دفتر شصت و پنجم پرسش ها و پاسخ ها «نمادها،شعائر و ظواهر دینی»
۱۳۹۵/۰۲/۲۱
–
۳۸۵۸ بازدید
دفتر شصت و پنجم پرسش ها و پاسخ ها «نمادها،شعائر و ظواهر دینی»
پرسش
ها و پاسخ های دانشجویی
دفتر
شصت و پنجم
نمادها، شعائر و ظواهر دینی
نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه ها
معاونت آموزشی و پژوهشی
اداره مشاوره و پاسخ
مراکز پخش:
مدیریت پخش دفتر نشر معارف:
قم، خیابان شهدا، کوچه 32، پلاک 3، تلفن و نمابر: 37740004
پاتوق کتاب قم (شعبه 1):
خیابان شهدا، روبه روى دفتر مقام معظم رهبرى، تلفن 37735451
پاتوق کتاب قم (شعبه 2):
بلوار جمهورى اسلامى، نهاد رهبرى در دانشگاه ها، تلفن 32904440
پاتوق کتاب تهران:
خیابان انقلاب، چهار راه کالج، پ 715، تلفن 88911212
قم، مؤسسه فرهنگى و اطلاع رسانى طلوع طاها، تلفن 37748345
نشانى اینترنت:
www.Ketabroom.ir – www.porseman.org –
www.porsemani.ir
پست الکترونیک:
info@Ketabroom.ir – info@porseman.org
|
فهرست
موضوعات (برای
دسترسی سریع به متن روی موضوع مورد نظر کلیک کنید.)
نمادگرایی –
چیستی
شعائر – معیار
شعائر و نمادها –
شعائر
دینی –
نمادهای
ملی –
احترام
به مقدسات –
شعائر و
مقدسات
فصل
دوم – نهادینه سازی شعائر دینی
راهکارهای تعظیم شعائر
– حفظ ظاهر
یا ظاهرسازی –
ظاهر
جوانان – سختگیری
– شعائر و
سبک زندگی –
گروههای
مرجع و حفظ شعائر –
نام
گذاریها
فصل
سوم – آسیب شناسی شعائر دینی
«مدها» و
انسان حریص –
شعارزدگی
یا تعظیم شعائر –
شعائر
دینی و ریاکاری –
شعائر
دینی یا کهنه پرستی –
سیاه
پوشی –
گنبد و
بارگاه – لباس
روحانیت –
سینه زنی
و حفظ شعائر –
اذان و
حفظ شعائر –
«آیت
الله» و شعائر دینی –
توهین به
شعائر – شعائر و
نمادهای مخالف
«پرسشگری»
از آغاز آفرینش انسان، رخنمایی کرده؛ بر بال سبز خود،
فرشتگان را فرانشانده، بر برگ زرد خود، شیطان را فرونشانده و در این میان، مقام
آدمیت را نشان داده است. آفتاب کوفه چه زیبا فرموده است:
«مَن
اَحسَنَ السؤال عَلِمَ» و «من عَلِمَ اَحسَنَ السؤال».
هم سؤال
از علم خیزد هم جواب همچنانکه خار و گُل از
خاک و آب
آری! هر
که سؤالهایش آسمانی است، دانش و بینش پاسخش خواهد بود.
پویایی و پایایی «جامعه» و «فرهنگ»، در گرو پرسشهای حقیقتطلبانه
و پاسخهای خِردورزانه است.
از
افتخارات ایران اسلامی، آن است که از سویی، سرشار از
جوانانی پاک دل، کمال
خواه و پرسش گر می باشد و از دیگر سوی، از مکتبی غنی
برخوردار است که معارف بلند آن، گوارا نوش دل های عطشناک پرسش گر و دانش جوست.
اداره
مشاوره و پاسخ معاونت آموزشی و پژوهشی نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه
ها، محفل انسی فراهم آورده است، تا «ابر رحمت» پرسش ها را به «زمین اجابت» پذیرا
باشد و نهال سبز دانش را بارور سازد. ما اگر بتوانیم سنگ صبور جوانان اندیشمند و
بالنده ایران پرگهرمان باشیم، به خود خواهیم بالید.
شایان
ذکر است در راستای ترویج فرهنگ دینی، اداره مشاوره و پاسخ نهاد، تاکنون بیش از
پانصد هزار پرسش دانشجویی را در موضوعات مختلف اندیشه دینی، مشاوره، احکام و…
پاسخ داده است. این اداره دارای گروه های علمی
و تخصصی، به شرح زیر است:
– قرآن و
حدیث؛
– تربیتی و روان شناسی ؛
–
احکام؛
– اندیشه سیاسی ؛
– فلسفه،
کلام و دین پژوهی ؛
– فرهنگی و اجتماعی ؛
– حقوق و
فلسفه احکام؛
– تاریخ و سیره؛
– اخلاق
و عرفان؛
– ادیان و مذاهب.
آن چه
پیش رو دارید، بخشی از پرسش ها و پاسخ های دانشجویی پیرامون نمادها، شعائر و ظواهر
دینی است که توسط محقق ارجمند حجت الاسلام والمسلمین ناصر صفری افلاکی، پاسخ دهی
شده و توسط صاحب اندیشه و قلم، حجت الاسلام والمسلمین محمد عالمزاده
نوری و گروه فرهنگی – اجتماعی ارزیابی شده است.
بر آنیم
تا با توفیق خداوند، به تدریج ادامه این مجموعه را تقدیم شما خوبان کنیم. پیشنهادها
و انتقادهای سازنده شما، راهنمای ما در ارائه شایسته و پربارِ مجموعه هایی از این
دست خواهد بود.
در پایان
از همه همکاران اداره مشاوره و پاسخ، بهخصوص حجت الاسلام
والمسلمین صالح قنادی که در بازنگری و آماده سازی این اثر تلاش کرده اند، تشکر و
قدردانی می شود و دوام توفیقات این عزیزان را در جهت خدمت
بیشتر به مکتب اهلبیت(علیهم
السلام) و ارتقاء فرهنگ دینی جامعه – به ویژه دانشگاهیان –
از خداوند متعال مسألت داریم.
الله ولی
التوفیق
معاونت
آموزشی و پژوهشی نهاد
نماد و
نمادگرایی چه جایگاهی در فرهنگ جامعه دارد؟ علت گسترش برخی نمادها در جامعه چیست؟
گاهى
میان دو پدیده یا دو مفهوم در ذهن ما، چنان پیوندى برقرار مى شود که با ورود یکى از
آنها در فضاى ذهن، دیگرى نیز بلافاصله حضور مى یابد. دستگاه ذهنى ما از برخورد با
یکى به دیگرى منتقل مى شود و از تصور یکى، دیگرى را نیز تصور مى کند. این عملکرد
ذهن را «تداعى معانى» نامیده اند.
مثلاً اگر دو دوست صمیمى را چند بار با هم ببینیم، با یادآورى یکى از آنها دیگرى
نیز بهیاد مى آید.
انسان از
این ویژگى مهم ذهن خود استفاده کرده و با «قرارداد»هایى، از نشانه هاى ساده اى براى
احضار معانى به ذهن بهره گرفته است. این نشانه هاى قراردادى، نماد، سمبل و
شعار نام دارند. پرچم، نماد یک کشور و ملّیت است؛ آرم، نشان یک مؤسسه یا نهاد، حلقه
نامزدى نشان همسرى، عناوین، نشان دهنده رتبه علمى و میزان تحصیلات، چراغ سبز، نشاندهنده
حق عبور، ویرگول نشان مکث کوتاه و هلال قرمز نماد امداد رسانى. دسته اى از نمادها،
نمایانگر یک ایده و فرهنگ و اندیشه هستند و استفاده از آنها دلبستگى انسان را به آن
مکتب یا روش بیان مى کند. به طور مثال؛ صلیب نشان مسیحیت، چفیه و پلاک نماد جبهه و
ایثار و فداکارى و جانبازى، سوزاندن پرچم آمریکا نماد تحقیر فرهنگ استکبار، چادر
مشکى سمبل عفت و متانت زن مسلمان، گنبد و گلدسته نشانه مسجد، نوع آرایش سر و صورت
نشان اعتقاد به یک ایده و فرهنگ و گروه اجتماعى است.
پیوند
میان این «نشان» و آن «صاحب نشان» در ذهن چنان استوار و محکم است که گویى وجود این
با وجود آن در هم آمیخته و این نماد، وجود دیگرى از آن معنى شده است.
نماد
چنان در معنى ذوب مى شود که مى توان به جاى احضار معنى از نماد آن استفاده کرد و
بدین وسیله بسیاری از روابط اجتماعى را تسهیل بخشید.
انسان
ها براى برقرارى روابط و انتقال معانى به اذهان یکدیگر از این پس مجبور به شرح
موضوع نیستند بلکه با استفاده از یک لفظ، خط، طرح، رنگ، تصویر، صدا و خلاصه با یک
«نماد» این رابطه را به سهولت برقرار مى کنند.
«نماد»
آینه تمام نماى معنا است. البته این ارتباط شدید میان نماد و معنا هنگامى در ذهن
ایجاد مى شود که شخص؛
1. از
وضع نماد براى معنى آگاهى داشته باشد؛
2. مکرر
این پیوند را مشاهده کرده باشد.
هر چه
این مشاهده بیشتر باشد، ارتباط میان نماد و معنى شدیدتر مى شود؛ به حدّى که گویا
نماد، معنا و معنا، نماد است.
شاهد این
ارتباط شدید، انتقال زشتى و زیبایى، قداست و کراهت، عظمت و حقارت و سایر ویژگى هاى
معنى به نماد است. مثلاً تربت کربلا با اینکه مشتی خاک بیش نیست؛ ارزشمند و زیبا میگردد
و پرچم آمریکا که در نظر مردم دنیا تداعىکننده ظلم و تکبر
است باعث نفرت عمومی میگردد چرا که نمادِ قرن ها استعمار و
خونریزی است. البته برای برخی شاید نماد رؤیاهای زندگی آسوده باشد!
فواید و
تأثیرات نمادها:
1.
نمادها با تبادل سریع پیام، روابط اجتماعى انسان را آسان مى کنند. رنگ مشخص
اتومبیل، راننده تاکسى را از تلاش براى اعلام شغل بى نیاز مى کند؛ همان گونه که
عصاى سفید موقعیّت جسمانى فرد نابینا را به راحتى براى دیگران روشن مى نماید.
2. علاوه
بر این، نمادها بر ذهن و جان هر بیننده – هر چند در میان جمع نباشد و قصد ارتباط با
دیگران را نداشته باشد – اثر مى گذارند. نماد با یادآورى معنا و احضار آن در ذهن،
«توجّه» ما را جهت مى دهد. این «توجّه» در شکل دهى اراده ما بسیار مؤثر است.[1]
شرکت هاى بزرگ براى تبلیغ فرآورده هاى خود، مبالغ هنگفتى هزینه مى کنند و با جلب
توجّه و تداعى معانى مکرّر،
در ناخودآگاه ما باورهاى جدید ایجاد مى کنند و اراده ما را براى خرید آن کالاها تحت
فشار قرار مى دهند.
3. نماد،
باطن و شخصیّت فرد را مى نمایاند. پیراهن مشکى در ایام محرم نشان از عشق و علاقه به
امام حسین(علیه السلام) دارد و اعتقاد فرد را به فرهنگ عاشورا بیان مى کند. امتناع
شیخ فضل الله نوری، از نصب پرچم بیگانه بر آستانه منزل، دشمن ستیزی او را نمایانده
است. با توجه به اصل تأثیر باطن بر ظاهر، از ظواهر افراد تا اندازه اى به حقیقت
وجود آنها دست مى یابیم.[2]
اگر در
یک کشور دیگری دیده شود که فردی تصویر امام خمینى(ره) را در منزل یا محل کار خود
نصب کرده است، چه قدر با او احساس خویشاوندى مى کنیم؟ این تصویر، گویاتر از هزار
کلمه، دلبستگى او را به ارزش ها و آرمان هاى امام بیان مى کند. حجاب دختران دانشجوى
اروپایى که با مخالفت شدید دولتمردان روبهرو شد نیز همین
نقش را ایفا کرده است.
نوع لباس
هر انسان به نوعی پرچم کشور وجود اوست، پرچمى است که او
بر سردر خانه وجود خود نصب کرده است و حتی به نوعی با آن اعلام مى کند که از کدام
فرهنگ پیروی مى کند و اعتقاد خود و هویت ملى و سیاسىاش را
ابراز مى کند هر انسان نیز مادام که به یک سلسله ارزش ها و بینش ها معتقد و دلبسته
باشد لباس متناسب با آن ارزش ها و بینش ها را از تن به در نخواهد کرد.[3]
بر این
اساس، تغییرى که در تیپ ظاهرى انسان ها رخ مى دهد، نشان از طوفانى درونى دارد که بر
زوایاى افکار و امیال آنان اثر گذاشته است. لباس و آرایش انسان در نگاه نخست شأنى
از ظواهر اوست و جلوه بیرونى شخصیت او به شمار مى رود، اما درحقیقت
پیوندى ناگسستنى با باطن او دارد و پرده اى از واقعیات درون او را مى نماید و به
قول شاعر: «رنگ رخساره خبر مى دهد از سرّ ضمیر!» میتوان
گفت نه تنها رنگ طبیعى رخساره بلکه آن رنگ هایى که به طور مصنوعى به رخساره مى زنند
نیز از سرّ ضمیر خبر مى دهد. نوع آرایشى که برخی بر چهره دارند با احوال درونى و
تمایلات روانى آنان ارتباط مستقیم دارد و نه تنها آرایش چهره بلکه آرایش همه بدن و
شکل و اندازه لباسى که براى خود انتخاب مى کنند از سر ضمیر آنان خبر مى دهد. لباس
نه تنها معرِّفِ فرهنگ جامعه است که نشاندهنده شخصیت تک تک
افراد نیز هست. البته میان شخصیت افراد یک جامعه و فرهنگ عمومى آن جامعه نیز
ارتباطى قوى وجود دارد.
4.
«نماد»ها علاوه بر اینکه معناى خود را مى نمایاند، درجه حضور و حیات آن معنى را در
جامعه بیان مى کند. چنانکه التزام مسلمانان به احکام شرعى،
اعلام حضور اسلام و حیات آن در جامعه است. صلیب و صداى ناقوس کلیسا ابراز موجودیت
فکر مسیحى است. مظاهر جبهه و جنگ نشان دهنده تداوم روحیه
ایثار و شهادت در جامعه است. گردهمایى سالیانه حج، نمایش قدرت عظیم امت اسلامى و
اتحاد آنها بر محور بندگى خدا و نشانه بقاى اسلام است.
امام
صادق(علیه السلام) مى فرماید:
«لایزال
الدین قائماً ما دامت الکعبه»[4]؛ «تا
کعبه باقى است، دین پایدار است»
بنابراین
هرچه میزان پایبندی افراد یک جامعه به ظواهر برجسته دینی، بیشتر باشد نشان از عمق
باور و رسوخ ایمان در فرهنگ یک ملت دارد.
5.
«نماد»ها میتوانند به حفظ و انتقال ایدهها
و فرهنگها به ویژه براى نسل هاى آینده کمک کنند. به طور
مثال وجود مساجد وجماعات و معماریهای اسلامی، فرهنگ
نمازخوانی را به نسل جدید منتقل میکند.
پس ما با
استفاده از «نماد» خواسته یا ناخواسته؛
1. پیامى
را انتقال مى دهیم و توجه فراوانى را جلب مى کنیم؛
2. اثرى
مى پذیریم؛
3. باطن
خود را مى نمایانیم؛
4. حضور
و حیات اندیشه اى را پاس داشته، موجودیت آن را اعلام مى کنیم؛
5. فکرى
را ترویج و فرهنگى را تبلیغ مى کنیم و به نسل آینده منتقل مینماییم.
از اینرو
در طول تاریخ از نقش کارآمد نماد در برنامه هاى اصلاحى و تربیتى بهرهبرداریهای
فراوانی شده است.[5]
افزون بر
نکات فـوق؛ نمــادها هشداردهنده، دفعکننــده، جذبکننــده
و هدایتکننده هستند که تمرکز و توجه روی آنها، به مرور
زمان حالت ارتباط نفسانی ایجاد کرده و به سمت نهادینه شدن در ذهن حرکت می کند.
البته تنها بخشی از علائم به مرور زمان، نماد می شوند که خود نیز به شکلی برای
ارتباط غیرکلامی استفاده می شوند. در اصل نمادها که هویت بصری دارند ابزار ارتباط
ذهنی میشوند و با گذشت زمان انفکاک و جداسازی فرد از نماد
مشکل میشود.
با این
توضیح باید گفت، نمادها می توانند پس از مدتی، انسان را بهسوی
فضای مثبت یا منفی سوق دهند و این مطلب مورد توجه و اهتمام دین واقع شده است.
نمادها گاهی به صورت یک جمله و پیام تجلی می کنند توجه به یک نوشته و یا یک عکس
بدون آنکه معنای دقیقی از آن دریافت شود انسان را به
اندیشه و تفکر نهفته در او می کشاند و آن وقت است که ارتباط واقعی برقرار می شود.[6]
با توجه
به ظرفیت بالای تبلیغیِ نمادها و گستره وسیع آنها، خداوند حکیم
به ترویج و تبلیغ نمادهای دینی و مقابله با انتشار نمادهای مخالف، به عنوان یک اصل
اساسی در جامعه دینی، امر نموده است. از این اصل در شرع
مقدس بهعنوان قاعده تعظیم شعائر الهی یاد میشود.
شعائر اسلامی نشانههایی هستند که انسان را به یاد خدا
می اندازند. این نمادها جایگاه مهمی در هندسه فرهنگی دین
داشته و اعم از تصاویر، علائم، کلمات، اصوات، رفتارها و حرکات نمادین میباشند
و نقش بسیار سازندهای در تربیت دینی مردم دارند.
شعائر
یعنی چه؟ نمادها و شعارهای دینی چه ویژگیهایی دارند؟
شعائر در
لغت بهمعنای علائم و نشانههاست[7]
و شامل نشانههایی میشود که هیچ
ماهیتی جز نشانه بودن ندارند؛ مثل آرمها و لوگوهایی که روی
یک کالا میزنند تا بیان کنند که این محصولِ فلان کارخانه
است و مثل تابلوهای راهنمایی و رانندگی و آرم برخی شرکتها،
سازمانها، باشگاهها و احزاب که
تنها پیام آن، معرفی و تبلیغ محصولات یا فعالیتهای یک
مجموعه است. مطلق علامت و شعار از حیث لغت، حتی شامل امضا و لوگوی شخصی- که نشان
معرفی یک فرد است- نیز میشود. ولی واژه شعائر در اصطلاح،
أخص از معنای لغوی است و به هر علامت و نشانهای گفته میشود
که برای یک گروه، قوم، ملت یا امت وضع شده و دارای ویژگیهای
زیر باشد:
ظاهر و
آشکار باشد.[8]
به عنوان
نماد یا نمود یک فکر یا یک فرهنگ قرارداده شده باشد.
حامل یک
پیام بوده و یا بدین جهت وضع شده باشد.[9]
معرِّف
هویت افراد و اجتماعات و تمایز آنها از دیگران باشد.[10]
جنبه
شُعاری و سمبلیک داشته باشد و نشانگر وابستگی فرد یا جمع به یک حزب، مکتب یا مذهب
باشد.[11]
مورد
علاقه و افتخار یک قوم و موجب اتحاد و دلبستگیِ مجموعه هواداران خود باشد.
توسط
حامیان آن فرهنگ برای دوست و دشمن، تعریف و تبلیغ شود.
اعلام
حیات یک مکتب و بیانگر گرایش و حمایت از آن باشد.
همانطور
که ملاحظه میشود در معنای اصطلاحی شعائر، مسئله عقیده و
فرهنگ، در پس یک نماد و علامت، مشاهده میشود که آن را
تبدیل به یک شُعارِ برآمده از باورها و ارزشهای آن فرهنگ
نموده است. یعنی لایه رویین فرهنگ[12]
که جامعهشناسان در تعریف نمادها گفتهاند.
شرایط
اسلامی شدن یک نماد و علامت یا به عبارتی ویژگیهای شعائر
دینی عبارت است از:
زمینه
ساز یاد خدا گردد.[13]
نشانه
دین، عبادت و اطاعت خدا نزد مردم باشد.[14]
جزء آداب
و سنتهای ویژه مسلمانان باشد.[15]
موجب
تحریک احساسات و عواطف مذهبی و زنده نگه داشتن روح دینی در فرد و اجتماع باشد.[16]
آشکار
کردن و تعظیم آن موجب اعتلای کلمة الله گردد.
به عبارت
دیگر، شعائر الهی به جنبه بیرونی دین و نمای ظاهری آن گفته میشود.
بنابراین هر امری که علامتی از اعلام دین و نشانگر فرهنگ دینی باشد شعائر دینی و هر
آنچه علامت فرهنگ دیگری باشد شعائر آن فرهنگ و هر چیزی که نشانه عصیان و طغیان و
دشمنی با دین باشد شعائر شیطانی نامیده میشود.
اگر واژه
«شعائر» به همراه صفت یا مضافٌالیه استعمال شود مثل شعائرِ
مسیحیت، شعائرِ فرهنگ غرب، شعائرِ ملت چین، شعائر الهی، شعائر شیطانی و…، در
معنای معنای اصطلاحی خود بهکار رفته است؛ اما اگر واژه
«شعائر» در کلام و متنی به تنهایی و بدون اضافه استعمال شود مقصود از آن «شعائر
الهی» خواهد بود.[17]
در
روایات گاهی از شعائرِ حج نامبرده شده که مقصود از آن نیز آثار و اعمال نمادین حج
است. شعائر حج بخشی از شعائر اسلامی است.
به عنوان
نمونه پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) فرمودند:
«جبرئیل
پیش من آمد و گفت: به اصحاب خود امر کن صدای خویش را برای لبیک گفتن بلند نمایند
زیرا که آن از شعائر حج است».[18]
از کجا
بفهمیم که چه چیزهایی شعائرند؟
آیا شعائر باید در منابع دینی ذکر شده باشد؟
برای
اثبات شعار بودن و دینی یا شیطانی بودن یک تصویر یا رفتار به عنوان نماد، سه راه
وجود دارد:
1. معرفی
توسط شارع در منابع دینی.
2. جعل و
قرارداد یک چیز به عنوان نشانه دینی توسط مسلمین و یا علامت یک جریان و فرقه ضاله
توسط حامیان آن فرقه.
3.
برداشت عمومی مردم به ویژه مردمِ متشرع از نماد بودن یک چیز برای یک عقیده.
همانطور
که در تعریف اصطلاحی شعائر گفته شد؛ اسلامی یا شیطانی بودن یک شعار، مشروط به معرفی
آنها توسط شارع نیست بلکه علاوه بر تصریح شارع و اهلبیت(علیهم
السلام)، قراردادهای گروهی و قومی یا شاخصهای فرهنگی نیز
مؤثر است. به آن دسته از شعائر که از صدر اسلام و در منابع دینی و سیره اهلبیت(علیهم
السلام) مورد توصیه و دستور شرع واقع شده باشد مانند: حرمت و کرامت علما و مؤمنین،
مسجد و قبور اهلبیت(علیهم السلام) و امامزادگان، اذان،
قرآن و اسامی متبرکه، عمامه و چادر، انگشتر و… شعائر اسلامی (و یا به عبارتی،
شعائر اولیه) میگوییم و آن دسته از شعائر که به دست عدهای
از مؤمنین و به مرور در سیره مسلمانان ایجاد شده و به نشان خاص دین و یا آداب و
رسوم دینی عدهای از مسلمین تبدیل شده است؛ شعائر مسلمین
(یا شعائر ثانویه) نامیده میشود.[19]
این
تقسیم اولین بار توسط استاد شهید مطهری بدین بیان مطرح شد:
«بحث ما
درباره شعارهاى اسلامى یا شعائر اسلامى خوب است در سه قسمت قرار گیرد: یکى شعارها و
یا شعائرى که اسلام آنها را شعار به معنى علامت و سنت مخصوص اسلامى قرار داده است
از قبیل سلام، بسم اللَّه، نامگذارى اسلامى، اذان اعلامى، صلوات بر پیغمبر و آل و
امثال اینها.
دوم،
شعارها یا شعائرى که سنت عملى و تاریخى مسلمین آنها را شعار قرار داده است، اگرچه
در متن اسلام دستور خاصى در آن باره نرسیده است از قبیل استیل مساجد، تاریخ هجرى،
تعطیلى جمعه، تعظیم برخى اعیاد از قبیل موالید پیغمبر و ائمه(علیهم السلام).
سوم،
شعارهایى که از متن اسلام مى خواهیم انتخاب کنیم یا انتخاب کرده ایم، از قبیل پرچم
مشکى که اکنون شعار جلسات روضه است یا اشعار محتشم که در و دیوارهاى ما را پر کرده
است، و حتى شعارهاى شخصى و فردى که براى سر در خانه خود یا تابلو اتاق خود انتخاب
مى کنیم..»[20]
لازم به
ذکر است که شعائر دینی بیشتر جنبه رفتاری داشته[21]
و از نوع شعائر اولیه است به خلاف جبهه مقابل که در نمادهای خود غالباً از تصاویر و
تماثیل خودساخته بهره جسته است.[22]
شاید این تفاوت اساسی به خاطر نبود یک نظام رفتاری مشخص در جریان طاغوت و حزب شیطان
است که فقط به دنبال تقابل با رفتار دینی و نقض تکالیف الهی است و از همین رو برای
ایجاد یک هویت و نقطه اشتراک برای این لشکر هزار رنگ، ناگزیر از آرمها
و تماثیل استفاده کرده است. گرچه برخی از این تصاویر قابل تفسیر بوده و پیوندی با
معانی شیطانی خود نیز دارند ولی غالباً هیچ معنایی جز نشانه بودن برای آن مکتب
ندارند که آن نیز با جعل و قرارداد و تبلیغ آن علامت برای آن فرقه حاصل شده است. از
نظر آنان مهم در درجه اول آن است که این نماد، معرِّف آن مکتب ضاله باشد و بهعبارت
دیگر پرچمی برای اعلام وجود و عاملی برای اتحاد و بزرگنمایی
و تبلیغ آن مکتب در مقابل علائم گسترده رفتاری در جبهه حق و حزب خدا باشد. اما در
جبهه اسلام کمتر از این شیوه از نمادسازی استفاده شده است تنها جایی که خداوند از
یک تمثال برای شعائر دینی استفاده نموده است در بیت الله الحرام کعبه است[23]
و از شعائر شیطانی نیز فقط ستون جمره را به عنوان نماد ابلیس قرار داده و دستور به
رجم و سنگسار آن داده است.[24]
وظیفه
عموم مسلمین، شناخت شعائر اولیه و ثانویه اسلام و معرفی، تبلیغ و ترویج آنها و ادای
احترام بدانهاست و طبعاً هر آنچه در مدار شعائر و نمادهای اسلامی نبوده و یا مشکوک
باشد نباید از آن استفاده نموده و عامل ترویج آن شد. البته شناخت تفصیلی نمادهای
مخالف، وظیفه خواص و مسؤولان فرهنگی است تا با عوامل و ریشههای
انتشار آن مبارزه نمایند ولی معرفی این نمادها از رسانهها
و در همایشهای عمومی ضرورتی ندارد و چه بسا موجب تبلیغ
آنان شود!
البته
معرفی تیتروار این تصاویر برای جوانان و در محافل دانشجویی میتواند
عدهای را که به خاطر مدگرایی در دام این نمادها میافتند
نجات دهد.[25]
آیا
تعظیم شعائر فقط در اسلام توصیه شده یا در سایر ادیان نیز وجود دارد؟ آیا یک مسلمان
به شعائر ادیان دیگر نیز باید احترام بگذارد؟
احترام
به شعائر دینی (حتی نمادهای فرهنگی)، مخصوص شریعت اسلام نبوده و پسندیده بودن این
عمل، ریشه در فطرت انسانها دارد. این نوع از اعمال، جزء
آداب اجتماعی مورد پذیرش همه اقوام و ملل بوده، حتی مردم عصر جاهلیت نیز به شعائر
ملی و آثار شرکآلود آیین خود- و حتی شعائر سایر ادیان-
احترام میگذاشتند؛ به خصوص برای زیارت کعبه- که البته
بتکده آنها بود- آیین و مناسکی داشتند از جمله همین صفا و مروه در بین مشرکان محترم
بود[26]و حفظ جان و مال زائر کعبه
جزء شعائر جاهلیت بود.
همه
ادیان و مذاهب و فرق و ملل، نمادهای ویژهای برای خود داشته
و دارند که مورد احترام پیروان آن میباشد؛ مانند مراسم
تعمید، عشاء ربانی، صلیب، سرودخوانی و نیایش دستهجمعی که
نمونههایی از شعائر مسیحیت است.
از نظر
شریعت اسلام که دین خاتم است شرایع ادیان گذشته منسوخ و باطل است و احترام به شعائر
خاص آنها نیز لغو بوده و ثوابی ندارد مگر آنکه از روی تقیه
یا مصالح دیگری باشد.
البته
باید دانست که در منطق قرآن، روح مشترک همه ادیان الهی «اسلام» است. مقصود از اسلام
در برخی از تعابیر قرآنی، حقیقت و اسکلت دین است نه همه آنچه که بهعنوان
شریعت به پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) نازل و در رفتار و گفتار او متجلی شد.
«ما
کانَ إِبراهیمُ یهُودِیا وَ لا نَصرانِیا وَ لکن کانَ حَنیفاً مُسلِماً وَ ما کانَ
مِنَ المُشرِکین»[27]؛ «ابراهیم
نه یهودی بود و نه نصرانی، بلکه حق گرایی فرمانبردار بود، و از مشرکان نبود».
«وَ
وَصَّی بِها إِبراهیمُ بَنیهِ وَ یعقُوبُ یا بَنِی إِنَّ الله اصطَفی لَکمُ
الدِّینَ فَلا تَمُوتُنَّ إِلا وَ أَنتُم مُسلِمُون»[28]؛ و اگر از
این زاویه به آیات و سیره انبیا در قرآن نگاه شود، توصیههای
زیادی به تعظیم شعائرِ مشترک بین ادیان مشاهده میشود.
آیتالله
جوادی آملی در این باره میگوید:
«ما یک
اسلام داریم که اول و آخرش یکی است إِنَّ الدِّینَ عِندَ الله الاسلامُ؛ دینِ الهی
دو تا نیست. نمیشود گفت ادیان؛ چون بیش از یکی نیست. البته
این مربوط به خطوط کلی اصول دین است و خطوط کلی فقه و خطوط کلی اخلاق و خطوط کلی
حقوق و امثال ذلک است یعنی در همه مِلل و نِحلی که انبیا آوردند [این خطوط کلی] یکی
است. این بخش است که هر پیامبری نسبت به پیامبر دیگر تصدیق کرده و پذیرفته است؛ اما
بخشی مربوط به شریعت و روش است که مثلاً فلان ملّت چند رکعت نماز بخوانند به کدام
سَمت، چند روز روزه بگیرند و در کدام ماه، اینها طبق مصلحتهای
الهی در هر عصر و مصری فرق میکند؛ اینجاست که فرمود:
«لِکلٍّ جَعَلنَا مِنکم شِرعَةً وَ مِنهَاج»[29]اصلِ این مسائل که خدای سبحان به زبان انبیا(علیهم السلام) بیان کرده جزء شعائر
الهی است. هر ملّتی باید شعائر خودشان را در آن عصر که مطابق با حجّت آن عصر است
تعظیم کنند.»[30]
در آیات
قرآن کریم به تعظیم شعائر مشترک بین ادیان الهی توصیه شده است که به چند نمونه
اشاره میشود:
احترام
انبیای الهی
«آمَنَ
الرَّسُولُ بِما أُنزِلَ إِلَیهِ مِن رَبِّهِ وَ المُؤمِنُونَ کلٌّ آمَنَ بِالله وَ
مَلائِکتِهِ وَ کتُبِهِ وَ رُسُلِهِ لا نُفَرِّقُ بَینَ أَحَدٍ مِن رُسُلِهِ وَ
قالُوا سَمِعنا وَ أَطَعنا غُفرانَک رَبَّنا وَ إِلَیک المَصیرُ»[31]؛ «پیامبر
[خدا] بدانچه از جانب پروردگارش بر او نازل شده است ایمان آورده است، و مؤمنان همگی
به خدا و فرشتگان و کتابها و فرستادگانش ایمان آورده اند
[و گفتند:] میان هیچ یک از فرستادگانش فرق نمی گذاریم و گفتند: شنیدیم و گردن
نهادیم، پروردگارا، آمرزش تو را [خواستاریم ] و فرجام به سوی تو است»
احترام
معابد توحیدی
«وَ
لَو لا دَفعُ الله النَّاسَ بَعضَهُم بِبَعضٍ لَهُدِّمَت صَوامِعُ وَ بِیعٌ وَ
صَلَواتٌ وَ مَساجِدُ یذکرُ فیهَا اسمُ الله کثیراً وَ لَینصُرَنَّ الله مَن
ینصُرُهُ إِنَّ الله لَقَوِی عَزیزٌ»[32]؛ «و اگر
خدا بعضی از مردم را با بعض دیگر دفع نمی کرد، صومعه ها و کلیساها و کنیسه ها و
مساجدی که نام خدا در آنها بسیار برده می شود، سخت ویران می شد، و قطعاً خدا به کسی
که [دین ] او را یاری می کند، یاری می دهد، چرا که خدا سخت نیرومند شکست ناپذیر
است»
احترام
بیت المقدس
«سُبحانَ الَّذی أَسری بِعَبدِهِ لَیلا مِنَ
المَسجِدِ الحَرامِ إِلَی المَسجِدِ الاقصَی الَّذی بارَکنا حَولَهُ لِنُرِیهُ مِن
آیاتِنا إِنَّهُ هُوَ السَّمیعُ البَصیرُ»[33]؛ «منزّه
است آن [خدایی ] که بنده اش را شبانگاهی از مسجد الحرام به سوی مسجد الاقصی- که
پیرامون آن را برکت داده ایم- سیر داد، تا از نشانه های خود به او بنمایانیم، که او
همان شنوای بیناست».
بنابراین
قرآن نه تنها با تعظیم شعائر الهی سایر ادیان مخالفتی ندارد؛ بلکه احترام به آنها
را برای همه مسلمانان لازم میداند؛ البته تعظیم آن دسته از
شعائری که در اثر نسخ شریعت منسوخ یا تحریف گشته است برای مسلمین واجب نیست؛ اما از
توهین بدانها نیز نهی شده است؛ چنانکه
اسلام فحش و ناسزا به خدایان و مقدسات اقوام را نیز منع کرده است بهویژه
اگر موجب عکسالعمل آنها و ناسزاگویی به خدای متعال شود.
قرآن
کریم دراین باره میفرماید:
«وَلاَ
تَسُبُّواْ الَّذِینَ یَدْعُونَ مِن دُونِ اللّهِ فَیَسُبُّواْ اللّهَ عَدْوًا
بِغَیْرِ عِلْمٍ کَذَلِکَ زَیَّنَّا لِکُلِّ أُمَّةٍ عَمَلَهُمْ»[34]؛ «و
آنهایی را که جز خدا می خوانند دشنام مدهید که آنان از روی دشمنی [و] به نادانی،
خدا را دشنام خواهند داد. این گونه برای هر امتی کردارشان را آراستیم. آنگاه بازگشت
آنان به سوی پروردگارشان خواهد بود، و ایشان را از آنچه انجام می دادند آگاه خواهد
ساخت».
آیا به
شعارها و نمادهای ملی نیز مانند شعائر دینی باید احترام گذاشت؟
شعار
نوعی تظاهر و اعلام وابستگی به یک قوم یا یک کشور و یا یک فکر و عقیده است[35]
بعضی شعارها، شعارهای اجتماعی است که مربوط است به یک ملت و کشور، از قبیل شعارهای
ملی، جنگی، آداب و رسوم و…[36]
بدیهی
است رعایت ادب و احترام به قانون و پرهیز از توهین به هنجارهای مورد پذیرش مردم در
تمام فرهنگها پسندیده میباشد؛ و
از لحاظ منطقی، جزء مشهورات عامه[37]
است و خداوند نیز در این موارد یا با اوامر ارشادی، همان هنجارِ اجتماعی و لزومِ
عرفی را صحه گذاشته و تأکید میکند و یا با وضع قوانین
جدید، فرهنگ عمومی را اصلاح یا تغییر میدهد.
نمادهای
یک ملت را میتوان از جهاتی به نمادهای فرهنگی؛ مانند خط و
زبان و گویش، لباسهای محلی، آداب و رسوم قومی و… نمادهای
سیاسی مانند؛ بزرگداشت رهبران و انقلابیون و جشن پیروزی و استقلال کشور و… و نیز
نمادهای علمی مانند؛ تندیس دانشمندان یا دست آوردهای علمی، تقسیم نمود.
استاد
مطهری شعائر ملی را شعائری میداند که روحیه ملت به آنها
بستگی دارد و آن را یکی از عوامل و شرایط شکلگیری هویت ملی
میداند.[38]
بنابراین
احترام به شعائر ملی اگر منافاتی با شعائر الهی و احکام دینی نداشته باشد جایز و
اگر در راستای اهداف دین باشد پسندیده و مطلوب نیز هست.
چرا نسبت
به تعظیم شعائر و احترام به مقدسات در جامعه اصرار میشود؟!
تعظیم بهمعنای
تکریم نمودن و احترام گذاشتن است و از آنجا که بخش عظیمی از دستورات عبادی دین،
احترام گذاشتن و تعظیم به مقدسات و توابع آنهاست خداوند متعال در قرآن به ذکر
مصادیق و مواردی از این امورِ محترم، پرداخته است. اظهار ادب و احترام به مقدسات و
آثار و نشانههای دینی ریشه در فطرت انسانها
دارد و به بُعد عشق و پرستشِ فطرت بازمیگردد؛
[39]
چرا که عاشق به دنبال تحصیل کمالات معشوق است و تعظیم به معشوق و تقدیس آثار و
متعلقات او در واقع تعظیم به آن فضائل است و وسیلهای برای
عرض ادب و نزدیکی به اوست.
شهید
مطهری(ره) در این باره میفرماید:
«حس
تعالی و تقدّس حسی است اصیل در بشر و از صمیم روح بشر سرچشمه می گیرد مثل حس حقیقتخواهی
(علم)، نیکیخواهی (اخلاق)، زیباییخواهی
(جمال). و این خود یکی از معماهای وجود بشر است که در برابر اموری ماورای منافع
محسوس و ملموس خود، یک نوع تعظیم و تکریمی دارد و سر تعظیم فرود می آورد. سرسلسله
مقدسات بشر، ذات احدیت است. خداوند قدّوس است که منزّه از جمیع نقصها
است…»[40]
آیتالله
جوادی آملی نیز در عدم منافاتِ تعظیم شعائر با توحید عبادی میفرماید:
«… یکی
از نمونههای بارز و برجسته در این باب، مسئله تسبیح اسم
خداست. قرآن کریم گاهی تسبیح اسمِ خدا را طرح میکند، گاهی
تسبیح خود خدا را؛ گاهی «فسَبِّح بِاسمِ رَبِّک»[41]
میگوید گاهی «سَبَّحَ لِلّهَ»[42]
و «یسَبِّحُ لِلّهَ»[43]؛
گاهی «اذکرُوا نِعمَتِی الَّتِی أَنعَمتُ عَلَیکم»[44]
است و گاهی «فَاذکرُونِی أَذکرکم»[45]؛
ذکر نعمت به دلالت التزامی موجب ذکر منعِم میشود و ذکر اسم
الله نیز باعث ذکر الله میگردد. همانطور
که در تمام فرهنگها و زبانها
اسامی بهاعتبار دلالت بر معنا و مصداق خارجی، کسب تعریف میکنند
و اگر آن مصداق، محترم باشد، اسماء نیز محترم و متبرّک میگردند؛
تعظیم شعائر و نشانهها نیز در واقع تعظیم صاحب نشان است.
اسمای لفظی پایینترین مرتبه از اسماء الله هستند و تعظیم
آنها مقدمهای برای رسیدن به اسمای حقیقی
است. در عین حال که این اسمای لفظی محترماند- اسمِ الله را
کسی نمیتواند بیوضو حتّی ببوسد
بلکه باید باوضو باشد و با لَبِ طاهر اسم الله را ببوسد… این اسم دلالت دارد بر
آن معنا و مفهوم، آن مفهوم دلالت دارد بر مصداق خارج … منظور از اسم در حقیقت آن
اسمی است که اگر کسی او را داشته باشد میشود اسم اعظم و با
آن مُرده زنده میشود. این طور نیست کسی یک مفهوم ذهنی
داشته باشد بتواند مُرده زنده کند … پس اول احترام این اسماست، بعد درک معانی
اسماست، بعد رسیدن به آن مصادیق اسماء الله است، بعد به آن معلّم اسماء رسیدن است.
بنابراین تعظیم شعائر الهی نیز نهایتاً سالک را به تعظیم ربّ الارباب میرساند.»[46]
همانطور
که گفته شد شعائر الهی بخشی از موارد قابل احترام در دین است[47]
که خداوند متعال به تعظیم آنها توصیه نموده است. تکریم شعائر از نظر شکلِ ادای
احترام، خود به دو صورت کلی تقسیم میشود:
1.
کیفیتی که شرع مقدس برای تعظیم شعائر تعریف نموده است.
2. شکلی
که عرف مردم دنیا و یا آداب و رسوم یک فرهنگ خاص برای تعظیم میپسندد.
ادای
احترام به نمادهای دینی در هر دو صورت، تعظیم شعائر بوده و موجب قرب معنوی میشود
چرا که اطاعت امر الهی بوده و عبادت محسوب میگردد. اینک به
توضیح این دو شکل کلیِ تعظیم (شرعی و عرفی[48])
میپردازیم:
اَشکال
مختلف تعظیم شعائر از جهت شرعی
اغلب
احکام و فرائض دینی از یک منظر، یا شکلی از انحای تعظیم شعائر الهیاند؛
مانند فریضه حج که تعظیم بیت الله است و یا خود جزء شعائر الهی هستند و یا مصداقی
از هر دو؛ از اینرو بهجا آوردن آن
فرائض به نحو کامل، تعظیم شعائر محسوب میشود؛ مثلاً بهجا
آوردن نماز در اول وقت و به جماعت، تعظیم نماز است.
همچنین
درباره قربانی کردن حیوانات که در مناسک حج و مناسبتهای
دیگر توصیه شده، فرمودهاند:
«هرقدر
قربانی بزرگتر و سالمتر باشد
تعظیم بیشتری صورت گرفته و ثواب بیشتری دارد»[49]
هم
قربانی کردن بهعنوان یک رفتار، از شعائر محسوب میشود
که تعظیم این عمل مستحب، به انتخاب حیوان بزرگ و سالم است و هم خود آن حیوانی که
برای قربانی شدن انتخاب شده است جزء شعائر است که در مناسک حج به آن «هَدی» میگویند
و لذا احترام به آن نیز تعظیم شعائر است و آدابی دارد که باید رعایت گردد.
امام
صادق(علیه السلام) درباره تفسیر این آیه شریفه «لَکم
فِیها مَنافِعُ إِلی أَجَلٍ مُسَمًّی»[50]
فرمودند:
«مقصود
از فیها همان حیوانی است که برای قربانی تهیه کرده است که باید آن را نیز تعظیم
نماید؛ بدین صورت که هر وقت نیاز شد بر پشت آن سوار شود ولی نباید هیچگونه
فشار و آزاری بر آن وارد کند و شیر آن را نیز طوری و به اندازهای
بدوشد که بر حیوان هیچ ضرری وارد نشود [تا روز عید قربان و هنگام ذبح].»[51]
اَشکال
مختلف تعظیم شعائر از جهت عُرفی
به طور
طبیعی اظهار ادب و احترام به مقدسات و آثار و نشانههای
دینی ریشه در فطرت انسانها دارد و طبع سلیم انسانها
بهطور معمول، بیحرمتی به ارزشها،
مقدسات و بزرگان را نمیپسندند. انسان علاوه بر گرایش فطری
به تقدیس و تعظیم خداوند، یک میل و علاقه قلبی به تعظیم، به صورتِ حرکات و رفتارهای
ظاهری نیز دارد؛ گویا به دنبال عینیتبخشی و تحقق خارجی آن
تعظیم و خواستار پرستشی محسوس است. اگر این گرایش به درستی راهنمایی نشود موجب سقوط
انسان به ورطه شرک و بتپرستی میگردد!
در این خصوص میتوان به دو داستان از قوم بنیاسرائیل
اشاره نمود:
1. قرآن
میگوید آنها علیرغم اعتقاد به خدا
و نبوت موسی(علیه السلام)، علاقه وافری به مناسک ظاهری در تعظیم خدای خود داشتند؛
لذا از موسی(علیه السلام) درخواست یک خدای آشکار و عبادتی ظاهری کردند:
«وَ
جاوَزنا بِبَنی إِسرائیلَ البَحرَ فَأَتَوا عَلی قَومٍ یعکفُونَ عَلی
أَصنامٍ لَهُم قالُوا یا مُوسَی اجعَل لَنا إِلهاً کما لَهُم آلِهَةٌ قالَ إِنَّکم
قَومٌ تَجهَلُونَ»[52]؛ «و
هنگامیکه فرزندان اسرائیل را از دریا گذراندیم تا به قومی
رسیدند که بر [پرستش ] بتهای خویش همت می گماشتند. گفتند:
ای موسی، همانگونه که برای آنان
خدایانی است، برای ما [نیز] خدایی قرار ده!..»
2.
داستان سامری که او نیز از این تمایل سوء استفاده کرده و گوساله طلا را بهجای
خدا ارائه داد و عبادت آن را به آنها القا نمود و کرنش و طواف دور این گوساله چنان
بر کام آنها خوش آمده بوده که میگفتند:
«قالُوا لَن نَبرَحَ عَلَیهِ عاکفینَ حَتَّی یرجِعَ
إِلَینا مُوسی»[53]؛ «گفتند:
ما هرگز از پرستش آن دست بر نخواهیم داشت تا موسی به سوی ما بازگردد!»
بنابراین
آشنایی با چگونگی تعظیم شعائر، مسئلهای است که از حساسیت و
ظرافت خاصی برخوردار است و لغزش در آن موجب افراط و شرک در عبودیت، یا تفریط و هتک
مقدسات میگردد. از اینرو شناخت
مصادیق شعائر و منطق حاکم بر تعظیم آنها یکی از موضوعات پردامنه و مهم است.
البته
خلقت انسان با این فطرت و گرایش خالی از حکمت نیست؛[54]
خدای متعال نیز برای آنکه انسان با این ویژگیهای
فطری به ورطه شرک و بتپرستی نیفتد، ضوابطی برای این
تمایلات درونی و گرایشهای فرهنگی وضع نموده که به اختصار
اشاره میشود:
خداوند
نمادها و نشانههایی محسوس و ظاهری برای عبادت خود قرار داد
و به تعظیم و تقدیس آنها امر نمود تا انسانها سراغ بت و
آتش و… نروند!
در این بخش، خداوند در بیان مصادیق شعائر، مواردِ کوچک و دور از ذهن را نیز در قرآن
آورده است «وَ البُدنَ جَعَلناها لَکم مِن شَعائِرِ
اللَّهِ»[55]
تا کمترین حدّ از شعائر از نظر خدا مشخص گردد و مردم خودشان از طریق مقایسه و
اولویت، سایر مصادیق را تشخیص دهند.[56]
در تعظیم
شعائر از اعتقاد به الوهیت این نمادها منع نمود.
از
احترام به نمادهای خودساخته و بیخاصیتی که هیچ نقشی در
تقرب ندارند منع نمود. «مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا
لِیُقَرِّبُونَا إِلَى اللَّهِ زُلْفَى»[57]
از سجده
کردن در مقابل شعائر الهی (غیر از خانه کعبه) منع نمود.
برای
تعظیم به شعائر، مراتب و شرایطی قرار داد که به میزان معرفت انسان و منزلت معنوی آن
شعار الهی، تغییر میکند. شاید بتوان در این خصوص به مراحل
ذیل اشاره نمود:
اول. اصل
علاقه قلبی به انواع شعائر دینی،
دوم.
زیارت، سلام و ابراز حمایت (ویژه شعائر انسانی یعنی آنجا که شعائر از اولیای خدا
هستند)،
سوم.
تولی و دوستی با دوستان و دوستداران شعائر،
چهارم.
تبری، لعن و دشمنی با دشمنان آنها،
پنجم.
تعظیم، تقدیس و تبرّک جستن،
ششم.
دعوت دیگران به تعظیم شعائر و نهی از توهین به شعائر،
هفتم.
هجرت و تغییر وطن بهخاطر تعظیم بیشتر شعائر،
هشتم.
جهاد با دشمنان و مخالفان شعائر،
نهم. جانفشانی
در راه حفظ حریم شعائر.
بدیهی
است تعظیم عرفی بر این اساس و در این چارچوب نهتنها جایز
است بلکه موجب قرب و تعالی بیشتر مؤمنین خواهد شد.
اکنون به
پاسخ بخش دوم سوال میپردازیم.
حکم شرعی
بیتفاوتی و ترک تعظیم شعائر
بیشک
کسی که به قصدِ توهین به شعائر الهی، عملی انجام دهد معصیت نموده است؛ حتی اگر آن
کار نزد مردم مسلمان، توهین تلقی نشود! اما اگر کسی به یکی از شعائر تعظیم نکند، و
مردم نیز این ترک احترام را توهین ندانند، این فرد ترک واجب نکرده و کار حرامی
انجام نداده است. البته اگر مردم متشرع در مواردی ترکِ احترام را توهین بدانند،
احترام واجب میشود و در این صورت بیتفاوتی
حرام خواهد شد. گاهی بیتفاوتی افراد بهطور
موردی توهین نیست ولی بهصورت جمعی و یا تکرار بسیاری از
افراد، اهانت محسوب میشود. ملاک و ضابطه در این موارد این
است که در برخی از شعائر همواره باید عدهای در حال ادای
احترام باشند و لذا تعظیم شعائر در این موارد واجب کفایی میگردد
و کیفیت و اندازه تکلیف به شرایط زمانی و مکانی و اهمیت آن علامت دینی بستگی دارد
به طور مثال در فریضه حج آنقدر جمعیت زائران اهمیت دارد که
اگر خلوت شود حاکم اسلامی میتواند با تشویق و حتی با
الزام، عدهای را با هزینه بیتالمال
راهیِ حج تمتع نماید.
آیا همه
شعائر مقدساند و میتوان به آنها
تبرک جست؟
ابتدا
باید فرق بین شعائر و مقدسات را تبیین کنیم؛ شعائر را به نمادهای دینی و علائم
عبودیت خدا معنا نمودیم. مقدس نیز به چیزی یا کسی میگویند
که بهخاطر ارتباط با ساحت پروردگار از نورانیت، طهارت و
برکت برخوردار گشته است؛ یعنی به واسطه تقرُّبی که به خداوند پیدا کرده، منشأ برکت
و آثار نیک گشته است.[58]
برکت نیز
بهمعنای زیادی در خیر و فضل و کمال است[59]
و تبرّک جستن یعنی اینکه انسان با تماس با یک وجود مقدس از تأثیرات مثبت و نورانی
آن بهرهمند شود و یا با توسل و دعا از یک شخصیت مقدس،
درخواست طهارت، برکت و کمال نماید.
شکی نیست
که این مفاهیم همگی دارای مراتب و درجات هستند یعنی مقدسات دینی در یک رتبه نیستند،
همچنین در میان اشیای با برکت، مبارک و مبارکتر وجود دارد.
در میان شعائر نیز همینطور، یعنی اگر یک نماد دلالت بر
معنایی دارد؛ چه بسا نماد دیگری دلالتش بر همان معنا بیشتر باشد؛ مثلاً سنگ عقیق،
به اندازهای که مؤمن آن را همراه خود داشته باشد مقدس است،
ولی از نجس شدن آن منع نکردهاند؛ درحالیکه
درجه قداست قرآن کریم بسیار بیشتر است
و دست بیوضو به آن نباید زد؛ فراتر از آن قداست قرآن ناطق
است چنانکه
اگر قرآن صامت بر سر نیزه رود حرمت ولیّ خدا نباید شکسته شود و امر او نباید بر
زمین ماند.
به هر
چیز مقدس و مبارکی میتوان تبرّک جُست و آن را بوسید یا
بویید؛ اما اگر چیزی صرفاً شعار و نماد باشد و بهرهای
از قداست و طهارت معنوی نداشته باشد نمیتواند منشأ برکت
بوده و موجب انتقال طهارت و معنویت باشد.
باید
دانست مقدسات و شعائر هر دو احترامشان لازم است ولی شعائر اگر صرفاً شعار بوده و
ویژگی قدسی[60] نداشته باشند، قابل
تبرک نیستند در عین اینکه بیاحترامی بدانها
نیز سزاوار نیست.
نقل است
آیتالله بروجردی(ره)، مقداری از گِل عزاداران را برداشته و
به نیت تبرک، به چشم خود مالیدند و تا آخر عمر عینک نزدند. آن گِل در ابتدا منشأ
شفا نبود؛ بلکه بهخاطر اتصال به یک عزادار، متبرک گشته و
عامل شفا گشته است.
کوتاه
سخن آنکه به هر نمادی به صرف اینکه علامت دینی است نمیتوان
تبرک جست؛ مگر آنکه از مقدسات واقعی کسب تبرک کرده باشد؛
مثلاً یک پرچم عزا به خودی خود مقدس نیست، مگر آنکه به
آیات قرآن، یا نام اهلبیت(علیهم السلام) یا نصب در مسجد و
حسینیه و در جوار عزاداران و یا به اشک آنها متبرک شده باشد.
فصل دوم
– نهادینه سازی شعائر دینی
ما چه
وظایفی در قبال شعائر داریم؟ سیاستهای راهبردی دین درباره
شعائر الهی چیست؟
با توجه
به نقش مهم و حیاتی شعائر در عرصه فرهنگ دینی و اخلاق اجتماعی، راهکارهایی برای
تأثیرگذاری و نقشآفرینیِ بیشترِ شعائر میتوان
در نظر گرفت، مانند: معرفی، تعلیم و تبلیغ، اظهار و تعظیم شعائر دینی و مقابله با
شعائر شیطانی.
در اینجا
به توضیح برخی از این راهکارها میپردازیم:
1.
معرفی، تعلیم و تبلیغ
بیشک
اولین وظیفه ما در قبال شعائر، شناسایی و معرفی آنهاست؛ چرا که نوع مردم، بسیاری از
شعائر را نمیشناسند. همزمان با آن باید به تبیین فلسفه
تعظیم و ابعاد وسیع و ناشناخته شعائر نیز پرداخت.
استاد
مطهری درباره احیای یکی از شعائر فراموش شده میفرماید:
«یکی از
شعارهای اسلامی که ما باید مخصوصاً یادآوری کنیم، این است که هر کاری را که ما میخواهیم
شروع کنیم… آن را با بسم الله الرحمن الرحیم آغاز کنیم. هر ملتی برای شروع کار
خودش یک شعاری دارد. ملت اسلام در شروع کار خودش یک شعار دارد و آن توحید است.
مسلمان هر کاری را که میخواهد شروع کند، سوار اتومبیل که
میخواهد بشود شعار توحید میدهد،
خوردن غذا را میخواهد شروع کند شعار توحید میدهد،
وارد یک خانه میخواهد بشود شعار توحید میدهد،
ساختمانی را میخواهد شروع کند شعار توحید میدهد
و هر کاری که فیالجمله اهمیت برای آن قائل است میخواهد
شروع کند شعار توحید میدهد… ما چرا داریم این شعار را
فراموش میکنیم؟ چرا میخواهیم
فراموش کنیم؟ چرا این شعار را تحقیر میکنیم؟»[61]
حضرت
امام خمینی (ره) نیز در مسیر نهضت الهی خویش به تبیین جنبههای
مثبت سنتها و شعائر مذهبی و بر حفظ و اشاعه آنها تأکید
نمودهند و از این شیوه در انسجام مردم مؤمن و تحریک آنها
به قیام و انقلاب به خوبی استفاده کردند.[62]
2.
محافظت از شعائر
محافظت
از نماد، هم به معنی باقی نگاه داشتن ظاهر نماد و حضور مستمر آن در صحنه اجتماعی
است و هم به معنی جلوگیری از تحریف آن و حفظ رابطه نماد با معنی است.
مقام
معظم رهبری در این خصوص تذکر دادهاند که:
«شعائر
را مطلقاً نباید تضعیف کرد. بعضی ها به اسم این که ما اهل ریا نیستیم و نمی خواهیم
تظاهر کنیم شعائر اسلامی و علامتهای اسلامی و سیمای اسلامی
و وجهه اسلامی و رفتار اسلامی و پرچمهای اسلامی را از
زندگیِ خودشان و زندگی مردم جمع می کنند؛ نخیر بنده مطلقاً این را توصیه نمی کنم
بلکه بهعکس توصیه می کنم مقید باشید، اینها را نگه دارید.»[63]
نکته
مهمی که باید بدان توجه داشت آن است که معمولاً قدرت ها و دولت های مخالف دین، کار
مبارزه با شعائر را، به طور پله پله شروع می کنند. به عبارت روشن تر، نخست پاره ای
از شعائر را مورد هجمه قرار می دهند و آنگاه پس از موفقیت
در مبارزه با آنها، به مبارزه با بقیه می پردازند. برخی از شعائر، سپر بلای برخی
دیگرند و دشمن، برای نابودی کل شعائر، همواره از مبارزه با پرشورترین و چشمگیرترین
آنها آغاز می کند. چنانچه در حمله به اینگونه شعائر، با
دفاعی سخت و جانانه روبه رو شد، جا می زند و عقب می نشیند و انجام توطئه را به
فرصتی دیگر وا می نهد و اگر مقاومتی جدی و کوبنده ندید یا نتوانست با وحشیگری
یا تزویر، آن را سرکوب کند، حمله را تا فتح خاکریزهای بعدی ادامه می دهد و
همچون رضاخان و بدتر از او آتاتورک، کل شعائر را نابود می سازد. بنابراین باید
هشیار بود و در برابر هرگونه توهین به شعائر، محکم و استوار ایستاد و توطئه عمیق و
گسترده دشمن را در نطفه خفه ساخت.[64]
محافظت
از شعائر به چهار صورت امکان پذیر است:
الف.
احیاء و حفظ میراث گذشته
باید
مواظب بود آنچه از گذشتگان بهعنوان شعائر به ما رسیده است
به فراموشی سپرده نشوند. ما مأمور هستیم- از باب امر به معروف و نهی از منکر- در هر
شرایطی و هر فرصتی نسبت به احیاء ارزشهای دینی و سیره اهلبیت(علیهم
السلام) اقدام نماییم.
امام
صـادق(علیه السلام) به فُضَیل، یکی از شاگردان خاص خود فرمودند:
«تَجلِسُونَ وَ تَتَحَدَّثُونَ فَقَالَ نَعَم فَقَالَ إِنَّ تِلک المَجَالِسَ
أُحِبُّهَا فَأَحیوا أَمرَنَا فَرَحِمَ الله مَن أَحیا أَمرَنَا یا فُضَیلُ
مَن ذَکرَنَا أَو ذُکرنَا عِندَهُ ثُمَّ ذَکرَ مِثلَهُ»؛ «هنگامیکه
مینشینید و سخن میگویید من آن
مجالس را دوست دارم پس أمر ما را زنده کنید خداوند رحمت کند کسی را که یادی از ما
کند و یا وقتی چیزی از ما میشنود سخنی درباره ما بازگو
نماید»[65]
در
شرایطی که گنبد و گلدسته مساجد، لابهلای برج های سر به فلک
کشیده گم می شوند و هر آنچه انسان را به یاد خدا و معنویت و ابدیت می اندازد، کم
فروغ می شود و اطراف ما را مظاهر لذایذ مادی و دنیاطلبی فرا می گیرد و ابزارهای لهو
و لعب و سرگرمی های غفلت زا فراوان می شود، احیای نمادها و بلندکردن صداهایی که در
میان این همه هیاهو دعوت انبیا را تداعی کند بهترین خدمت است.
حضرت
امام(ره) یکی از اهداف مهم تشکیل حکومت اسلامی را احیای شعائر میدانند:
«انقلاب
کردیم که شعائر اسلام را زنده کنیم، نه انقلاب کردیم که شعائر اسلام را بمیرانیم.
زنده نگه داشتن عاشورا یک مسئله بسیار مهم سیاسی- عبادی است. عزاداری کردن برای
شهیدی که همه چیز را در راه اسلام داد، یک مسئله سیاسی است؛ یک مسئله ای است که در
پیشبرد انقلاب اثر بهسزا دارد. ملت ما از آن «الله اکبر»ها
استفاده کرد. آن «الله اکبر»ها را باید حفظ بکنیم. این
مظاهر و شعائر و اموری که در اسلام در آن سفارش شده باید فکر کنید که اینها یک
مسئله سطحی نبوده است»[66]
گاهی سنت
حسنهای در فرهنگ عمومی یک امت
دیده میشود که شاید در متن شریعت نیز اشارهای
بدان نشده باشد ولی دستور دین در این مورد نیز حفظ آداب و شعائر پسندیده گذشتگان
است.
امیر
مؤمنان(علیه السلام) در نامه خود به مالک اشتر میفرماید:
«آداب
پسندیدهای را که بزرگان آن دیار [مصر] بدان عمل کرده و
موجب پیوند اجتماعی گشته و مردم با آن اصلاح شدند، برهم مزن و آدابی که به سنتهای
خوب گذشته زیان وارد میکند پدید نیاور که پاداش برای
آورنده آن سنت و کیفر برای تو باشد که آنها را درهم شکستی.»[67]
شهید
مطهری در جواب کسانی که پایبندی به شعائر را ارتجاع میدانند
میگوید:
«ارتجاع
این است که انسان یک شعار بسیار عالی را کنار بگذارد برود به شعار منحطتر
و پایینتر. ما میبینیم فرنگیها
در اول کتابشان بسم الله الرحمن الرحیم نمینویسند، نام خدا
نمینویسند، میگوییم پس ما هم
ننویسم، لابد این دِمُده شده، کهنه و قدیمی شده است! یک
وقت یک آدم ماتریالیست است و واقعاً به خدا اعتقاد ندارد … خیلی عجیب است از آدمی
که میگوید خدا وجود دارد ولی حاضر
نیست در ابتدای کتاب خودش بنویسد بسم الله الرحمن الرحیم! حال بعضی افراد درجه دوم
این شعار را مینویسند: به نام خدا. البته کار خوبی است، با
نام خدا شروع شده، اما این مطلب را بدانیم که خود جمله بسم الله الرحمن الرحیم شعار
است. ما خود این جمله را باید زنده نگه داریم. دستور بدهید از بسم الله الرحمن
الرحیم تابلوهای خیلی عالی، ظریف و زیبا بسازند، اینها را به خانههای
خودتان بزنید. نترسید، از کی میترسید؟ ما یک مردم شخصیتباخته
هستیم، خیال میکنیم اگر در مقابل یک فرنگی قرار گرفتیم
بگوییم بسم الله الرحمن الرحیم او ما را متهم به کهنهپرستی
میکند، دیگر چیزی نمیگوییم. در
مقابل هر که قرار میگیرید، منطقتان قوی است، دفاع کنید، با
صدای بلند بگویید: بسم الله الرحمن الرحیم. چرا نمیگویید؟
چرا از بسم الله پرهیز میکنید؟ ما بسم الله را بهعنوان
یک شعار باید حفظ کنیم. من در دلم آرام بگویم بسم الله الرحمن الرحیم کسی نفهمد،
شعار نیست؛ بلند بگوییم؛ بلند گفتن است که اثر دارد.»[68]
استاد
شهید در ادامه از اینکه شعار صلوات تاکنون در میان امت حفظ شده است ابراز خوشحالی
مینماید:
«خوشبختانه یک شعاری که در میان ما زنده مانده و باید آن را بیشتر زنده کنیم و نگه
داریم شعار نبوّت است، همین صلوات که در میان ما معمول است و بسیار خوب است. واقعاً
وقتی که اسم مبارک پیغمبر اکرم(صلی الله علیه و آله) برده میشود
باید ما صلوات بفرستیم و بلند هم صلوات بفرستیم.»[69]
ب.
ممانعت از تحریف
پیرایش و
مصونسازی شعائر از تحریف و خرافه یکی از وظایف مهم در این
عرصه است.
امام
راحل در عین تأکیدی که بر احیای شعائر و عزاداری و تجمعات مذهبی دارند؛ وجود
تحریفات و خرافات را در این مراسم نکوهش میکند و میفرماید:
«باید
این سنتها را حفظ کنید. البته اگرچنانچه یک چیزهای ناروایی
سابق بوده است و دست اشخاص بیاطلاع از مسائل اسلام بوده،
آنها باید یک قدری تصفیه بشود»[70]
ایشان در
جواب یک استفتا در این مورد می فرمایند:
«چنانچه
این اعمال (امثال قمه زنی) موجب وهن مذهب است جایز نیست و در هر صورت از این اعمال
احتراز کنند»[71]
و در جای
دیگر می فرمایند:
«در وضع
موجود قمه نزنند و شبیه خوانی اگر مشتمل بر محرمات و موجب وهن مذهب نباشد مانع
ندارد»[72]
همچنین
در جای دیگر میفرمایند:
«اینجا
باید یک سخنی هم درباره عزاداری و مجالسی که به نام حسین بن علی(علیه السلام) به پا
میشود بگوییم. ما و هیچیک از دینداران
نمیگوییم که با این اسم، هرکس هرکاری میکند
خوب است. چه بسا علمای بزرگ و دانشمندان بسیاری از این کارها را ناروا دانسته و به
نوبه خود از آن جلوگیری کردند. چنانچه همه میدانیم
که در بیست و چند سال پیش از این، عالم عامل بزرگوار مرحوم حاج شیخ عبدالکریم که از
بزرگترین روحانیون شیعه بود، در قم شبیهخوانی
را منع کرد و یکی از مجالس بسیار بزرگ را مبدل به روضهخوانی
کرد و روحانیین و دانشمندان دیگر هم چیزهایی که برخلاف دستور دین بوده منع کرده و
میکنند»[73]
ج. زیبا
سازی و بازسازی
اماکن
مذهبی و شعائر دینی علاوه بر استحکام باید از جلوه زیبایی برخوردار باشند تا مورد
اقبال و توجه مردم واقع شود در غیر این صورت جایگاه و نفوذ آنها در دل و ذهن تودههای
مردم تضعیف خواهد شد.
خدای
متعال تنظیف مسجد و خانه خود را از افتخارات انبیا میشمرد:
«وَ
عَهِدنا إِلی إِبراهیمَ وَ إِسماعیلَ أَن طَهِّرا بَیتِی لِلطَّائِفینَ وَ
العاکفینَ وَ الرُّکعِ السُّجُودِ»[74]؛ «و به
ابراهیم و اسماعیل فرمان دادیم که: خانه مرا برای طواف کنندگان و معتکفان و رکوع و
سجودکنندگان پاکیزه کنید»
تعمیر و
بازسازی میراث فرهنگ دینی نیز از جمله وظایفی است که در این باب توصیه شده است:
«إِنَّما یَعْمُرُ مَساجِدَ اللَّهِ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ
وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ»[75]؛ «مساجد
خدا را تنها کسانی آباد می کنند که به خدا و روز بازپسین ایمان آورده و…»
زیبایی و
استحکام بناها و نمادهای مذهبی موجب ماندگاری آنان گشته و مردم با مشاهده آنها
تأثیر مضاعفی میپذیرند؛ چرا که وجود این شعائر نه تنها
نشانگر اقبال مردم این عصر بدانهاست بلکه نشان از التفات و ارادتِ اجداد و نیاکان
آنها دارد و بیانگر میزان عمق و ریشهداری آن فرهنگ در آن
ملت است.
د.
جلوگیری از توهین
همانطور
که تعظیم شعائر، احترام به صاحب آن و نشانه تقوا و موجب تقرب الهی است؛ توهین به
شعائر نیز در واقع توهین به صاحب نماد میباشد؛ بنابراین
منع از توهین، مصداق نهی از منکر بوده و با توجه به اهمیت ابعاد اجتماعی شعائر،
هرگونه هشدار و اقدام فوری در این موارد ضروری میباشد.
طبعاً هر چهقدر شعائرِ مورد هتک و توهین، از اهمیت بالاتری
برخوردار باشند مقابله با آن بیحرمتی نیز واجبتر
خواهد بود.
3. تأسیس
شعائر پسندیده
با توجه
به گستره تأثیرات اخلاقی و فرهنگی شعائر و سوء استفاده وسیع دشمن از این ابزار
کارآمد و لزوم ایستادگی در مقابل این شبیخون؛ دولت و امت اسلامی باید
بیش از پیش به فکر مقابله به مثل و تأسیس نمادهای جدید و جذاب برای تمامی ابعاد
زندگی باشند. بیتردید تأسیس این نمادها کار هر کسی نیست و
نیازمند علوم و اشراف به اطلاعاتی است که به بخشی از آنها اشاره میشود:
عدم
مخالفت با موازین شرع،
ارتباط و
تناسب با جوهره دین،
تناسب با
اقتضائات زمان و مکان،
خوش
سلیقگی،
سادگی و
پرهیز از اسراف،
تمایز با
دشمنان و نمادهای آنان[76]،
تناسب با
فرهنگ بومی،
زیبایی و
هنر،
استحکام،
برخورداری از فلسفهای معنادار،
تناسب با
فطرت انسانی،
تناسب با
احساسات دین مداران،
قابل فهم
برای عموم و مورد پسند نخبگان،
اجتناب
از وهن و حقارت مذهب،
رعایت
شأن اهلبیت(علیهم السلام) درباره شعائر مربوط به عزاداری
یا جشن و شادی آنها.
طراحی مد
لباس، دکور، نما و نقشه ساختمانها و اصول معماری اسلامی در
شهرسازی، مساجد، بقاع و عزاداریهای سنتی، عرصههای
مهم و رایجی جهت به کار بستن این قواعد است.
رهبر
معظم انقلاب در این زمینه میفرمایند:
«صهیونیستها هر نقطه دنیا که
خواستند یک ساختمانی بسازند، آن علامت نحس ستاره داوود را
سعی کردند یکجوری رویش تثبیت کنند. کار سیاسیشان اینجوری
است. ما مسلمانها نشانههای اسلامی
و مهندسی اسلامی را باید در همه کارهایمان، از جمله در باب
معماری بایستی مراعات کنیم.»[77]
4. اصلاح
و تکمیل شعائر
امروزه
دشمنان اسلام، عملکرد ما را زیر ذرهبین قرار داده تا با
بزرگنماییِ کاستیها چهره مکتب
تشیع را زشت و ناخوشایند جلوه دهند. از این جهت لازم است شعائر موجود به گونهای
تکمیل یا ترمیم شود که زمینه سوءاستفاده دشمنان، از بین
برود و حرمت و اعتبار مکتب اهلبیت(علیهم السلام) در جهان
محفوظ باقی ماند. بخشی از شعائر ما جلوههای عزاداری و
توسلات ما به اهلبیت(علیهم السلام) است بیتردید
دشمنان تلاش دارند حماسه حسینی و عاشورا را از حرکتآفرینی
و بسیج توده ها علیه ظلم و استکبار بیندازند و با تحریف معنوی حماسه زیبای کربلا
نقشآفرینی این سرمایه عظیم شیعه را سلب کنند.
ظاهر
افراد سلیقه شخصی خودشان است اگر دل پاک باشد، چه اشکالی دارد که هر کسی تیپ و
قیافه دلخواه خود را داشته باشد؟
یکی از
ویژگیهای انسان این است که ظاهر و
باطن او بر یکدیگر تأثیر میگذارند. میتوان
گفت ظاهر آدمی تفسیر باطن او است چنانچه باطن انسان نیز تحت تأثیر ظاهرش میباشد.
حتی میتوان
گفت ظاهر انسان دستاندرکار نقشزنی
بر باطن او است بهطوری که بسیاری از حالات باطنی سایهاند
و دست و پا و نگاه و صدای افراد صاحب سایه میباشند.
از اینرو هرگاه نقشی بر پیکر انسان نمودار شود، شبحی با
رنگ و بوی خود در باطن خواهد افکند. شگفتتر آنکه
حتی اگر این نقش و نگار و خط و آرم به طور تفریحی و کوتاه مدت هم باشد باز طنینی
درونی خواهد داشت و اگر آن خط و نقش، منفی باشد تأثیری منفی بر روح و فطرت پاک
انسان میگذارد و به طور ناخواسته او را به سوی ناهنجاری و
هنجارشکنی میکشاند تا آنجا که هم «تیپ»ها هم «تیم» میشوند
و کسانی که در ابتدا تیپ خودشان را یک سلیقه شخصی میدانستند
رفته رفته و ناخواسته در گروه و تیمی قرار میگیرند که
بیرون آمدن از آن شبکه و دام آنها، به آسانی ممکن نیست.
اما
کسانی که با ظاهر آراسته و متین در دانشگاه و اجتماع ظاهر میشوند
به طور معمول با بچههای درسخوان و نمازخوان همراه و همگروه
میشوند. اهمیت حفظ ظاهر خوب و همراهی با خوبان در زندگی به
اندازهای است که امام علی(علیه
السلام) میفرماید: اگر بردبار نیستی خود را بردبار جلوه ده
(تظاهر به بردباری کن)، چه، اندک پیش میآید که کسی خود را
به گروهی شبیه سازد و جزو آنان نشود.[78]
و همچنین
تقلید از ظاهر غیر شرعی افراد به قدری در فساد باطن مؤثر است که تشبّه به کفار و
فساق یکی از گناهان بزرگ شمرده شده است. اگر ظاهر تغییر کند باطن فرد را نیز به
مرور تغییر میدهد و در اینصورت
نیز به خاطر وجود همخوانی باطن فرد با ظاهرش هیچ نوع
مقاومتی در قبال تغییرات باطنی خود نمیکند. مسئله شبیهسازی
علاوه بر این موجب قضاوت دیگران بر افراد میشود و از آنجا
که این قضاوتها بر اساس روال رایج عرفی از روی ظاهر افراد
رخ میدهد لذا حتی اگر باطن ما بهتر باشد و به اصطلاح دلمان
هم پاک باشد باز با قضاوت منفی اطرافیان و جامعه مواجه خواهیم شد و قضاوت دیگران
نیز – حتی اگر آن را ابراز نکنند – در شکل دهی به شخصیت ما مؤثر است. نمیتوان
گفت ما برای دیگران زندگی نمیکنیم و قضاوت مردم برای ما
مهم نیست چراکه برداشت انسان از شخصیت خود تا حدودی تابع برداشت دیگران از اوست[79]و
اگر قضاوت عمومی نسبت به ما بد باشد ما نیز ناخودآگاه بر این تلقی صحه گذاشته و
اهتمامی برای خویشتنداری و ابراز رفتار نیک در خود نخواهیم
داشت زیرا نه خودمان چنین توقعی از خود داریم و نه جامعه چنین انتظاری از ما دارد و
لذا گاهی با وجود علاقه به انجام کار نیک از آن هراس داشته و خجالت میکشیم
که مبادا دیگران خیلی تعجب کنند و تابلو شویم! یا آنکه
دوستانمان با طعنه ما را متهم به بچه مثبت بازی نمایند!!
تا اینجا
تأثیرات ظاهر بر باطن بررسی گردید و به این نتیجه رسیدیم که اگر باطن برای ما مهم
است و در سلوک دینی خود نیز به دنبال حفظ این اصل و ریشه هستیم باید به اصول و
قواعد ظاهری دین پایبند باشیم. درست است که ظاهر فرع بر باطن است ولی تنها راه
ساختن دل پاک و قلب سلیم عمل است و عمده اعمال صالح نیز ظاهریاند.
از سوی
دیگر باطن نیز در کار نقشآفرینی در ظاهر است.[80]
هر بذری در دل بپاشید شاخ و برگ آن بر پوست خواهد نشست. پس اگر تغییری در باطن آدمی
رخ دهد، بر ظاهر نمودار خواهد شد و اگر تغییری در ظاهر
پدید آید به جان خواهد نشست.
بر این
اساس یکی از اصول مهم تربیت، توجه به ظاهر است و اهمیت آراستگی و متانت ظاهر به
گونهای است که هرگاه بخواهیم تغییر و تحولی در باطن کسی
پدید آوریم باید در ظاهر او تغییر ایجاد کنیم یا امکان این کار را برای خود او
فراهم آوریم.
به عبارت
دیگر اگر نگاه کردن، سخن گفتن، سکوت کردن، گوش کردن،
راه رفتن، نشستن، غدا خوردن و… بهگونهای
مطلوب تنظیم شوند، احساسات و افکار و تصمیمگیریهای
مطلوبی در درون خواهند انگیخت. بسیاری از توصیههای دینی به
تغییرآفرینی در ظواهر نظر دارد.[81]
قرآن
کریم در خصوص تأثیر باطن بر ظاهر میفرماید:
«وَمَن
یُعَظِّمْ شَعَائِرَ اللَّهِ فَإِنَّهَا مِن تَقْوَى الْقُلُوبِ »[82]
مؤمنین
وقتی به تعظیم شعائر میپردازند که تقوای واقعی در دلهای
آنان محقق شده باشد و هر قدر تقوا بیشتر شود علاقه به تعظیم شعائر نیز بیشتر خواهد
شد.
از سوی
دیگر عمل ظاهری ما نیز باطن ما را تحت تأثیر قرار میدهد و
در امیال و علاقههای ما مستقیم یا غیرمستقیم تحول ایجاد میکند.
بسیاری از تزلزلهای اعتقادی یا
گرایشهای انحرافی ما منشأ عملی دارد.
قرآن
کریم میفرماید:
«ثُمَّ
کانَ عاقِبَةَ الَّذینَ أَساؤُا السُّوای أَن کذَّبُوا بِآیاتِ الله وَ
کانُوا بِها یستَهزِؤُنَ»؛[83] «سپس
سرانجام کسانی که اعمال بد مرتکب شدند به جایی رسید که آیات خدا را تکذیب کردند و
پیوسته آن را مسخره مینمودند»
بنابر
آنچه گفته شد ظاهر و باطن انسان، دو جهان مستقل و جدا از هم نیستند؛ بلکه میان آن
دو، ارتباطی محکم و تأثیری دوجانبه وجود دارد.[84]البته باطن، اساس وجود انسان را تشکیل میدهد. معرفت و
محبت، عوامل باطنی اند که در ظاهر تأثیر می گذارند.
امام
علی(علیه السلام) میفرمایند:
«ما
جَفّتِ الدُّموعُ اِلا لِقَسوَةِ القُلُوب وَ ما قَسَتِ القلوبُ اِلا لِکثرةِ
الذّنوب»[85]؛ «خشکی اشک چشم، نتیجه
سنگدلی است، و سنگدلی محصولِ گنهکاری
است»
اینکه
کسی از اشک چشم محروم می شود، حالتی ظاهری است، ولی ریشه
اش قساوت قلب است که یک امر باطنی است و در ظاهر و حالات جسم اثر میگذارد.
قساوت دل نیز، ثمره گناه زیاد است که مربوط به رفتارهای ناهنجار ظاهری است. پس اگر
تغییری در باطن آدمی رخ دهد، بر ظاهر نمودار خواهد شد و
اگر ظاهر تغییر نپذیرد باید ریشه آن را در باطن جست.[86]
و خلاصه
آنکه رعایت احکام ظاهری و تقید به ظواهر و شعائر دینی
دارای آثار و فواید زیر میباشد:
الف.
آثار فردی
1. موجب
اصلاح باطن و خودسازی و طهارت نفس میگردد.
2. عامل
برداشت مثبت از شخصیت خود و رعایت بیشتر تقوا میگردد چرا
که علاوه بر ایجاد توقع رفتار نیک از منظر خود و دیگران یک تذکر دائمی نیز به خود
فرد میدهد مانند لباس روحانیت برای طلبه.
3. باعث
جذب دوستان خوب و طرد رفیقان ناباب خواهد شد.
ب. آثار
اجتماعی
1. جامعه
را به رنگ خدا درمیآورد.
2. تبلیغ
دین و دعوت عملی به دینداری است.
3. امر
به معروف عملی است و موجب الگو قرارگرفتن همان رفتار و یا پوشش برای دیگران خواهد
شد.
4. تقویت
لشکر حق است چرا که هر لباس یا رفتار ظاهری پرچمی از لشکر حق یا باطل است.
5. نشان
کارآمدی نظام اسلامی در تربیت انسان تراز اسلام بوده و موجب یأس و ناامیدی دشمنان
در جذب جوانان و امیدواری مسؤولان در پیشبرد هر چه بیشتر اهداف اسلام خواهد شد.
در پایان
گفتنی است که حفظ ظاهر بر اساس اصول و ضوابط دینی و توجه به آراستگی و متانت اسلامی
با «ظاهرسازی» متفاوت است؛ زیرا ظاهرسازی برای خودنمایی میباشد
و بدیهی است که بسیار نکوهیده است.
تأکید بر
اصلاح ظاهر جوانها – چه دختر و چه پسر – چه فایدهای
دارد؟ آیا این سختگیریها جوان را
به پنهانکاری و کارهای خطرناکتر
نمیکشاند؟
آشکار
شدن یک عمل هنجار یا ناهنجار، در یک محیط، موجب سرایت و فراگیری آن میگردد.
این یکی از قواعد مسلم اجتماعی است که مورد تأکید جامعهشناسان
و روانشناسان قرار گرفته است.
پیامبر
اکرم(صلی الله علیه و آله) میفرماید:
«اگر
بنده، گناهی را به صورت مخفیانه انجام دهد فقط خود او ضرر میکند؛
ولی اگر آشکارا مرتکب آن شود به عموم مردم زیان میرساند»
امام
صادق(علیه السلام) در ذیل روایت فرمودهاند:
«چرا که
با این رفتار خود [فسق علنی]، دین خدا را خوار کرده و موجب بدآموزی و جسارت دشمنان
خدا میگردد»[87]
وقتی در
یک جامعه گناه و ناهنجاری علنی شود، در نگاه مردم، یک
رفتار و نمادِ شیطانی آشکار شده است و اگر تقوا و رفتار شایستهای
علنی شود یک شعار الهی برجسته میشود
و در هر دو صورت با تکرار رفتارها، فرهنگ یک جامعه شکل میگیرد
و نهادینه میشود. لذا امام صادق(علیه السلام) میفرمایند:
«مردم را
با غیر زبانتان [به عمل صالح] دعوت کنید تا تقوا و نماز و اعمال خیر شما را ببینند؛
چرا که این روش [به بهترین شیوه] دعوت کننده است»[88]
به تعبیر
علامه مجلسی: «چنین انگیزهای، ریا محسوب نمیشود
زیرا قصد وی خود نمایی نیست بلکه خواهان تکثیر شعائر دینی و الگودهی به دیگران است
که بسیار هم پسندیده است».[89]
بهترین
شیوه تبلیغ عقاید و انتقال فرهنگ به نسل آینده:
شاید
بتوان گفت مهمترین فایده شعائر و تأکید بر ظاهر افراد و
رفتارها، کارکرد تبلیغی آنهاست. به طور کلی شعار تبلیغ است و ارزش تبلیغی آن
را باید در نظر داشت.[90]
شعائر و
نمادها، توسعه دهنده فکر، سبک زندگی و فرهنگ در اجتماع به ویژه براى نسل هاى آینده
هستند. چنانکه بیگانگان و گروههای
انحرافی نیز با تکثیر و تبلیغ یک نماد – به شکلهای مختلف
هنری، عملی، معماری و مدل لباس و مو، میل و اراده افراد را به سوی خود جلب میکند
و در نهایت، خواسته خود را در جامعه فراگیر میکنند.
شهید
مطهری در این باره میگوید:
«وقتى
شما در خانهتان بسم الله را همیشه بگویید آن وقت در بچهتان
اثر دارد. شما اگر مىخواهید بچهتان
موحد بشود از اول باید شعار توحید را در خانهتان وارد
کنید. اگر مىخواهید بچهتان به
اسلام و پیغمبر و قرآن معتقد بشود اول باید شعارهاى نبوت را در خانهتان
بیاورید. اگر مىخواهید بچهتان به
ائمه اطهار(علیهم السلام) ایمان داشته باشد اول شعارهاى امامت را در خانهتان
ببرید. اگر مىخواهید بچهتان به
اصول اجتماعى اسلام پایبند باشد و اسلام را با اصولش بشناسد شعارهاى عدالتى و حقوقى
اسلام را در خانههاى خودتان ببرید. بچهاى
که از ابتدا که چشم باز کرده و داراى گوش شده و درک پیدا کرده است مىبیند
پدرش در هر کارى حتى سر سفره که مىنشیند اول بلند
– نه آرام که بچه چیزى نفهمد و در روح او اثر نگذارد- مىگوید:
بسم الله الرحمن الرحیم بعد دست به سفره میبرد، وقتى هم که
تمام شد میگوید: الحمدلله رب العالمین، شکراً لله خدایا
سپاسِ تو، این کار در روح او خیلى اثر میگذارد. میبیند
پدرش وقتى میخواهد اتومبیل سوار بشود، درِ اتومبیل را که
باز میکند میگوید: «بسمالله
الرحمن الرحیم» …من در خودم که حساب میکنم میبینم
از مرحوم پدر بزرگوارم چیزهایى در این زمینه آموختهام.
امکان نداشت که ایشان کارى را که اندکى اهمیت داشت شروع بکنند الّا اینکه با صداى
بلند
– که همه میشنیدیم- میگفتند: بسم
الله الرحمن الرحیم. و آنطور که من اطلاع دارم آخرین جملهاى
هم که این مرد بزرگ گفت و بعد از آن از دنیا رفت همین بود، با صداى بلند گفت: بسم
الله الرحمن الرحیم، یک دقیقه بعد هم از دنیا گذشت، و چه از این بهتر که انسان با
این شعار از دنیا برود.»[91]
اگر ما
از سر ضعف یا جهل، مظاهر فرهنگ و اصالت خود را پنهان کنیم نسل آینده ما که در معرض
هزاران پیام پنهان و آشکار قرار دارد، از دیندارى خجالت
خواهد کشید و از عمل به وظایف شرعى احساس حقارت خواهد کرد و آنگاه
نماز خواندن، صدقه دادن، بسم الله گفتن، امر به معروف، نهى از منکر، اذان، سلام،
چادر مشکى، عزادارى و… پدیده اى شبیه کالاى قاچاق و به تدریج دستخوش فراموشى
خواهد شد![92]
بنابراین
لازم است در چند مرحله به نهادینهسازی رفتارهای دینی اقدام
نمود تا جوانان با رضایت و بدون احساس تحمیل به ارزشها روی
آورند. نخست خانوادهها زمینه تعلیم و تربیت دینی را فراهم
نمایند تا فرزندان لذت زندگی معنوی را بچشند و در مرحله بعد محیط اجتماعی و آموزشی
به آگاهیبخشی و رشد جوانان کمک کند و در مرحله نهایی اگر
به هر دلیلی مسؤلیتها به خوبی انجام نگرفته بود و ناهنجاریها
مشکلساز شد، حداقل از اظهار گناه و جسارت هنجارشکنان باید
جلوگیری کرد.
و اما در
پاسخ به قسمت دوم سوال باید گفت که اگر در یک جامعه، فرهنگی حاکم شود که مردم و حتی
فسّاق زمان از ارتکاب گناه بهصورت علنی شرم و یا خوف داشته
باشند دو فایده اخلاقی نیز در پی آن خواهد آمد:
اولاً،
گناه ترویج نشده و فساد گسترش نمییابد.[93]
ثانیاً،
هیچگاه گناهان بزرگ و کارهای خطرناکتر
در خفا صورت نخواهد گرفت زیرا هنگامی گناه بزرگتر در خفا و
اندرون اتفاق خواهد افتاد که امکان ارتکاب علنیِ دهها گناه
کوچکتر در بیرون وجود داشته باشد ولی در محیطی که افراد از
ارتکاب گناه علنی شرم نمایند، مردم چنان تربیت خواهند شد که کسی جرأت فکر کردن به
گناهان بزرگتر نداشته باشد و اسلام به دنبال تحقق چنین
فرهنگی در جوامع دینی است.
عدهای
بر این عقیدهاند که در کارهای فرهنگی نباید سختگیری
باشد و گاهی نیز گفته میشود اگر
رضاخان توانست با چماق چادر را بردارد ما هم میتوانیم با
زور حجاب را فراگیر نماییم!! آیا پاسخی بر این اشکال وجود دارد؟
در پاسخ
به این اشکال علاوه بر نکات فوقالذکر بیان چند نکته ضروری
است:
الف.
خداوند حکیم رعایت بسیاری از احکام اجتماعی دین را برای عموم جامعه اسلامی،
اجباری نموده است و برای برخی از آنها جریمه نیز قرارداده است. مثلاً برای کسی که
حرمت ماه رمضان و روزهداران را رعایت نکند و در ملاءعام
چیزی بخورد حدی قرار داده است تا تنبیه شود چرا که در غیر
اینصورت قبح روزهخواری شکسته و
روزهداری بر افراد ضعیفالاراده
سنگینی کرده موجب خلل در صبر همراهی آنان میگردد. لزوم
احترام به ماه مبارک، یک امر تربیتی است اما با حکم فقهی،
جنبه حقوقی و قانونی یافته و حاکمیت را موظف به برخورد قاطع با حرمتشکنان
مینماید. بسیاری از مسائل اجتماعی دین اینگونه
است یعنی تربیتی و اخلاقی بودن آن منافاتی با الزام فقهی ندارد بلکه تا این الزام
نباشد آن هدف تربیتی دین به فرهنگ عمومی تبدیل نخواهد شد. بنابراین الزامات قانونی
و حتی قراردادن جریمه برای برخی گناهان از سوی حاکمیت چند فایده در پی دارد:
1. موجب
تقویت باورهای توده مردم میگردد چرا که اقناع اندیشه مردم
تابع عوامل محیطی و رفتار حکّام است. و همچنین موجب تقویت اراده عمومی در انجام
تکالیف دینی است زیرا همراهی حاکمان و خواص در عملِ به
احکام موجب سهولتِ پایبندیِ عوام خواهد شد. توده مردم، دین خود را از دینداری
حاکمان زمان خود میآموزند و در تقید به احکام نیز تابع
فرمانروایان خویش هستند.[94]
2. جلوی
هنجارشکنیِ افراد جسور، هواپرست و بیایمان را میگیرد.
زیرا به هر حال در هر زمان و مکانی عدهای هستند که زیر بار
احکام شرع نمیروند و با هیچ منطقی نیز جذب نمیشوند
و اگر قوه قهریه و برخورد قانونی نباشد این افراد، بقیه را نیز به کار خود تشویق
نموده و ارزشها را به تمسخر خواهند گرفت.
3. قانونگذاری
و تعریف جریمه علاوه بر فرهنگسازی، قوت قلبی است برای
کسانی که قصد امر به معروف و نهی از منکر دارند. اگر حکومت دینی در قوانین خود هیچ
جرمی برای ناهنجاریها و منکرات تعریف نکند و عملاً بیتفاوت
باشد حنای مؤمنین نیز در نهی از منکر، رنگی نخواهد داشت. به عبارت دیگر اگر کارگزار
و مأمور دولت نسبت به ارزشهای دینی بیتفاوت
باشد زبان هنجارشکنان بر ناهیان منکر دراز خواهد شد و از نفوذ کلام مؤمنین کاسته
خواهد شد.
ب. الزام
قانونی در اسلام برای اجرای دستورات حکیمانه خداست که با فطرت انسانها
نیز سازگار است و به هیچ وجه قابل مقایسه با رفتارهای خشن رضاخانی نیست. اسلام به
هیچ وجهی اجازه ضرب و شتم و چماقکشی برای مقابله با بیحجابی
نمیدهد و نظام اسلامی نیز تاکنون چنین برخوردی با کسی
نکرده است.
ج. چه
کسی میگوید که قانون کشف حجاب به خاطر اجباری بودن هیچ
اثری نداشته؟! آری، ضرب و جرح رضاخانی نتوانست چادر را از سر خواص و خانوادههای
اصیل و نجیب بردارد ولی فساد و ابتذال در آن دوران آنقدر
نهادینه شد که حتی پس از انقلاب نیز عدهای از زنان و
روشنفکران در مقابل حکم حجاب مقاوت و تظاهرات میکردند! و
اکنون نیز جریان بیحجابی در برخی از زنان این مرز و بوم
ریشه در آن شجره خبیثه دارد و هنوز هم از خاستگاه شوم خود متأثر است. پس رضاخان
توانست خوب هم توانست اگرچه ریشه دین در این سرزمین به مراتب قویتر
از ترکیه و… بود و آتاترک راحتتر از رضاخان کمر عفت را
در مملکت خود شکست.
چرا با
اصرار بر شعائر دینی، سعی میکنیم خودمان را از سبک زندگی
رایج در جهان و پیشرفتهای آنان دور کنیم؟
در ابتدا
باید دانست شخصیت و هویت فردی و اجتماعی انسانها آمیختهای
از اعتقادات و اخلاق و رفتار آنهاست. کسانی که از اعتقادات و اخلاق و آداب دینی خود
فاصله میگیرند همانند ضلع زاویه خواهند بود که رفته رفته
از خط اصلی فاصله میگیرند و در آیندهای
نه چندان دور بحران هویت و چالشهای زندگی فردی و اجتماعی
دامنگیر آنها خواهد شد. از اینرو
در فرهنگ اسلامی نه تنها هم رنگ شدن و هضم شدن در محیط آلوده نکوهش شده است بلکه
تأکید شده هویت دینی مسلمانان حتی در جوامع غیر اسلامی نیز حفظ شود و یکی از بهترین
راههای آن رعایت احکام و شعائر دینی است. البته مقوله سبک
زندگی، معنای گستردهتری از شعائر دینی دارد.
«سبک
زندگی (Life Style) نظامواره و
سیستم خاص زندگی است که به یک فرد، خانواده یا جامعه با هویت خاص اختصاص دارد. این
نظامواره، هندسه کلی رفتار بیرونی و جوارحی است و افراد،
خانوادهها و جوامع را از هم
متمایز میسازد. سبک زندگی را میتوان
مجموعهای کم و بیش جامع و منسجم از عملکردهای روزمره یک
فرد دانست که نه فقط نیازهای جاری او را برآورده میسازد،
بلکه روایت خاصی را که وی برای هویت شخصی خویش برمیگزیند
در برابر دیگران مجسّم میسازد. سبک زندگی کاملاً قابل
مشاهده یا قابل استنتاج از مشاهده است»[95]
شعائر و
جلوههای ظاهری زندگی و رفتار ما وقتی به صورت یکپارچه در
نظر گرفته میشود بخشی از سبک زندگی ما را نشان میدهد.
طرز مصرف، معاشرت، لباس پوشیدن، حرف زدن، تفریح، اوقات فراغت، آرایش ظاهری، طرز
خوراک، معماری شهر و بازار و منازل، دکوراسیون منزل و امثال آن، منظومهای
از سبک زندگی هر ملتی را تشکیل میدهند. این جلوههای
رفتاری، ظهور خارجی شخصیت افراد در محیط زندگی و نشانی از عقاید، باورها، ارزشها
و علاقههای آنان است و ترکیب آنها هویت و شخصیت فردی و
اجتماعی ما را مینمایاند.
سبک
زندگی را میتوان همان فرهنگ نامید با این تفاوت که در
فرهنگ به دنبال انتزاع رفتارها و کشف ارتباط آن با نظام ارزشی و باورهای یک ملت میباشیم
و در سبک زندگی به دنبال ارائه نظامهای رفتاری بر اساس
جهانبینی آن مکتب هستیم.
در
فرهنگ، نگاه جامعهشناختی به رفتارها داریم و در سبک زندگی
با یک نگاه تربیتی به دنبال طراحی نظامهای رفتاری در جامعه
میباشیم؛ مانند نظام ارتباطی، نظام
معیشتی، تفریح و شیوههای گذران اوقات فراغت، الگوی خرید و
طرز مصرف، توجه به مد، جلوههای
عینی شأن و منزلت، استفاده از محصولات تکنولوژیک، نحوه استفاده از صنایع فرهنگی،
نقاط تمرکز علاقهمندی در فرهنگ مانند دین، خانواده، میهن،
هنر، ورزش و امثال آن.[96]
فهرست
رفتارها، نوع چینش آنها، نحوه تخصیص وقت، ضریبها و تأکیدها
از جمله متغیرهایی هستند که در شکلگیری سبک زندگی دخیلاند؛
مثلاً سبک زندگی ثروتمندان و اشراف، سبک زندگی نظامیها و
کشاورزها، سبک زندگی آمریکایی، چینی، ایرانی، سبک زندگی دینداران
یا حزب اللهیها از لحاظ این متغیرها متفاوت است.
بنابراین
غالب شعائر ما به خصوص شعائری که به جلوههای رفتاری انسانها
مربوط است بخش مهمی از سبک زندگی را شکل میدهد
و میتوان گفت اظهار و تعظیم شعائر دینی در ترویج و تثبیت
سبک زندگی اسلامی، نقش بهسزایی دارد.
مطلوبیت
تمایز فرهنگی و فواید آن:
یکی از
برنامههای شارع و سیاستهای مهم
دین در عرصه فرهنگ و تربیت دینی، خلقت انسانها به شکل جمعی
و قبیلگی و در تیرههای متفاوت[97]
و ایجاد فرهنگها و زبانها[98]
و آداب و رسوم گوناگون در بین انسانها است. در این زمینه
آیات و روایات بسیار و نکات و فواید ارزشمندی وجود دارد که اکنون درصدد شمارش و
بررسی آنها نیستیم ولی در یک جمله میتوان گفت احساس
استقلال و امتیاز فرهنگی در ایجاد هویت فرهنگی و در نتیجه افتخار و التزام بیشتر به
آن و مقابله با فرهنگهای بیگانه نقش بهسزایی
دارد که وجود شعائر دینی و ملی به خوبی این احساس را به ملت منتقل میکند.
در اهمیت
تمایز و هویت فرهنگی مسلمانان در برابر سبک زندگی غربی و شرقی میتوان
به این روایت اشاره نمود که امام صادق(علیه السلام) به نقل از اجدادشان، در حدیثی
قدسی از طرف خدای متعال میفرمایند:
«بندگان
من! لباس دشمنان مرا مپوشید و غذای دشمنان مرا مخورید و از هم شکلی [سبک زندگی] با
دشمنان من بپرهیزید! وگرنه شما نیز مانند آنها دشمن من خواهید شد»[99]
این
روایت گویاترین و صریحترین تأکید شارع مقدس بر پرهیز از
سبک زندگی دشمنان و التزام به سبک زندگی اسلامی است که بازگشت آن را به دوستی یا
دشمنی با خدای متعال معرفی میکند. از اینرو
هرگونه خودباختگی و هم شکلی کورکورانه با کفار در پوشش، غذا، مسکن و سایر رفتارها
باعث دوری انسان از خدا و نزدیکی به دشمنان اوست چرا که زمینه اُنس و محبت آنان را
در دل پدید آورده و موجب تأسی به سبک زندگی کفار و پذیرش ولایت و سرپرستی آنان میگردد.
رفتارهایی مانند کروات زدن، اسامی خارجی بر فرزندان و فروشگاهها
گذاشتن، استفاده از آرمها و علامتهای
ویژه فرقههای غیر اسلامی، معماری ساختمان و حتی به سبک
آنها خوردن و نوشیدن و پیپ کشیدن و… جلوههایی از این همشکلی
است. بنابراین باید مراقب بود که مبادا توده مردم در اثر خودباختگی یا مدگرایی وارد
این ورطه گردند که بیرون آمدن از آن سخت میباشد.
اسلام در
عین توصیه به همزیستی مسالمتآمیز
از تشبه و تأسی به کافران و منحرفان نهی نموده است چراکه موجب علاقه و پذیرش سلطه
آنان میگردد.[100]
ما نه تنها در کشور خود نباید شیفته و فریته غرب و شرق شویم بلکه در سفرها و مهاجرت
به سایر کشورها نیز نباید دلباخته مظاهر فرهنگی آنها شده و دست از اصالت خود
برداریم و باید با افتخار به آیین و پوشش خود ملتزم باشیم. از آنجا که علاقه به
اظهار شعائر دینی و ملی، امری فطری میباشد انسانها
غالباً در خارج از میهنِ خود نیز در یک محله و کنار هم زندگی میکنند
تا بتوانند بهراحتی شعائر خود را اظهار نمایند و چنانچه
مسلمانان به هر دلیلی قادر به اظهار شعائر دینی خود در یک سرزمین نباشند باید هجرت
نمایند.[101]
البته
باید توجه کرد که اگر در سایر کشورها و فرهنگها یک ویژگی
خوبی بود ایرادی ندارد که پس از تأیید علما و کارشناسان دینی، آن ویژگی خاص را وارد
فرهنگ خود نماییم اگرچه مواردی مانند نظم و قانونگرایی،
نظافت و جدیت در تولید علم و… مورد توصیه و تأکید دین ما نیز هست.[102]
چرا
گروهی خاص اصرار دارند مردم حرف آنها را بپذیرند؟ آیا اصرار و اجبار مردم در این
موضوع میتواند نتیجهبخش باشد؟
به طور
معمول مردم در جوامع بشری، به دو قطب تأثیرگذار و تأثیرپذیر تقسیم می شوند. گروه
تأثیرگذار که خواص نامیده میشوند معمولاً اقلیت جامعه را
تشکیل می دهند و می توانند بر اساس بصیرت، عقل و تحقیق به تحلیل و بررسی مسائل
پرداخته و در جریانهای اجتماعی پیشرو باشند.
از
دیدگاه جامعه شناسی، «خواص » یکی از گروه های اجتماعی هستند که «عوام » در ارزشیابی
خود، آنها را ملاک و معیار قرار می دهند و در اعمال و رفتار خود از آنها الهام می
گیرند؛ از اینرو، به آنها گروه های «مرجع » یا «استنادی »
گفته می شود.
رهبر
معظم انقلاب در تقسیمی جامعه شناسانه از این گروه اینگونه
یاد می کنند:
«خواص
کسانی هستند که از روی فکر، فهمیدگی، آگاهی و تصمیم گیری کار می کنند؛ یک راهی را
می شناسند و دنبال آن راه حرکت می کنند… خواص یعنی کسانیکه
وقتی عملی انجام می دهند، موضع گیری می کنند و راهی را که انتخاب می کنند از روی
فکر و تحلیل است؛ می فهمند، تصمیم می گیرند و عمل می کنند… در محیطی که ما میگوییم
«خواص» آدمهای باسواد هم هست؛ آدمهای
بیسواد هم هست، اما جزو خواص است؛ میفهمد
دارد چهکار میکند. از روی تصمیم
و تشخیص عمل میکند، ولو درس نخوانده باشد، مدرسه نرفته،
مدرک ندارد، اما میفهمد که قضیه چیست»[103]
اما واژه
«عوام » در لغت بهمعنای توده مردم آمده است. راغب
اصفهانی در مفردات الفاظ قرآن، علت نامگذاری توده مردم به
«عامه » را فراوانی آنان می داند[104]
در مقابل «خواص» که گروه ویژه و برجسته در میان مردم هستند.
«عوام»
اکثریتی هستند که توانایی تجزیه و تحلیل مطالب آنان اندک است و براساس عملکرد خواص،
ارزشها و عملکرد خود را تنظیم می کنند و در واقع، پیرو
تصمیم و نظر دیگراناند.
رهبر
معظم انقلاب درباره این دسته چنین فرمودند:
«عوام
یعنی کسانی که وقتی جوّ به یک سمتی می رود اینها هم می روند؛ تحلیلی ندارند. یک وقت
مردم می گویند زنده باد، این هم نگاه می کند [و] می گوید زنده باد؛ یک وقتی مردم می
گویند مرده باد، او هم نگاه می کند [و] می گوید مرده باد. یک وقت جوّ اینگونه
است اینجا می آید؛ یک وقت جوّ آنطور است، آنجا می رود»[105]
عوام که
غالب جمعیت را تشکیل میدهند تأثیرپذیرترین قشر جامعه از
شعائر و ظواهرِ فرهنگِ پیرامون خود هستند و به واسطه همین عوامل محیطی، سبک زندگی
خود را انتخاب نموده و حتی بدین واسطه دیندار یا بیدین
میشوند!
بنابراین
منشأ تمایل به خودنمایی و مدگراییِ بخشی از توده مردم کشور ما، رسوخ فرهنگ بیگانه و
هنجارشکنیِ عده کمی از افراد لاابالی جامعه میباشد
که رفته رفته قبح ناهنجاریها را ریخته و افرادی را به
دنبال خود میکشانند و افرادی که فقط به خاطر جوّ غالب یک
محیط، خود را همرنگ آن مینمایند و الا هیچ اعتقاد و اصراری
بر پوشش غلط خود ندارند، در چنین شرایطی وظیفه حکومت دینی و خواص پیرو دین، آن است
که با تشویق مردم به حفظ ظواهر دینی و مقابله با منکرات علنی، بستری مناسب برای دینداری
مردم مهیا نموده و عرصه را برای رعایت ارزشهای ملی و دینی
فراهم نمایند.
توده
مردم به حکّام خود شبیهترند تا به پدران خود[106]
و گاهی قانونگذاریِ حکومت و سختگیری
آن، نقش تربیتی داشته و فرهنگ عمومی را اصلاح میکند همانطور
گاهی که تنبیه و سختگیریِ والدین برای تربیت فرزندان مفید
و لازم میباشد.
البته
قبل از آن لازم است با توده مردم به گونهای رفتار شود که
لذت دینداری را در زندگی احساس کنند و از حالت دینگریزی
و حس تحمیل دینداری نجات یابند. برای رسیدن به این منظور،
انسانهای موفق و دینداران راستین
و فرهیختگان جامعه که با روحیه پرنشاط و امیدوار به خداوند، زندگی سالم و همراه با
حفظ شعائر دینی دارند میتوانند الگوی عملی خیلی خوب و
نمونه آشکاری از فواید دینداری باشند. اینان همان «خواص»
جامعه میباشند که میتوانند با
زندگی موفق خود آثار منفی مدگرایی و بیهویتی مدگرایان را
نشان دهند.
البته
خداوند حکیم در احکام شریعت، ملاحظه عوام و تأثیرپذیری شدید آنها از عوامل محیطی را
نموده است؛ مثلاً کسانی را که در محیطی آلوده زندگی میکنند
و امکان مهاجرت از محیط را نیز ندارند مستضعف شمرده و مورد عفو و گذشت قرار میدهد:[107]
«أُوْلَئِکَ عَسَى اللّهُ أَن یَعْفُوَ عَنْهُمْ …»[108]
یکی از
تدابیر الهی برای هدایت توده مردم، ارسال انبیا و وجود رهبران الهی است که وظیفه
آنها نجات عوام از چنگال فرعونیان و طواغیت زمان است. میتوان
گفت درگیری اصلی جریان حق و باطل بر سر هدایت و اضلال همین جماعت است. لذا قرآن
کسانی که پس از فتح مکه توسط پیامبر(صلی الله علیه و آله) و صرفاً به خاطر تغییر
حکومت، ایمان آورده بودند را مسلمان و متدین میشمارد[109]
و البته گوشزد میکند که این مرحله پایینی است و اگر میتوانید،
بالاتر بیایید[110] و اگر نمیتوانستند
همان اسلام سطحی از آنان پذیرفته میشد؛ اما از خواص و
انسانهای باظرفیت و آگاه درجه بالاتری از ایمان را میخواهند.[111]
بنابراین
میتوان گفت توده عوام جامعه – برخلاف خواص- برای حفظ ایمان
و دینداری خود به محیطی معنوی نیازمندند و لذا یکی از
مهمترین وظایف حکام، ایجاد ساختارهای متناسب با اهداف شریعت است تا در آن بستر،
مردم بتوانند به راحتی یکدیگر را امر به معروف و نهی از منکر نمایند. در سایه
چنین حکومتی، توده مردم به سرمنزل سعادت خواهند رسید.
چرا در
نامگذاریهای ما از اسامی عربی
استفاده میشود؟ آیا اسم عربی گذاشتن نشانه مسلمانی است؟
فرهنگ هر
کشور و ملتی آمیختهای از رفتارها و نمادهای دینی و آداب و
رسوم قومی قبیلگی آن ملت است. اما ادیان الهی، مجموعهای
از باورها، ارزشها و شعائری است که بهطور
معمول اختصاصی به یک کشور و زبان خاص نداشته و چه بسا در زمان خود، برای همه بشریت
نازل شدهاند، ولی هر پیامبری که برای دریافت و ابلاغ شریعت
جدید از سوی خدا انتخاب میشد از یک ملیت و زبان خاصی
برخوردار بوده و از آنجا که اولین مخاطبان آن پیامبر نیز اطرافیان و هموطنان خود او
بودهاند؛ خداوند حکیم، شریعت آن زمان را به زبان همان قوم
نازل مینمود. البته آن پیامبر پس از موفقیت در منطقه خود،
افرادی را برای ابلاغ آن شریعت به سوی سایر اقوام و ملتها
اعزام مینمود که نوعاً این افراد از میان همان قبیله مقصد،
مبعوث میشدند تا با زبان و آداب و رسوم آن ملت آشنایی
داشته باشند.[112]
در ادیان
آسمانیِ پیش از اسلام، وظیفه تبلیغِ شریعتِ آن پیامبرِ صاحبِ کتاب نیز غالباً به
عهده پیامبران دیگری بود[113] که
آن شریعت آسمانی را از زبان اصلی ترجمه نموده و به زبان قوم خود بیان مینمودند[114]
از اینرو در عین اینکه از نزول شریعت به یک زبان خاص،
گریزی نبود اما خداوند متعال برای ملیت و زبانِ هر قوم نیز اصالت و احترام قائل بود
چرا که اساساً خدای متعال، خود خالق قومیتها[115]
و واضع اصلی زبانها[116]
است.
بنابراین
زبان ابزاری برای انتقال مفاهیم بلند وحیانی به بشریت بوده است و لذا آیین اسلام که
با زبان عربی نازل گردید از کاستیهای فرهنگی اقوام عرب
جداست و آنچه به نام دین عرضه میشود، عاری از آداب و رسوم
عربی است.[117]
به عبارت دیگر میتوان
گفت بیان قرآن «فطری» است اگرچه به زبان «عربی» است. کما اینکه شخصیت معنوی انبیا و
اهلبیت(علیهم السلام) و اولیای بزرگ دینی در قالب کوچک
قومیتها نمیگنجد و همه بشریت به
وجود چنین انسانهایی به خود میبالد
و نام آنها را بر نسل خود میگذارد تا اولاً، نام و یاد
آنها که یادآور مجاهدتها و نیل به مقامات عالی انسانیت است
در میان زر و زیور فریبنده دنیا فراموش نشود و ثانیاً، راه را برای تربیت الهی
فرزندان خود هموار نماید.
نام
پیامبران و اهلبیت عصمت و طهارت(علیهم السلام) نیز در کشور
ما و سایر ملتها تداعیگر فرهنگ
عربی نیست؛ زیرا در فرهنگ عربی هزاران اسم مخصوص وجود دارد که ما از آنها استفاده
نمیکنیم مانند: جاسم، خالد، جابر، زید، بکر، عمرو، هند،
رابعه، آنیه، مرجانه و…
امروزه
افرادی تحت عنوان دفاع از ملیت و قومیت ایرانی، مبارزه وسیعی را علیه اسلام آغاز
کرده اند و در زیر نقاب مبارزه با عرب و عربیت، مقدسات اسلامی را به باد
اهانت گرفته اند. آثار این مبارزه در برخی نشریات، فیلمها
و فضای مجازی نشان می دهد که این مسأله یک امر اتفاقی و تصادفی نیست، بلکه منظوری
در کار است.
تبلیغات
زرتشتی گری نیز که این روزها بالا گرفته و مد شده، یک فعالیت سیاسی حساب شده است.
همه می دانند که هرگز ایرانی امروز به دین زرتشتی برنخواهد گشت، تعالیم زرتشتی جای
تعالیم اسلامی را نخواهد گرفت، شخصیتهای مزدکی و مانوی و
زرتشتی و همه کسانی که امروز تحت عنوان دروغینِ ملی معرفی می شوند و هیچ صفت مشخصه
ای جز انحراف از تعلیمات اسلامی نداشته اند- خواه آنکه
رسماً به نام مبارزه با اسلام فعالیت کرده باشند یا مبارزه با قوم عرب را بهانه
قرار داده باشند- هرگز جای قهرمانان اسلامی را در دل ایرانیان نخواهند گرفت، هرگز
المقنّع و سِنباد و بابک خرّمدین و مازیار، جای علی بن ابیطالب
و حسین بن علی(علیهما السلام) و حتی سلمان فارسی را در دل ایرانیان نخواهند گرفت.[118]
همواره
تعصبات ملیگرایانه یکی از عوامل مقاومت اقوام در مقابل
دعوت انبیا بوده است.[119] در
مقابل فتنه تقابل ایران و اسلام باید ایستاد و یادمان نرود ملاک برتری انسانها
تقوا و اخلاق آنها است[120] نه
قومیت و نژاد و زبان و رنگ چهره! بیتردید اهل بیت عصمت
افتخار اهل حجاز و قوم عرب میباشند ولی گاهی برخی چنان
مرزهای کمال و انسانیت را درمینوردند که در قالبهای
کوچک زمان و زبان و مکان نمیگنجند! جهان وقتی نام ابراهیم
و اسماعیل و موسی و نوح و عیسی و… را میشنود به یاد قلههای
کمال و اسوههای ایثار و منجیان صادق بشریت افتاده و در
مقابل یاد و نام آنها کرنش میکند و آنچه به ذهن کسی خطور
نمیکند، سؤال از زبان و مکان زندگی
این ابرمردان تاریخ است؛ چراکه انتساب آنها به زمان و مکان و زبان را وهن بدانها
میدانند. ولی دشمنان اسلام پیامبر خاتم(صلی الله علیه و
آله) و نسل پاک او را به قوم عرب بیابانگرد پیوند میزنند و
احساسات قومی ملتها – به ویژه ایرانیان- را در مقابل آنها
تحریک مینمایند، چون از عهده تحریف قرآن و سنت او
برنیامدند و راه و مرام او را، دشمن دنیای خود دیدند.
نام
زیبا، نمادِ هویت و شخصیتِ آینده هر فرد
انتخاب
نام خوب برای کودک امری بسیار مهم است که تأثیر زیادی بر شخصیت و روان او دارد. به
اعتقاد کارشناسان علوم تربیتی و اجتماعی، نام زیبا و شایسته، نماد هویت و شخصیت
آینده هر فرد خواهد بود. اکثر مردم بر این باورند باید نامی را
برای فرزندانشان انتخاب کنند که کودک از اثرات تربیتی آن برخوردار شود و آمارهای
ثبت احوال در کشور ما نیز گویای این مطلب است که نام «محمد» پراستقبالترین
نام در بین خانوادههای ایرانی است.
استاد
مطهری در این زمینه میگوید:
«[یکی
دیگر از شعائر] نام نیک گذاشتن است، زیرا نام خوب دو اثر دارد: یکی تعظیم شعائر
است، دیگر اینکه حالت مساعد با شخصیت مسمی باسمه در روحیه طفل به وجود می آورد.
پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) میفرماید: «سمّوا
اودلاکم اسماءالانبیاء…»»[121]
گزارشهای
آماری از کشورهای دیگر اعم از مسلماننشین و غیراسلامی نیز
نشاندهنده اقبال گسترده مردم به انتخاب نامهای
مذهبی برای فرزندان خود است. در کتاب رکودهای گینس آمده نام «محمد» بالاترین
میانگین نامی را دارد، بهطوری که در حال حاضر ۷۰ میلیون
نفر در جهان این اسم را دارند.
باید
توجه داشته باشیم که اقدام به انتخاب اسامی نامأنوس و نیز
متناسب با فرهنگ غرب علاوه بر رسوخ فرهنگِ یک تمدن ناهمخوان به جامعه اسلامی از بعد
روانشناختی نیز موجب گوشهگیری و
افسردگی کودک – در محیطهای دینی- شده و مانعی در مقابل
پیشرفت کودک خواهد شد.
روانشناسان
در اینباره میگویند: کودکان بهصورت
آگاهانه و یا ناآگاهانه دوست دارند با همنام خود
همانندسازی کنند و اگر اسم کودک از نامهای ائمه(علیهم
السلام) انتخاب شود تأثیر بسیار خوبی در شخصیت وی باقی خواهد گذاشت.
تحقیقات
نشان داده است که اسامی نقش انکارناپذیری در روحیات افراد
دارند بهصورتی که دخترانی که نام فاطمه و یا زهرا بر روی
آنان گذاشته شده است به حجاب و ظاهر شرعی علاقه بیشتری داشته و از سوی خانواده و
افراد جامعه نیز مورد احترام و تشویق بیشتری در این زمینه قرار میگیرند.
نام نیکو و زیبا ضمن آنکه بر احترام و تکریم کودک میافزاید،
نشان دهنده نوع تفکر و علایق فکری و روحی خانوادههاست.
استاد
مطهری در این باره میفرماید:
«یکی
دیگر از شعارهای ما که متأسفانه جامعه ما تحت تأثیر غربزدگی
دارد از دست میدهد مسئله نامگذاری
است. هر ملتی اسمهایی که روی بچههای
خودش میگذارد اسمهایی مخصوص به
خود است. رابرت اسم ما نیست، اسم دنیای مسیحیت است. ما مسلمانیم، مسلمانی خودش اسم
دارد و اساساً دستور دارد. دستور است که نگذارید این اسمها
فراموش بشود. با کمال تأسف یکی از مظاهر تجدد ما- یا بگوییم از مظاهر بدبختی ما،
چون اینها تمدن که نیست، درک و فهم و شعور نیست؛ ما خیال میکنیم
اگر ما یک چیز جدید و تازهای بهجای
چیزی آوردیم این دیگر تمدن و ترقی شد! – این است که یک حسی در میان بعضی طبقات ما و
خصوصاً در میان بعضی از خانمها پیدا شده که خیال میکنند
اسمهای اسلامی دیگر کهنه شده است و به شخصیت آنها ضربه میزند
که بعد از این اسم بچهاش را حسن یا حسین بگذارد – با اینکه
ایمان به امام حسن و امام حسین(علیهما السلام) دارد-… حالا من بهجای
این اسمها میآیم اسمی مثلاً
از گبرهای سه هزار و چهار هزار سال پیش میگذارم. خیر،
مسلمانی شوخیبردار نیست! اسلام هم به ما نیاز ندارد که
بخواهد با ما صلح و مصالحه کند که حالا از این یکی گذشتم! یا ما باید مسلمان باشیم
و شعارهای اسلامی را که اعلام وابستگی ما به اسلام است حفظ و نگهداری کنیم و یا
باید از اسلام استعفا بدهیم! از دست دادن تدریجی شعارها باعث میشود
که بعد خود محتوا را از دست بدهیم. من هم قبول دارم ماهیت و واقعیت اسلام هرگز به
این مطلب نیست که من اسمم حسن باشد یا کامران. اینقدر
اشخاصی بودهاند که اسمشان حسن و حسین و احمد بوده که کمر
اسلام را شکستهاند. ممکن است اسم من یک اسم غیراسلامی
باشد ولی عملاً من مسلمان واقعی باشم. من منکر این مطلب
نیستم؛ نمیگویم هرکسی با اسم مسلمان میشود
و هرکسی با اسم از اسلام خارج میشود؛ ولی عرض میکنم
که این خودش یک حسابی است در دنیای اسلام که ما این اسمها
را بهعنوان ظرفها باید حفظ کنیم
تا محتوا و مظروف را از دست ندهیم.»[122]
در
روایات علاوه بر دستور اکید بر انتخاب اسم خوب برای فرزندان، بر تغییر دادن نام های
بد نیز تأکید شده است.
امام
صادق(علیه السلام)می فرمایند:
«کانَ
رَسُولُ اللَّهِ(صلی الله علیه و آله) یغَیرُ الْأَسْمَاءَ الْقَبِیحَةَ فِی
الرِّجَالِ وَ الْبُلْدَانِ»[123]؛
«پیغمبر اکرم(صلی الله علیه و آله) نام های زشت مردان و شهرها را تغییر می دادند»
شخصی
نصرانی از اهالی روم خدمت پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) شرفیاب شد. حضرت نام او
را پرسیدند، گفت: اسم من عبدالشمس است. حضرت فرمودند:
«بدّل
اِسمک فانی اُسمیک عبدالوهاب»[124]؛
«اسمت را عوض کن، من تو را عبدالوهاب مینامم»
ناگفته
نماند که اهمیت نامگذاری به انتخاب نام نیکو برای فرزندان
منحصر نمیشود و نام گذاشتن بر کوی و شهر، کوچه و خیابان و
میادین، مغازهها، مؤسسات و مجتمعهای
مسکونی، انواع تولیدات و محصولات فرهنگی، غذایی، صنعتی و اکتشافات علمی نیز باید از
این قاعده پیروی کند.
فصل سوم:
آسیب شناسی شعائر دینی
چرا از
بعضی «مدها» و «مدل»ها جلوگیری میشود در حالی که طبق قاعده
«الانسانُ حریصٌ علی ما مُنِع»، اگر میخواهید مردم از حجاب
و دین زده نشوند آزادی را از مردم منع نکنید بگذارید برای مردم عادی شود تا کمتر
حرص و ولع داشته باشند؟!
نخست
باید دانست، عبارت «الانسان حریصٌ علی ما مُنع» یعنی انسان به آنچه جلوگیری میشود
تمایل بیشتری نشان میدهد و این بیانگر یک واقعیت عاطفی و
روانی انسان است که به جهت حس کنجکاوی و فزونخواهی اگر
چیزی مورد توجه او قرار گیرد و در اختیار او گذاشته نشود، تلاش او برای دستیابی
بیشتر میشود. اما این نیاز و بحران عاطفی و روانی را میتوان
مدیریت کرد بهگونهای که یا شرایط
نگاه و تحریک و درخواست برای او فراهم نشود و یا در صورت تحریک، سختی پیامدها و
گرفتاریها برای او آنچنان برجسته
شود که تلخیهای پردردسر، او را از لذت زودگذر رهایی ببخشد.
بنابراین حسّ کنجکاوی و فزونخواهی برخی از انسانها
در همه جا خوب نیست و گاهی آنها را به خطر میکشاند و تمام
تلاش مربیان و مصلحان جامعه در جهت آگاهی بخشی و مهار افراطیگری
و فزونخواهی انسان است.
البته
اگر با وجود تلاش مصلحان جامعه و خانواده در جهت جلوگیری از گناه، باز هم میل و حرص
به گناه در دل برخی وجود دارد بدین علت است که طبق برخی از روایات[125]
انسان مرکب از عقل و شهوت است و میتوان گفت کسانی که هنوز
عقلشان بر هوای نفسشان غلبه نکرده جنبه حیوانیت وجودشان فعالتر
بوده و لذا از گناهانی که متناسب با جنبه غریزی و شهوانی آنهاست لذت میبرند
بنابراین حرص انسان به برخی از گناهان بهخاطر لذتبخش
بودن آنهاست[126] نه ممنوع بودن
آنها.
ناگفته
نماند، اسلام با عطشِ جنسی مخالف نیست؛ زیرا این ویژگی غریزی، بخشی از وجود انسان و
از نعمتهای حکمتآمیز خداوند است؛
بلکه با ارضای شهوت از راههای نادرست و نامشروع مخالف است.
اتفاقاً اگر حرص و ولع به ارتباط با جنس مخالف از روی نیاز غریزی باشد و انسان این
نیاز را از راه مشروع و حلال تأمین نماید علاوه بر لذت حلال[127]
از ثواب عظیمی بهرهمند شده است[128]
و اگر کسی این حلال را بر خود حرام کند و شیوه رهبانیت برگزیند از رسم مسلمانی خارج
شده است.[129]
شایان
توجه است که رعایت چارچوبها و برخی محدودیتها
به سلامتی جسمی و آرامش روحی و هنجارهای خانوادگی و اجتماعی کمک میکند،
حتی میتوان گفت ایجاد محدودیت از سوی خداوند به جهت ایجاد
میل و رغبت بیشتر در انسان است در حالیکه بهخاطر
زیادهروی و ارتباط بیرویه، برخی
افراد قدرت جنسی خود را از دست میدهند و به قرصهای
روانگردان برای افزایش نیروی جنسی خود پناه میبرند
و حرکات زننده و شنیعی مرتکب میشوند تا بتوانند بهره
بیشتری از لذت شهوانی ببرند! بیمیلی به جنس مخالف و
ناتوانی جنسی در غرب، یک بیماری جسمیو روانی است که معلول
بیبندوباری است. ولی با وجود اینگونه
بیماریها باز هم شهوترانی، مفاسد
اخلاقی و ناامنی جنسیتی برای زنان از دردهای فراگیر و بیدرمان
دنیای غرب است؛ آمار وحشتناک فحشا و کودکان بیسرپرست در
غرب مؤیّد این بحران غمبار است. آری همه این منکرات و
ناهنجاریها بخشی از آسیبهای گرایشهای
اومانیستی و فمینیستی است، به گونهای که حریم آموزههای
وحیانی رعایت نمیشود و گرفتار پیامدهای ناهنجار لذتهای
خودخواهانه میشوند. درحالیکه
تأکید بر حجاب و حیا در جوامع اسلامی و جلوگیری از ناهنجاریها،
باعث افزایش علاقه مردان و زنان به یکدیگر میشود؛ البته
علاقهای که شوق به ازدواج و ارتباط حلال را در پی دارد نه
حرص به گناه! بهطوری که در چنین جوامعی اگر امکان ازدواج
برای کسی که نیاز جنسی دارد میسور نبود فرد بتواند به راحتی عفت و حیا را نگهداشته
و به نوامیس مردم نظر سوء نداشته باشد.
«وَلیستَعفِفِ الَّذِینَ لایجِدُونَ نِکاحاً حَتَّی
یغنِیهُمُ الله مِن فَضلِه»[130]
و این
علاقه، آنان را به تشکیل خانواده و استحکام بنیان آن در سایه عفت و لذت مشروع میکشاند
بهطوری که یک زن و شوهر مسلمان در چنین جامعهای
میتوانند تا آخر عمر به یکدیگر عشق ورزیده و از همدیگر
بهرهمند شوند؛ چیزی که در غرب و روابط خانوادگی آنان بسیار
کمرنگ شده است.[131]
به نظر
شما، آیا استقبال مردم از ضریح و درب تازه ساخته شده و در حال انتقال به عتبات
مقدسه، شعارزدگی نیست؟
بدیهی
است شعار زدگی افراطی یکی از آفات مهم در تعظیم شعائر است اما لازم است این نکته
گوشزد شود که تأکید بر اهمیت نماد، هرگز به معنی غفلت از روح و معنای آن نیست بلکه
اهمیت نشانه ها در پرتو اهمیت محتوا و مرهون واقعیت معنا است. نماد نماد است و
واقع، واقع. نباید جایگاه هیچ یک تغییر کند نه می توان نماد را واقع فرض کرد و نه
می توان بدون نماد به واقع رسید. گروهی که نماد را واقع می گیرند و به آن توجه
مستقل می کنند از عمق و محتوای آن محروم می مانند. گروهی هم که به معنی توجه دارند
ولی به نماد اهمیت نمی دهند راهی به سوی معنا نمی یابند.
مقام
معظم رهبری نیز این خطر را گوشزد نمودهاند که باید همه
مراقب باشیم که نظام جمهوری اسلامی تبدیل نشود به یک نظام سکولار! باطن سکولار،
ظاهر دینی! باطن مجذوب به فرهنگ غربی و قدرتهای مسلط بر آن
فرهنگ و ظاهر شعائر دینی! و مسائل دینیِ دم دستی![132]
به هر
حال یکی از مهمترین آفات تعظیم شعائر، فراموشی روح و محتوا
و اصل پنداشتن علامتها و نشانههاست!
نقل شده مردم در زمان حضرت نوح(علیه السلام) مجسمه بعضی از صالحان و نیکان را که از
دنیا رفته بودند بهعنوان یادمان، بالای قبر آنها نصب کردند
و بعدها به مرور زمان و وسوسه شیطان همانها تبدیل به بت
شده و مورد پرستش واقع شدند! و از آن زمان، بت پرستی در روی زمین آغاز شد.
در نگاه
استاد شهید مطهری: شعار باید شعار بماند و جانشین اصول نشود. شعار طریقیت دارد به
سوی اصول، و خطر و آفت شعار این است که خودش موضوعیت پیدا کند و اصول فراموش
شود، آن وقت است که تبدیل به ضد شعار می شود. سیاستها
همواره کوشش دارند محتوای شعارها را از شعارها بگیرند و شعارها را توخالی کنند و
وسیله سرگرمی بسازند؛ همین کاری که الان می بینیم که مثلاً
نماز جماعت هست ولی خود جماعت و وحدت نیست، صورتها هست و
باطنها نیست، ظرفهای خالی به دست
مانده![133]
پس باید
دقت کرد که اهتمام به شعائر و نمادها نباید موجب غفلت از روح احکام شود!
شهید
مطهری به یک نمونه در این باب اشاره مینماید:
«حکم
اصلی این است که ولاء بیگانه (وابستگیها به غربیها)
نباشد و اما اینکه لباس آنها را نپوشید جامه ای است که بر پیکر این حکم پوشانده شده
است و روح را باید درک کرد. گاهی به شکل مسخره می پرسند: آقا راستی در اسلام کت و
شلوار حرام است؟! می گویند: آقا راستی با قاشق و چنگال غذا خوردن حرام است؟ آیا
کلاه لگنی حرام است؟ نه، اینها حرام نیست. اسلام می گوید نظافت لازم است به هر شکل
باشد. اسلام می گوید شخصیت باختن، الاغ مرده دیگری را قاطر پنداشتن، بیجهت
ارز مملکت را خارج کردن، حتی فرش و لوازم خانه را مثل بیگانه آرایش کردن حرام
است، هضم شدن در دیگری حرام است، مستسبع (درندهخو) شدن
حرام است، مفاسد اروپا را تمدن پنداشتن و به نام پیشرفت نوش جان کردن حرام است،
اعتقاد اینکه ایرانی باید جسماً و روحاً و ظاهراً و باطناً فرنگی بشود حرام است.
اسلام می گوید: میمونصفتی حرام است، تغییر خط که به دنبال
خود تغییر شخصیت می آورد حرام است. تعظیم شعائر دینی یکی از پوسته هاست که شکل و
طریقه اش فرق می کند. لهذا از نظر ساختمان در مذهب، استیل مخصوص شرط نشده است[134]
که حتماً باید چنین باشد یا نباشد، فقط تشبه و تقلید و طفیلی گری نباید باشد، هضم
شدن نباید باشد، کلیسا مانند یا آتشکدهمانند یا کنیسه
مانند نباید باشد. تغییر لغت و زبان خود، تابلوهای خود، طرز تکلم خود، اصطلاحات و
لغات آنها را وارد لغت خود کردن (و الا برای اسلام لغت و زبان معنی ندارد، روح چیز
دیگر است) اسم گذاریهای غربی از این قبیل است.»[135]
البته
باید توجه داشت که احترام به شعائر، همواره شعارزدگی مذموم نیست «فرق است میان
تعظیم و پرستش»
اسلام
تعظیم و تواضع را در برابر شعائر لازم می داند و پرستش را منع می کند. فرق میان
پرستش و تعظیم این است که پرستش نوعی تقدیس و تنزیه و تسبیح و تحمید است، که مختص
خداست، زیرا کاملِ منزه از همه نقایص خداست. اما اگر چیزی را بهعنوان
یک شعار احترام کردیم مثل احترامی که به پرچم و علامتهای
ملی می گذارند، در واقع احترام به او نیست، احترام به آن فکر و عقیده ای است که این
پرچم نماینده اوست. این است که جنبه شعاریت پیدا می کند.[136]
در خصوص
احترام به ضریح و درب و پنجره عتبات مقدسه گفتنی است ما
شیعیان بدین جهت بدانها احترام میگذاریم
که در جوار اولیای خدا متبرک گردیدهاند؛ در واقع به واسطه
این بوسیدن ارادت خود را به آن امام ابراز مینماییم.[137]شکی نیست که درب و ضریحی که هنوز در حرم نصب نشده نیز به تناسب ارتباطی که با اهلبیت(علیهم
السلام) دارد از شعائر محسوب میشود و باید حرمت آن را نگاه
داشت؛ گرچه این احترام به اندازه حرمت و قداست خود معصوم(علیه السلام) و حتی به
اندازه یک ضریح منصوب نیست و نباید باشد، اما به جهت انتساب به آن بزرگان، شایسته
تعظیم و احترام است.
ناگفته
نماند گاهی احترام به یک نماد احترام به آرمانها و میراث
گرانبهای یک ملت و آیین است چنانکه در قرآن از توصیه
پیامبر بنی اسرائیل درخصوص احترام به «تابوت» یاد شده است.[138]
آیا حفظ
ظواهر و تأکید بر شعائر دینی، موجب بروز ریاکاری و نفاق در جامعه نمیشود؟!
حکمت
تشریع احکام ظاهری و نمادین در دین را اینگونه میتوان
بیان کرد؛
شارع
مقدس، بسیاری از احکام بلکه عمده دستورات مهم و اساسیِ دین را با ماهیتی آشکار، وضع
نموده است بهطوری که هیئت ظاهری و شکل نمادین دارند و تحقق
ماهیت حکم در بهجا آوردن اجزای ظاهری آن است؛ مثلاً اگر
کسی اجزا و شرایط نماز را نادیده گرفته و آن را صرفاً به صورت قلبی بهجا
آورد، حتی اگر در چنین نمازی حضور قلب بالایی هم داشته باشد، تکلیف خود را بهجا
نیاورده است!
برخی از
صوفیان، دین را متشکل از سه لایه میدانند: شریعت، طریقت و
حقیقت؛ شبیه بادامی که شریعت پوست آن و طریقت مغز آن و
حقیقت روغن آن است. به زعم آنان شریعت همان مناسک و اعمال ظاهری دین است که نقش
پوسته را دارد و انسان پس از سیر و سلوک! آن را شکسته و از آن فارغ شده و به طریقت
میرسد و پس از طی این مرحله نیز به حقیقت میرسد
و دیگر نیازی به پوسته و رعایت تکالیف ظاهری نیست!!
متأسفانه
عدهای سطحی نگر بر این باورند که عمل به برخی دستورات
ظاهری دین مثل نماز، حجاب و تعظیم شعائر، نه تنها لازم نیست بلکه نوعی ریا و
زهدفروشی است! به گمان اینان تنها اگر دل پاک باشد کافی است! درحالیکه
تأثیر متقابل ظاهر و باطن قابل انکار نیست و کسانیکه ظاهر
حجاب و ظاهر نماز را رعایت نمیکنند و به بهانه پاک بودن
قلب! بدحجابی یا بینمازی پیشه میکنند
به مرور پاکدلی آنان نیز خدشهدار شده و به بیراهه میروند!
به عبارت
دیگر اگرچه اصل همان قلب پاک است اما اگر پوسته و محافظ ظاهری برداشته شود غبار و
آلودگی با فاصله کمی، مغز و درون را آلوده و حتی فاسد میکند.
به همین جهت است که در دستورات دینی و احکام حکیمانه خداوند بر وجوب حجاب و نماز و
دیگر واجبات تأکید شده است به طوریکه شارع مقدس حتی
پیامبر(صلی الله علیه و آله) را هم مکلف به احکامی کرده
است که اعرابی تازهمسلمان نیز – به قدر وسع و توانش- بدون
کم و کاست همان اعمال را باید انجام دهد و هرقدر هم خلوص، معرفت و حضور قلب مؤمن
بیشتر شود چیزی از اجزای ظاهری آن احکام کاسته نمیشود.
احکام و
توصیههای ظاهری در دین مقدس اسلام فراوانند مانند: نماز،
حج، اذان، مجموعه آداب اسلامی، احکام مساجد و احکام پوشش و روابط زنان و مردان،
اجرای حدود شرعی، تولی و تبرّی، روزه، اعتکاف، و… .
البته به
یک اعتبار میتوان گفت همه ظواهر شرعی، چهره بیرونی دین
بوده و جزئی از شعائر محسوب میشوند و اصل در شعائر نیز
آشکار بودن است.[139]
گذشته از
آنکه اغلب احکام و توصیههای
عبادی، یک شکل و ترکیب ظاهری دارند و قابل لمس و رؤیت میباشند؛
شارع مقدس به بندگان خود تأکید نموده است که فرائض دینی را به شکل علنی نیز انجام
دهند، حتی در پرداخت صدقه.
امام
باقر(علیه السلام) ذیل آیه «إِن
تُبدُوا الصَّدَقاتِ فَنِعِمَّا هِی وَ إِن تُخفُوها وَ تُؤتُوهَا الفُقَراءَ فهو
خیرٌ لکم وَ یکفِّرُ عَنکم مِن سَیئاتِکم»[140]
فرمودند: منظور از صدقاتی که باید علنی پرداخت شوند، زکات واجب است و دنباله آیه
صدقات مستحبی است که باید مخفیانه پرداخت شود.[141]
نه تنها
صدقه و اعمال شرعی بلکه دیگر ابعاد مسلمانی باید بُروز و ظهور داشته باشد. به گونهای
که حتی اعتقادات قلبی خود را نیز در رفتار و ظواهر پیرامونی خود به نمایش بگذارند.
شهید
مطهری در این باره میگوید:
«ما
علاوه بر همه مقررات و دستورهایی که داریم… یک نوع برداشتهای
(القائات) دیگری هم (باید) در زندگی داشته باشیم که در آن برداشتها
(القائات) عملاً داریم می گوییم من مسلمانم. این برداشتها
در لباس ما باید ظاهر باشد، در قیافه ما باید ظاهر باشد، در مجالس ما باید ظاهر
باشد، در شروع ما به کارها باید ظاهر باشد، در نامگذاریهای
ما برای بچه های خود باید ظاهر باشد، در تابلوهایی که در خانه های خودمان نصب می
کنیم باید ظاهر باشد، در استیل ساختمانهای ما و در شهر ما
باید ظاهر باشد، در همه شئون زندگی ما باید ظاهر باشد؛ یعنی خانه ما باید بگوید من
خانه یک نفر مسلمانم. اگر کسی از کوچه عبور می کند، یک نشانه ای باید روی خانه ما
باشد که آن خانه بگوید من خانه یک نفر مسلمانم. در لباس پوشیدن ما لااقل یک نشانه
باید وجود داشته باشد که بگوید به این نشانه من مسلمانم.»[142]
ثواب
بیشتر در اجتماع و جماعت:
اظهار
عبادت و اعمال نیک نه تنها ریا نیست بلکه توصیه شارع مقدس در بسیاری از عبادات، بر
بهجا آوردن آنها بهصورت جمعی و در
اجتماعات باشکوه است مانند: نمـاز جمعه و جماعت و دعــا خواندن جمعی و مناسک حج
و… چرا که در این صورت نمود بیشتر، و طبعاً بُرد تبلیغی بیشتری دارد.
خداوند
برای تحقق این هدف چند سیاست را در تدوین شریعت پیش گرفته است:
تشریع
عباداتی که ماهیت جمعی دارند مانند: نماز جمعه و عید فطر و قربان.
قراردادن
ثواب بیشتر در اجتماعات بیشتر و اظهار هرچه بیشتر آن عمل، مثل نماز جماعت.[143]
تعیین
مکان و زمانی محدود برای یک عبادت تا موجب اجتماع همه گردد مانند حج واجب در دهه ذیالحجه.
قراردادن
مسجد بهعنوان محل عبادت و محور تمام فعالیتها
و تنها بنای مرتفع[144] و مرکزی در
شهر و محلات.
توصیه به
ابراز کارهای نیک خود[145] و
دیگران و بازگویی خاطرات صالحین[146]
و عرفا و شهدا و…
تشریع
عباداتی که جنبه شُعاری و تبلیغاتی دارند مانند: اذان- که باید با صدای بلند و از
مکان رفیع پنج بار در روز ادا شود- و صلوات و تلبیه[147]
در حج و سایر شُعارها[148] و آیینها
و شعائر دینی.
اما یکی
از رایجترین اشکالاتی که در این مبحث وجود دارد این نکته
است که تظاهر به عبادت موجب ریا و نفاق میگردد! از اینرو
مؤمنین در هر شرایطی باید از آشکار کردن اعمال نیک خود پرهیز نمایند! این اشکال
ناشی از عدم شناخت ماهیت ریا است. برخی از مردم هرگونه ارائه و اظهار عمل را ریا میشمرند؛
حال آنکه ریا عملی است که فرد آن را به قصد جلب توجه و
تحسین دیگران انجام دهد؛ بهطوری که اگر چنین منافعی نباشد
آن کار را انجام نمیداد. لذا صرف آشکار شدن، حتی به قصد
نشان دادن عمل به دیگران ریا نیست و بلکه- همانطور که گفته
شد- اصل در واجبات، اظهار و ارائه است و بسیاری از عبادات نیز، ماهیتی آشکار داشته
و توصیه به اظهار هرچه بیشتر آنها شده است.
مرحوم
طبرسی مفسر کبیر قرآن در این باره میگوید:
«اظهار
عمل صالحی که واجب و فریضه است موجب ریا نمیگردد؛ چرا که
از حقوق واجبات، إعلام و اظهار آنهاست به دلیل آنکه پیامبر
اکرم(صلی الله علیه و آله) فرمودند: «هیچ پنهان کاری در اجرای فرائض الهی در اسلام
نیست»»[149]
در واقع
همین ظهور و اظهار شعائر دینی موجب تداعی نام و یاد خدا و دین در نظر مخاطب میشود
و لذا خودِ شعار، با همین ویژگی ذاتیِ آشکار بودنش، یک عبادت مستقل است و مخفی کردن
آن معنی ندارد.
آیتالله
بهجت در این باره میفرمایند:
«…پس
هر عبادتی که سبب شود از برای تشویق دیگران در یاد خدا و در اطاعت خدا، مقرّب است
از دو جهت: یکی از آن جهت که خود، مأمورٌبه است و دیگری از آن جهت که تهییجِ دیگران
به سوی اطاعت است و [لذا اینگونه عبادات] ذوالشرافتین است.
لذا در علل الشرایع آمده است حکمت جهر به نماز شب و اخفات در نماز روز[150]
و طوافِ بیت الله عبادت است از دو جهت؛ زیرا خودش مأمورٌبه است و سبب میشود
برای ورود دیگران به آن»[151]
مقام
معظم رهبری نیز سخنان ارزشمندی در اینباره دارند:
«اصلاً
بنای شعائر بر تظاهر و بر نشان دادن و بر مطرح کردن و جلو چشم نگهداشتن
است؛ شعائر را مطلقاً نباید تضعیف کرد. بعضی ها به اسم این که ما اهل ریا نیستیم و
نمی خواهیم تظاهر کنیم شعائر اسلامی و علامتهای اسلامی و
سیمای اسلامی و وجهه اسلامی و
رفتار اسلامی و پرچمهای اسلامی
را از زندگیِ خودشان و زندگی مردم جمع می کنند! نخیر بنده
مطلقاً این را توصیه نمی کنم! بلکه بهعکس توصیه می کنم
مقید باشید اینها را نگه دارید منتها اگر بناست جانماز آب بکشیم واقعاً روی آن
جانماز نماز هم بخوانیم و الا انسان جانماز را آب بکشد و رویش نماز نخواند و کنار
بیندازد فایده یی ندارد. ضمناً این هم که بگویند شما متحجرید و طالبانی عمل می کنید
به این حرفها خیلی گوشتان بدهکار نباشد از این حرفها
همیشه هست و گفته اند و می گویند.»[152]
بنابر
آنچه گفته شد اولاً بسیاری از جلوههای دینداری
در بین مردم ریا نیست و ما موظف هستیم که اعمال مردم را حمل بر صحت کنیم و در نیت
افراد
تردید نکنیم.
امیرالمؤمنین(علیه السلام) در اینباره میفرمایند:
«کسی
چیزی را در باطن خود مخفی نمیکند جز آنکه
خواه ناخواه در رفتار و گفتار او هویدا خواهد شد»[153]
لذا
رفتارهای نیک دیگران را متأثر از باطن پاک آنها بدانیم و درباره رفتار سوء نیز
ابتدا باید حوصله داشته باشیم و درصورت تکرار چند خطا، آنانرا
متهم به فسق و بیدینی نکنیم؛ البته در مواردی نیز نباید از
تکرار گناه علنی به سادگی گذشت و یا با تسامح و تساهل از پیامدهای زشت آن غافل شد
زیرا تأثیر متقابل ظاهر و باطن انسان بر یکدیگر، ترویج ناهنجاری در پی خواهد داشت.
ثانیاً
بر فرض که در چنین جامعهای عدهای
ریا کنند و علیرغم باطن سیاهشان، ظاهری موجه از خود نشان
بدهند یعنی به خاطر ترس یا منافع اجتماعی، فسق خود را پنهان نمودهاند
این پدیده از منظر دینی خیلی هم جای نگرانی ندارد زیرا مخفی نمودن گناه بهتر از
علنی نمودن آن است چراکه در این فرض، عموم مردم از افراد ظاهر الصلاح، رفتاری
پسندیده میبینند و جامعه از آسیبهای
تجاهر به فسق که موجب انتشار آن و شکسته شدن قبح گناه میشود
در امان خواهند بود. اسلام بیش از آن که نگران نفاق و ریای کسانی باشد که اگر فشار
فرهنگی بر آنها نبود با فسق علنی خود جامعه را آلوده نموده و موجب گمراهی دیگران
نیز میشدند، نگران حفظ محیط و بستر سالم تربیت انسانهاست.
ما باید به این سیستم فرهنگی افتخار کنیم که از فردی سیاهدل
که میتوانست با معصیت آشکار خود
منشأ ترویج مفاسد و هنجارشکنی در جامعه دینی شود فردی ظاهرالصلاح درست کرده است که
جلوههای رفتاری وی، دیگران را به یاد خدا انداخته و باعث
تبلیغ دین در منظر عمومی شده است. بر فرض که عدهای هم مطلع
شوند که او ریاکار است و چون به خلوت میرود آن کار دیگر میکند،
اتفاقاً در جایی که گنهکاری خلاف خود را با شرم یا ترس
مخفیانه انجام دهد خاصیت تبلیغی چنین گناهی به شدت کاهش یافته و جذابیت کمتری برای
بیننده دارد تا کسی که با جرأت و جسارت در ملأ عام گناه بکند. سیستم فرهنگی اسلام
در این موارد نیز ابتدا توصیه به محمل خیر تراشیدن و رازداری مینماید
و از غیبت و افشای مفاسد دیگران نهی میکند و در ثانی توصیه
به نهی از منکر مینماید– که اتفاقاً در چنین شرایطی
تأثیرگذارتر است.- اما در جایی که این ریاکار مشغول به تشکیل باند فساد زیرزمینی
است و یا به دنبال نفوذ به مراتب حساس نظام و خیانت و دشمنی باشد باید هویت او افشا
گردد.[154]
آیا
تعظیم شعائر دینی نوعی کهنهپرستی نیست؟! چون بعضیها
هر چیز قدیمی را مصداقی از شعائر و محترم میدانند!
تعظیم
شعائر کهنهپرستی نیست؛ چنانکه از
نظر برخی مردم، یک مسجد تاریخی نسبت به مسجد نوساخت از احترام بیشتری برخوردار باشد
این بهخاطر کهنهپرستی نیست؛ بلکه
اماکن مقدس قدیمی نشان قدمت رسوخ دین در فرهنگ یک ملت است و نشان اهتمام گذشتگان به
هنر و استحکام بناست که یک اثر را تاکنون پا برجا گذاشته است و بدیهی است هر چه از
لحاظ زمان، عبادت بیشتری در یک مکان صورت پذیرد قداست و برکت آن نیز بیشتر خواهد
بود. البته ممکن است که گاهی برخی با نگاه تحجرآمیز خود، مسائلی را که جزء دین نیست
و با جوهر دین نسبتی ندارد صرفاً به خاطر قدمت و به بهانه تعظیم شعائر، مقدس
بدانند!
شهید
مطهری برای تبیین بیشتر افراط و تفریط در اینباره به مثال
«جامد و جاهل» میپردازد:
«جامد»
میان هسته و پوسته، وسیله و هدف، فرق نمی گذارد. از نظر او دین مأمور حفظ آثار
باستانی است. از نظر او قرآن نازل شده است برای اینکه جریان زمان را متوقف کند و
اوضاع جهان را به همان حالی که هست میخکوب نماید. از نظر
او عمّ جزء خواندن، با قلم نی نوشتن، از قلمدان مقوایی استفاده کردن، در خزانه حمام
شستشو کردن، با دست غذا خوردن، چراغ نفتی سوختن را بهعنوان
شعائر دینی باید حفظ کرد!
«جاهل»
برعکس، چشم دوخته ببیند در دنیای مغرب چه مد تازه و چه عادت نوی پیدا شده است که
فوراً تقلید کند و نام تجدد و جبر زمان روی آن بگذارد. جامد و جاهل هر دو گمان می
کنند که هر وضعی که در قدیم بوده است جزء شعائر دینی است، با این تفاوت که جامد
نتیجه می گیرد این شعائر را باید نگهداری کرد و جاهل نتیجه می گیرد اساساً
دین ملازم است با کهنه پرستی و علاقه به سکون و ثبات!»[155]
از اینرو
انسان معتدل آن است که از افراط و تفریط بپرهیزد، نه جمود بورزد و توقف کند و نسبت
به کهنه تعصب بورزد و نه هر نوی را ترقی و پیشرفت بداند. جامد از هرچه نو است متنفر
است و جز با کهنه خو نمی گیرد، و جاهل هر پدیده نوظهوری را به نام مقتضیات زمان
موجه می شمارد.[156]
آیا
پوشیدن لباس سیاه در عزای مردگان و ریش نگه داشتن در عزا هم جزو شعائر دینی است؟!
پوشیدن
لباس سیاه در عزای اهلبیت(علیهم السلام) از شعائر دینی
است؛ چنانچه سیاهپوشی در عزای
نزدیکان و نتراشیدن ریش بعد از مرگ عزیزان از آداب و رسوم است.[157]
فقها
گفتهاند پوشیدن لباس مشکی خصوصاً در حال نماز کراهت دارد؛
ولی این کراهت، ذاتی و همیشگی نیست یعنی این کراهت مربوط به جایی است که بدون دلیل
از این رنگ استفاده کنیم؛ اما هنگامیکه نشاندهنده
حزن و اندوه ما در عزای اهلبیت(علیهم السلام) باشد نه تنها
کراهت ندارد، که احیای شعائر الهی بوده و مستحب است. حتی اگر هیچ روایتی هم در جواز
سیاه پوشیدن در عزای اهلبیت(علیهم السلام) در منابع دینی
نمیبود، همین که در عرف جامعه ایران، سیاهپوشی
نشانه حزن و اندوه و همدردی با اهلبیت(علیهم السلام) است،
میتواند دلیلی بر جواز شرعی آن باشد[158]
و بهعنوان احیای امر آل الله، مطلوب و محبوب ایشان[159]
و مستحق دریافت ثواب الهی نیز
باشد.
اما با
مراجعه به اخبار و تاریخ پی میبریم که خود اهلبیت(علیهم
السلام) نیز هنگام عزا در مصیبت فقدان عزیزان، لباس مشکی میپوشیده،
یا پوشیدن آن را تأیید کرده اند.
اینک به
نمونه هایی که در کتب شیعه و سنی آمده اشاره میکنیم:
روایات
شیعه:
1. «چون
امام حسین (علیه السلام) کشته شد، زنان بنیهاشم در ماتم او
لباس سیاه پوشیدند و آن را در گرما و سرما تغییر ندادند و امام سجاد(علیه السلام)
برای آنان در هنگام عزاداری غذا آماده میکرد».[160]
نکته
جالب این است که زنان بنیهاشم چند سال بعد از شهادت حضرت
امام حسین(علیه السلام) یعنی تا به قتل رسیدن ابن زیاد لباس مشکی زبر و خشن خود را
بیرون نیاوردند!
2. پس از
خطبه تاریخی امام سجّاد(علیه السلام) در مسجد جامع دمشق، منهال برخاست و گفت: چگونه
هستی ای فرزند رسول خدا؟ امام سجاد(علیه السلام) فرمود:
«چگونه میشود حال کسی که پدرش به قتل رسیده باشد و اهل و
عیالش اسیر شده باشند؟ همانا من و اهل بیتم لباس عزا پوشیدهایم
و پوشیدن لباس نو برما روا نیست.»[161]
3. یزید
بعد از رسوایی خود درصدد دلجویی اسرای اهلبیت(علیهم
السلام) بر آمد و به آنان اجازه عزاداری داد که در این موقع تمام بنیهاشم
و قریشیان اهل شام نیز سیاه پوشیده و به همراه اسرا به مدت هفت روز عزادرای نمودند.[162]
روایات
اهل سنت:
1.ابن
ابیالحدید معتزلی از مدائنی نقل میکند:
چون علی(علیه السلام) وفات یافت، عبدالله بن عباس نزد مردم آمد و گفت: همانا
امیرالمؤمنین(علیه السلام) وفات یافت، او کسی را بهعنوان
جانشین خود قرار داده است، اگر او را اجابت میکنید نزد شما
میآید و اگر کراهت دارید کسی بر دیگری اصراری ندارد. مردم
گریستند و گفتند به سوی ما بیاید. حسن(علیه السلام) در حالی که لباس مشکی به تن
داشت نزد آنان آمد و خطبه ای ایراد فرمود.[163]
2. ابی
مخنف روایت کرده هنگامی که نعمان بن بشیر خبر شهادت امام حسین(علیه السلام) را به
اهل مدینه ابلاغ نمود در مدینه زنی نبود جز آنکه از پشت
پرده بیرون آمد و لباس مشکی پوشید و مشغول عزاداری شد.[164]
3.
عمادالدین ادریس قرشی از ابی نعیم اصفهانی به سندش از امّ سلمه نقل کرده که چون خبر
کشته شدن امام حسین (علیه السلام) به او رسید خیمه ای سیاه در مسجد رسول خدا(صلی
الله علیه و آله) زد و لباس مشکی به تن نمود.[165]
4. ابن
ابیالحدید از اصبغ بن نباته نقل میکند
که گفت: «بعد از کشته شدن امیرالمؤمنین(علیه السلام) وارد مسجد کوفه شدم، حسن و
حسین را مشاهده کردم که لباس مشکی به تن داشتند»[166]
چادر
مشکی
جادارد
به تناسب این بحث، درباره شبههای که در خصوص کراهت چادر
مشکی مطرح میشود نیز توضیح مختصری ارائه شود:
اگرچه
کراهت پوشش مشکی مطرح شده است؛ اما این حکم برای همه انواع لباسها
و برای همه افراد، اعم از زن و مرد و برای همه زمانها و
ایام نیست. یعنی موارد متعددی از این حکم استثنا شده است. در روایتی نقل شده که
پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) از پوشش سیاه کراهت داشت؛ مگر در سه مورد: خفّ
(نوعی کفش چرمی نازک) عمامه و کساء.[167]
کساء به
قرینه حدیث شریف کساء، لباس بلند و فراگیر تمام بدن است که شامل عبا و چادر بانوان
نیز میگردد. پس این سه پوشش استثنا شده، و سیاه بودن آنها-
در غیر نماز- کراهت ندارد.
تردیدی
نیست که در اسلام پوشش زن و مرد از نظر نوع، مقدار و حتّی رنگ متفاوت است مثلاً
جامه زرباف و حریر برای زن جایز ولی برای مرد جایز نیست. مقدار واجب پوشش بانوان،
همه بدن به جز وجه و کفّین است؛ ولی مقدار پوشش مردان کمتر است. از نظر رنگ پوشش
نیز استفاده از لباس احرام سفید در حج برای مردان مستحب است ولی زنان مجاز هستند از
همان لباس معمولی و غیرسفید استفاده نمایند.
در کتابهای
فقهی نیز هیچ یک از فقهای برجسته فتوا به کراهت لباس و پوشش مشکی بانوان ندادهاند
بلکه تصریح به عدم کراهت آن نمودهاند. بنابراین چادر مشکی
نیز میتواند از شعائر دینی محسوب میشود.
آیا درست
کردن بارگاه برای امامان و امامزادگان بهعنوان
تعظیم شعائر صحیح است؟ درحالیکه در روایات شیعه، تزیین و
طلاکوبی مساجد نیز ممنوع شده است؟
از
دیدگاه آیات و روایات اسلامی، زیارتگاهها و محلهای
عبادت، نباید نمادی از تجملات دنیایی و زخارف مادی باشد؛ ولی زیباسازی فضا در حد
ایجاد جذابیت برای زائران، دارای آثار سازندهای است.
به عبارت
دیگر تجلیل و تعظیم بزرگان دین از طریق آبادانی و زیباسازی قبور آنان و در کنار آن
بهوجود آوردن امکانات رفاهی، برای زائران و ارائه خدمات
فرهنگی، مادی و… میتواند نقش سازندهای
در گسترش ارزشهای اسلامی، اسوه قراردادن ائمه اطهار(علیهم
السلام) باشد و این خود تمسک به سیره آن بزرگواران داشته باشد و این خود نتایج مهم
و ارزشمندی در بعد فردی و اجتماعی به دنبال دارد
و در نهادینه کردن ارزشهای الهی و انسانی مؤثر است. چنانچه
بسیاری از امور عام المنفعه (مانند خیرات، نذورات، اوقاف، مدرسهسازی،
سرپرستی ایتام، پرداخت وجوهات شرعی، کمک به نیازمندان و…) از تأثیرات و نتایج
بسیار ارزنده ساخت و ساز صحن و بارگاه امامان و امامزادهها
میباشد؛ زیرا شکوه این مکانهای
مقدس در جذب مردم، برای زیارت و انجام دادن خیرات تأثیر داشته و با یادآوری مقام،
سیره و سنت آن بزرگان، مردم را به تأسی از آنان دعوت میکند.
احداث
بنا بر روی قبور را میتوان ذیل چند اصل قرآنی قرار داده و
بر آن اساس رجحان آن را استنباط نمود:
1. اصل
تعظیم شعائر الهی
خداوند
متعال در قرآن کریم به تعظیم شعائر الهی سفارش کرده و آن را دلیل تقوای قلوب می
داند، و شعائر الله یعنی اموری که دلیل و علامت و نشانه دین خداست و هر کسی که می
خواهد به خدا برسد با آن دلیل و نشانه می تواند به خدا برسد. اولیای الهی نیز دلیل
و نشانه دین بوده و بزرگداشتشان نشانه دینداری
است و این تعظیم و تکریم راههای متعددی دارد:
الف. حفظ
و نگهداری سخنان و دستورات و آثار آنها و عمل به سخنان آنها.
ب.
احترام به مقام و موقعیت معنوی آنها و پاسداشت ایام ولادت
و شهادت آنها.
ج. زیارت
قبور آنها با احترام و ادب.
د. حفظ و
تعمیر قبور آنها و رعایت حرمت آنها با ساختن زیارتگاههایی
که در شأن آنها باشد.
بدیهی
است بقیه مکان ها که به پیامبران و اولیای الهی تعلق دارد نیز از این قاعده مستثنی
نیستند. چنانکه مسلمانان به نوبت می ایستند تا در محراب
پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) نماز بخوانند و یا هر جا که پیامبر اکرم(صلی الله
علیه و آله) توقف داشته به یادبود آن مسجدی ساخته شده و مردم جهت بزرگداشت نام و
یاد او به آنجا مراجعه می کنند. از اینرو حفظ و صیانت آثار
پیامبران و امامان(علیهم السلام) و بنای قبر و گلدسته برای آن ها نیز در راستای
همین اهداف است.
معمولاً
در میان تمام ملل، قبر شخصیتهای بزرگ سیاسی و دینی را در
نقاط حساس قرار میدهند و از آن بهعنوان
نشانه مکتب و نماد افتخار محافظت میکنند.
قرآن
مجید بهروشنی به ما دستور میدهد
که به بستگان و خویشاوندان پیامبر(صلی الله علیه و آله) مهر ورزیم:
«قُل
لَّا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَى»[168]
و مسلماً
یکی از راههای ابراز علاقه به خاندان رسالت، حفظ و
بزرگداشت مرقدهای آنان است. به دلیل همین ابراز احساسات و نشان دادن عشق و علاقه
زیاد به اهلبیت(علیهم السلام)، شیعیان همواره سعی کردهاند
زیباترین هنرهای معماری، آیینهکاری، منبتکاری
و… را در حرمهای اهلبیت(علیهم
السلام) و بناهای متعلق به آنان بهکار ببرند این نشانه
تعظیم شعائر و بیانگر شکوه و جلال آن بزرگواران در نزد مردم است.
همچنین
دیدن این حرمهای با شکوه، یادآور عظمت و مقام والای صاحب
آن بارگاه میباشد.
2. اصل
باشکوهسازی بناهای مقدس
خداوند
متعال در قرآن کریم اذن داده که برخی از خانهها رفیع و
بلند ساخته شده و خداوند در آن خانهها یاد شود؛ آنجا که می
فرماید:
«فِی
بُیوتٍ أَذِنَ الله أَن تُرفَعَ وَیذکرَ فِیهَا اسمُهُ یسَبِّحُ لَهُ فِیها
بِالغُدُوِّ وَالاصالِ…»[169]
؛ «در خانه
هایی که خدا رخصت داده رفعت یابد و در آن، ذکر خدا شود و صبح و شام در آن تسبیح ذات
پاک او کنند. پاک مردانی که هیچ کسب و تجارت، آنان را از یاد خدا غافل نگرداند…»
احداث
بنا بر قبور اولیای الهی نیز یکی از مصادیق ترفیع بیوت است که خداوند این
مکانها را محلی برای یاد خود و تقرب به اولیای خود قرار
داده است.
استدلال
به این آیه متوقف بر بیان دو امر است:
1. سیوطی
از انس بن مالک نقل کرده که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) این آیه را قرائت نمود،
شخصی جلو آمد، عرض کرد: این بیوت کداماند؟ حضرت فرمود:
بیوت انبیا. ابوبکر در این هنگام نزد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آمد و خطاب به
خانه علی و فاطمه(علیهما السلام) کرده و عرض کرد: ای رسول
خدا! آیا این خانه از آن بیوت است که خدا و تو اراده کرده ای که تعظیم شود؟
پیامبر(صلی الله علیه و آله) فرمود: آری، از بهترین آن بیوت است.[170]
2. شواهد
تاریخی نیز بر درستی این بزرگداشت دلالت دارد، چنان که روزی که اسلام انتشار یافت،
قبور پیامبرانی که مدفن آنها معلوم بود دارای سقف و سایبان و قبه و بارگاه بود،
قبور دانیال(علیه السلام) در شوش و هود و صالح و یونس و ذوالکفل(علیهم السلام) در
عراق و ابراهیم و اسحاق و یعقوب و یوسف(علیهم السلام) در بیت المقدس همگی دارای بنا
و بارگاه بودند.
ابن
تیمیه می گوید: در فتح بیت المقدس قبور انبیا دارای بنا بود و تا سال چهارصد هجری
درب آنها بسته بود.[171] اگر ساخت
بنا و بارگاه بر قبور شرک و حرام است، چرا تا زمان ظهور ابن تیمیه هیچ کس دستور
تحریم و تخریب آنها را نداده است؟![172]
احداث
مسجد در جوار قبور اولیای خدا
خداوند
متعال درباره اختلاف مردم درباره محل دفن اصحاب کهف می فرماید:
«قالَ
الَّذِینَ غَلَبُوا عَلَی أَمرِهِم لَنَتَّخِذَنَّ عَلَیهِم مَسجِد»[173]؛ «آنها که
از رازشان آگاهی یافتند و آن را دلیلی بر رستاخیز دیدند گفتند ما مسجدی در کنار
(مدفن) آنها میسازیم (تا خاطره آنها فراموش نشود)»
این
پیشنهاد از جانب موحّدان بوده تا مردم به زیارت اصحاب کهف آمده و در کنار آن ها در
مسجد نماز و دعا بخوانند. قرآن این موضوع را در آیات فوق با لحن موافقی آورده است و
این نشان میدهد که ساختن مسجد به احترام قبور بزرگان دین
نه تنها حرام نیست – چنانکه وهابیها
میپندارند – بلکه کار خوب و شایستهای
است.
بناهای
یادبود که خاطره افراد برجسته و با شخصیت را زنده میدارد،
یک نوع قدردانی از گذشتگان، و تشویق برای آیندگان است، اسلام نه تنها از این کار
نهی نکرده بلکه آن را مجاز شمرده است.
علاوه بر
این، وجود اینگونه بناها یک سند تاریخی بر وجود این شخصیتها
و تاریخشان است، به همین دلیل پیامبران و شخصیتهایی که قبر
آنها متروک مانده، تاریخشان نیز مورد تردید و استفهام قرار گرفته است.
بدیهی
است که ساخت اینگونه بناها منافاتی با توحید و اختصاص
پرستش به «الله» ندارد، زیرا احترام به اولیای خدا مسئلهای
متفاوت از پرستش است.[174]
کسی از
امام صادق(علیه السلام) میپرسد؟ ای
فرزند رسول خدا! کسی که قبر امیرمؤمنان(علیه السلام) را زیارت کند و قبر او را آباد
و تعمیر سازد چه پاداشی دارد؟
آن حضرت
در پاسخ از جدش رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل میکند
که خطاب به امیرمؤمنان(علیه السلام) فرمود:
«بهخدا
قسم تو در سرزمین عراق کشته خواهی شد و در آنجا مدفون میشوی.
امیرمؤمنان(علیه السلام) پرسید: یا رسول الله! کسی که قبرهای
ما را زیارت کند و آن را آباد کند و با آن قبرها مانوس باشد چه پاداشی دارد؟
پیامبر(صلی الله علیه و آله) فرمود: ای اباالحسن! خداوند
قبر تو و فرزندانت را قطعهای از قطعهها
و عرصههای بهشت قرار داده است و دلهای
برگزیدگان خلقش و بندگانش را مشتاق زیارت شما قرارداده است. آنها ذلت و خواری و
اذیت را در راه زیارت شما تحمل میکنند و قبرهای
شما را برای تقرب به خدا و دوستی رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آباد میکنند
و پی در پی قبور شما را زیارت میکنند. یا علی(علیه السلام)
فردای قیامت، شفاعت خاص من شامل اینهاست و اینها وارد برحوض میشوند
و زیارتکنندگان من خواهند بود. یا علی! هرکس قبرهای شما را
آباد کند و با آنها مأنوس باشد مانند کسی است که به حضرت سلیمان(علیه السلام) در
ساختن بیتالمقدس کمک کرده است و هر کس قبور شما را زیارت
کند ثوابش معادل حج واجب و هفتاد حج دیگر پس از آن است و وقتی برمیگردد
از گناهانش بیرون میرود مانند کسی که از مادر متولد شده
است. پس دوستان و دوستدارانت را به نعمتهایی
که هیچ چشمی ندیده و هیچ گوشی نشنیده و به ذهن هیچ انسانی خطور نکرده بشارت ده»[175]
چرا طلبهها
لباس 1400 سال پیش را میپوشند در حالی که آن لباس متداول
آن زمان بوده اما امروزه آنان را به عنوان قشری جداگانه معرفی میکند؟
آیا این نوعی خودنمایی نبوده و لباس شهرت بهحساب نمیآید؟
به طور
کلی میتوان فلسفه لباس روحانیت را از جهات زیر بررسی نمود:[176]
1. اعلام
آمادگی
این لباس
که لباس عالمان دین است، برای ابلاغ پیام دین، دفاع از وحی و ایفای وظیفه سترگ
تعلیم و تربیت، زمینه مناسبی پدید می آورد همانطور که پزشک
و پلیس هر کدام با استفاده از نماد ویژه ای هویت صنفی و نوع خدمات اجتماعی خود را
اعلام می کنند. روحانیت نیز با این لباس هویت و حضور خود را ابراز می دارد.
بهخوبی
روشن است که این اعلام هویت، مصداق تظاهر و خودنمایی مذموم نیست. خودنمایی آن هنگام
مذموم است که به هدف جلب توجه، فخرفروشی یا اثبات بزرگی خود یا تحقیر دیگران صورت
پذیرد اما اگر به هدف نمایاندن توانایی خود و اعلام آمادگی برای انجام وظیفه باشد
یک ضرورت اجتماعی بهشمار می رود. در این صورت آنچه اصالت و
اهمیت دارد، انجام وظیفه است و این نمایاندن مقدمه آن است. پزشک با معالجه بیمار،
آهنگر با ساختن
در و پنجره و عالم دین با بیان و قلم، قابلیت های خود را اثبات می کنند و خود را در
معرض مراجعه دیگران قرار می دهند. به یقین اگر این سه در باطن خویش بهدنبال
کسب شهرت و محبوبیت و اعتبار باشند، در فرهنگ اخلاقی اسلام محکوم و از رشد و تعالی
معنوی محروم می گردند؛ اما اگر به دنبال ایفای نقش اجتماعی و انجام وظیفه باشند، هر
سه مأجور و محترماند. نظیر راننده تاکسی که با رنگ مشخص
اتومبیل خود هیچگاه در صدد فخرفروشی و خودنمایی نیست.
اگر
پیامبران به بهانه پرهیز از تظاهر، پیام خدا را منتقل نمی کردند، عالمان دین نیز در
گوشه انزوا خاموش می نشستند، نه می گفتند و نه می نوشتند و نه در مقابل اندیشه های
باطل برمی آشفتند و از نمایاندن توان علمی دین و بهره خود طفره می رفتند، امروز چه
مقدار از ارزش ها و اصالت ها به ما منتقل می شد؟
پیامبر
اکرم(صلی الله علیه و آله) فرمودند:
«اذا
ظَهَرت البِدَعُ فی اُمّتی فَلیظهِر العالمُ عِلمَه فَمَن لَم یفعَل فَعَلیهِ لَعنة
اللَّه»[177]؛ «هنگامی که بدعت در
امت من آشکار شد عالم باید علم خود را آشکار نماید و هر کس چنین نکند لعنت خدا بر
او باد!»
پس عنوان
«خودنمایی» همیشه مذموم نیست بلکه گاهی عبادت و گاهی هم واجب است. چنانچه کلمه
«مبارزه» از ماده «بروز» گرفته شده و بهمعنای ابراز وجود و
نشان دادن توان خود در صحنه نبرد است. لباس روحانیت، لباس مبارزه است. لباس ابراز
هویت صنفی و اعلام آمادگی برای انجام بخشی از خدمات اجتماعی است. لباس حمایت از
ارزش های دینی، دفاع از مکتب تشیع و پاسداری از رسالت انبیا است.
2. تداعی
ارزش ها
این لباس
بهجهت پیوندی که با دین یافته، تداعی کننده دعوت انبیا به
خدا، قیامت، وحی و آسمان است و این «تداعی» ارزش فراوان دارد. آدمی که باید در منزل
دنیا مقدمات سعادت ابدی خود را به دست آورد به جهت دل مشغولی به شهوات و آرزوها، از
وظایف الهی خود غافل می شود. داروی این غفلت، تذکر و توجه است و نمادهایی مانند
لباس، اندکی در غفلت زدایی و ایجاد حالت «توجه» تأثیر دارند. بسیاری از روحانیان به
جهت ارج نهادن به حرمت و قداست این لباس جز با طهارت کامل (وضو) و ذکر نام خدا این
لباس را به تن نمی کنند و دائماً به مسئولیت سنگینی که این نماد بر دوش آنها می نهد
توجه دارند و تقیدات رفتاری و توجهات معنوی ارزشمندی بر ایشان پدید می آید. این
توجهات علاوه بر صاحب لباس برای سایر مردم نیز حاصل می شود.
آیت الله
حسن زاده آملی می فرمودند:
«در ایام
کشف حجاب که پوشیدن لباس بلند- جز برای عده ای از علمای بزرگ و مجتهدان با سابقه-
ممنوع اعلام شده بود و مأموران دولت رضاخان لباس روحانیت را به زور از تن طالبان
علوم دین بیرون می کردند، یکی از علمای بزرگ،[178]
خود را موظف کرده بود که روزانه یکی دو ساعت در بازار شهر حضور یابد و قدم بزند.
ایشان می فرمودند می خواهم با این عمل از فراموش شدن دین و روحانیت جلوگیری کنم.»
این
ماجرا نشان می دهد که عالمان دین به نقش مؤثر نشانه ها در تبلیغ دین به خوبی آگاه
بوده و از سر آگاهی از نمادها، پاسداری و بهره برداری می کرده اند.
علاوه بر
این، این لباس به جهت همراهی مستمر تاریخی با شخصیت های بزرگ جهان اسلام، بندگان
شایسته خدا، دانشمندان بصیر، فقیهان نامدار، عارفان متأله، عالمان روشنگر
و مبارزان نستوه، تداعی کننده یاد همه آن رادمردان است و راهی را که آنها پیمودند و
ارزش هایی را که با جان و دل برگزیدند در دلها شعلهور
می سازد. این لباس پژواک حماسه ها و مجاهدت های روحانیت شیعه در قرن های متوالی
تاریخ است. این لباس بهنوعی احیاگر چهره علم و تقوا و
استقامت مردان خداست.
3. اعلام
حضور اندیشه اصیل دینی
این لباس
اعلام موجودیت فرهنگ دینی در جامعه و نشانه ای از حیات و حضور اندیشه اصیل حوزه های
شیعی است. هرچه تعداد روحانی در جامعه ای بیشتر باشد، هویت روحانی در نظر آنان موجه
تر و دارای رسمیت بیشتر است.
4. تصریح
به آرمان ها
لباس
روحانیت لباس حضور اجتماعی است، لباس اعلام وفاداری نسبت به یک مکتب است. روحانی با
لباس خود همانند سرباز آماده برای دفاع از آیین و اندیشه تشیع بهشمار
می رود. داشتن این لباس برای واجدین شرایط بدون شک موجب تقویت جبهه حق و نگرانی و
عصبانیت دشمنان اسلام است و به همین جهت مانند همه اعمالی که به غیظ کفار می انجامد
عبادت بهشمار می رود.
«وَلاَ
یَطَؤُونَ مَوْطِئًا یَغِیظُ الْکُفَّارَ وَلاَ یَنَالُونَ مِنْ عَدُوٍّ نَّیْلًا
إِلاَّ کُتِبَ لَهُم بِهِ عَمَلٌ صَالِحٌ»[179]
پیامبر
اکرم(صلی الله علیه و آله) بر این نکته تأکید می ورزیدند که دشمن در مواجهه اول با
جبهه مسلمین باید مرعوب قدرت و هیبت و کثرت آنان باشد. به همین جهت پیرمردان ریش
سپید را به رنگ زدن محاسنشان امر فرمودند تا دشمن به ضعف آنها پی نبرد و به حمله و
هجوم طمع نکند.[180]
آیا
شایسته است ما در جایی که این همه نیروی آماده به خدمت در اختیار داریم نیروی دین و
اقتدار خود را ننمایانیم؟!
راز
مخالفت دشمنان با این لباس و سایر نمادهای منسوب به دین که در قالب مقاله و توهین و
تهدید و طنز و کاریکاتور و… ابراز می شود در همین نکته نهفته است.
5. القای
ناخودآگاه حقانیت
جمعیت
فراوان طلبه در یک منطقه به خودی خود، استدلالی نامرئی برای حقانیت این مسیر است.
صورت مرئی این استدلال که در نهاد ناآگاه انسان حضور می یابد چنین است: «اگر انتخاب
این راه ناحق بود، این همه جمعیت به آن تمایل نمی یافتند و پدران و مادران و
نزدیکان به آن رضایت نمی دادند».
«حقانیت»
گرچه نتیجه منطقی این استدلال نیست اما توده مردم تحت تأثیر ضمیر ناخودآگاه خود،
چنین برداشتی می کنند.[181]
مشابه
این فرایند در داستان کشف حجاب رخ داد. بانوان ایرانی که قرن ها پوشش مقدس چادر را
برگزیده و به آن افتخار می نمودند با بخشنامه و تهدید و اسلحه، دست از آن نکشیدند.
به طور
معمول هرچه تعداد یک پدیده نادرتر باشد، زمینه به حاشیه راندن و طرد آن بیشتر است و
هرچه فراوان تر شود، در نظر مردمان پایدارتر جلوه میکند و
حذف آن سختتر میشود.
6.
گزارشی از اهمیت دین
تعداد
فراوان روحانی براساس آمار، نمایانگر حساسیت ها، علاقه ها، آرزوها و باورهای نوع
مردم است و اهمیت و عظمتی که دین در نظر مردم داشته به صورت استقبال از «نهاد منسوب
به دین» ظهور می یابد و این استقبال به دو صورت موجب اهمیت مضاعف دین می شود؛ یکی
اینکه با تأمین نیروی انسانی بیشتر، رسالت های روحانیت
بهتر انجام می پذیرد؛ دوم تشویق دیگران به سوی ارزشهای
دینی.
7. تبلیغ
غیرمستقیم
اگر
ارتباط روحانی با مردم ارتباط موفقی باشد و به جلب اعتماد آنها بینجامد علاوه بر
بهره های تبلیغی مستقیمی که از سخن او به مردم انتقال می یابد،
اثر مهم دیگری نیز دارد و آن خوشبینی به دین و دفع شایعات
بی اساس درباره دینداران است.
این بهره
غیرمستقیم از انبوه مطالبی که مبلّغ تلاش می کند به ذهن مخاطب خود سرازیر کند به
مراتب ارزشمندتر است.
8. قداست
لباس
از مجموع
شواهد روایی می توان استفاده کرد که این لباس علاوه بر بهره های اجتماعی از ارزش و
قداست نیز برخوردار است. کسانی که در خواب یا بیداری به محضر امام عصر(علیه السلام)
و دیگر ائمه(علیهم السلام) مشرف شده اند آن بزرگان را با عمامه و در کسوت روحانی
دیده اند.
از
امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) نقل شده است:
«عمّمنی
رسول اللّه صلوات اللّه علیه یوم غدیر خم بعمامة سدل طرفها على منکبی و قال: هذه
العمامة حاجزة بین المسلمین و المشرکین»[182]؛ «رسول خدا(صلی الله علیه و
آله) در روز غدیر عمامهای را بر سر من گذاشت که یک طرف آن
را روی شانه ام آویخت و فرمود این عمامه وجه تمایز مسلمین از مشرکین است»
به طور
کلی هیأت عمومی این لباس در همان نگاه اول زیبایی همراه با سنگینی، عظمت و قداست را
می نمایاند و نوعی دلالت نمادین بر مقام بندگی دارد.
یکی از
اندیشمندان در این باره می نویسد: «مسئله لباس ابداً یک امر سطحی و بی اهمیت نیست.
مسلمین با توجه و تکیه ای که در طول قرن ها بر تعالیم شریعت در باب متانت و سادگی
داشته اند، و نیز با عنایت به سرمشق های مستقیم پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله)
و اهل بیت ایشان، لازم است به نوع پوشش و مدل آن دقت داشته باشند. بهطوری
که علاوه بر حفظ هویت دینی و ملی خود، آراستگی، زیبایی و متانت نیز رعایت گردد.[183]
سینه
زنی، زنجیرزنی و عَلامت برداشتن در زمان امامان(علیهم السلام) سابقه نداشته است.
آیا انجام اینگونه کارها امروزه میتواند
از شعائر دینی باشد؟ آیا بدعت نیست؟!
برای
شناخت سنت در برابر بدعت لازم است به تعریف بدعت بپردازیم. بدعت در لغت بهمعنای
نوآوری است، و بدیع به معنای نوآور است.[184]
و در اصطلاح عبارت است از وارد کردن چیزی در دین که جزو دین نیست.
شکی نیست
که بدعت در دین به نصّ قرآن حرام است:
«الله
أذِنَ لَکُم اَم عَلَی الله تَفتَروُن»[185]؛ «آیا
خداوند به شما اجازه داده یا بر خدا دروغ میبندید»
بنابراین
هر چیزی که بدون اجازه به خدا و دین نسبت داده شود حرام است. البته باید توجه داشت
که بدعت آن است که مخالف قرآن و سنت باشد و آنچه موافق آن است بدعت نیست. از اینرو
دیدگاههایی که بر اساس اجتهاد صحیح و طبق قواعد اصول فقه
بهدست آمده، بدعت بهشمار نمیآید
اما هر آنچه که نظر شخصی و بر پایهی اجتهاد نادرست باشد،
بدعت است. بنابراین آنچه قرآن، احادیث و اصول و قواعد مسلم فقهیه بر آن دلالت دارد
بدعت نیست؛ همچنین تمام اموری که به خودی خود مباح است و هیچ یک از عناوین حرام بر
آنها منطبق نمیشود، مثل عادات و آدابی که در زندگی بشر از
قدیم مرسوم بوده بدعت بهشمار نمیآید.
البته میتوان
مراسم را بر دو قسم دانست:
1ـ گاهی
نص و دلیل خاص برای آن وجود دارد، مانند عید فطر، قربان.
2ـ گاهی
بر اساس اصول کلی قابل تأیید است و چگونگی انجام آن امور به عرف مردم واگذار شده
است مانند تکریم و بزرگداشت پیامبر(صلی الله علیه و آله)، اهل بیت(علیهم السلام).
بر این
اساس اصل عزاداری و سوگواری نیز از سوی پیامبر(صلی الله علیه و آله) و اهلبیت(علیهم
السلام) مورد تأیید قرار گرفته ولی چگونگی آن تا حدود زیادی با شیوههای
قومی و ملی عجین شده است و تا زمانی که مشتمل بر خلاف شرع نباشد بدعت نبوده و
اشکالی ندارد.
بعضی از
فرقهها مانند وهابیت، انجام هر کاری که در زمان پیامبر(صلی
الله علیه و آله) و خلفای سلف سابقه نداشته را حرام و بدعت میشمارند
تا جایی که حتی برخی از آنان فیلمبرداری و روشنایی برق را
جایز نمیدانستند!! و بسیاری از فرق دیگر مسلمانان را بدعتگذار
و حتی مشرک میدانند درحالیکه شیعه
و مذاهب دیگر اهل سنت با این کجاندیشی مخالفاند.
عزاداری:
بدون
تردید اصل عزاداری و اقامه ماتم برای شهدا و آزادمردان تاریخ، در اسلام سابقه دیرین
دارد. آنگونه که از روایات برمیآید
پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) نیز آن را تأیید کرده و در برگزاری آن همت میگماشت.[186]
عزاداری
امام حسین(علیه السلام) نیز از زمان شهادت آن امام وجود داشته[187]
ولی تا زمان آل بویه (در سال 352 ق) این عزاداریها مخفی
بود و بهطور خصوصی و گاهی پنهانی در خانهها
انجام میگرفت و از آن تاریخ، سوگواری در روز عاشورا آشکار
و در کوچه و بازار انجام مییافت.[188]
در این
روز بازارها بسته شد، خرید و فروش موقوف گردید، قصابان گوسفند ذبح نکردند، در
بازارها خیمه بهپا کردند و زنان به سر و روی خود میزدند
و بر حسین(علیه السلام) ندبه میکردند.[189]
سینهزنی:
در مورد
سینهزنی برخی از منابع تاریخی نشان میدهد
که زنان بنیهاشم برای واقعه کربلا به رسم عزاداری دست به
سینه میزدند.
اما شیوه
برگزاری عزاداری در زمان پیامبر(صلی الله علیه و آله) و ائمه اطهار(علیهم السلام)
محدود بوده است به مرثیهسرائی، گریستن و گریاندن در قالب
شعر و مرثیه و البته کسانی که عظمت مصیبت را بیشتر درک کرده باشند مجاز هستند تا
حدی که میتوانند از عمق جان و با سوز دل فریاد و ضجه سر
دهند.[190]
از مجموع
احادیثی که درباره اصل عزاداری امام حسین(علیه السلام)
آمده و نیز از سیره ائمه(علیهم السلام)، میتوان استفاده
کرد که عزاداری امام حسین(علیه السلام) بایستی توأم با شکوه، فریاد، هیجان، اشک و
ناله برخاسته از مصیبت عاشورا باشد و طبیعی است که لباس سیاه پوشیدن، راهاندازی
دستجات، دستههای سینهزنی و
زنجیرزنی بهشکل معقول و متعارف و همراه با وقار، حزن،
اندوه و ماتم، تا حدی که موجب وهن اسلام و اضرار بر نفس نباشد نقش مثبت و سازنده در
شُکوه و شور مجالس عزا دارد و نمیتوان آن را نفی کرد.
از تحول
در شیوههای سینهزنی و زنجیرزنی،
استفاده میشود که این مسئله از خواستهای
اجتماعی و بافتهای جامعه، فرهنگ و آداب آنها سرچشمه میگیرد،
البته سزاوار است که اصل و اساس این نوع سینهزدنها
پذیرفته شود، زیرا در جوشش احساسات و عواطف و تحریک هیجان اثرات مثبت دارد، اما
هیأتهای مذهبی توجه داشته باشند که سینهزنی
و زنجیرزنی، علمبرداری و…، به حرکتهای
نمایشی، رفتارهای شنیع و یا سایر خرافات و اوهام آلوده نگردد، که اینگونه
حرکات، عزاداری را از محتوای خود تهی میسازد. از اینرو
لازم است که پیروان با بصیرت اهل بیت(علیهم السلام) در راه اصلاح و ارتقای کیفیّت
عزاداریها قدمهایی بردارند.
شهادت به
ولایت حضرت علی(علیه السلام) در اذان و اقامه در زمان پیامبر(صلی الله علیه و آله)
نبوده است؟ آیا این کار شیعیان مصداق حفظ شعائر است
و یا بدعت است؟
درباره
شهادت به ولایت حضرت علی(علیه السلام) چند نکته را متذکر میشویم:
از
دیدگاه شیعه، اذانی که در عصر رسول خدا(صلی الله علیه و آله) برای نماز قرائت میشد
فاقد این شهادت بوده است.[191] از
اینرو کسی نمیتواند جزئی بر آن
اضافه و یا از آن کم کند.
هم ازاینرو
اهل سنت بهدلیل حذف «حی علی خیر العمل» در اذان و اضافه
کردن «الصلاة خیر من النوم» در اذان نماز صبح مورد نقد قرار دارند.
شیعه
معتقد است که شهادت به ولایت امیرالمؤمنین(علیه السلام) جزء اذان نیست و اگر کسی آن
را به نیت اذان و قصد جزئیت بگوید در دین خدا بدعت نهاده است.[192]
اکثر
فقهای شیعه، گفتن این شهادت را بدون قصد جزئیت، و تنها به قصد اظهار شعائر ایمانی،
بدون اشکال دانسته بلکه مستحبّ میشمارند.
محقق قمی
مینویسد: «اگر شهادت به ولایت به قصد استحباب باشد نه به
قصد جزئیت اشکالی ندارد، زیرا در اخبار مطلقه وارد است که هرگاه یادی از محمّد(صلی
الله علیه و آله) نمودید، خدا را یاد کنید و هرگاه یادی از رسالت پیامبر(صلی الله
علیه و آله) نمودید، «علی ولی الله» بگویید»[193]
سید محسن
حکیم مینویسد: «شهادت به ولایت در اذان در این زمان از
شعائر ایمان و رمز تشیع است؛ لذا میتوان آن را از این جهت
راجح شرعی بلکه واجب دانست، ولی نه بهعنوان جزئیت در
اذان.»[194]
مرحوم
آقای خویی نیز مینویسد:
«ذکر این
جمله، چه در اذان و چه در غیراذان هیچگونه
اشکال ندارد. البته این جمله جزو اذان نیست»[195]
رهبر
معظم انقلاب نیز معتقد است:
«گفتن
اشهد ان علیاً ولی الله بهعنوان شعار تشیع خوب و مهم است و
باید به قصد قربت مطلقه گفته شود، ولی جزو اذان و اقامه نیست».[196]
استاد
عبدالمحسن عبدالله سراوی، مستبصر سوری میگوید: «شیعه در
اذان، شهادت به ولایت را به قصد جزئیت نمیگوید، بلکه از
زمانی که معاویه لعن بر علی بن ابی طالب(علیه السلام) را بر بالای منبرها و مأذنهها
علنی کرد، شیعه امامیه به این فکر افتاد که برای جلوگیری از این بدعت و مکتوم نشدن
ولایت امیرالمؤمنین(علیه السلام)، شهادت به آن را به قصد تبرک در اذانها
اعلام دارد».[197]
از اینرو
اگرچه شهادت به ولایت امیرالمؤمنین(علیه السلام) جزء اذان نیست و اگر این شهادت را
به نیت اذان بگویند بدعت است ولی بسیاری از فقها گفتن آن را از باب لزوم اظهار
شعائر ایمانی، مستحب بلکه واجب شمردهاند و این مسئله را
مخلّ وحدت مسلمین نمیدانند چرا که ایجاد تمایز بین مذاهب
غیر از تفرقه مذموم است.
همه
موجودات هستی آیه و نشانهای از خدا هستند پس دادن لقب آیتالله
به افراد خاص چه دلیلی دارد؟
ابتدا
لازم است به تعریف برخی اصلاحات توجه شود.
برخی
عناوین و نمادها معنای حقیقی و برخی معنای اعتباری و قراردادی دارند. لفظ «آیتالله»
نیز از نظر لغوی بر همه موجودات و آفریدههای خداوند دلالت
دارد و از این جهت یک نماد تکوینی و حقیقی محسوب میگردد.
نماد
حقیقی به نمادهایی گفته میشود که نیازی به جعل و قرارداد
ندارند و در تمام فرهنگها مفهوم است؛ مانند پیبردن
از معلول به علت بهطوری که بالا رفتن دود نشانه وجود آتش
است. اما در نمادهای اعتباری، نیاز به تعریف و تثبیت آن از سوی شارع یا قانونگذار
در یک محیط و در گذر زمان میباشد و در برخی از شعائر مانند
شعائر ملی تا این قرارداد با پذیرش مردم به یک هنجار اجتماعی تبدیل نشود به معنا و
مدلول خود دلالت نمیکند. بحث ما درباره شعائر، منصرف به
نمادهای اعتباری است و ارتباطی با نمادهای حقیقی ندارد.
آیتالله
مصباح یزدی در این باره میگوید:
«عظمت
دریاها و کوه ها یا زیبایی ها و حکمت هایی که در آن ها هست، اسراری که در وجود
انسان است و بهطور تکوینی انسان را به یاد عظمت آفریننده
می اندازند. اما بعضی چیزها به یاد انداختنشان قراردادی است؛ مثل شعائر مذهبی. صرف
اینکه یک جایی مسجدی است یا در جایی گنبدی ساخته اند خود به خود یادآور خدا نیست،
ولی چون قرارداد کرده اند که اینجا مسجد و جای عبادت خداست، وقتی آدم با این
قرارداد آشنا باشد، به یاد خدا می افتد؛ اما اگر کسی اصلاً نداند مسجد چیست، مثلاً
یک خارجی به یک شهر اسلامی بیاید و مناره ها را ببیند نمی داند برای چیست. اما آن
کسانی که می دانند اینجا را ساخته اند برای عبادت خدا، طبق این قرارداد ذهنشان
تداعی می کند و به یاد خدا می افتند»[198]
بنابر
آنچه گفته شد همه موجودات به طور حقیقی و تکوینی در آیتالله
بودن بهمعنای نشانهای از وجود خدا
بودن مشترکاند و تنها فرق آنها در میزان و مقدار این
مظهریت است؛ طبعاً هر موجودی کاملتر باشد آیه بودن او
بیشتر است.
از طرفی
لفظ «آیتالله» در معنای دیگری مصطلح شده و بهکار
می رود. یعنی در کاربرد رایج و امروزی به آن دسته از روحانیون اطلاق میشود
که میتوانند اجتهاد کنند و اظهار نظر کنند و در صورتی که
مرتبه بالاترِ اجتهاد را طی کرده باشند و به مقام مرجعیت رسیده باشند با عنوان «آیتالله
العظمی» از آنها یاد میشود.
بنابراین
عنوان «آیتالله» در اصطلاح حوزوی یک عنوان قراردادی است و
چون به علمای وارسته دینی اطلاق میشود شایسته تجلیل از باب
تعظیم شعائر است؛ چراکه عنوان و جایگاه و رفتار و گفتار آنها، انسان را به یاد خدا
میاندازد؛ حتی در منابع دینی نگاه به در خانه عالم نیز
عبادت محسوب شده است؛ از این جهت که انسان را به یاد عالم دینی و بدین واسطه به یاد
خدا میاندازد. البته احترام به اولیاء خدا از باب تعظیم
شعائر، اختصاص به معصومان و علمای ربانی ندارد بلکه در مرتبه نازلتر
شامل عموم روحانیون و همه صالحان میگردد و فقهای ما احترام
به مؤمنان را از باب تعظیم شعائر الهی گاهی واجب میدانند.[199]
چرا
اسلام برای توهینکنندگان
به مقدسات، مجازاتهای خشونتآمیزی
مانند قتل در نظر
گرفته است؟ ما چه وظیفهای در مقابل توهینکنندگان
به شعائر داریم؟
توهین در
مقابل تعظیم است و بهمعنای تحقیر و سست گردانیدن و استخفاف[200]
میباشد یعنی انسان در مقابل چیزی یا کسی رفتاری از خود
نشان دهد که آن را بیارزش و بیمقدار
جلوه دهد.
شکی نیست
که دشمنان خدا و سردمداران استکبار جهانی برای نفوذ در فرهنگ اسلام و تحریف و تضعیف
آن از حربه توهین استفاده میکنند تا با شکستن حریم مقدسات،
افکار عمومی را از احترام به ارزشهای
دینی منصرف کرده و جاهلان را به بیحرمتی به شعائر تشویق
نمایند. آنها برای این اقدام شوم، ابتدا از آن دسته از نمادهای اولیه با اهمیت کمتر
شروع میکنند و رفته رفته با حساسیتزدایی
و آزمودن مردم به سراغ شعائر برجستهتر میروند.
بهطور
مثال درباره یکی از توطئههای استعمار انگلیس برای تضعیف
شعائر، آمده است: «در مورد علاقه و احترامی که شیعه برای خاندان رسول(صلی الله علیه
و آله) قائلاند باید با القای تردیدهایی در انتساب آنان به
پیامبر(صلی الله علیه و آله) این دلبستگی از میان برود. در راه حصول این مقصود باید
عده ای را اجیر کنیم که با عمامه سیاه یا سبز در میان مردم ظاهر شوند و خود را، به
دروغ اولاد رسول معرفی کنند. بدین ترتیب مردمی که آنان را می شناسند تدریجاً در
هویت سادات حقیقی هم شک می کنند و به اولاد رسول، سوء ظن می یابند. موضوع دیگر
برداشتن عمامه از سر علمای دین و سادات حقیقی است تا هم وابستگی به پیامبر(صلی الله
علیه و آله) از میان برود و هم احترام علما در میان مردم کم شود»[201]
البته
سابقه توهین دشمنان بدینجا ختم نمیگردد
و قابیلیان تاریخ، همواره انبیای الهی و مناسک دینی آنان را به تحقیر و تمسخر گرفتهاند.[202]
دشمنان
اسلام بهویژه یهود نیز از همان ابتدا تمام فرائض و شعائر
را به باد استهزاء میگرفتند که قرآن کریم مؤمنین را از
هرگونه دوستی و ارتباط با آنان نهی کرده است.[203]
خدای
متعال پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله) را به استقامت در مقابل انبوه توهینها
توصیه نمود.[204] قرآن، توطئه
دشمنان را اینگونه بیان میکند:
«یرِیدُونَ لِیطفِؤُا نُورَ الله بِأَفواهِهِم وَ الله
مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَو کرِهَ الکافِرُونَ»[205]؛ «آنان می
خواهند نور خدا را با دهان خود خاموش سازند ولی خدا نور خود را کامل می کند هر چند
کافران خوش نداشته باشند!»
در مقابل
توهین باید ایستاد و حاکم شرع اجازه دارد در برابر این توطئه حکم جهاد صادر کند
زیرا مهم دین، دفاع از حریم ارزشهای دینی واجب است.[206]
در منابع
ما توهین به برخی مقدسات، اعلام جنگ با خداست.[207]
لذا شارع مقدس در مقابلِ افراد جسور و بددلی که از روی دشمنی بهطور
عمدی و علنی به مقدسات ناسزا گفته و توهین نمایند نیز حکم قتل صادر نموده است.[208]
و اگر این ناسزا از یک مسلمان سر زند منجر به ارتداد و اشدّ مجازات میگردد.
اینگونه
احکام علاوه بر بازدارندگی، نشاندهنده اهتمام شارع به حریم
مقدسات است و گرچه ظاهر خشونتآمیزی دارد ولی در حقیقت،
نشانگر عمقِ ایمان و احترام مسلمانان به مقدساتشان است و از این منظر، بسیار
شرافتمندانه و خنثیکننده توطئه دشمنان است. همانطور
که فتوای قتل سلمان رشدی توسط امام راحل، در عین اینکه تا مدتها
بازدارنده بود، نه تنها موجب دلزدگی مردم جهان نشد بلکه موج شدید اسلامخواهی
در سراسر دنیا را تقویت نمود.[209]
درباره
اهمیت شعائر دینی باید دانست که نمیتوان به بهانه قواعد
تقیه و اضطرار بهآسانی مجوزی برای ترک اظهار شعائر در بلند
مدت صادر کرد.
حضرت
امام(ره) در این باره میفرماید:
«دلیل
اکراه، تقیه، ضرر و اضطرار – که در غالب مسائل فقهی حکومت دارند- شامل مواردی که
شارع بر آنها اهتمام دارد نمیشود مثل جایی که دشمن بر بلاد
مسلمین حمله کرده باشد یا مواردی که [عدم اقدام به موقع] موجب از بین رفتن یکی از
شعائر دینی یا هتک نوامیس و محو احکام گردد. در این موارد باید ملاحظه اهمیت را
نمود و لذا سیره انبیاء و اهل بیت(علیهم السلام) در این موارد قیام و جهاد است و لو
منجر به ریخته شدن خون و انحاء ضرر گردد.»
[210]
ناگفته
نماند «توهین» نیز مانند «تعظیم» دارای مراتب و مراحلی است. گاهی توهین به شعائر نه
از سوی دشمنان و از روی دشمنی بلکه خواسته یا ناخواسته توسط مسلمانان صورت میگیرد
که همه اقسام آن نیز، حرام و گناه است.[211]
قرآن
کریم میفرماید:
«یا
أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تُحِلُّوا شَعائِرَ اللَّهِ»[212]؛ «ای
اهل ایمان! [هتک حرمتِ ] شعایر خدا را حلال مشمارید»
«ذَلِکَ وَمَن یُعَظِّمْ حُرُمَاتِ اللَّهِ فَهُوَ خَیْرٌ
لَّهُ عِندَ رَبِّه»[213]؛ «این است
[آنچه مقرر شده ] و هر کس برنامه های الهی را بزرگ بشمرد و احترام آنها را حفظ کند،
آن برای او نزد پروردگارش بهتر است»
حرمات
جمع «حرمة» و بهمعنی چیزی است که باید احترام آن حفظ شود و
در برابر آن بیحرمتی نگردد. خداوند در قرآن، مصادیقی از
ترک احترامِ واجب را ذکر کرده و در قرآن وعده عذاب بر آن داده است؛ مثل سبک شمردن
نماز.[214]
از طرفی
ترک برخی شعائر مانند حج و عمره برای کسی که تمکن دارد موجب فقر و عواقب سوء دنیوی
نیز میشود.[215]
فقهای
عظام با استدلال به لزوم تعظیم شعائر و تأسّی به سیره اهلبیت(علیهم
السلام) فرمودهاند: بلند شدن و ایستادن در مقابل مؤمنین و
تعظیم و احترام به آنها -بهحسب عادت عرف- جایز است؛ بلکه
اگر ترک آن موجب توهین به مؤمن گردد واجب خواهد شد.[216]
در فقه شیعه توهین به جسد مؤمن نیز هتک شعائر است.[217]
بنابر
این در حکومت اسلامی، حفظ شعائر اسلامی و ارزشهای دینی یک
قانون است و همگان وظیفه دارند تا این قانون را در هر شرایط عمل کنند و نیروی
انتظامی نیز وظیفه دارد این ارزشها را حفظ کرده و آنجا که
به این ارزشها وشعائر اهانت میشود،
برخورد نماید.
قابل
توجه اینکه در نظام حقوقی «کامن لا»[218]
از دیرباز، توهین به مقدسات با عنوان “Blasphemy” جرم
شناخته شده است. بر اساس تعریفی که حقوقدانان غربی از این
اصطلاح ارائه نموده اند قاعده مزبور نه تنها شامل توهین به مقدسات می شود؛ بلکه
هرگونه انکار حقّانیت مسیحیت یا کتب مقدس و یا انکار وجود خداوند مصداق این جرم بهشمار
می رود.[219]
در
انگلستان این مسئله که صرفاً انکار حقّانیت دین مسیح و یا اعتبار کتب مقدس از طریق
نوشته، چاپ، آموزش و یا بیانات همراه با توصیه، بر اساس قانون، جرم شناخته شده و
برای آن مجازاتهای متعددی پیش بینی شده است.[220]
امروزه
دشمنان بهسادگی و با انتشار نمادهای خود در پی ترویج فرهنگ
خود میباشند! اسلام چه برنامهای
برای مقابله با انتشار نمادهای شیطانی و مظاهر فساد دارد؟
آری
دشمنان و بیگانگان برای پیشبرد اهداف پلید خویش علاوه بر توهین و تحریف نمادهای
فرهنگ اصیل ما، نمادهای خود را نیز در سراسر جهان توزیع می کنند. زبان، خط، لباس،
آرایش ظاهری، معماری، رفتارهای اجتماعی، خوراکی ها و نوشیدنی ها و همه مظاهر فرهنگ
خود را بین المللی می کنند و با این نشانه ها در صددند تا فرهنگ و باور و سلیقه خود
را برتر اعلام کنند و حضور دائم خود را به رخ جهانیان بکشند و از این اهرم برای
انتشار فرهنگ و اندیشه خود بهره برداری نمایند.
شیطان
گرایان و مراکز قدرت حامی آن ها، برای ترویج نمادهای مذکور در حوزه فرهنگ عمومی از
ابزارهای مختلفی استفاده می نمایند، که از آن جمله می توان به استفاده از این
نمادها در ساخت زیورآلات، پوشاک و البسه، طراحی ساختمان
ها، نقاشی بر روی دیوارها و اماکن عمومی و… اشاره نمود. متأسفانه در چند سال اخیر
بسیاری از این نماد ها در قالب های مذکور به کشور عزیزمان وارد شده است و رو به
گسترش و ترویج می باشد، و این امر آگاهی هرچه بیشتر مسئولین کشورمان را می طلبد تا
با برخورد صحیح، از ترویج
این نمادها در کشورمان جلوگیری نمایند.
گستره
این نمادها باعث میشود که ذهنیتها
و ارزشهای مردم هماهنگ با معانی آنها شکل بگیرد. نمادها
هویت سازند و به فرد و جامعه هویت میبخشند و خودپندارههایی
را ایجاد میکنند که به زندگی و رفتارهای افراد معنا میدهد
و مردم با همین معانی، وجود و زندگی خود را تفسیر کرده و ارزشها
و اهداف زندگی خود را تعریف میکنند. کارکرد هویتبخشی
و معنادهندگی نمادها در کنار گرافیک و طراحی متفاوت و چشمنوازشان
و در دسترس بودن، مد شدن و تبلیغاتی که روی آنها صورت میگیرد،
باعث استفاده روزافزون از سوی مردم به ویژه جوانان و نوجوانان دنیا میشود.
پس از پذیرفته شدن این نمادها در فرهنگ عمومی ملتها،
انتقال ایدئولوژی مربوط به این نمادها بسیار ساده و پذیرفتنی میشود.
از یکسو
پرچم آمریکا و انگلیس برچسب ماشین ها می شود! عکس سگ و خوک و خوانندگان و هنرپیشگان
غربی بر روی پیراهن جوانان ما تبلیغ می شود! از سویی دیگر پوشیدن چادر مشکی یا
انگشتر عقیق مورد تمسخر قرار می گیرد! همچنین از یکسو
انباشته ای از موی سر و صورت برخی جوانان در مشابهت با گروه های بیهویت
غربی «مد» میشود و از سوی دیگر آنچه مورد توصیه دین است،
به بهانه مسائل بهداشتی، زیان بخش تلقی می گردد!!
تاجایی
که دشمن از بازی و سرگرمیکودکان ما نیز غافل نبوده و برای
القای نمادهای خود و ایجاد تنفر از شعائر دینی با اسباببازی،
عروسک[221]، و بازیهای
رایانهای به میدان آمده است.
راهکارهای مقابله با توطئههای شیطانی
:
سیاستهای
کلی دین در اینباره عبارت است از:
1.
جلوگیری از بروز و ظهور گناه، علنی نشدن منکرات، دوری از مشابهت با کفار و گنهکاران،
جلوگیری از انتشار نمادهای شیطانی.[222]
2. تشریع
و اجرای مقرراتی که شرایط را برای بروز گناه و نمادهای شیطانی در جامعه سخت نماید
مانند:
نهی از
منکر و مبارزه با مظاهر فساد در جامعه.[223]
اجرای
حدود و تنبیه علنی بهخاطر ارتکاب برخی گناهان آشکار.
ایجاد
محرومیتهای اجتماعی و سیاسی برای مرتکبان گناه علنی.
ممنوعیت
تبلیغ سخنان ضاله، عقاید منحرف و نمادهای انحرافی.[224]
بنابراین
گنهکاران و گمراهان در جامعه اسلامی باید تحت فشارهای
گوناگون بوده و از ارتکاب گناه علنی و اظهار افکار منحرف خود، در هراس باشند.
البته
همانطور که دین از ارتکاب گناه علنی جلوگیری میکند
از کنجکاوی و دخالت در حریم خصوصی افراد نیز ممانعت میکند
و حتی درباره کسانی که ناخواسته آلوده شدهاند و قصد
هنجارشکنی و جسارت ندارند توصیه به پنهانسازی شده است و
اجازه اظهار گناه به هیچ کس داده نشده است و همچنین در شرع مقدس،
پذیرش سخن افراد درباره گناه دیگران شرایط سختی دارد؛ مانند پذیرش شهادت افراد در
محاکم قضایی[225]و قرار دادن جریمه
جهت اظهار گناه دیگران.[226]
منع از
تشبّه به کفار
شرع
مقدس، مسلمانان و همه احاد جامعه اسلامی را از تشبه به کفار و فساق – به هر قصد و
غرضی که باشد- منع میکند.
برخی از
این دستورات عبارتاند از:
لزوم
رعایت احکام دینی در جامعه و پرهیز از تشبه به کفار و گنهکاران.[227]
لزوم
رعایت حریم شرع و ظواهر اسلامی در منظر عمومی توسط اقلیتهای
مذهبی.
پرهیز از
رفتارهای مباحی که موجب سوء تفاهم در منظر عمومی میشود.[228]
جلوگیری
از انتشار شعائر شیطانی
از آنجا
که شعائر، اموری قراردادی میباشند آثار سوء تبلیغی آنها به
تعریف و تبلیغ هرچه بیشتر نماد و معنایش بستگی دارد لذا باید مراقب بود که حتی نقد
و تحلیل یک نماد شیطانی بهطور ناخواسته به تبلیغ آن نماد
کمک نکند!
تغییر و
تبدیل نماد شیطانی به شعائر اسلامی
در برخی
موارد نیز میتوان نمادی را که نام شرک و شیطان بر آن نهاده
شده به یک نام اسلامی و ارزشی تغییر داد.
در روایت
داریم پیامبر گرامی اسلام(صلی الله علیه و آله) اسامی ضداسلامی را تغییر میدادند؛
مثلاً نام عاصی بن اسود را به مطیع تغییر دادند.[229]
صفا و
مروه قبل از اسلام از – به دلیل نصب دو بت بر روی آنها – مدتی جزو شعائر شیطانی و
مورد احترام مشرکین بوده و بعد از فتح مکه و محو بتها و
نزول آیه «إِنَّ الصَّفَا وَالْمَرْوَةَ مِن شَعَآئِرِ اللّهِ»[230]،
به شعائر الهی تبدیل شدند.[231]
البته
این دو از ابتدا جزء شعائر دین بوده و جزء مناسک حج ابراهیمی بودهاند
و از یک قداست ذاتی و تکوینی برخوردار بودند. اما در مقطعی، مشرکین با گذاشتن دو بت
بر سر این دو کوه، سعیِ بین این دو را شرکآلود نموده و
آنها را به شعائر شیطانی تبدیل نموده بودند؛ لذا در آیه شریفه دستور به بازگرداندن
این دو به اصل اولیهشان شد.
امام
باقر و امام صادق(علیهما السلام) نیز در روایتی به این نکته تصریح کردهاند
که مسلمانان ابتدا گمان میکردند که صفا و مروه چیزی است که
مشرکین آن را برای مناسک خود تأسیس نموده بودند تا اینکه
آیه نازل شد و این شبهه را برطرف نمود.[232]
محو
نمادهای شیطانی
استفاده
از نمادهایی که متعلق به فرهنگ باطل است موجب تبلیغ و تقویت آن فرهنگ و اعلام حیات
و حضور آن در جامعه است. استفاده کنندگان این نمادها، عضویت و وفاداری خود را نسبت
به آن اعلام می کنند و سیاهی لشکر آن محسوب می شوند.
«وَمَن
یَتَوَلَّهُم مِّنکُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ»[233]؛ «هرکس از
شما دنبالهرو آنها باشد از آنها است».
امیرالمؤمنین(علیه السلام) میفرمایند:
«فَإِنَّهُ قَلَّ مَنْ تَشَبَّهَ بِقَوْمٍ إِلَّا أَوْشَک أَنْ یکونَ مِنْهُم
»[234]؛
«هرکس به گروهی شبیه گردد، از آنها است»
پیامبر
اکرم(صلی الله علیه و آله) نیز به امت خود سفارش می فرمودند:
«لا
تشبّهوا بالیهود»[235] «ظاهر خود
را مانند قوم یهود مگردانید».
گاهی
تبری و تحقیر با زبان است وگاهی باید با عمل باشد. نمونه تحقیر عملی، آن است که
خداوند در قرآن کریم به پیامبر خویش(صلی الله علیه و آله) میفرماید:
«بر جسد
کفار و فاسقان نماز مخوان و بر قبر آنها نیز حاضر مشو»[236]
و در جای
دیگری میفرماید:
«در مسجد
ضرار اقامه نماز مکن»[237]
چرا که
اینان خوارشدگان نزد خدا و فاقد احترامند.
«وَمَن
یُهِنِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِن مُّکْرِمٍ»[238]؛ «و هر که
را خدا خوار کند او را گرامی دارنده ای نیست».
و نمونه
تحقیر زبانی در داستان حضرت ابراهیم(علیه السلام) است که خدایان آنها را به طعن
سخره گرفته و اینگونه پاسخ داد:
«قالَ
بَل فَعَلَهُ کبیرُهُم هذا فَسئَلُوهُم إِن کانُوا ینطِقُونَ»[239]؛ «گفت:
«[نه ] بلکه آن را این بزرگترشان کرده است، اگر سخن می گویند از آنها بپرسید»
البته
باید توجه داشت در اسلام ناسزا نداریم و باید از دشنام به خدایان و مقدسات اقوام
پرهیز شود بهویژه اگر موجب عکسالعمل
آنها و ناسزاگویی به خدای متعال شود.
قرآن
کریم در این باره میفرماید:
«وَلاَ
تَسُبُّواْ الَّذِینَ یَدْعُونَ مِن دُونِ اللّهِ فَیَسُبُّواْ اللّهَ عَدْوًا
بِغَیْرِ عِلْمٍ کَذَلِکَ زَیَّنَّا لِکُلِّ أُمَّةٍ عَمَلَهُمْ»[240]؛ «و
آنهایی را که جز خدا می خوانند دشنام مدهید که آنان از روی دشمنی [و] به نادانی،
خدا را دشنام خواهند داد».
بنابر
آنچه گفته شد همانگونه که تعظیم شعائر لازم و پسندیده است،
محو شعائر شیطانی و مظاهر شرک نیز وظیفه است. کمترین موضعی که در مقابل نمادهای
شیطانی می توان به کار گرفت، ممنوعیت ساخت و خرید آنها است تا مرور زمان موجب
فراموشی آنها گردد.[241]
بر همین
اساس فقها هرگونه خرید و فروش بت و صلیب و نمادهای ویژه دشمنان دین را ممنوع و وجه
حاصل از آن را نیز حرام میدانند.[242]
توصیه به
از بین بردن هیاکل عبادت، مثل بت و صلیب[243]،
اقدام حضرت موسی(علیه السلام) در به آتش کشیدن گوساله سامری و به دریا ریختن خاکستر
آن[244] و تخریب و سوزاندن مسجد
ضرار[245] توسط پیامبر اکرم(صلی
الله علیه و آله)، بهعنوان کانون توطئه و پایگاه منافقین،
نمونه هایی از این موارد است و به پاکسازی جامعه و مصونیت
فکری افراد جامعه کمک میکند.
[2].
ر.ک: نگاهى دوباره به تربیت اسلامى، ص 22.
[3].
ر.ک: فرهنگ برهنگى و برهنگى فرهنگى، ص 40.
[4].
الکافی، ج 8، ص، 228.
[5].
برگرفته از : لباس روحانیت، محمد عالم زاده نوری.
[6].
مسعود حاجی ابراهیمی، اینترنت 18/2/1390
[7].
المفردات فی غریب القرآن، ص265 ؛ المنجد فی اللغه، ص 391 ؛ لسان العرب، ج
4، ص414 ؛تاجالعروس من جواهر القاموس، ج 7، ص 3.
[8].
المفردات فی غریب القرآن، ص265.
[9].
لباس روحانیت، ص 4.
[10].
یادداشت های استاد مطهری، ج 6، ص37.
[11].
«هر شعاری نوعی اعلام وابستگی است»، مجموعه آثار، ج 25، ص 380.
[12].
جامعهشناسان عناصر تشکیل دهنده فرهنگ را چهار لایه
میدانند: لایه اول و هسته مرکزی آن باورها و جهانبینی
است؛ سپس ارزشها، و لایه سوم رفتارها و لایه چهارم
نمادها و نمودهای آن فرهنگ است که در پوشش و معماری و هنر و تکنولژی و
شعائر ملی و مذهبی… نمایان میشود.
[13].
آیتالله بهجت: «شعائر علاماتی هستند که [مردم] به
واسطه آنها به ذیالعلامه پی میبرند
[مثلاً وقتی] فرمودهاند علامات المؤمن… همه آنها
(علامات) معلوم دیگران میشوند و به [وسیله] آنها
به یاد خدای اجل و طاعت او میرسند.» در پیامی
بهمناسبت پردهبرداری
از گنبد حضرت فاطمه معصومه(علیها السلام)- 17ربیعالاول
1426.
[14].
الطراز الاول و الکناز لما علیه من لغة العرب المعول، ج8، ص182.
[15].
یادداشت های استاد مطهری، ج 6، ص39.
[16].
همان، ص 43.
[17].
خواهیم گفت که شعائر الهی به سه عنوان شعائرِ مشترک بین ادیان الهی، شعائر
اسلامی، و شعائر ایمانی (شیعی) تقسیم میشود.
استعمال شعائر – بهتنهایی و بدون مضاف الیه- و
اراده شعائر ادیان مرسوم نیست ولی در شعائر اسلامی شایع و در شعائر ایمانی
بهویژه شعائر حج و شعائر حسینی- با توجه به قرائن
حالیه و مقالیه- بلامانع است.
[18].
بحار الأنوار، ج 96، ص 339.
[19].
البته تأسیس نمادهای جدید، قواعدی دارد که در بخشهای
بعدی ذکر خواهد شد.
[20].
یادداشت های استاد مطهری، ج 6، ص43. (قسمت دوم و سوم جزء شعائر مسلمین
محسوب میشوند.)
[21].
در واقع همان احکام ظاهری اسلام است که رعایت آن در جامعه به عنوان تجلی
دیانت و نماد باورهای دینی است.
[22].
البته آن دسته از رفتارها که خلاف شرع و معصیت باشد نیز از شعائر رفتاری
لشکر شیطان میباشد ولی چون جنبه سلبی و منفی داشته
و بسیار تنوع دارد نمیتواند به عنوان سنبل و پرچم
یک جریان شیطانی درآید.
[23].
یعنی شکل مکعبی آن بدون استفاده از فضای درونی آن – به عنوان محور طواف و
قبله عبادات- مورد نظر میباشد.
[24].
مقصود اینکه در شعائر اولیه که از حاق و متن دین برآمده است در قالب تصویر
و تمثال نمادین فقط یک نمونه الهی وجود دارد که همان کعبه است و یک نمونه
شیطانی وجود دارد که همان جمره و به اصطلاح نماد اُبلیسک میباشد
که در مناسک حج دستور به رجم آن داده شده است.
[25].
در پایان کتاب به صورت اختصار به این امر پرداختهایم.
[26].
الکافی، ج 8، ص 162 ؛ الأصول الستة عشر، ص 30.
[27].
آل عمران (3)، آیه 67.
[28].
بقره (2)، آیه 132.
[29].
مائده (5)، آیه 48.
[30].
درس خارج تفسیر آیتالله جوادی آملی اسفند 89 آیات
30 تا 36 حج مربوط به آیات شعائر.(تلخیص)
[31].
بقره (2)، آیه 285.
[32].
حج (22)، آیه 40.
[33].
اسراء (17)، آیه 1.
[34].
انعام (6)، آیه 108.
[35].
یادداشت های استاد مطهری، ج 6، ص 45.
[36].
همان، ص 38 با تلخیص.
[37].
مشهورات بهمعنای اعم، قضایایی هستند که همه عُقلا
در اعتقاد به آن با هم توافق دارند که یکی از اقسام آن خُلقیات میباشد.
خلقیات یا آراء محموده نیز عبارت است از احکام و اصولی که عقلا بهخاطر
حکم خُلق آدمی بر آن توافق دارند …انسان دارای یک حس باطنی است که خوبیها
و بدیها را با آن درک میکند
(فألهمها فجورها و تقویها) و توسط همین حس است که انسان شجاعت را ستایش و
ترس را نکوهش میکند و در واقع مبدأ حکم در خلقیات،
همین حس باطنی یا فطرت یا عقل سلیم یا وجدان است نه ملکهای
که در انسان بهخاطر کثرت فعل پدید میآید.
«ترجمه المنطق»، ج2 ص164و165.
[38].
یادداشت های استاد مطهری، ج 2، ص 103.
[39].
فطرت چند بعد دارد: علم جویی و کشف مجهولات، زیبایی دوستی، قدرت طلبی، تنوع
طلبی، معشوق طلبی و پرستش…
[40].
مجموعه آثار، ج 17، ص 446.
[41].
واقعه (56)، آیه 74.
[42].
حدید (57)، آیه 1.
[43].
جمعه (62)، آیه 1.
[44].
بقره (2)، آیه 40.
[45].
همان، آیه 152.
[46].
عبدالله جوادی آملی، درس خارج تفسیر، آیات سوره حج، اسفند 89، با اندکی
تلخیص و تصرف.
[47].
حرمات اعم از شعائر است و لذا آیه 30 سوره حج «وَ مَن یعَظِّم حُرُماتِ
الله فَهُوَ خَیرٌ لَهُ عِندَ رَبِّهِ». اعم از آیه32 است که میفرماید:
«و من یعظّم شعائر الله فإنّها من تقوی القلوب».
[48].
مقتضیات فرهنگ عمومی و تمایلات فطری انسانها.
[49].
دعائم الاسلام، ج 2، ص 182 ؛ الکافی، ج 4، ص 491.
[50].
حج (22)، آیه 33.
[51].
تفسیر القمی، ج 2، ص84. و در آیه شریفه از هتک حرمت به آن نیز نهی شده است:
«یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا لاتُحِلُّوا شَعائِرَ الله وَ لا الشَّهرَ
الحَرامَ وَ لا الهَدی وَ لا القَلائِدَ وَ لا آمِّینَ البَیتَ الحَرامَ
یبتَغُونَ فَضلا مِن رَبِّهِم وَ رِضواناً»، مائده (5)، آیه 2.
[52].
اعراف (7)، آیه 138.
[53].
طه (20)، آیه 91.
[54].
آثار و برکاتی که در لابهلای پاسخها
برای شعائر ذکر میگردد بخشی از این حکمت است.
[55].
«و ما حیوانی را نیز که برای قربانی کردن انتخاب نمودهاید
(یا حیوان قربانی شده را) از شعائر الهی قرار دادیم»، حج (22)، آیه 36.
[56].
اگر این تصریح در قرآن و روایات نبود، شاید کسی جرأت نمیکرد
گوسفند را نیز مصداقی از شعائر الله بداند و تعظیم آن را- به شکلی که در
شریعت وارد شده- واجب بداند. اما آیه شریفه با تعیین کمترین درجه شعائر،
کار فقها و مفسرین را آسان کرده و بهترین تعریف را با ذکر این مثال ارائه
نموده است.
[57].
زمر (39)، آیه 3.
[58].
اثرگذاری در امور دینی دو گونه است: 1.تأثیر تکوینی (تحولی) 2. تأثیر
تشریعی (فرمانی). تأثیر تکوینی و تحولی یعنی انتقال آثار معنوی یک شیئ مقدس
به اشیاء و افراد با تماس گرفتن و تبرک جستن یا در حریم و مجاورت آن واقع
شدن و تأثیر تشریعی یعنی آنکه یک علامت دینی و یا
یک رفتار نمادین مردم را به سوی پیام خود دعوت نماید و لذا نحوه اثرگذاری
شعائر، بیشتر ارشادی و تشریعی است و تأثیرگذاری مقدسات بیشتر تکوینی است.
اولیای خدا نیز که در پرتو بندگی و تقرب، از آن ذات اقدس الهی کسب فیض
نموده و مقدس شدهاند و همچنین
سنگهای مقدس مانند عقیق و… به واسطه مجاورت و
تماس با مقدسات متبرک شده و خود نیز منشأ اثر شدهاند
مانند: لباس حضرت یوسف(علیه السلام) (اذهَبُوا بِقَمیصی هذا
فَأَلقُوهُ عَلی وَجهِ أَبی یأتِ بَصیراً) و تابوت حضرت
موسی(علیه السلام) (إِنَّ آیةَ مُلکهِ أَن یأتِیکمُ التَّابُوتُ فِیهِ
سَکینَةٌ مِن رَبِّکم).
[59].
و التحقیق : أنّ الاصل الواحد فی هذه المادّة: هو الفضل و الفیض و الخیر و
الزیادة مادّیا کان أو معنویا، فالمبارک ما فیه الخیر و یکون متعلّقا للفیض
و الفضل. و البرکة: الخیر و الفضل و الزیادة. و البرکة: زیادة و خیر مخصوص،
و اختصّ بنوع معین. التحقیق فی کلمات القرآن الکریم؛ ج 1؛ ص259.
[60].
امور قدسی، افراد یا اشیائی هستند که طهارت و برکت خود را با تأثیرات وضعی
و تکوینی به اطرافیان و مجاوران خود منتقل میکنند
مانند: اولیای مقرب خدا، لباس و خانه و اشیاء متعلق به آنها، قرآن، اسامی
متبرکه، تربت کربلا و قبور مطهر اولیا و شهدا (طبتم و طابت الارض التی فیها
دفنتم) و مساجد و سرزمینهایی که خداوند مقدس معرفی
نموده است.
[61].
مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ج25، ص 365.
[62].
صحیفه امام، ج 1، ص 313 و ج 13، ص 328 و ج 9، ص 200.
[63].
بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار با هیأت دولت 86-84.
[64].
ابوالحسنی منذر، نشریه «بازتاب اندیشه»، بهمن 1386، شماره 94.
[65].
وسائل الشیعه، ج 14، ص501 و مشابه آن در «تأویل الآیات الظاهرة فی فضائل
العترة الطاهرة»، ص332 و «الکافی»، ج3، ص 478 آمده است.
[66].
صحیفه امام، ج 13، ص 327.
[67].
«وَ لاتَنقُض سُنَّةً صَالِحَةً عَمِلَ بِهَا صُدُورُ هَذِهِ
الامَّةِ وَ اجتَمَعَت بِهَا الالفَةُ وَ صَلَحَت عَلَیهَا الرَّعِیةُ وَ
لا تُحدِثَنَّ سُنَّةً تَضُرُّ بِشَی ءٍ مِن مَاضِی تِلک السُّنَنِ فَیکونَ
الاجرُ لِمَن سَنَّهَا وَ الوِزرُ عَلَیک بِمَا نَقَضتَ مِنهَا». نهج
البلاغه، نامه 53، عهد نامه مالک اشتر.
[68].
مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ج 25، ص 365.
[69].
همان، ص 366.
[70].
کشف الاسرار، ص 173.
[71].
استفتائات امام خمینی(ره).
[72].
همان.
[73].
صحیفه نور، ج 15، ص 205.
[74].
بقره (2)، آیه 125.
[75].
توبه (9)، آیه 18.
[76].
امام صادق(علیه السلام): «أوحی الله تعالی إلی نبی من أنبیائه: … و
لاتسلکوا مسالک أعدائی فتکونوا أعدائی» . عیون أخبار الرضا (علیه
السلام)، ج 2،ص23.
[77].
پیام رهبر معظم انقلاب به اجلاس نماز 87.
[78].
«ان لم تکن حلیماً فتحلّم فانه قلّ من تشبّه بقوم الا اوشک ان یکون منهم».
نهج البلاغه، حکمت 207.
[79].
به تعبیر روانشناسان انسانها
به ویژه توده عوام مردم، برداشتشان از شخصیت خود تا80 درصد تابع برداشت
دیگران از آنهاست…
[80].
ارتباط و تلازم ناگستنی ظاهر و باطن یک اصل دینی است همانطور
که اصلاح و حفظ قلب سلیم نیز یک اصل است ایندو اصل هیچ تناقضی ندارند بلکه
مکمل یکدیگرند.
[81].
ر.ک: نگاهی دوباره به تربیت اسلامی، صص 22-77.
[82].
حج (22)، آیه 32.
[83].
روم (30)، آیه 10.
[84].
در روانشناسی نیز تحت عنوان تیپولوژی مطالبی در
ارتباط ظاهر و باطن افراد آمده است در این علم با توجه به تیپ ظاهری و
گرایشات بیرونی فرد مثل نوع رنگ و لباس و طبیعت و… مورد علاقه پی به
شخصیت درونی وی میبرند. این مسئله در علوم اجتماعی
نیز مورد پذیرش جامعه شناسان است و تغییرات ظاهری در فرهنگ و رفتار عمومی
را نشانی تغییر در حوزه باورها و ارزشهای مردم میدانند.
[85].
علل الشرائع، ج 1، ص81.
[86].
ر.ک: همیشه بهار، ص 62.
[87].
«قَالَ رَسُولُ الله(صلی الله علیه و آله) إِنَّ المَعصِیةَ إِذَا
عَمِلَ بِهَا العَبدُ سِرّاً لَم تُضِرَّ إِلا عَامِلَهَا وَ إِذَا عَمِلَ
بِهَا عَلانِیةً وَ لَم یغَیر عَلَیهِ أَضَرَّتِ العَامَّةَ؛ قَالَ جَعفَرُ
بنُ مُحَمَّدٍ(علیه السلام) وَ ذَلِک أَنَّهُ یذِلُّ بِعَمَلِهِ دِینَ الله
وَ یقتَدِی بِهِ أَهلُ عَدَاوَةِ اللَّهِ». ثواب الأعمال
و عقاب الأعمال، ص261.
[88].
«قَالَ أَبُو عَبدِ الله(علیه السلام): کونُوا دُعَاةً لِلنَّاسِ بِغَیرِ
أَلسِنَتِکم ؛ لِیرَوا مِنکمُ الوَرَعَ وَ الاجتِهَادَ وَ الصَّلاةَ وَ
الخَیرَ؛ فَإِنَّ ذلِک دَاعِیةٌ». الکافی، ج 3، ص 202.
[89].
ر.ک: روضة المتقین فی شرح من لا یحضره الفقیه، ج 12 ص149. (بغیر ألسنتکم )
یعنی «بأعمالکم و أخلاقکم و ورعکم فان الناظر إلیها یطلب المتابعة لکم»،
شرح الکافی، ج 8، ص237.
[90].
یادداشت های استاد مطهری، ج 6، ص 47.
[91].
مجموعه آثار استاد شهید مطهرى، ج 25، ص 366.
[92].
ر.ک: لباس روحانیت، ص 11- 13.
[93].
«قَالَ رَسُولُ الله(صلی الله علیه و آله) إِنَّ المَعصِیةَ إِذَا
عَمِلَ بِهَا العَبدُ سِرّاً لَم تُضِرَّ إِلا عَامِلَهَا وَ إِذَا عَمِلَ
بِهَا عَلانِیةً وَ لَم یغَیر عَلَیهِ أَضَرَّتِ العَامَّةَ؛ قَالَ جَعفَرُ
بنُ مُحَمَّدٍ(علیه السلام) وَ ذَلِک أَنَّهُ یذِلُّ بِعَمَلِهِ دِینَ الله
وَ یقتَدِی بِهِ أَهلُ عَدَاوَةِ اللَّهِ»، ثواب الأعمال
و عقاب الأعمال، ص261.
[94].
مقام معظم رهبری: واقعاً «النّاس على دین ملوکهم». ملوک در این جا به معنى
پادشاهان نیست که بگوییم ما پادشاه نداریم؛ نه، ملوک شماها هستید؛ النّاس
على دین ماها. در یکى از تاریخ ها خواندم زمانى که ولیدبن عبدالملک خلیفه
شده بود، چون خیلى اهل جمع کردن ثروت و جواهرات و اشیاء قیمتى بود، مردم
کوچه و بازار وقتى به همدیگر مى رسیدند، مکالماتشان از این قبیل بود: آقا!
فلان لباس را آوردند، شما خریدید؟ آقا! فلان نگین را فلان کس آورده، شما
خریدید؟ یعنى مردم همه اش راجع به خرید و فروش وسایل و اشیاء زینتى و امثال
اینها حرف مى زدند. بعد از ولید، سلیمان بن عبدالملک خلیفه شد. او اهل
ساختمان سازى بود و به کاخ سازى و ساختمان سازى خیلى عشق مى ورزید. این
مورخ مى گوید مردم حتّى وقتى براى نماز به مسجد مى آمدند، یکى مى گفت: آقا!
شما کار ساختمانىِ منزلتان را تمام کردید؟ دیگرى مى گفت: آقا! شما فلان
خانه یا زمین را خریدید؟ دیگرى مى گفت: آقا! شما آن دو اتاق را اضافه
کردید؟ حرفهایشان همه از این قبیل بود. بعد از این دو نفر، عمربن عبدالعزیز
آمد. او اهل عبادت بود. مورخ مى گوید مردمِ کوچه و بازار وقتى به هم مى
رسیدند، یکى مى گفت: آقا! راستى شما دیروز دعاى ماه رجب را خواندید؟ دیگرى
مى گفت: آن دو رکعت نماز را خواندید؟ بنابراین رفتار ماها یک تأثیر قهرى در
رفتار مردم دارد. ساده زیستى بسیار چیز خوبى است.
[95].
همیشه بهار، ص 27.
[96].
دین و سبک زندگی، محمد سعید مهدوی کنی، ص 46 – 78.
[97].
«یا أَیهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقناکم مِن ذَکرٍ وَ أُنثی وَ
جَعَلناکم شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَکرَمَکم عِندَ الله
أَتقاکم»، حجرات (49)، آیه 13.
[98].
«وَ مِن آیاتِهِ خَلقُ السَّماواتِ وَ الارضِ وَ اختِلافُ أَلسِنَتِکم وَ
أَلوانِکم إِنَّ فی ذلِک لایاتٍ لِلعالِمینَ»، روم (30)، آیه22.
[99].
الامام الصادق(علیه السلام) قال: «أوحی الله تعالی إلی نبی من
أنبیائه قل للمؤمنین لا تلبسوا لباس أعدائی و لاتطعموا مطاعم
أعدائی و لا تسلکوا مسالک أعدائی فتکونوا أعدائی کما هم أعدائی»،
عیون أخبار الرضا (علیه السلام)، ج 2،ص23.
در برخی نسخهها این تعابیر نیز دیده میشود:
«وَ لاتَسکنُوا مَسَاکنَ أَعدَائِی وَ لاتُشَاکلُوا بِمَا شَاکلَ أَعدَائِی
و لاترکبوا مراکب أعدائی و لاتدخلوا مداخل أعدائی فَتَکونُوا أَعدَائِی…
».
[100].
مائده (5)، آیه51 ؛ توبه (9)، آیه 23.
[101].
نساء (4)، آیات 97 تا 100.
[102].
اگر مرحوم سید جمال الدین اسد آبادی میگوید: «من
در غرب اسلام را دیدم و مسلمان ندیدم» به همین معناست که اندک محاسنی که
فرهنگ غربی دارد همان بخشی است که مورد توصیه دین نیز میباشد،
و ایشان به هیچ وجه درصدد تأیید و تمجید از کلیت فرهنگ منحط غرب نبوده است.
[103].
بیانات مقام معظم رهبری، 26/2/1375.
[104].
حضرت علی(علیه السلام) نیز در موارد مختلفی، «عامه » را در همین معنا
استعمال فرموده است: «و ان العامة لم تبایعنی
لسلطان غالب و لا لعرض حاضر»؛ «عامه و توده مردم با من بیعت نکردند به جهت
تسلط و غلبه (ای که داشته باشم) و نه به جهت مال و دارایی موجود (که طمع به
آن کرده باشند؛ بلکه با اختیار و خواست خود دست بیعت به
سوی من دراز کردند)»، نهج البلاغه، نامه 54، ص446.
[105].
بیانات مقام معظم رهبری، 26/2/1375.
[106].
قَالَ علی(علیه السلام): «النَّاسُ بِأُمَرَائِهِم أَشبَهُ مِنهُم
بِآبَائِهِم»، تحف العقول ص 208.
[107].
کلام علامه حلی (ره) را در این باب بهطور خلاصه میآوریم:
«هنگامی که آیه «ألَم تَکن أَرضُ الله واسِعَةً فَتُهاجِرُوا فِیها» (نساء،
آیات 97 تا 100)» نازل شد پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله) مهاجرت را بر
کسانی که از اظهار شعائر الهی خود عاجز بودند واجب نمود. در باب هجرت برای
کسانی که در بلاد شرک ایمان آوردهاند سه نوع حکم
وجود دارد: هجرت واجب: برای کسانی که امکان اظهار شعائر ندارند و قدرت بر
هجرت دارند. هجرت مستحب: برای کسانی که امکان و قدرت اظهار شعائر خود را
دارند ولی وجود آنها در میان مشرکین باعث اختلاط بیجا
و تکثیر سیاهی (لشکر) آنها میشود. غیر واجب: برای
کسانی که قدرت بر هجرت ندارند چرا که خداوند آنها را مستضعف واقعی معرفی
کرده و معذور نموده است»، منتهی المطلب فی تحقیق المذهب، ص 899.
[108].
نساء (4)، آیه 99.
[109].
«اذا جاء نصر الله و الفتح و رأیت الناس یدخلون فی دین الله افواجاً»، نصر
(110)، آیه 2.
[110].
«قالت الاعراب آمنا قل لم تؤمنوا و لکن قولوا اسلمنا و لما یدخل الایمان فی
قلوبکم»، حجرات(49)، آیه 14.
[111].
«فَلا وَ رَبِّکَ لا یُؤْمِنُونَ حَتَّى یُحَکِّمُوکَ فیما شَجَرَ
بَیْنَهُمْ ثُمَّ لا یَجِدُوا فی أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا
قَضَیْتَ وَ یُسَلِّمُوا تَسْلیماً»، نساء(4)، آیه
65.
[112].
«… فَلَولا نَفَرَ مِن کُلِّ فِرقَةٍ مِّنهُم طَآئِفَةٌ لِّیَتَفَقَّهُوا
فِی الدِّینِ وَلِیُنذِرُوا قَومَهُم إِذَا رَجَعُوا إِلَیهِم»؛ «… پس
چرا از میان هر فرقهای از آنان، دستهای
کوچ نمیکنند تا در کار دین دانش بیاموزند و هنگامی
که به قوم خود بازگشتند به آنان اخطار کنند شاید
برحذر شوند»، توبه (9)، آیه ١٢٢.
[113].
«المحاسن»، ج 1، ص269.
[114].
«وَ ما ارسلنا مِن رسولٍ الا بلسان قومه لُیبیّنَ لهم»، ابراهیم (14)، آیه
4.
«لَقَد مَنَّ الله عَلَی المُؤمِنینَ إِذ بَعَثَ فیهِم رَسُولا مِن
أَنفُسِهِم یتلُوا عَلَیهِم آیاتِهِ وَ یزَکیهِم وَ یعَلِّمُهُمُ الکتابَ
وَ الحِکمَةَ وَ إِن کانُوا مِن قَبلُ لَفی ضَلالٍ مُبینٍ»، آل عمران
(3)، آیه 164.
[115].
«وَ جَعَلناکم شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا…»، حجرات (49)، آیه 13.
[116].
«وَ مِن آیاتِهِ خَلقُ السَّماواتِ وَ الارضِ وَ اختِلافُ أَلسِنَتِکم وَ
أَلوانِکم إِنَّ فی ذلِک لایاتٍ لِلعالِمینَ»، روم(30)، آیه22.
[117].
ولی ما برای فهم بهتر و فهماندن عمیقتر این دین،
باید بر زبان آن مسلط بوده و از دقائق آن آگاه باشیم زیرا به اعتراف تمامی
زبانشناسان، زبان عربی، کاملترین
زبان و دقیقترین لغت دنیا نیز میباشد.
[118].
مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ج 14، ص 56.
[119].
«وَ إِذا قِیلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا ما أَنزَلَ الله قالُوا بَل نَتَّبِعُ ما
أَلفَینا عَلَیهِ آباءَنا أَوَ لَو کانَ آباؤُهُم لا یعقِلُونَ شَیئاً وَ
لا یهتَدُون »، بقره(2)، آیه 170.
[120].
«إِنَّ أَکرَمَکم عِندَ الله أَتقاکم»، حجرات
(49)، آیه 13.
[121].
یادداشت های استاد مطهری، ج 5، خانواده، ص 61.
[122].
مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ج25، ص 367.
[123].
«قرب الإسناد»، ص93. و فی الحدیث أَنه غیرَ اسم العاصِی، إنما غَیره
لانَّ شعارَ المُؤمِن الطَّاعة و العِصیانُ ضِدُّها. «لسان العرب»، ج 15،
ص67.
[124].
مدینة معاجز الأئمة الإثنی عشر، ج 3، ص300.
[125].
علل الشرائع، ج 1، ص4.
[126].
البته گناه در کام نفس اماره شیرین و لذیذ است و کسانی که بر جنبه حیوانی
خود فائق شده و به نفس مطمئنه رسیدهاند از گناه
لذتی نمیبرند بلکه بر جان آنها تلختر
از زهر است.
[127].
الکافی،ج 10، ص564.
[128].
همان، ج 11، ص،131 و ص 133.
[129].
همان، ص 134 ؛ وسائل الشیعة، ج 20، ص21.
[130].
نور (24)، آیه 33.
[131].
برخی از گزارشها حکایت دارد زنان غربی بیشتر تمایل
دارند با مردان مسلمان ازدواج کنند زیرا معتقدند مردان مسلمان بیشتر به
همسرانشان محبت کرده و نهاد خانواده در این جوامع از قداست برخوردارست.
[132].
رهبر معظم انقلاب، خطبههای نماز جمعه تهران
20/6/1388.
[133].
یادداشتهای استاد مطهری، ج 6، ص 47.
[134].
البته لازم به ذکر است اسلام شکل خاص در لباس و معماری و نامگذاری
و… دارد و خود استاد در سایر مطالب خود بدان تصریح کردهاند
لذا هویت فرهنگی ما حتی در نظام نمادها و ظواهر دینی فقط در نفی مظاهر سایر
فرهنگها نیست. به جنبه ایجابی در این کتاب تحت
عنوان شعائر منصوصه (اولیه) و شعائر قراردادی و تأسیسی اشاراتی شده است.
[135].
یادداشتهای استاد مطهری، ج 10، ص 147.
[136].
مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ج 25، ص 108.
[137].
«و ما حب الجدار شغفن قلبی و لکن حب من سکن الدیارا».
[138].
«وَ قالَ لَهُمْ نَبِیُّهُمْ إِنَّ آیَةَ مُلْکِهِ أَنْ یَأْتِیَکُمُ
التَّابُوتُ فیهِ سَکینَةٌ مِنْ رَبِّکُمْ وَ بَقِیَّةٌ مِمَّا تَرَکَ آلُ
مُوسى وَ آلُ هارُونَ تَحْمِلُهُ الْمَلائِکَةُ إِنَّ فی ذلِکَ
لَآیَةً لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنینَ»،
بقره(2)، آیه 248.
[139].
مقام معظم رهبری در این باره میفرماید: «اصلاً
بنای شعائر بر تظاهر و بر نشان دادن و بر مطرح کردن و جلو چشم نگهداشتن
است.» دیدار با هیأت دولت 8/6/1384.
[140].
«اگر صدقه ها را آشکار کنید، این، کارِ خوبی است، و اگر آن را پنهان دارید
و به مستمندان بدهید، این برای شما بهتر است؛ و بخشی از گناهانتان را می
زداید»، بقره (2)، آیه 271.
[141].
عَن أَبِی جَعفَرٍ(علیه السلام) فِی قَولِهِ عَزَّ وَ جَلَّ: «إِن تُبدُوا
الصَّدَقاتِ فَنِعِمَّا هِی» قَالَ: یعنِی الزَّکاةَ المَفرُوضَةَ
قَالَ: قُلتُ: «وَ إِن تُخفُوها وَ تُؤتُوهَا الفُقَراءَ» قَالَ : یعنِی
النَّافِلَةَ. «الکافی»، ج 7، ص360.
[142].
مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ج 25، ص362.
[143].
نهایة الاحکام فی معرفة الاحکام، ج 2، ص 113.
[144].
نور (24)، آیه 36.
[145].
الکافی، ج 3، ص 202.
[146].
ریاض السالکین فی شرح صحیفة سید الساجدین، ج 5، ص120.
[147].
مختلف الشیعة فی أحکام الشریعة، ج 4، ص 53.
[148].
شعارهای لفظی اسلام بسیارند و باید بلند و دسته جمعی و ادا شود تا دیگران
را نیز به شور و وجد دعوت نماید. یکی از آنها تکبیراتی است که در ایام
تشریق وارد شده است.
[149].
تفسیر نور الثقلین، ج 5، ص 678.
[150].
علل الشرائع، ج 1،ص 263.
[151].
پیام آیتالله بهجت به مناسبت پردهبرداری
از گنبد حضرت فاطمه معصومه(سلام الله علیه)- 17ربیع الاول 1426ق.
[152].
بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار با هیأت دولت 8/6/1384.
[153].
«مَا أَضمَرَ أَحَدٌ شَیئاً إِلا ظَهَرَ فِی فَلَتَاتِ لِسَانِهِ وَ
صَفَحَاتِ وَجهِه ». نهج البلاغه، حکمت 26.
[154].
تاریخ صدر اسلام گواه آن است که تا نفاق برخی اصحاب برای جمع معتنابهی از
مردم آشکار نمیشد پیامبر(صلی الله علیه و آله)
اقدام به معرفی آنها نمیکردند. این مسئله بهخاطر
جایگاه ویژه آنان در قبائل خودشان بود که إفشای نفاق پنهان آنها موجب خروج
آنان و بالتبع عده کثیری- از یاران و اقوامشان- از اسلام میشد
که در آن موقعیت به صلاح نبود و آفت این پدیده در آن مقطع حساس بیشتر از
خیانتی بود که این جماعت بعدها به اسلام نمودند.
[155].
مجموعه آثار شهید مطهری، ج 19، نظام حقوق زن، ص 110.
[156].
یادداشت های استاد مطهری، ج 10، ص 156، یادداشت اسلام و مقتضیات
زمان.
[157].
این نکته را هم باید گفت که اصل ریش گذاشتن- به حدی که مردم بگویند فلانی
ریش دارد – یکی از شعائر مسلمانی است و رعایت آن بر همه مردان لازم است.
البته نامرتب بودن موی سر و صورت علاوه بر بینظمی
فرد میتواند موجب تبلیغ سوء از شعائر دینی گردد.
[158].
زیرا در چنین فرضی، حکم استحباب تعظیم شعائر و عزاداری مهمتر
از کراهت سیاهپوشی است و اگر این دو باهم تزاحم
کنند کراهت از بین میرود و استحباب میماند.
بدون تردید وقتی پیر و جوان، بزرگ و خردسال، در این ایام لباس سیاه میپوشند،
یادآور حزن و مصیبت جانکاهی است که به وجود مقدس حضرت سیدالشهدا(علیه
السلام)، رسیده است و حقیقت این است که به تعبیر امام راحل، بقای اسلام
مرهون دو ماه محرم و صفر است.
[159].
أَبِی عَبدِ الله(علیه السلام) قَالَ: تَجلِسُونَ وَ تُحَدِّثُونَ؟ قُلتُ:
نَعَم. قَالَ: تِلک المَجَالِسُ أُحِبُّهَا؛ فَأَحیوا أَمرَنَا، رَحِمَ
الله مَن أَحیا أَمرَنَا. یا فُضَیلُ! مَن ذَکرَنَا أَو ذُکرنَا
عِندَهُ فَخَرَجَ عَن عَینَیهِ مِثلُ جَنَاحِ الذُّبَابِ غَفَرَ الله لَهُ
ذُنُوبَهُ وَ لَو کانَت أَکثَرَ مِن زَبَدِ البَحرِ….یعنی کسی که امر ما
را احیا کند، مشمول رحمت حق باد. مصادقة الإخوان، ص32.
[160].
المحاسن، ج 2، ص420.
[161].
مقتل ابی مخنف، 217، ناسخ التواریخ زندگی امام سجاد (علیه السلام).
[162].
مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل؛ ج 3؛ ص327.
[163].
شرح ابن ابی الحدید ج16 ص22.
[164].
عیون الاخبار و فنون الآثار، ص109 و مقتل ابی مخنف ص222.
[165].
مقتل ابی مخنف ص 222 و223و عیون الاخبار از عماد الدین ادریس قریشی، ص 109
و شرح الاخبار قاضی نعمان، ج3، ص171.
[166].
شرح نهج البلاغة لابن أبی الحدید: 48؛ حدائق الناظرة للیوسف بحرانی، ج7،
ص128.
[167].
کان رسول الله یکره السواد الا فی ثلاث: الخف و العمامة و الکساء. الکافی،
ج 13، ص34. و فقهای ما نیز با استناد به این حدیث فتوا دادهاند.
جامع المسائل، ج 1، ص، 314.
[168].
شوری (42)، آیه 23
[169].
نور (24)، آیات 36و37.
[170].
در المنثور، سیوطی، ج 5، ص 50.
[171].
مجموع الفتاوی ابن تیمیه، ج 27، ص 141.
[172].
ر.ک به طبقات الکبری، ابن سعد، ج 1، ص 360 تا 503.
[173].
کهف (18)، آیه 21.
[174].
ر.ک: تفسیر نمونه، ج 12، ص 389.
[175].
فرحة الغری فی تعیین قبر أمیر المؤمنین علی بن أبی طالب(علیه السلام) فی
النجف؛ ص 77.
[176].
اقتباس و تلخیص از: لباس روحانیت؛ چراها و بایدها، محمد عالمزاده
نوری.
[177].
الکافی، ج 1، ص 135.
[178].
مقصود ایشان آیت الله شیخ محمد علی شاه آبادی در تهران بوده است.
[179].
توبه (9)، آیه 120.
[180].
مجموعه آثار شهید مطهری، ج 21، ص 162.(اسلام و مقتضیات زمان)
[181].
رک: المیزان، ج 6، بحث اخلاقی ادب. البته هیچگاه کمیت را نمیتوان
دلیل بر حقانیت یا عدم حقانیت دانست اما در مردم شناسی دینی ویژگیهایی
برای توده عوام شمرده میشود که یکی از آنها کمیت
گرایی است و دستورات دین برای تربیت عمومی براساس پذیرش این ویژگیها
تنظیم و تشریع شده است.
[182].
شرح الأخبار فی فضائل الأئمة الأطهار(علیهم السلام) ؛ ج 1 ؛ ص321.
[183].
ر.ک: جوان مسلمان و دنیای متجدد، ص 162.
[184].
دائرة الفرائد در فرهنگ قرآن، ج 3، ص 67، دکتر محقق.
[185].
یونس (10)، آیه 59.
[186].
السیرة النبویه، ج 4، ص 122.
[187].
مقتل الحسین، ص 43.
[188].
پرسشها و پاسخهای
دانشجویی ج 13، ص 174.
[189].
المنتظم فی تاریخ الملوک و الامم، ج 7، ص 15.
[190].
دعای ندبه: فَعَلَی الاطَایبِ مِن أَهلِ بَیتِ مُحَمَّدٍ وَ عَلِی صَلَّی
الله عَلَیهِمَا وَ آلِهِمَا فَلیبک البَاکونَ وَ إِیاهُم
فَلیندُبِ النَّادِبُونَ وَ لِمِثلِهِم فَلتُذرَفِ [فَلتَدِرَّ] الدُّمُوعُ
وَ لیصرُخِ الصَّارِخُونَ وَ یضِجَّ الضَّاجُّونَ وَ یعِجَّ العَاجُّون .
إقبال الاعمال (ط- القدیمة)؛ ج 1؛ ص297.
[191].
تهذیب الأحکام، ج 2، ص59.
[192].
«شهادت به ولایت علی(علیه السلام) از احکام ایمان است، نه از الفاظ
اذان…». الدروس الشرعیه، ج 1، ص 162.
[193]. الغنائم، ج 2، ص 423.
[194].
مستمسک العروة الوثقی، ج 5، ص 545.
[195].
مستند العروه، ج 2، ص 287.
[196].
رساله اجوبة الاستفتاءات، ص93.
[197].
القطوف الدانیه، ج 1، ص 57- 58.
[198].
محمد تقی مصباح یزدی، مجله «معرفت»، شماره 76، مقاله اخلاق و عرفان اسلامی،
ص 5.
[199].
«یجوز تعظیم المؤمن بما جرت به عادة الزمان … ربما وجب إذا أدى
ترکه إلى التباغض و التقاطع أو إهانة المؤمن»، نضد
القواعد الفقهیة على مذهب الإمامیة، ص 273.
[200].
قاموس الفارسیة، ماده توهین.
[201].
خاطرات همفر (جاسوس انگلیس در کشورهای اسلامی)، ص 85.
[202].
«یحسرة علی العباد ما یأتیهم من رسول الا کانوا به یستهزءون». یس (36)، آیه
30.
[203].
«یأیها الّذین ءامنوا لاتتّخذوا الّذین اتّخذوا دینکم هزوا و لعبا مّن
الّذین أوتوا الکتب من قبلکم و الکفّار أولیآء و اتّقوا الله إن کنتم
مّؤمنین. وإذا نادیتم إلی الصّلوة اتّخذوها هزوا و لعبا ذلک بأنّهم قوم
لایعقلون»، مائده (5)، آیات 57و 58.
[204].
«فَاصبِر إِنَّ وَعدَ الله حَقٌّ وَ لا یستَخِفَّنَّک الَّذِینَ لا
یوقِنُونَ»، روم (30)، آیه60.
[205].
صف (61)، آیه 8.
[206].
تصریح شده است هدف از جهاد ابتدایی اقامه شعائر الهی است و بر این اساس
مقابله با توهینکنندگان اولی است. از سویی میتوان
مقابله با توهین را مصداقی از جهاد دفاعی دانست.
[207].
الکافی، ج 4، ص 70.
[208].
منتهی المطلب فی تحقیق المذهب، ج15، ص222.
[209].
البته از دشمنان و سران کفر جز دشمنی انتظاری نیست. به تعبیر قرآن لن ترضی
عنک الیهود و لن النصاری حتی تتبع ملتهم. اما عموم جهانیان و فرهیختگان در
عصر حاضر نیز از برخورد سخت با توهینکنندگان
استقبال میکنند. اما متأسفانه برخی مسئولین جلوی
رادمردانی که درصدد اجرای این حکم بودند سد کردند و آن را فتوای مذهبی
نامیدند نه حکم ولی فقیه! امام راحل در سالگرد حکم سلمان رشدی فرمود: میترسم
بعد از من برخی مسؤولین نظام بگویند این حکم به مصلحت دیپلماسی نظام نیست!
چون میدیدند در زمان خودشان وزارت خارجه به حکم
اعتراض دارد!! مرحوم آیت الله فاضل در یکی از پیامهایی
که دفتر ایشان چاپ کرده است فرمودهاند: اگر
مسئولین محترم نظام جمهوری اسلامی نمیخواهند
حکم امام را اجرا کنند لااقل جلوی جوانهای مومنی
که میخواهند این حکم را اجرا کنند نگیرند!
[210].
کتاب البیع، ص 389 ؛ تحریر الوسیلة، ص 369 مسئله 6.
[211].
عوائد الایام فی بیان قواعد الاحکام، ص 31و30.
[212].
مائده (5)، آیه 2.
[213].
حج (22)، آیه 30.
[214].
ماعون (107)، آیه 4 و 5.
[215].
الإحتجاج علی أهل اللجاج (للطبرسی)، ج 1، ص64.
[216].
نضد القواعد الفقهیة علی مذهب الامامیة، ص 273.
[217].
رسائل الشهید الثانی، ج 2، ص 1217، المسألة 116.
[218].
کامنلا (Common law) اساس
و پایه حقوق انگلستان است و به جهت مشترک بودن این نظام برای همه بخشهای
انگلستان و ولز آن را کامنلا مینامند.
حدود ۱۳ از نظامهای حقوقی کنونی جهان که اکثرا
کشورهای انگلیسی زبان میباشند از نظام حقوقی این
کشور الگوبرداری کردهاند. دیگر کشورهایی که تابع
این نظام هستند عبارتند از: ایالات متحده آمریکا، مالزی، سنگاپور، بنگلادش،
پاکستان، سریلانکا، هند، کامرون، کانادا، ایرلند،
نیوزلند، آفریقای جنوبی، زیمباوه، هنگ کنگ و استرالیا. دیوید بارکر، کولین
پدفیلد، “ حقوق به زبان ساده”، ص. ۲۴.
[219]. John Smith and
Brian Hogan «Criminal law» Butter worths, 8th Ed., london, 1996, p. 732:
«Matter is blasphemous if it denies the truth of the Christian religion
or of the Bible or the Book of Common prayer or the existence of God.”
[220]. A.V. Dicey, «Law
of the constitution», Macmillan, 9th Ed., London, 1950, p. 245: «Most
persons, again, are astonished to find that the denial of the truth of
Christianity or of the authority of the Scriptures, by writing,
printing,teaching, or advised speaking…in England, is by statute a
criminal offence entailing very severe penalties.”
[221].
ر.ک: باربی (پژوهشی در عروسک آمریکایی باربی)، اکبر مظفری، دفتر نشر معارف.
[222].
این سیاستها از متن دین استخراج شده است یعنی شارع
مقدس پیشبینی این جنگ تبلیغاتی و شیوههای
مقابله آن را نموده و در تکالیف دینی جای داده است و ما در این بخش فقط آن
راهکارها را دستهبندی
نمودهایم.
[223].
هرگاه فسقی ظاهر شود نهی از آن واجب میشود و ما
مأمور به تفتیش باطن و تجسس و دفع گناهانی که از آنها اطلاعی نداریم
نیستیم.
[224].
اقلیتهای دینی، حق تبلیغ مذهب خود را ندارند. «و
قاتلوا الّذین لایؤمنون باالله… ولایحرّمون ما حرّم الله… و لایدینون
دین الحق… حتّی یعطوا الجزیه عن یدٍ و هم صاغرون»، توبه (9)، آیه 29 ؛
«ضربت علیهم الذّلّه… و ضربت علیهم المسکنه ذلک بأنّهم کانوا یکفرون»، آل
عمران (3)، آیه 112.
[225].
لزوم وجود 2 یا 4 شاهد عادل- که عیناَ واقعه را دیده باشند- برای اثبات
گناه و اجرای حد.
[226].
جریمه اخروی وعده عذاب است: «ان الذین یحبون ان تشیّع الفاحشه فی الّذین
ءامنوا لهم عذاب الیم فی الدّنیا والاخره»، (نور، آیه 19) ؛ «والّذین یرمون
المحصنات الغافلات المومنات لعنوا فی الدّنیا و الاخره و لهم عذابٌ عظیم»،
(نور، آیه 23) و جریمه دنیوی آن اجرای حدود است: «و الّذین یرمون المحصنات
ثمّ لم یأتوا بأربعه شهداء فاجلدوهم ثمانین جلده و لا تقبلوا لهم شهادة»،
(نور، آیه 4)
[227].
یکی از دلایل آن این است که رسول گرامی اسلام(صلی الله علیه و آله)
فرمودند: «من تشبّه بقوم فهو منهم»؛ «هرکس به گروهی شبیه گردد از آنها
است»، عوالی اللئالی، ج 1، ص165.
[228].
امیر المؤمنین(علیه السلام): «مَنْ وَضَعَ نَفْسَهُ مَوْضِعَ
التُّهَمَةِ فَلَا یلُومَنَّ مَنْ أَسَاءَ بِهِ الظَّنَ »، خصائص الأئمة،
ص108.
[229].
«لأنَّ النَّبی(صلی الله علیه و آله)، غَیر اسْمَ العاصی بن
الأَسْود والِد عَبْد اللّه فسَمَّاهُ مُطِیعا»، تاج العروس، ج 19، ص682.
فی الحدیث : «أَنَّه(صلی الله علیه و آله) غَیّر اسمَ امرأَةٍ کانَت
تُسَمی بَرَّةَ، فسمّاهَا زَینَبَ، و قال: تُزَکی نَفْسَها»؛ کأَنَّه کرِهَ
ذلک»، همان، ج 6، ص74.
و فی الحَدِیث «أَنَّه غَیر اسمَ غُرَاب لِمَا فیه
من البُعْد و لأَنَّه من أَخْبَثِ الطُّیور». همان، ج2، ص 280.
[230].
بقره (2)، آیه 158.
[231].
انوار الاصول، ج 2، ص382.
[232].
الکافی، ج 8، ص 162 ؛ الاصول الستة عشر، ص30.
[233].
مائده (5)، آیه51.
[234].
نهج البلاغه، حکمت 207 (203).
[235].
من لا یحضره الفقیه، ج 1، ص: 130.
[236].
توبه (9)، آیه 84.
[237].
همان، آیه 107و 108.
[238].
حج (22)، آیه 18.
[239].
انبیاء (21)، آیه 63.
[240].
انعام (6)، آیه 108.
[241].
الباطل یموت بترک ذکره.
[242].
المکاسب، ج 1، ص 11.
[243].
«تَالله لاکیدَنَّ أَصنامَکم بَعدَ أَن تُوَلُّوا مُدبِرینَ. فَجَعَلَهُم
جُذاذاً إِلا کبیراً لَهُم لَعَلَّهُم إِلَیهِ یرجِعُونَ»، انبیاء (21)،
آیات 57و58.
[244].
«قالَ فَاذهَب فَإِنَّ لَک فِی الحَیاةِ أَن تَقُولَ لا مِساسَ وَ إِنَّ
لَک مَوعِداً لَن تُخلَفَهُ و انظُر إِلی إِلهِک الَّذی ظَلتَ
عَلَیهِ عاکفاً لَنُحَرِّقَنَّهُ ثُمَّ لَنَنسِفَنَّهُ فِی الیمِّ نَسفاً»،
طه (20)، آیه 97.
[245].
«وَ الَّذِینَ اتَّخَذُوا مَسجِداً ضِراراً وَ کفراً وَ تَفرِیقاً بَینَ
المُؤمِنِینَ وَ إِرصاداً لِمَن حارَبَ الله وَ رَسُولَهُ مِن قَبلُ وَ
لَیحلِفُنَّ إِن أَرَدنا إِلا الحُسنی. لا تَقُم فیهِ أَبَداً لَمَسجِدٌ
أُسِّسَ عَلَی التَّقوی مِن أَوَّلِ یومٍ أَحَقُّ أَن تَقُومَ فیهِ»،
توبه (9)، آیات 107و 108.