تکیهگاه امنی به نام خانواده
خانه و خانواده، اوّلین جایی است که ما آنجا بزرگ میشویم و با عزیزانمان زندگی میکنیم. اوّلین صمیمیّتها، اوّلین قهر و آشتیها و خلاصه خیلی از اتّفاقها را برای دفعهی اوّل، در خانواده تجربه میکنیم. وقتی دلمان میگیرد و دوست داریم درددل کنیم یا موقعی که نیاز داریم تکیهگاه محکمی داشته باشیم، تازه میفهمیم خانواده چقدر باارزش و مهم است. نه فقط با پدر و مادرمان، بلکه با خواهر یا برادرمان هم میتوانیم یک ارتباط صمیمانه داشته باشیم. با دو نوجوان شانزده ساله، دربارهی «خانواده» صحبت کردم که میتوانید متن آن را همراه اعضای خانوادهیتان بخوانید.
ساناز زارع
اوقات فراغت: بازی، تفریح با دوستان، خواب، کارتون.
علاقهی شغلی: دوست دارم کار گریم انجام بدم.
- از خانوادهتون بگو، چند نفر هستین؟
– پنج نفر، دو خواهر و یک برادر.
- نظرت دربارهی «خانواده» چیه؟
– خیلی خوبه، خانواده میدونه چی برامون خوبه چی بده. کمک میکنن آدما رو بهتر بشناسیم.
- نسبت به خانوادهی خودت، چه حسّی داری؟
– خیلی دوستشون دارم.
- یه خاطرهی خوشحالکننده و یه خاطرهی ناراحتکنندهای که در کنار خانوادهات تجربه کردی رو بگو.
– رفته بودیم لواسان برای چیدن توت، خیلی خوش گذشت. یه بارم سیزده به در، سیخهای کباب از دستم افتاد که بابام سرم داد زد.
- بعدش چی شد؟
– تا دو ساعت قهر بودیم. بعدش بابام صدام کرد بریم بازی. اگه بابام جلو نمیومد، من قهر میموندم، چون دلنازکم و نمیتونم زود آشتی کنم.
- فرض کن یه مشکلی تو خانواده پیش بیاد. چهجوری حلّش میکنید؟
- – مثلاً اگه بخواهیم بریم مسافرت و من اون شهر رو دوست نداشته باشم، صددرصد به حرفی که خانوادهام میگن گوش میکنم یا نهایت میگم دفعهی دیگه بریم جایی که من میگم.
- تو خانواده با هم حرف میزنید؟
– تو مدرسه هرچی بشه، به مامانم میگم؛ چون باهاش صمیمیام. با پدرم زیاد حرف نمیزنم. درکل، بیشتر صحبتها دربارهی درسهای من و خواهرمه یا اگه جایی بخواهیم بریم، با هم مشورت میکنیم.
- اگه بخوای «نه» بگی یا درخواستی داشته باشی، چه مدلی حرف دلت رو میزنی؟
– محکم و قاطع میگم نه. اگه لباسی رو که بخوام نخرن، بالاخره راضیشون میکنم.
امیرعلی خدیور
اوقات فراغت: گوشکردن آهنگ، ساخت فیلم کوتاه و دابسمش، گشتوگذار.
علاقهی شغلی: دوست دارم بازیگر بشم.
- خانوادهتون چند نفره؟
– پنج نفر، یک خواهر و سه برادر.
- نظرت دربارهی «خانواده» چیه؟
– خانواده یعنی سختگیری و در بعضی موارد هم مهربون.
- حس و نظرت دربارهی خانوادهی خودت چیه؟
– دربارهی گفتن رازهای شخصیام به خانواده اعتماد ندارم؛ مثلاً اگه نمرهی خوبی نگیرم، خانواده تو جمع فامیلی مطرحش میکنن. واسه همین، نظرم اینه که نباید با هیچکس درددل کنم. خب خانواده، همیشه نیست. حمایتشون فقط تا یه سنّی هست، بعد از اون باید روی پای خودمون وایسیم، مخصوصاً ما پسرها.
- با خانوادهات صمیمی هستی یا ترجیح میدی «دوری و دوستی» باشه؟
– با پدر و مادرم خیلی جور نیستم. با هم رفیقیم؛ ولی شعارم اینه که نباید زیاد بهشون دل ببندم؛ چون میدونم هیچ کس تا ابد نمیمونه؛ حتّی خانواده.
- وقتی عصبانی و ناراحت باشی، چه جوری حسّت رو ابراز میکنی؟
– میریزم تو خودم. ممکنه بعضی وقتا بُغضم بترکه و گریه کنم. اگه عصبانی بشم، خودمو میزنم به اون راه و معمولاً سعی میکنم کاری نکنم که خانوادهام عصبانی بشن. اگه خیلی عصبانی بشم، از خونه میزنم بیرون.
- فرض کن یه مشکل مشترک پیش بیاد. برای حل کردنش چکار میکنید؟
– هرکس ساز خودشو میزنه تا بالاخره یهجوری خودبهخود حل بشه.
از یک خانوادهی رؤیایی تا یک خانوادهی واقعی
شاید با خودتان فکر کنید یک خانوادهی رؤیایی، یعنی چند نفر که در پول و آرامش کامل غرق شدهاند و هرگز هم هیچ مشکلی، سر راهشان سبز نمیشود. چنین خانوادهای را شاید بتوانید در فیلمهای فانتزی و تخیّلی پیدا کنید که البتّه بعید میدانم! از رؤیا و خواب و خیال که بیرون بیاییم، در دنیای واقعی با خانوادههایی روبهرو میشویم که گاه به مشکل میخورند؛ امّا مهم این است که آن را چطور حل میکنند. تعدادی از راهحلها را با هم مرور میکنیم.
درِ گفتوگو را باز کنیم
همهی ما مشتاق هستیم یک جای ویژه در دل پدر و مادرمان داشته باشیم؛ امّا گاه فکر میکنیم به بنبست رسیدهایم. حالا با حرفهای نگفتهیمان چکار کنیم؟ آنقدر آنها را در دلمان جمع کنیم که روی هم تلنبار شوند؟ اصلاً کسی هست که به حرفمان گوش کند؟
اگر عصبانی، غمگین و ناامید هستید، کلمهها وسیلهی خوبی هستند تا به کمک آنها، دربارهی نیازها و حس و حالتان حرف بزنید. پس لازم است هم شما و هم پدر و مادرتان، درِ گفتوگو را باز بگذارید تا هوای ارتباطتان تازه و شاداب باشد. شاید بعد از یک قهر کوتاه یا طولانی، فکر کنید پدر و مادرتان باید بیایند و با شما صحبت کنند؛ امّا خودتان میتوانید شروعکنندهی یک گفتوگو باشید؛ حتّی اگر خیلی دلخور هستید یا خجالت میکشید و فکر میکنید همهی درها بسته است، دنبال یک پنجره بگردید و سر صحبت را بازکنید.
خودمان پیشقدم شویم
ممکن است عادت داشته باشید حرفهایتان را بگذارید در صندوقچهی دلتان و همهچیز را قایم کنید. پدر و مادرها، با تمام توانمندیهایی که دارند، ذهنخوانی بلد نیستند. شاید دقیقاً ندانند که شما چه احساس و نیازی دارید. پس بهجای سکوت، با آنها حرف بزنید؛ چون هیچ مشکلی، خودبهخود به شکلات تبدیل نمیشود!
شاید هم وقتی عصبانی میشوید، آنقدر دادوهوار راه بیندازید که خانوادهیتان فکر کنند هیچ احترامی پیش شما ندارند. یک راه سوّمی هم وجود دارد؛ اینکه با اعضای خانواده قرار بگذارید تا در یک وقت مناسب، با هم حرف بزنید. بعد بهجای اینکه بگویید «شما پدر و مادر خوبی نیستید، تو برادر یا خواهر بدی هستی و…»، مشکلتان را مشخّص و دقیق بگویید؛ مثلاً یک جملهی مناسب، اینطور است: «من از اینکه حرف دلم رو پیش دیگران فاش میکنید، ناراحت میشم». بعد درخواستتان را محترمانه بگویید: «من از شما میخوام حرفهامون بین خودمون بمونه و کسی خبردار نشه».
ویژگیهای یک خانوادهی موفّق
در یک خانوادهی موفّق، آدمها به حرف همدیگر گوش میکنند؛ یعنی بدون قضاوت و سرزنش، اجازه میدهند طرف مقابل، راحت حرفش را بزند. وقتی بتوانیم خودمان را جای یک نفر دیگر بگذاریم و دنیا را با عینک او ببینیم، یعنی توانستهایم با او «همدلی» کنیم. گوش کردن و همدلی، عادت خانوادههای موفّق است.
این خانوادهها وقتی مشکلی پیدا میکنند، دورهم جمع میشوند و دربارهی تمام راهحلها حرف میزنند. به این کار، «بارش افکار» میگویند؛ یعنی هرکس راه حلّش را میگوید. هرچه تعداد راهها بیشتر باشد، بهتر است. بعد، مناسبترین راهحل انتخاب میشود و دیگر خبری از غُر زدن و قهر و ناراحتی نخواهد بود.
اعضای یک خانوادهی صمیمی، به همدیگر کمک میکنند تا کنار هم از پلّههای ترقی بالا بروند. ممکن است شما فکر کنید پدر و مادرتان، توانایی دارند یک کار تازه و جذّاب راه بیندازند. کافی است این موضوع را مطرح کنید یا مثلاً آنها شما را راهنمایی کنند که در چه زمینهای استعداد دارید. همین پیشنهادهای ساده، رابطهی شما را عمیقتر و بهتر میکند.
توجّه به نیازهای همدیگر، گفتوگو، همکاری، مسئولیتپذیری و همدلی، از ویژگیهای یک خانوادهی موفّق است. در چنین خانوادهای، آدمها سعی میکنند با هم وقت بگذرانند. یک گزینهی خوب این است که حتماً هفتهای چند ساعت، گپ بزنید و به حرفهای هم گوش کنید.
شاید گاه ناامید شویم و فکر کنیم حالا که از خانوادهیمان راضی نیستیم، پس همهچیز تمام شده است؛ امّا فراموش نکنیم که برای داشتن یک خانوادهی صمیمی، میتوانیم تلاش کنیم و اتّفاقات بهتری را رقم بزنیم. کمک گرفتن از یک مشاور هم، راه خوبی است تا ارتباطهایمان را طوری بسازیم که حسّ بهتری داشته باشیم.
منبع: مجله باران