناکثین، ص 242.) در جای دیگردکتر شریعتى درباره نقش منحصر به فرد روحانیت در نگهبانى از اسلام و فرهنگ دینى مى گوید: شما (روشنفکران) که مى خواهید این پایگاه فرهنگى ریشه دار (روحانیت) را که در عمق تاریخ ما و در اعماق وجدان جامعه ما ریشه دارد، برچینید، براى تکیه گاه فرهنگى و مردمى خود، به نام روشنفکر مسئول، در برابر استعمار فرهنگى، چه پایگاهى را مى خواهید جایش بگذارید؟ چند تا شعر فارسى را که مدیحه ممدوح است و مدیحه معشوق؟ یا چند تا ترجمه هاى آشفته آثار فرنگى را؟ باید بر این پایگاه ریشه دار (روحانیت) تکیه کرد. اگر ایمان دارى به خاطر ایمان، و حتى اگر ندارى، امّا مسئولى، به خاطر مسئولیت، و اگر، هم ایمان دارى و هم مسئولیت، که دو دستت را مى فشرم، و اگر نه ایمان دارى و نه مسئولیت، و به خاطر خوش آیند زمانه، نطق مى فرمایى که: «تَبَّتْ یَدا أَبى لَهَبِ وَ تَبَّ» مرحمت زیاد. نطق کن! این اعتقاد من است و اعتقاد حسینه ارشاد…(قاسطین، مارقین، ناکثین، ص 243) دکتر شریعتى در تأکید برمطلب یاد شده مى افزاید: بزرگ ترین پایگاهى که مى توان امیدوار آن بود که توده ما را آگاه کند، اسلامى راستین را به آنان ارائه دهد، در بیدارى افکار عمومى و به خصوص متن توده ما، نقش مؤثر و نجات بخشى را ایفا کند و در احیاى روح اسلامى و ایجاد نهضت آگاهى دهنده و حرکت بخشنده اسلامى، عامل نیرومند و مقتدرى باشد، همین پایگاه «طلبه» و «حوزه» و حجره هاى تنگ و تاریکى است که از دورن آن ها، سیّد جمال الدین ها بیرون آمده است و مى آید.(همان ، ص 243 – 244) به هر حال قضاوت ها و اظهار نظرهای دکتر شریعتی در مورد روحانیت بسیار متناقض می باشد که جمع کردن میان آنها بسیار دشوار به نظر می رسد . همین امر سبب برداشت های متفاوت از سخنان و اظهار نظرهای او شده است . ( ر.ک به رسول جعفریان , جریان ها و سازمان های مذهبی ـ سیاسی ایران , پیشین , ص 475تا 513)
شهید مطهری در مورد نگاه انقلابی به اسلام که از سوی دکتر شریعتی و برخی از روشنفکران مطرح شد می گویند :« انقلاب اسلامی یعنی راهی که هدف آن , اسلام و ارزشهای اسلامی اسنت و انقلاب و مبارزه صرفاً برای برقراری ارزشهای اسلامی انجام می گیرد و به بیان دیگر در این راه مبارزه هدف نیست , وسیله است اما عده ای میان انقلاب اسلامی و اسلام انقلابی اشتباه می کنند یعنی برای آنها انقلاب ومبارزه هدف است , اسلام وسیله ایست برای مبارزه . اینها می گویند هر چه از اسلام که ما را در مسیر مبارزه قرار بدهد آن را قبول می کنیم و هر چه از اسلام که ما را از مسیر مبارزه دور کند , طرد می کنیم . طبیعی است که با این اختلاف برداشت میان انقلاب اسلامی و اسلام انقلابی , تفسیرها و تعبیرها از اسلام و انسان و توحید و تاریخ و جامعه و آیات قرآن با یکدیگر متضاد و متناقض می شود . فرق است میان کسی که اسلام را هدف می داند و مبارزه را و جهاد را وسیله ای برای برقراری ارزشهای اسلامی , با آن که مبارزه را هدف می داند و حرفش این است که من همیشه باید در حال مبارزه باشم و اصلاً اسلام آمده برای مبارزه . در جواب این گروه باید گفت برخلاف تصور شما با آنکه در اسلام عنصر مبارزه هست , اما این بدان معنا نیست که اسلام فقط برای مبارزه امده و هدفی جز مبارزه ندارد . در اسلام دستورات بی شماری وجود دارد که یکی از آنها مبارزه است . این فکر که مبارزه اصل است , ناشی از طرز تفکری است که مادیون در مورد جامعه و تاریخ دارند …»( مرتضی مطهری , پیرامون انقلاب اسلامی , تهران : انتشارات صدرا , 1374, ص 57-58) شهید مطهری دررمورد جایگاه روحانیت در انقلاب اسلامی می گوید:« انقلاب ایران اگر در آینده بخواهد به نتیجه برسد و هم چنان پیروزمندانه به پیش برود , می باید باز هم روی دوش روحانیون و روحانیت قرار داشته باشد اگر این پرچمداری از دست روحانیت گرفته شود و به دست به اصطلاح روشنفکران بیفتد , یک قرن که هیچ , یک نسل که بگذرد , اسلام به کلی مسخ می شود . زیرا حامل فرهنگ اصیل اسلامی, در نهایت باز هم همین گروه روحانیون متعهد هستند به این دلیل لازم است روحانیت را اصلاح کرد نه اینکه آنرا از بین برد .( مرتضی مطهری , پیرامون انقلاب اسلامی , پیشین , ص 184)
روشن است که هر گونه ارزیابی وتحلیل در مورد افکار و اندیشه های شریعتی آنگاه صحیح و منصفانه خواهد بود که با توجه به مجموعه نقاط ضعف وقوت دیدگاه وی و در نظر گرفتن هر دو باشد. و در این راستا واقعیت آن است که افکار واندیشه های دکتر شریعتی در کنار نکات مثبت دارای نکات منفی نیز می باشد . به منظور آشنایی به برخی از آنها به اختصار اشاره می کنیم ؛ 1- ایشان داراى شور و نشاط و صاحب زبانى بسیار حماسى و موج آفرین بود. که در نسل جوان بسیار تاثیر گذار بود اما در مقابل، نقص او این بود که نسبت به اسلام و علوم دینى از آگاهى ژرف و عمیقى برخوردار نبود. او گرچه تابلوى زیبایى از اسلام ارائه کرده است، ولى در این نگارش هنرى بسیارى از زیبایى هاى اساسی و حقیقى دین نادیده گرفته می شد . 2- ایشان فردى پر احساس و داراى درد و درکى اجتماعى و گرایشات اسلامى بود. اما در مقابل نقص و اشتباه بزرگ و اساسى او این بود که تحت تأثیر اندیشه هاى مکاتب عصر خود مانند تفکرات مارکسیستى و اگزیستانسیالیستى بود. این مسأله اندیشه دینى او را دستخوش التقاط مى نمود. البته او در مواردى به نقد مارکسیسم نیز مى پرداخت، لیکن نفوذ اندیشه هاى مارکسیستى در ذهن او چنان بود که مارکسیسم را با همان ادبیات مارکسیستى و تحت تأثیر همان نگرش ها مورد نقد و چالش قرار مى داد و از همانى سر در مى آورد که از آن مى گریخت. تصویرى که شریعتى از اسلام ارائه کرده است در موارد زیادى آلوده به اینگونه افکار است. 3- وی برخلاف دیگر روشنفکران، که مى کوشند دین را از صحنه جامعه بیرون رانده و میدان را براى اندیشه های سکولاریستی خالى کنند و دین را به رابطه فردى بین بنده و خدا تقلیل دهند، دین را در متن جامعه مى خواست و از دین در حاشیه و بى مسؤولیت سخت گریزان و متنفر بود. لیکن در این باره نیز گاه گرفتار تک ساحت گرایى شده و نسبت به مسائل ماورائى و مبدأ و معاد و… بى مهرى نشان مى داد. تا آنجا که عالمان بزرگى که در این زمینه ها به هدایت جامعه و نشر تعالیم اخروى دین پرداخته اند را گرفتار طعن و تمسخر مى ساخت. 4- یکی ازچالش های اساسى اندیشه دکتر شریعتى در این نکته نهفته است. که او با تمرکز به دید جامعه شناسانه به اسلام نظر می کرد و این دیدگاه اولاً: شدیدا یک طرفه است و نمى تواند تمام ابعاد اسلام را نشان دهد. چنانچه نگاه تنها کلامى یا فقهى به اسلام باعث مى شود که بخشى از اسلام کنار زده شود، نگاه جامعه شناسانه به تنهایى هم دچار همین اشکال است. دکتر شریعتى نه تنها وضع موجود جامعه اسلامى یا حتى تاریخ اسلام را با این دیدگاه مى دید، بلکه اعتقادات و مبانى معرفتى اسلام را نیز به این معیار مى سنجید و بدین ترتیب باعث مى شد که اسلام آنچنانکه شایسته و بایسته است، معرفى نشود. گذشته از این او در معارف اسلامى صاحب نظر نبود. به عبارت دیگر چنانچه جامعه شناسى را به صورت کلاسیک آموخته بود، با هیچ یک از علوم اسلامى آشنایى این چنین نداشت. ثانیا: دیدگاه جامعه شناسانه دیدگاهى توصیفى است. یعنى نگاهى از بیرون به دین دارد. از شاخه هاى جامعه شناسى، جامعه شناسى دین و ادیان است که از بیرون حوزه دین به توصیف ادیان موجود مى پردازد، بدون اینکه درصدد تحلیل یا ارزشگذارى باشد. جامعه شناس در بهترین حالت، همانند گزارشگر امینى است که آنچه را مى بیند بدون دخل و تصرف و با دقت توصیف مى کند و کارى به ارزشگذارى و صدق و کذب دیده هاى خود ندارد. جامعه شناسى هرگز در صدد داورى و قضاوت در حق و باطل بودن ادیان مختلف نیست، زیرا او تمام فرهنگها و تمدنها و ادیان را به یک چشم مى بیند. بلکه او تمام آنها را به عنوان دستاوردهاى بشرى محترم مى شمارد. به عبارت دیگر جامعه شناسى نسبت به دینى در مقایسه دین دیگر یا تمدنى نسبت به تمدن دیگر یا فرهنگى نسبت به فرهنگ دیگر تعهدى ندارد. اما دکتر شریعتى کاملاً نسبت به فرهنگ و تمدن و دین اسلام و مذهب تشیع متعهد بود، او توصیف گر صرف قضایا نبود، بلکه در بسیارى از موارد به تحلیل مى نشست و نظریه و رهنمود ارائه مى داد. دکتر شریعتى درد دین داشت و تمام تلاش او حل پاردوکس هاى جامعه مسلمانان در روزگار تسلط مدرنیته بود. همان دردى که پیش از او، اقبال لاهورى داشت. اگرچه نفس این درد محترم است، اما با ذات علم جامعه شناسى سازگار نیست. و این تناقضى در افکار وى ایجاد مى کرد. ثالثا: جامعه شناسى رایج علمى غربى و مبتنی بر پیش انگاره های سکولار است که در قرن هجدهم توسط اوگوست کنت پایه گذارى شد. این علم در چهارچوب بنیانهاى معرفت حسى سازمان یافته است و نگاهش متوجه زمین و طبیعت است. این علم با عالم قدس سرو کار ندارد و هرگز به آن توجه نمى کند و در حقیقت نمى تواند، به آن نظر بیافکند. این علم محدودیت عقل بشرى را در بند محسوسات و پدیدارها پذیرفته و سعى دارد از راه تجربه به توصیف جهان پیرامونى بپردازد، چنانکه فیزیکدان با ماده رفتار مى کند، او نیز با جامعه و تمدن و دین رفتار مى کند. و طبیعى است که این طرز تلقى به هیچ وجه مورد تایید اسلام نیست. با این تحلیل و توصیف از اسلام فقط ظاهرى مى ماند و راه به حقیقت آن ناممکن مى شود. نظر به دین از نظرگاه جامعه شناسى ـ که مرحوم دکتر شریعتى بر آن تاکید داشت ـ نگاه به آن از منظر تنگ حسى و نظرگاهى کاملاً غربى است و اسلام با این نگاه از حقیقت متعالى خود تهى مى شود. شاید همین نکته است که دکتر شریعتى واداشت که وصیت کند که کتابهاى او توسط استاد محمد رضا حکیمى بازنگرى و اصطلاح شود و چنین نگاشت :«آنچه از من نشر یافته به دلیل نبودن امکانات و کم بودن فرصت , خام و عجولانه و پر غلط و بد چاپ شده است و تمامی آن را نه به عنوان کارهای علمی , تحقیقی , که فریادهایی از سر درد , نشانه هایی از یک راه , نگاه هایی برای بیداری , ارائه طریق , طرح های کلی از یک مکتب , یک دعوت ،جهات و ایده ها و بالاخره نوعی بسیج فکری و روحی در جامعه باید تلقی کرد آن هم در شرایطی تبعیدی , فشار , توطئه , فرصت گذرا و حالتی که هر لحظه اش انتظار فاجعه ای می رفت , آن ها همه باید تجدید نظر شود , از نظر علمی غنی شود و غلط گیری معنوی و لفظی وچاپی شود.»(دکتر شریعتی از دیدگاه شخصیتها , ص 80) مقام معظم رهبری در مورد افکار و اندیشه های ایشان فرمودند:« من شریعتی را به صورت یک مرحله می توانم قبول کنم به این معنا که او کسی بود که اندیشه های مطرح شده در جامعه را با زبان درستی با یک سلطه ویژه ای بر فرهنگ رایج آن نسل می توانست بیان کند … مرحله بعدی این است که بیاییم آن مسائلی را که شریعتی با استفاده از آشنایی های خودش با فرهنگ اسلام فهمیده بود با اصول اساسی فلسفه مکتب اسلام بیامیزیم و منطبق کنیم آنچه بدست خواهد آمد به نظر من مرحله جدیدی است که می تواند برای نسل ما مفید باشد به تعبیر بهتر بیاییم شریعتی را با مطهری بیامیزیم , شریعتی را در کنار مطهری مطالعه کنیم ترکیبی از زیبایی های شریعتی با بتون آرمه اندیشه اسلامی شهید مطهری به وجود بیاوریم این به نظر من همان مرحله نوینی است که نسل ما به آن نیاز دارد .»( جعفر سعیدی , دکتر شریعتی از دیدگاه شخصیتها , تهران: سایه 1380, ص 99, روزنامه جمهوری اسلامی , 30/3/60) مرحوم شهید مطهری نیز در ارزیابی افکار ونظریات دکتر شریعتی فرمودند :« معتقدم نسبتهایی از قبیل سنیگری , وهابیگری به او بی اساس است او در هیچیک از مسائل اصولی اسلام از توحید گرفته تا نبوت و معاد وعدل و امامت گرایش غیر اسلامی نداشته است ولی نظر به اینکه تحصیلات عالیه و فرهنگ او غربی بوده و هنوز فرصت و مجال کافی نیافته بود در معارف اسلامی مطالعه وافی داشته باشد تا آنجا که گاهی از مسلمات قرآن و سنت و معارف اسلامی بی خبر می ماند حتی در مسائل اصولی دچار اشتباهات فراوان گردیده است .»( جعفر سعیدی , دکتر شریعتی از دیدگاه شخصیتها , ص 108و109)
دیدگاه دکتر شریعتی در مورد روحانیت بسیار متناقض و متأثر از نگاه وی به اسلام وتشیع است . دکتر شریعتی نگاه خاصی به تشیع اززاویه دید انقلابی دارد به گونه ای که ماهیت تشیع را انقلاب و مخالفت با وضع موجود دانسته که این نگاه برخاسته از نگرش مارکسیستی به دین است . بر اساس همین نگرش تاریخی , وی به نقد رفتاری علمای شیعه پرداخته است .وی بر این باور است که تشیع از زمان صفویه از خط اصیل خویش فاصله گرفت و از مسیر انقلابی خویش جدا شد و روحانیت نیز که همواره موضع مخالفت با وضع موجود را با خود داشت پس از صفویه حالت انقلابی را رها نموده و به انفعال کشیده شد وی در این باره چنین می گوید : « از خصوصیات علمای شیعه , یکی درگیر بودن مداوم آنها با نظام حاکم در طول تاریخ بوده است , و یکی تقوای بارز و آشکار شان , که هنوز هم این چهره را حفظ کرده اند . روحانیت شیعه متقی ترین روحانیتی است که امروز در جهان وجود دارد … در دوره صفویه این روحانیت شیعه ( در عین حال که باز به نسبت نظام های کلیسایی و سازمانهای رسمی و روحانی مذاهب دیگر به هیچ وجه قابل مقایسه نیست ) در کنار حکومت قرار می گیرد و در کنار شخص حاکم , در این جا مذهب تشیع تغییر جهت می دهد , تشیع «ضد وضع موجود»,« تشیع وفق وضع موجود » می شود , تشیعی که به عنوان یک نیرو در برابر حاکمیت بود , به عنوان یک نیرو و در کنار و پشت سر این قدرت می ایستد و از آن جانبداری می کند . (علی شریعتی , تشیع علوی و تشیع صفوی , تهران: چاپخش , 1377, ص 181- 183) در مجموع می توان گفت که حرکت دکتر شریعتی به سمت طرح نوعی اسلام شناسی منهای روحانیت و مرجعیت , حرکتی است که پیش از آن در نهضت آزادی و پس از آن در مجاهدان خلق تجربه شد . تأسیس نوعی اسلام شناسی نوین , تحت عنوان برداشت های ما , کاری بود که پس از آن از گروههای زیادی به آن روی آوردند . ( رسول جعفریان , جریان ها و سازمان های مذهبی ـ سیاسی ایران , تهران : مرکز اسناد انقلاب اسلامی , 1383, ص 511-512)
در حقیقت دکتر شریعتی روحانیتی را می پذیرد که همواره دیدگاه مخالفت با وضع موجود داشته باشند و بر اساس تفکر اسلام و تشیع انقلابی حرکت کنند و بر اساس این نگرش به اصلاح روحانیت و مرز بندی بین روحانیت اصیل و روحانیت غیر اصیل می پردازد ولی در نهایت به بی راهه رفته و حرکت دکتر شریعتی به سمت طرح نوعی اسلام شناسی منهای روحانیت منجر شد , حرکتی است که پیش از آن در نهضت آزادی و پس از آن در مجاهدان خلق تجربه شد . تأسیس نوعی اسلام شناسی نوین , تحت عنوان برداشت های ما , کاری بود که پس از آن از گروههای زیادی به آن روی آوردند . ( رسول جعفریان , جریان ها و سازمان های مذهبی ـ سیاسی ایران , تهران : مرکز اسناد انقلاب اسلامی , 1383, ص 511-512 ) دکتر شریعتی می گوید :« اکنون خوشبختانه همانطور که دکتر مصدق تز اقتصاد منهای نفت را طرح کرد تا استقلال نهضت را پی ریزی کند و آن را از بند اسارت و احتیاج به کمپانی استعماری آزاد سازد , تز اسلام منهای آخوند در جامعه تحقق یافته است و این موفقیت موجب شده که هم اسلام از چارچوب تنگ قرون وسطایی و اسارت در کلیساهای کشیشی و بینش متحجر … آزاد شده است و…»( دکتر شریعتی , با مخاطب های آشنا , مجموعه آثار ش 1 , ص 8) شگفت آن که وی در جای دیگر دفاعی منطقی از جامعه روحانی می کند و می گوید: «من به عنوان کسى که رشته کارش تاریخ و مسائل اجتماعى است، ادّعا مى کنم که در تمام این دو قرن گذشته، در زیر هیچ قرادادِ استعمارى، امضاى یک آخوندِ نجف رفته، نیست. در حالى که در زیر همه این قراردادهاى استعمارى امضاى آقاى دکتر و آقاى مهندس فرنگ رفته هست (باعث خجالت بنده و سرکار!).» وى در ادامه مى افزاید:«این یک طرف قضیه، از طرف دیگر، پیشاپیش هر نهضت مترقّى ضداستعمارى در این کشورها همواره و بدون استثنا قیافه یک یا چند عالم راستین اسلام و به خصوص شیعى وجود دارد.»(ر. ک: قاسطین، مارقین، ناکثین، ص 242.) در جای دیگردکتر شریعتى درباره نقش منحصر به فرد روحانیت در نگهبانى از اسلام و فرهنگ دینى مى گوید: شما (روشنفکران) که مى خواهید این پایگاه فرهنگى ریشه دار (روحانیت) را که در عمق تاریخ ما و در اعماق وجدان جامعه ما ریشه دارد، برچینید، براى تکیه گاه فرهنگى و مردمى خود، به نام روشنفکر مسئول، در برابر استعمار فرهنگى، چه پایگاهى را مى خواهید جایش بگذارید؟ چند تا شعر فارسى را که مدیحه ممدوح است و مدیحه معشوق؟ یا چند تا ترجمه هاى آشفته آثار فرنگى را؟ باید بر این پایگاه ریشه دار (روحانیت) تکیه کرد. اگر ایمان دارى به خاطر ایمان، و حتى اگر ندارى، امّا مسئولى، به خاطر مسئولیت، و اگر، هم ایمان دارى و هم مسئولیت، که دو دستت را مى فشرم، و اگر نه ایمان دارى و نه مسئولیت، و به خاطر خوش آیند زمانه، نطق مى فرمایى که: «تَبَّتْ یَدا أَبى لَهَبِ وَ تَبَّ» مرحمت زیاد. نطق کن! این اعتقاد من است و اعتقاد حسینه ارشاد…(قاسطین، مارقین، ناکثین، ص 243) دکتر شریعتى در تأکید برمطلب یاد شده مى افزاید: بزرگ ترین پایگاهى که مى توان امیدوار آن بود که توده ما را آگاه کند، اسلامى راستین را به آنان ارائه دهد، در بیدارى افکار عمومى و به خصوص متن توده ما، نقش مؤثر و نجات بخشى را ایفا کند و در احیاى روح اسلامى و ایجاد نهضت آگاهى دهنده و حرکت بخشنده اسلامى، عامل نیرومند و مقتدرى باشد، همین پایگاه «طلبه» و «حوزه» و حجره هاى تنگ و تاریکى است که از دورن آن ها، سیّد جمال الدین ها بیرون آمده است و مى آید.(همان ، ص 243 – 244) به هر حال قضاوت ها و اظهار نظرهای دکتر شریعتی در مورد روحانیت بسیار متناقض می باشد که جمع کردن میان آنها بسیار دشوار به نظر می رسد . همین امر سبب برداشت های متفاوت از سخنان و اظهار نظرهای او شده است . ( ر.ک به رسول جعفریان , جریان ها و سازمان های مذهبی ـ سیاسی ایران , پیشین , ص 475تا 513)
شهید مطهری در مورد نگاه انقلابی به اسلام که از سوی دکتر شریعتی و برخی از روشنفکران مطرح شد می گویند :« انقلاب اسلامی یعنی راهی که هدف آن , اسلام و ارزشهای اسلامی اسنت و انقلاب و مبارزه صرفاً برای برقراری ارزشهای اسلامی انجام می گیرد و به بیان دیگر در این راه مبارزه هدف نیست , وسیله است اما عده ای میان انقلاب اسلامی و اسلام انقلابی اشتباه می کنند یعنی برای آنها انقلاب ومبارزه هدف است , اسلام وسیله ایست برای مبارزه . اینها می گویند هر چه از اسلام که ما را در مسیر مبارزه قرار بدهد آن را قبول می کنیم و هر چه از اسلام که ما را از مسیر مبارزه دور کند , طرد می کنیم . طبیعی است که با این اختلاف برداشت میان انقلاب اسلامی و اسلام انقلابی , تفسیرها و تعبیرها از اسلام و انسان و توحید و تاریخ و جامعه و آیات قرآن با یکدیگر متضاد و متناقض می شود . فرق است میان کسی که اسلام را هدف می داند و مبارزه را و جهاد را وسیله ای برای برقراری ارزشهای اسلامی , با آن که مبارزه را هدف می داند و حرفش این است که من همیشه باید در حال مبارزه باشم و اصلاً اسلام آمده برای مبارزه . در جواب این گروه باید گفت برخلاف تصور شما با آنکه در اسلام عنصر مبارزه هست , اما این بدان معنا نیست که اسلام فقط برای مبارزه امده و هدفی جز مبارزه ندارد . در اسلام دستورات بی شماری وجود دارد که یکی از آنها مبارزه است . این فکر که مبارزه اصل است , ناشی از طرز تفکری است که مادیون در مورد جامعه و تاریخ دارند …»( مرتضی مطهری , پیرامون انقلاب اسلامی , تهران : انتشارات صدرا , 1374, ص 57-58) شهید مطهری دررمورد جایگاه روحانیت در انقلاب اسلامی می گوید:« انقلاب ایران اگر در آینده بخواهد به نتیجه برسد و هم چنان پیروزمندانه به پیش برود , می باید باز هم روی دوش روحانیون و روحانیت قرار داشته باشد اگر این پرچمداری از دست روحانیت گرفته شود و به دست به اصطلاح روشنفکران بیفتد , یک قرن که هیچ , یک نسل که بگذرد , اسلام به کلی مسخ می شود . زیرا حامل فرهنگ اصیل اسلامی, در نهایت باز هم همین گروه روحانیون متعهد هستند به این دلیل لازم است روحانیت را اصلاح کرد نه اینکه آنرا از بین برد .( مرتضی مطهری , پیرامون انقلاب اسلامی , پیشین , ص 184)