خانه » همه » مذهبی » آداب معاشرت دانشجویی – بخش دوم

آداب معاشرت دانشجویی – بخش دوم


آداب معاشرت دانشجویی – بخش دوم

۱۳۹۵/۰۲/۲۲


۳۹۵۵ بازدید

آداب معاشرت دانشجویی – بخش دوم


 

فهرست
موضوعات  (برای
دسترسی سریع به متن روی موضوع مورد نظر کلیک کنید.)
 
 

آداب معاشرت اجتماعی

تواضع
و فروتنی –
حسن
ظن به دیگران –
آداب
تشکر و قدردانی –

خوشرویی

احترام به دیگران

آداب
عزت نفس   –
آداب
خیرخواهی و نصیحت –
صداقت
و راستگویی –
آداب
پاکیزگی و آراستگی   –
حفظ
اسرار دیگران –

مهرورزی و محبت

گره
گشایی –
عفو و
بخشش   –
کنترل
زبان   –
عیب ‌جویی
یا عیب ‌ پوشی

تعاون
و همکاری –
راحتی
خود یا دیگران –
هدیه
دادن –
آشتی
کنان –
آداب
قرض –
مشورت

آداب
مجالس عمومی –
آداب
عیادت مریض –
آداب
تشییع جنازه   –

معاشرت با زیردستان

معاشرت با همسایگان
– آداب
معاشرت با علما –
معاشرت با سالمندان   –

معاشرت با کودکان

معاشرت با سادات

معاشرت با معلولین

معاشرت با مستمندان

معاشرت با یتیمان

معاشرت با نامحرم
 
 

آداب معاشرت با مخالفان

معاشرت با غیر شیعه
– توهین
کنندگان
 
 

آداب معاشرت دانشگاهی

معاشرت با استاد

معاشرت با دانشجو

همکلاسی متکبر
– مسخره
دانشجویان –

ناسزاگویی دانشجویان
– جزوه
همکلاسی –
آداب
خوابگاه –
ریشه ‌ های
بدرفتاری –
بحث ‌ های
سیاسی
 
 

احکام معاشرت

میهمانی خانوادگی

موسیقى مجلس عروسى

موسیقى محل کار
– سلام
به نامحرم –
خلوت
با نامحرم –
دست
دادن با نامحرم –
نگاه
به دختران –
نگاه
به مرد –
اجازه
صله رحم –
امر
به معروف فامیل –
حکم
غیبت –  حق
الناس دوران کودکى –
رشوه
ادارى –
هم
نشینى با شراب خوار

 

مطالب مرتبط  

 

 

 

آداب معاشرت اجتماعی

تواضع
و فروتنی

اگر بخواهیم بر اساس آموزه ‌های اسلامی یک
رفتار متواضعانه داشته باشیم باید چه کار کنیم؟ آیا تواضع بیش از حد موجب خواری نمی ‌شود،
مخصوصاً در برابر کسانی که تکبر دارند و خودشان را برتر می ‌دانند
و خودشان را می ‌گیرند؟!

پیش از
پاسخ به سؤالات مطرح شده لازم است نگاهی اجمالی به تعریف تواضع و جایگاه این اخلاق
پسندیده در آداب معاشرت اسلامی داشته باشیم؛

بدیهی
است به همان نسبتی که تکبّر زیان ‌آور و خطرناک است، تواضع
به ‌عنوان یک صفت پسندیده اخلاقی لازم و مفید است؛ لذا این
ویژگی اخلاقی در آیات مورد تاکید قرار گرفته و پیشوایان اسلام نیز در سخنان متعددّى
ارزش تواضع را بیان کرده ‌‌اند که در اینجا به مهمترین آنها
اشاره می ‌نماییم؛

دستور تواضع به شخص پیامبر (صلی
الله علیه و آله و سلم):

با این ‌که
پیامبر خاتم (صلی
الله علیه و آله و سلم)  از تکبر و غرور به دور بوده است،
اما به جهت اهمیت تواضع، خداوند به او دستور ویژه به تواضع در مقابل مؤمنان می ‌دهد؛
آنجا که می ‌فرماید:

« وَ
اخْفِضْ جَناحَکَ لِمَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْمُوءْمِنینَ » [1] ؛
«[ای پیامبر!] بال و پر خود را برای مؤمنانی که از تو پیروی می ‌کنند،
بگستر [و نسبت به آنها تواضع و مهربانی کن]!»

تواضع، نشانه بندگی و برتری :

خداى
متعال در آنجا که صفات و ویژگی ‌هاى بندگان خاص خود را بر مى
شمارد یکى از آن امتیازات را تواضع مى داند و مى فرماید:

« وَ
عِبادُ الرَّحْمنِ الَّذینَ یَمْشُونَ عَلَی الْأَرْضِ هَوْناً وَ إِذا خاطَبَهُمُ
الْجاهِلُونَ قالُوا سَلام » [2] ؛
«بندگان [خاص خدای[ رحمان، کسانی هستند که با آرامش [و بی ‌تکبر]
بر زمین راه می ‌روند و هنگامی که جاهلان آنها را مخاطب
سازند [و سخنان نابخردانه گویند]، به آنها سلام می ‌گویند [و
با بی ‌اعتنایی و بزرگواری می ‌گذرند]».

علی (علیه
السلام)  فرمود:

« عَلَیْکَ
بِالتَّوَاضُعِ فَإِنَّهُ مِنْ أَعْظَمِ الْعِبَادَةِ » [3] ؛
«بر تو باد به تواضع که برترین عبادت است»

پیامبر
اکرم (صلی الله
علیه و آله و سلم)  فرمود:

«خداوند
به پنج دسته [از انسان ‌ها] به فرشتگان مباهات می ‌کند:
به رزمندگان [راه خدا]، فقرا[یی که دین را به دنیا نمی ‌فروشند]،
کسانی که به خاطر خدا تواضع می ‌کنند، ثروتمندانی که بی ‌منت
به مستمندان کمک می ‌کنند و کسانی که در خلوت از خوف خدا
گریه می ‌کنند» [4]
امام
صادق (علیه السلام)  فرمود:

« التَّوَاضُعُ
أَصْلُ کُلِّ خَیْرٍ نَفِیسٍ وَ مَرْتَبَةٍ رَفِیعَةٍ » [5] ؛
«تواضع ریشه هر کار نیک و با ارزش و مقام والایی است»

آن حضرت
در ادامه فرمود:

« لَیْسَ
لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ عِبَادَةٌ یَقْبَلُهَا وَ یَرْضَاهَا إِلَّا وَ بَابُهَا
التَّوَاضُعُ » [6] ؛
«هیچ عبادتی برای خدا مورد رضا و قبول نخواهد بود، مگر این ‌که
باب آن تواضع است»

پیامبر
اکرم (صلی الله
علیه و آله و سلم)  فرمود:

« إِنَّ
التَّوَاضُعَ یَزِیدُ صَاحِبَهُ رِفْعَةً فَتَوَاضَعُوا یَرْفَعْکُمُ اللَّهُ » [7] ؛
«به راستی فروتنی باعث زیادی بالا رفتن صاحبش می ‌شود. پس
فروتنی کنید که خداوند شما را بالا برد»

امام
باقر (علیه السلام)   ‌فرموده ‌اند:

«خدا به
موسی وحى کرد: اى موسى میدانى چرا تو را براى وحى و سخنم از میان همه خلقم برگزیدم.
فرمود: پروردگارا نمی ‌دانم. فرمود: اى موسى من یک نظرى به
همه خلقم انداختم و کسى را با تواضع تر از تو ندیدم، و ازاین ‌رو
تو را مخصوص به وحى و سخنم کردم از همه خلق خودم» [8]

زمینه حکمت و هیبت :

از امام
کاظم (علیه السلام)  همان
مضمون به صورت کامل ‌تری نقل شده است:

« إِنَّ
الزَّرْعَ یَنْبُتُ فِی السَّهْلِ وَ لَا یَنْبُتُ فِی الصَّفَا فَکَذَلِکَ
الْحِکْمَةُ تَعْمُرُ فِی قَلْبِ الْمُتَوَاضِعِ وَ لَا تَعْمُرُ فِی قَلْبِ
الْمُتَکَبِّرِ الْجَبَّارِ لِأَنَّ اللَّهَ جَعَلَ التَّوَاضُعَ آلَةَ الْعَقْلِ
وَجَعَلَ التَّکَبُّرَ مِنْ آلَةِ الْجَهْلِ » [9] ؛
«به حقیقت زراعت در زمین نرم و هموار می ‌روید، نه در کوه.
پس همین طور حکمت در قلب متواضع [پرورش می ‌یابد و] آباد می ‌شود
و در قلب متکبر ستم پیشه پرورش نمی ‌یابد؛ زیرا خداوند
فروتنی را وسیله عقل [و دانش] و تکبر را وسیله جهل قرار داده است»

از دیگر
آثار فروتنی، به دست آوردن هیبت و وقار در بین مردم است.

امام علی (علیه
السلام)  فرمود:

« التَّوَاضُعُ
یَکْسُوکَ الْمَهَابَةَ » [10] ؛
«فروتنی بر تو هیبت و بزرگی می ‌پوشاند»

اثر دیگر
فروتنی، محبوبیت مردمی پیدا کردن است؛ همان چیزی که بسیاری تلاش می ‌کنند
از راه ‌های ناصحیح به دست آورند، ولی اسلام توصیه کرده که
تحصیل محبوبیت و جایگاه اجتماعی در گرو فروتنی است.

حضرت علی (علیه
السلام)  فرمود:

« ثَمَرَةُ
التَّواضُعِ الْمَحَبَّةُ، ثَمَرَةُ الْکِبْرِ الْمَسَبَّةُ » [11] ؛
«میوه فروتنی، محبوبیت [در میان مردم [است و میوه [تلخ] تکبر، بدگویی [مردم]»

مرز تواضع ذلت :

در پاسخ
این سوال که آیا تواضع موجب کوچکی و خوار شدن انسان در نگاه دیگران نمی ‌شود
باید گفت:

همان ‌گونه
که در فواید تواضع برشمردیم؛ بر اساس سخنان معصومین (علیهم
السلام)  این صفت پسندیده اخلاقی نه تنها باعث حقارت انسان
نمی ‌شود بلکه زمینه سربلندی و رفعت مقام انسان را فراهم می ‌نماید
و چه بسا به دلیل همین تصور غلط بوده است که در روایات پیرامون عزت بخشی تواضع نسبت
به دیگر فواید این صفت اخلاقی بیشتر مورد تأکید قرار گرفته است.

البته
«تواضع» مانند سایر صفات، دارای افراط و تفریط و حد وسط است.

حد افراط «تکبر» و حد تفریط «پذیرش ذلت و پستی» و حد وسط «تواضع» است. آنچه فضیلت
محسوب می ‌شود و قابل ستایش است، همان کوچکی کردن بدون پذیرش
پستی و ذلت است . [12

معیار
کلی برای تواضع مثبت و قابل تأیید این است که تواضع برای خدا و در راه خدا باشد و
از انگیزه هاى عالى و اهداف بلند آسمانى نشأت گرفته باشد، مانند: تواضع در مقابل
مؤمن به خاطر ایمانش، تواضع در مقابل فقیر و عالم
به خاطر رضای خداوند.

چنان ‌که
در قرآن مجید می ‌خوانیم:

« وَ
لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنین » [13] ؛«عزت
مخصوص خدا و رسول او و مؤمنان است»

لذا
انسان مؤمن و متخلّق به اخلاق حسنه زیر بار ذلّت و خوارى نمى رود.

نکوهش تواضع در برابر متکبّر :

یکى از
صفات ناپسند تکبّر است که از گناهان کبیره شمرده شده. ازاین ‌رو
تواضع در برابر متکبّر پسندیده نیست و در آداب معاشرت تکبر در برابر متکبرین عین
تواضع قلمداد شده است.

امام على (علیه
السلام)  فرموده ‌اند:

« التّکبّر
على المتکبّرین هو التّواضع بعینه » [14] ؛
«تکبّر کردن با افراد متکبّر، خود عین تواضع است»

علت این
دستور دینی نیز روشن است، زیرا وقتى مردم براى او تواضع نکنند،چه بسا است به خود
آید و تکبّر را رها کند. زیرا متکبّر به تحمّل اهانت از طرف مردم خشنود نیست. و به
همین جهت رسول خدا (صلی
الله علیه و آله و سلم)  فرمود:

« إذَا
رَأیتُمُ المُتَواضِعینَ مِن اُمَّتِى فَتَواضَعُوا لَهُم، وَ إذَا رَأیتُمُ
المُتَکَبِّرینَ فَتَکَبَّروا عَلَیهِم، فَإنَّ ذَلِکَ لَهُم مَذَلّة و صَغَار » [15] ؛
«هر گاه متواضعان امّت مرا ببینید براى ایشان تواضع کنید و هر گاه متکبّران را
ببینید بر آنها تکبّر کنید که این باعث ذلّت و کوچکى آنهاست».

تواضع به خاطر ثروت :

مورد
دیگرى که تواضع پسندیده نیست تواضع در برابر ثروتمندان به خاطر ثروت آنها است. اگر
کسى در برابر ثروتمندى تنها به خاطر ثروت و مال او تواضع کند اساس ایمانش متزلزل مى
شود. در حالی که، تواضع ثروتمند نسبت به فقرا بسیار پسندیده و ممدوح است. 

حضرت على (علیه
السلام)  در این باره مى فرماید:

« مَا
أَحسَنَ تَوَاضَعَ الأَغنِیَاءِ لِلفُقَرَاءِ طَلَباً لِمَا عِندَاللّهِ وَ أَحسَنُ
مِنهُ تِیهُ الفُقَرَاءِ عَلَى الأَغنِیَاءِ اتّکَالاً عَلَى اللّه » [16] ؛
«چه خوب است تواضع و فروتنى ثروتمندان در برابر فقرا براى رسیدن به پاداش الهى، و
از آن بهتر، بی ‌اعتنایى و تکبّر مستمندان است در برابر
اغنیا به خاطر تکیه به خدا».

و نیز مى
فرماید:

« من
تواضع لغنىّ لأجل غناه ذهب ثلثا دینه » [17] ؛
«کسى که در برابر ثروتمندى به خاطر ثروتش تواضع کند دو سوّم دینش از دست مى رود»

تواضع در برابر کافران :

مورد
دیگرى که استثناء شده تواضع در مقابل کافران و معاندان است که مؤمنان نباید در
برابر کافران خود را کوچک بشمارند و آنان را به دیده احترام بنگرند، بلکه باید تنها
در برابر مؤمنان متواضع باشند و در مقابل کافران سرسخت و متکبّر. چنان ‌که
قرآن مى فرماید:

« مُحَمَّدٌ
رَسُولُ اللّهِ وَ الَّذینَ مَعَهُ اشِدّاءُ عَلَى الْکُفّارِ رُحَماءُ بَیْنَهُمْ » [18] ؛
«محمّد فرستاده خدا است و کسانى که با او هستند در برابر
کافران سرسخت و شدید و در میان خود با یکدیگر مهربانند»

و نیز مى
فرماید:

« یا
ایُّهَا الَّذینَ امَنُوا مَنْ یَرْتَدَّ مِنْکُمْ عَنْ دینِه فَسَوْفَ یَأتِى
اللّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ اذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤمِنینَ اعِزَّةٍ
عَلَى الْکافِرینَ » [19] ؛
«اى کسانى که ایمان آورده اید هرکس از شما از آیین خود باز
گردد [به خدا زیانى نمى رساند بلکه ] خداوند در آینده جمعیتى را مى آورد که آنها را
دوست دارد و آنها [نیز] او را دوست دارند. در برابر مؤمنان حقیر و متواضع و در
برابر کافران عزیز و نیرومندند»

نکوهش تواضع در برابر بی ‌نماز و می ‌گسار :

از
مواردى که تواضع پسندیده نیست تواضع نسبت به کسانى است که متجاهر به فسق از قبیل می ‌گسارى
و رباخوارى و ترک نماز و امثال آن باشند.

اسلام
اجازه نمى دهد با این ‌گونه اشخاص طورى رفتار کنیم که در
گناه و عصیان جرأت پیدا کنند، ازاین ‌رو حتى از سلام کردن به
آنها نهى کرده است. [20]

تواضع حقیقی :

تواضع
یعنى شکسته نفسى که مانع شود آدمى خود را برتر و بالاتر از دیگرى ببیند در نتیجه
دیگران را برتر از خود دانسته و آنها را اکرام و احترام می ‌نماید.
بنابراین تواضع حقیقی تنها برخاستن و خم شدن نیست. بسیارند کسانی که این ‌گونه
حرکات را برای صید دیگران و رسیدن به مقامات اجتماعی بیشتر پیشه خود ساخته ‌اند؛
غافل از این ‌که هرگز به آنچه می ‌خواهند،
دست نمی ‌یابند. هر چند ممکن است چند صباحی همچون سراب باعث
جذب و تمایل دل ‌های دیگران بشوند، ولی این جذب ماندگار و
پایدار نخواهد بود. اما فروتنی ریشه ‌دار که رنگ خدایی دارد،
از چند راه دست یافتنی است:

1.
اصلاح بینش

تواضع در
برابر دیگران ارتباط مستقیم با دانش، بینش و تفکرات افراد دارد،لذا کسانی به تواضع
حقیقی دست می ‌یابند که از لحاظ بینش دارای شرایط
ذیل باشند؛
هرکه بداند در هستی جز خدا بزرگی وجود ندارد و بزرگی نیز جز در
پرتو بندگی او میسر نیست، یقیناً جز فروتنی راهی را بر نخواهد گزید.

حضرت علی (علیه
السلام)  فرمود:

« لَا
یَنْبَغِی لِمَنْ عَرَفَ عَظَمَةَ اللَّهِ أَنْ یَتَعَظَّمَ فَإِنَّ رِفْعَةَ
الَّذِینَ یَعْلَمُونَ مَا عَظَمَتُهُ أَنْ یَتَوَاضَعُوا لَهُ » [21] ؛
«سزاوار نیست برای کسی که عظمت خدا را شناخته، بزرگی کند [و خود را برتر بداند]، پس
بلند مرتبگی کسانی که عظمت او را می ‌دانند، آن است که در
برابر او فروتنی کنند»

آری،
درخت پر بار سر به زیر و چنار بی ‌ثمر سر به فلک دارد.

امام علی (علیه
السلام)  فرمود:

« اَلتَّواضُعُ
ثَمَرَةُ الْعِلْمِ » [22] ؛
«فروتنی میوه دانش است»


درک حقیقت بندگی

عامل
دیگر برای رسیدن به تواضع، رسیدن به توحید الهی به معنای واقعی کلمه، از جمله توحید
در عبادت و بندگی است. امام صادق (علیه
السلام)  فرمود:

« وَ
لَا یَعْرِفُ مَا فِی مَعْنَی حَقِیقَةِ التَّوَاضُعِ إِلَّا الْمُقَرَّبُونَ ]مِنْ
عِبَادِهِ [الْمُسْتَقِلِّینَ بِوَحْدَانِیَّتِهِ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ
عِبادُ الرَّحْمنِ الَّذِینَ یَمْشُونَ عَلَی الْأَرْضِ هَوْناً » [23] ؛
«و حقیقت تواضع را جز مقربانی که مستقل در وحدانیت خداوندند، درک نمی ‌کنند.
خداوند عز و جل می ‌فرماید: بندگان خداوند رحمان کسانی هستند
که در زمین با آرامش [و بی ‌تکبر] راه می ‌روند…»


درک نقاط مشترک

یکی از
راه ‌های رسیدن به تواضع در بعد اصلاح بینش آن است که انسان
نقاط برتری خود را نادیده گرفته و توجه خود را به نقاط مشترک دینی و انسانی معطوف
نماید.

حضرت
موسى بن جعفر (علیه
السلام)  بر مرد سیاه چهره و بدمنظرى گذر کرد، بر وى سلام
نمود و کنارش نشست، مدتى با او سخن گفت، سپس آمادگى خود را در تأمین نیازمندی او
اعلام فرمود. بعضى که ناظر جریان بودند عرض کردند یا ابن رسول ‌اللَّه،
آیا با چنین شخصى مى نشینى و از حوائج او سؤال می ‌کنى؟ حضرت
در جواب فرمود: «این مرد سیاه چهره بنده ای است از بندگان خدا و برادرى است به حکم
کتاب خدا، همسایه ‌ای است با ما در بلاد خدا، حضرت آدم
بهترین پدران، و آیین اسلام بهترین ادیان، ما و او را به هم ربط داده است». [24]
مردى از
اهل بلخ می ‌گوید: در سفرى که على بن موسى الرّضا (علیه
السلام)  به خراسان می ‌رفت من با آن
حضرت بودم. روزى در کنار سفره خود تمام نوکرها و غلامان سیاه و سفید را براى صرف
غذا جمع کرد. عرض کردم بهتر بود براى غلامان و نوکرها سفره جداگانه اى می ‌گستردند.
فرمود:

« مَهْ
اِنَّ الرَّبَّ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى وَاحِدٌ وَ الاُمَّ وَاحِدَةٌ وَ الأَبُ
وَاحِدٌ وَ الْجَزَاءَ بِالاَعْمَال » [25] ؛
«ساکت باش، خداى همه یکى است، مادر و پدر همه یکى است، پاداش و کیفر هر کس بسته به
طرز عمل او است»

قطعاً
چنین بینشی در حوزه اعقتاد و فکر است که سرمنشأ رفتارهای متواضعانه خواهد شد.

2. اصلاح روش

بعضى از
مردم در مقام ادّعا خود را متواضع جلوه مى دهند اما در مقام عمل میان گفتار و کردار
آنها تفاوت فاحشى دیده مى شود. در لابه ‌لای روایات به برخی
علائم تواضع و ویژگی ‌هاى واقعی اهل تواضع اشاره شده که عمل
به آنها می ‌تواند افراد را در دست یابی به اخلاق متواضعانه
یاری نماید؛


ابتدا به سلام

امام
صادق (علیه السلام)  فرمود:

« مِنَ
التَّواضُعِ أَنْ تُسَلِّمَ عَلَى مَنْ لَقِیت » [26] ؛
«نشانه تواضع این است که به هر کس برخورد کردى سلام کنى».


گذشت

امام رضا (علیه
السلام)  پیرامون تواضع چنین فرموده است:

 «تواضع
درجاتى دارد، از آن جمله، انسان جایگاه خویش را بشناسد و با دلى سالم در جایگاه خود
نشیند. با مردم چنان که دوست دارد با او رفتار شود رفتار کند. اگر بدى بیند، آن را
با نیکى بپوشاند. فرو خورنده خشم و درگذرنده از (لغزش) مردم باشد و خداوند
نیکوکاران را دوست دارد» [27]

پایین مجلس نشستن

رسول خدا (صلی
الله علیه و آله و سلم)  فرمود:

« مِنْ
رَأسِ التَّوَاضُعِ اَنْ تَبْدَأَ بِالسَّلاَمِ عَلَی مَنْ لَقِیتَ وَ تَرُدَّ
عَلَی مَنْ سَلَّمَ عَلَیْکَ وَ اَنْ تَرْضَی بِالدُّونِ مِنَ الْمَجْلِسِ وَلاَ
تُحِبَّ الْمِدْحَةَ وَالتَّزْکِیَة » [28] ؛
«تواضع این است که از هر کس گذشتی به او سلام کنی و هر کس بر تو سلام کرد پاسخ او
را بدهی و هرجای مجلس پیش آمد بنشینی و از ستایش و تعریف دیگران خوشحالی نکنی»


ترک جدل

امام
صادق (علیه السلام)  فرمود:

« إِنَّ
مِنَ التَّوَاضُعِ… أَنْ یَتْرُکَ الْمِرَاءَ وَ إِنْ کَانَ مُحِقّاً وَ لا
تُحِبَّ أَنْ یُحْمَدَ عَلَی التَّقْوَی » [29] ؛
«به راستی از [نشانه ‌های] تواضع آن است که… جدل و جر و
بحث را رها کند؛ هر چند حق با او باشد. و دوست نداشته باشد که بر تقوا ستایش شود». [30]

الگو گیری از معصومین (علیهم
السلام)

امیرمؤمنان (علیه
السلام)  رفتار پیامبر (صلی
الله علیه و آله و سلم)  با مردم را چنین توصیف مى کند:

«وقتى به
مجلسى مى آمد، پایین آن مى نشست؛ کنار آخرین نفر و دیگران را نیز به همین رفتار
سفارش مى کرد و همگان را بهره مند مى ساخت به ‌گونه اى که
هیچ کسى احساس نمى کرد که دیگرى بیش از او نزد پیامبر (صلی
الله علیه و آله و سلم)  احترام دارد. با همنشین خود مى نشست
تا او برخیزد. هر کس نیازى داشت یا آن را بر مى آورد و یا سخنى نیک بدو مى گفت که
یارى ‌اش دهد. اخلاق خوش او سبب شد تا مردم او را پدر مهربان
خویش بدانند و جملگى در برابرش خوش ‌رفتار شدند و محضر او
همواره محضر بردبارى و حیا و صداقت و امانت بود و جنجال و هیاهو بدان راه نداشت و
حرمت ‌ها در آن شکسته نمى شد». [31]
پیامبر،
با فقیر و غنى مصافحه مى کرد، کم ‌خرج و کم ‌زحمت
بود و فروتنى ‌اش همراه ذلت نبود و برخوردى زیبا و رویى خوش
داشت. [32]
امام
باقر (علیه السلام)  فرمود:

«پدرم با
کسانى مسافرت مى کرد که او را نشناسند و با کاروانیان شرط مى کرد که برخى
نیازمندهایشان را بر آورده سازد و به آنان خدمت کند، در سفرى آن حضرت سرگرم خدمت به
مسافران بود که فردى از آن میان او را شناخت و به اهل کاروان گفت: آیا مى دانید این
شخص کیست؟ گفتند: نه. گفت: این على بن الحسین (علیه
السلام)  است، مسافران گرد آن حضرت حلقه زدند، دست و پاى
ایشان را بوسیدند و گفتند: اى فرزند رسول خدا (صلی
الله علیه و آله و سلم)  آیا مى خواهید ما دوزخى شویم؟ اگر
خداى نخواسته ما به شما بی ‌ادبى مى کردیم، بدبخت مى شدیم،
چه سبب شده که شما چنین کنید؟ فرمود: من هرگاه با آشنایان مسافرت کنم، آنان به
احترام پیامبر (صلی
الله علیه و آله و سلم)  بیش از حد به من خدمت مى کنند، از
بیم آن ‌که مبادا شما نیز چنین کنید، ناشناخته با شما همراه
شدم». [33]

 
 

حسن ظن
به دیگران

چند وقته که به اطرافیانم بدبین شدم و به ‌خاطر
این بدبینی که در من به وجود آمده احساس گناه می ‌کنم. می ‌خواستم
بدونم آیا واقعاً سوء ظن من نسبت
به دیگران گناه محسوب می ‌شه؟ و این ‌که
چه ‌طور می ‌تونم این مشکل رو حل بکنم
تا نسبت به دیگران سوءظن نداشته باشم.

نباید
فراموش کنیم که همه ما انسان ‌ها، دارای زندگی اجتماعی هستیم
و با مردم تعامل و ارتباط داریم. در حقیقت، ویژگی انسانی و نیازمندی ‌ها
او را به معاشرت با مردم و همزیستی با جامعه وامی ‌دارد. در
این میان برخی ویژگی ‌های اخلاقی، مانند «حُسن ظنّ» و خوش ‌گمانی
به روابط خوب با دیگران کمک شایانی می ‌کند.

در آموزه ‌های
دینی و سخنان بزرگان، اصل بر خوش ‌گمانی به مسلمانان است، و
جز در مواردی بسیار محدود، باید براساس خوش ‌گمانی، با
خواهران و برادران دینی رفتار کنیم. امیر مؤمنان (علیه
السلام)  در این زمینه مى فرماید:

« ضَعْ
امْرَ اخیکَ عَلى احْسَنِهِ حَتَّى یَأْتِیَکَ مِنْهُ مایَغْلِبُکَ وَ لا
تَظُنَّنَّ بِکَلِمَةٍ خَرَجَتْ مِنْ اخیکَ سُوءاً وَ انْتَ تَجِدُلَها فِى
الْخَیْرِ مَحْمِلًا » [34] ؛
«کار برادرت را بر بهترین احتمال قرار بده، تا این ‌که خلاف
آن از او ظاهر شود و هیچ گاه به سخنى که از دهان برادرت خارج مى شود، گمان بد مبر،
در حالى که مى توانى برایش محمل خوبى بیابى».

بر پایه
همین نگرش اسلام شدیداً از ترتیب اثر دادن به گمان ‌های
بیهوده و بی ‌اساس منع نموده و از مسلمان ‌ها
خواسته شده تا زمانی که به مسئله ‌ای یقین و علم پیدا نکرده ‌اند،
درباره آن قضاوت نکنند؛ چراکه سوءظنّ سبب بی ‌اعتمادی به
افراد اجتماع می ‌شود، و درنتیجه به تعامل سودبخش ما با
انسان ‌ها آسیب می ‌رساند و حیات
اجتماعی ‌مان را تهدید می ‌کند.

خداوند
متعال در این باره فرموده ‌اند:

« یا
أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا کَثیراً مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ
الظَّنِّ إِثْم » [35] ؛
«اى کسانى که ایمان آورده اید! از بسیارى از گمان ‌ها
بپرهیزید، چرا که بعضى از گمان ‌ها گناه است».

انواع سوءظن:

خوش
گمانى و بدگمانى در معاشرت ‌های اجتماعی، همیشه و نسبت به
همه یکسان نیست، بلکه موارد متعدد و گوناگونى دارد که به حسب هر یک از آنها حکم
خاصى مى یابد، که در اینجا به آنها اشاره می ‌نماییم؛

1. شخصى
به مسلمانى سوء ظن دارد و بر مبناى این سوء ظن ترتیب اثر مى دهد و آن را در رفتار و
یا گفتار خود به صورت غیبت یا تهمت آشکار مى کند. این قسم از سوء ظن قطعا حرام است
و مورد اتفاق فقها است.

پیامبر
خدا (صلی الله علیه
و آله و سلم)  فرموده ‌اند:

« إِیَّاکُمْ
وَ الظَّنَّ فَإِنَّ الظَّنَّ أَکْذَبُ الْکَذِب » [36] ؛
«بپرهیزید از گمان که گمان دروغ ‌ترین دروغ ‌هاست»

امیرالمؤمنین (علیه
السلام)  نیز فرموده ‌اند:

« اطْرَحُوا
سُوءَ الظَّنِّ بَیْنَکُمْ فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ نَهَى عَنْ ذَلِکَ » [37] ؛«سوء
ظن به یکدیگر را از خود دور کنید؛ همانا خداوند عزوجل از این کار نهی نموده»

2. نسبت
به مسلمانى، گمان بدى به ذهن انسان خطور کند (بدون اختیار و ناخودآگاه) و خود شخص
از این حالت ناراحت بوده و هیچ ‌گاه این گمان را در رفتار و
گفتار خود نشان ندهد؛ بلکه در صدد رفع آن برآید. این نوع از سوء ظن قطعاً حرام
نیست؛ چون چنین حالت و خطورى براى ذهن غیراختیارى است و نهى کردن از امر غیراختیارى
قبیح است. [38]
3. انسان
نسبت به مسلمانى گمان بدى ببرد و به این امر عقیده داشته باشد. هم چنین بدون یقین
حکم به بدى او کند و از این حالت ناراحت هم نباشد؛ اما این حالت را در رفتار و
گفتار خود بروز ندهد و تنها قلباً از او متنفّر باشد. مثل آنچه که حضرت علی (علیه
السلام) فرموده ‌اند:

« مَنْ 
سَائَتْ  ظُنُونُهُ  اعْتَقَدَ الْخِیَانَةَ بِمَنْ لَا یَخُونُهُ » [39] ؛
«کسی که گمان ‌های سوئی دارد، اعقتاد به خیانت کسانی دارد که
خائن نیستند»

این نوع
از سوء ظن مورد بحث است؛ برخى مثل شهید ثانى و مرحوم مجلسى (رحمت
الله علیه)  این قسم را حرام مى دانند و سوء ظن را به همین
قسم معنا مى کنند. [40]
علماى اخلاق نیز این مرحله را غیبت قلبى مى نامند و آن را حرام دانسته اند. [41]
4. طبق
حدیثى از على (علیه
السلام) ، در حالتى که صلاح بر جامعه حاکم باشد، سوءظن از
مصادیق ظلم است اما در صورت غلبه فساد بر جامعه، جایى براى حسن ‌ظن
نمی ‌ماند؛ آن ‌حضرت فرموده ‌اند:

« إِذَا
اسْتَوْلَى الصَّلَاحُ عَلَى الزَّمَانِ وَ أَهْلِهِ ثُمَّ أَسَاءَ رَجُلٌ الظَّنَّ
بِرَجُلٍ لَمْ تَظْهَرْ مِنْهُ حَوْبَةٌ فَقَدْ ظَلَمَ وَ إِذَا اسْتَوْلَى
الْفَسَادُ عَلَى الزَّمَانِ وَ أَهْلِهِ فَأَحْسَنَ رَجُلٌ الظَّنَّ بِرَجُلٍ
فَقَدْ غَرَّر » [42] ؛
«چون نیکوکارى بر زمانه و مردم آن غالب آید و کسى به دیگرى گمان بد برد، که از او
فضیحتى آشکار نشده، ستم کرده است. و اگر بدکارى بر زمانه و مردم آن غالب شود و کسى
به دیگرى گمان نیک برد خود را فریفته است».

راه ‌کار حسن ظن :

اسلام
برای پیشگیری از گرفتار شدن به سوء ظن عوامل زمینه ساز سوءظن را معرفی نموده و در
این زمینه به مسلمانان هشدار داده است.

در
روایتی حضرت علی (علیه
السلام)  همنشین شدن با افراد شرور را زمینه ساز سوء ظن بر
شمرده و فرموده است:

« مُجَالَسَةُ
الْأَشْرَارِ تُورِثُ سُوءَ الظَّنِّ بِالْأَخْیَار » [43] ؛
«مجالست با اشرار برای اخیار سوءظن می آورد»

از آنجا
که سوءظن یکی از راه ‌های نفوذ شیطان می ‌باشد؛
در مواردی که انسان مورد حمله سوء ظن واقع می ‌شود، باید به
خدا پناه ببرید و با استعاذه و استغفار، از او مدد بطلبد و هر عملی را که مشاهده می ‌کند
و هر سخنی که از دیگران می ‌شنود، باید به بهترین وجه ممکن
حمل نماید و هرگز و تحت هیچ شرایطی نباید به بدی حمل نماید، و در این راه، وهم و
خیال خودش را تکذیب نموده و تخطئه نماید، و خویشتن را برای این منش وادار نماید تا
به تدریج حُسن ظنّ در قلب او به صورت عادت درآید. [44]

توجه به فواید خوش بینی:

یکی از
روش ‌های نجات از سوء ظن توجه به فواید آن می ‌باشد
به عنوان نمونه حضرت علی (علیه
السلام)  در این باره می ‌فرماید:

« حُسْنُ
الظَّنِّ یُخَفِّفُ الْهَمَّ وَ یُنْجِی مِنْ تَقَلُّدِ الْإِثْم » [45] ؛
«نیکوئى گمان سبک می ‌کند اندوه را، و رستگار مى سازد از
برگردن گرفتن گناه»

و یا در
عبارت دیگری فرموده ‌اند:

« حُسْنُ
الظَّنِّ رَاحَةُ الْقَلْبِ وَ سَلَامَةُ الدِّین » [46] ؛
«نیکوئى گمان آسایش دل و سلامتى دین است»

و یا در
وصف این فضیلت اخلاقی فرموده ‌اند:

« مَنْ 
حَسُنَ  ظَنُّهُ  بِالنَّاسِ حَازَ مِنْهُمُ الْمَحَبَّة » [47] ؛
«هر که به مردم حسن ظن داشته باشد محبت آنها را به خود جلب کند»

توجه به ضررهای بدبینی:

یادآوری
پیامدهای منفی سوءظن نیز مانع از گرفتار شدن انسان به سوءظن می ‌گردد
از جمله این پیامدها که در روایات آمده می ‌توان به موارد
ذیل اشاره نمود:

1. در
روایتى حضرت على (علیه
السلام) ، سوءظن را عامل گوشه گیر شدن شخص بدگمان مى خوانیم:

« مَنْ
لَمْ یُحْسِنْ ظَنَّهُ اسْتَوْحَشَ مِنْ کُلِّ أَحَد » [48] ؛
«کسى که به مردم گمان خوبى ندارد و نسبت به آنان خوش گمان نمى باشد، از تمام مردم
وحشت مى کند».

2.
بدگمانى باعث گسستن رشته الفت و دوستى میان مردم مى شود و تفرقه و جدایى را بین
مردم حاکم مى سازد. امام علی (علیه
السلام)  می ‌فرماید:

« مَنْ
غَلَبَ عَلَیْهِ سُوءُ الظَّنِّ لَمْ یَتْرُکْ بَیْنَهُ وَ بَیْنَ خَلِیلٍ صُلْحا » [49]
3. از
نظر معنوى نیز بدگمانى، آفت دین برشمره شده است در این مورد امام على (علیه
السلام)  مى فرماید:

« لاَ
اِیمَانَ مَعَ سُوءِ ظَنٍّ » [50] ؛
«با سوءظن ایمانی وجود نخواهد داشت».

و یا
فرموده ‌اند:

« آفَةُ
الدِّینِ سُوءُ الظَّنِّ » [51] ؛
«سوء ظن آفت دین ‌داری است»

در پایان
ذکر چند نکته ضروری می ‌نماید:

1. باید
دانست که مسلمانان موظفند کارهایی که ممکن است موجب سوء ظن شود انجام ندهند [52] ،
و اگر چنین مواردی پیش آمد حقیقت آن را بر دیگران آشکار کنند و از سویی دیگر اسلام
کلیه اموری را که ممکن است باعث سوء ظن و بدبینی مسلمانان به یکدیگر شود اکیداً
ممنوع کرده است مانند غیبت کردن؛ گوش به غیبت دادن، جستجو و تفتیش در امور شخصی
افراد و امثال این موارد.

2. دستور
به حسن ظن مربوط به معاشرت میان برادران دینی می ‌باشد اما
در خصوص افراد لاابالی و اهل فسق و گناه، ارتباط و معاشرت با آنان نکوهش شده و حسن
ظن نسبت به این افراد مطرح نمی ‌باشد.

3. آنچه
پیرامون حسن ظن گفته شد مربوط به روابط فردی می ‌باشد اما
طبق دستورات دینی در مسائلی که جنبه عمومی و حکومتی دارد همچون گزینش افراد [53] ،
مواجه با دشمنان [54]
و فعالیت ‌های اطلاعاتی [55]
حسن ظن جایگاه چندانی ندارد.

هم ‌چنین
بنا به توصیه علمای اخلاق حمل نمودن کار دیگران بر صحّت، اگر سبب ضرر مالی، یا فساد
دینی، یا از میان رفتن و آبروی کسی شود، به صورت مطلق اعمال نمی ‌شود؛
و لذا باید در این موارد احتیاط نموده، تا دین و دنیای انسان به خطر نیفتند. [56]
 
 

آداب
تشکر و قدردانی

گفته می ‌شود از نشانه ‌های
اخلاص این است که نباید انتظار تشکر از دیگران را داشته باشد. پس چه لزومی ‌
دارد ما از دیگران تشکر کنیم؟

نباید
فراموش کرد که وظایف و تکالیف افراد به تناسب جایگاه و موقعیتی که دارند متفاوت
است.

وظیفه نیکی کننده:

در آداب
معاشرت گفته شده تا هیچ ‌گونه چشم داشتی در ازای نیکی به
دیگران نداشته باشند. امام علی (علیه
السلام)  می ‌فرماید:

«اگر به
کسی خوبی کنی، در واقع خودت را گرامی داشته ‌ای و به خودت
آبرو داده ‌ای؛ پس شکر آنچه برای خودت انجام داده ‌ای
را از دیگران طلب نکن» [57]
عدم چشم
داشت به سپاسگزاری مردم زمینه را برای اخلاص بیشتر فراهم می ‌نماید
و چه بسا به همین دلیل پیامبر اکرم (صلی
الله علیه و آله و سلم)  با فضیلت ‌ترین
افراد کسانی معرفی شده ‌اند نیکوکاری آنها نادیده گرفته شود.
ایشان می ‌فرمایند:

« أَفْضَلُ
النَّاسِ عِنْدَاللَّهِ مَنْزِلَةً وَ أَقْرَبُهُمْ مِنَ اللَّهِ وَسِیلَةً
الْمُحْسِنُ یُکَفَّرُ إِحْسَانُه » [58]
البته
انجام اعمال خالصانه و عدم چشم داشت به تشکر دیگران به معنای بی ‌پاسخ
بودن اعمال خوب نیکوکاران از سوی خداوند متعال نمی ‌باشد لذا
این مژده به نیکوکاران داده شده که در صورت نادیده گرفتن نیکی ‌ها
از سوی مردم، خداوند متعال نیکی ‌ها را به بهترین وجه جبران
می ‌نماید و به همین دلیل هم از آنها خواسته شده تا در صورت
ناسپاسی مردم از ادامه نیکی به دیگران باز نمانند. حضرت علی (علیه
السلام)  در این باره فرموده ‌اند:

« لَا
یُزَهِّدَنَّکَ فِی الْمَعْرُوفِ مَنْ لَا یَشْکُرُهُ لَکَ فَقَدْ یَشْکُرُکَ
عَلَیْهِ مَنْ لَا یَسْتَمْتِعُ بِشَیْ ءٍ مِنْهُ وَ قَدْ تُدْرِکُ [یُدْرَکُ مِنْ
شُکْرِ الشَّاکِرِ أَکْثَرَ مِمَّا أَضَاعَ الْکَافِرُ- وَ اللَّهُ یُحِبُّ
الْمُحْسِنِین » [59] ؛
«اگر به کسی خدمتی کردی و او تو را سپاس نگفت، باعث نشود که کار خیر و معروف را رها
کنی و از نیکی کناره بگیری؛ چرا که خدا تو را سپاس خواهد گفت. کسی شکر کار تو را به
جای خواهد آورد که هیچ وقت اهل استفاده از خیرات تو نیست و خدا آن شکر را جبران
خواهد کرد؛ چون خداوند انسان ‌های مؤمن، نیکوکار و اهل معروف
را دوست دارد».

وظیفه احسان شونده:

همان ‌گونه
که گفته شد وظیفه فرد نیکوکار انجام عمل مخلصانه و بدون چشم داشت می ‌باشد
اما این به معنای نادیده گرفتن خدمات نیکوکار از سوی شخص متقابل نیست بلکه او نیز
وظیفه دارد به نحوی خوبی جبران نماید.

از حضرت
علی (علیه السلام)  روایت
است که فرمود: بر عهده کسی است که به او انعام و احسانی شده، این ‌که
به خوبی و به نحو شایسته، بر نعمت دهنده نیکی کند و نعمت و احسان او را جبران
نماید. اگر از جبران عملی و «مکافات» ناتوان بود، با ستایشی شایسته و ثنای نیک
برخورد کند، اگر از ستایش زبانی هم ناتوان بود، حداقل نعمت را بشناسد و به نعمت
دهنده محبت داشته باشد. اگر این را هم ندارد و نتواند، پس شایسته آن نعمت نیست! [60]
امام
سجاد (علیه السلام)  در
«رسالة الحقوق»، در مورد حق کسی که بر شما نیکی کرده و چهار وظیفه را بیان می ‌فرمایند:

1. از او
تشکر و سپاس گزاری نماید.

2. عمل
نیک فرد نیکوکار را به دیگران بگوید و انتشار دهد.

3. در
هنگام مناجات و ارتباط با خداوند سبحان، برای شخص نیکوکار، خالصانه دعا کند.

4. اگر
امکان جبران برای او فراهم شد، محبت و نیکی او را جبران کند. [61]

دلایل تشکر و قدردانی:

اما این ‌که
چرا باید نسبت به رفتار نیک دیگران سپاس ‌گزار باشیم، از
روایت اهل ‌بیت (علیهم
السلام)  موارد متعددی به دست می ‌آید
از جمله این ‌که:

الف.
شکرگزاری از خداوند در سایه تشکر از مردم

همواره
سپاس و تشکر، در مقابل «نعمت» است. نعمت و احسان یا از سوی خدا به ما می ‌رسد،
یا بندگان خدا واسطه خیرند و ما از نیکوکاری ‌ها و یاری ‌ها
و مساعدت ‌های مردم بهره ‌مند می ‌شویم
و «نعمت الهی» از این طریق شامل ما می ‌گردد. لذا گاهی شکر
الهی نیز در سایه تقدیر و تشکر و حق شناسی از مردم تحقق می ‌پذیرد
و خداوند به این ‌گونه سپاسگزاری ‌ها
راضی است، بلکه به آن دستور می ‌دهد. این حقیقت، به تعبیرهای
گوناگون و به صور مکرر در روایات اسلامی آمده است.

از
پیامبر اکرم (صلی
الله علیه و آله و سلم)  نقل شده که فرمود:

« مَنْ
لا یشْکُرُ النّاسَ لا یشکُرُ اللّه » [62] ؛
«کسی که مردم را سپاس نگوید، شکر خدا را هم انجام نمی ‌دهد»

همچنین
امام سجاد (علیه
السلام)  فرموده ‌اند:

« اَشْکَرُکم لِله اَشْکَرُکم للنّاس » [63] ؛
«شکرگزارترین شما نسبت به خدا، کسی است که نسبت به مردم سپاسگزارتر باشد».

از حضرت
رضا (علیه السلام)  روایت
است:

« مَنْ لم
یشْکُرِ المنعِمَ مِنَ المخلوقینَ لَمْ یشْکُرِ اللّه عز و جلّ » [64] ؛
«هر کس مخلوقهای نعمت دهنده را سپاس نگوید، خدا را سپاس نگفته است».

ب. تشویق
به گسترش فرهنگ نیکوکاری

فرهنگ
تقدیر و تشکر و زبان سپاس و حق ‌شناسی از نیکی ‌ها
و نیکوکاران،
از تعالیم اسلام و برنامه ‌های دینی است و هر چه این فرهنگ
در بین مردم رواج یابد، کمکی به افزایش و تداوم نیکوکاری در جامعه است.

حضرت
امیرالمؤمنین (علیه
السلام)  خطاب به مالک اشتر می ‌فرماید:

« وَاصِلْ 
فِی  حُسْنِ  الثَّنَاءِ عَلَیْهِمْ  وَ تَعْدِیدِ مَا أَبْلَى
ذَوُو الْبَلَاءِ مِنْهُمْ فَإِنَّ کَثْرَةَ الذِّکْرِ لِحُسْنِ فِعَالِهِمْ
تَهُزُّ الشُّجَاعَ وَ تُحَرِّضُ النَّاکِلَ » [65] ؛
«ستودنش به نیکی را پیوسته دار، و رنج کسانی را که کوششی کرده ‌اند
بر زبان آور، که یاد نمودن کار نیکوی آنان، دلیر را بر می ‌انگیزد
و از کارماندگان را به کار ترغیب می ‌کند».

اما اگر
از نیکوکاران تشکر و قدردانی نشود، موجب انصراف نیکوکاران و قطع شدن خوبی ‌ها
می ‌شود.

از امام
صادق (علیه السلام)  روایت
است:

« لَعَنَ
اللّهُ قاطِعِی سَبِیلِ الْمَعْرُوفِ، وَ هُو الرَّجُلُ یُصْنَعُ اِلَیْهِ
الْمَعْروفُ فَتُکَفِّرهُ، فَیمْنَعُ صَاحِبَهُ مِنْ اَنْ یصْنَعَ ذَلِکَ اِلی
غَیْرِهِ » [66] ؛
«خدا لعنت کند رهزنان راه معروف و نیکی را، رهزن خیر کسی است که به او خوبی می ‌شود
و او ناسپاسی و کفران می ‌کند، در نتیجه آن نیکوکار را مانع
از آن می ‌شود که به دیگری نیکی کند».

ج.
افزایش محبت در جامعه

شکرگزاری
از شخص نیکوکار، روح عطوفت و مهربانی را بیش از پیش زنده می ‌کند.
حضرت امیرالمؤمنین (علیه
السلام)  می ‌فرماید:

« شُکْرُکَ لِلرَّاضِی [الرَّاضِیَ ] عَنْکَ یَزِیدُهُ رِضًا وَ وَفَاءً » [67] ؛
«شکر تو از کسی که با محبت و علاقه، کاری را برای تو انجام داده است، رضایت و وقای
او را افزون می ‌کند».

 

 

خوشرویی

دانشجوى
پسرى هستم که 21سال دارم.یکی از بزرگ ‌ترین مشکلاتم این هست که آدم خوش برخوردی نیستم
و با دیگران با تندی برخورد می ‌کنم تا جایی که باعث شده
بعضی از من رنجیده بشن. می ‌خواستم بدونم براى این ‌که
این مشکلم برطرف بشه و بتونم خوش اخلاق بشم
باید چه کار کنم؟

در
اصطلاح اخلاقى و آموزه ‌هاى دینى اسلام، به کسى خوش اخلاق
گفته مى ‌شود که با گشاده ‌رویى،
زبانى ملایم و برخوردى شاد و پرنشاط با مردم روبه ‌رو مى ‌شود،
و در هر شرایطى این توانایى را دارد که با خوش ‌رویى برخورد
کند، لب ‌هایى پر از تبسم، و کلماتى پر از محبت و لطف داشته
باشد.

صادق آل
محمد (علیه السلام)  در
تعریف خوش اخلاقى فرموده:

«حسن خلق
آن است که برخوردت را نرم کنى، سخنت را پاکیزه گردانى و برادرت را با خوش رویى
دیدار نمایى». [68]

این
ویژگی اخلاقی از بارزترین صفاتى است که باعث جلب دوستی و محبت شده و در معاشرت ‌های
اجتماعی نقش تعیین کننده ‌ای ایفا می ‌کند.

امیرالمؤمنین (علیه
السلام)  می ‌فرمایند:

« مَنْ
حَسُنَتْ خَلِیقَتُهُ طَابَتْ عِشْرَتُه » [69] ؛
«هر کس اخلاقش خوب باشد معاشرتش نیکو می ‌شود».

و امام
باقر (علیه السلام)  نیز
فرموده ‌اند:

« الْبِشْرُ الْحَسَنُ  وَ طَلَاقَةُ الْوَجْهِ مَکْسَبَةٌ لِلْمَحَبَّةِ وَ
قُرْبَةٌ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ » [70] ؛
«چهره نیکو و گشاده باعث جلب محبت و نزدیکی به خداوند عز و جل می ‌شود».

از دین
اسلام همواره پیروان خود را به نرم خویى و ملایمت در گفتار و رفتار فراخوانده و از
درشتى و تندخویى بازداشته است. چرا که آن را یکى از مهم ‌ترین
عوامل قدرت، موفقیت و پیروزى انسان در زندگى می ‌داند. کما
این ‌که مهم ‌ترین عامل موفقیت انبیاى
الهى به خصوص پیامبر گرامى اسلام (صلی
الله علیه و آله و سلم)  در جذب قلوب انسان ‌ها
و گسترش دین همان خوش اخلاقى، گشاده ‌رویى، کلام نرم و
دلنشین و نرم خویى بوده است.

رسول خدا (صلی
الله علیه و آله و سلم)  در توصیف ویژگی ‌های
پیامبران الهی فرموده ‌اند:

« مِنْ
أَخْلَاقِ النَّبِیِّینَ وَ الصِّدِّیقِینَ الْبَشَاشَةُ إِذَا تَرَاءَوْا » [71] ؛
«از اخلاق پیغمبران و صدیقان آن است که هنگامی ‌که (در
اجتماع) دیده می ‌شوند گشاده ‌رو
هستند».

چرا که
رسالت اصلی انبیاء الهی هدایت انسان ‌هاست لذا در گام اول
نیازمند برقراری ارتباطی مؤثر با مردم بودند تا بتوانند پیام پروردگار را به گونه ‌ای
عرضه کنند که مورد پذیرش باشد. ازاین ‌رو، خداوند پیامبرانش
را انسان ‌هایی خوش ‌خلق و گشاده ‌رو
قرار داد تا با جلب اعتماد و محبت مردم، سخن حق را بر جان ایشان بنشانند.

خداوند
به پیامبر اسلام (صلی
الله علیه و آله و سلم)  در خصوص اهمیت بهره ‌مندی
از این مهارت در برقراری روابط صحیح اجتماعی می ‌فرماید:

« فَبما
رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ کُنْتَ فَظّاً غَلیظَ الْقَلْبِ لَا
نْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ » [72] ؛ «به
(برکت) رحمت الهى، در برابر آنان [مردم ] نرم (و مهربان) شدى! و اگر خشن و سنگدل
بودى، از اطراف تو، پراکنده مى شدند»

با توجه
به میزان اهمیت و کارایی این مهارت در آداب معاشرت اسلامی، دین اسلام پیوسته به
مسلمانان توصیه می ‌کند تا در معاشرت با دیگران خوش رو و خوش
اخلاق باشند چرا که چهره گشاده و گفتار مهربان و صمیمی از عوامل مهم ادامه یافتن و
مؤثر بودن یک ارتباط است.

امام
باقر (علیه السلام)  می ‌فرماید:
مردى خدمت رسول خدا (صلی
الله علیه و آله و سلم)  آمد و عرض کرد: «مرا سفارش کن». از
جمله سفارشات پیغمبر به او این بود:

« الْقَ
أَخَاکَ بِوَجْهٍ مُنْبَسِطٍ » [73] ؛
«برادرت را با چهره باز ملاقات کن».

امیرالمؤمنین (علیه
السلام)  نیز می ‌فرمایند:

« عَلَیْکَ بِحُسْنِ الْخُلُقِ فَإِنَّهُ یُکْسِبُکَ الْمَحَبَّة » [74] ؛
«خوش اخلاق باش چرا که محبت، دیگران را به سوی تو جلب می ‌کند».

چگونه
خوش اخلاق شویم؟

براى
تحصیل خوش اخلاقى و مبارزه با بداخلاقى و علاج آن، لازم است به موارد زیر توجه شود.

1. نگرش
توحیدی

راه
بنیادین تحصیل خوش اخلاقى، توجه به توحید است یعنى توجه به این معنى که تمامى انسان ‌ها
مظاهر حق تعالى هستند و هر گونه برخوردى با آنها، در واقع برخورد با مُظهر و صانع
آنها محسوب مى شود.

2. اصلاح
شخصیت اخلاقى خود

یکى از
راه هاى اساسى آن این است که رذایل اخلاقى را از درون خود بپالاییم، کسى که از
دیگران متنفر است و نسبت به آنها کینه دارد، چگونه مى تواند در برخورد اجتماعى خود
با آنها، روى خوش، چهره ‌اى خندان و همراه با صمیمیت داشته
باشد. چه ‌طور مى توانیم توقع داشته باشید که یک آدم حسود با
محسود خود شاد برخورد نماید، خود خواهى، خودبینى، تکبر، غرور و خودپسندى، خشم و
عصبانیت و پرتوقع بودن، همه عوامل بداخلاقى هستند که مانع
بروز اخلاق پسندیده در انسان می ‌شود.

3. توجه
به زشتى بداخلاقى

امام
صادق (علیه السلام)  فرمود:
«بد اخلاقى عمل و عبادت انسان را باطل مى نماید همان ‌گونه
که سرکه عسل را فاسد مى کند» [75]
امام على (علیه
السلام)  فرمود: «اخلاق بد، بدترین همنشین انسان است، دوستان
انسان را فرارى مى دهد و چیزى وحشتناک تر از بداخلاقى نیست» [76]
رسول خدا (صلی
الله علیه و آله و سلم)  فرمود: «شما را سفارش می ‌کنم
از بداخلاقی بپرهیزید که بداخلاق بدون شک در جهنم است» [77]
حضرت على (علیه
السلام) : «بداخلاقى روزى انسان را کم مى نماید». [78]

با این
همه زشتی چگونه یک فرد عاقل می ‌تواند بد اخلاق باشد؟!

5. تمرین
خوش اخلاقی

از راه ‌هاى
دیگر تحصیل خوش اخلاقى و رفع بداخلاقى تمرین عملى خوش اخلاقى هنگام برخورد با
دیگران است. هر کس قادر است با یک تصمیم قوى عزم جزم و با رعایت اصل تدریج، به
تمرین عملى در این زمینه بپردازد. اگر کسى تصمیم بگیرد حداقل به مدت چهل روز در
برخورد خود نسبت به اطرافیان تجدید نظر نماید و در این مدت با سلام و احوال ‌پرسى
توأم با رویى گشاده، لبى خندان و رابطه اى صمیمى به عنوان اولین فن موثر ارتباطى،
به منظور تمرین خوش اخلاق بودن و همچنین جلب محبت دیگران برخورد نماید که قطعاً
نتایج خوبى خواهد گرفت.

 

 

احترام به دیگران

می ‌شه
بگید احترام به دیگران شامل
چه مواردی می ‌شود؟

در زندگی
اجتماعی، احترام متقابل افراد جامعه به یکدیگر، زندگی را زیبا و دوست داشتنی می ‌کند
و موجب ازدیاد مهر و محبت مردم نسبت به همدیگر می ‌شود. رسول
خدا (صلی الله علیه
و آله و سلم)  فرمود:

«کسی که
برادر دینی ‌اش را احترام کند و او را گرامی بدارد خدا را
احترام کرده و گرامی داشته است». [79]
بر اساس
آیات و روایات، چهار نوع احترام به دیگران مطرح شده است:

الف.
احترام جسم و جان

خداوند
متعال کسانى ‌که جان دیگران را به خطر مى اندازند، به شدّت
نکوهش کرده است. قرآن کریم در این باره مى فرماید:

« مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَیْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسادٍ فِى الْأَرْضِ فَکَأَنَّما قَتَلَ
النَّاسَ جَمیعاً » [80] ؛ «هر کس
انسانى را بدون ارتکاب قتل یا فساد در روى زمین بکشد، چنان است که گویى همه انسان
ها را کشته»

از
دیدگاه اسلام، علاوه بر احترام و حفظ جسم و بدن، انسان نمی ‌تواند
با ترساندن و اندوهگین ساختن، ضربه به اعصاب و روان دیگران موجبات ناراحتی آنان را
فراهم نماید، در این صورت باید همه ضربه ‌ها و خسارت ‌های
وارده را جبران نماید و اگر چنین نکند، در دنیا و آخرت کیفر کردار ناروای خویش را
خواهد دید.

ب.
احترام مال

در
دیدگاه اسلامی، مال و دارایی مؤمن و گاهی اموال دیگران محترم است ومصونیت دارد و
اتلاف و تجاوز در آن مجاز نیست. بنابراین، اگر کسی از راه ربا، رشوه، فریبکاری،
سرقت، خسارت به اموال دیگران و بالاخره هرگونه تصرف نامشروع، مالی را از کسی خورده
باشد، باید به تحصیل رضایت صاحب مال و یا باز پس دادن آن مال اقدام نماید.

اهمّیّت
اموال مردم نیز در ردیف جان آن ها است. ازاین ‌رو، پیشوایان
دینى در کنار سفارش به حفظ خون دیگران احترام به مال آنان را نیز متذکّر شده اند.
چنان که رسول گرامى اسلام (صلی
الله علیه و آله و سلم)  در اجتماع بزرگ عید قربان فرموده
است:

« إِنَّ حُرْمَةَ أَمْوالِکُمْ عَلَیْکُمْ وَ حُرْمَةَ دِمائِکُمْ، کَحُرْمَةِ
یَوْمِکُمْ هذا فى  شَهْرِکُمْ هذا وَ فى  بَلَدِکُمْ هذا إِلى 
أَنْ تَلْقَوْا رَبَّکُمْ، فَیَسْأَلُکُمْ عَنْ أَعْمالِکُمْ » [81] ؛
«همانا احترام اموال و خون هاى شما بر یکدیگر همانند حرمت این روز، در این ماه و
این سرزمین است تا پروردگارتان را ملاقات کنید و شما را از کردارتان پرس وجو کند».

احترام
به اموال مردم، شامل امانت دارى، پرهیز از تصرّف غیر مجاز و بدون رضایت صاحب مال،
پرداخت حقوق مالى و بدهى مردم، حفظ و نگه دارى و مانند آن مى شود. این حریم ها براى
آن است که اموال تباه نگردد، انسان ‌ها کشته نشوند، کینه
توزى و نزاع در جامعه رواج پیدا نکند، کسب و کار ترک نشود و مردم با آسودگى خاطر
اموالشان را براى دفع نیازهاى یکدیگر به جریان بیندازند.

ج.
احترام به ناموس

دین مبین
اسلام احترام به ناموس دیگران را یکى از امور بسیار مهم مى داند، ازاین ‌رو،
با وضع مقرّرات و محدودیّت هایى همانند دستور به «پوشش» براى زنان و بازداشتن مردان
از «چشم چرانى» و… حریمى را براى ناموس دیگران تعیین نموده و هتک آن را مورد
نکوهش قرار داده است.

رسول
گرامى اسلام (صلی
الله علیه و آله و سلم)  در این ‌باره
مى فرماید:

« لَیْسَ
مِنَّا مَنْ خانَ مُسْلِماً فِى أَهْلِه  وَ مالِهْ » [82] ؛
«از ما نیست کسى که به اهل و مال مسلمانى خیانت کند»

د. حفظ
آبروی دیگران و احترام به آن

حیثیّت و
آبرو محورى است که بیش تر روابط انسان با مردم و توجّه آن ها به او، بر گرد آن مى
چرخد، بدین جهت دیگران نسبت به آبروى مؤمن دو وظیفه مهم دارند: یکى حفظ آبروى او و
دیگرى دفاع از آن.

1. حفظ
آبرو

مهم ترین
راه حفظ آبروى برادر دینى، پوشیدن کاستى ها و زشتى هاى  اوست. ازاین ‌رو،
خداى بزرگ با این که از عیان و نهان بشر آگاه است، عیوب او را برملا نمى سازد. پس
براى انسانى که خود از کاستى و عیب خالى نیست: چگونه روا است که به جست وجوى عیوب و
نواقص دیگران بپردازد و یا با سخن چینى و غیبت و… در پى بدنام کردن و آشکار ساختن
لغزش هاى آنان باشد؟

راه دیگر
این که از سبک کردن و تحقیر او بپرهیزد، بنابراین، مسخره کردن مؤمن، برجسته 
نمودن نقص هاى ظاهرى او، سرزنش وى به خاطر خطاهایى که خواسته یا ناخواسته مرتکب شده
است، تندى و خشونت در برابر درخواست وى و همچنین نگاه حقارت آمیز به او، به ویژه
اگر در جمع دیگران باشد، هتک آبروى او محسوب مى شود.

نتیجه
این که هرگونه برخورد و سخن سرایى که موجب تزلزل شأن و مرتبه برادر یا خواهر دینى
بشود، از نظر اسلام نکوهیده است.

امام
صادق (علیه السلام)  در
این باره مى فرماید:

« مَنْ
رَوى  عَلى  مُؤْمِنٍ رِوایهً یُریدُ بِها شَیْنَهُ وَ هَدْمَ مُرُوَّتِه 
لِیَسْقُطَهُ مِنْ أَعْیُنِ النَّاسِ أَخْرَجَهُ اللَّهُ مِنْ وِلایَتِه  إِلى 
وِلایَةِ الشَّیْطانِ فَلا یَقْبَلُهُ الشَّیْطانُ » [83] ؛
«آن که به زیان مؤمنى به قصد آبروریزى و از بین بردن آقایى او سخنى گوید تا او را
از چشم مردم بیندازد، خداوند او را از ولایت خود خارج و به سوى ولایت شیطان رها مى
کند، ولى شیطان هم او را نمى پذیرد».

گفتنى
است که چنانچه این برخورد ناپسند با توهین نیز همراه باشد، مانند القاب زشت و نسبت
هاى ناروا، چه بسا موجب «قذف» [84]
دیگران نیز بشود، که این خود علاوه بر آثار و عواقب اخروى، مجازات هایى دنیوى نیز
به دنبال دارد که به وسیله حاکم اسلامى به اجرا درمى آید.

2. دفاع
از آبرو

عرض و
آبروی افراد هم، دارای حرمت و مصونیت فوق العاده ‌ای است و
از موارد حق الناس به شمار می ‌آید. بنابراین انسان نمی ‌تواند
به وسیله غیبت، تهمت، افشاگری و هرگونه رفتار دیگری، به آبرو و حیثیت دیگری ضربه و
آسیبی وارد نماید، زیرا در غیر این صورت مرتکب ظلم بزرگی در حق او شده که باید به
جبران آن بپردازد.

چنان که
امام صادق (علیه
السلام)  می ‌فرماید:

« مَن
کسَرَ مؤمِناً فَعلَیْه جَبْرُهُ » [85] ؛
«هر کس حیثیت مؤمنی را بشکند، بر او واجب است که آن را جبران نماید»

هر
مسلمانى وظیفه دارد به اندازه توان خویش، نگذارد که دیگران آبروى برادر دینى اش را
خدشه دار سازند. مردى در حضور رسول اکرم (صلی
الله علیه و آله و سلم)  از کسى بدگویى کرد، در همان جا فرد
دیگرى در مقام دفاع از او برآمد. حضرت فرمود:

« مَنْ
رَدَّ عَنْ عِرْضِ أَخیهِ کانَ لَهُ حِجاباً مِنَ النَّارِ » [86] ؛
«کسى که جلوى آبروریزى برادر مؤمنش را بگیرد، از آتش دوزخ در امان است».

 

عوامل
احترام به دیگران

اما در
خصوص عواملی که موجب می ‌شود تا انسان ‌ها
احترام یکدیگر را رعایت نمایند می ‌توان به سه عامل مهم
اشاره نمود:

اول:
شناخت حقوق متقابل و عمل به آنها

شناخت
وظیفه، پایه انجام وظیفه است، انسان ‌ها در جامعه نسبت به
یکدیگر «وظایف متقابل» دارند و شناخت این حقوق و مراعات دو جانبه آن، ضامن تصحیح
روابط و سالم سازی معاشرت ‌ها و زدودن کدورت ‌ها
و کاهش اختلاف ‌ها و گله ‌مندی ‌ها
است.

به طور
مثال، پدر و مادر و فرزندان، وظایف متقابل دارند. زن در برابر شوهر و شوهر در برابر
زن، تعهداتی دارد. فرمانده و سرباز، نسبت به هم حقوق و وظایفی دارند. دو شریک با یک ‌دیگر،
کارفرما و کارگر، معلم و شاگرد، همسایه با همسایه، خویشاوندان نسبت به یکدیگر
مسلمان و… نمونه ‌های دیگری از ارتباط ‌های
اجتماعی، هر کدام محدوده و مجموعه ‌ای از تکالیف را دارند که
در آیین اسلام، به انجام آنها توصیه شده است. این وظایف و تکالیف و حقوق، اگر:

1.
«شناخته» شود،

2. به
آنها «عمل» شود،

3. عمل
هم دو سویه و «متقابل» باشد،

می ‌توان
ادعا نمود که توانسته ‌ایم تا حد زیادی به حقوق دیگران
احترام بگزاریم. [87]
به عبارت
دیگر اگر حق الناس به عنوان یکی از مهم ‌ترین حقوق بشناسیم و
بدانیم که حضرت علی (علیه
السلام)  ادای حق الناس را از حق الله مهم ‌تر
دانسته فرموده ‌اند:

« جَعلَ
الله سُبحانه حُقوقُ عبادِهِ مُقدّمةً علَی حُقُوقهِ فَمنْ قامَ بِحقُوقُ عبادالله
کانَ ذلک مؤدّیاً الی القیامِ بِحقوقِ الله » [88] ؛
«خداوند حقوق بندگانش را مقدم بر حقوق خود قرار داده و کسی که حقوق بندگانش را
رعایت کند حقوق الهی را نیز رعایت خواهد کرد».

و در
روایت دیگری امام صادق (علیه
السلام)  فرموده ‌اند:

« إِذَا
أَرَادَ أَحَدُکُمْ أَنْ یُسْتَجَابَ لَهُ فَلْیُطَیِّبْ کَسْبَهُ وَ لْیَخْرُجْ
مِنْ  مَظَالِمِ  النَّاسِ  وَ إِنَّ اللَّهَ لَا یُرْفَعُ إِلَیْهِ
دُعَاءُ عَبْدٍ وَ فِی بَطْنِهِ حَرَامٌ أَوْ عِنْدَهُ مَظْلِمَةٌ لِأَحَدٍ مِنْ
خَلْقِه ِ » [89] ؛
«هر یک از شما که مستجاب شدن دعایش او را شادمان مى کند باید کسب خود را پاکیزه
گرداند».

پس از
شناخت این حقوق، در عمل نیز بدان پایبند باشیم در این صورت است که زمینه ‌های
رعایت حقوق دیگران در جامعه فراهم می ‌گردد.

دوم:
معیار قرار دادن خود

عامل
دیگری که می ‌تواند انسان را در مسیر احترام به دیگران یاری
نماید آن است که انسان خود را در جایگاه دیگران قرار داده و هر آنچه برای خود می ‌پسندد
برای دیگران نیز بپسندد و هرآنچه برای خود بد می ‌داند را
برای دیگران نیز بد بداند.

حضرت علی (علیه
السلام)  در توصیه ‌ای به فرزندش می ‌فرماید:

« وَ
اجْعَلْ نَفْسَکَ مِیزَاناً فِیمَا بَیْنَکَ وَ بَیْنَ غَیْرِکَ فَأَحْبِبْ
لِغَیْرِکَ مَا تُحِبُّ لِنَفْسِکَ وَ اکْرَهْ لَهُ مَا تَکْرَهُ لِنَفْسِکَ وَ لَا
تَظْلِمْ کَمَا لَا تُحِبُّ أَنْ تُظْلَمَ وَ أَحْسِنْ کَمَا تُحِبُّ أَنْ یُحْسَنَ
إِلَیْکَ وَ اسْتَقْبِحْ مِنْ نَفْسِکَ مَا تَسْتَقْبِحُ مِنْ غَیْرِکَ وَ ارْضَ
مِنَ النَّاسِ لَکَ مَا تَرْضَى بِهِ لَهُمْ مِنْک » [90] ؛
«نفس خویش را بین خود و مردم میزان قرار بده، آن را براى مردم دوست بدار که براى
خود دوست دارى، در ‌باره دیگران به چیزى بى میل باش که نسبت
به خود بى میلى، به مردم ستم نکن همان ‌طور که نمی ‌خواهى
بتو ستم شود، به مردم نیکى کن همان ‌طور که مایلى درباره ات
نیکى کنند، از خود قبیح بشناس چیزى را که از دیگران قبیح می ‌شناسى».

ازاین ‌رو،
هر یک از افراد همان ‌گونه که در زندگى اجتماعى خود، راستى و
درستى را خوش دارد، وفادارى و پاى بندى به عهد و پیمان را مى پسندد و دوست دارد
جان، مال، آبرو و ناموسش محترم باشد. همچنین از بخل و کینه و حسد دیگران نسبت به
خودش بیزار است و از مردم انتظار خیرخواهى و احسان دارد و دوست دارد دیگران به او
خوشبین باشند و یا در صف نانوایى، آرایشگاه، اتوبوس، بانک، صندوق فروشگاه و… نوبت
او رعایت  شود، هنگامی ‌که دیگران را جای خود بگذارد به
طور قطع حقوق دیگران را محترم شمرده و ارزش آنان را حفظ می ‌کند.

امام
سجاد (علیه السلام)  به
مردی به نام زُهَری می ‌فرماید: «ای زُهَری، چه عیبی دارد
اگر تو تمام مسلمانان را به منزله خانواده و بستگان خودت بدانی؟ سال­خوردگان را پدر
خود، خردسالان را فرزند خود و هم ‌سالان را برادر خود
بشماری. وقتی چنین حسابی نزد خودت کردی، به کدام یک حاضری
ظلم کنی؟ به کدام یک حاضری نفرین کنی؟ حاضری آبروی کدام
را بریزی؟». [91]
سوم: علم
به پیامدهای بی ‌احترامی

از
دیدگاه اسلام، تمامی مسلمین از احترام ویژه ‌ای برخوردارند
هیچ کس حق بی ‌احترامی و توهین به آنها را ندارد.

پیامبر
خدا (صلی الله علیه
و آله و سلم)  در این باره می ‌فرماید:

« لَا
تُحَقِّرَنَّ أَحَداً مِنَ الْمُسْلِمِینَ فَإِنَّ صَغِیرَهُمْ عِنْدَ اللَّهِ
کَبِیر » [92] ؛
«هیچ یک از مسلمانان را کوچک و ناچیز نشمارید که خردسالان مسلمین هم در پیشگاه الهى
بزرگند»

بر همین
اساس نیز عواقب سنگینی را برای کسانی که به مسلمانان بی ‌احترامی
می ‌کنند در نظر گرفته است. امام صادق (علیه
السلام)  می ‌فرماید:

«هرکس رو
در روی یک مؤمن او را اهانت کند و به وی طعنه زند به بدترین نوع مرگ، خواهد مرد» [93]
پیامبر
خدا (صلی الله علیه
و آله و سلم)  نیز فرموده است:

«هر کسی
مؤمنی را به علت فقر و نداریش، مورد تحقیر و اهانت قرار دهد و یا او را خوار بدارد
خداوند در روز قیامت آن کس را معرفی کرده سپس در میان مردم رسوایش خواهد کرد. [94]
و هر کسی برادر مسلمانش را هر چند با گفتن یک کلمه مورد مرحمت و احترام قرار دهد و
غصه از دل او برطرف نماید مادامی که چنین خصلتی دارد در زیر سایه گسترده الهی (و
مشمول لطف و عنایت ربوبی) خواهد آرمید». [95]
بر اساس
آنچه گفته شد، رعایت احترام به دیگران دارای ابعاد متعدد می ‌باشد
و رعایت آن زندگی اجتماعی و روبط متقابل را سالم و اطمینان ‌بخش
می ‌کند و عدم رعایت حقوق دیگران، پیامدهای منفی و چه بسا
غیرقابل جبران در دنیا و آخرت دارد.

 

 

آداب عزت نفس

من به
خاطر این ‌که کارم راه بیتفد پیش این و آن رو نمی ‌اندازم،
آیا این تکبر است یا عزت نفس؟ لطفاً برایم بگویید چه تفاوتی میان «عزت نفس» با
«تکبر و غرور» وجود دارد؟ و اگر بخواهم در روابط اجتماعی خود دارای عزت
نفس باشم
چه راهی را پیشنهاد می ‌کنید؟

عزّت نفس
به معناى شرافت و مناعت طبع است. [96]
عزت نفس از دیدگاه اخلاق و روایات اسلامی نیز آن است که انسان شرافت و ارزش خود را
حفظ نماید و به اموری که شأن انسان را پایین آورده و موجب ذلت وی شود تن در ندهد که
چنین اخلاقی از مجموعه عقاید، افکار، احساسات، عواطف و تجربیات افراد در طول زندگی
ناشی شده و هر کسی به مقدار عظمت و بزرگی شخصیت ‌اش عزت نفس
دارد و تن به هر کار پستی نمی ‌دهد.

در
روایتی از امام صادق (علیه
السلام)  آمده:

«خداوند
همه کارهاى مؤمن را به او واگذار کرده  جز این که به او اجازه نداده است که
خود را ذلیل و خوار کند، مگر نمى بینى خداوند در این باره فرموده: عزت مخصوص خدا و
رسول او و مؤمنان است. سزاوار است مؤمن همیشه عزیز باشد، و ذلیل نباشد». [97]

شهید
مطهری (رحمت الله
علیه)  در کتاب انسان کامل در بحث عزت نفس می ‌گوید:
«اسلام می ‌گوید نفس مؤمن عزیز و محترم است؛ مؤمن باید از
شرافت خود دفاع کند… پیغمبر فرمود: « اطْلُبُوا الْحَوائِجَ بِعِزَّةِ الْانْفُسِ » [98] ؛
«اگر حاجتى دارید [هیچ وقت پیش کسى با ذلت حاجت نخواهید]، با عزت نفس بخواهید»؛
یعنى عزت خودتان را لکه دار نکنید، نگویید از نظر جهاد نفس و مبارزه با هواى نفس
بهتر است که به شکل یک گدا از کسى چیزى بخواهم؛ نه، اسلام اجازه نمى دهد. اگر حاجتى
پیش کسى دارى، با عزت نفس حاجت خود را از او بخواه و بگیر». [99]
تفاوت ‌های
عزت نفس، غرور :

اما در
خصوص تفاوت عزت نفس با تکبر و غرور باید گفت که تکبر یکی از رذایل اخلاقی به حساب
می ‌آید که آدمى، خود را نسبت به دیگران بزرگ شمارد؛ خواه آن
کمال را داشته باشد و یا در واقع نداشته باشد [100]
لذا آن احساس بزرگى او را به هلاکت و نابودى می ‌کشاند.

از دیگر
ویژگی ‌های تکبر آن است که از عواملی همچون جهالت [101] ؛
وسوسه هاى شیطانى، پیروى از هواى نفس و شهوات؛ پیروى از غضب و انتقام جویى؛ دوستى
دنیا و دنیاطلبى نشأت می ‌گیرد و در قرآن و روایات به شدت
مورد نکوهش و سرزنش قرار گرفته است. این در حالی است که عزت نفس یکی از کمالات
واقعی مؤمنین است که منشأ الهی دارد و از سرمایه هاى ارزشمند انسان مؤمن محسوب
گردیده و تنها اوست که پس از خدا و پیامبر (صلی
الله علیه و آله و سلم)  از آن برخوردار است، چنان که قرآن
مجید آن را منحصر در خدا، پیامبر (صلی
الله علیه و آله و سلم)  و مؤمنان دانسته و فرموده است:

« وَ
لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنینَ » [102] ؛
«عزّت،
از آن خدا و پیامبرش و مؤمنان است».

لذا
افراد داراى عزت نفس، آنها را فضل و رحمتى از جانب خدا می ‌دانند
و عامل اساسى آن را به خدا نسبت می ‌دهند، و در این صورت
دیگر هواى نفسى باقى نمى ‌ ماند تا دچار غرور شوند.

نکته مهم
دیگری که در خصوص تکبر وجود دارد آن است که افراد متکبر در واقع به دلیل فقدان عزت
نفس و احساس کوچکی که دارند گرفتار این رذیله اخلاقی شده ‌اند.
امام صادق (علیه
السلام)  در این باره می ‌فرماید:

« مَا
مِنْ رَجُلٍ تَکَبَّرَ أَوْ تَجَبَّرَ إِلَّا لِذِلَّةٍ یَجِدُهَا فِی نَفْسِه » [103] ؛
«هیچ کس تکبر نمى ورزد مگر به خاطر ذلّتى که در خود مى بیند»

از دیگر
راه ‌های تشخیص تفاوت تکبر از عزت نفس آثار و برکات فردی و
اجتماعی متعدد عزت نفس می ‌باشد که با وجود این آثار می ‌توان
این فضیلت اخلاقی را نسبت به دیگر رذایل اخلاقی همچون تکبر تشخیص داد به عنوان
نمونه یکی از آثار عزت نفس در آدمی عدم انجام معصیت است.

« مَنْ
کَرُمَتْ عَلَیْهِ نَفْسُهُ لَمْ یُهِنْهَا بِالْمَعْصِیَة » [104] ؛
«کسی که دارای عزت می ‌باشد خود را با نافرمانی خداوند خوار
نمی ‌نماید»

این در
حالی است که فرد متکبر به دلیل خودبرتر ‌بینی گناهان را کوچک
شمرده و گرفتار گناهان بزرگ گردد.

امام علی (علیه
السلام)  می ‌فرماید:

« الْکِبْرُ دَاعٍ إِلَى التَّقَحُّمِ فِی الذُّنُوب » [105] ؛
«تکبّر باعث این مى شود که صاحب آن در گناهان بیفتد».

اثر مهم
اجتماعی دیگری که در عزت نفس دیده می ‌شود دستگیری و کمک به
دیگران می ‌باشد این در حالی است که افراد متکبر به دلیل خود
برتربینی دیگران را نادیده می ‌گیرند.

امام علی (علیه
السلام)  می ‌فرماید:

« مَنْ
کَرُمَتْ نَفْسُهُ اسْتَهَانَ بِالْبَذْلِ وَ الْإِسْعَاف » [106] ؛
«هر که گرامى باشد نفس او سهل شمارد بذل احسان و برآوردن حاجت محتاجان را».

بنابر
این در یک کلام کوتاه در خصوص تفاوت میان تکبر و عزت نفس می ‌توان
گفت: تکبر، نوعی خودبینى است و هدفی جز خودنمایی را پیگیری نمی ‌نماید
و نتیجه ‌ای جز سرکشى و طغیان ندارد. اما عزّت نفس، مبدأش
توکّل بر اللّه و اعتماد بر حق تعالى می ‌باشد، و هدف الهی
را دنبال نموده، و ثمره اش ترک غیرخدا است. [107]
 

راه کسب
عزت نفس :

براى دست ‌یابی
به عزت نفس، شیوه های متعدی در آموزه ‌های اسلامی وجود دارد
که تعدادى از آنها را ارائه می ‌نماییم:

قرار
گرفتن در پرتو عزت الهی

در چند
جای قرآن تصریح شده که تمام عزت نزد خداوند است:

« إِنَّ
الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَمیع » [108]
از این
آیه معلوم می ‌شود تمام عزت از آن اوست، و هر کس عزتى کسب مى
کند از برکت دریاى بى انتهاى اوست لذا اگر کسی به دنبال کسب عزت باشد راهی ندارد
مگر با اتصال و ارتباط با عزیز حقیقی یعنی خداوند متعال و در واقع عزیز حقیقی کسی
است که کمال تبعیت و اطاعت از اوامر و نواهی الهی را داشته باشد و در صراط مستقیم
عبودیت گام بر دارد و هیچ نافرمانی و عصیانی در عمل و فکر و برنامه زندگی او نباشد.

در حدیثى
پیامبر (صلی الله
علیه و آله و سلم)  فرمودند:

« اِنَّ
رَبَّکُمْ یَقُولُ کُلَّ یَوُمٍ: أَنَا الْعَزِیزُ، فَمَنْ أَرَادَ عِزَّ
الدَّارَیْنِ فَلْیُطِعِ الْعَزِیزَ » [109] ؛
«پروردگار شما همه روز مى گوید: منم عزیز؛ و هر کس عزت دو جهان خواهد باید اطاعت
عزیز کند»

در
روایتی از امام حسن (علیه
السلام)  آمده:

« اِذَا
اَرَدْتَ عِزّاً بِلاَ عَشِیرَةٍ، وَ هَیْبَةً بِلاَ سُلْطَانٍ، فَاخْرُجْ مِنْ
ذُلِّ مَعْصِیَةِ اللهِ اِلَى عِزِّ طَاعَةِ اللَّه » [110] ؛
«هر گاه بخواهى بدون داشتن قبیله، عزیز باشى، و بدون قدرت حکومت، هیبت داشته باشى،
از سایه ذلت معصیت خدا بدر آى
و در پناه عزت اطاعت او قرار گیر!».

به همین
دلیل است که مى بینیم در بعضى از آیات قرآن «عزت» را علاوه بر خداوند، براى پیامبر (صلی
الله علیه و آله و سلم)  و مؤمنان قرار مى دهد:

« وَ
لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنِینَ » [111]
چراکه
آنها نیز از پرتو عزت پروردگار کسب عزت کرده اند، و در مسیر طاعت او گام بر مى
دارند.

پرهیز
از رو انداختن و درخواست از دیگران

بر اساس
آموزه ‌های اسلامی عزّت و سربلندى انسان در گرو پرهیز از رو
انداختن و درخواست  از دیگران می ‌باشد. به گونه ‌ای
که تا مى تواند به خود متکى بوده و به آنچه دارد، اکتفا کند تا عزت نفس بیش تری به
دست آورد.

پیامبر
خدا (صلی الله علیه
و آله و سلم)  در این باره فرموده ‌اند:

« شَرَفُ
الْمُؤْمِنِ صَلَاتُهُ بِاللَّیْلِ وَ عِزُّهُ اسْتِغْنَاؤُهُ عَنِ النَّاس » [112] ؛
«آبرو و شرف مؤمن به نماز شب است و عزتش در بى نیازى از مردم است ».

در
رهنمود دیگری امام صادق (علیه
السلام)  می ‌فرماید:

« طَلَبُ
الْحَوَائِجِ إِلَى النَّاسِ اسْتِلَابٌ لِلْعِزِّ وَ مَذْهَبَةٌ لِلْحَیَاءِ وَ
الْیَأْسُ مِمَّا فِی أَیْدِی النَّاسِ عِزٌّ لِلْمُؤْمِن ِ فِی دِینِه » [113] ؛
«درخواست حوائج از مردم عزت را نابود می ‌کند و شرم و حیا را
از بین می ‌برد و بى طمعى در آنچه مردم دارند عزت مؤمن در
دین او است».

بدترین
وضعیت، آن است که حرص و طمع و زیاده ‌خواهی، انسان را به
«خواستن » وادار سازد و براى دست یافتن به آنچه که ندارد، دست  به هر کارى
بزند و پیش هر کس و ناکسى کوچک شود و التماس  و خواهش کند و کوچک شود، غلام و
چاکر این و آن گردد، تا از این  رهگذر، چیزى بر «داشته »هایش بیفزاید و یا به
برخى از «خواسته »هایش  برسد.

سخنى
زیبا از حضرت على (علیه
السلام)  نقل شده است:

« اَکْرِمْ نَفْسَکَ عَنْ کُلِّ دَنِیَّةٍ وَ اِنْ سَاَقْتَکَ اِلَى الرِّغَائِبِ،
فَاِنَّکَ لَنْ تَعْتَاضَ بِمَا تَبْذُلُ مِنْ نَفْسِکَ عِوَضاً » [114] ؛
«خویشتن را از هر چه که پست  باشد، والاتر بدان و پرهیز کن. هر چند تو را به
خواسته ها و آمالت  برساند. چرا که تو هرگز از آنچه که از «خویش » مى دهى،
چیزى عوض نخواهى یافت».

قناعت
پیشگی

بى شک،
یکى از چیزهایى که سبب عزّت و بزرگى انسان مى شود و او را از ذلّت و خوارى نجات مى
دهد قناعت است.

امیر
مؤمنان (علیه
السلام)  فرمود:

« لاَ
أَعَزَّ مِنْ قَانِعٍ » [115] ؛
«هیچ کس از شخص قانع عزیزتر نیست».

« اَلْقِنَاعَةُ عِزٌّ » [116] ؛
«قناعت وسیله عزّت است».

عفو و
گذشت

از دیگر
اموری که موجب افزایش عزت انسان در جامعه می ‌گردد عفو و
گذشت می ‌باشد. در حدیثی از رسول خدا (صلی
الله علیه و آله و سلم)  نقل شده است که فرمود:

« عَلَیْکُمْ بِالْعَفْوَ فَإِنَّ الْعَفْوَ لاَ یَزِیدُ الْعَبْدَ إِلاَّ عِزّاً
فَتَعَافَوْا یُعِزَّکُمُ اللّهُ » [117] ؛
«عفو و بخشش را شیوه خود قرار دهید زیرا بخشش و گذشت جز بر عزّت انسان نیفزاید. پس
نسبت به یکدیگر گذشت داشته باشید تا خدا شما را عزیز کند».

در روایت
دیگرى از آن بزرگوار مى خوانیم:

« لاَ
عَفَا رَجُلٍ عَنْ مَظْلِمَةٍ إِلاَّ زَادَهُ اللّه بِها عِزّاً » [118] ؛
«هرگز مردى از ستمى که بر او رفته است در نمى گذرد جز این ‌که
خدا بر عزّتش بیفزاید».

انصاف با
دیگران

بر اساس
روایات اسلامی، رعایت انصاف در تعاملات اجتماعی نیز از اموری است که بر عزت انسان
می ‌افزاید. امیر مؤمنان (علیه
السلام)  در این باره فرموده ‌اند:

« مَنْ
یُنْصِفِ النَّاسَ مِنْ نَفْسِهِ لَمْ یَزِدْهُ اللّهُ إِلاَّ عِزّاً » [119] ؛
«… هر کس با مردم با انصاف رفتار کند خداوند بر عزتش بیفزاید».

 

 

آداب خیرخواهی و نصیحت

من
امتحان کرده ‌ام که هرگاه می ‌خواهم
از روی خیرخواهی کسی را نصیحت کنم با برخورد نامناسب آنها روبه ‌رو
می ‌شوم. حال با توجه به این ‌که
امروزه خیلی ‌ها نصیحت کردن را بد می ‌دانند
و اگر ما این کار را بکنیم باعث می ‌شود تا رابطه ما با
دیگران خراب شود در چنین شرایطی باز باید دیگران را نصیحت کنیم؟

یکی از
نیازهای جامعه اسلامی آن است که تمامی ‌ افراد، خیرخواه
یکدیگر باشد. [120]
پیامبر اکرم (صلی
الله علیه و آله و سلم)  فرمود:

« اِنَّ
اَعْظَمَ النّاسِ مَنْزِلَةً عِنْدَ اللّهِ یوْمَ الْقِیامَةِ اَمْشاهُمْ فِی
اَرْضِهِ بِالنَّصِیحَةِ لِخَلْقِهِ » [121] ؛
«به راستی بلندمرتبه ‌ترین مردم در پیشگاه خداوند در قیامت
کسی است که از همه بیش ‌تر تلاش در خیرخواهی مردم کرده است».

امام
صادق (علیه السلام)  فرمود:

« عَلَیکُمْ بِالنُّصْحِ لِلّهِ فِی خَلْقِهِ فَلَنْ تَلْقاهُ بِعَمَلٍ اَفْضَلَ
مِنْهُ » [122] ؛
«بر شما لازم است که خیرخواه خلق خدا برای [رضای] خدا باشید؛ چرا که هرگز با عملی
که با فضیلت ‌تر از خیرخواهی باشد خدا را [در روز قیامت
[ملاقات نخواهید کرد».

لذا نُصح
و خیرخواهی فقط یک توصیه اخلاقی نیست؛ بلکه یک وظیفه دینی و اسلامی است و بر همگان
لازم است در هر حال خیرخواه برادران مؤمن خویش باشند و بنا به توصیه معصومین (علیهم
السلام)  نباید نصیحت خالصانه خود را به خاطر ناراحتی دیگران
کنار گذاشت حضرت علی (علیه
السلام)  در این باره می ‌فرماید:

« اِمْحَضْ اَخاکَ النَّصِیحَةَ حَسَنَةً کانَتْ اَوْ قَبِیحَةً » [123] ؛
«برادرت را خالصانه نصیحت و خیرخواهی کن؛ خواه [اندرز و خیرخواهی تو در نظر او] نیک
باشد یا زشت».

البته
برای این ‌که نصیحت و خیرخواهی باعث اختلاف میان برادران
دینی نشده و اثرگذاری لازم را داشته باشد باید آدابی را رعایت کرد و در یک چارچوب
حساب شده صورت بگیرد، در غیر این ‌صورت، نتیجه مطلوب را
نخواهد داشت.

در اینجا به برخی از آنها اشاره می ‌نماییم:

رفتار
ملاطفت آمیز

عدم
رعایت ملاطفت باعث پراکندگی دیگران از اطراف انسان می ‌گردد
همان ‌گونه که خداوند متعال نیز خطاب به پیامبر خود فرموده
است:

« لَوْ
کُنْتَ فَظًّا غَلیظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ » [124] ؛
«اگر خشن
و سنگدل بودى، (مردم) از اطراف تو، پراکنده مى شدند»

خداى
متعال در یک آموزش زیباى عملى به حضرت موسى و برادرش هارون دستور داد تا به نزد
فرعون رفته و با او سخن بگویند و در ضمن سخن گفتن با او جانب نرمش و ملایمت را
مراعات کنند. جالب آن ‌که مقصود از این ابراز ملایمت در
گفتار با فرعون را نیز آگاه ساختن و وارد ساختن او به کرنش در برابر خداوند دانسته
است که این خود مصداق بارز نصیحت و خیرخواهی است.

قرآن
کریم این فرمان دقیق خداوند را چنین باز گو می ‌کند:

« اذْهَبا
إِلى  فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغى فَقُولا لَهُ قَوْلاً لَیِّناً لَعَلَّهُ
یَتَذَکَّرُ أَوْ یَخْشى » [125] ؛ «به سوى
فرعون بروید؛ که طغیان کرده است! اما به نرمى با او سخن بگویید؛ شاید متذکّر شود،
یا (از خدا) بترسد!»

رعایت
توانمندی

کسانی که
تصمیم به نصیحت دیگران دارند، می ‌بایست توانایی مخاطب خود
را بدانند و با هر کس به فراخور حالش سخن گویند همان ‌گونه
که سیره پیامبران الهی این ‌گونه بوده که با مردم به اندازه
درک و توانشان سخن می ‌گفته ‌اند.
پیامبر خدا (صلی
الله علیه و آله و سلم)  در این باره فرموده ‌اند:

« اِنّا
مَعاشِرَ الأنبِیاءِ اُمِرنا أن نُکَلَّمَ النّاسَ عَلی قَدرِ عُقُولِهِم » [126] ؛
«ما گروه پیغمبران دستور داریم که با مردم به اندازه عقلشان سخن گوییم»

امام
سجاد (علیه السلام)  نیز
در رساله حقوق خود این نکته مهم را به عنوان یکی از حقوق نصیحت خواه برشمرده و
فرموده ‌اند:

« أَمَّا
حَقُّ الْمُسْتَنْصِحِ فَإِنَّ حَقَّهُ أَنْ تُؤَدِّیَ إِلَیْهِ النَّصِیحَةَ عَلَى
الْحَقِّ الَّذِی  تَرَى لَهُ أَنَّهُ یَحْمِلُ وَ تَخْرُجَ الْمَخْرَجَ
الَّذِی یَلِینُ عَلَى مَسَامِعِهِ وَ تُکَلِّمَهُ مِنَ الْکَلَامِ بِمَا یُطِیقُهُ
عَقْلُهُ » [127] ؛
«و امّا حقّ کسى که از تو نصیحت مى طلبد (نصیحت خواه) این است که  به اندازه ‌
شایستگی و پذیرش او، پندش دهی و به گونه ‌ای سخن بگو که
برایش گوش نواز باشد و در خور فهم و عقل او با وی سخن بگو».

متانت
پیام

بیان و
پیام پنددهنده، باید متین باشد و گفتاری سبک و ناپسند، بر زبان وی رانده نشود.

امیرمؤمنان علی (علیه
السلام)  می ‌فرمایند:

« سُوءُ
المَنطِقِ یزری بِالقَدرِ وَ یفسِدُ الاُخُوَّةَ » [128] ؛
«گفتار ناپسند ارزش [آدمی] را پایین می ‌آورد و برادری را از
بین می ‌برد»

البته
این نکته اساسی را نباید فراموش کرد که خیرخواهی و نصیحت آن گاه به نتیجه مفید می ‌رسد
که شخص نصیحت شده، خیرخواهی دیگران را مورد توجّه قرار دهد و به آن ترتیب اثر دهد.

امام علی (علیه
السلام)  فرمود:

« طُوبی
لِمَنْ اَطاعَ ناصِحا یهْدِیهِ وَتَجَنَّبَ غاوِیا یرْدِیهِ » [129] ؛
«خوشا به حال کسی که خیرخواهی ناصحی را که او را هدایت می ‌کند،
اطاعت کند و از گمراهی شخصی که او را به پستی می ‌کشاند،
دوری گزیند».

« مَنْ
خالَفَ النُّصْحَ هَلَکَ » [130] ؛
«کسی که با خیرخواهی مخالفت کند، هلاک می ‌شود».

همچنین
امام باقر (علیه
السلام)  فرمود:

« اِتَّبِعْ مَنْ یبْکِیکَ وَ هُوَ لَکَ ناصِحٌ وَلا تَتَّبِعْ مَنْ یضْحِکُکَ وَ
هُوَ لَکَ غاشٌّ » [131] ؛
«پیروی کن کسی را که تو را می ‌گریاند در حالی که خیرخواه
توست و پیروی نکن از کسی که تو را می ‌خنداند لیکن فریبنده
توست»

مدعیان
خیرخواهی

این نکته
را نیز نباید فراموش کرد که هر شخصی که زبان به نصیحت و خیرخواهی باز کرد، واقعاً
خیرخواه و ناصح انسان می ‌باشد. باید دید به چه چیزی انسان
را راهنمایی می ‌کند و به کدام خیر، انسان را می ‌خواند؟
چه بسیارند کسانی که قلم خیرخواهی به دست می ‌گیرند و یا
زبان به نصیحت می ‌گشایند؛ ولی در واقع قصد انحراف و خیانت
به مردم را دارند. نمونه بارز تاریخی آن جریان شیطان و حضرت آدم و حوا (علیهما
السلام)  می ‌باشد:

«سپس
شیطان آن دو را وسوسه کرد تا آنچه را از اندامشان پنهان بود،
آشکار سازد و گفت: پروردگارتان شما را از این درخت نهی نکرده، مگر به ‌خاطر
این ‌که [اگر از آن بخورید،] فرشته خواهید شد یا جاودانه [در
بهشت] خواهید ماند».

و برای
این ‌که حرف خود را به باور آن دو برساند، به قسم و این ‌که
خیرخواه شما هستم، متوسل شد:

« وَقَاسَمَهُمَآ إِنِّی لَکُمَا لَمِنَ النَّـصِحِینَ » [132] ؛ «و برای
آنها سوگند یاد کرد که من برای شما از خیرخواهانم».

و در
ادامه این آیات می ‌خوانیم:

«و به
این ترتیب آنها را با فریب [از مقامشان] فرود آورد».

آری،
ناصحان شیطان صفت به دنبال سقوط جامعه و افراد هستند، نه صعود و پیشرفت و تکامل
آنها.

از مجموع
آنچه گفته شد معلوم شد که به دلیل جایگاه و اهمیت ویژه ‌ای
که نصیحت و خیرخواهی در آداب معاشرت اسلامی دارد نمی ‌توان
به ‌خاطر بروز مشکلات و بدفهمی دیگران، دست از این امر مهم
برداشت اما می ‌توان با رعایت نکاتی این مشکلات را از بین
برد و یا به حداقل رساند.

 

صداقت و راستگویی

خیلی
دوست دارم در معاشرت با دیگران همیشه راستگو باشم اما بعضی وقت ‌ها
راستگویی من باعث دردسر خودم
و دیگران می ‌شود. می ‌خواستم بدانم
آیا باید همیشه راستگو باشیم؟ آیا در حرمت دروغ ‌گویی
استثنایی وجود ندارد؟ اگر من به خاطر مصالحی دروغ بگویم گناهکار محسوب می ‌شوم؟

راستگویی
یکی از اساسی ‌ترین پایه ‌های روابط
اجتماعی است، و لذا اسلام در میان موضوعات مربوط به آداب معاشرت اهمیت بسیاری به
صدق و راستگویی داده به ‌طوری که آن را در موارد متعددی از
قرآن ذکر کرده است.

برای
مجسم ساختن اهمیت آن از نظر اسلام همین قدر کافی است که در قرآن هر جا خواسته
پیغمبری را مورد ستایش قرار دهد از میان تمام اوصافش این صفت را انتخاب نموده و وی
را با صفت راستگویی معرفی می ‌کند.

قرآن ابراهیم بت ‌شکن و خلیل خدا را با همین صفت ذکر کرده [133]
و یوسف پاکدامن و عفیف را به این وصف مفتخر می ‌کند [134]
اسماعیل را به راستگویی می ‌ستاید [135] و
ادریس (علیه
السلام)  را نیز به آن توصیف می ‌نماید. [136]
و
بالاخره شخصیت ممتاز و برجسته مردان الهی و اولیاء خدا را با این جمله مشخص می ‌سازد
که: دارای زبانی راستگو هستند. [137]
امام
صادق (علیه السلام)  نیز
می ‌فرماید:

«خداوند
کسی را مبعوث به رسالت نفرمود مگر این ‌که راستگو و امین
بوده است». [138]

دروغ
سرچشمه همه گناهان در روایات اسلامى دروغ به عنوان کلید گناهان شمرده شده است، امام
عسگری (علیه
السلام)  می ‌فرماید:

« جُعِلَتِ الْخَبَائِثُ کُلُّهَا فِى بَیْتٍ وَ جُعِلَ مِفْتَاحُهَا الْکَذِبَ » [139] ؛
«تمام پلیدی ‌ها در اطاقى قرار داده شده، و کلید آن دروغ
است».

بدیهی
است مهم ‌ترین سرمایه یک جامعه اعتماد متقابل و اطمینان
عمومى است و مهم ‌ترین چیزى که این سرمایه را به نابودى می ‌کشاند
دروغ و خیانت و تقلب است.

رستگاری
با راستگویی، اسلام نجات و رستگاری را همراه با راستگویی می ‌داند.
حضرت علی (علیه
السلام)  می ‌فرماید:

«راستگویی را پیشه خود سازید، زیرا رستگاری انسان با راستگویی است» [140]
استثناء
در دروغ، بنابراین دروغ به لحاظ اخلاقى از بزرگ ‌ترین گناهان
است و به لحاظ شرعى حرام ‌ است، زیرا کلید تمامى بدى ‌ها
و سرمنشأ همه شرها است. با این حال دروغ از گناهانى نیست که هیچ ‌گونه
مورد استثنایى نداشته باشد. گاهى برخى از مصادیق دروغ در شرایط خاصى جایز و بلکه
واجب می ‌شود، فلسفه و حکمتى که باعث می ‌شود
برخى از اقسام دروغ جایز شمرده شود، وجود مصلحت برترى، همچون حفظ منافع معنوى
مؤمنین، سلامت و امنیت جامعه و خانواده است مثل آن ‌که با
افشا نکردن راز یک مؤمن جان یا مال و یا آبروى او حفظ گردد در این صورت دروغ گفتن
اشکال ندارد [141]
در این ‌گونه موارد، دروغ، با عنوان «دروغ مصلحت آمیز» نام
برده می ‌شود و از جمله موارد آن:

1. اصلاح
بین مردم؛ امام صادق (علیه
السلام)  فرمود:

« کُلُّ
کَذِبٍ مَسْئُولٌ عَنْهُ صَاحِبُهُ یَوْماً إِلَّا کَذِباً فِی ثَلَاثَةٍ رَجُلٌ
کَائِدٌ فِی حَرْبِهِ فَهُوَ مَوْضُوعٌ عَنْهُ أَوْ رَجُلٌ أَصْلَحَ بَیْنَ
اثْنَیْنِ یَلْقَى هَذَا بِغَیْرِ مَا یَلْقَى بِهِ هَذَا یُرِیدُ بِذَلِکَ
الْإِصْلَاحَ مَا بَیْنَهُمَا أَوْ رَجُلٌ وَعَدَ أَهْلَهُ شَیْئاً وَ هُوَ لَا
یُرِیدُ أَنْ یُتِمَّ لَهُم » [142] ؛
«دروغگو در برابر همه بافته هاى دروغین خود مسئول است، جز در سه مورد: آن مردى که
به خاطر مصالح جنگى دروغ بگوید. یا مردى که میان دو تن میانجى شود و با دروغ مصلحتى
بین آن دو را التیام دهد. یا به خانواده خود وعده دروغ بدهد تا آنان را امیدوار نگه
دارد».

2. دفع
شر ظالمان امام صادق (علیه
السلام)  فرمود:

« الکذب
مذموم الاّ فى امرین: دفع شرالظلمه و اصلاح ذات البین » [143] ؛
«دروغ بد است مگر در دو مورد: با دروغ شر ظالمى را از خود یا از دیگران دفع کند، یا
با دروغ بین دو نفر اصلاح ایجاد کند».

3. دروغ
در حال ضرورت: انسان به خاطر ضرر مالى و جانى سنگین می ‌تواند
دروغ بگوید. یعنى ضرر مالى باید به گونه ‌اى باشد که تحمل آن
دشوار باشد.
اما ضرر ‌هاى ناچیز موجب جواز دروغ نمى ‌شود.

تمام
موارد را می ‌توان در یک قاعده کلى خلاصه کرد و آن عبارت است
از: به خطر افتادن اهداف مهم ‌تر. در حقیقت تجویز دروغ در
این موارد به خاطر ضرورت است و باید به همان قدر ضرورت اکتفا شود.

بنابراین، دروغ ذاتاً کار فوق العاده بدى است و بسیارى از مشکلات و بدبختى ‌ها
و نابسامانى ‌هاى اجتماع کنونى ما بر اثر همین دروغ است. ولى
در عین حال در پاره ‌اى از موارد استثنایى، پیش آمدهایى می ‌کند
که اگر انسان در آن ‌جا راست بگوید فتنه و فساد بزرگى برپا
می ‌شود در حالى ‌که اگر راست نگوید
آتش فتنه خاموش می ‌گردد مثلاً، هرگاه میان دو نفر اختلاف
شدیدى باشد و یکى از آنها پشت سر دیگرى بدگویى کند و ما هم بشنویم و بدانیم که اگر
در برابر سؤالاتى که می ‌شود راست بگوییم و بدگویى ‌هاى
او را فاش کنیم، آتش فتنه ‌اى برپا می ‌شود
که ممکن است تلفات و خسارات مهمّى به بار آورد بدیهى است در چنین موردى راست گفتن
کار غلطى است و هیچ عاقلى نمى ‌تواند بگوید در چنین موردى هم
باید راست گفت، این یک قانون مسلّم عقلى است که هرگاه فساد چیزى از اصلاح آن بیشتر
باشد، ما باید از آن چیز بپرهیزیم.

در پایان
ذکر دو نکته ضروری به نظر می ‌رسد:

نخست این
که «دروغ مصلحتى» به معناى رایج نزد مردم- که در واقع «دروغ منفعتى» است- حرام است.
موارد جواز دروغ در اسلام مشخص است از جمله آنها وجود مصلحت اهم (مثل حفظ جان مؤمن
و یا رفع نزاع بین دو مسلمان) است. [144]
موارد
بسیارى نیز وجود دارد که به عنوان دروغ مصلحت آمیز در بین مردم شناخته مى شود، اما
در واقع چنین نیست، مثلاً کسى به خاطر مصلحت فردى خود و منافع شخصى و کارهاى جزیى
دروغ مى گوید.

آن ‌چه
نزد عوام متداول است و آن را دروغ مصلحتى می ‌نامند که مصلحت
شخصى خودشان است، دروغ واقعى و حرام بوده و داراى آثار خود است و مصلحت ‌اندیشى
موجب عذر نخواهد بود. لذا موارد گفته شده کاملاً جنبه استثنایى دارد و جز در شرایط
خاصّى دروغ گفتن جایز نیست و نباید عدّه ‌اى موضوع «دروغ
مصلحت آمیز» را دستاویز کرده و بدون جهت و یا براى به دست آوردن منافع شخصى دروغ
بگویند و این عمل زشت را به نام این که مصلحت ایجاب کرده، مرتکب شوند.

دوّم این
که اسلام به قدرى به موضوع دروغ اهمّیّت داده که حتّى در مواردى که ضرورت ایجاب می ‌کند
که انسان دروغ بگوید، دستور «توریه» [145]
داده است و در میان دانشمندان و فقهاى ما این اصطلاح مشهور است.

منظور از
«توریه» این است که در موارد ضرورى به جاى دروغ گفتن، جمله ‌اى
گفته شود که شنونده به گمان خود از آن مطلبى استفاده کند در حالى ‌که
منظور گوینده چیز دیگرى بوده است مثلاً: کسى از ما بپرسد آیا فلان کس درباره من
چنین حرف بدى زده؟ ما در جواب می ‌گوییم: نه و منظورمان این
باشد که به این عبارت نگفته- اگر چه همان مطلب را به عبارت دیگر گفته است- ولى
شنونده از کلمه «نه» چنین می ‌پندارد که اصلاً آن حرف درباره
او گفته نشده است.

ناگفته
نماند، در مواردى که وظیفه انسان توریه یا دروغ مصلحت آمیز باشد، اگر راست بگوید
گناه کرده و هر فسادى به وجود بیاید او مسئول است.

 

 

آداب پاکیزگی و آراستگی

پاکیزگی
و حفظ آراستگی چه تأثیری در روابط اجتماعی دارد؟ آیا اسلام در این زمینه
دستورالعملی دارد؟

در هنگام
ملاقات با دیگران اولین ویژگی ‌ای که چشم و دل هر بیننده را
نوازش می ‌دهد، آراستگی، پاکی و زیبایی ظاهر است. اگر مخاطب
ما در نخستین برخورد، با موی ژولیده، یقه چرکین، بدن عرق کرده و دندان ‌های
زرد و مسواک نزده روبه ‌رو شود، آزرده می ‌شود
و سعی می ‌کند به حداقل گفت ‌وگوها
بسنده کند. به همین دلیل می ‌بینیم رعایت پاکیزگی و حفظ
آراستگی ظاهری از اصول ثابت در آداب معاشرت اسلامی به شمار آمده است.

پیامبر
خدا (صلی الله علیه
و آله و سلم)  می ‌فرمود:

« اِنَّ
اللّه َ تَعالی یحِبُّ مِنْ عَبْدِهِ إِذا خَرَجَ إِلی إخْوانِهِ أَنْ یتَهَیاَ
لَهُمْ وَ یتَجَمَّلَ » [146] ؛
«خداوند دوست دارد وقتی بنده مؤمنش بری ملاقات برادرش از خانه خارج می ‌شود،
خودش را آراسته و مهایا کند».

دستورات
فراوانی نسبت به رعایت بهداشت فردی و آراستگی ظاهری در آموزه ‌های
دیدنی دیده می ‌شود که در اینجا به صورت فهرست وار به برخی
از این توصیه ‌ها اشاره می ‌نماییم:

پاکیزه
نگاه داشتن بدن

حضرت علی (علیه
السلام)  پیرامون پاکیزه نگاه داشتن بدن و نقش آن در روابط
اجتماعی فرموده ‌اند:

« تَنَظَّفُوا بِالْمَاءِ مِنَ الْمُنْتِنِ الرِّیحِ الَّذِی یُتَأَذَّى بِهِ
تَعَهَّدُوا أَنْفُسَکُمْ فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یُبْغِضُ مِنْ عِبَادِهِ
الْقَاذُورَةَ الَّذِی یَتَأَنَّفُ بِهِ مَنْ جَلَسَ إِلَیْه » [147] ؛
«به وسیله آب نظافت کنید. از بوى بد که موجب آزار و اذیت است متوجه خود باشید زیرا
خداوند دشمن مى دارد بنده اى را که کثیف است و مردم از او متنفرند»

علاوه بر
این استحمام کردن یک روز در میان، جزو مستحبات معرفی و آن را سبب تقویت بدن بر
شمرده ‌اند. [148]
در
روایات متعددی دیگری به شستشوی موی سر [149] ،
شانه زدن آن [150] ،
خضاب و رنگ کردن مو [151] ،
کوتاه و مرتب نگه داشتن موی سر [152]
توصیه شده است.

اسلام
دستور می ‌دهد موی شارب (سبیل) و زیر بغل خود را کوتاه کنید
تا از کثافات مصون باشد. پیغمبر اسلام (صلی
الله علیه و آله و سلم)  می ‌فرماید:

«هیچ کس
موی شارب (سبیل) خود و موی اطراف آلت تناسلی و زیر بغل را بلند نکند زیرا شیطان در
آنجا منزل کرده و مخفی می ‌شود» [153] [154]
و در
بیان دیگری می ‌فرماید:

«تراشیدن
موی زیر بغل بوی بد آن را از بین می ‌برد» [155]
از همین
رو ازاله موی زاید بدن در بیش از حد خاصی به شدت نهی شده است. پیامبر خدا (صلی
الله علیه و آله و سلم)  در این باره می ‌فرماید:

«هر که
ایمان به خدا و روز جزا دارد موى زهار را بیش از چهل روز وانگذارد و بر زنى که
ایمان به خدا و روز جزا دارد روا نیست بالاتر از بیست روز آن را وانهد» [156]
نظافت
پوشش

خداوند
متعال در قرآن به پاک نمودن لباس ‌ها توصیه نموده و بیان
داشته است:

« وَ
ثِیابَکَ فَطَهِّر » [157] ؛«و لباست
را پاک کن»

حضرت علی (علیه
السلام)  در ذیل این آیه فرموده ‌اند:
«یعنی لباست را کوتاه کن» [158] چرا که در عصر جاهلیت در قالب یک الگوی رفتاری معمول بود (مد بود) که لباس ‌های
خود را بسیار بلند می ‌دوختند، به طوری که روی زمین می ‌کشید
که حالت برازندگی و فخرفروشی داشت، علاوه بر این ‌که آلوده
می ‌گردید، آیه فوق در حقیقت خطاب به مردم است که پاکیزگی
لباس ظاهر از مهم ‌ترین نشانه ‌های
شخصیت و تربیت فرهنگ انسان است. [159]
و در
روایت دیگری فرموده ‌اند:

« مَنِ
اتَّخَذَ ثَوْباً فَلْیَسْتَنْظِفْه » [160] ؛
«هر کس لباسی می ‌پوشد، باید آن را پاکیزه نگه دارد».

کوتاه
کردن ناخن

امام
صادق (علیه السلام)  در
سفارشی به یکی از یاران خود فرمود:

« خُذْ
مِنْ شَارِبِکَ وَ أَظْفَارِکَ فِی کُلِّ جُمُعَةٍ » [161] ؛
«در هر جمعه موهای پشت لب و ناخن ‌هایت را بگیر».

و یا در
روایت دیگری فرمودند:

« مِنَ
السُّنَّةِ تَقْلِیمُ الْأَظْفَارِ » [162] ؛
«یکی از سنت ‌های اسلامی گرفتن ناخن ‌ها
می ‌باشد».

کوتاه
نمودن سبیل و ریش گذاشتن

 اسلام
توصیه به کوتاه نمودن سبیل و گذاشتن ریش نموده رسول خدا (صلی
الله علیه و آله و سلم)  به پیروان خود چنین دستور فرموده ‌اند:

« أَحْفُوا الشَّوَارِبَ وَ أَعْفُوا اللِّحَى وَ لَا تَتَشَبَّهُوا بِالْیَهُود » [163] ؛
«سبیل ها را بزنید و ریش ‌ها را وانهید و مانند یهود
نباشید»

مسواک

رسول خدا (صلی
الله علیه و آله و سلم)  در این باره فرموده ‌اند:

« السِّوَاکُ مَطْهَرَةٌ لِلْفَمِ مَرْضَاةٌ لِلرَّبِّ وَ جَعَلَهَا مِنَ السُّنَنِ
الْمُؤَکَّدَةِ وَ فِیهَا مَنَافِعُ لِلظَّاهِرِ وَ الْبَاطِنِ مَا لَا یُحْصَى
لِمَنْ عَقَل » [164] ؛
«مسواک، وسیله طهارت و پاکیزگى دهان است و موجب جلب رضاىت پروردگار است و خداوند
متعال مسواک را از سنّت ‌هاى مؤکّده قرار داده و در آن منافع
ظاهرى و باطنى بی ‌شماری می ‌باشد
برای کسانی که دقت کنند».

بوی خوش

امام رضا (علیه
السلام)  در این باره فرموده است:

« لَا
یَنْبَغِی لِلرَّجُلِ أَنْ یَدَعَ الطِّیبَ فِی کُلِّ یَوْمٍ فَإِنْ لَمْ یَقْدِرْ
عَلَیْهِ فَیَوْمٌ وَ یَوْمٌ لَا فَإِنْ لَمْ یَقْدِرْ فَفِی کُلِّ جُمُعَةٍ وَ لَا
یَدَعْ ذَلِک » [165] ؛
«بر مرد سزاوار نیست که استفادی هر روزه از بوی خوش را ترک کند پس اگر نتوانست، یک
روز در میان و باز اگر نتوانست، در هر جمعه خود را خوشبو سازد و هیچ گاه این کار را
رها نکند»

 

 

حفظ اسرار دیگران

گاهی
برای تحقیق ازدواج و یا استخدام سراغ من می ‌آیند. در چنین
مواقعی می ‌توانم معایب و بدی ‌های
دوستان خودم رو فاش کنیم؟ آیا این کار با رازداری منافات ندارد؟

رازداری
در آداب معاشرت اسلامی فضیلتی اخلاقی به ‌شمار می ‌آید.
چنان ‌که حضرت امام صادق (علیه
السلام)  فرمود:

«برملا
کردن راز، (مایه) سقوط است» [166]
البته
رازها را می توان به سه قسم شخصی، اجتماعی و حکومتی تقسیم کرد:

۱.
رازداری شخصی

هر کس از
نظر اخلاقی و عملی، خصوصیاتی دارد که دیگران نمی بینند و از آن اطلاعی ندارند، این
ویژگی ها، رازهای شخصی انسان محسوب می شود، چنان که کارهای زشتی که از فرد سر زده و
یا مسائل سرّی که در منزل دارد، جزو رازهای فرد به حساب  می آید. حال سخن در
این است که آیا انسان می تواند رازهایش رابرای دیگران بازگو کند؟ انسان عاقل سینه
خود را صندوقچه اسرارش قرار می دهد و ازطریق رازداری، خود را از پیامدهای ناگوار
افشای اسرار، مصون  می دارد.

امیرمؤمنان علی (علیه
السلام)  می فرمود:

« سِرُّکَ
سُرُورُکَ اِنْ کَتَمْتَهُ، وَ اِنْ اَذَعْتَهُ کَانَ ثَبُورَکَ » [167] ؛
«راز تو شادی توست، اگر آن را پنهان داری، و اگر فاش کردی (سبب) ناله و جزع تو
خواهد شد»

امام
صادق (علیه السلام) ،
معیاری را برای میزان و مقدارِ آشکار نمودن  راز، بیان فرموده اند:

« لاَ
تُطْلِعْ صَدیِقَکَ مِنْ سِرِّکَ اِلاَّ عَلی  مَا لَوِ اطَّلَعَ عَلَیْهِ
عَدُوُّکَ لَمْ یَضُرُّکَ فَاِنَّ الصَّدیِقَ قَدْ یَکُونُ عَدُوَّکَ یَوْماً مَا » [168] ؛
«دوست خود را از رازهای شخصی خودآگاه مساز، مگر درباره اموری که اگر دشمنت از آنها
آگاهی یافت، زیانی برای تونداشته باشد؛ زیرا چه بسا دوست انسان روزی دشمن گردد [و
چون نقاط ضعف را می داند، با آن انسان را بکوبد]».

۲.
رازداری اجتماعی

منظور از
رازداری اجتماعی، حفظ اسرار مردم و بیان نکردن نقطه ضعف های آنان است. افشای این ‌گونه
رازها جایز نیست، ولی چنانچه افرادی در پی ارتکاب فحشا، تشکیل باندهای فساد و تباهی 
و این گونه کارهای خلاف باشد، افشای آن، نزد مسئولان امر جهت اتخاذ تصمیم و اقدامات
لازم مانعی ندارد و چه  بسا واجب و ضروری  باشد.

در مسائل
اطلاعاتی، امنیتی نیز افشای اسرار برای مردم گاهی زیان آور است، ولی لازم است نزد
مراجع صلاحیت ‌دار بازگو شود و سکوت در مقابل آن جایز نیست.

۳.
رازداری حکومتی

بخشی از
رازها مربوط به کشور و نظام مقدس جمهوری اسلامی می ‌باشد که
حفظ آنها در بقای نظام مؤثر است؛ این بخش مورد ابتلای همه مردم است و بایستی در این
زمینه هوشیاری و دقت کافی به خرج داده، از افشای مطالب سرّی نظام اسلامی و با خبر
ساختن دشمنان از آن به شدّت  اجتناب نمود.

 

با وجود
اهمیت فراوان رازداری و حفظ اسرار مردم؛ افشای راز دیگران در پاره ای از موارد مجاز
شمرده شده است که برخی از آنها را در زیر می خوانیم:

1.
دادخواهی

فردی که
از ناحیه دیگری مورد ستم قرار گرفته، برای دادخواهی ناگزیر است آن ظلم را به مراکز
صلاحیت ‌دار و یا مسئول بالاتر گزارش دهد تا به موضوع رسیدگی
و از تضییع حقش جلوگیری به عمل آید.

قرآن
مجید درباره حق دادخواهی مظلوم از ظالم می فرماید:

«ل اَ
یُحِبُّ اللَّهُ الْجَهْرَ بِالسُّوءِ مِنَ الْقَوْلِ اِلاَّ مَنْ ظُلِمَ وَ کَانَ
اللَّهُ  سَمیِعاً عَلیِم » [169] ؛ «خداوند
دوست ندارد کسی با سخنان خود، بدی ‌ها(ی دیگران) را اظهار
کند، مگر آن کسی که مورد ستم واقع شده باشد. خداوند، شنوا و داناست».

رسول
گرامی اسلام (صلی
الله علیه و آله و سلم)  فرمود:

« لِصَاحِبِ الْحَقِّ مَقَالٌ » [170] ؛
«برای صاحب حق، جای سخن گفتن است
[و می تواند علیه  متجاوز حرف بزند]».

در
مواردی که انسان از منکری مطلع شود و بداند که اگر اقدامی نکند، این گناه شیوع پیدا
کرده و زیان ناشی از آن به عموم مردم برمی گردد و خود نیز به تنهایی نتواند جلو آن
را بگیرد و ناگزیر باشد از مردم کمک بخواهد، باید چنین کند و با استمداد از دیگران
مجرم را از کردار زشتش بازدارد، گرچه مردم از راز او باخبر شوند.

2. دفاع
از دین و ارزش ‌ها

جایی که
ضرر و خطری متوجه دین یا نظام شود و لازمه پیشگیری آن خطر، فاش کردن رازهای فرد و
یا افرادی باشد، چون حفظ نظام مهم ‌تر است فاش کردن رازها
مجاز می شود.

رسول
گرامی اسلام (صلی
الله علیه و آله و سلم)  فرمود:

« اِذَا
رَأَیْتُمْ أَهْلَ الرَّیْبِ وَالبِدَعِ مِنْ بَعْدِی فَأَظْهِرُوا البَرَاَءَةَ
مِنْهُمْ وَ اَکْثِرُوا مِنْ سَبِّهِمْ وَالْقَوْلَ فِیهِمْ وَالوَقِیعَةَ وَ
بَاهِتُوهُمْ  کَیْلاَ یَطْمَعُوا فِی الْفَسَادِ فِی الاِسْلاَمِ
وَ یَحْذَرُهُمُ النَّاسُ وَ لاَیَتَعَلَّمُوا مِنْ بِدَعِهِمْ یَکْتُبِ اللَّهُ
لَکُمْ بِذَلِکَ الْحَسَنَاتِ وَ یَرْفَعْ  لَکُمْ بِهِ الدَّرَجَاتِ فِی
الْآخِرَةِ » [171] ؛«هرگاه پس از من شبهه افکنان و بدعت ‌گذاران را دیدید،
آشکارا از آنان، دوری جویید، زیاد از آنان بدگویی کنید و به آنان بتازید و متّهمشان
کنید، تا از تبهکاری در اسلام منصرف شوند و مردم از آنان حذر کنند و بدعت هایشان
رایاد نگیرند. [آنگاه ] خداوند در ازای این کار به شما پاداش می دهد و مقامتان را
در آخرت بالا می برد»

3. هنگام
مشورت

«فردی که
برای خدمت در نهاد و یا ارگانی داوطلب شده است و در زمان گزینش وی از دیگری سؤالاتی
درباره وی به عمل می آید و او می داند که وجود این شخص در آن نهاد یا ارگان به زیان
و ضرر نظام می باشد، می تواند رازهای وی را – که مربوط به موضوع است – فاش سازد؛
چنان که تحقیق و بررسی ارگان ها و نهادهای انقلابی در این زمینه تا تحصیل اطمینان
به صلاحیت شخص برای خدمت، اشکالی ندارد» [172]
همچنین
در امر تحقیق ازدواج نیز که سرنوشت افراد به این تحقیق گره خورده، می ‌توان
در حد ضرورت – به گونه ‌ای که هم آبروی فرد مورد نظر حفظ شده
و هم طرف مقابل متوجه گردد – نسبت به اموری که زندگی مشترک افراد را تحت تأثیر قرار
دهد اطلاع رسانی نمود.

رسول
گرامی اسلام (صلی
الله علیه و آله و سلم)  می فرماید:

« اَتَرْغَبُونَ عَنْ ذِکْرِ الْفَاجِرِ حَتَّی لاَ یَعْرِفَهُ النَّاسُ، اُذْکُرْهُ
بِمَا فِیهِ یَحْذَرْهُ النَّاسُ » [173] ؛
«آیا از گفتن آنچه درباره فاجر می دانید، خودداری می کنید تا مردم او را نشناسند؟
عیوب وی را برای مردم بازگو کنید تا از او کناره گیری کنند و برحذر باشند».

4. اثبات
جرم و مجازات مجرمان

در
مواردی که فاش کردن راز، به اثبات جرم و مجازات مجرم کمک می ‌کند
برای احقاق حقوق دیگران باید اقدام کرد و نزد قاضی شهادت داده شود.

5. تجاهر
به فسق

کسی که
به طور علنی گناه می کند، احترام خود را از بین می برد و در بین مردم احترامی
نخواهد داشت و بدگویی از وی غیبت تلقی نمی شود و افشای رازهایش جایز است. رسول خدا (صلی
الله علیه و آله و سلم)  فرمود:

« ثَلاَثَةٌ لَیْسَ لَهُمْ حُرْمَةٌ: صَاحِبُ هَویً مُبْتَدِعٍ. وَالْاِمَامُ
الْجَائِرُ وَ الْفَاسِقُ الْمُعْلِنُ بِفِسْقِه ِ » [174] ؛
«برای سه کس حرمتی درنگاه داشتن رازشان نیست: شخص بدعت ‌گذار
وهوی پرست، پیشوای ظالم و فاسقی که فسقش را آشکار می ‌کند»

لذا
مواردی که در سوال مطرح گردیده از موارد مجاز افشای اسرار قلمداد می ‌شود
و منافاتی با آداب اسلامی ندارد.

 

 

مهرورزی و محبت

هیچ
احساس ناراحتی نسبت به مشکلات دیگران ندارم و نمى توانم محبت و دوستى ام را به
دیگران نشان دهم! به نظر شما غم و غصه خوردن براى دیگران با ارزش است؟ اگر ارزش هست
چگونه می ‌توانم این ویژگی اخلاقی را در خودم تقویت کنم؟

خواسته
ها و تمایلاتى را که خداى حکیم در نهاد انسان به امانت نهاده، مى توان به دو گروه
غریزی و فطری تقسیم کرد. میل به آب و غذا، علاقه به خواب و آسایش، تمایل به جنس
مخالف، علاقه به فرزند، احساس خشم، میل به انتقام، برترى جویى و جاه طلبى از برجسته
ترین نمودهاى تمایلات غریزی هستند.

این
تمایلات هرچند یکى از آن ها در کسى نباشد، یکى از پایه هاى اساسى زندگى و پیشرفت
مادی نخواهد بود، لیکن هیچ ‌یک از آن ها افتخارى برای انسان
محسوب نمى شود. براى مثال، انسان براى ادامه زندگى، احتیاج به خوردن و آشامیدن
دارد، براى رفع خستگى نیازمند خواب و استراحت است، غریزه جنسى و علاقه او به فرزند
براى بقاى نسل وى در روى زمین ضروری است، امّا هیچ کدام از این ها ملاک فضیلت و
بزرگوارى او نیست و انسانیّت انسان به این عوامل بستگى ندارد.

در کنار
خواسته هاى غریزی، تمایلات عالى انسانى نیز وجود دارد که از آن به فضایل تعبیر مى
کنند. این فضایل هر چه بیش تر در انسان شکوفا شود، ارزش و عظمت بیش ترى به او خواهد
داد. چنین تمایلاتى بر محور توجّه به خود و تأمین نیازها و منافع فردى نمى چرخد،
بلکه تمایل به حفظ و بقاى زندگى جمعى و توجّه به دیگران به خوبى در آن مشهود است.
وفاى به عهد، عدالت و انصاف، نیکى و احسان، عفو و گذشت، ایثار و فداکارى، دل سوزى و
غم گسارى و… نمونه هایى از این فضایلند. مهربانى و دگردوستى نیز از جمله آن هاست.

مهرورزى
به دیگران نه تنها یکى از معیارهاى بزرگوارى و ارزش آدمى است، بلکه خود سرچشمه
بسیارى از فضایل دیگر است، زیرا با تضعیف خواسته هاى فردى و غریزی، زمینه را براى
گرایش آدمى به ارزش هاى والاى انسانى فراهم مى سازد. چه این که اغلب ارزش هاى پیش
گفته همچون نیکوکارى، دل سوزى و ایثار ریشه در عطوفت و مهربانى دارند. در همه این
موارد، انسان بر خلاف اقتضاى خودخواهى اش، قدم از دایره تنگ «خود» بیرون نهاده و
گامى به سوى کمک به دیگران برمى دارد.

جایگاه
مهربانى در اسلام

خدایی که
خود رحمان، رحیم، ودود، رئوف و عطوف است؛ بندگانش را نیز بر این سرشت آفریده است.
خدای مهربان، بندگانش را نیز به محبت و مهرورزی تشویق می ‌کند.

« ثُمَّ
کانَ مِنَ الَّذینَ آمَنُوا وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ وَ تَواصَوْا
بِالْمَرْحَمَةِ » [175] ؛«سپس از
کسانی باشد که ایمان آورده ‌اند و یکدیگر را به صبر و
استقامت و مهربانی و عطوفت توصیه می ‌کنند»

رسول
گرامی اسلام (صلی
الله علیه و آله و سلم)  نیز استحکام پیوند و مودّت و
مهربانی مؤمنان با یکدیگر را چنین توصیف می ‌کند:

« تَریَ
الْمُؤْمِنُونَ فی تَراحُمِهِمْ وَ تَوادّهُم و تَعاطُفِهِمْ کَمَثَلِ الْجَسَدِ
اِذا اشْتَکی عُضْواً تَداعی لَهُ سایرُ جَسَدِهِ بِالسَّهَرْ وَالْحمّی »؛ «مؤمنان
در مقام مهربانی و عطوفت به یکدیگر، همانند یک پیکرند. وقتی عضوی از این گروه بیمار
شود، دیگر اعضا در تب داری و شب بیداری با او همراهی می ‌کنند».

اسلام به
شدت در پی آن است که محبت و برادری میان همه مسلمانان و حتی میان تمامی انسان ‌ها
گسترش یابد و تفاوت در نژاد و رنگ و زبان و وطن، آنها را از یکدیگر جدا نسازد. امام
صادق (علیه السلام)  چنین
سفارش مى کند:

« تَواصَلُوا وَ تَبارُّوا وَ تَراحَمُوا وَ تَعاطَفُوا » [176] ؛
«به یکدیگر متّصل شوید و پیوند محبّت را محکم کنید و به هم نیکى نمایید و نسبت به
هم مهربان و عطوف باشید»

البته
این نکته را نیز باید یادآوری نماییم که گاهى دلسوزى و مهربانى و ترحم، به صورت
گریه و اندوه جلوه ‌گر می ‌شود. اما
تصور نشود که اگر کسی گریه نکرد از قساوت قلب است. آن ‌چه
مهم است این که در برابر وضعیت و شرایط مسلمانان بی ‌تفاوت
نباشیم و در دفاع از آنان و رفع مشکلات و گرفتارى آنها بکوشیم و همه آنها را از
افراد خانواده بزرگ اسلامى بدانیم به گونه ‌اى که درد آنها
را درد خود و رنج آنها را رنج خود و مشکلات آنان را مشکل خود بدانیم.

رسول
گرامى اسلام (صلی
الله علیه و آله و سلم)  می ‌فرماید:

«کسی که
شب و روز خود را بگذراند و در فکر مسلمانان نباشد مسلمان نیست» [177]
و هنگامی ‌که
از حضرتش از محبوب ‌ترین مردم در نزد خدا سؤال می ‌نمایند
می ‌فرماید:

«او کسی
است که بیشتر از همه برای اجتماع مسلمانان مفید باشد» [178]
از امام
جعفر صادق (علیه
السلام)  نقل شده است که خداوند تبارک و تعالی فرمود:

« اَلخلق
عیالی فاحبهم الیّ الطفهم بهم و اسعاهم فی حوائجهم » [179] ؛
«بندگان من عیال (نان ‌خورهای) من هستند. پس محبوب ‌ترین
مردم نزد من کسانی هستند که نسبت به آنان مهربان ‌تر باشند و
در تأمین نیازهای آنها بیشتر بکوشند»

بنابراین
انسان باید در جهت تحکیم و تقویت عناصر محبت و رحمت به عنوان شالوده و اساس هرچیز و
نیکی در خود بکوشد زیرا پروراندن عشق و محبت به ‌خدا و به
پیامبر و به اولیا و اهل ‌بیت پیامبر (صلی
الله علیه و آله و سلم)  در دل، یکی از اصول آیین اسلام است
و بدون آن انسان به موجود تندخو و سخت ‌دلی تبدیل می ‌شود
که قادر به کنار آمدن با خود و دیگران نیست و مردم از پیرامون وی می ‌رمند
و از آن ‌رو که اگر این رحمت و مهر به درستی پرورانده شود،
انگ خود را بر همه روابط و پیوندهای انسان با آفریدگار و آفریده ‌ها
و حتی با حیوانات و جمادات، به ‌جای می ‌گذارد.

اسلام در
راستای توجه جدّی به ابراز مهر و محبّت متقابل در جامعه، روش ‌هایی
را مطرح ساخته که به طور خلاصه برخی را اشاره می ‌کنیم:

۱ـ حُسن
نیّت

پاکی
نیّت و خواست قلبی، تأثیر بسزایی در اعمال و رفتار آدمی دارد. از جمله نتایج و
پیامدهای آن فراهم آمدن محبت میان مردم است.

امیرمؤمنان علی (علیه
السلام)  فرموده ‌اند:

«هرکس
نیّتش پاک شود پاداشش افزون و زندگیش سعادتمند گردد و مودّتش واجب شود» [180]
۲ـ خوش
گمانی به مردم

از اخلاق
والا و پسندیده آدمی، خوش ‌گمانی به مردم است؛ این کار محبت
و مهربانی را به دنبال دارد؛ امام علی (علیه
السلام)  فرموده ‌اند:

«هرکس به
مردم خوش ‌گمان شود، محبت ایشان را به دست آورد» [181]
۳ـ حسن
معاشرت

خوش ‌رفتاری
و معاشرت نیکو با همراهان، محبت به دنبال دارد.

امام علی (علیه
السلام)  فرموده ‌اند:

«خوش ‌رفتاری
و همراهی نیکو، محبت دل ‌ها را می ‌افزاید» [182]
«با حُسن
معاشرت، محبت ‌ها تداوم می ‌یابد» [183]
۴ـ
خوشرویی

به معنای
روی خوش نشان دادن و برخورد خوب داشتن است.

امام علی (علیه
السلام)    فرموده ‌اند:

«خوش ‌رویی،
راه شکار محبّت است» [184]
 

 

گره گشایی

خیلی
دوست دارم گرهی از مشکلات مردم، یا دوستان و آشنایانم باز کنم
اما نمی ‌دونم چه مواردی در روایات بیشتر توصیه شده تا من
سراغ اون کارها برم. لطفاً در این زمینه من را راهنمایی کنید؟

گره ‌گشایی
و رسیدگی به امور دیگران، احساس مسئولیت در قبال جامعه، یا مسئولیت ‌پذیری
نیز از جمله اخلاق نیک و حسنه در تعالیم آسمانی اسلام است و درباره آن توجه و تأکید
فراوان شده است، به نحوی که امام صادق (علیه
السلام)  در این باره فرموده ‌اند:

«هر
مؤمنى که از مؤمنى که در فشار و سختى قرار گرفته گره گشایی کند خدا خواسته هایش را
به آسانى در دنیا و آخرت تأمین کند» [185]
و در
روایت دیگر فرمودند:

«هر که
یک گرفتارى مؤمنى را بردارد خدا گرفتاری ‌هاى آخرت را از او
بردارد، و با دل خنک و آرام از گور بدر آید، و خدا یک نوش از شراب ناب بهشتى به او
نوشاند» [186]
در مقابل
نیز دین مبین اسلام کسانی را که با وجود توانایی نسبت به مشکلات دیگران بی ‌تفاوت
هستند را به شدت مورد نکوهش قرار داده است.

امام
صادق (علیه السلام)  فرمود:

« ما من
مؤمن یخذِلُ أخاه و هو یقدر علی نصرته الا خذله الله فی الدنیا و الاخرة » [187] ؛
«هرگاه مؤمنی بتواند برادر خود را یاری رساند اما کمکش نکند، خداوند در دنیا و آخرت
او را تنها گذارد». [188]
امام (علیه
السلام)  به مردی گفت: چرا ما را تحقیر می ‌کنی؟
آن مرد گفت: پناه می ‌برم به خدا از این که شما و یا امری از
امور شما را سبک بشمارم، پس حضرت به او فرمود:

«وای بر
تو، آیا ندای آن شخصی را نشنیدی که نزدیک جحفه از تو کمک خواست که او را به اندازه
یک میل (برابر 2کیلومتر) بر مرکبت سوار نمایی و او به خدا سوگند یاد کرد که خسته و
وامانده شده است؟ به خدا سوگند! تو حتی سرت را بلند نکردی و او را تحقیر کردی، هر
کس مؤمنی را خوار کند ما را تحقیر کرده و حرمت الهی را شکسته است» [189]
آن حضرت
در روایت دیگری فرموده ‌اند:

«اگر
شخصی از شیعیان ما سراغ برادر خود رود و از او برای احتیاج خود کمک بگیرد، ولی با
این ‌که می ‌تواند، او را کمک نکند،
خداوند عزوجل او را به برآوردن نیاز دشمنی از دشمنان ما گرفتار می ‌کند
که به سبب آن، خداوند، او را در روز قیامت عذاب می ‌کند» [190]

مصادیق
گره گشایی

روایات
مربوط به مصادیق گره گشایی از مشکلات دیگران به چند گروه قابل دسته ‌بندی
می ‌باشد:

گروه اول
آن دسته از روایاتی است که به گره ‌گشایی از مشکلات مربوط به
نیازهای اولیه محرومان و نیازمندان از جمله خوراک، پوشاک، مسکن و ازدواج تأکید می ‌نماید.

از
پیامبر اکرم (صلی
الله علیه و آله و سلم)  روایت شده است:

«بهترین
اعمال در پیشگاه خدا، خنک نمودن جگرهاى تشنه آتشین و داغ و سیر کردن شکم هاى گرسنه
است. به خدایى که جان محمّد در دست قدرت اوست ایمان نیاورده است به من بنده اى که
سیر بخوابد و برادر مؤمن یا همسایه اش گرسنه باشد» [191]
همچنین
حضرت فرمودند:

« من احب
الاعمال الی الله عزوجل ادخال السرور علی المؤمن؛ اشباع جوعته او تنفیس کربته؛ او
قضاء دینه » [192] ؛
«از با ارزش ‌ترین کارها نزد خداوند متعال، شاد کردن مؤمنین
است؛ مثل سیر نمودن آن ‌ها، یا نجات دادن آنان از سختی ‌ها
و گرفتاری ‌ها، یا پرداخت بدهی آنها»

در خصوص
گره ‌گشایی از مشکل پوشاک نیز پیشوای ششم، امام جعفر صادق (علیه
السلام)  فرمود:

«هر کس
به مؤمن برهنه ‌ای لباس بپوشاند، خداوند از پیراهن ابریشم
بافت بهشت (استبرق) بر او بپوشاند و آن کس که مؤمن غیر نیازمندی را لباس بپوشاند،
پیوسته در حفاظت الهی است تا زمانی که نخی از آن لباس باقی باشد» ‌‌‌‌[193]

برآوردن
نیاز مسکن دیگران نیز یکی از موارد مهم گره گشایی شمرده می ‌شود
و این عمل، در دین مقدس اسلام، جایگاه ممتازی دارد.

امام
صادق (علیه السلام)  فرمود:

«اگر کسی
خانه ‌ای دارد [که به آن نیاز ندارد] و مؤمن دیگری را که
خانه ‌ای ندارد، از سکونت در آن باز دارد، خداوند عزوجل می ‌فرماید:
ای فرشتگان من! آیا بنده من نسبت به سکونت بنده ‌ام در خانه
دنیایی ‌اش بخل ورزید.
به عزت و جلالم که هرگز در بهشت ‌هایم سکونت نخواهد گزید» [194]

در امر
ازدواج نیز خداوند در قرآن کریم به مؤمنان سفارش می ‌کند که
برای افراد بی ‌همسر، همسر انتخاب کنند و اگر تهی دست باشند،
خداوند از فضل خود آنها را بی ‌نیاز می ‌کند. [195]

فراهم
کردن اسباب ازدواج به دو صورت ممکن است: یکی این ‌که انسان
برای به هم رسیدن دختران و پسران میانجی گری کند و در خواستگاری و معرفی آنها نقشی
فعال داشته باشد. در روایت های نورانی اهل ‌بیت (علیهم
السلام)  آمده:

«برترین
شفاعت یا میانجی گری»، میانجی گری برای ازدواج دانسته شده است. [196]

امام زین
العابدین (علیه
السلام)  فرمود:

«هر کس
نیازی از نیازهای برادر مؤمنش را برآورد…، خداوند [رسیدن به] صد حاجت او را مقدر می ‌کند
که یکی از آنها بهشت است. کسی که مؤمنی را به همسری درآورد تا همدم او و مایه
آرامشش باشد، خداوند در قبرش کسی را که از همه اهلش نزد او محبوب ‌تر
باشد، همدم او می گرداند» [197]
گروه دوم
از روایات به گره گشایی با ارائه خدمات عمومی تأکید می ‌نماید:

از مصداق
های گره گشایی، انجام خدمات عمومی مانند آتش نشانی، پاکیزگی شهرها، ساخت سد، پل،
بیمارستان، ساخت زائرسراها و حفر قنات های آب است.

امام
سجاد (علیه السلام)  از
پدر بزرگوارش از رسول خدا (صلی
الله علیه و آله و سلم)  چنین نقل می ‌کند:

«هر کس
طغیان آب یا آتشی را از گروهی از مسلمانان باز دارد، بهشت بر او واجب می ‌شود» [198]

در روایت
دیگری از پیامبر اکرم (صلی
الله علیه و آله و سلم)  چنین نقل شده است:

«بنده ‌ای
وارد بهشت شد، به سبب این ‌که خاری از سر راه مسلمانان
برداشت» [199]
«هر کس
بر سر جاده ‌ای، ساختمانی بسازد که رهگذران به آن پناه برند،
خداوند در روز قیامت، او را در حالی که بر دُرّ ناب ایستاده و رویش برای اهل بهشت
می ‌درخشد، برانگیزاند» [200]

با این
دید، کارمندان مراکزی مثل شهرداری، آتش نشانی، سازمان آب و اداره برق که به مردم
خدمات عمومی می ‌رسانند و گره از کار مردم می ‌گشایند،
اگر به انگیزه خدایی و خدمت به مردم کار کنند، نهادهایی مقدس شمرده می ‌شوند.
همچنین افراد نیکوکاری که مسجدهای بین راهی و زائرسراها را می ‌سازند،
از دیدگاه اسلام، جایگاه شایسته ‌ای نزد خداوند بزرگ دارند.

گروه سوم
از روایات مربوط به گره گشایی از مشکلات اقتصادی دیگران می ‌شود
به عنوان نمونه یکی از سنّت ‌های نیکوی اسلامی، سنّت قرض
دادن به یکدیگر است. در برخی روایت های اسلامی، قرض برتر از صدقه معرفی شده؛ یعنی
ثواب صدقه، ده برابر و ثواب قرض، هجده برابر است. [201]
پیامبر
اکرم (صلی الله
علیه و آله و سلم)  درباره کسانی که از قرض دادن وسایل زندگی
خودداری می کنند، می فرماید:

«هر کس
برادر مسلمانش به او نیاز داشته باشد و او با وجود توانایی، آن را انجام ندهد،
خداوند بوی بهشت را بر او حرام می ‌گرداند». [202]
یکی دیگر
از مصداق های مهم گره ‌گشایی، در امور اقتصادی پرداخت بدهی
دیگران است.

امام
جعفر صادق (علیه
السلام)  فرمود:

«محبوب ‌ترین
کارها نزد خداوند، شادمان کردن مؤمن با سیر کردن یا رفع گرفتاری یا پرداخت بدهی او
است». [203]
از موارد
دیگری که ائمه (علیهم
السلام)  به آن سفارش کرده اند، «آسان ‌گیری
بر بدهکار» است.

پیامبر
اکرم (صلی الله
علیه و آله و سلم)  فرمود:

«ای
مردم! [این مطلب مهم را] حاضران به غایبان اطلاع دهند. آگاه باشید که هرکس به شخص
نداری مهلت دهد، بر خداوند است که تا زمانی که طلبش را بگیرد، برای هر روز مهلت
دادن، ثواب صدقه به قدر مالش [که در دست بدهکار مانده است]، عطا کند». [204]
گروه
چهارم از روایات مربوط به گره گشایی ‌هایی است که از طریق
خرج کردن آبرو و استفاده صحیح از مقام و موقعیت اجتماعی حاصل می ‌شود.

«بذل
جاه»، عنوانی فراگیر است که در روایت ها و کتاب های اخلاق به چشم می ‌خورد.
اگر کسی که موقعیتی اجتماعی، مقام و منصب، آبرو و مقبولیت ویژه ‌ای
داشته باشد و از این آبرو و موقعیت خود برای گره ‌گشایی و
کمک به دیگران و میانجی ‌گری در بن بست ‌ها
مایه بگذارد، به این کارش بذل جاه می ‌گویند.

از امام
جعفر صادق (علیه
السلام)  نقل شده است:

«هیچ
مؤمنی نیست که برای برادر مؤمنش بذل جاه کند، مگر این ‌که
خداوند، روی او را بر آتش حرام گرداند و در روز قیامت، غبار و ذلت، چهره ‌اش
را نپوشاند و هر مؤمنی که از بذل جاه برای برادرش بخل ورزد – در حالی که آبرومندتر
از اوست – در دنیا و آخرت خواری و ذلت به او می ‌رسد و در
روز قیامت، شعله ‌های آتش چهره ‌اش را
می ‌سوزاند، چه [در نهایت] از آمرزیده شدگان باشد و چه از
عذاب شوندگان». [205]

پس حتی
اگر آن شخص، با ایمان و اهل نجات باشد، باز باید عذاب این گناه خود؛ یعنی کوتاهی در
حق مؤمن را بچشد و آن گاه روانه بهشت شود.

روزی
رسول خدا (صلی الله
علیه و آله و سلم)  فرمود: «برترین صدقه، صدقه زبان است».
پرسیدند: ای رسول خدا! صدقه زبان چیست؟ فرمود: «میانجی ‌گری
است که به سبب آن اسیری را آزاد کنی و از ریخته شدن خونی جلوگیری کنی و امر پسندیده ‌ای
را به ‌سوی برادرت بکشانی و امر ناخوشایند را از او دور
کنی». [206]

بنابراین، کسانی که مناصب اجتماعی دارند و آنها که از موقعیت و آبروی اجتماعی ویژه ‌ای
برخوردارند، موظفند از این موقعیت خود برای دست گیری از نیازمندان و دفاع از ستم
دیدگان استفاده کنند.

گروه
پنجم از روایات، به امور خانوادگی و اجتماعی مربوط می ‌شود
مانند میانجی ‌گری و آشتی دادن میان دیگران و اعضای فامیل و
خانواده.

امام
صادق (علیه السلام)  در
این باره فرموده ‌اند:

«میانجی ‌گری،
زکات جاه و مقام است». [207]

باز در
جای دیگر فرمود:

«کسی که
برای رسیدن سود به کسی یا دفع زیان از او میانجی ‌گری کند،
در روز قیامت، ثابت قدم خواهد ماند» [208]
گروه ششم
از روایات به گره ‌گشایی ‌های معنوی
مربوط می ‌شود؛ مانند گره ‌گشایی ‌هایی
که از طریق ارشاد گمراهان حاصل می ‌شود.

خداوند
در قرآن کریم می ‌فرماید:

«هر کس،
شخصی را زنده کند، گویا همه مردم را زنده گردانده و هر کس شخصی را بکشد، گویا همه
مردم را کشته است» [209]
حضرت
امام صادق (علیه
السلام)  در تفسیر این آیه می ‌فرماید:

«تأویل
بزرگ تر آیه این است که اگر کسی شخصی را از گمراهی به سوی هدایت برد، گویا او [بلکه
گویا همه مردم] را زنده کرده است و هر کسی شخصی را از هدایت به سوی گمراهی برد، به
درستی که او را، [بلکه همه مردم] را کشته است» [210]
اما نکته ‌ای
که لازم است در پایان یادآوری نمود آن است برای گره گشایی از مشکلات دیگران علاوه
بر فعالیت ‌های انفرادی با تشکیل گروه ‌های
مردمی و داوطلب به این وظیفه مهم جامه عمل پوشاند و یا به مجموعه ‌های
معتبر که در این زمینه فعالیت می ‌نمایند ملحق شد مانند
کمیته امداد امام خمینی (رحمت
الله علیه)  که با طرح ‌های مختلف
مربوط به نیازمندان، یتیمان و بیماران صعب العلاج در این زمینه فعالیت می ‌نماید. [211]
 

 

عفو و بخشش

آیا گذشت
کردن در همه جا لازم است؟ آیا من حق دارم کسى را نبخشم؟ باید در مواقعی که از کسی
عصبانی می ‌شوم به دنبال راه تلافی باشم یا خودخوری کنم و با
کنترل عصبانیت و بخشیدن دیگران از حق خودم بگذرم؟ آیا این گذشت باعث پررو شدن طرف
مقابلم نمی ‌شود؟

عفو و
گذشت از نظر عقل و آموزه ‌های وحیانی، رفتاری ارزشی و هنجار
پسندیده و نیکو است. خداوند در آیات بسیاری بر ارزشمندی عفو و گذشت، تأکید کرده است
و حتی از صاحبان حق خواسته است که از حق خویش درگذرند و خطا و اشتباه دیگران را
نادیده بگیرند.

خداوند
در قرآن کریم می ‌فرماید:

« وَلَا
تَسْتَوِی الْحَسَنَةُ وَلَا السَّیِّئَةُ ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ » [212] ؛ «هرگز
نیکی و بدی در جهان، یکسان نیست؛ بدی را به بهترین روش نیک دور گردان»

امام
خمینی (رحمت الله
علیه)  می ‌فرمایند: «از بزرگ ‌ترین
کمالات انسانی، تجاوز (گذشت) اشخاصی است که به او بدی کردند و صفت عفو و تجاوز، از
صفات جمالیه حق تعالی است که اتصاف به آن، تشبه به مبادی عالیه است و هر کس که در
تحت تربیت رب العالمین واقع شد و مربوب ذات مقدس حق تعالی شد، باید در او از صفات
جمال حق – جل و علا – جلوه [ای] حاصل شود، و مرآت جمال جمیل الهی گردد و از بزرگ ‌ترین
اوصاف حق، رحمت بر عباد و تجاوز از سیئات و عفو از خطیئات است و اگر در انسان حظی
از این اوصاف نباشد، در جواب سؤال قبر – که وقت بروز سرایر است – نتواند گفت: «ربی
الله» آنگاه که سؤال شود:

«مَن رَبُّکَ»؛ زیرا که انتخاب این اسم در بین اسماء، اشارت به آن شاید باشد که در
تحت تربیت کی بودی، و دست قدرت کی در تو متصرف بود در حیات دنیوی؟ پس اگر انسان در
تحت ربوبیت ذات مقدس حق، تربیت شده باشد و ظاهر و باطنش مربی به آن تربیت باشد جواب
می ‌تواند دهد؛ و گر نه، یا جواب ندهد و یا ربی الشیطان و یا
ربی النفس الاماره شاید بگوید». [213]
با
بیانات گهربار امام فرزانه، روشن شد؛ در حقیقت کسی که عفو می ‌کند
ابتدا در حق خویش لطف کرده و آراسته به صفتی از صفات پروردگار شده و به اسمی از
اسماء الهی چنگ زده است.

انسان در
اثر عفو و گذشت به آرامش خاصی دست می ‌یابد که نمی ‌توان
آن را از راهی دیگر کسب کرد؛ ازاین ‌رو بزرگان دین گفته ‌اند
که در عفو و گذشت لذتی است که در انتقام نیست.

کسی که
از خطای دیگری می ‌گذرد، رحمت و مهر الهی را به سوی خویش جلب
می ‌کند.

« وَلْیَعْفُوا وَلْیَصْفَحُوا أَلَا تُحِبُّونَ أَن یَغْفِرَ اللَّهُ لَکُمْ » [214]
؛ «با
مردم، عفو و گذشت را پیشه کنند و از بدی ‌ها در گذرند آیا
دوست نمی ‌دارید که خدا هم در حق شما آمرزش و احسان نماید؟»

موضوع
عفو و گذشت زمانی مطرح می ‌شود که انسان با وجود صاحب حق
بودن از حق خود چشم ‌پوشی نماید و در اسلام به برخی از موارد
جواز عفو و گذشت تصریح شده است که در اینجا به آنها می ‌پردازیم:

– گذشت
در هنگام قدرت

امیر
المؤمنین (علیه
السلام)  می ‌فرمایند:

« اَوْلَی
النَّاسِ بِالْعَفْوِ اَقْدَرُهُمْ عَلَی الْعُقُوبَةِ » [215] ؛
«سزاوارترین مردم به عفو کردن، تواناترین آنها به هنگام کیفر دادن است»

هنر این
است که انسان در هنگام قدرت و توانایی غلبه بر خصم، عفو کند و اما کسی که ناتوان
است و قدرتی ندارد اگر از روی ترس و عجز انتقام نگیرد، هنر نکرده است.

عربی
بادیه نشین به رسول خدا (صلی
الله علیه و آله و سلم)  عرض کرد: ای رسول خدا! روز قیامت چه
کسی به حساب خلایق می ‌رسد؟ فرمود: «خدای عز و جل». بادیه ‌نشین
گفت: به خداوندگار کعبه سوگند که نجات یافته ‌ایم! حضرت
فرمود: «چگونه ‌ای بادیه ‌نشین؟» عرض
کرد: زیرا کریم، هر گاه قدرت یابد ببخشاید.

– در
گذشتن از خطاهای همسر و فرزندان

خداوند
در قرآن کریم می ‌فرماید:

« یَا
أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّ مِنْ أَزْوَاجِکُمْ وَأَوْلَادِکُمْ عَدُوًّا
لَّکُمْ فَاحْذَرُوهُمْ وَإِن تَعْفُوا وَتَصْفَحُوا وَتَغْفِرُوا فَإِنَّ اللَّهَ
غَفُورٌ رَّحِیمٌ » [216] ؛ «ای
کسانی که ایمان آورده ‌اید! بعضی از همسران و فرزندانتان
دشمنان شما هستند، از آنها بر حذر باشد؛ و اگر عفو کنید و چشم بپوشید و ببخشید (خدا
شما را می ‌بخشد)؛ چرا که خداوند بخشنده و مهربان است».

– گذشت
از وامداران تنگدست

کسی که
بدهکار است و توانایی پرداخت قرض خویش را ندارد باید به او مهلت پرداخت داد و اگر
طلبکار، قرض او را ببخشد بهتر است. خداوند تعالی می ‌فرمایند:

« وَ إِن
کَانَ ذُو عُسْرَةٍ فَنَظِرَةٌ إِلَى مَیْسَرَةٍ وَأَن تَصَدَّقُواْ خَیْرٌ
لَّکُمْ » [217] ؛ «و اگر
(بدهکار) قدرت پرداخت نداشته باشد، او را تا هنگام توانایی، مهلت دهید! (و در صورتی
که به راستی قدرت پرداخت را ندارد) برای خدا به او ببخشید بهتر است، اگر (منافع این
کار را) بدانید».

– عفو از
قصاص

دین
اسلام دین عفو و بخشش و رحمت است؛ لذا حتی در جایی که کسی مرتکب قتل شده نیز سفارش
به عفو و گذشت می ‌کند:

« فَمَنْ
عُفِیَ لَهُ مِنْ أَخِیهِ شَیْءٌ فَاتِّبَاعٌ بِالْمَعْرُوفِ وَأَدَاء إِلَیْهِ
بِإِحْسَانٍ ذَلِکَ تَخْفِیفٌ مِّن رَّبِّکُمْ وَرَحْمَةٌ » [218] ؛ «پس اگر
کسی از سوی برادر (دینی) خود، چیزی به او بخشیده شود، (و حکم قصاص او، تبدیل به خون ‌بها
گردد،) باید از راه پسندیده پیروی کند. (و صاحب خون، حال پرداخت کننده دیه را در
نظر بگیرد.) و او [قاتل] نیز، به نیکی دیه را (به ولی مقتول) بپردازد؛ (و در آن،
مسامحه نکند.) این تخفیف و رحمتی است از ناحیه پروردگار شما»

به طور
حتم و مسلم این دستور به گذشت، مربوط به کسانی است که قتل و خونریزی عادت آنها
نگشته بلکه از روی جهل و تغافل و عدم کنترل خشم خود، مرتکب قتل شده و پشیمانند.

– بازگشت
دادن شخص به جبران خطا

گاه عده ‌ای
از روی نادانی از در دشمنی با انسان وارد می ‌شوند و تنها
کافی است مدتی با حسن رفتار با آنان برخورد شود، چه بسا دشمنی آنها تبدیل به دوستی
صمیمانه گردد.

« ادْفَعْ
بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذِی بَیْنَکَ وَبَیْنَهُ عَدَاوَةٌ کَأَنَّهُ
وَلِیٌّ حَمِیمٌ » [219] ؛ «بدی را
با نیکی دفع کن، ناگاه (خواهی دید) همان کس که میان تو و او دشمنی است، گویی دوستی
گرم و صمیمی است!»

 

موارد
عدم جواز گذشت:

صحنه جنگ

جبهه جنگ
و مبارزه با دشمن، جایی برای عفو و دلسوزی نیست بلکه صحنه، صحنه ‌
مبارزه و دفاع از اسلام و حقوق ملت و حفظ اراضی مسلمین است و بخشش در چنین جایی جز
جهل و خودکشی نیست!

ظلم
کنندگان به حقوق ملت ها

سردمداران کفر و استکبار و کسانی که خون ملت ‌ها را به ناحق
می ‌ریزند و حقوق حقه آنها را ضایع می ‌کنند،
هیچ جای گذشتی در حق آنها وجود ندارد بلکه باید با همه توان به مبارزه بر علیه آنها
برخاست و ظلمشان را برچید.

حق الناس
و حقوق اجتماعی

در جایی
که حقوق مردم پایمال می ‌شود و حقی از جامعه ضایع می ‌گردد،
عفو و گذشت معنا ندارد؛ تا جایی که حتی از کوچک ‌ترین خلاف
هم نباید گذشت. مزاحمت ‌های خیابانی، احتکار مواد مورد نیاز
مردم، فساد اداری، نمونه ‌های حقوق اجتماعی می ‌باشد.

تبهکار
سابقه ‌دار

گاه بخشش
مکرر کسی که در حق مردم ظلم کرده، موجب جسارت و بی ‌باکی او
می ‌شود. در این صورت نه تنها عفو و بخشش، مؤثر نیست بلکه
آثار سوء بیشتری دارد، بنابراین نباید او را بخشید و باید او را به طریقی مناسب
تنبیه کرد.

به طور
کلی یکی از مهمترین دلایل عفو، بازسازی رفتاری و نوعی بازگشت دادن و بازپروری شخص
خطاکار است، اما هرگاه در اثر عفو و بخشش، در حقوق افراد جامعه، خلل و تزلزلی پیش
آید دیگر جایی برای گذشت نیست.

 

 

کنترل زبان

من به
دلیل مشکلات زندگی نمی ‌توانم زبانم را کنترل کنم علاوه بر
این ‌که خیلی حرف می ‌زنم، گرفتار
بسیاری از آفات زبانی هستم خواهش می ‌کنم به من بگویید چگونه
می ‌توانم از آفات زبانی همچون تهمت، غیبت و سخن ‌چینی
که گرفتار آنها هستم در امان باشم؟

زبان
ترجمان دل و کلید شخصیت انسان است. آن چه بر صفحه روح انسان نقش می ‌بندد.
قبل از هر چیز بر صفحه زبان و در لابه ‌لای گفته ‌های
او ظاهر می ‌شود. زبان در عین این ‌که
یکی از شگفت انگیزترین آفریدهای پروردگار و از بزرگ ‌ترین
نعمت ‌های او است، می ‌تواند بسیار
خطرناک و سرچشمه گناهان بیشماری باشد و خرمن سعادت انسان را به آتش بکشد.

پیامبر
اسلام (صلی الله
علیه و آله و سلم)  زیبایی انسان را در زبان او می ‌داند:
« اَلْجَمَالُ فِی الْلِّسَانِ » [220]
سخن گفتن
نعمت بسیار بزرگی است که عامل تفهیم در زندگی اجتماعی آدمی است، هر چه اجتماع بزرگ ‌تر
و روابط گسترده ‌تر شود نیاز به خوب صبحت کردن و رعایت آداب
گفت ‌وگو بیشتر احساس می ‌شود. در
جامعه کسانی موفق ‌ترند که بهتر می ‌توانند
خواسته ‌ها و نظریات خود را بیان کنند و یا رسا و زیبا سخن
گویند، و از آنجا که زبان مهم ترین وسیله ارتباط انسان ها با یکدیگر و اطلاع رسانی
و مبادله افکار و اندیشه ها است، می توان آن را از فعال ترین عضو بدن یاد کرد، زبان
از یک ‌سو اختیار انسان است و از سوی دیگر حاکم بر انسان
است.

ازاین ‌رو اگر افسار گسیخته باشد، خطرات آن با خطرات هیچ یک
از اعضاء دیگر قابل قیاس نیست، آفات و گناهان کبیره ای که از زبان برمی خیزد، بسیار
است. مانند: تهمت، دروغ، غیبت، سخن چینی، گواهی به باطل، خودستایی،اشاعه فحشاء و
نشر اکاذیب، بیهوده گفتن، ناسزا گویی، خشونت با زبان، اصرار بی جا، چاپلوسی، مسخره
کردن، و آزار رسانی، نکوهش دیگران، کفران نعمت.

بر همین
اساس از رسول خدا (صلی
الله علیه و آله و سلم)  روایت شده فرمود:

« اِنَّ
اَکْثَرَ خَطَایَا اِبْنِ آدَمَ فِی لِسَانِه » [221] ؛
«قطعاً بسیاری از گناهان انسان از ناحیه زبان او است»

و در
بیان دیگری حضرت علی (علیه
السلام)  فرمود:

« صَلاَحُ
الاِنْسَانِ فِی حِفْظِ الْلِّسَان » [222] ؛
«صلاح انسان در کنترل زبان است»

ازاین ‌رو
لازم است هر فردی برای کنترل و استفاده صحیح از زبان برنامه ‌ای
داشته باشد.

مهمترین
اموری که می ‌تواند ما را در کنترل زبان و پرگویی یاری کند
عبارتند از:

1. توجه
جدی به خطرات زبان

برای
پرهیز آسیب ‌های زبان قبل از هر چیز توجه کامل به خطرات آن
لازم است. هر روز صبح که انسان از خواب بیدار می ‌شود باید
به خود توصیه کند که باید مراقب خطرات زبانش باشد. زیرا این عضو می ‌تواند
انسان را به اوج سعادت یا خاک ذلت و شقاوت بکشاند. در حدیثی از پیامبر اسلام (صلی
الله علیه و آله و سلم)  چنین آمده است:

«هنگامی
که فرزندان آدم صبح می ‌کنند تمام اعضای بدن به زبان هشدار
می ‌دهند و می ‌گویند تقوای الهی را
در مورد ما رعایت کن، چرا که اگر تو به راه راست بروی، ما نیز به راه راست می ‌رویم
و اگر تو به راه کج بروی ما نیز به راه کج می ‌رویم» [223]
امیر
مؤمنان (علیه
السلام)  می ‌فرماید:

«کسی که
سخن بسیار بگوید خطا و لغزش او فراوان می ‌شود و کسی که خطا
و لغزشش فراوان گردد حیاء او کم می ‌شود و کسی که حیائش کم
شود، پرهیزگاری ‌اش کم می ‌شود و کسی
که پرهیزگاریش کم شود، قلبش می ‌میرد و کسی که قلبش بمیرد،
داخل آتش دوزخ می ‌شود» [224]

« اَلْکَلاَمُ کَالدَّوَاءِ قَلِیلُهُ یَنْفَعْ وَ کَثِیرُهُ قَاتِل » [225] ؛
«سخن مانند داروست، اندکش مفید و زیادش کشنده است»

2.تمرین
سکوت

توجه به
اهمیت و آثار سکوت فرد را از پرگویی دور نگه می ‌دارد. هر
قدر انسان کمتر سخن بگوید، لغزش ‌های او کمتر است و هر قدر
بیشتر سکوت کند، سلامت او بیشتر است. علاوه بر این تمرین و تجربه سکوت سبب می ‌شود
که انسان زبانش را در اختیار خود بگیرد و از طغیان و سرکشی آن بکاهد. باید توجه
داشت که مراد سکوت مطلق نیست چون بسیاری از مسائل مهم زندگی اعم از معنویات و
مادیات و عبادات و فرا گرفتن علوم و فضایل و اصلاح در میان مردم، از طریق سخن گفتن
است، بلکه منظور کم سخن گفتن، یا به تعبیر دیگر خاموشی در برابر سخنان فساد انگیز
یا مشکوک و بی ‌محتوا و مانند آن است.

روایاتی
که ارزش و آثار سکوت را بیان می ‌کند: [226]
1. سکوت
طولانی را رعایت کن چون شیطان را از تو می ‌راند و در امر
دین یاور و مددکار توست.

2. سکوت
دری از درهای حکمت است؛ سکوت محبت می ‌آورد و راهنما به هر
کار خیر است.

3. انسان
ساکت هیبتش زیاد است.

4. اگر
سخن گفتن نشانه سخنوری است در سکوت سلامت و ایمنی از لغزش است.

5. هیچ
نگهبانی چون سکوت نیست.

در حدیثی
جامع و جالب از امیرمؤمنان (علیه
السلام)  می ‌خوانیم: اگر دوست داری
از سلامت نفس برخوردار شوی و عیب ‌ها و کاستی ‌هایت
پوشیده بماند، کمتر سخن بگوی و بیشتر خاموش باش تا فکرت قوی و قلبت نورانی گردد. [227]
البته سکوت همواره امر مطلوبى نیست؛ چنانچه سخن گفتن نیز این ‌طور
است. پس بایستى سخنان را طبقه بندى کرد و در موارد لزوم سخن گفت.

در موارد
غیرضرورى نیز از سخن باز ایستاد؛ مثلاً اگر سخن گفتن براى هدایت کسى یا براى ابراز
محبت به همسر و فرزند و یا برای احوال پرسى از دیگران باشد، بسیار نیکو است؛ ولى
اگر سخن لغو و بیهوده و یا مشتمل بر گناه باشد، در این صورت بایستى از آن پرهیز
کرد.

سعدی نیز
در این باره سروده است:

اگر چه
پیش خردمند خامشی ادب است

به وقت
مصلحت آن به که در سخن کوشی

دو
چـیــز طیره عقل است: دم فــرو بستن

به وقــت
گفتـــن و گفتن به وقـت خاموشــی

و نیز
گفته است:

سخن گرچه
دلبند و شیرین بود          سزاوار تصدیق و تحسین بود

چــو
یکبــار گفتــی، مگــو باز پـس           که حلوا چو یکبار خوردند، بس

3.
مراقبه

داشتن
حالت مراقبه نسبت به همه اعمال به ویژه گفتار و فعالیت ‌هایی
که توسط زبان انجام می ‌گیرد و محاسبه و حسابرسی در هنگام
خواب و در پایان فعالیت ‌های روزانه عاملی مهم در کنترل زبان
و بازداشتن آن از پرگویی است و موجب می ‌گردد که به تدریج
گفتار انسان تحت کنترل درآید و پرگویی انسان مهار گردد.

باید
توجه داشت که دوری از پرگویی کاری تدریجی و طولانی است. انسانی که سال ‌ها
به پرگویی عادت داشته است، نمی ‌تواند یک روزه بر خلاف آن
عمل کند، بلکه باید قرار بر این بگذارد که هر روز مقداری از پرگویی ‌اش
را کم کند تا به تدریج با تسلط بر زبان و سخنانش بتواند به مقدار لازم و ضروری از
زبانش استفاده کند و سخن بگوید.

علاوه بر
راهکارهای پیش ‌گفته، توصیه می ‌شود:

دوستان
متین و کم حرف را به عنوان رفقاى صمیمى خود انتخاب کرده و با آنها بیشتر رفت و آمد
کنید.

با
اساتید، بزرگان بیشتر رفت و آمد کنید و از آنها الگو بگیرید.

درباره
ارزش و اهمیت سکوت کتاب ‌های علمى، اخلاقى و روایات ائمه
معصومین (علیهم
السلام)  مطالعه کنید و درباره آنها بیاندیشید.

رفتارهای
را که مغایر با زیاد سخن گفتن است، تقویت کنید. مثل گوش کردن فعال، توجه نمودن به
گفته ‌های دیگران و تفکر و تأمل کردن نسبت صحبت ‌های
که صورت گرفته.

خود را
با موقعیت ‌های که کمتر در آنها صحبت می ‌کنید
آشنا نمایید مثلاً مطالعه کتاب مورد علاقه، مجلات و روزنامه.

 

 

عیب ‌ جویی
یا عیب ‌ پوشی

اسلام در
جایى عیب جویی از دیگران را
به شدت نفی می ‌کند و در جایى دیگر می ‌گوید
اگر زشتى از کسی دیدی نهى از منکر کنید! برای من توضیح دهید که آیا این نشانه تعارض
در دستورات دین نیست؟

بدیهی
است؛ ‌عیب ‌جویی یکی از رذایل اخلاقی
است که قرآن کریم از آن نهی کرده و عیب ‌جو را مورد نکوهش
قرار داده و فرموده است:

« وَیْلٌ
لِکُلِّ هُمَزَةٍ لُمَزَةٍ * الَّذی جَمَعَ مالاً وَعَدَدَّه » [228] ؛ «وای بر
هر عیب جوی مسخره کننده ‌ای. همان کسی که مال فراوانی جمع ‌آوری
و شماره کرده (آن ‌که مشروع و نامشروع را حساب کند)»

بر اساس
آموزه ‌های روایی اسلام نیز یکی از زشت ‌ترین
و ناپسندترین رفتارها، جستجو و پیگیری عیوب دیگران است.

حضرت
امیرالمؤمنین (علیه
السلام)  می ‌فرماید:

«به
دنبال عیب دیگران بودن یکی از زشت ‌ترین عیوب و بدترین
گناهان است». [229]
در روایت
دیگری امام صادق (علیه
السلام)  فرموده ‌اند:

« قَالَ
أَبْعَدُ مَا یَکُونُ الْعَبْدُ مِنَ اللَّهِ أَنْ یَکُونَ الرَّجُلُ یُوَاخِیَ
الرَّجُلَ وَ هُوَ یَحْفَظُ عَلَیْهِ زَلَّاتِهِ لِیُعَیِّرَهُ بِهَا یَوْماً مَا » [230] ؛
«چیزی که انسان را از خدا دورتر می ‌کند این است که وی با
کسی رفیق شود تا عیب ‌های او را پیدا کند و روزی علیه او
استفاده کند»

این
رذیله اخلاقی مایه ریخته شدن آبروی دیگران، ‌باعث برآشفتگی
کینه ‌ها و دشمنی ‌ها و از بین رفتن
محبت ‌ها و از دست دادن دوستان و موجب از هم گسیختگی نظام و
شیرازه اجتماع می ‌گردد [231] و
از همین رو از سوی خداوند متعال مجازات سنگینی برای آن در نظر گرفته شده است.

امام
صادق (علیه السلام)  از
پیامبر اکرم (صلی
الله علیه و آله و سلم)  نقل می ‌فرماید:

«لغزش ‌های
مؤمنین را جستجو نکنید زیرا هر که لغزش ‌های برادرش را جستجو
کند، خداوند لغزش ‌هایش را دنبال نماید و هر که خدا لغزش ‌هایش
را دنبال کند، رسوایش سازد گرچه در درون خانه ‌اش باشد» [232]
باید
دانست؛ ریشه عیب ‌جویی از دیدگاه علم اخلاق می ‌تواند
موارد زیر باشد:

1. عیب ‌جویی
نتیجه عداوت و حسد است به این معنا که اگر کسی کینه و دشمنی دیگری را در دل داشته
باشد به دنبال عیوب او می ‌افتد تا او را رسوا سازد.

2. گاهی
شخص بدون این ‌که کینه و حسد نسبت به دیگران داشته باشد
دنبال لغزش ‌ها و عیوب آنها می ‌افتد. [233]
به جهت نوعی پستی و زبونی که از آشکار شدن زشتی ‌ها و عیوب
دیگران، شاد می ‌شود!! [234]
3.
بدگمانی، عامل دیگری بر عیب جویی و بدگویی است. [235]
ناگفته
نماند، عیب ‌جویی، همیشه نکوهیده نیست بلکه در برخی موارد
پسندیده می ‌باشد از جمله:

1. عیب ‌جویی
از خود در جهت خودشناسی و خودسازی.

2. در
عیوبی که فراگیر هستند، بازگو نمودن آن جهت اخطار و هشدار به دیگران لازم است.

3. ذکر
عیوب دیگران در قالب نقدهایی مشفقانه.

امام
صادق (علیه السلام)  فرموده ‌اند:

« أَحَبُّ
إِخْوَانِی إِلَیَّ مَنْ أَهْدَى عُیُوبِی إِلَی » [236] ؛
«محبوب ‌ترین برادرانم نزد من کسانى هستند که عیب ‌هایم
را به من هدیه نمایند»

البته
تفاوت ‌های فراوانی میان فریضه امر به معروف و نهی از منکر
با صفت ناپسند عیب ‌جویی وجود دارد که نشان می ‌دهد
این دو تفاوت دارند. برخی از این تفاوت ‌ها از قرار ذیل می ‌باشد:

ناهى از
منکر، مصلح است و در راستاى اصلاح فرد و جامعه به مبارزه با منکر برمى خیزد ولى عیب ‌جو
با نیت تخریب، به سرزنش مى پردازد.

ناهى از
منکر خیر خواه و دلسوز فرد خاطى است، در حالى که سرزنش کننده، از روى حقد و
کینه چنین مى کند.

ناهى از
منکر با موعظه حسنه و زبان خوش، تلاش مى کند افراد را به خوبى ها دعوت کند، ولى عیب ‌جو
با لحن گزنده، نه تنها افراد را به سوى خوبى نمى کشاند بلکه به کینه ‌توزی
و لجبازى نیز وادار مى کند.

عیب ‌جویان،
حریم ‌ها را رعایت نمی ‌کنند، در حالى
که ناهیان از منکر اجازه ندارند وارد حریم خصوصی افراد شوند. [237]
بنابراین
امر به معروف و نهی از منکر فریضه ‌ای الهی است که انسان جهت
بازداشتن از منکرات با نیت الهی و بر اساس مراتب و تکالیف شرعی از سوی دین انجام می ‌دهد
و این فریضه با عیب ‌جویی تفاوت ریشه ‌ای
دارد.

 

 

تعاون و همکاری

در محیط
کاری، گاهی برخی از دوستان و اطرافیان انتظار همکاری دارند؛ در حالی که با مقررات
سازگار نیست، وظیفه ما چیست؟ بنا بر آیه قرآن کریم که خداوند متعال می ‌فرماید:
(تَعاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَ التَّقْوى…) «تعاون» شامل چه مسائلی می ‌شود؟

خداوند
متعال در قرآن می ‌فرماید:

« تَعاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَ التَّقْوى  وَ لا تَعاوَنُوا عَلَى الْإِثْمِ
وَ الْعُدْوانِ » [238] ؛«(همواره) در راه نیکى و پرهیزگارى با هم تعاون کنید! و (هرگز) در راه گناه و تعدّى
همکارى ننمایید!»

آنچه در
این آیه نسبت به تعاون آمده یک اصل کلى اسلامى است که سراسر مسائل اجتماعى و حقوقى
و اخلاقى و سیاسى را در بر می ‌گیرد، طبق این اصل مسلمانان
موظفند در کارهاى نیک، همکارى کنند ولى همکارى در اهداف باطل و اعمال نادرست و ظلم
و ستم، مطلقاً ممنوع است، هر چند مرتکب آن دوست نزدیک یا برادر انسان باشد. این
قانون اسلامى درست بر ضد قانونى است که در جاهلیت عرب – و حتى در جاهلیت امروز –
نیز رایج است.

در آن
روز اگر افرادى از قبیله ‌اى به افراد قبیله دیگر حمله می ‌کردند،
بقیه افراد قبیله به حمایت آنها برمی ‌خواستند بدون این ‌که
تحقیق کنند حمله عادلانه بوده است یا ظالمانه، این اصل در مناسبات بین المللى امروز
نیز حکومت می ‌کند و غالباً کشورهاى هم پیمان، و یا آنها که
منافع مشترکى دارند، در مسائل مهم جهانى به حمایت یکدیگر بر می ‌خیزند،
بدون این ‌که اصل عدالت را رعایت کنند و ظالم و مظلوم را از
هم تفکیک نمایند! اسلام خط بطلان بر این قانون جاهلى کشیده است و دستور می ‌دهد
تعاون و همکارى مسلمین با یکدیگر باید تنها در کارهاى نیک و برنامه ‌هاى
مفید و سازنده بوده باشد نه در گناه و ظلم و تعدى. جالب توجه این ‌که
نیکی و تقوا هر دو در آیه فوق با هم ذکر شده ‌اند، که یکى
جنبه اثباتى دارد و اشاره به اعمال مفید است، و دیگرى جنبه نفى دارد و اشاره به
جلوگیرى از اعمال خلاف می ‌باشد.و به این ترتیب تعاون و
همکارى باید هم در دعوت به نیکی ‌ها و هم در مبارزه با بدی ‌ها
انجام گیرد.

پیامبر (صلی
الله علیه و آله و سلم)  فرموده ‌اند:

« لایَزالُ النّاسُ بِخَیرٍ ما أمَرُوا بِالمَعرُوفِ و نَهَوا عَنِ المُنکَرِ و
تَعاوَنُوا عَلَی البِرِّ وَالتَّقوی » [239] ؛«مردم همیشه در خیر خواهند بود تا وقتی که امر به معروف و نهی از منکر می کنند، و
در نیکی و پرهیزکاری یکدیگر را یاری می رسانند»

در فقه
اسلامى از این قانون در مسائل حقوقى استفاده شده و پاره اى از معاملات و قراردادهاى
تجارى که جنبه کمک به گناه دارد، تحریم گردیده، همانند فروختن انگور به کارخانه ‌هاى
شراب ‌سازى و یا فروختن اسلحه به دشمنان حق و عدالت و یا
اجاره دادن محل کسب و کار براى معاملات نامشروع و اعمال خلاف شرع (البته این احکام
شرایطى دارد که در کتب فقهى بیان شده است).

اگر این اصل در اجتماعات اسلامى زنده شود و مردم بدون در نظر گرفتن مناسبات شخصى و
نژادى و خویشاوندى با کسانى که در کارهاى مثبت و سازنده گام بر می ‌دارند
همکارى کنند، و از همکارى کردن با افراد ستمگر و متجاوز در هر گروه و طبقه اى که
باشند، خوددارى نمایند، بسیارى از نابسامانی ‌هاى اجتماعى
سامان می ‌یابد.

همچنین
اگر در مقیاس بین ‌المللى دولت ‌هاى
دنیا، با متجاوز – هر کس و هر دولتى بوده باشد – همکارى نکنند، تعدى و تجاوز و
استعمار و استثمار از جهان برچیده خواهد شد. اما هنگامى ‌که
می ‌بینیم پاره ‌اى از آنها به حمایت
متجاوزان و ستمگران بر می ‌خیزند و با صراحت اعتراف می ‌کنند
که اشتراک منافع آنها را دعوت به این حمایت کرده، نباید انتظار وضعى بهتر از این
داشته باشیم.

در
روایات اسلامى در این باره تأکیدهاى فراوانى وارد شده است:

1. از
پیغمبر اکرم (صلی
الله علیه و آله و سلم)  نقل شده که فرمود:

« اِذَا
کَانَ یَوْمُ الْقِیَامَةِ نَادَى مُنَادٍ اَیْنَ الظَّلَمَةُ! وَ اَعْوَانُ
الظَّلَمَةِ! وَ اَشْبَاهُ الظَّلَمَةِ! حَتَّى مَنْ بَرَءَ لَهُمْ قَلَمَاً وَ
لاَقَ لَهُمْ دَوَاتاً، قَالَ: فَیُجْتَمَعُونَ فِى تَابُوتٍ مِنْ حَدیدٍ ثُمَّ
یُرْمَى بِهِمْ فِى جَهَنَّم » [240] ؛
«هنگامى که روز قیامت بر پا شود منادى ندا در می ‌دهد کجا
هستند ستمکاران و کجا هستند یاوران آنها و کسانى که خود را به شبیه آنها ساخته ‌اند؟
– حتى کسانى که براى آنها قلمى تراشیده ‌اند و یا دواتى را
لیقه کرده ‌اند – همه آنها را در تابوتى از آهن قرار می ‌دهند
سپس در میان جهنم پرتاب می ‌شوند»

2. صفوان
جمال از یاران امام کاظم (علیه
السلام)  می ‌گوید: خدمت امام رسیدم
فرمود: اى صفوان! همه کارهاى تو خوب است جز یک کار! عرض کردم: فدایت شوم، چه ‌کار!
فرمود: این ‌که شتران خود را به این مرد یعنى هارون کرایه می ‌دهى!
گفتم: به خدا سوگند در مسیرهاى عیاشى و هوس بازى و صید حرام به او کرایه نمى ‌دهم،
تنها در این راه، یعنى راه مکه، در اختیار آنها می ‌گذارم،
تازه خودم همراه شتران نمى ‌روم، بعضى از فرزندان و کسانم را
با آنها می ‌فرستم. فرمود: اى صفوان! آیا از آنها کرایه می ‌گیرى ‌؟!
عرض کردم بله، فرمود: آیا دوست دارى که زنده بمانند و بر سر کار باشند تا کرایه تو
را بپردازند گفتم بلى، فرمود: کسى که بقاى آنها را دوست بدارد از آنها است و هر کسى
از آنها باشد در آتش دوزخ خواهد بود، صفوان می ‌گوید من
بلافاصله رفتم و تمام شترانم را فروختم.

این موضوع به گوش هارون رسید به دنبال من فرستاد و گفت: صفوان! شنیده ‌ام
شترانت را فروخته ‌اى! گفتم آرى گفت: چرا! گفتم: پیر شده ‌ام
و فرزندان و کسانم نمى ‌توانند از عهده اداره آنها بر آیند،
گفت: چنین نیست، چنین نیست! من می ‌دانم چه کسى این دستور را
به تو داده است آرى موسى بن جعفر (علیه
السلام)  به تو چنین دستورى داده است گفتم: مرا با موسى بن
جعفر چه ‌کار! هارون گفت، این سخن بگذار! به خدا سوگند اگر
سوابق نیک تو نبود دستور می ‌دادم گردنت را بزنند!» [241]
3.
پیامبر (صلی الله
علیه و آله و سلم)  به على (علیه
السلام)  فرمود:

«ده
طایفه از این امت به خدا کافر شده ‌اند که یکى از آنها کسى
است که اسلحه به دشمنان اسلام که با آنها در حال جنگند بفروشد» [242]
 

 

راحتی خود یا دیگران!

آیا این
انصافه که من هر کار و تفریحی می ‌خواهم انجام بدم می ‌گن
این کار رو نکنید چون این کار مردم آزاری هست و برای همسایه ‌ها
ایجاد مزاحمت می ‌کنه! کجای اسلام گفته برای راحتی دیگران من
باید خودم رو محدود کنم؟

یکی از
مسایل مهم اجتماعی، حفظ حریم افراد جامعه است. بدیهی است، آزاررسانی از رذایل
اخلاقی و عامل مهم برهم زدن حریم افراد جامعه می ‌باشد.

مسئله
خودداری از اذیت و آزار انسان ‌ها بلکه تأمین سلامت و امنیت
افراد جامعه از مهمترین مسائل اخلاقی است که در چارچوب نظام ایده ‌آل
اسلامی به آن توجه شده از همین رو در «آداب معاشرت» به فصلی به نام «مزاحمت» مواجه
می ‌شویم. امام صادق (علیه
السلام)  می ‌فرمایند:

«مسلمان
کامل کسی است که مردم از دست و زبان او در سلامت باشند و مؤمن واقعی کسی است که
مردم او را امین مال و جان خود بدانند و همسایه ‌اش از آسیب
او در امن و امان به سر می ‌برد» [243]

امیرالمؤمنین علی (علیه
السلام)  می ‌فرمود:

«شرورترین و بدترین مردم کسی است که به خیر و فایده او امید نیست و از شر و آزارش
نیز نمی ‌توان در امان بود». [244]
تفاوتی
نمی ‌کند که این «سلب آسایش» و «آزار رسانی» با حرف باشد یا
عمل، مادی باشد یا روحی، برای فرد باشد یا جامعه، از سوی فرد باشد یا جمع، شخصی
باشد یا دولتی، در خانه باشد یا دانشگاه و خوابگاه، یا محیط کار و مطالعه و
استراحت، آگاهانه باشد یا غافلانه، با حسن نیت باشد یا سوء نیت.

نمونه ‌های
فراوانی از مزاحمت وجود دارد که به برخی اشاره می ‌کنیم:

ایجاد سر
و صدا و نشست ‌های دوستانه در خوابگاه که مانع از مطالعه و
استراحت دیگران می ‌شود.

دیر به
خانه رسیدن و بوق زدن.

ریختن
مصالح ساختمانی در مسیر مردم و ایجاد گرد و خاک.

صدای
بلند رادیو و ضبط در خودروها و مراسم شادی.

پارک
ماشین و موتور در جای نامناسب و سد معبر نمودن.

استفاده
از وسایل نقلیه دودزا.

در
خیابان و گذرگاه، بساط فوتبال و والیبال راه انداختن.

مزاحمت ‌های
تلفنی برای افراد و مراکز خدماتی مانند اورژانس، آتش نشانی و پلیس. [245]
اینها،
موارد انگشت شماری از مزاحمت ‌ها می ‌باشد
که از مسلمانی و سبک زندگی اسلامی به دور است، هرچند مراعات حقوق مردم و مواظبت بر
عدم ایجاد مزاحمت دشوار است، لیکن از نشانه ‌های شخصیت این
است که گاهی باید خود را محدود ساخت، تا سلب آزادی از دیگران نشود. اما اگر حریم ‌ها
رعایت شود، اگرچه در ابتدا محدودیت است اما در ادامه به نفع همه است، البته دوری از
مزاحمت دیگران و علاوه بر احترام در دنیا و ثواب در آخرت، باید دانست ایجاد مزاحمت
یک طرفه نیست، بلکه اگر در جامعه رواج پیدا کنند به ‌طور
تصاعدی مزاحمت ‌های اجتماعی زیاد می ‌شود
و دامن ‌گیر همگان می ‌شود.

امیرالمؤمنین (علیه
السلام)  فرموده ‌اند:

«مؤمن
خود را به زحمت می ‌اندازد اما مردم از دست او راحتند» [246]
 

 

هدیه دادن

آیا در
آداب معاشرت اسلامی برای کادو و هدیه توصیه ‌های خاصی شده
است؟

از
دستوراتی که در آموزه ‌های دینی تأکید بر آن شده، هدیه دادن
به دیگران است؛ هدیه در لغت، به معنی تحفه، سوغات و ارمغانی است که به رسم جلب محبت
و بزرگداشت به کسی بدهند، یا برای او بفرستند.

بررسی و
دقّت در روایات امامان معصوم (علیهم
السلام)  نشان می دهد که هدیه در سیره و سنّت، مفهومی ‌
وسیع دارد که هم شامل مادیات و اشیا می شود و هم امور معنوی را دربرمی گیرد. در
آموزه های دینی، بیان عیوب دوستان از روی خیرخواهی و به جهت اصلاح، هدیه ای تلقی
شده است که برادران دینی به یکدیگر اهدا می کنند. امام صادق (علیه
السلام)  می فرماید:

« اَحَبُّ
اِخوانی اِلی مَنْ اَهْدی اِلی عُیوبی » [247] ؛
«محبوب ترین برادران نزد من کسی است که عیب ‌هایم را به من
هدیه دهد (مرا نسبت به آنها آگاه کند)»

در همین
راستا امام علی (علیه
السلام)  «موعظه» را به عنوان بهترین هدیه ذکر می کند و می
فرماید:

« نِعْمَ
الْهَدِیَّةُ الْمَوْعِظَة » [248] ؛
بهترین هدیه، موعظه و پند است»

از
روایات معصومین (علیهم
السلام)  نکات متعددی پیرامون هدیه می ‌توان
آموخت که در اینجا به تعدادی از آنها اشاره می ‌نماییم:

رسول
اکرم (صلی الله
علیه و آله و سلم)  فرموده ‌اند:

«از
شرافت و بزرگوارى مرد نسبت به برادر مسلمانش این است که هدیه اش را قبول کند، و از
آنچه دارد به او هدیه دهد، و خود را به ‌خاطر او به مشقّت
نیاندازد و سپس فرمود: من کسانی را که در این باره خود را به زحمت می ‌اندازند
دوست ندارم». [249]
در روایت
دیگری امام باقر (علیه
السلام)  فرمود:

« کَانَ
رَسُولُ اللَّه (صلی
الله علیه و آله و سلم)  یَأْکُلُ الْهَدِیَّةَ وَ لَا
یَأْکُلُ الصَّدَقَةَ وَ یَقُولُ تَهَادَوْا فَإِنَّ الْهَدِیَّةَ تَسُلُّ
السَّخَائِمَ وَ تُجْلِی ضَغَائِنَ الْعَدَاوَةِ وَ الْأَحْقَادَ » [250] ؛
«رسول خدا (صلی
الله علیه و آله و سلم)  هدیه را مى پذیرفت ولى از گرفتن
صدقه پرهیز می ‌کرد و مى فرمود: به همدیگر هدیه دهید؛ زیرا
هدیه دلخوری ‌ها را بر طرف مى سازد، و کینه ها و دشمنی ‌هاى
دیرین را از بین می ‌برد».

آنچه با
دقّت در روایات اسلامی مهم به نظر می رسد، این نکته است که: باید به کیفیت و آثار
تربیتی و معنوی هدیه بیشتر توجّه شود و ارزش مادی و مالی آن را نباید برجسته کرد.
لذا شایسته است که در تهیه آن، علاقه و شوق کسانی که هدیه برای آنان خریداری می
شود، در نظر گرفته شود؛ تا با دیدن آن، هیجان و شور و شوق روحی در دریافت کنندگان
هدیه ایجاد شود و موجب ایجاد صمیمیت و همدلی بین آنان گردد.

بر همین
اساس ضرورت ندارد که سوغات، گرانبها و دارای ارزش مادی بالا باشد! چراکه خود سوغات
و هدیه سفر، ارزشی معنوی و اخلاقی دارد، هر چند قیمتش نازل و مقدارش اندک باشد.

حضرت
رسول (صلی الله
علیه و آله و سلم)  فرمود:

« إِذَا
خَرَجَ أَحَدُکُمْ إِلَى سَفَرٍ ثُمَّ قَدِمَ عَلَى أَهْلِهِ فَلْیُهْدِهِمْ وَ
لْیُطْرِفْهُمْ وَ لَوْ حِجَارَة » [251] ؛
«هرگاه یکی از شما به سفر رفت، هنگامی ‌که به سوی خانه و
خانواده ‌اش بر می ‌گردد، حتماً
برایشان هدیه و سوغات آورد، حتی اگر شده، سنگی باشد!»

روشن است
که هدف آن حضرت، آوردن سنگ نیست، بلکه می ‌خواهد بفرماید
هدیه، هر چند ارزان و ناچیز هم باشد، مهم است و خوب است که مرد خانه و بزرگ
خانواده، دست خالی و بی ‌سوغات به خانواده ‌اش
بر نگردد.

البته
اگر سفر معنوی و به مکان ‌های مذهبی باشد، انتظار می ‌رود،
علاوه بر هدیه ‌های مادی، هدیه دعا و نماز و زیارت به نیابت
از دوستان و آشنایان به جا آورده شود و سوغاتی ‌ها از جنس
یادآوری امور معنوی باشد.

اما در
خصوص پس فرستادن هدیه باید گفت که حضرت صادق (علیه
السلام)  می ‌فرماید:

« الْهَدِیَّةُ ثَلَاثٌ هَدِیَّةُ مُکَافَأَةٍ وَ هَدِیَّةُ مُصَانَعَةٍ وَ
هَدِیَّةٌ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ » [252] ؛
«هدیه سه گونه است: هدیه ‌ای که جبران و تلافی هدیه ‌ای
دیگر است و هدیه که به منظور رشوه و برای ساخت و پاخت داده می ‌شود
و دیگری هدیه ‌ای است که تنها برای خدا و بدون هیچ قصد و
انگیزه دیگری داده می ‌شود»

در پایان
گفتنی است رد کردن و نپذیرفتن هدیه کار درستی نیست زیرا همان ‌طوری
که هدیه دادن موجب جلب محبت و دوستی می ‌گردد و رد کردن آن
موجب دلخوری و دشمنی می ‌شود.

 

 

آشتی کنان

من دو
نفر را می ‌شناسم که به خاطر یک ‌سری
مسائل با هم قهر کرده ‌اند آیا من وظیفه دارم برای آشتی دادن
این دو نفر دخالت کنم؟
یا این ‌که اقدام من دخالت در امور شخصی آنها محسوب می ‌شود؟
تکلیف من چیست؟

زندگی
انسان ‌ها به طور معمول از نوعی رنجش و کدورت خالی نیست.
گاهی در جامعه بشری در اثر تعارض منافع، بالا بودن سطح انتظارات و کوتاهی در انجام
وظایف. کدورت و نزاع و کشمکش در میان دو طایفه و یا دو رفیق یا دو شریک یا یک
خانواده ایجاد می ‌شود.

اسلام در
تعالیم اجتماعی خود می ‌کوشد انسان ‌ها
در برابر این ‌گونه جریانات و رویدادهای جامعه ‌شان
بی ‌تفاوت نباشند بلکه در چارچوب تعلیم و تربیت اسلامی سعی
بر این شده که حس خیرخواهی و اصلاح ‌طلبی در وجود مردم پرورش
داده شود لذا در قرآن کریم به صراحت دستور به اصلاح ذات البین شده و خداوند متعال
فرموده ‌اند:

« إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَیْنَ أَخَوَیْکُمْ » [253] ؛«مؤمنان
برادر یکدیگرند؛ پس دو برادر خود را صلح و آشتى دهید»

در میان
احادیث و سخنان پیشوایان ما نیز در مورد آشتی ‌کنان و اصلاح
ذات ‌البین و فایده و اثر آن و ثواب اخروی مطالب فراوانی
داریم.

پیامبر (صلی
الله علیه و آله و سلم)  فرموده ‌اند:

«اصلاح
بین دو نفر و ایجاد آشتی میان دو نفر انسان مؤمن و مسلمان که با هم قهرند از همه
نمازها و روزه ‌ها(ی مستحبی) بهتر و با فضیلت ‌تر
است [254]
و انسان پس از انجام فرایض، هیچ عملی انجام نمی ‌دهد که بهتر
از اصلاح میان مردم باشد» [255]
از سوی
دیگر با این ‌که دروغ گفتن یکی از گناهان کبیره است و دروغگو
مورد نکوهش واقع شده است اما به خاطر اهمیت اصلاح بین مردم اگر کسی بتواند با دروغ
مصلحتی بین دو نفر که با یکدیگر نزاع دارند صفا و صمیمیت ایجاد کند دروغ گفتن نه
تنها گناه نیست بلکه پسندیده است.

امام
صادق (علیه السلام)  در
این باره فرموده ‌اند:

« الْکَذِبُ مَذْمُومٌ إِلَّا فِی أَمْرَیْنِ دَفْعِ شَرِّ الظَّلَمَةِ وَ إِصْلَاحِ
ذَاتِ الْبَیْن » [256] ؛
«د روغ زشت است مگر در دو مورد یکی برای از بین بردن شر ظالم و دیگر در مقام اصلاح
بین دو نفر»

در روایت
دیگری آن حضرت به تبیین بیشتر این مسئله پرداخته و بیان داشته ‌اند:

«اَلکَلامُ ثَلاثَةٌ: صِدقٌ و َکِذبٌ و َإِصلاحٌ بَینَ النّاسِ قالَ: قیلَ لَهُ:
جُعِلتُ فِداک مَا الصلاحُ بَینَ النّاسِ؟ قالَ: تَسمَعُ مِنَ الرَّجُلِ کَلاما
یَبلُغُهُ فَتَخبُثُ نَفسُهُ، فَتَلقاهُ فَتَقولُ: سَمِعتُ مِن فُلانٍ قالَ فیکَ
مِنَ الخَیرِ کَذا و َکَذا، خِلافَ ما سَمِعتَ مِنهُ » [257] ؛
«سخن سه گونه است: راست و دروغ و اصلاح میان مردم، به آن حضرت عرض شد: قربانت اصلاح
میان مردم چیست؟ فرمودند: از کسى سخنى درباره دیگرى می ‌شنوى
که اگر سخن به گوش او برسد، ناراحت می ‌شود. پس تو آن دیگرى
را می ‌بینى و برخلاف آنچه شنیده ‌اى،
به او می ‌گویى: از فلانى شنیدم که در خوبى تو چنین و چنان
می ‌گفت!!»

رسول خدا (صلی
الله علیه و آله و سلم)  فرمود:

« مَنْ
مَشَى فِی صُلْحٍ بَیْنَ اثْنَیْنِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ مَلَائِکَتُهُ
حَتَّى یَرْجِعَ وَ أُعْطِیَ أَجْرَ لَیْلَةِ الْقَدْر » [258] ؛
«کسی که برای سازش بین دو نفر قدم بردارد، خداوند متعال و فرشتگان خدا بر او درود
می ‌فرستند تا باز گردد و ثواب شب قدر را به وی می ‌دهند».

آن حضرت
اصلاح بین زن و شوهر ‌هایی که به هر دلیل میانشان اختلاف
ایجاد شده را بسیار مهم دانسته و فرموده ‌اند:

« مَنْ
مَشَى فِی إِصْلَاحٍ بَیْنَ امْرَأَةٍ وَ زَوْجِهَا کَانَ لَهُ بِکُلِّ خُطْوَةٍ
یَخْطُوهَا فِی ذَلِکَ عِبَادَةُ سَنَةٍ قِیَامٍ لَیْلُهَا وَ صِیَامٍ نَهَارُهَا » [259] ؛
«کسی که برای سازش بین مرد و زنی قدم بردارد خداوند به هر قدمی که بر می ‌دارد
و سخنی که می ‌گوید ثواب یک سال عبادت را به وی می ‌دهد
که شب ‌های آن را به عبادت برخاسته و روزهای آن را روزه
گرفته باشد»

از مجموع
آنچه گفته شد معلوم می ‌شود در سبک زندگی اسلامی، رفع کدورت
میان دو نفر نه تنها دخالت در امور شخصی دیگران محسوب نمی ‌گردد
بلکه از حقوق مسلمانان بر دیگران این است که اگر کدورتی بین عده ‌ای
از مسلمین ایجاد شد، جهت جلوگیری از گسترش عداوت و دشمنی ‌ها
میان مؤمنان [260] ،
دیگران به رفع آن اقدام نمایند؛ اما نباید فراموش کرد که جهت تحقق هرچه بهتر این
امر، در نظر داشتن نکاتی ضروری به نظر می ‌رسد:

1. پیدا
کردن ریشه ‌های اختلاف باعث می ‌شود
انسان زودتر به نتیجه برسد.

2. اگر
اختلافات عمیق باشد باید بعد از بررسی جهات آن، تک تک به حل آن پرداخت و شتابزدگی
ننمود.

3. با
استفاده از مسائل عاطفی که در آیات و روایات وجود دارد، به تحریک عواطف دو طرف
پرداخت.

4. مأیوس
نشدن و صبر و حوصله و فداکاری از جمله موضوعات مهمی است که اصلاح کننده باید مدنظر
داشته باشد.

5. از
نکات مهم دیگر پرهیز از جانبداری در اختلافات می ‌باشد که
ممکن است مسیر اصلاح میان دو نفر را دچار آسیب کند. [261]
 

 

آداب قرض 

چرا در
روایات ما توصیه شده
که قرض نگیریم؟ آیا درباره قرض گرفتن و قرض دادن آداب خاصی هست که باید رعایت کنیم؟

گاهی
مواردی پیش می ‌آید که انسان ناچار به قرض گرفتن می ‌شود.
در این شرایط، گرفتن قرض از دیگران، نه تنها مشکلی ندارد، بلکه به فرموده امام صادق (علیه
السلام) ، این کار باعث افزایش محبت و دوستی هم می ‌شود
همان ‌گونه که فرمودند:

« ثَلاثٌ
تـُورِثُ المَحَبَّه: الـدَینُ وَ التَّـواضُعُ وَ البَذلُ » [262] ؛
«سه چیز است که محبت آورد: قـرض دادن و فـروتنـى و بخشـش»

از آن
سو، توانگران نیز وظیفه دارند به کسانی که نیاز مالی پیدا کرده ‌اند
قرض دهند تا از ثواب ‌هایی این عمل پسندیده که بیش از ثواب
صدقه دادن است بهره ‌مند شوند پیامبر خدا (صلی
الله علیه و آله و سلم)  فرموده ‌اند:

«صدقه
دادن، ده حسنه، قرض دادن، هجده حسنه، رابطه با برادران [دینى ]، بیست حسنه و صله
رحم، بیست و چهار حسنه دارد» [263]
بدیهی
است کوتاهی در قرض دادن به دیگران نیز عقوبت الهی را به دنبال دارد. همان ‌گونه
که پیامبر (صلی
الله علیه و آله و سلم)  در این باره فرموده است:

« مَنِ
احْتاجَ إِلَیْهِ أَخوهُ الْمُسْلِمُ فى قَرْضٍ وَ هُوَ یَقْدِرُ عَلَیْهِ فَلَمْ
یَفْعَلْ حَرَّمَ اللّه عَلَیْهِ ریحَ الْجَنَّةِ » [264] ؛
«کسى که برادر مسلمانش در قرضى به او نیاز پیدا کند و او بتواند قرض بدهد و چنین
نکند، خداوند بوى بهشت را بر او حرام می ‌کند».

علت عدم
توصیه به قرض گرفتن:

اما در
خصوص بخش اول سوال مبنی بر این ‌که چرا توصیه به قرض گرفتن
نشده باید بگوییم که بر اساس دیدگاه اسلام کمتر قرض گرفتن از دیگران و اتکا به
توانایی خود و قانع بودن، معمولاً بهتر از وام گرفتن و زیر بار بدهی رفتن است؛ و در
روایات نیز دلایل مختلفی برای این مسئله نقل گردیده است از جمله این ‌که
حضرت علی (علیه
السلام)  فرموده ‌اند:

«بدهى
بسیار، راستگو را دروغگو و خوش قول را بدقول می ‌گرداند» [265]

و چه بسا
به همین دلیل فرموده ‌اند:

« اِیّاکُمْ وَ الدَّیْنَ فَاِنَّهُ مَذَلَّةٌ بِالنَّهارِ، وَ مَهَمَّةٌ بِاللَّیلِ
وَ قَضاءٌ فِى الدُّنْیا وَ قَضاءٌ فِى الآْخِرَةِ » [266] ؛
«زیر بار بدهى نروید؛ زیرا بدهکارى خوارى روز و اندوه شب است و در دنیا و آخرت باز
پرداختى دارد»

پیامبر
(صلی الله علیه و
آله و سلم)  به آثار روانی قرض اشاره نموده و فرموده ‌اند:

« أَقِلَّ
مِنَ الدَّیْنِ تَعِشْ حُرّا » [267] ؛
«قرض کمتر گیر تا آزاد باشى»

امام
صادق (علیه السلام)  نیز
به تأثیر قرض بر عمر انسان اشاره نموده و بیان داشته ‌اند:
بدهی و قرض خود را سبک نمایید، زیرا که سبکی قرض عمر انسان را زیاد می ‌کند. [268]

البته
این روایات به این معنی نیست که افراد به هنگام نیاز و گرفتاری ‌هایی
که در زندگی پیش می ‌آید از دریافت قرض گریزان باشند و به
دلیل ترس از بازپرداخت آن به هیچ عنوان زیر بار قرض نروند چرا که سیره عملی معصومین (علیهم
السلام)  بر این بوده که خود آنها نیز به هنگام نیاز و
گرفتاری به قرض کردن رو می ‌آوردند لذا در این موارد، می ‌توانیم
از دیگران قرض بگیریم و با توکل به خدا، سعی در بازگرداندن آن کنیم. در روایات نیز
اخبار دلگرم کننده ‌ای در این زمینه به چشم می ‌خورد
به عنوان نمونه پیامبر اکرم (صلی
الله علیه و آله و سلم)  فرموده ‌اند:

«هر کس
اموال مردم را بگیرد و قصد پرداخت آن را داشته باشد خداوند آن را بپردازد (او را
یارى می ‌کند) و هر کس اموال مردم را بگیرد و قصد تلف کردن
داشته باشد خداوند آن را تلف کند» [269]
در روایت
دیگر می ‌خوانیم: «خداوند یار قرض دار است تا قرض خود را
بپردازد؛ به شرط آن که قرض وى بر خلاف رضاى خدا نباشد» [270]

 

علت
فراموشی این سنت حسنه:

اما این ‌که
چرا کسی حاضر نیست قرض دهد باید بگوییم که مهمترین علت آن، عدم رعایت آداب قرض است
که در اینجا به برخی از آنها اشاره می ‌نماییم:

پرداخت
به موقع قرض

متأسفانه
برخی به قرض به دید غنیمت نگاه می ‌کنند و هنگامی ‌‌که
از کسی پولی می ‌گیرند دیگر هیچ اراده جهت بازپرداخت آنها
وجود ندارند و با این بیان که «فلانی که پول دار است! با این مقدار فقیر نمی ‌شود!»
بدهی خود را پرداخت نمی ‌نمایند این در حالیست که از دید
معصومین (علیهم
السلام)  چنین کسانی دزد به حساب می ‌آیند
همان ‌گونه که امام رضا (علیه
السلام)  فرموده ‌اند:

«کسى که
قرض بگیرد در صورتى که تصمیم داشته باشد آن را پس دهد در امان خداست تا آن را اداء
کند، ولى اگر تصمیم نداشته باشد آن را به صاحبش برگرداند، دزد محسوب می ‌شود». [271]
برخی نیز
در بازپرداخت قرض چنان تأخیر می ‌کنند که قرض دهنده به هیچ
عنوان حاضر نمی ‌شود تا برای مرتبه دوم به این فرد قرض دهد و
حال آن ‌که توصیه فراوانی نسبت به عدم تأخیر در بازپرداخت
قرض وجود دارد پیامبر اعظم (صلی
الله علیه و آله و سلم)  در این باره فرموده ‌اند:

«براى کسى که از تو قرض گرفته است، جایز نیست که اداء آن را به تأخیر بیندازد…» [272]

و در
فرمایش دیگری هشدار داده ‌اند که اگر کسی بدهی خود را پرداخت
ننماید در آخرت باید به جای بدهی خود ثواب اعمال خویش را از دست دهد.

ایشان
فرموده ‌اند:

«قرض بر
دو نوع است: هر کس از دنیا برود و قصد داشته باشد که قرض خود را بپردازد من سرپرست
او خواهم بود و هر کس از دنیا برود و قصد داشته باشد که قرض خود را نپردازد، در
مقابل آن از اعمال نیک او بر می ‌دارند، زیرا در آن روز
دینار و درهمى نیست» [273]
در نظر
گرفتن هدیه جهت تشکر

گاهی پیش
می ‌آید که قرض گیرنده، بدون هیچ قرار قبلی، وقتی می ‌خواهد
مبلغ قرض را پس بدهد، مقداری پول یا یک کالا به عنوان هدیه به قرض دهنده می ‌دهد.
این کار برای قرض گیرنده ثواب دارد و اگر از دستش بر بیاید که چنین کاری کند، بهتر
است در انجام آن کوتاهی نکند. برای قرض دهنده هم مباح است که آن را بپذیرد، هرچند
در چنین صورتی قرض دهنده پاداشی از خداوند متعال دریافت نخواهد نمود همان ‌گونه
که امام صادق (علیه
السلام)  فرموده:

«اگر قرض
گیرنده بدون قرار قبلى، سودى به قرض دهنده بدهد مُباح است، ولى آن قرض دهنده پاداشى
از خدا نخواهد گرفت» [274]
از اهلش
باید قرض گرفت

امام علی (علیه
السلام)  می ‌فرماید:

«بدهى
(نوعى) بندگى است، پس زمام اختیار خود را به کسى که حق تو را نمى شناسد مسپار» [275]
(کنایه از این است که از هر کس قرض نگیر).

اما سراغ
چه افرادی برویم؟ امام حسین (علیه
السلام)  می ‌فرمایند:

«جز به
نزد یکى از این سه کس حاجت مبر: دین ‌دار یا صاحب مروّت یا
داراى اصالت خانوادگى» [276]
پرهیز از
نزول خواری

گرایش
روز افزون افراد به دریافت قرض ‌های با بهره، به مرور فرهنگ
قرض ‌الحسنه را به بوته فراموشی می ‌سپارد
و حال آن ‌که نباید این روایت را نادیده گرفت که امام کاظم (علیه
السلام)  در مورد مردى که صد درهم قرض به دیگرى داد به این
شرط که پنج درهم یا کمتر یا بیشتر به او بدهد، فرمودند: «این عمل رباى محض است» [277]
مهلت
دادن به بدهکار

« وَ إِنْ
کانَ ذُو عُسْرَةٍ فَنَظِرَةٌ إِلى  مَیْسَرَةٍ وَ أَنْ تَصَدَّقُوا خَیْرٌ
لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ » [278] ؛ «و اگر
(بدهکار،) قدرت پرداخت نداشته باشد، او را تا هنگام توانایى، مهلت دهید! (و در
صورتى که به راستى قدرت پرداخت را ندارد،) براى خدا به او ببخشید بهتر است، اگر
(منافع این کار را) بدانید!»

حتى در
قوانین اسلام که در واقع تفسیرى است براى آیه فوق، تصریح شده که هیچ ‌گاه
نمى توان خانه و وسائل زندگى ضرورى افراد را به خاطر بدهى آنها توقیف کرد یا از
آنها گرفت، بلکه طلبکاران تنها از ما زاد آن مى توانند حق خود را بگیرند و این
حمایت روشنى است از حقوق قشرهاى ضعیف جامعه.

و در
پایان آیه مى فرماید:

« …وَ
أَنْ تَصَدَّقُوا خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ » [279]
«… و
(چنانچه قدرت پرداخت ندارند) ببخشید براى شما بهتر است اگر بدانید»

این در
واقع گامى فراتر از مسائل حقوقى است، این یک مسئله اخلاقى و انسانى است که به
طلبکاران مى گوید: در این ‌گونه موارد که بدهکاران سخت در
مضیقه اند اگر بدهى آنان بخشوده شود، از هر نظر براى شما، بهتر است، احساس کینه
توزى و انتقام را به محبت و صمیمیت مبدل مى سازد و افراد ضعیف جامعه را به فعالیت
مجددى که نتیجه اش عاید همگان مى شود، وامى دارد و اضافه بر اینها صدقه و انفاقى در
راه خدا محسوب مى شود که ذخیره روز بازپسین است [280] ،
که در این زمینه روایات فراوانی نیز وارد شده است.

پیامبر
اکرم (صلی الله
علیه و آله و سلم)  فرموده ‌اند:

«هر کس
می ‌خواهد دعایش مستجاب و اندوهش برطرف شود، به تنگدست مهلت
دهد» [281]
و در جای
دیگر فرموده ‌اند:

«هر کس
به گرفتار و درمانده ‌اى قرض بدهد و در پس گرفتن آن خوش ‌رفتارى
کند [گناهانش پاک شده] اعمالش را دوباره شروع می ‌کند و
خداوند در برابر هر درهم، هزار قنطار (ثروتى فراوان) در بهشت به او عطا کند» [282]
 

 

مشورت

من دارم
به این نتیجه می ‌رسم که
هر کسی باید به عقل خودش عمل کنه و برای مشورت سراغ کسی نره چون هر بار که مشورت
کردم نتیجه عکس گرفتم.لطفاً راهنمایی ‌ام کنید که مشکل از کجاست؟

گاهی
انسان در کارهای مهمّ درمانده می ‌شود و نمی ‌داند
که چه کند. در این شرایط او نیاز به یک پشتوانه روحی دارد تا کار را به درستی به
انجام رساند. این جاست که مشورت به عنوان یک پشتوانه و دل ‌گرمی ‌
برای انسان مطرح می ‌شود؛ چرا که انسان با بررسی نظرات
دیگران، کار را با اطمینان بیشتری دنبال می ‌کند.
امیرالمؤمنین (علیه
السلام)  می ‌فرمایند:

« وَ لَا
مُظَاهَرَةَ أَوْثَقُ مِنَ الْمُشَاوَرَةِ » [283] ؛
«هیچ پشتوانه ‌ای مطمئن ‌تر از مشورت
وجود ندارد»

دلیل این
مطلب هم روشن است؛ زیرا مشورت یعنی ضمیمه کردن فکر و تجربه ‌
دیگران به فکر و تجربه ‌ خود. به عنوان مثال اگر از مشورت دو
مشاور بهره ‌مند شویم که هر ‌یک 40
سال تجربه داشته باشند، آن را به تجربه 20 ساله خود می ‌افزاییم
و در نتیجه با تجربه ‌ای معادل 100 سال وارد کار می ‌شویم.

همه
انسان ‌ها به مشورت نیاز دارند و حتّی معصومین (علیهم
السلام)  نیز برای بیان اهمّیت و نقش مهمّ مشورت در زندگی
انسان، در مواردی از امور جامعه و یا امور شخصی، مشورت کرده ‌اند.

حسن بن
جَهِم می ‌گوید: نزد امام رضا (علیه
السلام)  بودیم که حضرت یادی از پدر بزرگوارشان آقا امام
کاظم (علیه السلام)  کردند
و فرمودند:

« کَانَ
عَقْلُهُ لَاتُوَازَنُ بِهِ الْعُقُولُ وَ رُبَّمَا شَاوَرَ الْأَسْوَدَ مِنْ
سُودَانِهِ فَقِیلَ لَهُ تُشَاوِرُ مِثْلَ هَذَا فَقَالَ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ
وَ تَعَالَى رُبَّمَا فَتَحَ عَلَى لِسَانِهِ قَالَ فَکَانُوا رُبَّمَا أَشَارُوا
عَلَیْهِ بِالشَّیْ ءِ فَیَعْمَلُ بِهِ مِنَ الضَّیْعَةِ وَ الْبُسْتَانِ » [284] ؛
«با این که تمام عقول با عقل او برابرى نمى کرد اما گاهى با غلامان سیاه خود مشورت
مى نمود. دیگران از روى تعجب به امام گفتند: شما با اشخاص مثل این سیاهان مشورت مى
کنید؟! امام فرمود: آرى گاهى خداوند به زبان آنان در کار ما گشایشى به وجود مى آورد
و بدین ‌گونه گاهى همین سیاهان درباره مسایل کشاورزى و باغ و
مزرعه نظر مى دادند و امام به رأى آنان عمل مى کرد»

خداوند
تبارک و تعالی در قرآن کریم به این مهم توجه داده و می ‌فرماید:

« وَأَمْرُهُمْ شُورَى بَیْنَهُمْ » [285]

« وَشَاوِرْهُمْ فِی الأَمْرِ » [286]
و حضرات
معصومین (علیهم
السلام)  نیز بیانات و توصیه ‌های
فراوانی در این خصوص دارند که در این جا به ذکر چند روایت اکتفا می ‌شود.

پیامبر
اکرم (صلی الله
علیه و آله و سلم)  فرمودند:

« انَّه
ما مِن رِجلٍ یشاوِرُ احَدا إلاّ هُدِىَ إلَى الرُّشد » [287] ؛
«احدى از انسان ‌ها در کارهاى خود مشورت نمى کند مگر این که
به راه راست و مطلوب هدایت می ‌شود»

و نیز در
روایات متعدد از امام على (علیه
السلام)  بیان شده است:

« المَشوَرةُ تجلِبُ لَک صَوابَ غَیرِک » [288] ؛
«مشورت، اندیشه ‌هاى درست دیگران را برایت به ارمغان می ‌آورد»

« لا
ظَهِیر کالمُشاوِرَة و الإستِشارة عَینُ الهِدایة » [289] ؛
«هیچ پشتیبان و تکیه گاهى همچون مشورت نیست و مشورت عین هدایت است»

« الإستِشارَةُ عَین الهِدایَة، و قَد خَاطَر مَنِ استَغنَی بِرأیِه » [290] ؛
«مشورت خواستن عین هدایت پیدا کردن است؛ و کسی که به رأی و نظر خویش اکتفاء کند خود
را به خطر افکنده است»

البته
باید دانست؛ هدف از مشورت، یافتن بهترین گزینه ها و برترین راه ها و شیوه هاى
اجرایى است. این مسئله موجب مى شود که در گزینش مشاور، شرایط دقیقى رعایت شود. در
اسلام نیز نصوص بسیارى در رابطه با اهمیت مشورت و چگونگى مشاوران آمده است.

در نصوص
دینى ویژگى ها و شایستگى هاى بسیارى در رابطه با مشاور مطرح شده است از جمله:

ایمان

[291] ، خردمندى [292] ، تخصص و دانایى [293] ، خیرخواهى [294] ، خوف الهى [295] ،
تقوا و پارسایى [296] ، آزادگى و دین دارى [297] ، دل سوزى، صمیمیت و برادرى [298] ، رازدارى. [299]
امام
صادق (علیه السلام)  می ‌فرماید:

« اسْتَشِرِ الْعَاقِلَ مِنَ الرِّجَالِ الْوَرِعَ فَإِنَّهُ لَا یَأْمُرُ إِلَّا
بِخَیْرٍ وَ إِیَّاکَ وَ الْخِلَافَ فَإِنَّ خِلَافَ الْوَرِع » [300] ؛
«با مرد خردمند پارسا مشورت کن که او جز به خیر نظر ندهد، و مبادا خلاف آن کنى زیرا
مخالفت با پارساى خردمند تباهى در دین و دنیا است.

آن حضرت
در جای دیگر می ‌فرماید:

«مشورت
دارای حدودی است که باید رعایت شود وگرنه ضررش بیش از نفع آن خواهد بود؛ کسی که با
او مشورت می ‌کنید باید عاقل، آزاد، رفیق و فهمیده باشد که
به منظورشان پی ببرد. زیرا اگر عاقل باشد به شما نفع می ‌رسد
و اگر آزاد و متدین باشد در نصیحت و راهنمایی شما می ‌کوشد و
چنانچه رفیق واقعی باشد اسرار شما را پنهان خواهد نمود، و اگر هم درست منظور شما را
درک نماید آن وقت مشورتی کامل انجام پذیرفته است. [301]
در مقابل
موارد گفته شده امورى چون: بخل، ترس و حرص از موانع مشورت قلمداد شده است. امام على (علیه
السلام)  مى فرماید:

«با فرد
بخیل، ترسو و حریص مشورت نکن زیرا در هر یک از آنان نقطه ضعفى وجود دارد که مانع از
نیل تو به حقیقت مى شوند» [302]

لذا
معلوم می ‌شود که مهمترین مشکل در بی ‌نتیجه
بودن مشورت ‌ها، عدم رعایت حدود آن می ‌باشد
که در صورت رعایت آن حدود و شرایط قطعاً نتیجه مطلوب حاصل می ‌شود.

 

 

آداب مجالس عمومی

چرا در
اسلام قواعد و قوانینی برای مجالس عمومی وضع نشده تا هرکس به سلیقه خود آدابی را
برای این ‌گونه مجالس وضع نکند مثلاً در منطقه ‌ای
که من در آن زندگی می ‌کنم از مهمترین آداب مجلس این است که
افراد مُسن باید در صدر مجلس بنشینند حتی اگر به این باشد که دیگران را از جایشان
بلند کنند و یا باعث اذیت دیگران شود!

برخلاف
تصور آنچه در این سوال آمده حضور در مجالس عمومی در اسلام دارای آداب و قواعد مفصلی
می ‌باشد که در اینجا به مهم ‌ترین
آنها می ‌پردازیم: [303]
1. سلام
کردن هنگام ورود

یکی از
آداب ورود به مجلس، سلام کردن به اهل مجلس است. سلام کردن به اهل مجلس دو حُسن
دارد: اول این ‌که احترام گزاردن به حاضران در مجلس است. دوم
این ‌که، موجب می ‌شود فرد هنگام ورود
به مجلس، از حیرانی و سرگردانی به درآید.

امام علی (علیه
السلام)  می ‌فرماید:

« لِکُلّ
داخلٍ دهِشهٌ فَابْدؤوا بِالسَّلامِ » [304] ؛
«آغاز کنید به سلام؛ [زیرا] هر وارد شونده ‌ای [دچار]
سرگشتگی است»

2. روش
نشستن در مجلس

نشستن در
مجالس آدابی دارد از جمله این ‌که:

بهتر است
انسان رو به قبله بنشیند، چنان که «بیشتر اوقات، پیامبر (صلی
الله علیه و آله و سلم)  رو به قبله می ‌نشست». [305]
در کنار
آخرین نفر باید نشست. رسول خدا (صلی
الله علیه و آله و سلم)  می ‌فرماید:
«هر گاه یکی از شما به مجلس درآید، کنار آخرین نفری که نشسته است، بنشیند». [306]
 در کنار
گذرگاه ننشیند. امام علی (علیه
السلام)  می ‌فرماید: «از نشستن در
گذرگاه بپرهیز». [307]
در صدر
مجلس ننشیند، مگر با شرایطی. امام علی (علیه
السلام)  این شرایط را چنین بیان می ‌فرماید:
الف) هر گاه از او پرسش کنند، پاسخ دهد. ب) هرگاه دیگران از سخن گفتن درماندند، او
سخن گوید. ج) نظری بدهد که خیر و صلاح اهل مجلس در آن باشد. هرکس این سه ویژگی را
نداشته باشد و در صدر مجلس بنشیند، احمق است. [308]
نقل است
که «پیامبر هرگاه وارد مجلس می ‌شد، در پایین ‌ترین
جای مجلس می ‌نشست». [309]
3. جا
دادن به دیگران

مجالس و
محافل ظرفیت محدودی دارند، به گونه ‌ای که اگر همه افراد
بخواهند به طور کامل راحت بنشینند، جا برای دیگران تنگ می ‌شود.
در نتیجه، همه نمی ‌توانند در جای مناسب بنشینند.

خداوند
در قرآن مجید در این باره می ‌فرماید:

« یَا
أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا قِیلَ لَکُمْ تَفَسَّحُوا فِی الْمَجَالِسِ
فَافْسَحُوا یَفْسَحِ اللَّهُ لَکُمْ » [310] «ای
کسانی که ایمان آورده ‌اید، چون به شما گفته شود در مجالس
جای بازکنید، پس جای باز کنید تا خدا بر شما گشایش بیاورد»

روایت می ‌کنند
رسول خدا (صلی الله
علیه و آله و سلم)  در مجلسی نشسته بود و مردی وارد شد.
پیامبر برای او خود را جابه جا کرد. آن مرد گفت: «ای پیامبر خدا، جا زیاد است».
رسول ‌خدا (صلی
الله علیه و آله و سلم)  فرمود:

«حق
مسلمان بر مسلمان است که چون دید می ‌خواهد کنار او بنشیند،
خود را برای او جابه جا کند». [311]
4. با
فاصله نشستن در تابستان

مناسب
است انسان در تابستان که هوا گرم است، در مجلس، با فاصله بنشیند. از پیامبر اکرم (صلی
الله علیه و آله و سلم)  نقل شده است:

«شایسته
است برای آنان که در تابستان دور هم می ‌نشینند، میان هر دو
نفر به اندازه ‌ای فاصله باشد که از گرما ناراحت نشوند» [312]
5. حفظ
اسرار مجلس

یکی از
آداب مجلس، حفظ اسرار آن است؛ یعنی لازم نیست دیگران از آنچه در مجلس اتفاق افتاده
است، باخبر شوند. رسول خدا (صلی
الله علیه و آله و سلم)  به صراحت، مسلمانان را از فاش کردن
اسرار محفل ‌ها باز داشته است، چنان که می ‌فرماید:

«مجلس ‌ها
امانت هستند و فاش کردن راز برادرت خیانت است» [313]
ایشان در
سخنی دیگر می ‌فرماید:

«…
وقتی دو کس با هم انجمن می ‌کنند، آنچه میان آنها می ‌گذرد،
امانت خدا است. پس روا نیست که یکی از آنها برخلاف میل و رضایت برادرش، آنچه را در
آن محفل گذشته است، فاش سازد». [314]
در آداب
اسلامی، حتّی به نشانه ‌های پنهان و سرّی بودن گفتار نیز
پرداخته شده است. لزومی ندارد گوینده خواهش و تمنا و تأکید کند که گفته ‌اش
به صورت اسرار نزد ما باشد. همین که به اطراف نگاه کند و دریابیم که مراقب است شخص
دیگری آنجا نباشد، کافی است که سخنان او به عنوان اسرار حفظ شود.

رسول خدا (صلی
الله علیه و آله و سلم)  می ‌فرماید:

« اذا
حَدَّث الرّجُل بِحدیثٍ ثمّ التفتَ فهی أمانةٌ » [315] ؛
«هنگامی که کسی سخن بگوید و سپس به اطراف خود بنگرد، آن سخن، سرّ و امانت است»

در
اسلام، مجلس دارای حُرمت و احترام است، چنان ‌که رسول خدا (صلی
الله علیه و آله و سلم)  می ‌فرماید:

«مجلس ‌ها
امانت هستند». [316]

6. پرهیز
از شرکت در مجالس معصیت بار و شبهه انگیز

مسلمان
نمی ‌تواند و نباید در هر مجلسی شرکت کند. امام صادق (علیه
السلام)  در این باره می ‌فرماید:

«سزاوار
نیست مؤمن در مجلسی بنشیند که در آن معصیت خداوند می ‌شود و
او نمی ‌تواند آن وضع را تغییر دهد» [317]
شرکت در
مجلس گناه، گناه است، هرچند انسان مرتکب گناهی نشود و با اهل مجلس هم صدا نگردد؛
زیرا شرکت در چنان مجلسی عملاً امضای گناه است، مگر این ‌که
هدف او تغییر مسیر آن و انجام وظیفه بزرگ امر به معروف و نهی از منکر باشد. افزون
بر این، مشاهده صحنه ‌های آلوده به گناه درحالی که انسان در
برابر آنان بی ‌اعتنا باشد، روح را تاریک و زشتی گناه را در
نظر آدمی کم می ‌کند و شخص را به گناه عادت می ‌دهد. [318]
ازاین ‌رو، بهتر است انسان در مجالسی شرکت کند که به جای
معصیت، دل را زنده کند و آن، محفل و مجلس مؤمنان است که در آن ذکر خدا و اهل بیت (علیهم
السلام)  برپا می ‌شود.

امام رضا (علیه
السلام)  می ‌فرماید:

«هرکس در
مجلسی که یاد و نام ما در آن نگه داشته می ‌شود، بنشیند،
روزی که دل ‌ها می ‌میرند، دل او نمی ‌میرد». [319]
7. پرهیز
از نجوا کردن یا سخن گفتن در گوشی

یکی از
آداب مجلس به ویژه مجالس عمومی، پرهیز از نجوا کردن یا سخن گفتن در گوشی است؛ زیرا
اگر در جمعی که افراد مختلف حضور دارند،
دو نفر با هم به طور خصوصی و در گوشی یا زبان محلّی و زبان قومی صحبت کنند، این کار
سبب رنجش خاطر دیگران می ‌شود. در این حالت، برای دیگران
سؤال برانگیز است که آن افراد چرا می ‌خواهند مطلب یا مطالبی
را
از آنان پنهان کنند و چرا آنان را نامحرم و بیگانه می ‌دانند.
به همین دلیل،
در آداب اسلامی، مردم از نجوا کردن در مجالس عمومی منع شده ‌اند،
چنان ‌که رسول ‌خدا (صلی
الله علیه و آله و سلم)  می ‌فرماید:

«وقتی
کسی کنار تو نشسته است، با دیگری نجوا مکن» [320]
در بعضی
موارد ممکن است این کار ضرورت پیدا کند. در این صورت، اگر فرد بتواند، باید آن سخن
را در جایی که دیگران نباشند، به فرد مورد نظر خود بگوید.

8. پرهیز
از عادت ‌های ناروا و بی ‌ادبانه

انسان
باید در مجالس عمومی برای حفظ شخصیت خود، از بعضی عادت ‌های
ناروا که مردم آن را بی ‌ادبی می ‌دانند
و موجب رنجش خاطر دیگران می ‌شود، بپرهیزد. انسان باید از
رفتارهایی مانند آروغ زدن، خلط سینه، پاک کردن گوش و بینی و دندان در حضور دیگران،
دراز کردن پا بدون دلیل و بدون اجازه در جمع، شرکت با لباس روغنی و بودار در مجلس و
همانند آن خودداری کند.

رسول خدا (صلی
الله علیه و آله و سلم)  در این باره می ‌فرماید:

«در جایی
که نشسته ‌ای، وقاحت به خرج نده تا مردم از اخلاق زشت تو حذر
کنند» [321]
9. دعا و
آمرزش خواهی هنگام ترک مجلس

همان ‌گونه
که ورود به مجلس با سلام آغاز می ‌شود، بهتر است ترک مجلس
نیز با دعا و آمرزش خواهی باشد. رسول خدا (صلی
الله علیه و آله و سلم)  فرموده است:

«هرگاه
به هم رسیدید، سلام گویید و دست بدهید و چون از هم جدا شدید، به آمرزش خواهی،
یکدیگر را ترک کنید» [322]
در واقع،
دعای پایانی مجلس، تکمیل کننده آداب مجلس است و بدون آن، آداب مجلس ناقص می ‌ماند.

امام
باقر (علیه السلام)  در
این باره می ‌فرماید:

« مَن
اَرادَ اَن یَکتالَ بالمکیال اَلاوفی، فَلْیَقُلْ اِذا ارادَ اَن یَقُومَ مِن
مَجلِسه: سبحانَ رَبک، ربِّ العِزّهِ عَمّا یَصِفُونَه و سَلامٌ عَلَی المُرسَلین و
الحمدالله رَب العالمین » [323] ؛
«هر که خواهد با پیمانه پر مُزد گیرد، هنگامی که [در مجلس] از جای برمی خیزد،
بگوید: ای پروردگار با عزّت و شکوه! پاک و منزهی تو از هر توصیفی. درود بر
فرستادگان خدا و ستایش از آن خدایی است که پروردگار جهانیان است»

 

 

آداب عیادت مریض

به نظر
من عیادت مریض بیشتر از این ‌که باعث خوشحالی او شود باعث
اذیت او می ‌شود مخصوصاً اگر قرار باشد این عیادت همراه با
پذیرایی از میهمان ‌ها باشد. به نظر شما آیا دیدگاه من با
آداب معاشرت اسلامی سازگاری دارد؟ لطفاً مرا راهنمایی نمایید.

بیمارى
از مشکلاتى است که ممکن است هر کسى به آن دچار شود. در چنین وضعیّتى، فرد بیمار به
تقویت جسمى و روحى نیازمند است، تا سلامت واقعى خویش را بازیافته، به عنوان عضوى
مفید در جامعه به زندگى و فعّالیّتش ادامه دهد به خصوص اگر این بیماری به طول
انجامد.

بدیهى
است که اگر دیگر همنوعان او از کنارش بى تفاوت بگذرند و توجّهى به بهبودى اش نداشته
باشند، روحیّه خود را از دست داده، چه بسا فشار روحى بیشتر از بیماری جسمى او را
رنجور کند و چنانچه بى توجّهى به این مسئله در بین افراد جامعه ریشه دوانیده و
فراگیر شود، عواطف، احساسات و ارزش ‌هاى انسانى دست خوش
تغییر شده؛ صفا و صمیمیّت، همدلى و برادرى نیز از میان آنان خواهد رفت و در نهایت،
جامعه اى بى روح و به دور از ارزش ها شکل مى گیرد که پایانى جز سقوط و هلاکت را در
پى نخواهد داشت. ازاین ‌رو اسلام به طور جدی دستور می ‌دهد
از بیماران دیدن کنید و آن را به عنوان یکی از با فضیلت ‌ترین
اعمال معرفی نموده است.

امیر
مؤمنان على (علیه
السلام) ، درباره اهمیت عیادت بیمار مى فرماید:

« مِنْ
أَحْسَنِ الْحَسَناتِ عِیادَةُ الْمَریضِ » [324] ؛
«از جمله نیکوترین اعمال انسان، عیادت بیمار است»

امام
صادق (علیه السلام)  نیز
جایگاه آن را در پیشگاه خداى متعال، چنین بازگو مى کند:

«روز
قیامت بنده مؤمنى به سوى خداى تعالى خوانده مى شود و حسابش به آسانى انجام مى
پذیرد. آنگاه خداوند خطاب به او مى فرماید: اى مؤمن، چه چیز تو را مانع شد، هنگامى
که بیمار بودم به عیادتم بیایى؟ او مى گوید: تو پروردگار من هستى و من بنده تو
هستم، تو زنده و پایدارى و درد و ناراحتى به تو اصابت نمى کند، خداى عزّوجلّ مى
فرماید: کسى که مؤمنى را عیادت کند، مرا عیادت کرده است، سپس مى فرماید: آیا فلانى
پسر فلانى را مى شناسى؟ مى گوید: بلى! خداوند مى فرماید: چه چیز تو را مانع شد که
او را در هنگام بیمارى اش عیادت کنى؟ همانا اگر او را عیادت مى کردى مرا عیادت کرده
بودى و مرا نزد وى مى یافتى. آن گاه اگر از من درخواست برآوردن حاجتى را داشتى،
برایت برآورده ساخته، آن را ردّ نمى کردم». [325]
البته به
همراه توصیه ‌های فراوانی که بر عیادت مریض وجود دارد، برای
این ‌که این نوع دیدارها کاربرد صحیح خود را حفظ نموده و
نتیجه عکس ندهد، آداب ویژه ‌ای در این زمینه ذکر شده که با
عمل کردن به این آداب نه تنها مزاحمتی برای بیمار ایجاد نمی ‌شود
بلکه این دوران سخت با کمترین نگرانی طی خواهد شد و ما در اینجا با استفاده از
روایات به برخی از این آداب اشاره می ‌نماییم:

1. عیادت
پس از تثبیت بیماری

اسلام می ‌گوید
تا سه روز که طبعاً وضع بیمار روشن نیست مزاحم بیمار نشوید. حضرت علی (علیه
السلام)  در این باره فرموده ‌اند:

« الْعِیَادَةُ بَعْدَ ثَلَاثَةِ أَیَّامٍ » [326] ؛
«دیدار بیمار بعد از سه روز است»

2. هر
بیماری نیاز به عیادت ندارد!

برخی
بیماری ‌ها به دلیل سطحی بودن و یا سرعت درمان به هیچ عنوان
ارزش ایجاد مزاحمت برای دیگران را ندارد. در روایات به برخی از این بیماری ‌ها
اشاره شده است به عنوان نمونه رسول خدا (صلی
الله علیه و آله و سلم)  می ‌فرماید:

« ثَلَاثَةٌ لَا یعَادُّونَ صَاحِبُ الرَّمَدِ وَ صَاحِبَ الضِّرْسِ وَصَاحِبُ
الدُّمَلِ » [327] ؛
«سه بیمار عیادت نمی ‌شوند؛ بیماری که چشم درد دارد، و کسی
که دندان درد دارد و کسی که دمل دارد»

3. توقف
طولانی در عیادت ممنوع!

مسئله
دیگری که بیماران را رنج می ‌دهد، نشستن و صحبت کردن طولانی
ملاقات ‌کنندگان است؛ زیرا مهم ‌ترین
چیزی که بیمار به آن نیاز دارد، آرامش و سکوت است و بر هم زدن این آرامش که با
نشستن ‌های طولانی به وجود می ‌آید
اگر سخت ‌تر از تحمل درد و رنج نباشد، ‌کم ‌تر
نخواهد بود. به همین علت، شارع مقدس از عیادت ‌های طولانی به
شدت نهی فرموده است.

رسول خدا (صلی
الله علیه و آله و سلم)  می ‌فرمایند:

«کسی از
عیادت کنندگان بیشتر اجر می ‌یابد که کمتر نزد بیمار بنشیند
مگر این ‌که بداند وی توقف و حضور او را دوست می ‌دارد» [328]
4. فاصله ‌گذاری
بین ایام عیادت

یکی از
مسائلی که بیماران را بسیار می ‌آزارد و سبب رنجش آنان می ‌شود،
ملاقات مکرر عیادت ‌کنندگان است. آری، اسلام بر عیادت بیمار
تأکید فراوان می ‌کند و آن را جزیی از حقوق واجب مسلمانان می ‌داند؛
اما بر این مهم نیز سفارش می ‌کند که لازم نیست هر روز از
آنها عیادت کنید؛ بلکه بین ایام عیادت، فاصله بیاندازید و برای مثال، هر چهار روز
یک بار به ملاقات بیمار بروید.

رسول
اکرم (صلی الله
علیه و آله و سلم)  می ‌فرمود:

« أَغِبُّوا فِی الْعِیادَةِ وَ أَرْبِعُوا إِلَّا أَنْ یکُونَ مَغْلُوباً » [329] ؛
«عیادت را با فاصله و چهار روز در میان انجام دهید؛ مگر این ‌که
بیماری غلبه پیدا کرده باشد (از سلامت بیمار مأیوس شده باشید)»

5. کمک
به رفع حوائج بیمار

اسلام
دستور می ‌دهد به بیماران در انجام نیازهای روزانه آنان کمک
کنید تا در شرایط بیماری احتیاجات آنها برطرف گردیده و با این عمل خداپسندانه
نگرانی بیماران تنها به درد بیماری محدود گردد؛ رسول خدا (صلی
الله علیه و آله و سلم)  در فضیلت این کار می ‌فرماید:

«کسی که
در انجام نیازمندی بیماری کوشش کند از گناهان خود خارج می ‌شود،
خواه در آن کار موفق بشود و خواه نشود» [330]
6.
نخوردن چیزی نزد بیمار

از دیگر
آداب و دستورهای اسلامی، هنگام دیدار با بیماران، نخوردن چیزی، نزد آنان است. حضرت
علی (علیه السلام)  می ‌فرماید:

« نَهَى
رَسُولُ اللَّهِ (صلی
الله علیه و آله و سلم)  أَنْ یأْکُلَ الْعَائِدُ عِنْدَ
الْعَلِیلِ فَیحْبِطُ اللَّهُ أَجْرَ عِیادَتِهِ » [331] ؛
«رسول خدا (صلی
الله علیه و آله و سلم)  از [چیزی] خوردن عیادت ‌کننده
نزد بیمار نهی می ‌کند؛ زیرا خداوند پاداش عیادتش را از بین
می ‌برد».

شاید
بتوان علت این دستور را این ‌گونه بیان کرد:

اول آن ‌که،
خوردن چیزی در مقابل بیماری که قادر به خوردن آن چیز نیست، خلاف ادب است؛ چنانچه در
دستورهای اسلامی ‌از خوردن چیزی در مقابل روزه ‌دار
نهی شده است.

دوم،
پذیرایی از عیادت ‌کنندگان علاوه بر آن ‌که
زحماتی را برای خانواده بیمار به وجود می ‌آورد، هزینه ‌های
مضاعفی را بر دوش بیمار و خانواده او می ‌گذارد. چنین برنامه ‌ای
را درباره خانواده مصیبت ‌دیده نیز مشاهده می ‌کنیم.
چنان ‌که دین اسلام، دستور مى دهد تا چند روز براى خانواده
مصیبت زده غذا آماده و براى آنان فرستاده شود.

امام
صادق (علیه السلام)  مى
فرمود:  «زمانى که جعفر بن ابی طالب (علیه
السلام)  به شهادت رسید، رسول خدا (صلی
الله علیه و آله و سلم)  به فاطمه (سلام
الله علیه)  فرمود: «براى اسماء بنت عمیس غذا تهیه کن و تا
سه روز با سایر بانوان، نزد او بمانید». از آن زمان پخت غذا براى اهل مصیبت تا سه
روز، سنت شد». [332]
اینها
بخشی از توصیه ‌های اسلام جهت جلوگیری از ایجاد مزاحمت برای
مریض بود اما علاوه بر توصیه ‌های گفته شده، توصیه ‌های
دیگری نیز پیرامون عیادت مریض وجود دارد که نقش بسزایی در تقویت روحیه مریض و کاهش
دردهای وی دارد که به تعدادی از آنها اشاره می ‌نماییم:

1. عیادت
کامل

رسول خدا (صلی
الله علیه و آله و سلم)  درباره کیفیت عیادت کامل می ‌فرمود:

« أَنَّ
مِنْ تَمَامِ عِیادَةِ الْمَرِیضِ أَنْ یدَعَ أَحَدُکُمْ یدَهُ عَلَى جَبْهَتِهِ
أَوْ یدِهِ
فَیسْأَلَهُ کَیفَ هُوَ وَ تَحِیاتُکُمْ بَینَکُمْ بِالْمُصَافَحَةِ » [333] ؛
«عیادت تام و کامل آن است که دست خود را بر پیشانی یا دست مریض بگذارد، و از حال
[امروز و دیروز] او سؤال کند، و بهترین تحیت و درود بین شما آن است که دست بدهید»

2. هدیه
دادن به بیمار

یکی از
رسوم بسیار شایسته، میان بسیاری از مردم، همراه داشتن هدیه برای عیادت مریض است.
این تحفه برای کودکان بیمار، معمولاً اسباب ‌بازی و برای
بزرگ ‌ترها شیرینی و یا چیزهایی است که باعث تقویت نیروی
جسمی و یا روحی بیمار می ‌شود. این عمل، همان دستور دین مبین
اسلام است که
بر بردن تحفه برای بیمار، تأکید می ‌کند و آن را باعث آرامش
خاطر بیمار می ‌داند.

در روایت
است که چند نفر از شیعیان به عیادت مریضى می ‌رفتند. آنان
این ‌گونه نقل می ‌کنند که بین راه به
امام باقر (علیه
السلام)  برخوردیم. امام (علیه
السلام)  فرمود: «کجا می ‌روید؟»
گفتیم: «به عیادت فلان…» فرمود: «بایستید» ایستادیم، فرمود: «آیا سیب یا گلابى یا
کمى عطر یا یک قطعه عود و… براى هدیه برداشته اید؟» گفتیم: «نه چیزى از اینها
همراه  ما نیست». فرمود: «مگر متوجه نیستید که تحفه، باعث آرامش خاطر و راحت
روان مریض است» [334]
3. دعا
بر بالین بیمار

دعا برای
سلامتی و عافیت بیمار از دیگر آداب عیادت است. سلمان می ‌گوید
که نبى اکرم (صلی
الله علیه و آله و سلم)  به عیادت من آمد؛ در حالی که من در
بستر بیماری بودم. آن حضرت [در حقم دعا کرد و] فرمود: «[اى سلمان!] خداوند، رنج تو
را برطرف و اجرت را زیاد کند و بدن و دینت را تا آخر عمر محفوظ نگه دارد» [335]
رسول خدا (صلی
الله علیه و آله و سلم)  سفارش می ‌کرد
که بر بالین مریض، هفت مرتبه جمله « أَسْأَلُ اللَه الْعَظِیمَ رَبَّ الْعَرْشِ
الْعَظِیمِ أَنْ یشْفِیکَ » را بگویید تا در صورت فرا نرسیدن اجلش شفا یابد. [336]
4. امید
دادن به بیمار

یکی از
مسائلی که بیماری؛ به ویژه بیماری ‌های صعب العلاج را طولانی
و معالجه را دشوارتر می ‌کند، مأیوس شدن از سلامتی و ضعیف
شدن روحیه است. اسلام، وظیفه عیادت ‌کنندگان می ‌داند
تا روح امید را در بیمار زنده کنند و وی را به سلامتی امیدوار سازند.

رسول خدا (صلی
الله علیه و آله و سلم)  می ‌فرماید:

« إِذَا
دَخَلْتُمْ عَلَى الْمَرِیضِ فَنَفِّسُوا لَهُ فِی الْأَجَلِ فَإِنَّ ذَلِکَ لَا
یرُدُّ شَیئاً وَ هُوَ یطَیبُ النَّفْسَ » [337] ؛
«هرگاه بر بالین بیمار رفتید، او را به [زندگى و] تأخیر مرگ امیدوار سازید که [گرچه
این امید] سبب برگشت چیزى نمی ‌شود؛ اما سبب دلخوشى بیمار می ‌شود»

5. تحکیم
روابط

یکی از
آداب عیادت، ملاقات با بیمارانی است که در زمان بیماری عیادت ‌کننده
به دیدن او نیامده ‌اند تا ضمن جلوگیری از قطع ارتباط، این
عیادت، باعث تحکیم پیوندها شود.

 

 

آداب تشییع جنازه

برای من
حضور در تشییع جنازه و نشستن در مجالس ختم آنها خیلی سخت است. چرا اسلام این ‌قدر
برای حضور در تشییع جنازه مردگان و رفتن به قبرستان توصیه کرده است؟

در
تعالیم اسلام حق اجتماعی انسان مؤمن پس از وفات پایان نمی ‌یابد
بلکه در ارتباط با ارحام و دیگر برادران دینی نوع دیگری از حقوق مطرح می ‌شود.

اسلام به
فرد مؤمن دستور می ‌دهد که برای پدر، مادر و دیگر درگذشتشان
احسان و نکویی کند و بدین ‌وسیله یادشان را زنده نگاه ‌داشته
و همیشه به فکر رساندن ثواب به روح ایشان باشد.

اسلام می ‌خواهد
عزت مؤمن چه در حال حیات و چه بعد از مرگ همچنان محفوظ باشد لذا دوست ندارد جنازه
او با خفت و خواری دفن شود و از سوی مردم با بی ‌اعتنایی
برخورد گردد بلکه با شرکت در تشییع جنازه او در تجلیل و احترام مؤمنین باید کوشش
لازم به عمل آید و این را حقی از حقوق برادری و اخوت اسلامی شمرده است.

امام
صادق (علیه السلام)  خطاب
به خیثمه فرمود: به دوستداران ما سلام برسان و آنان را به رعایت تقوای خدای بزرگ
سفارش کن و بگو… زنده ‌ها در تشییع جنازه مردگان و
درگذشتگان شرکت نمایند. [338]

همچنین
به معلی بن خنیس فرمود:

«از ساده ‌ترین
حقوق برادران دینی این است که در تشیع جنازه آنان شرکت کنی» [339]
علاوه بر
این آنچه می ‌تواند ناراحتی درونی شخص مصیبت زده و داغدیده
را تا اندازه ‌ای تسکین بخشد همدردی با او است، لذا اسلام
مسلمانان را نسبت به این موضوع کاملاً تشویق کرده و در احادیث متعددی برای این عمل
پاداش زیادی قرار داده شده.

امام
صادق (علیه السلام)  می ‌فرماید:

«کسی که
مصیبت زده ‌ای را تسلیت گوید پاداش او مانند جزای شخص مصیبت
زده است بدون این ‌که چیزی از او کم شود» [340]
بنابراین
هرچند ممکن است حضور در این ‌گونه مجالس برای انسان سخت باشد
اما فواید و آثار این کار ارزش تحمل این سختی را دارد گذشته از این ‌که
همه ما نیز زمانی در چنین شرایطی قرار می ‌گیریم و با حضور
دیگران است که بخشی از غم ‌ها و دردهای روحی ما تسکین می ‌یابد.

خوب است
در اینجا به این نکته نیز اشاره نماییم که در آداب معاشرت اسلامی برای حضور در
تشییع جنازه، نحوه معاشرت با مصیبت زدگان و همچنین حضور در قبرستان آداب فراوانی
ذکر شده است که جهت اطلاع خوانندگان برخی از آنها را مرور می ‌نماییم:

1. اطعام
مصیبت ‌زدگان

بدیهی
است که اشخاص مصیبت زده کمتر به فکر خود و غذای خود می ‌باشند
لذا اسلام غذا خوردن و مزاحمت برای مصیبت ‌زدگان را نهی
نموده و
برخلاف آنچه مرسوم شده دستور می ‌دهد که غذای آنها را تا سه
روز همسایگان آماده نمایند.

 امام
صادق (علیه السلام)  در
این باره فرموده است:

«غذا
خوردن در نزد مصیبت ‌زدگان از کارهای عصر جاهلیت است و روش
اسلام این است که غذا برای آنها نیز ببرند، همان ‌طور که
پیغمبر (صلی الله
علیه و آله و سلم)  درباره خانواده جعفربن ابی طالب چنین
دستور داد». [341]
2. حفظ
آرامش و وقار در تشییع جنازه

پیامبر
خدا (صلی الله علیه
و آله و سلم)  فرموده ‌اند: «بر شما
باد حفظ آرامش و وقار. بر شما باد آرام راه رفتن با جنازه ‌هایتان». [342]
3. به
فکر مرگ و آمادگی برای آن باشد

پیامبر
خدا (صلی الله علیه
و آله و سلم)  در توصیه به ابوذر غفاری فرمودند: «اى ابوذر!
هرگاه در پى جنازه ‌اى به راه افتادى، باید عقلت با تفکّر و
خشوع به آن مشغول شود و بدان که تو نیز به او می ‌پیوندى». [343]
4. حرف
نزدن و تفکر نمودن

در
روایات می ‌خوانیم رسول خدا (صلی
الله علیه و آله و سلم)  هرگاه در پى جنازه ‌اى
می ‌رفت، اندوه او را فرامی ‌گرفت،
بیشتر حدیث نفس می ‌کرد و کمتر سخن می ‌گفت. [344]
5.
نخندیدن در تشییع جنازه

امام على (علیه
السلام)  – چون در تشییع جنازه اى صداى خنده مردى را شنید –
فرمود:

«گویى که
مرگ را در این جهان براى دیگران رقم زده ‌اند و انگار که حق
در این دنیا بر دیگران واجب گشته است و گویى مردگانى را که می ‌بینیم،
مسافرانى هستند که به زودى سوى ما باز می ‌گردند! آنان را در
گورهایشان می ‌نهیم و میراثشان را می ‌خوریم،
آن ‌گونه که پندارى پس از آنها جاودان خواهیم ماند. هر پند
دهنده ‌اى را به دست فراموشى سپرده ‌ایم،
حال آن ‌که هدف هر بلا و حادثه ‌اى
بنیان کن قرار داریم». [345]
6. خود
را به جای میت تصور کردن

امام
صادق (علیه السلام)  در
این باره فرموده ‌اند:

«هرگاه
جنازه ‌اى را بر دوش کشیدى، تصوّر کن این تو هستى که بر شانه ‌ها
حمل می ‌شوى یا گویى از پروردگارت می ‌خواهى
به دنیا برگردى تا دست به عمل [نیک] زنى. پس، بنگر که چگونه [زندگى را] از سر می ‌گیرى.
حضرت سپس فرمود: شگفتا از مردمى که رستاخیز رفتگانشان به خاطر پیوستن بازماندگانشان
به آنها به تأخیر افتاده و چاووشى در میان آنها بانگ رحیل سر داده، امّا آنان
همچنان به بازى و تفریح سرگرمند». [346]
7.
خواندن نماز شب اول قبر

با عنوان
نماز «لیلة الدفن» که کیفیت آن چنین است: «دو رکعت نماز خوانده می ‌شود
که در رکعت اول بعداز حمد «آیةالکرسی» و در رکعت دوم بعد از حمد «ده مرتبه سوره انا
انزلناه» و بعد ثواب آن را هدیه می ‌کند به کسی که از دنیا
رفته است».

8.
خواندن سوره توحید به هنگام عبور از قبرستان

از رسول
خدا (صلی الله علیه
و آله و سلم)  چنین نقل شده است: «هر که بر قبرستان عبور کند
و 11 مرتبه سوره توحید را بخواند و ثوابش را به اموات آن قبرستان هدیه کند به تعداد
آن مردگان اجر و پاداش می ‌یابد».

9.
خواندن سوره قدر در نزد قبر

در
روایات معتبر آمده است که «اگر کسی به نزد قبر برادر مؤمن خود برود
و رو به قبله دستش را بر روی قبر بگذارد و 11 مرتبه سوره قدر را بخواند از
ترس بزرگ روز قیامت در امان خواهد بود»

و در
روایت دیگر آمده است: «خداوند او و صاحب قبر هر دو را بیامرزد».

10. دعا
برای اموات

در روایت
آمده که حضرت باقر (علیه
السلام)  نزد قبر یکی از شیعیان ایستادند و این دعا را
خواندند:

« اَللَّهُمَّ ارْحَمْ غُرْبَتَهُ وَ صِلْ وَحْدَتَهُ وَ آنِسْ وَحْشَتَهُ وَ آمِنْ
رَوْعَتَهُ وَ اَسْکِنْ اِلَیهِ مِنْ رَحْمَتِکَ مَا یُسْتَغْنَی بِهِ عَنْ
رَحْمَةٍ مَنْ سِوَاکَ وَ اَلْحِقْهُ بِمَنْ کَانَ یَتَولاّهُ » [347]
11.
زیارت قبور در روزهای دوشنبه، پنج شنبه و جمعه

طبق
روایاتی که از حضرات معصومین (علیهم
السلام)  وارد شده است زیارت اهل قبور مؤمنین در روزهای
دوشنبه و پنج ‌شنبه و جمعه مستحب مؤکد است و سنت پیامبر
اسلام (صلی الله
علیه و آله و سلم)  و سیره اهل بیت (علیهم
السلام)  نیز چنین بوده است.

در
روایتی از رسول خدا (صلی
الله علیه و آله و سلم)  آمده است که حضرت فرمود: «هدیه
بفرستید برای مردگان خود».

پس سوال
شد چیست هدیه مرده ‌ها؟ فرمود:

«صدقه و
دعا و نیز فرمود ارواح مؤمنین هر جمعه به آسمان دنیا مقابل خانه ‌ها
و منزل ‌های خود فریاد می ‌کنند هر یک
از ایشان به آواز حزین با گریه، ‌ای اهل من و اولاد من ای
پدر من و مادر من و خویشان من مهربانی کنید بر ما…». [348]
 

 

معاشرت با زیردستان

یک فرد
مسلمان چگونه با زیردستان بر خورد می ‌کند و زیردستان را
چگونه انتخاب می ‌کند؟ اگر زیر دستان کار خود را درست و سر
موقع انجام نداد چگونه باید برخورد شود؟

معصومین (علیهم
السلام)  به عنوان سرمشق مسلمانان، رفتارهای ارزشمندی با
زیردستان داشته ‌اند که آثار اخلاقی و تربیتی فراوانی به
دنبال داشته است.

نحوه
رفتار پیامبر (صلی
الله علیه و آله و سلم)  و اهل بیت (علیهم
السلام)  با زیردستان در الگودهی برای اقتدا به آن اولیای
الهی بسیار با اهمیت و تأثیرگذار است و امروزه در رفتار با کارمندان و کارگران
دولتی و خصوصی کاربرد وسیع دارد و می ‌توان از رفتار آن
بزرگواران آموخت که به برخی از آنها اشاره می ‌نماییم:

فرصت
دادن به زیردستان

نوح بن
شعیب از خادم امام رضا (علیه
السلام)  به نام نادر می ‌گوید: امام
رضا (علیه السلام)  خیلی
متواضعانه با ما برخورد می ‌کرد و می ‌فرمود:

« اِنْ
قُمْتُ عَلَی رُؤوسِکُمْ وَ اَنْتُمْ تَأکُلُونَ فَلاَ تَقُومُوا حَتّی تَفْرُغُوا » [349] ؛
«اگر من در حال غذا خوردن نزد شما آمدم، تا غذا تمام نشده از جای خود حرکت نکنید».

او می ‌افزاید
که گاهی امام صدا می ‌زد و در پاسخ می ‌گفتیم:
ما در حال صرف غذا هستیم. حضرت می ‌فرمود: بگذارید آنها
غذایشان را تمام کنند.

محبت
همراه با قاطعیت

ابوحفصه
گوید: امام صادق (علیه
السلام)  غلامش را پی حاجتی فرستاد و او دیر کرد. امام به
دنبال وی رفت و دید در جایی خوابیده است. کنارش نشست و به صورتش باد زد تا بیدار
شد. به او فرمود:

« یَا
فُلاَنُ! وَاللهِ مَا ذَلِکَ تَنَامُ اللَّیْلَ وَ النَّهَارَ؛ لَکَ اللَّیْلُ
وَلَنَا مِنْکَ النَّهَارُ » [350] ؛
«ای غلام! این چه کاری است؟ شب و روز می ‌خوابی! شب بخواب و
روز به کارها برس»

مصونیت
از خشونت

نقل شده
است که امام سجاد (علیه
السلام)  در یک روز، دو مرتبه خدمتکارش را صدا زد و وی پاسخ
نداد. برای بار سوم که او را خواست، پاسخ داد، امام فرمود: فرزندم! آیا صدای مرا
نشنیدی؟ گفت: بله، شنیدم. فرمود: چرا جواب ندادی؟ گفت: چون از خشم و غضب شما ایمن
هستم. فرمود:

«سپاس
خدایی را که خدمتگزارم را از من ایمن ساخته است». [351]

گذشت از
لغزش

 در سیره
امام سجاد (علیه
السلام)  آمده است که غلامش مرتکب خطایی شد و آن اشتباه به
مرگ یکی از فرزندان آن حضرت منجر گردید. حضرت به جای آن که او را کیفر دهد، او را
در راه خدا آزاد کرد. ماجرا این بود که تعدادی مهمان در خانه امام سجاد (علیه
السلام)  حضور داشتند. خادم آن حضرت عجله و بی ‌احتیاطی
کرد و ظرف غذایی که در تنور بود، بر سر کودک امام ریخت و آن بچه در اثر سوختگی از
دنیا رفت. غلام مضطرب و نگران شد. امام به او فرمود:

« اَنْتَ
حُرّ فَاِنَّکَ لم تعتمده » [352] ؛
«تو آزاد هستی، زیرا تو تقصیری نداشتی و عمدی در کار نبوده است»

پرهیز از
آزار

رسول خدا (صلی
الله علیه و آله و سلم)  فرمود: آیا شما را از بدترین مردم
آگاه سازم؟ گفتند: بله. حضرت فرمود:

«بدترین
مردم کسانی هستند که تنها به سفر می ‌روند، هدیه را نمی ‌پذیرند
و زیردستان خود را آزار می ‌دهند». [353]

برخورد
متواضعانه

معصومین (علیهم
السلام)  با زیردستان، کنیزان و خادمان خود بر سر یک سفره
غذا می ‌خوردند.

درباره
امام رضا (علیه
السلام)  نقل شده است که آن حضرت با غلامان بر سر یک سفره
غذا میل می ‌کردند. شخصی از اهالی بلخ می ‌گوید:
با حضرت رضا (علیه
السلام)  در سفر به خراسان همراه بودم. هنگام صرف غذا، همه
افراد به همراه امام (علیه
السلام)  بر سر یک سفره نشستند. من به امام عرض کردم: برای
شما سفره ‌ای جداگانه می ‌اندازیم.
حضرت فرمود:

« مَهْ!
اِنَّ الرَّبَّ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی وَاحِدٌ وَالاُمَّ وَاحِدَةٌ وَالاَبَ
وَاحِدٌ وَالْجَزَاءَ بِالاَعْمَالِ » [354] ؛
«ساکت شو! پروردگار ما یکی، پدران ما یکی، مادران ما یکی، پاداش هم در برابر عمل
دریافت می ‌کنیم».

همکاری
با زیردستان

درباره
رسول خدا (صلی الله
علیه و آله و سلم)  نقل شده است که آن حضرت، کفش خود را پینه
می ‌زد، لباسش را می ‌دوخت، در خانه
را باز می ‌کرد، شیر گوسفندان را می ‌دوشید،
شتر را می ‌بست و می ‌دوشید و هرگاه
خدمتکارش از کار خسته می ‌شد، به کمکش می ‌شتافت
و اگر خدمتکارش گندم و جو آسیاب می ‌کرد، با او همکاری
می ‌نمود. [355]

توجه به
نیاز زیردستان

امام
سجاد (علیه السلام)  خدمتکاران
خود را جمع می ‌کرد و به آنها می ‌گفت:
هر که خواسته ‌ای دارد، بگوید تا به خواسته او عمل کنم. وی
هر ماه خدمتکاران را دعوت می ‌کرد و به آنان می ‌فرمود:
هر که علاقه به ازدواج دارد، زمینه ازدواجش را فراهم می ‌کنم
یا می ‌خواهد فروخته شود، می ‌فروشم و
یا خواهان آزادی است، آزادش می ‌کنم. اگر غلامان و کنیزان
جواب منفی می ‌دادند، حضرت سه بار می ‌فرمود:
خدایا شاهد باش. [356]

 

 

معاشرت با همسایگان

همسایه
ما اصلاً مراعات بقیه همسایه ‌ها را نمی ‌کند.
آیا اسلام این حق را به افراد داده که در چهاردیواری خانه خودشان
هر کار دلشان خواست بکنند و لو این ‌که باعث آزار دیگر
همسایگان شود آن هم
با این بهانه که چهاردیواری اختیاری؟

گرچه
دیوارهای خانه ‌ها انسان ‌ها را از هم
جدا می ‌کند و هر کس وارد محدوده خانه و زندگی خویش می ‌شود
اما زندگی اجتماعی، افراد جامعه را به صورت اعضای یک «خانواده» در می ‌آورد
که پیوسته با هم در ارتباط، رفت و آمد، برخورد و تعاون ‌اند
و نیازهای متقابل به یکدیگر دارند. ازاین ‌رو، سایه هر کدام
از دو همسایه، باید آرام ‌بخش دیگری باشد و هر یک زیر سایه
همسایه خود، احساس امنیت، آسودگی و اعتماد کنند. این چیزی است که دستورهای معاشرتی
و اخلاقی اسلام بر آن تأکید فراوان دارد.

در حدیثی
از رسول خدا (صلی
الله علیه و آله و سلم)  آمده است که:

« اَلْجِیرانُ ثَلاَثَةٌ: جَارٌ لَهُ ثَلاثَةُ حُقُوق: حَقُّ الْجِوَارِ، وَ حَقُّ
الْقِرَابَةِ، وَ حَقُّ الإِسْلاَم. وَ جَارٌ لَهُ حَقَّانِ: حَقُّ الْجِوارِ، وَ
حَقُّ الإِسْلاَمِ. وَ جَارٌ لَهُ حَقُّ الْجِوَارِ، اَلْمُشْرِک مِنْ أَهْلِ
الْکِتَابِ » [357] ؛
«همسایگان سه دسته اند؛ دسته اى سه حق دارند: حقّ همسایگى، حقّ خویشاوندى و حقّ
مسلمانى. دسته اى
دو حق دارند: حقّ همسایگى و حقّ مسلمانى. و دسته اى فقط یک حق:
حقّ همسایگى، که مشرکان از اهل کتابند».

این حدیث
به خوبی جایگاه و اهمیت همسایگی را نشان می ‌دهد و بیان می ‌دارد
که حق همسایگی حقی جدای از خویشاوندی و حتی مسلمانی است و اگر همسایه ‌ای،
خویشاوند یا مسلمان نبود باز هم می ‌بایست رابطه ‌ای
شایسته و مناسب با آن داشت و حقوقش را رعایت کرد. [358]

اما برای
روشن شدن دیدگاه اسلام پیرامون حق همسایگان و نوع رفتار با آنان توجه شما را به
مطالب زیر جلب می ‌کنیم:

حق
همسایگی

رسول خدا (صلی
الله علیه و آله و سلم)  می ‌فرماید:

«جبرئیل
همواره سفارش همسایگان را به من می ‌کرد تا جایی که گمان
کردم همسایه از همسایه ارث می ‌برد» [359]
ایشان در
جای دیگر فرموده ‌اند:

«هر که
به خدا و روز واپسین ایمان داشته باشد، نباید همسایه خود را آزار دهد» [360]
 

آداب
رفتار با همسایه:

آدابی که
اسلام برای نحوه معاشرت با همسایگان در نظر گرفته است فراوان است که به مهم ‌ترین
آنها می ‌پردازیم.

1.
رازداری و عیب پوشی

اگر
افراد یک محل در مدت طولانی با یکدیگر همسایه باشند، کم کم از اسرار زندگی همدیگر
آگاه خواهند شد. از آنجا که آشکار ساختن اسرار زندگی مردم
و فاش کردن عیب ‌های آنان، بسیار نکوهیده است، مؤمن نباید در
کار
دیگران کنجکاوی کند و به دنبال عیب ‌جویی باشد. اگر هم به
صورت اتفاقی،
از رازی آگاه شد، باید آن را پنهان بدارد، چنان که امام سجاد (علیه
السلام)  می ‌فرماید:

«اگر بر
عیب همسایه ات آگاه شدی، باید آن را پنهان سازی». [361]

در غیر
این صورت، بنا به فرموده امام علی (علیه
السلام)  باید منتظر پی آمدهای ناگوار کشف اسرار همسایه
باشد:

« مَن
تَطَلعَ علی اَسرار جارِهِ اِنهَتَک اَستارُهُ » [362] ؛
«کسی که به اسرار درونی همسایه ‌اش سرکشد [و درصدد آگاهی
یافتن از وضع درونی او برآید]، پرده ‌هایش دریده می ‌شود»

2ـ مدارا
و خوش همسایگی

تضاد و
مزاحمت از پی آمدهای ناگزیر در زندگی اجتماعی است. ممکن است کم توجهی و عمل نکردن
بعضی افراد به آداب اسلامی، آسایش را از دیگران بگیرد و آنان را بیازارد. این امر
زمینه ‌ساز کدورت ‌ها و درگیری ‌های
بعدی می ‌شود.

در این صورت، شایسته است طرفی که از همسایه خود کم لطفی دیده است،
آزار همسایه را تحمل کند. اگر هم ناچار به نشان دادن واکنش شد، با رویی گشاده و
زبانی نرم به وی گوشزد کند، به گونه ‌ای که آن تذکر به اصلاح
او کمک کند و موجب رنجش خاطرش نشود. امام کاظم (علیه
السلام)  در این باره می ‌فرماید:

« لَیْسَ
منّا مَنْ لَمْ یُحسنْ مُجاوَرَةَ مَنْ جَاوَرَه » [363] ؛
«از ما نیست کسی که با همسایه ‌اش خوش رفتاری نکند»

3.
رسیدگی به یکدیگر

حُسن هم
جواری ایجاب می ‌کند همسایگان از مشکلات یکدیگر باخبر شوند،
در رفع آن کوشا باشند و خود را به بی ‌خبری نزنند.

امام علی (علیه
السلام)  می ‌فرماید:

« مِنْ
الْمروَّة تَعهُّد الجِیرانِ » [364] ؛
«رسیدگی به [امور] همسایگان، از جوان مردی است»

4. تهنیت
هنگام شادی، تعزیت هنگام مصیبت

امروزه
دنیای ماشینی موجب شده است که روابط عاطفی و انسانی به ضعف و خاموشی بگراید. انسان ‌ها
و همسایگان نزدیک، از حال یکدیگر بی ‌خبر باشند، به گونه ‌ای
که حتی پس از چندین سال همسایگی، نام یکدیگر را هم ندانند، این در حالی است که آداب
اسلامی حکم می ‌کند انسان مؤمن در هیچ شرایطی، از همسایه
خویش غافل نباشد.

رسول خدا (صلی
الله علیه و آله و سلم)  در این باره می ‌فرماید:

«حق
همسایه آن است؛ چنانچه خیری به او رسید، به او تبریک بگویید. هنگام بیماری به
عیادتش بروید. در مصیبت ‌ها به او تسلیت بگویید. اگر فوت شد،
در تشییع جنازه ‌اش حاضر شوید». [365]
5.
مراعات حق همسایه در فروش و ساخت مسکن

آداب
اسلامی ایجاب می ‌کند که انسان مؤمن مسلمان، همواره در فروش
و ساخت مسکن، همسایه خود را مقدّم بدارد. چنان ‌که حضرت رسول (صلی
الله علیه و آله و سلم)  در فروش خانه می ‌فرماید:

« جارُ
الدّارِ اَحَقَُّ بِدارِ الْجارِ » [366] ؛
«همسایه خانه، در خرید خانه همسایه مقدّم است»

همچنین
درباره ساخت و ساز مسکن می ‌فرماید:

«حق
همسایه آن است که بنای خود را از بنای او فراتر نبری و جریان باد را بر او نبندی». [367]
در
حقیقت، در ساخت و ساز مسکن، همان ‌گونه که ما رفاه و آسایش
خود را در نظر می ‌گیریم و تلاش می ‌کنیم
به گونه مطلوب خویش آن را بسازیم، باید ملاحظه همسایه را نیز داشته باشیم و با ساخت
و ساز غیراصولی، آرامش و آسایش او را سلب نکنیم.

6.
مراعات حال همسایه در پخت و پز و خرید مواد غذایی

پیامبر
خدا (صلی الله علیه
و آله و سلم)  در این مورد می ‌فرماید:

«حق
همسایه آن است… هرگاه میوه ‌ای خریدید، مقداری به او هدیه
کنید. اگر مایل به این کار نبودید، آن را پنهانی به خانه ببرید و دقت کنید که
فرزندتان آن را از خانه بیرون نبرد که فرزند او ببیند و بهانه ‌گیری
کند. با بوی غذای مطبوع خود، او را میازارید، مگر آن ‌که
مقداری برایش بفرستید». [368]
7. خیانت
نکردن به مال و ناموس همسایه

از دیگر
آداب حُسن هم جواری، حفظ حُرمت همسایه است، چنان ‌که رسول ‌خدا (صلی
الله علیه و آله و سلم)  می ‌فرماید:

« حُرْمَة
الْجارِ عَلَی الجارِ کَحُرمَةِ دمهِ » [369] ؛
«حرمت همسایه بر همسایه، چون حُرمت خون او است»

حفظ حرمت
همسایه، هم شامل احترام ظاهری است مانند ادب در برخوردها و پرهیز از هرگونه رفتار و
گفتار زننده و هم احترام باطنی، یعنی حفظ حُرمت مال و ناموس همسایه. در حقیقت، یک
انسان مؤمن، ضمن این ‌که احترام ظاهری را در رابطه با همسایه
رعایت می ‌کند، نباید فکر خیانت به مال و ناموس همسایه را در
ذهن بپروراند؛ زیرا پی آمد چنین خیانتی به مراتب سنگین ‌تر
از خیانت به دیگران است. امیرالمؤمنین (علیه
السلام)  می ‌فرماید:

«خداوند
ناپسند داشته است براى امت من خندیدن در قبرستان را و سرک کشیدن در خانه دیگران را» [370]
بنابراین
انسان مؤمن نه تنها نباید چنین خیانت ‌هایی را مرتکب شود،
بلکه در غیاب همسایه باید از مال و ناموس او، همانند مال و ناموس و خانواده خود
حفاظت کند. [371]

 

نحوه
رفتار با همسایه مردم آزار:

اما
درباره نحوه برخورد با رفتارهای غیر اسلامی همسایگان، بهترین راه امر به معروف و
نهی از منکر از طریق شیوه ‌های صحیح می ‌باشد.

 امام
صادق (علیه السلام)  می ‌فرمایند:

« مَن
لَهُ جارٌ و َیَعمَلُ بِالمَعاصى فَلَم یَنهَهُ فَهُوَ شَریکُهُ » [372] ؛
«هر کس همسایه ‌اى را داشته باشد که گناه می ‌کند
ولى او را نهى نکند، شریک در گناه اوست»

از همین ‌رو
می ‌توانیم با همکاری دیگر همسایگان در موقعیت ‌های
مناسب و با فراهم نمودن شرایط تأثیرپذیری، چنین همسایه ‌ای
را نسبت به رفتارهای ناشایسته ‌اش آگاه نمایید.

 

 

آداب معاشرت با علما

وظیفه ما
در احترام و معاشرت با علما و بزرگان چیست؟

در دین
مقدس اسلام و سیره عملی پیامبر (صلی
الله علیه و آله و سلم)  و اهل بیت (علیهم
السلام)  همواره بر تکریم علمای دین و دانشمندان تأکید شده
است.

پیامبر (صلی
الله علیه و آله و سلم)  فرمود:

« اَکْرِمُوا الْعُلَماءَ فَاِنَّهُمْ وَرَثَةُ الْأَنْبِیاءِ فَمَنْ أَکْرَمَهُمْ
فَقَدْ اَکْرَمَ اللهَ وَ رَسُولَهُ » [373] ؛
«دانشمندان را گرامی دارید که آنها وارثان پیامبرانند و هر که آنان را احترام
نماید، خدا و رسولش را احترام نموده است»

امام علی (علیه
السلام)  فرمود:

« لَا
تُحَقِّرَنَّ عَبْداً آتَاهُ اللَّهُ عِلْماً فَإِنَّ اللَّهَ لَمْ یُحَقِّرْهُ
حِینَ آتَاهُ إِیَّاه » [374] ؛
«بنده اى (کسى) را که خدا علم و دانش داده (توفیق عطاء فرموده و اسباب کارش را جور
کرده تا علم و دانش آموخته و دانشمند شده) حقیر و کوچک مشمار، زیرا خدا هنگامى که
به او علم داده او را حقیر و کوچک نشمرده»

بر همین
اساس نیز روایات متعددی نحوه برخورد مناسب با علما و دانشمندان ذکر گردیده که به
تعدادی از آنها اشاره می ‌نماییم:

1. دیدار
و زیارت علما

یکی از
توصیه ‌های مهم اسلام زیارت و دیدار با علما می ‌باشد،
چرا که در پرتو ارتباط مستمر و مداوم با علما و دانشمندان دینی زمینه بهره ‌گیری
از معارف و علوم الهی نصیب انسان گردیده و هدایت انسان را در مسیر درست تضمین می ‌نماید.

امام علی (علیه
السلام)  می ‌فرمایند:

« جَالِسِ
الْعُلَمَاءَ تَزْدَدْ عِلْماً » [375] ؛
«با علما مجالست کن و علمت را زیاد کن»

2. سلام
ویژه به عالم

امیرالمؤمنین (علیه
السلام)  در خصوص حق عالم می ‌فرماید:

« وَ
إِذَا دَخَلْتَ عَلَیْهِ وَ عِنْدَهُ قَوْمٌ فَسَلِّمْ عَلَیْهِمْ جَمِیعاً وَ
خُصَّهُ بِالتَّحِیَّةِ دُونَهُمْ » [376] ؛
«و هر گاه بر او درآئى و گروهى نزدش بودند بر همه آنان سلام کن و درود فرست، و او
را بر ایشان به تحیّت و درود اختصاص ده»

3. به پا
خواستن در برابر عالم

شخصی از
امام صادق (علیه
السلام)  پرسید: کسى که  براى تعظیم و بزرگ داشتن مردى
به ‌پا ایستد (چگونه است)؟ فرمود: مکروه و ناپسندیده است مگر
براى مردى که در دین و آیین عالم و دانشمند است. [377]
4. پرهیز
از منازعه با عالم

چنان ‌که
امام موسی کاظم (علیه
السلام)  فرمود:

« عَظِّمِ
الْعالِم لِعِلمِهِ وَدَعْ مُنازَعَتَهُ » [378] ؛
«عالم را به جهت علمش تعظیم و احترام کن و با او منازعه منما»

در روایت
دیگری امام صادق (علیه
السلام)  می ‌فرماید:

«در
برابر عالم زیاد نگویید که «قال فُلان و قال فُلان خلافاً لقوله» [379] ؛
«فلان عالم چه فرموده و فلان عالم دیگر چه مطلبی بر خلاف گفته شما فرموده است»

5.
فروتنی و تواضع

پیغمبر
خدا (صلی الله علیه
و آله و سلم)  فرموده ‌اند: از اخلاق
مؤمن به خدا و رسول تملّق و چاپلوسى  نیست مگر درباره به دست آوردن علم و دانش (که
سزاوار است براى معلّم و عالم تملّق و فروتنى نمود) [380]
در پایان
لازم است این نکته را یادآوری نماییم که این همه تکریم و احترام نسبت به عالمان،
بدین جهت است که آنان انسان ‌های متعهد، راهنمای مردم، مخالف
بدعت ‌ها، پاسدار اندیشه ‌های ناب،
طرفدار حقوق محرومان، روشن کننده چراغ امید در دل انسان ‌ها
هستند، اما کسانی که با وجود سواد و علم ظاهری از تعهد و مسئولیت بهره ‌ای
نبرده ‌اند، سزاوار تکریم نیستند.

 

 

معاشرت با سالمندان

خیلی
دوست دارم بدانم از دیدگاه ائمه معصومین (علیهم
السلام)  چه نوع رفتاری شایسته بزرگسالان می ‌باشد؟

در
روایات بر رعایت احترام و تکریم مردان و زنان پیر تأکید فراوانى شده و وجود آنها با
برکت و پر خیر شمرده شده است. [381]

در
روایتى از رسول خدا (صلی
الله علیه و آله و سلم)  آمده است:

« مِنْ
إِجْلَالِ اللَّهِ إِجْلَالُ ذِی الشَّیْبَةِ الْمُسْلِمِ » [382] ؛
«بزرگداشت مسلمان پیر، بزرگداشت خداوند است»

در
روایتى از حضرت صادق (علیه
السلام)  آمده است:

« لیسَ
مِنّا مَن لَم یوَقِّرْ کبیرَنا ویرحَمْ صَغِیرَنا » [383] ؛
«آن کس که پیران ما را احترام نکند و بر اطفال ما ترحم نورزد از ما نیست»

در حدیثى
از حضرت رسول اکرم (صلی
الله علیه و آله و سلم)  می ‌خوانیم:

« الْبَرَکَةُ مَعَ أَکَابِرِکُم » [384] ؛
«برکت با بزرگسالان شما است»

سالمندان
با عمرى تلاش و تجربه به مرحله ‌اى رسیده ‌اند
که نیازمند احترام و محبت هستند. تکریم آنها مصداق تعظیم شعائر اسلامى و موجب تحکیم
ارزش ‌ها و روابط اجتماعى است. یعنى درست همانطور که فرزندان
در سطوح مختلف سنى نیازهاى روحى متفاوتى دارند و والدین و مربیان در راستاى تربیت و
بارورى استعدادهاى آنها باید از شیوه ‌هاى رفتارى صحیح
استفاده کنند، بزرگسالان نیز نیازمند قدردانى و سپاسگزارى از زحمات گذشته خود از
سوى فرزندان و اطرافیان می ‌باشند.

گذشته از
این ‌که باید به این نکته مهم نیز توجه داشت که رحمت الهى بی ‌کرانه
و بی ‌انتها است و به مناسبت ‌هاى
گوناگون و با هر بهانه ‌اى رحمتش را بروز می ‌دهد
و بندگانش را با آن می ‌نوازد. یکی از زمینه ‌های
نزول رحمت الهی، پیران و کهنسالان می ‌باشند که خداوند با
نظر لطف و رحمت به آنها می ‌نگرد.

همچنین
اطفال و نوزادان نیز مورد عنایت و توجه حق تعالى قرار دارند و در روایت آمده است:
اگر کودکان شیر خوار و پیران خمیده قامت نبودند بی ‌شک بر
شما عذاب نازل می ‌شد یعنى وجود پیران دعاگو و اطفال شیرخوار
که مورد رحمت و عنایت خداوند هستند مانع نزول عذاب و قهر خداوند است.

بنابراین
خود پیر بودن و بچه بودن جلب کننده رحمت خداوند است و این مطلب ربطى به خوبى و بدى
و گنهکار بودن و نبودن پیران ندارد هرچند پیر مسلمان و مؤمن بیشتر مورد نظر لطف و
رحمت الهى قرار دارد، چنان ‌چه تکریم والدین و احسان و خدمت
به آنها که مورد سفارش اکید اسلام و ادیان الهى است هر چند آنها کافر و بی ‌دین
باشند، یعنى صرف پدر و مادر بودن این اثر و خاصیت را دارد که مورد لطف و عنایت
خداوند باشند و احترام و رعایت آنها واجب و لازم باشد و البته پدر و مادر مسلمان و
متدین و خدا باور جایگاه والا ‌تر و ارزشمند ‌ترى
دارند و رعایت و حفظ حرمت و تعظیم آنها لازم ‌تر است.

بر اساس
آنچه از روایات به دست می ‌آید رفتارهای شایسته ‌ای
که متناسب با شأن و جایگاه بزرگسالان می ‌باشد موارد متعددی
می ‌باشد که برخی از مهم ‌ترین آنها
به شرح ذیل است [385] :

سلام
کردن

سلام
کردن، امری مستحب و نشانه دوری انسان از تکبر است. سلام کردن، بزرگ و کوچک ندارد و
هرکس می ‌تواند برای بهره ‌مندی بیشتر
از ثواب، ابتدا سلام کننده باشد، ولی بهتر است برای احترام به بزرگ ‍‍‍‍‍‍‍‍‍ترها،
همواره کوچکترها آغازکننده سلام باشند.

امام
صادق (علیه السلام)  می ‌فرماید:

« یُسَّلم
الصّغیرُ عَلَی الکَبیر »؛ «کوچک ‌تر به بزرگ ‌تر
سلام کند». [386]
احترام
گزاری در مکان ‌های عمومی

از دیگر
رفتارهای مناسب با بزرگ ‌سالان، احترام آنان در مجالس،
مهمانی ‌ها و مکان ‌های عمومی است. به
ویژه، به دلیل کم توانی یا بیماری افراد سالمند باید مراقب آنان بود.

در عصر
رسول گرامی اسلام (صلی
الله علیه و آله و سلم) ، پیرمردی خدمت حضرت رسید. کسانی که
در محضر او بودند، احترامش نکردند و در جای دادن به او کندی و سهل ‌‌انگاری
کردند. پیامبر اسلام (صلی
الله علیه و آله و سلم)  از این رفتار خلاف ادب آنان ناراحت
شد و به آنان فرمود:

« لَیْسَ
منّا مَن لَمْ یُوَقر الْکَبیرَ و یرَحمُ الصَّغیرَ » [387] ؛
«هر که بزرگ ‌تر را محترم ندارد و به کوچک ‌تر
رحم نکند، از ما نیست»

موضع
گیری نکردن در برابر آنان

در جایی
که درگیری و جنگی بین افراد بزرگ ‌تر و کوچک ‌تر
پیش می ‌آید، بهتر است افراد جوان ‌تر
به احترام سن و سال بزرگ ‌تر، از موضع ‌گیری
در برابر آنان خودداری کنند و از اشتباه ‌هایشان درگذرند.
چنانکه امام سجاد (علیه
السلام)  می ‌فرماید:

« و أمّا
حَقُّ الکبیرِ فَاِنَّ حَقّه تَوقُیر سِنَّه… و تَرکُ مُقابلَتهِ عِندَ الخِصامِ » [388] ؛
«حق بزرگ ‌سال این است که بزرگ ‌سالی
او را احترام گزاری… و از موضع ‌گیری در برابر او
بگذری…»

بردباری
کردن در مقابل نادانی آنان

بزرگترها
باید به گونه ‌ای آگاهانه رفتار کنند تا واکنش جوانان را در
پی نداشته باشد، ولی بهتر است کوچکترها به دلیل تقدّم
بزرگ ‌ترها در اسلام، در برابر نادانی ‌ها
یا توهین و اهانت ‌های آنان بردبار باشند. امام سجاد (علیه
السلام)  می ‌فرماید:

« وَ أمَا
حَقّ الکبیر… وَ لاتَستَجْهِلْه و اِن جَهِلَ علیک تحملت » [389] ؛
«حق بزرگ ‌سال این است که… با او نادانی نکنی، اگر وی با
تو نادانی کرد، بردباری کُنی»

رسول خدا (صلی
الله علیه و آله و سلم)  نیز می ‌فرماید:

«و لغزش ‌های
بزرگان را ببخشید، مگر در کار حد و مجازات». [390]
سخن
نگفتن پیش از آنان

از دیگر
آداب رفتار با بزرگ ‌ترها، سخن نگفتن پیش از آنان است؛ در
دوران رسول خدا (صلی
الله علیه و آله و سلم) ، دو نفر، یکی سالمند و دیگری جوان
به خدمت حضرت شرف ‌یاب شدند. جوان پیش از پیرمرد، سخن گفتن
را آغاز کرد. رسول خدا (صلی
الله علیه و آله و سلم)  فرمود:

«صبر کن
تا آن که بزرگ ‌تر است، سخن گوید». [391]
راه
نرفتن پیش از آنان

وقتی
انسان با بزرگ ‌سالی همراه است، باید مراقب حال او باشد و در
راه رفتن
بر او پیشی نگیرد.

امام
سجاد (علیه السلام)  فرموده
است:

«حق بزرگ ‌سال
آن است که… در راه بر او سبقت نگیری و پیشاپیش وی راه نسپری…» [392]
در برخی
از خاطرات امام خمینی (رحمت
الله علیه)  نیز نقل کرده ‌­اند که:
«روزی یکی از مسئولان مملکتی برای انجام کاری به همراه پدر سال خورده ‌اش
به دیدار امام شتافته بود. وقتی می ‌خواست به حضور امام
برسد، پیش از پدر وارد محل دیدار شد و پدرش را معرفی کرد. امام نگاهی به آن مسئول
کرد و فرمود: «این آقا پدر شما هستند؟» عرض کرد: آری. امام فرمود: «پس چرا جلو وی
راه افتاده ‌ای و وارد شدی؟» [393]
گوش
سپردن به سخنان منطقی آنان

بزرگ ‌ترها
به دلیل تجربه ‌هایی که دارند، حرف ‌های
ارزشمند منطقی برای گفتن دارند. ازاین ‌رو، نباید از کنار
حرف ‌های آنان بی ‌اعتنا گذشت. پس
باید به حرف ‌ها و درد دل ‌های آنان
به مهربانی گوش سپرد.

رسول خدا (صلی
الله علیه و آله و سلم)  همواره با افراد سالمند چنین بود.
به حرف ‌های آنان گوش می ‌داد و به
مهربانی پاسخ می ‌گفت.

عدی بن
حاتم طایی در احوالات رسول خدا (صلی
الله علیه و آله و سلم)  می ‌گوید:
«وقتی برای نخستین ‌بار به دیدار پیامبر به مدینه شتافتم، به
مسجد رفتم و خدمت پیامبر (صلی
الله علیه و آله و سلم)  رسیدم. چون مرا شناخت، از جا برخاست
و مرا به خانه خود برد. در میان راه، زنی سالخورده و ناتوان سر راهش آمد و سخنانی
به او گفت. آن حضرت ایستاده بود و به سخنان پیرزن گوش می ‌کرد
و با مهربانی به آن پاسخ می ‌گفت» [394]
 

 

معاشرت با کودکان

از
دیدگاه معصومین (علیهم
السلام)  چه نوع رفتاری شایسته کودکان می ‌باشد؟

افراد
خردسال ممکن است اشتباه ‌ و شلوغی داشته باشند و شاید موجب
ناراحتی و ایجاد مشکلات برای بزرگ ‌ترها شوند. اما باید
دانست این ‌گونه رفتارها تا حدودی متناسب با دوره کودکی و
نشانه سلامتی و هوشیاری بچه ‌هاست.

رسول خدا (صلی
الله علیه و آله و سلم)  فرموده ‌اند:

« عَرامَةُ الصّبیَّ فِی صِغَرِه زیادةٌ فِی عَقْلِه فی کبیره » [395] ؛
«سرکشی خردسال در دوران کودکی، مایه فزونی عقل او در دوران بزرگ ‌سالی
است»

البته
برای تأثیر ‌گذاری در میان کودکان، به برخی اقدامات برگرفته
از رفتار و سخنان معصومین (علیهم
السلام)  اشاره می ‌نماییم:

– سلام
کردن به کودکان

از صفات
پسندیده پیغمبر اسلام این بود که به کودکان نیز سلام می ‌کرد!

– محبت و
مهربانی

کودکان
روحیه لطیف و زودرنجی دارند. آنان در برابر کوچک ترین رفتار
تُند و خشن، از خود واکنش نشان می دهند و از انسان دوری می ‌جویند.

رسول خدا (صلی
الله علیه و آله و سلم)  می ‌فرماید:

« لَیسَ
مِنّا مَن لَم… یَرحَم الصَّغیرَ » [396] ؛
«هر که به کوچک تر رحم نکند از ما نیست»

و در
بیان دیگر فرموده ‌اند:

« أَحِبُّوا الصِّبْیَانَ وَ ارْحَمُوهُم » [397] ؛
«کودکان را دوست بدارید و نسبت به آنان مهربان باشید»

– پرده
پوشی بر لغزش

در زندگی
روزانه اجتماعی، افراد خردسال جامعه ممکن است آگاهانه یا ناآگاهانه لغزش ‌هایی
داشته باشند. این لغزش ‌ها را باید به حساب خامی و جوانی و
ناآگاهی آنها گذاشت و از فاش کردن اسرار و لغزش ‌های آنان
خودداری کرد؛ زیرا فاش شدن اسرار و لغزش ‌ها، آنان را در
تکرار آنها گستاخ ‌تر خواهد کرد و زشتی کار را از بین خواهد
برد. در حالی  که با پرده پوشی لغزش، امید به پشیمانی او بیشتر است. چنان که
امام سجاد (علیه
السلام)  فرموده است:

« و أمّا
حقّ الصَّغیر … السَّتْرُ علی جَرائِر حِداثَتِه؛ فانَّه سَببٌ لِلتُوبه » [398] ؛
«و امّا حق خردسال … پرده پوشی بر لغزش ‌های کودکانه اوست که
موجب توبه او می ‌شود»

– پرهیز از
تحریک آنان

بزرگ ‌ترها
در برخورد با کوچک ترها نباید به گونه ای رفتار کنند که آنان حُرمت بزرگ ترها را
نگه ندارند. امام سجاد (علیه
السلام)  در ضمن حقوق کوچک ‌ترها می ‌فرماید:

« وَ
المدارَأهُ له و ترکُ مُماحَکَته » [399] ؛
«و حق خردسال… کنار آمدن و دوری از تحریک کردن اوست»

باید
یادآور شد در کشمکش ‌هایی که گاه و بیگاه در کوچه و خیابان
بین خردسالان و بزرگ ‌سالان به  وجود می ‌آید،
فقط خردسالان نیستند که زمینه ساز این مشکل شده اند، بلکه بزرگ ترها نیز در تحریک
آن نقش داشته اند و دارند.

به
دانشمندی گفتند: فلان عالم با کودکی نزاع می ‌کند. او گفت:
«اگر عالم و دانا بود، کارش به نزاع با کودک نمی ‌کشید»

در واقع،
بهترین روش برخورد با رفتارهای کودکان و خردسالان، مدارا و دوری از تحریک کردن و
درگیری با آنان است.

– احترام
به شخصیت کودکان

کودکان
نیز همانند بزرگ ‌ترها دارای شخصیت می ‌باشند
و باید با رفتارهای مناسب به شخصیت آنها احترام گذاشت تا جایی که بتواند در آینده
آنها تأثیر مثبت بگذارد.

سیره
پیامبر اکرم (صلی
الله علیه و آله و سلم)  و دیگر معصومین (علیهم
السلام)  مبتنی بر احترام به کودکان بود در تاریخ آمده است:
«رسول اکرم (صلی
الله علیه و آله و سلم)  بعضى کودکان را در آغوش می ‌گرفت
و بعضى را بر پشت و دوش خود سوار می ‌کرد، و به اصحاب خویش
می ‌فرمود کودکان را در آغوش بگیرید و بر دوش خود بنشانید.
کودکان از این صحنه بى اندازه خوشحال می ‌شدند و از شادى و
نشاط در پوست نمی ‌گنجیدند، این خاطرات شیرین را هرگز فراموش
نمی ‌نمودند. چه بسا پس از مدتى دور هم جمع می ‌شدند
و جریان را براى یک دیگر بازگو می ‌کردند و در مقام افتخار
و مباهات یکى می ‌گفت پیغمبر (صلی
الله علیه و آله و سلم)  مرا در آغوش گرفت و تو را بر پشت
خود سوار کرد!» [400]
– کمک کردن

یکی از
کارهایی که می ‌تواند نقش مهمی در برقراری روابط دوستانه با
کودکان داشته باشد کمک به آنها می ‌باشد چراکه افراد خردسال
به دلیل توان محدود جسمی و فکری، در بسیاری از امور نیاز به کمک و یاری بزرگ ترها
دارند. ازاین ‌رو، در زندگی روزانه، بزرگ ‌ترها
نباید کمک خود را
از آنها دریغ کنند.

امام
سجاد (علیه السلام)  در
بیان دیگر حقوق کوچک ‌ترها فرموده است:

« المعونَةُ لَه »؛ «حق خردسال… کمک به وی است» [401]
 

 

معاشرت با سادات

بعضی ‌ها
درباره احترام به سادات حساسیت ویژه ‌ای دارند، آیا صرف سید
بودن دلیل بر برتری آنهاست؟ این چه عدالتی است؟

نخست
باید دانست، ‌ جد اعلاى پیامبر اسلام (صلی
الله علیه و آله و سلم) ، حضرت ابراهیم خلیل ‌الرحمن
و پس از ایشان حضرت اسماعیل می ‌باشد و یکى بعد از دیگرى تا
عبدمناف و سپس هاشم و فرزند هاشم عبدالمطلب و فرزند او عبدالله، پدر پیامبر گرامى (صلی
الله علیه و آله و سلم)  می ‌باشد.

درباره
احترام به پیامبر اکرم (صلی
الله علیه و آله و سلم)  سه تعبیر در قرآن آمده است:

1. «بگو
اى رسول ما، هیچ اجرى از شما نمى ‌طلبیم بلکه اجر و مزد
رسالت من بر خداست» [402]
2. «از
شما مردم اجرى نمى ‌طلبم مگر کسى که بخواهد راهى به سوى
پروردگارش بیابد» [403]
3. «بگو:
از شما اجرى نمى ‌طلبیم مگر رعایت و محبت کردن شما نسبت به
خویشان و نزدیکان من» [404]
پیامبر
اکرم (صلی الله
علیه و آله و سلم)  به دستور خود خداوند اجر و مزد رسالتش را
دوستى و احترام و محبت به خویشان و ذریه ‌اش قرار داده است.

البته
جمع این 3 آیه که در یکى مزد نطلبیده و در آیه ‌اى دیگر
طلبیده، چنین است که اگر پیامبر محبت ذریه ‌اش را خواسته،
سود اصلى ‌اش به خود مسلمانان بر می ‌گردد
زیرا محبت و احترام عامل مؤثرى براى پیروى کردن است. همان ‌گونه
که در آیه 31 سوره آل عمران [405] ،
پیامبر اطاعت خود را از مردم می ‌طلبد می ‌فرماید
چرا که من مبلغ فرمان او هستم، یعنى اگر ما مسلمانان به محبت سادات امر شده ‌ایم
این دستورى است از جانب خداوند و با محبت، به خدا نزدیک ‌تر
شده ‌ایم و سودش به جیب خودمان رفته است و اصولاً پیوند محبت
با کسى، انسان را به سوى محبوب و خواسته ‌هاى او می ‌کشاند
و هر چه رشته محبت قوى ‌تر باشد این جاذبه قوى ‌تر
است، مخصوصاً محبتى که انگیزه ‌ آن کمال محبوب است، احساس
این کمال سبب می ‌شود که انسان سعى کند خود را به آن مبدأ
کمال و اجراى خواسته ‌هاى او نزدیک ‌تر
گرداند.

چنانچه
پیامبر اکرم (صلی
الله علیه و آله و سلم)  در روایتى می ‌فرماید:
خوبان سادات را به خاطر خدا احترام کنید زیرا هر انسان خوبى باید مورد احترام قرار
گیرد و سادات بد را به خاطر من یعنى منسوب به پیامبر هستند به خاطر پیامبر اکرم
احترام کنید [406] ،
و این اظهار محبت ‌ها یک شعار الهى است که بگوییم ما
مسلمانان قدرشناس خدمات پیغمبر (صلی
الله علیه و آله و سلم)  هستیم و به او ارج نهاده و با این
احترام همیشه به یاد او هستیم، و اگر سیدى بد بود کار بدش را دوست نمى ‌داریم
ولى خودشان را به ‌خاطر انتسابشان به پیغمبر اکرم دوست می ‌داریم.

چه بسا
تأکید درباره احترام به سادات و نسل پیامبر (صلی
الله علیه و آله و سلم)  به این جهت باشد که دشمنان در پی
توطئه و بی ‌احترامی به پیامبر (صلی
الله علیه و آله و سلم)  و نسل او بوده و هستند و دستور
احترام برای حفظ حریم پیامبر (صلی
الله علیه و آله و سلم)  و فرهنگ ‌سازی
در جامعه می ‌باشد،
در حالی که با این همه توصیه ‌ها با خاندان امام حسین (علیه
السلام)  و علویان در طول تاریخ ستم ‌ها
شده است.

اما در
خصوص این ‌که ملاک برترى و احترام تقواست. باید گفت که این
سخن کاملاً صحیح می ‌باش اما سخن در همین تقواست که متقى کسى
است که قرآن و دستورات دینش را تماماً گوش دهد و عمل کند که یکى از همین دستورات
مودت و دوستى با خاندان پیامبر (صلی
الله علیه و آله و سلم)  است.

پس با
توجه به آیات و روایات ما سادات را احترام می ‌کنیم و اگر از
ایشان کسى به خطاکارى و بیراهه رفته ضمن کراهت داشتن عملش او را متذکر شده و نهى از
منکر می ‌نماییم و در عین حال طورى برخورد نمى کنیم که جسارت
به خاندان پیامبر (صلی
الله علیه و آله و سلم)  باشد، بلکه به او احترام و اکرام می ‌نماییم. [407]

 

 

معاشرت با معلولین

با افراد
نابینا و یا معلول چگونه رفتار کنیم که از نظر آداب اسلامی به وظیفه خود عمل کرده
باشیم؟

در هر
جامعه ‌ای، برخی افراد خواه ناخواه به طور مادرزاد و یا در
اثر بیماری و سوانحی از نعمت سلامتی محروم می ‌باشند و این
مسئله از دیدگاه آداب معاشرت اسلامی در زمینه رفتار با این قشر از جامعه وظایفی را
بر عهده دیگران می ‌گذارد.

رسول خدا (صلی
الله علیه و آله و سلم)  فرموده ‌اند:

«کسى کـه
شخصى نابینا را چهل گام در زمین هموار راه ببرد هرگز نمى ‌توان
به اندازه یک سوزن از کار او را به طلاهاى جهان ارزیابى کرد. و اگر نابینایى را از
خطر افتادن در چاهى نجات دهد، روز قیامت پاداش این عمل بالاتر از صدهزار بار انفاق
جهان است و این حسنات بر همه گناهان او برترى دارد و آن را محو و نابود می ‌کند
و او را به فردوس اعلى می ‌برد» [408]
اما از
منظر اسلام کمک به معلولین و نابینایان جهت عبور از خیابان تنها وظیفه ‌ای
نیست که افراد سالم و توانا در برابر معلولین دارند بلکه از منظر آداب معاشرت
اسلامی وظایف دیگری نیز بر عهده آنها می ‌باشد که به برخی از
آنها اشاره می ‌نماییم:

پرهیز از
به انزوا کشاندن معلولین

امام
باقر (علیه السلام)  در
تفسیر آیه 61 سوره نور [409]
فرموده است:

«سبب
نزول آیه آن بود که مردم مدینه پیش از آن ‌که مسلمان شوند
کورها و لنگ ها را از خود جدا کرده و با ایشان هم سفره و هم غذا نمی ‌شدند
و با آن ‌که در میان آنها انصار بودند و مورد احترام و تکریم
عمومى قرار داشتند مى گفتند نابینا غذا را نمى بیند و لنگ قدرت نشستن و تکیه کردن
بر سفره و طعام را ندارد و شخص مریض مانند آدم سالم نمی ‌تواند
غذا بخورد روى این منطق و عقیده آنها را در گوشه خانه جاى داده و جداگانه طعام می ‌دادند
همین که پیغمبر اکرم (صلی
الله علیه و آله و سلم)  وارد مدینه شدند موضوع تغذیه
نابینایان و بیماران را سؤال کردند و این آیه بر آن حضرت نازل شد» [410]
همنشینی
و همراهی

روزى
امام سجاد (علیه
السلام)  از کنار چند جذامى که غذا مى خوردند عبور مى کرد،
امام (علیه السلام)   بر
آنها سلام کرد، آنها ایشان را براى صرف طعام دعوت کردند، حضرت قبول کرد، سپس فرمود:
خداوند متکبران را دوست نمى دارد- امام روزه بود- به نزد آنان رفت و فرمود: من روزه
هستم، سپس فرمود: فردا به منزل من بیایید، آنها به منزل امام (علیه
السلام)  رفتند و به آنان غذا خوراند و هدیه داد.

و در
بعضی روایات است که: امام (علیه
السلام)  همراه آنان غذا خورد. [411]
خودداری
از نگاه

پیامبر
خدا در این باره فرموده ‌اند:

« لَا
تُدِیمُوا النَّظَرَ إِلَى أَهْلِ الْبَلَاءِ وَ الْمَجْذُومِینَ فَإِنَّهُ
یحْزُنُهُمْ » [412] ؛
«نگاه پیوسته به گرفتاران و معلولین مکنید که مایه اندوه آنها است»

کمک و
یاری

رسول خدا
(صلی الله علیه و
آله و سلم)  فرمود:

«هر که
معلولی را در کارهایش کمک کند، خدا در کارش به او کمک دهد و در قیامت فرشته هایى
روا دارد که او را در گذر از هراس ‌ها کمک دهند، و از خندق ‌هاى
آتش بگذرانند و از صراط او را سالم به بهشت رسانند. و کسى که ناتوان در فهم و معرفت
را کمک دهد و در برابر خصم باطل به او دلیلى آموزد، خدایش در سکرات مرگ بر شهادت به
یگانگى خدا و این ‌که محمد (صلی
الله علیه و آله و سلم)  بنده و رسول او است کمک دهد و به
سوی خداى عز و جل برگردد با بهترین کردار و خوش ‌ترین حال، و
در آن به روح و ریحان خوش آمدش گویند و مژده اش دهند با این ‌که
پروردگارش از او خشنود است و خشمى بر او ندارد» [413]
محرومیت
زدایی

امام على (علیه
السلام)  در نامه خود خطاب به مالک اشتر فرمودند:

«خدا را!
خدا را! در باره مسکینان و نیازمندان و تیره بختان و معلولین که هیچ چاره اى برای
تأمین زندگی ندارند؛ در این طبقه، مستمندان و مستحقّان هستند؛ براى خدا حقّى را که
به آنان اختصاص داده و نگهبانى آن را بر عهده تو نهاده است پاس دار، و بخشى از بیت
المال و بخشى از غلّه هاى زمین ‌هاى خالصه را در هر شهر به
آنان واگذار، که براى دوردست ‌ترین آنان همان حقى ثابت است
که براى نزدیک ‌ترین، و آنچه بر عهده تو نهاده اند، رعایت
حقّ ایشان است». [414]
مهرورزی
و ساماندهی

امام
حسین (علیه السلام)  خطاب
به علماى امت این ‌گونه بازخواست می ‌فرماید:

«…شما
به ‌خاطر خدا در میان مردم صاحب عزت و احترامید. با این حال،
مى بینید که عهدهاى خدایى (مقررات دین) را مى شکنند، و هیچ باکتان نیست. اگر یکى از
پیمان ‌هاى پدرانتان شکسته شود، هراسان خواهید گشت، و اکنون
در این اندیشه نیستند که پیمان (سنّت) پیامبر خدا شکسته شده است. نابینایان و
ناشنوایان و بیماران زمین ‌گیر در شهرها به حال خود رها شده
اند و هیچ به حال آنان رحمت نمى آورید…» [415]
 

 

معاشرت با مستمندان

وظیفه ما
در برابر متکدیان چیست؟
تا چه اندازه می ‌توانیم به درستی ادعای آنهایی که در کوچه و
خیابان جلوی افراد را می ‌گیرند  اعتماد کنیم؟ آیا اگر به
چنین افرادی کمک نکنیم اشتباه کرده ‌ایم.

یکی از
زشت ‌ترین پدیده ‌ها در هر جامعه ‌ای،
فقر در آن جامعه می ‌باشد. اسلام برای ریشه کن کردن این
پدیده زشت اجتماعی دستوراتی در قالب احکام اقتصادی واجب و مستحب تعیین نموده که اگر
مسلمانان به همان احکام واجب پایبند بوده و به آن عمل می ‌نمودند،
فقر از همه جوامع اسلامی ‌ ریشه ‌کن
می ‌شد و دیگر حتی نیازی به پرداخت صدقات مستحبی نبود. کما
این ‌که امام صادق (علیه
السلام)  به این مسئله اذعان نموده و فرموده ‌اند:

« لَوْ
أَنَّ النَّاسَ أَدَّوْا زَکَاةَ أَمْوَالِهِمْ مَا بَقِیَ مُسْلِمٌ فَقِیراً
مُحْتَاجاً وَ لَاسْتَغْنَى بِمَا فَرَضَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَهُ وَ إِنَّ
النَّاسَ مَا افْتَقَرُوا وَ لَا احْتَاجُوا وَ لَا جَاعُوا وَ لَا عَرُوا إِلَّا
بِذُنُوبِ الْأَغْنِیَاء » [416] ؛
«هرگاه مردم زکات اموال خود را می ‌پرداختند هرگز مسلمان
نیازمندى درجامعه اسلامى پیدا نمى شد و در پرتو حقوقى که خداوند به نفع آنان در
اموال ثروتمندان قرار داده است، بی ‌نیاز می ‌شدند»

اسلام
کمک و دست ‌گیری فقرای واقعی را یک ارزش دینی قرار داده و
پاداش ‌های دنیوی و اخروی فراوانی برای آن در نظر گرفته است؛
از پیامبر خدا (صلی
الله علیه و آله و سلم) روایت شده که فرموده ‌اند:

«بر شما
باد به صدقه دادن، زیرا در آن ده فایده است که پنج تا در دنیا و
پنج دیگر آن در آخرت به دست مى آید؛

اما در
دنیا: 1. اموال و بدن هاى شما را پاک و پاکیزه مى سازد، 2. درمانى است براى شفا
یافتن و سلامتى بیماران شما، 3. باعث شادمانى دل هاست، 4. باعث زیاد شدن اموال است،
5. موجب وسعت رزق است.

اما در
آخرت: 1. سایه بان است در قیامت 2. باعث آسانى حساب 3. موجب سنگین شدن کفّه ترازوى
اعمال خیر و ثواب است 4. جواز عبور از پل صراط است 5. و رسیدن به درجه اعلاى بهشت
است». [417]
برای
تشخیص این ‌که چه نوع رفتاری باید در برابر مستمندان و
متکدیان داشته باشیم باید گفت که نوع رفتار ما در برابر هر یک از فقرا و متکدیان –
بسته به شرایطی که آنها دارند- می ‌تواند متفاوت باشد که
اینجا به برخی از آنها اشاره می ‌نماییم:

کارآفرینی برای نیازمندان

برخی از
متکدیان توانایی ‌های خود را نادیده گرفته و یا به بهانه ‌های
مختلف تکدی ‌گری را پیشه خود قرار داده ‌اند.
تشخیص نیازمندی و یا عدم نیازمندی این گروه از متکدیان با دقت در اظهارات و همچنین
وضعیت روحی و جسمی آنها کاملاً قابل تشخیص می ‌باشد. در این
صورت بهترین رفتار فراهم نمودن زمینه کار و تلاش و یا تشویق آنها جهت رو آوردن به
فعالیت ‌های درآمدزا می ‌باشد.

مردى به
حضور امام صادق (علیه
السلام)  آمد عرض کرد دست سالمى ندارم که با آن کار کنم،
سرمایه ندارم تا با آن تجارت نمایم، مرد محروم و مستمندى هستم چه کنم؟ [418]
امام صادق (علیه
السلام)  (که ‌دید سر آن مرد سالم
است و می ‌تواند طبق رسوم محلّى با آن کار کند راضى نشد عزّت
و شرفش با گدایى از مردم درهم بشکند) به وى فرمود:

« اِعمَل
وَ احمَل على رَأسِکَ وَ استَغنِ عَنِ النَّاسِ » [419] ؛
«با سرت باربرى کن و خود را از مردم مستغنى و بى نیاز بدار»

اولویت
خویشاوندان نیازمند

نخستین و
بهترین روش برای کمک به نیازمندان، شناسایی نیازمندان فامیل می ‌باشد
به خصوص این ‌که به دلیل آشنایی کامل اعضای فامیل نسبت به
یکدیگر، شناسایی این گروه از نیازمندان واقعی به آسانی امکان ‌پذیر
می ‌باشد.

خداوند
متعال نیز بر همین اساس با اولویت بخشی به نیازمندان فامیل فرموده است:

« یَسْئَلُونَکَ ما ذا یُنْفِقُونَ قُلْ ما أَنْفَقْتُمْ مِنْ خَیْرٍ
فَلِلْوالِدَیْنِ وَ الْأَقْرَبینَ وَ الْیَتامى  وَ الْمَساکینِ وَ ابْنِ
السَّبیلِ وَ ما تَفْعَلُوا مِنْ خَیْرٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلیمٌ » [420] ؛«از تو
سؤال مى کنند چه چیز انفاق کنند؟ بگو: «هر خیر و نیکى (و سرمایه سودمند مادى و
معنوى) که انفاق مى کنید، باید براى پدر و مادر و نزدیکان و یتیمان و مستمندان و
درماندگان در راه باشد». و هر کار خیرى که انجام دهید، خداوند از آن آگاه است.
(لازم نیست تظاهر کنید، او مى داند)»

از حضرت
صادق (علیه السلام)  سؤال
شد: به چه کسى صدقه بدهیم به کسى که بر در خانه مى آید یا نگهداریم و به بستگان
نیازمند خود بدهیم؟ فرمود:

« لَا
یَبْعَثُ بِهَا إِلَّا إِلَى مَنْ بَیْنَهُ وَ بَیْنَهُ قَرَابَةٌ فَهُوَ أَعْظَمُ
لِلْأَجْر » [421] ؛
«به بستگان و نزدیکانش بدهد که اجر عظیم ‌ترى دارد»

نیازمندان شناسایی شده

گروهی از
فقرا از سوی ارگان ‌های مربوطه مانند کمیته امداد امام خمینی (رحمت
الله علیه) ، بهزیستی، موسسات خیریه شناسایی شده ‌اند
و انسان با اطمینان از نیازمندی آنها می ‌تواند به آنها کمک
نماید.

البته
این نکته را نیز باید در نظر داشت که کمک به این ‌گونه
مؤسسات و ارگان ‌ها به معنای رفع تکلیف انسان نسبت به گروه ‌های
دیگر از نیازمندان نیست و چه بسا افراد و خانواده ‌هایی که
از سوی این ‌گونه مجموعه ‌ها شناسایی
نشده و همچنان در فقر به سر می ‌برند و یا کمک این ‌گونه
مؤسسات کفاف زندگی آنها را نمی ‌دهد لذا علاره بر همکاری با
این قبیل مؤسسات نباید از دیگر فقرا غافل بود.

اولویت
نیازمندان آبرودار

قرآن
مجید به صراحت اذعان دارد که در جامعه افرادی هستند که به علل مختلف قادر به تأمین
معاش خود نیستند و یا توانایی خود را از دست داده ‌اند و از
شدّت خویشتن دارى، افراد ناآگاه آنها را بى نیاز مى پندارند. [422]
امروزه
نیز کم نیستند افراد محروم و محتاجی که به دلایل مختلف در حاشیه شهر ‌ها
و یا مناطق محروم زندگی نموده و با فقر و نداری دست و پنجه نرم می ‌کنند
که وظیفه ما در قبال این گروه از نیازمندان کشف و شناسایی آنها و کمک نمودن با حفظ
آبروی آنها می ‌باشد.

در روایت
آمده امام باقر (علیه
السلام)  هنگامى ‌که پدرش امام سجاد (علیه
السلام)  را غسل مى داد، کسانى به سجده گاه ‌هاى
او در زانو و پشت پا نظر کردند که همچون زانوى شتر مى نمود، بر شانه او نیز همانند
آن دیدند، به امام باقر گفتند: اى پسر پیامبر! آنها را مى دانیم که از فراوانى نماز
و طول سجده پدید آمده است، ولى این که بر شانه او مى بینیم از چیست؟ گفت: اگر زنده
مى بود چیزى در این باره به شما نمى گفتم، روزى براو نمى گذشت که در آن یک یا چند
بینوا را سیر نکند، و چون شب فرا مى رسید، آنچه را که از خوراک داشت، در انبانى مى
نهاد و هنگامى که مردمان در خانه هاى خود آرام مى گرفتند آن انبان را بر دوش مى
گرفت و در شهر به راه مى افتاد و به سراغ کسانى مى رفت که نیازمند بودند و روى سؤال
نداشتند، و آن را میان ایشان پخش مى کرد و آنان او را نمى شناختند. و از خاندان او
کسى جز من از این امر آگاه نبود. از این کار مقصودش آن بود که به دست خود و در
پنهانى صدقه دهد و مى گفت: «صدقه پنهانى خشم خدا را فرو مى نشاند» [423]

متکدیان
خیابانی

همه ما
با موارد متعددی مواجه شده ‌ایم که افرادی به درب خانه
مراجعه و اظهار نیاز نموده ‌اند و یا در بین راه و یا محل
کار و مساجد در برابر انسان درخواست کمک می ‌نمایند. سؤال
مهم این است که از دیدگاه اسلام نوع رفتار ما با این گروه از افراد که به انسان رو
اندازند چگونه باشد؟

از
روایات و سیره معصومین (علیهم
السلام)  در خصوص نحوه رفتار با این دسته از افراد جامعه
نکات متعددی به دست می ‌آید که به آنها اشاره می ‌نماییم:

الف. عدم
رد سائل

از منظر
اسلام دست رد به سینه سائل زدن و او را محروم برگرداندن کراهت دارد هرچند که به
احتمال قوى بی ‌نیاز باشد [424] ،
لذا بنابر سیره عملی و توصیه معصومین (علیهم
السلام)  نباید این ‌گونه افراد را
دست خالی برگرداند به خصوص کسانی که در شب به در خانه انسان مراجعه نماید. [425]
دلیل این
نوع رفتار نیز بر اساس آنچه از روایات به دست می ‌آید آن است
که ممکن است فقیر واقعی در میان سائلین باشد که رد کردن آن موجب غضب الهی گردد.
پیامبر خدا (صلی
الله علیه و آله و سلم)  فرموده ‌اند:

«ما به
غیر مستحق هم عطا مى کنیم تا مبادا در این میان، مستحق واقعى را ردّ کرده باشیم» [426]
ایشان در
بیان دیگری فرموده ‌اند:

«درخواست
سائل را رد نکنید که اگر دروغ مساکین و بیچارگان نبود، ردّکنندگان آنان رستگار نمی ‌شدند
(بدبخت می ‌شدند)». [427]
البته در
روایات به این نکته نیز تصریح شده است که رد نکردن سائل حد و حدودی دارد. به عنوان
نمونه یکی از ناقلان حدیث می ‌گوید: من هنگام صبح بر در منزل
امام صادق (علیه
السلام)  نشسته بودم که گدایى آمد و چیزى خواست، اطرافیان او
را رد کردند، امام (علیه
السلام)  آنان را بسیار سرزنش کرد و فرمود:

«…تا
سه نفر را غذا بدهید آنگاه اختیار با شماست اگر خواستید بیش از سه نفر را هم بدهید
و گر نه حق این روز را ادا نموده اید» [428]
البته در
چنین مواقعی رد کردن نیز باید به نرمى و یا همراه با دعاى خیر باشد نه با تندى و
تحقیر.

ب.
تصدُّق اگرچه به مقدار بسیار ناچیز

دست رد
نزدن به سائل به معنای آن نیست که چنین افرادیی را به هر نحو ممکن راضی نمود بلکه
وظیفه ‌ای که در چنین شرایطی بر عهده مسلمانان گذاشته شده
این است که کمکی به این ‌گونه افراد صورت بگیرد هرچند بسیار
اندک و ناچیز باشد. [429]
ازاین ‌رو در روایات از ما خواسته شده سائلین را رد ننماییم
اگرچه به دادن نصف خرما باشد. [430]
گفتنی
است که در صدقات مستحبی احراز فقر شرعی شرط نیست بنابر این هر چند شما نتوانید فقر
کسی که تکدی می ‌کند احراز کنید باز می ‌توانید
به او کمک کنید.

ج.
امتحان نمودن سائل

امام
صادق (علیه السلام)  فرمود:

«پدرم
گاهی سائلان را می ‌آزمود تا قانع را از غیر آن بازشناسد و
هرگاه هنگام قربانی سائلی می ‌آمد ابتدا سر حیوان را به وی
می ‌داد؛ اگر می ‌پذیرفت، می ‌فرمود:
آن را بگذار و از گوشت آن به وی می ‌داد و اگر نمی ‌پذیرفت،
چیزی به وی نمی ‌داد». [431]
در حدیث
دیگری مسمع بن عبدالملک می ‌گوید که در مکه خدمت امام صادق (علیه
السلام)  نشسته بودیم و انگور تناول مى کردیم. فقیری آمد و
تقاضای کمک کرد. ابوعبدالله فرمود: این خوشه انگور را به او بدهید. مرد سائل گفت:
نیازى به خوشه انگور ندارم، اگر درهمى باشد مى پذیرم. ابوعبدالله گفت: خداوند خودش
وسعت و فراخى نعمت بدهد (امام، فقط در حق او دعا نمودند). آن مرد سائل رفت، اما بعد
از لختى بازگشت و گفت: همان خوشه انگور را بدهید. ابو عبدالله چیزى به او نداد و
گفت: خداوند وسعت و نعمت ارزانى دارد. دیرى نگذشت که سائلى دیگر آمد و امام صادق (علیه
السلام)  سه حبّه انگور برداشت و در دست او گذاشت. مرد سائل
سه حبّه را گرفت و گفت: «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ».

خدا را سپاس که به من روزى داد. ابوعبدالله گفت: قدرى صبر کن. و بعد هر دو دست خود
را پر از انگور نمود و به سائل داد. سائل انگور را گرفت و گفت: «الْحَمْدُ لِلَّهِ
رَبِّ الْعالَمِینَ» ابو عبدالله به او گفت: باز هم صبر کن. و بعد به غلام خود گفت:
آیا چیزى در کیسه دارى؟ غلام پول ‌هاى کیسه را بیرون آورد و
ما تخمین زدیم که در حدود بیست درهم باشد. ابوعبدالله پول ‌ها
را گرفت و به سائل داد. سائل پول ‌ها را گرفت و گفت:
الحمدلله. خدایا این نعمت از تو است از تو که شریک و همتا ندارى. باز ابوعبدالله
گفت: لختى تأمّل کن. و بعد پیراهن خود را از تن خود بیرون آورد و به سائل داد و
گفت: این پیراهن را بپوش. سائل پیراهن را گرفت و پوشید و گفت: خدا را شکر که بر تن
عریان من لباس پوشید، و گویا گفت: اى ابو عبداللَّه! خداوند به تو جزاى نیک دهد. و
غیر از این دعایى نکرد، و رفت.

بعدها ما
با خود فکر کردیم که اگر براى ابوعبدالله دعا نمى کرد، امام صادق (علیه
السلام)  هماره به خاطر سپاس خدا، بر عطاى خود مى افزود. [432]
 

 

معاشرت با یتیمان

وظیفه ما
در برابر خانواده ‌های یتیم چیست؟ و چه آدابی را
باید رعایت کنیم؟

در قرآن
خداوند در برخی آیات سفارش و تأکید فراوانی بر لزوم محبت و مهربانی نسبت به یتیمان
کرده است و با تعابیر مختلف به احسان یتیم دعوت کرده و اجر و پاداش فراوانی برای آن
در نظر گرفته است. در مقابل هرگونه ظلم و بد رفتاری با آنان را سرزنش و گناهی
نابخشودنی شمرده است. اقداماتی که در اسلام توصیه گردیده و هر فردی می ‌تواند
نسبت به خانواده ایتام انجام دهد از قرار ذیل می ‌باشد:

1. یتیم
نوازی

نیاز به
محبت و توجه در هر انسانی وجود دارد و همین عامل اُنس و رشد انسان می ‌شود،
البته این نیاز و خواسته در کودکان شدیدتر است و چه بهتر که این نیاز به وسیله
والدین رفع ‌گردد. در حالی ‌که یتیم
در کودکی از این نعمت محروم است.

پیامبر (صلی
الله علیه و آله و سلم)  درباره یتیم نوازی می ‌فرماید:

«آیا
دوست داری دلت نرم و آرزویت برآورده شود؟ بر یتیم ترحم کن و دست محبت بر سر او بکش
و از غذای خود به او بخوران تا قلبت نرم و حاجتت روا گردد». [433]
2. حفظ
مال یتیم

در خصوص
اموال یتیم، به دو نمونه از آیات قرآن کریم اشاره می ‌کنیم؛

« إِنَّ
الَّذِینَ یَأْکُلُونَ أَمْوَالَ الْیَتَامَى ظُلْمًا إِنَّمَا یَأْکُلُونَ فِی
بُطُونِهِمْ نَارًا وَسَیَصْلَوْنَ سَعِیرً » [434] ؛ «کسانی
که مال یتیمان را از روی ظلم می ‌خورند به درستی که آتش می ‌خورند
و به زودی در آتش قرار می ‌گیرند».

«اکل» هم
در معنای خوردن ظاهری و غذا است و هم به معنای تصرف غیرمجاز اموال یتیمان است. [435]

خداوند
می ‌فرماید:

« وَآتُوا
الْیَتَامَىٰ أَمْوَالَهُمْ وَلَا تَتَبَدَّلُوا الْخَبِیثَ بِالطَّیِّبِ وَلَا
تَأْکُلُوا أَمْوَالَهُمْ إِلَىٰ أَمْوَالِکُمْ ۚ إِنَّهُ کَانَ حُوبًا کَبِیرً
» [436] ؛ «و اموال
یتیمان را پس از بلوغ به دست آنها دهید، و مال بد و نامرغوب خود را به مرغوب (آنها)
تبدیل نکنید و اموال آنان را به ضمیمه اموال خود مخورید، که این گناهی بس بزرگ
است».

3.
سرپرستی یتیم

یکی از
فضیلت ‌های اخلاقی سرپرستی ایتام و محبت به آنها است. باید
دانست که کودک یتیم نیازهای متعددی دارد که از جمله آن ‌ها
داشتن کانون خانوادگی و داشتن فردی به عنوان تکیه ‌گاه است.
در فرهنگ اسلام بهترین وسیله برای رفع کمبودهای یتیمان آن است که کودکان یتیم، جزء
عائله انسان قرار گیرد و مساعدت ‌ها و کمک ‌ها
نسبت به آنها محترمانه انجام شود تا آنان احساس حقیری نکنند. پیامبر (صلی
الله علیه و آله و سلم)  نیز که خود کودکی یتیم بودند و با
درد یتیمی به خوبی آشنا هستند در مورد اجر و پاداش سرپرستی یتیم فرمودند:

«کسی که
یتیمی را سرپرستی کند تا این ‌که از او بی ‌نیاز
شود خداوند

بهشت را بر وی واجب می ‌کند، همان ‌گونه
که اگر کسی در مال یتیم خیانت کند مستحق دوزخ می ‌شود». [437]
4. عدم
ظلم به یتیمان

در منشور
اخلاقی هر انسان آگاهی، ظلم به دیگران عملی ناشایست است و این در مورد کودکان قطعاً
بدتر است چه برسد به این که آن کودک یتیم و بی ‌سرپرست باشد
که در این صورت گناهی عظیم است آن چنان که در آیه آمده:

« أَرَأَیْتَ الَّذِی یُکَذِّبُ بِالدِّینِ فَذَلِکَ الَّذِی یَدُعُّ الْیَتِیمَ
وَلَا یَحُضُّ عَلَى طَعَامِ الْمِسْکِینِ » [438] ؛ «آیا
دیدی کسی را که دین را تکذیب می ‌کرد پس آن کسی که یتیم را
رد می ‌کند و دیگران را تشویق به اطعام مسکین نمی ‌کند»

5. اکرام
و احسان یتیم

ضرورت
محبت ‌ورزی و نوازش یتیم مسئله ‌ای
است که از آیات و روایات به سادگی قابل فهم است و اگر کسی از این فرمان الهی سرباز
زند، مورد مؤاخذه و سرزنش قرار می ‌گیرد. خداوند در مورد
برخی افراد می ‌فرماید:

« کَلَّا
بَل لَّا تُکْرِمُونَ الْیَتِیمَ وَلَا تَحَاضُّونَ عَلَى طَعَامِ الْمِسْکِینِ » [439] ؛ «چنان
نیست که شما می ‌پندارید؛ شما یتیمان را گرامی نمی ‌دارید
و یکدیگر را بر اطعام مستمندان تشویق نمی ‌کنید»

ضرورت
اکرام و محبت ‌ورزی نسبت به یتیم به حدّی است که در روایتی
زیبا از پیامبر (صلی
الله علیه و آله و سلم)  وارد شده است:

«هنگامی ‌که
یتیمی گریه می ‌کند، عرش خدا به لرزه می ‌افتد.
آن ‌گاه خدای تبارک و تعالی می ‌فرماید:
چه کسی بنده مرا که پدر و مادرش را در خردسالی از او گرفتم به گریه در آورد؟ به عزت
و جلالم سوگند، هر کس او را ساکت کند، بهشت را بر او واجب می ‌کنم» [440]
 

 

معاشرت با نامحرم

برخی
دخترها وقتی با پسرها روبه ‌رو می ‌شوند
با هم دست می ‌دهند و بدون کمترین ملاحظه ‌ای
با یکدیگر شوخی می ‌نمایند؟ ما که مجبوریم در چنین محیطی
تحصیل کنیم باید رفتارمان در برخورد با جنس مخالف چگونه باشد؟

خداوند
درباره دوری از دوستی ‌ها و روابط پنهانی دخترها و پسرها و
اهمیت ازدواج با نظارت خانواده ‌ها می ‌فرماید:

« فَانکِحُوهُنَّ بِإِذْنِ أَهْلِهِنَّ وَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ
مُحْصَنَاتٍ غَیْرَ مُسَافِحَاتٍ وَلاَ مُتَّخِذَاتِ أَخْدَانٍ » [441] ؛ «آنان را
با اجازه خانواده ‌هایشان به همسری خود در آورید و مهرشان را
به طور پسندیده به آنان بدهید [به شرط آن ‌که] پاکدامن باشند
و زناکار و دوست گیران پنهانی نباشند»

بنابراین، از نظر اسلام و اخلاق اسلامی، اگر کسی بخواهد سلامت روح و روان خود را
حفظ کند، به خصوص در شرایط خاص دوران جوانی و خطرات جدی تمایلات آشکار و پنهان
غرایز جنسی لازم است روابط خود را از نظر کمی و کیفی تحت کنترل قرار داده و از حد
ضرورت فراتر نرود چراکه روابط بین نامحرم هرچند به صورت محدود و به مقدار رد و بدل
شدن چند کلمه ممکن است غرایز جنسی افراد را تحریک کند و یک الفت و محبت شهوانی بین
پسر و دختر ایجاد کرده و نقطه آغازی برای غوطه ور شدن در انحراف و فساد شود.

بر اساس
آنچه در فتوای مراجع تقلید انعکاس یافته، درباره چگونگی رابطه با جنس مخالف موارد
ذیل رعایت شود:

1. اگر
امکان دارد با برنامه ‌ریزی – مانند انتخاب کلاس ‌های
غیرمختلط و یا هم گروه نشدن با جنس مخالف – زمینه رابطه با جنس مخالف را منتفی
کنید.

2.
دختران در مقابل افراد نا محرم، رفتاری متکبرانه و سنگین داشته باشند نه رفتاری
صمیمانه و خودمانی.

3. تا
زمانی که ضرورت ایجاب نکرده از برقراری رابطه باید اجتناب نمود البته در این زمینه
انسان باید دقیقاً درون خود را بکاود و باطنش را بررسی کند که مثلاً صحبت کردن با
افراد نامحرم چه ضرورتی برای او دارد. به خصوص در دوران جوانی عواطف و احساسات در
نقطه اوج می ‌باشد و زن و مرد جوان به سرعت نسبت به یکدیگر
علاقه ‌مند می ‌شوند و حتی اگر یکی از
دو طرف از اولیای خدا باشد و مراقبت و ظرفیت بالایی داشته باشد اما از احساسات طرف
دیگر نمی ‌تواند جلوگیری کند. به همین جهت امام على (علیه
السلام)  از گفتن سلام به زن جوان کراهت داشتند و مى فرمود:

«مى ترسم
صداى او براى من حالتى ایجاد کند از این جهت اجر مرا در سلام کردن پایین بیاورد» [442]
4. در
صورت ناچاری و ضرورت، روابط با نامحرم تا آنجا که به شکستن حریم احکام الهی منجر
نشود، اشکالی ندارد. بنابراین، گفت ‌وگو و نگاه ‌های
متعارف بدون قصد لذت و ریبه، در مسائل علمى، آموزشى و پاسخ گویى به نیازهاى علمى در
کلاس هاى مختلف اشکالی ندارد. اما با این حال، حتی الامکان لازم است موازین شرعی
کاملاً رعایت شود و نگاه ‌ها و گفت ‌وگو ‌ها
از هر گونه قصد و غرض خالی باشد. البته این کار خیلی مشکل است و بلکه گاهی غیر ممکن
است که در این صورت باید روابط به حداقل برسد و در برخورد و گفت ‌وگو،
هنجارهای شرعی زیر رعایت شود:

1. از
گفت ‌وگوهای تحریک کننده پرهیز شود.

2. از
نگاه ‌های آلوده و شهوانی خودداری شود.

3. حجاب
شرعی رعایت شود.

4. قصد
تلذذ و ریبه در کار نباشد.

5. دو
نفر نامحرم در محیط بسته، تنها نمانند.

6. از
شوخی کردن با نامحرمان اجتناب کنید زیرا اگر شوخی و خندیدن با زن نامحرم موجب فتنه
و فساد شود قطعاً حرام است.

در پایان
کتاب جهت آشنایی بیشتر، چند فتوا از مراجع تقلید پیرامون روابط با جنس مخالف ذکر می ‌نماییم.

 

 

آداب
معاشرت با مخالفان

 

معاشرت با غیر شیعه

در طول
تحصیل در دانشگاه با ادیان و فرقه ‌های مختلف مواجه می ‌شویم
به نظر شما برخورد مناسب در مقابل
اهل تسنن، بهائى ‌ها و سایر مذاهب اسلامى غیرشیعه چیست؟ آیا
مى توان
رفتار دوستانه و صمیمى با آنها داشت؟

در خصوص
چگونگى ارتباط با افراد جامعه اعم از هم ‌کیشان و غیر هم ‌کیشان
به نظر مى رسد رفتار بزرگان دین از پیامبر بزرگوار اسلام (صلی
الله علیه و آله و سلم) ، امیرالمؤمنین (علیه
السلام)  و دیگر امامان و رهبران معصوم (علیهم
السلام)  و علماء و رهبران دین بهترین الگو و اسوه رفتارى
باشد.

در حالات
پیامبر اکرم (صلی
الله علیه و آله و سلم)  نقل شده است که فردى یهودى هر روز
بر سر راه پیامبر (صلی
الله علیه و آله و سلم)  خاشاک مى ریخت و ایشان را اذیت و
آزار مى کرد. یک روز وقتى حضرت از کوچه عبور کردند و با برخورد هر روز آن فرد مواجه
نشدند پرسیدند این مرد چه شده است؟ گفتند در بستر مرض افتاده است. فرمود به عیادتش
برویم و به عیادت او رفتند. حضرت هرگز ابراز خوشحالى نکردند که دشمن آزار دهنده
ایشان در بستر مریضى افتاده و یک مزاحم از سر راهشان برداشته شده است بلکه درصدد
محبت او بر آمدند و با عیادت از او زمینه مسلمان شدنش را فراهم ساختند. این رفتار
در سیره امامان و بزرگان دین اسلام فراوان مشاهده مى شود. [443]

نحوه
ارتباط با اهل سنت

پیرامون
نحوه ارتباط با اهل سنت باید به این حقیقت مهم اشاره نماییم که ائمه اطهار (علیهم
السلام)  شیعیان را در فضایی بسته و جدای از سایر مسلمانان
در نظر نمی ‌گرفتند بلکه به نوع روابط ایشان با اهل سنت و
نیز نوع بینشِ آنها درباره شیعیان اهمیت زیادی می ‌دادند.
آنها بر ترسیم چهره ‌ای خوب و درخشان از شیعه در اذهان عمومی
مسلمانان تأکید فراوانی داشتند و برای این امر، راهکارهای مختلفی بیان می ‌فرمودند
که مهمترین آنها تأکید بر مجالست و معاشرت نیکو با اهل سنت و خوش رفتاری با آنها
بود؛ زیرا این ‌گونه رفتار، افزون بر این که تبلیغی مؤثر
برای ماهیتِ شیعه در ذهنیت اهل سنت می ‌باشد، با برطرف نمودن
بسیاری از تعصبات کور مذهبی و یا سوء تفاهمات میان مسلمانان، آنها را از افتادن در
گرداب اختلاف مصون دارد، چنان که معاویة بن وهب می ‌گوید:

به امام
صادق (علیه السلام)  عرض
کردم: رفتار بایسته ما با اقواممان و آنان که با آنها معاشرت داریم و شیعه هم
نیستند چیست؟ امام (علیه
السلام)  فرمودند:

به
پیشوایان خود نگاه کنید و از آنان پیروی کنید، آن ‌گونه که
آنان رفتار می ‌کنند شما نیز همان ‌طور
رفتار کنید، به خدا سوگند آنان به عیادت بیماران غیر شیعشان می ‌روند
و بر جنازه ‌هایشان حاضر می ‌شوند و
به سود و ضرر آنها [هرچه حق باشد] گواهی می ‌دهند و امانت ‌های
آنان را به آنها بر می ‌گردانند». [444]

لذا
بهترین شیوه در رفتار با اهل سنت، آن است که بدون تحریک احساسات و بروز تعصبات، بر
نقاط مشترک، تکیه کنیم و هر چه بیشتر از فضایل اهل بیت و تعالیم و سیره آنان بازگو
کنیم تا در پرتو این گفت ‌و ‌گوها
محبتِ هر چه بیشتر حاصل آید، و طبیعى است که به دنبال «محبت»، «متابعت» و پیروى
خواهد آمد.

باید یاد
بگیریم چگونه ضمن حفظ اعتقادات و باورها به اعتقادات و باورهاى دیگران احترام
بگذاریم و آنها را محترم بشماریم. و با رفتار پیامبر ‌گونه و
علوى، در عمل، حقانیت و برتری مکتب اهل ‌بیت را به آنها نشان
دهیم.

در این
راستا وظیفه ما برخورد معقول و عاطفى و عادلانه توأم با ملاطفت و مهربانى و احترام
به عقاید و باورهاى آنها می ‌باشد به خصوص از رفتارهاى تند و
زننده و توهین آمیز به آنها یا رهبران و بزرگان آنان باید خودداری شود. البته اگر
زمینه اى فراهم شد که شخص بتواند آگاهى هاى دقیق و مطالعه شده درباره مذهب حق بیان
کند، این کار را حتماً انجام دهد ولى تأکید مى کنیم که ورود بدون مطالعه و آگاهى به
این مباحث، فاقد هرگونه سود و نتیجه است. [445]

نحوه
ارتباط با اهل کتاب

برخورد
ما با اهل کتاب نیز باید برخوردى عاطفى و اخلاقى باشد و با عمل صالح و شایسته، به
همراه رعایت اصول و موازین شرعی باشد و در صورت وجود زمینه ‌های
مناسب می ‌توان با آگاهی دهی آنها را دعوت به اسلام نمود. در
این زمینه نیز داشتن معلومات لازم در زمینه هاى مورد بحث بسیار ضرورى است. بنابراین
ارتباط و دوستى با چنین افرادى به ویژه اگر داراى زمینه حق پذیرى باشند هیچ اشکالى
ندارد. [446]

نحوه
ارتباط با بهائیان

در مورد
فرقه ضاله بهائیت باید گفت که بهائیت دین نیست. بلکه فرقه اى استعمارى و غیر آسمانى
است. ازاین ‌رو از اختلاط با پیروان آن باید اجتناب نمود و
ازدواج با آنان نیز نامشروع است.

 

 

توهین کنندگان

با
افرادی که به انقلاب و روحانیان توهین می ‌کنند، چگونه رفتار
و معاشرت کنیم؟

گفتنی
است کسانی که به مقدسات و علما توهین همگی یکسان نیستند:

بعضی به
علت مشکل یا حادثه ناگواری که برایشان پیش آمده به جهت کم ‌تحملی
اقدام به توهین به مقدسات یا انقلاب اسلامی می ‌نمایند.

برخی به
علت این که اغفال شده ‌اند و اطلاعات کافی ندارند اقدام به
توهین می ‌نمایند.

برخی
کینه ‌توز هستند و از هر فرصتی برای بدگویی استفاده می ‌کنند.

وظیفه ما
در قبال هر یک از سه گروه مذکور از نظر شکلی و محتوایی مختلف می ‌باشد
پس قبل از هر چیز در این مسئله انسان باید موقعیت شناس باشد.

در
برخورد با گروه اول باید مدتی سکوت نمود و خود را به تغافل زد زیرا بعد از فروکش
شدن خشم و عصبانیت، از عمل خود پشیمان می ‌شود.

در فقه
اسلامی، جملاتی که حتی در حد ارتداد است اگر از شخص در حال خشم و عصبانیت صادر گردد
مورد چشم پوشی است و حکم ارتداد بر چنین شخصی بار نمی ‌شود.

اما
وظیفه ما در قبال گروه دوم، اقدام به نصیحت و اطلاع رسانی صحیح است؛ یعنی اگر
احتمال تأثیر بدهیم باید به بحث منطقی وعلمی با این ‌گونه
افراد بپردازیم و نکته مهم این است در مقابل هر ادعایی که می ‌کنند
مطالبه دلیل نماییم و به صرف این که فلان مسئله و شایعه درست است چون همه می ‌گویند
قانع نشویم. البته خود ما نیز باید برای تمام ادعاهای خود دلیل منطقی و قانع کننده
داشته باشیم.

طبیعتاً
اگر اطلاعات ما در آن موضوع کم باشد یا شیوه بحث و گفت ‌وگو
و مناظره را به خوبی ندانیم یا از قدرت بیان کافی برخوردار نباشیم بهتر است شخصاً
وارد بحث نشویم و او را به فرد دیگری که از عهده این کار بر می ‌آید
معرفی کنیم.

اما نسبت
به گروه سوم که معاند و هرزه ‌گو هستند بهترین کار پرهیز از
برخورد و گفت ‌وگو با این ‌گونه افراد
است. سخن منطقی با این ‌گونه اشخاص اثر بخش نیست. گوش دادن
به یاوه ‌گویی ‌های آنان نیز اعصاب
انسان را خرد می ‌کند. پس بهتر است از سخن و حرف و معاشرت با
این اشخاص دوری نمود.

در
هرصورت باید توجه داشت که بی ‌تفاوتی دانشجو نسبت به مسائل
پیرامون خویش خصوصاً در زمینه توهین به مقدسات پسندیده نیست و در مواردی که شخصاً
از توانایی تأثیر ‌گذاری برخوردار نیستید موارد را با
دانشجویان قوی ‌تر و یا مسئولین دانشگاه درمیان گذارید و از
آنها بخواهید تا از راهکار ‌های قانونی با این قبیل افراد
برخورد نمایند.

  

 

 

آداب
معاشرت دانشگاهی

معاشرت با استاد

چگونه با
استاد خود رفتار کنیم که علاوه بر ایجاد ارتباط صمیمانه بتوانیم احترام استادمان را
نیز حفظ نماییم؟

امام
سجاد (علیه السلام)  در
رسالة الحقوق، می ‌فرماید:

« وَ
حَقُّ سائِسِکَ بِالعلم، التّعظیمُ لَهُ وَ التّوقیرُ لِمَجْلِسِه وحُسْنُ
الأستمَاعِ الیه » [447] ؛
«حق آن ‌کس که عهده ‌دار آموزش تو
است، آن است که احترامش کنی، مجلس او را بزرگ و گرامی بداری و به او خوب گوش دهی»

شنونده
نباید خود را داناتر از گوینده و استادش فرض کند و به گفته ‌های
او گوش ندهد، یا بی ‌اعتنایی کند، یا تصور کند هر چیز را می ‌فهمد
و نیازی به شنیدن و گوش دادن ندارد.

«شهید
ثانی»، نسبت به تمرکز حواس و استماع دقیق سخنان استاد و ارج نهادن به توضیحات او
چنین می ‌نویسد: «شاگرد، نباید در ادامه هر نوع سخن و گفت ‌وگوی
استاد، وقفه ‌ای ایجاد کند و پیوستگی کلام او را [با حرف زدن
خود] از هم بگسلد. او نباید در بیان مطلب بر استاد سبقت بگیرد و در خط مشی گفتار او
خویشتن را در مسیر گفتار او آورده و با وی هماوردی کند، بلکه باید درنگ نماید که
سخن استاد به پایان برسد و سپس سخن خود را به میان آورد. آنگاه که استاد با او گفت ‌وگو
می ‌کند و یا در جمع حاضران جلسه درس، سرگرم بحث و مذاکره
است، نباید با شاگردان دیگر صحبت کند، بلکه موظف است سراپا گوش گردد و درس استاد را
کاملاً استماع نموده و تمام حواس و قوای خود را به منظور درک و فهم بیان او متمرکز
سازد. با تمام دقت به گفتار استاد گوش فرا دهد و چنین وانمود کند که با عطش شدید و
علاقه وافری خواهان چنان مطالبی است…»

علاوه بر
آنچه گفته شد موارد دیگری نیز در کتب اخلاقی، به عنوان آداب معاشرت با استاد ذکر
شده که به آنها اشاره می ‌نماییم:

1. ضرورت
جستجو از استاد و معلّم لایق و شایسته چرا که استاد نقش تعیین ‌کننده ‌ای
در تربیت دینی و اخلاقی دانشجویان دارد.

2. حفظ
حرمت استاد با این دید که استاد به عنوان پدر معنوی دانشجو می ‌باشد.

3. چشم
پوشی از عیوب استاد.

4. تواضع
و فروتنی در برابر استاد.

5. حضور
در کلاس پیش از ورود استاد.

6. تحمل
و بردباری در برابر تندی ‌ها و یا بد اخلاقی استاد.

7. عدم
ایجاد مزاحمت براى استاد.

8. نباید
شاگرد مانع استراحت استاد گردد.

9. وقت
تدریس را نباید بر استاد تحمیل نمود.

10.
نشستن شاگرد در برابر استاد باید همراه با نزاکت و ادب باشد.

11.
مواظبت از رفتار و گفتار در پیشگاه استاد حتی صدای خود را بیش از اندازه بلند نکند.

12.
نباید در محضر استاد با دیگران در گوشى و پنهانى صحبت کرد،

13.
پرهیز از تیکه زدن و لم دادن در برابر استاد

14.
پرهیز از خنده بیجا در کلاس

15.
رعایت ادب و نزاکت در خطاب به استاد به گونه ‌ای که خطابات
تحقیرآمیز نباشد.

16.
نادیده گرفتن لغزش زبانی استاد حتی اگر تعبیرى از زبان او خارج شد که داراى توجیه و
مفهوم مستهجن و زننده ‌اى بود نباید زمینه خنده را فراهم
نمود.

17.
پرهیز از سؤ ال ‌هاى فرساینده و تلف ‌کننده
فرصت. [448]

 
 

معاشرت با دانشجو

بنده یکی
از اساتید دانشگاه می ‌باشم.نحوه تعامل بنده با شاگردانم بر اساس
آداب معاشرت اسلامی چگونه باید باشد؟

در کتاب
«آداب تعلیم و تعلم در اسلام» پیرامون نحوه تعامل اساتید با شاگردان مطالب فراوانی
را ذکر نموده که به دلیل رعایت اختصار فهرست ‌وار به برخی از
این موارد اشاره می ‌نماییم:

حسن خلق
و فروتنى در برابر شاگردان،

کوتاهی
نکردن در رسالت و وظیفه تدریس،

شهامت
معلم در اظهار حق، و جلوگیرى از تخلف،

ایجاد
خلوص نیت در شاگردان و تأکید به مقام والاى علمى در سایه ایمان،

تشویق و
ایجاد شوق و دلبستگى به علم و دانش در شاگردان،

لزوم
مواسات و دلسوزى معلم نسبت به شاگردان،

استفاده
از روش ‌هاى مختلف براى منع از تخلف شاگردان،

تفقد از
احوال دانشجویان در صورت غیبت شاگرد از جلسه درس،

القاء
مطالب علمى باید در خور استعداد شاگردان باشد،

طرح
مسائل دقیق و پرسش کردن از شاگردان و آزمایش هوش،

احترام
به شخصیت شاگرد و اعتراف به اهمیت افکار او،

رعایت
مساوات در التفات و محبت به شاگردان،

حساب شده
بودن نگاه استاد به شاگردان به هنگام تدریس،

احترام
ویژه به شاگردان نخبه و قدردانى از آنها،

پرهیز از
طرح مباحث حاشیه به دلیل حفظ نظم کلاس،

رفق و
مدارا در مورد کیفیت پاسخ به پرسش ‌هاى شاگردان،

توجه و
محبت نسبت به شاگرد تازه وارد،

اعتراف
به عجز و ناتوانى در مسائلى که به آنها احاطه ندارد،

اعلام
پایان یافتن درس تا کسانی که کاری دارند و به احترام استاد کلاس را ترک نکرده ‌اند
به کار خود برسند،

درس ‌ها
با نصایح اخلاقى پایان گیرد،

فرصت
دادن پس از پایان گرفتن درس جهت پاسخگویی به سوالات و ابهامات درس. [449]
 

 

همکلاسی متکبر

در مقابل
همکلاسی ‌هایی که خودشان را می ‌گیرند
و متکبر هستند چگونه رفتار کنیم؟

تواضع و
فروتنی از صفات برجسته ‌ای است که مورد تأکید اسلام می ‌باشد.
با ابراز تواضع خود در پیشگاه بیکران الهی، مدام به تمرین بندگی می ‌پردازد
و در برابر بندگان خوب خدا و دوستان، فروتنی دارد و در مقابل، به لحاظ اخلاقی وجود
صفت کبر و خودپسندی نوعی بیماری و چالش بزرگ اخلاقی و نفسانی تلقی می ‌شود.
بیماری که باید با تواضع و فروتنی معالجه گردد.

در صورتی که منظورتان این است که چنین شخصی را چگونه باید راهنمایی کرد، باید گفت
در صورتی که تحمل شنیدن انتقاد را دارد باید ابتدا به صورت غیرمستقیم یا مستقیم با
او در زمینه رفتارش صحبت کنید و از او بخواهید که رفتار خود را شایسته کند. چرا که
در اکثر موارد که انسان ناخواسته به تکبر و خود برتربینی مبتلا می ‌شود،
اگر از ناحیه دوستان و نزدیکان به بدی و زشتی این صفت آگاه و ملتفت شود، به راحتی
می ‌تواند این صفت را از بین برد. به عنوان مثال در شیوه
غیرمستقیم می­ ‌توانید وقتی او دارد از خودش تعریف می ‌کند
و یا کاری را انجام می ‌دهد که نشان دهنده این صفت است، به
شوخی به او بگویید: «شما که همیشه هوای خودتان را دارید»؛ یا «چه ‌قدر
از خودتان تعریف می ‌‌کنید» و… تا متوجه شود که رفتارش
توجه دیگران را به خود جلب کرده و دیگران او را آدم خودبین و متکبری می ‌دانند.

در شیوه
مستقیم هم می ‌توانید برای این ‌که
ابتدا ظرفیت پذیرش انتقاد را در مخاطب به وجود بیاورید ابتدا از او تعریف کنید و از
امتیازات و صفات خوبش بگویید و بگویید که به او علاقه دارید و قصد بدی ندارید. آن ‌گاه
اشاره کنید که این رفتار او باعث می ‌شود که دیگران نظر بدی
نسبت به او داشته باشند و شخصیت او در نظر دیگران پایین بیاید.

اما اگر
امیدی به اصلاح او ندارید، بهترین کار برای این ‌که ناراحتی
و درگیری پیش نیاید یا رفتار او به شما سرایت نکند این است که، در حد امکان ارتباط
خود را با او کم کنید؛ تا هم تحت تأثیر رفتار او قرار نگیرید و هم این ‌که
حرف ‌ها و حرکات او باعث رنجش و ناراحتی شما نشود و همچنین
با این کار به بدی و زشتی رفتارش پی برد.

یکی از
راه ‌هایی که در احادیث برای مقابله و برخورد با متکبر بیان
شده است، روش مقابله به مثل می ‌باشد. در این روش انسان با
روشی مشابه آنچه که فرد متکبر در رفتارش سر می ‌زند، با
متکبر رفتار می ‌کند و سعی می ‌کند تا
با این کار او را نسبت به زشتی عملش آگاه کند.

پیامبر
اکرم (صلی الله
علیه و آله و سلم)  می ‌فرمایند:

« اِذَا
رَأَیْتُمُ الْمُتَوَاضِعِینَ مِنْ اُمَّتِى فَتَوَاضَعُوا لَهُمْ، وَ اِذَا
رَأَیْتُمُ الْمُتَکَبِّرِینَ فَتَکَبَّرُوا عَلَیْهِمْ، فَاِنَّ ذَلِکَ لَهُمْ
مَذَلَّهٌ وَ صَغَارٌ » [450] ؛
«آن گاه که به انسان ‌هاى مؤمن متواضع برخوردید، با آنان
تواضع کنید، ولى اگر به انسان ‌هاى متکبر برخورد نمودید با
آنان تکبر ورزید. زیرا این روش، براى آنان خوارى و حقارت می ‌آورد»

همان ‌طور
که گفتیم هدف از تکبر در برابر متکبر متوجه کردن و بیداری بخشیدن به او در برابر
این صفت ناپسند می ‌باشد. در واقع با این کار می ‌خواهیم
این صفت بد در او برطرف شود. در منابع دینى از فروتنى در برابر فردى که خود را بزرگ
می ‌پندارد و به دیگران به دیده تحقیر می ‌نگرد
منع
و نهى شده است زیرا این ‌گونه تواضع، موجب پستى و ذلت مسلمان
است. به علاوه تواضع در برابر انسان خودبین و متکبر، چه بسا عامل افزایش حالت
تکبراو می ‌گردد و چنین گمان می ‌کند
که واقعاًً بزرگ و برتر و لایق تکریم و احترام دیگران است. در نتیجه خوددارى از
فروتنى در برابر متکبر موجب آن می ‌گردد که وى به خود آید و
متنبه شود و دست از کارهاى ناپسندش بردارد و از بند اسارت نفس رهایى یابد. ازاین ‌روى،
نه تنها در برابر چنین انسانى نباید تواضع کرد، بلکه یکى از مواردى که تکبر براى
مؤمنان جایز و روا شمرده شده است، تکبر در برخورد با متکبران است.

بنابراین
اگر امیدی برای هدایت و آگاه کردن متکبر نسبت به تکبرش ندارید، سعی کنید اولاً با
کم کردن ارتباط خود را از ترکش ‌های این صفت ناپسند مصون
بدارید و ثانیاً چنانچه روایات نیز اشاره دارند، با رفتاری مشابه (متکبرانه) او را
به زشتی و بدی عملش راهنمایی کنید.

 

 

مسخره دانشجویان

چه ‌طور
انسان می ‌تواند با افرادى که در اخلاق و رفتارشان دیگران را
مسخره می ‌کنند کنار بیاید؟ مخصوصا در محیط دانشگاه که پیش
بقیه ضایع می ‌شود؟ واقعاً سر و کله زدن با چنین افرادى خیلى
سخت است و بعضى وقت ‌ها آدم از آنها ضربه می ‌خورد.
واقعاً باید چى کار کرد؟

باید
دانست؛ رفتار مسخره ‌آمیز به طور معمول از چند حال خارج
نیست؛ مسخره ‌کنندگان، حسادت دارند یا بغض و کینه در دلشان
می ‌باشد یا متکبر هستند. اما اگر پاسخ بدی آنان به خوبی
داده شود، طوفانی در وجودشان برپا می ‌شود؛ وجدانشان تحت
فشار شدیدی قرار می ‌گیرد و بیدار می ‌گردد،
شرمنده می ‌شوند، احساس حقارت می ‌کنند
و برای طرف مقابل، عظمت قائل می ‌شوند. اینجاست که محبت و
صمیمیت جای کینه ‌ها و دشمنی ‌ها را
می ‌گیرد. [451]
روش و
سیره پیامبر اکرم و ائمه معصومین (علیهم
السلام)  نیز چنین بوده و حتی در اکثر موارد، با بدخواهان
مهر و عطوفت نشان می ‌دادند. چنان ‌که
جوان یهودی سر راه پیامبر (صلی
الله علیه و آله و سلم)  می ‌آمد و
آزار می ‌رساند و خاکستر می ‌ریخت،
اما پیامبر هنگام بیماری او به عیادت رفت و او شرمنده شد و اسلام آورد و امام حسن
مجتبی (علیه
السلام)  با مردی از اهالی شام که به ایشان ناسزا می ‌گفت،
به او فرمود: اگر گرسنه ‌ای،
ما به تو غذا بدهیم و اگر منزل نداری به تو مسکن می ‌دهیم
و… آن مرد ناسزاگو به دست و پای امام افتاد و شرمنده شد.

برای
کنترل مسخره ‌کنندگان راه ‌کارهای زیر
پیشنهاد می ‌شود:

1. اگر
آنها از دوستانتان هستند، سعی ‌کنید به رفتار نامناسب آنها
بی ‌اعتنا باشید، بلکه با تعریف از آنها نزد دیگران، محبت
خویش را ابراز کنید به احتمال زیاد، وقتی شما صبورانه به این کار خود ادامه دهید و
با رفتار مهربانانه و دوستانه ‌ای برخورد کنید، از کار خویش
شرمگین شده و در نحوه رفتار با شما تجدید نظر خواهند کرد و چه بسا به فرموده قرآن
کریم تبدیل به دوستی صمیمی برای شما گردند.

2. در
صورتی که این روش، موثر واقع نشد بهتر است نزد آنها بروید و با آرامش و مهربانی از
آنها سوال کنید که آیا بهتر نیست اگر عیبی در شما می ‌بینند
آن را به خودتان بگویند؟ و اگر نیست، چرا نزد دیگران استهزا می ‌کنند؟
در این صورت، به احتمال زیاد، آنها شرمنده خواهند شد و از شما عذر خواهی خواهند
کرد، یا نهایتاً به توجیه می ‌پردازند، که همین نیز نشانه
پشیمانی است.

3.
بهترین روش رفتار با دیگران و جلب محبت را مى توان از کلام رسول  اکرم (صلی
الله علیه و آله و سلم)  آموخت و به همدیگر تذکر داد، که
فرمود:

«هیچ یک
از شما مؤمن نیست مگر این ‌که براى دیگری آن را بخواهد که
براى خود مى خواهد» [452]
بنابراین
اگر روشى را دوست دارید که مردم آن ‌گونه با شما رفتار کنند،
به همان روش با دیگران برخورد کنید. هر چه را براى دیگران پیشنهاد مى کنید همان
بهترین روش است و شما نیز بر اساس آن با آنان رفتار کنید. زیرا انسان جز انتظار خوش
رفتارى از مردم ندارد، کمترین اهانتى را از سوى آنان نمى پذیرد راضى نیست که کسى به
آنها تهمت زند، و نمى پسندد که کسى از معایب آنها پیش دیگران سخن بگوید هر چند آن
عیوب را واقعاً داشته باشد.

4. برای
رسیدن به موفقت نهایی، صبور باشید، توکل داشته باشید و یاد ائمه (علیهم
السلام)  و توسل به ایشان را از یاد نبرید.

 

 

ناسزاگویی دانشجویان

برخی
افراد به راحتی در محیط خوابگاه دانشجویی از الفاظ زشت و رکیک استفاده می ‌کنند
و این ‌گونه حرف ‌ها که گاه برای خطاب
قراردادن و گاه هم برای شوخی با دیگران به کار می ‌برند،
برایشان عادی شده است. چگونه می ‌توان این افراد را
که نمازخوان هم هستند از این کار بازداشت؟با چه طرز صحبت و استدلالی می ‌توان قبح
این عمل را برایشان آشکار کرد؟ اگر حدیثی هم
در این زمینه هست، ذکر کنید.

یکی از
آفات زبان، دشنام و ناسزاگویی است و آن عبارت است از این ‌که
انسان از امور قبیح و مستهجن با عبارات و الفاظ صریح تعبیر کند و کلمات ناشایست و
دور از شأن آدمی را بر زبان جاری نماید که در اصطلاح به آن سب یا فحش می ‌گویند.

در دین
مبین اسلام فحاشی نسبت به دیگران به شدت مورد مذمت قرار گرفته و پیامدهای منفی
متعددی نیز برای آن ذکر گردیده است. به عنوان نمونه پیامبر (صلی
الله علیه و آله و سلم)  و سلّم فرموده ‌اند:

«خداوند
بهشت را حرام کرده بر هر دشنام دهنده بی ‌آبروی بی ‌حیایی
که از آنچه می ‌گوید و از آنچه به او گفته می ‌شود
باکی ندارد و متأثر و ناراحت نمی ‌شود» [453]

امام
صادق (علیه السلام)  نیز
فرموده ‌اند:

«فحش
دادن ظلم است و ظالم در آتش دوزخ قرار دارد». [454]

امیر
مؤمنان (علیه
السلام)  در این رابطه می ‌فرماید:

«از هر
کلام زشت و سخن ناروا پرهیز کن زیرا با گفتن آن آدم ‌های
فرودست و پست به تو روی می ‌آورند و انسان ‌های
وارسته و کریم از تو می ‌گریزند» [455]

در روایت
دیگری می ‌خوانیم: «شخصی از قبیله بنی ‌تمیم
به خدمت پیامبر رسید و عرض کرد مرا موعظه کنید در بین مواعظ حضرت این جمله بود: به
مردم فحش مده که باعث دشمنی آن ‌ها می ‌شود» [456]

البته
الفاظ و عباراتی که اراذل و اوباش در سخنان خویش به کار می ‌گیرند
دارای مراتب مختلفی است که بعضی از آن ‌ها از بعضی دیگر زشت ‌تر
است و بحسب عادات و موارد با هم فرق می ‌کند لذا بعضی از فحش ‌ها
به خصوص آنهایی که توهین و تحقیر به مسلمانان باشد حرام و بعضی دیگر مکروه و مذموم
است.

بنابراین
مؤمن باید از به کار بردن الفاظ و عباراتی که بر کارهای زشت و مستهجن دلالت دارد
اجتناب ورزد و در هنگام ضرورت نیز نباید به آن ‌ها تصریح کند
بلکه باید به صورت کنایه و رمز به آن ‌ها اشاره نماید چنان
که در قرآن حتی درباره روابط زناشویی تصریح ننموده بلکه به صورت کنایه از آن
به مس [457]
و لمس [458]
تعبیر فرموده است.

نحوه
رفتار با افراد فحاش

اما در
مورد ارتباط با آنها اگر احتمال می ‌دهید که امر به معروف و
نهى از منکر در آنها تأثیر داشته باشد، لازم است که آنها را صریحاً ارشاد نمایید،
ولى
اگر این روش تأثیر ندارد، می ‌توانید از روش ‌های
اطلاع رسانی مانند نشر احادیث در خوابگاه و دانشگاه و مانند آن استفاده نمایید و در
صورت عدم تأثیرپذیری از ارتباط با این ‌گونه افراد اجتناب
نمایید چرا که برقرار ارتباط باعث عادی شدن چنین رفتاری در برابر شما گردیده و چه
بسا خود نیز دچار این مشکل اخلاقی گردید.

در روایت
آمده است که امام صادق (علیه
السلام)  دوستی داشت که هرگز از حضرت جدا نمی ‌شد،
روزی در خدمت امام به غلامش گفت: ای زنازاده! امام دستش را بر پیشانیش زد، سپس
فرمود: سبحان الله! مادر غلام را متهم می ‌کنی، من خیال می ‌کردم
که تو ورع و پرهیزکاری داری، الان معلوم شد که پرهیزکار نیستی. عرض کرد: فدایت شوم،
مادرش از اهل سند و مشرک است. امام فرمود: آیا نمی ‌دانی که
هر قومی در میان خود ازدواجی دارند. آنگاه فرمود: از من دور شو! راوی می ‌گوید:
ندیدم آن شخص با امام باشد تا مرگ میانشان جدایی انداخت» [459]
نکته مهم

در پایان
لازم است به مناسبت این بحث به این نکته مهم نیز اشاره نماییم که یکی از بزرگ ‌ترین
تعالیم اخلاقی اسلام محترم شمردن مقدسات جامعه است و برای هر فردی مقدساتی مطرح است
که به آن احترام می ‌گذارد و از حریم آن دفاع می ‌کند
و به هیچ وجه راضی نمی ‌شود که دیگری به مقدسات او اهانت
کند، هرچند خرافی باشد.

قرآن
برای حفظ مقدسات دینی از نیش زبان و گزند مشرکان، مؤمنان را از دشنام دادن به بتها
بشدت منع می ‌کند و می ‌فرماید:

«نباید
شما مؤمنان به بت ‌های آنان دشنام بدهید زیرا عکس العمل آنان
نیز این خواهد بود که از روی جهالت و لجاجت معبود حقیقی و پروردگار شما را دشنام
دهند». [460]

به همین
جهت ملاحظه می ‌کنیم امیر مؤمنان (علیه
السلام)  هنگامی ‌که در جنگ صفین شنید
جمعی از اصحاب، معاویه و پیروان او را دشنام می ‌دهند فرمود:

«من دوست
ندارم که شما فحاش باشید لکن اگر شما به جای دشنام اعمال آن ‌ها
را توصیه و احوال آن ‌ها را ذکر کنید به حق نزدیک ‌تر
و برای اتمام حجت بهتر است». [461]

بنابراین
در شرایط کنونی که دشمنان اسلام به دنبال یافتن بهانه ‌ای
جهت ایجاد تفرقه میان مسلمانان می ‌باشد باید مراقب بود تا
با توهین به مقدسات دیگر مذاهب بذر تفرقه و کینه را در دل پیروان دیگر مذاهب نکاشت.

البته
ناگفته نماند آنچه نکوهش شد ناسزاگویی و فحش است، اما لعن و نفرین به معنای دعا
برای دوری از رحمت الهی دشمنان و مستکبران و ستمگران برخاسته از فرهنگ دینی می ‌باشد
و در آیات و روایات به آن سفارش شده است.

 

 

جزوه همکلاسی

یکی از
دوستان هم کلاسی هر موقع از بچه ‌های کلاس کتاب یا جزوه ‌ای
برای امانت می ‌گیرد سالم بر نمی ‌گرداند.
اگر از من جزوه یا کتاب خواست چه کار کنم؟

از خصلت ‌های
بسیار زیبا و پسندیده، امانت ‌داری و بازگرداندن به موقع و
همراه با حفظ سلامت امانت است. معمولاً انسان در زندگی به انسان ‌های
امین نیازمند می ‌شود، تا مال، وسیله، راز یا مطلب مهمی را
نزد آنها به امانت بسپارد. امانت ‌گذاری ناشی از اعتماد به
امانت گیرنده است. حفظ امانت دیگران، مراعات اعتماد آنها و احترام به احساسات پاک
انسانی است.

امانت و
امانت ‌داری از موضوعاتی است که در فرهنگ دینی بسیار مورد
تأکید است؛ در قرآن کریم در آیات متعددی به رعایت امانت توصیه شده است؛

از جمله در سوره نساء آیه 58 آمده است:

«
إِنَّ
اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ إِلى  أَهْلِه »؛ «خداوند
به شما فرمان مى دهد که امانت ‌ها را به صاحبانش بدهید».

در
روایات اهل ‌بیت (علیهم
السلام)  یکی از مهمترین معیارهای سنجش مسلمانی افراد، اداء
امانت می ‌باشد.

امام
صادق (علیه السلام)  فرمود:

« لَا
تَغْتَرُّوا بِصَلَاتِهِمْ وَ لَا بِصِیَامِهِمْ فَإِنَّ الرَّجُلَ رُبَّمَا لَهِجَ
بِالصَّلَاةِ وَ الصَّوْمِ حَتَّى لَوْ تَرَکَهُ اسْتَوْحَشَ وَ لَکِنِ
اخْتَبِرُوهُمْ عِنْدَ صِدْقِ الْحَدِیثِ وَ أَدَاءِ الْأَمَانَة » [462] ؛
«به نماز و روزه آنها فریفته نشوید، زیرا گاهى مردم به نماز و روزه راغب مى شوند که
اگر آن را ترک کنند به وحشت گرفتار مى کردند، شما آنها را به صداقت و اداء امانت
بیازمایید»

آن حضرت
در روایت دیگری نخستین وظیفه رفیق را امانت داری برشمرده، به طوری که وقتی از امام
صادق (علیه السلام)  از
آداب رفاقت در سفر سؤال نمودند ایشان فرمودند:

«امانت
آنها را حفظ کنید و به آنها برگردانید…» [463]
بر اساس
این روایات امانت داری در پیشرفت زندگی دنیوی انسان نیز تأثیر دارد. امام صادق (علیه
السلام)  به فرزند خود می ‌فرماید:

«پسرم!
امانت دین و دنیای انسان را حفظ می ‌کند،
امین باش تا همواره غنی باشی» [464]
در جای
دیگر به یکی از اصحاب خود می ‌فرماید:

«شما را
به دو چیز سفارش می ‌کنم: یکی راستگویی و دیگری امانت به
نیکوکار و فاجر زیرا این دو کلید رزق و روزی می ‌‌باشند» [465]
با توجه
به اهمیت این موضوع در اسلام برای امانت داری آداب و احکام ویژه ‌ای
تعیین شده از جمله این ‌که امانت ‌دار
و کسى که مال را امانت مى ‌گذارد، باید هر دو بالغ و عاقل
باشند و کسى که نمى ‌تواند امانت را نگهدارى نماید، بنابر
احتیاط واجب نباید آن را قبول کند. امانت ‌دار باید در
نگهدارى امانت کوتاهى نکند و هر وقت صاحب امانت از او بخواهد به او برگرداند خواه
صاحب امانت مسلمان باشد یا غیر مسلمان.

از دیگر
احکام امانت ‌داری آن است که، اگر فردی که امانت را قبول
کرده براى امانت، جاى مناسبى ندارد، باید جاى مناسب تهیه نماید و طورى آن ‌را
نگهدارى کند که مردم نگویند در امانت خیانت کرده و در نگهدارى آن کوتاهى نموده است
و اگر در جایى که مناسب نیست بگذارد و از بین برود، باید عوض آن ‌را
بدهد. البته در احکام اسلامی این نکته نیز تصریح شده که اگر امانت گیرنده در
نگهداری امانت افراط یا تفریط نکرده باشد و مال از بین برود، ضامن نیست. [466]
خوب است
بدانید خیانت در امانت در روایات اسلامی مورد نکوهش قرار گرفته و در ردیف گناهان
کبیره جای دارد. پیامبر اکرم (صلی
الله علیه و آله و سلم)  فرموده است:

« لَیْسَ
مِنَّا مَنْ یُحَقِّرُ الْأَمَانَةَ حَتَّى یَسْتَهْلِکَهَا إِذَا اسْتُودِعَهَا وَ
لَیْسَ مِنَّا مَنْ خَانَ مُسْلِماً فِی أَهْلِهِ وَ مَالِه » [467] ؛
«از ما نیست آن ‌که امانت را حقیر شمارد تا آنجا که چون باو
سپرده شود نابودش کند و از ما نیست آن ‌که به مسلمانى در مال
و اهل او خیانت کند».

اما در
خصوص نحوه تعامل با افرادی که در حفظ و نگهداری امانت سهل ‌انگاری
می ‌کنند، گام اول امر به معروف و نهی از منکر می ‌باشد
بدین شکل که او را نسبت به عملکرد اشتباهش آگاه نموده و دیدگاه اسلام را پیرامون
امانت ‌داری و خیانت در امانت تبیین نمایید؛ چرا که ممکن است
علت اصلی چنین رفتاری عدم آشنایی وی با این دسته از آیات و روایات باشد و در
مرحله بعد در صورت ادامه این روند می ‌توان از دادن لوازم
خود به وی اجتناب نمود.

 

 

آداب خوابگاه

در خوابگاه چه آدابی را رعایت کنم که هم به درسم برسم و هم با دیگران مشکل پیدا
نکنم؟

بدیهی
است لازمه زندگی مشترک در محیطی همچون خوابگاه رعایت برخی امور می ‌باشد
تا حقوق دیگران حفظ شده و دانشجویان نیز بتوانند با آرامش به تحصیل خود ادامه دهند.

برخی از
نکات مهم که رعایت آنها جهت حفظ آرامش خوابگاه لازم است از قرار ذیل می ‌باشد:

ارزیابی
و انتخاب اتاق و هم اتاقی مناسب،

پرهیز از
معاشرت ‌های بی ‌ثمر که مانع از تحصیل
است،

پرهیز از
ایجاد سر و صدا به هنگام رفت و آمد در خوابگاه (مانند صدای کفش، زمزمه و…)،

پرهیز از
ایجاد مانع برای رفت و آمد دیگران و نشستن در بین راه و یا گذاشتن وسائل اضافی،

پرهیز از
مطالعه با صدای بلند،

پرهیز از
بلند نمودن صدای خود جهت صدا زدن دوستان خود در اتاق ‌های
همجوار،

پایین
آوردن صدای خود به هنگام گفت ‌وگوهای درسی و غیردرسی،

رعایت
نظافت و بهداشت در خوابگاه،

پرهیز از
خوردن در حال راه رفتن که باعث کثیف شدن اتاق می ‌شود،

پرهیز از
خنده ‌های بلند و قهقهه که باعث مزاحمت برای دیگران می ‌شود،

پرهیز از
مجادله و منازعه لفظی در خوابگاه،

فراهم
کردن شرایط معنوی در خوابگاه مانند برگزاری نماز جماعت و…

 

 

ریشه   های
بدرفتاری

چرا بعضی ‌ها
خودشون رو تافته جدابافته از دیگران می ‌دونن؟ این آدما توقع
دارن همه با اون ‌ها در کمال احترام و ادب برخورد کنن اما
خودشون با دیگران در نهایت بی ‌ادبی رفتار می ‌کنن
به ‌طوری که وقتی با آدم حرف می ‌زنن
تو حرف ‌هاشون پر از کلمات زشت و تحقیر آمیز هست و یا همه
چیز رو برای خودشون می ‌دونن و رعایت حقوق هیچ کس را نمی ‌کنن.
خیلی دوست دارم بدونم چی باعث شده که یه استاد یا دانشجو نتونه حداقل ‌های
آداب معاشرت با دیگران رو رعایت کنه؟

عدم
رعایت آداب معاشرت از سوی افراد، برآیند علل و عوامل متعددی می ‌باشد
که از مهمترین آنها می ‌توان به موارد ذیل اشاره نمود؛

1. تربیت
خانوادگی

خانواده،
نهاد پرورش انسان است و در شکل ‌گیری شخصیت افراد و رشد
اجتماعی فرزندان و ادب آموزی آنان نقش مهمی ایفا می ‌کند.
متأسفانه در دهه ‌های اخیر، نقش ارزنده خانواده در تربیت و
ادب فرزندان با ورود الگوهای غربی آسیب دیده است. اینک بسیاری از پدران و مادران با
نام نویسی فرزندان خود در یک مدرسه، مسئولیت خویش را در رابطه با تربیت و ادب آموزی
پایان یافته می ‌پندارند. بدین ‌ترتیب،
برای آموزش ارزش ‌های اخلاقی و آداب اجتماعی به فرزندان،
زمان کافی اختصاص نمی ‌دهند. همچنین گاهی پدر و مادر، هر دو
شاغل هستند. ازاین ‌رو، فرزندان خود را به مهد کودک می ‌سپارند.
بدین ‌ترتیب هنگامی ‌که به خانه برمی ‌گردند،
به دلیل خستگی ناشی از زندگی ماشینی، برای رسیدگی به فرزندان خود وقتی نمی ‌یابند.

طبیعی
است کمبود عاطفه و گسستگی از تربیت پدر و مادر، آثار نامطلوبی در بزرگسالی خواهد
داشت.

2.
برخورد گزینشی

برخی از
افراد جامعه ضعف شخصیتی دارند یا خودبزرگ ‌بین هستند. اینان
آگاهانه یا ناآگاهانه، فقط در برابر افراد عالی­ ‌رتبه،
ثروتمند یا هم ‌شأن خود ادب را رعایت می ‌کنند
و از رعایت شرط ادب با افراد پایین ‌تر و زیردست خویش
خودداری می ‌کنند.

3. بهانه
وقت

گروهی،
فکر می ‌کنند اگر در کارهای روزانه، به مردم ادب و احترام
کنند یا در مراجعه به نهادها، سازمان ‌ها، مغازه ‌ها،
فروشگاه ‌ها یا هر جای دیگر بخواهند به دیگران احترام
بگذارند و سلام و «خسته نباشید» بگویند، وقتشان گرفته می ‌شود
و از کار اصلی خود عقب می ‌مانند. این تصور اشتباه در حالی
است که افراد با دیدن رفتار و گفتار مؤدبانه و آمیخته با احترام تمایل بیشتری جهت
همکاری و همیاری از خود نشان می ‌دهند و این خود موجب تسریع
در کارها خواهد شد. علاوه بر این ‌که با سلام و ارتباط
مناسب، نشاط و توانمندی در کار افزایش می ‌یابد.

4. بهانه
حفظ شخصیت

برخی
مدیران و بالادستی ‌ها! رفتار متواضعانه را موجب شکسته شدن
حریم ‌ها و سوء استفاده پایین دستی ‌ها!
می ‌دانند، در حالی ‌که این اتفاق
زمانی می ‌افتد که مدیر بالادستی دارای نقطه ضعف باشد، اما
اگر از جهت توانمندی مدیریتی و ویژگی ‌های علمی و اخلاقی
دارای امتیاز باشد اتفاقاً به هر مقدار که روابط با زیردستان بیشتر باشد، آنان به
عظمت شخصیت او بیشتر پی می ‌برند و در حقیقت مدیریت بر قلب ‌ها
اتفاق می ‌افتد. چنان ‌که رفتار
پیامبران، امامان و اولیای الهی این چنین بوده است.

5. نقش
رسانه ‌ها

در
برنامه ‌های رادیو و تلویزیون و دیگر رسانه ‌ها،
گاه شاهد آن هستیم که در قالب فیلم ‌ها و سریال ‌های
طنز، بازیگران در گفت ‌وگوهایشان به هم بی ‌احترامی
می ‌کنند. و یا در هنگام غذا خوردن بیشتر دعواها و شوخی ‌ها
و گفت وگوها و بحث­ ‌ها پای سفره غذا انجام می ‌گیرد
و به بیننده این ‌گونه القا می ‌شود
که زمان غذا خوردن یا سر سفره، محل مناسبی برای این ‌گونه
گفتارها و رفتارهاست. درحالی که در اسلام، غذا خوردن آداب خاص خود را دارد و سفره
حرمتی دارد که باید رعایت شود.

6. ضعف
نظام آموزشی کشور

با وجود
منابع و مطالب غنی اسلام درباره آداب فردی و اجتماعی، این آداب ارزشمند کمتر
جایگاهی در برنامه نظام آموزشی کشور دارد. حتی در متون و کتاب ‌های
درسی، در این علم آموزی مانند تحصیل، مطالعه، مباحثه، پرسش و پاسخ و احترام به معلم
و شاگرد خالی است، درحالی است که بهترین جایگاه ادب آموزی در هر جامعه ‌ای،
مدرسه و دانشگاه است لذا ضعف در نظام آموزشی کاستی ‌های آداب
معاشرت را به دنبال خواهد داشت.

7. ضعف
اخلاقی

خودبزرگ ‌بینی،
از آفات بزرگ اخلاق و از زشت ‌ترین خصلت ‌هاست
که انسان از پی آمدهای ناگوار آن باید به خداوند متعال پناه ببرد؛ زیرا زمینه ‌ساز
خشم خدا و خلق او می ‌شود. فرد متکبّر، نه فقط بر هم نوعان
خود فخرفروشی می ‌کند، بلکه حتی بر نزدیکان و خویشان خود نیز
احساس خودبزرگ بینی و برتری دارد. این صفت زشت چنان است که امام علی (علیه
السلام)  در نکوهش آن می ‌فرماید:

« مَنْ
لَبِسَ الکبِر وَ السَّرفَ خَلِعَ الفَضلَ وَ الشَّرَفَ » [468] ؛ «کسی
که جامه تکبر و اسراف بر تن کند، خلعت زیبای فضیلت و شرف را از تن بیرون کرده است»

انسان
متکبر به دلیل این ‌که دیگران را هم شأن خود نمی ‌داند،
تقریباً رفتارهایش بی ‌ادبانه است.

محدث قمی
در این باره می ‌نویسد: «شخص خودپسند، خود را همیشه بزرگ می ‌بیند
و به دیگران به دیده حقارت می ‌نگرد. در هیچ کاری میل ندارد
با مردم برابر باشد. او می ‌خواهد در راه، از همه جلوتر
برود. در مجالس و محافل، بالاتر از همه بنشیند، انتظار دارد همه به او سلام کنند،
اگر کسی به او نصیحتی کند، خشمگین می ‌شود و اگر او کسی را
نصیحتی کند، زجر می ‌دهد. اگر حرفش را نپذیرند، غضبناک می ‌شود.
اگر درس بدهد، شاگردانش را تحقیر و توهین می ‌کند و بر آنها
منّت می ‌گذارد و آنان را نوکران خود می ‌پندارد» [469]
چنین
افرادی باید بدانند انسان با بزرگنمایی، بزرگ و عزیز نمی ‌شود.
اگر چنین بود، شیطان از همه بزرگ ‌تر و عزیزتر بود. پس اگر
طالب احترام و بزرگی هستند، راه آن، رعایت احترام و ادب با مردم است. [470]
 
 

بحث   های
سیاسی

گاهی در مسائل سیاسی و اجتماعی میان دانشجویان بحث ‌ها
بالا می ‌گیرد، وظیفه ما چیست؟

نخست
باید دانست؛ مباحثه از ریشه بحث به معنای جستجو نمودن، تعامل اشخاص و افکاری است که
به دنبال یافتن حقیقت هستند. البته این ‌گونه مباحثه گاهی به
مشاجره نیز کشیده می ‌شود؛ ولی حتی در این صورت، بحث بر سر
حقیقت و به انگیزه حقیقت ‌جویی انجام می ‌شود
و هیچ ‌گونه غرض شخصی و انگیزه ‌های
خودخواهانه در آن وجود ندارد. اما همین که بحث و گفت ‌وگو از
این مسیر منحرف شود و هر دو یا یکی از دو طرف بحث، برای خودخواهی و اظهار برتری بر
طرف مقابل و بر کرسی نشاندن حرف خود، شروع به ستیزه و جار و جنجال نماید دیگر این
گفت ‌وگو مباحثه نیست بلکه مراء و جدال است.

در آیات
متعدد قرآن کریم مجادله سرزنش شده است.

« وَ مِنَ
النَّاسِ مَنْ یُجادِلُ فِی اللَّهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ وَ یَتَّبِعُ کُلَّ شَیْطانٍ
مَرید » [471] ؛«گروهى
از مردم، بدون هیچ علم و دانشى، به مجادله درباره خدا برمى خیزند؛ و از هر شیطان
سرکشى پیروى مى کنند»

بنا بر
آنچه گفته شد، جدال عبارت است از بحث و گفت ‌وگویی که به
منظور کوبیدن طرف و غالب شدن بر او صورت می ‌گیرد و مجادله
این است که
دو نفر در برابر یکدیگر به بحث و مشاجره می ‌پردازند تا هر
کدام فکر خود را بر دیگری تحمیل نماید و طرف مقابل را وادار نماید که از افکار و
عقاید خود دست بردارد. [472]
قرآن
کریم ریشه مجادله را در تکبر و خود بزرگ بینی، و کفر معرفی نموده است. [473]
حضرت علی (علیه
السلام)  می ‌فرماید:

«هرکس به
آبروی خویش علاقه ‌مند است مجادله و ستیزه را ترک کند» [474]
امام
صادق (علیه السلام)  می ‌فرماید:

«بپرهیزید از نزاع و ستیزه، زیرا ستیزه فکر را به خود مشغول نموده و نفاق و دشمنی
برجای می ‌گذار و حسد و کینه ایجاد می ‌کند» [475]
پیامبر
خدا (صلی الله
علیه و آله و سلم)  فرموده ‌اند:

«بنده ‌ای
حقیقت ایمان خویش را به کمال نمی ‌رساند مگر این ‌که
جدال را ترک گوید اگر چه حق با او باشد» [476]
وجود
چنین پیامدهای منفی موجب گردیده تا اسلام مجادله را در گفت ‌وگوهای
خانوادگی و یا مباحث علمی و سیاسی نهی نموده و مورد نکوهش قرار دهد. [477]

البته
باید این نکته را نیز خاطر نشان نمود که مجادله، نوع صحیحی نیز دارد که از آن به
«جدال احسن» یاد شده است. جدال احسن اثبات حق است به روشی که مورد قبول طرف مقابل
واقع ‌شود. این نوع مجادله چون با هدف اثبات حق انجام می ‌شود
و از روش درستی بهره می ‌برد، ستایش شده است.

خداوند
می ‌فرماید:

« ادْعُ
إِلى  سَبیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ
جادِلْهُمْ بِالَّتی  هِیَ أَحْسَنُ إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ
عَنْ سَبیلِهِ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدین » [478] ؛ «(مردم
را) به سوى پروردگارت با منطقى حکیمانه و با پندى نیک دعوت کن و با آنان (مخالفان)
به نیکوترین وجه مجادله نما. البته پروردگارت خود داناتر است به کسى که از راه او
گم گشته و او داناتر است به هدایت یافتگان»

بدیهى
است مجادله و مناظره هنگامى مؤثر است که در هنگام گفت ‌وگو
درستى و راستى بر آن حکومت کند و از هرگونه توهین و تحقیر و خلاف ‌گویى
خالى باشد. [479]
 

 

  احکام معاشرت

 

میهمانی خانوادگی

 

 

اگر
برادر یا سایر نزدیکان فرد به وظایف دینى (نماز، روزه، خمس و…) عمل نمى کنند و به
تذکر هم گوش نمى دهند، آیا مى تواند رفت و آمد با آنان را قطع کند؟

همه
مراجع (به جز امام): خیر، نمى تواند به این بهانه، صله رحم را ترک کند؛ مگر آن ‌که
قطع رابطه (به طور موقّت) باعث تأثیر و بیدارى او گردد. در این صورت از باب نهى از
منکر لازم است. [480]
امام:
خیر، بکوش با رفت و آمد او را ارشاد کند و از قطع رحم در هر حال اجتناب ورزد. [481]

 
 

موسیقى
مجلس عروسى

 

 

اگر به
مجلس عروسى و مانند آن دعوت شدیم؛ ولى در آنجا موسیقى و ترانه مبتذل پخش کردند،
تکلیف چیست؟ آیا باید محل را ترک کنیم؟

همه
مراجع: اگر احتمال تأثیر مى دهید، با فراهم بودن شرایط، نهى از منکر کنید و اگر نمى
پذیرند – چنانچه حضور شما باعث استماع موسیقى حرام یا تأیید گناه  گردد – باید مجلس
را ترک کنید؛ مگر آن ‌که عسر و حرج لازم آید. [482]
 

 

موسیقى
محل کار

 

 

من در
مکانى کار مى کنم که صاحب آن همیشه به نوارهاى موسیقى مبتذل و حرام گوش مى دهد و من
هم مجبور به شنیدن آن هستم؛ آیا این کار براى من جایز است یا خیر؟

همه
مراجع: اگر احتمال تأثیر مى دهید – با تحقّق سایر شرایط – باید او را نهى از منکر
کنید و اگر نمى پذیرد، چنانچه مجبورید در آن مکان حضور داشته باشید، کارکردن در
آنجا براى شما اشکال ندارد؛ ولى باید به موسیقى حرام گوش ندهید. و اگر صداى آن بدون
دلخواه به گوش شما رسید، اشکال ندارد. [483]
 تبصره.
اگر این شخص بتواند بدون زحمت و مشقّت، شغل مناسب دیگرى پیدا کند، باید این راه را
برگزیند. فرض مسأله جایى است که ترک آن مکان و انتخاب  شغل دیگر، براى او دشوار و
حرجى است.

 

 

سلام
به نامحرم

 

 

آیا سلام
کردن مرد به زن نامحرم و زن به مرد نامحرم، جایز است؟

همه
مراجع: اگر بدون قصد لذت و ترس افتادن به حرام باشد، اشکال ندارد. [484]
 تبصره.
اگر جنس مخالف، دختر جوان باشد، بهتر است به او سلام نکند تا از افتادن در گناه، در
امان باشد.

 
 

خلوت
با نامحرم

 

 

آیا خلوت
کردن دو نفر نامحرم در یک مکان، جایز است؟

امام،
خامنه اى و نورى: اگر کسى نمى تواند وارد آن مکان شود و آنها بترسند که به حرام
بیفتند، ماندنشان در آنجا حرام است. [485]

آیات
عظام بهجت، سیستانى و وحید: اگر احتمال فساد برود، ماندنشان در آنجا حرام است؛ هر
چند طورى باشد که کس دیگر بتواند وارد شود. [486]

آیات
عظام تبریزى و فاضل: اگر کسى نمى تواند وارد آن مکان شود – در صورتى که  احتمال
فساد برود – ماندنشان در آنجا حرام است. [487]

آیت
اللّه  صافى: اگر کسى نمى تواند وارد آن مکان شود، ماندنشان در آنجا حرام است؛
هر چند احتمال فساد ندهند و به گفت و گوهاى علمى و ضرورى بپردازند. [488]

آیت
اللّه مکارم: اگر کسى نمى تواند وارد آن مکان شود، بنابر احتیاط واجب  ماندنشان در
آنجا حرام است؛ هر چند احتمال فساد ندهند و به گفت و گوهاى  علمى و ضرورى مانند آن
بپردازند. [489]
 

 

دست دادن با نامحرم

 

 

هرگاه در
منطقه یا محیطى، رسم بر این باشد که هنگام برخورد با یکدیگر مصافحه مى کنند (حتى
زنان با مردان) و اگر این کار را ترک کنند، اهانت و اسائه ادب نسبت به طرف مقابل
محسوب مى شود؛ حکم دست دادن زن و مرد با این فرض چیست؟

همه
مراجع: دست دادن با زن نامحرم جایز نیست و شعائر دینى باید حفظ شود و با بیان حکم
شرعى، حمل آن بر اسائه ادب از بین مى رود. [490]
 
 

نگاه
به دختران

 

 

شخصى قصد
ازدواج دارد، آیا مى تواند بدون قصد لذت به چهره و موى خانم ها (مثلاً در خیابان)
نگاه کند، تا یکى را بپسندد و بعد از او  خواستگارى کند؟

همه
مراجع: این نوع نگاه ها جایز نیست. [491]
تبصره.
نگاه به بدن زن، به منظور ازدواج با او شرایطى دارد و پرسش یاد شده، خارج از این
موارد است.

 

 

نگاه
به مرد

 

 

حکم نگاه
کردن زن به بازو و آرنج مرد نامحرم چیست؟

آیات
عظام امام، خامنه اى و صافى: جایز نیست. [492]

 آیت
اللّه  بهجت: بنابر احتیاط واجب جایز نیست. [493]

آیات
عظام تبریزى، سیستانى، فاضل، مکارم، نورى و وحید: اگر بدون قصد لذّت و ترس افتادن
به گناه باشد، اشکال ندارد. [494]
 

اجازه
صله رحم

 

 

اگر
شوهرى، همسرش را از صله رحم – به ویژه دیدار والدین – منع کند، تکلیف زن چیست؟ آیا
مى تواند بدون اجازه او به دیدن آنان برود؟

همه
مراجع (به جز مکارم): خیر، نمى تواند بدون اجازه شوهر به دیدار آنان برود و صله رحم
منحصر به رفت و آمد نیست؛ بلکه با احوال پرسى و پیغام فرستادن از طریق تلفن، نامه و
مانند آن نیز محقّق مى شود. [495]

آیت
اللّه  مکارم: براى صله رحم به ویژه والدین و یادگیرى واجبات دینى که بدون 
خروج از منزل امکان پذیر نیست، اجازه شوهر لازم نیست. [496]
 

 

امر به
معروف فامیل

 

 

برخى از
بستگان و خویشاوندان ما به طور کلى به نماز و روزه و سایر واجبات توجهى ندارند و
اموالشان نیز حرام و یا مشکوک است و هیچ گونه نصیحت و موعظه اى در آنها اثر نمى
کند؛ آیا معاشرت با آنان جایز است؟

همه
مراجع: معاشرت با آنان اشکال ندارد؛ به ویژه اگر باعث هدایت آنان بشود  و تا هنگامى
که یقین ندارید غذاى مورد استفاده، از مال حرام است، تصرف در آن جایز است. [497]
 
 

حکم
غیبت

 

 

کسى که
از شخصى غیبت کرده یا شنیده است، آیا باید رضایت فرد غیبت شده را به دست آورد؟

همه
مراجع (به جز بهجت): خیر، کسب رضایت او واجب نیست؛ ولى باید از این  گناه توبه کند. [498]

آیت
اللّه  بهجت: آرى باید رضایت او را جلب کند، مگر اینکه عزت و آبروى او را نزد
کسانى که پیش آنان غیبت کرده، اعاده نماید و اگر امکان رضایت و یا دسترسى به او
نباشد، باید براى او استغفار کرد. [499]
 

حق
الناس دوران کودکى

 

 

در دوران
کودکى، پولى از کسى برداشته ام و نمى توانم آن را به او بگویم، وظیفه ام چیست؟ آیا
مى توانم از طرف او صدقه بدهم؟

همه
مراجع: باید به هر طریقى که ممکن است، پول را به او برسانید و لازم نیست  بگویید
بابت چه چیز است و حتى مى توانید به وسیله شخص دیگرى، به او برسانید و یا به حساب
بانکى او واریز کنید. صدقه دادن کفایت نمى کند. [500]
 

رشوه
ادارى

 

 

دادن
رشوه براى حل مشکل ادارى و تسریع در کار، چه حکمى دارد؟

آیات
عظام امام، بهجت، خامنه اى، صافى، فاضل، مکارم و نورى: پرداخت پول یا اموالى، از
سوى مراجعه کننده، به کارمندان اداره ها – که وظیفه ارائه خدمات  به مردم را دارند
– منجر به فساد اداره ها خواهد شد که از نظر شرعى حرام است. گرفتن آن بر دریافت
کننده نیز حرام است و حق تصرف در آن را ندارد. [501]
آیات
عظام تبریزى، سیستانى و وحید: رشوه دادن در غیر باب قضا، براى گرفتن  حق جایز است؛
ولى گرفتن آن بر کسى که وظیفه اش ارائه کار و خدمت است، جایز نیست. [502]
 

هم
نشینى با شراب خوار

 

 

آیا
جایز است با غیرمسلمان اهل شراب، هم نشین شد؟

آیات
عظام امام، بهجت و سیستانى: اصل هم نشینى اشکال ندارد؛ ولى نشستن  بر سر سفره اى که
بر سر آن شراب مى خورند، بنابر احتیاط واجب جایز نیست و  خوردن از آن سفره – هر چند
غذاى حلال باشد – حرام است. [503]
آیات
عظام تبریزى، خامنه اى، صافى، فاضل، مکارم، نورى و وحید: اصل هم ‌نشینى
اشکال ندارد؛ ولى نشستن بر سر سفره اى که بر سر آن شراب مى خورند،  جایز نیست و
خوردن از آن سفره – هر چند غذاى حلال باشد – حرام است. [504]
 

   
 

مطالب مرتبط:
 

دفتر پنجاه و نهم پرسش ها و پاسخ های دانشجویی «آداب معاشرت دانشجویی» – بخش
اول

 
 
 

 
 

پی نوشت ها:

 

[1]. شعراء (26)،
آیه 215.

[2]. فرقان (25)، آیه 63.

[3]. بحارالانوار، ط بیروت، ج 72، ص 119.

[4]. جامع الاخبار، ص 96.

[5]. همان، ص 121.

[6]. مصباح الشریعه، ترجمه مصطفوی، ص 243.

[7]. امالی، مفید، ص 239.

[8]. عدة الداعی و نجاح الساعی، ص 178.

[9]. تحف العقول، ص 396.

[10]. کافی، ج 8، ص 23.

[11]. عیون الحکم والمواعظ، لیثی، ص 209.

[12]. علم اخلاق اسلامى، ج 2، ص 441.

[13]. منافقون (63)، آیه 8.

[14]. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 20، ص 298.

[15]. مجموعه ورام، ج 1، ص 201.

[16]. مستدرک الوسایل و مستنبط المسائل، ج 11، ص 296.

[17]. الجواهر السنیه فی الاحادیث القدسیه (کلیات حدیث قدسی)، ص 161.

[18]. فتح (48)، آیه 29.

[19]. مائده (5)، آیه 54.

[20]. براى اطلاع بیشتر در این مورد رک.: تفسیر نور الثقلین، ج 1 – صص 526
و 527.

[21]. کافی، ج 8،‌ص 390.

[22]. عیون الحکم والمواعظ، ص 42.

[23]. مصباح الشریعه، ص 72.

[24]. تحف العقول، النص، ص 413.

[25]. کافی، ج 8، ص 230.

[26]. الکافی، ج 2، ص 646.

[27]. همان، ج 2، ص 124.

[28]. مشکات الانوار فی غرر الاخبار، ص 200.

[29]. بحارالانوار، ج 2، ص 131.

[30]. راغب اصفهانى در مفهوم لغوى آن مى گوید: «الجدال المفاوضة على سبیل
المنازعة و المغالبة واصله من جدلت الحبل اى احکمت فتله». جدال عبارت است
از بحث و گفت‌وگویى که به منظور کوبیدن طرف و غالب شدن بر او صورت مى گیرد.

[31]. سنن النبى، ص 104.

[32]. همان، ص 118- 117.

[33]. سفینةالبحار، ج 1، ص 382.

[34]. کافی، ج 2، ص 362.

[35]. حجرات (49)، آیه 12.

[36]. بحار الأنوار، ج 72، ص 195.

[37]. الخصال، ج 2، ص 624.

[38]. المیزان، ذیل آیه 12، حجرات.

[39]. عیون الحکم و المواعظ (للیثی)، ص 436.

[40]. مرآة العقول، ج 11، ص 16.

[41]. نقطه هاى آغاز در اخلاق اسلامى، آیة الله مهدوى کنى، ص 165.

[42]. نهج البلاغه، 489.

[43]. أمالی الصدوق، ص 446.

[44]. علم اخلاق اسلامى (ترجمه جامع العادات)، ج 2، ص 346.

[45]. تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، ص 253.

[46]. همان.

[47]. عیون الحکم والمواعظ، ص 435.

[48]. تصنیف غرر الحکم و درر الکلم،‌ص 254.

[49]. همان، ص264.

[50]. عیون الحکم والمواعظ، ص 536.

[51]. همان، ص 182.

[52]. «عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ(علیه السلام) قَالَ مَنْ عَرَّضَ
نَفْسَهُ لِلتُّهَمَةِ فَلَا یَلُومَنَّ مَنْ أَسَاءَ الظَّنَّ بِه»،صحیفة
الرضا(علیه السلام) 71.

[53]. ر.ک: نهج البلاغه، نامه 53 خطاب به مالک اشتر .

[54]. همان

[55]. ر.ک: اخلاق اطلاعاتی.

[56]. علم اخلاق اسلامى (ترجمه جامع العادات)، ج 2، ص 346.

[57]. تصنیف غرر الحکم و درر الکلم ص 383.

[58]. بحار الأنوار، ج 72، ص 44 44.

[59]. نهج البلاغه، ص 505.

[60]. الأمالی (للطوسی)؛ النص، ص501.

[61]. تحف العقول عن آل الرسول، ص 265.

[62]. نهج الفصاحه،‌ص 395.

[63]. کافی، ج 2، ص 99.

[64]. عیون أخبار الرضا(علیه السلام)، ج 2، 24.

[65]. بحار الأنوار، ج 33، ص 605.

[66]. همان، ص 43.

[67]. تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، ص 279.

[68]. «عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ(علیه السلام) قَالَ قُلْتُ لَهُ مَا حَدُّ
حُسْنِ الْخُلُقِ قَالَ تُلِینُ جَنَاحَکَ وَ تُطِیبُ کَلَامَکَ وَ تَلْقَى
أَخَاکَ بِبِشْرٍ حَسَن »، الکافی، ج 2، ص 103.

[69]. تصنیف غررالحکم و درر الکلم، ص255.

[70]. مشکاة الأنوار فی غرر الأخبار، النص، 179؛ تحف العقول، 296؛ مستدرک
الوسائل، ج 8، 453.

[71]. مجموعة ورام(تنبیه الخواطر)، ج 1، ص29.

[72]. آل عمران (3)، ‌آیه 159.

[73]. مشکاة الأنوار فی غرر الأخبار 75؛ الکافی (ط. الإسلامیة)، ج 2، ص103؛
تحف العقول عن آل‌الرسول(صلی الله علیه و آله و سلم)، ص 42.

[74]. تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، ص255.

[75]. کافی، ج 2، ص 321.

[76]. تصنیف غررالحکم و دررالکلم، ص 264.

[77]. بحارالانوار، ج 10، ص 369.

[78]. عیون الحکم والمواعظ، ص 431.

[79]. «عَنِ النَّبِیّ(صلی الله علیه و آله و سلم) قَالَ مَنْ أَکْرَمَ
أَخَاهُ فَإِنَّمَا یُکْرِمُ اللَّهَ- فَمَا ظَنُّکُمْ بِمَنْ یُکْرِمُ
اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ یُفْعَلَ بِه»، بحار الأنوار، ج 71، ص 319.

[80]. مائده (5)، آیه 32.

[81]. دعائم الاسلام، ج 2، ص 484.

[82]. بحار الأنوار، ج 72، ص 172.

[83]. وسائل الشیعه، ج 8، ص 608.

[84]. در کتب فقهى بابى است به نام قذف؛ و آن شامل نسبت هایى مثل زنا، لواط،
فجور، کفر و… مى شود که در بعضى موارد تا 80 ضربه شلاق مجازات دارد.

[85]. بحار الانوار، ج 22، ص 351.

[86]. أمالی المفید، ص 338.

[87]. سید علوی، سید ابراهیم، این‌گونه معاشرت کنیم، قم: رسالت، 1363ش، اول،
ص 16.

[88]. تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، ص 480.

[89]. بحار الأنوار، ج 90، ص 321.

[90]. تحف العقول عن آل الرسول(صلی الله علیه و آله و سلم)، ص 74.

[91]. الإحتجاج على أهل اللجاج، ج 2، ص 319.

[92]. مجموعة ورام(تنبیه الخواطر)، ج 1 31.

[93]. بحار الأنوار، ج 72 145 باب 56، ص 142.

[94]. همان، ج 69 44 باب 94، ص 1.

[95]. همان، ج 71، 299 باب 20، ص 283.

[96]. فرهنگ دهخدا.

[97]. تفصیل وسائل الشیعة إلى تحصیل مسائل الشریعة، ج 16، ص 157.

[98]. نهج الفصاحه، ص 218.

[99]. مجموعه آثاراستادشهیدمطهرى (انسان کامل)، ج 23، ص 242.

[100]. ملا احمد نراقى، معراج السعاده، انتشارات حکمت، 1366، ص 278؛ دستغیب
شیرازى، گناهان کبیره، ص 114.

[101]. یعنى، اعتقاد قلبى شخص به این که عمل او خیر و صلاح است، در حالى که
در واقع چنین نیست.

[102]. منافقین( 63)، آیه 8.

[103]. تفصیل وسائل الشیعة إلى تحصیل مسائل الشریعة، ج 15، ص 380.

[104]. تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، ص231.

[105]. همان، ص 310.

[106]. همان، ص231.

[107]. امام خمینی(رحمت الله علیه)، شرح  حدیث  جنود عقل  و جهل، ص 336.

[108]. نساء (4)، آیه 139؛ یونس (10)، آیه 65؛ فاطر (35)، آیه 10.

[109]. تفسیر نور الثقلین، ج 4، ص 352.

[110]. بحار الانوار» ج 44، ص 139.

[111]. منافقون(63)، آیه 8.

[112]. إرشاد القلوب إلى الصواب ج 1، ص86 .

[113]. الکافی، ج 2، ص 148.

[114]. نهج البلاغه، ص 401.

[115]. عیون الحکم والمواعظ، لیثی، ص 533.

[116]. غررالحکم و دررالکلم، ص 20.

[117]. کافی، ج 2، ص 108.

[118]. نهج الفصاحة، ص 691.

[119]. مرآة العقول فی شرح اخبار آل الرسول، ج 8، ص 344.

[120]. «رَسُولُ اللَّهِ(صلی الله علیه و آله و سلم) مَنْ یَضْمَنْ لِی
خَمْساً أَضْمَنْ لَهُ الْجَنَّةَ- قِیلَ وَ مَا هِیَ یَا رَسُولَ اللَّهِ-
قَالَ النَّصِیحَةُ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ النَّصِیحَةُ لِرَسُولِهِ-
وَ النَّصِیحَةُ لِکِتَابِ اللَّهِ وَ النَّصِیحَةُ لِدِینِ اللَّهِ- وَ
النَّصِیحَةُ لِجَمَاعَةِ الْمُسْلِمِین»، بحار الأنوار، ج 72، ص 65.

[121]. کافی، ج 2،‌ص 208.

[122]. همان.

[123]. نهج البلاغه، ص 403.

[124]. آل عمران (3)، آیه 159.

[125]. طه (20)، آیات 43- 44.

[126]. أمالی الصدوق 419 المجلس الخامس و الستون.

[127]. تحف العقول عن آل الرسول(صلی الله علیه و آله و سلم)، ص 269.

[128]. تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، ص 223.

[129]. عیون الحکم والمواعظ، ص 313.

[130]. همان،‌ص 429.

[131]. محاسن، ج 2، ص 604.

[132]. اعراف (7)، آیه 21.

[133]. «وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ إِبْراهیمَ إِنَّهُ کانَ صِدِّیقاً نَبِیًّ»،
مریم (19)، آیه 41.

[134]. «یُوسُفُ أَیُّهَا الصِّدِّیقُ أَفْتِن»؛ « (او به زندان آمد، و
چنین گفت:) یوسف، اى مرد بسیار راستگو! درباره این خواب اظهار نظر کن»،
یوسف (12)، آیه 46.

[135]. «وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ إِسْماعیلَ إِنَّهُ کانَ صادِقَ الْوَعْدِ»؛
«و در این کتاب (آسمانى) از اسماعیل(نیز) یاد کن، که او در وعده هایش صادق»،
مریم (19)، آیه 54.

[136]. «وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ إِدْریسَ إِنَّهُ کانَ صِدِّیقاً نَبِیًّ»،
مریم (19)، آیه 56.

[137]. «وَ جَعَلْنا لَهُمْ لِسانَ صِدْقٍ عَلِیًّ»، مریم (19)، آیه50.

[138]. «إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَمْ یَبْعَثْ نَبِیّاً إِلَّا
بِصِدْقِ الْحَدِیثِ وَ أَدَاءِ الْأَمَانَةِ إِلَى الْبَرِّ وَ الْفَاجِر»،‌
بحارالأنوار، ج 68، ‌ص 2.

[139]. بحارالانوار، ج 69، ص 264.

[140]. البته بحث در خصوص دروغ و پیامدهاى زشت آن بسیار گسترده است. از
جمله: ضعیف ساختن مروت و جوانمردى، فراموشى، سلب توفیق، لعن خدا و فرشتگان،
فقر و تنگدستى، سرزنش و پشیمانى، نابودى شرم و حیا و… که مطالعه بیشتر در
این مورد را به شما واگذار می‌کنیم.

[141]. ر.ک: ترجمه جامع السعادات، مرحوم نراقى، ج 2، بحث دروغ.

– اصول کافى، ج 2، باب الکذب.

– میزان الحکمه، ج 11، ص 5119 با ترجمه فارسى.

[142]. الکافی، ج 2، ص 342 .

[143]. همان، حدیث 17476.

[144]. امام، استفتاءات، ج 2، گناهان کبیره، س 4 دفتر همه مراجع.

[145]. توریه» بر وزن «توصیه» سخنى است که دو معنا دارد، گوینده از آن معنا
خاصّى را که حقیقت است اراده کرده و شنونده معنا دیگرى می‌فهمد.)

[146]. طبرسی، مکارم الأخلاق، ص34.

[147]. بحار الأنوار، ج 10، ص 99.

[148]. وسائل الشیعه، ج 2، ص 31.

[149]. امام کاظم(علیه السلام) فرموده‌اند: «شستن سر با خطمى در روز جمعه
از سنت است، روزى گشاید و فقر را برد و مو و رو را زیبا کند و امان از سر
درد باشد». بحار الأنوار، ج 73، ص 88.

[150]. امام صادق(علیه السلام): «شانه زدن زینت است؛ زیرا (شانه زدن) روزی
می‌آورد، مو را زیبا می‌کند، حاجت را برآورده می‌سازد و بلغم را از بین می‌برد».

[151]. «امام حسین و امام باقر(علیهما السلام)، به وسیله حنا و کتم(نوعی
گیاه) خضاب می‌کردند». بحار الأنوار، ج 46، ص 298.

[152]. امام صادق(علیه السلام) «موی سرت را کوتاه کن؛ چرا که (با کوتاه
کردن مو) آلودگی‌های آن را کم،و گردنت را استوار و نور چشمت را افزون می‌کند».
ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، ص 23.

[153]. «لَا یُطَوِّلَنَّ أَحَدُکُمْ شَارِبَهُ وَ لَا عَانَتَهُ وَ لَا
شَعْرَ إِبْطِهِ- فَإِنَّ الشَّیْطَانَ یَتَّخِذُهَا مَخَابِیَ یَسْتَتِرُ
فِیهَا »، بحارالأنوار، ج 73، ص 88.

[154]. از قول لغویین چنین بر می‌آید که کلمه«شیطان» – بر خلاف کلمه «ابلیس»
که عنوان اختصاصی شیطان رانده شده معروف می‌باشد – به هر موجود مضرّ و
منحرف و پلید اعم از جن، انس، حیوان و یا هر موجود دیگری (مثل میکروب)گفته
می‌شود و اختصاصی به شیطان مصطلح معروف ندارد؛ لکن جنّ‌های مضرّ از مصادیق
بارز واژه شیطان هستند؛ میکروبها بیماری زا نیز از آن جهت که موجوداتی زیان
آورند می‌توانند مصداق واژه شیطان باشند. لذا کلمه«شیطان» در روایات را
باید متناسب با قرائن معنا نمود. از همین رو در روایات بهداشتی که کشفیّات
علمی قرینه بر وجود میکروب و آلودگی می‌باشند کلمه«شیطان» به«آلودگی و
میکروب» ترجمه می‌گردد.

[155]. «نَتْفُ الْإِبْطِ یَنْفِی الرَّائِحَةَ الْمُنْکَرَةَ»، تحف
العقول، النص، 101.

[156]. بحار الأنوار، ج 73،‌ص 91.

[157]. المدثر(74)، آیه 4.

[158]. فروع کافی، ج 10، ص 385

[159]. شیرازی مکارم، تفسیرنمونه، ج 25، ص 212.

[160]. شیخ طبرسی فضل بن حسن حفید، مشکاة الأنوار فی غرر الأخبار، نجف،
حیدریه دوم، 1385 ق، ص 263.

[161]. بحار الأنوار، ج 73، ص 122.

[162]. الکافی، ج 6، ص 490.

[163]. بحار الأنوار، ج 73، ص 112.

[164]. مستدرک الوسائل، ج 1، ص 371.

[165]. الخصال، ج 2، ص 392.

[166]. «افْشاءُ السِّرِّ سُقُوطٌ» تحف العقول عن آل الرسول(صلی الله علیه
و آله و سلم)، ص 315.

[167]. شرح غررالحکم، ج ۴، ص ۱۴۱.

[168]. سفینة البحار، ج ۷، ص ۴۳۶.

[169]. نساء (۴)، آیه ۱۴۸.

[170]. محجة البیضا، ج ۵، ص ۲۷۰.

[171]. اصول کافی، ج ۲، ص ۳۷۵، چاپ بیروت.

[172]. ر.ک: استفتاآت از محضر امام خمینی(رحمت الله علیه)، ج ۲، ص ۶۲۲ –
۶۲۳.

[173]. محجة البیضا، ج ۵، ص ۲۷۱.

[174]. وسائل الشیعه، ج ۸، ص ۶۰۵.

[175]. بلد (90)، آیات 17 و 18.

[176]. کافی، ج 2، ص 175.

[177]. «مَنْ أَصْبَحَ لَا یَهْتَمُّ بِأُمُورِ الْمُسْلِمِینَ فَلَیْسَ
بِمُسْلِم»، بحار الأنوار، ج 71، ص 337.

[178]. «سُئِلَ رَسُولُ اللَّهِ ص مَنْ أَحَبُّ النَّاسِ إِلَى اللَّهِ-
قَالَ أَنْفَعُ النَّاسِ لِلنَّاس»، همان، ص 339.

[179]. وسائل الشیعه، ج 16، ص 367.

[180]. تصنیف غررالحکم و دررالکلم، ص 92.

[181]. همان، ص 253.

[182]. عیون الحکم والمواعظ، ص 228.

[183]. همان، ص 178.

[184]. تحف العقول، ص 202.

[185]. «وَ قَالَ(علیه السلام) أَیُّمَا مُؤْمِنٍ نَفَّسَ عَنْ مُؤْمِنٍ
کُرْبَةً وَ هُوَ مُعْسِرٌ یَسَّرَ اللَّهُ لَهُ حَوَائِجَهُ فِی
الدُّنْیَا وَ الْآخِرَة»، إرشاد القلوب إلى الصواب، ج 1، ص 147.

[186]. «قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّه(علیه السلام) یَقُولُ مَنْ
نَفَّسَ عَنْ مُؤْمِنٍ کُرْبَةً نَفَّسَ اللَّهُ عَنْهُ کُرَبَ الْآخِرَةِ-
وَ خَرَجَ مِنْ قَبْرِهِ وَ هُوَ ثَلِجُ الْفُؤَادِ- وَ مَنْ أَطْعَمَهُ
مِنْ جُوعٍ أَطْعَمَهُ اللَّهُ مِنْ ثِمَارِ الْجَنَّةِ- وَ مَنْ سَقَاهُ
شَرْبَةً سَقَاهُ اللَّهُ مِنَ الرَّحِیقِ الْمَخْتُومِ»، بحار الأنوار، ج
71، ص 321.

[187]. المحاسن، ج 1، ص 99.

[188]. بحارالانوار، ج47، ص113

[189]. وسائل الشیعه، ج8، ص295.

[190]. بحارالانوار، ج 72، ص 75.

[191]. «مِنْ أَفْضَلِ الْأَعْمَالِ عِنْدَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ
إِبْرَادُ الْأَفْئِدَةِ الْحَارَّةِ وَ إِشْبَاعُ الْأَکْبَادِ
الْجَائِعَةِ وَ الَّذِی نَفْسُ مُحَمَّدٍ بِیَدِهِ لَا یُؤْمِنُ بِی
عَبْدٌ یَبِیتُ شَبْعَانَ وَ أَخُوهُ أَوْ قَالَ جَارُهُ الْمُسْلِمُ
جَائِع »، إرشاد القلوب إلى الصواب، ج 1، ص 146.

[192]. الکافی، ج2، ص291.

[193]. اصول کافی، ج 2، ص 205، ح 5.

[194]. اصول کافی،‌ ج 2، ص 374؛ بحارالانوار، ج 72، ص 179.

[195]. نک: نور (24)، آیه 32.

[196]. میزان الحکمه، ح 9467.

[197]. بحارالانوار، ج 71، ص 304.

[198]. کافی، ج 5، ص 55؛ بحارالانوار، ج 71، ص 340.

[199]. منتخب میزان الحکمه، ح 4192.

[200]. همان، ح 4193.

[201]. مستدرک الوسائل، ج 7، ص 194.

[202]. وسائل الشیعه، ج 16، ص 383.

[203]. بحارالانوار، ج 71، ص 297.

[204]. جامع السعادات، ج 2، ص 16.

[205]. بحارالانوار، ج 71،‌ص 317.

[206]. همان، ج 73، ص 44.

[207]. میزان الحکمه، ش 9463.

[208]. همان، ش 9466.

[209]. مائده (5)، آیه 32.

[210]. کافی، ج 2، ص 210.

[211]. ر.ک: کتاب «گره گشایی از دیدگاه اسلام، کاظم دلیری، مرکز پژوهش های
اسلامی صدا و سیما.

[212]. فصلت (41)،‌ آیه 34.

[213]. شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص 425 – 426.

[214]. نور (24)، آیه 22.

[215]. نهج البلاغه،حکمت 52.

[216]. تغابن (64)، آیه14.

[217]. بقره (2)، آیه 280.

[218]. بقره(2)، آیه 178.

[219]. فصلت (41)، آیه 34.

[220]. بحار الانوار، ج77، ص 141.

[221]. مشکاة الانوار فی غرر الاخبار، ص 174.

[222]. عیون الحکم والمواعظ، ص 301.

[223]. نهج الفصاحه، ص 189.

[224]. نهج البلاغه، کلمات قصار 349.

[225]. تصنیف غرر الحکم و دررالکلم، ص 211.

[226]. ر.ک: میزان الحکمه، ج 5، ص 435.

[227]. تصنیف غررالحکم، ص 216، ش 4252.

[228]. همزه (104)، آیات 1-2 .

[229]. «تَتَبُّعُ الْعُیُوبِ مِنْ أَقْبَحِ الْعُیُوبِ وَ شَرِّ
السَّیِّئَات»، تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، ‌ص 451.

[230]. الکافی، ج 2، 355.

[231]. شفیعی مازندرانی، محمد؛ پرتوی از اخلاق اسلامی، تهران، سازمان
تبلیغات اسلامی 1372، اول، ص 237-233.

[232]. «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(صلی الله علیه و آله و سلم) لَا تَطْلُبُوا
عَثَرَاتِ الْمُؤْمِنِینَ فَإِنَّ مَنْ تَتَبَّعَ عَثَرَاتِ أَخِیهِ
تَتَبَّعَ اللَّهُ عَثَرَاتِهِ وَ مَنْ تَتَبَّعَ اللَّهُ عَثَرَاتِهِ
یَفْضَحْهُ وَ لَوْ فِی جَوْفِ بَیْتِه»، الکافی، ج 2، ص 355.

[233]. حقانی زنجانی، حسین؛ پژوهشی در ارزش‌های اخلاقی، تهران، دانشگاه
الزهرا، 1383، ص117.

[234]. علم اخلاق اسلامی، ص 363.

[235]. پژوهشی در ارزش‌های اخلاقی، پیشین، ص 129.

[236]. بحار الأنوار، ج 71، ص 282.

[237]. برگرفته از اخلاق و تربیت اسلامى، ص 163.

[238]. مائده (5)، آیه 2.

[239]. ملاذ الاخیار فی فهم تهذیب الاخبار، ج 9، ص 480.

[240]. ارشاد القلوب الی الصواب، ج 1،‌ص 186.

[241]. وسائل الشیعه، ج 17، ص 182.

[242]. خصال، ج 2، ص 451.

[243]. «أَنَّ الْمُؤْمِنَ مَنْ آمَنَ جَارَهُ بَوَائِقَه»، بحار الأنوار،
ج 72،‌ ص 51.

[244]. «مَنْ لَا یُؤْمَنُ شَرُّهُ، وَ لَا یُرْجَى خَیْرُهُ»، الأربعون
حدیثا، ح 58.

[245]. محدثی، جواد، اخلاق معاشرت، قم، موسسه بوستان کتاب، 1386ش، دوازدهم،
ص 109.

[246]. «الْمُؤْمِنُ نَفْسُهُ مِنْهُ فِی تَعَبٍ وَ النَّاسُ مِنْهُ فِی
رَاحَة»، بحار الأنوار، ج 72، ص 53.

[247]. بحارالانوار، ج 71، ص 282.

[248]. إرشاد القلوب إلى الصواب، ج 1، ص 13.

[249]. طبرسی، علی بن حسن، مشکاة الأنوار، ص 219، کتابخانه حیدریه، نجف،
1385ق.

[250]. همان.

[251]. مکارم الأخلاق، ص 266.

[252]. الخصال، ج 1، ص 89، الهدیة على ثلاثة وجوه…

[253]. حجرات (49)، آیه 10.

[254]. «إِصْلَاحُ ذَاتِ الْبَیْنِ أَفْضَلُ مِنْ عَامَّةِ الصَّلَاةِ وَ
الصَّوْم»، بحار الأنوار، ج 73، ص 43.

[255]. «مَا عَمِلَ رَجُلٌ عَمَلًا بَعْدَ إِقَامَةِ الْفَرَائِضِ خیر
[خَیْراً] مِنْ إِصْلَاحٍ بَیْنَ النَّاس»، إرشاد القلوب إلى الصواب، ج 1،
ص 165.

[256]. بحار الأنوار، ج 69، ‌ص 263.

[257]. کافى(ط-الاسلامیه) ج2، ص341، ح16.

[258]. ثواب الأعمال و عقاب الأعمال 288.

[259]. همان.

[260]. پیامبر خدا فرموده‌اند: «فَاِنَّ فَسادَ ذاتِ البَیْن هِیَ
الحالِقَةُ»؛ «تیره شدن رابطه میان مردم، مهلک و دین برانداز است». (نهج
الفصاحة مجموعه کلمات قصار حضرت رسول(صلی الله علیه و آله و سلم)، ص 240)

[261]. اخلاق در قرآن، پیشین، ص 317 و 318.

[262]. تحف العقول، ص 316.

[263]. پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم)؛ کافى، ج 4، ص 10، ح 3.

[264]. امالى (صدوق) ص 430 – من لایحضر الفقیه ج4، ص15.

[265]. غررالحکم، ج 4، ص 592، ح 7105.

[266]. کافى، ج 5، ص 95، ح 11.

[267]. نهج الفصاحه ص235، ح 432.

[268]. «خففوا الدین، فإن فی خفة الدین زیادة العمر»، امالی مفید، ص60.

[269]. «مَنْ أَخَذَ أَمْوالَ النّاسِ یُریدُ أَداءَها أَدَّى اللّه 
عَنْهُ وَ مَنْ أَخَذَها یُریدُ إِتْلافَها اَتْلَفَهُ اللّه»، نهج
الفصاحه، ص762، ح 2979.

[270]. «إِنَّ اللّه  تَعالى مَعَ الدّائِنِ حَتّى یَقْضىَ دَیْنَهُ مالَمْ
یَکُنْ دَیْنُهُ فیما یَکْرَهُ اللّه »، نهج الفصاحه، ح 733.

[271]. فقه الرضا، ص 268.

[272]. ثواب الاعمال، ص 138.

[273]. «اَلدَّیْنُ دَیْنانِ: فَمَنْ ماتَ وَ هُوَ یَنْوى قَضاءَهُ فَاَنَا
وَلیُّهُ وَ مَنْ ماتَ وَ لا یَنْوى قَضاءَهُ فَذاکَ الَّذى یُؤْخَذُ مِنْ
حَسَناتِهِ لَیْسَ یَوْمَئِذ ٍدینار ٌ وَ لا دِرْهَمٌ»، نهج الفصاحه، ص490،
ح 1609.

[274]. «فَاِنْ اَعْطاهُ اَکْثَرَ مِمّا اَخَذَهُ بلا شَرْطٍ بَیْنَهُما
فَهُوَ مُباحٌ لَهُ، وَ لَیْسَ لَهُ عِنْدَ اللّه ثَوابٌ فیما
اَقْرَضَهُ»،  بحارالانوار، ج 103، ص 157، ح 1.

[275]. شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج20، ص306، ح503.

[276]. «لا تَرفَعْ حاجَتَکَ إلّا إلى أحَدِ ثَلاثَةٍ: إلى ذی دینٍ أو
مُرُوَّةٍ أو حَسَبٍ»، میزان الحکمه، ح 4488.

[277]. «سَاَلْتُهُ عَنْ رَجُلٍ اَعْطى رَجُلاً مِاَئةَ دِرْهَمٍ عَلى اَنْ
یُعْطیَهُ خَمْسَةَ دَراهِمَ اَوْ اَقَلَّ اَوْ اَکْثَرَ قالَ: هذَا
الرِّبَا الْمَحْضُ»، وسائل الشیعه، ج 13، ص 108، ح 7.

[278]. بقره (2)، آیه 280.

[279]. بقره (2)، آیه 280.

[280]. تفسیر نمونه، ج 2، ص 378

[281]. «مَنْ أَرادَ ان تُسْتَجابُ دَعْوَتُهُ و َأَنْ تُکْشَفَ کُرْبَتُهُ
فَلْیُفَرِّجْ عَنْ مُعْسِرٍ»، نهج الفصاحه، ص759، ح2961.

[282]. «مَنْ أَقْرَضَ مَلْهوفا فَأَحْسَنَ طِلْبَتَهُ اسْتَأْنَفَ
الْعَمَلَ وَ أَعْطاهُ اللّه بِکُلِّ دِرْهَمٍ أَلْفَ قِنْطارٍ مِنَ
الْجَنَّةِ»، ثواب الاعمال، ص 289.

[283]. الکافی، ج8، ص20، ح4.

[284]. وسائل  الشیعة، ج12، 44، باب24، جواز مشاورة الإنسان من دونه، 
ح15602.

[285]. شوری (42)، آیه 38.

[286]. آل عمران (3)، آیه 159.

[287]. نورالثقلین، ج 4، ص 584.

[288]. محمدی ری شهری، محمد، میزان الحکمة، ج 6، ص 2900، نشر دارالحدیث.

[289]. وسائل الشیعه، ج 8، صفحه 425، باب 21 از ابواب احکام العشرة.

[290]. میزان الحکمة، جلد 6، ص 2900.

[291]. کوفى، ابى القاسم فرات بن ابراهیم، تفسیر فرات الکوفى، تحقیق محمد
الکاظم، (تهران: وزارت ارشاد)، ص 625.

[292]. بحارالانوار، (تهران: دارالکتب الاسلامیه)، ج 72، ص 105.

[293]. همان، ص. 100.

[294]. همان، ص. 105.

[295]. همان، ص. 98.

[296]. همان، ص. 100.

[297]. صدوق، الامالى، ص 306؛ منتخب میزان الحکمه، ج 1، ص 557.

[298]. همان.

[299]. همان.

[300]. بحار الأنوار، ج 72، ص 101.

[301]. مکارم الأخلاق، ص 318.

[302]. شهیدى، سید جعفر، ترجمه و شرح نهج البلاغه، نامه 53 (خطاب به مالک
اشتر)، ص 328.

[303]. ر.ک: بافکار، حسین، آداب اجتماعی اسلام «مبانی، روش‌ها و کارکردها»،
قم، مرکز پژوهش های اسلامی صدا و سیما، ‫ ۱۳۸۹، اول.

[304]. غررالحکم و دررالکلم آمدی (به صورت موضوعی)، ج 1، ص 539.

[305]. میزان الحکمه، ج 2، ص 741.

[306]. همان.

[307]. همان.

[308]. همان، ص 743.

[309]. همان، ص 741.

[310]. مجادله (58)، آیه 11.

[311]. همان.

[312]. ترجمه و شرح اصول کافی، ج 4، صص 483 و 484.

[313]. میزان الحکمه، ج 2، ص 745.

[314]. همان.

[315]. نهج‌ الفصاحه (با تنظیم موضوعی)، ص 374.

[316]. میزان الحکمه، ج 2، ص 745.

[317]. همان.

[318]. یکصد و پنجاه درس زندگی، ص 120.

[319]. میزان الحکمه، ج 2، ص 745.

[320]. همان، ص 743.

[321]. همان، ص 747.

[322]. همان.

[323]. همان.

[324]. روضة الواعظین و بصیرة المتعظین، ج 2، ص 388.

[326]. دعائم الإسلام، ج 1، 218، ذکر العلل و العیادات و الاحتضار…، ص
217.

[327]. بحار الأنوار (ط. بیروت)، ج 78، ص 224.

[328]. «إِنَّ مِنْ أَعْظَمِ الْعُوَّادِ أَجْراً عِنْدَ اللَّهِ عَزَّ وَ
جَلَّ لَمَنْ إِذَا عَادَ أَخَاهُ خَفَّفَ الْجُلُوسَ إِلَّا أَنْ یَکُونَ
الْمَرِیضُ یُحِبُّ ذَلِک»، الکافی، ج 3، ص 118.

[329]. الأمالی (للطوسی)، النص، ص 639.

[330]. «َمَنْ سَعَى لِمَرِیضٍ فِی حَاجَةٍ قَضَاهَا أَوْ لَمْ یَقْضِهَا
خَرَجَ مِنْ ذُنُوبِهِ کَیَوْمَ وَلَدَتْهُ أُمُّه»، مکارم الأخلاق ص 431.

[331]. دعائم الإسلام، ج 1، ص 218.

[332]. من لایحضره الفقیه، ج 1، ص 182.

[333]. الأمالی (للطوسی)، النص، ص 639.

[334]. الکافی، ج 3، ص 118.

[335]. معدن الجواهر و ریاضة الخواطر، ص 32.

[336]. مکارم الأخلاق، ص 392.

[337]. کنز الفوائد، ج 1، ص 379.

[338]. «سَمِعْتُهُ یَقُولُ لِخَیْثَمَةَ یَا خَیْثَمَةُ أَقْرِئْ
مَوَالِیَنَا السَّلَامَ وَ أَوْصِهِمْ بِتَقْوَى اللَّهِ الْعَظِیمِ عَزَّ
وَ جَلَّ وَ أَنْ یَشْهَدَ أَحْیَاؤُهُمْ جَنَائِزَ مَوْتَاهُم»، بحار
الأنوار، ج 1، ص 200.

[339]. الکافی، ج 2، ص 169.

[340]. «مَنْ عَزَّى مُصَاباً کَانَ  لَهُ  مِثْلُ  أَجْرِهِ  مِنْ غَیْرِ
أَنْ یَنْتَقِصَ مِنْ أَجْرِ الْمُصَابِ شَیْئاً». الکافی (ط. الإسلامیة)،
ج 3، ص 205.

[341]. من لایحضره الفقیه، ج 1، ص 182.

[342]. «علَیکُم بالسَّکِینَةِ، علَیکُم بالقَصدِ فی المَشیِ بجَنائزِکُم».

[343]. «یا أبا ذرٍّ، إذا تَبِعتَ جَنازَةً فلْیَکُنْ عَقلُکَ فیها
مَشغولاً بالتَّفکُّرِ و الخُشوعِ، و اعلَمْ أنّکَ لاحِقٌ بهِ».

[344]. «کانَ رسولُ اللّه(صلی الله علیه و آله و سلم) إذا تَبِعَ جَنازَةً
غَلَبَتهُ کآبَةٌ، و أکثَرَ حَدیثَ النَّفسِ، و أقَلَّ الکلامَ».

[345]. «لَمّا تَبِعَ جَنازَةً فسَمِعَ رجُلاً یَضحَکُ -: کأنّ المَوتَ
فیها على غَیرِنا کُتِبَ، و کأنّ الحَقَّ فیها على غَیرِنا وَجَبَ، و کأنّ
الّذی نَرى من الأمواتِ سَفْرٌ عمّا قَلیلٍ إلَینا راجِعونَ، نُبَوّئُهُم
أجداثَهُم و نأکُلُ تُراثَهُم کأنّا مُخَلَّدونَ بَعدَهُم، ثُمّ قد نَسِینا
کُلَّ واعِظٍ و واعِظَةٍ، و رُمِینا بکُلِّ فادِحٍ و جائحَةٍ!»

[346]. «إذا حَمَلتَ جَنازَةً فکُنْ کأنّکَ أنتَ المَحمولُ، أو کأنّکَ
سَألتَ ربَّکَ الرُّجوعَ إلَى الدُّنیا لِتَعمَلَ، فانظُرْ ما ذا
تَستَأنِفُ – ثُمّ قالَ: – عَجَبا لقَومٍ حُبِسَ أوّلُهُم على آخِرِهِم،
ثُمّ نادى مُنادٍ فیهِم بالرَّحیلِ و هُم یَلعَبونَ!»

[347]. کامل الزیارات، ص 321.

[348]. برای آگاهی بیشتر ر.ک:

– مفاتیح الجنان، مرحوم حاج شیخ عباس قمی، قسمت زیارت قبور مؤمنین، ص 1014.

– اصول کافی، ج 3، باب 13 از ابواب المزار.

– کامل الزیارات، ابن قولویه، ص 320.

– وسائل الشیعه، ج 3، باب 55، ص 223، انتشارات آل البیت.

[349]. بحارالانوار، ج49، ص102.

[350]. اصول کافی، ج2، ص118.

[351]. بحارالانوار، ج46، ص56.

[352]. همان، ص99.

[353]. المحاسن، ص356.

[354]. بحارالانوار، ج49، ص101.

[355]. سنن النبی، ص73.

[356]. سفینة البحار، ج2، مکارم اخلاق علی بن الحسین(علیه السلام)، ص 707.

[357]. الحیاة با ترجمه احمد آرام، ج 6، ص 160.

[358]. سمیه السادات موسوی، تأثیر روابط اجتماعی صمیمانه بر بهداشت روان،
ماهنامه علمی، ترویجی معرفت، سال هجدهم، شماره 147، 1388، صص 113- 134.

[359]. بحارالانوار، ج 17، ص 49.

[360]. کافی، ج 2، ص 667.

[361]. همان، ج 74، ص 7.

[362]. غررالحکم و دررالکلم آمدی (به صورت موضوعی)، ج 1، ص 199.

[363]. همان.

[364]. همان.

[365]. بحارالانوار، ج 82، ص 93.

[366]. همان.

[367]. همان.

[368]. بحارالانوار، ج 82، ص 93.

[369]. نهج الفصاحه (با تنظیم موضوعی)، ص 657، ح 16.

[370]. وسائل الشیعه، ج 3، ص 232، آل البیت.

[371]. بافکار، حسین، آداب اجتماعی اسلام «مبانی، روش‌ها و کارکردها»، قم،
مرکز پژوهش های اسلامی صدا و سیما، ‫ ۱۳۸۹، اول.

[372]. ارشادالقلوب(دیلمی) ج1، ص183.

[373]. نهج الفصاحه، حدیث 450.

[374]. بحار الأنوار، ج 2، ص 44 .

[375]. تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، ص 47.

[376]. بحار الأنوار، ج 2، ص 43.

[377]. «قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّه(علیه السلام) مَنْ قَامَ مِنْ
مَجْلِسِهِ تَعْظِیماً لِرَجُلٍ قَالَ مَکْرُوهٌ إِلَّا لِرَجُلٍ فِی
الدِّین»، بحارالأنوار، ج 2، ص 43.

[378]. تحف العقول، النص، ص 394.

[379]. اصول کافی، ج1، ص37.

[380]. «لَیْسَ مِنْ أَخْلَاقِ الْمُؤْمِنِ الْمَلَقُ إِلَّا فِی طَلَبِ
الْعِلْم»،  بحار الأنوار، ج 2، ص 45.

[381]. نهج الفصاحه،ص222، کلمه 1110.

[382]. بحار الأنوار، ج 72، ص 138.

[383]. وسائل الشیعه، ج 8، ص 467.

[384]. بحار الأنوار، ج 72، ص 137.

[385]. بیشتر این موارد در رساله حقوق امام سجاد(علیه السلام)، حق شماره43
ذکر شده است؛ تحف العقول عن آل الرسول(صلی الله علیه و آله و سلم)، ص 255

[386]. اصول کافی، ج 4، ص 463.

[387]. نهج الفصاحه (با تنظیم موضوعی)، ص 93.

[388]. پرویز اتابکی، رهآورد خرد (ترجمه: تحف العقول)، تهران، فرزان، 1376،
چ 1، رساله حقوق امام سجاد(علیه السلام).

[389]. همان.

[390]. نهج‌ الفصاحه (با تنظیم موضوعی)، ص 93.

[391]. حسن بن فضل طبرسی، مشکوه الانوار فی غررالاخبار، نجف اشرف، 1385، چ
1، ص 168.

[392]. ره آورد خرد (رساله حقوق امام سجاد(علیه السلام)).

[393]. سیدجعفر میرعظیمی، حقوق والدین، قم، کتابخانه حضرت ابوالفضل(علیه
السلام)، 1369، چ 1، ص295.

[394]. مرتضی مطهری، داستان راستان (2 جلدی)، به نقل از سیره ابن هشام، ص
226، ج 2، صص 578 و580.

[395]. نهج الفصاحه (با تنظیم موضوعی)، ص 546.

[396]. نهج الفصاحه (با تنظیم موضوعی)، ص 547.

[397]. مکارم الأخلاق 219.

[398]. ره آورد خرد (رساله حقوق امام سجاد(علیه السلام))، فراز 44.

[399]. همان.

[400]. الحدیت، روایات تربیتى، ج 3، ص 64.

[401]. ر.ک: بافکار، حسین، آداب اجتماعی اسلام «مبانی، روش‌ها و کارکردها»،
قم، مرکز پژوهش های اسلامی صدا و سیما، ‫ ۱۳۸۹، اول.

[402]. سبأ (34)، آیه 47.

[403]. فرقان (25)، آیه 57.

[404]. شوری (42)، آیه 23.

[405]. «قُلْ إِن کُنتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ
اللّهُ …»؛ «اگر شما به خدا محبت دارید پس باید مرا اطاعت کنید که خدا
شما را دوست می‌دارد…».

[406]. براى توضیح بیشتر به تفسیر نمونه، ج، 2 ذیل آیه 31 سوره آل عمران و
یا تفسیر در المنثور سیوطى، ج، 6 ص 7 مراجعه کنید.

[407]. براى استفاده و توضیح بیشتر به این کتاب‌ها مراجعه فرمایید:

– تفسیر المیزان، علامه طباطبایى، ج، 9 آیه، 41 انفال.

– تفسیر نمونه، آیت الله مکارم شیرازى، ج 2، آیه 31 آل عمران.

– فضایل السادات، سید محمد اشرف (فرزند مرحوم محقق داماد)، انتشارات شرکة
المعارف و الاثار 1339 هـ. ش قم.

[408]. «مَنْ قَادَ ضَرِیراً أَرْبَعِینَ خُطْوَةً عَلَى أَرْضٍ سَهْلَةٍ-
لَا یَفِی بِقَدْرِ إِبْرَةٍ مِنْ جَمِیعِهِ طِلَاعُ الْأَرْضِ ذَهَباً
فَإِنْ کَانَ فِیمَا قَادَهُ مَهْلَکَةٌ جَوَّزَهُ عَنْهَا وَجَدَ ذَلِکَ
فِی مِیزَانِ حَسَنَاتِهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ أَوْسَعَ مِنَ الدُّنْیَا
مِائَةَ أَلْفِ مَرَّةٍ وَ رَجَحَ بِسَیِّئَاتِهِ کُلِّهَا وَ مَحَقَهَا وَ
أَنْزَلَهُ فِی أَعْلَى الْجِنَانِ وَ غُرَفِهَا»، بحار الأنوار، ج 72، ص
15.

[409]. «لَیْسَ عَلَى الْأَعْمى  حَرَجٌ وَ لا عَلَى الْأَعْرَجِ حَرَجٌ وَ
لا عَلَى الْمَریضِ حَرَجٌ وَ لا عَلى  أَنْفُسِکُمْ أَنْ تَأْکُلُوا مِنْ
بُیُوتِکُمْ… لَیْسَ عَلَیْکُمْ جُناحٌ أَنْ تَأْکُلُوا جَمیعاً أَوْ
أَشْتات»؛ «بر نابینا و لنگ و بیمار گناهى نیست (که با شما هم غذا شوند) و
بر شما نیز گناهى نیست که از خانه هاى خودتان غذا بخورید…، بر شما گناهى
نیست که به‌طور دسته جمعى یا جداگانه غذا بخورید».

[410]. تفسیر جامع، ج 4، ص 517.

[411]. مشکاة الأنوار فی غرر الأخبار، ص 226.

[412]. بحار الأنوار، ج 72، ص 15.

[413]. همان، ص 21.

[414]. نهج البلاغه، ص 426.

[415]. تحف العقول عن آل الرسول(صلی الله علیه و آله و سلم)، ص 237.

[416]. صدوق، من لایحضره الفقیه، ج 2، ص 7.

[417]. رُوِىَ عَنِ النَّبىِّ(صلی الله علیه و آله و سلم) انَّهُ قالَ:
«عَلَیکُم بِالصَّدَقَةِ فَانَّ فِیها عَشرَ خِصالٍ، خَمسَةٌ فِى الدُّنیا
وَ خَمسَةٌ فِى الاخِرَةِ، امَّا الدُّنیا: تَطهیرُ اموالِکُم وَ تَطهیرُ
ابدانِکُم وَ دَواءُ مَرضاکُم وَ دُخُولُ المَسَرَّةِ فِى القُلُوبِ وَ
زِیادَةُ الاموالِ وَ سَعَةُ الرِّزقِ وَ أَمّا فِى العُقبى: ظِلٌّ فِى
القِیامَةِ وَ سُهُولَةُ الحِسابِ وَ رُجحانُ المِیزانِ بِالثَّوابِ وَ
جَوازٌ عَلَى الصِّراطِ وَ دَرَجَةُ الاعلى»، تحریر المواعظ العددیة، ص
507.

[418]. همان‌گونه که ملاحظه می‌شود در این روایت فرد به دنبال دریافت کمک
مالی نبوده تا امام به وی کمک کند بلکه این فرد درخواست راه چاره نموده و
امام نیز او را راهنمایی نموده‌اند.

[419]. الکافی (ط. الإسلامیة)، ج 5، ص 76.

[420]. بقره (2)، آیه 215.

[421]. عدة الداعی و نجاح الساعی، ص 102.

[422]. «لِلْفُقَراءِ الَّذینَ أُحْصِرُوا فی  سَبیلِ اللَّهِ لا
یَسْتَطیعُونَ ضَرْباً فِی الْأَرْضِ یَحْسَبُهُمُ الْجاهِلُ أَغْنِیاءَ
مِنَ التَّعَفُّفِ تَعْرِفُهُمْ بِسیماهُمْ لا یَسْئَلُونَ النَّاسَ
إِلْحافاً وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ خَیْرٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلیمٌ»؛
«(انفاقِ شما، مخصوصاً باید) براى نیازمندانى باشد که در راه خدا، در تنگنا
قرار گرفته اند؛ (و توجّه به آیین خدا، آنها را از وطن‌هاى خویش آواره
ساخته؛ و شرکت در میدانِ جهاد، به آنها اجازه نمى دهد تا براى تأمین هزینه
زندگى، دست به کسب و تجارتى بزنند؛) نمى توانند مسافرتى کنند(و سرمایه اى
به دست آورند؛) و از شدّت خویشتن دارى، افراد ناآگاه آنها را بى نیاز مى
پندارند؛ امّا آنها را از چهره هایشان مى شناسى؛ و هرگز با اصرار چیزى از
مردم نمى خواهند. (این است مشخّصات آنها!) و هر چیز خوبى در راه خدا انفاق
کنید، خداوند از آن آگاه است». بقره (2)، آیه 273.

[423]. الحیاة با ترجمه احمد آرام، ج 2، ص 761.

[424]. همان.

[425]. رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) نقل است که فرمود: «إِذَا
طَرَقَکُمْ  سَائِلٌ  ذَکَرٌ بِاللَّیْلِ  فَلَا تَرُدُّوه »؛ «هر وقت
گدایى، شبانه در خانه شما را کوبید و چیزى خواست، مبادا ردّش کنید».
(مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج 7، ص 189).

[426]. «إِنَّا لَنُعْطِی غَیْرَ الْمُسْتَحِقِّ حَذَراً مِنْ رَدِّ
الْمُسْتَحِق »، عدة الداعی و نجاح الساعی، ص 101.

[427]. «لَا تَقْطَعُوا عَلَى السَّائِلِ مَسْأَلَتَهُ فَلَوْلَا أَنَّ
الْمَسَاکِینَ یَکْذِبُونَ مَا أَفْلَحَ مَنْ رَدَّهُم»؛ «بلکه باید
این‌گونه افراد را و لو به مقدار بسیار ناچیز کمک کرد. و در صورت نداشتن
چیزی و یا عدم قبول مقدار اندک از سوی متکدی وی را با نرمی و دعای خیر رد
نمود»، الکافی، ج 4، ص 15.

[428]. عدة الداعی و نجاح الساعی، ص 101.

[429]. الحیاة، ترجمه احمد آرام، ج 2، ص 761.

[430]. الحکم الزاهرة با ترجمه انصارى 640 206 ذم السؤال نکوهش درخواست…،
ص 639.

قال رسول اللَّه(صلی الله علیه و آله و سلم): «لا تردّوا السّائل و لو بشقّ
تمرة».

[431]. دعائم الإسلام، ج 2، ص 185.

[432]. کافی ج 4، ص 49.

[433]. «أتحب أن یلین قلبک و تدرک حاجتک؟ ارحم الیتیم و امسح رأسه و اطعمه
من طعامک یلین قلبک و تدرک حاجتک»، کنز العمال، ج 3، ح 6002.

[434]. نساء (4)، آیه 10.

[435]. ترجمه المیزان، 4، ص 322.

[436]. نساء (4)، آیه 2.

[437]. امالی طوسی، ج 2، ص 99.

[438]. ماعون(107)، آیات 1-3.

[439]. فجر (89)، آیات 17 و 18.

[440]. بحارالانوار، ج 72، ص 5.

[441]. نساء (4)، آیه 25.

[442]. کافی، ج 2، ص 648.

[443]. داستان راستان، شهید مطهرى.

[444]. مشکاة الأنوار فی غرر الأخبار، ص 67.

[445]. در این زمینه مطالعه کتاب هاى دینى و کلامى، از جمله کتاب هاى زیر
ضرورى به نظر مى رسد:

– حق جو و حق شناس (ترجمه المراجعات)، امام شرف الدین

– آنگاه هدایت شدم، دکتر تیجانى سماوى

– اهل سنت واقعى، دکتر تیجانى سماوى

– ترجمه الغدیر، علامه امینى.

[446]. در این زمینه مطالعه کتاب هاى دینى و کلامى، از جمله کتاب هاى زیر
ضرورى به نظر مى رسد:

– حقیقت مسیحیت، مؤسسه در راه حق

– تحقیقى در دین مسیح، آشتیانى

– به سوى اسلام یا آیین کلیسا، زمانى

– خلاصه اى از نامه هاى یک مسلمان، در راه حق

– کلیسا و ساخت هاى آن، فجرالاسلام

[447]. مکارم الاخلاق، ص 419.

[448]. ر.ک: حجتی، سید محمد باقر، آداب تعلیم و تعلم در اسلام، تهران، دفتر
نشر فرهنگ اسلامی، بیستم، 1374، ص 350-415.

[449]. ر.ک: حجتی، سید محمد باقر، آداب تعلیم و تعلم در اسلام، تهران، دفتر
نشر فرهنگ اسلامی، بیستم، 1374، ص 226-289.

[450]. جامع السعادات، ج 1، ص 363.

[451]. تفسیر نمونه، ج 20، ص 280 و 281.

[452]. بحارالانوار، ج 71، ص 234.

[453]. «ان الله حرم الجنه علی کل فحاش بدی قلیل الحیاء لایبال ما قال و لا
ما قیل له»، کافی، ج2، ص323؛ وسائل، ج11، ص329؛ تحف العقول، ص416.

[454]. «البداء من الجفاء و الجفاء فی النار»، کافی، ج2، ص325؛ وسائل، ج11،
ص330.

[455]. «ایاک و ما یستهجن من الکلام فانه یحبس علیک اللئام و ینفر عنک
الکرام»، غرر و درر، ف 5، ح91.

[456]. «لاتسبوا الناس فتکسبوا العدواه لهم او بینهم»، کافی، ج2، ص360؛
وسائل، ج8، ص610.

[457]. «قَالَتْ رَبِّ أَنَّى یَکُونُ لِی وَلَدٌ وَلَمْ یَمْسَسْنِی
بَشَرٌ». آل عمران (3)، آیه47؛ مریم (19)،‌ آیه 20.

[458]. « لاَمَسْتُمُ النِّسَاء»، نساء (4)، آیه 43.

[459]. وسائل الشیعه، ج 16، ص 36.

[460]. «وَلاَ تَسُبُّواْ الَّذِینَ یَدْعُونَ مِن دُونِ اللّهِ
فَیَسُبُّواْ اللّهَ عَدْوًا بِغَیْرِ عِلْمٍ». انعام (6)، آیه 108.

[461]. «انی اکره لکم ان تکونوا سبابین و لکنکم لو وصفتم اعمالهم و ذکرتم
حالهم کان اصوب فی القول و ابلغ من العذر»، نهج البلاغه، خطبه 199.

[462]. الکافی، ج 2، 104.

[463]. «یَحْیَى عَنْ مُعَاوِیَةَ بْنِ وَهْبٍ قَالَ قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ
اللَّه(علیه السلام) کَیْفَ یَنْبَغِی لَنَا أَنْ نَصْنَعَ فِیمَا
بَیْنَنَا وَ بَیْنَ قَوْمِنَا وَ فِیمَا بَیْنَنَا وَ بَیْنَ خُلَطَائِنَا
مِنَ النَّاسِ قَالَ فَقَالَ تُؤَدُّونَ الْأَمَانَةَ إِلَیْهِمْ»، الکافی،
ج 2، ص635.

[464]. «قَالَ لِابْنِهِ یَا بُنَیَّ أَدِّ الْأَمَانَةَ یَسْلَمْ لَکَ
دُنْیَاکَ وَ آخِرَتُکَ- وَ کُنْ أَمِیناً تَکُنْ غَنِیّا»، بحار الأنوار،
ج 72، ص 117.

[465]. «عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّه(علیه السلام)، قَالا: مَا وَدَّعَنَا
قَطُّ إِلَّا أَوْصَانَا بِخَصْلَتَیْنِ: عَلَیْکُمْ بِصِدْقِ الْحَدِیثِ،
وَ أَدَاءِ الْأَمَانَةِ إِلَى الْبَرِّ وَ الْفَاجِرِ، فَإِنَّهُمَا
مِفْتَاحُ  الرِّزْقِ »، الأمالی (للطوسی)، النص، ص 676 .

[466]. جهت اطلاع بیشتر از نظر مراجع تقلید پیرامون این مساله ر.ک: امام
خمینى، سید روح اللّٰه، توضیح المسائل (محشّٰى)، گرد آورنده: بنی هاشمی
خمینی، سید محمد حسن، دفتر انتشارات اسلامى، قم، چاپ هشتم، 1424 ق.ج‌2، ص
431، احکام ودیعه (امانت) م 2327 به بعد.

[467]. بحار الأنوار، ج 72، ص 172.

[468]. تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، ص 310.

[469]. تعالیم آسمانی اسلام، ص 188، به نقل از: سفینةالبحار، ج 2، ص 459.

[470]. بافکار، حسین، آداب اجتماعی اسلام «مبانی، روش‌ها و کارکردها»، قم،
مرکز پژوهش‌های اسلامی صدا و سیما، ‫ ۱۳۸۹، اول.

[471]. حج (22)، آیه 3.

[472]. نقطه‌های آغاز در اخلاق اسلامی، ص 688.

[473]. غافر (40)، آیات 4و 56.

[474]. «مَنْ ضَنَّ بِعِرْضِهِ فَلْیَدَعِ الْمِرَاء»، بحار الأنوار، ج 72،
ص 212.

[475]. «أَبِی عَبْدِ اللَّهِ(علیه السلام) قَالَ إِیَّاکُمْ وَ
الْخُصُومَةَ فَإِنَّهَا تَشْغَلُ الْقَلْبَ وَ تُورِثُ النِّفَاقَ وَ
تَکْسِبُ الضَّغَائِن »، الکافی، ج 2، ص 301 باب المراء و الخصومة و معاداة
الرجال…، ص 300.

[476]. «قَالَ ص لَا یَسْتَکْمِلُ عَبْدٌ حَقِیقَةَ الْإِیمَانِ حَتَّى
یَدَعَ الْمِرَاءَ وَ إِنْ کَانَ مُحِقّا»، بحار الأنوار، ج 2، ص138.

[477]. برای مطالعه بیشتر به کتاب علم اخلاق اسلامی، ص 337 مراجعه شود.

[478]. نحل (16)،‌ آیه 125.

[479]. ر.ک: تفسیر نمونه، ج 11، ص455-457.

[480]. صافى، جامع الاحکام، ج 2، س 480 و 481؛ فاضل، جامع المسائل، ج 1، س
940 و 941؛ خامنه اى، اجوبة الاستفتاءات، س 1057؛ مکارم، استفتاءات، ج 1، س
1156؛ نورى، استفتاءات، ج 1، س1064؛ دفتر: وحید، تبریزى، بهجت و سیستانى.

[481]. امام، استفتاءات، ج 1، امر به معروف، س 13 و 17 و 22.

[482]. مکارم، استفتاءات، ج 1، س 1160 و ج 2، س 1388 و 719؛ صافى، جامع
الاحکام، ج 1، س 1013  و 1011 و ج 2، س1482 و 1459 و 1010 و 1475؛ تبریزى،
استفتاءات، س 1071 و 1074 و 1045؛ فاضل، جامع المسائل، ج 1، س 948 و 946 و
950؛ خامنه اى، اجوبة الاستفتاءات، س 1167 و 1174 و 1064 و 1193 و 1429 و
1154؛ سیستانى، Sistani.org، موسیقى، ش 13؛ دفتر: امام، بهجت، وحید، نورى.

[483]. مکارم، استفتاءات، ج 1، س 1160؛ صافى، جامع الاحکام، ج 1، س 1016؛
تبریزى، صراط النجاة، ج 1، س 1004 و استفتاءات، س 1071 و 1074؛ فاضل، جامع
المسائل، ج 1، س 933 و 947؛ خامنه اى، اجوبة الاستفتاءات، س 1138 و 1158 و
1064؛ دفتر: بهجت، وحید، امام و نورى.

[484]. العروة الوثقى، ج2، النکاح، م39 و 41.

[485]. توضیح المسائل مراجع، م 2445؛ نورى، توضیح المسائل، م 2441 و خامنه
اى، استفتاء، س639 و 627.

[486]. همان، م 2445 و وحید، توضیح المسائل، م 2590.

[487]. توضیح المسائل مراجع، م 2445.

[488]. همان.

[489]. همان، م 2445.

[490]. خامنه اى، استفتاء، س 515 و 479؛ تبریزى، استفتاءات، س1606؛ نورى،
استفتاءات، ج2، س 655؛ مکارم، استفتاءات، ج1، س818؛ صافى، جامع الاحکام،
ج2، س1660؛ فاضل، جامع المسائل، ج1، س1717؛ بهجت، توضیح المسائل، م1934؛
سیستانى، منهاج الصالحین، ج2، النکاح، م16؛ امام، تحریرالوسیله، ج2،
النکاح، م20؛ دفتر: وحید.

[491]. مکارم، تعلیقات على العروة، م 26، و استفتاءات، ج1، س 816؛ فاضل،
تعلیقات على العروة، ج 2، النکاح، م 26؛ صافى، هدایة العباد، ج2النکاح،
م28؛ امام، تحریرالوسیله، ج2 النکاح م28؛ سیستانى، منهاج الصالحین، ج2،
النکاح، م28؛ تبریزى، صراط النجاة، ج 6، م 948؛ دفتر: وحید.

[492]. صافى، جامع الاحکام، ج 2، س 1712، امام، استفتاءات، ج 3، نظر، س 6 و
39 و خامنه اى، استفتاء، س 487.

[493]. بهجت، توضیح المسائل، م 1933.

[494]. مکارم، استفتاءات، ج 2، م 1043؛ تبریزى، استفتاءات، س 1591؛ وحید،
توضیح المسائل، م 2442؛ دفتر: فاضل و سیستانى.

[495]. فاضل، جامع المسائل، ج 1، س 1632؛ امام، تحریرالوسیله، ج 2، فصل فى
القسم و النشوز و استفتاءات، ج 3، سؤالات متفرقه، س 90؛ صافى، هدایة
العباد، ج 2، فصل فى القسم و النشوز؛ تبریزى، استفتاءات، س 2189 و 1520 و
صراط النجاة، ج 5، س 652؛ سیستانى، منهاج الصالحین، ج2، الفصل الثامن، م
338 و Sistani.org،صله رحم، س 1 و 2 و دفتر: بهجت، وحید، نورى و خامنه اى.

[496]. دفتر معظم له.

[497]. امام، استفتاءات، ج 1، امر به معروف، س 3؛ فاضل، جامع المسائل، ج 1،
س 931؛ خامنه اى، اجوبة الاستفتاءات، س 1057 و 1068؛ مکارم، استفتاءات، ج
1، س 1156؛ تبریزى، استفتاءات، س 2191 و دفتر: وحید، بهجت، سیستانى، صافى و
نورى.

[498]. امام، استفتاءات، ج 2 گناهان کبیره، س 16 و 21؛ فاضل، جامع المسائل،
ج 1، س 982؛ سیستانى، Sistani.org، غیبت؛ تبریزى، استفتاءات، س 1004 و 1006
و دفتر: بهجت، نورى، وحید، صافى، خامنه اى، مکارم.

[499]. استفتاءات، ج 4، س 6469 و 6475.

[500]. دفتر: همه مراجع.

[501]. امام، تحریر الوسیله، ج 2، کتاب القضا، م 6؛ فاضل، جامع المسائل، ج
1، س 972؛ مکارم، استفتاءات،2،664 و 665؛ صافى، جامع الاحکام، ج 2، س 1540؛
خامنه اى، اجوبة الاستفتاءات، س 1246 و 1247 و بهجت، توضیح المسائل،
متفرقات، م 16.

[502]. تبریزى، استفتاءات، س 999؛ وحید، منهاج الصالحین، ج 3، م 32 و
سیستانى، Sistani.org، رشوه.

[503]. توضیح المسائل مراجع، م 2634.

[504]. توضیح المسائل مراجع، م 2634؛ وحید، توضیح‌المسائل، م 2698؛ خامنه
اى، اجوبة‌الاستفتاءات، س 1425.

 

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

آداب معاشرت دانشجویی – بخش دوم


آداب معاشرت دانشجویی – بخش دوم

۱۳۹۵/۰۲/۲۲


۳۹۵۵ بازدید

آداب معاشرت دانشجویی – بخش دوم


 

فهرست
موضوعات  (برای
دسترسی سریع به متن روی موضوع مورد نظر کلیک کنید.)
 
 

آداب معاشرت اجتماعی

تواضع
و فروتنی –
حسن
ظن به دیگران –
آداب
تشکر و قدردانی –

خوشرویی

احترام به دیگران

آداب
عزت نفس   –
آداب
خیرخواهی و نصیحت –
صداقت
و راستگویی –
آداب
پاکیزگی و آراستگی   –
حفظ
اسرار دیگران –

مهرورزی و محبت

گره
گشایی –
عفو و
بخشش   –
کنترل
زبان   –
عیب ‌جویی
یا عیب ‌ پوشی

تعاون
و همکاری –
راحتی
خود یا دیگران –
هدیه
دادن –
آشتی
کنان –
آداب
قرض –
مشورت

آداب
مجالس عمومی –
آداب
عیادت مریض –
آداب
تشییع جنازه   –

معاشرت با زیردستان

معاشرت با همسایگان
– آداب
معاشرت با علما –
معاشرت با سالمندان   –

معاشرت با کودکان

معاشرت با سادات

معاشرت با معلولین

معاشرت با مستمندان

معاشرت با یتیمان

معاشرت با نامحرم
 
 

آداب معاشرت با مخالفان

معاشرت با غیر شیعه
– توهین
کنندگان
 
 

آداب معاشرت دانشگاهی

معاشرت با استاد

معاشرت با دانشجو

همکلاسی متکبر
– مسخره
دانشجویان –

ناسزاگویی دانشجویان
– جزوه
همکلاسی –
آداب
خوابگاه –
ریشه ‌ های
بدرفتاری –
بحث ‌ های
سیاسی
 
 

احکام معاشرت

میهمانی خانوادگی

موسیقى مجلس عروسى

موسیقى محل کار
– سلام
به نامحرم –
خلوت
با نامحرم –
دست
دادن با نامحرم –
نگاه
به دختران –
نگاه
به مرد –
اجازه
صله رحم –
امر
به معروف فامیل –
حکم
غیبت –  حق
الناس دوران کودکى –
رشوه
ادارى –
هم
نشینى با شراب خوار

 

مطالب مرتبط  

 

 

 

آداب معاشرت اجتماعی

تواضع
و فروتنی

اگر بخواهیم بر اساس آموزه ‌های اسلامی یک
رفتار متواضعانه داشته باشیم باید چه کار کنیم؟ آیا تواضع بیش از حد موجب خواری نمی ‌شود،
مخصوصاً در برابر کسانی که تکبر دارند و خودشان را برتر می ‌دانند
و خودشان را می ‌گیرند؟!

پیش از
پاسخ به سؤالات مطرح شده لازم است نگاهی اجمالی به تعریف تواضع و جایگاه این اخلاق
پسندیده در آداب معاشرت اسلامی داشته باشیم؛

بدیهی
است به همان نسبتی که تکبّر زیان ‌آور و خطرناک است، تواضع
به ‌عنوان یک صفت پسندیده اخلاقی لازم و مفید است؛ لذا این
ویژگی اخلاقی در آیات مورد تاکید قرار گرفته و پیشوایان اسلام نیز در سخنان متعددّى
ارزش تواضع را بیان کرده ‌‌اند که در اینجا به مهمترین آنها
اشاره می ‌نماییم؛

دستور تواضع به شخص پیامبر (صلی
الله علیه و آله و سلم):

با این ‌که
پیامبر خاتم (صلی
الله علیه و آله و سلم)  از تکبر و غرور به دور بوده است،
اما به جهت اهمیت تواضع، خداوند به او دستور ویژه به تواضع در مقابل مؤمنان می ‌دهد؛
آنجا که می ‌فرماید:

« وَ
اخْفِضْ جَناحَکَ لِمَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْمُوءْمِنینَ » [1] ؛
«[ای پیامبر!] بال و پر خود را برای مؤمنانی که از تو پیروی می ‌کنند،
بگستر [و نسبت به آنها تواضع و مهربانی کن]!»

تواضع، نشانه بندگی و برتری :

خداى
متعال در آنجا که صفات و ویژگی ‌هاى بندگان خاص خود را بر مى
شمارد یکى از آن امتیازات را تواضع مى داند و مى فرماید:

« وَ
عِبادُ الرَّحْمنِ الَّذینَ یَمْشُونَ عَلَی الْأَرْضِ هَوْناً وَ إِذا خاطَبَهُمُ
الْجاهِلُونَ قالُوا سَلام » [2] ؛
«بندگان [خاص خدای[ رحمان، کسانی هستند که با آرامش [و بی ‌تکبر]
بر زمین راه می ‌روند و هنگامی که جاهلان آنها را مخاطب
سازند [و سخنان نابخردانه گویند]، به آنها سلام می ‌گویند [و
با بی ‌اعتنایی و بزرگواری می ‌گذرند]».

علی (علیه
السلام)  فرمود:

« عَلَیْکَ
بِالتَّوَاضُعِ فَإِنَّهُ مِنْ أَعْظَمِ الْعِبَادَةِ » [3] ؛
«بر تو باد به تواضع که برترین عبادت است»

پیامبر
اکرم (صلی الله
علیه و آله و سلم)  فرمود:

«خداوند
به پنج دسته [از انسان ‌ها] به فرشتگان مباهات می ‌کند:
به رزمندگان [راه خدا]، فقرا[یی که دین را به دنیا نمی ‌فروشند]،
کسانی که به خاطر خدا تواضع می ‌کنند، ثروتمندانی که بی ‌منت
به مستمندان کمک می ‌کنند و کسانی که در خلوت از خوف خدا
گریه می ‌کنند» [4]
امام
صادق (علیه السلام)  فرمود:

« التَّوَاضُعُ
أَصْلُ کُلِّ خَیْرٍ نَفِیسٍ وَ مَرْتَبَةٍ رَفِیعَةٍ » [5] ؛
«تواضع ریشه هر کار نیک و با ارزش و مقام والایی است»

آن حضرت
در ادامه فرمود:

« لَیْسَ
لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ عِبَادَةٌ یَقْبَلُهَا وَ یَرْضَاهَا إِلَّا وَ بَابُهَا
التَّوَاضُعُ » [6] ؛
«هیچ عبادتی برای خدا مورد رضا و قبول نخواهد بود، مگر این ‌که
باب آن تواضع است»

پیامبر
اکرم (صلی الله
علیه و آله و سلم)  فرمود:

« إِنَّ
التَّوَاضُعَ یَزِیدُ صَاحِبَهُ رِفْعَةً فَتَوَاضَعُوا یَرْفَعْکُمُ اللَّهُ » [7] ؛
«به راستی فروتنی باعث زیادی بالا رفتن صاحبش می ‌شود. پس
فروتنی کنید که خداوند شما را بالا برد»

امام
باقر (علیه السلام)   ‌فرموده ‌اند:

«خدا به
موسی وحى کرد: اى موسى میدانى چرا تو را براى وحى و سخنم از میان همه خلقم برگزیدم.
فرمود: پروردگارا نمی ‌دانم. فرمود: اى موسى من یک نظرى به
همه خلقم انداختم و کسى را با تواضع تر از تو ندیدم، و ازاین ‌رو
تو را مخصوص به وحى و سخنم کردم از همه خلق خودم» [8]

زمینه حکمت و هیبت :

از امام
کاظم (علیه السلام)  همان
مضمون به صورت کامل ‌تری نقل شده است:

« إِنَّ
الزَّرْعَ یَنْبُتُ فِی السَّهْلِ وَ لَا یَنْبُتُ فِی الصَّفَا فَکَذَلِکَ
الْحِکْمَةُ تَعْمُرُ فِی قَلْبِ الْمُتَوَاضِعِ وَ لَا تَعْمُرُ فِی قَلْبِ
الْمُتَکَبِّرِ الْجَبَّارِ لِأَنَّ اللَّهَ جَعَلَ التَّوَاضُعَ آلَةَ الْعَقْلِ
وَجَعَلَ التَّکَبُّرَ مِنْ آلَةِ الْجَهْلِ » [9] ؛
«به حقیقت زراعت در زمین نرم و هموار می ‌روید، نه در کوه.
پس همین طور حکمت در قلب متواضع [پرورش می ‌یابد و] آباد می ‌شود
و در قلب متکبر ستم پیشه پرورش نمی ‌یابد؛ زیرا خداوند
فروتنی را وسیله عقل [و دانش] و تکبر را وسیله جهل قرار داده است»

از دیگر
آثار فروتنی، به دست آوردن هیبت و وقار در بین مردم است.

امام علی (علیه
السلام)  فرمود:

« التَّوَاضُعُ
یَکْسُوکَ الْمَهَابَةَ » [10] ؛
«فروتنی بر تو هیبت و بزرگی می ‌پوشاند»

اثر دیگر
فروتنی، محبوبیت مردمی پیدا کردن است؛ همان چیزی که بسیاری تلاش می ‌کنند
از راه ‌های ناصحیح به دست آورند، ولی اسلام توصیه کرده که
تحصیل محبوبیت و جایگاه اجتماعی در گرو فروتنی است.

حضرت علی (علیه
السلام)  فرمود:

« ثَمَرَةُ
التَّواضُعِ الْمَحَبَّةُ، ثَمَرَةُ الْکِبْرِ الْمَسَبَّةُ » [11] ؛
«میوه فروتنی، محبوبیت [در میان مردم [است و میوه [تلخ] تکبر، بدگویی [مردم]»

مرز تواضع ذلت :

در پاسخ
این سوال که آیا تواضع موجب کوچکی و خوار شدن انسان در نگاه دیگران نمی ‌شود
باید گفت:

همان ‌گونه
که در فواید تواضع برشمردیم؛ بر اساس سخنان معصومین (علیهم
السلام)  این صفت پسندیده اخلاقی نه تنها باعث حقارت انسان
نمی ‌شود بلکه زمینه سربلندی و رفعت مقام انسان را فراهم می ‌نماید
و چه بسا به دلیل همین تصور غلط بوده است که در روایات پیرامون عزت بخشی تواضع نسبت
به دیگر فواید این صفت اخلاقی بیشتر مورد تأکید قرار گرفته است.

البته
«تواضع» مانند سایر صفات، دارای افراط و تفریط و حد وسط است.

حد افراط «تکبر» و حد تفریط «پذیرش ذلت و پستی» و حد وسط «تواضع» است. آنچه فضیلت
محسوب می ‌شود و قابل ستایش است، همان کوچکی کردن بدون پذیرش
پستی و ذلت است . [12

معیار
کلی برای تواضع مثبت و قابل تأیید این است که تواضع برای خدا و در راه خدا باشد و
از انگیزه هاى عالى و اهداف بلند آسمانى نشأت گرفته باشد، مانند: تواضع در مقابل
مؤمن به خاطر ایمانش، تواضع در مقابل فقیر و عالم
به خاطر رضای خداوند.

چنان ‌که
در قرآن مجید می ‌خوانیم:

« وَ
لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنین » [13] ؛«عزت
مخصوص خدا و رسول او و مؤمنان است»

لذا
انسان مؤمن و متخلّق به اخلاق حسنه زیر بار ذلّت و خوارى نمى رود.

نکوهش تواضع در برابر متکبّر :

یکى از
صفات ناپسند تکبّر است که از گناهان کبیره شمرده شده. ازاین ‌رو
تواضع در برابر متکبّر پسندیده نیست و در آداب معاشرت تکبر در برابر متکبرین عین
تواضع قلمداد شده است.

امام على (علیه
السلام)  فرموده ‌اند:

« التّکبّر
على المتکبّرین هو التّواضع بعینه » [14] ؛
«تکبّر کردن با افراد متکبّر، خود عین تواضع است»

علت این
دستور دینی نیز روشن است، زیرا وقتى مردم براى او تواضع نکنند،چه بسا است به خود
آید و تکبّر را رها کند. زیرا متکبّر به تحمّل اهانت از طرف مردم خشنود نیست. و به
همین جهت رسول خدا (صلی
الله علیه و آله و سلم)  فرمود:

« إذَا
رَأیتُمُ المُتَواضِعینَ مِن اُمَّتِى فَتَواضَعُوا لَهُم، وَ إذَا رَأیتُمُ
المُتَکَبِّرینَ فَتَکَبَّروا عَلَیهِم، فَإنَّ ذَلِکَ لَهُم مَذَلّة و صَغَار » [15] ؛
«هر گاه متواضعان امّت مرا ببینید براى ایشان تواضع کنید و هر گاه متکبّران را
ببینید بر آنها تکبّر کنید که این باعث ذلّت و کوچکى آنهاست».

تواضع به خاطر ثروت :

مورد
دیگرى که تواضع پسندیده نیست تواضع در برابر ثروتمندان به خاطر ثروت آنها است. اگر
کسى در برابر ثروتمندى تنها به خاطر ثروت و مال او تواضع کند اساس ایمانش متزلزل مى
شود. در حالی که، تواضع ثروتمند نسبت به فقرا بسیار پسندیده و ممدوح است. 

حضرت على (علیه
السلام)  در این باره مى فرماید:

« مَا
أَحسَنَ تَوَاضَعَ الأَغنِیَاءِ لِلفُقَرَاءِ طَلَباً لِمَا عِندَاللّهِ وَ أَحسَنُ
مِنهُ تِیهُ الفُقَرَاءِ عَلَى الأَغنِیَاءِ اتّکَالاً عَلَى اللّه » [16] ؛
«چه خوب است تواضع و فروتنى ثروتمندان در برابر فقرا براى رسیدن به پاداش الهى، و
از آن بهتر، بی ‌اعتنایى و تکبّر مستمندان است در برابر
اغنیا به خاطر تکیه به خدا».

و نیز مى
فرماید:

« من
تواضع لغنىّ لأجل غناه ذهب ثلثا دینه » [17] ؛
«کسى که در برابر ثروتمندى به خاطر ثروتش تواضع کند دو سوّم دینش از دست مى رود»

تواضع در برابر کافران :

مورد
دیگرى که استثناء شده تواضع در مقابل کافران و معاندان است که مؤمنان نباید در
برابر کافران خود را کوچک بشمارند و آنان را به دیده احترام بنگرند، بلکه باید تنها
در برابر مؤمنان متواضع باشند و در مقابل کافران سرسخت و متکبّر. چنان ‌که
قرآن مى فرماید:

« مُحَمَّدٌ
رَسُولُ اللّهِ وَ الَّذینَ مَعَهُ اشِدّاءُ عَلَى الْکُفّارِ رُحَماءُ بَیْنَهُمْ » [18] ؛
«محمّد فرستاده خدا است و کسانى که با او هستند در برابر
کافران سرسخت و شدید و در میان خود با یکدیگر مهربانند»

و نیز مى
فرماید:

« یا
ایُّهَا الَّذینَ امَنُوا مَنْ یَرْتَدَّ مِنْکُمْ عَنْ دینِه فَسَوْفَ یَأتِى
اللّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ اذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤمِنینَ اعِزَّةٍ
عَلَى الْکافِرینَ » [19] ؛
«اى کسانى که ایمان آورده اید هرکس از شما از آیین خود باز
گردد [به خدا زیانى نمى رساند بلکه ] خداوند در آینده جمعیتى را مى آورد که آنها را
دوست دارد و آنها [نیز] او را دوست دارند. در برابر مؤمنان حقیر و متواضع و در
برابر کافران عزیز و نیرومندند»

نکوهش تواضع در برابر بی ‌نماز و می ‌گسار :

از
مواردى که تواضع پسندیده نیست تواضع نسبت به کسانى است که متجاهر به فسق از قبیل می ‌گسارى
و رباخوارى و ترک نماز و امثال آن باشند.

اسلام
اجازه نمى دهد با این ‌گونه اشخاص طورى رفتار کنیم که در
گناه و عصیان جرأت پیدا کنند، ازاین ‌رو حتى از سلام کردن به
آنها نهى کرده است. [20]

تواضع حقیقی :

تواضع
یعنى شکسته نفسى که مانع شود آدمى خود را برتر و بالاتر از دیگرى ببیند در نتیجه
دیگران را برتر از خود دانسته و آنها را اکرام و احترام می ‌نماید.
بنابراین تواضع حقیقی تنها برخاستن و خم شدن نیست. بسیارند کسانی که این ‌گونه
حرکات را برای صید دیگران و رسیدن به مقامات اجتماعی بیشتر پیشه خود ساخته ‌اند؛
غافل از این ‌که هرگز به آنچه می ‌خواهند،
دست نمی ‌یابند. هر چند ممکن است چند صباحی همچون سراب باعث
جذب و تمایل دل ‌های دیگران بشوند، ولی این جذب ماندگار و
پایدار نخواهد بود. اما فروتنی ریشه ‌دار که رنگ خدایی دارد،
از چند راه دست یافتنی است:

1.
اصلاح بینش

تواضع در
برابر دیگران ارتباط مستقیم با دانش، بینش و تفکرات افراد دارد،لذا کسانی به تواضع
حقیقی دست می ‌یابند که از لحاظ بینش دارای شرایط
ذیل باشند؛
هرکه بداند در هستی جز خدا بزرگی وجود ندارد و بزرگی نیز جز در
پرتو بندگی او میسر نیست، یقیناً جز فروتنی راهی را بر نخواهد گزید.

حضرت علی (علیه
السلام)  فرمود:

« لَا
یَنْبَغِی لِمَنْ عَرَفَ عَظَمَةَ اللَّهِ أَنْ یَتَعَظَّمَ فَإِنَّ رِفْعَةَ
الَّذِینَ یَعْلَمُونَ مَا عَظَمَتُهُ أَنْ یَتَوَاضَعُوا لَهُ » [21] ؛
«سزاوار نیست برای کسی که عظمت خدا را شناخته، بزرگی کند [و خود را برتر بداند]، پس
بلند مرتبگی کسانی که عظمت او را می ‌دانند، آن است که در
برابر او فروتنی کنند»

آری،
درخت پر بار سر به زیر و چنار بی ‌ثمر سر به فلک دارد.

امام علی (علیه
السلام)  فرمود:

« اَلتَّواضُعُ
ثَمَرَةُ الْعِلْمِ » [22] ؛
«فروتنی میوه دانش است»


درک حقیقت بندگی

عامل
دیگر برای رسیدن به تواضع، رسیدن به توحید الهی به معنای واقعی کلمه، از جمله توحید
در عبادت و بندگی است. امام صادق (علیه
السلام)  فرمود:

« وَ
لَا یَعْرِفُ مَا فِی مَعْنَی حَقِیقَةِ التَّوَاضُعِ إِلَّا الْمُقَرَّبُونَ ]مِنْ
عِبَادِهِ [الْمُسْتَقِلِّینَ بِوَحْدَانِیَّتِهِ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ
عِبادُ الرَّحْمنِ الَّذِینَ یَمْشُونَ عَلَی الْأَرْضِ هَوْناً » [23] ؛
«و حقیقت تواضع را جز مقربانی که مستقل در وحدانیت خداوندند، درک نمی ‌کنند.
خداوند عز و جل می ‌فرماید: بندگان خداوند رحمان کسانی هستند
که در زمین با آرامش [و بی ‌تکبر] راه می ‌روند…»


درک نقاط مشترک

یکی از
راه ‌های رسیدن به تواضع در بعد اصلاح بینش آن است که انسان
نقاط برتری خود را نادیده گرفته و توجه خود را به نقاط مشترک دینی و انسانی معطوف
نماید.

حضرت
موسى بن جعفر (علیه
السلام)  بر مرد سیاه چهره و بدمنظرى گذر کرد، بر وى سلام
نمود و کنارش نشست، مدتى با او سخن گفت، سپس آمادگى خود را در تأمین نیازمندی او
اعلام فرمود. بعضى که ناظر جریان بودند عرض کردند یا ابن رسول ‌اللَّه،
آیا با چنین شخصى مى نشینى و از حوائج او سؤال می ‌کنى؟ حضرت
در جواب فرمود: «این مرد سیاه چهره بنده ای است از بندگان خدا و برادرى است به حکم
کتاب خدا، همسایه ‌ای است با ما در بلاد خدا، حضرت آدم
بهترین پدران، و آیین اسلام بهترین ادیان، ما و او را به هم ربط داده است». [24]
مردى از
اهل بلخ می ‌گوید: در سفرى که على بن موسى الرّضا (علیه
السلام)  به خراسان می ‌رفت من با آن
حضرت بودم. روزى در کنار سفره خود تمام نوکرها و غلامان سیاه و سفید را براى صرف
غذا جمع کرد. عرض کردم بهتر بود براى غلامان و نوکرها سفره جداگانه اى می ‌گستردند.
فرمود:

« مَهْ
اِنَّ الرَّبَّ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى وَاحِدٌ وَ الاُمَّ وَاحِدَةٌ وَ الأَبُ
وَاحِدٌ وَ الْجَزَاءَ بِالاَعْمَال » [25] ؛
«ساکت باش، خداى همه یکى است، مادر و پدر همه یکى است، پاداش و کیفر هر کس بسته به
طرز عمل او است»

قطعاً
چنین بینشی در حوزه اعقتاد و فکر است که سرمنشأ رفتارهای متواضعانه خواهد شد.

2. اصلاح روش

بعضى از
مردم در مقام ادّعا خود را متواضع جلوه مى دهند اما در مقام عمل میان گفتار و کردار
آنها تفاوت فاحشى دیده مى شود. در لابه ‌لای روایات به برخی
علائم تواضع و ویژگی ‌هاى واقعی اهل تواضع اشاره شده که عمل
به آنها می ‌تواند افراد را در دست یابی به اخلاق متواضعانه
یاری نماید؛


ابتدا به سلام

امام
صادق (علیه السلام)  فرمود:

« مِنَ
التَّواضُعِ أَنْ تُسَلِّمَ عَلَى مَنْ لَقِیت » [26] ؛
«نشانه تواضع این است که به هر کس برخورد کردى سلام کنى».


گذشت

امام رضا (علیه
السلام)  پیرامون تواضع چنین فرموده است:

 «تواضع
درجاتى دارد، از آن جمله، انسان جایگاه خویش را بشناسد و با دلى سالم در جایگاه خود
نشیند. با مردم چنان که دوست دارد با او رفتار شود رفتار کند. اگر بدى بیند، آن را
با نیکى بپوشاند. فرو خورنده خشم و درگذرنده از (لغزش) مردم باشد و خداوند
نیکوکاران را دوست دارد» [27]

پایین مجلس نشستن

رسول خدا (صلی
الله علیه و آله و سلم)  فرمود:

« مِنْ
رَأسِ التَّوَاضُعِ اَنْ تَبْدَأَ بِالسَّلاَمِ عَلَی مَنْ لَقِیتَ وَ تَرُدَّ
عَلَی مَنْ سَلَّمَ عَلَیْکَ وَ اَنْ تَرْضَی بِالدُّونِ مِنَ الْمَجْلِسِ وَلاَ
تُحِبَّ الْمِدْحَةَ وَالتَّزْکِیَة » [28] ؛
«تواضع این است که از هر کس گذشتی به او سلام کنی و هر کس بر تو سلام کرد پاسخ او
را بدهی و هرجای مجلس پیش آمد بنشینی و از ستایش و تعریف دیگران خوشحالی نکنی»


ترک جدل

امام
صادق (علیه السلام)  فرمود:

« إِنَّ
مِنَ التَّوَاضُعِ… أَنْ یَتْرُکَ الْمِرَاءَ وَ إِنْ کَانَ مُحِقّاً وَ لا
تُحِبَّ أَنْ یُحْمَدَ عَلَی التَّقْوَی » [29] ؛
«به راستی از [نشانه ‌های] تواضع آن است که… جدل و جر و
بحث را رها کند؛ هر چند حق با او باشد. و دوست نداشته باشد که بر تقوا ستایش شود». [30]

الگو گیری از معصومین (علیهم
السلام)

امیرمؤمنان (علیه
السلام)  رفتار پیامبر (صلی
الله علیه و آله و سلم)  با مردم را چنین توصیف مى کند:

«وقتى به
مجلسى مى آمد، پایین آن مى نشست؛ کنار آخرین نفر و دیگران را نیز به همین رفتار
سفارش مى کرد و همگان را بهره مند مى ساخت به ‌گونه اى که
هیچ کسى احساس نمى کرد که دیگرى بیش از او نزد پیامبر (صلی
الله علیه و آله و سلم)  احترام دارد. با همنشین خود مى نشست
تا او برخیزد. هر کس نیازى داشت یا آن را بر مى آورد و یا سخنى نیک بدو مى گفت که
یارى ‌اش دهد. اخلاق خوش او سبب شد تا مردم او را پدر مهربان
خویش بدانند و جملگى در برابرش خوش ‌رفتار شدند و محضر او
همواره محضر بردبارى و حیا و صداقت و امانت بود و جنجال و هیاهو بدان راه نداشت و
حرمت ‌ها در آن شکسته نمى شد». [31]
پیامبر،
با فقیر و غنى مصافحه مى کرد، کم ‌خرج و کم ‌زحمت
بود و فروتنى ‌اش همراه ذلت نبود و برخوردى زیبا و رویى خوش
داشت. [32]
امام
باقر (علیه السلام)  فرمود:

«پدرم با
کسانى مسافرت مى کرد که او را نشناسند و با کاروانیان شرط مى کرد که برخى
نیازمندهایشان را بر آورده سازد و به آنان خدمت کند، در سفرى آن حضرت سرگرم خدمت به
مسافران بود که فردى از آن میان او را شناخت و به اهل کاروان گفت: آیا مى دانید این
شخص کیست؟ گفتند: نه. گفت: این على بن الحسین (علیه
السلام)  است، مسافران گرد آن حضرت حلقه زدند، دست و پاى
ایشان را بوسیدند و گفتند: اى فرزند رسول خدا (صلی
الله علیه و آله و سلم)  آیا مى خواهید ما دوزخى شویم؟ اگر
خداى نخواسته ما به شما بی ‌ادبى مى کردیم، بدبخت مى شدیم،
چه سبب شده که شما چنین کنید؟ فرمود: من هرگاه با آشنایان مسافرت کنم، آنان به
احترام پیامبر (صلی
الله علیه و آله و سلم)  بیش از حد به من خدمت مى کنند، از
بیم آن ‌که مبادا شما نیز چنین کنید، ناشناخته با شما همراه
شدم». [33]

 
 

حسن ظن
به دیگران

چند وقته که به اطرافیانم بدبین شدم و به ‌خاطر
این بدبینی که در من به وجود آمده احساس گناه می ‌کنم. می ‌خواستم
بدونم آیا واقعاً سوء ظن من نسبت
به دیگران گناه محسوب می ‌شه؟ و این ‌که
چه ‌طور می ‌تونم این مشکل رو حل بکنم
تا نسبت به دیگران سوءظن نداشته باشم.

نباید
فراموش کنیم که همه ما انسان ‌ها، دارای زندگی اجتماعی هستیم
و با مردم تعامل و ارتباط داریم. در حقیقت، ویژگی انسانی و نیازمندی ‌ها
او را به معاشرت با مردم و همزیستی با جامعه وامی ‌دارد. در
این میان برخی ویژگی ‌های اخلاقی، مانند «حُسن ظنّ» و خوش ‌گمانی
به روابط خوب با دیگران کمک شایانی می ‌کند.

در آموزه ‌های
دینی و سخنان بزرگان، اصل بر خوش ‌گمانی به مسلمانان است، و
جز در مواردی بسیار محدود، باید براساس خوش ‌گمانی، با
خواهران و برادران دینی رفتار کنیم. امیر مؤمنان (علیه
السلام)  در این زمینه مى فرماید:

« ضَعْ
امْرَ اخیکَ عَلى احْسَنِهِ حَتَّى یَأْتِیَکَ مِنْهُ مایَغْلِبُکَ وَ لا
تَظُنَّنَّ بِکَلِمَةٍ خَرَجَتْ مِنْ اخیکَ سُوءاً وَ انْتَ تَجِدُلَها فِى
الْخَیْرِ مَحْمِلًا » [34] ؛
«کار برادرت را بر بهترین احتمال قرار بده، تا این ‌که خلاف
آن از او ظاهر شود و هیچ گاه به سخنى که از دهان برادرت خارج مى شود، گمان بد مبر،
در حالى که مى توانى برایش محمل خوبى بیابى».

بر پایه
همین نگرش اسلام شدیداً از ترتیب اثر دادن به گمان ‌های
بیهوده و بی ‌اساس منع نموده و از مسلمان ‌ها
خواسته شده تا زمانی که به مسئله ‌ای یقین و علم پیدا نکرده ‌اند،
درباره آن قضاوت نکنند؛ چراکه سوءظنّ سبب بی ‌اعتمادی به
افراد اجتماع می ‌شود، و درنتیجه به تعامل سودبخش ما با
انسان ‌ها آسیب می ‌رساند و حیات
اجتماعی ‌مان را تهدید می ‌کند.

خداوند
متعال در این باره فرموده ‌اند:

« یا
أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا کَثیراً مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ
الظَّنِّ إِثْم » [35] ؛
«اى کسانى که ایمان آورده اید! از بسیارى از گمان ‌ها
بپرهیزید، چرا که بعضى از گمان ‌ها گناه است».

انواع سوءظن:

خوش
گمانى و بدگمانى در معاشرت ‌های اجتماعی، همیشه و نسبت به
همه یکسان نیست، بلکه موارد متعدد و گوناگونى دارد که به حسب هر یک از آنها حکم
خاصى مى یابد، که در اینجا به آنها اشاره می ‌نماییم؛

1. شخصى
به مسلمانى سوء ظن دارد و بر مبناى این سوء ظن ترتیب اثر مى دهد و آن را در رفتار و
یا گفتار خود به صورت غیبت یا تهمت آشکار مى کند. این قسم از سوء ظن قطعا حرام است
و مورد اتفاق فقها است.

پیامبر
خدا (صلی الله علیه
و آله و سلم)  فرموده ‌اند:

« إِیَّاکُمْ
وَ الظَّنَّ فَإِنَّ الظَّنَّ أَکْذَبُ الْکَذِب » [36] ؛
«بپرهیزید از گمان که گمان دروغ ‌ترین دروغ ‌هاست»

امیرالمؤمنین (علیه
السلام)  نیز فرموده ‌اند:

« اطْرَحُوا
سُوءَ الظَّنِّ بَیْنَکُمْ فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ نَهَى عَنْ ذَلِکَ » [37] ؛«سوء
ظن به یکدیگر را از خود دور کنید؛ همانا خداوند عزوجل از این کار نهی نموده»

2. نسبت
به مسلمانى، گمان بدى به ذهن انسان خطور کند (بدون اختیار و ناخودآگاه) و خود شخص
از این حالت ناراحت بوده و هیچ ‌گاه این گمان را در رفتار و
گفتار خود نشان ندهد؛ بلکه در صدد رفع آن برآید. این نوع از سوء ظن قطعاً حرام
نیست؛ چون چنین حالت و خطورى براى ذهن غیراختیارى است و نهى کردن از امر غیراختیارى
قبیح است. [38]
3. انسان
نسبت به مسلمانى گمان بدى ببرد و به این امر عقیده داشته باشد. هم چنین بدون یقین
حکم به بدى او کند و از این حالت ناراحت هم نباشد؛ اما این حالت را در رفتار و
گفتار خود بروز ندهد و تنها قلباً از او متنفّر باشد. مثل آنچه که حضرت علی (علیه
السلام) فرموده ‌اند:

« مَنْ 
سَائَتْ  ظُنُونُهُ  اعْتَقَدَ الْخِیَانَةَ بِمَنْ لَا یَخُونُهُ » [39] ؛
«کسی که گمان ‌های سوئی دارد، اعقتاد به خیانت کسانی دارد که
خائن نیستند»

این نوع
از سوء ظن مورد بحث است؛ برخى مثل شهید ثانى و مرحوم مجلسى (رحمت
الله علیه)  این قسم را حرام مى دانند و سوء ظن را به همین
قسم معنا مى کنند. [40]
علماى اخلاق نیز این مرحله را غیبت قلبى مى نامند و آن را حرام دانسته اند. [41]
4. طبق
حدیثى از على (علیه
السلام) ، در حالتى که صلاح بر جامعه حاکم باشد، سوءظن از
مصادیق ظلم است اما در صورت غلبه فساد بر جامعه، جایى براى حسن ‌ظن
نمی ‌ماند؛ آن ‌حضرت فرموده ‌اند:

« إِذَا
اسْتَوْلَى الصَّلَاحُ عَلَى الزَّمَانِ وَ أَهْلِهِ ثُمَّ أَسَاءَ رَجُلٌ الظَّنَّ
بِرَجُلٍ لَمْ تَظْهَرْ مِنْهُ حَوْبَةٌ فَقَدْ ظَلَمَ وَ إِذَا اسْتَوْلَى
الْفَسَادُ عَلَى الزَّمَانِ وَ أَهْلِهِ فَأَحْسَنَ رَجُلٌ الظَّنَّ بِرَجُلٍ
فَقَدْ غَرَّر » [42] ؛
«چون نیکوکارى بر زمانه و مردم آن غالب آید و کسى به دیگرى گمان بد برد، که از او
فضیحتى آشکار نشده، ستم کرده است. و اگر بدکارى بر زمانه و مردم آن غالب شود و کسى
به دیگرى گمان نیک برد خود را فریفته است».

راه ‌کار حسن ظن :

اسلام
برای پیشگیری از گرفتار شدن به سوء ظن عوامل زمینه ساز سوءظن را معرفی نموده و در
این زمینه به مسلمانان هشدار داده است.

در
روایتی حضرت علی (علیه
السلام)  همنشین شدن با افراد شرور را زمینه ساز سوء ظن بر
شمرده و فرموده است:

« مُجَالَسَةُ
الْأَشْرَارِ تُورِثُ سُوءَ الظَّنِّ بِالْأَخْیَار » [43] ؛
«مجالست با اشرار برای اخیار سوءظن می آورد»

از آنجا
که سوءظن یکی از راه ‌های نفوذ شیطان می ‌باشد؛
در مواردی که انسان مورد حمله سوء ظن واقع می ‌شود، باید به
خدا پناه ببرید و با استعاذه و استغفار، از او مدد بطلبد و هر عملی را که مشاهده می ‌کند
و هر سخنی که از دیگران می ‌شنود، باید به بهترین وجه ممکن
حمل نماید و هرگز و تحت هیچ شرایطی نباید به بدی حمل نماید، و در این راه، وهم و
خیال خودش را تکذیب نموده و تخطئه نماید، و خویشتن را برای این منش وادار نماید تا
به تدریج حُسن ظنّ در قلب او به صورت عادت درآید. [44]

توجه به فواید خوش بینی:

یکی از
روش ‌های نجات از سوء ظن توجه به فواید آن می ‌باشد
به عنوان نمونه حضرت علی (علیه
السلام)  در این باره می ‌فرماید:

« حُسْنُ
الظَّنِّ یُخَفِّفُ الْهَمَّ وَ یُنْجِی مِنْ تَقَلُّدِ الْإِثْم » [45] ؛
«نیکوئى گمان سبک می ‌کند اندوه را، و رستگار مى سازد از
برگردن گرفتن گناه»

و یا در
عبارت دیگری فرموده ‌اند:

« حُسْنُ
الظَّنِّ رَاحَةُ الْقَلْبِ وَ سَلَامَةُ الدِّین » [46] ؛
«نیکوئى گمان آسایش دل و سلامتى دین است»

و یا در
وصف این فضیلت اخلاقی فرموده ‌اند:

« مَنْ 
حَسُنَ  ظَنُّهُ  بِالنَّاسِ حَازَ مِنْهُمُ الْمَحَبَّة » [47] ؛
«هر که به مردم حسن ظن داشته باشد محبت آنها را به خود جلب کند»

توجه به ضررهای بدبینی:

یادآوری
پیامدهای منفی سوءظن نیز مانع از گرفتار شدن انسان به سوءظن می ‌گردد
از جمله این پیامدها که در روایات آمده می ‌توان به موارد
ذیل اشاره نمود:

1. در
روایتى حضرت على (علیه
السلام) ، سوءظن را عامل گوشه گیر شدن شخص بدگمان مى خوانیم:

« مَنْ
لَمْ یُحْسِنْ ظَنَّهُ اسْتَوْحَشَ مِنْ کُلِّ أَحَد » [48] ؛
«کسى که به مردم گمان خوبى ندارد و نسبت به آنان خوش گمان نمى باشد، از تمام مردم
وحشت مى کند».

2.
بدگمانى باعث گسستن رشته الفت و دوستى میان مردم مى شود و تفرقه و جدایى را بین
مردم حاکم مى سازد. امام علی (علیه
السلام)  می ‌فرماید:

« مَنْ
غَلَبَ عَلَیْهِ سُوءُ الظَّنِّ لَمْ یَتْرُکْ بَیْنَهُ وَ بَیْنَ خَلِیلٍ صُلْحا » [49]
3. از
نظر معنوى نیز بدگمانى، آفت دین برشمره شده است در این مورد امام على (علیه
السلام)  مى فرماید:

« لاَ
اِیمَانَ مَعَ سُوءِ ظَنٍّ » [50] ؛
«با سوءظن ایمانی وجود نخواهد داشت».

و یا
فرموده ‌اند:

« آفَةُ
الدِّینِ سُوءُ الظَّنِّ » [51] ؛
«سوء ظن آفت دین ‌داری است»

در پایان
ذکر چند نکته ضروری می ‌نماید:

1. باید
دانست که مسلمانان موظفند کارهایی که ممکن است موجب سوء ظن شود انجام ندهند [52] ،
و اگر چنین مواردی پیش آمد حقیقت آن را بر دیگران آشکار کنند و از سویی دیگر اسلام
کلیه اموری را که ممکن است باعث سوء ظن و بدبینی مسلمانان به یکدیگر شود اکیداً
ممنوع کرده است مانند غیبت کردن؛ گوش به غیبت دادن، جستجو و تفتیش در امور شخصی
افراد و امثال این موارد.

2. دستور
به حسن ظن مربوط به معاشرت میان برادران دینی می ‌باشد اما
در خصوص افراد لاابالی و اهل فسق و گناه، ارتباط و معاشرت با آنان نکوهش شده و حسن
ظن نسبت به این افراد مطرح نمی ‌باشد.

3. آنچه
پیرامون حسن ظن گفته شد مربوط به روابط فردی می ‌باشد اما
طبق دستورات دینی در مسائلی که جنبه عمومی و حکومتی دارد همچون گزینش افراد [53] ،
مواجه با دشمنان [54]
و فعالیت ‌های اطلاعاتی [55]
حسن ظن جایگاه چندانی ندارد.

هم ‌چنین
بنا به توصیه علمای اخلاق حمل نمودن کار دیگران بر صحّت، اگر سبب ضرر مالی، یا فساد
دینی، یا از میان رفتن و آبروی کسی شود، به صورت مطلق اعمال نمی ‌شود؛
و لذا باید در این موارد احتیاط نموده، تا دین و دنیای انسان به خطر نیفتند. [56]
 
 

آداب
تشکر و قدردانی

گفته می ‌شود از نشانه ‌های
اخلاص این است که نباید انتظار تشکر از دیگران را داشته باشد. پس چه لزومی ‌
دارد ما از دیگران تشکر کنیم؟

نباید
فراموش کرد که وظایف و تکالیف افراد به تناسب جایگاه و موقعیتی که دارند متفاوت
است.

وظیفه نیکی کننده:

در آداب
معاشرت گفته شده تا هیچ ‌گونه چشم داشتی در ازای نیکی به
دیگران نداشته باشند. امام علی (علیه
السلام)  می ‌فرماید:

«اگر به
کسی خوبی کنی، در واقع خودت را گرامی داشته ‌ای و به خودت
آبرو داده ‌ای؛ پس شکر آنچه برای خودت انجام داده ‌ای
را از دیگران طلب نکن» [57]
عدم چشم
داشت به سپاسگزاری مردم زمینه را برای اخلاص بیشتر فراهم می ‌نماید
و چه بسا به همین دلیل پیامبر اکرم (صلی
الله علیه و آله و سلم)  با فضیلت ‌ترین
افراد کسانی معرفی شده ‌اند نیکوکاری آنها نادیده گرفته شود.
ایشان می ‌فرمایند:

« أَفْضَلُ
النَّاسِ عِنْدَاللَّهِ مَنْزِلَةً وَ أَقْرَبُهُمْ مِنَ اللَّهِ وَسِیلَةً
الْمُحْسِنُ یُکَفَّرُ إِحْسَانُه » [58]
البته
انجام اعمال خالصانه و عدم چشم داشت به تشکر دیگران به معنای بی ‌پاسخ
بودن اعمال خوب نیکوکاران از سوی خداوند متعال نمی ‌باشد لذا
این مژده به نیکوکاران داده شده که در صورت نادیده گرفتن نیکی ‌ها
از سوی مردم، خداوند متعال نیکی ‌ها را به بهترین وجه جبران
می ‌نماید و به همین دلیل هم از آنها خواسته شده تا در صورت
ناسپاسی مردم از ادامه نیکی به دیگران باز نمانند. حضرت علی (علیه
السلام)  در این باره فرموده ‌اند:

« لَا
یُزَهِّدَنَّکَ فِی الْمَعْرُوفِ مَنْ لَا یَشْکُرُهُ لَکَ فَقَدْ یَشْکُرُکَ
عَلَیْهِ مَنْ لَا یَسْتَمْتِعُ بِشَیْ ءٍ مِنْهُ وَ قَدْ تُدْرِکُ [یُدْرَکُ مِنْ
شُکْرِ الشَّاکِرِ أَکْثَرَ مِمَّا أَضَاعَ الْکَافِرُ- وَ اللَّهُ یُحِبُّ
الْمُحْسِنِین » [59] ؛
«اگر به کسی خدمتی کردی و او تو را سپاس نگفت، باعث نشود که کار خیر و معروف را رها
کنی و از نیکی کناره بگیری؛ چرا که خدا تو را سپاس خواهد گفت. کسی شکر کار تو را به
جای خواهد آورد که هیچ وقت اهل استفاده از خیرات تو نیست و خدا آن شکر را جبران
خواهد کرد؛ چون خداوند انسان ‌های مؤمن، نیکوکار و اهل معروف
را دوست دارد».

وظیفه احسان شونده:

همان ‌گونه
که گفته شد وظیفه فرد نیکوکار انجام عمل مخلصانه و بدون چشم داشت می ‌باشد
اما این به معنای نادیده گرفتن خدمات نیکوکار از سوی شخص متقابل نیست بلکه او نیز
وظیفه دارد به نحوی خوبی جبران نماید.

از حضرت
علی (علیه السلام)  روایت
است که فرمود: بر عهده کسی است که به او انعام و احسانی شده، این ‌که
به خوبی و به نحو شایسته، بر نعمت دهنده نیکی کند و نعمت و احسان او را جبران
نماید. اگر از جبران عملی و «مکافات» ناتوان بود، با ستایشی شایسته و ثنای نیک
برخورد کند، اگر از ستایش زبانی هم ناتوان بود، حداقل نعمت را بشناسد و به نعمت
دهنده محبت داشته باشد. اگر این را هم ندارد و نتواند، پس شایسته آن نعمت نیست! [60]
امام
سجاد (علیه السلام)  در
«رسالة الحقوق»، در مورد حق کسی که بر شما نیکی کرده و چهار وظیفه را بیان می ‌فرمایند:

1. از او
تشکر و سپاس گزاری نماید.

2. عمل
نیک فرد نیکوکار را به دیگران بگوید و انتشار دهد.

3. در
هنگام مناجات و ارتباط با خداوند سبحان، برای شخص نیکوکار، خالصانه دعا کند.

4. اگر
امکان جبران برای او فراهم شد، محبت و نیکی او را جبران کند. [61]

دلایل تشکر و قدردانی:

اما این ‌که
چرا باید نسبت به رفتار نیک دیگران سپاس ‌گزار باشیم، از
روایت اهل ‌بیت (علیهم
السلام)  موارد متعددی به دست می ‌آید
از جمله این ‌که:

الف.
شکرگزاری از خداوند در سایه تشکر از مردم

همواره
سپاس و تشکر، در مقابل «نعمت» است. نعمت و احسان یا از سوی خدا به ما می ‌رسد،
یا بندگان خدا واسطه خیرند و ما از نیکوکاری ‌ها و یاری ‌ها
و مساعدت ‌های مردم بهره ‌مند می ‌شویم
و «نعمت الهی» از این طریق شامل ما می ‌گردد. لذا گاهی شکر
الهی نیز در سایه تقدیر و تشکر و حق شناسی از مردم تحقق می ‌پذیرد
و خداوند به این ‌گونه سپاسگزاری ‌ها
راضی است، بلکه به آن دستور می ‌دهد. این حقیقت، به تعبیرهای
گوناگون و به صور مکرر در روایات اسلامی آمده است.

از
پیامبر اکرم (صلی
الله علیه و آله و سلم)  نقل شده که فرمود:

« مَنْ
لا یشْکُرُ النّاسَ لا یشکُرُ اللّه » [62] ؛
«کسی که مردم را سپاس نگوید، شکر خدا را هم انجام نمی ‌دهد»

همچنین
امام سجاد (علیه
السلام)  فرموده ‌اند:

« اَشْکَرُکم لِله اَشْکَرُکم للنّاس » [63] ؛
«شکرگزارترین شما نسبت به خدا، کسی است که نسبت به مردم سپاسگزارتر باشد».

از حضرت
رضا (علیه السلام)  روایت
است:

« مَنْ لم
یشْکُرِ المنعِمَ مِنَ المخلوقینَ لَمْ یشْکُرِ اللّه عز و جلّ » [64] ؛
«هر کس مخلوقهای نعمت دهنده را سپاس نگوید، خدا را سپاس نگفته است».

ب. تشویق
به گسترش فرهنگ نیکوکاری

فرهنگ
تقدیر و تشکر و زبان سپاس و حق ‌شناسی از نیکی ‌ها
و نیکوکاران،
از تعالیم اسلام و برنامه ‌های دینی است و هر چه این فرهنگ
در بین مردم رواج یابد، کمکی به افزایش و تداوم نیکوکاری در جامعه است.

حضرت
امیرالمؤمنین (علیه
السلام)  خطاب به مالک اشتر می ‌فرماید:

« وَاصِلْ 
فِی  حُسْنِ  الثَّنَاءِ عَلَیْهِمْ  وَ تَعْدِیدِ مَا أَبْلَى
ذَوُو الْبَلَاءِ مِنْهُمْ فَإِنَّ کَثْرَةَ الذِّکْرِ لِحُسْنِ فِعَالِهِمْ
تَهُزُّ الشُّجَاعَ وَ تُحَرِّضُ النَّاکِلَ » [65] ؛
«ستودنش به نیکی را پیوسته دار، و رنج کسانی را که کوششی کرده ‌اند
بر زبان آور، که یاد نمودن کار نیکوی آنان، دلیر را بر می ‌انگیزد
و از کارماندگان را به کار ترغیب می ‌کند».

اما اگر
از نیکوکاران تشکر و قدردانی نشود، موجب انصراف نیکوکاران و قطع شدن خوبی ‌ها
می ‌شود.

از امام
صادق (علیه السلام)  روایت
است:

« لَعَنَ
اللّهُ قاطِعِی سَبِیلِ الْمَعْرُوفِ، وَ هُو الرَّجُلُ یُصْنَعُ اِلَیْهِ
الْمَعْروفُ فَتُکَفِّرهُ، فَیمْنَعُ صَاحِبَهُ مِنْ اَنْ یصْنَعَ ذَلِکَ اِلی
غَیْرِهِ » [66] ؛
«خدا لعنت کند رهزنان راه معروف و نیکی را، رهزن خیر کسی است که به او خوبی می ‌شود
و او ناسپاسی و کفران می ‌کند، در نتیجه آن نیکوکار را مانع
از آن می ‌شود که به دیگری نیکی کند».

ج.
افزایش محبت در جامعه

شکرگزاری
از شخص نیکوکار، روح عطوفت و مهربانی را بیش از پیش زنده می ‌کند.
حضرت امیرالمؤمنین (علیه
السلام)  می ‌فرماید:

« شُکْرُکَ لِلرَّاضِی [الرَّاضِیَ ] عَنْکَ یَزِیدُهُ رِضًا وَ وَفَاءً » [67] ؛
«شکر تو از کسی که با محبت و علاقه، کاری را برای تو انجام داده است، رضایت و وقای
او را افزون می ‌کند».

 

 

خوشرویی

دانشجوى
پسرى هستم که 21سال دارم.یکی از بزرگ ‌ترین مشکلاتم این هست که آدم خوش برخوردی نیستم
و با دیگران با تندی برخورد می ‌کنم تا جایی که باعث شده
بعضی از من رنجیده بشن. می ‌خواستم بدونم براى این ‌که
این مشکلم برطرف بشه و بتونم خوش اخلاق بشم
باید چه کار کنم؟

در
اصطلاح اخلاقى و آموزه ‌هاى دینى اسلام، به کسى خوش اخلاق
گفته مى ‌شود که با گشاده ‌رویى،
زبانى ملایم و برخوردى شاد و پرنشاط با مردم روبه ‌رو مى ‌شود،
و در هر شرایطى این توانایى را دارد که با خوش ‌رویى برخورد
کند، لب ‌هایى پر از تبسم، و کلماتى پر از محبت و لطف داشته
باشد.

صادق آل
محمد (علیه السلام)  در
تعریف خوش اخلاقى فرموده:

«حسن خلق
آن است که برخوردت را نرم کنى، سخنت را پاکیزه گردانى و برادرت را با خوش رویى
دیدار نمایى». [68]

این
ویژگی اخلاقی از بارزترین صفاتى است که باعث جلب دوستی و محبت شده و در معاشرت ‌های
اجتماعی نقش تعیین کننده ‌ای ایفا می ‌کند.

امیرالمؤمنین (علیه
السلام)  می ‌فرمایند:

« مَنْ
حَسُنَتْ خَلِیقَتُهُ طَابَتْ عِشْرَتُه » [69] ؛
«هر کس اخلاقش خوب باشد معاشرتش نیکو می ‌شود».

و امام
باقر (علیه السلام)  نیز
فرموده ‌اند:

« الْبِشْرُ الْحَسَنُ  وَ طَلَاقَةُ الْوَجْهِ مَکْسَبَةٌ لِلْمَحَبَّةِ وَ
قُرْبَةٌ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ » [70] ؛
«چهره نیکو و گشاده باعث جلب محبت و نزدیکی به خداوند عز و جل می ‌شود».

از دین
اسلام همواره پیروان خود را به نرم خویى و ملایمت در گفتار و رفتار فراخوانده و از
درشتى و تندخویى بازداشته است. چرا که آن را یکى از مهم ‌ترین
عوامل قدرت، موفقیت و پیروزى انسان در زندگى می ‌داند. کما
این ‌که مهم ‌ترین عامل موفقیت انبیاى
الهى به خصوص پیامبر گرامى اسلام (صلی
الله علیه و آله و سلم)  در جذب قلوب انسان ‌ها
و گسترش دین همان خوش اخلاقى، گشاده ‌رویى، کلام نرم و
دلنشین و نرم خویى بوده است.

رسول خدا (صلی
الله علیه و آله و سلم)  در توصیف ویژگی ‌های
پیامبران الهی فرموده ‌اند:

« مِنْ
أَخْلَاقِ النَّبِیِّینَ وَ الصِّدِّیقِینَ الْبَشَاشَةُ إِذَا تَرَاءَوْا » [71] ؛
«از اخلاق پیغمبران و صدیقان آن است که هنگامی ‌که (در
اجتماع) دیده می ‌شوند گشاده ‌رو
هستند».

چرا که
رسالت اصلی انبیاء الهی هدایت انسان ‌هاست لذا در گام اول
نیازمند برقراری ارتباطی مؤثر با مردم بودند تا بتوانند پیام پروردگار را به گونه ‌ای
عرضه کنند که مورد پذیرش باشد. ازاین ‌رو، خداوند پیامبرانش
را انسان ‌هایی خوش ‌خلق و گشاده ‌رو
قرار داد تا با جلب اعتماد و محبت مردم، سخن حق را بر جان ایشان بنشانند.

خداوند
به پیامبر اسلام (صلی
الله علیه و آله و سلم)  در خصوص اهمیت بهره ‌مندی
از این مهارت در برقراری روابط صحیح اجتماعی می ‌فرماید:

« فَبما
رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ کُنْتَ فَظّاً غَلیظَ الْقَلْبِ لَا
نْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ » [72] ؛ «به
(برکت) رحمت الهى، در برابر آنان [مردم ] نرم (و مهربان) شدى! و اگر خشن و سنگدل
بودى، از اطراف تو، پراکنده مى شدند»

با توجه
به میزان اهمیت و کارایی این مهارت در آداب معاشرت اسلامی، دین اسلام پیوسته به
مسلمانان توصیه می ‌کند تا در معاشرت با دیگران خوش رو و خوش
اخلاق باشند چرا که چهره گشاده و گفتار مهربان و صمیمی از عوامل مهم ادامه یافتن و
مؤثر بودن یک ارتباط است.

امام
باقر (علیه السلام)  می ‌فرماید:
مردى خدمت رسول خدا (صلی
الله علیه و آله و سلم)  آمد و عرض کرد: «مرا سفارش کن». از
جمله سفارشات پیغمبر به او این بود:

« الْقَ
أَخَاکَ بِوَجْهٍ مُنْبَسِطٍ » [73] ؛
«برادرت را با چهره باز ملاقات کن».

امیرالمؤمنین (علیه
السلام)  نیز می ‌فرمایند:

« عَلَیْکَ بِحُسْنِ الْخُلُقِ فَإِنَّهُ یُکْسِبُکَ الْمَحَبَّة » [74] ؛
«خوش اخلاق باش چرا که محبت، دیگران را به سوی تو جلب می ‌کند».

چگونه
خوش اخلاق شویم؟

براى
تحصیل خوش اخلاقى و مبارزه با بداخلاقى و علاج آن، لازم است به موارد زیر توجه شود.

1. نگرش
توحیدی

راه
بنیادین تحصیل خوش اخلاقى، توجه به توحید است یعنى توجه به این معنى که تمامى انسان ‌ها
مظاهر حق تعالى هستند و هر گونه برخوردى با آنها، در واقع برخورد با مُظهر و صانع
آنها محسوب مى شود.

2. اصلاح
شخصیت اخلاقى خود

یکى از
راه هاى اساسى آن این است که رذایل اخلاقى را از درون خود بپالاییم، کسى که از
دیگران متنفر است و نسبت به آنها کینه دارد، چگونه مى تواند در برخورد اجتماعى خود
با آنها، روى خوش، چهره ‌اى خندان و همراه با صمیمیت داشته
باشد. چه ‌طور مى توانیم توقع داشته باشید که یک آدم حسود با
محسود خود شاد برخورد نماید، خود خواهى، خودبینى، تکبر، غرور و خودپسندى، خشم و
عصبانیت و پرتوقع بودن، همه عوامل بداخلاقى هستند که مانع
بروز اخلاق پسندیده در انسان می ‌شود.

3. توجه
به زشتى بداخلاقى

امام
صادق (علیه السلام)  فرمود:
«بد اخلاقى عمل و عبادت انسان را باطل مى نماید همان ‌گونه
که سرکه عسل را فاسد مى کند» [75]
امام على (علیه
السلام)  فرمود: «اخلاق بد، بدترین همنشین انسان است، دوستان
انسان را فرارى مى دهد و چیزى وحشتناک تر از بداخلاقى نیست» [76]
رسول خدا (صلی
الله علیه و آله و سلم)  فرمود: «شما را سفارش می ‌کنم
از بداخلاقی بپرهیزید که بداخلاق بدون شک در جهنم است» [77]
حضرت على (علیه
السلام) : «بداخلاقى روزى انسان را کم مى نماید». [78]

با این
همه زشتی چگونه یک فرد عاقل می ‌تواند بد اخلاق باشد؟!

5. تمرین
خوش اخلاقی

از راه ‌هاى
دیگر تحصیل خوش اخلاقى و رفع بداخلاقى تمرین عملى خوش اخلاقى هنگام برخورد با
دیگران است. هر کس قادر است با یک تصمیم قوى عزم جزم و با رعایت اصل تدریج، به
تمرین عملى در این زمینه بپردازد. اگر کسى تصمیم بگیرد حداقل به مدت چهل روز در
برخورد خود نسبت به اطرافیان تجدید نظر نماید و در این مدت با سلام و احوال ‌پرسى
توأم با رویى گشاده، لبى خندان و رابطه اى صمیمى به عنوان اولین فن موثر ارتباطى،
به منظور تمرین خوش اخلاق بودن و همچنین جلب محبت دیگران برخورد نماید که قطعاً
نتایج خوبى خواهد گرفت.

 

 

احترام به دیگران

می ‌شه
بگید احترام به دیگران شامل
چه مواردی می ‌شود؟

در زندگی
اجتماعی، احترام متقابل افراد جامعه به یکدیگر، زندگی را زیبا و دوست داشتنی می ‌کند
و موجب ازدیاد مهر و محبت مردم نسبت به همدیگر می ‌شود. رسول
خدا (صلی الله علیه
و آله و سلم)  فرمود:

«کسی که
برادر دینی ‌اش را احترام کند و او را گرامی بدارد خدا را
احترام کرده و گرامی داشته است». [79]
بر اساس
آیات و روایات، چهار نوع احترام به دیگران مطرح شده است:

الف.
احترام جسم و جان

خداوند
متعال کسانى ‌که جان دیگران را به خطر مى اندازند، به شدّت
نکوهش کرده است. قرآن کریم در این باره مى فرماید:

« مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَیْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسادٍ فِى الْأَرْضِ فَکَأَنَّما قَتَلَ
النَّاسَ جَمیعاً » [80] ؛ «هر کس
انسانى را بدون ارتکاب قتل یا فساد در روى زمین بکشد، چنان است که گویى همه انسان
ها را کشته»

از
دیدگاه اسلام، علاوه بر احترام و حفظ جسم و بدن، انسان نمی ‌تواند
با ترساندن و اندوهگین ساختن، ضربه به اعصاب و روان دیگران موجبات ناراحتی آنان را
فراهم نماید، در این صورت باید همه ضربه ‌ها و خسارت ‌های
وارده را جبران نماید و اگر چنین نکند، در دنیا و آخرت کیفر کردار ناروای خویش را
خواهد دید.

ب.
احترام مال

در
دیدگاه اسلامی، مال و دارایی مؤمن و گاهی اموال دیگران محترم است ومصونیت دارد و
اتلاف و تجاوز در آن مجاز نیست. بنابراین، اگر کسی از راه ربا، رشوه، فریبکاری،
سرقت، خسارت به اموال دیگران و بالاخره هرگونه تصرف نامشروع، مالی را از کسی خورده
باشد، باید به تحصیل رضایت صاحب مال و یا باز پس دادن آن مال اقدام نماید.

اهمّیّت
اموال مردم نیز در ردیف جان آن ها است. ازاین ‌رو، پیشوایان
دینى در کنار سفارش به حفظ خون دیگران احترام به مال آنان را نیز متذکّر شده اند.
چنان که رسول گرامى اسلام (صلی
الله علیه و آله و سلم)  در اجتماع بزرگ عید قربان فرموده
است:

« إِنَّ حُرْمَةَ أَمْوالِکُمْ عَلَیْکُمْ وَ حُرْمَةَ دِمائِکُمْ، کَحُرْمَةِ
یَوْمِکُمْ هذا فى  شَهْرِکُمْ هذا وَ فى  بَلَدِکُمْ هذا إِلى 
أَنْ تَلْقَوْا رَبَّکُمْ، فَیَسْأَلُکُمْ عَنْ أَعْمالِکُمْ » [81] ؛
«همانا احترام اموال و خون هاى شما بر یکدیگر همانند حرمت این روز، در این ماه و
این سرزمین است تا پروردگارتان را ملاقات کنید و شما را از کردارتان پرس وجو کند».

احترام
به اموال مردم، شامل امانت دارى، پرهیز از تصرّف غیر مجاز و بدون رضایت صاحب مال،
پرداخت حقوق مالى و بدهى مردم، حفظ و نگه دارى و مانند آن مى شود. این حریم ها براى
آن است که اموال تباه نگردد، انسان ‌ها کشته نشوند، کینه
توزى و نزاع در جامعه رواج پیدا نکند، کسب و کار ترک نشود و مردم با آسودگى خاطر
اموالشان را براى دفع نیازهاى یکدیگر به جریان بیندازند.

ج.
احترام به ناموس

دین مبین
اسلام احترام به ناموس دیگران را یکى از امور بسیار مهم مى داند، ازاین ‌رو،
با وضع مقرّرات و محدودیّت هایى همانند دستور به «پوشش» براى زنان و بازداشتن مردان
از «چشم چرانى» و… حریمى را براى ناموس دیگران تعیین نموده و هتک آن را مورد
نکوهش قرار داده است.

رسول
گرامى اسلام (صلی
الله علیه و آله و سلم)  در این ‌باره
مى فرماید:

« لَیْسَ
مِنَّا مَنْ خانَ مُسْلِماً فِى أَهْلِه  وَ مالِهْ » [82] ؛
«از ما نیست کسى که به اهل و مال مسلمانى خیانت کند»

د. حفظ
آبروی دیگران و احترام به آن

حیثیّت و
آبرو محورى است که بیش تر روابط انسان با مردم و توجّه آن ها به او، بر گرد آن مى
چرخد، بدین جهت دیگران نسبت به آبروى مؤمن دو وظیفه مهم دارند: یکى حفظ آبروى او و
دیگرى دفاع از آن.

1. حفظ
آبرو

مهم ترین
راه حفظ آبروى برادر دینى، پوشیدن کاستى ها و زشتى هاى  اوست. ازاین ‌رو،
خداى بزرگ با این که از عیان و نهان بشر آگاه است، عیوب او را برملا نمى سازد. پس
براى انسانى که خود از کاستى و عیب خالى نیست: چگونه روا است که به جست وجوى عیوب و
نواقص دیگران بپردازد و یا با سخن چینى و غیبت و… در پى بدنام کردن و آشکار ساختن
لغزش هاى آنان باشد؟

راه دیگر
این که از سبک کردن و تحقیر او بپرهیزد، بنابراین، مسخره کردن مؤمن، برجسته 
نمودن نقص هاى ظاهرى او، سرزنش وى به خاطر خطاهایى که خواسته یا ناخواسته مرتکب شده
است، تندى و خشونت در برابر درخواست وى و همچنین نگاه حقارت آمیز به او، به ویژه
اگر در جمع دیگران باشد، هتک آبروى او محسوب مى شود.

نتیجه
این که هرگونه برخورد و سخن سرایى که موجب تزلزل شأن و مرتبه برادر یا خواهر دینى
بشود، از نظر اسلام نکوهیده است.

امام
صادق (علیه السلام)  در
این باره مى فرماید:

« مَنْ
رَوى  عَلى  مُؤْمِنٍ رِوایهً یُریدُ بِها شَیْنَهُ وَ هَدْمَ مُرُوَّتِه 
لِیَسْقُطَهُ مِنْ أَعْیُنِ النَّاسِ أَخْرَجَهُ اللَّهُ مِنْ وِلایَتِه  إِلى 
وِلایَةِ الشَّیْطانِ فَلا یَقْبَلُهُ الشَّیْطانُ » [83] ؛
«آن که به زیان مؤمنى به قصد آبروریزى و از بین بردن آقایى او سخنى گوید تا او را
از چشم مردم بیندازد، خداوند او را از ولایت خود خارج و به سوى ولایت شیطان رها مى
کند، ولى شیطان هم او را نمى پذیرد».

گفتنى
است که چنانچه این برخورد ناپسند با توهین نیز همراه باشد، مانند القاب زشت و نسبت
هاى ناروا، چه بسا موجب «قذف» [84]
دیگران نیز بشود، که این خود علاوه بر آثار و عواقب اخروى، مجازات هایى دنیوى نیز
به دنبال دارد که به وسیله حاکم اسلامى به اجرا درمى آید.

2. دفاع
از آبرو

عرض و
آبروی افراد هم، دارای حرمت و مصونیت فوق العاده ‌ای است و
از موارد حق الناس به شمار می ‌آید. بنابراین انسان نمی ‌تواند
به وسیله غیبت، تهمت، افشاگری و هرگونه رفتار دیگری، به آبرو و حیثیت دیگری ضربه و
آسیبی وارد نماید، زیرا در غیر این صورت مرتکب ظلم بزرگی در حق او شده که باید به
جبران آن بپردازد.

چنان که
امام صادق (علیه
السلام)  می ‌فرماید:

« مَن
کسَرَ مؤمِناً فَعلَیْه جَبْرُهُ » [85] ؛
«هر کس حیثیت مؤمنی را بشکند، بر او واجب است که آن را جبران نماید»

هر
مسلمانى وظیفه دارد به اندازه توان خویش، نگذارد که دیگران آبروى برادر دینى اش را
خدشه دار سازند. مردى در حضور رسول اکرم (صلی
الله علیه و آله و سلم)  از کسى بدگویى کرد، در همان جا فرد
دیگرى در مقام دفاع از او برآمد. حضرت فرمود:

« مَنْ
رَدَّ عَنْ عِرْضِ أَخیهِ کانَ لَهُ حِجاباً مِنَ النَّارِ » [86] ؛
«کسى که جلوى آبروریزى برادر مؤمنش را بگیرد، از آتش دوزخ در امان است».

 

عوامل
احترام به دیگران

اما در
خصوص عواملی که موجب می ‌شود تا انسان ‌ها
احترام یکدیگر را رعایت نمایند می ‌توان به سه عامل مهم
اشاره نمود:

اول:
شناخت حقوق متقابل و عمل به آنها

شناخت
وظیفه، پایه انجام وظیفه است، انسان ‌ها در جامعه نسبت به
یکدیگر «وظایف متقابل» دارند و شناخت این حقوق و مراعات دو جانبه آن، ضامن تصحیح
روابط و سالم سازی معاشرت ‌ها و زدودن کدورت ‌ها
و کاهش اختلاف ‌ها و گله ‌مندی ‌ها
است.

به طور
مثال، پدر و مادر و فرزندان، وظایف متقابل دارند. زن در برابر شوهر و شوهر در برابر
زن، تعهداتی دارد. فرمانده و سرباز، نسبت به هم حقوق و وظایفی دارند. دو شریک با یک ‌دیگر،
کارفرما و کارگر، معلم و شاگرد، همسایه با همسایه، خویشاوندان نسبت به یکدیگر
مسلمان و… نمونه ‌های دیگری از ارتباط ‌های
اجتماعی، هر کدام محدوده و مجموعه ‌ای از تکالیف را دارند که
در آیین اسلام، به انجام آنها توصیه شده است. این وظایف و تکالیف و حقوق، اگر:

1.
«شناخته» شود،

2. به
آنها «عمل» شود،

3. عمل
هم دو سویه و «متقابل» باشد،

می ‌توان
ادعا نمود که توانسته ‌ایم تا حد زیادی به حقوق دیگران
احترام بگزاریم. [87]
به عبارت
دیگر اگر حق الناس به عنوان یکی از مهم ‌ترین حقوق بشناسیم و
بدانیم که حضرت علی (علیه
السلام)  ادای حق الناس را از حق الله مهم ‌تر
دانسته فرموده ‌اند:

« جَعلَ
الله سُبحانه حُقوقُ عبادِهِ مُقدّمةً علَی حُقُوقهِ فَمنْ قامَ بِحقُوقُ عبادالله
کانَ ذلک مؤدّیاً الی القیامِ بِحقوقِ الله » [88] ؛
«خداوند حقوق بندگانش را مقدم بر حقوق خود قرار داده و کسی که حقوق بندگانش را
رعایت کند حقوق الهی را نیز رعایت خواهد کرد».

و در
روایت دیگری امام صادق (علیه
السلام)  فرموده ‌اند:

« إِذَا
أَرَادَ أَحَدُکُمْ أَنْ یُسْتَجَابَ لَهُ فَلْیُطَیِّبْ کَسْبَهُ وَ لْیَخْرُجْ
مِنْ  مَظَالِمِ  النَّاسِ  وَ إِنَّ اللَّهَ لَا یُرْفَعُ إِلَیْهِ
دُعَاءُ عَبْدٍ وَ فِی بَطْنِهِ حَرَامٌ أَوْ عِنْدَهُ مَظْلِمَةٌ لِأَحَدٍ مِنْ
خَلْقِه ِ » [89] ؛
«هر یک از شما که مستجاب شدن دعایش او را شادمان مى کند باید کسب خود را پاکیزه
گرداند».

پس از
شناخت این حقوق، در عمل نیز بدان پایبند باشیم در این صورت است که زمینه ‌های
رعایت حقوق دیگران در جامعه فراهم می ‌گردد.

دوم:
معیار قرار دادن خود

عامل
دیگری که می ‌تواند انسان را در مسیر احترام به دیگران یاری
نماید آن است که انسان خود را در جایگاه دیگران قرار داده و هر آنچه برای خود می ‌پسندد
برای دیگران نیز بپسندد و هرآنچه برای خود بد می ‌داند را
برای دیگران نیز بد بداند.

حضرت علی (علیه
السلام)  در توصیه ‌ای به فرزندش می ‌فرماید:

« وَ
اجْعَلْ نَفْسَکَ مِیزَاناً فِیمَا بَیْنَکَ وَ بَیْنَ غَیْرِکَ فَأَحْبِبْ
لِغَیْرِکَ مَا تُحِبُّ لِنَفْسِکَ وَ اکْرَهْ لَهُ مَا تَکْرَهُ لِنَفْسِکَ وَ لَا
تَظْلِمْ کَمَا لَا تُحِبُّ أَنْ تُظْلَمَ وَ أَحْسِنْ کَمَا تُحِبُّ أَنْ یُحْسَنَ
إِلَیْکَ وَ اسْتَقْبِحْ مِنْ نَفْسِکَ مَا تَسْتَقْبِحُ مِنْ غَیْرِکَ وَ ارْضَ
مِنَ النَّاسِ لَکَ مَا تَرْضَى بِهِ لَهُمْ مِنْک » [90] ؛
«نفس خویش را بین خود و مردم میزان قرار بده، آن را براى مردم دوست بدار که براى
خود دوست دارى، در ‌باره دیگران به چیزى بى میل باش که نسبت
به خود بى میلى، به مردم ستم نکن همان ‌طور که نمی ‌خواهى
بتو ستم شود، به مردم نیکى کن همان ‌طور که مایلى درباره ات
نیکى کنند، از خود قبیح بشناس چیزى را که از دیگران قبیح می ‌شناسى».

ازاین ‌رو،
هر یک از افراد همان ‌گونه که در زندگى اجتماعى خود، راستى و
درستى را خوش دارد، وفادارى و پاى بندى به عهد و پیمان را مى پسندد و دوست دارد
جان، مال، آبرو و ناموسش محترم باشد. همچنین از بخل و کینه و حسد دیگران نسبت به
خودش بیزار است و از مردم انتظار خیرخواهى و احسان دارد و دوست دارد دیگران به او
خوشبین باشند و یا در صف نانوایى، آرایشگاه، اتوبوس، بانک، صندوق فروشگاه و… نوبت
او رعایت  شود، هنگامی ‌که دیگران را جای خود بگذارد به
طور قطع حقوق دیگران را محترم شمرده و ارزش آنان را حفظ می ‌کند.

امام
سجاد (علیه السلام)  به
مردی به نام زُهَری می ‌فرماید: «ای زُهَری، چه عیبی دارد
اگر تو تمام مسلمانان را به منزله خانواده و بستگان خودت بدانی؟ سال­خوردگان را پدر
خود، خردسالان را فرزند خود و هم ‌سالان را برادر خود
بشماری. وقتی چنین حسابی نزد خودت کردی، به کدام یک حاضری
ظلم کنی؟ به کدام یک حاضری نفرین کنی؟ حاضری آبروی کدام
را بریزی؟». [91]
سوم: علم
به پیامدهای بی ‌احترامی

از
دیدگاه اسلام، تمامی مسلمین از احترام ویژه ‌ای برخوردارند
هیچ کس حق بی ‌احترامی و توهین به آنها را ندارد.

پیامبر
خدا (صلی الله علیه
و آله و سلم)  در این باره می ‌فرماید:

« لَا
تُحَقِّرَنَّ أَحَداً مِنَ الْمُسْلِمِینَ فَإِنَّ صَغِیرَهُمْ عِنْدَ اللَّهِ
کَبِیر » [92] ؛
«هیچ یک از مسلمانان را کوچک و ناچیز نشمارید که خردسالان مسلمین هم در پیشگاه الهى
بزرگند»

بر همین
اساس نیز عواقب سنگینی را برای کسانی که به مسلمانان بی ‌احترامی
می ‌کنند در نظر گرفته است. امام صادق (علیه
السلام)  می ‌فرماید:

«هرکس رو
در روی یک مؤمن او را اهانت کند و به وی طعنه زند به بدترین نوع مرگ، خواهد مرد» [93]
پیامبر
خدا (صلی الله علیه
و آله و سلم)  نیز فرموده است:

«هر کسی
مؤمنی را به علت فقر و نداریش، مورد تحقیر و اهانت قرار دهد و یا او را خوار بدارد
خداوند در روز قیامت آن کس را معرفی کرده سپس در میان مردم رسوایش خواهد کرد. [94]
و هر کسی برادر مسلمانش را هر چند با گفتن یک کلمه مورد مرحمت و احترام قرار دهد و
غصه از دل او برطرف نماید مادامی که چنین خصلتی دارد در زیر سایه گسترده الهی (و
مشمول لطف و عنایت ربوبی) خواهد آرمید». [95]
بر اساس
آنچه گفته شد، رعایت احترام به دیگران دارای ابعاد متعدد می ‌باشد
و رعایت آن زندگی اجتماعی و روبط متقابل را سالم و اطمینان ‌بخش
می ‌کند و عدم رعایت حقوق دیگران، پیامدهای منفی و چه بسا
غیرقابل جبران در دنیا و آخرت دارد.

 

 

آداب عزت نفس

من به
خاطر این ‌که کارم راه بیتفد پیش این و آن رو نمی ‌اندازم،
آیا این تکبر است یا عزت نفس؟ لطفاً برایم بگویید چه تفاوتی میان «عزت نفس» با
«تکبر و غرور» وجود دارد؟ و اگر بخواهم در روابط اجتماعی خود دارای عزت
نفس باشم
چه راهی را پیشنهاد می ‌کنید؟

عزّت نفس
به معناى شرافت و مناعت طبع است. [96]
عزت نفس از دیدگاه اخلاق و روایات اسلامی نیز آن است که انسان شرافت و ارزش خود را
حفظ نماید و به اموری که شأن انسان را پایین آورده و موجب ذلت وی شود تن در ندهد که
چنین اخلاقی از مجموعه عقاید، افکار، احساسات، عواطف و تجربیات افراد در طول زندگی
ناشی شده و هر کسی به مقدار عظمت و بزرگی شخصیت ‌اش عزت نفس
دارد و تن به هر کار پستی نمی ‌دهد.

در
روایتی از امام صادق (علیه
السلام)  آمده:

«خداوند
همه کارهاى مؤمن را به او واگذار کرده  جز این که به او اجازه نداده است که
خود را ذلیل و خوار کند، مگر نمى بینى خداوند در این باره فرموده: عزت مخصوص خدا و
رسول او و مؤمنان است. سزاوار است مؤمن همیشه عزیز باشد، و ذلیل نباشد». [97]

شهید
مطهری (رحمت الله
علیه)  در کتاب انسان کامل در بحث عزت نفس می ‌گوید:
«اسلام می ‌گوید نفس مؤمن عزیز و محترم است؛ مؤمن باید از
شرافت خود دفاع کند… پیغمبر فرمود: « اطْلُبُوا الْحَوائِجَ بِعِزَّةِ الْانْفُسِ » [98] ؛
«اگر حاجتى دارید [هیچ وقت پیش کسى با ذلت حاجت نخواهید]، با عزت نفس بخواهید»؛
یعنى عزت خودتان را لکه دار نکنید، نگویید از نظر جهاد نفس و مبارزه با هواى نفس
بهتر است که به شکل یک گدا از کسى چیزى بخواهم؛ نه، اسلام اجازه نمى دهد. اگر حاجتى
پیش کسى دارى، با عزت نفس حاجت خود را از او بخواه و بگیر». [99]
تفاوت ‌های
عزت نفس، غرور :

اما در
خصوص تفاوت عزت نفس با تکبر و غرور باید گفت که تکبر یکی از رذایل اخلاقی به حساب
می ‌آید که آدمى، خود را نسبت به دیگران بزرگ شمارد؛ خواه آن
کمال را داشته باشد و یا در واقع نداشته باشد [100]
لذا آن احساس بزرگى او را به هلاکت و نابودى می ‌کشاند.

از دیگر
ویژگی ‌های تکبر آن است که از عواملی همچون جهالت [101] ؛
وسوسه هاى شیطانى، پیروى از هواى نفس و شهوات؛ پیروى از غضب و انتقام جویى؛ دوستى
دنیا و دنیاطلبى نشأت می ‌گیرد و در قرآن و روایات به شدت
مورد نکوهش و سرزنش قرار گرفته است. این در حالی است که عزت نفس یکی از کمالات
واقعی مؤمنین است که منشأ الهی دارد و از سرمایه هاى ارزشمند انسان مؤمن محسوب
گردیده و تنها اوست که پس از خدا و پیامبر (صلی
الله علیه و آله و سلم)  از آن برخوردار است، چنان که قرآن
مجید آن را منحصر در خدا، پیامبر (صلی
الله علیه و آله و سلم)  و مؤمنان دانسته و فرموده است:

« وَ
لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنینَ » [102] ؛
«عزّت،
از آن خدا و پیامبرش و مؤمنان است».

لذا
افراد داراى عزت نفس، آنها را فضل و رحمتى از جانب خدا می ‌دانند
و عامل اساسى آن را به خدا نسبت می ‌دهند، و در این صورت
دیگر هواى نفسى باقى نمى ‌ ماند تا دچار غرور شوند.

نکته مهم
دیگری که در خصوص تکبر وجود دارد آن است که افراد متکبر در واقع به دلیل فقدان عزت
نفس و احساس کوچکی که دارند گرفتار این رذیله اخلاقی شده ‌اند.
امام صادق (علیه
السلام)  در این باره می ‌فرماید:

« مَا
مِنْ رَجُلٍ تَکَبَّرَ أَوْ تَجَبَّرَ إِلَّا لِذِلَّةٍ یَجِدُهَا فِی نَفْسِه » [103] ؛
«هیچ کس تکبر نمى ورزد مگر به خاطر ذلّتى که در خود مى بیند»

از دیگر
راه ‌های تشخیص تفاوت تکبر از عزت نفس آثار و برکات فردی و
اجتماعی متعدد عزت نفس می ‌باشد که با وجود این آثار می ‌توان
این فضیلت اخلاقی را نسبت به دیگر رذایل اخلاقی همچون تکبر تشخیص داد به عنوان
نمونه یکی از آثار عزت نفس در آدمی عدم انجام معصیت است.

« مَنْ
کَرُمَتْ عَلَیْهِ نَفْسُهُ لَمْ یُهِنْهَا بِالْمَعْصِیَة » [104] ؛
«کسی که دارای عزت می ‌باشد خود را با نافرمانی خداوند خوار
نمی ‌نماید»

این در
حالی است که فرد متکبر به دلیل خودبرتر ‌بینی گناهان را کوچک
شمرده و گرفتار گناهان بزرگ گردد.

امام علی (علیه
السلام)  می ‌فرماید:

« الْکِبْرُ دَاعٍ إِلَى التَّقَحُّمِ فِی الذُّنُوب » [105] ؛
«تکبّر باعث این مى شود که صاحب آن در گناهان بیفتد».

اثر مهم
اجتماعی دیگری که در عزت نفس دیده می ‌شود دستگیری و کمک به
دیگران می ‌باشد این در حالی است که افراد متکبر به دلیل خود
برتربینی دیگران را نادیده می ‌گیرند.

امام علی (علیه
السلام)  می ‌فرماید:

« مَنْ
کَرُمَتْ نَفْسُهُ اسْتَهَانَ بِالْبَذْلِ وَ الْإِسْعَاف » [106] ؛
«هر که گرامى باشد نفس او سهل شمارد بذل احسان و برآوردن حاجت محتاجان را».

بنابر
این در یک کلام کوتاه در خصوص تفاوت میان تکبر و عزت نفس می ‌توان
گفت: تکبر، نوعی خودبینى است و هدفی جز خودنمایی را پیگیری نمی ‌نماید
و نتیجه ‌ای جز سرکشى و طغیان ندارد. اما عزّت نفس، مبدأش
توکّل بر اللّه و اعتماد بر حق تعالى می ‌باشد، و هدف الهی
را دنبال نموده، و ثمره اش ترک غیرخدا است. [107]
 

راه کسب
عزت نفس :

براى دست ‌یابی
به عزت نفس، شیوه های متعدی در آموزه ‌های اسلامی وجود دارد
که تعدادى از آنها را ارائه می ‌نماییم:

قرار
گرفتن در پرتو عزت الهی

در چند
جای قرآن تصریح شده که تمام عزت نزد خداوند است:

« إِنَّ
الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَمیع » [108]
از این
آیه معلوم می ‌شود تمام عزت از آن اوست، و هر کس عزتى کسب مى
کند از برکت دریاى بى انتهاى اوست لذا اگر کسی به دنبال کسب عزت باشد راهی ندارد
مگر با اتصال و ارتباط با عزیز حقیقی یعنی خداوند متعال و در واقع عزیز حقیقی کسی
است که کمال تبعیت و اطاعت از اوامر و نواهی الهی را داشته باشد و در صراط مستقیم
عبودیت گام بر دارد و هیچ نافرمانی و عصیانی در عمل و فکر و برنامه زندگی او نباشد.

در حدیثى
پیامبر (صلی الله
علیه و آله و سلم)  فرمودند:

« اِنَّ
رَبَّکُمْ یَقُولُ کُلَّ یَوُمٍ: أَنَا الْعَزِیزُ، فَمَنْ أَرَادَ عِزَّ
الدَّارَیْنِ فَلْیُطِعِ الْعَزِیزَ » [109] ؛
«پروردگار شما همه روز مى گوید: منم عزیز؛ و هر کس عزت دو جهان خواهد باید اطاعت
عزیز کند»

در
روایتی از امام حسن (علیه
السلام)  آمده:

« اِذَا
اَرَدْتَ عِزّاً بِلاَ عَشِیرَةٍ، وَ هَیْبَةً بِلاَ سُلْطَانٍ، فَاخْرُجْ مِنْ
ذُلِّ مَعْصِیَةِ اللهِ اِلَى عِزِّ طَاعَةِ اللَّه » [110] ؛
«هر گاه بخواهى بدون داشتن قبیله، عزیز باشى، و بدون قدرت حکومت، هیبت داشته باشى،
از سایه ذلت معصیت خدا بدر آى
و در پناه عزت اطاعت او قرار گیر!».

به همین
دلیل است که مى بینیم در بعضى از آیات قرآن «عزت» را علاوه بر خداوند، براى پیامبر (صلی
الله علیه و آله و سلم)  و مؤمنان قرار مى دهد:

« وَ
لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنِینَ » [111]
چراکه
آنها نیز از پرتو عزت پروردگار کسب عزت کرده اند، و در مسیر طاعت او گام بر مى
دارند.

پرهیز
از رو انداختن و درخواست از دیگران

بر اساس
آموزه ‌های اسلامی عزّت و سربلندى انسان در گرو پرهیز از رو
انداختن و درخواست  از دیگران می ‌باشد. به گونه ‌ای
که تا مى تواند به خود متکى بوده و به آنچه دارد، اکتفا کند تا عزت نفس بیش تری به
دست آورد.

پیامبر
خدا (صلی الله علیه
و آله و سلم)  در این باره فرموده ‌اند:

« شَرَفُ
الْمُؤْمِنِ صَلَاتُهُ بِاللَّیْلِ وَ عِزُّهُ اسْتِغْنَاؤُهُ عَنِ النَّاس » [112] ؛
«آبرو و شرف مؤمن به نماز شب است و عزتش در بى نیازى از مردم است ».

در
رهنمود دیگری امام صادق (علیه
السلام)  می ‌فرماید:

« طَلَبُ
الْحَوَائِجِ إِلَى النَّاسِ اسْتِلَابٌ لِلْعِزِّ وَ مَذْهَبَةٌ لِلْحَیَاءِ وَ
الْیَأْسُ مِمَّا فِی أَیْدِی النَّاسِ عِزٌّ لِلْمُؤْمِن ِ فِی دِینِه » [113] ؛
«درخواست حوائج از مردم عزت را نابود می ‌کند و شرم و حیا را
از بین می ‌برد و بى طمعى در آنچه مردم دارند عزت مؤمن در
دین او است».

بدترین
وضعیت، آن است که حرص و طمع و زیاده ‌خواهی، انسان را به
«خواستن » وادار سازد و براى دست یافتن به آنچه که ندارد، دست  به هر کارى
بزند و پیش هر کس و ناکسى کوچک شود و التماس  و خواهش کند و کوچک شود، غلام و
چاکر این و آن گردد، تا از این  رهگذر، چیزى بر «داشته »هایش بیفزاید و یا به
برخى از «خواسته »هایش  برسد.

سخنى
زیبا از حضرت على (علیه
السلام)  نقل شده است:

« اَکْرِمْ نَفْسَکَ عَنْ کُلِّ دَنِیَّةٍ وَ اِنْ سَاَقْتَکَ اِلَى الرِّغَائِبِ،
فَاِنَّکَ لَنْ تَعْتَاضَ بِمَا تَبْذُلُ مِنْ نَفْسِکَ عِوَضاً » [114] ؛
«خویشتن را از هر چه که پست  باشد، والاتر بدان و پرهیز کن. هر چند تو را به
خواسته ها و آمالت  برساند. چرا که تو هرگز از آنچه که از «خویش » مى دهى،
چیزى عوض نخواهى یافت».

قناعت
پیشگی

بى شک،
یکى از چیزهایى که سبب عزّت و بزرگى انسان مى شود و او را از ذلّت و خوارى نجات مى
دهد قناعت است.

امیر
مؤمنان (علیه
السلام)  فرمود:

« لاَ
أَعَزَّ مِنْ قَانِعٍ » [115] ؛
«هیچ کس از شخص قانع عزیزتر نیست».

« اَلْقِنَاعَةُ عِزٌّ » [116] ؛
«قناعت وسیله عزّت است».

عفو و
گذشت

از دیگر
اموری که موجب افزایش عزت انسان در جامعه می ‌گردد عفو و
گذشت می ‌باشد. در حدیثی از رسول خدا (صلی
الله علیه و آله و سلم)  نقل شده است که فرمود:

« عَلَیْکُمْ بِالْعَفْوَ فَإِنَّ الْعَفْوَ لاَ یَزِیدُ الْعَبْدَ إِلاَّ عِزّاً
فَتَعَافَوْا یُعِزَّکُمُ اللّهُ » [117] ؛
«عفو و بخشش را شیوه خود قرار دهید زیرا بخشش و گذشت جز بر عزّت انسان نیفزاید. پس
نسبت به یکدیگر گذشت داشته باشید تا خدا شما را عزیز کند».

در روایت
دیگرى از آن بزرگوار مى خوانیم:

« لاَ
عَفَا رَجُلٍ عَنْ مَظْلِمَةٍ إِلاَّ زَادَهُ اللّه بِها عِزّاً » [118] ؛
«هرگز مردى از ستمى که بر او رفته است در نمى گذرد جز این ‌که
خدا بر عزّتش بیفزاید».

انصاف با
دیگران

بر اساس
روایات اسلامی، رعایت انصاف در تعاملات اجتماعی نیز از اموری است که بر عزت انسان
می ‌افزاید. امیر مؤمنان (علیه
السلام)  در این باره فرموده ‌اند:

« مَنْ
یُنْصِفِ النَّاسَ مِنْ نَفْسِهِ لَمْ یَزِدْهُ اللّهُ إِلاَّ عِزّاً » [119] ؛
«… هر کس با مردم با انصاف رفتار کند خداوند بر عزتش بیفزاید».

 

 

آداب خیرخواهی و نصیحت

من
امتحان کرده ‌ام که هرگاه می ‌خواهم
از روی خیرخواهی کسی را نصیحت کنم با برخورد نامناسب آنها روبه ‌رو
می ‌شوم. حال با توجه به این ‌که
امروزه خیلی ‌ها نصیحت کردن را بد می ‌دانند
و اگر ما این کار را بکنیم باعث می ‌شود تا رابطه ما با
دیگران خراب شود در چنین شرایطی باز باید دیگران را نصیحت کنیم؟

یکی از
نیازهای جامعه اسلامی آن است که تمامی ‌ افراد، خیرخواه
یکدیگر باشد. [120]
پیامبر اکرم (صلی
الله علیه و آله و سلم)  فرمود:

« اِنَّ
اَعْظَمَ النّاسِ مَنْزِلَةً عِنْدَ اللّهِ یوْمَ الْقِیامَةِ اَمْشاهُمْ فِی
اَرْضِهِ بِالنَّصِیحَةِ لِخَلْقِهِ » [121] ؛
«به راستی بلندمرتبه ‌ترین مردم در پیشگاه خداوند در قیامت
کسی است که از همه بیش ‌تر تلاش در خیرخواهی مردم کرده است».

امام
صادق (علیه السلام)  فرمود:

« عَلَیکُمْ بِالنُّصْحِ لِلّهِ فِی خَلْقِهِ فَلَنْ تَلْقاهُ بِعَمَلٍ اَفْضَلَ
مِنْهُ » [122] ؛
«بر شما لازم است که خیرخواه خلق خدا برای [رضای] خدا باشید؛ چرا که هرگز با عملی
که با فضیلت ‌تر از خیرخواهی باشد خدا را [در روز قیامت
[ملاقات نخواهید کرد».

لذا نُصح
و خیرخواهی فقط یک توصیه اخلاقی نیست؛ بلکه یک وظیفه دینی و اسلامی است و بر همگان
لازم است در هر حال خیرخواه برادران مؤمن خویش باشند و بنا به توصیه معصومین (علیهم
السلام)  نباید نصیحت خالصانه خود را به خاطر ناراحتی دیگران
کنار گذاشت حضرت علی (علیه
السلام)  در این باره می ‌فرماید:

« اِمْحَضْ اَخاکَ النَّصِیحَةَ حَسَنَةً کانَتْ اَوْ قَبِیحَةً » [123] ؛
«برادرت را خالصانه نصیحت و خیرخواهی کن؛ خواه [اندرز و خیرخواهی تو در نظر او] نیک
باشد یا زشت».

البته
برای این ‌که نصیحت و خیرخواهی باعث اختلاف میان برادران
دینی نشده و اثرگذاری لازم را داشته باشد باید آدابی را رعایت کرد و در یک چارچوب
حساب شده صورت بگیرد، در غیر این ‌صورت، نتیجه مطلوب را
نخواهد داشت.

در اینجا به برخی از آنها اشاره می ‌نماییم:

رفتار
ملاطفت آمیز

عدم
رعایت ملاطفت باعث پراکندگی دیگران از اطراف انسان می ‌گردد
همان ‌گونه که خداوند متعال نیز خطاب به پیامبر خود فرموده
است:

« لَوْ
کُنْتَ فَظًّا غَلیظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ » [124] ؛
«اگر خشن
و سنگدل بودى، (مردم) از اطراف تو، پراکنده مى شدند»

خداى
متعال در یک آموزش زیباى عملى به حضرت موسى و برادرش هارون دستور داد تا به نزد
فرعون رفته و با او سخن بگویند و در ضمن سخن گفتن با او جانب نرمش و ملایمت را
مراعات کنند. جالب آن ‌که مقصود از این ابراز ملایمت در
گفتار با فرعون را نیز آگاه ساختن و وارد ساختن او به کرنش در برابر خداوند دانسته
است که این خود مصداق بارز نصیحت و خیرخواهی است.

قرآن
کریم این فرمان دقیق خداوند را چنین باز گو می ‌کند:

« اذْهَبا
إِلى  فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغى فَقُولا لَهُ قَوْلاً لَیِّناً لَعَلَّهُ
یَتَذَکَّرُ أَوْ یَخْشى » [125] ؛ «به سوى
فرعون بروید؛ که طغیان کرده است! اما به نرمى با او سخن بگویید؛ شاید متذکّر شود،
یا (از خدا) بترسد!»

رعایت
توانمندی

کسانی که
تصمیم به نصیحت دیگران دارند، می ‌بایست توانایی مخاطب خود
را بدانند و با هر کس به فراخور حالش سخن گویند همان ‌گونه
که سیره پیامبران الهی این ‌گونه بوده که با مردم به اندازه
درک و توانشان سخن می ‌گفته ‌اند.
پیامبر خدا (صلی
الله علیه و آله و سلم)  در این باره فرموده ‌اند:

« اِنّا
مَعاشِرَ الأنبِیاءِ اُمِرنا أن نُکَلَّمَ النّاسَ عَلی قَدرِ عُقُولِهِم » [126] ؛
«ما گروه پیغمبران دستور داریم که با مردم به اندازه عقلشان سخن گوییم»

امام
سجاد (علیه السلام)  نیز
در رساله حقوق خود این نکته مهم را به عنوان یکی از حقوق نصیحت خواه برشمرده و
فرموده ‌اند:

« أَمَّا
حَقُّ الْمُسْتَنْصِحِ فَإِنَّ حَقَّهُ أَنْ تُؤَدِّیَ إِلَیْهِ النَّصِیحَةَ عَلَى
الْحَقِّ الَّذِی  تَرَى لَهُ أَنَّهُ یَحْمِلُ وَ تَخْرُجَ الْمَخْرَجَ
الَّذِی یَلِینُ عَلَى مَسَامِعِهِ وَ تُکَلِّمَهُ مِنَ الْکَلَامِ بِمَا یُطِیقُهُ
عَقْلُهُ » [127] ؛
«و امّا حقّ کسى که از تو نصیحت مى طلبد (نصیحت خواه) این است که  به اندازه ‌
شایستگی و پذیرش او، پندش دهی و به گونه ‌ای سخن بگو که
برایش گوش نواز باشد و در خور فهم و عقل او با وی سخن بگو».

متانت
پیام

بیان و
پیام پنددهنده، باید متین باشد و گفتاری سبک و ناپسند، بر زبان وی رانده نشود.

امیرمؤمنان علی (علیه
السلام)  می ‌فرمایند:

« سُوءُ
المَنطِقِ یزری بِالقَدرِ وَ یفسِدُ الاُخُوَّةَ » [128] ؛
«گفتار ناپسند ارزش [آدمی] را پایین می ‌آورد و برادری را از
بین می ‌برد»

البته
این نکته اساسی را نباید فراموش کرد که خیرخواهی و نصیحت آن گاه به نتیجه مفید می ‌رسد
که شخص نصیحت شده، خیرخواهی دیگران را مورد توجّه قرار دهد و به آن ترتیب اثر دهد.

امام علی (علیه
السلام)  فرمود:

« طُوبی
لِمَنْ اَطاعَ ناصِحا یهْدِیهِ وَتَجَنَّبَ غاوِیا یرْدِیهِ » [129] ؛
«خوشا به حال کسی که خیرخواهی ناصحی را که او را هدایت می ‌کند،
اطاعت کند و از گمراهی شخصی که او را به پستی می ‌کشاند،
دوری گزیند».

« مَنْ
خالَفَ النُّصْحَ هَلَکَ » [130] ؛
«کسی که با خیرخواهی مخالفت کند، هلاک می ‌شود».

همچنین
امام باقر (علیه
السلام)  فرمود:

« اِتَّبِعْ مَنْ یبْکِیکَ وَ هُوَ لَکَ ناصِحٌ وَلا تَتَّبِعْ مَنْ یضْحِکُکَ وَ
هُوَ لَکَ غاشٌّ » [131] ؛
«پیروی کن کسی را که تو را می ‌گریاند در حالی که خیرخواه
توست و پیروی نکن از کسی که تو را می ‌خنداند لیکن فریبنده
توست»

مدعیان
خیرخواهی

این نکته
را نیز نباید فراموش کرد که هر شخصی که زبان به نصیحت و خیرخواهی باز کرد، واقعاً
خیرخواه و ناصح انسان می ‌باشد. باید دید به چه چیزی انسان
را راهنمایی می ‌کند و به کدام خیر، انسان را می ‌خواند؟
چه بسیارند کسانی که قلم خیرخواهی به دست می ‌گیرند و یا
زبان به نصیحت می ‌گشایند؛ ولی در واقع قصد انحراف و خیانت
به مردم را دارند. نمونه بارز تاریخی آن جریان شیطان و حضرت آدم و حوا (علیهما
السلام)  می ‌باشد:

«سپس
شیطان آن دو را وسوسه کرد تا آنچه را از اندامشان پنهان بود،
آشکار سازد و گفت: پروردگارتان شما را از این درخت نهی نکرده، مگر به ‌خاطر
این ‌که [اگر از آن بخورید،] فرشته خواهید شد یا جاودانه [در
بهشت] خواهید ماند».

و برای
این ‌که حرف خود را به باور آن دو برساند، به قسم و این ‌که
خیرخواه شما هستم، متوسل شد:

« وَقَاسَمَهُمَآ إِنِّی لَکُمَا لَمِنَ النَّـصِحِینَ » [132] ؛ «و برای
آنها سوگند یاد کرد که من برای شما از خیرخواهانم».

و در
ادامه این آیات می ‌خوانیم:

«و به
این ترتیب آنها را با فریب [از مقامشان] فرود آورد».

آری،
ناصحان شیطان صفت به دنبال سقوط جامعه و افراد هستند، نه صعود و پیشرفت و تکامل
آنها.

از مجموع
آنچه گفته شد معلوم شد که به دلیل جایگاه و اهمیت ویژه ‌ای
که نصیحت و خیرخواهی در آداب معاشرت اسلامی دارد نمی ‌توان
به ‌خاطر بروز مشکلات و بدفهمی دیگران، دست از این امر مهم
برداشت اما می ‌توان با رعایت نکاتی این مشکلات را از بین
برد و یا به حداقل رساند.

 

صداقت و راستگویی

خیلی
دوست دارم در معاشرت با دیگران همیشه راستگو باشم اما بعضی وقت ‌ها
راستگویی من باعث دردسر خودم
و دیگران می ‌شود. می ‌خواستم بدانم
آیا باید همیشه راستگو باشیم؟ آیا در حرمت دروغ ‌گویی
استثنایی وجود ندارد؟ اگر من به خاطر مصالحی دروغ بگویم گناهکار محسوب می ‌شوم؟

راستگویی
یکی از اساسی ‌ترین پایه ‌های روابط
اجتماعی است، و لذا اسلام در میان موضوعات مربوط به آداب معاشرت اهمیت بسیاری به
صدق و راستگویی داده به ‌طوری که آن را در موارد متعددی از
قرآن ذکر کرده است.

برای
مجسم ساختن اهمیت آن از نظر اسلام همین قدر کافی است که در قرآن هر جا خواسته
پیغمبری را مورد ستایش قرار دهد از میان تمام اوصافش این صفت را انتخاب نموده و وی
را با صفت راستگویی معرفی می ‌کند.

قرآن ابراهیم بت ‌شکن و خلیل خدا را با همین صفت ذکر کرده [133]
و یوسف پاکدامن و عفیف را به این وصف مفتخر می ‌کند [134]
اسماعیل را به راستگویی می ‌ستاید [135] و
ادریس (علیه
السلام)  را نیز به آن توصیف می ‌نماید. [136]
و
بالاخره شخصیت ممتاز و برجسته مردان الهی و اولیاء خدا را با این جمله مشخص می ‌سازد
که: دارای زبانی راستگو هستند. [137]
امام
صادق (علیه السلام)  نیز
می ‌فرماید:

«خداوند
کسی را مبعوث به رسالت نفرمود مگر این ‌که راستگو و امین
بوده است». [138]

دروغ
سرچشمه همه گناهان در روایات اسلامى دروغ به عنوان کلید گناهان شمرده شده است، امام
عسگری (علیه
السلام)  می ‌فرماید:

« جُعِلَتِ الْخَبَائِثُ کُلُّهَا فِى بَیْتٍ وَ جُعِلَ مِفْتَاحُهَا الْکَذِبَ » [139] ؛
«تمام پلیدی ‌ها در اطاقى قرار داده شده، و کلید آن دروغ
است».

بدیهی
است مهم ‌ترین سرمایه یک جامعه اعتماد متقابل و اطمینان
عمومى است و مهم ‌ترین چیزى که این سرمایه را به نابودى می ‌کشاند
دروغ و خیانت و تقلب است.

رستگاری
با راستگویی، اسلام نجات و رستگاری را همراه با راستگویی می ‌داند.
حضرت علی (علیه
السلام)  می ‌فرماید:

«راستگویی را پیشه خود سازید، زیرا رستگاری انسان با راستگویی است» [140]
استثناء
در دروغ، بنابراین دروغ به لحاظ اخلاقى از بزرگ ‌ترین گناهان
است و به لحاظ شرعى حرام ‌ است، زیرا کلید تمامى بدى ‌ها
و سرمنشأ همه شرها است. با این حال دروغ از گناهانى نیست که هیچ ‌گونه
مورد استثنایى نداشته باشد. گاهى برخى از مصادیق دروغ در شرایط خاصى جایز و بلکه
واجب می ‌شود، فلسفه و حکمتى که باعث می ‌شود
برخى از اقسام دروغ جایز شمرده شود، وجود مصلحت برترى، همچون حفظ منافع معنوى
مؤمنین، سلامت و امنیت جامعه و خانواده است مثل آن ‌که با
افشا نکردن راز یک مؤمن جان یا مال و یا آبروى او حفظ گردد در این صورت دروغ گفتن
اشکال ندارد [141]
در این ‌گونه موارد، دروغ، با عنوان «دروغ مصلحت آمیز» نام
برده می ‌شود و از جمله موارد آن:

1. اصلاح
بین مردم؛ امام صادق (علیه
السلام)  فرمود:

« کُلُّ
کَذِبٍ مَسْئُولٌ عَنْهُ صَاحِبُهُ یَوْماً إِلَّا کَذِباً فِی ثَلَاثَةٍ رَجُلٌ
کَائِدٌ فِی حَرْبِهِ فَهُوَ مَوْضُوعٌ عَنْهُ أَوْ رَجُلٌ أَصْلَحَ بَیْنَ
اثْنَیْنِ یَلْقَى هَذَا بِغَیْرِ مَا یَلْقَى بِهِ هَذَا یُرِیدُ بِذَلِکَ
الْإِصْلَاحَ مَا بَیْنَهُمَا أَوْ رَجُلٌ وَعَدَ أَهْلَهُ شَیْئاً وَ هُوَ لَا
یُرِیدُ أَنْ یُتِمَّ لَهُم » [142] ؛
«دروغگو در برابر همه بافته هاى دروغین خود مسئول است، جز در سه مورد: آن مردى که
به خاطر مصالح جنگى دروغ بگوید. یا مردى که میان دو تن میانجى شود و با دروغ مصلحتى
بین آن دو را التیام دهد. یا به خانواده خود وعده دروغ بدهد تا آنان را امیدوار نگه
دارد».

2. دفع
شر ظالمان امام صادق (علیه
السلام)  فرمود:

« الکذب
مذموم الاّ فى امرین: دفع شرالظلمه و اصلاح ذات البین » [143] ؛
«دروغ بد است مگر در دو مورد: با دروغ شر ظالمى را از خود یا از دیگران دفع کند، یا
با دروغ بین دو نفر اصلاح ایجاد کند».

3. دروغ
در حال ضرورت: انسان به خاطر ضرر مالى و جانى سنگین می ‌تواند
دروغ بگوید. یعنى ضرر مالى باید به گونه ‌اى باشد که تحمل آن
دشوار باشد.
اما ضرر ‌هاى ناچیز موجب جواز دروغ نمى ‌شود.

تمام
موارد را می ‌توان در یک قاعده کلى خلاصه کرد و آن عبارت است
از: به خطر افتادن اهداف مهم ‌تر. در حقیقت تجویز دروغ در
این موارد به خاطر ضرورت است و باید به همان قدر ضرورت اکتفا شود.

بنابراین، دروغ ذاتاً کار فوق العاده بدى است و بسیارى از مشکلات و بدبختى ‌ها
و نابسامانى ‌هاى اجتماع کنونى ما بر اثر همین دروغ است. ولى
در عین حال در پاره ‌اى از موارد استثنایى، پیش آمدهایى می ‌کند
که اگر انسان در آن ‌جا راست بگوید فتنه و فساد بزرگى برپا
می ‌شود در حالى ‌که اگر راست نگوید
آتش فتنه خاموش می ‌گردد مثلاً، هرگاه میان دو نفر اختلاف
شدیدى باشد و یکى از آنها پشت سر دیگرى بدگویى کند و ما هم بشنویم و بدانیم که اگر
در برابر سؤالاتى که می ‌شود راست بگوییم و بدگویى ‌هاى
او را فاش کنیم، آتش فتنه ‌اى برپا می ‌شود
که ممکن است تلفات و خسارات مهمّى به بار آورد بدیهى است در چنین موردى راست گفتن
کار غلطى است و هیچ عاقلى نمى ‌تواند بگوید در چنین موردى هم
باید راست گفت، این یک قانون مسلّم عقلى است که هرگاه فساد چیزى از اصلاح آن بیشتر
باشد، ما باید از آن چیز بپرهیزیم.

در پایان
ذکر دو نکته ضروری به نظر می ‌رسد:

نخست این
که «دروغ مصلحتى» به معناى رایج نزد مردم- که در واقع «دروغ منفعتى» است- حرام است.
موارد جواز دروغ در اسلام مشخص است از جمله آنها وجود مصلحت اهم (مثل حفظ جان مؤمن
و یا رفع نزاع بین دو مسلمان) است. [144]
موارد
بسیارى نیز وجود دارد که به عنوان دروغ مصلحت آمیز در بین مردم شناخته مى شود، اما
در واقع چنین نیست، مثلاً کسى به خاطر مصلحت فردى خود و منافع شخصى و کارهاى جزیى
دروغ مى گوید.

آن ‌چه
نزد عوام متداول است و آن را دروغ مصلحتى می ‌نامند که مصلحت
شخصى خودشان است، دروغ واقعى و حرام بوده و داراى آثار خود است و مصلحت ‌اندیشى
موجب عذر نخواهد بود. لذا موارد گفته شده کاملاً جنبه استثنایى دارد و جز در شرایط
خاصّى دروغ گفتن جایز نیست و نباید عدّه ‌اى موضوع «دروغ
مصلحت آمیز» را دستاویز کرده و بدون جهت و یا براى به دست آوردن منافع شخصى دروغ
بگویند و این عمل زشت را به نام این که مصلحت ایجاب کرده، مرتکب شوند.

دوّم این
که اسلام به قدرى به موضوع دروغ اهمّیّت داده که حتّى در مواردى که ضرورت ایجاب می ‌کند
که انسان دروغ بگوید، دستور «توریه» [145]
داده است و در میان دانشمندان و فقهاى ما این اصطلاح مشهور است.

منظور از
«توریه» این است که در موارد ضرورى به جاى دروغ گفتن، جمله ‌اى
گفته شود که شنونده به گمان خود از آن مطلبى استفاده کند در حالى ‌که
منظور گوینده چیز دیگرى بوده است مثلاً: کسى از ما بپرسد آیا فلان کس درباره من
چنین حرف بدى زده؟ ما در جواب می ‌گوییم: نه و منظورمان این
باشد که به این عبارت نگفته- اگر چه همان مطلب را به عبارت دیگر گفته است- ولى
شنونده از کلمه «نه» چنین می ‌پندارد که اصلاً آن حرف درباره
او گفته نشده است.

ناگفته
نماند، در مواردى که وظیفه انسان توریه یا دروغ مصلحت آمیز باشد، اگر راست بگوید
گناه کرده و هر فسادى به وجود بیاید او مسئول است.

 

 

آداب پاکیزگی و آراستگی

پاکیزگی
و حفظ آراستگی چه تأثیری در روابط اجتماعی دارد؟ آیا اسلام در این زمینه
دستورالعملی دارد؟

در هنگام
ملاقات با دیگران اولین ویژگی ‌ای که چشم و دل هر بیننده را
نوازش می ‌دهد، آراستگی، پاکی و زیبایی ظاهر است. اگر مخاطب
ما در نخستین برخورد، با موی ژولیده، یقه چرکین، بدن عرق کرده و دندان ‌های
زرد و مسواک نزده روبه ‌رو شود، آزرده می ‌شود
و سعی می ‌کند به حداقل گفت ‌وگوها
بسنده کند. به همین دلیل می ‌بینیم رعایت پاکیزگی و حفظ
آراستگی ظاهری از اصول ثابت در آداب معاشرت اسلامی به شمار آمده است.

پیامبر
خدا (صلی الله علیه
و آله و سلم)  می ‌فرمود:

« اِنَّ
اللّه َ تَعالی یحِبُّ مِنْ عَبْدِهِ إِذا خَرَجَ إِلی إخْوانِهِ أَنْ یتَهَیاَ
لَهُمْ وَ یتَجَمَّلَ » [146] ؛
«خداوند دوست دارد وقتی بنده مؤمنش بری ملاقات برادرش از خانه خارج می ‌شود،
خودش را آراسته و مهایا کند».

دستورات
فراوانی نسبت به رعایت بهداشت فردی و آراستگی ظاهری در آموزه ‌های
دیدنی دیده می ‌شود که در اینجا به صورت فهرست وار به برخی
از این توصیه ‌ها اشاره می ‌نماییم:

پاکیزه
نگاه داشتن بدن

حضرت علی (علیه
السلام)  پیرامون پاکیزه نگاه داشتن بدن و نقش آن در روابط
اجتماعی فرموده ‌اند:

« تَنَظَّفُوا بِالْمَاءِ مِنَ الْمُنْتِنِ الرِّیحِ الَّذِی یُتَأَذَّى بِهِ
تَعَهَّدُوا أَنْفُسَکُمْ فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یُبْغِضُ مِنْ عِبَادِهِ
الْقَاذُورَةَ الَّذِی یَتَأَنَّفُ بِهِ مَنْ جَلَسَ إِلَیْه » [147] ؛
«به وسیله آب نظافت کنید. از بوى بد که موجب آزار و اذیت است متوجه خود باشید زیرا
خداوند دشمن مى دارد بنده اى را که کثیف است و مردم از او متنفرند»

علاوه بر
این استحمام کردن یک روز در میان، جزو مستحبات معرفی و آن را سبب تقویت بدن بر
شمرده ‌اند. [148]
در
روایات متعددی دیگری به شستشوی موی سر [149] ،
شانه زدن آن [150] ،
خضاب و رنگ کردن مو [151] ،
کوتاه و مرتب نگه داشتن موی سر [152]
توصیه شده است.

اسلام
دستور می ‌دهد موی شارب (سبیل) و زیر بغل خود را کوتاه کنید
تا از کثافات مصون باشد. پیغمبر اسلام (صلی
الله علیه و آله و سلم)  می ‌فرماید:

«هیچ کس
موی شارب (سبیل) خود و موی اطراف آلت تناسلی و زیر بغل را بلند نکند زیرا شیطان در
آنجا منزل کرده و مخفی می ‌شود» [153] [154]
و در
بیان دیگری می ‌فرماید:

«تراشیدن
موی زیر بغل بوی بد آن را از بین می ‌برد» [155]
از همین
رو ازاله موی زاید بدن در بیش از حد خاصی به شدت نهی شده است. پیامبر خدا (صلی
الله علیه و آله و سلم)  در این باره می ‌فرماید:

«هر که
ایمان به خدا و روز جزا دارد موى زهار را بیش از چهل روز وانگذارد و بر زنى که
ایمان به خدا و روز جزا دارد روا نیست بالاتر از بیست روز آن را وانهد» [156]
نظافت
پوشش

خداوند
متعال در قرآن به پاک نمودن لباس ‌ها توصیه نموده و بیان
داشته است:

« وَ
ثِیابَکَ فَطَهِّر » [157] ؛«و لباست
را پاک کن»

حضرت علی (علیه
السلام)  در ذیل این آیه فرموده ‌اند:
«یعنی لباست را کوتاه کن» [158] چرا که در عصر جاهلیت در قالب یک الگوی رفتاری معمول بود (مد بود) که لباس ‌های
خود را بسیار بلند می ‌دوختند، به طوری که روی زمین می ‌کشید
که حالت برازندگی و فخرفروشی داشت، علاوه بر این ‌که آلوده
می ‌گردید، آیه فوق در حقیقت خطاب به مردم است که پاکیزگی
لباس ظاهر از مهم ‌ترین نشانه ‌های
شخصیت و تربیت فرهنگ انسان است. [159]
و در
روایت دیگری فرموده ‌اند:

« مَنِ
اتَّخَذَ ثَوْباً فَلْیَسْتَنْظِفْه » [160] ؛
«هر کس لباسی می ‌پوشد، باید آن را پاکیزه نگه دارد».

کوتاه
کردن ناخن

امام
صادق (علیه السلام)  در
سفارشی به یکی از یاران خود فرمود:

« خُذْ
مِنْ شَارِبِکَ وَ أَظْفَارِکَ فِی کُلِّ جُمُعَةٍ » [161] ؛
«در هر جمعه موهای پشت لب و ناخن ‌هایت را بگیر».

و یا در
روایت دیگری فرمودند:

« مِنَ
السُّنَّةِ تَقْلِیمُ الْأَظْفَارِ » [162] ؛
«یکی از سنت ‌های اسلامی گرفتن ناخن ‌ها
می ‌باشد».

کوتاه
نمودن سبیل و ریش گذاشتن

 اسلام
توصیه به کوتاه نمودن سبیل و گذاشتن ریش نموده رسول خدا (صلی
الله علیه و آله و سلم)  به پیروان خود چنین دستور فرموده ‌اند:

« أَحْفُوا الشَّوَارِبَ وَ أَعْفُوا اللِّحَى وَ لَا تَتَشَبَّهُوا بِالْیَهُود » [163] ؛
«سبیل ها را بزنید و ریش ‌ها را وانهید و مانند یهود
نباشید»

مسواک

رسول خدا (صلی
الله علیه و آله و سلم)  در این باره فرموده ‌اند:

« السِّوَاکُ مَطْهَرَةٌ لِلْفَمِ مَرْضَاةٌ لِلرَّبِّ وَ جَعَلَهَا مِنَ السُّنَنِ
الْمُؤَکَّدَةِ وَ فِیهَا مَنَافِعُ لِلظَّاهِرِ وَ الْبَاطِنِ مَا لَا یُحْصَى
لِمَنْ عَقَل » [164] ؛
«مسواک، وسیله طهارت و پاکیزگى دهان است و موجب جلب رضاىت پروردگار است و خداوند
متعال مسواک را از سنّت ‌هاى مؤکّده قرار داده و در آن منافع
ظاهرى و باطنى بی ‌شماری می ‌باشد
برای کسانی که دقت کنند».

بوی خوش

امام رضا (علیه
السلام)  در این باره فرموده است:

« لَا
یَنْبَغِی لِلرَّجُلِ أَنْ یَدَعَ الطِّیبَ فِی کُلِّ یَوْمٍ فَإِنْ لَمْ یَقْدِرْ
عَلَیْهِ فَیَوْمٌ وَ یَوْمٌ لَا فَإِنْ لَمْ یَقْدِرْ فَفِی کُلِّ جُمُعَةٍ وَ لَا
یَدَعْ ذَلِک » [165] ؛
«بر مرد سزاوار نیست که استفادی هر روزه از بوی خوش را ترک کند پس اگر نتوانست، یک
روز در میان و باز اگر نتوانست، در هر جمعه خود را خوشبو سازد و هیچ گاه این کار را
رها نکند»

 

 

حفظ اسرار دیگران

گاهی
برای تحقیق ازدواج و یا استخدام سراغ من می ‌آیند. در چنین
مواقعی می ‌توانم معایب و بدی ‌های
دوستان خودم رو فاش کنیم؟ آیا این کار با رازداری منافات ندارد؟

رازداری
در آداب معاشرت اسلامی فضیلتی اخلاقی به ‌شمار می ‌آید.
چنان ‌که حضرت امام صادق (علیه
السلام)  فرمود:

«برملا
کردن راز، (مایه) سقوط است» [166]
البته
رازها را می توان به سه قسم شخصی، اجتماعی و حکومتی تقسیم کرد:

۱.
رازداری شخصی

هر کس از
نظر اخلاقی و عملی، خصوصیاتی دارد که دیگران نمی بینند و از آن اطلاعی ندارند، این
ویژگی ها، رازهای شخصی انسان محسوب می شود، چنان که کارهای زشتی که از فرد سر زده و
یا مسائل سرّی که در منزل دارد، جزو رازهای فرد به حساب  می آید. حال سخن در
این است که آیا انسان می تواند رازهایش رابرای دیگران بازگو کند؟ انسان عاقل سینه
خود را صندوقچه اسرارش قرار می دهد و ازطریق رازداری، خود را از پیامدهای ناگوار
افشای اسرار، مصون  می دارد.

امیرمؤمنان علی (علیه
السلام)  می فرمود:

« سِرُّکَ
سُرُورُکَ اِنْ کَتَمْتَهُ، وَ اِنْ اَذَعْتَهُ کَانَ ثَبُورَکَ » [167] ؛
«راز تو شادی توست، اگر آن را پنهان داری، و اگر فاش کردی (سبب) ناله و جزع تو
خواهد شد»

امام
صادق (علیه السلام) ،
معیاری را برای میزان و مقدارِ آشکار نمودن  راز، بیان فرموده اند:

« لاَ
تُطْلِعْ صَدیِقَکَ مِنْ سِرِّکَ اِلاَّ عَلی  مَا لَوِ اطَّلَعَ عَلَیْهِ
عَدُوُّکَ لَمْ یَضُرُّکَ فَاِنَّ الصَّدیِقَ قَدْ یَکُونُ عَدُوَّکَ یَوْماً مَا » [168] ؛
«دوست خود را از رازهای شخصی خودآگاه مساز، مگر درباره اموری که اگر دشمنت از آنها
آگاهی یافت، زیانی برای تونداشته باشد؛ زیرا چه بسا دوست انسان روزی دشمن گردد [و
چون نقاط ضعف را می داند، با آن انسان را بکوبد]».

۲.
رازداری اجتماعی

منظور از
رازداری اجتماعی، حفظ اسرار مردم و بیان نکردن نقطه ضعف های آنان است. افشای این ‌گونه
رازها جایز نیست، ولی چنانچه افرادی در پی ارتکاب فحشا، تشکیل باندهای فساد و تباهی 
و این گونه کارهای خلاف باشد، افشای آن، نزد مسئولان امر جهت اتخاذ تصمیم و اقدامات
لازم مانعی ندارد و چه  بسا واجب و ضروری  باشد.

در مسائل
اطلاعاتی، امنیتی نیز افشای اسرار برای مردم گاهی زیان آور است، ولی لازم است نزد
مراجع صلاحیت ‌دار بازگو شود و سکوت در مقابل آن جایز نیست.

۳.
رازداری حکومتی

بخشی از
رازها مربوط به کشور و نظام مقدس جمهوری اسلامی می ‌باشد که
حفظ آنها در بقای نظام مؤثر است؛ این بخش مورد ابتلای همه مردم است و بایستی در این
زمینه هوشیاری و دقت کافی به خرج داده، از افشای مطالب سرّی نظام اسلامی و با خبر
ساختن دشمنان از آن به شدّت  اجتناب نمود.

 

با وجود
اهمیت فراوان رازداری و حفظ اسرار مردم؛ افشای راز دیگران در پاره ای از موارد مجاز
شمرده شده است که برخی از آنها را در زیر می خوانیم:

1.
دادخواهی

فردی که
از ناحیه دیگری مورد ستم قرار گرفته، برای دادخواهی ناگزیر است آن ظلم را به مراکز
صلاحیت ‌دار و یا مسئول بالاتر گزارش دهد تا به موضوع رسیدگی
و از تضییع حقش جلوگیری به عمل آید.

قرآن
مجید درباره حق دادخواهی مظلوم از ظالم می فرماید:

«ل اَ
یُحِبُّ اللَّهُ الْجَهْرَ بِالسُّوءِ مِنَ الْقَوْلِ اِلاَّ مَنْ ظُلِمَ وَ کَانَ
اللَّهُ  سَمیِعاً عَلیِم » [169] ؛ «خداوند
دوست ندارد کسی با سخنان خود، بدی ‌ها(ی دیگران) را اظهار
کند، مگر آن کسی که مورد ستم واقع شده باشد. خداوند، شنوا و داناست».

رسول
گرامی اسلام (صلی
الله علیه و آله و سلم)  فرمود:

« لِصَاحِبِ الْحَقِّ مَقَالٌ » [170] ؛
«برای صاحب حق، جای سخن گفتن است
[و می تواند علیه  متجاوز حرف بزند]».

در
مواردی که انسان از منکری مطلع شود و بداند که اگر اقدامی نکند، این گناه شیوع پیدا
کرده و زیان ناشی از آن به عموم مردم برمی گردد و خود نیز به تنهایی نتواند جلو آن
را بگیرد و ناگزیر باشد از مردم کمک بخواهد، باید چنین کند و با استمداد از دیگران
مجرم را از کردار زشتش بازدارد، گرچه مردم از راز او باخبر شوند.

2. دفاع
از دین و ارزش ‌ها

جایی که
ضرر و خطری متوجه دین یا نظام شود و لازمه پیشگیری آن خطر، فاش کردن رازهای فرد و
یا افرادی باشد، چون حفظ نظام مهم ‌تر است فاش کردن رازها
مجاز می شود.

رسول
گرامی اسلام (صلی
الله علیه و آله و سلم)  فرمود:

« اِذَا
رَأَیْتُمْ أَهْلَ الرَّیْبِ وَالبِدَعِ مِنْ بَعْدِی فَأَظْهِرُوا البَرَاَءَةَ
مِنْهُمْ وَ اَکْثِرُوا مِنْ سَبِّهِمْ وَالْقَوْلَ فِیهِمْ وَالوَقِیعَةَ وَ
بَاهِتُوهُمْ  کَیْلاَ یَطْمَعُوا فِی الْفَسَادِ فِی الاِسْلاَمِ
وَ یَحْذَرُهُمُ النَّاسُ وَ لاَیَتَعَلَّمُوا مِنْ بِدَعِهِمْ یَکْتُبِ اللَّهُ
لَکُمْ بِذَلِکَ الْحَسَنَاتِ وَ یَرْفَعْ  لَکُمْ بِهِ الدَّرَجَاتِ فِی
الْآخِرَةِ » [171] ؛«هرگاه پس از من شبهه افکنان و بدعت ‌گذاران را دیدید،
آشکارا از آنان، دوری جویید، زیاد از آنان بدگویی کنید و به آنان بتازید و متّهمشان
کنید، تا از تبهکاری در اسلام منصرف شوند و مردم از آنان حذر کنند و بدعت هایشان
رایاد نگیرند. [آنگاه ] خداوند در ازای این کار به شما پاداش می دهد و مقامتان را
در آخرت بالا می برد»

3. هنگام
مشورت

«فردی که
برای خدمت در نهاد و یا ارگانی داوطلب شده است و در زمان گزینش وی از دیگری سؤالاتی
درباره وی به عمل می آید و او می داند که وجود این شخص در آن نهاد یا ارگان به زیان
و ضرر نظام می باشد، می تواند رازهای وی را – که مربوط به موضوع است – فاش سازد؛
چنان که تحقیق و بررسی ارگان ها و نهادهای انقلابی در این زمینه تا تحصیل اطمینان
به صلاحیت شخص برای خدمت، اشکالی ندارد» [172]
همچنین
در امر تحقیق ازدواج نیز که سرنوشت افراد به این تحقیق گره خورده، می ‌توان
در حد ضرورت – به گونه ‌ای که هم آبروی فرد مورد نظر حفظ شده
و هم طرف مقابل متوجه گردد – نسبت به اموری که زندگی مشترک افراد را تحت تأثیر قرار
دهد اطلاع رسانی نمود.

رسول
گرامی اسلام (صلی
الله علیه و آله و سلم)  می فرماید:

« اَتَرْغَبُونَ عَنْ ذِکْرِ الْفَاجِرِ حَتَّی لاَ یَعْرِفَهُ النَّاسُ، اُذْکُرْهُ
بِمَا فِیهِ یَحْذَرْهُ النَّاسُ » [173] ؛
«آیا از گفتن آنچه درباره فاجر می دانید، خودداری می کنید تا مردم او را نشناسند؟
عیوب وی را برای مردم بازگو کنید تا از او کناره گیری کنند و برحذر باشند».

4. اثبات
جرم و مجازات مجرمان

در
مواردی که فاش کردن راز، به اثبات جرم و مجازات مجرم کمک می ‌کند
برای احقاق حقوق دیگران باید اقدام کرد و نزد قاضی شهادت داده شود.

5. تجاهر
به فسق

کسی که
به طور علنی گناه می کند، احترام خود را از بین می برد و در بین مردم احترامی
نخواهد داشت و بدگویی از وی غیبت تلقی نمی شود و افشای رازهایش جایز است. رسول خدا (صلی
الله علیه و آله و سلم)  فرمود:

« ثَلاَثَةٌ لَیْسَ لَهُمْ حُرْمَةٌ: صَاحِبُ هَویً مُبْتَدِعٍ. وَالْاِمَامُ
الْجَائِرُ وَ الْفَاسِقُ الْمُعْلِنُ بِفِسْقِه ِ » [174] ؛
«برای سه کس حرمتی درنگاه داشتن رازشان نیست: شخص بدعت ‌گذار
وهوی پرست، پیشوای ظالم و فاسقی که فسقش را آشکار می ‌کند»

لذا
مواردی که در سوال مطرح گردیده از موارد مجاز افشای اسرار قلمداد می ‌شود
و منافاتی با آداب اسلامی ندارد.

 

 

مهرورزی و محبت

هیچ
احساس ناراحتی نسبت به مشکلات دیگران ندارم و نمى توانم محبت و دوستى ام را به
دیگران نشان دهم! به نظر شما غم و غصه خوردن براى دیگران با ارزش است؟ اگر ارزش هست
چگونه می ‌توانم این ویژگی اخلاقی را در خودم تقویت کنم؟

خواسته
ها و تمایلاتى را که خداى حکیم در نهاد انسان به امانت نهاده، مى توان به دو گروه
غریزی و فطری تقسیم کرد. میل به آب و غذا، علاقه به خواب و آسایش، تمایل به جنس
مخالف، علاقه به فرزند، احساس خشم، میل به انتقام، برترى جویى و جاه طلبى از برجسته
ترین نمودهاى تمایلات غریزی هستند.

این
تمایلات هرچند یکى از آن ها در کسى نباشد، یکى از پایه هاى اساسى زندگى و پیشرفت
مادی نخواهد بود، لیکن هیچ ‌یک از آن ها افتخارى برای انسان
محسوب نمى شود. براى مثال، انسان براى ادامه زندگى، احتیاج به خوردن و آشامیدن
دارد، براى رفع خستگى نیازمند خواب و استراحت است، غریزه جنسى و علاقه او به فرزند
براى بقاى نسل وى در روى زمین ضروری است، امّا هیچ کدام از این ها ملاک فضیلت و
بزرگوارى او نیست و انسانیّت انسان به این عوامل بستگى ندارد.

در کنار
خواسته هاى غریزی، تمایلات عالى انسانى نیز وجود دارد که از آن به فضایل تعبیر مى
کنند. این فضایل هر چه بیش تر در انسان شکوفا شود، ارزش و عظمت بیش ترى به او خواهد
داد. چنین تمایلاتى بر محور توجّه به خود و تأمین نیازها و منافع فردى نمى چرخد،
بلکه تمایل به حفظ و بقاى زندگى جمعى و توجّه به دیگران به خوبى در آن مشهود است.
وفاى به عهد، عدالت و انصاف، نیکى و احسان، عفو و گذشت، ایثار و فداکارى، دل سوزى و
غم گسارى و… نمونه هایى از این فضایلند. مهربانى و دگردوستى نیز از جمله آن هاست.

مهرورزى
به دیگران نه تنها یکى از معیارهاى بزرگوارى و ارزش آدمى است، بلکه خود سرچشمه
بسیارى از فضایل دیگر است، زیرا با تضعیف خواسته هاى فردى و غریزی، زمینه را براى
گرایش آدمى به ارزش هاى والاى انسانى فراهم مى سازد. چه این که اغلب ارزش هاى پیش
گفته همچون نیکوکارى، دل سوزى و ایثار ریشه در عطوفت و مهربانى دارند. در همه این
موارد، انسان بر خلاف اقتضاى خودخواهى اش، قدم از دایره تنگ «خود» بیرون نهاده و
گامى به سوى کمک به دیگران برمى دارد.

جایگاه
مهربانى در اسلام

خدایی که
خود رحمان، رحیم، ودود، رئوف و عطوف است؛ بندگانش را نیز بر این سرشت آفریده است.
خدای مهربان، بندگانش را نیز به محبت و مهرورزی تشویق می ‌کند.

« ثُمَّ
کانَ مِنَ الَّذینَ آمَنُوا وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ وَ تَواصَوْا
بِالْمَرْحَمَةِ » [175] ؛«سپس از
کسانی باشد که ایمان آورده ‌اند و یکدیگر را به صبر و
استقامت و مهربانی و عطوفت توصیه می ‌کنند»

رسول
گرامی اسلام (صلی
الله علیه و آله و سلم)  نیز استحکام پیوند و مودّت و
مهربانی مؤمنان با یکدیگر را چنین توصیف می ‌کند:

« تَریَ
الْمُؤْمِنُونَ فی تَراحُمِهِمْ وَ تَوادّهُم و تَعاطُفِهِمْ کَمَثَلِ الْجَسَدِ
اِذا اشْتَکی عُضْواً تَداعی لَهُ سایرُ جَسَدِهِ بِالسَّهَرْ وَالْحمّی »؛ «مؤمنان
در مقام مهربانی و عطوفت به یکدیگر، همانند یک پیکرند. وقتی عضوی از این گروه بیمار
شود، دیگر اعضا در تب داری و شب بیداری با او همراهی می ‌کنند».

اسلام به
شدت در پی آن است که محبت و برادری میان همه مسلمانان و حتی میان تمامی انسان ‌ها
گسترش یابد و تفاوت در نژاد و رنگ و زبان و وطن، آنها را از یکدیگر جدا نسازد. امام
صادق (علیه السلام)  چنین
سفارش مى کند:

« تَواصَلُوا وَ تَبارُّوا وَ تَراحَمُوا وَ تَعاطَفُوا » [176] ؛
«به یکدیگر متّصل شوید و پیوند محبّت را محکم کنید و به هم نیکى نمایید و نسبت به
هم مهربان و عطوف باشید»

البته
این نکته را نیز باید یادآوری نماییم که گاهى دلسوزى و مهربانى و ترحم، به صورت
گریه و اندوه جلوه ‌گر می ‌شود. اما
تصور نشود که اگر کسی گریه نکرد از قساوت قلب است. آن ‌چه
مهم است این که در برابر وضعیت و شرایط مسلمانان بی ‌تفاوت
نباشیم و در دفاع از آنان و رفع مشکلات و گرفتارى آنها بکوشیم و همه آنها را از
افراد خانواده بزرگ اسلامى بدانیم به گونه ‌اى که درد آنها
را درد خود و رنج آنها را رنج خود و مشکلات آنان را مشکل خود بدانیم.

رسول
گرامى اسلام (صلی
الله علیه و آله و سلم)  می ‌فرماید:

«کسی که
شب و روز خود را بگذراند و در فکر مسلمانان نباشد مسلمان نیست» [177]
و هنگامی ‌که
از حضرتش از محبوب ‌ترین مردم در نزد خدا سؤال می ‌نمایند
می ‌فرماید:

«او کسی
است که بیشتر از همه برای اجتماع مسلمانان مفید باشد» [178]
از امام
جعفر صادق (علیه
السلام)  نقل شده است که خداوند تبارک و تعالی فرمود:

« اَلخلق
عیالی فاحبهم الیّ الطفهم بهم و اسعاهم فی حوائجهم » [179] ؛
«بندگان من عیال (نان ‌خورهای) من هستند. پس محبوب ‌ترین
مردم نزد من کسانی هستند که نسبت به آنان مهربان ‌تر باشند و
در تأمین نیازهای آنها بیشتر بکوشند»

بنابراین
انسان باید در جهت تحکیم و تقویت عناصر محبت و رحمت به عنوان شالوده و اساس هرچیز و
نیکی در خود بکوشد زیرا پروراندن عشق و محبت به ‌خدا و به
پیامبر و به اولیا و اهل ‌بیت پیامبر (صلی
الله علیه و آله و سلم)  در دل، یکی از اصول آیین اسلام است
و بدون آن انسان به موجود تندخو و سخت ‌دلی تبدیل می ‌شود
که قادر به کنار آمدن با خود و دیگران نیست و مردم از پیرامون وی می ‌رمند
و از آن ‌رو که اگر این رحمت و مهر به درستی پرورانده شود،
انگ خود را بر همه روابط و پیوندهای انسان با آفریدگار و آفریده ‌ها
و حتی با حیوانات و جمادات، به ‌جای می ‌گذارد.

اسلام در
راستای توجه جدّی به ابراز مهر و محبّت متقابل در جامعه، روش ‌هایی
را مطرح ساخته که به طور خلاصه برخی را اشاره می ‌کنیم:

۱ـ حُسن
نیّت

پاکی
نیّت و خواست قلبی، تأثیر بسزایی در اعمال و رفتار آدمی دارد. از جمله نتایج و
پیامدهای آن فراهم آمدن محبت میان مردم است.

امیرمؤمنان علی (علیه
السلام)  فرموده ‌اند:

«هرکس
نیّتش پاک شود پاداشش افزون و زندگیش سعادتمند گردد و مودّتش واجب شود» [180]
۲ـ خوش
گمانی به مردم

از اخلاق
والا و پسندیده آدمی، خوش ‌گمانی به مردم است؛ این کار محبت
و مهربانی را به دنبال دارد؛ امام علی (علیه
السلام)  فرموده ‌اند:

«هرکس به
مردم خوش ‌گمان شود، محبت ایشان را به دست آورد» [181]
۳ـ حسن
معاشرت

خوش ‌رفتاری
و معاشرت نیکو با همراهان، محبت به دنبال دارد.

امام علی (علیه
السلام)  فرموده ‌اند:

«خوش ‌رفتاری
و همراهی نیکو، محبت دل ‌ها را می ‌افزاید» [182]
«با حُسن
معاشرت، محبت ‌ها تداوم می ‌یابد» [183]
۴ـ
خوشرویی

به معنای
روی خوش نشان دادن و برخورد خوب داشتن است.

امام علی (علیه
السلام)    فرموده ‌اند:

«خوش ‌رویی،
راه شکار محبّت است» [184]
 

 

گره گشایی

خیلی
دوست دارم گرهی از مشکلات مردم، یا دوستان و آشنایانم باز کنم
اما نمی ‌دونم چه مواردی در روایات بیشتر توصیه شده تا من
سراغ اون کارها برم. لطفاً در این زمینه من را راهنمایی کنید؟

گره ‌گشایی
و رسیدگی به امور دیگران، احساس مسئولیت در قبال جامعه، یا مسئولیت ‌پذیری
نیز از جمله اخلاق نیک و حسنه در تعالیم آسمانی اسلام است و درباره آن توجه و تأکید
فراوان شده است، به نحوی که امام صادق (علیه
السلام)  در این باره فرموده ‌اند:

«هر
مؤمنى که از مؤمنى که در فشار و سختى قرار گرفته گره گشایی کند خدا خواسته هایش را
به آسانى در دنیا و آخرت تأمین کند» [185]
و در
روایت دیگر فرمودند:

«هر که
یک گرفتارى مؤمنى را بردارد خدا گرفتاری ‌هاى آخرت را از او
بردارد، و با دل خنک و آرام از گور بدر آید، و خدا یک نوش از شراب ناب بهشتى به او
نوشاند» [186]
در مقابل
نیز دین مبین اسلام کسانی را که با وجود توانایی نسبت به مشکلات دیگران بی ‌تفاوت
هستند را به شدت مورد نکوهش قرار داده است.

امام
صادق (علیه السلام)  فرمود:

« ما من
مؤمن یخذِلُ أخاه و هو یقدر علی نصرته الا خذله الله فی الدنیا و الاخرة » [187] ؛
«هرگاه مؤمنی بتواند برادر خود را یاری رساند اما کمکش نکند، خداوند در دنیا و آخرت
او را تنها گذارد». [188]
امام (علیه
السلام)  به مردی گفت: چرا ما را تحقیر می ‌کنی؟
آن مرد گفت: پناه می ‌برم به خدا از این که شما و یا امری از
امور شما را سبک بشمارم، پس حضرت به او فرمود:

«وای بر
تو، آیا ندای آن شخصی را نشنیدی که نزدیک جحفه از تو کمک خواست که او را به اندازه
یک میل (برابر 2کیلومتر) بر مرکبت سوار نمایی و او به خدا سوگند یاد کرد که خسته و
وامانده شده است؟ به خدا سوگند! تو حتی سرت را بلند نکردی و او را تحقیر کردی، هر
کس مؤمنی را خوار کند ما را تحقیر کرده و حرمت الهی را شکسته است» [189]
آن حضرت
در روایت دیگری فرموده ‌اند:

«اگر
شخصی از شیعیان ما سراغ برادر خود رود و از او برای احتیاج خود کمک بگیرد، ولی با
این ‌که می ‌تواند، او را کمک نکند،
خداوند عزوجل او را به برآوردن نیاز دشمنی از دشمنان ما گرفتار می ‌کند
که به سبب آن، خداوند، او را در روز قیامت عذاب می ‌کند» [190]

مصادیق
گره گشایی

روایات
مربوط به مصادیق گره گشایی از مشکلات دیگران به چند گروه قابل دسته ‌بندی
می ‌باشد:

گروه اول
آن دسته از روایاتی است که به گره ‌گشایی از مشکلات مربوط به
نیازهای اولیه محرومان و نیازمندان از جمله خوراک، پوشاک، مسکن و ازدواج تأکید می ‌نماید.

از
پیامبر اکرم (صلی
الله علیه و آله و سلم)  روایت شده است:

«بهترین
اعمال در پیشگاه خدا، خنک نمودن جگرهاى تشنه آتشین و داغ و سیر کردن شکم هاى گرسنه
است. به خدایى که جان محمّد در دست قدرت اوست ایمان نیاورده است به من بنده اى که
سیر بخوابد و برادر مؤمن یا همسایه اش گرسنه باشد» [191]
همچنین
حضرت فرمودند:

« من احب
الاعمال الی الله عزوجل ادخال السرور علی المؤمن؛ اشباع جوعته او تنفیس کربته؛ او
قضاء دینه » [192] ؛
«از با ارزش ‌ترین کارها نزد خداوند متعال، شاد کردن مؤمنین
است؛ مثل سیر نمودن آن ‌ها، یا نجات دادن آنان از سختی ‌ها
و گرفتاری ‌ها، یا پرداخت بدهی آنها»

در خصوص
گره ‌گشایی از مشکل پوشاک نیز پیشوای ششم، امام جعفر صادق (علیه
السلام)  فرمود:

«هر کس
به مؤمن برهنه ‌ای لباس بپوشاند، خداوند از پیراهن ابریشم
بافت بهشت (استبرق) بر او بپوشاند و آن کس که مؤمن غیر نیازمندی را لباس بپوشاند،
پیوسته در حفاظت الهی است تا زمانی که نخی از آن لباس باقی باشد» ‌‌‌‌[193]

برآوردن
نیاز مسکن دیگران نیز یکی از موارد مهم گره گشایی شمرده می ‌شود
و این عمل، در دین مقدس اسلام، جایگاه ممتازی دارد.

امام
صادق (علیه السلام)  فرمود:

«اگر کسی
خانه ‌ای دارد [که به آن نیاز ندارد] و مؤمن دیگری را که
خانه ‌ای ندارد، از سکونت در آن باز دارد، خداوند عزوجل می ‌فرماید:
ای فرشتگان من! آیا بنده من نسبت به سکونت بنده ‌ام در خانه
دنیایی ‌اش بخل ورزید.
به عزت و جلالم که هرگز در بهشت ‌هایم سکونت نخواهد گزید» [194]

در امر
ازدواج نیز خداوند در قرآن کریم به مؤمنان سفارش می ‌کند که
برای افراد بی ‌همسر، همسر انتخاب کنند و اگر تهی دست باشند،
خداوند از فضل خود آنها را بی ‌نیاز می ‌کند. [195]

فراهم
کردن اسباب ازدواج به دو صورت ممکن است: یکی این ‌که انسان
برای به هم رسیدن دختران و پسران میانجی گری کند و در خواستگاری و معرفی آنها نقشی
فعال داشته باشد. در روایت های نورانی اهل ‌بیت (علیهم
السلام)  آمده:

«برترین
شفاعت یا میانجی گری»، میانجی گری برای ازدواج دانسته شده است. [196]

امام زین
العابدین (علیه
السلام)  فرمود:

«هر کس
نیازی از نیازهای برادر مؤمنش را برآورد…، خداوند [رسیدن به] صد حاجت او را مقدر می ‌کند
که یکی از آنها بهشت است. کسی که مؤمنی را به همسری درآورد تا همدم او و مایه
آرامشش باشد، خداوند در قبرش کسی را که از همه اهلش نزد او محبوب ‌تر
باشد، همدم او می گرداند» [197]
گروه دوم
از روایات به گره گشایی با ارائه خدمات عمومی تأکید می ‌نماید:

از مصداق
های گره گشایی، انجام خدمات عمومی مانند آتش نشانی، پاکیزگی شهرها، ساخت سد، پل،
بیمارستان، ساخت زائرسراها و حفر قنات های آب است.

امام
سجاد (علیه السلام)  از
پدر بزرگوارش از رسول خدا (صلی
الله علیه و آله و سلم)  چنین نقل می ‌کند:

«هر کس
طغیان آب یا آتشی را از گروهی از مسلمانان باز دارد، بهشت بر او واجب می ‌شود» [198]

در روایت
دیگری از پیامبر اکرم (صلی
الله علیه و آله و سلم)  چنین نقل شده است:

«بنده ‌ای
وارد بهشت شد، به سبب این ‌که خاری از سر راه مسلمانان
برداشت» [199]
«هر کس
بر سر جاده ‌ای، ساختمانی بسازد که رهگذران به آن پناه برند،
خداوند در روز قیامت، او را در حالی که بر دُرّ ناب ایستاده و رویش برای اهل بهشت
می ‌درخشد، برانگیزاند» [200]

با این
دید، کارمندان مراکزی مثل شهرداری، آتش نشانی، سازمان آب و اداره برق که به مردم
خدمات عمومی می ‌رسانند و گره از کار مردم می ‌گشایند،
اگر به انگیزه خدایی و خدمت به مردم کار کنند، نهادهایی مقدس شمرده می ‌شوند.
همچنین افراد نیکوکاری که مسجدهای بین راهی و زائرسراها را می ‌سازند،
از دیدگاه اسلام، جایگاه شایسته ‌ای نزد خداوند بزرگ دارند.

گروه سوم
از روایات مربوط به گره گشایی از مشکلات اقتصادی دیگران می ‌شود
به عنوان نمونه یکی از سنّت ‌های نیکوی اسلامی، سنّت قرض
دادن به یکدیگر است. در برخی روایت های اسلامی، قرض برتر از صدقه معرفی شده؛ یعنی
ثواب صدقه، ده برابر و ثواب قرض، هجده برابر است. [201]
پیامبر
اکرم (صلی الله
علیه و آله و سلم)  درباره کسانی که از قرض دادن وسایل زندگی
خودداری می کنند، می فرماید:

«هر کس
برادر مسلمانش به او نیاز داشته باشد و او با وجود توانایی، آن را انجام ندهد،
خداوند بوی بهشت را بر او حرام می ‌گرداند». [202]
یکی دیگر
از مصداق های مهم گره ‌گشایی، در امور اقتصادی پرداخت بدهی
دیگران است.

امام
جعفر صادق (علیه
السلام)  فرمود:

«محبوب ‌ترین
کارها نزد خداوند، شادمان کردن مؤمن با سیر کردن یا رفع گرفتاری یا پرداخت بدهی او
است». [203]
از موارد
دیگری که ائمه (علیهم
السلام)  به آن سفارش کرده اند، «آسان ‌گیری
بر بدهکار» است.

پیامبر
اکرم (صلی الله
علیه و آله و سلم)  فرمود:

«ای
مردم! [این مطلب مهم را] حاضران به غایبان اطلاع دهند. آگاه باشید که هرکس به شخص
نداری مهلت دهد، بر خداوند است که تا زمانی که طلبش را بگیرد، برای هر روز مهلت
دادن، ثواب صدقه به قدر مالش [که در دست بدهکار مانده است]، عطا کند». [204]
گروه
چهارم از روایات مربوط به گره گشایی ‌هایی است که از طریق
خرج کردن آبرو و استفاده صحیح از مقام و موقعیت اجتماعی حاصل می ‌شود.

«بذل
جاه»، عنوانی فراگیر است که در روایت ها و کتاب های اخلاق به چشم می ‌خورد.
اگر کسی که موقعیتی اجتماعی، مقام و منصب، آبرو و مقبولیت ویژه ‌ای
داشته باشد و از این آبرو و موقعیت خود برای گره ‌گشایی و
کمک به دیگران و میانجی ‌گری در بن بست ‌ها
مایه بگذارد، به این کارش بذل جاه می ‌گویند.

از امام
جعفر صادق (علیه
السلام)  نقل شده است:

«هیچ
مؤمنی نیست که برای برادر مؤمنش بذل جاه کند، مگر این ‌که
خداوند، روی او را بر آتش حرام گرداند و در روز قیامت، غبار و ذلت، چهره ‌اش
را نپوشاند و هر مؤمنی که از بذل جاه برای برادرش بخل ورزد – در حالی که آبرومندتر
از اوست – در دنیا و آخرت خواری و ذلت به او می ‌رسد و در
روز قیامت، شعله ‌های آتش چهره ‌اش را
می ‌سوزاند، چه [در نهایت] از آمرزیده شدگان باشد و چه از
عذاب شوندگان». [205]

پس حتی
اگر آن شخص، با ایمان و اهل نجات باشد، باز باید عذاب این گناه خود؛ یعنی کوتاهی در
حق مؤمن را بچشد و آن گاه روانه بهشت شود.

روزی
رسول خدا (صلی الله
علیه و آله و سلم)  فرمود: «برترین صدقه، صدقه زبان است».
پرسیدند: ای رسول خدا! صدقه زبان چیست؟ فرمود: «میانجی ‌گری
است که به سبب آن اسیری را آزاد کنی و از ریخته شدن خونی جلوگیری کنی و امر پسندیده ‌ای
را به ‌سوی برادرت بکشانی و امر ناخوشایند را از او دور
کنی». [206]

بنابراین، کسانی که مناصب اجتماعی دارند و آنها که از موقعیت و آبروی اجتماعی ویژه ‌ای
برخوردارند، موظفند از این موقعیت خود برای دست گیری از نیازمندان و دفاع از ستم
دیدگان استفاده کنند.

گروه
پنجم از روایات، به امور خانوادگی و اجتماعی مربوط می ‌شود
مانند میانجی ‌گری و آشتی دادن میان دیگران و اعضای فامیل و
خانواده.

امام
صادق (علیه السلام)  در
این باره فرموده ‌اند:

«میانجی ‌گری،
زکات جاه و مقام است». [207]

باز در
جای دیگر فرمود:

«کسی که
برای رسیدن سود به کسی یا دفع زیان از او میانجی ‌گری کند،
در روز قیامت، ثابت قدم خواهد ماند» [208]
گروه ششم
از روایات به گره ‌گشایی ‌های معنوی
مربوط می ‌شود؛ مانند گره ‌گشایی ‌هایی
که از طریق ارشاد گمراهان حاصل می ‌شود.

خداوند
در قرآن کریم می ‌فرماید:

«هر کس،
شخصی را زنده کند، گویا همه مردم را زنده گردانده و هر کس شخصی را بکشد، گویا همه
مردم را کشته است» [209]
حضرت
امام صادق (علیه
السلام)  در تفسیر این آیه می ‌فرماید:

«تأویل
بزرگ تر آیه این است که اگر کسی شخصی را از گمراهی به سوی هدایت برد، گویا او [بلکه
گویا همه مردم] را زنده کرده است و هر کسی شخصی را از هدایت به سوی گمراهی برد، به
درستی که او را، [بلکه همه مردم] را کشته است» [210]
اما نکته ‌ای
که لازم است در پایان یادآوری نمود آن است برای گره گشایی از مشکلات دیگران علاوه
بر فعالیت ‌های انفرادی با تشکیل گروه ‌های
مردمی و داوطلب به این وظیفه مهم جامه عمل پوشاند و یا به مجموعه ‌های
معتبر که در این زمینه فعالیت می ‌نمایند ملحق شد مانند
کمیته امداد امام خمینی (رحمت
الله علیه)  که با طرح ‌های مختلف
مربوط به نیازمندان، یتیمان و بیماران صعب العلاج در این زمینه فعالیت می ‌نماید. [211]
 

 

عفو و بخشش

آیا گذشت
کردن در همه جا لازم است؟ آیا من حق دارم کسى را نبخشم؟ باید در مواقعی که از کسی
عصبانی می ‌شوم به دنبال راه تلافی باشم یا خودخوری کنم و با
کنترل عصبانیت و بخشیدن دیگران از حق خودم بگذرم؟ آیا این گذشت باعث پررو شدن طرف
مقابلم نمی ‌شود؟

عفو و
گذشت از نظر عقل و آموزه ‌های وحیانی، رفتاری ارزشی و هنجار
پسندیده و نیکو است. خداوند در آیات بسیاری بر ارزشمندی عفو و گذشت، تأکید کرده است
و حتی از صاحبان حق خواسته است که از حق خویش درگذرند و خطا و اشتباه دیگران را
نادیده بگیرند.

خداوند
در قرآن کریم می ‌فرماید:

« وَلَا
تَسْتَوِی الْحَسَنَةُ وَلَا السَّیِّئَةُ ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ » [212] ؛ «هرگز
نیکی و بدی در جهان، یکسان نیست؛ بدی را به بهترین روش نیک دور گردان»

امام
خمینی (رحمت الله
علیه)  می ‌فرمایند: «از بزرگ ‌ترین
کمالات انسانی، تجاوز (گذشت) اشخاصی است که به او بدی کردند و صفت عفو و تجاوز، از
صفات جمالیه حق تعالی است که اتصاف به آن، تشبه به مبادی عالیه است و هر کس که در
تحت تربیت رب العالمین واقع شد و مربوب ذات مقدس حق تعالی شد، باید در او از صفات
جمال حق – جل و علا – جلوه [ای] حاصل شود، و مرآت جمال جمیل الهی گردد و از بزرگ ‌ترین
اوصاف حق، رحمت بر عباد و تجاوز از سیئات و عفو از خطیئات است و اگر در انسان حظی
از این اوصاف نباشد، در جواب سؤال قبر – که وقت بروز سرایر است – نتواند گفت: «ربی
الله» آنگاه که سؤال شود:

«مَن رَبُّکَ»؛ زیرا که انتخاب این اسم در بین اسماء، اشارت به آن شاید باشد که در
تحت تربیت کی بودی، و دست قدرت کی در تو متصرف بود در حیات دنیوی؟ پس اگر انسان در
تحت ربوبیت ذات مقدس حق، تربیت شده باشد و ظاهر و باطنش مربی به آن تربیت باشد جواب
می ‌تواند دهد؛ و گر نه، یا جواب ندهد و یا ربی الشیطان و یا
ربی النفس الاماره شاید بگوید». [213]
با
بیانات گهربار امام فرزانه، روشن شد؛ در حقیقت کسی که عفو می ‌کند
ابتدا در حق خویش لطف کرده و آراسته به صفتی از صفات پروردگار شده و به اسمی از
اسماء الهی چنگ زده است.

انسان در
اثر عفو و گذشت به آرامش خاصی دست می ‌یابد که نمی ‌توان
آن را از راهی دیگر کسب کرد؛ ازاین ‌رو بزرگان دین گفته ‌اند
که در عفو و گذشت لذتی است که در انتقام نیست.

کسی که
از خطای دیگری می ‌گذرد، رحمت و مهر الهی را به سوی خویش جلب
می ‌کند.

« وَلْیَعْفُوا وَلْیَصْفَحُوا أَلَا تُحِبُّونَ أَن یَغْفِرَ اللَّهُ لَکُمْ » [214]
؛ «با
مردم، عفو و گذشت را پیشه کنند و از بدی ‌ها در گذرند آیا
دوست نمی ‌دارید که خدا هم در حق شما آمرزش و احسان نماید؟»

موضوع
عفو و گذشت زمانی مطرح می ‌شود که انسان با وجود صاحب حق
بودن از حق خود چشم ‌پوشی نماید و در اسلام به برخی از موارد
جواز عفو و گذشت تصریح شده است که در اینجا به آنها می ‌پردازیم:

– گذشت
در هنگام قدرت

امیر
المؤمنین (علیه
السلام)  می ‌فرمایند:

« اَوْلَی
النَّاسِ بِالْعَفْوِ اَقْدَرُهُمْ عَلَی الْعُقُوبَةِ » [215] ؛
«سزاوارترین مردم به عفو کردن، تواناترین آنها به هنگام کیفر دادن است»

هنر این
است که انسان در هنگام قدرت و توانایی غلبه بر خصم، عفو کند و اما کسی که ناتوان
است و قدرتی ندارد اگر از روی ترس و عجز انتقام نگیرد، هنر نکرده است.

عربی
بادیه نشین به رسول خدا (صلی
الله علیه و آله و سلم)  عرض کرد: ای رسول خدا! روز قیامت چه
کسی به حساب خلایق می ‌رسد؟ فرمود: «خدای عز و جل». بادیه ‌نشین
گفت: به خداوندگار کعبه سوگند که نجات یافته ‌ایم! حضرت
فرمود: «چگونه ‌ای بادیه ‌نشین؟» عرض
کرد: زیرا کریم، هر گاه قدرت یابد ببخشاید.

– در
گذشتن از خطاهای همسر و فرزندان

خداوند
در قرآن کریم می ‌فرماید:

« یَا
أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّ مِنْ أَزْوَاجِکُمْ وَأَوْلَادِکُمْ عَدُوًّا
لَّکُمْ فَاحْذَرُوهُمْ وَإِن تَعْفُوا وَتَصْفَحُوا وَتَغْفِرُوا فَإِنَّ اللَّهَ
غَفُورٌ رَّحِیمٌ » [216] ؛ «ای
کسانی که ایمان آورده ‌اید! بعضی از همسران و فرزندانتان
دشمنان شما هستند، از آنها بر حذر باشد؛ و اگر عفو کنید و چشم بپوشید و ببخشید (خدا
شما را می ‌بخشد)؛ چرا که خداوند بخشنده و مهربان است».

– گذشت
از وامداران تنگدست

کسی که
بدهکار است و توانایی پرداخت قرض خویش را ندارد باید به او مهلت پرداخت داد و اگر
طلبکار، قرض او را ببخشد بهتر است. خداوند تعالی می ‌فرمایند:

« وَ إِن
کَانَ ذُو عُسْرَةٍ فَنَظِرَةٌ إِلَى مَیْسَرَةٍ وَأَن تَصَدَّقُواْ خَیْرٌ
لَّکُمْ » [217] ؛ «و اگر
(بدهکار) قدرت پرداخت نداشته باشد، او را تا هنگام توانایی، مهلت دهید! (و در صورتی
که به راستی قدرت پرداخت را ندارد) برای خدا به او ببخشید بهتر است، اگر (منافع این
کار را) بدانید».

– عفو از
قصاص

دین
اسلام دین عفو و بخشش و رحمت است؛ لذا حتی در جایی که کسی مرتکب قتل شده نیز سفارش
به عفو و گذشت می ‌کند:

« فَمَنْ
عُفِیَ لَهُ مِنْ أَخِیهِ شَیْءٌ فَاتِّبَاعٌ بِالْمَعْرُوفِ وَأَدَاء إِلَیْهِ
بِإِحْسَانٍ ذَلِکَ تَخْفِیفٌ مِّن رَّبِّکُمْ وَرَحْمَةٌ » [218] ؛ «پس اگر
کسی از سوی برادر (دینی) خود، چیزی به او بخشیده شود، (و حکم قصاص او، تبدیل به خون ‌بها
گردد،) باید از راه پسندیده پیروی کند. (و صاحب خون، حال پرداخت کننده دیه را در
نظر بگیرد.) و او [قاتل] نیز، به نیکی دیه را (به ولی مقتول) بپردازد؛ (و در آن،
مسامحه نکند.) این تخفیف و رحمتی است از ناحیه پروردگار شما»

به طور
حتم و مسلم این دستور به گذشت، مربوط به کسانی است که قتل و خونریزی عادت آنها
نگشته بلکه از روی جهل و تغافل و عدم کنترل خشم خود، مرتکب قتل شده و پشیمانند.

– بازگشت
دادن شخص به جبران خطا

گاه عده ‌ای
از روی نادانی از در دشمنی با انسان وارد می ‌شوند و تنها
کافی است مدتی با حسن رفتار با آنان برخورد شود، چه بسا دشمنی آنها تبدیل به دوستی
صمیمانه گردد.

« ادْفَعْ
بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذِی بَیْنَکَ وَبَیْنَهُ عَدَاوَةٌ کَأَنَّهُ
وَلِیٌّ حَمِیمٌ » [219] ؛ «بدی را
با نیکی دفع کن، ناگاه (خواهی دید) همان کس که میان تو و او دشمنی است، گویی دوستی
گرم و صمیمی است!»

 

موارد
عدم جواز گذشت:

صحنه جنگ

جبهه جنگ
و مبارزه با دشمن، جایی برای عفو و دلسوزی نیست بلکه صحنه، صحنه ‌
مبارزه و دفاع از اسلام و حقوق ملت و حفظ اراضی مسلمین است و بخشش در چنین جایی جز
جهل و خودکشی نیست!

ظلم
کنندگان به حقوق ملت ها

سردمداران کفر و استکبار و کسانی که خون ملت ‌ها را به ناحق
می ‌ریزند و حقوق حقه آنها را ضایع می ‌کنند،
هیچ جای گذشتی در حق آنها وجود ندارد بلکه باید با همه توان به مبارزه بر علیه آنها
برخاست و ظلمشان را برچید.

حق الناس
و حقوق اجتماعی

در جایی
که حقوق مردم پایمال می ‌شود و حقی از جامعه ضایع می ‌گردد،
عفو و گذشت معنا ندارد؛ تا جایی که حتی از کوچک ‌ترین خلاف
هم نباید گذشت. مزاحمت ‌های خیابانی، احتکار مواد مورد نیاز
مردم، فساد اداری، نمونه ‌های حقوق اجتماعی می ‌باشد.

تبهکار
سابقه ‌دار

گاه بخشش
مکرر کسی که در حق مردم ظلم کرده، موجب جسارت و بی ‌باکی او
می ‌شود. در این صورت نه تنها عفو و بخشش، مؤثر نیست بلکه
آثار سوء بیشتری دارد، بنابراین نباید او را بخشید و باید او را به طریقی مناسب
تنبیه کرد.

به طور
کلی یکی از مهمترین دلایل عفو، بازسازی رفتاری و نوعی بازگشت دادن و بازپروری شخص
خطاکار است، اما هرگاه در اثر عفو و بخشش، در حقوق افراد جامعه، خلل و تزلزلی پیش
آید دیگر جایی برای گذشت نیست.

 

 

کنترل زبان

من به
دلیل مشکلات زندگی نمی ‌توانم زبانم را کنترل کنم علاوه بر
این ‌که خیلی حرف می ‌زنم، گرفتار
بسیاری از آفات زبانی هستم خواهش می ‌کنم به من بگویید چگونه
می ‌توانم از آفات زبانی همچون تهمت، غیبت و سخن ‌چینی
که گرفتار آنها هستم در امان باشم؟

زبان
ترجمان دل و کلید شخصیت انسان است. آن چه بر صفحه روح انسان نقش می ‌بندد.
قبل از هر چیز بر صفحه زبان و در لابه ‌لای گفته ‌های
او ظاهر می ‌شود. زبان در عین این ‌که
یکی از شگفت انگیزترین آفریدهای پروردگار و از بزرگ ‌ترین
نعمت ‌های او است، می ‌تواند بسیار
خطرناک و سرچشمه گناهان بیشماری باشد و خرمن سعادت انسان را به آتش بکشد.

پیامبر
اسلام (صلی الله
علیه و آله و سلم)  زیبایی انسان را در زبان او می ‌داند:
« اَلْجَمَالُ فِی الْلِّسَانِ » [220]
سخن گفتن
نعمت بسیار بزرگی است که عامل تفهیم در زندگی اجتماعی آدمی است، هر چه اجتماع بزرگ ‌تر
و روابط گسترده ‌تر شود نیاز به خوب صبحت کردن و رعایت آداب
گفت ‌وگو بیشتر احساس می ‌شود. در
جامعه کسانی موفق ‌ترند که بهتر می ‌توانند
خواسته ‌ها و نظریات خود را بیان کنند و یا رسا و زیبا سخن
گویند، و از آنجا که زبان مهم ترین وسیله ارتباط انسان ها با یکدیگر و اطلاع رسانی
و مبادله افکار و اندیشه ها است، می توان آن را از فعال ترین عضو بدن یاد کرد، زبان
از یک ‌سو اختیار انسان است و از سوی دیگر حاکم بر انسان
است.

ازاین ‌رو اگر افسار گسیخته باشد، خطرات آن با خطرات هیچ یک
از اعضاء دیگر قابل قیاس نیست، آفات و گناهان کبیره ای که از زبان برمی خیزد، بسیار
است. مانند: تهمت، دروغ، غیبت، سخن چینی، گواهی به باطل، خودستایی،اشاعه فحشاء و
نشر اکاذیب، بیهوده گفتن، ناسزا گویی، خشونت با زبان، اصرار بی جا، چاپلوسی، مسخره
کردن، و آزار رسانی، نکوهش دیگران، کفران نعمت.

بر همین
اساس از رسول خدا (صلی
الله علیه و آله و سلم)  روایت شده فرمود:

« اِنَّ
اَکْثَرَ خَطَایَا اِبْنِ آدَمَ فِی لِسَانِه » [221] ؛
«قطعاً بسیاری از گناهان انسان از ناحیه زبان او است»

و در
بیان دیگری حضرت علی (علیه
السلام)  فرمود:

« صَلاَحُ
الاِنْسَانِ فِی حِفْظِ الْلِّسَان » [222] ؛
«صلاح انسان در کنترل زبان است»

ازاین ‌رو
لازم است هر فردی برای کنترل و استفاده صحیح از زبان برنامه ‌ای
داشته باشد.

مهمترین
اموری که می ‌تواند ما را در کنترل زبان و پرگویی یاری کند
عبارتند از:

1. توجه
جدی به خطرات زبان

برای
پرهیز آسیب ‌های زبان قبل از هر چیز توجه کامل به خطرات آن
لازم است. هر روز صبح که انسان از خواب بیدار می ‌شود باید
به خود توصیه کند که باید مراقب خطرات زبانش باشد. زیرا این عضو می ‌تواند
انسان را به اوج سعادت یا خاک ذلت و شقاوت بکشاند. در حدیثی از پیامبر اسلام (صلی
الله علیه و آله و سلم)  چنین آمده است:

«هنگامی
که فرزندان آدم صبح می ‌کنند تمام اعضای بدن به زبان هشدار
می ‌دهند و می ‌گویند تقوای الهی را
در مورد ما رعایت کن، چرا که اگر تو به راه راست بروی، ما نیز به راه راست می ‌رویم
و اگر تو به راه کج بروی ما نیز به راه کج می ‌رویم» [223]
امیر
مؤمنان (علیه
السلام)  می ‌فرماید:

«کسی که
سخن بسیار بگوید خطا و لغزش او فراوان می ‌شود و کسی که خطا
و لغزشش فراوان گردد حیاء او کم می ‌شود و کسی که حیائش کم
شود، پرهیزگاری ‌اش کم می ‌شود و کسی
که پرهیزگاریش کم شود، قلبش می ‌میرد و کسی که قلبش بمیرد،
داخل آتش دوزخ می ‌شود» [224]

« اَلْکَلاَمُ کَالدَّوَاءِ قَلِیلُهُ یَنْفَعْ وَ کَثِیرُهُ قَاتِل » [225] ؛
«سخن مانند داروست، اندکش مفید و زیادش کشنده است»

2.تمرین
سکوت

توجه به
اهمیت و آثار سکوت فرد را از پرگویی دور نگه می ‌دارد. هر
قدر انسان کمتر سخن بگوید، لغزش ‌های او کمتر است و هر قدر
بیشتر سکوت کند، سلامت او بیشتر است. علاوه بر این تمرین و تجربه سکوت سبب می ‌شود
که انسان زبانش را در اختیار خود بگیرد و از طغیان و سرکشی آن بکاهد. باید توجه
داشت که مراد سکوت مطلق نیست چون بسیاری از مسائل مهم زندگی اعم از معنویات و
مادیات و عبادات و فرا گرفتن علوم و فضایل و اصلاح در میان مردم، از طریق سخن گفتن
است، بلکه منظور کم سخن گفتن، یا به تعبیر دیگر خاموشی در برابر سخنان فساد انگیز
یا مشکوک و بی ‌محتوا و مانند آن است.

روایاتی
که ارزش و آثار سکوت را بیان می ‌کند: [226]
1. سکوت
طولانی را رعایت کن چون شیطان را از تو می ‌راند و در امر
دین یاور و مددکار توست.

2. سکوت
دری از درهای حکمت است؛ سکوت محبت می ‌آورد و راهنما به هر
کار خیر است.

3. انسان
ساکت هیبتش زیاد است.

4. اگر
سخن گفتن نشانه سخنوری است در سکوت سلامت و ایمنی از لغزش است.

5. هیچ
نگهبانی چون سکوت نیست.

در حدیثی
جامع و جالب از امیرمؤمنان (علیه
السلام)  می ‌خوانیم: اگر دوست داری
از سلامت نفس برخوردار شوی و عیب ‌ها و کاستی ‌هایت
پوشیده بماند، کمتر سخن بگوی و بیشتر خاموش باش تا فکرت قوی و قلبت نورانی گردد. [227]
البته سکوت همواره امر مطلوبى نیست؛ چنانچه سخن گفتن نیز این ‌طور
است. پس بایستى سخنان را طبقه بندى کرد و در موارد لزوم سخن گفت.

در موارد
غیرضرورى نیز از سخن باز ایستاد؛ مثلاً اگر سخن گفتن براى هدایت کسى یا براى ابراز
محبت به همسر و فرزند و یا برای احوال پرسى از دیگران باشد، بسیار نیکو است؛ ولى
اگر سخن لغو و بیهوده و یا مشتمل بر گناه باشد، در این صورت بایستى از آن پرهیز
کرد.

سعدی نیز
در این باره سروده است:

اگر چه
پیش خردمند خامشی ادب است

به وقت
مصلحت آن به که در سخن کوشی

دو
چـیــز طیره عقل است: دم فــرو بستن

به وقــت
گفتـــن و گفتن به وقـت خاموشــی

و نیز
گفته است:

سخن گرچه
دلبند و شیرین بود          سزاوار تصدیق و تحسین بود

چــو
یکبــار گفتــی، مگــو باز پـس           که حلوا چو یکبار خوردند، بس

3.
مراقبه

داشتن
حالت مراقبه نسبت به همه اعمال به ویژه گفتار و فعالیت ‌هایی
که توسط زبان انجام می ‌گیرد و محاسبه و حسابرسی در هنگام
خواب و در پایان فعالیت ‌های روزانه عاملی مهم در کنترل زبان
و بازداشتن آن از پرگویی است و موجب می ‌گردد که به تدریج
گفتار انسان تحت کنترل درآید و پرگویی انسان مهار گردد.

باید
توجه داشت که دوری از پرگویی کاری تدریجی و طولانی است. انسانی که سال ‌ها
به پرگویی عادت داشته است، نمی ‌تواند یک روزه بر خلاف آن
عمل کند، بلکه باید قرار بر این بگذارد که هر روز مقداری از پرگویی ‌اش
را کم کند تا به تدریج با تسلط بر زبان و سخنانش بتواند به مقدار لازم و ضروری از
زبانش استفاده کند و سخن بگوید.

علاوه بر
راهکارهای پیش ‌گفته، توصیه می ‌شود:

دوستان
متین و کم حرف را به عنوان رفقاى صمیمى خود انتخاب کرده و با آنها بیشتر رفت و آمد
کنید.

با
اساتید، بزرگان بیشتر رفت و آمد کنید و از آنها الگو بگیرید.

درباره
ارزش و اهمیت سکوت کتاب ‌های علمى، اخلاقى و روایات ائمه
معصومین (علیهم
السلام)  مطالعه کنید و درباره آنها بیاندیشید.

رفتارهای
را که مغایر با زیاد سخن گفتن است، تقویت کنید. مثل گوش کردن فعال، توجه نمودن به
گفته ‌های دیگران و تفکر و تأمل کردن نسبت صحبت ‌های
که صورت گرفته.

خود را
با موقعیت ‌های که کمتر در آنها صحبت می ‌کنید
آشنا نمایید مثلاً مطالعه کتاب مورد علاقه، مجلات و روزنامه.

 

 

عیب ‌ جویی
یا عیب ‌ پوشی

اسلام در
جایى عیب جویی از دیگران را
به شدت نفی می ‌کند و در جایى دیگر می ‌گوید
اگر زشتى از کسی دیدی نهى از منکر کنید! برای من توضیح دهید که آیا این نشانه تعارض
در دستورات دین نیست؟

بدیهی
است؛ ‌عیب ‌جویی یکی از رذایل اخلاقی
است که قرآن کریم از آن نهی کرده و عیب ‌جو را مورد نکوهش
قرار داده و فرموده است:

« وَیْلٌ
لِکُلِّ هُمَزَةٍ لُمَزَةٍ * الَّذی جَمَعَ مالاً وَعَدَدَّه » [228] ؛ «وای بر
هر عیب جوی مسخره کننده ‌ای. همان کسی که مال فراوانی جمع ‌آوری
و شماره کرده (آن ‌که مشروع و نامشروع را حساب کند)»

بر اساس
آموزه ‌های روایی اسلام نیز یکی از زشت ‌ترین
و ناپسندترین رفتارها، جستجو و پیگیری عیوب دیگران است.

حضرت
امیرالمؤمنین (علیه
السلام)  می ‌فرماید:

«به
دنبال عیب دیگران بودن یکی از زشت ‌ترین عیوب و بدترین
گناهان است». [229]
در روایت
دیگری امام صادق (علیه
السلام)  فرموده ‌اند:

« قَالَ
أَبْعَدُ مَا یَکُونُ الْعَبْدُ مِنَ اللَّهِ أَنْ یَکُونَ الرَّجُلُ یُوَاخِیَ
الرَّجُلَ وَ هُوَ یَحْفَظُ عَلَیْهِ زَلَّاتِهِ لِیُعَیِّرَهُ بِهَا یَوْماً مَا » [230] ؛
«چیزی که انسان را از خدا دورتر می ‌کند این است که وی با
کسی رفیق شود تا عیب ‌های او را پیدا کند و روزی علیه او
استفاده کند»

این
رذیله اخلاقی مایه ریخته شدن آبروی دیگران، ‌باعث برآشفتگی
کینه ‌ها و دشمنی ‌ها و از بین رفتن
محبت ‌ها و از دست دادن دوستان و موجب از هم گسیختگی نظام و
شیرازه اجتماع می ‌گردد [231] و
از همین رو از سوی خداوند متعال مجازات سنگینی برای آن در نظر گرفته شده است.

امام
صادق (علیه السلام)  از
پیامبر اکرم (صلی
الله علیه و آله و سلم)  نقل می ‌فرماید:

«لغزش ‌های
مؤمنین را جستجو نکنید زیرا هر که لغزش ‌های برادرش را جستجو
کند، خداوند لغزش ‌هایش را دنبال نماید و هر که خدا لغزش ‌هایش
را دنبال کند، رسوایش سازد گرچه در درون خانه ‌اش باشد» [232]
باید
دانست؛ ریشه عیب ‌جویی از دیدگاه علم اخلاق می ‌تواند
موارد زیر باشد:

1. عیب ‌جویی
نتیجه عداوت و حسد است به این معنا که اگر کسی کینه و دشمنی دیگری را در دل داشته
باشد به دنبال عیوب او می ‌افتد تا او را رسوا سازد.

2. گاهی
شخص بدون این ‌که کینه و حسد نسبت به دیگران داشته باشد
دنبال لغزش ‌ها و عیوب آنها می ‌افتد. [233]
به جهت نوعی پستی و زبونی که از آشکار شدن زشتی ‌ها و عیوب
دیگران، شاد می ‌شود!! [234]
3.
بدگمانی، عامل دیگری بر عیب جویی و بدگویی است. [235]
ناگفته
نماند، عیب ‌جویی، همیشه نکوهیده نیست بلکه در برخی موارد
پسندیده می ‌باشد از جمله:

1. عیب ‌جویی
از خود در جهت خودشناسی و خودسازی.

2. در
عیوبی که فراگیر هستند، بازگو نمودن آن جهت اخطار و هشدار به دیگران لازم است.

3. ذکر
عیوب دیگران در قالب نقدهایی مشفقانه.

امام
صادق (علیه السلام)  فرموده ‌اند:

« أَحَبُّ
إِخْوَانِی إِلَیَّ مَنْ أَهْدَى عُیُوبِی إِلَی » [236] ؛
«محبوب ‌ترین برادرانم نزد من کسانى هستند که عیب ‌هایم
را به من هدیه نمایند»

البته
تفاوت ‌های فراوانی میان فریضه امر به معروف و نهی از منکر
با صفت ناپسند عیب ‌جویی وجود دارد که نشان می ‌دهد
این دو تفاوت دارند. برخی از این تفاوت ‌ها از قرار ذیل می ‌باشد:

ناهى از
منکر، مصلح است و در راستاى اصلاح فرد و جامعه به مبارزه با منکر برمى خیزد ولى عیب ‌جو
با نیت تخریب، به سرزنش مى پردازد.

ناهى از
منکر خیر خواه و دلسوز فرد خاطى است، در حالى که سرزنش کننده، از روى حقد و
کینه چنین مى کند.

ناهى از
منکر با موعظه حسنه و زبان خوش، تلاش مى کند افراد را به خوبى ها دعوت کند، ولى عیب ‌جو
با لحن گزنده، نه تنها افراد را به سوى خوبى نمى کشاند بلکه به کینه ‌توزی
و لجبازى نیز وادار مى کند.

عیب ‌جویان،
حریم ‌ها را رعایت نمی ‌کنند، در حالى
که ناهیان از منکر اجازه ندارند وارد حریم خصوصی افراد شوند. [237]
بنابراین
امر به معروف و نهی از منکر فریضه ‌ای الهی است که انسان جهت
بازداشتن از منکرات با نیت الهی و بر اساس مراتب و تکالیف شرعی از سوی دین انجام می ‌دهد
و این فریضه با عیب ‌جویی تفاوت ریشه ‌ای
دارد.

 

 

تعاون و همکاری

در محیط
کاری، گاهی برخی از دوستان و اطرافیان انتظار همکاری دارند؛ در حالی که با مقررات
سازگار نیست، وظیفه ما چیست؟ بنا بر آیه قرآن کریم که خداوند متعال می ‌فرماید:
(تَعاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَ التَّقْوى…) «تعاون» شامل چه مسائلی می ‌شود؟

خداوند
متعال در قرآن می ‌فرماید:

« تَعاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَ التَّقْوى  وَ لا تَعاوَنُوا عَلَى الْإِثْمِ
وَ الْعُدْوانِ » [238] ؛«(همواره) در راه نیکى و پرهیزگارى با هم تعاون کنید! و (هرگز) در راه گناه و تعدّى
همکارى ننمایید!»

آنچه در
این آیه نسبت به تعاون آمده یک اصل کلى اسلامى است که سراسر مسائل اجتماعى و حقوقى
و اخلاقى و سیاسى را در بر می ‌گیرد، طبق این اصل مسلمانان
موظفند در کارهاى نیک، همکارى کنند ولى همکارى در اهداف باطل و اعمال نادرست و ظلم
و ستم، مطلقاً ممنوع است، هر چند مرتکب آن دوست نزدیک یا برادر انسان باشد. این
قانون اسلامى درست بر ضد قانونى است که در جاهلیت عرب – و حتى در جاهلیت امروز –
نیز رایج است.

در آن
روز اگر افرادى از قبیله ‌اى به افراد قبیله دیگر حمله می ‌کردند،
بقیه افراد قبیله به حمایت آنها برمی ‌خواستند بدون این ‌که
تحقیق کنند حمله عادلانه بوده است یا ظالمانه، این اصل در مناسبات بین المللى امروز
نیز حکومت می ‌کند و غالباً کشورهاى هم پیمان، و یا آنها که
منافع مشترکى دارند، در مسائل مهم جهانى به حمایت یکدیگر بر می ‌خیزند،
بدون این ‌که اصل عدالت را رعایت کنند و ظالم و مظلوم را از
هم تفکیک نمایند! اسلام خط بطلان بر این قانون جاهلى کشیده است و دستور می ‌دهد
تعاون و همکارى مسلمین با یکدیگر باید تنها در کارهاى نیک و برنامه ‌هاى
مفید و سازنده بوده باشد نه در گناه و ظلم و تعدى. جالب توجه این ‌که
نیکی و تقوا هر دو در آیه فوق با هم ذکر شده ‌اند، که یکى
جنبه اثباتى دارد و اشاره به اعمال مفید است، و دیگرى جنبه نفى دارد و اشاره به
جلوگیرى از اعمال خلاف می ‌باشد.و به این ترتیب تعاون و
همکارى باید هم در دعوت به نیکی ‌ها و هم در مبارزه با بدی ‌ها
انجام گیرد.

پیامبر (صلی
الله علیه و آله و سلم)  فرموده ‌اند:

« لایَزالُ النّاسُ بِخَیرٍ ما أمَرُوا بِالمَعرُوفِ و نَهَوا عَنِ المُنکَرِ و
تَعاوَنُوا عَلَی البِرِّ وَالتَّقوی » [239] ؛«مردم همیشه در خیر خواهند بود تا وقتی که امر به معروف و نهی از منکر می کنند، و
در نیکی و پرهیزکاری یکدیگر را یاری می رسانند»

در فقه
اسلامى از این قانون در مسائل حقوقى استفاده شده و پاره اى از معاملات و قراردادهاى
تجارى که جنبه کمک به گناه دارد، تحریم گردیده، همانند فروختن انگور به کارخانه ‌هاى
شراب ‌سازى و یا فروختن اسلحه به دشمنان حق و عدالت و یا
اجاره دادن محل کسب و کار براى معاملات نامشروع و اعمال خلاف شرع (البته این احکام
شرایطى دارد که در کتب فقهى بیان شده است).

اگر این اصل در اجتماعات اسلامى زنده شود و مردم بدون در نظر گرفتن مناسبات شخصى و
نژادى و خویشاوندى با کسانى که در کارهاى مثبت و سازنده گام بر می ‌دارند
همکارى کنند، و از همکارى کردن با افراد ستمگر و متجاوز در هر گروه و طبقه اى که
باشند، خوددارى نمایند، بسیارى از نابسامانی ‌هاى اجتماعى
سامان می ‌یابد.

همچنین
اگر در مقیاس بین ‌المللى دولت ‌هاى
دنیا، با متجاوز – هر کس و هر دولتى بوده باشد – همکارى نکنند، تعدى و تجاوز و
استعمار و استثمار از جهان برچیده خواهد شد. اما هنگامى ‌که
می ‌بینیم پاره ‌اى از آنها به حمایت
متجاوزان و ستمگران بر می ‌خیزند و با صراحت اعتراف می ‌کنند
که اشتراک منافع آنها را دعوت به این حمایت کرده، نباید انتظار وضعى بهتر از این
داشته باشیم.

در
روایات اسلامى در این باره تأکیدهاى فراوانى وارد شده است:

1. از
پیغمبر اکرم (صلی
الله علیه و آله و سلم)  نقل شده که فرمود:

« اِذَا
کَانَ یَوْمُ الْقِیَامَةِ نَادَى مُنَادٍ اَیْنَ الظَّلَمَةُ! وَ اَعْوَانُ
الظَّلَمَةِ! وَ اَشْبَاهُ الظَّلَمَةِ! حَتَّى مَنْ بَرَءَ لَهُمْ قَلَمَاً وَ
لاَقَ لَهُمْ دَوَاتاً، قَالَ: فَیُجْتَمَعُونَ فِى تَابُوتٍ مِنْ حَدیدٍ ثُمَّ
یُرْمَى بِهِمْ فِى جَهَنَّم » [240] ؛
«هنگامى که روز قیامت بر پا شود منادى ندا در می ‌دهد کجا
هستند ستمکاران و کجا هستند یاوران آنها و کسانى که خود را به شبیه آنها ساخته ‌اند؟
– حتى کسانى که براى آنها قلمى تراشیده ‌اند و یا دواتى را
لیقه کرده ‌اند – همه آنها را در تابوتى از آهن قرار می ‌دهند
سپس در میان جهنم پرتاب می ‌شوند»

2. صفوان
جمال از یاران امام کاظم (علیه
السلام)  می ‌گوید: خدمت امام رسیدم
فرمود: اى صفوان! همه کارهاى تو خوب است جز یک کار! عرض کردم: فدایت شوم، چه ‌کار!
فرمود: این ‌که شتران خود را به این مرد یعنى هارون کرایه می ‌دهى!
گفتم: به خدا سوگند در مسیرهاى عیاشى و هوس بازى و صید حرام به او کرایه نمى ‌دهم،
تنها در این راه، یعنى راه مکه، در اختیار آنها می ‌گذارم،
تازه خودم همراه شتران نمى ‌روم، بعضى از فرزندان و کسانم را
با آنها می ‌فرستم. فرمود: اى صفوان! آیا از آنها کرایه می ‌گیرى ‌؟!
عرض کردم بله، فرمود: آیا دوست دارى که زنده بمانند و بر سر کار باشند تا کرایه تو
را بپردازند گفتم بلى، فرمود: کسى که بقاى آنها را دوست بدارد از آنها است و هر کسى
از آنها باشد در آتش دوزخ خواهد بود، صفوان می ‌گوید من
بلافاصله رفتم و تمام شترانم را فروختم.

این موضوع به گوش هارون رسید به دنبال من فرستاد و گفت: صفوان! شنیده ‌ام
شترانت را فروخته ‌اى! گفتم آرى گفت: چرا! گفتم: پیر شده ‌ام
و فرزندان و کسانم نمى ‌توانند از عهده اداره آنها بر آیند،
گفت: چنین نیست، چنین نیست! من می ‌دانم چه کسى این دستور را
به تو داده است آرى موسى بن جعفر (علیه
السلام)  به تو چنین دستورى داده است گفتم: مرا با موسى بن
جعفر چه ‌کار! هارون گفت، این سخن بگذار! به خدا سوگند اگر
سوابق نیک تو نبود دستور می ‌دادم گردنت را بزنند!» [241]
3.
پیامبر (صلی الله
علیه و آله و سلم)  به على (علیه
السلام)  فرمود:

«ده
طایفه از این امت به خدا کافر شده ‌اند که یکى از آنها کسى
است که اسلحه به دشمنان اسلام که با آنها در حال جنگند بفروشد» [242]
 

 

راحتی خود یا دیگران!

آیا این
انصافه که من هر کار و تفریحی می ‌خواهم انجام بدم می ‌گن
این کار رو نکنید چون این کار مردم آزاری هست و برای همسایه ‌ها
ایجاد مزاحمت می ‌کنه! کجای اسلام گفته برای راحتی دیگران من
باید خودم رو محدود کنم؟

یکی از
مسایل مهم اجتماعی، حفظ حریم افراد جامعه است. بدیهی است، آزاررسانی از رذایل
اخلاقی و عامل مهم برهم زدن حریم افراد جامعه می ‌باشد.

مسئله
خودداری از اذیت و آزار انسان ‌ها بلکه تأمین سلامت و امنیت
افراد جامعه از مهمترین مسائل اخلاقی است که در چارچوب نظام ایده ‌آل
اسلامی به آن توجه شده از همین رو در «آداب معاشرت» به فصلی به نام «مزاحمت» مواجه
می ‌شویم. امام صادق (علیه
السلام)  می ‌فرمایند:

«مسلمان
کامل کسی است که مردم از دست و زبان او در سلامت باشند و مؤمن واقعی کسی است که
مردم او را امین مال و جان خود بدانند و همسایه ‌اش از آسیب
او در امن و امان به سر می ‌برد» [243]

امیرالمؤمنین علی (علیه
السلام)  می ‌فرمود:

«شرورترین و بدترین مردم کسی است که به خیر و فایده او امید نیست و از شر و آزارش
نیز نمی ‌توان در امان بود». [244]
تفاوتی
نمی ‌کند که این «سلب آسایش» و «آزار رسانی» با حرف باشد یا
عمل، مادی باشد یا روحی، برای فرد باشد یا جامعه، از سوی فرد باشد یا جمع، شخصی
باشد یا دولتی، در خانه باشد یا دانشگاه و خوابگاه، یا محیط کار و مطالعه و
استراحت، آگاهانه باشد یا غافلانه، با حسن نیت باشد یا سوء نیت.

نمونه ‌های
فراوانی از مزاحمت وجود دارد که به برخی اشاره می ‌کنیم:

ایجاد سر
و صدا و نشست ‌های دوستانه در خوابگاه که مانع از مطالعه و
استراحت دیگران می ‌شود.

دیر به
خانه رسیدن و بوق زدن.

ریختن
مصالح ساختمانی در مسیر مردم و ایجاد گرد و خاک.

صدای
بلند رادیو و ضبط در خودروها و مراسم شادی.

پارک
ماشین و موتور در جای نامناسب و سد معبر نمودن.

استفاده
از وسایل نقلیه دودزا.

در
خیابان و گذرگاه، بساط فوتبال و والیبال راه انداختن.

مزاحمت ‌های
تلفنی برای افراد و مراکز خدماتی مانند اورژانس، آتش نشانی و پلیس. [245]
اینها،
موارد انگشت شماری از مزاحمت ‌ها می ‌باشد
که از مسلمانی و سبک زندگی اسلامی به دور است، هرچند مراعات حقوق مردم و مواظبت بر
عدم ایجاد مزاحمت دشوار است، لیکن از نشانه ‌های شخصیت این
است که گاهی باید خود را محدود ساخت، تا سلب آزادی از دیگران نشود. اما اگر حریم ‌ها
رعایت شود، اگرچه در ابتدا محدودیت است اما در ادامه به نفع همه است، البته دوری از
مزاحمت دیگران و علاوه بر احترام در دنیا و ثواب در آخرت، باید دانست ایجاد مزاحمت
یک طرفه نیست، بلکه اگر در جامعه رواج پیدا کنند به ‌طور
تصاعدی مزاحمت ‌های اجتماعی زیاد می ‌شود
و دامن ‌گیر همگان می ‌شود.

امیرالمؤمنین (علیه
السلام)  فرموده ‌اند:

«مؤمن
خود را به زحمت می ‌اندازد اما مردم از دست او راحتند» [246]
 

 

هدیه دادن

آیا در
آداب معاشرت اسلامی برای کادو و هدیه توصیه ‌های خاصی شده
است؟

از
دستوراتی که در آموزه ‌های دینی تأکید بر آن شده، هدیه دادن
به دیگران است؛ هدیه در لغت، به معنی تحفه، سوغات و ارمغانی است که به رسم جلب محبت
و بزرگداشت به کسی بدهند، یا برای او بفرستند.

بررسی و
دقّت در روایات امامان معصوم (علیهم
السلام)  نشان می دهد که هدیه در سیره و سنّت، مفهومی ‌
وسیع دارد که هم شامل مادیات و اشیا می شود و هم امور معنوی را دربرمی گیرد. در
آموزه های دینی، بیان عیوب دوستان از روی خیرخواهی و به جهت اصلاح، هدیه ای تلقی
شده است که برادران دینی به یکدیگر اهدا می کنند. امام صادق (علیه
السلام)  می فرماید:

« اَحَبُّ
اِخوانی اِلی مَنْ اَهْدی اِلی عُیوبی » [247] ؛
«محبوب ترین برادران نزد من کسی است که عیب ‌هایم را به من
هدیه دهد (مرا نسبت به آنها آگاه کند)»

در همین
راستا امام علی (علیه
السلام)  «موعظه» را به عنوان بهترین هدیه ذکر می کند و می
فرماید:

« نِعْمَ
الْهَدِیَّةُ الْمَوْعِظَة » [248] ؛
بهترین هدیه، موعظه و پند است»

از
روایات معصومین (علیهم
السلام)  نکات متعددی پیرامون هدیه می ‌توان
آموخت که در اینجا به تعدادی از آنها اشاره می ‌نماییم:

رسول
اکرم (صلی الله
علیه و آله و سلم)  فرموده ‌اند:

«از
شرافت و بزرگوارى مرد نسبت به برادر مسلمانش این است که هدیه اش را قبول کند، و از
آنچه دارد به او هدیه دهد، و خود را به ‌خاطر او به مشقّت
نیاندازد و سپس فرمود: من کسانی را که در این باره خود را به زحمت می ‌اندازند
دوست ندارم». [249]
در روایت
دیگری امام باقر (علیه
السلام)  فرمود:

« کَانَ
رَسُولُ اللَّه (صلی
الله علیه و آله و سلم)  یَأْکُلُ الْهَدِیَّةَ وَ لَا
یَأْکُلُ الصَّدَقَةَ وَ یَقُولُ تَهَادَوْا فَإِنَّ الْهَدِیَّةَ تَسُلُّ
السَّخَائِمَ وَ تُجْلِی ضَغَائِنَ الْعَدَاوَةِ وَ الْأَحْقَادَ » [250] ؛
«رسول خدا (صلی
الله علیه و آله و سلم)  هدیه را مى پذیرفت ولى از گرفتن
صدقه پرهیز می ‌کرد و مى فرمود: به همدیگر هدیه دهید؛ زیرا
هدیه دلخوری ‌ها را بر طرف مى سازد، و کینه ها و دشمنی ‌هاى
دیرین را از بین می ‌برد».

آنچه با
دقّت در روایات اسلامی مهم به نظر می رسد، این نکته است که: باید به کیفیت و آثار
تربیتی و معنوی هدیه بیشتر توجّه شود و ارزش مادی و مالی آن را نباید برجسته کرد.
لذا شایسته است که در تهیه آن، علاقه و شوق کسانی که هدیه برای آنان خریداری می
شود، در نظر گرفته شود؛ تا با دیدن آن، هیجان و شور و شوق روحی در دریافت کنندگان
هدیه ایجاد شود و موجب ایجاد صمیمیت و همدلی بین آنان گردد.

بر همین
اساس ضرورت ندارد که سوغات، گرانبها و دارای ارزش مادی بالا باشد! چراکه خود سوغات
و هدیه سفر، ارزشی معنوی و اخلاقی دارد، هر چند قیمتش نازل و مقدارش اندک باشد.

حضرت
رسول (صلی الله
علیه و آله و سلم)  فرمود:

« إِذَا
خَرَجَ أَحَدُکُمْ إِلَى سَفَرٍ ثُمَّ قَدِمَ عَلَى أَهْلِهِ فَلْیُهْدِهِمْ وَ
لْیُطْرِفْهُمْ وَ لَوْ حِجَارَة » [251] ؛
«هرگاه یکی از شما به سفر رفت، هنگامی ‌که به سوی خانه و
خانواده ‌اش بر می ‌گردد، حتماً
برایشان هدیه و سوغات آورد، حتی اگر شده، سنگی باشد!»

روشن است
که هدف آن حضرت، آوردن سنگ نیست، بلکه می ‌خواهد بفرماید
هدیه، هر چند ارزان و ناچیز هم باشد، مهم است و خوب است که مرد خانه و بزرگ
خانواده، دست خالی و بی ‌سوغات به خانواده ‌اش
بر نگردد.

البته
اگر سفر معنوی و به مکان ‌های مذهبی باشد، انتظار می ‌رود،
علاوه بر هدیه ‌های مادی، هدیه دعا و نماز و زیارت به نیابت
از دوستان و آشنایان به جا آورده شود و سوغاتی ‌ها از جنس
یادآوری امور معنوی باشد.

اما در
خصوص پس فرستادن هدیه باید گفت که حضرت صادق (علیه
السلام)  می ‌فرماید:

« الْهَدِیَّةُ ثَلَاثٌ هَدِیَّةُ مُکَافَأَةٍ وَ هَدِیَّةُ مُصَانَعَةٍ وَ
هَدِیَّةٌ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ » [252] ؛
«هدیه سه گونه است: هدیه ‌ای که جبران و تلافی هدیه ‌ای
دیگر است و هدیه که به منظور رشوه و برای ساخت و پاخت داده می ‌شود
و دیگری هدیه ‌ای است که تنها برای خدا و بدون هیچ قصد و
انگیزه دیگری داده می ‌شود»

در پایان
گفتنی است رد کردن و نپذیرفتن هدیه کار درستی نیست زیرا همان ‌طوری
که هدیه دادن موجب جلب محبت و دوستی می ‌گردد و رد کردن آن
موجب دلخوری و دشمنی می ‌شود.

 

 

آشتی کنان

من دو
نفر را می ‌شناسم که به خاطر یک ‌سری
مسائل با هم قهر کرده ‌اند آیا من وظیفه دارم برای آشتی دادن
این دو نفر دخالت کنم؟
یا این ‌که اقدام من دخالت در امور شخصی آنها محسوب می ‌شود؟
تکلیف من چیست؟

زندگی
انسان ‌ها به طور معمول از نوعی رنجش و کدورت خالی نیست.
گاهی در جامعه بشری در اثر تعارض منافع، بالا بودن سطح انتظارات و کوتاهی در انجام
وظایف. کدورت و نزاع و کشمکش در میان دو طایفه و یا دو رفیق یا دو شریک یا یک
خانواده ایجاد می ‌شود.

اسلام در
تعالیم اجتماعی خود می ‌کوشد انسان ‌ها
در برابر این ‌گونه جریانات و رویدادهای جامعه ‌شان
بی ‌تفاوت نباشند بلکه در چارچوب تعلیم و تربیت اسلامی سعی
بر این شده که حس خیرخواهی و اصلاح ‌طلبی در وجود مردم پرورش
داده شود لذا در قرآن کریم به صراحت دستور به اصلاح ذات البین شده و خداوند متعال
فرموده ‌اند:

« إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَیْنَ أَخَوَیْکُمْ » [253] ؛«مؤمنان
برادر یکدیگرند؛ پس دو برادر خود را صلح و آشتى دهید»

در میان
احادیث و سخنان پیشوایان ما نیز در مورد آشتی ‌کنان و اصلاح
ذات ‌البین و فایده و اثر آن و ثواب اخروی مطالب فراوانی
داریم.

پیامبر (صلی
الله علیه و آله و سلم)  فرموده ‌اند:

«اصلاح
بین دو نفر و ایجاد آشتی میان دو نفر انسان مؤمن و مسلمان که با هم قهرند از همه
نمازها و روزه ‌ها(ی مستحبی) بهتر و با فضیلت ‌تر
است [254]
و انسان پس از انجام فرایض، هیچ عملی انجام نمی ‌دهد که بهتر
از اصلاح میان مردم باشد» [255]
از سوی
دیگر با این ‌که دروغ گفتن یکی از گناهان کبیره است و دروغگو
مورد نکوهش واقع شده است اما به خاطر اهمیت اصلاح بین مردم اگر کسی بتواند با دروغ
مصلحتی بین دو نفر که با یکدیگر نزاع دارند صفا و صمیمیت ایجاد کند دروغ گفتن نه
تنها گناه نیست بلکه پسندیده است.

امام
صادق (علیه السلام)  در
این باره فرموده ‌اند:

« الْکَذِبُ مَذْمُومٌ إِلَّا فِی أَمْرَیْنِ دَفْعِ شَرِّ الظَّلَمَةِ وَ إِصْلَاحِ
ذَاتِ الْبَیْن » [256] ؛
«د روغ زشت است مگر در دو مورد یکی برای از بین بردن شر ظالم و دیگر در مقام اصلاح
بین دو نفر»

در روایت
دیگری آن حضرت به تبیین بیشتر این مسئله پرداخته و بیان داشته ‌اند:

«اَلکَلامُ ثَلاثَةٌ: صِدقٌ و َکِذبٌ و َإِصلاحٌ بَینَ النّاسِ قالَ: قیلَ لَهُ:
جُعِلتُ فِداک مَا الصلاحُ بَینَ النّاسِ؟ قالَ: تَسمَعُ مِنَ الرَّجُلِ کَلاما
یَبلُغُهُ فَتَخبُثُ نَفسُهُ، فَتَلقاهُ فَتَقولُ: سَمِعتُ مِن فُلانٍ قالَ فیکَ
مِنَ الخَیرِ کَذا و َکَذا، خِلافَ ما سَمِعتَ مِنهُ » [257] ؛
«سخن سه گونه است: راست و دروغ و اصلاح میان مردم، به آن حضرت عرض شد: قربانت اصلاح
میان مردم چیست؟ فرمودند: از کسى سخنى درباره دیگرى می ‌شنوى
که اگر سخن به گوش او برسد، ناراحت می ‌شود. پس تو آن دیگرى
را می ‌بینى و برخلاف آنچه شنیده ‌اى،
به او می ‌گویى: از فلانى شنیدم که در خوبى تو چنین و چنان
می ‌گفت!!»

رسول خدا (صلی
الله علیه و آله و سلم)  فرمود:

« مَنْ
مَشَى فِی صُلْحٍ بَیْنَ اثْنَیْنِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ مَلَائِکَتُهُ
حَتَّى یَرْجِعَ وَ أُعْطِیَ أَجْرَ لَیْلَةِ الْقَدْر » [258] ؛
«کسی که برای سازش بین دو نفر قدم بردارد، خداوند متعال و فرشتگان خدا بر او درود
می ‌فرستند تا باز گردد و ثواب شب قدر را به وی می ‌دهند».

آن حضرت
اصلاح بین زن و شوهر ‌هایی که به هر دلیل میانشان اختلاف
ایجاد شده را بسیار مهم دانسته و فرموده ‌اند:

« مَنْ
مَشَى فِی إِصْلَاحٍ بَیْنَ امْرَأَةٍ وَ زَوْجِهَا کَانَ لَهُ بِکُلِّ خُطْوَةٍ
یَخْطُوهَا فِی ذَلِکَ عِبَادَةُ سَنَةٍ قِیَامٍ لَیْلُهَا وَ صِیَامٍ نَهَارُهَا » [259] ؛
«کسی که برای سازش بین مرد و زنی قدم بردارد خداوند به هر قدمی که بر می ‌دارد
و سخنی که می ‌گوید ثواب یک سال عبادت را به وی می ‌دهد
که شب ‌های آن را به عبادت برخاسته و روزهای آن را روزه
گرفته باشد»

از مجموع
آنچه گفته شد معلوم می ‌شود در سبک زندگی اسلامی، رفع کدورت
میان دو نفر نه تنها دخالت در امور شخصی دیگران محسوب نمی ‌گردد
بلکه از حقوق مسلمانان بر دیگران این است که اگر کدورتی بین عده ‌ای
از مسلمین ایجاد شد، جهت جلوگیری از گسترش عداوت و دشمنی ‌ها
میان مؤمنان [260] ،
دیگران به رفع آن اقدام نمایند؛ اما نباید فراموش کرد که جهت تحقق هرچه بهتر این
امر، در نظر داشتن نکاتی ضروری به نظر می ‌رسد:

1. پیدا
کردن ریشه ‌های اختلاف باعث می ‌شود
انسان زودتر به نتیجه برسد.

2. اگر
اختلافات عمیق باشد باید بعد از بررسی جهات آن، تک تک به حل آن پرداخت و شتابزدگی
ننمود.

3. با
استفاده از مسائل عاطفی که در آیات و روایات وجود دارد، به تحریک عواطف دو طرف
پرداخت.

4. مأیوس
نشدن و صبر و حوصله و فداکاری از جمله موضوعات مهمی است که اصلاح کننده باید مدنظر
داشته باشد.

5. از
نکات مهم دیگر پرهیز از جانبداری در اختلافات می ‌باشد که
ممکن است مسیر اصلاح میان دو نفر را دچار آسیب کند. [261]
 

 

آداب قرض 

چرا در
روایات ما توصیه شده
که قرض نگیریم؟ آیا درباره قرض گرفتن و قرض دادن آداب خاصی هست که باید رعایت کنیم؟

گاهی
مواردی پیش می ‌آید که انسان ناچار به قرض گرفتن می ‌شود.
در این شرایط، گرفتن قرض از دیگران، نه تنها مشکلی ندارد، بلکه به فرموده امام صادق (علیه
السلام) ، این کار باعث افزایش محبت و دوستی هم می ‌شود
همان ‌گونه که فرمودند:

« ثَلاثٌ
تـُورِثُ المَحَبَّه: الـدَینُ وَ التَّـواضُعُ وَ البَذلُ » [262] ؛
«سه چیز است که محبت آورد: قـرض دادن و فـروتنـى و بخشـش»

از آن
سو، توانگران نیز وظیفه دارند به کسانی که نیاز مالی پیدا کرده ‌اند
قرض دهند تا از ثواب ‌هایی این عمل پسندیده که بیش از ثواب
صدقه دادن است بهره ‌مند شوند پیامبر خدا (صلی
الله علیه و آله و سلم)  فرموده ‌اند:

«صدقه
دادن، ده حسنه، قرض دادن، هجده حسنه، رابطه با برادران [دینى ]، بیست حسنه و صله
رحم، بیست و چهار حسنه دارد» [263]
بدیهی
است کوتاهی در قرض دادن به دیگران نیز عقوبت الهی را به دنبال دارد. همان ‌گونه
که پیامبر (صلی
الله علیه و آله و سلم)  در این باره فرموده است:

« مَنِ
احْتاجَ إِلَیْهِ أَخوهُ الْمُسْلِمُ فى قَرْضٍ وَ هُوَ یَقْدِرُ عَلَیْهِ فَلَمْ
یَفْعَلْ حَرَّمَ اللّه عَلَیْهِ ریحَ الْجَنَّةِ » [264] ؛
«کسى که برادر مسلمانش در قرضى به او نیاز پیدا کند و او بتواند قرض بدهد و چنین
نکند، خداوند بوى بهشت را بر او حرام می ‌کند».

علت عدم
توصیه به قرض گرفتن:

اما در
خصوص بخش اول سوال مبنی بر این ‌که چرا توصیه به قرض گرفتن
نشده باید بگوییم که بر اساس دیدگاه اسلام کمتر قرض گرفتن از دیگران و اتکا به
توانایی خود و قانع بودن، معمولاً بهتر از وام گرفتن و زیر بار بدهی رفتن است؛ و در
روایات نیز دلایل مختلفی برای این مسئله نقل گردیده است از جمله این ‌که
حضرت علی (علیه
السلام)  فرموده ‌اند:

«بدهى
بسیار، راستگو را دروغگو و خوش قول را بدقول می ‌گرداند» [265]

و چه بسا
به همین دلیل فرموده ‌اند:

« اِیّاکُمْ وَ الدَّیْنَ فَاِنَّهُ مَذَلَّةٌ بِالنَّهارِ، وَ مَهَمَّةٌ بِاللَّیلِ
وَ قَضاءٌ فِى الدُّنْیا وَ قَضاءٌ فِى الآْخِرَةِ » [266] ؛
«زیر بار بدهى نروید؛ زیرا بدهکارى خوارى روز و اندوه شب است و در دنیا و آخرت باز
پرداختى دارد»

پیامبر
(صلی الله علیه و
آله و سلم)  به آثار روانی قرض اشاره نموده و فرموده ‌اند:

« أَقِلَّ
مِنَ الدَّیْنِ تَعِشْ حُرّا » [267] ؛
«قرض کمتر گیر تا آزاد باشى»

امام
صادق (علیه السلام)  نیز
به تأثیر قرض بر عمر انسان اشاره نموده و بیان داشته ‌اند:
بدهی و قرض خود را سبک نمایید، زیرا که سبکی قرض عمر انسان را زیاد می ‌کند. [268]

البته
این روایات به این معنی نیست که افراد به هنگام نیاز و گرفتاری ‌هایی
که در زندگی پیش می ‌آید از دریافت قرض گریزان باشند و به
دلیل ترس از بازپرداخت آن به هیچ عنوان زیر بار قرض نروند چرا که سیره عملی معصومین (علیهم
السلام)  بر این بوده که خود آنها نیز به هنگام نیاز و
گرفتاری به قرض کردن رو می ‌آوردند لذا در این موارد، می ‌توانیم
از دیگران قرض بگیریم و با توکل به خدا، سعی در بازگرداندن آن کنیم. در روایات نیز
اخبار دلگرم کننده ‌ای در این زمینه به چشم می ‌خورد
به عنوان نمونه پیامبر اکرم (صلی
الله علیه و آله و سلم)  فرموده ‌اند:

«هر کس
اموال مردم را بگیرد و قصد پرداخت آن را داشته باشد خداوند آن را بپردازد (او را
یارى می ‌کند) و هر کس اموال مردم را بگیرد و قصد تلف کردن
داشته باشد خداوند آن را تلف کند» [269]
در روایت
دیگر می ‌خوانیم: «خداوند یار قرض دار است تا قرض خود را
بپردازد؛ به شرط آن که قرض وى بر خلاف رضاى خدا نباشد» [270]

 

علت
فراموشی این سنت حسنه:

اما این ‌که
چرا کسی حاضر نیست قرض دهد باید بگوییم که مهمترین علت آن، عدم رعایت آداب قرض است
که در اینجا به برخی از آنها اشاره می ‌نماییم:

پرداخت
به موقع قرض

متأسفانه
برخی به قرض به دید غنیمت نگاه می ‌کنند و هنگامی ‌‌که
از کسی پولی می ‌گیرند دیگر هیچ اراده جهت بازپرداخت آنها
وجود ندارند و با این بیان که «فلانی که پول دار است! با این مقدار فقیر نمی ‌شود!»
بدهی خود را پرداخت نمی ‌نمایند این در حالیست که از دید
معصومین (علیهم
السلام)  چنین کسانی دزد به حساب می ‌آیند
همان ‌گونه که امام رضا (علیه
السلام)  فرموده ‌اند:

«کسى که
قرض بگیرد در صورتى که تصمیم داشته باشد آن را پس دهد در امان خداست تا آن را اداء
کند، ولى اگر تصمیم نداشته باشد آن را به صاحبش برگرداند، دزد محسوب می ‌شود». [271]
برخی نیز
در بازپرداخت قرض چنان تأخیر می ‌کنند که قرض دهنده به هیچ
عنوان حاضر نمی ‌شود تا برای مرتبه دوم به این فرد قرض دهد و
حال آن ‌که توصیه فراوانی نسبت به عدم تأخیر در بازپرداخت
قرض وجود دارد پیامبر اعظم (صلی
الله علیه و آله و سلم)  در این باره فرموده ‌اند:

«براى کسى که از تو قرض گرفته است، جایز نیست که اداء آن را به تأخیر بیندازد…» [272]

و در
فرمایش دیگری هشدار داده ‌اند که اگر کسی بدهی خود را پرداخت
ننماید در آخرت باید به جای بدهی خود ثواب اعمال خویش را از دست دهد.

ایشان
فرموده ‌اند:

«قرض بر
دو نوع است: هر کس از دنیا برود و قصد داشته باشد که قرض خود را بپردازد من سرپرست
او خواهم بود و هر کس از دنیا برود و قصد داشته باشد که قرض خود را نپردازد، در
مقابل آن از اعمال نیک او بر می ‌دارند، زیرا در آن روز
دینار و درهمى نیست» [273]
در نظر
گرفتن هدیه جهت تشکر

گاهی پیش
می ‌آید که قرض گیرنده، بدون هیچ قرار قبلی، وقتی می ‌خواهد
مبلغ قرض را پس بدهد، مقداری پول یا یک کالا به عنوان هدیه به قرض دهنده می ‌دهد.
این کار برای قرض گیرنده ثواب دارد و اگر از دستش بر بیاید که چنین کاری کند، بهتر
است در انجام آن کوتاهی نکند. برای قرض دهنده هم مباح است که آن را بپذیرد، هرچند
در چنین صورتی قرض دهنده پاداشی از خداوند متعال دریافت نخواهد نمود همان ‌گونه
که امام صادق (علیه
السلام)  فرموده:

«اگر قرض
گیرنده بدون قرار قبلى، سودى به قرض دهنده بدهد مُباح است، ولى آن قرض دهنده پاداشى
از خدا نخواهد گرفت» [274]
از اهلش
باید قرض گرفت

امام علی (علیه
السلام)  می ‌فرماید:

«بدهى
(نوعى) بندگى است، پس زمام اختیار خود را به کسى که حق تو را نمى شناسد مسپار» [275]
(کنایه از این است که از هر کس قرض نگیر).

اما سراغ
چه افرادی برویم؟ امام حسین (علیه
السلام)  می ‌فرمایند:

«جز به
نزد یکى از این سه کس حاجت مبر: دین ‌دار یا صاحب مروّت یا
داراى اصالت خانوادگى» [276]
پرهیز از
نزول خواری

گرایش
روز افزون افراد به دریافت قرض ‌های با بهره، به مرور فرهنگ
قرض ‌الحسنه را به بوته فراموشی می ‌سپارد
و حال آن ‌که نباید این روایت را نادیده گرفت که امام کاظم (علیه
السلام)  در مورد مردى که صد درهم قرض به دیگرى داد به این
شرط که پنج درهم یا کمتر یا بیشتر به او بدهد، فرمودند: «این عمل رباى محض است» [277]
مهلت
دادن به بدهکار

« وَ إِنْ
کانَ ذُو عُسْرَةٍ فَنَظِرَةٌ إِلى  مَیْسَرَةٍ وَ أَنْ تَصَدَّقُوا خَیْرٌ
لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ » [278] ؛ «و اگر
(بدهکار،) قدرت پرداخت نداشته باشد، او را تا هنگام توانایى، مهلت دهید! (و در
صورتى که به راستى قدرت پرداخت را ندارد،) براى خدا به او ببخشید بهتر است، اگر
(منافع این کار را) بدانید!»

حتى در
قوانین اسلام که در واقع تفسیرى است براى آیه فوق، تصریح شده که هیچ ‌گاه
نمى توان خانه و وسائل زندگى ضرورى افراد را به خاطر بدهى آنها توقیف کرد یا از
آنها گرفت، بلکه طلبکاران تنها از ما زاد آن مى توانند حق خود را بگیرند و این
حمایت روشنى است از حقوق قشرهاى ضعیف جامعه.

و در
پایان آیه مى فرماید:

« …وَ
أَنْ تَصَدَّقُوا خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ » [279]
«… و
(چنانچه قدرت پرداخت ندارند) ببخشید براى شما بهتر است اگر بدانید»

این در
واقع گامى فراتر از مسائل حقوقى است، این یک مسئله اخلاقى و انسانى است که به
طلبکاران مى گوید: در این ‌گونه موارد که بدهکاران سخت در
مضیقه اند اگر بدهى آنان بخشوده شود، از هر نظر براى شما، بهتر است، احساس کینه
توزى و انتقام را به محبت و صمیمیت مبدل مى سازد و افراد ضعیف جامعه را به فعالیت
مجددى که نتیجه اش عاید همگان مى شود، وامى دارد و اضافه بر اینها صدقه و انفاقى در
راه خدا محسوب مى شود که ذخیره روز بازپسین است [280] ،
که در این زمینه روایات فراوانی نیز وارد شده است.

پیامبر
اکرم (صلی الله
علیه و آله و سلم)  فرموده ‌اند:

«هر کس
می ‌خواهد دعایش مستجاب و اندوهش برطرف شود، به تنگدست مهلت
دهد» [281]
و در جای
دیگر فرموده ‌اند:

«هر کس
به گرفتار و درمانده ‌اى قرض بدهد و در پس گرفتن آن خوش ‌رفتارى
کند [گناهانش پاک شده] اعمالش را دوباره شروع می ‌کند و
خداوند در برابر هر درهم، هزار قنطار (ثروتى فراوان) در بهشت به او عطا کند» [282]
 

 

مشورت

من دارم
به این نتیجه می ‌رسم که
هر کسی باید به عقل خودش عمل کنه و برای مشورت سراغ کسی نره چون هر بار که مشورت
کردم نتیجه عکس گرفتم.لطفاً راهنمایی ‌ام کنید که مشکل از کجاست؟

گاهی
انسان در کارهای مهمّ درمانده می ‌شود و نمی ‌داند
که چه کند. در این شرایط او نیاز به یک پشتوانه روحی دارد تا کار را به درستی به
انجام رساند. این جاست که مشورت به عنوان یک پشتوانه و دل ‌گرمی ‌
برای انسان مطرح می ‌شود؛ چرا که انسان با بررسی نظرات
دیگران، کار را با اطمینان بیشتری دنبال می ‌کند.
امیرالمؤمنین (علیه
السلام)  می ‌فرمایند:

« وَ لَا
مُظَاهَرَةَ أَوْثَقُ مِنَ الْمُشَاوَرَةِ » [283] ؛
«هیچ پشتوانه ‌ای مطمئن ‌تر از مشورت
وجود ندارد»

دلیل این
مطلب هم روشن است؛ زیرا مشورت یعنی ضمیمه کردن فکر و تجربه ‌
دیگران به فکر و تجربه ‌ خود. به عنوان مثال اگر از مشورت دو
مشاور بهره ‌مند شویم که هر ‌یک 40
سال تجربه داشته باشند، آن را به تجربه 20 ساله خود می ‌افزاییم
و در نتیجه با تجربه ‌ای معادل 100 سال وارد کار می ‌شویم.

همه
انسان ‌ها به مشورت نیاز دارند و حتّی معصومین (علیهم
السلام)  نیز برای بیان اهمّیت و نقش مهمّ مشورت در زندگی
انسان، در مواردی از امور جامعه و یا امور شخصی، مشورت کرده ‌اند.

حسن بن
جَهِم می ‌گوید: نزد امام رضا (علیه
السلام)  بودیم که حضرت یادی از پدر بزرگوارشان آقا امام
کاظم (علیه السلام)  کردند
و فرمودند:

« کَانَ
عَقْلُهُ لَاتُوَازَنُ بِهِ الْعُقُولُ وَ رُبَّمَا شَاوَرَ الْأَسْوَدَ مِنْ
سُودَانِهِ فَقِیلَ لَهُ تُشَاوِرُ مِثْلَ هَذَا فَقَالَ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ
وَ تَعَالَى رُبَّمَا فَتَحَ عَلَى لِسَانِهِ قَالَ فَکَانُوا رُبَّمَا أَشَارُوا
عَلَیْهِ بِالشَّیْ ءِ فَیَعْمَلُ بِهِ مِنَ الضَّیْعَةِ وَ الْبُسْتَانِ » [284] ؛
«با این که تمام عقول با عقل او برابرى نمى کرد اما گاهى با غلامان سیاه خود مشورت
مى نمود. دیگران از روى تعجب به امام گفتند: شما با اشخاص مثل این سیاهان مشورت مى
کنید؟! امام فرمود: آرى گاهى خداوند به زبان آنان در کار ما گشایشى به وجود مى آورد
و بدین ‌گونه گاهى همین سیاهان درباره مسایل کشاورزى و باغ و
مزرعه نظر مى دادند و امام به رأى آنان عمل مى کرد»

خداوند
تبارک و تعالی در قرآن کریم به این مهم توجه داده و می ‌فرماید:

« وَأَمْرُهُمْ شُورَى بَیْنَهُمْ » [285]

« وَشَاوِرْهُمْ فِی الأَمْرِ » [286]
و حضرات
معصومین (علیهم
السلام)  نیز بیانات و توصیه ‌های
فراوانی در این خصوص دارند که در این جا به ذکر چند روایت اکتفا می ‌شود.

پیامبر
اکرم (صلی الله
علیه و آله و سلم)  فرمودند:

« انَّه
ما مِن رِجلٍ یشاوِرُ احَدا إلاّ هُدِىَ إلَى الرُّشد » [287] ؛
«احدى از انسان ‌ها در کارهاى خود مشورت نمى کند مگر این که
به راه راست و مطلوب هدایت می ‌شود»

و نیز در
روایات متعدد از امام على (علیه
السلام)  بیان شده است:

« المَشوَرةُ تجلِبُ لَک صَوابَ غَیرِک » [288] ؛
«مشورت، اندیشه ‌هاى درست دیگران را برایت به ارمغان می ‌آورد»

« لا
ظَهِیر کالمُشاوِرَة و الإستِشارة عَینُ الهِدایة » [289] ؛
«هیچ پشتیبان و تکیه گاهى همچون مشورت نیست و مشورت عین هدایت است»

« الإستِشارَةُ عَین الهِدایَة، و قَد خَاطَر مَنِ استَغنَی بِرأیِه » [290] ؛
«مشورت خواستن عین هدایت پیدا کردن است؛ و کسی که به رأی و نظر خویش اکتفاء کند خود
را به خطر افکنده است»

البته
باید دانست؛ هدف از مشورت، یافتن بهترین گزینه ها و برترین راه ها و شیوه هاى
اجرایى است. این مسئله موجب مى شود که در گزینش مشاور، شرایط دقیقى رعایت شود. در
اسلام نیز نصوص بسیارى در رابطه با اهمیت مشورت و چگونگى مشاوران آمده است.

در نصوص
دینى ویژگى ها و شایستگى هاى بسیارى در رابطه با مشاور مطرح شده است از جمله:

ایمان

[291] ، خردمندى [292] ، تخصص و دانایى [293] ، خیرخواهى [294] ، خوف الهى [295] ،
تقوا و پارسایى [296] ، آزادگى و دین دارى [297] ، دل سوزى، صمیمیت و برادرى [298] ، رازدارى. [299]
امام
صادق (علیه السلام)  می ‌فرماید:

« اسْتَشِرِ الْعَاقِلَ مِنَ الرِّجَالِ الْوَرِعَ فَإِنَّهُ لَا یَأْمُرُ إِلَّا
بِخَیْرٍ وَ إِیَّاکَ وَ الْخِلَافَ فَإِنَّ خِلَافَ الْوَرِع » [300] ؛
«با مرد خردمند پارسا مشورت کن که او جز به خیر نظر ندهد، و مبادا خلاف آن کنى زیرا
مخالفت با پارساى خردمند تباهى در دین و دنیا است.

آن حضرت
در جای دیگر می ‌فرماید:

«مشورت
دارای حدودی است که باید رعایت شود وگرنه ضررش بیش از نفع آن خواهد بود؛ کسی که با
او مشورت می ‌کنید باید عاقل، آزاد، رفیق و فهمیده باشد که
به منظورشان پی ببرد. زیرا اگر عاقل باشد به شما نفع می ‌رسد
و اگر آزاد و متدین باشد در نصیحت و راهنمایی شما می ‌کوشد و
چنانچه رفیق واقعی باشد اسرار شما را پنهان خواهد نمود، و اگر هم درست منظور شما را
درک نماید آن وقت مشورتی کامل انجام پذیرفته است. [301]
در مقابل
موارد گفته شده امورى چون: بخل، ترس و حرص از موانع مشورت قلمداد شده است. امام على (علیه
السلام)  مى فرماید:

«با فرد
بخیل، ترسو و حریص مشورت نکن زیرا در هر یک از آنان نقطه ضعفى وجود دارد که مانع از
نیل تو به حقیقت مى شوند» [302]

لذا
معلوم می ‌شود که مهمترین مشکل در بی ‌نتیجه
بودن مشورت ‌ها، عدم رعایت حدود آن می ‌باشد
که در صورت رعایت آن حدود و شرایط قطعاً نتیجه مطلوب حاصل می ‌شود.

 

 

آداب مجالس عمومی

چرا در
اسلام قواعد و قوانینی برای مجالس عمومی وضع نشده تا هرکس به سلیقه خود آدابی را
برای این ‌گونه مجالس وضع نکند مثلاً در منطقه ‌ای
که من در آن زندگی می ‌کنم از مهمترین آداب مجلس این است که
افراد مُسن باید در صدر مجلس بنشینند حتی اگر به این باشد که دیگران را از جایشان
بلند کنند و یا باعث اذیت دیگران شود!

برخلاف
تصور آنچه در این سوال آمده حضور در مجالس عمومی در اسلام دارای آداب و قواعد مفصلی
می ‌باشد که در اینجا به مهم ‌ترین
آنها می ‌پردازیم: [303]
1. سلام
کردن هنگام ورود

یکی از
آداب ورود به مجلس، سلام کردن به اهل مجلس است. سلام کردن به اهل مجلس دو حُسن
دارد: اول این ‌که احترام گزاردن به حاضران در مجلس است. دوم
این ‌که، موجب می ‌شود فرد هنگام ورود
به مجلس، از حیرانی و سرگردانی به درآید.

امام علی (علیه
السلام)  می ‌فرماید:

« لِکُلّ
داخلٍ دهِشهٌ فَابْدؤوا بِالسَّلامِ » [304] ؛
«آغاز کنید به سلام؛ [زیرا] هر وارد شونده ‌ای [دچار]
سرگشتگی است»

2. روش
نشستن در مجلس

نشستن در
مجالس آدابی دارد از جمله این ‌که:

بهتر است
انسان رو به قبله بنشیند، چنان که «بیشتر اوقات، پیامبر (صلی
الله علیه و آله و سلم)  رو به قبله می ‌نشست». [305]
در کنار
آخرین نفر باید نشست. رسول خدا (صلی
الله علیه و آله و سلم)  می ‌فرماید:
«هر گاه یکی از شما به مجلس درآید، کنار آخرین نفری که نشسته است، بنشیند». [306]
 در کنار
گذرگاه ننشیند. امام علی (علیه
السلام)  می ‌فرماید: «از نشستن در
گذرگاه بپرهیز». [307]
در صدر
مجلس ننشیند، مگر با شرایطی. امام علی (علیه
السلام)  این شرایط را چنین بیان می ‌فرماید:
الف) هر گاه از او پرسش کنند، پاسخ دهد. ب) هرگاه دیگران از سخن گفتن درماندند، او
سخن گوید. ج) نظری بدهد که خیر و صلاح اهل مجلس در آن باشد. هرکس این سه ویژگی را
نداشته باشد و در صدر مجلس بنشیند، احمق است. [308]
نقل است
که «پیامبر هرگاه وارد مجلس می ‌شد، در پایین ‌ترین
جای مجلس می ‌نشست». [309]
3. جا
دادن به دیگران

مجالس و
محافل ظرفیت محدودی دارند، به گونه ‌ای که اگر همه افراد
بخواهند به طور کامل راحت بنشینند، جا برای دیگران تنگ می ‌شود.
در نتیجه، همه نمی ‌توانند در جای مناسب بنشینند.

خداوند
در قرآن مجید در این باره می ‌فرماید:

« یَا
أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا قِیلَ لَکُمْ تَفَسَّحُوا فِی الْمَجَالِسِ
فَافْسَحُوا یَفْسَحِ اللَّهُ لَکُمْ » [310] «ای
کسانی که ایمان آورده ‌اید، چون به شما گفته شود در مجالس
جای بازکنید، پس جای باز کنید تا خدا بر شما گشایش بیاورد»

روایت می ‌کنند
رسول خدا (صلی الله
علیه و آله و سلم)  در مجلسی نشسته بود و مردی وارد شد.
پیامبر برای او خود را جابه جا کرد. آن مرد گفت: «ای پیامبر خدا، جا زیاد است».
رسول ‌خدا (صلی
الله علیه و آله و سلم)  فرمود:

«حق
مسلمان بر مسلمان است که چون دید می ‌خواهد کنار او بنشیند،
خود را برای او جابه جا کند». [311]
4. با
فاصله نشستن در تابستان

مناسب
است انسان در تابستان که هوا گرم است، در مجلس، با فاصله بنشیند. از پیامبر اکرم (صلی
الله علیه و آله و سلم)  نقل شده است:

«شایسته
است برای آنان که در تابستان دور هم می ‌نشینند، میان هر دو
نفر به اندازه ‌ای فاصله باشد که از گرما ناراحت نشوند» [312]
5. حفظ
اسرار مجلس

یکی از
آداب مجلس، حفظ اسرار آن است؛ یعنی لازم نیست دیگران از آنچه در مجلس اتفاق افتاده
است، باخبر شوند. رسول خدا (صلی
الله علیه و آله و سلم)  به صراحت، مسلمانان را از فاش کردن
اسرار محفل ‌ها باز داشته است، چنان که می ‌فرماید:

«مجلس ‌ها
امانت هستند و فاش کردن راز برادرت خیانت است» [313]
ایشان در
سخنی دیگر می ‌فرماید:

«…
وقتی دو کس با هم انجمن می ‌کنند، آنچه میان آنها می ‌گذرد،
امانت خدا است. پس روا نیست که یکی از آنها برخلاف میل و رضایت برادرش، آنچه را در
آن محفل گذشته است، فاش سازد». [314]
در آداب
اسلامی، حتّی به نشانه ‌های پنهان و سرّی بودن گفتار نیز
پرداخته شده است. لزومی ندارد گوینده خواهش و تمنا و تأکید کند که گفته ‌اش
به صورت اسرار نزد ما باشد. همین که به اطراف نگاه کند و دریابیم که مراقب است شخص
دیگری آنجا نباشد، کافی است که سخنان او به عنوان اسرار حفظ شود.

رسول خدا (صلی
الله علیه و آله و سلم)  می ‌فرماید:

« اذا
حَدَّث الرّجُل بِحدیثٍ ثمّ التفتَ فهی أمانةٌ » [315] ؛
«هنگامی که کسی سخن بگوید و سپس به اطراف خود بنگرد، آن سخن، سرّ و امانت است»

در
اسلام، مجلس دارای حُرمت و احترام است، چنان ‌که رسول خدا (صلی
الله علیه و آله و سلم)  می ‌فرماید:

«مجلس ‌ها
امانت هستند». [316]

6. پرهیز
از شرکت در مجالس معصیت بار و شبهه انگیز

مسلمان
نمی ‌تواند و نباید در هر مجلسی شرکت کند. امام صادق (علیه
السلام)  در این باره می ‌فرماید:

«سزاوار
نیست مؤمن در مجلسی بنشیند که در آن معصیت خداوند می ‌شود و
او نمی ‌تواند آن وضع را تغییر دهد» [317]
شرکت در
مجلس گناه، گناه است، هرچند انسان مرتکب گناهی نشود و با اهل مجلس هم صدا نگردد؛
زیرا شرکت در چنان مجلسی عملاً امضای گناه است، مگر این ‌که
هدف او تغییر مسیر آن و انجام وظیفه بزرگ امر به معروف و نهی از منکر باشد. افزون
بر این، مشاهده صحنه ‌های آلوده به گناه درحالی که انسان در
برابر آنان بی ‌اعتنا باشد، روح را تاریک و زشتی گناه را در
نظر آدمی کم می ‌کند و شخص را به گناه عادت می ‌دهد. [318]
ازاین ‌رو، بهتر است انسان در مجالسی شرکت کند که به جای
معصیت، دل را زنده کند و آن، محفل و مجلس مؤمنان است که در آن ذکر خدا و اهل بیت (علیهم
السلام)  برپا می ‌شود.

امام رضا (علیه
السلام)  می ‌فرماید:

«هرکس در
مجلسی که یاد و نام ما در آن نگه داشته می ‌شود، بنشیند،
روزی که دل ‌ها می ‌میرند، دل او نمی ‌میرد». [319]
7. پرهیز
از نجوا کردن یا سخن گفتن در گوشی

یکی از
آداب مجلس به ویژه مجالس عمومی، پرهیز از نجوا کردن یا سخن گفتن در گوشی است؛ زیرا
اگر در جمعی که افراد مختلف حضور دارند،
دو نفر با هم به طور خصوصی و در گوشی یا زبان محلّی و زبان قومی صحبت کنند، این کار
سبب رنجش خاطر دیگران می ‌شود. در این حالت، برای دیگران
سؤال برانگیز است که آن افراد چرا می ‌خواهند مطلب یا مطالبی
را
از آنان پنهان کنند و چرا آنان را نامحرم و بیگانه می ‌دانند.
به همین دلیل،
در آداب اسلامی، مردم از نجوا کردن در مجالس عمومی منع شده ‌اند،
چنان ‌که رسول ‌خدا (صلی
الله علیه و آله و سلم)  می ‌فرماید:

«وقتی
کسی کنار تو نشسته است، با دیگری نجوا مکن» [320]
در بعضی
موارد ممکن است این کار ضرورت پیدا کند. در این صورت، اگر فرد بتواند، باید آن سخن
را در جایی که دیگران نباشند، به فرد مورد نظر خود بگوید.

8. پرهیز
از عادت ‌های ناروا و بی ‌ادبانه

انسان
باید در مجالس عمومی برای حفظ شخصیت خود، از بعضی عادت ‌های
ناروا که مردم آن را بی ‌ادبی می ‌دانند
و موجب رنجش خاطر دیگران می ‌شود، بپرهیزد. انسان باید از
رفتارهایی مانند آروغ زدن، خلط سینه، پاک کردن گوش و بینی و دندان در حضور دیگران،
دراز کردن پا بدون دلیل و بدون اجازه در جمع، شرکت با لباس روغنی و بودار در مجلس و
همانند آن خودداری کند.

رسول خدا (صلی
الله علیه و آله و سلم)  در این باره می ‌فرماید:

«در جایی
که نشسته ‌ای، وقاحت به خرج نده تا مردم از اخلاق زشت تو حذر
کنند» [321]
9. دعا و
آمرزش خواهی هنگام ترک مجلس

همان ‌گونه
که ورود به مجلس با سلام آغاز می ‌شود، بهتر است ترک مجلس
نیز با دعا و آمرزش خواهی باشد. رسول خدا (صلی
الله علیه و آله و سلم)  فرموده است:

«هرگاه
به هم رسیدید، سلام گویید و دست بدهید و چون از هم جدا شدید، به آمرزش خواهی،
یکدیگر را ترک کنید» [322]
در واقع،
دعای پایانی مجلس، تکمیل کننده آداب مجلس است و بدون آن، آداب مجلس ناقص می ‌ماند.

امام
باقر (علیه السلام)  در
این باره می ‌فرماید:

« مَن
اَرادَ اَن یَکتالَ بالمکیال اَلاوفی، فَلْیَقُلْ اِذا ارادَ اَن یَقُومَ مِن
مَجلِسه: سبحانَ رَبک، ربِّ العِزّهِ عَمّا یَصِفُونَه و سَلامٌ عَلَی المُرسَلین و
الحمدالله رَب العالمین » [323] ؛
«هر که خواهد با پیمانه پر مُزد گیرد، هنگامی که [در مجلس] از جای برمی خیزد،
بگوید: ای پروردگار با عزّت و شکوه! پاک و منزهی تو از هر توصیفی. درود بر
فرستادگان خدا و ستایش از آن خدایی است که پروردگار جهانیان است»

 

 

آداب عیادت مریض

به نظر
من عیادت مریض بیشتر از این ‌که باعث خوشحالی او شود باعث
اذیت او می ‌شود مخصوصاً اگر قرار باشد این عیادت همراه با
پذیرایی از میهمان ‌ها باشد. به نظر شما آیا دیدگاه من با
آداب معاشرت اسلامی سازگاری دارد؟ لطفاً مرا راهنمایی نمایید.

بیمارى
از مشکلاتى است که ممکن است هر کسى به آن دچار شود. در چنین وضعیّتى، فرد بیمار به
تقویت جسمى و روحى نیازمند است، تا سلامت واقعى خویش را بازیافته، به عنوان عضوى
مفید در جامعه به زندگى و فعّالیّتش ادامه دهد به خصوص اگر این بیماری به طول
انجامد.

بدیهى
است که اگر دیگر همنوعان او از کنارش بى تفاوت بگذرند و توجّهى به بهبودى اش نداشته
باشند، روحیّه خود را از دست داده، چه بسا فشار روحى بیشتر از بیماری جسمى او را
رنجور کند و چنانچه بى توجّهى به این مسئله در بین افراد جامعه ریشه دوانیده و
فراگیر شود، عواطف، احساسات و ارزش ‌هاى انسانى دست خوش
تغییر شده؛ صفا و صمیمیّت، همدلى و برادرى نیز از میان آنان خواهد رفت و در نهایت،
جامعه اى بى روح و به دور از ارزش ها شکل مى گیرد که پایانى جز سقوط و هلاکت را در
پى نخواهد داشت. ازاین ‌رو اسلام به طور جدی دستور می ‌دهد
از بیماران دیدن کنید و آن را به عنوان یکی از با فضیلت ‌ترین
اعمال معرفی نموده است.

امیر
مؤمنان على (علیه
السلام) ، درباره اهمیت عیادت بیمار مى فرماید:

« مِنْ
أَحْسَنِ الْحَسَناتِ عِیادَةُ الْمَریضِ » [324] ؛
«از جمله نیکوترین اعمال انسان، عیادت بیمار است»

امام
صادق (علیه السلام)  نیز
جایگاه آن را در پیشگاه خداى متعال، چنین بازگو مى کند:

«روز
قیامت بنده مؤمنى به سوى خداى تعالى خوانده مى شود و حسابش به آسانى انجام مى
پذیرد. آنگاه خداوند خطاب به او مى فرماید: اى مؤمن، چه چیز تو را مانع شد، هنگامى
که بیمار بودم به عیادتم بیایى؟ او مى گوید: تو پروردگار من هستى و من بنده تو
هستم، تو زنده و پایدارى و درد و ناراحتى به تو اصابت نمى کند، خداى عزّوجلّ مى
فرماید: کسى که مؤمنى را عیادت کند، مرا عیادت کرده است، سپس مى فرماید: آیا فلانى
پسر فلانى را مى شناسى؟ مى گوید: بلى! خداوند مى فرماید: چه چیز تو را مانع شد که
او را در هنگام بیمارى اش عیادت کنى؟ همانا اگر او را عیادت مى کردى مرا عیادت کرده
بودى و مرا نزد وى مى یافتى. آن گاه اگر از من درخواست برآوردن حاجتى را داشتى،
برایت برآورده ساخته، آن را ردّ نمى کردم». [325]
البته به
همراه توصیه ‌های فراوانی که بر عیادت مریض وجود دارد، برای
این ‌که این نوع دیدارها کاربرد صحیح خود را حفظ نموده و
نتیجه عکس ندهد، آداب ویژه ‌ای در این زمینه ذکر شده که با
عمل کردن به این آداب نه تنها مزاحمتی برای بیمار ایجاد نمی ‌شود
بلکه این دوران سخت با کمترین نگرانی طی خواهد شد و ما در اینجا با استفاده از
روایات به برخی از این آداب اشاره می ‌نماییم:

1. عیادت
پس از تثبیت بیماری

اسلام می ‌گوید
تا سه روز که طبعاً وضع بیمار روشن نیست مزاحم بیمار نشوید. حضرت علی (علیه
السلام)  در این باره فرموده ‌اند:

« الْعِیَادَةُ بَعْدَ ثَلَاثَةِ أَیَّامٍ » [326] ؛
«دیدار بیمار بعد از سه روز است»

2. هر
بیماری نیاز به عیادت ندارد!

برخی
بیماری ‌ها به دلیل سطحی بودن و یا سرعت درمان به هیچ عنوان
ارزش ایجاد مزاحمت برای دیگران را ندارد. در روایات به برخی از این بیماری ‌ها
اشاره شده است به عنوان نمونه رسول خدا (صلی
الله علیه و آله و سلم)  می ‌فرماید:

« ثَلَاثَةٌ لَا یعَادُّونَ صَاحِبُ الرَّمَدِ وَ صَاحِبَ الضِّرْسِ وَصَاحِبُ
الدُّمَلِ » [327] ؛
«سه بیمار عیادت نمی ‌شوند؛ بیماری که چشم درد دارد، و کسی
که دندان درد دارد و کسی که دمل دارد»

3. توقف
طولانی در عیادت ممنوع!

مسئله
دیگری که بیماران را رنج می ‌دهد، نشستن و صحبت کردن طولانی
ملاقات ‌کنندگان است؛ زیرا مهم ‌ترین
چیزی که بیمار به آن نیاز دارد، آرامش و سکوت است و بر هم زدن این آرامش که با
نشستن ‌های طولانی به وجود می ‌آید
اگر سخت ‌تر از تحمل درد و رنج نباشد، ‌کم ‌تر
نخواهد بود. به همین علت، شارع مقدس از عیادت ‌های طولانی به
شدت نهی فرموده است.

رسول خدا (صلی
الله علیه و آله و سلم)  می ‌فرمایند:

«کسی از
عیادت کنندگان بیشتر اجر می ‌یابد که کمتر نزد بیمار بنشیند
مگر این ‌که بداند وی توقف و حضور او را دوست می ‌دارد» [328]
4. فاصله ‌گذاری
بین ایام عیادت

یکی از
مسائلی که بیماران را بسیار می ‌آزارد و سبب رنجش آنان می ‌شود،
ملاقات مکرر عیادت ‌کنندگان است. آری، اسلام بر عیادت بیمار
تأکید فراوان می ‌کند و آن را جزیی از حقوق واجب مسلمانان می ‌داند؛
اما بر این مهم نیز سفارش می ‌کند که لازم نیست هر روز از
آنها عیادت کنید؛ بلکه بین ایام عیادت، فاصله بیاندازید و برای مثال، هر چهار روز
یک بار به ملاقات بیمار بروید.

رسول
اکرم (صلی الله
علیه و آله و سلم)  می ‌فرمود:

« أَغِبُّوا فِی الْعِیادَةِ وَ أَرْبِعُوا إِلَّا أَنْ یکُونَ مَغْلُوباً » [329] ؛
«عیادت را با فاصله و چهار روز در میان انجام دهید؛ مگر این ‌که
بیماری غلبه پیدا کرده باشد (از سلامت بیمار مأیوس شده باشید)»

5. کمک
به رفع حوائج بیمار

اسلام
دستور می ‌دهد به بیماران در انجام نیازهای روزانه آنان کمک
کنید تا در شرایط بیماری احتیاجات آنها برطرف گردیده و با این عمل خداپسندانه
نگرانی بیماران تنها به درد بیماری محدود گردد؛ رسول خدا (صلی
الله علیه و آله و سلم)  در فضیلت این کار می ‌فرماید:

«کسی که
در انجام نیازمندی بیماری کوشش کند از گناهان خود خارج می ‌شود،
خواه در آن کار موفق بشود و خواه نشود» [330]
6.
نخوردن چیزی نزد بیمار

از دیگر
آداب و دستورهای اسلامی، هنگام دیدار با بیماران، نخوردن چیزی، نزد آنان است. حضرت
علی (علیه السلام)  می ‌فرماید:

« نَهَى
رَسُولُ اللَّهِ (صلی
الله علیه و آله و سلم)  أَنْ یأْکُلَ الْعَائِدُ عِنْدَ
الْعَلِیلِ فَیحْبِطُ اللَّهُ أَجْرَ عِیادَتِهِ » [331] ؛
«رسول خدا (صلی
الله علیه و آله و سلم)  از [چیزی] خوردن عیادت ‌کننده
نزد بیمار نهی می ‌کند؛ زیرا خداوند پاداش عیادتش را از بین
می ‌برد».

شاید
بتوان علت این دستور را این ‌گونه بیان کرد:

اول آن ‌که،
خوردن چیزی در مقابل بیماری که قادر به خوردن آن چیز نیست، خلاف ادب است؛ چنانچه در
دستورهای اسلامی ‌از خوردن چیزی در مقابل روزه ‌دار
نهی شده است.

دوم،
پذیرایی از عیادت ‌کنندگان علاوه بر آن ‌که
زحماتی را برای خانواده بیمار به وجود می ‌آورد، هزینه ‌های
مضاعفی را بر دوش بیمار و خانواده او می ‌گذارد. چنین برنامه ‌ای
را درباره خانواده مصیبت ‌دیده نیز مشاهده می ‌کنیم.
چنان ‌که دین اسلام، دستور مى دهد تا چند روز براى خانواده
مصیبت زده غذا آماده و براى آنان فرستاده شود.

امام
صادق (علیه السلام)  مى
فرمود:  «زمانى که جعفر بن ابی طالب (علیه
السلام)  به شهادت رسید، رسول خدا (صلی
الله علیه و آله و سلم)  به فاطمه (سلام
الله علیه)  فرمود: «براى اسماء بنت عمیس غذا تهیه کن و تا
سه روز با سایر بانوان، نزد او بمانید». از آن زمان پخت غذا براى اهل مصیبت تا سه
روز، سنت شد». [332]
اینها
بخشی از توصیه ‌های اسلام جهت جلوگیری از ایجاد مزاحمت برای
مریض بود اما علاوه بر توصیه ‌های گفته شده، توصیه ‌های
دیگری نیز پیرامون عیادت مریض وجود دارد که نقش بسزایی در تقویت روحیه مریض و کاهش
دردهای وی دارد که به تعدادی از آنها اشاره می ‌نماییم:

1. عیادت
کامل

رسول خدا (صلی
الله علیه و آله و سلم)  درباره کیفیت عیادت کامل می ‌فرمود:

« أَنَّ
مِنْ تَمَامِ عِیادَةِ الْمَرِیضِ أَنْ یدَعَ أَحَدُکُمْ یدَهُ عَلَى جَبْهَتِهِ
أَوْ یدِهِ
فَیسْأَلَهُ کَیفَ هُوَ وَ تَحِیاتُکُمْ بَینَکُمْ بِالْمُصَافَحَةِ » [333] ؛
«عیادت تام و کامل آن است که دست خود را بر پیشانی یا دست مریض بگذارد، و از حال
[امروز و دیروز] او سؤال کند، و بهترین تحیت و درود بین شما آن است که دست بدهید»

2. هدیه
دادن به بیمار

یکی از
رسوم بسیار شایسته، میان بسیاری از مردم، همراه داشتن هدیه برای عیادت مریض است.
این تحفه برای کودکان بیمار، معمولاً اسباب ‌بازی و برای
بزرگ ‌ترها شیرینی و یا چیزهایی است که باعث تقویت نیروی
جسمی و یا روحی بیمار می ‌شود. این عمل، همان دستور دین مبین
اسلام است که
بر بردن تحفه برای بیمار، تأکید می ‌کند و آن را باعث آرامش
خاطر بیمار می ‌داند.

در روایت
است که چند نفر از شیعیان به عیادت مریضى می ‌رفتند. آنان
این ‌گونه نقل می ‌کنند که بین راه به
امام باقر (علیه
السلام)  برخوردیم. امام (علیه
السلام)  فرمود: «کجا می ‌روید؟»
گفتیم: «به عیادت فلان…» فرمود: «بایستید» ایستادیم، فرمود: «آیا سیب یا گلابى یا
کمى عطر یا یک قطعه عود و… براى هدیه برداشته اید؟» گفتیم: «نه چیزى از اینها
همراه  ما نیست». فرمود: «مگر متوجه نیستید که تحفه، باعث آرامش خاطر و راحت
روان مریض است» [334]
3. دعا
بر بالین بیمار

دعا برای
سلامتی و عافیت بیمار از دیگر آداب عیادت است. سلمان می ‌گوید
که نبى اکرم (صلی
الله علیه و آله و سلم)  به عیادت من آمد؛ در حالی که من در
بستر بیماری بودم. آن حضرت [در حقم دعا کرد و] فرمود: «[اى سلمان!] خداوند، رنج تو
را برطرف و اجرت را زیاد کند و بدن و دینت را تا آخر عمر محفوظ نگه دارد» [335]
رسول خدا (صلی
الله علیه و آله و سلم)  سفارش می ‌کرد
که بر بالین مریض، هفت مرتبه جمله « أَسْأَلُ اللَه الْعَظِیمَ رَبَّ الْعَرْشِ
الْعَظِیمِ أَنْ یشْفِیکَ » را بگویید تا در صورت فرا نرسیدن اجلش شفا یابد. [336]
4. امید
دادن به بیمار

یکی از
مسائلی که بیماری؛ به ویژه بیماری ‌های صعب العلاج را طولانی
و معالجه را دشوارتر می ‌کند، مأیوس شدن از سلامتی و ضعیف
شدن روحیه است. اسلام، وظیفه عیادت ‌کنندگان می ‌داند
تا روح امید را در بیمار زنده کنند و وی را به سلامتی امیدوار سازند.

رسول خدا (صلی
الله علیه و آله و سلم)  می ‌فرماید:

« إِذَا
دَخَلْتُمْ عَلَى الْمَرِیضِ فَنَفِّسُوا لَهُ فِی الْأَجَلِ فَإِنَّ ذَلِکَ لَا
یرُدُّ شَیئاً وَ هُوَ یطَیبُ النَّفْسَ » [337] ؛
«هرگاه بر بالین بیمار رفتید، او را به [زندگى و] تأخیر مرگ امیدوار سازید که [گرچه
این امید] سبب برگشت چیزى نمی ‌شود؛ اما سبب دلخوشى بیمار می ‌شود»

5. تحکیم
روابط

یکی از
آداب عیادت، ملاقات با بیمارانی است که در زمان بیماری عیادت ‌کننده
به دیدن او نیامده ‌اند تا ضمن جلوگیری از قطع ارتباط، این
عیادت، باعث تحکیم پیوندها شود.

 

 

آداب تشییع جنازه

برای من
حضور در تشییع جنازه و نشستن در مجالس ختم آنها خیلی سخت است. چرا اسلام این ‌قدر
برای حضور در تشییع جنازه مردگان و رفتن به قبرستان توصیه کرده است؟

در
تعالیم اسلام حق اجتماعی انسان مؤمن پس از وفات پایان نمی ‌یابد
بلکه در ارتباط با ارحام و دیگر برادران دینی نوع دیگری از حقوق مطرح می ‌شود.

اسلام به
فرد مؤمن دستور می ‌دهد که برای پدر، مادر و دیگر درگذشتشان
احسان و نکویی کند و بدین ‌وسیله یادشان را زنده نگاه ‌داشته
و همیشه به فکر رساندن ثواب به روح ایشان باشد.

اسلام می ‌خواهد
عزت مؤمن چه در حال حیات و چه بعد از مرگ همچنان محفوظ باشد لذا دوست ندارد جنازه
او با خفت و خواری دفن شود و از سوی مردم با بی ‌اعتنایی
برخورد گردد بلکه با شرکت در تشییع جنازه او در تجلیل و احترام مؤمنین باید کوشش
لازم به عمل آید و این را حقی از حقوق برادری و اخوت اسلامی شمرده است.

امام
صادق (علیه السلام)  خطاب
به خیثمه فرمود: به دوستداران ما سلام برسان و آنان را به رعایت تقوای خدای بزرگ
سفارش کن و بگو… زنده ‌ها در تشییع جنازه مردگان و
درگذشتگان شرکت نمایند. [338]

همچنین
به معلی بن خنیس فرمود:

«از ساده ‌ترین
حقوق برادران دینی این است که در تشیع جنازه آنان شرکت کنی» [339]
علاوه بر
این آنچه می ‌تواند ناراحتی درونی شخص مصیبت زده و داغدیده
را تا اندازه ‌ای تسکین بخشد همدردی با او است، لذا اسلام
مسلمانان را نسبت به این موضوع کاملاً تشویق کرده و در احادیث متعددی برای این عمل
پاداش زیادی قرار داده شده.

امام
صادق (علیه السلام)  می ‌فرماید:

«کسی که
مصیبت زده ‌ای را تسلیت گوید پاداش او مانند جزای شخص مصیبت
زده است بدون این ‌که چیزی از او کم شود» [340]
بنابراین
هرچند ممکن است حضور در این ‌گونه مجالس برای انسان سخت باشد
اما فواید و آثار این کار ارزش تحمل این سختی را دارد گذشته از این ‌که
همه ما نیز زمانی در چنین شرایطی قرار می ‌گیریم و با حضور
دیگران است که بخشی از غم ‌ها و دردهای روحی ما تسکین می ‌یابد.

خوب است
در اینجا به این نکته نیز اشاره نماییم که در آداب معاشرت اسلامی برای حضور در
تشییع جنازه، نحوه معاشرت با مصیبت زدگان و همچنین حضور در قبرستان آداب فراوانی
ذکر شده است که جهت اطلاع خوانندگان برخی از آنها را مرور می ‌نماییم:

1. اطعام
مصیبت ‌زدگان

بدیهی
است که اشخاص مصیبت زده کمتر به فکر خود و غذای خود می ‌باشند
لذا اسلام غذا خوردن و مزاحمت برای مصیبت ‌زدگان را نهی
نموده و
برخلاف آنچه مرسوم شده دستور می ‌دهد که غذای آنها را تا سه
روز همسایگان آماده نمایند.

 امام
صادق (علیه السلام)  در
این باره فرموده است:

«غذا
خوردن در نزد مصیبت ‌زدگان از کارهای عصر جاهلیت است و روش
اسلام این است که غذا برای آنها نیز ببرند، همان ‌طور که
پیغمبر (صلی الله
علیه و آله و سلم)  درباره خانواده جعفربن ابی طالب چنین
دستور داد». [341]
2. حفظ
آرامش و وقار در تشییع جنازه

پیامبر
خدا (صلی الله علیه
و آله و سلم)  فرموده ‌اند: «بر شما
باد حفظ آرامش و وقار. بر شما باد آرام راه رفتن با جنازه ‌هایتان». [342]
3. به
فکر مرگ و آمادگی برای آن باشد

پیامبر
خدا (صلی الله علیه
و آله و سلم)  در توصیه به ابوذر غفاری فرمودند: «اى ابوذر!
هرگاه در پى جنازه ‌اى به راه افتادى، باید عقلت با تفکّر و
خشوع به آن مشغول شود و بدان که تو نیز به او می ‌پیوندى». [343]
4. حرف
نزدن و تفکر نمودن

در
روایات می ‌خوانیم رسول خدا (صلی
الله علیه و آله و سلم)  هرگاه در پى جنازه ‌اى
می ‌رفت، اندوه او را فرامی ‌گرفت،
بیشتر حدیث نفس می ‌کرد و کمتر سخن می ‌گفت. [344]
5.
نخندیدن در تشییع جنازه

امام على (علیه
السلام)  – چون در تشییع جنازه اى صداى خنده مردى را شنید –
فرمود:

«گویى که
مرگ را در این جهان براى دیگران رقم زده ‌اند و انگار که حق
در این دنیا بر دیگران واجب گشته است و گویى مردگانى را که می ‌بینیم،
مسافرانى هستند که به زودى سوى ما باز می ‌گردند! آنان را در
گورهایشان می ‌نهیم و میراثشان را می ‌خوریم،
آن ‌گونه که پندارى پس از آنها جاودان خواهیم ماند. هر پند
دهنده ‌اى را به دست فراموشى سپرده ‌ایم،
حال آن ‌که هدف هر بلا و حادثه ‌اى
بنیان کن قرار داریم». [345]
6. خود
را به جای میت تصور کردن

امام
صادق (علیه السلام)  در
این باره فرموده ‌اند:

«هرگاه
جنازه ‌اى را بر دوش کشیدى، تصوّر کن این تو هستى که بر شانه ‌ها
حمل می ‌شوى یا گویى از پروردگارت می ‌خواهى
به دنیا برگردى تا دست به عمل [نیک] زنى. پس، بنگر که چگونه [زندگى را] از سر می ‌گیرى.
حضرت سپس فرمود: شگفتا از مردمى که رستاخیز رفتگانشان به خاطر پیوستن بازماندگانشان
به آنها به تأخیر افتاده و چاووشى در میان آنها بانگ رحیل سر داده، امّا آنان
همچنان به بازى و تفریح سرگرمند». [346]
7.
خواندن نماز شب اول قبر

با عنوان
نماز «لیلة الدفن» که کیفیت آن چنین است: «دو رکعت نماز خوانده می ‌شود
که در رکعت اول بعداز حمد «آیةالکرسی» و در رکعت دوم بعد از حمد «ده مرتبه سوره انا
انزلناه» و بعد ثواب آن را هدیه می ‌کند به کسی که از دنیا
رفته است».

8.
خواندن سوره توحید به هنگام عبور از قبرستان

از رسول
خدا (صلی الله علیه
و آله و سلم)  چنین نقل شده است: «هر که بر قبرستان عبور کند
و 11 مرتبه سوره توحید را بخواند و ثوابش را به اموات آن قبرستان هدیه کند به تعداد
آن مردگان اجر و پاداش می ‌یابد».

9.
خواندن سوره قدر در نزد قبر

در
روایات معتبر آمده است که «اگر کسی به نزد قبر برادر مؤمن خود برود
و رو به قبله دستش را بر روی قبر بگذارد و 11 مرتبه سوره قدر را بخواند از
ترس بزرگ روز قیامت در امان خواهد بود»

و در
روایت دیگر آمده است: «خداوند او و صاحب قبر هر دو را بیامرزد».

10. دعا
برای اموات

در روایت
آمده که حضرت باقر (علیه
السلام)  نزد قبر یکی از شیعیان ایستادند و این دعا را
خواندند:

« اَللَّهُمَّ ارْحَمْ غُرْبَتَهُ وَ صِلْ وَحْدَتَهُ وَ آنِسْ وَحْشَتَهُ وَ آمِنْ
رَوْعَتَهُ وَ اَسْکِنْ اِلَیهِ مِنْ رَحْمَتِکَ مَا یُسْتَغْنَی بِهِ عَنْ
رَحْمَةٍ مَنْ سِوَاکَ وَ اَلْحِقْهُ بِمَنْ کَانَ یَتَولاّهُ » [347]
11.
زیارت قبور در روزهای دوشنبه، پنج شنبه و جمعه

طبق
روایاتی که از حضرات معصومین (علیهم
السلام)  وارد شده است زیارت اهل قبور مؤمنین در روزهای
دوشنبه و پنج ‌شنبه و جمعه مستحب مؤکد است و سنت پیامبر
اسلام (صلی الله
علیه و آله و سلم)  و سیره اهل بیت (علیهم
السلام)  نیز چنین بوده است.

در
روایتی از رسول خدا (صلی
الله علیه و آله و سلم)  آمده است که حضرت فرمود: «هدیه
بفرستید برای مردگان خود».

پس سوال
شد چیست هدیه مرده ‌ها؟ فرمود:

«صدقه و
دعا و نیز فرمود ارواح مؤمنین هر جمعه به آسمان دنیا مقابل خانه ‌ها
و منزل ‌های خود فریاد می ‌کنند هر یک
از ایشان به آواز حزین با گریه، ‌ای اهل من و اولاد من ای
پدر من و مادر من و خویشان من مهربانی کنید بر ما…». [348]
 

 

معاشرت با زیردستان

یک فرد
مسلمان چگونه با زیردستان بر خورد می ‌کند و زیردستان را
چگونه انتخاب می ‌کند؟ اگر زیر دستان کار خود را درست و سر
موقع انجام نداد چگونه باید برخورد شود؟

معصومین (علیهم
السلام)  به عنوان سرمشق مسلمانان، رفتارهای ارزشمندی با
زیردستان داشته ‌اند که آثار اخلاقی و تربیتی فراوانی به
دنبال داشته است.

نحوه
رفتار پیامبر (صلی
الله علیه و آله و سلم)  و اهل بیت (علیهم
السلام)  با زیردستان در الگودهی برای اقتدا به آن اولیای
الهی بسیار با اهمیت و تأثیرگذار است و امروزه در رفتار با کارمندان و کارگران
دولتی و خصوصی کاربرد وسیع دارد و می ‌توان از رفتار آن
بزرگواران آموخت که به برخی از آنها اشاره می ‌نماییم:

فرصت
دادن به زیردستان

نوح بن
شعیب از خادم امام رضا (علیه
السلام)  به نام نادر می ‌گوید: امام
رضا (علیه السلام)  خیلی
متواضعانه با ما برخورد می ‌کرد و می ‌فرمود:

« اِنْ
قُمْتُ عَلَی رُؤوسِکُمْ وَ اَنْتُمْ تَأکُلُونَ فَلاَ تَقُومُوا حَتّی تَفْرُغُوا » [349] ؛
«اگر من در حال غذا خوردن نزد شما آمدم، تا غذا تمام نشده از جای خود حرکت نکنید».

او می ‌افزاید
که گاهی امام صدا می ‌زد و در پاسخ می ‌گفتیم:
ما در حال صرف غذا هستیم. حضرت می ‌فرمود: بگذارید آنها
غذایشان را تمام کنند.

محبت
همراه با قاطعیت

ابوحفصه
گوید: امام صادق (علیه
السلام)  غلامش را پی حاجتی فرستاد و او دیر کرد. امام به
دنبال وی رفت و دید در جایی خوابیده است. کنارش نشست و به صورتش باد زد تا بیدار
شد. به او فرمود:

« یَا
فُلاَنُ! وَاللهِ مَا ذَلِکَ تَنَامُ اللَّیْلَ وَ النَّهَارَ؛ لَکَ اللَّیْلُ
وَلَنَا مِنْکَ النَّهَارُ » [350] ؛
«ای غلام! این چه کاری است؟ شب و روز می ‌خوابی! شب بخواب و
روز به کارها برس»

مصونیت
از خشونت

نقل شده
است که امام سجاد (علیه
السلام)  در یک روز، دو مرتبه خدمتکارش را صدا زد و وی پاسخ
نداد. برای بار سوم که او را خواست، پاسخ داد، امام فرمود: فرزندم! آیا صدای مرا
نشنیدی؟ گفت: بله، شنیدم. فرمود: چرا جواب ندادی؟ گفت: چون از خشم و غضب شما ایمن
هستم. فرمود:

«سپاس
خدایی را که خدمتگزارم را از من ایمن ساخته است». [351]

گذشت از
لغزش

 در سیره
امام سجاد (علیه
السلام)  آمده است که غلامش مرتکب خطایی شد و آن اشتباه به
مرگ یکی از فرزندان آن حضرت منجر گردید. حضرت به جای آن که او را کیفر دهد، او را
در راه خدا آزاد کرد. ماجرا این بود که تعدادی مهمان در خانه امام سجاد (علیه
السلام)  حضور داشتند. خادم آن حضرت عجله و بی ‌احتیاطی
کرد و ظرف غذایی که در تنور بود، بر سر کودک امام ریخت و آن بچه در اثر سوختگی از
دنیا رفت. غلام مضطرب و نگران شد. امام به او فرمود:

« اَنْتَ
حُرّ فَاِنَّکَ لم تعتمده » [352] ؛
«تو آزاد هستی، زیرا تو تقصیری نداشتی و عمدی در کار نبوده است»

پرهیز از
آزار

رسول خدا (صلی
الله علیه و آله و سلم)  فرمود: آیا شما را از بدترین مردم
آگاه سازم؟ گفتند: بله. حضرت فرمود:

«بدترین
مردم کسانی هستند که تنها به سفر می ‌روند، هدیه را نمی ‌پذیرند
و زیردستان خود را آزار می ‌دهند». [353]

برخورد
متواضعانه

معصومین (علیهم
السلام)  با زیردستان، کنیزان و خادمان خود بر سر یک سفره
غذا می ‌خوردند.

درباره
امام رضا (علیه
السلام)  نقل شده است که آن حضرت با غلامان بر سر یک سفره
غذا میل می ‌کردند. شخصی از اهالی بلخ می ‌گوید:
با حضرت رضا (علیه
السلام)  در سفر به خراسان همراه بودم. هنگام صرف غذا، همه
افراد به همراه امام (علیه
السلام)  بر سر یک سفره نشستند. من به امام عرض کردم: برای
شما سفره ‌ای جداگانه می ‌اندازیم.
حضرت فرمود:

« مَهْ!
اِنَّ الرَّبَّ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی وَاحِدٌ وَالاُمَّ وَاحِدَةٌ وَالاَبَ
وَاحِدٌ وَالْجَزَاءَ بِالاَعْمَالِ » [354] ؛
«ساکت شو! پروردگار ما یکی، پدران ما یکی، مادران ما یکی، پاداش هم در برابر عمل
دریافت می ‌کنیم».

همکاری
با زیردستان

درباره
رسول خدا (صلی الله
علیه و آله و سلم)  نقل شده است که آن حضرت، کفش خود را پینه
می ‌زد، لباسش را می ‌دوخت، در خانه
را باز می ‌کرد، شیر گوسفندان را می ‌دوشید،
شتر را می ‌بست و می ‌دوشید و هرگاه
خدمتکارش از کار خسته می ‌شد، به کمکش می ‌شتافت
و اگر خدمتکارش گندم و جو آسیاب می ‌کرد، با او همکاری
می ‌نمود. [355]

توجه به
نیاز زیردستان

امام
سجاد (علیه السلام)  خدمتکاران
خود را جمع می ‌کرد و به آنها می ‌گفت:
هر که خواسته ‌ای دارد، بگوید تا به خواسته او عمل کنم. وی
هر ماه خدمتکاران را دعوت می ‌کرد و به آنان می ‌فرمود:
هر که علاقه به ازدواج دارد، زمینه ازدواجش را فراهم می ‌کنم
یا می ‌خواهد فروخته شود، می ‌فروشم و
یا خواهان آزادی است، آزادش می ‌کنم. اگر غلامان و کنیزان
جواب منفی می ‌دادند، حضرت سه بار می ‌فرمود:
خدایا شاهد باش. [356]

 

 

معاشرت با همسایگان

همسایه
ما اصلاً مراعات بقیه همسایه ‌ها را نمی ‌کند.
آیا اسلام این حق را به افراد داده که در چهاردیواری خانه خودشان
هر کار دلشان خواست بکنند و لو این ‌که باعث آزار دیگر
همسایگان شود آن هم
با این بهانه که چهاردیواری اختیاری؟

گرچه
دیوارهای خانه ‌ها انسان ‌ها را از هم
جدا می ‌کند و هر کس وارد محدوده خانه و زندگی خویش می ‌شود
اما زندگی اجتماعی، افراد جامعه را به صورت اعضای یک «خانواده» در می ‌آورد
که پیوسته با هم در ارتباط، رفت و آمد، برخورد و تعاون ‌اند
و نیازهای متقابل به یکدیگر دارند. ازاین ‌رو، سایه هر کدام
از دو همسایه، باید آرام ‌بخش دیگری باشد و هر یک زیر سایه
همسایه خود، احساس امنیت، آسودگی و اعتماد کنند. این چیزی است که دستورهای معاشرتی
و اخلاقی اسلام بر آن تأکید فراوان دارد.

در حدیثی
از رسول خدا (صلی
الله علیه و آله و سلم)  آمده است که:

« اَلْجِیرانُ ثَلاَثَةٌ: جَارٌ لَهُ ثَلاثَةُ حُقُوق: حَقُّ الْجِوَارِ، وَ حَقُّ
الْقِرَابَةِ، وَ حَقُّ الإِسْلاَم. وَ جَارٌ لَهُ حَقَّانِ: حَقُّ الْجِوارِ، وَ
حَقُّ الإِسْلاَمِ. وَ جَارٌ لَهُ حَقُّ الْجِوَارِ، اَلْمُشْرِک مِنْ أَهْلِ
الْکِتَابِ » [357] ؛
«همسایگان سه دسته اند؛ دسته اى سه حق دارند: حقّ همسایگى، حقّ خویشاوندى و حقّ
مسلمانى. دسته اى
دو حق دارند: حقّ همسایگى و حقّ مسلمانى. و دسته اى فقط یک حق:
حقّ همسایگى، که مشرکان از اهل کتابند».

این حدیث
به خوبی جایگاه و اهمیت همسایگی را نشان می ‌دهد و بیان می ‌دارد
که حق همسایگی حقی جدای از خویشاوندی و حتی مسلمانی است و اگر همسایه ‌ای،
خویشاوند یا مسلمان نبود باز هم می ‌بایست رابطه ‌ای
شایسته و مناسب با آن داشت و حقوقش را رعایت کرد. [358]

اما برای
روشن شدن دیدگاه اسلام پیرامون حق همسایگان و نوع رفتار با آنان توجه شما را به
مطالب زیر جلب می ‌کنیم:

حق
همسایگی

رسول خدا (صلی
الله علیه و آله و سلم)  می ‌فرماید:

«جبرئیل
همواره سفارش همسایگان را به من می ‌کرد تا جایی که گمان
کردم همسایه از همسایه ارث می ‌برد» [359]
ایشان در
جای دیگر فرموده ‌اند:

«هر که
به خدا و روز واپسین ایمان داشته باشد، نباید همسایه خود را آزار دهد» [360]
 

آداب
رفتار با همسایه:

آدابی که
اسلام برای نحوه معاشرت با همسایگان در نظر گرفته است فراوان است که به مهم ‌ترین
آنها می ‌پردازیم.

1.
رازداری و عیب پوشی

اگر
افراد یک محل در مدت طولانی با یکدیگر همسایه باشند، کم کم از اسرار زندگی همدیگر
آگاه خواهند شد. از آنجا که آشکار ساختن اسرار زندگی مردم
و فاش کردن عیب ‌های آنان، بسیار نکوهیده است، مؤمن نباید در
کار
دیگران کنجکاوی کند و به دنبال عیب ‌جویی باشد. اگر هم به
صورت اتفاقی،
از رازی آگاه شد، باید آن را پنهان بدارد، چنان که امام سجاد (علیه
السلام)  می ‌فرماید:

«اگر بر
عیب همسایه ات آگاه شدی، باید آن را پنهان سازی». [361]

در غیر
این صورت، بنا به فرموده امام علی (علیه
السلام)  باید منتظر پی آمدهای ناگوار کشف اسرار همسایه
باشد:

« مَن
تَطَلعَ علی اَسرار جارِهِ اِنهَتَک اَستارُهُ » [362] ؛
«کسی که به اسرار درونی همسایه ‌اش سرکشد [و درصدد آگاهی
یافتن از وضع درونی او برآید]، پرده ‌هایش دریده می ‌شود»

2ـ مدارا
و خوش همسایگی

تضاد و
مزاحمت از پی آمدهای ناگزیر در زندگی اجتماعی است. ممکن است کم توجهی و عمل نکردن
بعضی افراد به آداب اسلامی، آسایش را از دیگران بگیرد و آنان را بیازارد. این امر
زمینه ‌ساز کدورت ‌ها و درگیری ‌های
بعدی می ‌شود.

در این صورت، شایسته است طرفی که از همسایه خود کم لطفی دیده است،
آزار همسایه را تحمل کند. اگر هم ناچار به نشان دادن واکنش شد، با رویی گشاده و
زبانی نرم به وی گوشزد کند، به گونه ‌ای که آن تذکر به اصلاح
او کمک کند و موجب رنجش خاطرش نشود. امام کاظم (علیه
السلام)  در این باره می ‌فرماید:

« لَیْسَ
منّا مَنْ لَمْ یُحسنْ مُجاوَرَةَ مَنْ جَاوَرَه » [363] ؛
«از ما نیست کسی که با همسایه ‌اش خوش رفتاری نکند»

3.
رسیدگی به یکدیگر

حُسن هم
جواری ایجاب می ‌کند همسایگان از مشکلات یکدیگر باخبر شوند،
در رفع آن کوشا باشند و خود را به بی ‌خبری نزنند.

امام علی (علیه
السلام)  می ‌فرماید:

« مِنْ
الْمروَّة تَعهُّد الجِیرانِ » [364] ؛
«رسیدگی به [امور] همسایگان، از جوان مردی است»

4. تهنیت
هنگام شادی، تعزیت هنگام مصیبت

امروزه
دنیای ماشینی موجب شده است که روابط عاطفی و انسانی به ضعف و خاموشی بگراید. انسان ‌ها
و همسایگان نزدیک، از حال یکدیگر بی ‌خبر باشند، به گونه ‌ای
که حتی پس از چندین سال همسایگی، نام یکدیگر را هم ندانند، این در حالی است که آداب
اسلامی حکم می ‌کند انسان مؤمن در هیچ شرایطی، از همسایه
خویش غافل نباشد.

رسول خدا (صلی
الله علیه و آله و سلم)  در این باره می ‌فرماید:

«حق
همسایه آن است؛ چنانچه خیری به او رسید، به او تبریک بگویید. هنگام بیماری به
عیادتش بروید. در مصیبت ‌ها به او تسلیت بگویید. اگر فوت شد،
در تشییع جنازه ‌اش حاضر شوید». [365]
5.
مراعات حق همسایه در فروش و ساخت مسکن

آداب
اسلامی ایجاب می ‌کند که انسان مؤمن مسلمان، همواره در فروش
و ساخت مسکن، همسایه خود را مقدّم بدارد. چنان ‌که حضرت رسول (صلی
الله علیه و آله و سلم)  در فروش خانه می ‌فرماید:

« جارُ
الدّارِ اَحَقَُّ بِدارِ الْجارِ » [366] ؛
«همسایه خانه، در خرید خانه همسایه مقدّم است»

همچنین
درباره ساخت و ساز مسکن می ‌فرماید:

«حق
همسایه آن است که بنای خود را از بنای او فراتر نبری و جریان باد را بر او نبندی». [367]
در
حقیقت، در ساخت و ساز مسکن، همان ‌گونه که ما رفاه و آسایش
خود را در نظر می ‌گیریم و تلاش می ‌کنیم
به گونه مطلوب خویش آن را بسازیم، باید ملاحظه همسایه را نیز داشته باشیم و با ساخت
و ساز غیراصولی، آرامش و آسایش او را سلب نکنیم.

6.
مراعات حال همسایه در پخت و پز و خرید مواد غذایی

پیامبر
خدا (صلی الله علیه
و آله و سلم)  در این مورد می ‌فرماید:

«حق
همسایه آن است… هرگاه میوه ‌ای خریدید، مقداری به او هدیه
کنید. اگر مایل به این کار نبودید، آن را پنهانی به خانه ببرید و دقت کنید که
فرزندتان آن را از خانه بیرون نبرد که فرزند او ببیند و بهانه ‌گیری
کند. با بوی غذای مطبوع خود، او را میازارید، مگر آن ‌که
مقداری برایش بفرستید». [368]
7. خیانت
نکردن به مال و ناموس همسایه

از دیگر
آداب حُسن هم جواری، حفظ حُرمت همسایه است، چنان ‌که رسول ‌خدا (صلی
الله علیه و آله و سلم)  می ‌فرماید:

« حُرْمَة
الْجارِ عَلَی الجارِ کَحُرمَةِ دمهِ » [369] ؛
«حرمت همسایه بر همسایه، چون حُرمت خون او است»

حفظ حرمت
همسایه، هم شامل احترام ظاهری است مانند ادب در برخوردها و پرهیز از هرگونه رفتار و
گفتار زننده و هم احترام باطنی، یعنی حفظ حُرمت مال و ناموس همسایه. در حقیقت، یک
انسان مؤمن، ضمن این ‌که احترام ظاهری را در رابطه با همسایه
رعایت می ‌کند، نباید فکر خیانت به مال و ناموس همسایه را در
ذهن بپروراند؛ زیرا پی آمد چنین خیانتی به مراتب سنگین ‌تر
از خیانت به دیگران است. امیرالمؤمنین (علیه
السلام)  می ‌فرماید:

«خداوند
ناپسند داشته است براى امت من خندیدن در قبرستان را و سرک کشیدن در خانه دیگران را» [370]
بنابراین
انسان مؤمن نه تنها نباید چنین خیانت ‌هایی را مرتکب شود،
بلکه در غیاب همسایه باید از مال و ناموس او، همانند مال و ناموس و خانواده خود
حفاظت کند. [371]

 

نحوه
رفتار با همسایه مردم آزار:

اما
درباره نحوه برخورد با رفتارهای غیر اسلامی همسایگان، بهترین راه امر به معروف و
نهی از منکر از طریق شیوه ‌های صحیح می ‌باشد.

 امام
صادق (علیه السلام)  می ‌فرمایند:

« مَن
لَهُ جارٌ و َیَعمَلُ بِالمَعاصى فَلَم یَنهَهُ فَهُوَ شَریکُهُ » [372] ؛
«هر کس همسایه ‌اى را داشته باشد که گناه می ‌کند
ولى او را نهى نکند، شریک در گناه اوست»

از همین ‌رو
می ‌توانیم با همکاری دیگر همسایگان در موقعیت ‌های
مناسب و با فراهم نمودن شرایط تأثیرپذیری، چنین همسایه ‌ای
را نسبت به رفتارهای ناشایسته ‌اش آگاه نمایید.

 

 

آداب معاشرت با علما

وظیفه ما
در احترام و معاشرت با علما و بزرگان چیست؟

در دین
مقدس اسلام و سیره عملی پیامبر (صلی
الله علیه و آله و سلم)  و اهل بیت (علیهم
السلام)  همواره بر تکریم علمای دین و دانشمندان تأکید شده
است.

پیامبر (صلی
الله علیه و آله و سلم)  فرمود:

« اَکْرِمُوا الْعُلَماءَ فَاِنَّهُمْ وَرَثَةُ الْأَنْبِیاءِ فَمَنْ أَکْرَمَهُمْ
فَقَدْ اَکْرَمَ اللهَ وَ رَسُولَهُ » [373] ؛
«دانشمندان را گرامی دارید که آنها وارثان پیامبرانند و هر که آنان را احترام
نماید، خدا و رسولش را احترام نموده است»

امام علی (علیه
السلام)  فرمود:

« لَا
تُحَقِّرَنَّ عَبْداً آتَاهُ اللَّهُ عِلْماً فَإِنَّ اللَّهَ لَمْ یُحَقِّرْهُ
حِینَ آتَاهُ إِیَّاه » [374] ؛
«بنده اى (کسى) را که خدا علم و دانش داده (توفیق عطاء فرموده و اسباب کارش را جور
کرده تا علم و دانش آموخته و دانشمند شده) حقیر و کوچک مشمار، زیرا خدا هنگامى که
به او علم داده او را حقیر و کوچک نشمرده»

بر همین
اساس نیز روایات متعددی نحوه برخورد مناسب با علما و دانشمندان ذکر گردیده که به
تعدادی از آنها اشاره می ‌نماییم:

1. دیدار
و زیارت علما

یکی از
توصیه ‌های مهم اسلام زیارت و دیدار با علما می ‌باشد،
چرا که در پرتو ارتباط مستمر و مداوم با علما و دانشمندان دینی زمینه بهره ‌گیری
از معارف و علوم الهی نصیب انسان گردیده و هدایت انسان را در مسیر درست تضمین می ‌نماید.

امام علی (علیه
السلام)  می ‌فرمایند:

« جَالِسِ
الْعُلَمَاءَ تَزْدَدْ عِلْماً » [375] ؛
«با علما مجالست کن و علمت را زیاد کن»

2. سلام
ویژه به عالم

امیرالمؤمنین (علیه
السلام)  در خصوص حق عالم می ‌فرماید:

« وَ
إِذَا دَخَلْتَ عَلَیْهِ وَ عِنْدَهُ قَوْمٌ فَسَلِّمْ عَلَیْهِمْ جَمِیعاً وَ
خُصَّهُ بِالتَّحِیَّةِ دُونَهُمْ » [376] ؛
«و هر گاه بر او درآئى و گروهى نزدش بودند بر همه آنان سلام کن و درود فرست، و او
را بر ایشان به تحیّت و درود اختصاص ده»

3. به پا
خواستن در برابر عالم

شخصی از
امام صادق (علیه
السلام)  پرسید: کسى که  براى تعظیم و بزرگ داشتن مردى
به ‌پا ایستد (چگونه است)؟ فرمود: مکروه و ناپسندیده است مگر
براى مردى که در دین و آیین عالم و دانشمند است. [377]
4. پرهیز
از منازعه با عالم

چنان ‌که
امام موسی کاظم (علیه
السلام)  فرمود:

« عَظِّمِ
الْعالِم لِعِلمِهِ وَدَعْ مُنازَعَتَهُ » [378] ؛
«عالم را به جهت علمش تعظیم و احترام کن و با او منازعه منما»

در روایت
دیگری امام صادق (علیه
السلام)  می ‌فرماید:

«در
برابر عالم زیاد نگویید که «قال فُلان و قال فُلان خلافاً لقوله» [379] ؛
«فلان عالم چه فرموده و فلان عالم دیگر چه مطلبی بر خلاف گفته شما فرموده است»

5.
فروتنی و تواضع

پیغمبر
خدا (صلی الله علیه
و آله و سلم)  فرموده ‌اند: از اخلاق
مؤمن به خدا و رسول تملّق و چاپلوسى  نیست مگر درباره به دست آوردن علم و دانش (که
سزاوار است براى معلّم و عالم تملّق و فروتنى نمود) [380]
در پایان
لازم است این نکته را یادآوری نماییم که این همه تکریم و احترام نسبت به عالمان،
بدین جهت است که آنان انسان ‌های متعهد، راهنمای مردم، مخالف
بدعت ‌ها، پاسدار اندیشه ‌های ناب،
طرفدار حقوق محرومان، روشن کننده چراغ امید در دل انسان ‌ها
هستند، اما کسانی که با وجود سواد و علم ظاهری از تعهد و مسئولیت بهره ‌ای
نبرده ‌اند، سزاوار تکریم نیستند.

 

 

معاشرت با سالمندان

خیلی
دوست دارم بدانم از دیدگاه ائمه معصومین (علیهم
السلام)  چه نوع رفتاری شایسته بزرگسالان می ‌باشد؟

در
روایات بر رعایت احترام و تکریم مردان و زنان پیر تأکید فراوانى شده و وجود آنها با
برکت و پر خیر شمرده شده است. [381]

در
روایتى از رسول خدا (صلی
الله علیه و آله و سلم)  آمده است:

« مِنْ
إِجْلَالِ اللَّهِ إِجْلَالُ ذِی الشَّیْبَةِ الْمُسْلِمِ » [382] ؛
«بزرگداشت مسلمان پیر، بزرگداشت خداوند است»

در
روایتى از حضرت صادق (علیه
السلام)  آمده است:

« لیسَ
مِنّا مَن لَم یوَقِّرْ کبیرَنا ویرحَمْ صَغِیرَنا » [383] ؛
«آن کس که پیران ما را احترام نکند و بر اطفال ما ترحم نورزد از ما نیست»

در حدیثى
از حضرت رسول اکرم (صلی
الله علیه و آله و سلم)  می ‌خوانیم:

« الْبَرَکَةُ مَعَ أَکَابِرِکُم » [384] ؛
«برکت با بزرگسالان شما است»

سالمندان
با عمرى تلاش و تجربه به مرحله ‌اى رسیده ‌اند
که نیازمند احترام و محبت هستند. تکریم آنها مصداق تعظیم شعائر اسلامى و موجب تحکیم
ارزش ‌ها و روابط اجتماعى است. یعنى درست همانطور که فرزندان
در سطوح مختلف سنى نیازهاى روحى متفاوتى دارند و والدین و مربیان در راستاى تربیت و
بارورى استعدادهاى آنها باید از شیوه ‌هاى رفتارى صحیح
استفاده کنند، بزرگسالان نیز نیازمند قدردانى و سپاسگزارى از زحمات گذشته خود از
سوى فرزندان و اطرافیان می ‌باشند.

گذشته از
این ‌که باید به این نکته مهم نیز توجه داشت که رحمت الهى بی ‌کرانه
و بی ‌انتها است و به مناسبت ‌هاى
گوناگون و با هر بهانه ‌اى رحمتش را بروز می ‌دهد
و بندگانش را با آن می ‌نوازد. یکی از زمینه ‌های
نزول رحمت الهی، پیران و کهنسالان می ‌باشند که خداوند با
نظر لطف و رحمت به آنها می ‌نگرد.

همچنین
اطفال و نوزادان نیز مورد عنایت و توجه حق تعالى قرار دارند و در روایت آمده است:
اگر کودکان شیر خوار و پیران خمیده قامت نبودند بی ‌شک بر
شما عذاب نازل می ‌شد یعنى وجود پیران دعاگو و اطفال شیرخوار
که مورد رحمت و عنایت خداوند هستند مانع نزول عذاب و قهر خداوند است.

بنابراین
خود پیر بودن و بچه بودن جلب کننده رحمت خداوند است و این مطلب ربطى به خوبى و بدى
و گنهکار بودن و نبودن پیران ندارد هرچند پیر مسلمان و مؤمن بیشتر مورد نظر لطف و
رحمت الهى قرار دارد، چنان ‌چه تکریم والدین و احسان و خدمت
به آنها که مورد سفارش اکید اسلام و ادیان الهى است هر چند آنها کافر و بی ‌دین
باشند، یعنى صرف پدر و مادر بودن این اثر و خاصیت را دارد که مورد لطف و عنایت
خداوند باشند و احترام و رعایت آنها واجب و لازم باشد و البته پدر و مادر مسلمان و
متدین و خدا باور جایگاه والا ‌تر و ارزشمند ‌ترى
دارند و رعایت و حفظ حرمت و تعظیم آنها لازم ‌تر است.

بر اساس
آنچه از روایات به دست می ‌آید رفتارهای شایسته ‌ای
که متناسب با شأن و جایگاه بزرگسالان می ‌باشد موارد متعددی
می ‌باشد که برخی از مهم ‌ترین آنها
به شرح ذیل است [385] :

سلام
کردن

سلام
کردن، امری مستحب و نشانه دوری انسان از تکبر است. سلام کردن، بزرگ و کوچک ندارد و
هرکس می ‌تواند برای بهره ‌مندی بیشتر
از ثواب، ابتدا سلام کننده باشد، ولی بهتر است برای احترام به بزرگ ‍‍‍‍‍‍‍‍‍ترها،
همواره کوچکترها آغازکننده سلام باشند.

امام
صادق (علیه السلام)  می ‌فرماید:

« یُسَّلم
الصّغیرُ عَلَی الکَبیر »؛ «کوچک ‌تر به بزرگ ‌تر
سلام کند». [386]
احترام
گزاری در مکان ‌های عمومی

از دیگر
رفتارهای مناسب با بزرگ ‌سالان، احترام آنان در مجالس،
مهمانی ‌ها و مکان ‌های عمومی است. به
ویژه، به دلیل کم توانی یا بیماری افراد سالمند باید مراقب آنان بود.

در عصر
رسول گرامی اسلام (صلی
الله علیه و آله و سلم) ، پیرمردی خدمت حضرت رسید. کسانی که
در محضر او بودند، احترامش نکردند و در جای دادن به او کندی و سهل ‌‌انگاری
کردند. پیامبر اسلام (صلی
الله علیه و آله و سلم)  از این رفتار خلاف ادب آنان ناراحت
شد و به آنان فرمود:

« لَیْسَ
منّا مَن لَمْ یُوَقر الْکَبیرَ و یرَحمُ الصَّغیرَ » [387] ؛
«هر که بزرگ ‌تر را محترم ندارد و به کوچک ‌تر
رحم نکند، از ما نیست»

موضع
گیری نکردن در برابر آنان

در جایی
که درگیری و جنگی بین افراد بزرگ ‌تر و کوچک ‌تر
پیش می ‌آید، بهتر است افراد جوان ‌تر
به احترام سن و سال بزرگ ‌تر، از موضع ‌گیری
در برابر آنان خودداری کنند و از اشتباه ‌هایشان درگذرند.
چنانکه امام سجاد (علیه
السلام)  می ‌فرماید:

« و أمّا
حَقُّ الکبیرِ فَاِنَّ حَقّه تَوقُیر سِنَّه… و تَرکُ مُقابلَتهِ عِندَ الخِصامِ » [388] ؛
«حق بزرگ ‌سال این است که بزرگ ‌سالی
او را احترام گزاری… و از موضع ‌گیری در برابر او
بگذری…»

بردباری
کردن در مقابل نادانی آنان

بزرگترها
باید به گونه ‌ای آگاهانه رفتار کنند تا واکنش جوانان را در
پی نداشته باشد، ولی بهتر است کوچکترها به دلیل تقدّم
بزرگ ‌ترها در اسلام، در برابر نادانی ‌ها
یا توهین و اهانت ‌های آنان بردبار باشند. امام سجاد (علیه
السلام)  می ‌فرماید:

« وَ أمَا
حَقّ الکبیر… وَ لاتَستَجْهِلْه و اِن جَهِلَ علیک تحملت » [389] ؛
«حق بزرگ ‌سال این است که… با او نادانی نکنی، اگر وی با
تو نادانی کرد، بردباری کُنی»

رسول خدا (صلی
الله علیه و آله و سلم)  نیز می ‌فرماید:

«و لغزش ‌های
بزرگان را ببخشید، مگر در کار حد و مجازات». [390]
سخن
نگفتن پیش از آنان

از دیگر
آداب رفتار با بزرگ ‌ترها، سخن نگفتن پیش از آنان است؛ در
دوران رسول خدا (صلی
الله علیه و آله و سلم) ، دو نفر، یکی سالمند و دیگری جوان
به خدمت حضرت شرف ‌یاب شدند. جوان پیش از پیرمرد، سخن گفتن
را آغاز کرد. رسول خدا (صلی
الله علیه و آله و سلم)  فرمود:

«صبر کن
تا آن که بزرگ ‌تر است، سخن گوید». [391]
راه
نرفتن پیش از آنان

وقتی
انسان با بزرگ ‌سالی همراه است، باید مراقب حال او باشد و در
راه رفتن
بر او پیشی نگیرد.

امام
سجاد (علیه السلام)  فرموده
است:

«حق بزرگ ‌سال
آن است که… در راه بر او سبقت نگیری و پیشاپیش وی راه نسپری…» [392]
در برخی
از خاطرات امام خمینی (رحمت
الله علیه)  نیز نقل کرده ‌­اند که:
«روزی یکی از مسئولان مملکتی برای انجام کاری به همراه پدر سال خورده ‌اش
به دیدار امام شتافته بود. وقتی می ‌خواست به حضور امام
برسد، پیش از پدر وارد محل دیدار شد و پدرش را معرفی کرد. امام نگاهی به آن مسئول
کرد و فرمود: «این آقا پدر شما هستند؟» عرض کرد: آری. امام فرمود: «پس چرا جلو وی
راه افتاده ‌ای و وارد شدی؟» [393]
گوش
سپردن به سخنان منطقی آنان

بزرگ ‌ترها
به دلیل تجربه ‌هایی که دارند، حرف ‌های
ارزشمند منطقی برای گفتن دارند. ازاین ‌رو، نباید از کنار
حرف ‌های آنان بی ‌اعتنا گذشت. پس
باید به حرف ‌ها و درد دل ‌های آنان
به مهربانی گوش سپرد.

رسول خدا (صلی
الله علیه و آله و سلم)  همواره با افراد سالمند چنین بود.
به حرف ‌های آنان گوش می ‌داد و به
مهربانی پاسخ می ‌گفت.

عدی بن
حاتم طایی در احوالات رسول خدا (صلی
الله علیه و آله و سلم)  می ‌گوید:
«وقتی برای نخستین ‌بار به دیدار پیامبر به مدینه شتافتم، به
مسجد رفتم و خدمت پیامبر (صلی
الله علیه و آله و سلم)  رسیدم. چون مرا شناخت، از جا برخاست
و مرا به خانه خود برد. در میان راه، زنی سالخورده و ناتوان سر راهش آمد و سخنانی
به او گفت. آن حضرت ایستاده بود و به سخنان پیرزن گوش می ‌کرد
و با مهربانی به آن پاسخ می ‌گفت» [394]
 

 

معاشرت با کودکان

از
دیدگاه معصومین (علیهم
السلام)  چه نوع رفتاری شایسته کودکان می ‌باشد؟

افراد
خردسال ممکن است اشتباه ‌ و شلوغی داشته باشند و شاید موجب
ناراحتی و ایجاد مشکلات برای بزرگ ‌ترها شوند. اما باید
دانست این ‌گونه رفتارها تا حدودی متناسب با دوره کودکی و
نشانه سلامتی و هوشیاری بچه ‌هاست.

رسول خدا (صلی
الله علیه و آله و سلم)  فرموده ‌اند:

« عَرامَةُ الصّبیَّ فِی صِغَرِه زیادةٌ فِی عَقْلِه فی کبیره » [395] ؛
«سرکشی خردسال در دوران کودکی، مایه فزونی عقل او در دوران بزرگ ‌سالی
است»

البته
برای تأثیر ‌گذاری در میان کودکان، به برخی اقدامات برگرفته
از رفتار و سخنان معصومین (علیهم
السلام)  اشاره می ‌نماییم:

– سلام
کردن به کودکان

از صفات
پسندیده پیغمبر اسلام این بود که به کودکان نیز سلام می ‌کرد!

– محبت و
مهربانی

کودکان
روحیه لطیف و زودرنجی دارند. آنان در برابر کوچک ترین رفتار
تُند و خشن، از خود واکنش نشان می دهند و از انسان دوری می ‌جویند.

رسول خدا (صلی
الله علیه و آله و سلم)  می ‌فرماید:

« لَیسَ
مِنّا مَن لَم… یَرحَم الصَّغیرَ » [396] ؛
«هر که به کوچک تر رحم نکند از ما نیست»

و در
بیان دیگر فرموده ‌اند:

« أَحِبُّوا الصِّبْیَانَ وَ ارْحَمُوهُم » [397] ؛
«کودکان را دوست بدارید و نسبت به آنان مهربان باشید»

– پرده
پوشی بر لغزش

در زندگی
روزانه اجتماعی، افراد خردسال جامعه ممکن است آگاهانه یا ناآگاهانه لغزش ‌هایی
داشته باشند. این لغزش ‌ها را باید به حساب خامی و جوانی و
ناآگاهی آنها گذاشت و از فاش کردن اسرار و لغزش ‌های آنان
خودداری کرد؛ زیرا فاش شدن اسرار و لغزش ‌ها، آنان را در
تکرار آنها گستاخ ‌تر خواهد کرد و زشتی کار را از بین خواهد
برد. در حالی  که با پرده پوشی لغزش، امید به پشیمانی او بیشتر است. چنان که
امام سجاد (علیه
السلام)  فرموده است:

« و أمّا
حقّ الصَّغیر … السَّتْرُ علی جَرائِر حِداثَتِه؛ فانَّه سَببٌ لِلتُوبه » [398] ؛
«و امّا حق خردسال … پرده پوشی بر لغزش ‌های کودکانه اوست که
موجب توبه او می ‌شود»

– پرهیز از
تحریک آنان

بزرگ ‌ترها
در برخورد با کوچک ترها نباید به گونه ای رفتار کنند که آنان حُرمت بزرگ ترها را
نگه ندارند. امام سجاد (علیه
السلام)  در ضمن حقوق کوچک ‌ترها می ‌فرماید:

« وَ
المدارَأهُ له و ترکُ مُماحَکَته » [399] ؛
«و حق خردسال… کنار آمدن و دوری از تحریک کردن اوست»

باید
یادآور شد در کشمکش ‌هایی که گاه و بیگاه در کوچه و خیابان
بین خردسالان و بزرگ ‌سالان به  وجود می ‌آید،
فقط خردسالان نیستند که زمینه ساز این مشکل شده اند، بلکه بزرگ ترها نیز در تحریک
آن نقش داشته اند و دارند.

به
دانشمندی گفتند: فلان عالم با کودکی نزاع می ‌کند. او گفت:
«اگر عالم و دانا بود، کارش به نزاع با کودک نمی ‌کشید»

در واقع،
بهترین روش برخورد با رفتارهای کودکان و خردسالان، مدارا و دوری از تحریک کردن و
درگیری با آنان است.

– احترام
به شخصیت کودکان

کودکان
نیز همانند بزرگ ‌ترها دارای شخصیت می ‌باشند
و باید با رفتارهای مناسب به شخصیت آنها احترام گذاشت تا جایی که بتواند در آینده
آنها تأثیر مثبت بگذارد.

سیره
پیامبر اکرم (صلی
الله علیه و آله و سلم)  و دیگر معصومین (علیهم
السلام)  مبتنی بر احترام به کودکان بود در تاریخ آمده است:
«رسول اکرم (صلی
الله علیه و آله و سلم)  بعضى کودکان را در آغوش می ‌گرفت
و بعضى را بر پشت و دوش خود سوار می ‌کرد، و به اصحاب خویش
می ‌فرمود کودکان را در آغوش بگیرید و بر دوش خود بنشانید.
کودکان از این صحنه بى اندازه خوشحال می ‌شدند و از شادى و
نشاط در پوست نمی ‌گنجیدند، این خاطرات شیرین را هرگز فراموش
نمی ‌نمودند. چه بسا پس از مدتى دور هم جمع می ‌شدند
و جریان را براى یک دیگر بازگو می ‌کردند و در مقام افتخار
و مباهات یکى می ‌گفت پیغمبر (صلی
الله علیه و آله و سلم)  مرا در آغوش گرفت و تو را بر پشت
خود سوار کرد!» [400]
– کمک کردن

یکی از
کارهایی که می ‌تواند نقش مهمی در برقراری روابط دوستانه با
کودکان داشته باشد کمک به آنها می ‌باشد چراکه افراد خردسال
به دلیل توان محدود جسمی و فکری، در بسیاری از امور نیاز به کمک و یاری بزرگ ترها
دارند. ازاین ‌رو، در زندگی روزانه، بزرگ ‌ترها
نباید کمک خود را
از آنها دریغ کنند.

امام
سجاد (علیه السلام)  در
بیان دیگر حقوق کوچک ‌ترها فرموده است:

« المعونَةُ لَه »؛ «حق خردسال… کمک به وی است» [401]
 

 

معاشرت با سادات

بعضی ‌ها
درباره احترام به سادات حساسیت ویژه ‌ای دارند، آیا صرف سید
بودن دلیل بر برتری آنهاست؟ این چه عدالتی است؟

نخست
باید دانست، ‌ جد اعلاى پیامبر اسلام (صلی
الله علیه و آله و سلم) ، حضرت ابراهیم خلیل ‌الرحمن
و پس از ایشان حضرت اسماعیل می ‌باشد و یکى بعد از دیگرى تا
عبدمناف و سپس هاشم و فرزند هاشم عبدالمطلب و فرزند او عبدالله، پدر پیامبر گرامى (صلی
الله علیه و آله و سلم)  می ‌باشد.

درباره
احترام به پیامبر اکرم (صلی
الله علیه و آله و سلم)  سه تعبیر در قرآن آمده است:

1. «بگو
اى رسول ما، هیچ اجرى از شما نمى ‌طلبیم بلکه اجر و مزد
رسالت من بر خداست» [402]
2. «از
شما مردم اجرى نمى ‌طلبم مگر کسى که بخواهد راهى به سوى
پروردگارش بیابد» [403]
3. «بگو:
از شما اجرى نمى ‌طلبیم مگر رعایت و محبت کردن شما نسبت به
خویشان و نزدیکان من» [404]
پیامبر
اکرم (صلی الله
علیه و آله و سلم)  به دستور خود خداوند اجر و مزد رسالتش را
دوستى و احترام و محبت به خویشان و ذریه ‌اش قرار داده است.

البته
جمع این 3 آیه که در یکى مزد نطلبیده و در آیه ‌اى دیگر
طلبیده، چنین است که اگر پیامبر محبت ذریه ‌اش را خواسته،
سود اصلى ‌اش به خود مسلمانان بر می ‌گردد
زیرا محبت و احترام عامل مؤثرى براى پیروى کردن است. همان ‌گونه
که در آیه 31 سوره آل عمران [405] ،
پیامبر اطاعت خود را از مردم می ‌طلبد می ‌فرماید
چرا که من مبلغ فرمان او هستم، یعنى اگر ما مسلمانان به محبت سادات امر شده ‌ایم
این دستورى است از جانب خداوند و با محبت، به خدا نزدیک ‌تر
شده ‌ایم و سودش به جیب خودمان رفته است و اصولاً پیوند محبت
با کسى، انسان را به سوى محبوب و خواسته ‌هاى او می ‌کشاند
و هر چه رشته محبت قوى ‌تر باشد این جاذبه قوى ‌تر
است، مخصوصاً محبتى که انگیزه ‌ آن کمال محبوب است، احساس
این کمال سبب می ‌شود که انسان سعى کند خود را به آن مبدأ
کمال و اجراى خواسته ‌هاى او نزدیک ‌تر
گرداند.

چنانچه
پیامبر اکرم (صلی
الله علیه و آله و سلم)  در روایتى می ‌فرماید:
خوبان سادات را به خاطر خدا احترام کنید زیرا هر انسان خوبى باید مورد احترام قرار
گیرد و سادات بد را به خاطر من یعنى منسوب به پیامبر هستند به خاطر پیامبر اکرم
احترام کنید [406] ،
و این اظهار محبت ‌ها یک شعار الهى است که بگوییم ما
مسلمانان قدرشناس خدمات پیغمبر (صلی
الله علیه و آله و سلم)  هستیم و به او ارج نهاده و با این
احترام همیشه به یاد او هستیم، و اگر سیدى بد بود کار بدش را دوست نمى ‌داریم
ولى خودشان را به ‌خاطر انتسابشان به پیغمبر اکرم دوست می ‌داریم.

چه بسا
تأکید درباره احترام به سادات و نسل پیامبر (صلی
الله علیه و آله و سلم)  به این جهت باشد که دشمنان در پی
توطئه و بی ‌احترامی به پیامبر (صلی
الله علیه و آله و سلم)  و نسل او بوده و هستند و دستور
احترام برای حفظ حریم پیامبر (صلی
الله علیه و آله و سلم)  و فرهنگ ‌سازی
در جامعه می ‌باشد،
در حالی که با این همه توصیه ‌ها با خاندان امام حسین (علیه
السلام)  و علویان در طول تاریخ ستم ‌ها
شده است.

اما در
خصوص این ‌که ملاک برترى و احترام تقواست. باید گفت که این
سخن کاملاً صحیح می ‌باش اما سخن در همین تقواست که متقى کسى
است که قرآن و دستورات دینش را تماماً گوش دهد و عمل کند که یکى از همین دستورات
مودت و دوستى با خاندان پیامبر (صلی
الله علیه و آله و سلم)  است.

پس با
توجه به آیات و روایات ما سادات را احترام می ‌کنیم و اگر از
ایشان کسى به خطاکارى و بیراهه رفته ضمن کراهت داشتن عملش او را متذکر شده و نهى از
منکر می ‌نماییم و در عین حال طورى برخورد نمى کنیم که جسارت
به خاندان پیامبر (صلی
الله علیه و آله و سلم)  باشد، بلکه به او احترام و اکرام می ‌نماییم. [407]

 

 

معاشرت با معلولین

با افراد
نابینا و یا معلول چگونه رفتار کنیم که از نظر آداب اسلامی به وظیفه خود عمل کرده
باشیم؟

در هر
جامعه ‌ای، برخی افراد خواه ناخواه به طور مادرزاد و یا در
اثر بیماری و سوانحی از نعمت سلامتی محروم می ‌باشند و این
مسئله از دیدگاه آداب معاشرت اسلامی در زمینه رفتار با این قشر از جامعه وظایفی را
بر عهده دیگران می ‌گذارد.

رسول خدا (صلی
الله علیه و آله و سلم)  فرموده ‌اند:

«کسى کـه
شخصى نابینا را چهل گام در زمین هموار راه ببرد هرگز نمى ‌توان
به اندازه یک سوزن از کار او را به طلاهاى جهان ارزیابى کرد. و اگر نابینایى را از
خطر افتادن در چاهى نجات دهد، روز قیامت پاداش این عمل بالاتر از صدهزار بار انفاق
جهان است و این حسنات بر همه گناهان او برترى دارد و آن را محو و نابود می ‌کند
و او را به فردوس اعلى می ‌برد» [408]
اما از
منظر اسلام کمک به معلولین و نابینایان جهت عبور از خیابان تنها وظیفه ‌ای
نیست که افراد سالم و توانا در برابر معلولین دارند بلکه از منظر آداب معاشرت
اسلامی وظایف دیگری نیز بر عهده آنها می ‌باشد که به برخی از
آنها اشاره می ‌نماییم:

پرهیز از
به انزوا کشاندن معلولین

امام
باقر (علیه السلام)  در
تفسیر آیه 61 سوره نور [409]
فرموده است:

«سبب
نزول آیه آن بود که مردم مدینه پیش از آن ‌که مسلمان شوند
کورها و لنگ ها را از خود جدا کرده و با ایشان هم سفره و هم غذا نمی ‌شدند
و با آن ‌که در میان آنها انصار بودند و مورد احترام و تکریم
عمومى قرار داشتند مى گفتند نابینا غذا را نمى بیند و لنگ قدرت نشستن و تکیه کردن
بر سفره و طعام را ندارد و شخص مریض مانند آدم سالم نمی ‌تواند
غذا بخورد روى این منطق و عقیده آنها را در گوشه خانه جاى داده و جداگانه طعام می ‌دادند
همین که پیغمبر اکرم (صلی
الله علیه و آله و سلم)  وارد مدینه شدند موضوع تغذیه
نابینایان و بیماران را سؤال کردند و این آیه بر آن حضرت نازل شد» [410]
همنشینی
و همراهی

روزى
امام سجاد (علیه
السلام)  از کنار چند جذامى که غذا مى خوردند عبور مى کرد،
امام (علیه السلام)   بر
آنها سلام کرد، آنها ایشان را براى صرف طعام دعوت کردند، حضرت قبول کرد، سپس فرمود:
خداوند متکبران را دوست نمى دارد- امام روزه بود- به نزد آنان رفت و فرمود: من روزه
هستم، سپس فرمود: فردا به منزل من بیایید، آنها به منزل امام (علیه
السلام)  رفتند و به آنان غذا خوراند و هدیه داد.

و در
بعضی روایات است که: امام (علیه
السلام)  همراه آنان غذا خورد. [411]
خودداری
از نگاه

پیامبر
خدا در این باره فرموده ‌اند:

« لَا
تُدِیمُوا النَّظَرَ إِلَى أَهْلِ الْبَلَاءِ وَ الْمَجْذُومِینَ فَإِنَّهُ
یحْزُنُهُمْ » [412] ؛
«نگاه پیوسته به گرفتاران و معلولین مکنید که مایه اندوه آنها است»

کمک و
یاری

رسول خدا
(صلی الله علیه و
آله و سلم)  فرمود:

«هر که
معلولی را در کارهایش کمک کند، خدا در کارش به او کمک دهد و در قیامت فرشته هایى
روا دارد که او را در گذر از هراس ‌ها کمک دهند، و از خندق ‌هاى
آتش بگذرانند و از صراط او را سالم به بهشت رسانند. و کسى که ناتوان در فهم و معرفت
را کمک دهد و در برابر خصم باطل به او دلیلى آموزد، خدایش در سکرات مرگ بر شهادت به
یگانگى خدا و این ‌که محمد (صلی
الله علیه و آله و سلم)  بنده و رسول او است کمک دهد و به
سوی خداى عز و جل برگردد با بهترین کردار و خوش ‌ترین حال، و
در آن به روح و ریحان خوش آمدش گویند و مژده اش دهند با این ‌که
پروردگارش از او خشنود است و خشمى بر او ندارد» [413]
محرومیت
زدایی

امام على (علیه
السلام)  در نامه خود خطاب به مالک اشتر فرمودند:

«خدا را!
خدا را! در باره مسکینان و نیازمندان و تیره بختان و معلولین که هیچ چاره اى برای
تأمین زندگی ندارند؛ در این طبقه، مستمندان و مستحقّان هستند؛ براى خدا حقّى را که
به آنان اختصاص داده و نگهبانى آن را بر عهده تو نهاده است پاس دار، و بخشى از بیت
المال و بخشى از غلّه هاى زمین ‌هاى خالصه را در هر شهر به
آنان واگذار، که براى دوردست ‌ترین آنان همان حقى ثابت است
که براى نزدیک ‌ترین، و آنچه بر عهده تو نهاده اند، رعایت
حقّ ایشان است». [414]
مهرورزی
و ساماندهی

امام
حسین (علیه السلام)  خطاب
به علماى امت این ‌گونه بازخواست می ‌فرماید:

«…شما
به ‌خاطر خدا در میان مردم صاحب عزت و احترامید. با این حال،
مى بینید که عهدهاى خدایى (مقررات دین) را مى شکنند، و هیچ باکتان نیست. اگر یکى از
پیمان ‌هاى پدرانتان شکسته شود، هراسان خواهید گشت، و اکنون
در این اندیشه نیستند که پیمان (سنّت) پیامبر خدا شکسته شده است. نابینایان و
ناشنوایان و بیماران زمین ‌گیر در شهرها به حال خود رها شده
اند و هیچ به حال آنان رحمت نمى آورید…» [415]
 

 

معاشرت با مستمندان

وظیفه ما
در برابر متکدیان چیست؟
تا چه اندازه می ‌توانیم به درستی ادعای آنهایی که در کوچه و
خیابان جلوی افراد را می ‌گیرند  اعتماد کنیم؟ آیا اگر به
چنین افرادی کمک نکنیم اشتباه کرده ‌ایم.

یکی از
زشت ‌ترین پدیده ‌ها در هر جامعه ‌ای،
فقر در آن جامعه می ‌باشد. اسلام برای ریشه کن کردن این
پدیده زشت اجتماعی دستوراتی در قالب احکام اقتصادی واجب و مستحب تعیین نموده که اگر
مسلمانان به همان احکام واجب پایبند بوده و به آن عمل می ‌نمودند،
فقر از همه جوامع اسلامی ‌ ریشه ‌کن
می ‌شد و دیگر حتی نیازی به پرداخت صدقات مستحبی نبود. کما
این ‌که امام صادق (علیه
السلام)  به این مسئله اذعان نموده و فرموده ‌اند:

« لَوْ
أَنَّ النَّاسَ أَدَّوْا زَکَاةَ أَمْوَالِهِمْ مَا بَقِیَ مُسْلِمٌ فَقِیراً
مُحْتَاجاً وَ لَاسْتَغْنَى بِمَا فَرَضَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَهُ وَ إِنَّ
النَّاسَ مَا افْتَقَرُوا وَ لَا احْتَاجُوا وَ لَا جَاعُوا وَ لَا عَرُوا إِلَّا
بِذُنُوبِ الْأَغْنِیَاء » [416] ؛
«هرگاه مردم زکات اموال خود را می ‌پرداختند هرگز مسلمان
نیازمندى درجامعه اسلامى پیدا نمى شد و در پرتو حقوقى که خداوند به نفع آنان در
اموال ثروتمندان قرار داده است، بی ‌نیاز می ‌شدند»

اسلام
کمک و دست ‌گیری فقرای واقعی را یک ارزش دینی قرار داده و
پاداش ‌های دنیوی و اخروی فراوانی برای آن در نظر گرفته است؛
از پیامبر خدا (صلی
الله علیه و آله و سلم) روایت شده که فرموده ‌اند:

«بر شما
باد به صدقه دادن، زیرا در آن ده فایده است که پنج تا در دنیا و
پنج دیگر آن در آخرت به دست مى آید؛

اما در
دنیا: 1. اموال و بدن هاى شما را پاک و پاکیزه مى سازد، 2. درمانى است براى شفا
یافتن و سلامتى بیماران شما، 3. باعث شادمانى دل هاست، 4. باعث زیاد شدن اموال است،
5. موجب وسعت رزق است.

اما در
آخرت: 1. سایه بان است در قیامت 2. باعث آسانى حساب 3. موجب سنگین شدن کفّه ترازوى
اعمال خیر و ثواب است 4. جواز عبور از پل صراط است 5. و رسیدن به درجه اعلاى بهشت
است». [417]
برای
تشخیص این ‌که چه نوع رفتاری باید در برابر مستمندان و
متکدیان داشته باشیم باید گفت که نوع رفتار ما در برابر هر یک از فقرا و متکدیان –
بسته به شرایطی که آنها دارند- می ‌تواند متفاوت باشد که
اینجا به برخی از آنها اشاره می ‌نماییم:

کارآفرینی برای نیازمندان

برخی از
متکدیان توانایی ‌های خود را نادیده گرفته و یا به بهانه ‌های
مختلف تکدی ‌گری را پیشه خود قرار داده ‌اند.
تشخیص نیازمندی و یا عدم نیازمندی این گروه از متکدیان با دقت در اظهارات و همچنین
وضعیت روحی و جسمی آنها کاملاً قابل تشخیص می ‌باشد. در این
صورت بهترین رفتار فراهم نمودن زمینه کار و تلاش و یا تشویق آنها جهت رو آوردن به
فعالیت ‌های درآمدزا می ‌باشد.

مردى به
حضور امام صادق (علیه
السلام)  آمد عرض کرد دست سالمى ندارم که با آن کار کنم،
سرمایه ندارم تا با آن تجارت نمایم، مرد محروم و مستمندى هستم چه کنم؟ [418]
امام صادق (علیه
السلام)  (که ‌دید سر آن مرد سالم
است و می ‌تواند طبق رسوم محلّى با آن کار کند راضى نشد عزّت
و شرفش با گدایى از مردم درهم بشکند) به وى فرمود:

« اِعمَل
وَ احمَل على رَأسِکَ وَ استَغنِ عَنِ النَّاسِ » [419] ؛
«با سرت باربرى کن و خود را از مردم مستغنى و بى نیاز بدار»

اولویت
خویشاوندان نیازمند

نخستین و
بهترین روش برای کمک به نیازمندان، شناسایی نیازمندان فامیل می ‌باشد
به خصوص این ‌که به دلیل آشنایی کامل اعضای فامیل نسبت به
یکدیگر، شناسایی این گروه از نیازمندان واقعی به آسانی امکان ‌پذیر
می ‌باشد.

خداوند
متعال نیز بر همین اساس با اولویت بخشی به نیازمندان فامیل فرموده است:

« یَسْئَلُونَکَ ما ذا یُنْفِقُونَ قُلْ ما أَنْفَقْتُمْ مِنْ خَیْرٍ
فَلِلْوالِدَیْنِ وَ الْأَقْرَبینَ وَ الْیَتامى  وَ الْمَساکینِ وَ ابْنِ
السَّبیلِ وَ ما تَفْعَلُوا مِنْ خَیْرٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلیمٌ » [420] ؛«از تو
سؤال مى کنند چه چیز انفاق کنند؟ بگو: «هر خیر و نیکى (و سرمایه سودمند مادى و
معنوى) که انفاق مى کنید، باید براى پدر و مادر و نزدیکان و یتیمان و مستمندان و
درماندگان در راه باشد». و هر کار خیرى که انجام دهید، خداوند از آن آگاه است.
(لازم نیست تظاهر کنید، او مى داند)»

از حضرت
صادق (علیه السلام)  سؤال
شد: به چه کسى صدقه بدهیم به کسى که بر در خانه مى آید یا نگهداریم و به بستگان
نیازمند خود بدهیم؟ فرمود:

« لَا
یَبْعَثُ بِهَا إِلَّا إِلَى مَنْ بَیْنَهُ وَ بَیْنَهُ قَرَابَةٌ فَهُوَ أَعْظَمُ
لِلْأَجْر » [421] ؛
«به بستگان و نزدیکانش بدهد که اجر عظیم ‌ترى دارد»

نیازمندان شناسایی شده

گروهی از
فقرا از سوی ارگان ‌های مربوطه مانند کمیته امداد امام خمینی (رحمت
الله علیه) ، بهزیستی، موسسات خیریه شناسایی شده ‌اند
و انسان با اطمینان از نیازمندی آنها می ‌تواند به آنها کمک
نماید.

البته
این نکته را نیز باید در نظر داشت که کمک به این ‌گونه
مؤسسات و ارگان ‌ها به معنای رفع تکلیف انسان نسبت به گروه ‌های
دیگر از نیازمندان نیست و چه بسا افراد و خانواده ‌هایی که
از سوی این ‌گونه مجموعه ‌ها شناسایی
نشده و همچنان در فقر به سر می ‌برند و یا کمک این ‌گونه
مؤسسات کفاف زندگی آنها را نمی ‌دهد لذا علاره بر همکاری با
این قبیل مؤسسات نباید از دیگر فقرا غافل بود.

اولویت
نیازمندان آبرودار

قرآن
مجید به صراحت اذعان دارد که در جامعه افرادی هستند که به علل مختلف قادر به تأمین
معاش خود نیستند و یا توانایی خود را از دست داده ‌اند و از
شدّت خویشتن دارى، افراد ناآگاه آنها را بى نیاز مى پندارند. [422]
امروزه
نیز کم نیستند افراد محروم و محتاجی که به دلایل مختلف در حاشیه شهر ‌ها
و یا مناطق محروم زندگی نموده و با فقر و نداری دست و پنجه نرم می ‌کنند
که وظیفه ما در قبال این گروه از نیازمندان کشف و شناسایی آنها و کمک نمودن با حفظ
آبروی آنها می ‌باشد.

در روایت
آمده امام باقر (علیه
السلام)  هنگامى ‌که پدرش امام سجاد (علیه
السلام)  را غسل مى داد، کسانى به سجده گاه ‌هاى
او در زانو و پشت پا نظر کردند که همچون زانوى شتر مى نمود، بر شانه او نیز همانند
آن دیدند، به امام باقر گفتند: اى پسر پیامبر! آنها را مى دانیم که از فراوانى نماز
و طول سجده پدید آمده است، ولى این که بر شانه او مى بینیم از چیست؟ گفت: اگر زنده
مى بود چیزى در این باره به شما نمى گفتم، روزى براو نمى گذشت که در آن یک یا چند
بینوا را سیر نکند، و چون شب فرا مى رسید، آنچه را که از خوراک داشت، در انبانى مى
نهاد و هنگامى که مردمان در خانه هاى خود آرام مى گرفتند آن انبان را بر دوش مى
گرفت و در شهر به راه مى افتاد و به سراغ کسانى مى رفت که نیازمند بودند و روى سؤال
نداشتند، و آن را میان ایشان پخش مى کرد و آنان او را نمى شناختند. و از خاندان او
کسى جز من از این امر آگاه نبود. از این کار مقصودش آن بود که به دست خود و در
پنهانى صدقه دهد و مى گفت: «صدقه پنهانى خشم خدا را فرو مى نشاند» [423]

متکدیان
خیابانی

همه ما
با موارد متعددی مواجه شده ‌ایم که افرادی به درب خانه
مراجعه و اظهار نیاز نموده ‌اند و یا در بین راه و یا محل
کار و مساجد در برابر انسان درخواست کمک می ‌نمایند. سؤال
مهم این است که از دیدگاه اسلام نوع رفتار ما با این گروه از افراد که به انسان رو
اندازند چگونه باشد؟

از
روایات و سیره معصومین (علیهم
السلام)  در خصوص نحوه رفتار با این دسته از افراد جامعه
نکات متعددی به دست می ‌آید که به آنها اشاره می ‌نماییم:

الف. عدم
رد سائل

از منظر
اسلام دست رد به سینه سائل زدن و او را محروم برگرداندن کراهت دارد هرچند که به
احتمال قوى بی ‌نیاز باشد [424] ،
لذا بنابر سیره عملی و توصیه معصومین (علیهم
السلام)  نباید این ‌گونه افراد را
دست خالی برگرداند به خصوص کسانی که در شب به در خانه انسان مراجعه نماید. [425]
دلیل این
نوع رفتار نیز بر اساس آنچه از روایات به دست می ‌آید آن است
که ممکن است فقیر واقعی در میان سائلین باشد که رد کردن آن موجب غضب الهی گردد.
پیامبر خدا (صلی
الله علیه و آله و سلم)  فرموده ‌اند:

«ما به
غیر مستحق هم عطا مى کنیم تا مبادا در این میان، مستحق واقعى را ردّ کرده باشیم» [426]
ایشان در
بیان دیگری فرموده ‌اند:

«درخواست
سائل را رد نکنید که اگر دروغ مساکین و بیچارگان نبود، ردّکنندگان آنان رستگار نمی ‌شدند
(بدبخت می ‌شدند)». [427]
البته در
روایات به این نکته نیز تصریح شده است که رد نکردن سائل حد و حدودی دارد. به عنوان
نمونه یکی از ناقلان حدیث می ‌گوید: من هنگام صبح بر در منزل
امام صادق (علیه
السلام)  نشسته بودم که گدایى آمد و چیزى خواست، اطرافیان او
را رد کردند، امام (علیه
السلام)  آنان را بسیار سرزنش کرد و فرمود:

«…تا
سه نفر را غذا بدهید آنگاه اختیار با شماست اگر خواستید بیش از سه نفر را هم بدهید
و گر نه حق این روز را ادا نموده اید» [428]
البته در
چنین مواقعی رد کردن نیز باید به نرمى و یا همراه با دعاى خیر باشد نه با تندى و
تحقیر.

ب.
تصدُّق اگرچه به مقدار بسیار ناچیز

دست رد
نزدن به سائل به معنای آن نیست که چنین افرادیی را به هر نحو ممکن راضی نمود بلکه
وظیفه ‌ای که در چنین شرایطی بر عهده مسلمانان گذاشته شده
این است که کمکی به این ‌گونه افراد صورت بگیرد هرچند بسیار
اندک و ناچیز باشد. [429]
ازاین ‌رو در روایات از ما خواسته شده سائلین را رد ننماییم
اگرچه به دادن نصف خرما باشد. [430]
گفتنی
است که در صدقات مستحبی احراز فقر شرعی شرط نیست بنابر این هر چند شما نتوانید فقر
کسی که تکدی می ‌کند احراز کنید باز می ‌توانید
به او کمک کنید.

ج.
امتحان نمودن سائل

امام
صادق (علیه السلام)  فرمود:

«پدرم
گاهی سائلان را می ‌آزمود تا قانع را از غیر آن بازشناسد و
هرگاه هنگام قربانی سائلی می ‌آمد ابتدا سر حیوان را به وی
می ‌داد؛ اگر می ‌پذیرفت، می ‌فرمود:
آن را بگذار و از گوشت آن به وی می ‌داد و اگر نمی ‌پذیرفت،
چیزی به وی نمی ‌داد». [431]
در حدیث
دیگری مسمع بن عبدالملک می ‌گوید که در مکه خدمت امام صادق (علیه
السلام)  نشسته بودیم و انگور تناول مى کردیم. فقیری آمد و
تقاضای کمک کرد. ابوعبدالله فرمود: این خوشه انگور را به او بدهید. مرد سائل گفت:
نیازى به خوشه انگور ندارم، اگر درهمى باشد مى پذیرم. ابوعبدالله گفت: خداوند خودش
وسعت و فراخى نعمت بدهد (امام، فقط در حق او دعا نمودند). آن مرد سائل رفت، اما بعد
از لختى بازگشت و گفت: همان خوشه انگور را بدهید. ابو عبدالله چیزى به او نداد و
گفت: خداوند وسعت و نعمت ارزانى دارد. دیرى نگذشت که سائلى دیگر آمد و امام صادق (علیه
السلام)  سه حبّه انگور برداشت و در دست او گذاشت. مرد سائل
سه حبّه را گرفت و گفت: «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ».

خدا را سپاس که به من روزى داد. ابوعبدالله گفت: قدرى صبر کن. و بعد هر دو دست خود
را پر از انگور نمود و به سائل داد. سائل انگور را گرفت و گفت: «الْحَمْدُ لِلَّهِ
رَبِّ الْعالَمِینَ» ابو عبدالله به او گفت: باز هم صبر کن. و بعد به غلام خود گفت:
آیا چیزى در کیسه دارى؟ غلام پول ‌هاى کیسه را بیرون آورد و
ما تخمین زدیم که در حدود بیست درهم باشد. ابوعبدالله پول ‌ها
را گرفت و به سائل داد. سائل پول ‌ها را گرفت و گفت:
الحمدلله. خدایا این نعمت از تو است از تو که شریک و همتا ندارى. باز ابوعبدالله
گفت: لختى تأمّل کن. و بعد پیراهن خود را از تن خود بیرون آورد و به سائل داد و
گفت: این پیراهن را بپوش. سائل پیراهن را گرفت و پوشید و گفت: خدا را شکر که بر تن
عریان من لباس پوشید، و گویا گفت: اى ابو عبداللَّه! خداوند به تو جزاى نیک دهد. و
غیر از این دعایى نکرد، و رفت.

بعدها ما
با خود فکر کردیم که اگر براى ابوعبدالله دعا نمى کرد، امام صادق (علیه
السلام)  هماره به خاطر سپاس خدا، بر عطاى خود مى افزود. [432]
 

 

معاشرت با یتیمان

وظیفه ما
در برابر خانواده ‌های یتیم چیست؟ و چه آدابی را
باید رعایت کنیم؟

در قرآن
خداوند در برخی آیات سفارش و تأکید فراوانی بر لزوم محبت و مهربانی نسبت به یتیمان
کرده است و با تعابیر مختلف به احسان یتیم دعوت کرده و اجر و پاداش فراوانی برای آن
در نظر گرفته است. در مقابل هرگونه ظلم و بد رفتاری با آنان را سرزنش و گناهی
نابخشودنی شمرده است. اقداماتی که در اسلام توصیه گردیده و هر فردی می ‌تواند
نسبت به خانواده ایتام انجام دهد از قرار ذیل می ‌باشد:

1. یتیم
نوازی

نیاز به
محبت و توجه در هر انسانی وجود دارد و همین عامل اُنس و رشد انسان می ‌شود،
البته این نیاز و خواسته در کودکان شدیدتر است و چه بهتر که این نیاز به وسیله
والدین رفع ‌گردد. در حالی ‌که یتیم
در کودکی از این نعمت محروم است.

پیامبر (صلی
الله علیه و آله و سلم)  درباره یتیم نوازی می ‌فرماید:

«آیا
دوست داری دلت نرم و آرزویت برآورده شود؟ بر یتیم ترحم کن و دست محبت بر سر او بکش
و از غذای خود به او بخوران تا قلبت نرم و حاجتت روا گردد». [433]
2. حفظ
مال یتیم

در خصوص
اموال یتیم، به دو نمونه از آیات قرآن کریم اشاره می ‌کنیم؛

« إِنَّ
الَّذِینَ یَأْکُلُونَ أَمْوَالَ الْیَتَامَى ظُلْمًا إِنَّمَا یَأْکُلُونَ فِی
بُطُونِهِمْ نَارًا وَسَیَصْلَوْنَ سَعِیرً » [434] ؛ «کسانی
که مال یتیمان را از روی ظلم می ‌خورند به درستی که آتش می ‌خورند
و به زودی در آتش قرار می ‌گیرند».

«اکل» هم
در معنای خوردن ظاهری و غذا است و هم به معنای تصرف غیرمجاز اموال یتیمان است. [435]

خداوند
می ‌فرماید:

« وَآتُوا
الْیَتَامَىٰ أَمْوَالَهُمْ وَلَا تَتَبَدَّلُوا الْخَبِیثَ بِالطَّیِّبِ وَلَا
تَأْکُلُوا أَمْوَالَهُمْ إِلَىٰ أَمْوَالِکُمْ ۚ إِنَّهُ کَانَ حُوبًا کَبِیرً
» [436] ؛ «و اموال
یتیمان را پس از بلوغ به دست آنها دهید، و مال بد و نامرغوب خود را به مرغوب (آنها)
تبدیل نکنید و اموال آنان را به ضمیمه اموال خود مخورید، که این گناهی بس بزرگ
است».

3.
سرپرستی یتیم

یکی از
فضیلت ‌های اخلاقی سرپرستی ایتام و محبت به آنها است. باید
دانست که کودک یتیم نیازهای متعددی دارد که از جمله آن ‌ها
داشتن کانون خانوادگی و داشتن فردی به عنوان تکیه ‌گاه است.
در فرهنگ اسلام بهترین وسیله برای رفع کمبودهای یتیمان آن است که کودکان یتیم، جزء
عائله انسان قرار گیرد و مساعدت ‌ها و کمک ‌ها
نسبت به آنها محترمانه انجام شود تا آنان احساس حقیری نکنند. پیامبر (صلی
الله علیه و آله و سلم)  نیز که خود کودکی یتیم بودند و با
درد یتیمی به خوبی آشنا هستند در مورد اجر و پاداش سرپرستی یتیم فرمودند:

«کسی که
یتیمی را سرپرستی کند تا این ‌که از او بی ‌نیاز
شود خداوند

بهشت را بر وی واجب می ‌کند، همان ‌گونه
که اگر کسی در مال یتیم خیانت کند مستحق دوزخ می ‌شود». [437]
4. عدم
ظلم به یتیمان

در منشور
اخلاقی هر انسان آگاهی، ظلم به دیگران عملی ناشایست است و این در مورد کودکان قطعاً
بدتر است چه برسد به این که آن کودک یتیم و بی ‌سرپرست باشد
که در این صورت گناهی عظیم است آن چنان که در آیه آمده:

« أَرَأَیْتَ الَّذِی یُکَذِّبُ بِالدِّینِ فَذَلِکَ الَّذِی یَدُعُّ الْیَتِیمَ
وَلَا یَحُضُّ عَلَى طَعَامِ الْمِسْکِینِ » [438] ؛ «آیا
دیدی کسی را که دین را تکذیب می ‌کرد پس آن کسی که یتیم را
رد می ‌کند و دیگران را تشویق به اطعام مسکین نمی ‌کند»

5. اکرام
و احسان یتیم

ضرورت
محبت ‌ورزی و نوازش یتیم مسئله ‌ای
است که از آیات و روایات به سادگی قابل فهم است و اگر کسی از این فرمان الهی سرباز
زند، مورد مؤاخذه و سرزنش قرار می ‌گیرد. خداوند در مورد
برخی افراد می ‌فرماید:

« کَلَّا
بَل لَّا تُکْرِمُونَ الْیَتِیمَ وَلَا تَحَاضُّونَ عَلَى طَعَامِ الْمِسْکِینِ » [439] ؛ «چنان
نیست که شما می ‌پندارید؛ شما یتیمان را گرامی نمی ‌دارید
و یکدیگر را بر اطعام مستمندان تشویق نمی ‌کنید»

ضرورت
اکرام و محبت ‌ورزی نسبت به یتیم به حدّی است که در روایتی
زیبا از پیامبر (صلی
الله علیه و آله و سلم)  وارد شده است:

«هنگامی ‌که
یتیمی گریه می ‌کند، عرش خدا به لرزه می ‌افتد.
آن ‌گاه خدای تبارک و تعالی می ‌فرماید:
چه کسی بنده مرا که پدر و مادرش را در خردسالی از او گرفتم به گریه در آورد؟ به عزت
و جلالم سوگند، هر کس او را ساکت کند، بهشت را بر او واجب می ‌کنم» [440]
 

 

معاشرت با نامحرم

برخی
دخترها وقتی با پسرها روبه ‌رو می ‌شوند
با هم دست می ‌دهند و بدون کمترین ملاحظه ‌ای
با یکدیگر شوخی می ‌نمایند؟ ما که مجبوریم در چنین محیطی
تحصیل کنیم باید رفتارمان در برخورد با جنس مخالف چگونه باشد؟

خداوند
درباره دوری از دوستی ‌ها و روابط پنهانی دخترها و پسرها و
اهمیت ازدواج با نظارت خانواده ‌ها می ‌فرماید:

« فَانکِحُوهُنَّ بِإِذْنِ أَهْلِهِنَّ وَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ
مُحْصَنَاتٍ غَیْرَ مُسَافِحَاتٍ وَلاَ مُتَّخِذَاتِ أَخْدَانٍ » [441] ؛ «آنان را
با اجازه خانواده ‌هایشان به همسری خود در آورید و مهرشان را
به طور پسندیده به آنان بدهید [به شرط آن ‌که] پاکدامن باشند
و زناکار و دوست گیران پنهانی نباشند»

بنابراین، از نظر اسلام و اخلاق اسلامی، اگر کسی بخواهد سلامت روح و روان خود را
حفظ کند، به خصوص در شرایط خاص دوران جوانی و خطرات جدی تمایلات آشکار و پنهان
غرایز جنسی لازم است روابط خود را از نظر کمی و کیفی تحت کنترل قرار داده و از حد
ضرورت فراتر نرود چراکه روابط بین نامحرم هرچند به صورت محدود و به مقدار رد و بدل
شدن چند کلمه ممکن است غرایز جنسی افراد را تحریک کند و یک الفت و محبت شهوانی بین
پسر و دختر ایجاد کرده و نقطه آغازی برای غوطه ور شدن در انحراف و فساد شود.

بر اساس
آنچه در فتوای مراجع تقلید انعکاس یافته، درباره چگونگی رابطه با جنس مخالف موارد
ذیل رعایت شود:

1. اگر
امکان دارد با برنامه ‌ریزی – مانند انتخاب کلاس ‌های
غیرمختلط و یا هم گروه نشدن با جنس مخالف – زمینه رابطه با جنس مخالف را منتفی
کنید.

2.
دختران در مقابل افراد نا محرم، رفتاری متکبرانه و سنگین داشته باشند نه رفتاری
صمیمانه و خودمانی.

3. تا
زمانی که ضرورت ایجاب نکرده از برقراری رابطه باید اجتناب نمود البته در این زمینه
انسان باید دقیقاً درون خود را بکاود و باطنش را بررسی کند که مثلاً صحبت کردن با
افراد نامحرم چه ضرورتی برای او دارد. به خصوص در دوران جوانی عواطف و احساسات در
نقطه اوج می ‌باشد و زن و مرد جوان به سرعت نسبت به یکدیگر
علاقه ‌مند می ‌شوند و حتی اگر یکی از
دو طرف از اولیای خدا باشد و مراقبت و ظرفیت بالایی داشته باشد اما از احساسات طرف
دیگر نمی ‌تواند جلوگیری کند. به همین جهت امام على (علیه
السلام)  از گفتن سلام به زن جوان کراهت داشتند و مى فرمود:

«مى ترسم
صداى او براى من حالتى ایجاد کند از این جهت اجر مرا در سلام کردن پایین بیاورد» [442]
4. در
صورت ناچاری و ضرورت، روابط با نامحرم تا آنجا که به شکستن حریم احکام الهی منجر
نشود، اشکالی ندارد. بنابراین، گفت ‌وگو و نگاه ‌های
متعارف بدون قصد لذت و ریبه، در مسائل علمى، آموزشى و پاسخ گویى به نیازهاى علمى در
کلاس هاى مختلف اشکالی ندارد. اما با این حال، حتی الامکان لازم است موازین شرعی
کاملاً رعایت شود و نگاه ‌ها و گفت ‌وگو ‌ها
از هر گونه قصد و غرض خالی باشد. البته این کار خیلی مشکل است و بلکه گاهی غیر ممکن
است که در این صورت باید روابط به حداقل برسد و در برخورد و گفت ‌وگو،
هنجارهای شرعی زیر رعایت شود:

1. از
گفت ‌وگوهای تحریک کننده پرهیز شود.

2. از
نگاه ‌های آلوده و شهوانی خودداری شود.

3. حجاب
شرعی رعایت شود.

4. قصد
تلذذ و ریبه در کار نباشد.

5. دو
نفر نامحرم در محیط بسته، تنها نمانند.

6. از
شوخی کردن با نامحرمان اجتناب کنید زیرا اگر شوخی و خندیدن با زن نامحرم موجب فتنه
و فساد شود قطعاً حرام است.

در پایان
کتاب جهت آشنایی بیشتر، چند فتوا از مراجع تقلید پیرامون روابط با جنس مخالف ذکر می ‌نماییم.

 

 

آداب
معاشرت با مخالفان

 

معاشرت با غیر شیعه

در طول
تحصیل در دانشگاه با ادیان و فرقه ‌های مختلف مواجه می ‌شویم
به نظر شما برخورد مناسب در مقابل
اهل تسنن، بهائى ‌ها و سایر مذاهب اسلامى غیرشیعه چیست؟ آیا
مى توان
رفتار دوستانه و صمیمى با آنها داشت؟

در خصوص
چگونگى ارتباط با افراد جامعه اعم از هم ‌کیشان و غیر هم ‌کیشان
به نظر مى رسد رفتار بزرگان دین از پیامبر بزرگوار اسلام (صلی
الله علیه و آله و سلم) ، امیرالمؤمنین (علیه
السلام)  و دیگر امامان و رهبران معصوم (علیهم
السلام)  و علماء و رهبران دین بهترین الگو و اسوه رفتارى
باشد.

در حالات
پیامبر اکرم (صلی
الله علیه و آله و سلم)  نقل شده است که فردى یهودى هر روز
بر سر راه پیامبر (صلی
الله علیه و آله و سلم)  خاشاک مى ریخت و ایشان را اذیت و
آزار مى کرد. یک روز وقتى حضرت از کوچه عبور کردند و با برخورد هر روز آن فرد مواجه
نشدند پرسیدند این مرد چه شده است؟ گفتند در بستر مرض افتاده است. فرمود به عیادتش
برویم و به عیادت او رفتند. حضرت هرگز ابراز خوشحالى نکردند که دشمن آزار دهنده
ایشان در بستر مریضى افتاده و یک مزاحم از سر راهشان برداشته شده است بلکه درصدد
محبت او بر آمدند و با عیادت از او زمینه مسلمان شدنش را فراهم ساختند. این رفتار
در سیره امامان و بزرگان دین اسلام فراوان مشاهده مى شود. [443]

نحوه
ارتباط با اهل سنت

پیرامون
نحوه ارتباط با اهل سنت باید به این حقیقت مهم اشاره نماییم که ائمه اطهار (علیهم
السلام)  شیعیان را در فضایی بسته و جدای از سایر مسلمانان
در نظر نمی ‌گرفتند بلکه به نوع روابط ایشان با اهل سنت و
نیز نوع بینشِ آنها درباره شیعیان اهمیت زیادی می ‌دادند.
آنها بر ترسیم چهره ‌ای خوب و درخشان از شیعه در اذهان عمومی
مسلمانان تأکید فراوانی داشتند و برای این امر، راهکارهای مختلفی بیان می ‌فرمودند
که مهمترین آنها تأکید بر مجالست و معاشرت نیکو با اهل سنت و خوش رفتاری با آنها
بود؛ زیرا این ‌گونه رفتار، افزون بر این که تبلیغی مؤثر
برای ماهیتِ شیعه در ذهنیت اهل سنت می ‌باشد، با برطرف نمودن
بسیاری از تعصبات کور مذهبی و یا سوء تفاهمات میان مسلمانان، آنها را از افتادن در
گرداب اختلاف مصون دارد، چنان که معاویة بن وهب می ‌گوید:

به امام
صادق (علیه السلام)  عرض
کردم: رفتار بایسته ما با اقواممان و آنان که با آنها معاشرت داریم و شیعه هم
نیستند چیست؟ امام (علیه
السلام)  فرمودند:

به
پیشوایان خود نگاه کنید و از آنان پیروی کنید، آن ‌گونه که
آنان رفتار می ‌کنند شما نیز همان ‌طور
رفتار کنید، به خدا سوگند آنان به عیادت بیماران غیر شیعشان می ‌روند
و بر جنازه ‌هایشان حاضر می ‌شوند و
به سود و ضرر آنها [هرچه حق باشد] گواهی می ‌دهند و امانت ‌های
آنان را به آنها بر می ‌گردانند». [444]

لذا
بهترین شیوه در رفتار با اهل سنت، آن است که بدون تحریک احساسات و بروز تعصبات، بر
نقاط مشترک، تکیه کنیم و هر چه بیشتر از فضایل اهل بیت و تعالیم و سیره آنان بازگو
کنیم تا در پرتو این گفت ‌و ‌گوها
محبتِ هر چه بیشتر حاصل آید، و طبیعى است که به دنبال «محبت»، «متابعت» و پیروى
خواهد آمد.

باید یاد
بگیریم چگونه ضمن حفظ اعتقادات و باورها به اعتقادات و باورهاى دیگران احترام
بگذاریم و آنها را محترم بشماریم. و با رفتار پیامبر ‌گونه و
علوى، در عمل، حقانیت و برتری مکتب اهل ‌بیت را به آنها نشان
دهیم.

در این
راستا وظیفه ما برخورد معقول و عاطفى و عادلانه توأم با ملاطفت و مهربانى و احترام
به عقاید و باورهاى آنها می ‌باشد به خصوص از رفتارهاى تند و
زننده و توهین آمیز به آنها یا رهبران و بزرگان آنان باید خودداری شود. البته اگر
زمینه اى فراهم شد که شخص بتواند آگاهى هاى دقیق و مطالعه شده درباره مذهب حق بیان
کند، این کار را حتماً انجام دهد ولى تأکید مى کنیم که ورود بدون مطالعه و آگاهى به
این مباحث، فاقد هرگونه سود و نتیجه است. [445]

نحوه
ارتباط با اهل کتاب

برخورد
ما با اهل کتاب نیز باید برخوردى عاطفى و اخلاقى باشد و با عمل صالح و شایسته، به
همراه رعایت اصول و موازین شرعی باشد و در صورت وجود زمینه ‌های
مناسب می ‌توان با آگاهی دهی آنها را دعوت به اسلام نمود. در
این زمینه نیز داشتن معلومات لازم در زمینه هاى مورد بحث بسیار ضرورى است. بنابراین
ارتباط و دوستى با چنین افرادى به ویژه اگر داراى زمینه حق پذیرى باشند هیچ اشکالى
ندارد. [446]

نحوه
ارتباط با بهائیان

در مورد
فرقه ضاله بهائیت باید گفت که بهائیت دین نیست. بلکه فرقه اى استعمارى و غیر آسمانى
است. ازاین ‌رو از اختلاط با پیروان آن باید اجتناب نمود و
ازدواج با آنان نیز نامشروع است.

 

 

توهین کنندگان

با
افرادی که به انقلاب و روحانیان توهین می ‌کنند، چگونه رفتار
و معاشرت کنیم؟

گفتنی
است کسانی که به مقدسات و علما توهین همگی یکسان نیستند:

بعضی به
علت مشکل یا حادثه ناگواری که برایشان پیش آمده به جهت کم ‌تحملی
اقدام به توهین به مقدسات یا انقلاب اسلامی می ‌نمایند.

برخی به
علت این که اغفال شده ‌اند و اطلاعات کافی ندارند اقدام به
توهین می ‌نمایند.

برخی
کینه ‌توز هستند و از هر فرصتی برای بدگویی استفاده می ‌کنند.

وظیفه ما
در قبال هر یک از سه گروه مذکور از نظر شکلی و محتوایی مختلف می ‌باشد
پس قبل از هر چیز در این مسئله انسان باید موقعیت شناس باشد.

در
برخورد با گروه اول باید مدتی سکوت نمود و خود را به تغافل زد زیرا بعد از فروکش
شدن خشم و عصبانیت، از عمل خود پشیمان می ‌شود.

در فقه
اسلامی، جملاتی که حتی در حد ارتداد است اگر از شخص در حال خشم و عصبانیت صادر گردد
مورد چشم پوشی است و حکم ارتداد بر چنین شخصی بار نمی ‌شود.

اما
وظیفه ما در قبال گروه دوم، اقدام به نصیحت و اطلاع رسانی صحیح است؛ یعنی اگر
احتمال تأثیر بدهیم باید به بحث منطقی وعلمی با این ‌گونه
افراد بپردازیم و نکته مهم این است در مقابل هر ادعایی که می ‌کنند
مطالبه دلیل نماییم و به صرف این که فلان مسئله و شایعه درست است چون همه می ‌گویند
قانع نشویم. البته خود ما نیز باید برای تمام ادعاهای خود دلیل منطقی و قانع کننده
داشته باشیم.

طبیعتاً
اگر اطلاعات ما در آن موضوع کم باشد یا شیوه بحث و گفت ‌وگو
و مناظره را به خوبی ندانیم یا از قدرت بیان کافی برخوردار نباشیم بهتر است شخصاً
وارد بحث نشویم و او را به فرد دیگری که از عهده این کار بر می ‌آید
معرفی کنیم.

اما نسبت
به گروه سوم که معاند و هرزه ‌گو هستند بهترین کار پرهیز از
برخورد و گفت ‌وگو با این ‌گونه افراد
است. سخن منطقی با این ‌گونه اشخاص اثر بخش نیست. گوش دادن
به یاوه ‌گویی ‌های آنان نیز اعصاب
انسان را خرد می ‌کند. پس بهتر است از سخن و حرف و معاشرت با
این اشخاص دوری نمود.

در
هرصورت باید توجه داشت که بی ‌تفاوتی دانشجو نسبت به مسائل
پیرامون خویش خصوصاً در زمینه توهین به مقدسات پسندیده نیست و در مواردی که شخصاً
از توانایی تأثیر ‌گذاری برخوردار نیستید موارد را با
دانشجویان قوی ‌تر و یا مسئولین دانشگاه درمیان گذارید و از
آنها بخواهید تا از راهکار ‌های قانونی با این قبیل افراد
برخورد نمایند.

  

 

 

آداب
معاشرت دانشگاهی

معاشرت با استاد

چگونه با
استاد خود رفتار کنیم که علاوه بر ایجاد ارتباط صمیمانه بتوانیم احترام استادمان را
نیز حفظ نماییم؟

امام
سجاد (علیه السلام)  در
رسالة الحقوق، می ‌فرماید:

« وَ
حَقُّ سائِسِکَ بِالعلم، التّعظیمُ لَهُ وَ التّوقیرُ لِمَجْلِسِه وحُسْنُ
الأستمَاعِ الیه » [447] ؛
«حق آن ‌کس که عهده ‌دار آموزش تو
است، آن است که احترامش کنی، مجلس او را بزرگ و گرامی بداری و به او خوب گوش دهی»

شنونده
نباید خود را داناتر از گوینده و استادش فرض کند و به گفته ‌های
او گوش ندهد، یا بی ‌اعتنایی کند، یا تصور کند هر چیز را می ‌فهمد
و نیازی به شنیدن و گوش دادن ندارد.

«شهید
ثانی»، نسبت به تمرکز حواس و استماع دقیق سخنان استاد و ارج نهادن به توضیحات او
چنین می ‌نویسد: «شاگرد، نباید در ادامه هر نوع سخن و گفت ‌وگوی
استاد، وقفه ‌ای ایجاد کند و پیوستگی کلام او را [با حرف زدن
خود] از هم بگسلد. او نباید در بیان مطلب بر استاد سبقت بگیرد و در خط مشی گفتار او
خویشتن را در مسیر گفتار او آورده و با وی هماوردی کند، بلکه باید درنگ نماید که
سخن استاد به پایان برسد و سپس سخن خود را به میان آورد. آنگاه که استاد با او گفت ‌وگو
می ‌کند و یا در جمع حاضران جلسه درس، سرگرم بحث و مذاکره
است، نباید با شاگردان دیگر صحبت کند، بلکه موظف است سراپا گوش گردد و درس استاد را
کاملاً استماع نموده و تمام حواس و قوای خود را به منظور درک و فهم بیان او متمرکز
سازد. با تمام دقت به گفتار استاد گوش فرا دهد و چنین وانمود کند که با عطش شدید و
علاقه وافری خواهان چنان مطالبی است…»

علاوه بر
آنچه گفته شد موارد دیگری نیز در کتب اخلاقی، به عنوان آداب معاشرت با استاد ذکر
شده که به آنها اشاره می ‌نماییم:

1. ضرورت
جستجو از استاد و معلّم لایق و شایسته چرا که استاد نقش تعیین ‌کننده ‌ای
در تربیت دینی و اخلاقی دانشجویان دارد.

2. حفظ
حرمت استاد با این دید که استاد به عنوان پدر معنوی دانشجو می ‌باشد.

3. چشم
پوشی از عیوب استاد.

4. تواضع
و فروتنی در برابر استاد.

5. حضور
در کلاس پیش از ورود استاد.

6. تحمل
و بردباری در برابر تندی ‌ها و یا بد اخلاقی استاد.

7. عدم
ایجاد مزاحمت براى استاد.

8. نباید
شاگرد مانع استراحت استاد گردد.

9. وقت
تدریس را نباید بر استاد تحمیل نمود.

10.
نشستن شاگرد در برابر استاد باید همراه با نزاکت و ادب باشد.

11.
مواظبت از رفتار و گفتار در پیشگاه استاد حتی صدای خود را بیش از اندازه بلند نکند.

12.
نباید در محضر استاد با دیگران در گوشى و پنهانى صحبت کرد،

13.
پرهیز از تیکه زدن و لم دادن در برابر استاد

14.
پرهیز از خنده بیجا در کلاس

15.
رعایت ادب و نزاکت در خطاب به استاد به گونه ‌ای که خطابات
تحقیرآمیز نباشد.

16.
نادیده گرفتن لغزش زبانی استاد حتی اگر تعبیرى از زبان او خارج شد که داراى توجیه و
مفهوم مستهجن و زننده ‌اى بود نباید زمینه خنده را فراهم
نمود.

17.
پرهیز از سؤ ال ‌هاى فرساینده و تلف ‌کننده
فرصت. [448]

 
 

معاشرت با دانشجو

بنده یکی
از اساتید دانشگاه می ‌باشم.نحوه تعامل بنده با شاگردانم بر اساس
آداب معاشرت اسلامی چگونه باید باشد؟

در کتاب
«آداب تعلیم و تعلم در اسلام» پیرامون نحوه تعامل اساتید با شاگردان مطالب فراوانی
را ذکر نموده که به دلیل رعایت اختصار فهرست ‌وار به برخی از
این موارد اشاره می ‌نماییم:

حسن خلق
و فروتنى در برابر شاگردان،

کوتاهی
نکردن در رسالت و وظیفه تدریس،

شهامت
معلم در اظهار حق، و جلوگیرى از تخلف،

ایجاد
خلوص نیت در شاگردان و تأکید به مقام والاى علمى در سایه ایمان،

تشویق و
ایجاد شوق و دلبستگى به علم و دانش در شاگردان،

لزوم
مواسات و دلسوزى معلم نسبت به شاگردان،

استفاده
از روش ‌هاى مختلف براى منع از تخلف شاگردان،

تفقد از
احوال دانشجویان در صورت غیبت شاگرد از جلسه درس،

القاء
مطالب علمى باید در خور استعداد شاگردان باشد،

طرح
مسائل دقیق و پرسش کردن از شاگردان و آزمایش هوش،

احترام
به شخصیت شاگرد و اعتراف به اهمیت افکار او،

رعایت
مساوات در التفات و محبت به شاگردان،

حساب شده
بودن نگاه استاد به شاگردان به هنگام تدریس،

احترام
ویژه به شاگردان نخبه و قدردانى از آنها،

پرهیز از
طرح مباحث حاشیه به دلیل حفظ نظم کلاس،

رفق و
مدارا در مورد کیفیت پاسخ به پرسش ‌هاى شاگردان،

توجه و
محبت نسبت به شاگرد تازه وارد،

اعتراف
به عجز و ناتوانى در مسائلى که به آنها احاطه ندارد،

اعلام
پایان یافتن درس تا کسانی که کاری دارند و به احترام استاد کلاس را ترک نکرده ‌اند
به کار خود برسند،

درس ‌ها
با نصایح اخلاقى پایان گیرد،

فرصت
دادن پس از پایان گرفتن درس جهت پاسخگویی به سوالات و ابهامات درس. [449]
 

 

همکلاسی متکبر

در مقابل
همکلاسی ‌هایی که خودشان را می ‌گیرند
و متکبر هستند چگونه رفتار کنیم؟

تواضع و
فروتنی از صفات برجسته ‌ای است که مورد تأکید اسلام می ‌باشد.
با ابراز تواضع خود در پیشگاه بیکران الهی، مدام به تمرین بندگی می ‌پردازد
و در برابر بندگان خوب خدا و دوستان، فروتنی دارد و در مقابل، به لحاظ اخلاقی وجود
صفت کبر و خودپسندی نوعی بیماری و چالش بزرگ اخلاقی و نفسانی تلقی می ‌شود.
بیماری که باید با تواضع و فروتنی معالجه گردد.

در صورتی که منظورتان این است که چنین شخصی را چگونه باید راهنمایی کرد، باید گفت
در صورتی که تحمل شنیدن انتقاد را دارد باید ابتدا به صورت غیرمستقیم یا مستقیم با
او در زمینه رفتارش صحبت کنید و از او بخواهید که رفتار خود را شایسته کند. چرا که
در اکثر موارد که انسان ناخواسته به تکبر و خود برتربینی مبتلا می ‌شود،
اگر از ناحیه دوستان و نزدیکان به بدی و زشتی این صفت آگاه و ملتفت شود، به راحتی
می ‌تواند این صفت را از بین برد. به عنوان مثال در شیوه
غیرمستقیم می­ ‌توانید وقتی او دارد از خودش تعریف می ‌کند
و یا کاری را انجام می ‌دهد که نشان دهنده این صفت است، به
شوخی به او بگویید: «شما که همیشه هوای خودتان را دارید»؛ یا «چه ‌قدر
از خودتان تعریف می ‌‌کنید» و… تا متوجه شود که رفتارش
توجه دیگران را به خود جلب کرده و دیگران او را آدم خودبین و متکبری می ‌دانند.

در شیوه
مستقیم هم می ‌توانید برای این ‌که
ابتدا ظرفیت پذیرش انتقاد را در مخاطب به وجود بیاورید ابتدا از او تعریف کنید و از
امتیازات و صفات خوبش بگویید و بگویید که به او علاقه دارید و قصد بدی ندارید. آن ‌گاه
اشاره کنید که این رفتار او باعث می ‌شود که دیگران نظر بدی
نسبت به او داشته باشند و شخصیت او در نظر دیگران پایین بیاید.

اما اگر
امیدی به اصلاح او ندارید، بهترین کار برای این ‌که ناراحتی
و درگیری پیش نیاید یا رفتار او به شما سرایت نکند این است که، در حد امکان ارتباط
خود را با او کم کنید؛ تا هم تحت تأثیر رفتار او قرار نگیرید و هم این ‌که
حرف ‌ها و حرکات او باعث رنجش و ناراحتی شما نشود و همچنین
با این کار به بدی و زشتی رفتارش پی برد.

یکی از
راه ‌هایی که در احادیث برای مقابله و برخورد با متکبر بیان
شده است، روش مقابله به مثل می ‌باشد. در این روش انسان با
روشی مشابه آنچه که فرد متکبر در رفتارش سر می ‌زند، با
متکبر رفتار می ‌کند و سعی می ‌کند تا
با این کار او را نسبت به زشتی عملش آگاه کند.

پیامبر
اکرم (صلی الله
علیه و آله و سلم)  می ‌فرمایند:

« اِذَا
رَأَیْتُمُ الْمُتَوَاضِعِینَ مِنْ اُمَّتِى فَتَوَاضَعُوا لَهُمْ، وَ اِذَا
رَأَیْتُمُ الْمُتَکَبِّرِینَ فَتَکَبَّرُوا عَلَیْهِمْ، فَاِنَّ ذَلِکَ لَهُمْ
مَذَلَّهٌ وَ صَغَارٌ » [450] ؛
«آن گاه که به انسان ‌هاى مؤمن متواضع برخوردید، با آنان
تواضع کنید، ولى اگر به انسان ‌هاى متکبر برخورد نمودید با
آنان تکبر ورزید. زیرا این روش، براى آنان خوارى و حقارت می ‌آورد»

همان ‌طور
که گفتیم هدف از تکبر در برابر متکبر متوجه کردن و بیداری بخشیدن به او در برابر
این صفت ناپسند می ‌باشد. در واقع با این کار می ‌خواهیم
این صفت بد در او برطرف شود. در منابع دینى از فروتنى در برابر فردى که خود را بزرگ
می ‌پندارد و به دیگران به دیده تحقیر می ‌نگرد
منع
و نهى شده است زیرا این ‌گونه تواضع، موجب پستى و ذلت مسلمان
است. به علاوه تواضع در برابر انسان خودبین و متکبر، چه بسا عامل افزایش حالت
تکبراو می ‌گردد و چنین گمان می ‌کند
که واقعاًً بزرگ و برتر و لایق تکریم و احترام دیگران است. در نتیجه خوددارى از
فروتنى در برابر متکبر موجب آن می ‌گردد که وى به خود آید و
متنبه شود و دست از کارهاى ناپسندش بردارد و از بند اسارت نفس رهایى یابد. ازاین ‌روى،
نه تنها در برابر چنین انسانى نباید تواضع کرد، بلکه یکى از مواردى که تکبر براى
مؤمنان جایز و روا شمرده شده است، تکبر در برخورد با متکبران است.

بنابراین
اگر امیدی برای هدایت و آگاه کردن متکبر نسبت به تکبرش ندارید، سعی کنید اولاً با
کم کردن ارتباط خود را از ترکش ‌های این صفت ناپسند مصون
بدارید و ثانیاً چنانچه روایات نیز اشاره دارند، با رفتاری مشابه (متکبرانه) او را
به زشتی و بدی عملش راهنمایی کنید.

 

 

مسخره دانشجویان

چه ‌طور
انسان می ‌تواند با افرادى که در اخلاق و رفتارشان دیگران را
مسخره می ‌کنند کنار بیاید؟ مخصوصا در محیط دانشگاه که پیش
بقیه ضایع می ‌شود؟ واقعاً سر و کله زدن با چنین افرادى خیلى
سخت است و بعضى وقت ‌ها آدم از آنها ضربه می ‌خورد.
واقعاً باید چى کار کرد؟

باید
دانست؛ رفتار مسخره ‌آمیز به طور معمول از چند حال خارج
نیست؛ مسخره ‌کنندگان، حسادت دارند یا بغض و کینه در دلشان
می ‌باشد یا متکبر هستند. اما اگر پاسخ بدی آنان به خوبی
داده شود، طوفانی در وجودشان برپا می ‌شود؛ وجدانشان تحت
فشار شدیدی قرار می ‌گیرد و بیدار می ‌گردد،
شرمنده می ‌شوند، احساس حقارت می ‌کنند
و برای طرف مقابل، عظمت قائل می ‌شوند. اینجاست که محبت و
صمیمیت جای کینه ‌ها و دشمنی ‌ها را
می ‌گیرد. [451]
روش و
سیره پیامبر اکرم و ائمه معصومین (علیهم
السلام)  نیز چنین بوده و حتی در اکثر موارد، با بدخواهان
مهر و عطوفت نشان می ‌دادند. چنان ‌که
جوان یهودی سر راه پیامبر (صلی
الله علیه و آله و سلم)  می ‌آمد و
آزار می ‌رساند و خاکستر می ‌ریخت،
اما پیامبر هنگام بیماری او به عیادت رفت و او شرمنده شد و اسلام آورد و امام حسن
مجتبی (علیه
السلام)  با مردی از اهالی شام که به ایشان ناسزا می ‌گفت،
به او فرمود: اگر گرسنه ‌ای،
ما به تو غذا بدهیم و اگر منزل نداری به تو مسکن می ‌دهیم
و… آن مرد ناسزاگو به دست و پای امام افتاد و شرمنده شد.

برای
کنترل مسخره ‌کنندگان راه ‌کارهای زیر
پیشنهاد می ‌شود:

1. اگر
آنها از دوستانتان هستند، سعی ‌کنید به رفتار نامناسب آنها
بی ‌اعتنا باشید، بلکه با تعریف از آنها نزد دیگران، محبت
خویش را ابراز کنید به احتمال زیاد، وقتی شما صبورانه به این کار خود ادامه دهید و
با رفتار مهربانانه و دوستانه ‌ای برخورد کنید، از کار خویش
شرمگین شده و در نحوه رفتار با شما تجدید نظر خواهند کرد و چه بسا به فرموده قرآن
کریم تبدیل به دوستی صمیمی برای شما گردند.

2. در
صورتی که این روش، موثر واقع نشد بهتر است نزد آنها بروید و با آرامش و مهربانی از
آنها سوال کنید که آیا بهتر نیست اگر عیبی در شما می ‌بینند
آن را به خودتان بگویند؟ و اگر نیست، چرا نزد دیگران استهزا می ‌کنند؟
در این صورت، به احتمال زیاد، آنها شرمنده خواهند شد و از شما عذر خواهی خواهند
کرد، یا نهایتاً به توجیه می ‌پردازند، که همین نیز نشانه
پشیمانی است.

3.
بهترین روش رفتار با دیگران و جلب محبت را مى توان از کلام رسول  اکرم (صلی
الله علیه و آله و سلم)  آموخت و به همدیگر تذکر داد، که
فرمود:

«هیچ یک
از شما مؤمن نیست مگر این ‌که براى دیگری آن را بخواهد که
براى خود مى خواهد» [452]
بنابراین
اگر روشى را دوست دارید که مردم آن ‌گونه با شما رفتار کنند،
به همان روش با دیگران برخورد کنید. هر چه را براى دیگران پیشنهاد مى کنید همان
بهترین روش است و شما نیز بر اساس آن با آنان رفتار کنید. زیرا انسان جز انتظار خوش
رفتارى از مردم ندارد، کمترین اهانتى را از سوى آنان نمى پذیرد راضى نیست که کسى به
آنها تهمت زند، و نمى پسندد که کسى از معایب آنها پیش دیگران سخن بگوید هر چند آن
عیوب را واقعاً داشته باشد.

4. برای
رسیدن به موفقت نهایی، صبور باشید، توکل داشته باشید و یاد ائمه (علیهم
السلام)  و توسل به ایشان را از یاد نبرید.

 

 

ناسزاگویی دانشجویان

برخی
افراد به راحتی در محیط خوابگاه دانشجویی از الفاظ زشت و رکیک استفاده می ‌کنند
و این ‌گونه حرف ‌ها که گاه برای خطاب
قراردادن و گاه هم برای شوخی با دیگران به کار می ‌برند،
برایشان عادی شده است. چگونه می ‌توان این افراد را
که نمازخوان هم هستند از این کار بازداشت؟با چه طرز صحبت و استدلالی می ‌توان قبح
این عمل را برایشان آشکار کرد؟ اگر حدیثی هم
در این زمینه هست، ذکر کنید.

یکی از
آفات زبان، دشنام و ناسزاگویی است و آن عبارت است از این ‌که
انسان از امور قبیح و مستهجن با عبارات و الفاظ صریح تعبیر کند و کلمات ناشایست و
دور از شأن آدمی را بر زبان جاری نماید که در اصطلاح به آن سب یا فحش می ‌گویند.

در دین
مبین اسلام فحاشی نسبت به دیگران به شدت مورد مذمت قرار گرفته و پیامدهای منفی
متعددی نیز برای آن ذکر گردیده است. به عنوان نمونه پیامبر (صلی
الله علیه و آله و سلم)  و سلّم فرموده ‌اند:

«خداوند
بهشت را حرام کرده بر هر دشنام دهنده بی ‌آبروی بی ‌حیایی
که از آنچه می ‌گوید و از آنچه به او گفته می ‌شود
باکی ندارد و متأثر و ناراحت نمی ‌شود» [453]

امام
صادق (علیه السلام)  نیز
فرموده ‌اند:

«فحش
دادن ظلم است و ظالم در آتش دوزخ قرار دارد». [454]

امیر
مؤمنان (علیه
السلام)  در این رابطه می ‌فرماید:

«از هر
کلام زشت و سخن ناروا پرهیز کن زیرا با گفتن آن آدم ‌های
فرودست و پست به تو روی می ‌آورند و انسان ‌های
وارسته و کریم از تو می ‌گریزند» [455]

در روایت
دیگری می ‌خوانیم: «شخصی از قبیله بنی ‌تمیم
به خدمت پیامبر رسید و عرض کرد مرا موعظه کنید در بین مواعظ حضرت این جمله بود: به
مردم فحش مده که باعث دشمنی آن ‌ها می ‌شود» [456]

البته
الفاظ و عباراتی که اراذل و اوباش در سخنان خویش به کار می ‌گیرند
دارای مراتب مختلفی است که بعضی از آن ‌ها از بعضی دیگر زشت ‌تر
است و بحسب عادات و موارد با هم فرق می ‌کند لذا بعضی از فحش ‌ها
به خصوص آنهایی که توهین و تحقیر به مسلمانان باشد حرام و بعضی دیگر مکروه و مذموم
است.

بنابراین
مؤمن باید از به کار بردن الفاظ و عباراتی که بر کارهای زشت و مستهجن دلالت دارد
اجتناب ورزد و در هنگام ضرورت نیز نباید به آن ‌ها تصریح کند
بلکه باید به صورت کنایه و رمز به آن ‌ها اشاره نماید چنان
که در قرآن حتی درباره روابط زناشویی تصریح ننموده بلکه به صورت کنایه از آن
به مس [457]
و لمس [458]
تعبیر فرموده است.

نحوه
رفتار با افراد فحاش

اما در
مورد ارتباط با آنها اگر احتمال می ‌دهید که امر به معروف و
نهى از منکر در آنها تأثیر داشته باشد، لازم است که آنها را صریحاً ارشاد نمایید،
ولى
اگر این روش تأثیر ندارد، می ‌توانید از روش ‌های
اطلاع رسانی مانند نشر احادیث در خوابگاه و دانشگاه و مانند آن استفاده نمایید و در
صورت عدم تأثیرپذیری از ارتباط با این ‌گونه افراد اجتناب
نمایید چرا که برقرار ارتباط باعث عادی شدن چنین رفتاری در برابر شما گردیده و چه
بسا خود نیز دچار این مشکل اخلاقی گردید.

در روایت
آمده است که امام صادق (علیه
السلام)  دوستی داشت که هرگز از حضرت جدا نمی ‌شد،
روزی در خدمت امام به غلامش گفت: ای زنازاده! امام دستش را بر پیشانیش زد، سپس
فرمود: سبحان الله! مادر غلام را متهم می ‌کنی، من خیال می ‌کردم
که تو ورع و پرهیزکاری داری، الان معلوم شد که پرهیزکار نیستی. عرض کرد: فدایت شوم،
مادرش از اهل سند و مشرک است. امام فرمود: آیا نمی ‌دانی که
هر قومی در میان خود ازدواجی دارند. آنگاه فرمود: از من دور شو! راوی می ‌گوید:
ندیدم آن شخص با امام باشد تا مرگ میانشان جدایی انداخت» [459]
نکته مهم

در پایان
لازم است به مناسبت این بحث به این نکته مهم نیز اشاره نماییم که یکی از بزرگ ‌ترین
تعالیم اخلاقی اسلام محترم شمردن مقدسات جامعه است و برای هر فردی مقدساتی مطرح است
که به آن احترام می ‌گذارد و از حریم آن دفاع می ‌کند
و به هیچ وجه راضی نمی ‌شود که دیگری به مقدسات او اهانت
کند، هرچند خرافی باشد.

قرآن
برای حفظ مقدسات دینی از نیش زبان و گزند مشرکان، مؤمنان را از دشنام دادن به بتها
بشدت منع می ‌کند و می ‌فرماید:

«نباید
شما مؤمنان به بت ‌های آنان دشنام بدهید زیرا عکس العمل آنان
نیز این خواهد بود که از روی جهالت و لجاجت معبود حقیقی و پروردگار شما را دشنام
دهند». [460]

به همین
جهت ملاحظه می ‌کنیم امیر مؤمنان (علیه
السلام)  هنگامی ‌که در جنگ صفین شنید
جمعی از اصحاب، معاویه و پیروان او را دشنام می ‌دهند فرمود:

«من دوست
ندارم که شما فحاش باشید لکن اگر شما به جای دشنام اعمال آن ‌ها
را توصیه و احوال آن ‌ها را ذکر کنید به حق نزدیک ‌تر
و برای اتمام حجت بهتر است». [461]

بنابراین
در شرایط کنونی که دشمنان اسلام به دنبال یافتن بهانه ‌ای
جهت ایجاد تفرقه میان مسلمانان می ‌باشد باید مراقب بود تا
با توهین به مقدسات دیگر مذاهب بذر تفرقه و کینه را در دل پیروان دیگر مذاهب نکاشت.

البته
ناگفته نماند آنچه نکوهش شد ناسزاگویی و فحش است، اما لعن و نفرین به معنای دعا
برای دوری از رحمت الهی دشمنان و مستکبران و ستمگران برخاسته از فرهنگ دینی می ‌باشد
و در آیات و روایات به آن سفارش شده است.

 

 

جزوه همکلاسی

یکی از
دوستان هم کلاسی هر موقع از بچه ‌های کلاس کتاب یا جزوه ‌ای
برای امانت می ‌گیرد سالم بر نمی ‌گرداند.
اگر از من جزوه یا کتاب خواست چه کار کنم؟

از خصلت ‌های
بسیار زیبا و پسندیده، امانت ‌داری و بازگرداندن به موقع و
همراه با حفظ سلامت امانت است. معمولاً انسان در زندگی به انسان ‌های
امین نیازمند می ‌شود، تا مال، وسیله، راز یا مطلب مهمی را
نزد آنها به امانت بسپارد. امانت ‌گذاری ناشی از اعتماد به
امانت گیرنده است. حفظ امانت دیگران، مراعات اعتماد آنها و احترام به احساسات پاک
انسانی است.

امانت و
امانت ‌داری از موضوعاتی است که در فرهنگ دینی بسیار مورد
تأکید است؛ در قرآن کریم در آیات متعددی به رعایت امانت توصیه شده است؛

از جمله در سوره نساء آیه 58 آمده است:

«
إِنَّ
اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ إِلى  أَهْلِه »؛ «خداوند
به شما فرمان مى دهد که امانت ‌ها را به صاحبانش بدهید».

در
روایات اهل ‌بیت (علیهم
السلام)  یکی از مهمترین معیارهای سنجش مسلمانی افراد، اداء
امانت می ‌باشد.

امام
صادق (علیه السلام)  فرمود:

« لَا
تَغْتَرُّوا بِصَلَاتِهِمْ وَ لَا بِصِیَامِهِمْ فَإِنَّ الرَّجُلَ رُبَّمَا لَهِجَ
بِالصَّلَاةِ وَ الصَّوْمِ حَتَّى لَوْ تَرَکَهُ اسْتَوْحَشَ وَ لَکِنِ
اخْتَبِرُوهُمْ عِنْدَ صِدْقِ الْحَدِیثِ وَ أَدَاءِ الْأَمَانَة » [462] ؛
«به نماز و روزه آنها فریفته نشوید، زیرا گاهى مردم به نماز و روزه راغب مى شوند که
اگر آن را ترک کنند به وحشت گرفتار مى کردند، شما آنها را به صداقت و اداء امانت
بیازمایید»

آن حضرت
در روایت دیگری نخستین وظیفه رفیق را امانت داری برشمرده، به طوری که وقتی از امام
صادق (علیه السلام)  از
آداب رفاقت در سفر سؤال نمودند ایشان فرمودند:

«امانت
آنها را حفظ کنید و به آنها برگردانید…» [463]
بر اساس
این روایات امانت داری در پیشرفت زندگی دنیوی انسان نیز تأثیر دارد. امام صادق (علیه
السلام)  به فرزند خود می ‌فرماید:

«پسرم!
امانت دین و دنیای انسان را حفظ می ‌کند،
امین باش تا همواره غنی باشی» [464]
در جای
دیگر به یکی از اصحاب خود می ‌فرماید:

«شما را
به دو چیز سفارش می ‌کنم: یکی راستگویی و دیگری امانت به
نیکوکار و فاجر زیرا این دو کلید رزق و روزی می ‌‌باشند» [465]
با توجه
به اهمیت این موضوع در اسلام برای امانت داری آداب و احکام ویژه ‌ای
تعیین شده از جمله این ‌که امانت ‌دار
و کسى که مال را امانت مى ‌گذارد، باید هر دو بالغ و عاقل
باشند و کسى که نمى ‌تواند امانت را نگهدارى نماید، بنابر
احتیاط واجب نباید آن را قبول کند. امانت ‌دار باید در
نگهدارى امانت کوتاهى نکند و هر وقت صاحب امانت از او بخواهد به او برگرداند خواه
صاحب امانت مسلمان باشد یا غیر مسلمان.

از دیگر
احکام امانت ‌داری آن است که، اگر فردی که امانت را قبول
کرده براى امانت، جاى مناسبى ندارد، باید جاى مناسب تهیه نماید و طورى آن ‌را
نگهدارى کند که مردم نگویند در امانت خیانت کرده و در نگهدارى آن کوتاهى نموده است
و اگر در جایى که مناسب نیست بگذارد و از بین برود، باید عوض آن ‌را
بدهد. البته در احکام اسلامی این نکته نیز تصریح شده که اگر امانت گیرنده در
نگهداری امانت افراط یا تفریط نکرده باشد و مال از بین برود، ضامن نیست. [466]
خوب است
بدانید خیانت در امانت در روایات اسلامی مورد نکوهش قرار گرفته و در ردیف گناهان
کبیره جای دارد. پیامبر اکرم (صلی
الله علیه و آله و سلم)  فرموده است:

« لَیْسَ
مِنَّا مَنْ یُحَقِّرُ الْأَمَانَةَ حَتَّى یَسْتَهْلِکَهَا إِذَا اسْتُودِعَهَا وَ
لَیْسَ مِنَّا مَنْ خَانَ مُسْلِماً فِی أَهْلِهِ وَ مَالِه » [467] ؛
«از ما نیست آن ‌که امانت را حقیر شمارد تا آنجا که چون باو
سپرده شود نابودش کند و از ما نیست آن ‌که به مسلمانى در مال
و اهل او خیانت کند».

اما در
خصوص نحوه تعامل با افرادی که در حفظ و نگهداری امانت سهل ‌انگاری
می ‌کنند، گام اول امر به معروف و نهی از منکر می ‌باشد
بدین شکل که او را نسبت به عملکرد اشتباهش آگاه نموده و دیدگاه اسلام را پیرامون
امانت ‌داری و خیانت در امانت تبیین نمایید؛ چرا که ممکن است
علت اصلی چنین رفتاری عدم آشنایی وی با این دسته از آیات و روایات باشد و در
مرحله بعد در صورت ادامه این روند می ‌توان از دادن لوازم
خود به وی اجتناب نمود.

 

 

آداب خوابگاه

در خوابگاه چه آدابی را رعایت کنم که هم به درسم برسم و هم با دیگران مشکل پیدا
نکنم؟

بدیهی
است لازمه زندگی مشترک در محیطی همچون خوابگاه رعایت برخی امور می ‌باشد
تا حقوق دیگران حفظ شده و دانشجویان نیز بتوانند با آرامش به تحصیل خود ادامه دهند.

برخی از
نکات مهم که رعایت آنها جهت حفظ آرامش خوابگاه لازم است از قرار ذیل می ‌باشد:

ارزیابی
و انتخاب اتاق و هم اتاقی مناسب،

پرهیز از
معاشرت ‌های بی ‌ثمر که مانع از تحصیل
است،

پرهیز از
ایجاد سر و صدا به هنگام رفت و آمد در خوابگاه (مانند صدای کفش، زمزمه و…)،

پرهیز از
ایجاد مانع برای رفت و آمد دیگران و نشستن در بین راه و یا گذاشتن وسائل اضافی،

پرهیز از
مطالعه با صدای بلند،

پرهیز از
بلند نمودن صدای خود جهت صدا زدن دوستان خود در اتاق ‌های
همجوار،

پایین
آوردن صدای خود به هنگام گفت ‌وگوهای درسی و غیردرسی،

رعایت
نظافت و بهداشت در خوابگاه،

پرهیز از
خوردن در حال راه رفتن که باعث کثیف شدن اتاق می ‌شود،

پرهیز از
خنده ‌های بلند و قهقهه که باعث مزاحمت برای دیگران می ‌شود،

پرهیز از
مجادله و منازعه لفظی در خوابگاه،

فراهم
کردن شرایط معنوی در خوابگاه مانند برگزاری نماز جماعت و…

 

 

ریشه   های
بدرفتاری

چرا بعضی ‌ها
خودشون رو تافته جدابافته از دیگران می ‌دونن؟ این آدما توقع
دارن همه با اون ‌ها در کمال احترام و ادب برخورد کنن اما
خودشون با دیگران در نهایت بی ‌ادبی رفتار می ‌کنن
به ‌طوری که وقتی با آدم حرف می ‌زنن
تو حرف ‌هاشون پر از کلمات زشت و تحقیر آمیز هست و یا همه
چیز رو برای خودشون می ‌دونن و رعایت حقوق هیچ کس را نمی ‌کنن.
خیلی دوست دارم بدونم چی باعث شده که یه استاد یا دانشجو نتونه حداقل ‌های
آداب معاشرت با دیگران رو رعایت کنه؟

عدم
رعایت آداب معاشرت از سوی افراد، برآیند علل و عوامل متعددی می ‌باشد
که از مهمترین آنها می ‌توان به موارد ذیل اشاره نمود؛

1. تربیت
خانوادگی

خانواده،
نهاد پرورش انسان است و در شکل ‌گیری شخصیت افراد و رشد
اجتماعی فرزندان و ادب آموزی آنان نقش مهمی ایفا می ‌کند.
متأسفانه در دهه ‌های اخیر، نقش ارزنده خانواده در تربیت و
ادب فرزندان با ورود الگوهای غربی آسیب دیده است. اینک بسیاری از پدران و مادران با
نام نویسی فرزندان خود در یک مدرسه، مسئولیت خویش را در رابطه با تربیت و ادب آموزی
پایان یافته می ‌پندارند. بدین ‌ترتیب،
برای آموزش ارزش ‌های اخلاقی و آداب اجتماعی به فرزندان،
زمان کافی اختصاص نمی ‌دهند. همچنین گاهی پدر و مادر، هر دو
شاغل هستند. ازاین ‌رو، فرزندان خود را به مهد کودک می ‌سپارند.
بدین ‌ترتیب هنگامی ‌که به خانه برمی ‌گردند،
به دلیل خستگی ناشی از زندگی ماشینی، برای رسیدگی به فرزندان خود وقتی نمی ‌یابند.

طبیعی
است کمبود عاطفه و گسستگی از تربیت پدر و مادر، آثار نامطلوبی در بزرگسالی خواهد
داشت.

2.
برخورد گزینشی

برخی از
افراد جامعه ضعف شخصیتی دارند یا خودبزرگ ‌بین هستند. اینان
آگاهانه یا ناآگاهانه، فقط در برابر افراد عالی­ ‌رتبه،
ثروتمند یا هم ‌شأن خود ادب را رعایت می ‌کنند
و از رعایت شرط ادب با افراد پایین ‌تر و زیردست خویش
خودداری می ‌کنند.

3. بهانه
وقت

گروهی،
فکر می ‌کنند اگر در کارهای روزانه، به مردم ادب و احترام
کنند یا در مراجعه به نهادها، سازمان ‌ها، مغازه ‌ها،
فروشگاه ‌ها یا هر جای دیگر بخواهند به دیگران احترام
بگذارند و سلام و «خسته نباشید» بگویند، وقتشان گرفته می ‌شود
و از کار اصلی خود عقب می ‌مانند. این تصور اشتباه در حالی
است که افراد با دیدن رفتار و گفتار مؤدبانه و آمیخته با احترام تمایل بیشتری جهت
همکاری و همیاری از خود نشان می ‌دهند و این خود موجب تسریع
در کارها خواهد شد. علاوه بر این ‌که با سلام و ارتباط
مناسب، نشاط و توانمندی در کار افزایش می ‌یابد.

4. بهانه
حفظ شخصیت

برخی
مدیران و بالادستی ‌ها! رفتار متواضعانه را موجب شکسته شدن
حریم ‌ها و سوء استفاده پایین دستی ‌ها!
می ‌دانند، در حالی ‌که این اتفاق
زمانی می ‌افتد که مدیر بالادستی دارای نقطه ضعف باشد، اما
اگر از جهت توانمندی مدیریتی و ویژگی ‌های علمی و اخلاقی
دارای امتیاز باشد اتفاقاً به هر مقدار که روابط با زیردستان بیشتر باشد، آنان به
عظمت شخصیت او بیشتر پی می ‌برند و در حقیقت مدیریت بر قلب ‌ها
اتفاق می ‌افتد. چنان ‌که رفتار
پیامبران، امامان و اولیای الهی این چنین بوده است.

5. نقش
رسانه ‌ها

در
برنامه ‌های رادیو و تلویزیون و دیگر رسانه ‌ها،
گاه شاهد آن هستیم که در قالب فیلم ‌ها و سریال ‌های
طنز، بازیگران در گفت ‌وگوهایشان به هم بی ‌احترامی
می ‌کنند. و یا در هنگام غذا خوردن بیشتر دعواها و شوخی ‌ها
و گفت وگوها و بحث­ ‌ها پای سفره غذا انجام می ‌گیرد
و به بیننده این ‌گونه القا می ‌شود
که زمان غذا خوردن یا سر سفره، محل مناسبی برای این ‌گونه
گفتارها و رفتارهاست. درحالی که در اسلام، غذا خوردن آداب خاص خود را دارد و سفره
حرمتی دارد که باید رعایت شود.

6. ضعف
نظام آموزشی کشور

با وجود
منابع و مطالب غنی اسلام درباره آداب فردی و اجتماعی، این آداب ارزشمند کمتر
جایگاهی در برنامه نظام آموزشی کشور دارد. حتی در متون و کتاب ‌های
درسی، در این علم آموزی مانند تحصیل، مطالعه، مباحثه، پرسش و پاسخ و احترام به معلم
و شاگرد خالی است، درحالی است که بهترین جایگاه ادب آموزی در هر جامعه ‌ای،
مدرسه و دانشگاه است لذا ضعف در نظام آموزشی کاستی ‌های آداب
معاشرت را به دنبال خواهد داشت.

7. ضعف
اخلاقی

خودبزرگ ‌بینی،
از آفات بزرگ اخلاق و از زشت ‌ترین خصلت ‌هاست
که انسان از پی آمدهای ناگوار آن باید به خداوند متعال پناه ببرد؛ زیرا زمینه ‌ساز
خشم خدا و خلق او می ‌شود. فرد متکبّر، نه فقط بر هم نوعان
خود فخرفروشی می ‌کند، بلکه حتی بر نزدیکان و خویشان خود نیز
احساس خودبزرگ بینی و برتری دارد. این صفت زشت چنان است که امام علی (علیه
السلام)  در نکوهش آن می ‌فرماید:

« مَنْ
لَبِسَ الکبِر وَ السَّرفَ خَلِعَ الفَضلَ وَ الشَّرَفَ » [468] ؛ «کسی
که جامه تکبر و اسراف بر تن کند، خلعت زیبای فضیلت و شرف را از تن بیرون کرده است»

انسان
متکبر به دلیل این ‌که دیگران را هم شأن خود نمی ‌داند،
تقریباً رفتارهایش بی ‌ادبانه است.

محدث قمی
در این باره می ‌نویسد: «شخص خودپسند، خود را همیشه بزرگ می ‌بیند
و به دیگران به دیده حقارت می ‌نگرد. در هیچ کاری میل ندارد
با مردم برابر باشد. او می ‌خواهد در راه، از همه جلوتر
برود. در مجالس و محافل، بالاتر از همه بنشیند، انتظار دارد همه به او سلام کنند،
اگر کسی به او نصیحتی کند، خشمگین می ‌شود و اگر او کسی را
نصیحتی کند، زجر می ‌دهد. اگر حرفش را نپذیرند، غضبناک می ‌شود.
اگر درس بدهد، شاگردانش را تحقیر و توهین می ‌کند و بر آنها
منّت می ‌گذارد و آنان را نوکران خود می ‌پندارد» [469]
چنین
افرادی باید بدانند انسان با بزرگنمایی، بزرگ و عزیز نمی ‌شود.
اگر چنین بود، شیطان از همه بزرگ ‌تر و عزیزتر بود. پس اگر
طالب احترام و بزرگی هستند، راه آن، رعایت احترام و ادب با مردم است. [470]
 
 

بحث   های
سیاسی

گاهی در مسائل سیاسی و اجتماعی میان دانشجویان بحث ‌ها
بالا می ‌گیرد، وظیفه ما چیست؟

نخست
باید دانست؛ مباحثه از ریشه بحث به معنای جستجو نمودن، تعامل اشخاص و افکاری است که
به دنبال یافتن حقیقت هستند. البته این ‌گونه مباحثه گاهی به
مشاجره نیز کشیده می ‌شود؛ ولی حتی در این صورت، بحث بر سر
حقیقت و به انگیزه حقیقت ‌جویی انجام می ‌شود
و هیچ ‌گونه غرض شخصی و انگیزه ‌های
خودخواهانه در آن وجود ندارد. اما همین که بحث و گفت ‌وگو از
این مسیر منحرف شود و هر دو یا یکی از دو طرف بحث، برای خودخواهی و اظهار برتری بر
طرف مقابل و بر کرسی نشاندن حرف خود، شروع به ستیزه و جار و جنجال نماید دیگر این
گفت ‌وگو مباحثه نیست بلکه مراء و جدال است.

در آیات
متعدد قرآن کریم مجادله سرزنش شده است.

« وَ مِنَ
النَّاسِ مَنْ یُجادِلُ فِی اللَّهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ وَ یَتَّبِعُ کُلَّ شَیْطانٍ
مَرید » [471] ؛«گروهى
از مردم، بدون هیچ علم و دانشى، به مجادله درباره خدا برمى خیزند؛ و از هر شیطان
سرکشى پیروى مى کنند»

بنا بر
آنچه گفته شد، جدال عبارت است از بحث و گفت ‌وگویی که به
منظور کوبیدن طرف و غالب شدن بر او صورت می ‌گیرد و مجادله
این است که
دو نفر در برابر یکدیگر به بحث و مشاجره می ‌پردازند تا هر
کدام فکر خود را بر دیگری تحمیل نماید و طرف مقابل را وادار نماید که از افکار و
عقاید خود دست بردارد. [472]
قرآن
کریم ریشه مجادله را در تکبر و خود بزرگ بینی، و کفر معرفی نموده است. [473]
حضرت علی (علیه
السلام)  می ‌فرماید:

«هرکس به
آبروی خویش علاقه ‌مند است مجادله و ستیزه را ترک کند» [474]
امام
صادق (علیه السلام)  می ‌فرماید:

«بپرهیزید از نزاع و ستیزه، زیرا ستیزه فکر را به خود مشغول نموده و نفاق و دشمنی
برجای می ‌گذار و حسد و کینه ایجاد می ‌کند» [475]
پیامبر
خدا (صلی الله
علیه و آله و سلم)  فرموده ‌اند:

«بنده ‌ای
حقیقت ایمان خویش را به کمال نمی ‌رساند مگر این ‌که
جدال را ترک گوید اگر چه حق با او باشد» [476]
وجود
چنین پیامدهای منفی موجب گردیده تا اسلام مجادله را در گفت ‌وگوهای
خانوادگی و یا مباحث علمی و سیاسی نهی نموده و مورد نکوهش قرار دهد. [477]

البته
باید این نکته را نیز خاطر نشان نمود که مجادله، نوع صحیحی نیز دارد که از آن به
«جدال احسن» یاد شده است. جدال احسن اثبات حق است به روشی که مورد قبول طرف مقابل
واقع ‌شود. این نوع مجادله چون با هدف اثبات حق انجام می ‌شود
و از روش درستی بهره می ‌برد، ستایش شده است.

خداوند
می ‌فرماید:

« ادْعُ
إِلى  سَبیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ
جادِلْهُمْ بِالَّتی  هِیَ أَحْسَنُ إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ
عَنْ سَبیلِهِ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدین » [478] ؛ «(مردم
را) به سوى پروردگارت با منطقى حکیمانه و با پندى نیک دعوت کن و با آنان (مخالفان)
به نیکوترین وجه مجادله نما. البته پروردگارت خود داناتر است به کسى که از راه او
گم گشته و او داناتر است به هدایت یافتگان»

بدیهى
است مجادله و مناظره هنگامى مؤثر است که در هنگام گفت ‌وگو
درستى و راستى بر آن حکومت کند و از هرگونه توهین و تحقیر و خلاف ‌گویى
خالى باشد. [479]
 

 

  احکام معاشرت

 

میهمانی خانوادگی

 

 

اگر
برادر یا سایر نزدیکان فرد به وظایف دینى (نماز، روزه، خمس و…) عمل نمى کنند و به
تذکر هم گوش نمى دهند، آیا مى تواند رفت و آمد با آنان را قطع کند؟

همه
مراجع (به جز امام): خیر، نمى تواند به این بهانه، صله رحم را ترک کند؛ مگر آن ‌که
قطع رابطه (به طور موقّت) باعث تأثیر و بیدارى او گردد. در این صورت از باب نهى از
منکر لازم است. [480]
امام:
خیر، بکوش با رفت و آمد او را ارشاد کند و از قطع رحم در هر حال اجتناب ورزد. [481]

 
 

موسیقى
مجلس عروسى

 

 

اگر به
مجلس عروسى و مانند آن دعوت شدیم؛ ولى در آنجا موسیقى و ترانه مبتذل پخش کردند،
تکلیف چیست؟ آیا باید محل را ترک کنیم؟

همه
مراجع: اگر احتمال تأثیر مى دهید، با فراهم بودن شرایط، نهى از منکر کنید و اگر نمى
پذیرند – چنانچه حضور شما باعث استماع موسیقى حرام یا تأیید گناه  گردد – باید مجلس
را ترک کنید؛ مگر آن ‌که عسر و حرج لازم آید. [482]
 

 

موسیقى
محل کار

 

 

من در
مکانى کار مى کنم که صاحب آن همیشه به نوارهاى موسیقى مبتذل و حرام گوش مى دهد و من
هم مجبور به شنیدن آن هستم؛ آیا این کار براى من جایز است یا خیر؟

همه
مراجع: اگر احتمال تأثیر مى دهید – با تحقّق سایر شرایط – باید او را نهى از منکر
کنید و اگر نمى پذیرد، چنانچه مجبورید در آن مکان حضور داشته باشید، کارکردن در
آنجا براى شما اشکال ندارد؛ ولى باید به موسیقى حرام گوش ندهید. و اگر صداى آن بدون
دلخواه به گوش شما رسید، اشکال ندارد. [483]
 تبصره.
اگر این شخص بتواند بدون زحمت و مشقّت، شغل مناسب دیگرى پیدا کند، باید این راه را
برگزیند. فرض مسأله جایى است که ترک آن مکان و انتخاب  شغل دیگر، براى او دشوار و
حرجى است.

 

 

سلام
به نامحرم

 

 

آیا سلام
کردن مرد به زن نامحرم و زن به مرد نامحرم، جایز است؟

همه
مراجع: اگر بدون قصد لذت و ترس افتادن به حرام باشد، اشکال ندارد. [484]
 تبصره.
اگر جنس مخالف، دختر جوان باشد، بهتر است به او سلام نکند تا از افتادن در گناه، در
امان باشد.

 
 

خلوت
با نامحرم

 

 

آیا خلوت
کردن دو نفر نامحرم در یک مکان، جایز است؟

امام،
خامنه اى و نورى: اگر کسى نمى تواند وارد آن مکان شود و آنها بترسند که به حرام
بیفتند، ماندنشان در آنجا حرام است. [485]

آیات
عظام بهجت، سیستانى و وحید: اگر احتمال فساد برود، ماندنشان در آنجا حرام است؛ هر
چند طورى باشد که کس دیگر بتواند وارد شود. [486]

آیات
عظام تبریزى و فاضل: اگر کسى نمى تواند وارد آن مکان شود – در صورتى که  احتمال
فساد برود – ماندنشان در آنجا حرام است. [487]

آیت
اللّه  صافى: اگر کسى نمى تواند وارد آن مکان شود، ماندنشان در آنجا حرام است؛
هر چند احتمال فساد ندهند و به گفت و گوهاى علمى و ضرورى بپردازند. [488]

آیت
اللّه مکارم: اگر کسى نمى تواند وارد آن مکان شود، بنابر احتیاط واجب  ماندنشان در
آنجا حرام است؛ هر چند احتمال فساد ندهند و به گفت و گوهاى  علمى و ضرورى مانند آن
بپردازند. [489]
 

 

دست دادن با نامحرم

 

 

هرگاه در
منطقه یا محیطى، رسم بر این باشد که هنگام برخورد با یکدیگر مصافحه مى کنند (حتى
زنان با مردان) و اگر این کار را ترک کنند، اهانت و اسائه ادب نسبت به طرف مقابل
محسوب مى شود؛ حکم دست دادن زن و مرد با این فرض چیست؟

همه
مراجع: دست دادن با زن نامحرم جایز نیست و شعائر دینى باید حفظ شود و با بیان حکم
شرعى، حمل آن بر اسائه ادب از بین مى رود. [490]
 
 

نگاه
به دختران

 

 

شخصى قصد
ازدواج دارد، آیا مى تواند بدون قصد لذت به چهره و موى خانم ها (مثلاً در خیابان)
نگاه کند، تا یکى را بپسندد و بعد از او  خواستگارى کند؟

همه
مراجع: این نوع نگاه ها جایز نیست. [491]
تبصره.
نگاه به بدن زن، به منظور ازدواج با او شرایطى دارد و پرسش یاد شده، خارج از این
موارد است.

 

 

نگاه
به مرد

 

 

حکم نگاه
کردن زن به بازو و آرنج مرد نامحرم چیست؟

آیات
عظام امام، خامنه اى و صافى: جایز نیست. [492]

 آیت
اللّه  بهجت: بنابر احتیاط واجب جایز نیست. [493]

آیات
عظام تبریزى، سیستانى، فاضل، مکارم، نورى و وحید: اگر بدون قصد لذّت و ترس افتادن
به گناه باشد، اشکال ندارد. [494]
 

اجازه
صله رحم

 

 

اگر
شوهرى، همسرش را از صله رحم – به ویژه دیدار والدین – منع کند، تکلیف زن چیست؟ آیا
مى تواند بدون اجازه او به دیدن آنان برود؟

همه
مراجع (به جز مکارم): خیر، نمى تواند بدون اجازه شوهر به دیدار آنان برود و صله رحم
منحصر به رفت و آمد نیست؛ بلکه با احوال پرسى و پیغام فرستادن از طریق تلفن، نامه و
مانند آن نیز محقّق مى شود. [495]

آیت
اللّه  مکارم: براى صله رحم به ویژه والدین و یادگیرى واجبات دینى که بدون 
خروج از منزل امکان پذیر نیست، اجازه شوهر لازم نیست. [496]
 

 

امر به
معروف فامیل

 

 

برخى از
بستگان و خویشاوندان ما به طور کلى به نماز و روزه و سایر واجبات توجهى ندارند و
اموالشان نیز حرام و یا مشکوک است و هیچ گونه نصیحت و موعظه اى در آنها اثر نمى
کند؛ آیا معاشرت با آنان جایز است؟

همه
مراجع: معاشرت با آنان اشکال ندارد؛ به ویژه اگر باعث هدایت آنان بشود  و تا هنگامى
که یقین ندارید غذاى مورد استفاده، از مال حرام است، تصرف در آن جایز است. [497]
 
 

حکم
غیبت

 

 

کسى که
از شخصى غیبت کرده یا شنیده است، آیا باید رضایت فرد غیبت شده را به دست آورد؟

همه
مراجع (به جز بهجت): خیر، کسب رضایت او واجب نیست؛ ولى باید از این  گناه توبه کند. [498]

آیت
اللّه  بهجت: آرى باید رضایت او را جلب کند، مگر اینکه عزت و آبروى او را نزد
کسانى که پیش آنان غیبت کرده، اعاده نماید و اگر امکان رضایت و یا دسترسى به او
نباشد، باید براى او استغفار کرد. [499]
 

حق
الناس دوران کودکى

 

 

در دوران
کودکى، پولى از کسى برداشته ام و نمى توانم آن را به او بگویم، وظیفه ام چیست؟ آیا
مى توانم از طرف او صدقه بدهم؟

همه
مراجع: باید به هر طریقى که ممکن است، پول را به او برسانید و لازم نیست  بگویید
بابت چه چیز است و حتى مى توانید به وسیله شخص دیگرى، به او برسانید و یا به حساب
بانکى او واریز کنید. صدقه دادن کفایت نمى کند. [500]
 

رشوه
ادارى

 

 

دادن
رشوه براى حل مشکل ادارى و تسریع در کار، چه حکمى دارد؟

آیات
عظام امام، بهجت، خامنه اى، صافى، فاضل، مکارم و نورى: پرداخت پول یا اموالى، از
سوى مراجعه کننده، به کارمندان اداره ها – که وظیفه ارائه خدمات  به مردم را دارند
– منجر به فساد اداره ها خواهد شد که از نظر شرعى حرام است. گرفتن آن بر دریافت
کننده نیز حرام است و حق تصرف در آن را ندارد. [501]
آیات
عظام تبریزى، سیستانى و وحید: رشوه دادن در غیر باب قضا، براى گرفتن  حق جایز است؛
ولى گرفتن آن بر کسى که وظیفه اش ارائه کار و خدمت است، جایز نیست. [502]
 

هم
نشینى با شراب خوار

 

 

آیا
جایز است با غیرمسلمان اهل شراب، هم نشین شد؟

آیات
عظام امام، بهجت و سیستانى: اصل هم نشینى اشکال ندارد؛ ولى نشستن  بر سر سفره اى که
بر سر آن شراب مى خورند، بنابر احتیاط واجب جایز نیست و  خوردن از آن سفره – هر چند
غذاى حلال باشد – حرام است. [503]
آیات
عظام تبریزى، خامنه اى، صافى، فاضل، مکارم، نورى و وحید: اصل هم ‌نشینى
اشکال ندارد؛ ولى نشستن بر سر سفره اى که بر سر آن شراب مى خورند،  جایز نیست و
خوردن از آن سفره – هر چند غذاى حلال باشد – حرام است. [504]
 

   
 

مطالب مرتبط:
 

دفتر پنجاه و نهم پرسش ها و پاسخ های دانشجویی «آداب معاشرت دانشجویی» – بخش
اول

 
 
 

 
 

پی نوشت ها:

 

[1]. شعراء (26)،
آیه 215.

[2]. فرقان (25)، آیه 63.

[3]. بحارالانوار، ط بیروت، ج 72، ص 119.

[4]. جامع الاخبار، ص 96.

[5]. همان، ص 121.

[6]. مصباح الشریعه، ترجمه مصطفوی، ص 243.

[7]. امالی، مفید، ص 239.

[8]. عدة الداعی و نجاح الساعی، ص 178.

[9]. تحف العقول، ص 396.

[10]. کافی، ج 8، ص 23.

[11]. عیون الحکم والمواعظ، لیثی، ص 209.

[12]. علم اخلاق اسلامى، ج 2، ص 441.

[13]. منافقون (63)، آیه 8.

[14]. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 20، ص 298.

[15]. مجموعه ورام، ج 1، ص 201.

[16]. مستدرک الوسایل و مستنبط المسائل، ج 11، ص 296.

[17]. الجواهر السنیه فی الاحادیث القدسیه (کلیات حدیث قدسی)، ص 161.

[18]. فتح (48)، آیه 29.

[19]. مائده (5)، آیه 54.

[20]. براى اطلاع بیشتر در این مورد رک.: تفسیر نور الثقلین، ج 1 – صص 526
و 527.

[21]. کافی، ج 8،‌ص 390.

[22]. عیون الحکم والمواعظ، ص 42.

[23]. مصباح الشریعه، ص 72.

[24]. تحف العقول، النص، ص 413.

[25]. کافی، ج 8، ص 230.

[26]. الکافی، ج 2، ص 646.

[27]. همان، ج 2، ص 124.

[28]. مشکات الانوار فی غرر الاخبار، ص 200.

[29]. بحارالانوار، ج 2، ص 131.

[30]. راغب اصفهانى در مفهوم لغوى آن مى گوید: «الجدال المفاوضة على سبیل
المنازعة و المغالبة واصله من جدلت الحبل اى احکمت فتله». جدال عبارت است
از بحث و گفت‌وگویى که به منظور کوبیدن طرف و غالب شدن بر او صورت مى گیرد.

[31]. سنن النبى، ص 104.

[32]. همان، ص 118- 117.

[33]. سفینةالبحار، ج 1، ص 382.

[34]. کافی، ج 2، ص 362.

[35]. حجرات (49)، آیه 12.

[36]. بحار الأنوار، ج 72، ص 195.

[37]. الخصال، ج 2، ص 624.

[38]. المیزان، ذیل آیه 12، حجرات.

[39]. عیون الحکم و المواعظ (للیثی)، ص 436.

[40]. مرآة العقول، ج 11، ص 16.

[41]. نقطه هاى آغاز در اخلاق اسلامى، آیة الله مهدوى کنى، ص 165.

[42]. نهج البلاغه، 489.

[43]. أمالی الصدوق، ص 446.

[44]. علم اخلاق اسلامى (ترجمه جامع العادات)، ج 2، ص 346.

[45]. تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، ص 253.

[46]. همان.

[47]. عیون الحکم والمواعظ، ص 435.

[48]. تصنیف غرر الحکم و درر الکلم،‌ص 254.

[49]. همان، ص264.

[50]. عیون الحکم والمواعظ، ص 536.

[51]. همان، ص 182.

[52]. «عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ(علیه السلام) قَالَ مَنْ عَرَّضَ
نَفْسَهُ لِلتُّهَمَةِ فَلَا یَلُومَنَّ مَنْ أَسَاءَ الظَّنَّ بِه»،صحیفة
الرضا(علیه السلام) 71.

[53]. ر.ک: نهج البلاغه، نامه 53 خطاب به مالک اشتر .

[54]. همان

[55]. ر.ک: اخلاق اطلاعاتی.

[56]. علم اخلاق اسلامى (ترجمه جامع العادات)، ج 2، ص 346.

[57]. تصنیف غرر الحکم و درر الکلم ص 383.

[58]. بحار الأنوار، ج 72، ص 44 44.

[59]. نهج البلاغه، ص 505.

[60]. الأمالی (للطوسی)؛ النص، ص501.

[61]. تحف العقول عن آل الرسول، ص 265.

[62]. نهج الفصاحه،‌ص 395.

[63]. کافی، ج 2، ص 99.

[64]. عیون أخبار الرضا(علیه السلام)، ج 2، 24.

[65]. بحار الأنوار، ج 33، ص 605.

[66]. همان، ص 43.

[67]. تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، ص 279.

[68]. «عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ(علیه السلام) قَالَ قُلْتُ لَهُ مَا حَدُّ
حُسْنِ الْخُلُقِ قَالَ تُلِینُ جَنَاحَکَ وَ تُطِیبُ کَلَامَکَ وَ تَلْقَى
أَخَاکَ بِبِشْرٍ حَسَن »، الکافی، ج 2، ص 103.

[69]. تصنیف غررالحکم و درر الکلم، ص255.

[70]. مشکاة الأنوار فی غرر الأخبار، النص، 179؛ تحف العقول، 296؛ مستدرک
الوسائل، ج 8، 453.

[71]. مجموعة ورام(تنبیه الخواطر)، ج 1، ص29.

[72]. آل عمران (3)، ‌آیه 159.

[73]. مشکاة الأنوار فی غرر الأخبار 75؛ الکافی (ط. الإسلامیة)، ج 2، ص103؛
تحف العقول عن آل‌الرسول(صلی الله علیه و آله و سلم)، ص 42.

[74]. تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، ص255.

[75]. کافی، ج 2، ص 321.

[76]. تصنیف غررالحکم و دررالکلم، ص 264.

[77]. بحارالانوار، ج 10، ص 369.

[78]. عیون الحکم والمواعظ، ص 431.

[79]. «عَنِ النَّبِیّ(صلی الله علیه و آله و سلم) قَالَ مَنْ أَکْرَمَ
أَخَاهُ فَإِنَّمَا یُکْرِمُ اللَّهَ- فَمَا ظَنُّکُمْ بِمَنْ یُکْرِمُ
اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ یُفْعَلَ بِه»، بحار الأنوار، ج 71، ص 319.

[80]. مائده (5)، آیه 32.

[81]. دعائم الاسلام، ج 2، ص 484.

[82]. بحار الأنوار، ج 72، ص 172.

[83]. وسائل الشیعه، ج 8، ص 608.

[84]. در کتب فقهى بابى است به نام قذف؛ و آن شامل نسبت هایى مثل زنا، لواط،
فجور، کفر و… مى شود که در بعضى موارد تا 80 ضربه شلاق مجازات دارد.

[85]. بحار الانوار، ج 22، ص 351.

[86]. أمالی المفید، ص 338.

[87]. سید علوی، سید ابراهیم، این‌گونه معاشرت کنیم، قم: رسالت، 1363ش، اول،
ص 16.

[88]. تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، ص 480.

[89]. بحار الأنوار، ج 90، ص 321.

[90]. تحف العقول عن آل الرسول(صلی الله علیه و آله و سلم)، ص 74.

[91]. الإحتجاج على أهل اللجاج، ج 2، ص 319.

[92]. مجموعة ورام(تنبیه الخواطر)، ج 1 31.

[93]. بحار الأنوار، ج 72 145 باب 56، ص 142.

[94]. همان، ج 69 44 باب 94، ص 1.

[95]. همان، ج 71، 299 باب 20، ص 283.

[96]. فرهنگ دهخدا.

[97]. تفصیل وسائل الشیعة إلى تحصیل مسائل الشریعة، ج 16، ص 157.

[98]. نهج الفصاحه، ص 218.

[99]. مجموعه آثاراستادشهیدمطهرى (انسان کامل)، ج 23، ص 242.

[100]. ملا احمد نراقى، معراج السعاده، انتشارات حکمت، 1366، ص 278؛ دستغیب
شیرازى، گناهان کبیره، ص 114.

[101]. یعنى، اعتقاد قلبى شخص به این که عمل او خیر و صلاح است، در حالى که
در واقع چنین نیست.

[102]. منافقین( 63)، آیه 8.

[103]. تفصیل وسائل الشیعة إلى تحصیل مسائل الشریعة، ج 15، ص 380.

[104]. تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، ص231.

[105]. همان، ص 310.

[106]. همان، ص231.

[107]. امام خمینی(رحمت الله علیه)، شرح  حدیث  جنود عقل  و جهل، ص 336.

[108]. نساء (4)، آیه 139؛ یونس (10)، آیه 65؛ فاطر (35)، آیه 10.

[109]. تفسیر نور الثقلین، ج 4، ص 352.

[110]. بحار الانوار» ج 44، ص 139.

[111]. منافقون(63)، آیه 8.

[112]. إرشاد القلوب إلى الصواب ج 1، ص86 .

[113]. الکافی، ج 2، ص 148.

[114]. نهج البلاغه، ص 401.

[115]. عیون الحکم والمواعظ، لیثی، ص 533.

[116]. غررالحکم و دررالکلم، ص 20.

[117]. کافی، ج 2، ص 108.

[118]. نهج الفصاحة، ص 691.

[119]. مرآة العقول فی شرح اخبار آل الرسول، ج 8، ص 344.

[120]. «رَسُولُ اللَّهِ(صلی الله علیه و آله و سلم) مَنْ یَضْمَنْ لِی
خَمْساً أَضْمَنْ لَهُ الْجَنَّةَ- قِیلَ وَ مَا هِیَ یَا رَسُولَ اللَّهِ-
قَالَ النَّصِیحَةُ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ النَّصِیحَةُ لِرَسُولِهِ-
وَ النَّصِیحَةُ لِکِتَابِ اللَّهِ وَ النَّصِیحَةُ لِدِینِ اللَّهِ- وَ
النَّصِیحَةُ لِجَمَاعَةِ الْمُسْلِمِین»، بحار الأنوار، ج 72، ص 65.

[121]. کافی، ج 2،‌ص 208.

[122]. همان.

[123]. نهج البلاغه، ص 403.

[124]. آل عمران (3)، آیه 159.

[125]. طه (20)، آیات 43- 44.

[126]. أمالی الصدوق 419 المجلس الخامس و الستون.

[127]. تحف العقول عن آل الرسول(صلی الله علیه و آله و سلم)، ص 269.

[128]. تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، ص 223.

[129]. عیون الحکم والمواعظ، ص 313.

[130]. همان،‌ص 429.

[131]. محاسن، ج 2، ص 604.

[132]. اعراف (7)، آیه 21.

[133]. «وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ إِبْراهیمَ إِنَّهُ کانَ صِدِّیقاً نَبِیًّ»،
مریم (19)، آیه 41.

[134]. «یُوسُفُ أَیُّهَا الصِّدِّیقُ أَفْتِن»؛ « (او به زندان آمد، و
چنین گفت:) یوسف، اى مرد بسیار راستگو! درباره این خواب اظهار نظر کن»،
یوسف (12)، آیه 46.

[135]. «وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ إِسْماعیلَ إِنَّهُ کانَ صادِقَ الْوَعْدِ»؛
«و در این کتاب (آسمانى) از اسماعیل(نیز) یاد کن، که او در وعده هایش صادق»،
مریم (19)، آیه 54.

[136]. «وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ إِدْریسَ إِنَّهُ کانَ صِدِّیقاً نَبِیًّ»،
مریم (19)، آیه 56.

[137]. «وَ جَعَلْنا لَهُمْ لِسانَ صِدْقٍ عَلِیًّ»، مریم (19)، آیه50.

[138]. «إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَمْ یَبْعَثْ نَبِیّاً إِلَّا
بِصِدْقِ الْحَدِیثِ وَ أَدَاءِ الْأَمَانَةِ إِلَى الْبَرِّ وَ الْفَاجِر»،‌
بحارالأنوار، ج 68، ‌ص 2.

[139]. بحارالانوار، ج 69، ص 264.

[140]. البته بحث در خصوص دروغ و پیامدهاى زشت آن بسیار گسترده است. از
جمله: ضعیف ساختن مروت و جوانمردى، فراموشى، سلب توفیق، لعن خدا و فرشتگان،
فقر و تنگدستى، سرزنش و پشیمانى، نابودى شرم و حیا و… که مطالعه بیشتر در
این مورد را به شما واگذار می‌کنیم.

[141]. ر.ک: ترجمه جامع السعادات، مرحوم نراقى، ج 2، بحث دروغ.

– اصول کافى، ج 2، باب الکذب.

– میزان الحکمه، ج 11، ص 5119 با ترجمه فارسى.

[142]. الکافی، ج 2، ص 342 .

[143]. همان، حدیث 17476.

[144]. امام، استفتاءات، ج 2، گناهان کبیره، س 4 دفتر همه مراجع.

[145]. توریه» بر وزن «توصیه» سخنى است که دو معنا دارد، گوینده از آن معنا
خاصّى را که حقیقت است اراده کرده و شنونده معنا دیگرى می‌فهمد.)

[146]. طبرسی، مکارم الأخلاق، ص34.

[147]. بحار الأنوار، ج 10، ص 99.

[148]. وسائل الشیعه، ج 2، ص 31.

[149]. امام کاظم(علیه السلام) فرموده‌اند: «شستن سر با خطمى در روز جمعه
از سنت است، روزى گشاید و فقر را برد و مو و رو را زیبا کند و امان از سر
درد باشد». بحار الأنوار، ج 73، ص 88.

[150]. امام صادق(علیه السلام): «شانه زدن زینت است؛ زیرا (شانه زدن) روزی
می‌آورد، مو را زیبا می‌کند، حاجت را برآورده می‌سازد و بلغم را از بین می‌برد».

[151]. «امام حسین و امام باقر(علیهما السلام)، به وسیله حنا و کتم(نوعی
گیاه) خضاب می‌کردند». بحار الأنوار، ج 46، ص 298.

[152]. امام صادق(علیه السلام) «موی سرت را کوتاه کن؛ چرا که (با کوتاه
کردن مو) آلودگی‌های آن را کم،و گردنت را استوار و نور چشمت را افزون می‌کند».
ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، ص 23.

[153]. «لَا یُطَوِّلَنَّ أَحَدُکُمْ شَارِبَهُ وَ لَا عَانَتَهُ وَ لَا
شَعْرَ إِبْطِهِ- فَإِنَّ الشَّیْطَانَ یَتَّخِذُهَا مَخَابِیَ یَسْتَتِرُ
فِیهَا »، بحارالأنوار، ج 73، ص 88.

[154]. از قول لغویین چنین بر می‌آید که کلمه«شیطان» – بر خلاف کلمه «ابلیس»
که عنوان اختصاصی شیطان رانده شده معروف می‌باشد – به هر موجود مضرّ و
منحرف و پلید اعم از جن، انس، حیوان و یا هر موجود دیگری (مثل میکروب)گفته
می‌شود و اختصاصی به شیطان مصطلح معروف ندارد؛ لکن جنّ‌های مضرّ از مصادیق
بارز واژه شیطان هستند؛ میکروبها بیماری زا نیز از آن جهت که موجوداتی زیان
آورند می‌توانند مصداق واژه شیطان باشند. لذا کلمه«شیطان» در روایات را
باید متناسب با قرائن معنا نمود. از همین رو در روایات بهداشتی که کشفیّات
علمی قرینه بر وجود میکروب و آلودگی می‌باشند کلمه«شیطان» به«آلودگی و
میکروب» ترجمه می‌گردد.

[155]. «نَتْفُ الْإِبْطِ یَنْفِی الرَّائِحَةَ الْمُنْکَرَةَ»، تحف
العقول، النص، 101.

[156]. بحار الأنوار، ج 73،‌ص 91.

[157]. المدثر(74)، آیه 4.

[158]. فروع کافی، ج 10، ص 385

[159]. شیرازی مکارم، تفسیرنمونه، ج 25، ص 212.

[160]. شیخ طبرسی فضل بن حسن حفید، مشکاة الأنوار فی غرر الأخبار، نجف،
حیدریه دوم، 1385 ق، ص 263.

[161]. بحار الأنوار، ج 73، ص 122.

[162]. الکافی، ج 6، ص 490.

[163]. بحار الأنوار، ج 73، ص 112.

[164]. مستدرک الوسائل، ج 1، ص 371.

[165]. الخصال، ج 2، ص 392.

[166]. «افْشاءُ السِّرِّ سُقُوطٌ» تحف العقول عن آل الرسول(صلی الله علیه
و آله و سلم)، ص 315.

[167]. شرح غررالحکم، ج ۴، ص ۱۴۱.

[168]. سفینة البحار، ج ۷، ص ۴۳۶.

[169]. نساء (۴)، آیه ۱۴۸.

[170]. محجة البیضا، ج ۵، ص ۲۷۰.

[171]. اصول کافی، ج ۲، ص ۳۷۵، چاپ بیروت.

[172]. ر.ک: استفتاآت از محضر امام خمینی(رحمت الله علیه)، ج ۲، ص ۶۲۲ –
۶۲۳.

[173]. محجة البیضا، ج ۵، ص ۲۷۱.

[174]. وسائل الشیعه، ج ۸، ص ۶۰۵.

[175]. بلد (90)، آیات 17 و 18.

[176]. کافی، ج 2، ص 175.

[177]. «مَنْ أَصْبَحَ لَا یَهْتَمُّ بِأُمُورِ الْمُسْلِمِینَ فَلَیْسَ
بِمُسْلِم»، بحار الأنوار، ج 71، ص 337.

[178]. «سُئِلَ رَسُولُ اللَّهِ ص مَنْ أَحَبُّ النَّاسِ إِلَى اللَّهِ-
قَالَ أَنْفَعُ النَّاسِ لِلنَّاس»، همان، ص 339.

[179]. وسائل الشیعه، ج 16، ص 367.

[180]. تصنیف غررالحکم و دررالکلم، ص 92.

[181]. همان، ص 253.

[182]. عیون الحکم والمواعظ، ص 228.

[183]. همان، ص 178.

[184]. تحف العقول، ص 202.

[185]. «وَ قَالَ(علیه السلام) أَیُّمَا مُؤْمِنٍ نَفَّسَ عَنْ مُؤْمِنٍ
کُرْبَةً وَ هُوَ مُعْسِرٌ یَسَّرَ اللَّهُ لَهُ حَوَائِجَهُ فِی
الدُّنْیَا وَ الْآخِرَة»، إرشاد القلوب إلى الصواب، ج 1، ص 147.

[186]. «قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّه(علیه السلام) یَقُولُ مَنْ
نَفَّسَ عَنْ مُؤْمِنٍ کُرْبَةً نَفَّسَ اللَّهُ عَنْهُ کُرَبَ الْآخِرَةِ-
وَ خَرَجَ مِنْ قَبْرِهِ وَ هُوَ ثَلِجُ الْفُؤَادِ- وَ مَنْ أَطْعَمَهُ
مِنْ جُوعٍ أَطْعَمَهُ اللَّهُ مِنْ ثِمَارِ الْجَنَّةِ- وَ مَنْ سَقَاهُ
شَرْبَةً سَقَاهُ اللَّهُ مِنَ الرَّحِیقِ الْمَخْتُومِ»، بحار الأنوار، ج
71، ص 321.

[187]. المحاسن، ج 1، ص 99.

[188]. بحارالانوار، ج47، ص113

[189]. وسائل الشیعه، ج8، ص295.

[190]. بحارالانوار، ج 72، ص 75.

[191]. «مِنْ أَفْضَلِ الْأَعْمَالِ عِنْدَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ
إِبْرَادُ الْأَفْئِدَةِ الْحَارَّةِ وَ إِشْبَاعُ الْأَکْبَادِ
الْجَائِعَةِ وَ الَّذِی نَفْسُ مُحَمَّدٍ بِیَدِهِ لَا یُؤْمِنُ بِی
عَبْدٌ یَبِیتُ شَبْعَانَ وَ أَخُوهُ أَوْ قَالَ جَارُهُ الْمُسْلِمُ
جَائِع »، إرشاد القلوب إلى الصواب، ج 1، ص 146.

[192]. الکافی، ج2، ص291.

[193]. اصول کافی، ج 2، ص 205، ح 5.

[194]. اصول کافی،‌ ج 2، ص 374؛ بحارالانوار، ج 72، ص 179.

[195]. نک: نور (24)، آیه 32.

[196]. میزان الحکمه، ح 9467.

[197]. بحارالانوار، ج 71، ص 304.

[198]. کافی، ج 5، ص 55؛ بحارالانوار، ج 71، ص 340.

[199]. منتخب میزان الحکمه، ح 4192.

[200]. همان، ح 4193.

[201]. مستدرک الوسائل، ج 7، ص 194.

[202]. وسائل الشیعه، ج 16، ص 383.

[203]. بحارالانوار، ج 71، ص 297.

[204]. جامع السعادات، ج 2، ص 16.

[205]. بحارالانوار، ج 71،‌ص 317.

[206]. همان، ج 73، ص 44.

[207]. میزان الحکمه، ش 9463.

[208]. همان، ش 9466.

[209]. مائده (5)، آیه 32.

[210]. کافی، ج 2، ص 210.

[211]. ر.ک: کتاب «گره گشایی از دیدگاه اسلام، کاظم دلیری، مرکز پژوهش های
اسلامی صدا و سیما.

[212]. فصلت (41)،‌ آیه 34.

[213]. شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص 425 – 426.

[214]. نور (24)، آیه 22.

[215]. نهج البلاغه،حکمت 52.

[216]. تغابن (64)، آیه14.

[217]. بقره (2)، آیه 280.

[218]. بقره(2)، آیه 178.

[219]. فصلت (41)، آیه 34.

[220]. بحار الانوار، ج77، ص 141.

[221]. مشکاة الانوار فی غرر الاخبار، ص 174.

[222]. عیون الحکم والمواعظ، ص 301.

[223]. نهج الفصاحه، ص 189.

[224]. نهج البلاغه، کلمات قصار 349.

[225]. تصنیف غرر الحکم و دررالکلم، ص 211.

[226]. ر.ک: میزان الحکمه، ج 5، ص 435.

[227]. تصنیف غررالحکم، ص 216، ش 4252.

[228]. همزه (104)، آیات 1-2 .

[229]. «تَتَبُّعُ الْعُیُوبِ مِنْ أَقْبَحِ الْعُیُوبِ وَ شَرِّ
السَّیِّئَات»، تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، ‌ص 451.

[230]. الکافی، ج 2، 355.

[231]. شفیعی مازندرانی، محمد؛ پرتوی از اخلاق اسلامی، تهران، سازمان
تبلیغات اسلامی 1372، اول، ص 237-233.

[232]. «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(صلی الله علیه و آله و سلم) لَا تَطْلُبُوا
عَثَرَاتِ الْمُؤْمِنِینَ فَإِنَّ مَنْ تَتَبَّعَ عَثَرَاتِ أَخِیهِ
تَتَبَّعَ اللَّهُ عَثَرَاتِهِ وَ مَنْ تَتَبَّعَ اللَّهُ عَثَرَاتِهِ
یَفْضَحْهُ وَ لَوْ فِی جَوْفِ بَیْتِه»، الکافی، ج 2، ص 355.

[233]. حقانی زنجانی، حسین؛ پژوهشی در ارزش‌های اخلاقی، تهران، دانشگاه
الزهرا، 1383، ص117.

[234]. علم اخلاق اسلامی، ص 363.

[235]. پژوهشی در ارزش‌های اخلاقی، پیشین، ص 129.

[236]. بحار الأنوار، ج 71، ص 282.

[237]. برگرفته از اخلاق و تربیت اسلامى، ص 163.

[238]. مائده (5)، آیه 2.

[239]. ملاذ الاخیار فی فهم تهذیب الاخبار، ج 9، ص 480.

[240]. ارشاد القلوب الی الصواب، ج 1،‌ص 186.

[241]. وسائل الشیعه، ج 17، ص 182.

[242]. خصال، ج 2، ص 451.

[243]. «أَنَّ الْمُؤْمِنَ مَنْ آمَنَ جَارَهُ بَوَائِقَه»، بحار الأنوار،
ج 72،‌ ص 51.

[244]. «مَنْ لَا یُؤْمَنُ شَرُّهُ، وَ لَا یُرْجَى خَیْرُهُ»، الأربعون
حدیثا، ح 58.

[245]. محدثی، جواد، اخلاق معاشرت، قم، موسسه بوستان کتاب، 1386ش، دوازدهم،
ص 109.

[246]. «الْمُؤْمِنُ نَفْسُهُ مِنْهُ فِی تَعَبٍ وَ النَّاسُ مِنْهُ فِی
رَاحَة»، بحار الأنوار، ج 72، ص 53.

[247]. بحارالانوار، ج 71، ص 282.

[248]. إرشاد القلوب إلى الصواب، ج 1، ص 13.

[249]. طبرسی، علی بن حسن، مشکاة الأنوار، ص 219، کتابخانه حیدریه، نجف،
1385ق.

[250]. همان.

[251]. مکارم الأخلاق، ص 266.

[252]. الخصال، ج 1، ص 89، الهدیة على ثلاثة وجوه…

[253]. حجرات (49)، آیه 10.

[254]. «إِصْلَاحُ ذَاتِ الْبَیْنِ أَفْضَلُ مِنْ عَامَّةِ الصَّلَاةِ وَ
الصَّوْم»، بحار الأنوار، ج 73، ص 43.

[255]. «مَا عَمِلَ رَجُلٌ عَمَلًا بَعْدَ إِقَامَةِ الْفَرَائِضِ خیر
[خَیْراً] مِنْ إِصْلَاحٍ بَیْنَ النَّاس»، إرشاد القلوب إلى الصواب، ج 1،
ص 165.

[256]. بحار الأنوار، ج 69، ‌ص 263.

[257]. کافى(ط-الاسلامیه) ج2، ص341، ح16.

[258]. ثواب الأعمال و عقاب الأعمال 288.

[259]. همان.

[260]. پیامبر خدا فرموده‌اند: «فَاِنَّ فَسادَ ذاتِ البَیْن هِیَ
الحالِقَةُ»؛ «تیره شدن رابطه میان مردم، مهلک و دین برانداز است». (نهج
الفصاحة مجموعه کلمات قصار حضرت رسول(صلی الله علیه و آله و سلم)، ص 240)

[261]. اخلاق در قرآن، پیشین، ص 317 و 318.

[262]. تحف العقول، ص 316.

[263]. پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم)؛ کافى، ج 4، ص 10، ح 3.

[264]. امالى (صدوق) ص 430 – من لایحضر الفقیه ج4، ص15.

[265]. غررالحکم، ج 4، ص 592، ح 7105.

[266]. کافى، ج 5، ص 95، ح 11.

[267]. نهج الفصاحه ص235، ح 432.

[268]. «خففوا الدین، فإن فی خفة الدین زیادة العمر»، امالی مفید، ص60.

[269]. «مَنْ أَخَذَ أَمْوالَ النّاسِ یُریدُ أَداءَها أَدَّى اللّه 
عَنْهُ وَ مَنْ أَخَذَها یُریدُ إِتْلافَها اَتْلَفَهُ اللّه»، نهج
الفصاحه، ص762، ح 2979.

[270]. «إِنَّ اللّه  تَعالى مَعَ الدّائِنِ حَتّى یَقْضىَ دَیْنَهُ مالَمْ
یَکُنْ دَیْنُهُ فیما یَکْرَهُ اللّه »، نهج الفصاحه، ح 733.

[271]. فقه الرضا، ص 268.

[272]. ثواب الاعمال، ص 138.

[273]. «اَلدَّیْنُ دَیْنانِ: فَمَنْ ماتَ وَ هُوَ یَنْوى قَضاءَهُ فَاَنَا
وَلیُّهُ وَ مَنْ ماتَ وَ لا یَنْوى قَضاءَهُ فَذاکَ الَّذى یُؤْخَذُ مِنْ
حَسَناتِهِ لَیْسَ یَوْمَئِذ ٍدینار ٌ وَ لا دِرْهَمٌ»، نهج الفصاحه، ص490،
ح 1609.

[274]. «فَاِنْ اَعْطاهُ اَکْثَرَ مِمّا اَخَذَهُ بلا شَرْطٍ بَیْنَهُما
فَهُوَ مُباحٌ لَهُ، وَ لَیْسَ لَهُ عِنْدَ اللّه ثَوابٌ فیما
اَقْرَضَهُ»،  بحارالانوار، ج 103، ص 157، ح 1.

[275]. شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج20، ص306، ح503.

[276]. «لا تَرفَعْ حاجَتَکَ إلّا إلى أحَدِ ثَلاثَةٍ: إلى ذی دینٍ أو
مُرُوَّةٍ أو حَسَبٍ»، میزان الحکمه، ح 4488.

[277]. «سَاَلْتُهُ عَنْ رَجُلٍ اَعْطى رَجُلاً مِاَئةَ دِرْهَمٍ عَلى اَنْ
یُعْطیَهُ خَمْسَةَ دَراهِمَ اَوْ اَقَلَّ اَوْ اَکْثَرَ قالَ: هذَا
الرِّبَا الْمَحْضُ»، وسائل الشیعه، ج 13، ص 108، ح 7.

[278]. بقره (2)، آیه 280.

[279]. بقره (2)، آیه 280.

[280]. تفسیر نمونه، ج 2، ص 378

[281]. «مَنْ أَرادَ ان تُسْتَجابُ دَعْوَتُهُ و َأَنْ تُکْشَفَ کُرْبَتُهُ
فَلْیُفَرِّجْ عَنْ مُعْسِرٍ»، نهج الفصاحه، ص759، ح2961.

[282]. «مَنْ أَقْرَضَ مَلْهوفا فَأَحْسَنَ طِلْبَتَهُ اسْتَأْنَفَ
الْعَمَلَ وَ أَعْطاهُ اللّه بِکُلِّ دِرْهَمٍ أَلْفَ قِنْطارٍ مِنَ
الْجَنَّةِ»، ثواب الاعمال، ص 289.

[283]. الکافی، ج8، ص20، ح4.

[284]. وسائل  الشیعة، ج12، 44، باب24، جواز مشاورة الإنسان من دونه، 
ح15602.

[285]. شوری (42)، آیه 38.

[286]. آل عمران (3)، آیه 159.

[287]. نورالثقلین، ج 4، ص 584.

[288]. محمدی ری شهری، محمد، میزان الحکمة، ج 6، ص 2900، نشر دارالحدیث.

[289]. وسائل الشیعه، ج 8، صفحه 425، باب 21 از ابواب احکام العشرة.

[290]. میزان الحکمة، جلد 6، ص 2900.

[291]. کوفى، ابى القاسم فرات بن ابراهیم، تفسیر فرات الکوفى، تحقیق محمد
الکاظم، (تهران: وزارت ارشاد)، ص 625.

[292]. بحارالانوار، (تهران: دارالکتب الاسلامیه)، ج 72، ص 105.

[293]. همان، ص. 100.

[294]. همان، ص. 105.

[295]. همان، ص. 98.

[296]. همان، ص. 100.

[297]. صدوق، الامالى، ص 306؛ منتخب میزان الحکمه، ج 1، ص 557.

[298]. همان.

[299]. همان.

[300]. بحار الأنوار، ج 72، ص 101.

[301]. مکارم الأخلاق، ص 318.

[302]. شهیدى، سید جعفر، ترجمه و شرح نهج البلاغه، نامه 53 (خطاب به مالک
اشتر)، ص 328.

[303]. ر.ک: بافکار، حسین، آداب اجتماعی اسلام «مبانی، روش‌ها و کارکردها»،
قم، مرکز پژوهش های اسلامی صدا و سیما، ‫ ۱۳۸۹، اول.

[304]. غررالحکم و دررالکلم آمدی (به صورت موضوعی)، ج 1، ص 539.

[305]. میزان الحکمه، ج 2، ص 741.

[306]. همان.

[307]. همان.

[308]. همان، ص 743.

[309]. همان، ص 741.

[310]. مجادله (58)، آیه 11.

[311]. همان.

[312]. ترجمه و شرح اصول کافی، ج 4، صص 483 و 484.

[313]. میزان الحکمه، ج 2، ص 745.

[314]. همان.

[315]. نهج‌ الفصاحه (با تنظیم موضوعی)، ص 374.

[316]. میزان الحکمه، ج 2، ص 745.

[317]. همان.

[318]. یکصد و پنجاه درس زندگی، ص 120.

[319]. میزان الحکمه، ج 2، ص 745.

[320]. همان، ص 743.

[321]. همان، ص 747.

[322]. همان.

[323]. همان.

[324]. روضة الواعظین و بصیرة المتعظین، ج 2، ص 388.

[326]. دعائم الإسلام، ج 1، 218، ذکر العلل و العیادات و الاحتضار…، ص
217.

[327]. بحار الأنوار (ط. بیروت)، ج 78، ص 224.

[328]. «إِنَّ مِنْ أَعْظَمِ الْعُوَّادِ أَجْراً عِنْدَ اللَّهِ عَزَّ وَ
جَلَّ لَمَنْ إِذَا عَادَ أَخَاهُ خَفَّفَ الْجُلُوسَ إِلَّا أَنْ یَکُونَ
الْمَرِیضُ یُحِبُّ ذَلِک»، الکافی، ج 3، ص 118.

[329]. الأمالی (للطوسی)، النص، ص 639.

[330]. «َمَنْ سَعَى لِمَرِیضٍ فِی حَاجَةٍ قَضَاهَا أَوْ لَمْ یَقْضِهَا
خَرَجَ مِنْ ذُنُوبِهِ کَیَوْمَ وَلَدَتْهُ أُمُّه»، مکارم الأخلاق ص 431.

[331]. دعائم الإسلام، ج 1، ص 218.

[332]. من لایحضره الفقیه، ج 1، ص 182.

[333]. الأمالی (للطوسی)، النص، ص 639.

[334]. الکافی، ج 3، ص 118.

[335]. معدن الجواهر و ریاضة الخواطر، ص 32.

[336]. مکارم الأخلاق، ص 392.

[337]. کنز الفوائد، ج 1، ص 379.

[338]. «سَمِعْتُهُ یَقُولُ لِخَیْثَمَةَ یَا خَیْثَمَةُ أَقْرِئْ
مَوَالِیَنَا السَّلَامَ وَ أَوْصِهِمْ بِتَقْوَى اللَّهِ الْعَظِیمِ عَزَّ
وَ جَلَّ وَ أَنْ یَشْهَدَ أَحْیَاؤُهُمْ جَنَائِزَ مَوْتَاهُم»، بحار
الأنوار، ج 1، ص 200.

[339]. الکافی، ج 2، ص 169.

[340]. «مَنْ عَزَّى مُصَاباً کَانَ  لَهُ  مِثْلُ  أَجْرِهِ  مِنْ غَیْرِ
أَنْ یَنْتَقِصَ مِنْ أَجْرِ الْمُصَابِ شَیْئاً». الکافی (ط. الإسلامیة)،
ج 3، ص 205.

[341]. من لایحضره الفقیه، ج 1، ص 182.

[342]. «علَیکُم بالسَّکِینَةِ، علَیکُم بالقَصدِ فی المَشیِ بجَنائزِکُم».

[343]. «یا أبا ذرٍّ، إذا تَبِعتَ جَنازَةً فلْیَکُنْ عَقلُکَ فیها
مَشغولاً بالتَّفکُّرِ و الخُشوعِ، و اعلَمْ أنّکَ لاحِقٌ بهِ».

[344]. «کانَ رسولُ اللّه(صلی الله علیه و آله و سلم) إذا تَبِعَ جَنازَةً
غَلَبَتهُ کآبَةٌ، و أکثَرَ حَدیثَ النَّفسِ، و أقَلَّ الکلامَ».

[345]. «لَمّا تَبِعَ جَنازَةً فسَمِعَ رجُلاً یَضحَکُ -: کأنّ المَوتَ
فیها على غَیرِنا کُتِبَ، و کأنّ الحَقَّ فیها على غَیرِنا وَجَبَ، و کأنّ
الّذی نَرى من الأمواتِ سَفْرٌ عمّا قَلیلٍ إلَینا راجِعونَ، نُبَوّئُهُم
أجداثَهُم و نأکُلُ تُراثَهُم کأنّا مُخَلَّدونَ بَعدَهُم، ثُمّ قد نَسِینا
کُلَّ واعِظٍ و واعِظَةٍ، و رُمِینا بکُلِّ فادِحٍ و جائحَةٍ!»

[346]. «إذا حَمَلتَ جَنازَةً فکُنْ کأنّکَ أنتَ المَحمولُ، أو کأنّکَ
سَألتَ ربَّکَ الرُّجوعَ إلَى الدُّنیا لِتَعمَلَ، فانظُرْ ما ذا
تَستَأنِفُ – ثُمّ قالَ: – عَجَبا لقَومٍ حُبِسَ أوّلُهُم على آخِرِهِم،
ثُمّ نادى مُنادٍ فیهِم بالرَّحیلِ و هُم یَلعَبونَ!»

[347]. کامل الزیارات، ص 321.

[348]. برای آگاهی بیشتر ر.ک:

– مفاتیح الجنان، مرحوم حاج شیخ عباس قمی، قسمت زیارت قبور مؤمنین، ص 1014.

– اصول کافی، ج 3، باب 13 از ابواب المزار.

– کامل الزیارات، ابن قولویه، ص 320.

– وسائل الشیعه، ج 3، باب 55، ص 223، انتشارات آل البیت.

[349]. بحارالانوار، ج49، ص102.

[350]. اصول کافی، ج2، ص118.

[351]. بحارالانوار، ج46، ص56.

[352]. همان، ص99.

[353]. المحاسن، ص356.

[354]. بحارالانوار، ج49، ص101.

[355]. سنن النبی، ص73.

[356]. سفینة البحار، ج2، مکارم اخلاق علی بن الحسین(علیه السلام)، ص 707.

[357]. الحیاة با ترجمه احمد آرام، ج 6، ص 160.

[358]. سمیه السادات موسوی، تأثیر روابط اجتماعی صمیمانه بر بهداشت روان،
ماهنامه علمی، ترویجی معرفت، سال هجدهم، شماره 147، 1388، صص 113- 134.

[359]. بحارالانوار، ج 17، ص 49.

[360]. کافی، ج 2، ص 667.

[361]. همان، ج 74، ص 7.

[362]. غررالحکم و دررالکلم آمدی (به صورت موضوعی)، ج 1، ص 199.

[363]. همان.

[364]. همان.

[365]. بحارالانوار، ج 82، ص 93.

[366]. همان.

[367]. همان.

[368]. بحارالانوار، ج 82، ص 93.

[369]. نهج الفصاحه (با تنظیم موضوعی)، ص 657، ح 16.

[370]. وسائل الشیعه، ج 3، ص 232، آل البیت.

[371]. بافکار، حسین، آداب اجتماعی اسلام «مبانی، روش‌ها و کارکردها»، قم،
مرکز پژوهش های اسلامی صدا و سیما، ‫ ۱۳۸۹، اول.

[372]. ارشادالقلوب(دیلمی) ج1، ص183.

[373]. نهج الفصاحه، حدیث 450.

[374]. بحار الأنوار، ج 2، ص 44 .

[375]. تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، ص 47.

[376]. بحار الأنوار، ج 2، ص 43.

[377]. «قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّه(علیه السلام) مَنْ قَامَ مِنْ
مَجْلِسِهِ تَعْظِیماً لِرَجُلٍ قَالَ مَکْرُوهٌ إِلَّا لِرَجُلٍ فِی
الدِّین»، بحارالأنوار، ج 2، ص 43.

[378]. تحف العقول، النص، ص 394.

[379]. اصول کافی، ج1، ص37.

[380]. «لَیْسَ مِنْ أَخْلَاقِ الْمُؤْمِنِ الْمَلَقُ إِلَّا فِی طَلَبِ
الْعِلْم»،  بحار الأنوار، ج 2، ص 45.

[381]. نهج الفصاحه،ص222، کلمه 1110.

[382]. بحار الأنوار، ج 72، ص 138.

[383]. وسائل الشیعه، ج 8، ص 467.

[384]. بحار الأنوار، ج 72، ص 137.

[385]. بیشتر این موارد در رساله حقوق امام سجاد(علیه السلام)، حق شماره43
ذکر شده است؛ تحف العقول عن آل الرسول(صلی الله علیه و آله و سلم)، ص 255

[386]. اصول کافی، ج 4، ص 463.

[387]. نهج الفصاحه (با تنظیم موضوعی)، ص 93.

[388]. پرویز اتابکی، رهآورد خرد (ترجمه: تحف العقول)، تهران، فرزان، 1376،
چ 1، رساله حقوق امام سجاد(علیه السلام).

[389]. همان.

[390]. نهج‌ الفصاحه (با تنظیم موضوعی)، ص 93.

[391]. حسن بن فضل طبرسی، مشکوه الانوار فی غررالاخبار، نجف اشرف، 1385، چ
1، ص 168.

[392]. ره آورد خرد (رساله حقوق امام سجاد(علیه السلام)).

[393]. سیدجعفر میرعظیمی، حقوق والدین، قم، کتابخانه حضرت ابوالفضل(علیه
السلام)، 1369، چ 1، ص295.

[394]. مرتضی مطهری، داستان راستان (2 جلدی)، به نقل از سیره ابن هشام، ص
226، ج 2، صص 578 و580.

[395]. نهج الفصاحه (با تنظیم موضوعی)، ص 546.

[396]. نهج الفصاحه (با تنظیم موضوعی)، ص 547.

[397]. مکارم الأخلاق 219.

[398]. ره آورد خرد (رساله حقوق امام سجاد(علیه السلام))، فراز 44.

[399]. همان.

[400]. الحدیت، روایات تربیتى، ج 3، ص 64.

[401]. ر.ک: بافکار، حسین، آداب اجتماعی اسلام «مبانی، روش‌ها و کارکردها»،
قم، مرکز پژوهش های اسلامی صدا و سیما، ‫ ۱۳۸۹، اول.

[402]. سبأ (34)، آیه 47.

[403]. فرقان (25)، آیه 57.

[404]. شوری (42)، آیه 23.

[405]. «قُلْ إِن کُنتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ
اللّهُ …»؛ «اگر شما به خدا محبت دارید پس باید مرا اطاعت کنید که خدا
شما را دوست می‌دارد…».

[406]. براى توضیح بیشتر به تفسیر نمونه، ج، 2 ذیل آیه 31 سوره آل عمران و
یا تفسیر در المنثور سیوطى، ج، 6 ص 7 مراجعه کنید.

[407]. براى استفاده و توضیح بیشتر به این کتاب‌ها مراجعه فرمایید:

– تفسیر المیزان، علامه طباطبایى، ج، 9 آیه، 41 انفال.

– تفسیر نمونه، آیت الله مکارم شیرازى، ج 2، آیه 31 آل عمران.

– فضایل السادات، سید محمد اشرف (فرزند مرحوم محقق داماد)، انتشارات شرکة
المعارف و الاثار 1339 هـ. ش قم.

[408]. «مَنْ قَادَ ضَرِیراً أَرْبَعِینَ خُطْوَةً عَلَى أَرْضٍ سَهْلَةٍ-
لَا یَفِی بِقَدْرِ إِبْرَةٍ مِنْ جَمِیعِهِ طِلَاعُ الْأَرْضِ ذَهَباً
فَإِنْ کَانَ فِیمَا قَادَهُ مَهْلَکَةٌ جَوَّزَهُ عَنْهَا وَجَدَ ذَلِکَ
فِی مِیزَانِ حَسَنَاتِهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ أَوْسَعَ مِنَ الدُّنْیَا
مِائَةَ أَلْفِ مَرَّةٍ وَ رَجَحَ بِسَیِّئَاتِهِ کُلِّهَا وَ مَحَقَهَا وَ
أَنْزَلَهُ فِی أَعْلَى الْجِنَانِ وَ غُرَفِهَا»، بحار الأنوار، ج 72، ص
15.

[409]. «لَیْسَ عَلَى الْأَعْمى  حَرَجٌ وَ لا عَلَى الْأَعْرَجِ حَرَجٌ وَ
لا عَلَى الْمَریضِ حَرَجٌ وَ لا عَلى  أَنْفُسِکُمْ أَنْ تَأْکُلُوا مِنْ
بُیُوتِکُمْ… لَیْسَ عَلَیْکُمْ جُناحٌ أَنْ تَأْکُلُوا جَمیعاً أَوْ
أَشْتات»؛ «بر نابینا و لنگ و بیمار گناهى نیست (که با شما هم غذا شوند) و
بر شما نیز گناهى نیست که از خانه هاى خودتان غذا بخورید…، بر شما گناهى
نیست که به‌طور دسته جمعى یا جداگانه غذا بخورید».

[410]. تفسیر جامع، ج 4، ص 517.

[411]. مشکاة الأنوار فی غرر الأخبار، ص 226.

[412]. بحار الأنوار، ج 72، ص 15.

[413]. همان، ص 21.

[414]. نهج البلاغه، ص 426.

[415]. تحف العقول عن آل الرسول(صلی الله علیه و آله و سلم)، ص 237.

[416]. صدوق، من لایحضره الفقیه، ج 2، ص 7.

[417]. رُوِىَ عَنِ النَّبىِّ(صلی الله علیه و آله و سلم) انَّهُ قالَ:
«عَلَیکُم بِالصَّدَقَةِ فَانَّ فِیها عَشرَ خِصالٍ، خَمسَةٌ فِى الدُّنیا
وَ خَمسَةٌ فِى الاخِرَةِ، امَّا الدُّنیا: تَطهیرُ اموالِکُم وَ تَطهیرُ
ابدانِکُم وَ دَواءُ مَرضاکُم وَ دُخُولُ المَسَرَّةِ فِى القُلُوبِ وَ
زِیادَةُ الاموالِ وَ سَعَةُ الرِّزقِ وَ أَمّا فِى العُقبى: ظِلٌّ فِى
القِیامَةِ وَ سُهُولَةُ الحِسابِ وَ رُجحانُ المِیزانِ بِالثَّوابِ وَ
جَوازٌ عَلَى الصِّراطِ وَ دَرَجَةُ الاعلى»، تحریر المواعظ العددیة، ص
507.

[418]. همان‌گونه که ملاحظه می‌شود در این روایت فرد به دنبال دریافت کمک
مالی نبوده تا امام به وی کمک کند بلکه این فرد درخواست راه چاره نموده و
امام نیز او را راهنمایی نموده‌اند.

[419]. الکافی (ط. الإسلامیة)، ج 5، ص 76.

[420]. بقره (2)، آیه 215.

[421]. عدة الداعی و نجاح الساعی، ص 102.

[422]. «لِلْفُقَراءِ الَّذینَ أُحْصِرُوا فی  سَبیلِ اللَّهِ لا
یَسْتَطیعُونَ ضَرْباً فِی الْأَرْضِ یَحْسَبُهُمُ الْجاهِلُ أَغْنِیاءَ
مِنَ التَّعَفُّفِ تَعْرِفُهُمْ بِسیماهُمْ لا یَسْئَلُونَ النَّاسَ
إِلْحافاً وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ خَیْرٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلیمٌ»؛
«(انفاقِ شما، مخصوصاً باید) براى نیازمندانى باشد که در راه خدا، در تنگنا
قرار گرفته اند؛ (و توجّه به آیین خدا، آنها را از وطن‌هاى خویش آواره
ساخته؛ و شرکت در میدانِ جهاد، به آنها اجازه نمى دهد تا براى تأمین هزینه
زندگى، دست به کسب و تجارتى بزنند؛) نمى توانند مسافرتى کنند(و سرمایه اى
به دست آورند؛) و از شدّت خویشتن دارى، افراد ناآگاه آنها را بى نیاز مى
پندارند؛ امّا آنها را از چهره هایشان مى شناسى؛ و هرگز با اصرار چیزى از
مردم نمى خواهند. (این است مشخّصات آنها!) و هر چیز خوبى در راه خدا انفاق
کنید، خداوند از آن آگاه است». بقره (2)، آیه 273.

[423]. الحیاة با ترجمه احمد آرام، ج 2، ص 761.

[424]. همان.

[425]. رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) نقل است که فرمود: «إِذَا
طَرَقَکُمْ  سَائِلٌ  ذَکَرٌ بِاللَّیْلِ  فَلَا تَرُدُّوه »؛ «هر وقت
گدایى، شبانه در خانه شما را کوبید و چیزى خواست، مبادا ردّش کنید».
(مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج 7، ص 189).

[426]. «إِنَّا لَنُعْطِی غَیْرَ الْمُسْتَحِقِّ حَذَراً مِنْ رَدِّ
الْمُسْتَحِق »، عدة الداعی و نجاح الساعی، ص 101.

[427]. «لَا تَقْطَعُوا عَلَى السَّائِلِ مَسْأَلَتَهُ فَلَوْلَا أَنَّ
الْمَسَاکِینَ یَکْذِبُونَ مَا أَفْلَحَ مَنْ رَدَّهُم»؛ «بلکه باید
این‌گونه افراد را و لو به مقدار بسیار ناچیز کمک کرد. و در صورت نداشتن
چیزی و یا عدم قبول مقدار اندک از سوی متکدی وی را با نرمی و دعای خیر رد
نمود»، الکافی، ج 4، ص 15.

[428]. عدة الداعی و نجاح الساعی، ص 101.

[429]. الحیاة، ترجمه احمد آرام، ج 2، ص 761.

[430]. الحکم الزاهرة با ترجمه انصارى 640 206 ذم السؤال نکوهش درخواست…،
ص 639.

قال رسول اللَّه(صلی الله علیه و آله و سلم): «لا تردّوا السّائل و لو بشقّ
تمرة».

[431]. دعائم الإسلام، ج 2، ص 185.

[432]. کافی ج 4، ص 49.

[433]. «أتحب أن یلین قلبک و تدرک حاجتک؟ ارحم الیتیم و امسح رأسه و اطعمه
من طعامک یلین قلبک و تدرک حاجتک»، کنز العمال، ج 3، ح 6002.

[434]. نساء (4)، آیه 10.

[435]. ترجمه المیزان، 4، ص 322.

[436]. نساء (4)، آیه 2.

[437]. امالی طوسی، ج 2، ص 99.

[438]. ماعون(107)، آیات 1-3.

[439]. فجر (89)، آیات 17 و 18.

[440]. بحارالانوار، ج 72، ص 5.

[441]. نساء (4)، آیه 25.

[442]. کافی، ج 2، ص 648.

[443]. داستان راستان، شهید مطهرى.

[444]. مشکاة الأنوار فی غرر الأخبار، ص 67.

[445]. در این زمینه مطالعه کتاب هاى دینى و کلامى، از جمله کتاب هاى زیر
ضرورى به نظر مى رسد:

– حق جو و حق شناس (ترجمه المراجعات)، امام شرف الدین

– آنگاه هدایت شدم، دکتر تیجانى سماوى

– اهل سنت واقعى، دکتر تیجانى سماوى

– ترجمه الغدیر، علامه امینى.

[446]. در این زمینه مطالعه کتاب هاى دینى و کلامى، از جمله کتاب هاى زیر
ضرورى به نظر مى رسد:

– حقیقت مسیحیت، مؤسسه در راه حق

– تحقیقى در دین مسیح، آشتیانى

– به سوى اسلام یا آیین کلیسا، زمانى

– خلاصه اى از نامه هاى یک مسلمان، در راه حق

– کلیسا و ساخت هاى آن، فجرالاسلام

[447]. مکارم الاخلاق، ص 419.

[448]. ر.ک: حجتی، سید محمد باقر، آداب تعلیم و تعلم در اسلام، تهران، دفتر
نشر فرهنگ اسلامی، بیستم، 1374، ص 350-415.

[449]. ر.ک: حجتی، سید محمد باقر، آداب تعلیم و تعلم در اسلام، تهران، دفتر
نشر فرهنگ اسلامی، بیستم، 1374، ص 226-289.

[450]. جامع السعادات، ج 1، ص 363.

[451]. تفسیر نمونه، ج 20، ص 280 و 281.

[452]. بحارالانوار، ج 71، ص 234.

[453]. «ان الله حرم الجنه علی کل فحاش بدی قلیل الحیاء لایبال ما قال و لا
ما قیل له»، کافی، ج2، ص323؛ وسائل، ج11، ص329؛ تحف العقول، ص416.

[454]. «البداء من الجفاء و الجفاء فی النار»، کافی، ج2، ص325؛ وسائل، ج11،
ص330.

[455]. «ایاک و ما یستهجن من الکلام فانه یحبس علیک اللئام و ینفر عنک
الکرام»، غرر و درر، ف 5، ح91.

[456]. «لاتسبوا الناس فتکسبوا العدواه لهم او بینهم»، کافی، ج2، ص360؛
وسائل، ج8، ص610.

[457]. «قَالَتْ رَبِّ أَنَّى یَکُونُ لِی وَلَدٌ وَلَمْ یَمْسَسْنِی
بَشَرٌ». آل عمران (3)، آیه47؛ مریم (19)،‌ آیه 20.

[458]. « لاَمَسْتُمُ النِّسَاء»، نساء (4)، آیه 43.

[459]. وسائل الشیعه، ج 16، ص 36.

[460]. «وَلاَ تَسُبُّواْ الَّذِینَ یَدْعُونَ مِن دُونِ اللّهِ
فَیَسُبُّواْ اللّهَ عَدْوًا بِغَیْرِ عِلْمٍ». انعام (6)، آیه 108.

[461]. «انی اکره لکم ان تکونوا سبابین و لکنکم لو وصفتم اعمالهم و ذکرتم
حالهم کان اصوب فی القول و ابلغ من العذر»، نهج البلاغه، خطبه 199.

[462]. الکافی، ج 2، 104.

[463]. «یَحْیَى عَنْ مُعَاوِیَةَ بْنِ وَهْبٍ قَالَ قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ
اللَّه(علیه السلام) کَیْفَ یَنْبَغِی لَنَا أَنْ نَصْنَعَ فِیمَا
بَیْنَنَا وَ بَیْنَ قَوْمِنَا وَ فِیمَا بَیْنَنَا وَ بَیْنَ خُلَطَائِنَا
مِنَ النَّاسِ قَالَ فَقَالَ تُؤَدُّونَ الْأَمَانَةَ إِلَیْهِمْ»، الکافی،
ج 2، ص635.

[464]. «قَالَ لِابْنِهِ یَا بُنَیَّ أَدِّ الْأَمَانَةَ یَسْلَمْ لَکَ
دُنْیَاکَ وَ آخِرَتُکَ- وَ کُنْ أَمِیناً تَکُنْ غَنِیّا»، بحار الأنوار،
ج 72، ص 117.

[465]. «عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّه(علیه السلام)، قَالا: مَا وَدَّعَنَا
قَطُّ إِلَّا أَوْصَانَا بِخَصْلَتَیْنِ: عَلَیْکُمْ بِصِدْقِ الْحَدِیثِ،
وَ أَدَاءِ الْأَمَانَةِ إِلَى الْبَرِّ وَ الْفَاجِرِ، فَإِنَّهُمَا
مِفْتَاحُ  الرِّزْقِ »، الأمالی (للطوسی)، النص، ص 676 .

[466]. جهت اطلاع بیشتر از نظر مراجع تقلید پیرامون این مساله ر.ک: امام
خمینى، سید روح اللّٰه، توضیح المسائل (محشّٰى)، گرد آورنده: بنی هاشمی
خمینی، سید محمد حسن، دفتر انتشارات اسلامى، قم، چاپ هشتم، 1424 ق.ج‌2، ص
431، احکام ودیعه (امانت) م 2327 به بعد.

[467]. بحار الأنوار، ج 72، ص 172.

[468]. تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، ص 310.

[469]. تعالیم آسمانی اسلام، ص 188، به نقل از: سفینةالبحار، ج 2، ص 459.

[470]. بافکار، حسین، آداب اجتماعی اسلام «مبانی، روش‌ها و کارکردها»، قم،
مرکز پژوهش‌های اسلامی صدا و سیما، ‫ ۱۳۸۹، اول.

[471]. حج (22)، آیه 3.

[472]. نقطه‌های آغاز در اخلاق اسلامی، ص 688.

[473]. غافر (40)، آیات 4و 56.

[474]. «مَنْ ضَنَّ بِعِرْضِهِ فَلْیَدَعِ الْمِرَاء»، بحار الأنوار، ج 72،
ص 212.

[475]. «أَبِی عَبْدِ اللَّهِ(علیه السلام) قَالَ إِیَّاکُمْ وَ
الْخُصُومَةَ فَإِنَّهَا تَشْغَلُ الْقَلْبَ وَ تُورِثُ النِّفَاقَ وَ
تَکْسِبُ الضَّغَائِن »، الکافی، ج 2، ص 301 باب المراء و الخصومة و معاداة
الرجال…، ص 300.

[476]. «قَالَ ص لَا یَسْتَکْمِلُ عَبْدٌ حَقِیقَةَ الْإِیمَانِ حَتَّى
یَدَعَ الْمِرَاءَ وَ إِنْ کَانَ مُحِقّا»، بحار الأنوار، ج 2، ص138.

[477]. برای مطالعه بیشتر به کتاب علم اخلاق اسلامی، ص 337 مراجعه شود.

[478]. نحل (16)،‌ آیه 125.

[479]. ر.ک: تفسیر نمونه، ج 11، ص455-457.

[480]. صافى، جامع الاحکام، ج 2، س 480 و 481؛ فاضل، جامع المسائل، ج 1، س
940 و 941؛ خامنه اى، اجوبة الاستفتاءات، س 1057؛ مکارم، استفتاءات، ج 1، س
1156؛ نورى، استفتاءات، ج 1، س1064؛ دفتر: وحید، تبریزى، بهجت و سیستانى.

[481]. امام، استفتاءات، ج 1، امر به معروف، س 13 و 17 و 22.

[482]. مکارم، استفتاءات، ج 1، س 1160 و ج 2، س 1388 و 719؛ صافى، جامع
الاحکام، ج 1، س 1013  و 1011 و ج 2، س1482 و 1459 و 1010 و 1475؛ تبریزى،
استفتاءات، س 1071 و 1074 و 1045؛ فاضل، جامع المسائل، ج 1، س 948 و 946 و
950؛ خامنه اى، اجوبة الاستفتاءات، س 1167 و 1174 و 1064 و 1193 و 1429 و
1154؛ سیستانى، Sistani.org، موسیقى، ش 13؛ دفتر: امام، بهجت، وحید، نورى.

[483]. مکارم، استفتاءات، ج 1، س 1160؛ صافى، جامع الاحکام، ج 1، س 1016؛
تبریزى، صراط النجاة، ج 1، س 1004 و استفتاءات، س 1071 و 1074؛ فاضل، جامع
المسائل، ج 1، س 933 و 947؛ خامنه اى، اجوبة الاستفتاءات، س 1138 و 1158 و
1064؛ دفتر: بهجت، وحید، امام و نورى.

[484]. العروة الوثقى، ج2، النکاح، م39 و 41.

[485]. توضیح المسائل مراجع، م 2445؛ نورى، توضیح المسائل، م 2441 و خامنه
اى، استفتاء، س639 و 627.

[486]. همان، م 2445 و وحید، توضیح المسائل، م 2590.

[487]. توضیح المسائل مراجع، م 2445.

[488]. همان.

[489]. همان، م 2445.

[490]. خامنه اى، استفتاء، س 515 و 479؛ تبریزى، استفتاءات، س1606؛ نورى،
استفتاءات، ج2، س 655؛ مکارم، استفتاءات، ج1، س818؛ صافى، جامع الاحکام،
ج2، س1660؛ فاضل، جامع المسائل، ج1، س1717؛ بهجت، توضیح المسائل، م1934؛
سیستانى، منهاج الصالحین، ج2، النکاح، م16؛ امام، تحریرالوسیله، ج2،
النکاح، م20؛ دفتر: وحید.

[491]. مکارم، تعلیقات على العروة، م 26، و استفتاءات، ج1، س 816؛ فاضل،
تعلیقات على العروة، ج 2، النکاح، م 26؛ صافى، هدایة العباد، ج2النکاح،
م28؛ امام، تحریرالوسیله، ج2 النکاح م28؛ سیستانى، منهاج الصالحین، ج2،
النکاح، م28؛ تبریزى، صراط النجاة، ج 6، م 948؛ دفتر: وحید.

[492]. صافى، جامع الاحکام، ج 2، س 1712، امام، استفتاءات، ج 3، نظر، س 6 و
39 و خامنه اى، استفتاء، س 487.

[493]. بهجت، توضیح المسائل، م 1933.

[494]. مکارم، استفتاءات، ج 2، م 1043؛ تبریزى، استفتاءات، س 1591؛ وحید،
توضیح المسائل، م 2442؛ دفتر: فاضل و سیستانى.

[495]. فاضل، جامع المسائل، ج 1، س 1632؛ امام، تحریرالوسیله، ج 2، فصل فى
القسم و النشوز و استفتاءات، ج 3، سؤالات متفرقه، س 90؛ صافى، هدایة
العباد، ج 2، فصل فى القسم و النشوز؛ تبریزى، استفتاءات، س 2189 و 1520 و
صراط النجاة، ج 5، س 652؛ سیستانى، منهاج الصالحین، ج2، الفصل الثامن، م
338 و Sistani.org،صله رحم، س 1 و 2 و دفتر: بهجت، وحید، نورى و خامنه اى.

[496]. دفتر معظم له.

[497]. امام، استفتاءات، ج 1، امر به معروف، س 3؛ فاضل، جامع المسائل، ج 1،
س 931؛ خامنه اى، اجوبة الاستفتاءات، س 1057 و 1068؛ مکارم، استفتاءات، ج
1، س 1156؛ تبریزى، استفتاءات، س 2191 و دفتر: وحید، بهجت، سیستانى، صافى و
نورى.

[498]. امام، استفتاءات، ج 2 گناهان کبیره، س 16 و 21؛ فاضل، جامع المسائل،
ج 1، س 982؛ سیستانى، Sistani.org، غیبت؛ تبریزى، استفتاءات، س 1004 و 1006
و دفتر: بهجت، نورى، وحید، صافى، خامنه اى، مکارم.

[499]. استفتاءات، ج 4، س 6469 و 6475.

[500]. دفتر: همه مراجع.

[501]. امام، تحریر الوسیله، ج 2، کتاب القضا، م 6؛ فاضل، جامع المسائل، ج
1، س 972؛ مکارم، استفتاءات،2،664 و 665؛ صافى، جامع الاحکام، ج 2، س 1540؛
خامنه اى، اجوبة الاستفتاءات، س 1246 و 1247 و بهجت، توضیح المسائل،
متفرقات، م 16.

[502]. تبریزى، استفتاءات، س 999؛ وحید، منهاج الصالحین، ج 3، م 32 و
سیستانى، Sistani.org، رشوه.

[503]. توضیح المسائل مراجع، م 2634.

[504]. توضیح المسائل مراجع، م 2634؛ وحید، توضیح‌المسائل، م 2698؛ خامنه
اى، اجوبة‌الاستفتاءات، س 1425.

 

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد