نامه های نوری زاد-تهمت به رهبری-سینما رکس آبادان -ترور نطهری
۱۳۹۵/۰۳/۲۶
–
۵۱۹۱ بازدید
نامه سی و چهارم محمد نوری زاد به رهبر: «ما به شما مشکوکیم آقا»
محمد نوریزاد فعال سیاسی و هنرمند منتقد حکومت ایران طی نامهای به علی خامنهای رهبر ایران، نوشته است: «ترورِ آقای مطهری در همان دمِ پیروزیِ انقلاب، کنار زدنِ یکی از رقبای حتمیِ جناب شما بود. که اگر مطهری زنده میماند، خورشید جمال شما فرصتی برای درخشش پیدا نمی کرد. بخت اما با شما یارانده شد. خورشید جناب شما، بعدها باید میدرخشید و آسمان تشیع را روشنایی میبخشود. مردم فلسطین و لبنان و عراق و سوریه و یمن و بحرین برای این درخششِ درکمین پا بپا می شدند از بی تابی! مطهری اصلاً اینکاره نبود.»
به گزارش «آمدنیوز»، محمد نوریزاد در بخش دیگری از نامه سیوچهارم خود با واشکافی حوادث ابتدای انقلاب اسلامی و آتش سوزی سینما رکس آبادان مینویسد: «انفجار سینما رکس آبادان، به توصیهی ملاها صورت پذیرفت. این را شما می دانستید و می دانید. این انفجار، یک هولوکاست شیعی است و قطعاً در آینده واشکافی خواهد شد و مُهرِ ننگِ ابدی اش بر پیشانیِ ملاهای دست اندرکار و ملاهای بهره بردار خواهد نشست. بیش از سیصد نفر در این سینما جزغاله شدند تا مقدماتِ بر سرِ کار آمدنِ ملاهای شیعه فراهم آید. پیش از پیروزیِ انقلاب، من این خبر را با یک واسطه از شخص آیت الله نوری همدانی شنیدم که گفت: انفجار سینما رکس آبادان کارِ ما بود. کارکنان صنعت نفت باید دست از کار میکشیدند و به اعتراضیون می پیوستند.»
با سلام و تحیت و قدردانی از مکاتبه ی شما با این مرکز
پرسشگر ارجمند، مساله نامه نگاری های محمد نوری زاد خطاب به مقام معظم رهبری دام ظله العالی به قدری مبتذل وبه حدی از افتضاح رسیده است که دیگر رسانه های ضد انقلاب هم چندان توجهی بدان ننموده و به راحتی از کنار آنها رد می شوند. اما جناب نوری زاد که گویا این نامه نگاری ها را تنها راه برای زنده ماندنش در فضای سیاسی – اجتماعی کشور می بیند با سماجت و اهتمام تمام به این نامه نگاری ها ادامه می دهد. این نامه ها در حدی از افتضاح و بی مبنایی است که حتی دیگر خوانندگان متعلق به جبهه ی انقلاب اسلامی را نیز برای پاسخگویی به آنها تحریک نمی کند.
در هر صورت در ادامه برخی از مطالب مطرح در متن ارسالی مورد کنکاش قرار می گیرد:
در بخش نخست به طرز مضحک و البته احمقانه ای ترور شهید مطهری را به رهبر معظم انقلاب نسبت داده است. لازم به تذکر است ترور شهید علامه مرتضی مطهری توسط گروه فرقان صورت گرفت و این گروه به صراحت این ترور را قبول نموده و ریشه های این ترور نیز به اختلاف ایدئولوژیکی گروهک فرقان با تفکر ناب اسلامی بود که شهید مطهری یکی از اصلی ترین نمایندگان آن بود. با این طرز استدلال جناب نوری زاد باید منتظر باشیم که در آینده شهادت بزرگانی چون بهشتی، باهنر، مدنی، قاضی، صدوقی، اشرفی اصفهانی، دستغیب و … نیز به رهبر معظم انقلاب ادام الله ظله نسبت داده شود.
جالب این که در زمان ترور شهید مطهری هنوز قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران تدوین نشده بود و در نتیجه هیچ حرف و حدیثی پیرامون جایگاه ولی فقیه و اختیارات و جانشینان احتمالی وجود نداشت.
این نکته را نیز توجه فرمایید که آیت الله خامنه ای بعد از امام راحل توسط مجلس خبرگانی به رهبری نظام اسلامی انتخاب گردیدند که خود متشکل از افراد بسیار وجیه و شخصیت های گرانقدری بود که هر کدام از آنها سوابق قابل توجهی در جریان انقلاب و نهضت اسلامی داشتند و آیت الله خامنه ای توسط همین افراد دارای سابقه در انقلاب اسلامی واجد شرایط رهبری شناخته شد و به عنوان اصلح افراد موجود به ملت معرفی گردید.
در بخش دوم متن فوق نیز جریان آتش سوزی سینما رکس آبادان به روحانیت نسبت داده شده است. نکته ی مضحک اینجاست که طبق شواهد موجود که در پیوست پاسخ بدان اشاره خواهد شد، سازمان امنیتی شاه – ساواک- با انجام این جنایت تلاش نمود آن را به گردن مذهبیون انقلابی بیاندازد ولی در همان زمان اسناد دست داشتن ساواک در آن مساله برملا و نقشه های آنان نقش بر آب گردید، حال جناب نوری زاد بعد از قریب به چهار دهه از آن ماجرا مجددا تحلیل های ساواک را در آن مساله تکرار می کنند.
باید از جناب نوری زاد پرسید انفجار سینما رکس که در اولین وهله اتهام را متوجه نیروهای مخالف سینما های فاسد آن زمان یعنی مذهبیون می کرد چگونه می توانست منجر به اعتصاب کارگران صنعت نفت به نفع جریان نهضت اسلامی گردد. بله، دست خداوند، مکر دشمنان دین خدا را بر ملا نموده و عاملان اصلی این فاجعه – یعنی ساواک – را رسوا نمود. اما اینکه اکنون بعد از گذشت قریب به چهار دهه از این ماجرا چگونه آقای نوری زاد تحلیل ساواک در این ماجرا را باز نشر می دهد محل تامل و سوال است. در پیوست پاسخ مطالبی پیرامون فاجعه ی سینما رکس آبادان خدمتتان بیان می داریم.
نکته ی جالب در این بخش استناد احمقانه ی نوری زاد می باشد که وی این مطلب را با یک واسطه از مرجع عالیقدر آیت الله نوری همدانی نقل می کند. بدون اینکه این یک فرد را معرفی نموده و پیرامون دلایلش برای صحت این استناد سخنی و استدلالی بیان نماید. جالب اینجاست که وقتی دقت کنیم درمی یابیم که انتخاب آیت الله نوری همدانی از سوی نوری زاد برای این تهمت بزرگ چندان هم بی دلیل نبوده است. آیت الله نوری همدانی از مراجع معظم تقلیدی است که همواره در بحبوحه ی حوادث با کمال اخلاص پا در عرصه ی جهاد اجتماعی نهاده و خود را سپر تیرهای دشمنان به نظام اسلامی و و لایت فقیه نموده است. چشمه ای از این اخلاص و بصیرت را می توانید در مواضع و عملکرد ایشان در دوران فتنه ی 88 مشاهده نمایید. فتنه ای که نوری زاد تمام سابقه ی احتمالی خویش در نظام اسلامی را در آن فتنه به آتش کشید و به ابزاری برای دشمنان این ملت برای هجمه به ارکان نظام اسلامی تبدیل گردید.
مجددا از مکاتبه ی شما با این مرکز قدردانی می نماییم.
منتظر سوالات بعدی شما هستیم.
پیوست :
مروری بر فاجعه ی سینما رکس آبادان
در روز 28 مرداد سال 1357 سینما رکس آبادان به دست عمال محمد رضا پهلوی به آتش کشیده شد. در این جنایت که از سوی ساواک و عوامل رژیم سفّاک پهلوی جهت بد نام کردن انقلاب اسلامی مردم ایران به وقوع پیوست، 377 نفر به طرزی فجیع کشته شدند. در جریان این آتش سوزی، تماشاگران سینما که در آن روزحدود 700 نفر بودند، برای فرار از مهلکه به طرف درهای خروجی روی آوردند، ولی درها را بسته یافتند. انتشار این خبر و نمایش فیلم ها و عکس های این فاجعه، افکار عمومی را به شدت جریحه دار ساخت. اما رژیم شاه با متهم کردن نیروهای انقلابی در این حادثه ضد انسانی، قصد داشت تا انقلابیون مسلمان را افرادی متحجّر و مخالف با هنر و ضد مردم نشان دهد که در این هدف خود ناکام ماند و مردم بیشتر حرف مخالفان را که رژیم را در این فاجعه متهم می کرد، می پذیرفتند.
در بررسی چرایی و اهداف رژیم از ارتکاب این جنایت نیازمند مراجعه به تحولات انقلاب می باشیم :
همانگونه که می دانیم تحولات انقلاب از قیام 15 خرداد 1342 آغاز گردید و با حوادث بعدی به صورت تسلسلی بر دامنه آن افزوده می گردید ؛ واکنش مردم نسبت به بازداشت امام خمینى (ره)، تصویب کاپیتولاسیون، تبعید امام (ره) ، انتشار مقاله احمد رشیدى مطلق ، قیام 19 دی قم، شهادت فرزند امام (آقا مصطفی ) ، قیام مردم تبریز در ۲۹ بهمن ۵۶ در چهلم شهداى قم و… تا اینکه رمضان ۵۷ از راه رسید و امام خمینى پیام دادند رمضان ماه عبادت است و دفاع از حق و اسلام از بزرگترین عبادات، بگذار عبادتگاههاى ما را در این شهر به خون بکشند. با این سخنان ایران سراسر خروش شد و جمشید آموزگار مجبور به برقرارى حکومت نظامى ، رژیم شاهنشاهى لزوم این حکومت نظامى را با به آتش کشیدن سینما رکس آبادان ثابت کرد و در ابتدا این اقدام را به عصیانگران مذهبى نسبت داد، و با تبلیغات گسترده کوشید مردم انقلابى را مسؤول فاجعه معرفى کند. این تدبیر نتیجه اى پیش بینى ناشده داشت و عامل ورود بیش از پیش مردم، به ویژه خوزستانیان به میدان مبارزه گردید. قفل بودن درهاى خروجى سینما هنگام وقوع فاجعه، تأخیر در خبردادن به آتش نشانى، نبودن آب در شیرهاى آتش نشانى و توضیحات کارشناسان در مورد کیفیت مواد آتش زا سبب شد تا مردم، به رغم گزارش خبرگزارى پارس درباره دستگیرى گروهى از خرابکاران، ساواک را طراح و مجرى فاجعه بشناسند. این جنایت و رسوایى ناشى از آن، به برکنارى دولت جمشید آموزگار انجامید.
پس از وقوع جنایت هولناک آتش سوزی سینما رکس آبادان، حضرت امام خمینی(ره) در 31 مردادماه سال 1357، در پیامی از نجف اشرف خطاب به اهالی آبادان، ضمن اعلام خطر به اینکه ممکن است رژیم پهلوی، اعمال وحشیانه مشابهی در شهرهای ایران انجام دهد، از گویندگان خواستند وظیفه آگاهی بخشی به مردم را دنبال کنند. در بخشی از پیام مهم امام به مناسبت این فاجعه آمده بود: من گمان نمی کنم هیچ مسلمانی، بلکه انسانی، دست به چنین فاجعه وحشیانه ای بزند، جز آن که به نظایر آن عادت نموده است. گفتار شاه که تظاهرکنندگانِ مخالفِ من وحشت بزرگ را وعده می دهند و تکرار آن پس از واقعه که این همان وعده بوده است، شاهد دیگری بر توطئه است. این مصیبت دلخراش برای شاه، شاهکار بزرگی است تا به تبلیغات وسیع در داخل و خارج دست زند و به بوق ها و مطبوعات دست نشانده داخل و نفع طلب خارج دستور دهد که هرچه بیشتر برای اغفال مردم، این جنایت را منتشر و به ملت محروم و مظلوم ایران نسبت دهند تا در خارج، ملت حق طلب ایران را، مردمی که به هیچ ضابطه انسانی و اسلامی معتقد نیستند معرفی نماید. متن کامل پیام :
بسم الله الرحمن الرحیم
خدمت عمومی اهالی محترم آبادان ایدهم الله تعالی
دریافت خبر بسیار فجیع به آتش کشیدن چند صد تن هموطنان ما با آن وضع حساب شده موجب تاثر و تاسف شدید گردید. من گمان نمی کنم هیچ مسلمانی بلکه انسانی دست به چنین فاجعة وحشیانه ای بزند جز آنانکه به نظایر آن عادت نموده اند و خوی درندگی و وحشگیری آنان را از انسانیت بیرون برده باشد. من تاکنون اطلاع کافی ندارم لکن آنچه مسلم است این عمل غیر انسانی و مخالف با قوانین اسلامی از مخالفین شاه که خود را برای حفظ مصالح اسلام و ایران و جان و مال مردم به خطر مرگ انداخته اند و با فداکاری از هم میهنان خود دفاع می کنند به هر مسلکی باشند، نخواهد بود و قرائن نیز شهادت می دهد که دست جنایتکار دستگاه ظلم در کار باشد که نهضت انسانی ـ اسلامی ملت را در دنیا بد منعکس کند. آتش را به کمربند در سراسر سینما افروختن و بعد توسط مأمورین درهای آن را قفل کردن، کار اشخاص غیر مسلط بر اوضاع نیست.
گفتار شاه که تظاهر کنندگان مخالف من وحشت بزرگ را وعده می دهند و تکرار آن پس از واقعه که این همان وعده بوده است شاهد دیگری بر توطئه است، نه اینکه واقعاً شاه یک غیبگوی بزرگ است! مصاحبه سابق شاه که ایران را با ملت نابود می کنم نیز شاهد این مدعاست. اظهار تأسف و تأثر در بوق های تبلیغاتی از اشخاصی که هر روز دستشان تا مرفق به خون هم میهنان ما فرو رفته است شاهد بزرگی است بر نقشه شیطانی شاه و همدستانش، هم آنان که در اکثر شهرهای ایران دست به کشتارهای فجیع زده اند.
آیا مردم مظلومی که هر روز به دست همین جنایتکاران به خاک و خون کشیده شده و به وضع بسیار اسفباری کشته شده اند هم میهنان ما نبوده اند؟ قراین نشان می دهد که قضیه دلخراش آبادان چون کشتار سایر شهرهای ایران از یک منشأ به وجود آمده است. آیا از این جنایت کسی جز شاه و بستگانش امید نفعی داشته اند؟ آیا تاکنون غیر از شاه که هرچند وقت یکبار دست به کشتار وحشیانه مردم می زند این قبیل صحنه ها را به وجود آورده است و یا خواهد آورد؟ این مصیبت دلخراش شاه، شاهکار بزرگی است تا به تبلیغات وسیع در داخل و خارج دست زند و به بوق ها و مطبوعات دست نشانده داخل و نفع طلب خارج دستور دهد که هرچه بیشتر برای اغفال مردم این جنایت را منتشر و به ملت محروم و مظلوم ایران نسبت دهند تا در خارج ملت حق طلب ایران را مردمی که به هیچ ضابطه انسانی و اسلامی معتقد نیستند معرفی نماید.
من به ملت بزرگ ایران اعلام خطر می کنم، خطر اینکه دستگاه اینگونه اعمال وحشیانه و ضد اسلامی را در سایر شهرهای ایران انجام دهد تا تظاهرات پاک مردم شجاع ایران را که با خون خود ریشه درخت اسلام را آبیاری می کنند لوث نماید. لازم است گویندگان مطلبی را که به نابودی انقلاب رهایی بخش اسلام منجر می شود برای مردم روشن نمایند.
این مصیبت بزرگ را به ملت مسلمان ایران بخصوص به مردم ستمدیده آبادان و به خانواده های داغدیده تسلیت عرض نموده و خود را در غم بزرگ و جانکاه آنان شریک می دانم.
از خداوند تعالی نصرت اسلام و مسلمین و قطع آبادی اجانب و پیوستگان به آنها را خواستارم.
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته
روح الله الموسوی الخمینی
در ادامه جهت تبیین دقیق تر موضوع بخشی از کتاب یکسال مبارزه برای سرنگونی رژیم شاه ارائه می گردد:
فاجعه آتش سوزی سینما رکس آبادان توسط عُمّال رژیم پهلوی
ساعت حدود 21/30 بیست و هشتم مرداد ۱۳۵۷هم زمان با شب پانزدهم رمضان سالگرد تولد امام حسن(ع) در حالی که صدها نفر درسینما رکس آبادان مشغول تماشای فیلم گوزنها بودند سینما دچار حریق شد.
با این که کلانتری مرکزی در صد متری سینما بود، برای نجات محبوسشدگان درحریق اقدام فوری به عمل نیامد. مراکز مسئول هم پس از حضور در محل آتشسوزیفاقد امکانات اطفاء حریق بودند. به گزارش ساواک «مأمورین آتشنشانی شهرداری که باسه دستگاه ماشین به محل اعزام شده بودند، فاقد آب بودند و همچنین بلندگو برایاعلام خطر و راهنمایی مأمورین آتشنشانی وجود نداشت. آتشنشانی شرکت نفت پساز یک ساعت و نیم تأخیر به محل حادثه رسید، لذا متأسفانه دیر شده بود و بوی سوختهشدن اجساد به بیرون نیز رسیده بود.» بنا به گزارش مورخ 1357/7/27 آقای ضرابیدادستان وقت آبادان به وزیر دادگستری، ساعت ۱ بامداد از طرف شهربانی خبرآتشسوزی را به دادستان اعلام کردند. دادستان فوراً خود را به محل حادثه رساند.«بعضی از مسئولین معتقد بودند که شبانه تمام اجساد یک جا دفن شوند»، ولی دادستاناین تصمیم را ردّ کرد و پیشنهاد داد اجساد شبانه به گورستان شهر برده و چیده شوند تاخانوادههایشان آنها را شناسایی و بقیه یکجا دفن شوند. پیشنهاد دادستان عملی شد وخود نیز به همراه بازپرس و پزشک قانونی در قبرستان برای صدور جواز دفن حاضرشد. در نتیجه از تعداد «۳۰۶ نفر مقتولین ۱۰۶ جسد شناخته شد که جداگانه دفنگردیدند و ۸۰ نفر از گورستان خارج و به محل سکونت آنان برده شد و ۱۲۰ جسد دیگربه علّت شدت سوختگی شناخته نشدند، تقریباً به طور دسته جمعی در کنار یکدیگردفن شدند».
خبر فاجعه در فردای آن روز از رسانههای داخلی و خارجی پخش گردید. روزنامهاطلاعات در سوتیتر صفحه اوّل نوشت: ۶۰۰ نفر را در سینما رکس آبادان زنده زندهسوزاندند. ۳۷۷ تن کشته و بقیه وضع وخیمی دارند. کیهان نیز نوشت: ۳۷۷ نفر درحریق سینمای آبادان زغال شدند. عزای عمومی در سراسر کشور اعلام شد. دستها وپاهای جدا شده و تکه پارههای بدن تماشاگران در سالن فیلم پخش شده بود. ناله وشیون ماتمدیدگان از سراسر شهر آبادان بگوش میرسد. پدران و مادران داغدار درمیانهی ویرانههای سوختهی سینما به دنبال اجساد فرزندانشان میگشتند. فقط ۱۰ نفر ازتماشاگران توانستند از راه بام سینما جان سالم بدر برند.
خبرگزاری دولتی پارس بلافاصله این آتشسوزی را به خرابکاران نسبت داد و اعلامنمود که: شب گذشته عدهای از عوامل خرابکار با اجرای یک نقشهی شیطانی سینمارکس آبادان را به آتش کشیدند.
این موضعگیری زود هنگام و قبل از روشن شدن حادثه، چیزی جز شک مردم رابرنینگیخت. نکتهی دیگری که بلافاصله شکّ همگان را دامن زد دو مقالهای بود کهبدون نام و با یک مضمون روزنامه کیهان و اطلاعات در صفحهی تشریح حادثه به چاپرساندند. روزنامه اطلاعات این مقاله را تحت عنوان «گوشهای از وحشت بزرگ» نوشت:«سه روز پیش رهبر ایران در مصاحبهای با سردبیران و خبرنگاران جراید داخلی سخن ازوحشت بزرگ گفته بود. آن لحظه شاید بسیاری از مردم عظمت این وحشت را درکنکردند… دستهایی درهای سینما را میبندد، هیچ کس نباید سالم بیرون آید، وحشتبزرگ باید واقعیت پیدا کند.»
کیهان نیز مقالهای با همین مضمون تحت عنوان «حادثهای که فاجعهی ملی شد»نوشت :این واقعهی دردناک چه میتواند باشد؟ خبر وحشتی بزرگ که ملّتی را به خشمدرمیآورد و از فرط بیرحمی اشک را در چشمها میخشکاند. هنوز طنین صدایشاهنشاه در ایران به گوش میرسد که فرمودند: ما به سوی تمدن بزرگ میرویم و آنهاکه اهل ایجاد حریق و تخریباند به سوی وحشت بزرگ». در همان روز قضاوتبسیاری از خوانندگان روزنامهها این بود که این دو مقاله از ساواک ارسال شده و سؤالمیکردند: این دو مقالهی هم معنی، بدون نام و قبل از مشخص شدن علّت حادثه چهمفهومی میتواند داشته باشد؟
هنوز پاسخ این سؤالات روشن نشده بود که اطلاعات شاهدان حادثه، زبان به زبانپیچید که درهای سینما قفل بوده و پلیس از یاری رساندن مردم سخت جلوگیری میکردهاست. روزنامهها با این که هنوز در سانسور دولت بودند نتوانستند حقایق را نادیدهبگیرند.
کیهان در این رابطه نوشت: «مردم میگویند باید به آنها اجازهی کمک به حریقزدگانداده میشد.» بنابر همین گزارش مردم «در مساجد خواستار رسیدگی به مسألهی اهمالرئیس شهربانی و مأمورانش در جریان اطفای حریق بودند.»
دولت نیز هیأتی را برای بررسی اعزام کرد. هیأت پس از بررسی با این کهنمیخواست همهی وقایع را تشریح کند، ولی در گزارش خود اعتراف کرد کهآتشسوزی در ساعت 21/45 اتفاِ افتاده، ولی «به علت نبودن مسئولین در محل و ازطرفی به علت نبودن ارتباط مستقیم تماشاچیان با خارج و نیز عدم دید مردم اطرافساختمان سینما به محل وقوع حادثه، اطلاع از وقوع حریق با تأخیر انجام میشود. بهمحض اطلاع شهربانی از حریق مراتب تلفنی به آتشنشانی پالایشگاه آبادان در ساعت۲۲/۲۲ اعلام و وسایل اولیه آتشنشانی در محل حاضر میشوند و برای اطفای حریقسعی مینمایند. شیر واقع در فاصلهی ۶۰ متری سینما به علّت شکستگی قابل استفادهنبوده، مجدداً به شیر آب خیابان زند که به فاصلهی ۱۶۰ متری سینما میباشد مراجعه،ولی به علت آن که با موزاییک مفروش بوده قابل استفاده نگردیده. بالاجبار به شیر آبخیابان امیری که ۱۶۰ متری است و در نبش بازار و در جهت مخالف لولهکشی میباشدمراجعه، ولی متأسفانه به علّت نبودن آب و فشار کافی قابل استفاده نبوده، لذا از تانک ۴هزار لیتری ماشین آتشنشانی شرکت نفت آب گرفته و شروع به اطفا مینمایند که بههمین علل در حدود پانزده دقیقه مبارزه به تأخیر میافتد.»
امّا مهمترین موضوعی که مسئله را بیشتر پیچیده میکرد مسئله قفل بودن درهایسالن نمایش سینما بود. نجاتیافتگان غلامحسین نماینده، علیرضا دریسزاده، شیرینقنبرزاده، نادر ناصری و رسول رهنما همگی اظهار کردند که هنگام آتشسوزی کلیهیدرهای خروجی و اضطراری قفل بوده و آنها توانستهاند با شکستن یکی از درهایاضطراری خود را نجات دهند. شهود نیز که در لحظهی اوّل به کمک آمده بودند نیز برقفل بودن درها اذعان کردهاند. دادستان آبادان نیز در گزارش خود به وزیر دادگسترینوشته است «کلیهی نجاتیافتگان متفقاً بسته بودن درهای سالن را تأیید میکنند»
این موضوع حتی در روزنامهها نیز منعکس شد. کیهان از قول خانواده رامهرمزینوشت که: «شاهدان عینی میگویند ما چند لحظه قبل از شروع آتشسوزی از سینماخارج شدیم و هیچ یک از درهای سالن بسته نبود، امّا هنگام بازگشت به سالن با درهایبسته روبهرو شدیم.»
مسئلهی دیگر که شک مردم را برانگیخته بود ممانعت از یاری مردم به حریقزدگانتوسط شهربانی بود. تمام شهود در بازپرسی شهادت دادهاند که مأمورین با باتوم و شلاِاز کمک مردم جلوگیری میکردند. آقای جعفر سازش، پدر ۵ جانباختهی سینما دربازپرسی گفته است: بعد از این که از ماجرا خبردار شدم خودم را به سینما رساندم، ولی«هر کس میخواست کمک کند کتک میخورد». حمید یکی از نجاتیافتگان گفته است:«حتی یک نفر میخواست داوطلبانه جلو برود و درب را با ماشین خورد کند، امّا مانعشدند.»
از همان ساعات اوّلیه انگشت اتّهام به سوی سرتیپ رضا رزمی رئیس شهربانیآبادان نشانه رفت. مردم آبادان شعار میدادند رزمی باید سوزانده شود. به گزارشساواک «احساسات شدید و انتقامجویانه علیه رئیس شهربانی آبادان بین مردم متعصبآبادان برانگیخته شده است… مردم علیه رژیم و رئیس شهربانی شعار میدهند و اعلاممیکنند به هر ترتیبی است یا رئیس شهربانی کنار برود یا او را میکشیم.»
با این که رادیو و تلویزیون و کارگزاران دولتی سعی میکردند از این حادثه علیهانقلابیون استفاده کنند، ولی فشار اجتماعی به حدی شد که دولت دست به عقبنشینیزد و سه روز بعد ازحادثه سرتیپ رزمی را به مرکز فراخواند و هرگز بازنگشت. علاوهبه دستور آموزگار کلیهب مأموران سهلانگار، فرماندار، رئیس فرهنگ و هنر و مسئولآتشنشانی شرکت نفت به تهران احضار شدند.
امام خمینی در ۳۱ مرداد با ارسال پیامی ضمن تسلیت «این مصیبت بزرگ به ملتمسلمان ایران بهخصوص مردم ستمدیده آبادان و به خانوادههای داغدیده» اعلام کردندکه «من گمان نمیکنم هیچ مسلمانی، بلکه انسانی دست به چنین فاجعهی وحشیانهایبزند، جز آنان که به نظایر آن عادت نمودهاند و خوی درندگی و وحشیگری آنان را ازانسانیت بیرون برده باشد. من تاکنون اطلاع کافی ندارم، لکن آنچه مسلم است این عملغیرانسانی و مخالف با قوانین اسلامی از مخالفین شاه که خود را برای حفظ مصالحاسلام و ایران و جان و مال مردم به خطر انداختهاند و با فداکاری از هممیهنان خود دفاعمیکنندـ به هر مسلکی باشندـ نخواهد بود.» امام خمینی در این پیام اتّهام را متوجه رژیمنمودند و فرمودند: «قراین نیز شهادت میدهد که دست جنایتکار دستگاه ظلم در کارباشد که نهضت انسانیـ اسلامی ملت را در دنیا بد منعکس کند. آتش را به طورکمبربندی در سراسر سینما افروختن و بعد توسط مأمورین درهای آن را قفل کردن کاراشخاص غیرمسلط بر اوضاع نیست». امام خمینی قرینهی دیگر را مصاحبه شاه دانستند که وی گفته بود: «تظاهرکنندگان مخالف من وحشت بزرگ را وعده میدهند و تکرار آنپس از واقعه که این همان وعده بوده است، شاهد دیگری بر توطئه است، نه این که واقعاًشاه یک غیبگوی بزرگ است.» امام خمینی شاهد دیگری که بر این ادعا آوردند این بودکه هیچ گروهی از این عمل نفعی نمیبرد و تنها «شاه و بستگانش امید نفعیداشتهاند.» آیتالله صدوقی با صدور اطلاعیه رسماً رژیم را مجرم دانست و اعلام کرد«بار دیگر دستهای خونآلود رژیم که تا مرفق در خون بیگناهان اصفهان ،تبریز،مشهد، قم، یزد، رفسنجان و… غوطه میخورد از آستین مکر و خدعهی شیطانی بیرونآمد و جنایتی بس هولناک که روح چنگیز از شنیدن آن به لرزه درمیآید در شهر آبادانبیافرید.»
جامعه روحانیت تهران و جامعه روحانیت کرمانشاه نیز با صدور اعلامیههایی اینجنایت را به رژیم نسبت دادند. آیتالله شریعتمداری نیز در پاسخ حجتالاسلامسیدمحمد دهدشتی فاجعهی آبادان را شبیه جنایات نازیها دانست و اعلام کرد:«مسلماً هیچ مسلمانی متشرع و عاقلی به چنین عمل خلاف انسانی و اسلامی دستنمیزند». وی با کنایه رژیم را متهم به دست داشتن در این جنایت کرد و افزود: «بگذاریدکه هر چه بیشتر چهرهی ظلم و ظالمین و مرتکبین اینچنین حوادث تکاندهنده آفتابیترو بیآبرویی و رسوایی آنان بیشتر شود.»
موجی که علیه رژیم شاه از این فاجعهی دردناک ایجاد شد، رژیم را در تنگنا قرار داد.دستگاههای امنیتی رژیم برای آرام کردن این موج از همان روزهای اوّل خبر ازدستگیری عاملین دادند. سرتیپ رزمی رئیس شهربانی در فردای روز حادثه درمصاحبهای گفت:« به دنبال تلاش مأمورین سرنخهایی بدست آمده و حدود ۱۰ نفردستگیر شدهاند که امید میرود عاملان اصلی به زودی شناسایی و دستگیر شوند. آنچهمسلم است آتشسوزی بهدست خرابکاران انجام شده است.» واقع این بود که چنینادّعایی از اساس دروغ بود و هیچ فردی که سرنخی از این ماجرا باشد دستگیر نشده بود.هفتم شهریور روزنامهها اعلام کردند: عامل فاجعهی آبادان دستگیر شد. اطلاعات ازقول خبرگزاری عراِ اعلام کرد: یک ایرانی به نام عبدالرضا آشور در عراِ دستگیر شدهو اعتراف کرده در فاجعهی سینما رکس دست داشته است. خبرگزاری عراِ افزود چونوی تقاضای پناهندگی سیاسی نکرده به مقامات ایرانی تحویل داده خواهد شد.
همان روز آقای آشور را با یک فروند هواپیما به تهران آوردند. متهم در واقع هاشممنیشدپور معروف به هاشم مقدم، فردی معتاد و بیکار بود که برای یافتن کار به عراِرفته بود. هاشم را در کمیته مشترک تحت شدیدترین شکنجهها قرار دادند و وی رامجبور به اعترافات ضد و نقیض نمودند، سپس وی را به آبادان انتقال دادند. وی درتحت شکنجه نام چند تن از دوستان خود را به عنوان همکاران آتشسوزی اعلام نمودهبود. یکی از اعضای ساواک تحت عنوان یک مقام مطلع اعلام کرد که افراد معرفی شدهاز سوی متهم، دستگیر شدند. چند روز بعد وزیر دادگستری دکتر باهری در یکمصاحبهی مطبوعاتی اعلام کرد: متهم اصلی یک نفر را اقرار کرده و وی دستگیر شده،ولی بازپرس میگوید من هنوز قانع نشدهام.
هاشم پنج نفر را به عنوان همدستان خود معرفی میکند که دادستان و بازپرس معتقدمیشوند که متهم تحت فشار این اعترافات را نموده است. ساواک که تلاش داشت تا هرچه زودتر موضوع را رسانهای کند و متهمین را پشت تلویزیون بیاورد، با مخالفتدادستان و بازپرس روبهرو میشود. ساواک به تهران گزارش میکند: «اکنون که موضوعبرای ارائه به مردم که بیصبرانه در انتظار معرفی عاملین قضیه میباشند آماده است،مسئولین قضایی آبادان عملاً از انتشار موضوع جلوگیری مینمائید.»
مسئولین مرکز از جمله شاه اصرار داشتهاند تا هر چه زودتر علیه آقای عبدالرضاآشور کیفرخواست صادر و به قول خودشان قال قضیه را بکنند؛ امّا بازپرس پرونده آقایصرافی و دادستان، متهم را بیگناه تشخیص میدهند و حاضر به ارتکاب چنین ظلمینمیشوند. آقای ضرابی در یک مصاحبهی مطبوعاتی بعد از پیروزی انقلاب از ماجراپرده برداشت و گفت: «بارها مرا زیر فشار قرار دادند که بازپرس دادسرای آبادان را وادارکنم برای عبدالرضا آشور کیفرخواست صادر کند، امّا من زیر بار این دروغ بزرگ نرفتم،در نتیجه اختلاف بین باهری و شریفامامی اوج گرفت. شریفامامی از باهری مصراًمیخواست که در جهت اجرای نیات شاه برای خواباندن سر و صدای فاجعهی سینمارکس عبدالرضا آشور را عامل این جنایت معرفی کنم و باهری همهی این فشار را به منمنتقل میکرد؛ امّا میدانستم که آشور شخص بیکاری بیش نیست که میخواسته ازطریق مرز عراِ برای کار به کشورهای خلیجفارس برود.» وی اضافه کرد: «مرا در تهراندر جلسهای با حضور ارتشبد ازهاری، شریفامامی و سپهبد مقدم رئیس ساواک شرکتدادند. در این جلسه بار دیگر مرا تهدید کردند که باید برای فیصله دادن به ماجرای سینمارکس، آشور را به عنوان عامل این جنایت معرفی کنم. من زیر بار نرفتم. در نتیجهشریفامامی دکتر باهری راـ که قبلاً تمایلی به این کار نداشتـ به کاخ شاه فرستاد. درآنجا بود که شاه، باهری را از وزارت دادگستری برکنار کرد». بار دیگر ضرابی را به تهراناحضار کردند. ضرابی بر اعتقاد خود پافشاری کرد و خواستار ارسال پرونده به تهرانشد. پرونده را به تهران ارسال کردند و قضات تهران نیز نظر دادستان آبادان را تأییدکردند، امّا آنها را تحت فشار قرار دادند و «رئیس ساواک به قضات گفت که شاه برای اومهلت تعیین کرده است تا آشور را به عنوان عامل اصلی جنایات آبادان معرفی کند و سرو صداها را بخواباند.»
شاه نیز در آخرین کتاب خود به این موضوع اشاره میکند و مینویسد: «مقصر واقعیبه عراِ گریخت و در آنجا دستگیر شد. اعترافات او ثبت شد؛ ولی قضاتی که مرعوبشده یا جبون بودند بر این قضیه سرپوش نهادند. فقط این شخص بود که میتوانستبگوید این جنایت را به نیابت از طرف چه کسی مرتکب شده بود.» البته شاهمیدانست اگر قرار بود قضات مرعوب شوند، در آن زمان باید مرعوب ساواک وشهربانی رژیم میشدند.
آقای صرافی بازپرس پروندهی سینما رکس نیز به دادسرای ویژهای که بعد از انقلاببرای رسیدگی به این موضوع تشکیل شد اظهار کرد: هاشم آشور که بعداً معلوم شدهاشم منیشدزاده، کارگر ریل شادگان و ساکن خرمشهر است، فقط به خاطر فقر وبدبختی و برای کار به عراِ رفته بود. وی تحت فشار در کمتیه مشترک تهران افرادبیگناهی را به عنوان همدست معرفی کرده بود، ولی من زیر بار صدور قرار مجرمیتنرفتم. رژیم تلاش میکرد که وانمود کند «مسببین حادثه، روحانیت مبارز تحت رهبری»امام خمینی بودهاند، «رویای طلایی و خیالی ساواک به این شکل بود که اینجانب درمقابل رادیو و تلویزیونهای دنیا که قرار بود در آبادان حاضر باشند، حاضر شوم و بامتهمی که ساختهی دست آنها بود و به اقاریر بیسروته او و معرفی افراد بیگناهمیخواستند جامهی حقیقت پوشانده و چنین اعلام کنند که سینما رکس توسط عمّالبیگانه منجمله قذافی در ارتباط با رهبر انقلاب و به دستور روحانیون مبارز این فاجعه بهوجود آمده» امّا «با مقاومت اینجانب مواجه شد حتی حاضر به استعفای از شغل خودشدم.»
ساواک بعد از شکست در این سناریو، گزارشی را مبنی بر این که عبدالرضا آشورمهندس برِ و مرتبط با چریکهای بینالمللی بوده در اختیار روزنامه دیلی تلگرافمیگذارد و روزنامه نیز مبادرت بر چاپ میکند. امّا این نیز مورد قبول مردم داخل وخارج قرار نگرفت. فاجعهی سینما رکس خشم مردم ایران را در سرتاسر کشوربرانگیخت. آبادان یک پارچه علیه رژیم قیام کرد. گرچه دولت از اعلام حکومت نظامیدر آبادان شرمگین بود، ولی عملاً در آبادان حکومت نظامی برقرار کرد و تا هفتمکشتهشدگان تعداد بسیاری از مردم آبادان با ضرب گلوله نیروهای رژیم شهید و مجروحشدند. مردم در شهرهای مشهد، کرمان، تهران، قم و چند شهر دیگر تظاهرات خونینیبه دفاع از مردم آبادان برپا کردند. رژیم نه تنها نتوانست از این اقدام ناجوانمردانه استفادهکند، بلکه شدت نفرت مردم موجب سقوط دولت آموزگار گردید.
(منبع:کتاب یکسال مبارزه برای سرنگونی رژیم شاه ، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی،روح الله حسینیان )
پرسشگر ارجمند، مساله نامه نگاری های محمد نوری زاد خطاب به مقام معظم رهبری دام ظله العالی به قدری مبتذل وبه حدی از افتضاح رسیده است که دیگر رسانه های ضد انقلاب هم چندان توجهی بدان ننموده و به راحتی از کنار آنها رد می شوند. اما جناب نوری زاد که گویا این نامه نگاری ها را تنها راه برای زنده ماندنش در فضای سیاسی – اجتماعی کشور می بیند با سماجت و اهتمام تمام به این نامه نگاری ها ادامه می دهد. این نامه ها در حدی از افتضاح و بی مبنایی است که حتی دیگر خوانندگان متعلق به جبهه ی انقلاب اسلامی را نیز برای پاسخگویی به آنها تحریک نمی کند.
در هر صورت در ادامه برخی از مطالب مطرح در متن ارسالی مورد کنکاش قرار می گیرد:
در بخش نخست به طرز مضحک و البته احمقانه ای ترور شهید مطهری را به رهبر معظم انقلاب نسبت داده است. لازم به تذکر است ترور شهید علامه مرتضی مطهری توسط گروه فرقان صورت گرفت و این گروه به صراحت این ترور را قبول نموده و ریشه های این ترور نیز به اختلاف ایدئولوژیکی گروهک فرقان با تفکر ناب اسلامی بود که شهید مطهری یکی از اصلی ترین نمایندگان آن بود. با این طرز استدلال جناب نوری زاد باید منتظر باشیم که در آینده شهادت بزرگانی چون بهشتی، باهنر، مدنی، قاضی، صدوقی، اشرفی اصفهانی، دستغیب و … نیز به رهبر معظم انقلاب ادام الله ظله نسبت داده شود.
جالب این که در زمان ترور شهید مطهری هنوز قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران تدوین نشده بود و در نتیجه هیچ حرف و حدیثی پیرامون جایگاه ولی فقیه و اختیارات و جانشینان احتمالی وجود نداشت.
این نکته را نیز توجه فرمایید که آیت الله خامنه ای بعد از امام راحل توسط مجلس خبرگانی به رهبری نظام اسلامی انتخاب گردیدند که خود متشکل از افراد بسیار وجیه و شخصیت های گرانقدری بود که هر کدام از آنها سوابق قابل توجهی در جریان انقلاب و نهضت اسلامی داشتند و آیت الله خامنه ای توسط همین افراد دارای سابقه در انقلاب اسلامی واجد شرایط رهبری شناخته شد و به عنوان اصلح افراد موجود به ملت معرفی گردید.
در بخش دوم متن فوق نیز جریان آتش سوزی سینما رکس آبادان به روحانیت نسبت داده شده است. نکته ی مضحک اینجاست که طبق شواهد موجود که در پیوست پاسخ بدان اشاره خواهد شد، سازمان امنیتی شاه – ساواک- با انجام این جنایت تلاش نمود آن را به گردن مذهبیون انقلابی بیاندازد ولی در همان زمان اسناد دست داشتن ساواک در آن مساله برملا و نقشه های آنان نقش بر آب گردید، حال جناب نوری زاد بعد از قریب به چهار دهه از آن ماجرا مجددا تحلیل های ساواک را در آن مساله تکرار می کنند.
باید از جناب نوری زاد پرسید انفجار سینما رکس که در اولین وهله اتهام را متوجه نیروهای مخالف سینما های فاسد آن زمان یعنی مذهبیون می کرد چگونه می توانست منجر به اعتصاب کارگران صنعت نفت به نفع جریان نهضت اسلامی گردد. بله، دست خداوند، مکر دشمنان دین خدا را بر ملا نموده و عاملان اصلی این فاجعه – یعنی ساواک – را رسوا نمود. اما اینکه اکنون بعد از گذشت قریب به چهار دهه از این ماجرا چگونه آقای نوری زاد تحلیل ساواک در این ماجرا را باز نشر می دهد محل تامل و سوال است. در پیوست پاسخ مطالبی پیرامون فاجعه ی سینما رکس آبادان خدمتتان بیان می داریم.
نکته ی جالب در این بخش استناد احمقانه ی نوری زاد می باشد که وی این مطلب را با یک واسطه از مرجع عالیقدر آیت الله نوری همدانی نقل می کند. بدون اینکه این یک فرد را معرفی نموده و پیرامون دلایلش برای صحت این استناد سخنی و استدلالی بیان نماید. جالب اینجاست که وقتی دقت کنیم درمی یابیم که انتخاب آیت الله نوری همدانی از سوی نوری زاد برای این تهمت بزرگ چندان هم بی دلیل نبوده است. آیت الله نوری همدانی از مراجع معظم تقلیدی است که همواره در بحبوحه ی حوادث با کمال اخلاص پا در عرصه ی جهاد اجتماعی نهاده و خود را سپر تیرهای دشمنان به نظام اسلامی و و لایت فقیه نموده است. چشمه ای از این اخلاص و بصیرت را می توانید در مواضع و عملکرد ایشان در دوران فتنه ی 88 مشاهده نمایید. فتنه ای که نوری زاد تمام سابقه ی احتمالی خویش در نظام اسلامی را در آن فتنه به آتش کشید و به ابزاری برای دشمنان این ملت برای هجمه به ارکان نظام اسلامی تبدیل گردید.
مجددا از مکاتبه ی شما با این مرکز قدردانی می نماییم.
منتظر سوالات بعدی شما هستیم.
پیوست :
مروری بر فاجعه ی سینما رکس آبادان
در روز 28 مرداد سال 1357 سینما رکس آبادان به دست عمال محمد رضا پهلوی به آتش کشیده شد. در این جنایت که از سوی ساواک و عوامل رژیم سفّاک پهلوی جهت بد نام کردن انقلاب اسلامی مردم ایران به وقوع پیوست، 377 نفر به طرزی فجیع کشته شدند. در جریان این آتش سوزی، تماشاگران سینما که در آن روزحدود 700 نفر بودند، برای فرار از مهلکه به طرف درهای خروجی روی آوردند، ولی درها را بسته یافتند. انتشار این خبر و نمایش فیلم ها و عکس های این فاجعه، افکار عمومی را به شدت جریحه دار ساخت. اما رژیم شاه با متهم کردن نیروهای انقلابی در این حادثه ضد انسانی، قصد داشت تا انقلابیون مسلمان را افرادی متحجّر و مخالف با هنر و ضد مردم نشان دهد که در این هدف خود ناکام ماند و مردم بیشتر حرف مخالفان را که رژیم را در این فاجعه متهم می کرد، می پذیرفتند.
در بررسی چرایی و اهداف رژیم از ارتکاب این جنایت نیازمند مراجعه به تحولات انقلاب می باشیم :
همانگونه که می دانیم تحولات انقلاب از قیام 15 خرداد 1342 آغاز گردید و با حوادث بعدی به صورت تسلسلی بر دامنه آن افزوده می گردید ؛ واکنش مردم نسبت به بازداشت امام خمینى (ره)، تصویب کاپیتولاسیون، تبعید امام (ره) ، انتشار مقاله احمد رشیدى مطلق ، قیام 19 دی قم، شهادت فرزند امام (آقا مصطفی ) ، قیام مردم تبریز در ۲۹ بهمن ۵۶ در چهلم شهداى قم و… تا اینکه رمضان ۵۷ از راه رسید و امام خمینى پیام دادند رمضان ماه عبادت است و دفاع از حق و اسلام از بزرگترین عبادات، بگذار عبادتگاههاى ما را در این شهر به خون بکشند. با این سخنان ایران سراسر خروش شد و جمشید آموزگار مجبور به برقرارى حکومت نظامى ، رژیم شاهنشاهى لزوم این حکومت نظامى را با به آتش کشیدن سینما رکس آبادان ثابت کرد و در ابتدا این اقدام را به عصیانگران مذهبى نسبت داد، و با تبلیغات گسترده کوشید مردم انقلابى را مسؤول فاجعه معرفى کند. این تدبیر نتیجه اى پیش بینى ناشده داشت و عامل ورود بیش از پیش مردم، به ویژه خوزستانیان به میدان مبارزه گردید. قفل بودن درهاى خروجى سینما هنگام وقوع فاجعه، تأخیر در خبردادن به آتش نشانى، نبودن آب در شیرهاى آتش نشانى و توضیحات کارشناسان در مورد کیفیت مواد آتش زا سبب شد تا مردم، به رغم گزارش خبرگزارى پارس درباره دستگیرى گروهى از خرابکاران، ساواک را طراح و مجرى فاجعه بشناسند. این جنایت و رسوایى ناشى از آن، به برکنارى دولت جمشید آموزگار انجامید.
پس از وقوع جنایت هولناک آتش سوزی سینما رکس آبادان، حضرت امام خمینی(ره) در 31 مردادماه سال 1357، در پیامی از نجف اشرف خطاب به اهالی آبادان، ضمن اعلام خطر به اینکه ممکن است رژیم پهلوی، اعمال وحشیانه مشابهی در شهرهای ایران انجام دهد، از گویندگان خواستند وظیفه آگاهی بخشی به مردم را دنبال کنند. در بخشی از پیام مهم امام به مناسبت این فاجعه آمده بود: من گمان نمی کنم هیچ مسلمانی، بلکه انسانی، دست به چنین فاجعه وحشیانه ای بزند، جز آن که به نظایر آن عادت نموده است. گفتار شاه که تظاهرکنندگانِ مخالفِ من وحشت بزرگ را وعده می دهند و تکرار آن پس از واقعه که این همان وعده بوده است، شاهد دیگری بر توطئه است. این مصیبت دلخراش برای شاه، شاهکار بزرگی است تا به تبلیغات وسیع در داخل و خارج دست زند و به بوق ها و مطبوعات دست نشانده داخل و نفع طلب خارج دستور دهد که هرچه بیشتر برای اغفال مردم، این جنایت را منتشر و به ملت محروم و مظلوم ایران نسبت دهند تا در خارج، ملت حق طلب ایران را، مردمی که به هیچ ضابطه انسانی و اسلامی معتقد نیستند معرفی نماید. متن کامل پیام :
بسم الله الرحمن الرحیم
خدمت عمومی اهالی محترم آبادان ایدهم الله تعالی
دریافت خبر بسیار فجیع به آتش کشیدن چند صد تن هموطنان ما با آن وضع حساب شده موجب تاثر و تاسف شدید گردید. من گمان نمی کنم هیچ مسلمانی بلکه انسانی دست به چنین فاجعة وحشیانه ای بزند جز آنانکه به نظایر آن عادت نموده اند و خوی درندگی و وحشگیری آنان را از انسانیت بیرون برده باشد. من تاکنون اطلاع کافی ندارم لکن آنچه مسلم است این عمل غیر انسانی و مخالف با قوانین اسلامی از مخالفین شاه که خود را برای حفظ مصالح اسلام و ایران و جان و مال مردم به خطر مرگ انداخته اند و با فداکاری از هم میهنان خود دفاع می کنند به هر مسلکی باشند، نخواهد بود و قرائن نیز شهادت می دهد که دست جنایتکار دستگاه ظلم در کار باشد که نهضت انسانی ـ اسلامی ملت را در دنیا بد منعکس کند. آتش را به کمربند در سراسر سینما افروختن و بعد توسط مأمورین درهای آن را قفل کردن، کار اشخاص غیر مسلط بر اوضاع نیست.
گفتار شاه که تظاهر کنندگان مخالف من وحشت بزرگ را وعده می دهند و تکرار آن پس از واقعه که این همان وعده بوده است شاهد دیگری بر توطئه است، نه اینکه واقعاً شاه یک غیبگوی بزرگ است! مصاحبه سابق شاه که ایران را با ملت نابود می کنم نیز شاهد این مدعاست. اظهار تأسف و تأثر در بوق های تبلیغاتی از اشخاصی که هر روز دستشان تا مرفق به خون هم میهنان ما فرو رفته است شاهد بزرگی است بر نقشه شیطانی شاه و همدستانش، هم آنان که در اکثر شهرهای ایران دست به کشتارهای فجیع زده اند.
آیا مردم مظلومی که هر روز به دست همین جنایتکاران به خاک و خون کشیده شده و به وضع بسیار اسفباری کشته شده اند هم میهنان ما نبوده اند؟ قراین نشان می دهد که قضیه دلخراش آبادان چون کشتار سایر شهرهای ایران از یک منشأ به وجود آمده است. آیا از این جنایت کسی جز شاه و بستگانش امید نفعی داشته اند؟ آیا تاکنون غیر از شاه که هرچند وقت یکبار دست به کشتار وحشیانه مردم می زند این قبیل صحنه ها را به وجود آورده است و یا خواهد آورد؟ این مصیبت دلخراش شاه، شاهکار بزرگی است تا به تبلیغات وسیع در داخل و خارج دست زند و به بوق ها و مطبوعات دست نشانده داخل و نفع طلب خارج دستور دهد که هرچه بیشتر برای اغفال مردم این جنایت را منتشر و به ملت محروم و مظلوم ایران نسبت دهند تا در خارج ملت حق طلب ایران را مردمی که به هیچ ضابطه انسانی و اسلامی معتقد نیستند معرفی نماید.
من به ملت بزرگ ایران اعلام خطر می کنم، خطر اینکه دستگاه اینگونه اعمال وحشیانه و ضد اسلامی را در سایر شهرهای ایران انجام دهد تا تظاهرات پاک مردم شجاع ایران را که با خون خود ریشه درخت اسلام را آبیاری می کنند لوث نماید. لازم است گویندگان مطلبی را که به نابودی انقلاب رهایی بخش اسلام منجر می شود برای مردم روشن نمایند.
این مصیبت بزرگ را به ملت مسلمان ایران بخصوص به مردم ستمدیده آبادان و به خانواده های داغدیده تسلیت عرض نموده و خود را در غم بزرگ و جانکاه آنان شریک می دانم.
از خداوند تعالی نصرت اسلام و مسلمین و قطع آبادی اجانب و پیوستگان به آنها را خواستارم.
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته
روح الله الموسوی الخمینی
در ادامه جهت تبیین دقیق تر موضوع بخشی از کتاب یکسال مبارزه برای سرنگونی رژیم شاه ارائه می گردد:
فاجعه آتش سوزی سینما رکس آبادان توسط عُمّال رژیم پهلوی
ساعت حدود 21/30 بیست و هشتم مرداد ۱۳۵۷هم زمان با شب پانزدهم رمضان سالگرد تولد امام حسن(ع) در حالی که صدها نفر درسینما رکس آبادان مشغول تماشای فیلم گوزنها بودند سینما دچار حریق شد.
با این که کلانتری مرکزی در صد متری سینما بود، برای نجات محبوسشدگان درحریق اقدام فوری به عمل نیامد. مراکز مسئول هم پس از حضور در محل آتشسوزیفاقد امکانات اطفاء حریق بودند. به گزارش ساواک «مأمورین آتشنشانی شهرداری که باسه دستگاه ماشین به محل اعزام شده بودند، فاقد آب بودند و همچنین بلندگو برایاعلام خطر و راهنمایی مأمورین آتشنشانی وجود نداشت. آتشنشانی شرکت نفت پساز یک ساعت و نیم تأخیر به محل حادثه رسید، لذا متأسفانه دیر شده بود و بوی سوختهشدن اجساد به بیرون نیز رسیده بود.» بنا به گزارش مورخ 1357/7/27 آقای ضرابیدادستان وقت آبادان به وزیر دادگستری، ساعت ۱ بامداد از طرف شهربانی خبرآتشسوزی را به دادستان اعلام کردند. دادستان فوراً خود را به محل حادثه رساند.«بعضی از مسئولین معتقد بودند که شبانه تمام اجساد یک جا دفن شوند»، ولی دادستاناین تصمیم را ردّ کرد و پیشنهاد داد اجساد شبانه به گورستان شهر برده و چیده شوند تاخانوادههایشان آنها را شناسایی و بقیه یکجا دفن شوند. پیشنهاد دادستان عملی شد وخود نیز به همراه بازپرس و پزشک قانونی در قبرستان برای صدور جواز دفن حاضرشد. در نتیجه از تعداد «۳۰۶ نفر مقتولین ۱۰۶ جسد شناخته شد که جداگانه دفنگردیدند و ۸۰ نفر از گورستان خارج و به محل سکونت آنان برده شد و ۱۲۰ جسد دیگربه علّت شدت سوختگی شناخته نشدند، تقریباً به طور دسته جمعی در کنار یکدیگردفن شدند».
خبر فاجعه در فردای آن روز از رسانههای داخلی و خارجی پخش گردید. روزنامهاطلاعات در سوتیتر صفحه اوّل نوشت: ۶۰۰ نفر را در سینما رکس آبادان زنده زندهسوزاندند. ۳۷۷ تن کشته و بقیه وضع وخیمی دارند. کیهان نیز نوشت: ۳۷۷ نفر درحریق سینمای آبادان زغال شدند. عزای عمومی در سراسر کشور اعلام شد. دستها وپاهای جدا شده و تکه پارههای بدن تماشاگران در سالن فیلم پخش شده بود. ناله وشیون ماتمدیدگان از سراسر شهر آبادان بگوش میرسد. پدران و مادران داغدار درمیانهی ویرانههای سوختهی سینما به دنبال اجساد فرزندانشان میگشتند. فقط ۱۰ نفر ازتماشاگران توانستند از راه بام سینما جان سالم بدر برند.
خبرگزاری دولتی پارس بلافاصله این آتشسوزی را به خرابکاران نسبت داد و اعلامنمود که: شب گذشته عدهای از عوامل خرابکار با اجرای یک نقشهی شیطانی سینمارکس آبادان را به آتش کشیدند.
این موضعگیری زود هنگام و قبل از روشن شدن حادثه، چیزی جز شک مردم رابرنینگیخت. نکتهی دیگری که بلافاصله شکّ همگان را دامن زد دو مقالهای بود کهبدون نام و با یک مضمون روزنامه کیهان و اطلاعات در صفحهی تشریح حادثه به چاپرساندند. روزنامه اطلاعات این مقاله را تحت عنوان «گوشهای از وحشت بزرگ» نوشت:«سه روز پیش رهبر ایران در مصاحبهای با سردبیران و خبرنگاران جراید داخلی سخن ازوحشت بزرگ گفته بود. آن لحظه شاید بسیاری از مردم عظمت این وحشت را درکنکردند… دستهایی درهای سینما را میبندد، هیچ کس نباید سالم بیرون آید، وحشتبزرگ باید واقعیت پیدا کند.»
کیهان نیز مقالهای با همین مضمون تحت عنوان «حادثهای که فاجعهی ملی شد»نوشت :این واقعهی دردناک چه میتواند باشد؟ خبر وحشتی بزرگ که ملّتی را به خشمدرمیآورد و از فرط بیرحمی اشک را در چشمها میخشکاند. هنوز طنین صدایشاهنشاه در ایران به گوش میرسد که فرمودند: ما به سوی تمدن بزرگ میرویم و آنهاکه اهل ایجاد حریق و تخریباند به سوی وحشت بزرگ». در همان روز قضاوتبسیاری از خوانندگان روزنامهها این بود که این دو مقاله از ساواک ارسال شده و سؤالمیکردند: این دو مقالهی هم معنی، بدون نام و قبل از مشخص شدن علّت حادثه چهمفهومی میتواند داشته باشد؟
هنوز پاسخ این سؤالات روشن نشده بود که اطلاعات شاهدان حادثه، زبان به زبانپیچید که درهای سینما قفل بوده و پلیس از یاری رساندن مردم سخت جلوگیری میکردهاست. روزنامهها با این که هنوز در سانسور دولت بودند نتوانستند حقایق را نادیدهبگیرند.
کیهان در این رابطه نوشت: «مردم میگویند باید به آنها اجازهی کمک به حریقزدگانداده میشد.» بنابر همین گزارش مردم «در مساجد خواستار رسیدگی به مسألهی اهمالرئیس شهربانی و مأمورانش در جریان اطفای حریق بودند.»
دولت نیز هیأتی را برای بررسی اعزام کرد. هیأت پس از بررسی با این کهنمیخواست همهی وقایع را تشریح کند، ولی در گزارش خود اعتراف کرد کهآتشسوزی در ساعت 21/45 اتفاِ افتاده، ولی «به علت نبودن مسئولین در محل و ازطرفی به علت نبودن ارتباط مستقیم تماشاچیان با خارج و نیز عدم دید مردم اطرافساختمان سینما به محل وقوع حادثه، اطلاع از وقوع حریق با تأخیر انجام میشود. بهمحض اطلاع شهربانی از حریق مراتب تلفنی به آتشنشانی پالایشگاه آبادان در ساعت۲۲/۲۲ اعلام و وسایل اولیه آتشنشانی در محل حاضر میشوند و برای اطفای حریقسعی مینمایند. شیر واقع در فاصلهی ۶۰ متری سینما به علّت شکستگی قابل استفادهنبوده، مجدداً به شیر آب خیابان زند که به فاصلهی ۱۶۰ متری سینما میباشد مراجعه،ولی به علت آن که با موزاییک مفروش بوده قابل استفاده نگردیده. بالاجبار به شیر آبخیابان امیری که ۱۶۰ متری است و در نبش بازار و در جهت مخالف لولهکشی میباشدمراجعه، ولی متأسفانه به علّت نبودن آب و فشار کافی قابل استفاده نبوده، لذا از تانک ۴هزار لیتری ماشین آتشنشانی شرکت نفت آب گرفته و شروع به اطفا مینمایند که بههمین علل در حدود پانزده دقیقه مبارزه به تأخیر میافتد.»
امّا مهمترین موضوعی که مسئله را بیشتر پیچیده میکرد مسئله قفل بودن درهایسالن نمایش سینما بود. نجاتیافتگان غلامحسین نماینده، علیرضا دریسزاده، شیرینقنبرزاده، نادر ناصری و رسول رهنما همگی اظهار کردند که هنگام آتشسوزی کلیهیدرهای خروجی و اضطراری قفل بوده و آنها توانستهاند با شکستن یکی از درهایاضطراری خود را نجات دهند. شهود نیز که در لحظهی اوّل به کمک آمده بودند نیز برقفل بودن درها اذعان کردهاند. دادستان آبادان نیز در گزارش خود به وزیر دادگسترینوشته است «کلیهی نجاتیافتگان متفقاً بسته بودن درهای سالن را تأیید میکنند»
این موضوع حتی در روزنامهها نیز منعکس شد. کیهان از قول خانواده رامهرمزینوشت که: «شاهدان عینی میگویند ما چند لحظه قبل از شروع آتشسوزی از سینماخارج شدیم و هیچ یک از درهای سالن بسته نبود، امّا هنگام بازگشت به سالن با درهایبسته روبهرو شدیم.»
مسئلهی دیگر که شک مردم را برانگیخته بود ممانعت از یاری مردم به حریقزدگانتوسط شهربانی بود. تمام شهود در بازپرسی شهادت دادهاند که مأمورین با باتوم و شلاِاز کمک مردم جلوگیری میکردند. آقای جعفر سازش، پدر ۵ جانباختهی سینما دربازپرسی گفته است: بعد از این که از ماجرا خبردار شدم خودم را به سینما رساندم، ولی«هر کس میخواست کمک کند کتک میخورد». حمید یکی از نجاتیافتگان گفته است:«حتی یک نفر میخواست داوطلبانه جلو برود و درب را با ماشین خورد کند، امّا مانعشدند.»
از همان ساعات اوّلیه انگشت اتّهام به سوی سرتیپ رضا رزمی رئیس شهربانیآبادان نشانه رفت. مردم آبادان شعار میدادند رزمی باید سوزانده شود. به گزارشساواک «احساسات شدید و انتقامجویانه علیه رئیس شهربانی آبادان بین مردم متعصبآبادان برانگیخته شده است… مردم علیه رژیم و رئیس شهربانی شعار میدهند و اعلاممیکنند به هر ترتیبی است یا رئیس شهربانی کنار برود یا او را میکشیم.»
با این که رادیو و تلویزیون و کارگزاران دولتی سعی میکردند از این حادثه علیهانقلابیون استفاده کنند، ولی فشار اجتماعی به حدی شد که دولت دست به عقبنشینیزد و سه روز بعد ازحادثه سرتیپ رزمی را به مرکز فراخواند و هرگز بازنگشت. علاوهبه دستور آموزگار کلیهب مأموران سهلانگار، فرماندار، رئیس فرهنگ و هنر و مسئولآتشنشانی شرکت نفت به تهران احضار شدند.
امام خمینی در ۳۱ مرداد با ارسال پیامی ضمن تسلیت «این مصیبت بزرگ به ملتمسلمان ایران بهخصوص مردم ستمدیده آبادان و به خانوادههای داغدیده» اعلام کردندکه «من گمان نمیکنم هیچ مسلمانی، بلکه انسانی دست به چنین فاجعهی وحشیانهایبزند، جز آنان که به نظایر آن عادت نمودهاند و خوی درندگی و وحشیگری آنان را ازانسانیت بیرون برده باشد. من تاکنون اطلاع کافی ندارم، لکن آنچه مسلم است این عملغیرانسانی و مخالف با قوانین اسلامی از مخالفین شاه که خود را برای حفظ مصالحاسلام و ایران و جان و مال مردم به خطر انداختهاند و با فداکاری از هممیهنان خود دفاعمیکنندـ به هر مسلکی باشندـ نخواهد بود.» امام خمینی در این پیام اتّهام را متوجه رژیمنمودند و فرمودند: «قراین نیز شهادت میدهد که دست جنایتکار دستگاه ظلم در کارباشد که نهضت انسانیـ اسلامی ملت را در دنیا بد منعکس کند. آتش را به طورکمبربندی در سراسر سینما افروختن و بعد توسط مأمورین درهای آن را قفل کردن کاراشخاص غیرمسلط بر اوضاع نیست». امام خمینی قرینهی دیگر را مصاحبه شاه دانستند که وی گفته بود: «تظاهرکنندگان مخالف من وحشت بزرگ را وعده میدهند و تکرار آنپس از واقعه که این همان وعده بوده است، شاهد دیگری بر توطئه است، نه این که واقعاًشاه یک غیبگوی بزرگ است.» امام خمینی شاهد دیگری که بر این ادعا آوردند این بودکه هیچ گروهی از این عمل نفعی نمیبرد و تنها «شاه و بستگانش امید نفعیداشتهاند.» آیتالله صدوقی با صدور اطلاعیه رسماً رژیم را مجرم دانست و اعلام کرد«بار دیگر دستهای خونآلود رژیم که تا مرفق در خون بیگناهان اصفهان ،تبریز،مشهد، قم، یزد، رفسنجان و… غوطه میخورد از آستین مکر و خدعهی شیطانی بیرونآمد و جنایتی بس هولناک که روح چنگیز از شنیدن آن به لرزه درمیآید در شهر آبادانبیافرید.»
جامعه روحانیت تهران و جامعه روحانیت کرمانشاه نیز با صدور اعلامیههایی اینجنایت را به رژیم نسبت دادند. آیتالله شریعتمداری نیز در پاسخ حجتالاسلامسیدمحمد دهدشتی فاجعهی آبادان را شبیه جنایات نازیها دانست و اعلام کرد:«مسلماً هیچ مسلمانی متشرع و عاقلی به چنین عمل خلاف انسانی و اسلامی دستنمیزند». وی با کنایه رژیم را متهم به دست داشتن در این جنایت کرد و افزود: «بگذاریدکه هر چه بیشتر چهرهی ظلم و ظالمین و مرتکبین اینچنین حوادث تکاندهنده آفتابیترو بیآبرویی و رسوایی آنان بیشتر شود.»
موجی که علیه رژیم شاه از این فاجعهی دردناک ایجاد شد، رژیم را در تنگنا قرار داد.دستگاههای امنیتی رژیم برای آرام کردن این موج از همان روزهای اوّل خبر ازدستگیری عاملین دادند. سرتیپ رزمی رئیس شهربانی در فردای روز حادثه درمصاحبهای گفت:« به دنبال تلاش مأمورین سرنخهایی بدست آمده و حدود ۱۰ نفردستگیر شدهاند که امید میرود عاملان اصلی به زودی شناسایی و دستگیر شوند. آنچهمسلم است آتشسوزی بهدست خرابکاران انجام شده است.» واقع این بود که چنینادّعایی از اساس دروغ بود و هیچ فردی که سرنخی از این ماجرا باشد دستگیر نشده بود.هفتم شهریور روزنامهها اعلام کردند: عامل فاجعهی آبادان دستگیر شد. اطلاعات ازقول خبرگزاری عراِ اعلام کرد: یک ایرانی به نام عبدالرضا آشور در عراِ دستگیر شدهو اعتراف کرده در فاجعهی سینما رکس دست داشته است. خبرگزاری عراِ افزود چونوی تقاضای پناهندگی سیاسی نکرده به مقامات ایرانی تحویل داده خواهد شد.
همان روز آقای آشور را با یک فروند هواپیما به تهران آوردند. متهم در واقع هاشممنیشدپور معروف به هاشم مقدم، فردی معتاد و بیکار بود که برای یافتن کار به عراِرفته بود. هاشم را در کمیته مشترک تحت شدیدترین شکنجهها قرار دادند و وی رامجبور به اعترافات ضد و نقیض نمودند، سپس وی را به آبادان انتقال دادند. وی درتحت شکنجه نام چند تن از دوستان خود را به عنوان همکاران آتشسوزی اعلام نمودهبود. یکی از اعضای ساواک تحت عنوان یک مقام مطلع اعلام کرد که افراد معرفی شدهاز سوی متهم، دستگیر شدند. چند روز بعد وزیر دادگستری دکتر باهری در یکمصاحبهی مطبوعاتی اعلام کرد: متهم اصلی یک نفر را اقرار کرده و وی دستگیر شده،ولی بازپرس میگوید من هنوز قانع نشدهام.
هاشم پنج نفر را به عنوان همدستان خود معرفی میکند که دادستان و بازپرس معتقدمیشوند که متهم تحت فشار این اعترافات را نموده است. ساواک که تلاش داشت تا هرچه زودتر موضوع را رسانهای کند و متهمین را پشت تلویزیون بیاورد، با مخالفتدادستان و بازپرس روبهرو میشود. ساواک به تهران گزارش میکند: «اکنون که موضوعبرای ارائه به مردم که بیصبرانه در انتظار معرفی عاملین قضیه میباشند آماده است،مسئولین قضایی آبادان عملاً از انتشار موضوع جلوگیری مینمائید.»
مسئولین مرکز از جمله شاه اصرار داشتهاند تا هر چه زودتر علیه آقای عبدالرضاآشور کیفرخواست صادر و به قول خودشان قال قضیه را بکنند؛ امّا بازپرس پرونده آقایصرافی و دادستان، متهم را بیگناه تشخیص میدهند و حاضر به ارتکاب چنین ظلمینمیشوند. آقای ضرابی در یک مصاحبهی مطبوعاتی بعد از پیروزی انقلاب از ماجراپرده برداشت و گفت: «بارها مرا زیر فشار قرار دادند که بازپرس دادسرای آبادان را وادارکنم برای عبدالرضا آشور کیفرخواست صادر کند، امّا من زیر بار این دروغ بزرگ نرفتم،در نتیجه اختلاف بین باهری و شریفامامی اوج گرفت. شریفامامی از باهری مصراًمیخواست که در جهت اجرای نیات شاه برای خواباندن سر و صدای فاجعهی سینمارکس عبدالرضا آشور را عامل این جنایت معرفی کنم و باهری همهی این فشار را به منمنتقل میکرد؛ امّا میدانستم که آشور شخص بیکاری بیش نیست که میخواسته ازطریق مرز عراِ برای کار به کشورهای خلیجفارس برود.» وی اضافه کرد: «مرا در تهراندر جلسهای با حضور ارتشبد ازهاری، شریفامامی و سپهبد مقدم رئیس ساواک شرکتدادند. در این جلسه بار دیگر مرا تهدید کردند که باید برای فیصله دادن به ماجرای سینمارکس، آشور را به عنوان عامل این جنایت معرفی کنم. من زیر بار نرفتم. در نتیجهشریفامامی دکتر باهری راـ که قبلاً تمایلی به این کار نداشتـ به کاخ شاه فرستاد. درآنجا بود که شاه، باهری را از وزارت دادگستری برکنار کرد». بار دیگر ضرابی را به تهراناحضار کردند. ضرابی بر اعتقاد خود پافشاری کرد و خواستار ارسال پرونده به تهرانشد. پرونده را به تهران ارسال کردند و قضات تهران نیز نظر دادستان آبادان را تأییدکردند، امّا آنها را تحت فشار قرار دادند و «رئیس ساواک به قضات گفت که شاه برای اومهلت تعیین کرده است تا آشور را به عنوان عامل اصلی جنایات آبادان معرفی کند و سرو صداها را بخواباند.»
شاه نیز در آخرین کتاب خود به این موضوع اشاره میکند و مینویسد: «مقصر واقعیبه عراِ گریخت و در آنجا دستگیر شد. اعترافات او ثبت شد؛ ولی قضاتی که مرعوبشده یا جبون بودند بر این قضیه سرپوش نهادند. فقط این شخص بود که میتوانستبگوید این جنایت را به نیابت از طرف چه کسی مرتکب شده بود.» البته شاهمیدانست اگر قرار بود قضات مرعوب شوند، در آن زمان باید مرعوب ساواک وشهربانی رژیم میشدند.
آقای صرافی بازپرس پروندهی سینما رکس نیز به دادسرای ویژهای که بعد از انقلاببرای رسیدگی به این موضوع تشکیل شد اظهار کرد: هاشم آشور که بعداً معلوم شدهاشم منیشدزاده، کارگر ریل شادگان و ساکن خرمشهر است، فقط به خاطر فقر وبدبختی و برای کار به عراِ رفته بود. وی تحت فشار در کمتیه مشترک تهران افرادبیگناهی را به عنوان همدست معرفی کرده بود، ولی من زیر بار صدور قرار مجرمیتنرفتم. رژیم تلاش میکرد که وانمود کند «مسببین حادثه، روحانیت مبارز تحت رهبری»امام خمینی بودهاند، «رویای طلایی و خیالی ساواک به این شکل بود که اینجانب درمقابل رادیو و تلویزیونهای دنیا که قرار بود در آبادان حاضر باشند، حاضر شوم و بامتهمی که ساختهی دست آنها بود و به اقاریر بیسروته او و معرفی افراد بیگناهمیخواستند جامهی حقیقت پوشانده و چنین اعلام کنند که سینما رکس توسط عمّالبیگانه منجمله قذافی در ارتباط با رهبر انقلاب و به دستور روحانیون مبارز این فاجعه بهوجود آمده» امّا «با مقاومت اینجانب مواجه شد حتی حاضر به استعفای از شغل خودشدم.»
ساواک بعد از شکست در این سناریو، گزارشی را مبنی بر این که عبدالرضا آشورمهندس برِ و مرتبط با چریکهای بینالمللی بوده در اختیار روزنامه دیلی تلگرافمیگذارد و روزنامه نیز مبادرت بر چاپ میکند. امّا این نیز مورد قبول مردم داخل وخارج قرار نگرفت. فاجعهی سینما رکس خشم مردم ایران را در سرتاسر کشوربرانگیخت. آبادان یک پارچه علیه رژیم قیام کرد. گرچه دولت از اعلام حکومت نظامیدر آبادان شرمگین بود، ولی عملاً در آبادان حکومت نظامی برقرار کرد و تا هفتمکشتهشدگان تعداد بسیاری از مردم آبادان با ضرب گلوله نیروهای رژیم شهید و مجروحشدند. مردم در شهرهای مشهد، کرمان، تهران، قم و چند شهر دیگر تظاهرات خونینیبه دفاع از مردم آبادان برپا کردند. رژیم نه تنها نتوانست از این اقدام ناجوانمردانه استفادهکند، بلکه شدت نفرت مردم موجب سقوط دولت آموزگار گردید.
(منبع:کتاب یکسال مبارزه برای سرنگونی رژیم شاه ، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی،روح الله حسینیان )