خانه » همه » مذهبی » امام سجاد(علیه السلام) و مبارزه با انحرافات

امام سجاد(علیه السلام) و مبارزه با انحرافات


امام سجاد(علیه السلام) و مبارزه با انحرافات

۱۳۹۵/۰۲/۱۴


۲۶۱۳ بازدید

امام سجاد(علیه السلام) با گروه‌های انحرافی چگونه برخورد می‌کرد؟

در عصر امام زین العابدین(علیه السلام) جریان های متعددی، پدیدار شدند که به انحراف اندیشه و باور مسلمانان می پرداختند به گونه ای که جامعه در یک بحران فکری و عقیدتی وحشتناک فرو رفته بود. امام سجاد(علیه السلام) برای هدایت و رهبری جامعه اسلامی، در مقابل این انحراف ها سکوت اختیار نکرده بلکه با توجه به شرایط و اوضاع حاکم بر جامعه، به دفاع از ارزش های اسلامی پرداختند. اهم این جریان ها و جایگاه امام در مبارزه با آنان به شرح ذیل است:

1. گروه شکاکان

با شهادت امام حسین(علیه السلام) شیرازه تشکیلات شیعه از هم پاشید و تردید و سرگردانی به درون جامعه شیعه راه یافت و بسیاری از افراد، امامت امام سجاد(علیه السلام) را قبول نکرده و عمویش محمد بن حنفیه فرزند امام علی(علیه السلام) را به‌عنوان امام پذیرفتند.
یکی از محققان در این باره می نویسد: «تا هنگامی که حسین زنده بود، شیعیان متحد و یکپارچه بودند و او را تنها پیشوا و امام خاندان پیامبر? می‌دانستند، ولی شهادت ناگهانی او و تقیه علی بن الحسین(علیه السلام)، تنها فرزند باقیمانده اش که به زین العابدین(علیه السلام) شهرت دارد، شیعیان را در حال آشفتگی قرار داد و خلأیی را در رهبری فعال پیروان اهل بیت(علیهم السلام) به وجود آورد»[ محمد جعفری، سید حسین، تشیع در مسیر تاریخ، ص 277- 278.].
و در جای دیگر می نویسد: «با وجود اینکه امام حسین(علیه السلام) به امامت فرزندش تصریح کرده و ام سلمه را به رد ودایع امامت به امام سجاد(علیه السلام) امر کرده بود، اکثر شیعیان از محمد بن حنفیه – و نه از زین العابدین – پیروی کردند»[ همان، ص 280.].
قاسم بن عوف یکی از یاران امام سجاد(علیه السلام) است که به اعتراف خودش، بین علی بن الحسین(علیه السلام) و محمد بن حنفیه مردد بوده است[ طوسی، پیشین، ج1، ص 339.].
اعتقاد امویان این بود که با قتل عام کربلا، آل علی(علیه السلام) ریشه کن شده و دیگر به‌عنوان یک جناح مخالف نمایان نخواهد شد؛ و خیالشان از این جهت راحت شده بود. مردم نیز دیگر به روی کار آمدن خاندان پیامبر امیدی نداشتند و شیعه را گروهی نابود شده می پنداشتند.
در چنینی اوضاع و احوالی امام سجاد(علیه السلام) باید رسالت خطیر هدایت و رهبری شیعه را عهده دار شود و به سازماندهی دوباره شیعیان اقدام کند. بدین منظور حضرت می بایست کار را، به ویژه از جهت مسائل اعتقادی، از صفر شروع کرده، همچنین احکام دین را از نو پایه ریزی نماید؛ سپس مردم را به سوی آن هدایت کند و تحریفات گوناگون را از عقاید مردم بزداید، خلاصه آن که همانند پیامبر?، از نو شروع کند[ مرتضی عاملی، سید جعفر، دراسات و بحوث فی التاریخ الاسلام، ج1، ص 84-85.].
اتخاذ این روش به این دلیل بود که جهل و نادانی مردم نسبت به اسلام اصیل به قدری فراگیر بود که حتی بعضی از بنی هاشم را نیز شامل می شد. نقل شده که مردم، حتی عده ای از بنی هاشم، در عصر امام سجاد(علیه السلام) بر اثر اختلاف نقل ها و فتوا ها نمی دانستند که چگونه نماز بگذارند یا حج کنند[ تستری، اسدالله، کشف القتاع عن وجه حجیة الاجماع، ص 67.]. جهل، تحریف و تضییع در همه مفاهیم و احکام اسلام راه یافته بود.
زهری عالم دربار اموی در این باره می گوید: «در دمشق نزد انس بن مالک (از اصحاب رسول‌خدا?) وارد شدم، او در حالی که تنها بود گریه می کرد. چون علت گریه اش را جویا شدم؛ گفت: «لا اعرف شیئاً مما ادرکت الّا هذه الصلاة و قد ضُیعت»؛ در آنچه در عهد رسول خدا درک کرده بودم، (در بین شما) جز نماز را نشناختم که آن هم نابود شد»[ مرتضی عاملی، پیشین، همان.].
حسن بصری می گفت: «اگر اصحاب پیامبر? بر شما وارد شوند، جز قبله شما را به رسمیت نمی شناسند»[ همان.ص 81.].
و عبدالله بن عمرو بن عمر عاص می گفت: «اگر دو نفر از اصحاب پیامبر? با کتاب خدا در یکی از دره ها خلوت کرده باشد و حالا بر مردم وارد شوند، هیچ چیز (از اعمال، عقاید و اخلاق) این مردم را به رسمیت نمی شناسند»[ همان، به نقل از الزهد الرقائق، ابن مبارک، ص 61.].

2. عقیده جبر

نخستین بدعتی که معاویه به منظور ایجاد چند دستگی در میان مسلمانان پدید آورد، اعتقاد به جبر بود. معاویه با استفاده از این اندیشه انحرافی مدعی بود که «اگر خداوند مرا شایسته این حکومت نمی دید، مرا با آن رها نمی کرد و اگر خداوند از وضعیتی که ما در آن هستیم، خشنود نبود، آن را دگرگون می ساخت». از‌این‌رو عباده بن صامت و گروهی از صحابه بر او اعتراض کردند. ابن مرتضی این سخن را نقل کرده و گفته است: «این سخن جبر آشکار است»[ المنیة و الامل، 86.].
همین عقیده بود که به سلطه امویان بر سرزمین ها قوت بخشید و به آنها امکان داد که با کمال گستاخی و بی شرمی امام حسین(علیه السلام) را به شهادت برسانند! یزید آشکارا گفت: همانا حسین را خدا کشته است و این سخن را در برابر مردم اعلام کرد. لیکن امام سجاد(علیه السلام) این سخن یزید را بدون پاسخ نگذاشت و آن را رد کرد و گفت: «پدرم را مردم کشتند». پیش از این هم عبیدالله در کوفه گفت: «مگر نه این است که خداوند علی بن الحسین را کشته است؟!»

3. عقیده تشبیه و تجسم

دشمنان اسلام با دست اندازی به باور اصیل اسلامی، شبهه تجسیم و تشبیه را در اذهان مردم وارد ساختند تا بدین وسیله آنها را از حق دور کنند و به بت پرستی و دوران جاهلیت بکشانند. آنان با سطحی نگری آیه امام سجاد(علیه السلام)، در برابر این موج کفر آمیز و ویران گر ایستاد و با ارایه دلایلش دیوار بلندی را پیش روی احیای مجدد بت پرستی برافراشت. در این راستا امام به ارائه سخنانی پرداخت که حق را به روشنی بیان کند و نشانگر یکتا پرستی و منزه بودن خداوند از هرگونه تشبیه و تجسیم باشد. اینک نمونه ای از این سخنان را بر می خوانیم:
در حدیث آمده است که امام سجاد(علیه السلام) روزی در مسجد نشسته بود. ناگهان شنید که گروهی خدا را به آفریدگانش تشبیه می کنند. پس سراسیمه و نگران شد و برخاست و به نزد مرقد پیامبر رفت و در آن جا ایستاد و صدایش را بلند کرد. در حالی که در پیشگاه خدا دعا می کرد و در دعایش چنین می گفت: «خدایا! قدرت تو آشکار شد ولی هیبت تو نهان ماند و تو را نشناختند و بر خلاف آنچه هستی اندازه‌ات گرفتند. من – خداوندا – از کسانی که او را با تشبیه جست و جو کردند بیزارم، در حالی که هیچ چیزی همانند تو نیست – ای خدا – و آنان هرگز تو را در نمی یابند، نعمت آشکاری که آنان در اختیار دارند – اگر تو را بشناسند – راهنمایشان به سوی توست و در میان خلقت راهی وجود دارد که به تو برسند، آنان حتی تو را با خلقت برابر ساختند. و به همین سبب تو را نشناختند. آنان برخی از نشانه های تو را بر گرفتند و با همان نشانه ها توصیفت کردند و تو از آنچه تشبیه کنندگان تو را بدان توصیف کرده اند، برتری»[ کشف الغمة، ج3، ص89؛ صدوق، امالی، ص487.].
این مخالفت امام سجاد(علیه السلام) آن هم با این صراحت و روشنی، افزون بر تحقیق علمی و جدال عقیدتی و فکری، بعد دیگری نیز به این رویارویی و مبارزه می دهد و این همان مبارزه با دولتی است که اندیشه تشبیه و تجسیم را ترویج می کند و زمینه را برای اعلان آن در یک مکان مقدس همچون حرم شریف نبوی و در مرکز اسلام و پایتخت علمی آن، مدینه منوره، آماده می سازد.

4. عقیده مرجئه

طرفداران اندیشه رجاء[ «ارجاء» بدین معناست که اگر کسی به خدا ایمان بیاورد و آن گاه مرتکب گناهی شود که موجب کفر باشد، نمی‌توان حکم کافر بود او را صادر کرد، بلکه باید حکم او را به خدا واگذارد و تا روز قیامت به تأخیر انداخت و گناهان هرچه باشد، مسلمان را از مؤمن بودن بیرون نمی‌کند و مانع ورود او به بهشت نمی‌شود. ] به صورت مستقیم و غیرمستقیم، در خدمت بنی امیه قرار داشته و پیروان آن بر این باور بودند که سازش با بنی امیه درست است و خلفای اموی مؤمن هستند و قیام بر ضد آنها درست نیست، به همین دلیل امویان درحالی‌که معتزله و خوارج و شیعه را مورد هجوم قرار می دادند، به پیروان مرجئه کاری نداشتند[ ضحی الاسلام، ج3، ص324.]، بلکه «ارجاء» – چنان‌که جاحظ از مأمون نقل می کند – به دین پادشاهان تبدیل شد[ الاعتبار و سلوة العارفین، ص 141.].
امویان پس از واقعه کربلا و شهادت و اسارت خاندان پیامبر? در مدینه پیامبر، هزاران تن از مردم را به خاک و خون کشید.
امویان پس از این واقعه نیز به کعبه، مسجد الحرام و حرم امن الهی یورش بردند، آن را سوزاندند، حرمتش را شکستند، خون ها در آن ریختند و در دوران حکومت خود، شرافت هیچ کس و حرمت هیچ چیز مقدس نگاه نداشتند.
با وجود این، مرجئه درباره امویان می گویند: آنان فرمانروایانی هستند که فرمانبرداری از ایشان واجب است و مؤمنانی هستند که نه حکم کافر بر آنان رواست، نه لعنت آنان، نه دست درازی کردن به آنان و نه قیام بر ضد آنان. این انحرافی که برای امت اسلام پیش آمد، نوعی ارتداد پنهان بود که به نام اسلام و با دست خلیفه و جنایتکارانی همانند او به این سو و آن سو پاس داده می شد. از‌این‌رو، تلاش ها و جهاد های امام سجاد(علیه السلام) توانست مسأله کافر بودن امویان و ناحق بودن حکومتشان را از خورشید هم نمایان تر سازد و حتی ابوحنیفه که به گرایش ارجاء متهم بود، مجبور شد که به مخالف بودن فرمانروایان بنی امیه با آموزه های دین فتوا دهد و خشم و عدم رضایت خود از حکومت آنان را اعلام دارد[ احمد امین، ضحی الاسلام، ج3، ص 247.].

5. عقاید غالیان

امام هم بر جریان های منحرف فکری درون جامعه شیعه نظارت داشت و هم بر جریان های دیگر. حضرت وقتی دیدند که بعضی از شیعیان گرفتار عقیده غلو شدند و ممکن است امامان را از شأن بندگی بالاتر برده و به الوهیت آنها معتقد شوند هشدار داد و فرمود: «جمعی از شیعیان ما را در حدی دوست دارند که درباره ما چیزی که یهود درباره عزیر و نصارا درباره عیسی گفتند خواهند گفت. (ما را فرزندان خدا و شریک در الوهیت می شمارند) نه آنان از مایند و ما از آنانیم»[ طوسی، اختیار المعرفة الرجال، ج1، ص 336.].
بنا به نقلی دیگر گروهی از مردم به حضور امام رسیدند و ایشان را بیش از حد ستایش کردند. امام فرمود: «شما چه دروغ می گویید و بر خدا جرئت می ورزید! ما از صالحان قوم خود هستیم و همین که از صالحان قوم خود شمرده شویم و باشیم، برایمان کافی است»[ ابن سعد، همان، ج5، ص 165.].

6. احتجاج با اهل تصوف

یکی از حکمت های سیره زهدگونه امام سجاد(علیه السلام) خط بطلان کشیدن بر روش زاهد نمایانی بود که از دنیا بریده بودند و در برابر مردم عصر خویش هیچ گونه مسئولیتی احساس نمی کردند و فقط به عبادت و ریاضت می پرداختند. در حالی که جامعه، مملو بود از انواع بدعت ها و ظلم ها و بر آنان لازم بود تا به مبارزه با این عقاید برخیزند.
حضرت علاوه با این روش عملی، سیره و روش آنها را هم باطل اعلام کرد. به طور صریح در برابر آنها ایستاد و در کلامی فرمود: «گروهی از این امت، بعد از اینکه از امامان دین و شجره نبوت جدا شدند، نحله ها و فرقه هایی شدند، گروهی خود را در اوهام رهبانیت گرفتار کردند»[ اربلی، همان، ص 293.].
همچنین در سالی که مردم مکه و حاجیان برای طلب باران به گروهی از همین زاهد نمایان متوسل شدند ولی دعایشان مستجاب نشد. امام نزد آنان رفت و تک تک آنان را مورد خطاب قرار داد و فرمود: «آیا در میان شما کسی نیست که خدای رحمان را دوست داشته باشد؟»
گفتند: «ای جوان! ما فقط وظیفه داریم دعا کنیم و اجابت در دست اوست».
امام فرمود: «از کعبه دور شوید چه این که اگر یکی از شما محبوب خدای رحمان بود، دعایش اجابت می شد».
سپس حضرت نزدیک کعبه رفت و به سجده افتاد و دعا کرد. هنوز دعایش تمام نشده بود که باران گرفت[ طبرسی، پیشین، ص 316-317.].

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد