خانه » همه » مذهبی » سید جمال اسدآبادی و فراماسونری

سید جمال اسدآبادی و فراماسونری


سید جمال اسدآبادی و فراماسونری

۱۳۹۵/۰۲/۰۷


۱۳۷۵ بازدید

gif;base64,R0lGODlhAQABAAAAACH5BAEKAAEALAAAAAABAAEAAAICTAEAOw== - سید جمال اسدآبادی و فراماسونری

همه کسانی‌ که‌ درباره عضویت‌ سید جمال‌ در فراماسونری‌ سخن‌ گفته‌اند، به‌ عنوان‌ سند و مدرک‌ عاقبت‌ به‌ دو منبع‌ به‌ عنوان‌ سرچشمه‌ و ابتدای‌ این‌ ادعا می‌رسند:

یکی‌ سخن‌ تقی‌زاده‌ که‌ «نخستین‌ کسی‌ است‌ که‌ در مجله کاوه‌ درباره عضویت‌ سید در لژ ماسونیک‌ ذکر مختصری‌ کرده‌ است‌.» تقی‌زاده‌ در مقاله «سید جمال‌الدین‌ اسدآبادی‌ معروف‌ به‌ افغانی‌» می‌گوید: «…در مصر شنیده‌ شد که‌ وی‌ در آنجا در محفل‌ فراماسونها داخل‌ بوده‌ و در آنجا بر ضد انگلیس‌ حرف‌ زده‌ بود. در بعضی‌ جراید غربی‌ به ‌نظر می‌رسد که‌ او خود بانی‌ و مؤسس‌ محفل‌ فراماسونی‌ بود که‌ سیصد نفر عضو داشت‌.»


gif;base64,R0lGODlhAQABAAAAACH5BAEKAAEALAAAAAABAAEAAAICTAEAOw== - سید جمال اسدآبادی و فراماسونری

همه کسانی‌ که‌ درباره عضویت‌ سید جمال‌ در فراماسونری‌ سخن‌ گفته‌اند، به‌ عنوان‌ سند و مدرک‌ عاقبت‌ به‌ دو منبع‌ به‌ عنوان‌ سرچشمه‌ و ابتدای‌ این‌ ادعا می‌رسند:

یکی‌ سخن‌ تقی‌زاده‌ که‌ «نخستین‌ کسی‌ است‌ که‌ در مجله کاوه‌ درباره عضویت‌ سید در لژ ماسونیک‌ ذکر مختصری‌ کرده‌ است‌.»[1] تقی‌زاده‌ در مقاله «سید جمال‌الدین‌ اسدآبادی‌ معروف‌ به‌ افغانی‌»[2] می‌گوید: «…در مصر شنیده‌ شد که‌ وی‌ در آنجا در محفل‌ فراماسونها داخل‌ بوده‌ و در آنجا بر ضد انگلیس‌ حرف‌ زده‌ بود. در بعضی‌ جراید غربی‌ به ‌نظر می‌رسد که‌ او خود بانی‌ و مؤسس‌ محفل‌ فراماسونی‌ بود که‌ سیصد نفر عضو داشت‌.»
ظاهراً تقی‌زاده‌ این‌ مقاله‌ را در سال‌ 1300 شمسی‌ ـ یا در همین‌ حوالی‌ ـ در مجله کاوه‌ نوشته‌ بوده‌ است‌.

دیگری‌ در «مجموعه اسناد و مدارک‌ چاپ‌ نشده‌ درباره سید جمال‌الدین‌ مشهور به‌ افغانی‌» که‌ از جانب‌ دکتر علی‌ اصغر مهدوی‌ و دانشگاه‌ تهران‌ در سال‌ 1342 منتشر شد و چند «سند» درباره عضویت‌ سید در فراماسونری‌ نقل‌ کرده‌ است‌.

سخن‌ تقی‌زاده‌ با عبارات‌ «به‌نظر می‌رسد» و «شنیده‌ شد»، به‌ علاوه توجه‌ به‌ اصل‌ شخصیت‌ تقی‌زاده‌ و جهت‌گیریها و مأموریتهای‌ او، ماهیت‌ و ارزش‌ سندی‌ ادعایش‌ را نشان‌ می‌دهد. بخصوص‌ که‌ لحن‌ تقی‌زاده‌ در این‌ مقاله‌ بشدت‌ ضد روحانیت‌ است‌.

و اما درباره‌ اسناد مهدوی‌ و دانشگاه‌ تهران‌، یکی‌ از همه‌ مهمتر است‌ که‌ همان‌ تقاضای‌ عضویت‌ خود سید جمال‌الدین‌ است‌، بقیه‌، نوشته‌هایی‌ است‌ که‌ چندان‌ اعتباری‌ در اثبات‌ عضویت‌ سید جمال‌ در فراماسونری‌ نمی‌تواند داشته‌ باشد.

مثلاً «مکتوب‌ عربی‌ به‌ امضای‌ نقون‌ سکروج‌ از لوج‌ کوکب‌ الشرق خطاب‌ به‌ سید مورخ‌ 7 ژوئن‌ 1884 با امضا: G. Langgasseg با خطاب‌ Le. chihk Afghan که‌ به‌ نظر گردآورندگان‌ اسناد از این‌ مکتوب‌ برمی‌آید که‌ سید تقاضای‌ عضویت‌ و ورود در لژ پاریس‌ را داشته‌ است‌ و برای‌ مذاکره‌ حضوری‌ با او این‌ نامه‌ را نوشته‌اند»[3] که‌ اگر هم‌ چنین‌ مقصودی‌ از این‌ نامه‌ برآید، نامه‌، نوشته لژ فراماسونری‌ بود و نه‌ سید جمال‌؛ «و تقاضای‌ عضویت‌» معلوم‌ نیست‌ که‌ به‌ عضویت‌ هم‌ منتهی‌ شده‌ باشد.

اما تقاضانامه ورود سید به‌ لژ فراماسونری‌، که‌ اول‌ از همه‌ امضای‌ آن‌ سخت‌ جلب‌ توجه‌ می‌کند. چون‌ آنقدر کج‌ و معوج‌ است‌ که‌ گویی‌ یک‌ آدم‌ ناشی‌ خواسته‌ امضای‌ سید را تقلید کند!

این‌ خط‌ از آن‌ سید نیست‌ و با خط‌ او تطبیق‌ نمی‌کند و درهرحال‌ باید خط‌ این‌ سند به‌ وسیله‌ کارشناسان‌ خط‌ بررسی‌ شود. این‌ سئوال‌ را هم‌ باید پاسخ‌ گفت‌ که‌ تقاضای‌ عضویت‌ سید جمال‌ برای‌ لژی‌ در مصر، در خانه حاج‌ امین‌الضرب‌ و نوه او دکتر اصغر مهدوی‌ در تهران‌ چه‌ می‌کند و چرا بخصوص‌ این‌ سئوال‌ اخیر را هیچ‌ کس‌ تاکنون‌ از خود و دیگران‌ نپرسیده‌؟ این‌ تردیدها در ارزش‌ و اصالت‌ «اسناد» فراماسون‌ بودن‌ سید، سئوالها و تردیدهای‌ دیگری‌ را هم‌ به‌ دنبال‌ دارد که‌ بعضی‌ از آنها را مطرح‌ می‌کنیم‌ و می‌کوشیم‌ شاید جوابی‌ برای‌ آنها بیابیم‌.

تقی‌زاده‌ در تاریخ‌1300 ه.ش‌ برای‌ اولین‌ بار فراماسون‌ بودن‌ سید را مطرح‌ می‌کند. قبل‌ از آن‌ هیچ‌ سخنی‌ در این‌ باره‌ گفته‌ نشده‌ بوده‌ و بعد از آن‌ هم‌ ـ تا انتشار مجموعه اسناد ـ گهگاه‌ و بسیار خفیف‌ اشاراتی‌ به‌ این‌ موضوع‌ می‌شده‌ است‌.

اما در سال‌ 1342علی‌اصغر مهدوی‌ نوه‌ حاج‌ امین‌الضرب‌ با کمک‌ ایرج‌ افشار یک‌ صندوق سند را می‌یابند و در جای‌ معتبری‌ مثل‌ دانشگاه‌ تهران‌ آنها را ارائه‌ و منتشر می‌کنند. از سال‌ 1347 به‌ بعد و به‌ دست‌ کسانی‌ چون‌ اسماعیل‌ رائین‌ و محمود کتیرائی‌ و ولی‌الله یوسفیه‌ و امثال‌ اینها، فراماسون‌ بودن‌ سید با سر و صدا و فحش‌ و فضاحت‌ مطرح‌ می‌شود و بعد از پیروزی‌ انقلاب‌ اسلامی‌ هم‌ دوباره‌ در این‌ باره‌ قلم‌فرسایی هایی‌ می‌شود.

توجه‌ به‌ این‌ نکته ظریف‌ خالی‌ از لطف‌ نیست‌ که‌ وقتی‌ سید جمال‌ را با نهایت‌ جور و خشونت‌ و اهانت‌ به‌ فرمان‌ ناصرالدین‌ شاه‌ از حضرت‌ عبدالعظیم‌ بیرون‌ کشیده‌ و به‌ خانقین‌ بردند، همه‌گونه‌ تهمت‌ به‌ او زدند ـ حتی‌ نامختون‌ بودن‌ ـ اما هرگز کلمه‌ای‌ درباره فراماسون‌ به‌ او نگفتند و این‌ در حالی‌ بود که‌ انتساب‌ به‌ فراموشخانه‌ و فراماسونری‌، جرم‌ و موجب‌ هتک‌ فراوان‌ بود.[4]
همچنین‌ بسیار کسان‌ در همان‌ ایام‌ فعالیت‌ سید جمال‌ و به‌ هنگام‌ مرگ‌ او، تاریخ‌ و تاریخچه‌ و خاطرات‌ نوشته‌اند، ولی‌ هیچ‌کدام‌ ذکری‌ از انتساب‌ او به‌ فراموشان‌ و فراموشخانه‌ نکرده‌اند، مثل‌ میرزا علی‌ خان‌ امین‌الدوله‌ که‌ در «خاطرات‌ سیاسی‌» خود هیچ‌ اشاره‌ای‌ به‌ این‌ مطلب‌ نمی‌کند. با اینکه‌ بشدت‌ با سید جمال‌ و اغلب‌ روحانیون‌ مخالف‌ است‌.[5] و یا مخبرالسلطنه هدایت‌ هم‌ که‌ درباره سید مطلب‌ دارد و هم‌ از فراموشخانه ملکم‌ یاد می‌کند،[6] ولی‌ درباره فراماسون‌ بودن‌ سید سخنی‌ نمی‌گوید. نکته دیگر، کوشش‌ بی‌وقفه‌ و جانانه سید جمال‌ برای‌ ایجاد اتحاد اسلامی‌ در میان‌ همه‌ مسلمانان‌ آسیا و آفریقاست‌. این‌ کوشش‌ که‌ زمینه‌ و نخ‌ تسبیح‌ همه تلاشهای‌ سید جمال‌الدین‌ است‌ با فراماسون‌ بودن‌ او مغایرت‌ دارد.

اگر کسی‌ فراماسون‌ و عامل‌ انگلیس‌ باشد، غیرمنطقی‌ و غیر قابل‌ باور نیست‌ که‌ با انگلیسها دشمنی‌ کند، یعنی‌ می‌توان‌ باور کرد که‌ عامل‌ و مزدور انگسلتان‌ به‌ دستور ارباب‌ تظاهر به‌ مخالفت‌ با انگلستان‌ کند اما اینکه‌ مزدور انگلستان‌ و عضو فراماسونری‌، صدای‌ «اتحاد اسلامی‌» بلند کند، به‌ هیچ‌ روی‌ پذیرفتنی‌ نیست‌ و کسانی‌ که‌ سید جمال‌ را عضو فراماسونری‌ می‌دانند متوجه‌ تناقض‌ این‌ مطلب‌ با داعیه وحدت‌ اسلامی‌ او نیستند.

«سید، انگلستان‌ را نه‌تنها قدرتی‌ استعماری‌ بلکه‌ دشمن‌ صلبی‌ مسلمانان‌ می‌دانست‌ و معتقد بود که‌ هدف‌ انگلستان‌ نابودی‌ اسلام‌ است‌، چنانکه‌ یک‌ بار نوشت‌ که‌ انگلستان‌ از آن‌ رو دشمن‌ مسلمانان‌ است‌ که‌ اینان‌ از دین‌ اسلام‌ پیروی‌ می‌کنند… سید جمال‌الدین‌ دشمن‌ انگلیس‌ بود و تا می‌توانست‌ به‌ انگلیس‌ بد و بیراه‌ می‌گفت‌: چون‌ انگلیس‌ را خوب‌ می‌شناخت‌ و از دست‌ آنها در افغانستان‌ و هند و مصر و ایران‌ و پاریس‌ سختیها کشیده ‌ بود…»[7]
از سوی‌ دیگر گمان‌ نمی‌رود کسی‌ بین‌ تشکیلات‌ فراماسونری‌ و انگلستان‌ و یهود، جدایی‌ و انفصال‌ قائل‌ باشد. اینها همه‌ یک‌ واحدند، گیریم‌ با جلوه‌ها و برخوردهای‌ متفاوت‌. فراماسونری‌ از ابتدا که‌ در انگلستان‌ ایجاد شد، همیشه‌ در جهت‌ منافع‌ یهود و انگلستان‌ در سراسر جهان‌ عمل‌ کرده‌ است‌ و با این‌ وصف‌ به‌ هیچ‌ روی‌ نمی‌توان‌ قبول‌ کرد که‌ شخصی‌ عامل‌ و مزدور فراماسونری‌ باشد، ولی‌ از بیخ‌ و بن‌ با حیات‌ و هستی‌ انگلستان‌ و فراماسونری‌ و یهود در تباین‌ و تضاد باشد. در واقع‌ تنها همین‌ کوشش‌ برای‌ وحدت‌ اسلامی‌ و بیداری‌ اسلامی‌؛ برای‌ سید جمال‌الدین‌ اسدآبادی‌ کافی‌ است‌ که‌ او را از هرگونه‌ اتهام‌ فراماسون‌ بودن‌ و انگلیسی‌ بودن‌ مبرا سازد و با این‌ وصف‌ به‌ هیچ‌وجه‌ نمی‌توان‌ قبول‌ کرد که‌ انگلیس‌ و فراماسونری‌ به‌ یک‌ عامل‌ خود بگوید: تو بلوا راه‌ بینداز و سر و صدا درست‌ کن‌ و این‌ کارها را با عنوان‌ «اتحاد اسلامی‌» بکن‌. بخصوص‌ که‌ در آن‌ روزگار هیچ‌ حرکت‌ اسلامی‌ در مصر یا کشورهای‌ اسلامی‌ دیگر نبوده‌ که‌ خیال‌ کنیم‌ این‌ تدبیر برای‌ پیشگیری‌ یا کنترل‌ بوده‌ است‌.

مهمترین‌ چیزی‌ که‌ از سید جمال‌ برای‌ دستگاه‌ فراماسونری‌ و استعمار انگلیس‌ موجب‌ خطر بوده‌ همین‌ اتحاد اسلامی‌ بوده‌ و به‌ نظر می‌رسد که‌ تمام‌ کوشش‌ آنها برای‌ خدشه‌دار کردن‌ سید جمال‌ و حرف‌ و حرکتش‌، برای‌ رسیدن‌ به‌ این‌ نکته‌ بوده‌ که‌ مردم‌ باور کنند، اتحاد اسلامی‌ نه‌ شدنی‌ است‌ و نه‌ فایده‌ای‌ دارد و اصلاً کسی‌ در این‌ باره‌ کاری‌ هم‌ نکرده‌ است‌.

نکته‌ای‌ دیگر: کشتن‌ سید جمال‌ برای‌ انگلستان‌ کاری‌ بسیار آسان‌ می‌بوده‌، اما چرا آنها در این‌ راه‌ اقدامی‌ نکرده‌اند؟

قدرتهای‌ سیاسی‌ همیشه‌ این‌ حقیقت‌ را می‌دانند که‌ صاحبان‌ افکار را باید از نظر جسمی‌ زنده‌ نگه‌ داشت‌ و از نظر فکری‌ کشت‌.

در مورد سید جمال‌ این‌ قاعده‌ آن‌ قدر آشکار بوده‌ که‌ در مقدمه «مجموعه اسناد و مدارک‌ درباره سید جمال‌الدین‌» می‌نویسد: او در سفرهای‌ دور و دراز خود، جز در پی‌ مقصود واحدی‌ نبوده‌ است‌ و آن‌ مقصود را که‌ عبارت‌ از آزاد و سربلند کردن‌ مسلمانان‌ بوده‌ است‌ از هر چیز برتر می‌دانسته‌ و در این‌ راه‌ از هیچگونه‌ فداکاری‌ و کوششی‌ خودداری‌ نمی‌کرده‌ است‌… ولی‌ سید جمال‌الدین‌ در همه‌ جا با نیرنگهای‌ عجیب‌ و غریبی‌ مواجه‌ شده‌ و دستهای‌ ناپیدایی‌ بر سینه او می‌زده‌ است‌.

چنانکه‌ در هر مملکتی‌ او را با آغوش‌ باز و احترام‌ می‌پذیرفته‌اند و پس‌ از چندی‌ او را با ذلت‌ و مشقت‌ طرد می‌کرده‌اند و کسانی‌ را که‌ در حول‌ و حوش‌ او بوده‌اند به‌ عذاب‌ و شکنجه‌ و حبس‌ و تبعید می‌انداخته‌اند. اما تعلیمات‌ افکار تازه‌ و انقلابی‌ سید از لوح‌ ضمایر پاک‌ نمی‌شده‌ است‌ و اگر مدتی‌ یاران‌ او محکوم‌ به‌ خاموشی‌ می‌شده‌اند، در انتظار فرصت‌ می‌نشسته‌اند تا دوباره‌ کارهای‌ خود را از سر گیرند.»[8]
«یادداشتهایی‌ که‌ بعد از پنجاه‌ ـ شصت‌ سال‌ از آرشیو وزارت‌ خارجه‌ انگلستان‌ به‌ دست‌ می‌آید نشان‌ می‌دهد که‌ جاسوسهای‌ انگلیسی‌ در همه‌ جا، در اسلامبول‌، در پتروگراد، مصر، هند، غیره‌ و غیره‌، سید جمال‌الدین‌ را تعقیب‌ می‌کرده‌اند. خوب‌ با این‌ وصف‌ خود سید جاسوس‌ بوده‌ است‌؟ عجب‌ سخن‌ بی‌پایه‌ و بی‌مایه‌ای‌.»[9]
تلاش‌ جهانی‌ دستگاه‌ فراماسونری‌ برای‌ بدنام‌ کردن‌ سید جمال‌ و کشتن‌ شخصیت‌ روحانی‌ و علمی‌ و انقلابی‌ او قبل‌ از کشتن‌ جسم‌ او و بخصوص‌ کوشش‌ سازمان‌ یافته‌ و یکسان‌ در استقبال‌ و سپس‌ تهمت‌ و افترا، برای‌ آن‌ بود که‌ هم‌ او را مأیوس‌ و ناامید کنند و هم‌ ابتدا از او یک‌ موجود مشئوم‌ منفور بسازند، تا وقتی‌ که‌ به‌ دست‌ عوامل‌ مزدور او را مسموم‌ و شهید می‌کنند آب‌ از آب‌ تکان‌ نخورد و کسی‌ ناراحت‌ نشود. استعمار و بلکه‌ همه طواغیت‌ در تمامی‌ طول‌ تاریخ‌ می‌دانند که‌ اگر مرد صاحب‌ اندیشه‌ و بلندآوازه‌ و عالمی‌ را بکشند بلافاصله‌ با عنوان‌ «شهید» همچون‌ ذخیره معنویت‌ و مبارزه‌ به‌ جانشان‌ می‌افتد. آنها دقیقاً با سید همین‌ معامله‌ را کردند و اگر غیر از این‌ بود بسادگی‌ می‌توانستند او را از میان‌ بردارند.

توضیحات سید هادی خسروشاهی در این زمینه

اتهام‌ شرکت‌ سید در انجمن‌ فراماسونری‌ قاهره‌، پس‌ از نشر اسناد سید که‌ در خانه‌ امین‌الضرب‌ باقی‌ مانده‌ بود، شیوع‌ یافت‌. البته‌ می‌دانیم‌ اسناد خصوصی‌ سید را در حضرت‌ عبدالعظیم‌ دژخیمان‌ ناصرالدین‌ شاه‌ با خود بردند و اسناد باقی‌ مانده ‌در خانه‌ امین‌الضرب‌ هم‌ تقریباً پس‌ از یک‌ قرن‌! به‌ دانشگاه‌ اهدا شد که‌ بی‌تردید این‌ امر، بی‌ گزینش‌! نبوده‌ است‌… یعنی‌ ماهمه‌ جا پاسخهای‌ سید را به‌ نامه‌های‌ افراد، اعم‌ از شاه‌ و امین‌السلطان‌ و امین‌الضرب‌ و دیگران‌، می‌یابیم‌، اما از اصل‌ نامه‌های‌ آن‌ها، بویژه‌ امین‌السلطان‌، خبری‌ نیست‌؟ در صورتی‌ که‌ اگر سید اسناد خود را نگهداری‌ می‌کرد، بی‌تردید اصل‌ نامه‌های ‌دیگران‌ را هم‌ حفظ‌ می‌نمود!، اما در این‌ «اهداء اسناد»! چرا از آن‌ها خبری‌ نیست‌، معلوم‌ نیست‌؟ به‌هرحال‌ در میان‌ این‌ اسناد،نامه‌ای‌ گویا به‌ خط‌ سید و خطاب‌ به‌ انجمن‌ اخوان‌ ماسون‌! در قاهره‌ وجود دارد که‌ ظاهراً سید در آن‌ درخواست‌ عضویت ‌نموده‌ است‌!

این‌ نامه‌ که‌ به‌ تاریخ‌1292ه است‌، با خط‌ و امضائی‌ که‌ شباهتی‌ به‌ خط‌ و دیگر امضاهای‌ سید ندارد، مکتوب‌ شده‌ و ظاهراً درمقایسه‌ آن‌ با دیگر نامه‌ها نیازی‌ به‌ « خط ‌شناس‌» ویژه‌ نباشد که‌ جعلی‌ بودن‌ آن‌ را تأیید کند! بویژه‌ امضای‌ آن‌ که‌ به‌ هیچ‌ یک‌ ازامضاهای‌ موجود سید شباهت‌ ندارد…

خوب‌ این‌ نامه‌ هست‌، ولی‌ کسی‌ نمی‌پرسد که‌ پس‌ چرا این‌ درخواست‌ نامه‌، در بین‌ اسناد لُژ قاهره‌ نیست‌؟ و در جیب‌ سید به ‌یادگار مانده‌ است‌؟ از سوی‌ دیگر گفتیم‌ که‌ تاریخ‌ آن‌ 1292 ه یعنی‌ 1875 م‌ است‌، اما پاسخی‌ که‌ گویا از لژ داده‌ شده‌، تاریخ ‌1878 م‌ را دارد، یعنی‌ درست‌ چهار سال‌ بعد!… آن‌ هم‌ نه‌ درباره‌ پذیرفتن‌ عضویت‌ سید!، بلکه‌ درباره‌ انتخاب‌ وی‌ به‌ ریاست ‌لژ!

باورکردنی‌ نیست‌ که‌ سید نامه‌های‌ پیشین‌ لژ! را در قبول‌ عضویت‌ خود نگهداری‌ نکند و یا لژ که‌ دارای‌ شرایط‌ ویژه‌ای‌ برای ‌پذیرفتن‌ اعضا است‌ ـ تا چه‌ برسد به‌ رئیس‌! ـ ناگهان‌ ریاست‌ سید را اعلام‌ بدارد!… اما متأسفانه‌ اغلب‌ تاریخ‌نگاران‌ معاصر، چون‌ هدف‌ دیگری‌ دارند، در این‌ مسائل‌ دقت‌ نمی‌کنند.

نکته‌ جالب‌ دیگر آن‌ که‌ نامه‌ « نقون‌ سکروج‌» از لژ ستاره‌ شرق‌، به‌ عربی‌ است‌! اما دیگر دعوت ‌نامه‌ها برای‌ شرکت‌ در مجالس‌ ترحیم‌ یا انتخاب‌ افراد، همه‌ به‌ زبان‌ فرانسوی‌ یا انگلیسی‌؟!

از سوی‌ دیگر می‌بینیم‌ که‌ شایعه‌ فراماسون‌ بودن‌ سید، بیشتر از سوی‌ کسانی‌ پخش‌ و منتشر شده‌ که‌ خود عضو رسمی‌ و علنی ‌فراماسونری‌ در ایران‌ و مصر یا اروپا بوده‌اند که‌ در ایران‌ از آن‌ جمله‌اند: تقی‌زاده‌، اسماعیل‌ رائین‌، میمندی‌نژاد، ولی‌الله یوسفیه‌ ( رئیس‌ سازمان‌ جوانان‌ حزب‌ رستاخیر) و…

نکته‌ مهم‌ دیگر این‌ که‌ در همه‌ دنیا، اعضا فراماسونری‌، صاحب‌ قدرت‌ و مکنت‌ شده‌ و به‌ پست‌ و مقام‌ وزارت‌ یا ریاست ‌الوزرا رسیده‌اند، اما این‌ تنها سید است‌ که‌ نه‌ پشتیبانی‌ دارد و نه‌ پست‌ و مقامی‌ و نه‌ از اموال‌ دنیا بهره ‌مند!… و همیشه‌ و در همه‌ جا، آواره‌، تبعیدی‌، زجردیده‌ و در معرض‌ انواع‌ تهمت‌ها و ناسزاها!…

نکته‌ آخر این‌ که‌ اصولاً فراماسونری‌ یک‌ قرن‌ یا دو قرن‌ پیش‌، اهداف‌ انسانی‌ خاصی‌ را در برنامه‌ خود مطرح‌ می‌کرد! شعار اصلی‌ آن‌ها: آزادی‌، برادری‌، برابری‌ بود و این‌ شعار، خوب‌ هر فرد آماده‌ای‌ را به‌ سوی‌ خود جلب‌ و جذب‌ می‌کند و اگر سید، روزی‌ در راستای‌ اهداف‌ خود در آن‌ مجمع‌ شرکت‌ کرده‌، این‌ هیچ‌ عیب‌ و ایرادی‌ نمی‌تواند داشته‌ باشد…

اشکال‌ فقط‌ در صورتی‌ وارد خواهد بود که‌ کسی‌ پس‌ از آشنائی‌ با اهداف‌ ضد انسانی‌ و غیراخلاقی‌ سازمان‌ و یا حزب‌ و جمعیتی‌، به‌ همکاری‌ خود با آن‌ ادامه‌ دهد که‌ بی ‌تردید در مورد سید چنین‌ نیست‌.

البته‌ این‌ را هم‌ بگویم‌ که‌ بعضی‌ها می‌گویند که‌ سید خود مؤسس‌ « محفل‌ مصر» بود، اما می‌دانیم‌ که‌ محفل‌ مصر دشمن‌سرسخت‌ سید بود و « توفیق‌ پاشا» پسر اسماعیل‌ پاشای‌ خدیو وقتی‌ به‌ جای‌ پدر نشست‌، نخستین‌ حکمی‌ را که‌ امضا کردحکم‌ تبعید سید از مصر، به‌ اتهام‌ تحریک‌ جوانان‌ و آزادی‌ طلبی‌ مخرب‌! بود… و سید را شبانه‌ از قهوه ‌خانه‌ای‌ که‌ پاتوق‌ او ویارانش‌ بود، گرفتند و به‌ بندر اسماعیلیه‌ فرستادند تا با اولین‌ کشتی‌ که‌ عازم‌ بوشهر بود، او را از مصر دور سازند!

نکته‌ای‌ هم‌ الان‌ به‌ یادم‌ آمد و آن‌ این‌ که‌ سید کتابی‌ هم‌ بر ضد فراماسونری‌ نوشته‌ و به‌ شیخ‌ « محمد عبده‌» می‌سپارد و محمدعبده‌ در نامه‌ای‌ که‌ به‌ تاریخ ‌5جمادی‌الاول‌ 1300هجری‌ آن‌ را پس‌ از پایان‌ دوران‌ بازداشت‌ و زندانی‌ شدن‌ نوشته‌، در آن ‌ضمن‌ درخواست‌ عکس‌ جدید سید، اطلاع‌ می‌دهد که‌ « کتاب‌ ماسون‌ به‌ خط‌ مولای‌ المعظم‌ را مأموران‌ پلیس‌ در تفتیش‌ منزل ‌با خود برده‌اند»: «…هذا الخادم‌ کان‌ عنده‌ نسختان‌ من‌ الفتوغرافیه‌ الاولی‌، احداهما اخذها اعوان‌ الضبطیة‌ من‌ بیتی‌ عندما أودعت‌ السجن‌ کما اخذوا کتاب‌ الماسون‌ به‌ خط‌ مولایی‌ المعظم‌…» …این‌ سند در کتاب‌ اسناد منتشر نشده‌، چاپ‌ دانشگاه‌ تهران‌آمده‌ است‌ و به‌ خط‌ خود شیخ‌ محمد عبده‌ است‌… خوب‌ در آن‌ زمان‌ کتاب‌ درباره‌ فراماسونری‌ خیلی‌ زیاد بود و در بین ‌کتابهای‌ سید که‌ در کتابخانه‌ مجلس‌ شورای‌ اسلامی‌ نگهداری‌ می‌شود، نمونه‌هائی‌ از آنها، هم‌ اکنون‌ نیز موجود است‌ و نیازی‌نبود که‌ سید با خط‌ خود کتابی‌ در این‌ باره‌ استنساخ‌ کند! بویژه‌ که‌ نوعاً مطالب‌ او را هم‌ شیخ‌ محمد عبده‌ و دیگران‌ تقریر ومکتوب‌ می‌کردند، پس‌ آنچه‌ که‌ سید با خط‌ خود نوشته‌ و به‌ شیخ‌ سپرده‌ است‌، بی‌تردید کتاب‌ جالب‌ و پرارزشی‌ درباره ‌فراماسونری‌ بوده‌ که‌ متأسفانه‌ دژخیمان‌ پلیس‌ خدیوی‌ مصر آن‌ را به‌ غارت‌ می‌برند و اکنون‌ معلوم‌ نیست‌ که‌ در « دار الوثائق‌» مصر نگهداری‌ می‌شود یا نه‌؟!

منبع: گفتگو با سید هادی خسروشاهی، سایت مصلح شرق

پی نوشت ها:

[1] فراموشخانه‌ و فراماسونری‌ در ایران‌ ؛ اسماعیل‌ رائین‌؛ انتشارات‌ امیر کبیر؛ جلد اول‌: صفحه‌ 367

[2] به‌ نقل‌ از جزوه‌ای‌ به‌ همین‌ نام‌؛ چاپ‌ سال‌ 1348؛ صفحه‌ 12

[3] همان‌ مجموعه اسناد؛ صفحه 24.

[4] این‌ لطیفه‌ را حجه الاسلام‌ آقای‌ سید حمید روحانی‌ اشاره‌ کردند.

[5] خاطرات‌ سیاسی‌ میرزاعلی‌ خان‌ امین‌الدوله‌ ؛ به‌ کوشش‌ حافظ‌ فرمانفرماییان‌؛ سال‌ 1344؛ جلد یک‌؛ صفحه 44 و 145

[6]گزارش‌ ایران‌ ، به‌ اهتمام‌ محمد علی‌ صوتی‌، سال‌ 1363، چاپ‌ دوم‌، صفحه‌ 14

[7] بیدارگران‌ اقالیم‌ قبله‌ ؛ محمدرضا حکیمی‌؛ سال‌ 1356؛ جلد اول‌؛ صفحه‌12و3

[8] مجموعه اسناد مهدوی‌ ؛ صفحه (و)؛ مقدمه‌

[9] سید جمال‌الدین‌ اسدآبادی‌ در سازمانهای‌ فراماسونری‌ ، حسین‌ عبداللهی‌ خوروش‌، سال‌ 1358؛ صفحه‌ 327.

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد