رساله حقوقیه امام سجاد(علیه السلام)
۱۳۹۵/۰۲/۱۴
–
۱۱۸۷۶ بازدید
در رساله حقوق امام سجاد(علیه السلام) بیشتر از وظایف و تکالیف یاد شده است! میخواستم درباره رابطه حق و تکلیف و مهمترین حقوقی که در متن این روایت آمده توضیح دهید.
در ترجمه خود، به رساله حقوق نقل شده در «خصال» نظر داشتهایم، هم از جهت مستند بودن و هم از آنرو که در «خصال»، رساله حقوق مقدمهای شامل اشاره به حقوق دارد که در دیگر منابع نیامده است. در این کتاب رساله الحقوق به گونه ای ارائه شده است که نشان می دهد این رساله نامه ای بوده که امام سجاد(علیه السلام) آن را به یکی از اصحابش فرستاده است.
رساله حقوق امام سجاد(علیه السلام) به عنوان یک منشور کامل حکمت آمیز، به زیبایی سه حوزه: روابط انسان با خدای خویش، انسان با خویش و انسان با همنوع خویش را بیان کرده است.
رابطه حق و تکلیف
«حق» محور رساله حقوق تلقی می شود؛ بدیهی است تبیین آن برای یک انسان پایبند به «تکلیف» برای ساخت یک زندگی در سایه دین، لازم و شایسته است.
«حق» آن چیزی است که تحقق یافته و ثابت شده است. خواه در نظام جهان و «هست»ها تحقق یافته باشد و خواه در نظام قانون گذاری و «باید»ها ثابت شده باشد. و سزاوار است که انسان به آن پایبند باشد.
آن چه باید به خوبی باور داشته باشیم و با اطمینان و بدون نگرانی به آن پایبند باشیم آن است که بدانیم خداوند آفریننده ما و از همه نزدیک تر به ما می باشد و ما از اوییم و هر چه به او نزدیک تر باشیم از تنهایی ها و خطر بیگانه ها دورتر خواهیم بود.
از ان جا که خداوند آفریننده ما و تمام جهان هستی است؛ به همه راز ها و نیازهای ما آگاه است و از چگونگی بهره مندی ما از جسم و جان و جهان بهتر از همه با خبر است و از آن جا که خدا بی نیاز است و از هرگونه تنگدستی و فروکاستی منزه و پاک می باشد. راهنمایی ها و دستورات او بهترین نقشه راه بدون هزینه های اضافی و سودجویانه است. و به طور کامل انسان را از زندگانی سالم و سازنده بهره مند می سازد.
بدیهی است خداوندی که آفریننده و پاک ترین است، مهربان ترین نیز هست. و اگر دستور و تکلیفی را متوجه انسان می کند برای رشد و سعادت اوست. بنابر این در فرهنگ و ادبیات قرآن و مکتب اهل بیت(علیهم السلام)، «تقابل حق و تکلیف» جایگاهی ندارد بلکه تکالیف در راستای دستیابی به حقوق است. ازاینرو در رساله حقوق امام سجاد(علیه السلام) حتی از حق اعضای بدن بر خود انسان نیز سخن به میان آمده است.
بنا بر آن چه گفته شد برای یک انسان مؤمن انجام «تکلیف» نوعی موفقیت و بهروزی است و به عبارتی انجام تکلیف به نوعی رسیدن به «حقوق» خود است ازاینرو از هرگونه احساس تحمیل به دور است، بلکه چه بسا با لذت همراه باشد.
از نگاه یک انسان مومن حتی مجازات الهی نوعی هشدار و تسویه ناخالصی ها برای بازیابی پاکی ها و اخلاص هاست و با این نگاه تحمل سختی ها در راستای انجام تکالیف را می توان از زمینه های استحقاق و رسیدن به حقوق به شمار آورد. همچنان که سختی های درس خواندن و بی خوابی های شب امتحان می تواند زمینه نمرات عالی و دوری از مشروط شدن را فراهم سازد که «حق» ماست.
در ادامه به اشارت مختصر درباره رساله حقوقیه امام سجاد(علیه السلام) و فرازهای آن میپردازیم.
از ابوحمزه ثمالی روایت شده است: این نامه علی بن حسین(علیه السلام) است به یکی از پیروانش:
اشاره
بدان که از سوی خدای عزوجل بر عهده تو حقوقی است که تو را در هر حرکت و آرامش و حالت و جایگاهی و در هر عضوی که به گردش در آوری و هر ابزاری که به کارگیری، در برگرفته است.
بزرگترین حقوق خدای تبارک و تعالی بر عهده تو، آن حقی است که از خویش بر تو واجب گردانیده که ریشه تمام حقوق است. پس از آن، حقی است که از خودِ تو بر تو واجب ساخته و از سر تا قدمت را با توجه به اندامهای گوناگونت، شامل میشود. ازاینرو، خدای عزوجل برای زبانت بر تو حقی و برای گوشت بر تو حقی و برای چشمت بر تو حقی و برای دستت بر تو حقی و برای پایت بر تو حقی و برای شکمت بر تو حقی و برای شرمگاهت بر تو حقی قرار داده است. این، اندامهای هفتگانهای است که کارها به واسطه آنها انجام میشوند.
همچنین خدای عزوجل برای کارهای تو نیز بر تو حقوقی گذاشته است: برای نماز تو بر تو حقی و برای روزه تو بر تو حقی و برای صدقه تو بر تو حقی و برای قربانی تو بر تو حقی و برای کارهایت بر تو حقوقی مقرر داشته است.
سپس حقوق از تو میگذرد و به دیگرانی که حقهای واجبی بر تو دارند، میرسد و بایستهترین آنها، حقوق پیشوایان تو، سپس حقوق زیردستان تو و آنگاه حقوق خویشاوندان تو است. از این حقوق، حقهای دیگر نشأت میگیرد.
پس حقوق پیشوایان تو سه تا است که لازمترین آنها برعهده تو، حق کسی است که با قدرت سیاسی تو را اداره میکند، پس از آن حق کسی که به دانش تو را میپرورد و آنگاه حق کسی که تحت اختیار و سرپرستی او هستی و هر اداره کننده و سرپرستی، پیشوا است.
حقوق زیردستان تو نیز سه تا است که واجبترین آنها بر عهده تو، حق زیردست تو است که بر او فرمان میرانی و حق زیردست تو که او را میآموزی، زیرا نادان زیردست دانا است؛ و حق زیردست تو که اختیاردار اوئی، همچون همسران و کنیزان و غلامان.
حقوق خویشاوندان تو فراوان و پیوسته است، به قدر خویشاوندی در قرابت و رَحِم. واجبترین آنها حق مادر تو است و حق پدرت و حق فرزندت و حق برادرت و آنگاه حق هر آن که نزدیکتر است و شایستهتر به حق.
در مرتبه بعد، حق مولای تو که تو را نعمت داده و مولایی که هم اکنون نعمتش بر تو جاری است و حق کسی که به تو نیکی کرده و حق اذان گوی برای نمازت و حق پیشنمازت و حق همنشین تو و حق همسایهات و حق همراهت و حق شریکت و حق داراییات و حق بدهکارت و حق طلبکارت و حق یار و همدم تو و حق آن که علیه تو ادعایی دارد و حق کسی که تو علیه او ادعا داری و حق کسی که با تو رایزنی میکند و حق آن که تو با او رایزنی میکنی و حق کسی که خیرخواهیات را میجوید و حق کسی که با تو خیرخواهی مینماید و حق بزرگتر تو و حق کوچک تر تو و حق نیازخواه تو و حق آن که از او نیازی میخواهی و حق کسی که با گفته یا کردهای، با قصد یا بدون قصد، در حق تو بدی کرده است و حق هم کیش تو بر تو و حق کفاری که در پناه دولت اسلامی هستند، و دیگر حقهای معمول به قدر اسباب و عوامل که حالات و موقعیتهای گوناگون را پدید میآورند.
خوشا کسی که خداوند او را بر به جای آوردن حقوق واجبش یاری کند و او را بر این کار توفیق دهد و هدایت فرماید.
الف. حق بزرگ خداوند
1. بزرگترین حق خدا
«بزرگترین حق خدا بر تو آن است که او را بپرستی و هیچ شریکی برایش قرار ندهی. هرگاه خالصانه چنین کنی، خدا بر خود لازم میدارد که در کار دنیا و آخرت، تو را بس باشد».
باید دانست؛ خداوند تنها آفریننده همه جهان هستی با تمام زیبایی ها آن است. و سرچشمه همه خوبی ها و خوبان است. ازاینرو هر آنچه که لباس هستی بر تن آراسته است و هر آن چه از زیبایی ها و خوبی ها بهره مند است تنها از خداست. ازاینرو، امام سجاد(علیه السلام) به درستی تأکید می فرماید: همه برکات در سایهسار عبادت خدا همراه با اخلاص فراهم می شود. عبادتی که از هر گونه خودنمایی و دورویی به دور باشد. و تنها انگیزه آن پاکی و یکتایی باشد. اگر موفقیتی به دست آورد آن را لطف خدا بداند و از منت بر دیگران و خود برتر بینی دور بماند.
ب. حق اعضای بدن
2. حق خودت
«حق خودت بر تو آن است که هستیات را در راه اطاعت خدای عزوجل به کار بری».
باید دانست، شناختن کرامت نفس انسانی و راه های حفظ و تقویت آن مهمترین وظیفه هر انسان است تا از این رهگذر خود را به جایگاه رفیعی که خداوند در قاموس هستی برای او مقرر کرده، برساند و در کشاکش داد و ستدهای زندگی، خود را به بهایی ناچیز سودا نکند و تن به خواری و فرومایگی ندهد و این همه جز با اطاعت خدا فراهم نمی شود زیرا خدا سرچشمه همه خوبی هاست و هرگونه زشتی و آلودگی یا از سستی و آلودگی خودمان است و یا از ستم و کوتاهی دیگران است. بنابر این تنها با اطاعت از خدا و اولیای خدا می توان با اطمینان به حق خود رسید. ازاینرو اطاعت از خدا حق ماست نه نیاز خدا به اطاعت و فرمان بری ما!!
3. حق زبان
«حق زبانت آن است که حرمتش را نگاه داری، ناسزا نگویی و عادتش دهی به نیکی و رها کردن سخنان زیادی و بیفایده، و خوبی به مردمان و خوشسخنی در بین آنها».
زبان مهم ترین عضو بدن است که نهان آدمی را آشکار کرده و شخصیت باطنی او را نزد دیگران نمایان می سازد، زیرا به وسیله زبان هر آنچه از افکار، روحیات و حالات که در درون آدمی است، به دیگران معرفی و منتقل می شود و به همین جهت زبان را «ترجمان دل»گفته اند.
زبان به همان میزان که وسیله ای سودمند برای ترویج حق، برقرار آرامش، جذب دیگران و نشر معارف و… بوده و از این رهگذر آدمی را به سعادت رهنمون می سازد، به همان اندازه می تواند عاملی در اشاعه باطل، ایجاد فتنه و تفرقه و… باشد و در آن صورت انسان را به ورطه سقوط و هلاکت می کشاند. از همینرو یک نشانه از نیک سیرتی یا زشت سیرتی انسان، نحوه بهره برداری از «زبان» است که نیک سیرتان با بهره مندی صحیحی از زبان به فواید آن در دنیا و آخرت نایل می گردند ولی زشت سیرتان با سوء استفاده از آن، زمینه بدبختی خود را در دنیا و آخرت فراهم می سازند.
خوش زبانی و استفاده از کلمات زیبا و مناسب قبل از آنکه نشانه احترام به دیگران باشد، نشان دهنده وارستگی و حسن سلیقه نیک سیرتان است، چنانکه از ویژگی های بهشتیان، پاکیزگی سخنان آنان می باشد و خداوند در مورد آنان می فرماید:
«و به سوی سخنان پاکیزه هدایت می شوند»[ ر.ک: المیزان،ج 14، ص 362.].
4. حق گوش
«حق گوش آن است که آن را از شنیدن غیبت و آنچه گوش سپردن به آن روا نیست، پاک و منزه بداری».
باید دانست «شنوایی» یکی از ابزارهای شناخت و یکی از نعمت های الهی برای درک حقایق و واقعیات است.
نیک سیرتان گوش شنوا دارند و همواره آماده شنیدن و درک حقایق و پندگیری از وقایع هستند. چنان که خداوند می فرماید:
«پس بندگان مرا بشارت ده، همان کسانیکه سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند».
بنا بر آن چه گفته شد نعمت گوش و شنوایی بر انسان «حق» دارد و شنیده های بیهوده و غیرمجاز ضایع کردن حق گوش است.
5. حق چشم
«حق چشم آن است که از آنچه برای تو حلال نیست، بپوشانیاش و با آن، به دیده عبرت بنگری».
چشم انسان علاوه بر اینکه همانند گوش او یکی از ابزارهای شناخت واقعیات و یکی از راه های درک حقیقت است؛ نمادی از حالت های درونی آدمی و آشکارکننده باطن او نیز می باشد؛ به گونه ای که وحشت و آرامش انسان و شادی و اندوه آدمی در چشم او نمایان می شود.
بنابر این، نعمت چشم و بینایی نیز بر انسان «حق» دارد و سزاوار است با نگاه به شگفتی های آفرینش و دستاوردهای علمی و نگاه محبت آمیز به پدر و مادر و همسر و فرزند و هر کس که نگاه او ما را به پاکی و آرامی می رساند حق چشم را بهجا آوریم و از نگاه های خیره سرانه و آلوده دور بمانیم.
6. حق دست
«حق دست تو آن است که به سوی آنچه تو را نرسد، درازش نکنی».
7. حق پا
«حق پای تو آن است که با آن به جایی که برایت جایز نیست، راه نسپری، زیرا با همین پا است که بر صراط خواهی ایستاد، بنگر که تو را نلغزاند و در آتش نیفکند».
8. حق شکم
«حق شکم تو آن است که ظرف خوردنی های حرام قرارش ندهی و افزون بر سیری، نخوری».
9. حق شرمگاه
«حق شرمگاه تو آن است که از زنا حفظ کنی و نگذاری به آن بنگرند».
باید دانست پاسخ گویی به غرایز، علاوه بر لذت و آرامش، انگیزه ای برای تلاش و کوشش می باشد. به گونه ای که، وجود غرایز در آدمی، همچون شعله های پرفروغی به زندگی او گرمی می بخشد؛ چنانکه علاقه و محبت به مال، انگیزه ای برای کار و فعالیت در آدمی به وجود می آورد و مهر و علاقه به همسر و فرزند انگیزه او را برای تشکیل کانون گرم خانواده و پذیرفتن مسئولیت های اجتماعی افزون می کند.
نیک سیرتان پاک دامن، در دنیا از زندگی سالم و همراه با عزت و پاکی بهره مند می باشند. چنان که خداوند می فرماید:
«به مؤمنان بگو: چشمان خود را [از نامحرم] بپوشانند و پاکدامنی خودشان را حفظ کنند، این برای آنان پاکیزه تر است».
اما زشت سیرتان هوسباز سزای فساد و گمراهی آنها در دنیا، رسوایی و تباهی است و در آخرت عذاب جهنم می باشد.
ج. حق عبادات
10. حق نماز
«حق نماز آن است که بدانی نماز وارد شدن بر خدای عزوجل است و تو در حال نماز، در برابر خدای عزوجل ایستادهای. چون این را دانستی، همچون بندهای خوار و بیمقدار و مشتاق و نگران و امیدوار و ترسان و بیچاره و زار به نماز میایستی که خدایی را که در برابرش قرار گرفته با آرامش و وقار بزرگ میدارد. پس با دل و جان به نماز روی میکنی و آن را به شکلی درست و با تمام احکام و حقوقش به جای میآوری».
باید دانست، کرنش در نماز، تعظیم در برابر همه خوب و خوبی هاست و زمینه مناسب برای دستیابی به نقطه اوج عزت ها و افتخارات است.
چنان که در دعا می خوانیم:
«الهی کفی بی عزا ان اکون لک عبدا و کفی بی فخرا ان تکون لی ربا»[ بحارالانوار، ج74، ص 402.]؛ «خدایا برای سربلندی و عزت من همین بس که بنده تو باشم و برای افتخار و شوکت من همین بس که تو پروردگار من باشی».
الهی چون گویی بنده من از عرش بگذرد خنده من
11. حق حج
«حق حج آن است که بدانی حج، وارد شدن بر پروردگار و گریختن از دست گناهان به سوی او است و پذیرفته شدن توبه تو و انجام گرفتن واجبی که خدا بر تو لازم گردانیده، به واسطه حج است».
12. حق روزه
«حق روزه آن است که بدانی آن پردهای است که خداوند در برابر زبان و گوش و چشم و شکم و شرمگاه تو آویخته تا بدین وسیله تو را از آتش در امان بدارد، پس هرگاه روزه را ترک کنی، در واقع پردهای را که خدا بر تو پوشانده، پاره کردهای».
13. حق صدقه
«حق صدقه آن است که بدانی ذخیره و اندوخته تو است نزد پروردگارت و امانتی است که به گواه گرفتن بر آن، نیاز نداری. چون این مطلب را دانستی، به صدقهای که پنهانی دادهای، مطمئنتر خواهی بود از صدقهای که آشکارا پرداختهای. و بدان که صدقه در دنیا، بلاها و بیماری ها را، و در آخرت آتش را از تو دور میگرداند».
14. حق قربانی
«حق قربانی آن است که با آن فقط خدا را قصد کنی و نه بندگانش را، و جز قرار گرفتن در معرض رحمت خدا و رستگاری روحت در روز ملاقات با او، غرض دیگری نداشته باشی».
د. حقوق دیگران
15. حق مدیر سیاسی و حاکم
«حق حاکم آن است که بدانی تو برای او وسیله آزمایش شدهای و او در سلطهای که از سوی خداوند بر تو دارد، به تو گرفتار است. پس نباید خود را در معرض خشم او قراردهی، در غیر این صورت، خود را با دست خویش به هلاکت افکندهای و در بدی های او نسبت به خود، شریک خواهی بود».
16. حق مدیر علمی و آموزگار
«حق مدیر علمی و آموزگار تو آن است که او را بزرگ شماری و جلسه درسش را محترم بداری و خوب به او گوش بسپاری و به او توجه نمایی، و اینکه نزد او صدایت را بلند نکنی و سؤال هیچ یک از کسانی را که از او پرسشی دارند، پاسخ نگویی تا او خود پاسخ گوید و در جلسه درسش با کسی هم سخن نشوی و نزد او، غیبت کسی را نکنی، و اینکه هرگاه پیش تو از او بد گفتند، از او دفاع نمایی و کاستی هایش را بپوشانی و برتری هایش را آشکار سازی؛ با دشمنش همنشین نشوی و با دوستش، دشمنی نورزی. چون چنین رفتار کنی، فرشتگان خدا گواهی دهند که تو پروردگارت را قصد کردهای و دانش آموزگارت را به خاطر خدا فراگرفتهای نه به خاطر مردمان».
17. حق مدیر پرورشی و صاحب اختیار
«حق مدیر پرورشی و صاحب اختیار تو آن است که اطاعتش کنی و نافرمانیاش نکنی مگر در اموری که خدای عزوجل را به خشم میآورد، زیرا در گستره نافرمانی خدا، اطاعت از هیچ مخلوقی جایز نیست».
18. حق زیردستان سیاسی
«حق زیردستان سیاسی تو آن است که بدانی چون آنها ناتواناند و تو قدرت داری، زیردست تو شدهاند پس باید در میان آنها به عدالت رفتار کنی و با آنها همچون پدری دلسوز و مهربان باشی و نادانیشان را بر آنها ببخشی و زود کیفرشان ندهی و خدا را به خاطر توانائی که در امور مربوط به ایشان به تو عطا کرده، سپاس گزاری کنی».
19. حق زیردستان علمی
«حق زیردستان علمی و شاگردان تو آن است که بدانی خدای عزوجل تنها به جهت دانشی که به تو داده و گنجینههای علمی که به روی تو گشوده، تو را سرپرست آنها قرار داده، پس اگر در آموختن دانش به مردمان، خوب عمل کنی و کجرفتاری نکنی، و بر آنها سخت نگیری، خداوند از فضل خود بر دانش تو میافزاید، اما اگر دانش خود را از مردم منع نمایی، و یا چون از تو علم و دانش بخواهند، بدرفتاری کنی، سزاوار است که خداوند، علم و شکوه آن را از تو باز پس گیرد و تو را از جایگاهی که در دلها داری، فرو اندازد».
20. حق همسر
«حق همسر آن است که بدانی خدای عزوجل او را برای تو مایه آرامش و انس قرار داده. پس بدان که این سکونت و انس نعمتی از سوی خداوند در حق تو است. پس همسرت را گرامی بدار و با او مدارا کن، اگر چه رعایت حق تو، بر او لازمتر است. بیشک او بر تو حق رحمت و دلسوزی دارد، چون او در بند و اسیر تو است و تو باید خود خوراکش دهی و بپوشانیاش، و چون نادانی کند، او را ببخشایی».
باید دانست، ازدواج و گزینش همسر موجب آرامش انسان می شود زیرا تنها راه صحیح پاسخ گویی به نیازهای عاطفی و غریزی و تأمین امور زندگی است. لکن آنچه مهم است آن است که در انتخاب همسر دچار اشتباه نشویم و افراد ناشایست را به همسری نگیریم. بنابراین شناخت معیارهای انتخاب همسر، و مصونیت از گسیختگی نظام خانواده برای تشکیل زندگی موفق و سالم لازم است.
21. حق کنیز و غلام
«حق بَرده تو آن است که بدانی او آفریده پروردگار تو است و فرزند پدر و مادر تو، و از گوشت و خون تو. اینکه مالک او شدهای نه از آنرو است که تو او را خلق کردهای نه خدا. تو هیچ یک از اندامهای او را نساختهای و ذرهای از روزیاش را فراهم نیاوردهای، لکن خدای عزوجل این همه را برای تو برعهده گرفته و آنگاه او را تحت اختیار تو آورده و تو را بر او امین قرار داده و او را به تو سپرده تا نیکی هایی که به او میکنی برایت نگه دارد. پس در حق بردهات نیکی کن همچنان که خدا به تو نیکی کرده است و اگر او را خوش نمیداری، عوض کن و آفریده خدای عزوجل را میازار که هیچ نیرویی جز به عنایت خدا وجود ندارد».
22. حق مادر
«حق مادرت آن است که بدانی او چنان تو را برداشته و تحمل کرده که هیچ کس دیگری را چنان بر نمیدارد و از میوه قلبش چندان به تو عطا کرده که هیچ کس به دیگری نمیبخشد. تو را با تمام هستی و اعضای بدنش حفظ و نگه داری کرده و هیچ باک نداشته که خود گرسنه باشد و تو را سیر کند و خود تشنه باشد و تو را سیراب گرداند و برهنه باشد و تو را بپوشاند و خود در آفتاب سوزان باشد و بر تو سایه افکند و به خاطر تو بی خوابی بکشد و تو را از گرما و سرما در امان بدارد تا تو برایش بمانی. تو توانایی سپاس گزاری از مادر را نداری مگر به یاری خدا و توفیق او».
23. حق پدر
«حق پدرت آن است که بدانی او اصل و ریشه تو است و اینکه اگر او نبود، تو هم نبودی. پس هرگاه در خود چیزی دیدی که مایه خودپسندی و اعجاب تو شد، بدان که اصل این نعمت که داری، پدرت است. پس خدا را بستای و به همان اندازه او را سپاس گزار باش، که هیچ توان و نیرویی نیست مگر به عنایت و خواست خدا».
در مورد چگونگی احسان و انفاق به پدر و مادر، دو نکته مهم قابل توجه است:
نخست: آنکه فرزندان، قبل از درخواست پدر و مادر، نیازهای آنان را برآورده کنند تا احترام آنان به طور کامل حفظ شود.
دوم. آنکه همان گونه که پدر و مادر، در آغوش خود فرزندان را پرورش دادند و بهطور مستقیم عهده دار تربیت و رشد و نظات کودکان بودند، فرزندان نیز شایسته است از نزدیک و به دست خود، عهده دار احسان و انفاق به پدر و مادر باشند[ ر.ک: تفسیر نمونه، ج 12، ص 87 ؛ زهیر الاعرجی، الاخلاق القرآنیه، ص 289.]. چنانچه خداوند با تعبیری گویا و بدون قید و شرط می فرماید:
«و به پدر و مادر نیکی کنید»[ «احسان» غالباً با «الی» متعدی می شود، اما گاهی به وسیله «باء» متعدی می گردد، این تعبیر شاید به خاطر آن باشد که مباشرت را بیان کند، یعنی شخصاً و بدون واسطه به پدر و مادر احسان کنند. (ر.ک: تفسیر نمونه، ج 12، ص 74).].
24. حق فرزند
«حق فرزندت آن است که بدانی او از تو است و با همه بدی ها و خوبی هایش، در این دنیا به تو وابسته است و در سرپرستیاش، مسئول خوب تربیت کردن و هدایتش به سوی پروردگار و یاریاش در راه اطاعت خدا هستی. با او همچون کسی رفتار کن که میداند در نیکی به فرزند، پاداش مییابد و چون در حق او بدی کند، کیفر میبیند».
25. حق برادر
«حق برادرت آن است که بدانی او دست تو و مایه عزت و نیروی تو است. پس او را سلاحی برای معصیت خدا و ابزاری برای ستم به مردمان، قرار مده. از یاری کردن او در برابر دشمنانش و از خیرخواهی برای او، دست برمدار. این در صورتی است که او اطاعت پروردگار کند، و گرنه باید خدای تعالی نزد تو از او گرامیتر باشد که هیچ نیرویی جز به عنایت خدا وجود ندارد».
26. حق مولای آزادی بخش
«حق مولایی که نعمت آزادی به تو بخشیده آن است که بدانی او به خاطر تو داراییاش را هزینه کرده و تو را از ذلتبردگی و وحشت آن بیرون آورده و به اوج عزت آزادی و اُنس رسانیده و از اسارتِ تحت اختیار دیگران بودن رهانیده و بندهای بردگی را از دست و پایت گشوده و از زندان بیرونت آورده و تو را صاحب اختیار خودت ساخته و برای عبادت پروردگار، خاطرت را آسوده کرده است. و بدان که مولایت، در زندگی و پس از مرگ تو، از همگان به تو سزاوارتر است و تو باید او را با جان خود و هر آنچه او به آن نیازمند است، یاری کنی که هیچ نیرویی جز به خواست خدا، وجود ندارد».
27. حق برده آزاد شده
«حق بردهای که او را نعمت آزادی دادهای آن است که بدانی خدای تعالی آزادی او به وسیله تو را، مایه تقرب خویش و پردهای برای تو در برابر آتش قرار داده است و اینکه پاداش تو در دنیا آن خواهد بود که اگر این برده خویشاوندی نداشته باشد، تو وارث او میشوی در برابر آنچه برایش هزینه کردهای و در آخرت، بهشت پاداش تو خواهد بود».
28. حق نیکوکار
«حق آن که به تو نیکی کرده آن است که سپاسشگویی و نیکیاش را یادآوری کنی و برایش نیکنامی به دست آوری و بین خود و خدای تعالی مخلصانه برای او دعا کنی که در این صورت، آشکارا و نهان او را سپاس گفتهای. پس هرگاه روزی توانستی خوبیاش را تلافی کنی، چنین کن».
29. حق اذان گو
«حق اذان گو آن است که بدانی او پروردگارت را به یادت میآورد و تو را به بهره و نصیبت فرا میخواند و کمک کار تو است بر انجام واجب الاهی که برعهدهات آمده».
30. حق پیشنماز
«حق پیشنماز تو آن است که بدانی او طوق نمایندگی میان تو و پروردگارت را برگردن دارد و از سوی تو سخن میگوید و تو از جانب او سخن نمیگویی، برای تو دعا میکند و تو برای او دعا نمیکنی. وحشت ایستادن در مقابل خدای عزوجل را او متحمل میشود و اگر نقصی در این کار پیش آید، مقصر او است نه تو و اگر کار تمام و کامل انجام شود تو شریک او خواهی بود و با این همه او بر تو فضیلتی ندارد. جان تو را با جان خود و نمازت را بانماز خود حفظ میکند، پس به اندازه اعمالی که انجام میدهد، سپاس گزار وی باش».
31. حق همنشین
«حق همنشین تو آن است که با او به نرمی رفتار کنی و در به کارگیری الفاظ، منصفانه با او سخن بگویی و از جای خود بیاجازه او برنخیزی، اما آن که در کنار تو مینشیند میتواند بیاجازه تو بلند شود. لغزشهای همنشین خود را فراموش کن و خوبی هایش را به یاد داشته باش و جز خیر و نیکی به گوشش مرسان».
32. حق همسایه
«حق همسایهات آن است که در نبودنش، او را حفظ و حمایت کنی و در حضورش او را گرامی بداری و چون مظلوم واقع شود، یاریاش کنی و از او عیب جویی نکنی. پس هرگاه به بدیای از او پی بردی، آن را بپوشانی و اگر دانستی که نصیحتت را میپذیرد، در مسائل مربوط به خودت و او نصیحتش کنی. به هنگام سختی رهایش نکنی و از خطاهایش بگذری و گناهانش را ببخشایی و با او بزرگوارانه معاشرت نمایی؛ که هیچ نیرویی جز به عنایت خدا وجود ندارد».
33. حق دارایی
«حق دارایی تو آن است که جز از راه حلال به دستش نیاوری و جز در موارد حلال هزینهاش نکنی و کسی را که سپاس گزار تو نیست، برخود مقدم نداری. درباره اموالت طبق فرمانبرداری از پروردگارت عمل نما و نسبت به آن بخل مورز که با وجود وسعت و گشایش در زندگی، به حسرت و پشیمانی دچار میشوی؛ و هیچ نیرویی جز به عنایت خدا وجود ندارد».
34. حق طلبکار
«حق طلبکارت آن است که اگر دستت میرسد، طلبش را بدهی و اگر نداری، با گفتار نیک، راضیاش کنی و به آرمی و لطف، او را پاسخ رد بدهی».
35. حق همدم
«حق همدم تو آن است که او را نفریبی و با او مکر نکنی و نیرنگ نبازی و در کارش، جانب خدای تبارک و تعالی را نگاه داری».
36. حق آنکه بر تو ادعایی دارد
«حق طرفی که بر تو ادعایی دارد: پس هرگاه آنچه علیه تو میگوید حق باشد، تو خود به سود او گواهی ده و به او ستم مکن و حقش را به طور کامل ادا کن. اما اگر ادعای او باطل است، با او مدارا کن و در کارش جز راه نرمی و ملایمت مپوی و پروردگار خود را خشمگین مساز، که هیچ نیرویی جز به خواست خدا وجود ندارد».
37. حق آن که بر او ادعایی داری
«حق طرفی که تو علیه او ادعایی داری: اگر تو در ادعای خود بر حقی، با او به نیکی سخن بگویی و حقش را انکار نکنی و اگر در ادعای خویش باطلگرا هستی، تقوای الاهی پیشگیری و توبه نمایی و مخاصمه را رها کن».
38. حق مشورت خواه
«حق مشورتخواه آن است که اگر در کار او نظری داری، با او در میان بگذاری وگرنه، به کسی که میداند، راهنماییاش کنی».
39. حق مشورت دهنده
«حق آن که به تو مشورت میدهد آن است که او را در عقیدهای که با نظر تو ناسازگار است متهم نسازی. پس اگر با تو هم رأی بود، خدای تعالی را سپاس گویی».
40. حق نصیحت جو
«حق نصیحت خواه آن است که نصیحت و خیرخواهیات را به او برسانی و روش تو، دلسوزی و مدرای با او باشد».
41. حق نصیحت کننده
«حق نصیحت کننده آن است که در برابرش فروتن باشی و از جان و دل سخنش را بشنوی، پس اگر سخن حق و درست بر زبان آورد خدا را بستائی و اگر موافق حق نبود، بر او رحمت نمایی و متهمش نسازی و بدانی که او خطا کرده و به این خطا، مؤاخذهاش نکنی مگر اینکه سزاوار تهمت باشد که در این صورت، هرگز به هیچ کار او نباید اعتنا نمایی؛ و هیچ نیرویی جز به خواست خدا وجود ندارد».
42. حق بزرگتر
«حق بزرگتر، احترام کردن او است به خاطر سنش، و بزرگ داشتن او بدان جهت که پیش از تو اسلام آورده، و مقابله نکردن با او به هنگام مخاصمه و جدل؛ و اینکه در راه، بر او سبقت نگیری و پیش نیفتی و با او به نادانی رفتار نکنی و اگر او با تو جاهلانه رفتار نمود، تحمل کنی و به حق سبقت در اسلام، اکرامش کنی و حرمتش را نگاه داری».
43. حق کوچکتر
«حق کوچکتر آن است که در امر آموزش او، برایش دلسوزی کنی، او را عفو نمایی، خطاهایش را بپوشانی و با او مدارا کنی و یاریاش دهی».
44. حق گدا
«حق آن که چیزی میخواهد آن است که به قدر نیازش به او بدهی».
45. حق آن که از او چیزی بخواهی
«حق آن که از او چیزی میطلبی آن است که اگر داد، از او با سپاس و قدرشناسی، بپذیری و اگر نداد، عذرش را قبول نمایی».
46. حق خشنودکننده
«حق کسی که به خاطر خدا، تو را خشنود کرده آن است که نخست خدای تعالی را بستائی و آنگاه خشنود کننده را سپاس گویی».
47. حق بدی کننده
«حق کسی که به تو بدی کرده آن است که عفوش کنی و اگر بدانی که این گذشت زیان میرساند، انتقام خود را گرفتهای. خدای تعالی فرموده: «هر که پس از ظلمی که بر او رفته، یاری بطلبد، بر چنین کسی گناهی نیست»[ شوری (42)، آیه 41.]».
48. حق همکیشان
«حق همکیشان تو، سلامت خواستن برای آنها، دلسوزی کردن در حقشان، مدارا با بدانشان، انس و الفت ورزیدن با آنها، خیرخواهی برای آنها، سپاس از نیکانشان و آزار نرساندن به آنها است و اینکه آنچه برای خود دوست میداری برای آنها هم دوست بداری و آنچه خود نمیخواهی، برای آنها هم نخواهی. بزرگترهایشان را همچون پدر و جوانانشان را همچون برادران و پیرزنهایشان را همچون مادر و بچههاشان را همچون فرزندان خود بدانی».
49. حق اهل ذمه
«حق آنان که در پناه دولت اسلامی زندگی میکنند آن است که هر آنچه خدا از آنان پذیرفت، تو نیز بپذیری و مادام که به پیمان خود با خدای تعالی وفا دارند به آنها ستم نکنی».