۱۳۹۵/۰۲/۱۷
–
۲۶۸۱ بازدید
نظرتان راجع به احادیث طبی چیست؟ نحوه استفاده از آنها به چه صورت است؟ آیا میتوان این احادیث را به محک آزمایشات تجربی گذاشت؟ آیا این احادیث به اندازه کافی علم طب را بیان کرده اند یا هنوز به دانشکده های پزشکی نیاز داریم؟
1. روایات زیادی از معصومین در زمینه طب و بهداشت و امور پزشکی در منابع ذکر شده است و به صورت مجموعه های مختلفی با موضوع طب تنظیم شده اند .2. دستورات و توصیه هایی که در این روایات شده مختلف است . برخی جنبه پیشگیری دارد و برخی جنبه درمان و برخی برای تقویت و بهبود وضعیت انسان است .3. برخی از این روایات از نظر تجربی مورد ازمایش قرار گرفته و نتیجه بخشی ان تایید شده و برخی زمینه طرح چندانی پیدا نکرده و به این مرحله نرسیده است .4. وجود این روایات مانع استفاده از دستاوردی بشری در زمینه پزشکی نیست و و در واقع این دو لازم و ملزوم و مکمل یکدیگر می باشند . 5. به گفتار زیر در رابطه با این موضوع توجه کنید .تبار شناسی روایات طبییکی از عرصه هایی که سنت به مفهوم عام و سنت نبوی به مفهوم خاص آن بدان اهتمام ورزیده ، عرصه طب و بهداشت تن و روان است . بخاطر حجم قابل توجه این دست از روایات کتاب ها و موسوعه های مستقلی برای آنها فراهم شده است . در این دست از روایات آموزه های طبی و بهداشتی در قالب گزاره های توصیفی یا دستوری و ناظر به دو حوزه : پیشگیری و درمان انعکاس یافته است . آنچه در این بین اهمیت به سزایی دارد پاسخ به چند پرسش اساسی در زمینه روایات طبی است از جمله : ۱. روایات طبی با توجه به منبع و سند آنها در چه درجه ای از اعتبار قرار دارند ؟ ۲. با فرض اعتبار منبع و صحت سند روایات طبی ، معیار اعتبار آنها چیست ؟ به عبارت روشن تر آیا این دست از روایات را باید بسان روایات فقهی از روی تعبد پذیرفت یا آن که مبنای پذیرش آنها اثبات پذیری بر اساس دستاورد های قطعی علم است ؟ ۳. آیا اساسا عرصه هایی همچون طب و بهداشت در قلمرو دین و رسالت پیامبر اکرم (ص) می گنجد یا نه ؟ ۴. آیا با توجه به روایات طبی می توان قلمرو دین را تعریف کرد . نگارنده در این مقاله به ارایه پاسخ به این پرسش ها پرداخته و این نتایج را بدست داده است : ۱. روایات طبی از نظر سند به سه دسته اصلی تقسیم می شوند بدین شرح : الف . روایات طبی صحیح السند ؛ ب. روایات طبی ضعیف السند ؛ ج. روایات طبی مجعول . و در میان این سه دسته تنها به روایات طبی دسته نخست می توان عمل کرد مگر آن که متن روایتی در عین ضعف سندی منطبق با دستاورد های قطعی علم باشد که در این صورت می توان به صحت مضمون آن تن داد . ۲. گر چه مبنای پذیرش روایات طبی تعبد نیست ، اما با این حال باید دانست که این روایات از زبان معصوم یعنی کسی که خطا و لغزش در گفتار و کردار او راه ندارد ، صادر شده است . بنابر این افزون بر امکان اثبات روایات طبی از رهگذر علم و تجربه ، می توان بر صحت و درستی آنها بخاطر انتساب به معصوم پای فشرد . ۳. روایات طبی بسان سایر روایات ذاتا انحصار به زمان یا مکان خاصی ندارند ، مگر آن که قرینه ای بر خلاف آن اقامه شود . ۴. صدور حجم انبوهی از روایات در زمینه طب و بهداشت خود گواه روشنی بر عدم انحصار حوزه رسالت به امور دینی و معنوی صرف است .کلید واژه ها : سنت ، روایت طبی ، صحت سند ، ضعف سند ، دستاورد های قطعی علم .مقدمهاز جمله عرصههایی که در روایات پیامبر و اهل بیت(ع) مورد توجه قرار گرفته عرصه طبّ و بهداشت است. وجود این دست از روایات میتواند نشانگر آن باشد که میان دین و علم تعامل نزدیک برقرار بوده و قلمرو دین افزون بر عرصههای معنوی و اموری را که سعادت انسانها را تأمین میکند ، اموری دیگر همچون طب و بهداشت را در بر میگیرد . و از آنجا که میان تن و روان رابطه مستقیم برقرار است ، دین درباره طب و بهداشت روح و تن آموزههایی را ارایه کرده است. منشأ اصلی راهیافت آموزه های طبی در روایات را باید قرآن دانست . زیرا در قرآن آموزه هایی در عرصه طب و بهداشت تن و روان منعکس شده است . تاکید بر اجتناب از اسراف در خوردن و آشامیدن ، تاکید بر خوردن پاکیزه ها و اجتناب از خبائث ، اشاره تلویحی به اجتناب از آشامیدن آب های مانده و شیر هایی که طعم آنها تغییر کرده است ، اعلام شفاء بودن عسل ، لزوم پرهیز از همبستری با زنان در ایام عادت ماهیانه و اعلام تحریم شراب به عنوان ام الخبائث از نمونه های آن است . از قرآن که بگذریم در روایات نبوی و ولوی آموزه های طبی به صورت نسبتاً گسترده منعکس شده است . روایات طبی عموماً به به دو صورت در منابع حدیثی منعکس شده اند :۱. شماری از محدثان فریقین با اختصاص ابواب و فصولی خاص بخشی از روایات طبی را منعکس ساخته اند . به عنوان مثال علامه مجلسی در کتاب بحار الانوار بابی را با عنوان « طبّ النبی » گشوده است . بخاری و ابی داود و ابن ماجه بابی را با عنوان « کتاب الطب » به این دست از روایات اختصاص داده اند .۲. شماری از صاحب نظران به خاطر حجم انبوه روایات طبی با گرد آوری این دست از روایات کتابهای مستقلی در این زمینه فراهم کردند . کتاب هایی با عناوینی همچون : طب النبی(ص) ، طب الصادق (ع) ، طب الرضا (ع) ، یا به عنوان کلی تر یعنی طب الائمه .
افزون بر انعکاس روایات طبی ، شماری از اندیش وران فریقین در باره میزان اعتبار و چگونگی تعامل با این دست از روایات سخن گفته اند . در میان اندیش وران شیعه نخستین بار شیخ صدوق در باره معیار ارزش گذاری روایات طبی و حوزه اعتبار آنها از نظر زمان و مکان سخن گفته است . پس از او شماری دیگر از اندیشمندان شیعه همچون شیخ مفید ، سید بن طاووس در این باره گفتگو نموده اند . ابن خلدون و ابن جوزی از جمله اندیشمندان اهل سنت اند که در باره اعتبار و چگونگی تعامل با روایات طبی اظهار نظر کرده اند .
با این حال ، بخاطر جایگاه روایات طبی و اقبال عموم مردم به این دست از روایات ، تا کنون تحقیق علمی در خوری در باره روایات طبی انجام نگرفته و مسایل و پرسشهایی چند در عرصه روایات طبی هم چنان بی پاسخ مانده است ، نظیر آن که :
۱. روایات طبی را چگونه می توان از نظر موضوع و میزان اعتبار تقسیم بندی نمود ؟
۲. آیا پیامبر (ص) با حیثیّت پیامبری و در مقام تشریع سخنانی را در باب طب و بهداشت ارایه کرد که در این صورت گفتار ایشان در این زمینه به مثابه گفتار ایشان در سایر حوزه ها ی دینی همچون عبادات معتبر خواهد بود یا چنان که امثال ابن خلدون گفته اند ، ایشان به عنوان یک انسان ساکن در سرزمین حجاز که ممکن است در اثر تجربه در باره طب و بهداشت اطلاعاتی داشته باشد ، در این زمینه آموزه هایی را بدست داده است . که در این صورت ، این دست از آموزه ها فاقد اعتبار خواهند بود ؟ به عبارت روشن تر آیا معیار حجّیت روایات طبی تعبد محض است یا تجربه محض ؟
۳. با فرض پذیرش نظریه نخست و معتبر دانستن روایات طبی ، باید پرسید که آیا اعتبار این دست از آموزه ها به مخاطب ، زمان و مکان خاص محدود می گردد ؛ یا آن که بر اساس اصل اولی به صورت مطلق همه مخاطبان در همه زمان ها و مکان ها را در بر می گیرد ، مگر آن که قرینه ای بر خلاف آن اقامه شود ؟
۴. آیا با انعکاس روایات طبی در میان آموزه های دینی ، می توان از نظریه حداکثری در باره قلمروی دین دفاع کرد و مدعی شد که به عکس دیدگاه سکولارها دین تنها منحصر به مسایل اخلاقی و شخصی صرف نیست ؟
نگارنده به فراخور محدودیت یک مقاله ، این پرسشها را مورد بررسی قرار داده است .
تقسیم بندی روایات طبّی
روایات طبی را در نگاه کلی می توان به دو دسته طب بدن و طب روان تقسیم کرد و این دو دسته از روایات نیز به نوبه خود به روایات طبی توصیفی و روایات طبی دستوری قابل تقسیماند. از سویی دیگر مجموعه روایات طبی روان و تن به دو مرحله پیشگیری و درمان ناظراند .
اینک به اختصار به بررسی هر یک از این اقسام می پردازیم.
۱. روایات طبی توصیفی
در این دست از روایات عموماً از فواید یا زیانهای خوراکیها، اشیا یا اموری خاص بدون آن که حاوی دستور و توصیهای باشند، سخن به میان آمده است. مثلاً از فواید و خواص میوههایی همچون انجیر، زیتون، انار، سیب، انگور یا مفید بودن روغن بنفشه برای بدن یا سرمه کشیدن برای تقویت چشم گفتگو شده یا اعلام شده که خوردن متوالی گوشت ، بلعیدن آب ، خوردن غذای داغ، یا دمیدن در غذا برای بدن زیانآور است. همچنین در این دست از روایات آمده است که سیر و سیاحت یا کار، دیدار دوستان، مداعبه برای روان مفید است و در برابر ، حسادت ، بخل ، حرص و آز، خشم، حسد و کینه برای روان زیانآور است. گرچه ممکن است لازمه توصیف به حسن و خوب بودن کاری ، توصیه و دستور به انجام و لازمه توصیف به زیانآوری کاری ، توصیه و دستور به اجتناب باشد ، اما با این حال در این دست از روایات به صورت مستقیم و به دلالت مطابقی ، توصیه یا دستوری نیامده است.
۲. روایات طبی دستوری
در این دست از روایات افزون بر توصیف و گاه بدون ذکر توصیف به انجام کار یا ترک کاری دیگر یا مصرف غذایی خاص یا ترک آن توصیه شده است. شاخصه این دست از روایات آن است که فقیه میتواند براساس آنها فتوا بر وجوب یا استحباب و در برابر فتوا به حرمت یا کراهت دهد.
۳.روایات طبی ناظر به مرحله پیشگیری
برخی از روایات در کنار توصیف یا دستور به انجام یا ترک کاری ، ناظر به مرحله پیشگیری اند . به این معنا که در این دست از روایات آمده است که عمل به این دستورات و توصیهها روان و جسم را از مبتلا شدن به بیماریها و آفتها مصون نگه میدارد. مثلاً وقتی در روایات بر اهمیت انتخاب دوست و ضرورت برخورداری همنشین آدمی از شایستگیهای اخلاقی صحبت به میان میآید یا توصیه میشود که از نگاه شهوتآمیز به نامحرم یا گوش فرا دادن به موسیقی به خاطر زمینهسازی برای زنا و اجتناب شود ، در حقیقت اقدامی پیشگیرانه برای غلتیدن در آسیبهای رفتاری و اخلاقی است. چنان که برای پیشگیری از رویکرد بیماریها توصیههای زیادی ارایه شده است. مثلاً گفته شده که برای دور ماندن از تغییرات ناگهانی آب و هوا در آغاز سرما، بیشتر از خود مراقبت کنید. یا در تاریکی شب غذا نخورید، یا پیش و پس از غذا دستهای خود را بشویید.
۴. روایات طبی ناظر به مرحله درمان
بخش قابل ملاحظهای از روایات طبّی ناظر به مرحله درماناند. یعنی ناظر به مرحلهای پس از ابتلای انسان به بیماریهای روانی و جسمی است. عموم روایات طبی این چنین اند . نطیر آن که در روایات توصیه شده که بیماری تب را با سیب یا با استفاده از آب سرد درمان کنید .
میزان اعتبار روایات طبی
روایات طبی به سان روایات در سایر عرصههای دینی همچون عقاید، اخلاق و احکام از نظر میزان درجه اعتبار منبع و نیز چند و چون اسناد آنها دارای مراتب مختلفاند. محورهای ذیل نشانگر مراتب قوت و ضعف و اعتبار این دست از روایات است.
۱. روایات طبی دارای صحت سند
روایاتی که دارای چنین ویژگی باشند بویژه آن که در منابع اصیل آمده باشند ، در عالیترین درجه اعتبار و مقبولیت قرار دارند. مگر آن که اثبات شود که متن آنها با یکی از دستاوردهای قطعی علم دارای تضاد و تناقض است. در این صورت باید روایت را کنار گذاشت و حکم نمود که چنین روایتی به اشتباه به معصوم نسبت داده شده است. زیرا معصوم هرگز گفتاری مخالف آنچه واقع و حقیقت است بیان نمیکند. به عبارت روشنتر هرگز میان آموزههای دینی و علمی تناقض راه نمییابد.
باید توجه داشت که برخی از روایات طبی در عین آن که دارای صحت سند اند در منابع اصیل روایی نظیر جوامع اولیه و ثانویه حدیثی ذکر نشدهاند. این دست از روایات از نظر اعتبار پس از روایات دسته نخست و در مرحله دوم قرار دارند با این حال همچنان قابل عمل و استناد اند مگر آن که با دستاوردهای یقینی علم متناقض باشند.
۲. روایات طبی دارای ضعف سند
یعنی روایاتی که برغم برخورداری از سند، به خاطر ارسال و قطع سند، یا ضعف یکی از راویان در حوزه عقیده واخلاق دچار ضعف اند. این دست از روایات قابل عمل و استناد نیستند. زیرا تنها راه باورمندی به متون روایات طبّی انتساب آنها به معصوم است و با وجود ضعف سند روایت ،انتساب آن به معصوم مخدوش است. مگر آن که متن چنین روایتی از هر جهت با دستاوردهای قطعی علم هماهنگ باشد که در این صورت میتوان به صحت آن تن داد.
۳. روایات طبی فاقد سند
بخشی از روایات طبی اساساً فاقد سنداند و افزون بر فقدان سند در هیچ یک از جوامع حدیثی قابل اعتنای شیعه نظیر کتب اربعه یا جوامع ثانویه حدیثی همچون بحار الانوار و وسایل الشیعه نیامدهاند. در باره مردود بودن این دست از روایات نباید تردید کرد. مگر آن که متن آنها از هر جهت با دستاورد های قطعی علم در عرصه طب و بهداشت همصدا باشد که در این صورت بدون تاکید بر صدور آنها از معصوم بر صحت مضمونی آنها می توان پای فشرد .
۴. روایات طبی مجعول
شماری از روایات طبی بسان برخی دیگر از عرصه های سنت همچون اعتقادات ، از سوی مخالفان و معاندان به هدف تخریب باورهای دینی مردم جعل و بر ساخته شده اند .در منابعی که معرفی روایات مجعول اختصاص یافته موارد قابل توجهی از این دست از روایات برشمرده شده است نظیر روایت ذباب که در آن بخاطر شفابخشی بال مگس به شناور ساختن آن در غذا به هنگام افتادن در غذا توصیه شده است یا روایتی که از شفا بخشی بادنجان نسبت به همه بیماری ها سخن به میان آمده است . مردود بودن این دست از روایات جای هیچ گونه تردیدی ندارد .
معیار اعتبار روایات طبّی
یکی از مهمترین پرسشها در زمینه روایات طبی آن است که معیار صحت و اعتبار این دست از روایات چیست؟ آیا روایات طبی را میبایست در ردیف روایات احکام دانست که از روی تعبد بدانها التزام داشته و عمل میکنیم یا باید در عداد روایات اخلاقی و اعتقادی بر شمرد که عقل و فطرت درباره درستی یا عدم درستی آنها داوری میکند؟ یا باید چنین باور داشت که این دست از روایات بسان گزارههای علمی است که صحت و سقم آنها را تنها تجربه و آزمایش نشان میدهد .
اهمیت بررسی معیار پذیرش روایات طبّی
بررسی معیار پذیرش روایات از دو جهت دارای اهمیت است:
۱. روان و جسم آدمی، آسیبها، بیماریهای آنها، راههای درمان و مقابله با این آسیبها و بیماریهای جسمی و روانی از جمله دغدغههای مستمر و دیرپای بشری است که با جزم بر همزادی آن یا آفرینش آدم ابوالبشر میتوان پای فشرد. حاصل این دغدغه مستمر در گستره تاریخ ، ظهور دانش طب و روانشناسی با صدها گرایش و شاخه تخصصی است که در روزگار ما، خودنمایی کرده است. به خاطر نیاز، کنجکاوی و تکاپوی چند هزار ساله بشر در این عرصه تحولات و تطورات شگفتآوری در عرصه طب جسم و روان پدید آمده است. روش حاکم بر دانش طب به ویژه در طب جسمی روش تجربی است. از این رو طب یکی از زیرشاخههای علوم تجربی به شمار میرود. حال اگر به روایتی برخورد کنیم که در آن آموزههای طبی آمده که ممکن است در طب درباره این آموزه تحقیقی انجام نگرفته باشد چگونه و براساس چه معیاری میتوان به صحت این آموزه تأکید کرد و بسان نسخه یک پزشک حاذق انجام آن را به دیگران توصیه نمود؟!
۲. چگونگی رابطه علم و دین از جمله دغدغههای دیرپای دینداران جهان است. به ویژه آن که تاریخ بشری طی ده سده از سده چهارم تا سده چهاردهم میلادی که از آن به قرون وسطی یاد میشود، شاهد دخالت مستقیم کلیسا به عنوان مهمترین نهاد دینی در غرب، در تمام عرصههای علمی بوده است. در این دوران طولانی پس از آن که کلیسا در عرصه سیاست و حکومت سیطره یافت، مدعی شد تمام دستاوردهای علمی و تجربی تنها در صورتی معتبر است که با آموزههای کتاب مقدس سازگار باشد و هر جا که این دستاوردها با کتاب مقدس مخالف یا کتاب مقدس درباره آنها سکوت کرده باشد، محکوم به بطلان است. چنین دخالت بیحد و مرز کار را به جایی رساند که پدیده «انگیزاسیون» یا «تفتیش عقاید» رخ نمود و زمینه را برای سوزاندن شمار زیادی از عالمان و دانشوران فراهم آورد. گروهی همچون گالیله برغم باورمندی یقینی به دستاورد علمی خود، ناچار به توبه شدند. آنگاه که با ظهور رنسانس و انقلاب صنعتی حاکمیت کلیسا فرو پاشید، واکنشهای بس تند و تلخی علیه دین و دینداری در جهان غرب شکل گرفت. ظهور مکاتب الحادی همچون: مارکسیسم، سوسیالیزم، اومانیسم، فرویدیسم و دستاورد چنین واکنشی بوده است . یکی از دعاوی این دست از مکاتب آن بوده و هست که دین دستاورد جهل بشریت به حقایق هستی و رویآوری به اعتقادات پوچ، واهی و موهوم است. مثلاً چون انسانها نمیتوانستند حوادث تلخ طبیعی همچون زلزله، کسوف، آتشفشان و را توجیه کنند به خدایی موهوم به عنوان قدرت قاهر هستی روی آوردند!
پیداست با چنین تحلیلی غلط از دین و دینداری، آنان ادعا میکنند که آموزههای دینی با دستاوردهای قطعی علم در تناقض است! چنین ادعایی درباره همه ادیان آسمانی به طور اعمّ و اسلام به طور اخصّ مطرح شده است. ادّعای هماهنگی آیات قرآن در زمینه آسمانهای هفتگانه با هیأت بطلمیوس ـ که منسوخ شده است ـ از نمونههای ادعا شده برای اثبات مخالفت اسلام با علم است. این دست از دعاوی باطل درباره روایات و بویژه روایات طبّی نیز در بین است .ادعای مخالفت آموزههای طبی اسلام با دستاوردهای علمی در مواردی همچون «حدیث ذباب» که خود روایتی مجعول و برساخته است ،از این دست از نمونههاست.
بنابراین سخن از معیار اعتبار روایات طبّی میتواند به این دست از شبهات نیز پاسخی در خور دهد. زیرا در بررسی معیار اعتبار روایات طبّی به این نتیجه رهنمون میشویم که اوّلاً محطً بحث روایاتی است که صدور آنها از معصوم قطعی یا در حد قطع باشد. ثانیاً روایات طبی افزودن بر تعبّد، میبایست با دستاوردهای قطعی علم طب نیز سازگار باشد. و در صورت اثبات تناقض، باید در صدور آن از معصوم تردید روا داشت.
راهحلها در تبیین معیار اعتبار روایات طبّی
با این توضیح درباره معیار اعتبار روایات طبّی سه راه حل قابل ارایه است که عبارتند از: ۱. تعبد محض؛ ۲. تجربهپذیری؛ ۳. تعبّد و تجربهپذیری؛ اینک به اختصار به بررسی این سه راه حل میپردازیم:
۱. تعبد محض
به این معنا که روایات طبّی را صرفاً از آن جهت که از معصوم صادر شده بپذیریم و کاری به متن و مفاد آنها و پرس و جو از انطباق یا عدم انطباق آن با دستاوردهای قطعی علم طب و بهداشت نداشته باشیم نظیر روایات احکام. به عنوان مثال وقتی معصوم اعلام میکند که نمازهای چهار رکعتی در سفر بیش از هشت فرسخی قصر میشود، ما هیچگاه نمیپرسیم که چرا مثلاً نمازهای دو رکعتی قصر ندارند ؟ چرا باید قصر نماز در فاصله هشت فرسخی باشد آیا شش فرسخ با هشت فرسخ تفاوت ماهوی دارد ؟ اساساً چرا باید نماز در این فاصله شکسته شود ؟ نکوهش از عقلگرایی و قیاس که به طور مکرر از اهل بیت(ع) صادر شده ناظر به این دست از آموزههای دینی است. سرّ این امر در متن روایات نیز آمده آنجا که امام (ع) فرموده است که عقل در عرصههایی که به امور متافیزیکی و مصالح و مفاسد پنهان احکام ناظر است، راه ندارد .از این رو پسندیدهترین برخورد در این امور تسلیم ، رضا و تعبّد است. یعنی بدون آن که از چرایی حکم پرسش شود از روی تعبّد و ایمان به حقانیّت گفتار معصوم(ع) و این که قول و فعل او قطعاً منطبق با واقع است به آن حکم تن دهیم .
باری، اگر معیار پذیرش روایات طبی تعبد باشد، بسان روایات فقهی نباید از چند و چون مفاد آنها پرسش شود و باید بگوییم چون از زبان معصوم صادر شده پس قطعاً درست و صحیح اند.
از ظاهر گفتار شیخ مفید این نظریه یعنی انحصار معیار روایات طبی به تعبد وادله سمعی به دست میآید ، آنجا که آورده است:
« طب صحّی و علم به آن ثابت است و طریق آن وحی است و علماء طب را از پیامبران اخذ کردهاند، زیرا راهی به جز سمع وادله نقلی برای آگاهی به حقیقت بیماری وجود ندارد، چنان که راهی برای شناخت درمان جز از رهگذر توقیف [و ادله نقلی] وجود ندارد. پس ثابت میشود که راه دستیابی به طب تنها شنیدن از خداوند آگاه به حقایق است. »
شیخ مفید بی آن که در باره انحصار روایات طبی به جغرافیا یا اشخاصی خاص سخنی به میان آورد ، نه تنها از اعتبار روایات طبی دفاع کرده ، بلکه معیار اعتبار آنها را استناد به معصوم می داند و در نگاهی وسیع تر معتقد است روش طب وحی است و اطباء دانش طبی خود را از پیامبران دریافت کرده اند .
گر چه گفتار شیخ مفید در منحصر دانستن راه دستیابی به طب به وحی و ادله سمعی و عدم اهتمام به روش تجربی ، جای مناقشه دارد ، اما از این جهت که شیخ آموزه های نقل شده از پامبران به طور عام و ازپیامبر اسلام و ائمه (ع) به طور خاص در زمینه طب را منسوب به وحی و خداوند دانسته و بالطبع هر گونه احتمال راهیافت خطا و لغزش در آنها یا هم سطح بودن دانش پیامبران با دانش آمیخته با خطای عصرشان را مردود اعلام می کند ، سخن بسیار دقیق و قابل توجه است آن هم از زبان مهم ترین رکن از ارکان تفکر شیعه .
از سخن شیخ مفید در باره روایات طبی سه نکته مهم قابل استفاده است ، بدین شرح :
قلمرو دین چنان که سکولار ها برآن پای می فشارند ، تنها منحصر به امور دینی ، معنوی و اخروی نیست .
دانش پیامبران به حوزه های مورد نظر مدافعان سکولاریزم منحصر نمی شود و عرصه هایی همچون طب را در بر می گیرد .
اگر قرار باشد راه دستیابی به دانش طب وحی باشد ، دیگر سخن گفتن از راهیافت خطا در آموزه های طبی پیامبران یا پیامبر اسلام لغو و بی اساس خواهد بود .
مقایسه میان دیدگاه شیخ مفید در باره روایات طبی و منحصر دانستن اعتبار آنها به وحی با آنچه که امثال ابن خلدون و آقای سروش در باره روایات طبی گفته و بر بی اعتباری روایات طبی و همسطحی دانش پیامبر با دانش آمیخته با خطای عصر رسالت پای می فشرند ، نشان می دهد که تا چه اندازه میان این دو دیدگاه و بلکه میان دو دیدگاه مکتب اهل بیت و مکتب خلفاء تفاوت فاحش وجود دارد .
سید بن طاووس از عالمان بنام ، تاثیر گذار و عارف منش شیعه نیز در باره روایات طبی به نظریه شیخ مفید گرایش نشان داده است . وی در این باره میگوید :
« خداوند متعال آدم را از بهشت هبوط داد و علم به همه چیز از جمله نجوم و طب را به او آموخت.»
از این سخن سید بن طاوس نیز سه نکته پیشگفته که از گفتار شیخ مفید برداشت کردیم ، قابل استفاده است . بنا براین ، سید بن طاوس را باید از زمره آن دست از عالمان دینی برشمرد که معتقداند خداوند تنها به پیامبران دانش دینی محض نداده و حوزه دخالت آنان تنها به امور دینی و اخروی خلاصه نمی شود . بلکه پیامبران از آغاز با تعلیم الاهی با دانش های بشری مورد ادعا همچون طب آگاهی داشته اند و آموزه های آنان در این زمینه مستند به تعلیم الاهی است .
اشکالات راهحل نخست
۱. با توجه به دشواریهای سندی که برخی از روایات طبّی بدان مبتلا هستند ، تأکید بر تعبدی بودن پذیرش مفاد آنها عملاً راه را برای تصادم مفاد روایات طبّی با آموزههای قطعی علم طب هموار میسازد، زیرا حتی با فرض صحت سند یک روایت طبّی، احتمال عدم صدور آن از معصوم(ع) به خاطر خطای راوی در نقل کامل و صحیح آن، یا راهیافت تصحیف در متن روایت و همچنان وجود دارد. حال اگر قرار باشد از مؤمنان بخواهیم که از روی تعبّد محض به مفاد این دست از روایات تن دهند در صورت عدم صدور واقعی روایت از معصوم، احتمال غیرواقعی بودن آموزه طبّی پابرجا میماند. در این صورت یک مؤمن نمیداند آیا از روی تعبّد به متن روایت تن دهد یا تسلیم دستاورد طبی باشد که به کاری غیر از آنچه در روایت آمده توصیه کرده است ؟
۲. با توجه به این که آموزههای طبّی عملاً تجربه پذیراند، چرا باید راه پذیرش آنها به تعبد محدود شده و راه هرگونه پرسش و بازکاوی بسته شود. این امر نظیر آن است که مبنای پذیرش آموزههایی همچون آموزههای ریاضی ـ هر چند اگر از معصوم صادر شده باشد ـ را منحصرا تعبد بدانیم. آیا اگر امام معصوم بفرماید حاصل ضرب دو در دو چهار است ، این گفتار از روی تعبد میپذیریم یا از آن جهت که منطبق با محاسبات قطعی ریاضی است به آن گردن می نهیم ؟! راز آن که ائمه(ع) در مناظرات خود با مخالفان و معاندان از عقل و براهین عقلی به عنوان معیار داوری بهره میجستند همین نکته است. یعنی در اموری که عقل یا علم به اسرار آن راه دارد لزومی ندارد مبنای پذیرش تعبد و استناد سخن به معصوم باشد.
۲. تجربهپذیری محض
به این معنا که بگوییم پذیرش تمام روایات طبی منوط به آن است که مفاد آنها با تجربه و آزمایش اثبات گردد و دستاوردهای قطعی علم بدانها صحّه گذارد. با این فرض دیگر جایی برای انتساب سخن به معصوم باقی نخواهد ماند. یعنی هرچه علم گفت صحیح است و گفتار معصوم تنها در صورت انطباق با علم قابل پذیرش است.
اشکالات راه حل دوم
راه حل دوم نیز با اشکالاتی روبرو است از آن جمله :
۱. اگر چه پیش فرض ضرورت انطباق گفتار معصوم با دستاوردهای قطعی علم ـ که مبنای راه حل دوم است ـ در جای خود امری پذیرفتنی است، و در چنین مواردی چنان نیست که معصوم مبنای پذیرش گفتار خود را انتساب کلام به خود دانسته باشد، بلکه در چنین مواردی عقل یا علم را مبنای داوری میشناسد، اما با این حال نباید از اعتبار ذاتی چنین گفتاری به خاطر انتساب به معصوم غافل ماند. به عبارت روشنتر وقتی معصوم اعلام کند که حاصل ضرب دو در دو چهار است ، از دو جهت به صحت این گزاره یقین پیدا میکنیم. ۱. از آن جهت که در ریاضیات این گزاره به طور قطعی ثابت شده است. ۲. از آن جهت که معصوم بر این محاسبه و معادله ریاضی صحّه گذاشته است.
بدون تردید یکی از دلایلی که فلاسفه مسلمان عموماً در کنار استدلالها و براهین عقلی میکوشند از آیات یا روایات شواهدی بر صحت این استدلالها و براهین اقامه کنند ، همین امر است که میخواهند به اعتبار و استحکام براهین عقلی خود اعتباری بیشتر ببخشند.
۲. در مواردی ممکن است معصوم آموزهای طبی را اعلام کند که دستاوردهای علمی تاکنون درباره آن ساکت باشد و به عبارت روشنتر گفتار معصوم از دستاوردهای دست یافته علمی پیشتر باشد. چنان که مقایسه آنچه در روایات در زمینه طب انعکاس یافته با آنچه با گذاشت زمان پدیدار شده، صدق این مدعا را اثبات میکند. در چنین مواردی اگر اعتبار گفتار معصوم تنها به معیار و مبنای تجربهپذیری منوط شود، لازمه آن کنار گذاشتن این دست از روایات و آموزهها است. به عنوان مثال توصیه اسلام به مسواک زدن آن هم با چوب مخصوص سواک از جمله گزارههای طبّی است که درستی آن امروزه پس از قرن ها از صدور این رهنمون از معصوم با تحقیقات انجام گرفته درباره گیاه سواک و تأثیرات مثبت آن بر روی دندان و لثه، اثبات شده است. آیا اگر اعتبار این دست از روایات به تجربهپذیری منوط میشد، لازمه آن کنار گذاشتن این آموزه مفید طبی طی سالیان گذشته نبود؟!
چنین احتمالی را باید همچنان درباره بسیاری از آموزههای طبی انعکاس یافته در روایات صحیح ، جاری و ساری دانست به این معنا که ممکن است علم و دستاوردهای علمی امروز درباره درستی یا نادرستی یک آموزه طبی ساکت باشد ،اما پس از گذشت زمانی دیگر درستی آن را تأیید کند. البته مقصود ما روایاتی همچون حدیث ذباب نیست که آموزههای طبی انعکاس یافته در آن احیاناً با دستاوردهای علمی در تناقض است.
۳. تعبّد و تجربهپذیری
با توجه به ضعفهای دو راه حل انحصاری پیشین و مخصوصاً با توجه به اشکال نخست بر راه حل دوم، به نظر میرسد که بهترین راه حل و پذیرفتهترین معیار برای اثبات گزارههای طبی روایی را میبایست دو راه تعبد و تجربهپذیری در کنار یکدیگر دانست. به این معنا که ما آموزههای طبی معصومان را هم از آن جهت که منتسب به آنان است و هم از آن جهت که با دستاوردهای طبّی سازگار است صحیح و قابل عمل میدانیم.
با این فرض ، اگر آموزه طبی انعکاس یافته در روایتی با دستاوردهای علمی در تعارض باشد مردود بوده و محکوم به عدم صدور از معصوم است. چنان که اگر آموزهای طبی در روایتی صحیح انعکاس یافته باشد که علم طب درباره آن ساکت باشد، قابل عمل است.
آموزههای طبّی آموزههایی محدود یا فراگیر ؟
یکی از پرسشهای قابل توجه درباره روایات طبی این است که آیا این روایات بسان سایر آموزههای دینی نسبت به همه زمان ها ، مکانها و اشخاص فراگیر است یا آن که به زمان ، مکان یا اشخاص خاص مقید میشود؟
شیخ صدوق در این باره گفتاری دارد که برای روشن شدن پاسخ ذکر آن ضروری است. او میگوید:
«اعتقاد ما درباره روایات وارد شده در زمینه طب این است که این روایات بر چند دستهاند: ۱. برخی از این روایات ناظر به آب و هوای مکه و مدینه است. در این صورت نمیتوان آنها را در سایر آب و هواها به کار بست؛ ۲. امام(ع) براساس شناختی که از طبیعت [وضعیت جسمی] اشخاص داشت از آموزه طبی سخن به میان آورد. در این صورت نیز آن آموزه طبی قابل سرایت به شخص دیگر نیست. زیرا امام به طبیعت آن شخص از خود او آگاهتر بوده است؛ ۳. روایاتی که مخالفان برای مشوه جلوه دادن چهره دین در نظر مردم جعل کردند؛ ۴. روایاتی که به خاطر سهو و اشتباه ناقلان آن دچار خطا شدهاند؛ ۵. روایاتی که تنها بخشی از آنها نقل شده و بخشی دیگر فراموش شده است.»
آنگاه شیخ صدوق مواردی از روایات صحیح طبّی را بر شمرده است.
بر اساس گفتار شیخ صدوق ، روایات طبی در نگاه کلی به دو دسته اساسی تقسیم می شوند :
روایاتی که همراه با انواع آسیب های حدیثی بدست ما رسیده است . دسته سوم تا پنجم مورد اشاره شیخ صدوق مشمول این دست از آسیب ها هستند .
برخی از این آسیب ها همچون آسیب جعل ، روایات را از اساس باطل می سازد و برخی دیگر از آسیب ها همچون آسیب سهو و خطای راویان که گاه باعث نقل به معنای روایات شده یا آسیب تقطیع که زمینه را برای انعکاس تنها بخشی از روایات فراهم ساخته ، گر چه به اندازه آسیب جعل زیان آور نیستند ؛ اما با این حال کار استناد به این دست از روایات را با مشکل هموار می سازند .
روایاتی که به صورت صحیح و درست از معصومان نقل شده و با سند قابل قبول بدست ما رسیده است . دو دسته نخست از روایات طبی در کلام شیخ صدوق مشمول این دست از روایات اند . از نظر شیخ صدوق روایات طبی با این ویژگی ، خود بر دو دسته اند :
۱-۲ . روایاتی که به محدوده جغرافیایی خاص همچون مکه و مدینه منحصراند ؛
۲-۲ . روایاتی که تنها به مخاطبان سخنان ائمه انحصار پیدا کرده اند .
از نظر شیخ صدوق این دو دسته از روایات بخاطر انحصار در جغرافیای خاص یا اشخاص خاص ، قابل تسّری به سایر نقاط یا اشخاص نیستند .
باید اذعان کرد که شیخ صدوق در تقسیم بندی روایات طبی از یک دسته از روایات غفلت کرده است ؛ یعنی آن دسته از روایات طبی که برغم برخورداری از صحت سند و متن ، به مکان یا اشخاص خاصی انحصار نداشته و پیامبر یا امام آنها را برای همه مخاطبان در همه اعصار و امکنه بیان کرده اند که نمونه هایی از آنها را مورد اشاره قرار دادیم .
با صرف نظر از این نکته باید توجه داشت که از نظر شیخ صدوق در آنجا که پیامبر یا امام به شخصی با توجه به شرایط جوی مکه یا مدینه و در حوزه بهداشت ، سلامت و درمان توصیه ای ارایه می کرد یا به ملاحظه بیماری خاص مخاطب ، برای او نسخه ای طبی می پیچید ، توصیه آنان مطابق با واقع و خطا ناپذیر است . اساسا تقسیم بندی شیخ مبتنی بر چنین پیش فرضی شکل گرفته است . و الا اگر قرار باشد طبق نظر امثال ابن خلدون تمام روایات طبی از اساس باطل و بی اعتبار تلقی گردد ، دیگر معنا ندارد که روایات طبی را به دو دسته تقسیم کرده و میان مناطق یا اشخاص خاص تفاوت قائل شویم .
بنا براین ، در این مدعا نمی توان تردید روا داشت که روایات در آنجا که دارای صحت سند بوده و به طور کامل نقل شده باشند ، حداقل برای کسانی که در مکه یا مدینه زندگی می کنند یا برای مخاطبان خاص معصومان ، از نگاه شیخ صدوق به عنوان یکی از ارکان تفکر شیعه ، دارای حجیت و اعتبار کامل اند .
درباره گفتار شیخ صدوق چند نکته قابل توجه است :
۱. شیخ صدوق روایات طبی را به پنج دسته تقسیم کرده است. براساس تقسیمبندی وی روایات دسته نخست به مکان خاص، و روایات دسته دوم به افراد خاص یعنی پرسشگران اختصاص مییابند. سه دسته دیگر ناظر به آفتهای حدیثی است . شیخ صدوق به دو آفت جعل و خطای راویان اشاره کرده است . براساس آفت جعل به دروغ روایتی از معصوم ساخته شده و آموزههای غیرواقعی و طبی به معصوم نسبت داده شده است . پیش از این در دستهبندی روایات طبی از این دسته سخن گفتهایم . آفت خطای راوی باعث میشود که روایت جابجا شده یا بخشی از صدر یا ذیل یا وسط آن از قلم بیافتد . پیداست که با چنین فرضی آنچه از معصوم نقل شده ، گرچه گفتار معصوم است ، اما با این حال به خاطر نقل ناقص قراین آن از دست رفته و ممکن است آموزهای نادرست را بدست دهد .
۲. با فرض انحصار روایت طبی به آب و هوای خاص نظیر آب و هوای مکه و مدینه یا انحصار به شخصی خاص دیگر نمیتوان آن روایت را به سایر مناطق جغرافیایی یا اشخاص سرایت داد.
اگر این گفتار به صورت محدود صحیح باشد، قطعاً به صورت گسترده و شایع غیر قابل پذیرش است. زیرا ما معتقدیم آموزههای انعکاس یافته در روایات پیامبر و اهل بیت(ع) بخشی از آموزههای اسلام است که در کنار قرآن پیکرهای جامع، فرازمانی و فرامکانی از دین را ترسیم کرده است. به عبارت روشنتر اصل و مبنای اولیه آن است که پیامبر و اهل بیت(ع) بیآنکه در حال و هوای مکه یا مدینه محدود گردند و یا تنها به مسأله خاصی نظر داشته باشند به گونهای سخن گفتهاند که برای همه انسانها در همه زمانها و مکانها قابل عمل و اقتدا باشد. تمام ادلهای که برای اعتبار حجیّت سنت معصومان ارایه شده نظیر آیه « لَقَدْ کانَ لَکمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَهٌ حَسَنَهٌ » و آیه « وَمَا آتَاکمْ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاکمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا » چنین پیامی را به دست میدهد.
اگر به محدودنگری آموزههای نبوی و ولوی تن دهیم عملاً به آنچه که مدافعان نظریه «بازتاب فرهنگ زمانه در قرآن» گفتهاند، تن دادهایم . براساس این نظریه گفته میشود که آیات قرآن رنگ و بوی حجاز و مدینه میدهد و اگر در سرزمینی دیگر نازل میشد از پدیدههایی دیگر سخن به میان میآمد .
نتیجه چنین ادعایی از نظر مدافعان آن این است که نمیتوان به فراگیری آموزههای قران نسبت به همه زمان ها و مکانها تن داد. بلکه تنها باید به گوهر دین که گاه ازآن به «سلوک توحیدی» یاد میکنند ، باورمند بود و بقیه آموزهها را باید قشر و پوسته دین دانست که قابل کنار گذاشتن است.پیداست که این نظریه به دلایل عدیده مردود است. بنابراین اصل اولی درباره روایات طبی فراگیری آنها نسبت به همه زمانها، مکانها و اشخاص است مگرآن که قرینهای قاطع بر انحصارآنها اقامه شود.
روایات طبی و قلمرو دین
درباره قلمرو دین سه دیدگاه حداکثری، حداقلی، و اعتدالی وجود دارد. براساس دیدگاه حداکثری ، دین در تمام عرصههای فیزیکی و متافیزیکی، عقلی و تجربی، مادی و معنوی، دنیوی و اخروی دارای رای ، نظرگاه و برنامه است. بر این اساس ،افزون بر امور دینی، معنوی، متافیزیکی که از دین متوقع است، میتوان از دین انتظار داشت که در تمام امور دنیوی، مادی، فیزیکی، عقلی و تجربی نیز اظهارنظر نماید. طبق این رأی دین درباره ریاضیات، طبیعیات، هیأت و نجوم، طبّ، زمینشناسی و دارای حق اظهارنظر است.
طرفداران این نظریه معتقداند که این دست از آموزهها را میتوان در ظواهر آیات و روایات یا بواطن آنها جستجو کرد. ابوحامد غزالی در میان اهل سنت و برخی از اخباریان در میان شیعه به این دیدگاه گرایش نشان دادهاند .
در برابر این دسته ، گروهی دیگر به تفریط گراییده و معتقداند که دین تنها با آخرت واخلاق فردی مردم سر و کار دارد. براساس این رأی ، دین حتی از پرداختن به مسایلی اجتماعی همچون حکومت و سیاست نیز ساکت است و این امور را به مردم واگذار کرده است. اگر مواردی از دخالت پیامبران یا ائمه(ع) در امور سیاسی و اجتماعی برای این دست از صاحب نظران شاهد آورده شود، یا آموزههایی همچون روایات طبّی به آنان عرضه گردد، میگویند که این امور به دور از شؤون رسالت و امامت است و پیامبران و ائمه(ع) نه از باب این که پیامبر یا امام بودهاند، بلکه از این باب که انسانهای فرهیخته و فکور بودهاند، وارد این عرصهها شده و درباره این امور را اظهارنظر کردهاند. براساس همین تفکر آنان به راحتی میپذیرند که ممکن است پیامبر یا امام در این دست از عرصهها یا آموزهها دچار خطا و اشتباه شوند، زیرا در این حوزهها رأی آنان معصومانه ارایه نشده است. ابن خلدون در این باره چنین ابراز عقیده کرده است :
« والطب المنقول فی الشرعیات من هذا القبیل ولیس من الوحی فی شئ وإنما هو أمر کان عادیا للعرب ووقع فی ذکر أحوال النبی صلى الله علیه وسلم من نوع ذکر أحواله التی هی عاده وجبله لا من جهه أن ذلک مشروع على ذلک النحو من العمل فإنه صلى الله علیه وسلم إنما بعث لیعلمنا الشرائع ولم یبعث لتعریف الطب ولا غیره من العادیات وقد وقع له فی شان تلقیح النخل ما وقع فقال أنتم أعلم بأمور دنیاکم فلا ینبغی أن یحمل شئ من الطب الذی وقع فی الأحادیث المنقوله على أنه مشروع فلیس هناک ما یدل علیه اللهم إلا إذا استعمل على جهه التبرک وصدق العقد الایمانی فیکون له أثر عظیم فی النفع ولیس ذلک فی الطب المزاجی وإنما هو من آثار الکلمه الایمانیه کما وقع فی مداواه المبطون بالعسل»
متاسفانه حدیث تلقیح نخل که از هر جهت با جایگاه رسالت به عنوان الهام بخش نجات و سعادت دنیا و آخرت بشریت ، منافات دارد ، در مهمترین منابع روایی اهل سنت راه یافته و این امر البته زمینه ساز کژ اندیشی متفکران بزرگی همچون ابن خلدون شده است ، تا جایی که آنان عملا بخش مهمی از سنت نبوی را فاقد کارآیی می دانند که فرجام آن عدم کارآیی دین در عرصه های مختلف زندگی است.
این دیدگاه در روزگار ما در میان جهان عرب و روشنفکران داخلی طرفدارانی پیدا کرده است. رشید رضا ، علی عبدالرزاق ، مهدی بازرگان ، مهدی حائری ، عبد الکریم سروش و از این جملهاند . پیداست که هر دو تفکر ره به خطا بردهاند. زیرا به استناد آیاتی نظیر « وَمَا آتَاکمْ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاکمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا » و آیه « وَمَا ینْطِقُ عَنْ الْهَوَی » هر آنچه در کردار و گفتار رسول اکرم(ص) و به پیرو ایشان در کردار و گفتار ائمه(ع) انعکاس مییابد جنبه وحیانی داشته و به عنوان آموزه و عرصهای دینی قابل تلقّی است.
بازکاوی آموزههای دینی که در قرآن و روایات نبوی و ولوی انعکاس یافته، نظریه اعتدالی را اثبات میکند . به این معنا که از سویی دین که تبیین کننده نظامنامه زندگی سعادتمندانه انسان در دنیاست، عموم مباحث و آموزههای علمی را که از عهده عقل و تجربه برمیآید به خود آدمیان واگذار کرده است. بدین جهت هزاران مسأله فیزیک، شیمی، ریاضیات، مواد، زمینشناسی و را نباید در دین جستجو کرد . زیرا این امور مستقیماً با هدایت و سعادتمندی آدمیان سر و کار ندارد .
از سویی دیگر از آنجا که هدف دین تأمین سعادت دنیا و عقبای انسانهاست به تمام مسایلی که تأمین کننده این هدف است پرداخته است. عرصههایی همچون حکومت و سیاست از این قبیل است که به خاطر ارتباط تنگاتنگ با سعادت آدمیان مورد توجه تام دین قرار گرفته است. آموزههای طبّی را نیز در این راستا باید ارزیابی کرد. به این معنا که بخشی از سعادت انسان به سلامت و بهداشت روان و تن بستگی دارد. حتی دستیابی به روانی سالم و مهیای پرستش خداوند به داشتن بدنی سالم و پرنشاط وابسته است. از این رو در دین و آموزههای دینی، آموزههای طبی سخن به میان آمده است .
بنابراین وجود و صدور این دست از آموزهها از زبان پیشوایان دینی خود بهترین گواه است که محدودهای از طب و بهداشت جزو قلمرو دین است.
نتیجه و جمع بندی :
از مجموع مباحثی که در این مقاله انعکاس یافته می توان به نتایج ذیل دست یافت :
۱. بخشی از میراث روایی در دسترس ما مسلمانان ، روایات طبی است که اهتمام به آنها و اثبات هماهنگی آنها با دستاورد های قطعی علم پزشکی ، پیشگامی اسلام و آسمانی بودن این دین را اثبات می کند .
۲. روایات طبی در صورتی که دارای صحت سند باشند در صورت عدم مخالفت با دستاوردهای علمی ، بخاطر انتساب به معصوم و نیز مطابقت با واقع دارای اعتبار خواهند بود .
۳. اصل اولی در برخورد با روایات طبی فراگیری آنها نسبت به زمان ، مکان و اشخاص است مگر قرینه ای بر خلاف آن وجود داشته باشد و این امر خود بر فراگیری قلمرو دین دلالت دارد .
منبع : maref.ir- علی نصیری
افزون بر انعکاس روایات طبی ، شماری از اندیش وران فریقین در باره میزان اعتبار و چگونگی تعامل با این دست از روایات سخن گفته اند . در میان اندیش وران شیعه نخستین بار شیخ صدوق در باره معیار ارزش گذاری روایات طبی و حوزه اعتبار آنها از نظر زمان و مکان سخن گفته است . پس از او شماری دیگر از اندیشمندان شیعه همچون شیخ مفید ، سید بن طاووس در این باره گفتگو نموده اند . ابن خلدون و ابن جوزی از جمله اندیشمندان اهل سنت اند که در باره اعتبار و چگونگی تعامل با روایات طبی اظهار نظر کرده اند .
با این حال ، بخاطر جایگاه روایات طبی و اقبال عموم مردم به این دست از روایات ، تا کنون تحقیق علمی در خوری در باره روایات طبی انجام نگرفته و مسایل و پرسشهایی چند در عرصه روایات طبی هم چنان بی پاسخ مانده است ، نظیر آن که :
۱. روایات طبی را چگونه می توان از نظر موضوع و میزان اعتبار تقسیم بندی نمود ؟
۲. آیا پیامبر (ص) با حیثیّت پیامبری و در مقام تشریع سخنانی را در باب طب و بهداشت ارایه کرد که در این صورت گفتار ایشان در این زمینه به مثابه گفتار ایشان در سایر حوزه ها ی دینی همچون عبادات معتبر خواهد بود یا چنان که امثال ابن خلدون گفته اند ، ایشان به عنوان یک انسان ساکن در سرزمین حجاز که ممکن است در اثر تجربه در باره طب و بهداشت اطلاعاتی داشته باشد ، در این زمینه آموزه هایی را بدست داده است . که در این صورت ، این دست از آموزه ها فاقد اعتبار خواهند بود ؟ به عبارت روشن تر آیا معیار حجّیت روایات طبی تعبد محض است یا تجربه محض ؟
۳. با فرض پذیرش نظریه نخست و معتبر دانستن روایات طبی ، باید پرسید که آیا اعتبار این دست از آموزه ها به مخاطب ، زمان و مکان خاص محدود می گردد ؛ یا آن که بر اساس اصل اولی به صورت مطلق همه مخاطبان در همه زمان ها و مکان ها را در بر می گیرد ، مگر آن که قرینه ای بر خلاف آن اقامه شود ؟
۴. آیا با انعکاس روایات طبی در میان آموزه های دینی ، می توان از نظریه حداکثری در باره قلمروی دین دفاع کرد و مدعی شد که به عکس دیدگاه سکولارها دین تنها منحصر به مسایل اخلاقی و شخصی صرف نیست ؟
نگارنده به فراخور محدودیت یک مقاله ، این پرسشها را مورد بررسی قرار داده است .
تقسیم بندی روایات طبّی
روایات طبی را در نگاه کلی می توان به دو دسته طب بدن و طب روان تقسیم کرد و این دو دسته از روایات نیز به نوبه خود به روایات طبی توصیفی و روایات طبی دستوری قابل تقسیماند. از سویی دیگر مجموعه روایات طبی روان و تن به دو مرحله پیشگیری و درمان ناظراند .
اینک به اختصار به بررسی هر یک از این اقسام می پردازیم.
۱. روایات طبی توصیفی
در این دست از روایات عموماً از فواید یا زیانهای خوراکیها، اشیا یا اموری خاص بدون آن که حاوی دستور و توصیهای باشند، سخن به میان آمده است. مثلاً از فواید و خواص میوههایی همچون انجیر، زیتون، انار، سیب، انگور یا مفید بودن روغن بنفشه برای بدن یا سرمه کشیدن برای تقویت چشم گفتگو شده یا اعلام شده که خوردن متوالی گوشت ، بلعیدن آب ، خوردن غذای داغ، یا دمیدن در غذا برای بدن زیانآور است. همچنین در این دست از روایات آمده است که سیر و سیاحت یا کار، دیدار دوستان، مداعبه برای روان مفید است و در برابر ، حسادت ، بخل ، حرص و آز، خشم، حسد و کینه برای روان زیانآور است. گرچه ممکن است لازمه توصیف به حسن و خوب بودن کاری ، توصیه و دستور به انجام و لازمه توصیف به زیانآوری کاری ، توصیه و دستور به اجتناب باشد ، اما با این حال در این دست از روایات به صورت مستقیم و به دلالت مطابقی ، توصیه یا دستوری نیامده است.
۲. روایات طبی دستوری
در این دست از روایات افزون بر توصیف و گاه بدون ذکر توصیف به انجام کار یا ترک کاری دیگر یا مصرف غذایی خاص یا ترک آن توصیه شده است. شاخصه این دست از روایات آن است که فقیه میتواند براساس آنها فتوا بر وجوب یا استحباب و در برابر فتوا به حرمت یا کراهت دهد.
۳.روایات طبی ناظر به مرحله پیشگیری
برخی از روایات در کنار توصیف یا دستور به انجام یا ترک کاری ، ناظر به مرحله پیشگیری اند . به این معنا که در این دست از روایات آمده است که عمل به این دستورات و توصیهها روان و جسم را از مبتلا شدن به بیماریها و آفتها مصون نگه میدارد. مثلاً وقتی در روایات بر اهمیت انتخاب دوست و ضرورت برخورداری همنشین آدمی از شایستگیهای اخلاقی صحبت به میان میآید یا توصیه میشود که از نگاه شهوتآمیز به نامحرم یا گوش فرا دادن به موسیقی به خاطر زمینهسازی برای زنا و اجتناب شود ، در حقیقت اقدامی پیشگیرانه برای غلتیدن در آسیبهای رفتاری و اخلاقی است. چنان که برای پیشگیری از رویکرد بیماریها توصیههای زیادی ارایه شده است. مثلاً گفته شده که برای دور ماندن از تغییرات ناگهانی آب و هوا در آغاز سرما، بیشتر از خود مراقبت کنید. یا در تاریکی شب غذا نخورید، یا پیش و پس از غذا دستهای خود را بشویید.
۴. روایات طبی ناظر به مرحله درمان
بخش قابل ملاحظهای از روایات طبّی ناظر به مرحله درماناند. یعنی ناظر به مرحلهای پس از ابتلای انسان به بیماریهای روانی و جسمی است. عموم روایات طبی این چنین اند . نطیر آن که در روایات توصیه شده که بیماری تب را با سیب یا با استفاده از آب سرد درمان کنید .
میزان اعتبار روایات طبی
روایات طبی به سان روایات در سایر عرصههای دینی همچون عقاید، اخلاق و احکام از نظر میزان درجه اعتبار منبع و نیز چند و چون اسناد آنها دارای مراتب مختلفاند. محورهای ذیل نشانگر مراتب قوت و ضعف و اعتبار این دست از روایات است.
۱. روایات طبی دارای صحت سند
روایاتی که دارای چنین ویژگی باشند بویژه آن که در منابع اصیل آمده باشند ، در عالیترین درجه اعتبار و مقبولیت قرار دارند. مگر آن که اثبات شود که متن آنها با یکی از دستاوردهای قطعی علم دارای تضاد و تناقض است. در این صورت باید روایت را کنار گذاشت و حکم نمود که چنین روایتی به اشتباه به معصوم نسبت داده شده است. زیرا معصوم هرگز گفتاری مخالف آنچه واقع و حقیقت است بیان نمیکند. به عبارت روشنتر هرگز میان آموزههای دینی و علمی تناقض راه نمییابد.
باید توجه داشت که برخی از روایات طبی در عین آن که دارای صحت سند اند در منابع اصیل روایی نظیر جوامع اولیه و ثانویه حدیثی ذکر نشدهاند. این دست از روایات از نظر اعتبار پس از روایات دسته نخست و در مرحله دوم قرار دارند با این حال همچنان قابل عمل و استناد اند مگر آن که با دستاوردهای یقینی علم متناقض باشند.
۲. روایات طبی دارای ضعف سند
یعنی روایاتی که برغم برخورداری از سند، به خاطر ارسال و قطع سند، یا ضعف یکی از راویان در حوزه عقیده واخلاق دچار ضعف اند. این دست از روایات قابل عمل و استناد نیستند. زیرا تنها راه باورمندی به متون روایات طبّی انتساب آنها به معصوم است و با وجود ضعف سند روایت ،انتساب آن به معصوم مخدوش است. مگر آن که متن چنین روایتی از هر جهت با دستاوردهای قطعی علم هماهنگ باشد که در این صورت میتوان به صحت آن تن داد.
۳. روایات طبی فاقد سند
بخشی از روایات طبی اساساً فاقد سنداند و افزون بر فقدان سند در هیچ یک از جوامع حدیثی قابل اعتنای شیعه نظیر کتب اربعه یا جوامع ثانویه حدیثی همچون بحار الانوار و وسایل الشیعه نیامدهاند. در باره مردود بودن این دست از روایات نباید تردید کرد. مگر آن که متن آنها از هر جهت با دستاورد های قطعی علم در عرصه طب و بهداشت همصدا باشد که در این صورت بدون تاکید بر صدور آنها از معصوم بر صحت مضمونی آنها می توان پای فشرد .
۴. روایات طبی مجعول
شماری از روایات طبی بسان برخی دیگر از عرصه های سنت همچون اعتقادات ، از سوی مخالفان و معاندان به هدف تخریب باورهای دینی مردم جعل و بر ساخته شده اند .در منابعی که معرفی روایات مجعول اختصاص یافته موارد قابل توجهی از این دست از روایات برشمرده شده است نظیر روایت ذباب که در آن بخاطر شفابخشی بال مگس به شناور ساختن آن در غذا به هنگام افتادن در غذا توصیه شده است یا روایتی که از شفا بخشی بادنجان نسبت به همه بیماری ها سخن به میان آمده است . مردود بودن این دست از روایات جای هیچ گونه تردیدی ندارد .
معیار اعتبار روایات طبّی
یکی از مهمترین پرسشها در زمینه روایات طبی آن است که معیار صحت و اعتبار این دست از روایات چیست؟ آیا روایات طبی را میبایست در ردیف روایات احکام دانست که از روی تعبد بدانها التزام داشته و عمل میکنیم یا باید در عداد روایات اخلاقی و اعتقادی بر شمرد که عقل و فطرت درباره درستی یا عدم درستی آنها داوری میکند؟ یا باید چنین باور داشت که این دست از روایات بسان گزارههای علمی است که صحت و سقم آنها را تنها تجربه و آزمایش نشان میدهد .
اهمیت بررسی معیار پذیرش روایات طبّی
بررسی معیار پذیرش روایات از دو جهت دارای اهمیت است:
۱. روان و جسم آدمی، آسیبها، بیماریهای آنها، راههای درمان و مقابله با این آسیبها و بیماریهای جسمی و روانی از جمله دغدغههای مستمر و دیرپای بشری است که با جزم بر همزادی آن یا آفرینش آدم ابوالبشر میتوان پای فشرد. حاصل این دغدغه مستمر در گستره تاریخ ، ظهور دانش طب و روانشناسی با صدها گرایش و شاخه تخصصی است که در روزگار ما، خودنمایی کرده است. به خاطر نیاز، کنجکاوی و تکاپوی چند هزار ساله بشر در این عرصه تحولات و تطورات شگفتآوری در عرصه طب جسم و روان پدید آمده است. روش حاکم بر دانش طب به ویژه در طب جسمی روش تجربی است. از این رو طب یکی از زیرشاخههای علوم تجربی به شمار میرود. حال اگر به روایتی برخورد کنیم که در آن آموزههای طبی آمده که ممکن است در طب درباره این آموزه تحقیقی انجام نگرفته باشد چگونه و براساس چه معیاری میتوان به صحت این آموزه تأکید کرد و بسان نسخه یک پزشک حاذق انجام آن را به دیگران توصیه نمود؟!
۲. چگونگی رابطه علم و دین از جمله دغدغههای دیرپای دینداران جهان است. به ویژه آن که تاریخ بشری طی ده سده از سده چهارم تا سده چهاردهم میلادی که از آن به قرون وسطی یاد میشود، شاهد دخالت مستقیم کلیسا به عنوان مهمترین نهاد دینی در غرب، در تمام عرصههای علمی بوده است. در این دوران طولانی پس از آن که کلیسا در عرصه سیاست و حکومت سیطره یافت، مدعی شد تمام دستاوردهای علمی و تجربی تنها در صورتی معتبر است که با آموزههای کتاب مقدس سازگار باشد و هر جا که این دستاوردها با کتاب مقدس مخالف یا کتاب مقدس درباره آنها سکوت کرده باشد، محکوم به بطلان است. چنین دخالت بیحد و مرز کار را به جایی رساند که پدیده «انگیزاسیون» یا «تفتیش عقاید» رخ نمود و زمینه را برای سوزاندن شمار زیادی از عالمان و دانشوران فراهم آورد. گروهی همچون گالیله برغم باورمندی یقینی به دستاورد علمی خود، ناچار به توبه شدند. آنگاه که با ظهور رنسانس و انقلاب صنعتی حاکمیت کلیسا فرو پاشید، واکنشهای بس تند و تلخی علیه دین و دینداری در جهان غرب شکل گرفت. ظهور مکاتب الحادی همچون: مارکسیسم، سوسیالیزم، اومانیسم، فرویدیسم و دستاورد چنین واکنشی بوده است . یکی از دعاوی این دست از مکاتب آن بوده و هست که دین دستاورد جهل بشریت به حقایق هستی و رویآوری به اعتقادات پوچ، واهی و موهوم است. مثلاً چون انسانها نمیتوانستند حوادث تلخ طبیعی همچون زلزله، کسوف، آتشفشان و را توجیه کنند به خدایی موهوم به عنوان قدرت قاهر هستی روی آوردند!
پیداست با چنین تحلیلی غلط از دین و دینداری، آنان ادعا میکنند که آموزههای دینی با دستاوردهای قطعی علم در تناقض است! چنین ادعایی درباره همه ادیان آسمانی به طور اعمّ و اسلام به طور اخصّ مطرح شده است. ادّعای هماهنگی آیات قرآن در زمینه آسمانهای هفتگانه با هیأت بطلمیوس ـ که منسوخ شده است ـ از نمونههای ادعا شده برای اثبات مخالفت اسلام با علم است. این دست از دعاوی باطل درباره روایات و بویژه روایات طبّی نیز در بین است .ادعای مخالفت آموزههای طبی اسلام با دستاوردهای علمی در مواردی همچون «حدیث ذباب» که خود روایتی مجعول و برساخته است ،از این دست از نمونههاست.
بنابراین سخن از معیار اعتبار روایات طبّی میتواند به این دست از شبهات نیز پاسخی در خور دهد. زیرا در بررسی معیار اعتبار روایات طبّی به این نتیجه رهنمون میشویم که اوّلاً محطً بحث روایاتی است که صدور آنها از معصوم قطعی یا در حد قطع باشد. ثانیاً روایات طبی افزودن بر تعبّد، میبایست با دستاوردهای قطعی علم طب نیز سازگار باشد. و در صورت اثبات تناقض، باید در صدور آن از معصوم تردید روا داشت.
راهحلها در تبیین معیار اعتبار روایات طبّی
با این توضیح درباره معیار اعتبار روایات طبّی سه راه حل قابل ارایه است که عبارتند از: ۱. تعبد محض؛ ۲. تجربهپذیری؛ ۳. تعبّد و تجربهپذیری؛ اینک به اختصار به بررسی این سه راه حل میپردازیم:
۱. تعبد محض
به این معنا که روایات طبّی را صرفاً از آن جهت که از معصوم صادر شده بپذیریم و کاری به متن و مفاد آنها و پرس و جو از انطباق یا عدم انطباق آن با دستاوردهای قطعی علم طب و بهداشت نداشته باشیم نظیر روایات احکام. به عنوان مثال وقتی معصوم اعلام میکند که نمازهای چهار رکعتی در سفر بیش از هشت فرسخی قصر میشود، ما هیچگاه نمیپرسیم که چرا مثلاً نمازهای دو رکعتی قصر ندارند ؟ چرا باید قصر نماز در فاصله هشت فرسخی باشد آیا شش فرسخ با هشت فرسخ تفاوت ماهوی دارد ؟ اساساً چرا باید نماز در این فاصله شکسته شود ؟ نکوهش از عقلگرایی و قیاس که به طور مکرر از اهل بیت(ع) صادر شده ناظر به این دست از آموزههای دینی است. سرّ این امر در متن روایات نیز آمده آنجا که امام (ع) فرموده است که عقل در عرصههایی که به امور متافیزیکی و مصالح و مفاسد پنهان احکام ناظر است، راه ندارد .از این رو پسندیدهترین برخورد در این امور تسلیم ، رضا و تعبّد است. یعنی بدون آن که از چرایی حکم پرسش شود از روی تعبّد و ایمان به حقانیّت گفتار معصوم(ع) و این که قول و فعل او قطعاً منطبق با واقع است به آن حکم تن دهیم .
باری، اگر معیار پذیرش روایات طبی تعبد باشد، بسان روایات فقهی نباید از چند و چون مفاد آنها پرسش شود و باید بگوییم چون از زبان معصوم صادر شده پس قطعاً درست و صحیح اند.
از ظاهر گفتار شیخ مفید این نظریه یعنی انحصار معیار روایات طبی به تعبد وادله سمعی به دست میآید ، آنجا که آورده است:
« طب صحّی و علم به آن ثابت است و طریق آن وحی است و علماء طب را از پیامبران اخذ کردهاند، زیرا راهی به جز سمع وادله نقلی برای آگاهی به حقیقت بیماری وجود ندارد، چنان که راهی برای شناخت درمان جز از رهگذر توقیف [و ادله نقلی] وجود ندارد. پس ثابت میشود که راه دستیابی به طب تنها شنیدن از خداوند آگاه به حقایق است. »
شیخ مفید بی آن که در باره انحصار روایات طبی به جغرافیا یا اشخاصی خاص سخنی به میان آورد ، نه تنها از اعتبار روایات طبی دفاع کرده ، بلکه معیار اعتبار آنها را استناد به معصوم می داند و در نگاهی وسیع تر معتقد است روش طب وحی است و اطباء دانش طبی خود را از پیامبران دریافت کرده اند .
گر چه گفتار شیخ مفید در منحصر دانستن راه دستیابی به طب به وحی و ادله سمعی و عدم اهتمام به روش تجربی ، جای مناقشه دارد ، اما از این جهت که شیخ آموزه های نقل شده از پامبران به طور عام و ازپیامبر اسلام و ائمه (ع) به طور خاص در زمینه طب را منسوب به وحی و خداوند دانسته و بالطبع هر گونه احتمال راهیافت خطا و لغزش در آنها یا هم سطح بودن دانش پیامبران با دانش آمیخته با خطای عصرشان را مردود اعلام می کند ، سخن بسیار دقیق و قابل توجه است آن هم از زبان مهم ترین رکن از ارکان تفکر شیعه .
از سخن شیخ مفید در باره روایات طبی سه نکته مهم قابل استفاده است ، بدین شرح :
قلمرو دین چنان که سکولار ها برآن پای می فشارند ، تنها منحصر به امور دینی ، معنوی و اخروی نیست .
دانش پیامبران به حوزه های مورد نظر مدافعان سکولاریزم منحصر نمی شود و عرصه هایی همچون طب را در بر می گیرد .
اگر قرار باشد راه دستیابی به دانش طب وحی باشد ، دیگر سخن گفتن از راهیافت خطا در آموزه های طبی پیامبران یا پیامبر اسلام لغو و بی اساس خواهد بود .
مقایسه میان دیدگاه شیخ مفید در باره روایات طبی و منحصر دانستن اعتبار آنها به وحی با آنچه که امثال ابن خلدون و آقای سروش در باره روایات طبی گفته و بر بی اعتباری روایات طبی و همسطحی دانش پیامبر با دانش آمیخته با خطای عصر رسالت پای می فشرند ، نشان می دهد که تا چه اندازه میان این دو دیدگاه و بلکه میان دو دیدگاه مکتب اهل بیت و مکتب خلفاء تفاوت فاحش وجود دارد .
سید بن طاووس از عالمان بنام ، تاثیر گذار و عارف منش شیعه نیز در باره روایات طبی به نظریه شیخ مفید گرایش نشان داده است . وی در این باره میگوید :
« خداوند متعال آدم را از بهشت هبوط داد و علم به همه چیز از جمله نجوم و طب را به او آموخت.»
از این سخن سید بن طاوس نیز سه نکته پیشگفته که از گفتار شیخ مفید برداشت کردیم ، قابل استفاده است . بنا براین ، سید بن طاوس را باید از زمره آن دست از عالمان دینی برشمرد که معتقداند خداوند تنها به پیامبران دانش دینی محض نداده و حوزه دخالت آنان تنها به امور دینی و اخروی خلاصه نمی شود . بلکه پیامبران از آغاز با تعلیم الاهی با دانش های بشری مورد ادعا همچون طب آگاهی داشته اند و آموزه های آنان در این زمینه مستند به تعلیم الاهی است .
اشکالات راهحل نخست
۱. با توجه به دشواریهای سندی که برخی از روایات طبّی بدان مبتلا هستند ، تأکید بر تعبدی بودن پذیرش مفاد آنها عملاً راه را برای تصادم مفاد روایات طبّی با آموزههای قطعی علم طب هموار میسازد، زیرا حتی با فرض صحت سند یک روایت طبّی، احتمال عدم صدور آن از معصوم(ع) به خاطر خطای راوی در نقل کامل و صحیح آن، یا راهیافت تصحیف در متن روایت و همچنان وجود دارد. حال اگر قرار باشد از مؤمنان بخواهیم که از روی تعبّد محض به مفاد این دست از روایات تن دهند در صورت عدم صدور واقعی روایت از معصوم، احتمال غیرواقعی بودن آموزه طبّی پابرجا میماند. در این صورت یک مؤمن نمیداند آیا از روی تعبّد به متن روایت تن دهد یا تسلیم دستاورد طبی باشد که به کاری غیر از آنچه در روایت آمده توصیه کرده است ؟
۲. با توجه به این که آموزههای طبّی عملاً تجربه پذیراند، چرا باید راه پذیرش آنها به تعبد محدود شده و راه هرگونه پرسش و بازکاوی بسته شود. این امر نظیر آن است که مبنای پذیرش آموزههایی همچون آموزههای ریاضی ـ هر چند اگر از معصوم صادر شده باشد ـ را منحصرا تعبد بدانیم. آیا اگر امام معصوم بفرماید حاصل ضرب دو در دو چهار است ، این گفتار از روی تعبد میپذیریم یا از آن جهت که منطبق با محاسبات قطعی ریاضی است به آن گردن می نهیم ؟! راز آن که ائمه(ع) در مناظرات خود با مخالفان و معاندان از عقل و براهین عقلی به عنوان معیار داوری بهره میجستند همین نکته است. یعنی در اموری که عقل یا علم به اسرار آن راه دارد لزومی ندارد مبنای پذیرش تعبد و استناد سخن به معصوم باشد.
۲. تجربهپذیری محض
به این معنا که بگوییم پذیرش تمام روایات طبی منوط به آن است که مفاد آنها با تجربه و آزمایش اثبات گردد و دستاوردهای قطعی علم بدانها صحّه گذارد. با این فرض دیگر جایی برای انتساب سخن به معصوم باقی نخواهد ماند. یعنی هرچه علم گفت صحیح است و گفتار معصوم تنها در صورت انطباق با علم قابل پذیرش است.
اشکالات راه حل دوم
راه حل دوم نیز با اشکالاتی روبرو است از آن جمله :
۱. اگر چه پیش فرض ضرورت انطباق گفتار معصوم با دستاوردهای قطعی علم ـ که مبنای راه حل دوم است ـ در جای خود امری پذیرفتنی است، و در چنین مواردی چنان نیست که معصوم مبنای پذیرش گفتار خود را انتساب کلام به خود دانسته باشد، بلکه در چنین مواردی عقل یا علم را مبنای داوری میشناسد، اما با این حال نباید از اعتبار ذاتی چنین گفتاری به خاطر انتساب به معصوم غافل ماند. به عبارت روشنتر وقتی معصوم اعلام کند که حاصل ضرب دو در دو چهار است ، از دو جهت به صحت این گزاره یقین پیدا میکنیم. ۱. از آن جهت که در ریاضیات این گزاره به طور قطعی ثابت شده است. ۲. از آن جهت که معصوم بر این محاسبه و معادله ریاضی صحّه گذاشته است.
بدون تردید یکی از دلایلی که فلاسفه مسلمان عموماً در کنار استدلالها و براهین عقلی میکوشند از آیات یا روایات شواهدی بر صحت این استدلالها و براهین اقامه کنند ، همین امر است که میخواهند به اعتبار و استحکام براهین عقلی خود اعتباری بیشتر ببخشند.
۲. در مواردی ممکن است معصوم آموزهای طبی را اعلام کند که دستاوردهای علمی تاکنون درباره آن ساکت باشد و به عبارت روشنتر گفتار معصوم از دستاوردهای دست یافته علمی پیشتر باشد. چنان که مقایسه آنچه در روایات در زمینه طب انعکاس یافته با آنچه با گذاشت زمان پدیدار شده، صدق این مدعا را اثبات میکند. در چنین مواردی اگر اعتبار گفتار معصوم تنها به معیار و مبنای تجربهپذیری منوط شود، لازمه آن کنار گذاشتن این دست از روایات و آموزهها است. به عنوان مثال توصیه اسلام به مسواک زدن آن هم با چوب مخصوص سواک از جمله گزارههای طبّی است که درستی آن امروزه پس از قرن ها از صدور این رهنمون از معصوم با تحقیقات انجام گرفته درباره گیاه سواک و تأثیرات مثبت آن بر روی دندان و لثه، اثبات شده است. آیا اگر اعتبار این دست از روایات به تجربهپذیری منوط میشد، لازمه آن کنار گذاشتن این آموزه مفید طبی طی سالیان گذشته نبود؟!
چنین احتمالی را باید همچنان درباره بسیاری از آموزههای طبی انعکاس یافته در روایات صحیح ، جاری و ساری دانست به این معنا که ممکن است علم و دستاوردهای علمی امروز درباره درستی یا نادرستی یک آموزه طبی ساکت باشد ،اما پس از گذشت زمانی دیگر درستی آن را تأیید کند. البته مقصود ما روایاتی همچون حدیث ذباب نیست که آموزههای طبی انعکاس یافته در آن احیاناً با دستاوردهای علمی در تناقض است.
۳. تعبّد و تجربهپذیری
با توجه به ضعفهای دو راه حل انحصاری پیشین و مخصوصاً با توجه به اشکال نخست بر راه حل دوم، به نظر میرسد که بهترین راه حل و پذیرفتهترین معیار برای اثبات گزارههای طبی روایی را میبایست دو راه تعبد و تجربهپذیری در کنار یکدیگر دانست. به این معنا که ما آموزههای طبی معصومان را هم از آن جهت که منتسب به آنان است و هم از آن جهت که با دستاوردهای طبّی سازگار است صحیح و قابل عمل میدانیم.
با این فرض ، اگر آموزه طبی انعکاس یافته در روایتی با دستاوردهای علمی در تعارض باشد مردود بوده و محکوم به عدم صدور از معصوم است. چنان که اگر آموزهای طبی در روایتی صحیح انعکاس یافته باشد که علم طب درباره آن ساکت باشد، قابل عمل است.
آموزههای طبّی آموزههایی محدود یا فراگیر ؟
یکی از پرسشهای قابل توجه درباره روایات طبی این است که آیا این روایات بسان سایر آموزههای دینی نسبت به همه زمان ها ، مکانها و اشخاص فراگیر است یا آن که به زمان ، مکان یا اشخاص خاص مقید میشود؟
شیخ صدوق در این باره گفتاری دارد که برای روشن شدن پاسخ ذکر آن ضروری است. او میگوید:
«اعتقاد ما درباره روایات وارد شده در زمینه طب این است که این روایات بر چند دستهاند: ۱. برخی از این روایات ناظر به آب و هوای مکه و مدینه است. در این صورت نمیتوان آنها را در سایر آب و هواها به کار بست؛ ۲. امام(ع) براساس شناختی که از طبیعت [وضعیت جسمی] اشخاص داشت از آموزه طبی سخن به میان آورد. در این صورت نیز آن آموزه طبی قابل سرایت به شخص دیگر نیست. زیرا امام به طبیعت آن شخص از خود او آگاهتر بوده است؛ ۳. روایاتی که مخالفان برای مشوه جلوه دادن چهره دین در نظر مردم جعل کردند؛ ۴. روایاتی که به خاطر سهو و اشتباه ناقلان آن دچار خطا شدهاند؛ ۵. روایاتی که تنها بخشی از آنها نقل شده و بخشی دیگر فراموش شده است.»
آنگاه شیخ صدوق مواردی از روایات صحیح طبّی را بر شمرده است.
بر اساس گفتار شیخ صدوق ، روایات طبی در نگاه کلی به دو دسته اساسی تقسیم می شوند :
روایاتی که همراه با انواع آسیب های حدیثی بدست ما رسیده است . دسته سوم تا پنجم مورد اشاره شیخ صدوق مشمول این دست از آسیب ها هستند .
برخی از این آسیب ها همچون آسیب جعل ، روایات را از اساس باطل می سازد و برخی دیگر از آسیب ها همچون آسیب سهو و خطای راویان که گاه باعث نقل به معنای روایات شده یا آسیب تقطیع که زمینه را برای انعکاس تنها بخشی از روایات فراهم ساخته ، گر چه به اندازه آسیب جعل زیان آور نیستند ؛ اما با این حال کار استناد به این دست از روایات را با مشکل هموار می سازند .
روایاتی که به صورت صحیح و درست از معصومان نقل شده و با سند قابل قبول بدست ما رسیده است . دو دسته نخست از روایات طبی در کلام شیخ صدوق مشمول این دست از روایات اند . از نظر شیخ صدوق روایات طبی با این ویژگی ، خود بر دو دسته اند :
۱-۲ . روایاتی که به محدوده جغرافیایی خاص همچون مکه و مدینه منحصراند ؛
۲-۲ . روایاتی که تنها به مخاطبان سخنان ائمه انحصار پیدا کرده اند .
از نظر شیخ صدوق این دو دسته از روایات بخاطر انحصار در جغرافیای خاص یا اشخاص خاص ، قابل تسّری به سایر نقاط یا اشخاص نیستند .
باید اذعان کرد که شیخ صدوق در تقسیم بندی روایات طبی از یک دسته از روایات غفلت کرده است ؛ یعنی آن دسته از روایات طبی که برغم برخورداری از صحت سند و متن ، به مکان یا اشخاص خاصی انحصار نداشته و پیامبر یا امام آنها را برای همه مخاطبان در همه اعصار و امکنه بیان کرده اند که نمونه هایی از آنها را مورد اشاره قرار دادیم .
با صرف نظر از این نکته باید توجه داشت که از نظر شیخ صدوق در آنجا که پیامبر یا امام به شخصی با توجه به شرایط جوی مکه یا مدینه و در حوزه بهداشت ، سلامت و درمان توصیه ای ارایه می کرد یا به ملاحظه بیماری خاص مخاطب ، برای او نسخه ای طبی می پیچید ، توصیه آنان مطابق با واقع و خطا ناپذیر است . اساسا تقسیم بندی شیخ مبتنی بر چنین پیش فرضی شکل گرفته است . و الا اگر قرار باشد طبق نظر امثال ابن خلدون تمام روایات طبی از اساس باطل و بی اعتبار تلقی گردد ، دیگر معنا ندارد که روایات طبی را به دو دسته تقسیم کرده و میان مناطق یا اشخاص خاص تفاوت قائل شویم .
بنا براین ، در این مدعا نمی توان تردید روا داشت که روایات در آنجا که دارای صحت سند بوده و به طور کامل نقل شده باشند ، حداقل برای کسانی که در مکه یا مدینه زندگی می کنند یا برای مخاطبان خاص معصومان ، از نگاه شیخ صدوق به عنوان یکی از ارکان تفکر شیعه ، دارای حجیت و اعتبار کامل اند .
درباره گفتار شیخ صدوق چند نکته قابل توجه است :
۱. شیخ صدوق روایات طبی را به پنج دسته تقسیم کرده است. براساس تقسیمبندی وی روایات دسته نخست به مکان خاص، و روایات دسته دوم به افراد خاص یعنی پرسشگران اختصاص مییابند. سه دسته دیگر ناظر به آفتهای حدیثی است . شیخ صدوق به دو آفت جعل و خطای راویان اشاره کرده است . براساس آفت جعل به دروغ روایتی از معصوم ساخته شده و آموزههای غیرواقعی و طبی به معصوم نسبت داده شده است . پیش از این در دستهبندی روایات طبی از این دسته سخن گفتهایم . آفت خطای راوی باعث میشود که روایت جابجا شده یا بخشی از صدر یا ذیل یا وسط آن از قلم بیافتد . پیداست که با چنین فرضی آنچه از معصوم نقل شده ، گرچه گفتار معصوم است ، اما با این حال به خاطر نقل ناقص قراین آن از دست رفته و ممکن است آموزهای نادرست را بدست دهد .
۲. با فرض انحصار روایت طبی به آب و هوای خاص نظیر آب و هوای مکه و مدینه یا انحصار به شخصی خاص دیگر نمیتوان آن روایت را به سایر مناطق جغرافیایی یا اشخاص سرایت داد.
اگر این گفتار به صورت محدود صحیح باشد، قطعاً به صورت گسترده و شایع غیر قابل پذیرش است. زیرا ما معتقدیم آموزههای انعکاس یافته در روایات پیامبر و اهل بیت(ع) بخشی از آموزههای اسلام است که در کنار قرآن پیکرهای جامع، فرازمانی و فرامکانی از دین را ترسیم کرده است. به عبارت روشنتر اصل و مبنای اولیه آن است که پیامبر و اهل بیت(ع) بیآنکه در حال و هوای مکه یا مدینه محدود گردند و یا تنها به مسأله خاصی نظر داشته باشند به گونهای سخن گفتهاند که برای همه انسانها در همه زمانها و مکانها قابل عمل و اقتدا باشد. تمام ادلهای که برای اعتبار حجیّت سنت معصومان ارایه شده نظیر آیه « لَقَدْ کانَ لَکمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَهٌ حَسَنَهٌ » و آیه « وَمَا آتَاکمْ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاکمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا » چنین پیامی را به دست میدهد.
اگر به محدودنگری آموزههای نبوی و ولوی تن دهیم عملاً به آنچه که مدافعان نظریه «بازتاب فرهنگ زمانه در قرآن» گفتهاند، تن دادهایم . براساس این نظریه گفته میشود که آیات قرآن رنگ و بوی حجاز و مدینه میدهد و اگر در سرزمینی دیگر نازل میشد از پدیدههایی دیگر سخن به میان میآمد .
نتیجه چنین ادعایی از نظر مدافعان آن این است که نمیتوان به فراگیری آموزههای قران نسبت به همه زمان ها و مکانها تن داد. بلکه تنها باید به گوهر دین که گاه ازآن به «سلوک توحیدی» یاد میکنند ، باورمند بود و بقیه آموزهها را باید قشر و پوسته دین دانست که قابل کنار گذاشتن است.پیداست که این نظریه به دلایل عدیده مردود است. بنابراین اصل اولی درباره روایات طبی فراگیری آنها نسبت به همه زمانها، مکانها و اشخاص است مگرآن که قرینهای قاطع بر انحصارآنها اقامه شود.
روایات طبی و قلمرو دین
درباره قلمرو دین سه دیدگاه حداکثری، حداقلی، و اعتدالی وجود دارد. براساس دیدگاه حداکثری ، دین در تمام عرصههای فیزیکی و متافیزیکی، عقلی و تجربی، مادی و معنوی، دنیوی و اخروی دارای رای ، نظرگاه و برنامه است. بر این اساس ،افزون بر امور دینی، معنوی، متافیزیکی که از دین متوقع است، میتوان از دین انتظار داشت که در تمام امور دنیوی، مادی، فیزیکی، عقلی و تجربی نیز اظهارنظر نماید. طبق این رأی دین درباره ریاضیات، طبیعیات، هیأت و نجوم، طبّ، زمینشناسی و دارای حق اظهارنظر است.
طرفداران این نظریه معتقداند که این دست از آموزهها را میتوان در ظواهر آیات و روایات یا بواطن آنها جستجو کرد. ابوحامد غزالی در میان اهل سنت و برخی از اخباریان در میان شیعه به این دیدگاه گرایش نشان دادهاند .
در برابر این دسته ، گروهی دیگر به تفریط گراییده و معتقداند که دین تنها با آخرت واخلاق فردی مردم سر و کار دارد. براساس این رأی ، دین حتی از پرداختن به مسایلی اجتماعی همچون حکومت و سیاست نیز ساکت است و این امور را به مردم واگذار کرده است. اگر مواردی از دخالت پیامبران یا ائمه(ع) در امور سیاسی و اجتماعی برای این دست از صاحب نظران شاهد آورده شود، یا آموزههایی همچون روایات طبّی به آنان عرضه گردد، میگویند که این امور به دور از شؤون رسالت و امامت است و پیامبران و ائمه(ع) نه از باب این که پیامبر یا امام بودهاند، بلکه از این باب که انسانهای فرهیخته و فکور بودهاند، وارد این عرصهها شده و درباره این امور را اظهارنظر کردهاند. براساس همین تفکر آنان به راحتی میپذیرند که ممکن است پیامبر یا امام در این دست از عرصهها یا آموزهها دچار خطا و اشتباه شوند، زیرا در این حوزهها رأی آنان معصومانه ارایه نشده است. ابن خلدون در این باره چنین ابراز عقیده کرده است :
« والطب المنقول فی الشرعیات من هذا القبیل ولیس من الوحی فی شئ وإنما هو أمر کان عادیا للعرب ووقع فی ذکر أحوال النبی صلى الله علیه وسلم من نوع ذکر أحواله التی هی عاده وجبله لا من جهه أن ذلک مشروع على ذلک النحو من العمل فإنه صلى الله علیه وسلم إنما بعث لیعلمنا الشرائع ولم یبعث لتعریف الطب ولا غیره من العادیات وقد وقع له فی شان تلقیح النخل ما وقع فقال أنتم أعلم بأمور دنیاکم فلا ینبغی أن یحمل شئ من الطب الذی وقع فی الأحادیث المنقوله على أنه مشروع فلیس هناک ما یدل علیه اللهم إلا إذا استعمل على جهه التبرک وصدق العقد الایمانی فیکون له أثر عظیم فی النفع ولیس ذلک فی الطب المزاجی وإنما هو من آثار الکلمه الایمانیه کما وقع فی مداواه المبطون بالعسل»
متاسفانه حدیث تلقیح نخل که از هر جهت با جایگاه رسالت به عنوان الهام بخش نجات و سعادت دنیا و آخرت بشریت ، منافات دارد ، در مهمترین منابع روایی اهل سنت راه یافته و این امر البته زمینه ساز کژ اندیشی متفکران بزرگی همچون ابن خلدون شده است ، تا جایی که آنان عملا بخش مهمی از سنت نبوی را فاقد کارآیی می دانند که فرجام آن عدم کارآیی دین در عرصه های مختلف زندگی است.
این دیدگاه در روزگار ما در میان جهان عرب و روشنفکران داخلی طرفدارانی پیدا کرده است. رشید رضا ، علی عبدالرزاق ، مهدی بازرگان ، مهدی حائری ، عبد الکریم سروش و از این جملهاند . پیداست که هر دو تفکر ره به خطا بردهاند. زیرا به استناد آیاتی نظیر « وَمَا آتَاکمْ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاکمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا » و آیه « وَمَا ینْطِقُ عَنْ الْهَوَی » هر آنچه در کردار و گفتار رسول اکرم(ص) و به پیرو ایشان در کردار و گفتار ائمه(ع) انعکاس مییابد جنبه وحیانی داشته و به عنوان آموزه و عرصهای دینی قابل تلقّی است.
بازکاوی آموزههای دینی که در قرآن و روایات نبوی و ولوی انعکاس یافته، نظریه اعتدالی را اثبات میکند . به این معنا که از سویی دین که تبیین کننده نظامنامه زندگی سعادتمندانه انسان در دنیاست، عموم مباحث و آموزههای علمی را که از عهده عقل و تجربه برمیآید به خود آدمیان واگذار کرده است. بدین جهت هزاران مسأله فیزیک، شیمی، ریاضیات، مواد، زمینشناسی و را نباید در دین جستجو کرد . زیرا این امور مستقیماً با هدایت و سعادتمندی آدمیان سر و کار ندارد .
از سویی دیگر از آنجا که هدف دین تأمین سعادت دنیا و عقبای انسانهاست به تمام مسایلی که تأمین کننده این هدف است پرداخته است. عرصههایی همچون حکومت و سیاست از این قبیل است که به خاطر ارتباط تنگاتنگ با سعادت آدمیان مورد توجه تام دین قرار گرفته است. آموزههای طبّی را نیز در این راستا باید ارزیابی کرد. به این معنا که بخشی از سعادت انسان به سلامت و بهداشت روان و تن بستگی دارد. حتی دستیابی به روانی سالم و مهیای پرستش خداوند به داشتن بدنی سالم و پرنشاط وابسته است. از این رو در دین و آموزههای دینی، آموزههای طبی سخن به میان آمده است .
بنابراین وجود و صدور این دست از آموزهها از زبان پیشوایان دینی خود بهترین گواه است که محدودهای از طب و بهداشت جزو قلمرو دین است.
نتیجه و جمع بندی :
از مجموع مباحثی که در این مقاله انعکاس یافته می توان به نتایج ذیل دست یافت :
۱. بخشی از میراث روایی در دسترس ما مسلمانان ، روایات طبی است که اهتمام به آنها و اثبات هماهنگی آنها با دستاورد های قطعی علم پزشکی ، پیشگامی اسلام و آسمانی بودن این دین را اثبات می کند .
۲. روایات طبی در صورتی که دارای صحت سند باشند در صورت عدم مخالفت با دستاوردهای علمی ، بخاطر انتساب به معصوم و نیز مطابقت با واقع دارای اعتبار خواهند بود .
۳. اصل اولی در برخورد با روایات طبی فراگیری آنها نسبت به زمان ، مکان و اشخاص است مگر قرینه ای بر خلاف آن وجود داشته باشد و این امر خود بر فراگیری قلمرو دین دلالت دارد .
منبع : maref.ir- علی نصیری