۱۳۹۵/۰۳/۲۲
–
۳۳۳ بازدید
آیین محمد(صلى الله علیه وآله)پرسش ۵ . پیامبر، قبل از نبوت، چه دینى داشت؟
بى شک پیغمبر گرامى اسلام(صلى الله علیه وآله)، قبل از بعثت، یکتاپرست بود و از هر نوع شرک پاک بود. او هرگز بر بت سجده نکرد و تاریخ زندگى او نیز به خوبى این معنى را منعکس مى کند ; بدان گونه که در نوجوانى، وقتى «بحیرا» او را به لات و عزّى قسم داد، محمد(صلى الله علیه وآله) آن دو را مبغوض ترین چیز براى خود برشمرد[۱]. از امیرمؤمنان(علیه السلام)درباره رسول خدا(صلى الله علیه وآله) سؤال شد که آیا بتى را ـ حتى براى یک بار ـ عبادت کرده است؟ حضرت فرمود: خیر. سؤال شد که آیا خمر نوشیده است؟ فرمود: خیر.[۲]
بى شک پیغمبر گرامى اسلام(صلى الله علیه وآله)، قبل از بعثت، یکتاپرست بود و از هر نوع شرک پاک بود. او هرگز بر بت سجده نکرد و تاریخ زندگى او نیز به خوبى این معنى را منعکس مى کند ; بدان گونه که در نوجوانى، وقتى «بحیرا» او را به لات و عزّى قسم داد، محمد(صلى الله علیه وآله) آن دو را مبغوض ترین چیز براى خود برشمرد[1]. از امیرمؤمنان(علیه السلام)درباره رسول خدا(صلى الله علیه وآله) سؤال شد که آیا بتى را ـ حتى براى یک بار ـ عبادت کرده است؟ حضرت فرمود: خیر. سؤال شد که آیا خمر نوشیده است؟ فرمود: خیر.[2]مورخ نامى، ابن اسحاق، مى نویسد:
«رسول خدا(صلى الله علیه وآله)، در حالى به جوانى رسید که خداوند، او را مراقبت کرده و از پلیدهاى جاهلى حفاظت مى کرد ; زیرا اراده آن داشت تا کرامت رسالت به او دهد»[3]درباره آیین او پیش از نبوت، چند نظر وجود دارد که عبارتند از:
1. برخى او را پیرو آیین مسیح(علیه السلام) مى دانند ; زیرا قبل از بعثت پیامبر (صلى الله علیه وآله)، آیین رسمى و غیر منسوخ، این آیین بوده است.
2. بعضى او را پیرو آیین ابراهیم(علیه السلام) مى دانند ; زیرا او «شیخ الانبیاء» و پدر پیامبران است و در بعضى از آیات قرآن، آیین اسلام، به عنوان آیین ابراهیم معرفى شده است.[4] گرایش حنیفى و یکتاپرستى، از گرایش هاى شناخته شده در مکه بود و به ویژه در میان بنى هاشم و دیگر تیره هاى قریش، افرادى خود را ابراهیمى مذهب مى دانسته اند و گفته ابن اسحاق را که پیامبر پیش از بعثت بر دین قومش بود، مى توان در این راستا تفسیر کرد.[5]3. بعضى نیز گفته اند که مى دانیم او آیینى داشته است ; اما آیین او بر ما روشن نیست!
4. پیامبر(صلى الله علیه وآله) شخصاً برنامه خاصى از سوى خداوند داشته و بر طبق آن عمل مى کرده است و در حقیقت، آیین او، مخصوص خودش بوده است. و این آیین تا زمانى که اسلام بر او نازل گشت، ادامه داشت. شاهد این سخن، حدیثى از نهج البلاغه است که مى گوید: «و لقد قرن الله به صلى الله علیه و آله من لدن ان کان فطیما اعظم ملک من ملائکته یسلک به طریق المکارم و محاسن اخلاق العالم لیله و نهاره…[6] ; خداوند از آن زمان که رسول خدا از شیر بازگرفته شد، بزرگ ترین فرشته اش را قرین وى ساخت ; تا شب و روز او را به راه هاى مکارم و طرق اخلاق نیک، سوق دهد»
مأموریت چنین فرشته اى، دلیل بر وجود یک برنامه اختصاصى است. شاهد دیگر این که در هیچ تاریخى نقل نشده است که پیغمبر اسلام(صلى الله علیه وآله)، در معابد یهود نصارى و یا مذهب دیگرى، مشغول عبادت شده باشد ; نه در کنار کفار، در بت خانه بود، و نه در کنار اهل کتاب و در معابد آنان و در عین حال، پیوسته خط و راه توحید را ادامه مى داد و به اصول اخلاقى و عبادت الهى سخت پاى بند بود. در روایات متعددى نیز آمده است که پیامبر(صلى الله علیه وآله) از آغاز عمرش، مؤید به روح القدس بود و با چنین تأییدى، بى شک براساس الهام روح القدس عمل مى کرد. از دیدگاه علامه مجلسى از آن زمانى که حضرت محمد(صلى الله علیه وآله) به رشد عقلى رسید، پیامبر بود. به اعتقاد او، پیامبر اسلام قبل از مقام رسالت، داراى مقام نبوت بوده، گاهى فرشتگان با او سخن مى گفتند و او صداى آنها را مى شنید و گاهى در رؤیاى صادق به او الهام الهى مى شد و بعد از چهل سال، به مقام رسالت رسید و قرآن و اسلام، رسماً بر او نازل شد.[7]میرزاى قمى مى گوید: حق این است که پیامبر اسلام، پیش از بعثت، بر اساس دین خودش عبادت مى کرد ; چون آن حضرت از همه پیامبران برتر است و اگر پیامبراسلام تا چهل سالگى پیامبر نباشد، در این صورت، حضرت عیسى و حضرت یحیى، از آن حضرت برتر خواهند بود ; چون حضرت عیسى و حضرت یحیى، در کودکى پیامبر بودند.[8]ابن ابى الحدید روایتى را از حضرت امام باقر(علیه السلام) نقل مى کند که فرمود:
«خداوند، بر همه پیامبران خود فرشتگانى را گماشته است. مأموریت این فرشتگان، محافظت از اعمال آنها و تبلیغ رسالت مى باشد. خداوند از آن زمان که حضرت محمد(صلى الله علیه وآله) از شیر گرفته شد، فرشته بزرگى را بر آن حضرت گماشت. این فرشته، آن جناب را به سوى خیر و اخلاق خوب، هدایت مى کرد و از بدى ها و اخلاق بد باز مى داشت و همین فرشته بود که پیش از آن که آن حضرت به درجه رسالت برسد، او را با «السلام علیک یا رسول الله» صدا مى کرد و پیامبر هنوز جوان بود که با این جمله، صدا زده مى شده»[9]لازم به ذکر است که اگر پیروى پیامبر از حضرت ابراهیم را بپذیریم، این پیروى به معناى التزام پیامبر به شریعت ابراهیم نیست ; بلکه به معناى همسویى در عقاید، یعنى توحیدى بودن است و این مسئله، وصف دین حضرت موسى(علیه السلام) و حضرت عیسى(علیه السلام)نیز بوده است که به ادیان ابراهیمى، اشتهار داشته اند.
با توجه به برگزیدگى پاسخ چهارم، این نکته را مى توان یادآور شد که با جزم، نمى توان آیینى را براى پیش از دوران بعثت پیامبر برشمرد ; امّا محمد(صلى الله علیه وآله)، مؤمن موحدى بود که خدا را مى پرستید و نسبت به آن چه که برایش شریعت الهى و دین حنیف ابراهیمى بود و همچنین به آن چه که خردش رهنمون مى ساخت، پاى بند بود. او، برترین و کامل ترین خلق در خلقت، رفتار و خرد بود و برترین فرشته نیز او را تعلیم مى داد و به محاسن اخلاق، راهنمایى اش مى کرد.[10]
شغل
پرسش 6 . پیامبر گرامى اسلام، چه شغل هایى داشته است؟
منابع تاریخى، درباره ى شغل پیامبر(صلى الله علیه وآله) قبل از هجرت، دو نمونه یاد کرده اند ; شبانى و بازرگانى.
پیامبر در پاسخ این سؤال که آیا شما نیز شبانى کرده اید، آن را تأیید کرد و از دو محل از محله هاى مکه، به نام هاى قراریط[11] و اجیاد[12]، به عنوان محل شبانى گوسفندان یاد کرد.
حضرت مى فرمود: «خداوند، هیچ پیامبرى را مبعوث نفرمود ; مگر این که چوپان گوسفندان بوده است»[13]مصطفى فرمود خود که هر نبى *** کرد چوپانیش، برنا یا صبى
بى شبانى کردن و آن امتحان *** حق ندادش پیشوایى جهان
تا شود پیدا وقار و صبرشان *** کردشان پیش از نبوت حق شبان
گفت سایل هم تو نیز اى پهلوان؟ *** گفت من هم بوده ام اى دهرى شبان[14]گویا این پیشه تا پیش از بعثت ادامه داشته است.[15] به هر حال، آرامش دشت و بادیه براى حضرت، از ماندن در میان مشرکان و بت پرستان مکه، پسندیده تر بود.
حضرت محمد(صلى الله علیه وآله)، علاوه بر شبانى، بازرگانى و تجارت نیز کرده است. در تاریخ از پذیرش پیشنهاد خدیجه براى سفر تجارتى از سوى محمد(صلى الله علیه وآله)، یاد شده است که حضرت این سفر را انجام داد و در این سفر، چند برابر دیگران سود برد. در این سفر، میسره، غلام خدیجه نیز پیامبر را همراهى مى کرد.[16]پیامبر در دوران رسالت نیز مى فرمود: هرگز کسى غذایى بهتر از دسترنج خود نخورد.[17]
«امّى» بودن
پرسش 7 . امّى بودن که در قرآن بر پیامبر، پیش از بعثت، اطلاق شده، به چه معناست و آیا امّى بودن، تأثیرى در نزول وحى یا امانت دارى او داشته است؟
یکى از ویژگى هاى پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله)، این است که او امّى بوده و درباره پیامبران دیگر، چنین امرى، بیان نشده است. درباره امى بودن حضرت، نکات زیر، لازم به ذکر است:
1. منبع این مطلب، در درجه اول، خود قرآن است. در آیات 157 و 158 سوره اعراف، پیامبر با صفت (النَّبِیَّ الاْمِّیَّ )[18] توصیف شده است. منبع بعدى، تاریخ است ; مورّخان مسلمان و حتى غیر مسلمان، ادّعا نکرده اند که آن حضرت در دوران خردسالى، نوجوانى، جوانى و یا پیرى، نزد معلّم و آموزگارى، خواندن یا نوشتن آموخته باشد. به عنوان نمونه، ویل دورانت در تاریخ تمدّن[19] مى نویسد:
«ظاهراً هیچ کس در این فکر نبود که وى (رسول اکرم(صلى الله علیه وآله) ) را نوشتن و خواندن آموزد… معلوم نیست که محمد(صلى الله علیه وآله)شخصاً چیزى نوشته باشد. پس از نیل به مقام پیامبرى، کاتب مخصوص داشت ; معذلک، معروف ترین و بلیغ ترین کتاب زبان عربى، به زبان وى جارى شد و دقایق امور را بهتر از مردم تعلیم دیده، مى شناخت».
2. واژه امّى، مرکب از «ام» و «ى» (یاى ) نسبت است. چند دیدگاه در میان مفسران و اندیشمندان اسلامى، در مورد این ترکیب، وجود دارد که عبارتند از:
الف) امى کسى است که به «امت عرب» منسوب است و از صفات بارز و عمومى عرب در آن روزگار، این بود که خواندن و نوشتن نمى دانسته اند. از پیامبر نقل شده که «ما امت امى هستیم که نمى نویسیم»[20]ب) کسى که در «ام القرى» متولد شده یا از آن جا برخاسته است ; ام القرى، یکى از نام هاى مکه است.
ج) مراد از ام، مادر مى باشد که در این صورت، انتساب به حالت مادر زادى است که با آن حالت، انسان خواندن و نوشتن نمى داند. این، دیدگاه اکثریت است. احتمالات دیگرى نیز ذکر شده است.[21]همه این دیدگاه ها بر این نکته اتفاق دارند که واژه امّى به این معنى بر پیامبر اطلاق شده است که پیامبر اسلام درس نخوانده و مکتب ندیده بود و نزد هیچ آموزگارى، زانوى شاگردى بر زمین نزده بود.
احمد مرسل که خرد خاک اوست *** هر دو جهان بسته فتراک اوست
اُمّى گویا به زبان فصیح *** از الف آدم و میم مسیح
همچو الف راست به عهد وفا *** اول و آخر شده بر انبیا[22]3. باید توجه داشت که امّى بودن، به معنى بى سوادى و جهل نیست. این امر، در مورد هر کسى امکان دارد ; یعنى ممکن است کسى سواد خواندن و نوشتن نداشته باشد ; اما سینه او گنجینه اسرار و حکمت هاى عقلى و الهى باشد. مؤمنان، زاهدان و عارفانى بوده اند که گرچه سواد متعارف نداشته اند، اما توان تشخیص حق از باطل (فرقان ) را که سرچشمه حکمت است، داشته اند. به استناد قرآن، هر کس تقوا بورزد، به قدرت تشخیص حق از باطل دست خواهد یافت.[23 در حدیث نیز چنین آمده است: هر کس چهل روز را براى خداوند، اخلاص بورزد، سرچشمه هاى حکمت، از قلب او، بر زبانش جارى مى گردد.[24] روشن است که این امر، اختصاصى به آنان که سواد خواندن و نوشتن دارند، ندارد. پیامبر اسلام با آن که امّى بود، به چنان مقامى دست یافت که توانست طرف خطاب مستقیم خداوند قرار گرفته، از طریق وحى، به حقیقت واصل گردد و کتابى بى مانند، همچون قرآن را براى بشر، به ارمغان آورد و معلم آدمیان شود ; آن گونه که خداوند سیمایش را ترسیم مى کند ; (هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الاُْمِّیِّینَ رَسُولاً مِنْهُمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ إِنْ کانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِی ضَلال مُبِین )[25] ; «اوست آن کس که در میان بى سوادان، فرستاده اى از خودشان برانگیخت تا آیات او را بر آنان بخواند و پاکشان گرداند و کتاب و حکمت بدیشان بیاموزد و (آنان ) قطعاً پیش از آن، در گمراهى آشکارى بودند»
پیامبر امّى با گسترش فرهنگ قرآن، تمدّنى عظیم را بر بنیاد آن استوار ساخت و آموزگار بزرگ انسان ها گردید.
نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت *** به غمزه، مسئله آموز صد مدرّس شد[26]4. اعجاز، عامّ ترین راه شناخت پیامبران است. براى پى بردن به راستى ادّعاى پیامبران، واقع شدن معجزه به دست آنان، یک راه عمومى است[27] و عالمان گفته اند که معجزه هر پیغمبرى، از جنس کمال و فضیلتى بوده که در زمان آن پیغمبر، بالاترین درجه کمال داشته است ; چنان که در زمان موسى(علیه السلام) چون ساحران بسیار بودند و علم سحر به مرتبه اى رسیده بود که در هیچ زمانى نبود، از این جهت، معجزه موسى و منقلب شدن عصا، به صورت اژدها و بلعیدن تمام اسباب و وسایل سحر ساحران، به سحر آن ساحران شبیه بود و چون آن ساحران، در کمال مهارت در علم ساحرى بودند، دانستند که عمل موسى، اگر چه شبیه سحر است، اما سحر نیست ; بلکه کارى است الهى و خارج از طاقت بشرى ; از این رو، همه به سجده افتاده، ایمان آوردند.[28]5. مهم ترین معجزه پیامبر اسلام، قرآن است.[29] قرآن، معجزه اى است از نوع سخن که اساساً با معجزات دیگر، تفاوت دارد و از باب تناسب معجزه با زمان خویش، معجزه پیامبر اسلام نیز داراى این ویژگى بود. در کتاب هاى تاریخى آمده است که در دوران جاهلیت (مقارن با ظهور پیامبر اسلام )، بازار شعر و شاعرى بسیار پررونق و مایه افتخار بود. هنگامى که در میان یک قبیله، شاعر ماهرى وجود داشت، او را در بازارهایى که هر ساله در آن گرد مى آمدند (کنگره یا انجمن ادبى ) مى آوردند و یا در هنگامه حج، او را در خانه کعبه حاضر مى کردند ; تا همه قبایل و عشایر گرد آمده، شعر او را بشنوند. آنها این را یک افتخار و شرافت محسوب مى کردند و[30] این، نشانه اهتمام اعراب جاهلى به ادبیّات است.
بنابراین، به تناسب چنین اوضاع و احوالى، پیامبر، اثرى را ارائه کرد که نه تنها اعراب آن زمان، بلکه، همه ادیبان و دانشمندان روزگاران بعدى نیز در برابر بزرگى و شکوه ادبى آن، سر تعظیم فرود آوردند.
آن چه بر لطف این کار مى افزود، آن بود که کسى این اثر را ارائه کرد که خود امّى و درس نخوانده بود و نخستین آیاتى که به گوش مردم آن زمان در مکّه رساند، در باره خواندن، آفریدن، دانستن و فهماندن بودند و آیات دیگر نیز درباره فراخوانى به تعقل، تفکر و تأمل بودند. از این گذشته، در این کتاب معجزه آسا، به قلم و ابزار دانش، سوگند یاد شده بود ; (ن وَ الْقَلَمِ وَ ما یَسْطُرُونَ )[31] ; «نون، سوگند به قلم و آن چه مى نویسد».
6. اگر پیامبر اسلام امّى نبود، به او این اتّهام را مى زدند که چون درس خوانده و با سواد است، کتاب هایى نزد خود دارد و آن چه مى آورد، با استفاده از آن کتاب هاست. قرآن کریم، همین مطلب را به وضوح بیان کرده است ; «و تو هیچ کتابى را پیش از این نمى خواندى و با دست (راست ) خود (کتابى ) نمى نوشتى وگرنه باطل اندیشان، قطعاً به شک مى افتادند»[32]این آیه، در بیان نفى خواندن و نوشتن پیش از نبوت است و در غیر این صورت، زمینه شک در نبوت او پیش مى آمد. بنابراین، امى بودن پیامبر، سبب شد که ارمغان و حکمت او، اعجاب همگان را برانگیزاند. هدف قرآن از تأکید بر عدم خواندن و نوشتن، اثبات نبوت و الهى بودن آیات قرآن است.
علامه طباطبایى در ذیل آیه 48 سوره عنکبوت توضیح مى دهد که اگر چنان بود که پیامبر، خواندن و نوشتن مى دانست، باطل اندیشان، در قرآن، تردید روا مى داشتند ; اما از آن جا که پیامبر خواندن و نوشتن نمى دانست و آنان او را بر همین وضع و حال مى شناختند، جاى شک و تردیدى براى آنان باقى نمى نماند.[33]استاد مطهرى نیز به همین مطلب اشاره کرده است.[34]بدین ترتیب، ارتباط امّى بودن پیامبر اسلام، با ارائه معجزه اى همچون قرآن، روشن مى شود. البته باید توجه داشت که امّى بودن پیامبر اسلام، ارتباطى با اصل وحى یا امانت دارى او ندارد.
پرسش 8 . آیا یک فرد امّى، خود نمى تواند یک متن بیاورد؟
در مورد این پرسش، این نکات را باید متذکر شد:
1. ممکن است فردى امّى بتواند متنى را از پیش خود ارائه کند ; اما متنى با ویژگى هاى قرآن را هرگز نمى تواند ارائه کند. قرآن، متنى است که با وجود مبارزه طلبى (تحدّى ) و وجود انگیزه براى مخالفان، هیچ کسى، حتّى عالمان نیز نتوانسته اند همانندى براى آن عرضه کنند.
2. قرآن داراى ویژگى هایى است که از فردى دانشمند، چه رسد به شخصى امّى و درس نخوانده، آوردن همتایى براى آن، میسّر نیست. به پاره اى از این ویژگى ها اشاره مى شود:
الف) به لحاظ زیبایى ها، آراستگى هاى ظاهرى و ادبى و استوارى، مانندى ندارد و با این حال، نه شعر است و نه نثر ; آهنگین است و آهنگ بردار و با این وجود، از ساختار کلام آهنگین، پیروى نمى کند. قرآن، ژرف ترین و لطیف ترین معانى را در عباراتى ساده و بى تکلّف، بیان کرده است[35] ; هم ظاهرى زیبا دارد و هم باطنى ژرف ; چنان که از على(علیه السلام) نقل شده است که فرمود: «ظاهره انیق و باطنه عمیق»[36] پیامبر نیز وقتى سخنى از خود (غیر از قرآن ) مى گوید، در سطح قرآن نیست و با آن متفاوت است.
استاد مطهرى مى گوید: «عجیب این است که کلام خود پیغمبر که قرآن بر زبان او جارى شده است، با قرآن، متفاوت است. از رسول اکرم سخنان زیادى به صورت خطبه، دعا، کلمات قصار و حدیث باقى مانده است و در اوجه فصاحت است ; امّا به هیچ وجه، رنگ و بوى قرآن ندارد. این خود مى رساند که قران و سخنان فکرى پیغمبر، از دو منبع جداگانه است»[37]ب) به لحاظ معنى و محتوا، قرآن بسیار عظیم و عمیق است. در این جا، به پاره اى از موضوعات اساسى طرح شده در قرآن، اشاره مى شود:
1. خداوند، ذات و صفات (سلبى و ایجابى) او.
2. معاد، رستاخیز، حشر و برزخ.
3. پیامبران، هادیان بشر به سوى زندگى سعادت مندانه در دنیا و آخرت.
4. خلقت آسمان ها، زمین، کوه ها، دریاها، گیاهان، حیوانات، ابر، باد، باران، تگرگ، شهاب ها و سایر موجودات.
5. احتجاج ها و استدلال ها در مورد خدا، قیامت، پیامبران و… و پاره اى خبرهاى غیبى ضمن این احتجاجات.
6. تاریخ و داستان ها به عنوان آزمایشگاهى انسانى که صدق دعوت پیامبران را روشن مى کند و عواقب نیک مردمى را که بر سنن انبیا رفته اند و عاقبت بد تکذیب کنندگان آنها را مى نمایاند.
7. تقوا، پارسایى و تزکیه نفس.
8. اخلاق خوب فردى، از قبیل شجاعت، استقامت، صبر، عدالت، احسان، محبت ذکر خدا، محبّت خدا، شکر خدا، توکّل به خدا، تعقّل و تفکر، علم و آگاهى و…
9. اخلاق اجتماعى، از قبیل اتحاد، تواصى (توصیه متقابل ) بر حق و صبر، تعاون بر نیکى و تقوا و…
10. احکام از قبیل نماز، روزه، زکات، خمس، حج، جهاد، بیع، رهن، اجاره، هبه، نکاح، حقوق زن و شوهر، حقوق والدین و فرزندان، طلاق، لعان، ظهار، وصیت، ارث، قصاص، دین، قضا، شهادت، حَلف (قسم )، ثروت، مالکیت، حکومت، شورا، حق فقرا، حق اجتماع و…[38]بنابراین، کتابى با چنین ویژگى هاى منحصر به فردى، معجزه است و نه تنها یک شخص امّى عادى ; بلکه اگر همه دانشمندان و عالمان جمع شوند، نمى توانند همانندى براى آن بیاورند.
همسرى خدیجه
پرسش 9 . ازدواج خدیجه با پیامبر(صلى الله علیه وآله) چگونه بود ; چرا این ازدواج انجام گرفت و آیا واقعاً خدیجه 15 سال از پیامبر، بزرگ تر بوده است؟
در باره این ازدواج و مسائل پیرامون آن که هنوز هم از مسائل بحث انگیز است، به نکات زیر دقت کنید:
1. مشهور است که حضرت خدیجه(علیها السلام) در هنگام ازدواج، چهل ساله بوده است که بدین ترتیب، پانزده سال از پیامبر خدا، بزرگ تر بوده است[39] ; اما با مراجعه به منابع دیگر تاریخى، در مى یابیم که نظرات دیگرى درباره سن او در وقت ازدواج، وجود داشته است که از آن جمله، مى توانیم به 25، 28، 30، 35، 44، 45، 46 اشاره کنیم که در این میان، 28 ساله بودن وى، بیشتر مورد قبول است.[40] بدین ترتیب، تفاوت سنى او با پیامبر(صلى الله علیه وآله)، از حدود سه سال، بیشتر نمى شود.
2. از جریان علاقه و عشق خدیجه به پیامبر(صلى الله علیه وآله) و گفته هاى او درمى یابیم که این علاقه، بر محور ارزش هاى پاک انسانى بوده است ; بدون آن که ذره اى مسائل مادى (همچون زیبایى پیامبر ) مطرح باشد. حضرت خدیجه در یکى از اولین گفتوگوهاى خود با پیامبر(صلى الله علیه وآله)، علت علاقه خود را چنین بیان مى کند:
«انى رغبت فیک لقرابتک منى و شرفک فى قومک و امانتک عندهم و حسن خلقک و صدق حدیثک[41] ; من به تو علاقه مند شدم ; زیرا با من خویشاوندى ; در میان قومت، شریفى ; در نزد قبیله ات، به امانتدارى مشهورى ; داراى اخلاق نیک مى باشى و راستگو هستى».
3. خدیجه با حضرت محمد(صلى الله علیه وآله) خویشاوند بود و نسب هر دو، در قُصى، به هم مى رسید. او اطلاعاتى از آینده درخشان محمد(صلى الله علیه وآله) داشت[42] و علاقه مند به ازدواج با او بود.[43]برخى از خاورشناسان ـ با استناد به امورى واهى ـ در صدد اثبات این نکته هستند که پیامبر خدا به جهت اموال خدیجه، با او ازدواج کرد و حتى کار را به جایى رسانده اند که با جعل داستان هایى دروغین، درصدد اثبات مدعاى خود برآمده اند و چنین گفته اند: آن حضرت(صلى الله علیه وآله) در آغاز، به خواستگارى دختر عمویش، هانى دختر ابوطالب رفت و عمویش به جهت فقر و نادارى او، این خواستگارى را به فال نیک نگرفت و پیامبر(صلى الله علیه وآله)به جهت آن که از ذلت فقر رهایى یابد، به سراغ خدیجه رفت.[44]دیگرى چنین شایعه پراکنى کرده که پیامبر(صلى الله علیه وآله) به جهت تفاوت جایگاه اجتماعى خود با خدیجه(علیها السلام)، همیشه از این نکته بیم داشت که خدیجه از او درخواست طلاق کند.[45]در پاسخ به این شبهات، امور زیر، قابل ذکر است:
یکم. با مراجعه به منابع معتبر اسلامى، درمى یابیم که این خدیجه بود که در آغاز، به پیامبر(صلى الله علیه وآله) علاقه مند شد و به وسایط مختلف، سعى در انجام این ازدواج داشت و حتّى حاضر به قبول مهریه در مال خود شد.
دوّم. داستان خواستگارى آن حضرت(صلى الله علیه وآله) از امّ هانى، در هیچ یک از منابع تاریخى نیامده و معلوم نیست که «مرگلیوث»، آن را از کجا گرفته است.
سوّم. نوع برخورد ابوطالب با پیامبر(صلى الله علیه وآله) در طول زندگانى خود ـ چه قبل از بعثت و چه بعد از آن ـ نشان دهنده بالاترین درجات فداکارى او درباره پیامبر مى باشد و طبیعى است که چنین فرد فداکارى، هیچ گاه درخواست ازدواج حضرت با دخترش را رد نخواهد کرد.
چهارم. خطبه اى که ابوطالب در مراسم عقد پیامبر(صلى الله علیه وآله) با خدیجه ایراد کرد، به خوبى، نشان گر دیدگاه او درباره آن حضرت است. او در این خطبه، برادرزاده خود را چنین معرفى مى کند:
«ثم ان ابن اخى هذا (یعنى رسول اللّه ) ممن لایوزن برجل من قریش اِلاَّ رجّح به ولایقاس به رجل اِلاَّ عَظُم عنه و لا عِدل له فى الخلق….[46] ; برادرزاده ام (رسول خدا )، از همه مردان قریش، برتر است و هر کس با او مقایسه شود، در مقایسه، کم مى آورد و او همانندى در میان مردم ندارد»
هنگامى که عده اى سخن خدیجه(علیها السلام) را ـ که مهریه را در مال خود قرار داده بود ـ به مسخره گرفته، با تعجب گفتند: چگونه زنان، مهریه را متعهد مى شوند؟ ابوطالب غضبناک شده، گفت: اگر مردى همانند برادرزاده ام باشد، او را با بیشترین مهر، خواستار مى شوند ; اما اگر مردى همانند یکى از شماها باشد، طبیعى است که باید براى ازدواج، مهر سنگینى پرداخت کند.[47] بنابراین، از چنین شخصیتى، بسیار بعید است که خواستگارى پیامبر(صلى الله علیه وآله) را درباره دختر خود رد کند ; بلکه او این خواستگارى را بزرگ ترین افتخار براى خود خواهد دانست.
پنجم. نوع برخورد خدیجه(علیها السلام) با پیامبر(صلى الله علیه وآله)، نشان گر آن است که همیشه صفا و صمیمیت و وفا و یگانگى در این خانواده، حکم فرما بوده است. خدیجه(علیها السلام)در دوران عبادت پیامبر(صلى الله علیه وآله) در غار حرا، همیشه مراقب آن حضرت(صلى الله علیه وآله) بود و بارها براى او غذا مى فرستاد.[48]او همیشه آماده بود تا کوچک ترین تمایلات حضرت محمد(صلى الله علیه وآله) را ـ که به زبان هم نمى آورد ـ به انجام رساند ; چنان که وقتى دید آن حضرت(صلى الله علیه وآله) به زید بن حارثه ـ که در آن هنگام به عنوان برده نزد خدیجه به سر مى برد ـ علاقه دارد، او را به حضرت رسول(صلى الله علیه وآله) بخشید.[49]خدیجه، چنان آرامشى در فضاى خانه برقرار کرده بود که برخى از مورخان به حق از آن، با عنوان «کان یسکن الیها ; یعنى در نزد خدیجه آرامش مى یافت»، یاد کرده اند.[50]
زندگى خدیجه
پرسش 10 . در مورد تاریخچه زندگانى حضرت خدیجه(علیها السلام)، قبل از ازدواج با پیامبر، توضیحاتى بیان کنید.
خدیجه دختر خویلد، از قبیله بنى اسد است که یکى از قبایل قریش بود. نام مادر او فاطمه بود.[51] از دوران کودکى و نوجوانى وى، اطلاع زیادى در دست نیست.
از مسائل مهم در دوران جوانى او، مسئله ازدواج هاى اوست. مشهور آن است که او پیش از رسول خدا(صلى الله علیه وآله)، دو شوهر دیگر به نام هاى ابوهاله تمیمى و عتیق بن عائذ مخزونى داشت[52] و بیشتر ثروت خود را، به وسیله ارث، از آن دو به دست آورده بود.
برخى از محققان معاصر ـ با تکیه بر شواهد و قرائن مختلف ـ سعى دارند تا اثبات کنند که خدیجه(علیها السلام) در هنگام ازدواج با پیامبراکرم(صلى الله علیه وآله)، باکره بوده است و سن او حدود 28 سال بوده و فرزندانى همچون رقیه، ام کلثوم و زینب ـ که به آن بزرگوار نسبت داده شده اند ـ از او نبوده اند ; بلکه فرزندان خواهرش بوده اند و آنان که به نام شوهر او معروف شده اند، در حقیقت، شوهران خواهرش بوده اند و حضرت خدیجه(علیها السلام) پس از وفات خواهرش، سرپرستى آن فرزندان را بر عهده گرفته است. [53]آن حضرت(علیها السلام) در جاهلیت، به لقب «طاهره» معروف بوده است[54] و این، نشان گر پاک دامنى او در هنگام بى همسرى اش در آن محیط پر از فساد و آلودگى جاهلیت مى باشد. گفته مى شود که پدر آن بزرگوار، در دوران جاهلیت و در جنگ هاى فجار کشته شد.[55]
پی نوشت ها:
[1]. دلائل النبوه، ج 2، ص 35 .
[2]. سبل الهدى و الرشاد، ج2، ص 200 .
[3]. سیره ابن اسحاق، ص 78 ; ر.ک: ابن هشام، السیرة النبویه، ج 1، ص 183 .
[4]. حج (22 ) آیه 78 .
[5]. ر.ک: رسول جعفریان، سیره رسول خدا، ص 253 .
[6]. نهج البلاغه فیض الاسلام، خطبه 234 .
[7]. محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 18، ص 271 .
[8]. میرزاى قمى، قوانین الاصول، ج1، ص 255 (چاپ سنگى قدیمى ) .
[9]. شرح نهج البلاغه، ج 13، ص 207 .
[10]. الصحیح، ج2، ص 197 .
[11]. ابن سعد بصرى، الطبقات الکبرى، ج1، ص 101 .
[12]. مقریزى، امتاع الاسماع، ج1، ص 9 .
[13]. الطبقات الکبرى، ج 1، ص 100 .
[14]. مثنوى معنوى .
[15]. الطبقات الکبرى، ج1، ص 101 .
[16]. السیرة الحلبیه، ج 1، ص 147 .
[17]. مسند احمد، ج 4، ص 132 .
[18]. اعراف (7 )، آیه 157 .
[19]. ج 4، ص 207 .
[20]. فخررازى، تفسیر کبیر، ذیل آیه 157 سوره اعراف .
[21]. ر.ک: مرتضى مطهرى، مجموعه آثار، ج 4، ص229 ـ 232 .
[22]. نظامى گنجوى .
[23]. انفال (8 )، آیه 29 .
[24]. بحارالانوار، ج 53، ص 326 .
[25]. جمعه (62 )، آیه 2 .
[26]. حافظ شیرازى .
[27]. علامه حلى، کشف المراد، ص 377 .
[28]. فیّاض لاهیجى، گوهر مراد، تصحیح زین العابدین قربانى، ص385 .
[29]. پیامبر اسلام به جز معجزه قرآن، داراى معجزات فراوانى همانند سلام کردن سنگ بر او، تسبیح کردن سنگ ریزه در کف دست او، جوشیدن آب از دستان او و سیر کردن عده زیادى از مردم با غذایى اندک و… بوده است ; ر.ک: کشف المراد، ص 380 ; گوهر مراد، ص388 .
[30]. سیره رسول خدا، ج 1، ص140 .
[31]. قلم (68 )، آیه1 .
[32]. عنکبوت (29 )، آیه 48 .
[33]. طباطبایى، المیزان، ج 16، ص144 .
[34]. ر.ک: مجموعه آثار، ج 3، ص205 و 206 .
[35]. در زمینه شاهکارهاى ادبى قرآن، کتاب هاى زیادى به زبان هاى عربى، فارسى و.. نگاشته شده است; ر.ک: مصطفى صادق رافعى، اعجاز القرآن ; عبدالحسین ابن الدین، بلاغت محمد، ; سید محمدحسین طباطبایى، قرآن در اسلام ; سیدابوالقاسم حسینى، مبانى هنرى قصه هاى قرآن .
[36]. نهج البلاغه، خطبه 18 .
[37]. مجموعه آثار، ج 2، ص215 .
[38]. مجموعه آثار، ج 2، ص 218 ـ 220 ; براى تفصیل بیشتر ر.ک: به همین منبع و نیز به ج 4، ص 531 ـ 614 .
[39]. بحارالانوار، ج 16، ص 19 .
[40]. الصحیح من سیرة النبى(صلى الله علیه وآله)، ج 2، ص 115 و 116 .
[41]. ابن اثیر، اسدالغابة، ج 5، ص 434 .
[42]. المناقب، ج 1، ص 41 .
[43]. مهدى پیشوایى، تاریخ اسلام، ص 119 .
[44]. نساء النبى(صلى الله علیه وآله)، ص 54 ; به نقل از مرگلیوث .
[45]. همان ; به نقل از مویر .
[46]. بحارالانوار، ج 16، ص 14 .
[47]. همان .
[48]. «خرجت تلتمس رسول الله(صلى الله علیه وآله) باعلى مکة و معها غذاوه»; ابن حجر، الاصابة، ج 8، ص 99 .
[49]. همان، ج 8، ص 102 .
[50]. همان .
[51]. الاصابة، ج 8، ص 99 .
[52]. اسدالغابة، ج 5، ص 434 ; الاصابة، ج 8، ص 99 .
[53]. ر.ک: الصحیح من سیرة النبى(صلى الله علیه وآله)، ج 2، صص 134 ـ 121 ; جعفر مرتضى عاملى، بنات النبى(صلى الله علیه وآله) ام ربائیه .
[54]. الاصابه، ج 8، ص 99 .
[55]. اسد الغابة، ج 5، ص 434 .