طلسمات

خانه » همه » مذهبی » مقاله: مناظرات دکتر سید محمد حسینی قزوینی با شبکه وهابی «المستقلة» پیرامون کیفیت شهادت حضرت زهراء سلام الله علیها (بخش دوم)

مقاله: مناظرات دکتر سید محمد حسینی قزوینی با شبکه وهابی «المستقلة» پیرامون کیفیت شهادت حضرت زهراء سلام الله علیها (بخش دوم)


مقاله: مناظرات دکتر سید محمد حسینی قزوینی با شبکه وهابی «المستقلة» پیرامون کیفیت شهادت حضرت زهراء سلام الله علیها (بخش دوم)

۱۳۹۵/۰۱/۱۹


۱۰۵۶ بازدید

بسم الله الرحمن الرحیمششمین شب مناظرهو دومین شب حضور دکتر سید محمد حسینی قزوینی سخنان الهاشمی مدیر شبکهمقدمه و خوش‌آمد‌ گویی
الهاشمی: بینند‌گان گرامی! السلام علیکم ورحمة الله وبرکاته
با گرم‌ترین سلام‌ها به شما خوش‌آمد می‌گویم؛ و با قسمت ششم از مناظره، پیرامون زند‌گانی خانم [حضرت] فاطمه زهراء [سلام الله علیها] ـ که خداوند از او راضی گشته و درود و صلوات و برکات خود را بر پدر و خاندان طیب و طاهر و اصحاب با کرامت او و همه‌ آن‌هایی که از آن‌ها به نیکی تبعیت می‌کنند تا روز قیامت فرو فرستد ـ در خدمت بینندگان عزیز هستیم.
این مناظره در صدد اثبات میزان اعتبار روایاتی است که علمای شیعه در خصوص مورد تعرض قرار گرفتن [حضرت] فاطمه [سلام الله علیها] توسط دشمنانش به امر ابو بکر و مباشرت عمر بن خطاب که منجر به شکستن پهلو و سقط جنین آن حضرت و آتش گرفتن خانه او گردید می‌باشد.
این مناظره تاریخ اسلام را در قرون اولیه آن بازخوانی می‌کند؛ مناظره‌ای که بر بحث آزاد و نقدی جسورانه استوار گشته است.
مناظره‌ای که با الهام از تجارب ملت‌های اروپا در نقد علمی جسورانه همراه با عقلانیت، میراث دینی را به چالش کشیده و علماء و صاحب نظران و محققان عرب را برای نقد یافته‌های فکری و دینی خود با روح عقلانیت فرا‌ می‌خواند.
مناظره‌ای که سعی می‌کند از خلال گفت‌گوی آزاد و بی‌پرده، فرهنگ تسامح و تساهل، آزادی و حریّت را در کشور‌های عربی و اسلامی ترویج داده و با افکار قومی تند و خشن که با فکر و ترقّی دشمنی داشته و هر‌گونه زور و خشونت را تجویز می‌کند مقابله نماید.
تذکر!
(لازم است به این نکته توجه دهیم که الهاشمی قصد دارد با این بخش از سخنان خود، این نکته را القاء نماید که شیعیان همان گروهی هستند که در دنیا دست به انجام اعمال خشونت بار و متعصبانه می‌زنند؛ وی تاکنون در قسمت‌های مختلف مناظره‌ها سعی نموده با این سخنان، بینندگان را بر خودداری از حضور در مجالس عزاداری حضرت‌ فاطمه زهراء سلام الله علیها سوق دهد. او ادّعا می‌کند مقصود از برگزاری این مناظره‌ها رویارویی و مواجهه با افکار قوم‌گرایانه و متعصانه‌ایی است که خشونت و کراهت و دوری از یک‌دیگر را به ارمغان می‌آورد!!!)
به همه یادآور می‌شوم که مناسبت طرح این مباحث، برگزاری مجالس عزاداری است که در آغاز این ماه به مناسبت یادبود شهادت [حضرت‌] فاطمه زهراء ـ که خداوند از او راضی گردد ـ می‌باشد.
در این مجالس، از روایاتی مطرح می‌گردد که در آن ادعا شده گروهی که منظور از آن گروه بعضی از بزرگان صحابه می‌باشند [حضرت‌] زهراء [سلام الله علیها] را مورد تجاوز و تعدّی قرار ‌داده و خانه او را به آتش کشیده و پهلوی او را شکسته و جنین او را سقط نموده‌اند.
به همین مناسبت شبکه‌های ماهواره‌ای شیعه، مجالسی از شیعیان را بخش می‌نمایند که مناسب است در این موضوع نظری داشته و با بررسی و مناقشه علمی، پیرامون آن آثاری که از این مجالس بر تلاش‌هایی که در جهت تصحیح و اصلاح تفکر اسلامی و توجّهات نسل‌های جوان و ارتباطات بین مذاهب اسلامی گذارده می‌شود را مورد توجه قرار دهیم.
معرفی میهمانان
میهمانان ما در این قسمت از مناظره: آقایان: حسن الحسینی از «جمعیة الآل والأصحاب» از کشور بحرین، و دکتر محمد مصطفى ابو شوارب «رئیس گروه زبان عربی دانشکده تربیت دانشگاه اسکندریه» و صباح الخزاعی «مدرس ریاضیات دانشکده بیستول انگلستان»؛ می‌باشند.
هم‌چنین در این برنامه به صورت تلفنی با [جناب] دکتر سید محمد [حسینی] قزوینی، استاد حوزه علمیه قم و دارای درجه اجتهاد از مراجع تقلید حوزه علمیه قم در ایران ارتباط برقرار کرده‌ایم.
از ابتدای این مناظرات آیة الله شیخ محمد على الجناحی از علمای شیعه عراق با ما همراهی داشتند که مشارکت و همراهی ایشان را ارج ‌نهاده و تلاش خواهیم نمود در صورت وجود وقت با ایشان نیز ارتباط برقرار کنیم و در غیر این صورت امیدواریم عذر ما را به علت پاره‌ای از مشکلات که در تقسیم وقت برنامه پیش ‌آمده پذیرا باشند.
خلاصه نتایج برنامه‌های گذشته
بینندگان عزیز! در طول برنامه‌های گذشته شرکت کنندگان شیعه سعی نمودند به شکل عمومی از روایات مورد نظرشان دفاع کنند، روایاتی درباره شکستن درب خانه [حضرت‌] فاطمه [سلام الله علیها] و شکستن پهلو و سقط جنین آن حضرت؛ که این روایات را شرکت کنندگان اهل سنت ما، هم‌چون میهمان دانشگاهی عراقی، صباح الخزاعی تکذیب و رد نموده و آن را از نظر تاریخی و منطقی غیر صحیح دانستند.
در این برنامه گفت‌وگو را با این آرزو پی می‌گیریم که حقایق بیشتری پیرامون این موضوع حسّاس برای ما آشکار گردد.
تذکر!
(سخن الهاشمی مبنی بر این که اهل سنت این روایات را ردّ کردند نه تنها دروغی بیش نیست، بلکه شرکت‌کنندگان در مناظره حتی قادر به مناقشه صحیح در ‌یکی از روایات طرح شده از سوی جناب دکتر حسینی قزوینی هم نشدند.)
خوش آمد به جناب دکتر حسینی قزوینی
آیا ارتباط [جناب دکترحسینی] قزوینی با ما برقرار است؟
به محض این که ارتباط ایشان از قم با ما برقرار شد مستقیماً با ایشان گفت‌وگو خواهیم کرد و به ایشان فرصت خواهیم داد تا نسبت به مطالبی که در قسمت قبلی برنامه از سوی میهمانان برنامه [در غیاب جناب دکتر حسینی قزوینی] مطرح شده است را بررسی کنند.
[جناب دکتر حسینی] قزوینی با عرض خوش آمد به شما؛ مطالبتان را بفرمایید!
سخنان جناب دکتر حسینی قزوینی
مقدمه
جناب دکتر حسینی قزوینی: آقای دکتر هاشمی السلام علیکم ورحمة الله وبرکاته.
الهاشمی: وعلیک السلام ورحمة الله وبرکاته.
جناب دکتر حسینی قزوینی: أعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم الحمد لله رب العالمین وصلى الله على محمد وآله الطیبین الطاهرین؛
خدمت برادران حاضر در برنامه و بینندگان برنامه شبکه المستقله در سرتاسر جهان سلام عرض می‌کنم.
عذرخواهی از عدم مشارکت در برنامه گذشته
جناب دکتر حسینی قزوینی: در برنامه قبل با وجود این‌که جناب دکتر الهاشمی با من تماس گرفته و خواستار شدند تا در برنامه مشارکت داشته باشم، اما بنده به سبب هم‌زمانی این برنامه با سخنرانی که حدود دو سال است هر شب جمعه در شبکه سلام برگزار می‌کنیم توفیق مشارکت در این برنامه را نداشتم؛ لذا امروز از طریق تکرار این برنامه در ساعت 5 به وقت ایران از سخنان برادران عزیز حاضر در برنامه مطلع گردیدم.
گلایه جناب دکتر حسینی قزوینی از اتهام الحسینی مبنی بر کذب و تدلیس:
جناب دکتر حسینی قزوینی: متاسفانه بسیاری از مطالبی که توسط بعضی از شرکت کنندگان در برنامه گذشته مطرح شد مخصوصاً مطالبی که از سوی برادر عزیز الحسینی مطرح شد و مرا متهم به کذب و تدلیس و تقطیع [نقل بخشی از روایت به صورت گزینشی] مرا به شدت ناراحت نمود؛ به نظر من این [نحوه برخورد] خلاف ادب مناظره و خُلق نیکویی است که هر شخص مسلمان باید به آن آراسته باشد.
الحسینی در سخن خود تدلیس کرده:
جناب دکتر حسینی قزوینی: این برادر عزیز، خودش در عبارتی از شهرستانی مقداری از کلام او را تقطیع نمود و بعد قسمتی از آن را نقل و قسمتی از آن را حذف نمود؛ پس اگر تقطیع در کلام صاحب کتاب تدلیس به حساب می‌آید او خود نیز تدلیس نموده است.
سخنان الحسینی در برنامه گذشته در شأن یک مسلمان نیست:
جناب دکتر حسینی قزوینی: جای بسی تأسف است که الحسینی با عبارات تند و خشنی سخن گفت که فکر نمی‌کنم لایق برادر عزیز مسلمانی باشد، و من قصد ندارم به او پاسخ بدهم، بلکه فقط به پاسخی که قرآن کریم داده بسنده می‌کنم: و آن این‌که فقط بگویم: سلاماً، سلاماً.
بحث و سخن در این موضوع را طولانی نکنم و وارد اصل موضوع شوم.
پاسخ به اتهامی که در باره «حاطب لیل» بودن جوینی طرح شد:
جناب دکتر حسینی قزوینی: قبل از بیان بعضی مطالب در مورد بحث، لازم است بگویم: برادر عزیز الحسینی که گفتند: جوینی «حاطب لیل» بوده است، برای سخن خود هیچ منبعی ذکر نکردند تا ببینیم این عبارت از کجا و در چه کتابی آمده است؟
اضافه بر این‌که «حاطب لیل» بودن دال بر ضعف کسی نیست؛ چون [به عنوان مثال] با وجود حاطب لیل بودن ‌ابن جریج همه بر وثاقت او اجماع دارند. کتاب الثقات، ج2، ص 695.
ذهبی در باره او می‌گوید: ابن جریج حاطب لیل بوده است. سیر أعلام النبلاء، ج6، ص 331.
این نسبت به مطالب مطرح شده در قسمت قبل.
درخواست جناب دکتر حسینی قزوینی از الهاشمی مبنی بر تغییر زیر نویس برنامه
جناب دکتر حسینی قزوینی: إن شاء الله بعد از آن که بعضی از روایات صحیح را در این برنامه قرائت کردم از جناب دکتر الهاشمی می‌خواهم که دیگر در زیرنویس برنامه ننویسند که شیعه حتی یک روایت صحیح در قضیه هجوم به خانه حضرت‌ فاطمه زهراء نیاورده‌اند، بلکه از جناب دکتر الهاشمی می‌خواهم که بنویسند: شیعه چهار روایت در مورد این قضیه ذکر نموده‌اند که باید برادران عزیز اهل سنت در اعتبار این روایات ‌چهار‌گانه مناقشه کنند.
اما راجع به آن‌چه از شهرستانی به نقل از «نظّام» نقل شد ـ ان شاء الله ـ به زودی در باره آن مطالبی عرض خواهم نمود.
تحقیق پیرامون سند روایت ابن أبی شیبه
جناب دکتر حسینی قزوینی: روایت اول: در قسمت گذشته به روایت ابن ابی شیبه اشاره و گفته شد: تمام راویان این حدیث ثقه هستند. غیر از آن‌چه برادر عزیز ابو شوارب گفتند که: امکان نداشته «اسلم» غلام عمر این قضیه را روایت کرده باشد، چون عمر بن خطاب شش ماه بعد از ماجرای خانه حضرت‌ فاطمه‌ سلام الله علیها او را از مکه خریده بوده است.
در پاسخ باید بگویم:
اوّلاً: برادر عزیز! «مزّی» که از ارکان رجالی علمای اهل سنت است می‌گوید: اسلم غلام عمر زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم را درک نموده است.
تهذیب الکمال، مزّی، ج 2، ص 530.
ثانیاً: خریده شدن او بعد از گذشت شش ماه از ماجرای خانه حضرت‌ ز‌هراء سلام الله علیها بر این مطلب دلالت نمی‌کند که اسلم غلام عمر شاهد این قضیه نبوده است. چون امکان دارد در زمان واقعه، او همراه با صاحب خود در مدینه بوده باشد و بعداً به ملکیت عمر بن خطاب درآمده باشد.
در برنامه گذشته این روایت یعنی: روایت ابن ابی شیبه در المصنف، ج 8، ص 572، را با وثاقت تمام راویانش ذکر نمودم که در صورت لزوم می‌توانم وثاقتش را تکرار کنم.
بحث پیرامون سند روایت بلاذری
جناب دکتر حسینی قزوینی: روایت دوم: روایت بلاذری متوفاى سال 270 هـ است که می‌گوید:
إنّ أبا بکر أرسل إلى علی یرید البیعة فجاء عمر ومعه فتیلة فتلقته فاطمة على الباب؛ فقالت فاطمة: یابن الخطاب أتراک محرّقا على بابی؟ قال: نعم ذلک أقوى مما جاء به أبوک.
أبو بکر جهت بیعت دنبال علی فرستاد. عمر در حالی که تازیانه‌ای به همراه داشت فاطمه را درب خانه ملاقات نمود؛ فاطمه گفت: ای فرزند خطاب! آیا تو می‌خواهی درب خانه مرا به آتش بکشی؟!! گفت: آری! این از آن‌چه پدرت آورد قوی‌تر است.
انساب الاشراف، ج 2، ص586.
[توضیح این نکته لازم است که:] این متون از برنامه «المکتبة الشاملة» برگرفته شده ‌است.
اما بحث در سند روایت:
اولین راوی مدائنی است؛ ذهبی در باره او می‌گوید: او شخصی علامه و حافظ و ثابت و راست‌گو در روایاتش بوده است.
و یحیى بن معین در باره او گفته است: ثقة، ثقة، ثقة.
سیر أعلام النبلاء، ذهبی، ج 10، ص 401.
راوی دوم: مسلمة بن محارب است که ابن حبان در کتابش او را توثیق می‌کند.
الثقات، ج 7، ص 480.
راوی سوم: سلیمان تیمی است؛ مزّی از شعبه روایت کرده است: کسی را به راست‌گویی سلیمان تیمی ندیدم، و هر‌گاه از پیامبر اکرم روایت می‌کرد رنگش متغیّر می‌شد.
تهذیب الکمال، ج 12، ص 8، شرح حال سلیمان بن طرخان تیمی.
و عبد الله بن احمد از پدرش نقل می‌کند: او ثقه است. ابن معین و نسائی گفته‌اند: او ثقه است.
تهذیب التهذیب، ابن حجر عسقلانی، ج 4، ص176.
عجلی گفته است: او تابعی و ثقه است.
معرفة الثقات، ج 1، ص430.
شرح حال عبد الله بن عون و جواب از اشکال در باره او:
جناب دکتر حسینی قزوینی: نکته مهم: در باره عبد الله بن عون است که می‌گویند: او پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم را درک نکرده است.
در این باره باید بگویم: ابن سعد در الطبقات الکبرى، ج 7، ص 198، گفته است: بکّار بن محمد، برای ما روایت نمود که ابن عون گفته است: او همواره آرزو داشت رسول خدا صلّی الله علیه وآله را ببیند؛ اما آن‌حضرت‌ را ندید مگر اندکی قبل از وفاتش که به این خاطر بسیار خشنود شد.
از این‌رو وقتی ثابت شد عبد الله بن عون از صحابه بوده است، احتیاج به توثیق ندارد، ولی با این وجود علی بن المدینی در باره او گفته است: در بین قوم ما هم‌چون ابن عون و ایوب یافت نمی‌شود. و ابن حبان می‌گوید: او از حیث عبادت و فضل و ورع، از سادات زمان خود بوده است.
کتاب الثقات، ج 7، ص 3 ـ تاریخ البخاری الکبیر، ج 5، ص 163.
روایت سوم: روایت طبری در تهدید به آتش زدن
جناب دکتر حسینی قزوینی: روایت سوم: روایت محمد بن جریر طبری است؛ این روایت را به عنوان تهدید به آتش زدن ذکر کرده‌اند.
قال عمر بن الخطاب والله لأحرقنّ علیکم أو لتخرجنّ إلى البیعة.
عمر بن خطاب گفت: به خدا سوگند! یا خانه را با همه ساکنانش به آتش می‌کشم یا این که باید از خانه برای بیعت خارج شوید.
تاریخ طبری، ج 2، ص 443.
شرح حال راویان حدیث
جناب دکتر حسینی قزوینی: در قسمت گذشته بیان کردم: اولین راوی این روایت، حمید بن محمد است؛ مزی می‌گوید:
از یحیى بن معین راجع به محمد بن حمید رازی سؤال شد، او گفت: او ثقه است. تهذیب الکمال، ج 25، ص 100.
جریر بن عبدالحمید القرط الضبی: او اضافه بر این‌که از راویان صحیح بخاری و صحیح مسلم است، محمد بن سعد در الطبقات در باره او گفته است: او ثقه و با دانشی فراوان است؛ تهذیب الکمال، ج 4، ص544.
مغیرة بن مقسم الضبی: او نیز از راویان بخاری و مسلم است. برادران اهل سنت در بسیاری از موارد برای اثبات وثاقت راوی به این مطلب استناد می‌کنند که او از رجال بخاری و مسلم است. اضافه بر این یحیى بن معین گفته است: مغیرة بن مقسم ثقه و مأمون است. و نسائی گفته است: مغیره ثقه است. تهذیب الکمال، ج 28، ص 400.
زیاد بن کلیب یکی دیگر از راویان این روایت است؛ عجلی از بزرگان علمای رجال اهل سنت در باره او گفته است: او در حدیث ثقه است. نسائی گفته است: او ثقه است. تهذیب الکمال، ج 9، ص 506.
ذهبی در باره او گفته است: او حافظ و متقن است.
الکاشف فی معرفة من له راویة فی الکتب الستة ج 1، ص 412.
ابن حجر گفته است: او ثقة است.
تقریب التهذیب، ج 1، ص 220.
روایت چهارم: روایت ندامت ابوبکر از هجوم به خانه فاطمه سلام الله علیها
جناب دکتر حسینی قزوینی: روایت چهارم: پشیمانی ابوبکر از هجوم را طبری و ذهبی و غیر این‌دو این‌گونه روایت کرده‌اند:
أما إنّی لا آسی على شیء إلا على ثلاث فعلتهنّ،… وددت أنی لم أکن کشفت بیت فاطمة وإن أغلق على الحرب.
از ابوبکر روایت شده که هنگام فرا رسیدن مرگش گفت: من بر چیزی افسوس نمی‌خورم مگر برای سه کاری که مرتکب آن شدم. تا آن‌جا که گفت: ای کاش! خانه فاطمه را نگشوده بودم و با آن‌ها نجنگیده بودم.
منابع این روایت:
جناب دکتر حسینی قزوینی: این روایت در تاریخ طبری، ج2، ص 619 ، تاریخ الإسلام، ذهبی، ج 3، ص 118، و در المعجم الکبیر، طبرانی، ج 1، ص62، و مجمع الزوائد، هیثمی، ج 5 ، ص 202 نقل شده است.
ضیاء الدین مقدسی سند این روایت را حسن می‌داند:
جناب دکتر حسینی قزوینی: در صحت این روایت کفایت می‌کند که ضیاء الدین مقدسی حنبلی از بزرگان علمای اهل سنت می‌گوید: این حدیث از ابوبکر حسن است. الأحادیث المختارة، ج 10، ص 90.
معرفی مقدسی:
جناب دکتر حسینی قزوینی: این ضیاء الدین مقدسی است که از ارکان اساسی علم رجال و جرح و تعدیل اهل سنت است که علامه ذهبی در باره او می‌گوید: او امام، عالم، حافظ، حجت، محدّث شام، و شیخ السنة… است.
تذکرة الحفاظ، ج 4، ص 1405.
بحثی پیرامون علوان بن داود، راویی که مورد اشکال در این روایت است
توثیق صریح از ابن حبان برای علوان بن داود:
جناب دکتر حسینی قزوینی: علوان بن داود بجلی در این روایت قرار گرفته که او را ابن حبان در کتابش توثیق کرده است.
الثقات، ج 8، ص 529.
ردّ اتهام سهل انگاری بر ابن حبان:
جناب دکتر حسینی قزوینی: ممکن است بعضی از برادران اهل سنت در باره ابن حبان بگویند او متساهل در توثیق بوده، یعنی: به راحتی هر کسی را توثیق می‌کرده است. در حالی که این ادعا پذیرفته نیست؛ چرا که ذهبی در کتابش الموقظة فی علم مصطلح الحدیث، ص 79 می‌گوید: چشمه معرفت ثقات، تاریخ بخاری و ابن ابی حاتم و ابن حبان هستند.
سیوطی می‌گوید: هر کس درباره ابن حبان بگوید: ابن حبان متساهل در حدیث بوده است سخنش صحیح نیست. کتاب تدریب الراوی، ج 1، ص 108.
حلّ مشکل منکر الحدیث بودن علوان بن داود بجلی در روایات منقول از او:
جناب دکتر حسینی قزوینی: بعضی می‌گویند: او [علوان بن داود بجلی] منکر الحدیث بوده [لذا نمی توان روایات او را قبول نمود]؛ در پاسخ باید عرض کنم: منکر الحدیث بودن دلالت بر عدم اعتبار روایات او نمی‌کند؛ ابن حجر عسقلانی در شرح حال حسین بن فضل بجلی می‌گوید: اگر بنا باشد هر کسی را به صرف این‌که روایت منکر نقل می‌کند در زمره ضعفاء بدانیم دیگر هیچ کس سالم نخواهد ماند.کتاب لسان المیزان، ج 2، ص 308.
ذهبی نیز می‌گوید: این‌گونه نیست که هر کس حدیث منکر روایت کند مورد تضعیف قرار گیرد. میزان الاعتدال، ج 1، ص 118.
پس این‌ها جمعاً چهار‌ روایت در قضیه هجوم به خانه حضرت‌ فاطمه سلام الله علیها است که در کتاب‌های برادران اهل سنت ذکر شده است.
تأکید بر لزوم رعایت احترام اهل سنت و خودداری از اهانت
جناب دکتر حسینی قزوینی: بینندگان عزیز و حاضران محترم در برنامه! همان‌گونه که در برنامه قبل هم تذکر دادم، بنا و رویه ما بر این است که ـ نستجیر بالله ـ مطالبی را بیان نکنیم که موجب اهانت به صحابه شود؛ و در طول این مدت دو سالی که هر هفته در شبکه سلام برنامه داشته‌ایم قبل از هر برنامه بر این نکته تأکید ورزیده‌ایم که هر‌گونه اهانت به اهل سنت و عقائد آن‌ها را گناه نابخشودنی می‌دانیم.
و من همواره این عبارت را تکرار می‌کنم که: «حتی اگر کلمه‌ای سهوا یا از روی خطا بر زبان من جاری گشت و از آن بوی اهانت استشمام می‌شود من از برادران اهل سنت عذر می‌خواهم.»
فرق میان نقل قضایای تاریخی و اهانت به خلفاء
جناب دکتر حسینی قزوینی: اما اهانت چیزی است و نقل اخبار و وقایع تاریخی چیز دیگر.
ما همیشه وقایع تاریخی را بدون این‌که مثلاً بگوییم: این وقایع چنین و چنان است و یا این که ما به آن اعتقاد داریم یا نداریم نقل می‌کنیم.
درخواست از ابو شوارب مبنی براین که دیگر ادعا نکند شیعه حتى یک روایت صحیح برای اثبات ادعای خود نیاورده است
جناب دکتر حسینی قزوینی: با توجه به این قضایا، دیگر برادر عزیزم ابو شوارب که در برنامه قبل بر خلاف برادر عزیز الحسینی با بیانی زیبا سخن گفتند و به این سبب خ.وشحالی مرا برانگیختند دیگر نگوید: برادران شیعه ما حتى یک روایت صحیح در قضیه هجوم نیاورده‌اند.
حال اگر ایشان مناقشه‌ای در این چهار روایتی که ذکر نمودم دارند من در خدمت ایشان هستم.
رد مفصل اتهام الحسینی به جناب دکتر حسینی قزوینی به تدلیس و کذب
جناب دکتر حسینی قزوینی: اما راجع به برادر عزیز الحسینی که اتهام کذب و دروغ و تدلیس به من وارد نمودند.
اگر تقطیع عبارت تدلیس به حساب می‌آید الحسینی هم تدلیس نموده است:
جناب دکتر حسینی قزوینی: الحسینی بین خود و خدای خود نسبت به آن‌مطلبی که بیان کرده مسئول است.
به این برادر عرض می‌کنم: اگر تقطیع کلام علامت تدلیس است، پس او خود نیز تدلیس نموده است؛ چون وی از الملل والنحل شهرستانی عبارت نظام را بدون این‌که تمام عبارت او را بیان کند؛ و از عباراتی که حذف نمود هیچ اهانتی به خلیفه را شاهد نیاورد، بلکه فقط بعضی از عبارات را به صورت تقطیع شده ذکر نمود؛ ولی من این را تدلیس نمی‌گویم، چون تدلیس معناى دیگری دارد.
رد اشکال به این که شهرستانی مطالب نقل شده از نظام را ردّ نموده است؟
جناب دکتر حسینی قزوینی: اما برادر عزیزم گفتند: من از «شهرستانی» مطلب نقل کرده‌ام، برادران عزیز و بییندگان گرامی! نوار ضبط شده برنامه موجود است که من گفتم: شهرستانی از نظام «نقل» نموده است؛ فقط یک اشتباه لفظی پیش آمد که من سهواً به جای نظام، گفتم: جاحظ. یعنی: در حقیقت واسط بین من و بین نظام، شهرستانی است. و من عبارت تضعیف شهرستانی بر نظام را بیان ننمودم.
مدح نظام نزد علمای اهل سنت اهل سنت:
جناب دکتر حسینی قزوینی: اگر برادر الحسینی خواسته‌اند که تضعیف شهرستانی به نظام را بگویند، ادب مناظره اقتضاء می‌نمود که در باره این شخص هم مطالب مدح و هم مطالب ذمّ را طرح کنند، سپس به مرحله نتیجه گیری برسند؛ نظامی که شهرستانی و بعضی دیگر او را با اتهام کذب و غیره ردّ می‌کنند؛ صفدی از بزرگان علمای اهل سنت در کتابش الوافی بالوفیات، ج 6، ص 13در باره او می‌گوید: «کان ابراهیم هذا شدید الزکاء» ابراهیم [منظور: نظام است] شخصی با زکاوت بوده است.
خطیب بغدادی می‌گوید: ابراهیم بن سیار أبو اسحاق النظام وارد بغداد شد و یکی از قهرمانان اهل نظر و کلام بود…؛ تاریخ بغداد، ج 6، ص 94.
ابن ماکولا در کتابش إکمال الکمال، ج 7، ص 357 می‌گوید: اما نظام… یکی از قهرمانان عرصه کلام و صاحب اشعار ملیح و رقیق است.
اهل سنت نمی‌توانند راوی بیابند که در باره او ذمّی وارد نشده باشد:
جناب دکتر حسینی قزوینی: برادران عزیز و بینندگان گرامی! اگر بخواهیم یک راوی بیابیم که درباره او جرحی وارد نشده باشد و فقط وثاقت برای او ذکر شده باشد فکر نمی‌کنم حتی یک راوی به این شکل بیابیم.
ذهبی حتی در باره صحابه می‌گوید: نشد که در باره شخص معتبری سخن به میان آید و حال آن‌که سخن از بی اعتباری او به میان نیاید؛ و اگر بنا باشد باب تضعیف راوی را به روی خود بگشاییم، عده زیادی از صحابه و تابعین و ائمه [منظور کسانی هستند که در مذهب اهل سنت لقب امام می‌گیرند] در آن داخل خواهند شد. مقدمه کتاب الرواة الثقات المتکلم فیهم بما لا یوجب ردّهم، ص 23.
همو [ذهبی] و نیز ابن حجر عسقلانی کلامی از شعبه که از بزرگان علمای اهل سنت است نقل می‌کنند و می‌گویند: شخصی از اصحاب حدیث را ندیدیم مگر این‌که اهل تدلیس باشد مگر عمرو بن مرّة. سیر أعلام النبلاء ج 5، ص 197 ـ تهذیب التهذیب، ابن حجر، ج 8، ص 90.
در باره مطالبی که راجع به اتهام به تدلیس از ذهبی و ابن حجر ذکر شد باید برادر الحسینی یا جواب دهند و یا در مطالبی که از ذهبی و ابن حجر در این موضوع ذکر شد مناقشه کنند.
وجود تضعیف و توثیق در باره یک نفر او را حسن می‌کند:
جناب دکتر حسینی قزوینی: نکته دیگری که لازم است در باره آن، برادر الحسینی را به آن متوجه سازیم، این است که اگر شخصی را هم تضعیف و هم توثیق نموده باشند این شخص بنا بر مبنای علم رجال علمای اهل سنت در جرح وتعدیل به درجه «حسن» می‌رسد؛ ابن حجر عسقلانی در کتابش «القول المسدد» از بضعة بن سوید بن خجیر باهلی بصری، عبارتی از رجال اهل سنت در ضعف او و عبارتی در وثاقت او ذکر می‌کند و در آخر نتیجه می‌گیرد و حکم می‌کند که او در حدیث به درجه حسن می‌رسد. القول المسدد فی مسند أحمد، ص 50.
هم‌چنین در تهذیب التهذیب در شرح حال عبد الله بن صالح کاتب اللیث عباراتی مختلف در تضعیف و توثیق او نقل می‌کند و در آخر می‌گوید: چون در باره او اختلاف وجود دارد حدیث او حسن می‌شود.
و هم‌چنین در باره هشام بن سعد، هانی بن خراش، صلیح بن سلیمان و راویان متعدد دیگری که در باره آن‌ها هم تضعیف و هم توثیق وارد شده است می‌گویند: این راوی مختلف فیه است یعنی: در باره او اختلاف در وثاقت و ضعف وجود دارد از این رو به درجه حسن رسیده و روایت راوی حسن نزد برادران اهل سنت مورد قبول است.
تمام آن‌چه که از شهرستانی در تکذیب نظام ذکر شده در باره غیر نظام از کسانی که روایاتشان نزد اهل سنت مورد قبول است وارد شده است:
جناب دکتر حسینی قزوینی: اما آن‌چه که برادر الحسینی در قضیه تکذیب شهرستانی نسبت به نظام ذکر کرد در این‌جا نکات متعددی قابل ذکر است:
آن‌چه شهرستانی در تضعیف نظام بیان داشته است که او چه و چه نوشته است و چه و چه انجام داده است، تمام این عباراتی که شهرستانی از نظام نقل کرده همین عبارات درباره کتاب‌‌های دیگر نیز وجود دارد و این مطالب منحصر به نظام نمی‌شود؛ که اگر وقت اقتضا کند ـ ان شاء الله ـ این‌گونه قضایا را ذکر می‌کنم.
پاسخ به آن‌چه گفته شد علی بن أبی طالب از سینه زنی به هنگام مصیبت نهی نموده است
جناب دکتر حسینی قزوینی: اما در رابطه با آن‌چه که برادر ابو شوارب درباره این کلام امیر المؤمنین علیه السّلام‌ در نهج البلاغه ص140 ذکر کردند که آن حضرت‌ فرموده است: «من ضرب بیده عند فخذه عند مصیبة حبط أجره» (هر کس به هنگام مصیبت به روی پای خود بزند اجرش ضایع شده است)
و بعد از این جمله به شیعه حمله می‌کند که چرا شیعه به سر و سینه خود می‌زند و چه و چه…؛
در پاسخ باید عرض کنم: برادر عزیز عبارتی که خواندید در نهج البلاغه آمده و ما منکر وجود آن نیستیم.
امیر المؤمنین علیه السّلام‌ فرموده‌اند: جزع نمودن برای مردگان قبیح است مگر بر رسول خدا:
جناب دکتر حسینی قزوینی: ولی در همان نهج البلاغه ج 4، ص 71 از امیر المؤمنین علیه السّلام‌ خطاب به رسول خدا صلّی الله علیه وآله آمده است: ای رسول خدا جزع در مصیبت قبیح است مگر برای مصیبت شما؛ یعنی: جزع نمودن در مورد افراد عادی قبیح است؛ ولی نسبت به شخصیتی مثل: رسول خدا و یا مثل: فاطمه زهراء سلام الله علیها یا مثل: علی بن أبی طالب علیه السلام مانند دیگر مردم عادی نیست.
چرا عائشه در مصیبت رسول الله خدا صلى الله علیه واله سینه زنی می‌کند؟
جناب دکتر حسینی قزوینی: هم‌چنین برادر عزیز الحسینی لازم است به این نکته توجه داشته باشند که احمد بن حنبل در باره عمل عائشه ام المومنین در وفات رسول خدا صلّی الله علیه وآله روایت نموده است که او می‌گوید: «قمت ألتدم مع النساء وأضرب وجهی» (من به پاخواستم و همراه با دیگر زنان بر سینه و صورت‌های خود می‌زدیم)
اگر ضربه بر پا موجب حبط عمل می‌‌شود پاسخ این برادر عزیز در قضیه سینه زنی و بر صورت زدن عایشه چه می‌تواند باشد؟
این موضوع در مسند أحمد، ج 6، ص 274ـ مسند أبی یعلى، ج 8، ص 63 ـ تاریخ طبری، ج 2، ص 441 ـ السیرة النبویة، ابن کثیر دمشقی سلفی، ج 4، ص 477 آمده است.
پاسخ راجع به کلام أمیر المومنین در نهی اصحاب در باره دشنام گویی
جناب دکتر حسینی قزوینی: این پاسخ راجع به این موضوع، و اما در باره آن‌چه که برادر عزیز در باره نهی امیر المومنین علیه السلام به یاران خود از این‌که سبّ کننده و لعن کننده باشند؛ گمان می‌کنم برادر عزیزم برایشان سهوی رخ داده؛ این عبارت به این شکل در نهج البلاغه نیامده «نهی عن أن یکونوا سبابین أو شتامین أو لعانین»؛ بلکه عبارت در نهج البلاغه ج 2، ص 185، این‌گونه آمده است: «قد سمع قوما من أصحابه یسبون أهل الشام قال إنی أکره لکم أن تکونوا سبابین»؛ (امیر المؤمنین علیه السّلام‌ شنیدند که گروهی از یارانش اهل شام را دشنام می‌دهند حضرت‌ فرمود: من اکراه دارم از این‌که اهل دشنام باشید)
پس عبارت سبابین در این متن هست ولی کلمه شتامین و لعانین وجود ندارد.
از این‌رو ظاهراً برای این برادر عزیز سهوی رخ داده است.
ولی در همین خطبه علی بن أبی طالب می‌فرماید: «ولکن لو وصفتم أعمالهم وذکرتم حالهم کان أصوب فی القول وأبلغ فی العذر»؛ (ولی اگر شما اعمال و رفتار آن‌ها را بیان کنید بهتر است) پس امیر المومنین علیه السلام اصحاب خود را از سب و دشنام دیگران نهی فرمود و آن‌ها را امر فرمود که جنایات و اعمال خلاف سنت و خلاف شرع و خلاف شریعت و خلاف کتاب خدایی که از آن‌ها سر می‌زند را بیان کنند. چیزی که در نهج البلاغه آمده به این صورت است.
بر فرض که دشنام حرام باشد؛ در باره روایت صحیح مسلم که می‌گوید: «ان معاویة امر بسب علی» چه‌ می‌گویید؟
جناب دکتر حسینی قزوینی: من از این برادر عزیز می‌خواهم اگر عبارتی از امیر المؤمنین علیه السّلام‌ در نهی آن حضرت‌ به اصحاب خود از دشنام اهل شام را ذکر می‌کنند چرا آ‌‌ن‌چه را که مسلم در صحیح خود نقل کرده است را نقل نمی‌کند؟: «أمر معاویة بن أبی سفیان سعدا – أی سعدا الوقاص- فقال ما منعک أن تسب أبا تراب »؛ (معاویة بن أبی سفیان سعد وقاص را امر کرد و گفت: چه چیز تو را از دشنام ابوتراب [امیر المؤمنین علیه السّلام‌] نهی نموده است؟) این عبارت در صحیح مسلم، ج 7، ص 121 و سنن الترمذی، ج 5، ص 301، ذکر شده است.
زمخشری می‌گوید: بنی امیه به خاطر سنتی که معاویه گذارد علی را در بیش از هفتاد هزار منبر لعن نمودند.
الهاشمی:
[جناب] دکتر قزوینی خدا به شما طول عمر بده! من تا این لحظه از برنامه حدوداً نیم ساعت تمام به شما وقت دادم.
خداوند به شما جزای خیر بدهد.
شما یک دقیقه دیگر وقت دارید تا بحثتان را جمع کنید که در این صورت ثلث برنامه برای شما بوده است؛ گمان می‌کنم این رویه معقولی است تا دیگر برادران هم بتوانند سخنان شما را حاشیه بزنند.
لطفاً: سخنتان را در یک دقیقه تمام کنید! خداوند از شما راضی باشد و ما و شما را به راه حق هدایت کند!
جناب دکتر حسینی قزوینی: خداوند به شما جزای خیر بدهد. من هم از شما بابت این برنامه و قسمت قبلی برنامه تشکر می‌کنم که بدون این‌که کلام مرا قطع کنید به من اجازه دادید تا مطالبم را مطرح کنم.
من سخن دیگری ندارم؛ ان شاء الله من شنونده مناقشه برادران عزیز حاضر در استودیو هستم.
الهاشمی: بسیار خوب! خدا به شما طول عمر بدهد، الآن شما به تعلیقات و مطالب برادران عزیز حاضر در برنامه گوش بدهید. من از نزدیک‌ترین حاضران در برنامه دکتر محمد مصطفى ابو شوارب آغاز می‌کنم.
گوش فرا می‌دهیم به سخنان دانشگاهی مصری، رئیس گروه زبان عربی در دانشکده تربیت دانشگاه اسکندریه در رابطه با سخنان [جناب دکتر حسینی] قزوینی از حوزه علمیه قم؛ بفرمایید!
سخن ابو شوارب
مقدمه
بسم الله الرحمن الرحیم والحمد لله رب العالمین والصلاة والسلام على أشرف المرسلین سیدنا محمد علیه وعلى آله وصحبه ومن اتبعه بإحسان إلى یوم الدین خیر صلاة وأزکى سلام من الله.
برادران عزیز در ابتدا تشکر می‌کنم از آیة الله محمد [حسینی] قزوینی برای نکاتی که در این برنامه بیان داشتند. ولی هم‌چنان ایشان را می‌بینم که اصرار بر اثبات شنیع‌ترین تهمت‌ها به صحابه پیامبر اکرم دارند و آن تهمت تعدی و هجوم به خانم فاطمه زهراء ـ که خداوند از او راضی گردد و درود و سلام خود را بر او و پدر و همه صحابه پیامبر فرو فرستد ـ می‌باشد.
روایات طرح شده‌ای که عمر را متهم می‌کند توسط دشمنان او جعل شده‌اند !!!
ابوشوارب: این تهمت که به طور مستقیم متوجه عمر بن خطاب گردیده، خیلی‌ از اشخاص به خوبی درک می‌کنند سرّ این اتهام به حقد و کینه‌ای بر می‌گرددکه از سوی منافقین آتش پرست متظاهر به اسلامی که آتش آن‌ها را عمر بن خطاب خاموش کرده و سرزمین آن‌ها را فتح نموده است طرح می‌گردد؛ تا آن‌جا که در نهایت توسط یکی از متعصبین آن‌ها به نام ابولؤلؤ فارسی به قتل رسید.
روایات مطرح شده دلالتی بر وقوع جنایت نمی‌کند
ابوشوارب: آیة الله قزوینی اصرار عجیبی بر این دارند که بگویند: چهار روایت وجود دارد که بر وقوع این حادثه تأکید دارد و از دکتر الهاشمی می‌خواهد تا زیر نویس برنامه را تغییر داده و بگوید: چهار روایت صحیح در اثبات این اتهام وجود دارد؛ من به تفصیل وارد رجال این روایات نمی‌شوم، ولی در یک جمله باید گفت: در تمام این روایات وقوع جنایت ثابت نشده است.
ادعاء بر این که تمام این روایات ضعیفند (به ادله دقت کنید!!)
ابوشوارب: اگر همراه ما باشید می‌بینید که تمام این روایات ضعیفند، و ما به إذن خدا ضعف همه را ثابت می‌کنیم. ولی تعبیر صحیح‌تر این است که بگوییم: این روایات قوی نیستند. یعنی به صورت صد در صد صحیح نیستند.
ابن أبی شیبه شرط صحت را در روایات خود مد نظر نمی‌گیرد!!!
ابوشوارب: بهتر این است که در باره این روایات که تنها مصدر مورد اعتماد در مورد این روایات، مصنف ابن ابی شیبه است کراراً در مورد این مصدر گفته‌ایم که نمی‌توانیم اعتماد صحت در مورد این روایت داشته باشیم. یعنی: در مورد روایت این کتاب نمی‌توان گفت: همه صحیح هستند.
تذکر!
(آیا نزد برادران اهل سنت شرط نشدن صحت در روایتی دلالت بر عدم صحت دارد؟! اگر این‌چنین باشد لازم است بگویند: همه روایات مسند احمد و موطا مالک و سنن أبی داود و ترمذی و ابن ماجه و نسائی ضعیف هستند چون مانند صحیح بخاری و مسلم صحت در آن‌ها شرط نشده است.)
تکرار این سخن که این روایات فقط دلالت بر تهدید دارند!!!
ابوشوارب: متن روایت مجرد تهدید است. عین مطلبی که در دو کتاب بلاذری و ابن جریر طبری آمده؛ همه این روایات که حضرت آیة الله قزوینی بیان کردند بر اصل وقوع واقعه دلالتی ندارد، بلکه فقط اشاره به این مطلب دارد که عمر بن خطاب تهدید به آتش زدن درب خانه نموده است. پس همه قصه این است که طبق روایت بلاذری خانم فاطمه [سلام الله علیها] که می‌گوید: آیا درب خانه مرا آتش می‌زنی؟ این نهایت آن تهمتی است که متوجه عمر بن خطاب می‌شود نه کمتر و نه بیشر.
مؤلفان کتاب‌هایی که روایات مورد بحث را ذکر کرده‌اند صحت را در روایاتشان شرط نکرده‌اند!!!
ابوشوارب: علی‌رغم ضعف و غیر قابل اثبات بودن این روایات, و با توجه به این که جناب [دکتر حسینی] قزوینی از علماء رجال و متخصصان این فن هستند می‌دانند که فرق زیادی بین محدثین منهج روایت و منهج درایت وجود دارد. علمایی که از آن‌ها روایت نقل کرده‌اند همه از آن دسته از علمایی هستند که روایات را بر اساس تألیفات خود گرفته‌اند یعنی: آن‌ها شرط کرده‌اند که بر اساس صحت نقل روایت کنند نه صحت منقول, مثلا: من کتابی تألیف می‌کنم [جناب دکتر حسینی] قزوینی عبارتی را نقل می‌کند و من او را تصدیق می‌کنم. یعنی: من آن را از آیة الله قزوینی نقل کرده‌ام, لکن تا زمانی که من در باره آن شک و گمانی داشته باشم به آن اعتقاد ندارم, تمام این روایات آن‌گونه که گفتم روایاتی است که از بقعه کراهت از صحابه پیامبر اکرم علیه الصلاة والسلام و مخصوصاً امام عمر بن خطاب ـ که خدا از او راضی شود و او را راضی گرداند ـ صادر شده است.
هم‌چنین آیة الله قزوینی و غیر او از علماء فاضل شیعه‌ و مراجعی که این موضوع را تأیید می‌کنند و علمایی که در این مناظرات با ما مشارکت داشتند مطلقا عاجز بودند از این که حتی یک روایت صحیح و یا حتی غیر صحیح که منسوب به امام علی بن أبی طالب باشد بیاورند که در آن از این جنایت یعنی: جنایت تعدی و تجاوز به خانم فاطمه و شکستن پهلوی و سقط جنین آن حضرت سخن گفته باشد. بله این مسأله، مسأله‌ای است که از سر کینه و درد ایجاد شده، یعنی: برای آن حتی یک روایت از اصحاب صاحب شأن و شناخته شده نقل نکرده‌اند. یعنی: آیا شما‌ها در این زمان و رجال شیعه در قرن سوم و چهارم هجری و بعد از آن حریص‌تر از صاحب اصلی قضیه هستید؟! به اعتقاد من حلقه‌ای مفقوده در این قضیه وجود دارد.
تذکر!
(جناب دکتر حسینی قزوینی در قسمت قبلی این مناظره از تمام این ادعا‌ها پاسخ دادند و در آن برنامه روایتی از امیر المومنین در نهج البلاغه ارائه نمودند که در آن تصریح بر هجوم بعضی از صحابه به حضرت‌ فاطمه زهراء سلام الله علیها بعد از وفات پدرش داشت.)
روایاتی از اهل بیت که در آن از خلفاء مدح شده است!!!
ابوشوارب: هم‌چنین چرا این دسته از روایات صحیح که در کتاب‌های اهل سنت و شیعه از علی بن أبی طالب [حضرت‌ امام] حسن و [حضرت‌ امام] حسین و [حضرت‌ امام] زین العابدین و [حضرت‌ امام] محمد باقر و [حضرت‌ امام] جعفر صادق و [حضرت‌ امام] رضا سلام الله علیهم اجمعین را ذکر نمی‌کنند؟! چرا این روایات صریحی که از آن‌ امامان بزرگوار که فرزندان [حضرت‌] محمد هستند صادر شده است مورد تجاهل قرار می‌گیرد که در آن‌ها از صحابه و نیز از ابوبکر و عمر تمجید شده است, که اگر جناب دکتر الهاشمی به من اجازه دهند بعضی از آن‌ها را بیان می‌کنم.
روایت: طوبی لمن رآنی…
ابوشوارب: در بحار الأنوار مجلسی، ج 22, ص 103 و 300 حدیثی را از علی بن أبی طالب از پیامبر اکرم صلى الله علیه و [آله] وسلم روایت کرده است که امام علی از رسول خدا شنیده است: «طوبى لمن رآنی أو رأى من رآنی أو رأى من رأى من رآنی» (مژده باد بر کسانی که مرا دیده‌اند؛ و یا کسانی را که مرا دیده‌اند را می‌بینند؛ و یا کسانی را که آن‌ها کسانی را که مرا دیده‌اند می‌بینند.)
تذکر!
(ما می‌گوییم: أولا: شکی نیست که ابو شوارب کتاب بحار علامه مجلسی را نخوانده است. چون عنوانی را که ابو شوارب بیان کردند صحیح نبود ضمن این‌که مطلب در ص 305 و313 می‌باشد نه ص 103 و300.
و ثانیا: ابو شوارب در نقل روایت تدلیس کرده است چون کلام آن حضرت در باره کسی است که آن حضرت‌ را دیده و به آن حضرت‌ ایمان آورد، نه تمام افرادی که فقط او را می‌بینند چون ابوجهل و ابولهب و عبد الله بن ابی نیز از جمله کسانی هستند که رسول خدا را دیده‌اند. آیا می‌توان گفت: آن‌ها هم شامل این روایت می‌شوند؟
حال ما روایت بحار را آن گونه که در بحار الانوار آمده نقل می‌کنیم تا ارزش سخن ابو شوارب مشخص شود:
1 – الخصال: ابن بندار، عن أبی العباس الحمادی، عن أبی جعفر الحضرمی عن هدبة بن خالد، عن همام بن یحیى، عن قتادة، عن أیمن، عن أبی أمامة قال: قال رسول الله (صلى الله علیه وآله): طوبى لمن رآنی وآمن بی، وطوبى ثم طوبى یقولها سبع مرات لمن لم یرنی وآمن بی. بحار الأنوار ج 22 ص 305
روایت مدح همه اصحاب پیامبر در نهج البلاغه:
ابوشوارب: در نهج البلاغه، ص 143 امام علی بن ابی طالب می‌فرماید: «لقد رأیت أصحاب محمد صلى الله علیه وسلم فما أرى أحدا یشبه منهم , فما أرى أحدا یشبهه منکم , لقد کانوا یصبحون أشعثا غبرا وقد باتوا سجدا وقیاما یوارحون بین جباههم ویقصون على مثل الجمر من ذکر معادهم, کأن بین أعینهم رکب النعزة من طول سجودهم إذا ذکر الله هملت أعینهم حتى تبلّ جیوبهم ومادوا کما یمود الشجر یوم الریح العاصف خوفا من العقاب ورجاء للثواب.»
«من اصحاب محمد [صلی الله علیه وآله وسلم] را دیده ام، اما هیچ‌کدام از شما را مانند آنان نمى بینم، آنها (در تنگناى مشکلات صدر اسلام) موهائى پراکنده و چهره هائى غبار آلوده داشتند: شب تا به صبح در حال سجده و قیام به عبادت بودند، گاه پیشانى و گاه گونه ها را در پیشگاه خدا به خاک مى‌گذاردند، از وحشت رستاخیز هم‌چون شعله هاى آتش، لرزان بودند. پیشانى آنها از سجده هاى طولانى پینه بسته بود، و هنگامى که نام خدا برده مى شد آن چنان چشمشان اشکبار مى شد که گریبان آنها تر مى گردید، و هم‌چون بید که از شدت تند باد به خود مى لرزد، مى لرزیدند (این‌ها همه) از ترس مسئولیت و امید به پاداش الهى بود.»
در نهج البلاغة ص 143، این‌چنین علی بن أبی طالب را توصیف می‌کند, ای مسلمانان اعم از شیعه و سنّی در همه سرزمین‌های اسلامی از شرق و غرب عالم این توصیفی است که علی بن أبی طالب برای صحابه پیامبر اکرم صلى الله علیه [وآله] وسلم دارد. پس چگونه جرأت دارند کسانی که ادعای تبعیت از علی را دارند اختلافی این‌چنین با ما تا روز قیامت پیدا کرده‌اند و این به سبب این است که نسلی از صحابه اگر این امر صحیح باشد حق علی را غصب کردند, اگر این حرف صحیح باشد.
تذکری مهم!
(أولاً: از ابو شوارب تعجب است که چگونه ادعا می‌کند امیر المومنین علیه السلام همه صحابه را مدح می‌کند در حالی که فراموش کرده است که امیر المومنین علی بن أبی طالب در صدر همین خطبه با تصریح بر باطل بودن معاویه، اصحابش را بر جنگ با معاویه تشویق می‌نماید. به ابتدای این خطبه دقت کنید:
«أما والذی نفسی بیده لیظهرن هؤلاء القوم علیکم، لیس لأنهم أولى بالحق منکم، ولکن لإسراعهم إلى باطل صاحبهم وإبطائکم عن حقی… وأحثکم على جهاد أهل البغی!!!»
«آگاه باشید سوگند به خدایى که جانم در دست قدرت او است که این‌ها (معاویه و اطرافیانش) سرانجام بر شما پیروز مى شوند. اما نه این که آن‌ها در حق از شما پیشى دارند. بلکه به این جهت که در راه باطلى که زمامدارشان مى رود سریع و کوشایند… و بر مبارزه با سرکشان ترغیبتان می‌کنم!!!»
و ثانیاً: خود را به فراموشی زده که علی بن أبی طالب علیه السلام همه صحابه را مدح ننموده، بلکه اصحابی از رسول خدا صلى الله علیه وآله را مدح نموده است که اوصافی این‌چنین داشته باشند: « با موهایى پراکنده و چهره هایى غبار آلوده شب تا به صبح در حال سجده و قیام به عبادت بودند،… پیشانى آنها از سجده هاى طولانى پینه بسته بود، و هنگامى که نام خدا برده مى شد آن چنان چشمشان اشکبار مى شد که گریبان آنها مرطوب می‌شد…
آیا همه صحابه صفاتی این‌گونه داشتند؟ و آیا همه برادران اهل سنت این‌‌گونه صفاتی در باره ابو بکر و عمر و عثمان ذکر کرده‌اند؟
ادعا بر این که علی بن أبی طالب به سرعت بیعت نمود
ابوشوارب: من در برنامه قبل، پنج‌ روایت صحیح ذکر کردم که به هیچ یک از آن‌ها [جناب دکتر حسینی] قزوینی ایرادی وارد نساخت. و آن‌ها روایاتی بودند پیرامون بیعت [حضرت‌] علی [علیه السلام] با ابوبکر که با سرعت و میل و رغبت صورت گرفت.
[یکی از آن روایات که مهم‌ترین آن بوده این روایت است:
…کان لعلى من الناس وجهة حیاة فاطمة فلما توفیت استنکر على وجوه الناس فالتمس مصالحة أبى بکر ومبایعته ولم یکن بایع تلک الأشهر فأرسل إلى أبى بکر أن ائتنا ولا یأتنا معک أحد کراهیة محضر عمر بن الخطاب تا فاطمه زنده بود، علی [علیه السلام] در میان مردم احترام داشت؛ اما وقتی فاطمه از دنیا رفت، مردم از او روی گرداندند و این جا بود که خواستند علی با ابوبکر مصالحه و بیعت کند. علی [علیه السلام] در این شش ماه که فاطمه زنده بود، با ابوبکر بیعت نکرده بود. از این‌رو علی کسی را به دنبال ابوبکر فرستاد و به او پیغام داد به حضور حضرت زهراء برسد و گفت: کس دیگری را به همراه خود نیاور، به خاطر کراهتی که (حضرت على و یا حضرت زهراء علیهما السلام) از حضور عمر داشتند.صحیح مسلم، ج 5، ص 154.]تذکر!
(أولاً: ابو شوارب آن‌ قسمت‌هایی از روایت را که با عقیده او سازگار نبوده حذف نموده و مورد دل‌خواه خود را آورده است به عنوان مثال این قسمت‌ها را:
1 – «فوجدت فاطمة على أبی بکر فی ذلک فهجرته فلم تکلمه حتى توفیت» (فاطمه بر ابوبکر غضب نمود و با وى قهر کرد و تا پایان عمر سخنى با او نگفت.)
2 – «فلما توفیت دفنها زوجها علی لیلا ولم یؤذن بها أبا بکر وصلى علیها» (وقتی فاطمه از دنیا رفت، شوهرش شبانه او را دفن کرد و ابوبکر را خبر نساخت و خود بر او نماز خواند.)
3 – این قسمت از کلام امیر المؤمنین علیه السّلام خطاب به ابو بکر: « ولکنک استبددت علینا بالأمر وکنا نرى لقرابتنا من رسول الله صلى الله علیه وسلم نصیبا حتى فاضت عینا أبى بکر» (تو [ابوبکر] در حق من با استبداد برخورد نمودی. و به خاطر جایگاهی که ما با رسول خدا صلّی الله علیه [وآله] وسلّم داشتیم، خلافت حق مسلم ما بود، [و حضرت آن‌قدر سخنان خود را ادامه داد تا این‌که] قطرات اشک ابوبکر سرازیر گشت.)
ثانیاً : این‌ها مواردی بود که ابوشوارب از روایت صحیح بخاری حذف نموده است؛ مضافا بر این‌که اگر ابو شوارب این قسمت ار کلام امیر المؤمنین علیه السّلام خطاب به ابو بکر را بیان می‌کرد:
به صراحت دلالت بر ارتباط غیر دوستانه آن حضرت با ابوبکر می‌نمود ودیة إن لمن نقل عداوة بین علی بن أبی طالب (علیه السلام) وبنی أبی بکر وعمر).
اضافه بر مواردی که ابوشوارب در جهت اهداف خود در برداشت از روایات صحیح مسلم و بخاری حذف و تقطیع نموده است، این قسمت از کلام امیر المؤمنین علیه السّلام خطاب به ابوبکر[«ولا یأتنا معک أحد کراهیة محضر عمر بن الخطاب»] که شدت بیشتری بر علیه ابوبکر داشته است را نیز حذف نموده است: که دلالت صرایحی بر ارتباط غیر دوستانه‌ آن حضرت با ابوبکر و عمر داشته است؛ اگر نگوییم دلالت بر دشمنی آن حضرت با ابوبکر و عمر می‌نماید.
روایاتی از ائمه علیهم السلام‌ در مدح ابو بکر و عمر
الهاشمی: این نصوص و روایات به طور کلی اشاره به صحابه داشت، امّا آیا در خصوص دو متهم [ابوبکر و عمر] روایتی وارد شده است؟
ابو شوارب: بله، بله، اجازه بدهید!
الهاشمی: بهتر است توجه بیشتر در روایات روی ابوبکر و عمر باشد که گفت‌گو و مناظره راجع به این‌دو نفر است.
کلام علی بن أبی طالب خطاب به عمر، مبنی بر این که تو پشت و پناه اسلام و مسلمانان هستی…
أبو شوارب: بعد از آن‌که عمر بن خطاب ـ که خداوند از او راضی شود و او را راضی گرداند ـ اسلام را در سرزمین فارس گسترش داد، بنا شد اسلام را در سرزمین روم نیز منتشر سازد، و به خاطر اهمیت موضوع تصمیم داشت تا خود فرماندهی سپاه را به عهده گیرد. از این‌رو یاران و مستشاران, و علی بن ابی طالب را که از بزرگ‌ترین اصحاب و بهترین مستشارانش به شمار می‌رفت فرا خواند. می‌دانید پاسخ مشورت [حضرت] علی [علیه السلام‌] به عمر چه بود؟ فرض را بر این بگیریم که علی به خاطر این‌که عمر خانه‌اش را به آتش کشیده و با مساعدت ابوبکر خلافت را غصب نموده ‌است و از این‌رو بین او و عمر کدورت و تنفر وجود دارد, پس علی باید پیش خود بگوید: چه بهتر که عمر فرماندهی سپاه را خود به عهده بگیرد، شاید که تیری سهمگین و مهلک و یا شمشیری کشنده او را مورد هدف قرار دهد و سر از تنش جدا کند. اما ببینید: امام علی [علیه السلام] به او چه می‌گوید:
الهاشمی: قبل از این که روایت را قرائت کنید، دوست دارم مطلبی را که یکی از محققان معاصر در توصیف خروج مسلمانان در آن برهه از زمان با فرمان خلیفه به سوی شام برای نشر دین اسلام در آن سرزمین و آزاد سازی مردم و سرزمین آن‌ها از حکومت دیکتاتوری بیزانس که آزادی دینی و شخصی آن‌ها را سلب نموده است را قرائت کنم. بسیاری از محققان می‌گویند: در حقیقت این لشگرکشی برای آزاد سازی بود نه برای جنگ و نبرد. قصد داشتم همین را بگویم، بفرمایید صحبت‌هایتان را ادامه دهید.
ابو شوارب: این توضیح مهمی از جانب شما می‌تواند باشد ولی همه مسلمانان به خوبی اهمیت این موضوع را به شکل واضح درک می‌کنند، و حتی غیر مسلمانان نیز این مطلب را از ما می‌پذیرند و محقق هم این مطلب را برای ما توضیح دهد اشکالی ندارد…
این کلام درنهج البلاغة خطبه شماره 134 آمده است؛ [حضرت] علی بن أبی طالب [علیه السلام ] به عمر می‌فرماید:
تو اگر شخصا به سوى دشمن حرکت کنى و مغلوب گردى براى شهرهاى دور دست مسلمانان پناهى نمى ماند, این کلام از علی به عمر بن خطاب صادر شده است, برای مسلمانان مرکز پناهی نمی‌ماند, ای عمر! تو مرکز اسلامی، تو حصن و دژ مستحکم اسلامی. [حضرت] علی [علیه السلام‌] این‌‌گونه به عمر بن خطاب می‌گوید: ای عمر! تو قلعه و حصن اسلام هستی, اگر تو مغلوب و یا کشته شوی، دیگر برای مسلمانان قلعه‌ای که در آن محفوظ بمانند باقی نمی‌ماند, برای مسلمانان در مناطق دور دست پناهی باقی نمی‌ماند, دیگر بعد از تو ملجأ و پناهی که به او پناه ببرند باقی نمی‌ماند. عمر ملجأ (محل پناه) مسلمانان است. مرد جنگ آزموده اى را به سوى آنها بفرست.یعنی: شخصی که سابقه فراوانی در جنگ‌ها و نبرد‌ها داشته, و مشکلات و سختی‌هاى جنگ ها را دیده باشد, و خیر خواه و نصیحت پذیر باشد. اگر خداوند پیروزى داد همان است که تو مى خواهى. و اگر پیروزی میسر نگشت، یعنی: شکست خوردی تو مدافع مردم یعنی: پناه آن‌ها خواهى بود. یعنی: ملجأ مردم و مسلمانان خواهی بود. علی بن ابی طالب اعتقاد دارد عمر عمود خیمه اسلام است.
تذکر!
(أولاً: ابو شوارب در این کلام امیر المؤمنین علیه السلام دخل و تصرف نموده و بخشی از آن را حذف نموده و مطالبی دیگر بر اساس تمایلات خود اضافه نموده است. لذا ما متن اصلی کلام آن‌ حضرت را از نهج البلاغه نقل می‌کنیم تا خواننده نسبت به اصل کلام بدون هیچ کم و کاستی آگاهی یابد:
«وَ مِنْ کَلَامٍ لَهُ عَلَیْهِ السَّلَامُ وَ قَدْ شَاوَرَهُ عُمَرُ فِی الْخُرُوجِ إلى الرُّوم
وَ قَدْ تَوَکَّلَ اللَّهُ لِأَهْلِ هَذَا الدِّینِ بِإِعْزَازِ الْحَوْزَةِ وَ سَتْرِ الْعَوْرَةِ وَ الَّذِی نَصَرَهُمْ وَ هُمْ قَلِیلٌ لَا یَنْتَصِرُونَ وَ مَنَعَهُمْ وَ هُمْ قَلِیلٌ لَا یَمْتَنِعُونَ حَیٌّ لَا یَمُوتُ
إِنَّکَ مَتَى تَسِرْ إلى هَذَا الْعَدُوِّ بِنَفْسِکَ فَتَلْقَهُمْ فَتُنْکَبْ لَا تَکُنْ لِلْمُسْلِمِینَ کَانِفَةٌ دُونَ أَقْصَى بِلَادِهِمْ لَیْسَ بَعْدَکَ مَرْجِعٌ یَرْجِعُونَ إلیه فَابْعَثْ إلیهم رَجُلًا مِحْرَباً وَ احْفِزْ مَعَهُ أهل الْبَلَاءِ وَ النَّصِیحَةِ فَإِنْ أَظْهَرَ اللَّهُ فَذَاکَ مَا تُحِبُّ وَ إِنْ تَکُنِ الأخرى کُنْتَ رِدْءاً لِلنَّاسِ وَ مَثَابَةً لِلْمُسْلِمِینَ»
از سخنان امیر المؤمنین علیه السّلام زمانی که عمر با او در باره حرکت به سوی سرزمین روم مشورت نمود.
خداوند به پیروان این دین وعده داده و بر عهده گرفته است تا اسلام را سر بلند، و نقاط ضعف آن‌ها را بر طرف سازد. آن کس که آنان را به هنگام کمی جمعیت یارى کرد، و در اثر کمى نفرات نمى‌توانستند از خود دفاع کنند از آنها دفاع نمود همو زنده است و هرگز نمى میرد ولى تو اگر شخصا به سوى دشمن حرکت کنى و مغلوب گردى براى شهرهاى دور دست مسلمانان پناهى نمى ماند، (و اگر تو در میدان جنگ کشته شوى، پیش از آن که مردم با دیگرى بیعت کنند) کسى نیست که به او مراجعه کنند. پس مرد جنگ آزموده اى را به سوى آن‌ها بفرست و گروهى که مشکلات و سختی‌هاى جنگ ها را دیده اند و خیر خواه و نصیحت پذیر است را با او همراه ساز. اگر خداوند پیروزى داد همان است که تو مى خواهى. و اگر پیروزی میسّر نگشت، تو مدافع مردم و پناه آنها خواهى بود. (و در سنگر پشت جبهه قرار خواهى داشت.)
ثانیاً: مشاوره امری است دینی و اخلاقی که بر هر مسلمانی واجب است در چنین جایگاهی طرف مقابل را به نحو احسن راهنمایی نماید؛ ولو این‌که آن شخص، یهودی باشد. همان‌طور که در قضیه مشاوره یوسف با فرعون این اتفاق افتاد؛ در حالی که فرعون کافری بیش نبود.
ثالثاً: پاسخی که امیر المؤمنین علیه السلام‌ در مشاوره عمر داده است به اصل اسلام و مصالح مسلمانان باز می‌گردد و در آن هنگام عمر بن خطاب ولو غاصبانه حاکم مسلمانان به حساب می‌آمد، لذا اگر ضرری متوجه او شود در حقیقت متوجه مسلمانان گشته است. و به عبارت دیگر: اگر عمر به عنوان حاکم مسلمانان کشته شود ـ که این احتمال در فرض شرکت در جنگ به علت عدم شجاعت و مهارت در جنگ بعید هم به نظر نمی‌رسید ـ جامعه اسلامی بدون حاکم و رئیس می‌گردید و طبعاً دشمنان نیز از این موضوع با خبر ‌شده و این باعث تقویت روحیه و قدرت و شوکت بیشتر سپاه دشمن گشته و در این صورت دشمن به اسلام و مسلمانان حمله می‌برد و سرزمین اسلامی را مورد تاخت و تاز خود قرار می‌داد و چه بسا این باعث نابودی اصل اسلام می‌گردید، و این غیر از آن است که یک فرمانده عادی از سپاه کشته شود، از این رو امیر المؤمنین علیه السّلام عمر را از خروج از مدینه نهی می‌نماید.
پس ملاحظه شد که در کلام آن حضرت علیه السلام هیچ گونه مدحی یا فضیلتی برای عمر وجود ندارد.
رابعاً: امیر المؤمنین علیه السلام با این سخن خود «فَابْعَثْ إلیهم رَجُلًا مِحْرَباً» نکته دیگری را ثابت می‌فرماید و آن عدم صلاحیت عمر بن خطاب برای فرماندهی جنگ است. چون او شخصی کم مهارت و فاقد شجاعت در میدان جنگ است. و از او در غزوات زمان حیات رسول خدا صلى الله علیه وآله هم‌چون اُحد و خیبر و حنین به جز فرار هیچ شجاعتی مشاهده نشده است.
خامساً: در صحیح بخاری روایت شده است که رسول خدا صلى الله علیه وآله فرمودند:
«وان الله لیؤید هذا الدین بالرجل الفاجر»
خداوند این دین را توسط شخصی فاجر تأیید می‌کند.
صحیح بخاری، ج 4، ص 34.
و نیز احمد بن حنبل از پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله وسلم روایت می‌کند:
إن الله تبارک وتعالى سیؤید هذا الدین بأقوام لا خلاق لهم
خداوند تبارک و تعالى به زودی این دین را توسط اقوامی که فاقد هر‌گونه شایستگی هستند یاری می‌رساند.
مسند احمد بن حنبل، ج 5، ص 45 ـ دقائق التفسیر، ابن تیمیه، ج 2، ص 143.
و در روایتی دیگر رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلّم فرمودند:
إن الله عز وجل لیؤید هذا الدین برجال ما هم من أهله.
خداوند عزوجل این دین را توسط مردانی که اهلیت برای این کار را ندارند تأیید خواهد نمود.
مجمع الزوائد، الهیثمی، ج 5، ص 302.
و اگر کسی به شخص فاجری که خداوند به دست او دین را یاری رسانده است بگوید: تو مؤید دین و ناصر مسلمانان و پناه و ملجأ آنان بوده‌ای آیا خطا گفته است؟
سادساً: چگونه امکان دارد علی بن ابی طالب علیه السلام اعتقاد داشته باشد که عمر مایه حفظ و بقاء و ملجأ و پناه اسلام است و از سوی دیگر از حضور عمر در مجلس و منزلش کراهت داشته باشد؟
آیا معقول به نظر می‌رسد که علی بن ابی طالب در باره عمر بن خطاب این اعتقاد را داشته باشد «کاذبا آثما غادرا خائنا» (دروغ‌گو، گناه‌کار، و نیرنگ‌باز، و خیانت‌کار) صحیح مسلم، ج 5، ص 152 و از سوی دیگر او را حصن حصین و قلعه محکم اسلام بداند؟!)
ابو شوارب: آری این همان عمر بن خطابی است که بعضی از برادران شیعه ما در روز قتلش جشن می‌گیرند و حال آن‌که از قدر و منزلتش نزد علی بن ابی طالب با خبرند.
سخن علی بن ابی طالب راجع به عمر، مبنی بر این که او ولی مسلمانان است…
ابوشوارب: هم‌چنین [حضرت] علی [علیه السلام] در شرح نهج البلاغه، ج 4، ص 108 در باره عمر بن خطاب می‌گوید:
وولیهم وال فأقام واستقام حتى ضرب الدین بجرانه.
سر پرستى (الهى)، بر آنها حکومت کرد، حق را بر پا داشت و خود بر جاده حق گام برمى داشت تا آن‌جا که دین گلوگاه خود را بر زمین نهاد.
تذکر!
(اولاً: آقای ابو شوارب که لحظاتی قبل بدون دلیل ادعا می‌نمود: روایاتی که شیعه ذکر می‌کند همه ضعیف هستند را بنگرید، که خود چگونه به روایتی استناد می‌کند که حضرت در نهج البلاغه مشخص نفرموده که منظورش از این والی کیست و در برخی شروح تصریح شده که منظور از این والی رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلّم است نه عمر بن خطاب!
والوالی یرید به النبی صلى الله علیه وسلم، وولیهم أی تولى أمورهم وسیاسة الشریعة فیهم. وقال قائل یرید به عمر بن الخطاب
نهج البلاغه صبحی صالح، ص 730 ، شرح نهج البلاغه، المجلسی، ج 3، ص 576
و تنها ابن ابی الحدید گفته است: منظور از والی، عمر بوده است که ادعای ابن ابی الحدید که شخصی سنی بوده برای ما حجیت ندارد.
ثانیاً: حتی اگر بپذیریم که منظور حضرت عمر بوده است. عقیلی در کتاب خود «الضعفاء» همین روایت را از ثعلبة بن یزید حمانی نقل می‌کند و بعد می‌گوید: «قال البخاری: لا یتابع، فی حدیثه نظر.» (بخاری گفته‌ است: این روایت قابل تبعیت نیست، و در حدیث او نظر است.) و بعد از آن، کلام نهج البلاغه را به این شرح آورده است:
حدثنا محمد بن إسماعیل قال حدثنا الحسن بن على الحلوانی قال حدثنا أبو عاصم قال حدثنا سفیان الثوری عن الأسود بن قیس العبدی عن سعید بن عمرو بن سفیان عن أبیه قال خطب علی رضی الله تعالى عنه فقال إن رسول الله صلى الله علیه وسلم لم یعهد إلینا فی الامارة عهدا فأخذ به ولکنه رأى رأیناه واستخلف أبو بکر فأقام واستقام ثم استخلف عمر فأقام واستقام حتى ضرب الدین بجرانه ثم أن أقواما طلبوا الدنیا یعفوا الله عمن یشاء ویعذب من یشاء.
[حضرت] علی [علیه السلام] روزی برای ما خطبه‌ای خواند و در آن فرمود: رسول الله صلى الله علیه وسلم در باره امیر و فرمانده بعد از خود هیچ مطلب قابل تبعیتی برای ما بیان نکرد ولی رأی و نظری داشت که ما آن را پیروی و متابعت کردیم و آن این‌که ابوبکر را به جای خود گمارد و او حق را به پا داشت و خود بر جاده حق گام بر داشت تا این که بعد از او نیز عمر، حق را به پا داشت و خود بر جاده حق گام بر داشت تا آن‌جا که دین گلوی خود را بر زمین نهاد. تا این که بعد‌ها اقوامی آمدند که در طلب دنیا بودند و خداوند هر کس را که بخواهد عفو می‌کند و هر کس را بخواهد عذاب می‌نماید.
ضعفاء العقیلی، ج 1، ص 178.
پس در این خطبه اشکالات متعددی از حیث سند و دلالت وجود دارد:
اما از حیث سند اضافه بر آن‌چه که قبلاً از عقیلی در الضعفاء به خاطر وجود ثعلبة بن یزید حمانی در سند آن گذشت هم‌چنین در سند آن سعید بن عمرو بن سفیان وجود دارد که او شخصی مجهول است که رازی در باره او گفته است: «لا یتابع علیه.» (روایات او مورد تبعیت قرار نمی‌گیرد)
الجرح والتعدیل، ج 4، ص 53.
و نیز پدرش یعنی: عمرو بن سفیان که در سلسه سند واقع شده است ابن حجر در باره او می‌گوید: ابو جعفر نحاس در معانی القرآن گفته است: روایت به خاطر راوی آن یعنی عمرو بن سفیان ضعیف است.
تهذیب التهذیب، ج 8، ص 37.
و اما از حیث مناقشات دلالی:
آن‌چه که در صدر کلام امیر المؤمنین علیه السلام آمده با ده‌ها سخن دیگر از کلمات و خطبه‌های آن حضرت در نهج البلاغه و غیر آن منافات دارد:
ألف: ولایة و وصایت مختص آل محمد است
«لا یُقَاسُ بآلِ مُحَمَّد صلى الله علیه واله مِنْ هَذِهِ الأمة أَحَدٌ… وَلَهُمْ خَصَائِصُ حَقِّ الْوِلایَةِ وَ فِیهِمُ الْوَصِیَّةُ وَ الْوِرَاثَةُ. الآن إِذْ رَجَعَ الْحَقُّ إلى أَهْلِهِ وَ نُقِلَ إلى مُنْتَقَلِهِ».
احدى از این امت را با آل محمد صلّی الله علیه و آله وسلّم مقایسه نتوان کرد. ویژگی‌هاى ولایت و حکومت برازنده آن‌ها است، و وصیت پیغمبر و وراثت او در میان آن‌ها جمع گردیده است. هم اکنون حق به اهلش برگشته و دوباره به جائى که از آن‌جا منتقل شده بود باز گردیده است.
نهج البلاغة عبده، ج 1، ص 30 ـ نهج البلاغة صبحی صالح، خطبه 2، ص 47 ـ شرح نهج البلاغة ابن أبی الحدید، ج 1، ص 139ـ ینابیع المودة قندوزی حنفی، ج 3، ص 449.
و در خطبه 144 می‌فرماید: إِنَّ الْأئمة مِنْ قُرَیْش غُرِسُوا فِی هَذَا الْبَطْنِ مِنْ هَاشِم لا تَصْلُحُ عَلَى سِوَاهُمْ وَ لا تَصْلُحُ الْوُلاةُ مِنْ غَیْرِهِمْ
«ائمه و پیشوایان، از قریش هستند، درخت وجودشان در خاندان هاشم غرس شده است (این مقام) سزاوار دیگران نیست، و نباید غیر از آنها کسى رهبر و والى باشد».
ب: خلافت غصب گردیده است
عن أبی الطفیل قال: سمعت علیا علیه السلام یقول: «اللهم إنی أستعدیک على قریش، فأنهم قطعوا رحمی، وغصبونی حقی، وأجمعوا على منازعتی أمرا کنت أولى به».
بار خدایا! من در برابر قریش و همدستانشان از تو استمداد مى جویم (و به تو شکایت مى آورم) آنها پیوند خویشاوندیم را قطع کردند، پیمانه حقم را واژگونه ساختند، و همگى براى مبارزه با من در مورد حقى که از همه به آن سزاوارتر بودم متفق گشتند.
شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 4، ص104.
«وتأخذونه منّا أهل البیت غصبا».
خلافت را از ما اهل بیت غصب نمودید.
الإمامة والسیاسة به تحقیق الزینی، ج 1، ص 18.
امیر المؤمنین علیه السّلام به فرزندش امام حسن علیه السلام می‌فرماید: «وأیم اللّه یا بنیّ! ما زلت مبغیاً على منذ هلک جدّک».
قسم به خدا ای فرزندم! از زمانی که جد بزرگوارت از دنیا رفت همواره من مورد ظلم و ستم بوده‌ام.
الإمامة والسیاسة، به تحقیق شیری، ج 1، ص 68 و به تحقیق زینی، ج 1، ص 49.
امیر المؤمنین علیه السّلام خلفاء را أشرار می‌داند
امیر المؤمنین علیه السّلام در نامه خود به مالک می‌نویسد: «فإنّ هذا الدین قد کان أسیراً فى أیدى الأشرار، یعمل فیه بالهوى و تطلب به الدنیا».
این دین اسیر دست اشرار، و وسیله هوسرانى و دنیا طلبى گروهى بوده است.
نهج البلاغه شیخ محمد عبده، ج 3، ص 95 ـ شرح نهج البلاغه، ابن أبی الحدید، ج 17، ص59.
امیر المؤمنین علیه السّلام خلفاء را أئمه ضلالت و دعوت کنندگان بر آتش می‌داند
امیر المؤمنین علیه السّلام در کلامش راجع به منافقان این‌گونه می‌فرماید: «ثمّ بقوا بعده، فتقربّوا إلى أئمة الضلالة و الدعاة إلى النار بالزور و البهتان، فولّوهم الاعمال و جعلوهم حکّاماً على رقاب الناس، فأکلوا بهم الدنیا».
پس از پیامبر صلّی الله علیه و آله وسلّم به پیشوایان گمراه، و داعیان دوزخ با دروغ و بهتان تقرب جستند، پیشوایان گمراه نیز به این‌ها ولایت و ریاست بخشیدند، و آنان را حاکم ساختند و بر گُرده مردم سوار نمودند، و به وسیله این‌ها به خوردن دنیا مشغول شدند.
نهج البلاغه محمد عبده، ج 2، ص 189، خطبه 210 ـ شرح ابن أبی الحدید، ج 11، ص 38 ـ المعیار والموازنه،ابوجعفر اسکافی، ص 302.
سیره مردم بعد از پیامبر صلى الله علیه واله، سیره آل فرعون است
امیر المؤمنین علیه السّلام در جای دیگر می‌فرماید: «حتّى إذا قبض اللّه رسوله (صلى الله علیه وآله وسلم) رجع قومٌ على الأعقاب و غالَتْهُم السبُلُ و اتّکلوا على الوَلائج و وصلوا غیرَ الرحِم و هَجَروا السببَ الذى أُمروا بمودّته، و نقلوا البِناء عن رَصّ أساسه فبنوه فى غیر موضعه، معادنُ کلّ خطیئة، و أبوابُ کلّ ضارب فى غَمْرَة، قد مارُوا فى الحَیْرة و ذَهَلوا فى السَکرة، على سُنّة من آل فرعونَ من منقطع إلى الدنیا راکن، أو مُفارق للدین مُباینِ».
تا آن که خداوند پیامبرش را به سوى خویش فرا خواند. گروهى به قهقرا بازگشتند و اختلاف و پراکندگى آن‌ها را هلاک ساخت و تکیه بر غیر خدا کردند و با غیر خویشاوندان (اهل بیت پیامبر) پیوند بر قرار نمودند، و از وسیله اى که فرمان داشتند به آن مودت ورزند کناره گرفتند، و بناء و اساس (ولایت) و رهبرى جامعه اسلامى را از محل خویش برداشته در غیر آن نصب کردند. (اینان) مرکز تمام خطاهایند و درهاى همه گمراهان و عقیده مندان باطلند، آن ها در حیرت و سرگردانى غوطه ور شدند و در مستى و نادانى، دیوانه وار بر روش «آل فرعون» فرو رفتند: گروهى تنها به دنیا پرداختند و به آن تکیه کردند و یا آشکارا از دین جدا گشتند.
نهج البلاغه شیخ محمد عبده، ج 2، ص 35، خطبه 150 ـ شرح نهج البلاغه، ج 9، ص 132.
پایان قسمت تذکر و بازگشت به ادامه مناظره.)
مدح امام باقر نسبت به عمر بن خطاب!!!
ابو شوارب: از امام محمد باقر علیه السلام در باره این که آیا می‌توان شمشیر‌ها را به قطعه‌ای از سنگ معادن زینت نمود سؤال شد، حضرت فرمودند:
کان ابوبکر الصدیق یحلی سیفه لا باس فقد کان أبو بکر الصدیق یحلی سیفه , فقال له السائل وهو من الشیعة الذین یسمعون سب أبی بکر وعمر قال: فتقول الصدیق أتقول الصدیق فوثب الباقر وثبة انتفاضة وغضب وقال: نعم الصدیق نعم الصدیق فمن لم یقل الصدیق فما صدق الله له قولا فی الدنیا والآخرة.
ابوبکر شمشیر خود را تزیین می‌نمود, شخصی از شیعیان که گاهی به ابوبکر و عمر سبّ و دشنام می‌داد از آن حضرت سؤال کرد: شما هم تعبیر صدیق را در باره ابوبکر به کار می‌برید؟! حضرت از جای خود با عصبایت و غضب بر خاست و فرمود: بله ابوبکر صدیق، بله ابوبکر صدیق و هرکس نگوید: ابوبکر صدیق خداوند هیچ گفتاری از او را در دنیا و آخرت تصدیق نمی‌کند.
و این روایت در کشف الغمه ج 2, ص147 که از جمله کتاب‌های مراجع شیعه است آمده.
تذکر!
(اولاً: سخن ابو شوارب که این کتاب را از کتاب‌های مراجع شیعه می‌نامد کذب و دروغ است؛ بلکه این کتاب از علمای شیعه می‌باشد و نه از مراجع شیعه که بین این‌دو تفاوت فراوان است.
ثانیاً: اربلی در کتاب خود این روایت را از ابو الفرج جوزی در کتابش صفوة الصفوة، که از علمای اهل سنت است و سخن او برای ما حجیت نیست.
ثالثاً: او این روایت را به صورت مرسل از عروة بن عبد الله از امام سجاد علیه السلام نقل کرده و واسطه در این میان را ذکر ننموده ‌است.
رابعاً: این روایت در سیر اعلام النبلاء ذکر شده و در سندش: محمد بن علی بن حبیش قرار دارد که مجهول بوده و از او در کتاب‌های رجالی شیعه نامی برده نشده است.
خامساً: بر فرض که صدور این روایت از ناحیه امام علیه السلام‌ صحت می‌داشت، در آن صورت یقین داشتیم که این روایت از روی تقیه صادر شده است. چون آن حضرت در زمان بنی امیه می‌زیسته ‌است که ترس بر جان امام علیه السلام‌ و سایر شیعیان حضرت ایجاب می‌نمود که این‌گونه بفرمایند.
قرطبی در شرح ماجرا‌هایی که بر اهل بیت نبوت اعم از قتل و ظلم و اسارت، گذشته است در تعلیقی که بر حدیث «هلاک أمتی على ید غلمة من قریش» این‌گونه می‌گوید:
وغیر خاف ما صدر من بنی أمیة وحجاجهم من سفک الدماء وإتلاف الأموال وإهلاک الناس بالحجاز والعراق وغیرهما، وبالجملة فبنو أمیة قابلوا وصیة المصطفى صلى الله علیه وسلم فی أهل بیته وأمته بالمخالفة والعقوق، فسفکوا دماءهم وسبوا نساءهم وأسروا صغارهم وخرّبوا دیارهم وجحدوا شرفهم واستباحوا نسلهم وسبیهم وسبهم، فخالفوا رسول الله صلى الله علیه وسلم فی وصیته وقابلوه بنقیض قصده وأمنیته، فیا خجلتهم إذا التقوا بین یدیه ویا فضیحتهم یوم یعرضون علیه ([8])
آن‌چه از بنی امیه در سال‌های حکومتشان گذشت، که شامل ریختن‌ خون‌ها و تلف نمودن اموال و هلاک نمودن مردم حجاز و عراق و غیر این دو سرزمین بود، بر کسی مخفی و پوشیده نیست. و در یک جمله،‌ بنی امیه با وصیت رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلّم در مورد اهل بیت او و امتش با مخالفت و آزار و اذیت برخورد نمودند، و خون آن‌ها را به زمین ریختند و زن‌ها و فرزندانشان را به اسارت گرفتند و دیارشان را خراب نمودند و با شرف آن‌ها به نزاع برخاستند و اسارت و دشنام آن‌ها را مباح شمردند، و با رسول الله صلى الله علیه [وآله] وسلم در وصیتش به مخالفت برخاستند و با قصد و آرزوی آن حضرت به مقابله برخاستند، پس بسیار خجالت بکشند زمانی که نزد آن حضرت قرار می‌گیرند و چه افتضاحی برای آن‌ها خواهد بود، زمانی که اعمالشان به آن حضرت عرضه می‌گردد.
مناوی بعد از آن‌که گفتار قرطبی را نقل می‌کند، می‌گوید: «وهذا الخبر من المعجزات» (این‌گونه خبر دادن از آینده از معجزات می‌باشد.) ([9])
ظلم بنی امیه نسبت به شیعیان به قدری شدید بود که در آن زمان حتی از گذاردن اسم علی علیه السلام‌ به روی فرزندان خود ترس داشتند و از این کار خودداری می‌نمودند، بلکه حکومت سعی می‌نمود کسی را که این اسامی را روی خود می‌گذارد به قتل برساند، ابن حجر و ذهبی به این مطلب تصریح نموده‌اند:
کانت بنو أمیة إذا سمعوا بمولود اسمه علی قتلوه.
بنو امیه اگر می‌شنیدند فرزندی را به اسم علی نامیده‌اند او را می‌کشتند.
تهذیب التهذیب، ابن حجر، ج 7، ص 281 ـ سیر أعلام النبلاء، ذهبی، ج 5 ، ص 102 ـ تهذیب الکمال، مزی، ج 20، ص 429 ـ تاریخ مدینه دمشق، ابن عساکر، ج 41، ص 481 و….)
روایت زید بن علی بن الحسین در مدح عمر و ابوبکر
ابو شوارب: و نیز امام زید بن علی بن الحسین علیه السلام در باره ابو بکر و عمر این‌گونه می‌گوید: «ما سمعت أحدا من أهل بیتی یذکرهما إلا بخیر» (هیچ‌یک از اهل بیت خود را ندیدم که از آن‌دو سخنی بگوید مگر به نیکی)
این خبر در تاریخ طبری، ج 7 , ص180 آمده است.
تذکر!
(همان اشکال اولی که در ضمن روایات سابق ذکر شد، این‌جا نیز تکرار می‌شود و آن بی سند بودن روایات است:
سند این روایت این‌چنین است:
ذکر هشام عن أبی مخنف
تاریخ طبری، ج 5، ص 497
و ابو مخنف از کسانی است که علمای اهل سنت بر ضعف او اجماع دارند!!!
لوط بن یحیى أبو مخنف * أخباری تالف * لا یوثق به * ترکه أبو حاتم وغیره * وقال الدارقطنی ضعیف * وقال یحیى بن معین لیس بثقة * وقال مرة لیس بشئ
لوط بن یحیى ابو مخنف شخصی است اخباری که اخبار را از بین برده است * و مورد وثوق و اطمینان نمی‌باشد * ابو حاتم و غیر ابو حاتم او را ترک نموده‌اند * و دارقطنی در باره او گفته است او شخصی ضعیف است * و یحیى بن معین گفته او مورد وثوق نیست * و مرة در باره او گفته است: اخبار او قابل ارزش نیست.
لسان المیزان، ج 4، ص 492، ش 1568
از این آقا [ابو شوارب] جای بسی تعجب است که از یک سو می‌گوید: طبری در روایات خود شرط صحت نمی‌کرده است تا به ‌این وسیله روایات صحیحه او را که ما از تاریخ طبری نقل کردیم را ردّ نماید ولی برای ادعا‌های خود به روایتی از شخصی وضّاع [شخصی که روایات فراوانی را جعل می‌نموده است] روایت نقل می‌کند!!!
هم‌چنین این روایت نیز برای شیعه ارزشی ندارد چون این روایت در کتاب‌های اهل سنت نقل شده است. از این رو در مناظرات مورد قبول قرار نمی‌گیرد.)
امام باقر: من منکر فضلیت عمر نیستم!!!
ابو شوارب: هم‌چنین [امام] باقر [علیه السلام‌] در روایتی که در کتاب احتجاج طبرسی آمده است می‌گوید:
ولست بمنکر فضل أبی ولست بمنکر فضل عمر ولکن أبا بکر أفضل من عمر.
من منکر فضلیت پدرم و فضلیت عمر نیستم ولی ابو بکر از عمر با فضیلت ‌تر بوده است.
تذکر!
( تعبیری بهتر از تدلیس برای این کار ابو شوارب سراغ نداریم تا از آن استفاده کنیم. به اصل روایت دقت کنید تا معنای تدلیس ابو شوارب را دریابید:
وروی: أن المأمون بعدما زوج ابنته أم الفضل أبا جعفر، کان فی مجلس وعنده أبو جعفر علیه السلام ویحیى بن أکثم وجماعة کثیرة. فقال له یحیى بن أکثم: ما تقول یا بن رسول الله فی الخبر الذی روی: أنه (نزل جبرئیل علیه السلام على رسول الله صلى الله علیه وآله وقال: یا محمد إن الله عز وجل یقرؤک السلام ویقول لک: سل أبا بکر هل هو عنی راض فإنی عنه راض). فقال أبو جعفر علیه السلام: لست بمنکر فضل أبی بکر ولکن یجب على صاحب هذا الخبر أن یأخذ مثال الخبر الذی قاله رسول الله صلى الله علیه وآله فی حجة الوداع: (قد کثرت علی الکذابة وستکثر بعدی فمن کذب علی متعمدا فلیتبوأ مقعده من النار فإذا أتاکم الحدیث عنی فاعرضوه على کتاب الله وسنتی، فما وافق کتاب الله وسنتی فخذوا به، وما خالف کتاب الله وسنتی فلا تأخذوا به) ولیس یوافق هذا الخبر کتاب الله قال الله تعالى: (ولقد خلقنا الإنسان ونعلم ما توسوس به نفسه ونحن أقرب إلیه من حبل الورید) فالله عز وجل خفی علیه رضاء أبی بکر من سخطه حتى سأل عن مکنون سره، هذا مستحیل فی العقول. ثم قال یحیى بن أکثم: وقد روی: (أن مثل أبی بکر وعمر فی الأرض کمثل جبرئیل ومیکائیل فی السماء). فقال: وهذا أیضاً یجب أن ینظر فیه، لأن جبرئیل ومیکائیل ملکان لله مقربان لم یعصیا الله قط، ولم یفارقا طاعته لحظة واحدة، وهما قد أشرکا بالله عز وجل وإن أسلما بعد الشرک. فکان أکثر أیامهما الشرک بالله فمحال أن یشبههما بهما. قال یحیى: وقد روی أیضاً: (أنهما سیدا کهول أهل الجنة) فما تقول فیه؟ فقال علیه السلام: وهذا الخبر محال أیضاً، لأن أهل الجنة کلهم یکونون شبابا ولا یکون فیهم کهل، وهذا الخبر وضعه بنو أمیة لمضادة الخبر الذی قال رسول الله صلى الله علیه وآله فی الحسن والحسن علیهما السلام: بأنهما (سیدا شباب أهل الجنة). فقال یحیى بن أکثم: وروی: (أن عمر بن الخطاب سراج أهل الجنة). فقال علیه السلام: وهذا أیضاً محال، لأن فی الجنة ملائکة الله المقربین، وآدم ومحمد، وجمیع الأنبیاء والمرسلین، لا تضیء الجنة بأنوارهم حتى تضیء بنور عمر. فقال یحیى: وقد روی: (أن السکینة تنطق على لسان عمر). فقال علیه السلام: لست بمنکر فضل عمر، ولکن أبا بکر أفضل من عمر: فقال – على رأس المنبر -: (أن لی شیطانا یعترینی، فإذا ملت فسددونی). فقال یحیى: قد روی: أن النبی صلى الله علیه وآله قال: (لو لم أبعث لبعث عمر). فقال علیه السلام: کتاب الله أصدق من هذا الحدیث، یقول الله فی کتابه: (وإذ أخذنا من النبیین میثاقهم ومنک ومن نوح) فقد أخذ الله میثاق النبیین فکیف یمکن أن یبدل میثاقه، وکل الأنبیاء علیهم السلام لم یشرکوا بالله طرفة عین، فکیف یبعث بالنبوة من أشرک وکان أکثر أیامه مع الشرک بالله، وقال رسول الله صلى الله علیه وآله: نبئت وآدم بین الروح والجسد).
نقل است مأمون پس از آن‌که دخترش امّ الفضل را به ازدواج امام جواد علیه السّلام درآورد، روزى در مجلس با حضور آن حضرت و یحیى بن أکثم و گروه زیادى جمع بود.
یحیى بن أکثم گفت: اى زاده رسول خدا، نظر شما در باره این خبر چیست: «روزى جبرئیل بر رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله نازل شد و عرضه داشت: اى محمّد! خداوند عزّ و جلّ سلامت رسانده و مى فرماید: از ابو بکر بپرس آیا از من خشنود است چون من از او خشنودم»؟
حضرت فرمود: من منکر فضل ابو بکر نیستم، ولى بر راوى این خبر واجب است که حدیثش را با حدیث دیگرى که از آن حضرت صلّى اللَّه علیه و آله نقل شده مقابله کند که در آخرین سفر حجّ فرمود: «دروغ بر من بسیار شده، و پس از من نیز زیاد خواهد شد، پس هر که از روى عمد بر من دروغى ببندد باید جایگاه خود را در آتش قرار دهد، پس چون حدیثى از من به شما رسید آن را بر کتاب خدا و سنّت من عرضه کنید، پس هر چه موافق قرآن و سنّت من بود آن را بگیرید، و مخالف آن دو را نگیرید»، و این خبرى که تو نقل کردى با قرآن نمى خواند، خداوند متعال فرموده: «و همانا ما آدمى را آفریده ایم و آن‌چه را نفس او وسوسه مى کند مى دانیم، و ما به او از رگ گردن نزدیک‌تریم- ق/ 16» پس بنا بر مفاد حدیث بر خداوند عزّ و جلّ رضا و سخط أبو بکر مخفى بوده تا از مکنون سرّ خود بپرسد، این مطلب محال عقلى است. یحیى گفت: و در خبر است که: «مثل أبو بکر و عمر در زمین مثل جبرئیل و میکائیل است در آسمان».
حضرت علیه السّلام فرمود: و این مطلب نیز قابل تأمّل است، زیرا جبرئیل و میکائیل دو فرشته مقرّبى هستند که هرگز معصیت پروردگار را نکرده و حتّى براى لحظه اى از طاعت خداوند فارق نشده اند، ولى ابو بکر و عمر مدّتى به خدا مشرک بودند هر چند پس از آن اسلام آوردند، پس بیشتر عمرشان مشرک بوده اند، پس تشبیه آن دو به آن دو محال است.
یحیى گفت: و حدیث است که: «فقط آن دو سیّد و سرور پیران أهل بهشتند» نظر شما در باره این حدیث چیست؟
حضرت جواد علیه السّلام فرمود: این حدیث نیز محال است، زیرا اهل بهشت همگى برنا و جوانند، و پیر و سال‌خورده اى میانشان نیست، و این خبر از جعلیات بنى امیّه در ضدّیت با حدیثى است که رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله در باره حسن و حسین علیهما السّلام فرمودند: «که آن دو سرور و آقاى اهل بهشت مى باشند».
یحیى گفت: و نقل است که: «تنها عمر بن خطّاب چراغ اهل بهشت است».
امام فرمود: و آن نیز محال است، زیرا بهشت مکان فرشتگان مقرّب الهى و آدم و محمّد صلّى اللَّه علیه و آله و تمام انبیاء و مرسلین است، آیا بهشت به نور ایشان روشنایى نمى یابد تا به نور عمر روشن گردد؟! یحیى گفت: و نقل است: «سکینه و آرامش بر لسان عمر سخن مى گوید».
فرمود: من منکر فضل عمر نیستم، ولى ابو بکر افضل از او بود؛ با این حال بر منبر گفت: مرا شیطانى است که بر من عارض مى شود هر گاه منحرف شدم مرا به راه آورید!!.
یحیى گفت: نقل است رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله فرموده: «اگر من مبعوث نمى شدم عمر مبعوث مى شد».
فرمود: کتاب خدا صادق‌تر از این حدیث است، خدا فرموده: «و یاد کن آن‌گاه که از پیامبران پیمان گرفتیم، و از تو و از نوح- احزاب/ 7»، با این اخذ میثاقى که خداوند از انبیاء گرفته چطور امکان دارد آن را عوض کرده یا تبدیل نماید؟ و هیچ کدام از حضرات انبیاء حتّى براى لحظه اى به خداوند شرک نورزیدند، پس چگونه کسى که بیشتر عمرش مشرک بوده مبعوث به نبوّت شود، و رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله فرموده: «من به پیامبرى برگزیده شدم و آدم میان روح و جسد بود»؟!
یحیى گفت: نقل است که رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله فرموده: «هر وقت وحى از من قطع مى شد گمان مى بردم که بر آل خطّاب نازل شده».
حضرت جواد علیه السّلام فرمود: این نیز محال است، زیرا جایز نیست که پیامبر در نبوّت خود شکّ کند، خداوند متعال فرموده: «خداوند از میان فرشتگان و مردم رسولانى بر مى گزیند- الحجّ/ 75»، پس چگونه ممکن است که نبوّت از برگزیده خدا به مشرک منتقل شود؟!.
یحیى گفت: نقل شده که رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله فرموده: «اگر عذاب نازل شود فقط عمر نجات خواهد یافت».
حضرت فرمود: و این نیز محال است، زیرا خداوند متعال مى فرماید: «و خدا بر آن نیست که ایشان را عذاب کند در حالى که تو در میان ایشانى، و خدا عذاب کننده آنان نیست در حالى که آمرزش مى خواهند- انفال/ 33» با این آیه خداوند خبر داده که تا رسول خدا در میان ایشان باشد کسى را عذاب نمى کند و تا زمانى که آمرزش مى خواهند.
الاحتجاج، ج 2، ص 245.
در ضمن، امامی که این ماجرا بین او و یحیی بن اکثم اتفاق افتاده است امام محمد بن على الجواد است که مکنّا به ابو جعفر است و نه محمد بن علی الباقر که در کلام ابو شوارب این‌گونه آمده‌ است!!!
ابو بکر و عمر دو امام عادل و قاسط و بر طریق حق بودند…
ابوشوارب: از [امام] صادق در باره شیخین ابو بکر و عمر سؤال شد ایشان فرمودند:
إمامان عادلان قاسطان کانا على الحق وماتا علیه فعلیهما رحمة الله یوم القیامة، (آن‌دو نفر دو امام عادل قاسطی بودند که بر طریق حق بودند، و بر همین طریق تا آخر مانده و از دنیا رفتند، و رحمت خداوند تا روز قیامت بر آن‌دو باد.)
این روایت در احقاق الحق شوشتری آمده است.
تذکر!
(به اصل روایت دقت کنید! توجه به اصل روایت برای شناخت اهل حق باطل و شناخت تدلیس کفایت می‌کند:
روى أنه سأل رجل من المخالفین عن الإمام الصادق علیه السلام وقال: یا ابن رسول الله ما تقول فی أبی بکر وعمر: فقال علیه السلام: هما إمامان عادلان قاسطان کانا على الحق، وماتا علیه، فعلیهما رحمة الله یوم القیامة، فلما انصرف الناس قال له، رجل من خاصته: یا ابن رسول الله لقد تعجبت مما قلت فی حق أبی بکر وعمر ! فقال: نعم، هما إماما أهل النار کما قال الله سبحانه: وجعلناهم أئمة یدعون إلى النار وأما القاسطان فقد قال الله تعالى: وأما القاسطون فکانوا لجهنم حطبا وأما العادلان فلعدولهم عن الحق کقوله تعالى ثم الذین کفروا بربهم یعدلون والمراد من الحق الذی کانا مستولیین علیه هو أمیر المؤمنین علیه السلام حیث أذیاه وغصبا حقه عنه، والمراد من موتهما على الحق أنهما ماتا على عداوته من غیر ندامة عن ذلک، والمراد من رحمة الله، رسول الله صلى الله علیه وآله، فإنه کان رحمة للعالمین وسیکون خصما لهما ساخطا علیهما منتقما منهما یوم الدین.
روایت شده شخصی از مخالفان [منظور اهل سنت است] از امام صادق علیه السلام سؤال کرد و گفت: یا ابن رسول الله! نظر شما درباره ابوبکر و عمر چیست؟ حضرت فرمودند: آن‌دو نفر دو امام عادل قاسطی بودند که بر طریق حق بودند، که بر همین طریق تا آخر مانده و از دنیا رفتند، و رحمت خداوند تا روز قیامت بر آن‌دو باد، هنگامی که آن شخص از مجلس خارج شد، شخصی از خواص حضرت سؤال نمود: یا ابن رسول الله! از آن‌چه که در باره ابوبکر و عمر فرمودید خیلی تعجب نمودم! حضرت فرمودند: آری، آن‌دو امام اهل دوزخند همان‌گونه که خداوند سبحان می‌فرماید: «وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً یَدْعُونَ إِلَى النَّار» [و آنان را پیشوایانى قرار دادیم که به آتش دوزخ فرا می‌خوانند] (القصص 28،آیه 41) و اما این‌که آن‌دو قاسط بودند خداوند متعال می‌فرماید: «وَ أَمَّا الْقاسِطُونَ فَکانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً» [و امّا ظالمان آتشگیره و هیزم دوزخند!] (الجن 72، آیه 15)و اما این‌که آن‌دو نفر عادل هستند یعنی از حق عدول کرده‌ا‌ند، همان‌گونه که خداوند در قرآن می‌فرماید : «ثُمَّ الَّذینَ کَفَرُوا بِرَبِّهِمْ یَعْدِلُون » [اما کافران براى پروردگار خود، شریک و شبیه قرار مى دهند] (الانعام 6،آیه 1)و مراد از حق که بر آن ماندند امیر المؤمنین علیه السلام است که او را اذیت نموده و حق او را غصب نمودند، و مراد از این که آن‌دو تا آخر بر این راه باقی ماندند و از دنیا رفتند، این است که: آن‌دو تا آخر بر عداوت و دشمنی خود باقی ماندند بدون این‌که نادم و پشیمان از کار خود باشند، و مراد از رحمت خداوند: رسول الله صلى الله علیه وآله است که «رحمة للعالمین» بود و آن حضرت در آن دنیا خصم و دشمن آن‌دو و انتقام گیرنده از آن‌ها خواهد بود.
شرح إحقاق الحق، ج 1، ص 69.
پس با این توضیح هم اصل روایت و هم مدلّس مشخص گردید.)
روایات دیگر!!!
ابوشوارب: هم‌چنین روایات دیگری هست که در تمجید ائمه [از ابوبکر و عمر] آمده که پایان ندارد. مانند صحیفه سجادیه که در این صحیفه ـ که فکر می‌کنم شیخ [جناب دکتر حسینی] قزوینی آن را از حفظ باشد ـ ثناء و تمجید از صحابه پیامبر اکرم صلى الله علیه [وآله] وسلم قطع نگردیده است.
اثبات تهمت هجوم به خانه فاطمه بالاتر از دشنام به صحابه است!!!
ابوشوارب: اما آن‌چه که آیة الله [دکتر حسینی] قزوینی ـ که خداوند او را حفظ نماید ـ فرمودند: که ایشان صحابه پیامبر صلّی الله علیه [وآله] وسلّم را در هیچ مجالسی سبّ و دشنام نمی‌کنند, من سؤال می‌کنم: آیا اثبات این تهمت ناروا به ابوبکر و عمر نوعی سبّ و دشنام به صحابه به حساب نمی‌آید؟!
جناب آقای قزوینی چرا شما صحابه را دشنام نمی‌دهید‌؟
ابوشوارب: مطلب دیگر این که: چه چیز باعث امتناع شخص شما از سبّ و دشنام صحابه می‌شود؟ چه چیز باعث این رشد و تعالی شده است؟ آیا اعتقاد شما به صحابه پیامبر اکرم صلى الله علیه [وآله] وسلم؟ یا این‌که می‌خواهید بگویید: من یک نفر به تنهایی سبّ و دشنام نمی‌دهم ولی غیر من این‌کار را انجام می‌دهند؟! در این رابطه لازم است از سوی همه علمای شیعه موضع گیری شود. و این همان چیزی است که ما خواستار آن هستیم و اگر بنا باشد اصلاحی و یا اتحادی بین مسلمانان صورت بگیرد راهش همین است.
چرا مراجع شیعه صحابه را سبّ و دشنام می کنند؟ خمینی….
ابوشوارب: من دیروز مطالبی از برخی بزرگان و علمای شیعه اعم از متأخر و معاصر را می‌خواندم, متونی از [علامه] مجلسی و [شیخ] کلینی و [آیة الله] میلانی که از معاصرین هستند و بعضی از متونی که از آیة الله العظمى خمینی بود و تمام این متون اصرار بر سبّ و دشنام صحابه داشت. و نه فقط سبّ صحابه، بلکه سبّ تمام اهل سنت؛ آیا شما این کلام را ردّ می‌کنید؟ شما از رهبر آیة الله العظمى سید علی خامنه‌ای سخن به میان آوردید و گفتید: او بر این نکته پافشاری می‌نماید که صحابه را در مجالس عزاداری سبّ و دشنام نکنید. [حضرت آیة الله] علی خامنه‌ای از شاگردان [حضرت امام] خمینی است و [حضرت امام] خمینی صحابه و تمامی اهل سنت را در کتاب‌هایش سبّ می‌کند, آیا شما آیة الله [حسینی] قزوینی این کلام را ردّ می‌کنید؟
تذکر!
(جناب دکتر حسینی قزوینی از این ادعاء در قسمت پایانی این مناظرات پاسخ می‌دهند؛در صورت تمایل می توانید به آن قسمت مراجعه فرمایید.)
ابوشوارب: اجازه بدهید مطلب دیگری را عرض کنم و آن این‌که: سبّ صحابه و خدشه در عدالت آن‌ها مساله‌ای است کاملاً خطرناک. اگر آن دسته از صحابه‌ای را که خداوند آن‌ها را برگزیده است متهم نمودیم و بر آن‌ها خدشه وارد نمودیم خطر بزرگی در کمین ماست؛ دوست عزیزم! بر هر مسلمانی واجب است که بداند همان‌طور که خداوند سبحان و متعال [حضرت] محمد صلى الله علیه [وآله] وسلم را برگزید تا صاحب آخرین رسالت و نبوت باشد، همین‌طور اصحابی را برگزید تا او را نصرت و یاری بخشند.
اسلام با وجود صحابه به این‌جا رسیده است
ابوشوارب: آیا شما فکر می‌کنید: اگر خداوند [حضرت] محمد صلى الله علیه [وآله] وسلم را توسط مهاجران و انصار یاری نمی‌رساند, اسلام قوام و دوام پیدا می‌نمود, و اگر ابو بکر این موضع سرسختانه را در برابر مرتدان نمی‌داشت، آیا اسلام استمرار می‌یافت؟ و اگر عمر بن خطاب را به نشر رسالت اسلام وآزادسازی ملت‌های شرق و غرب عالم از یوق دیکتاتوری بیزانس و اوهام شرک و آتش پرستی موفق نمی‌ساخت، آیا اسلام در جهان منتشر می‌گردید؟
کسی که صحابه را سبّ و دشنام دهد زندیق است!!!
ابوشوارب: اگر [جناب] دکتر محمد [حسینی قزوینی] اجازه دهند من آخرین نکته خود را به عرض برسانم.
خطیب بغدادی در کتابش «الکفایة فی علم الراویة» در روایتی از امام ابو زرعه رازی نقل می‌کند:
زمانی که مشاهده نمودی شخصی یکی از اصحاب رسول خدا صلى الله علیه [وآله] وسلم را منقصت و عیب‌جویی می‌کند بدان که او یا زندیق است, و کلمه زندیق در آن زمان یعنی: قرن دوم و سوم هجری به معنای کافر بوده است, و این نزد ما که رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلّم و قرآن را حق می دانیم یعنی این که: رسول خدا صلى الله علیه [وآله] وسلم قرآن و اصحاب او سنت را برای ما آوردند.
قرآن و سنت پیامبر اکرم از کجا به دست ما رسیده است؟آیا شریعت ما قائم به نص قرآن و احادیث پیامبر اکرم صلى الله علیه [وآله] وسلم نیست؟ این‌ها از کجا آمده است؟ چه کسی قرآن و سنت را برای ما آورده است؟ آیا این ها اصحاب پیامبر اکرم علیه الصلاة والسلام نبودند؟ خدا حق است. محمد حق است. قرآن حق است. قرآن و سنت را اصحاب پیامبر اکرم صلى الله علیه [وآله] وسلم به دست ما رساندند. این‌ها می‌خواهند به شهود ما خدشه وارد سازند؛ این‌ها دشمنان اسلام هستند که به صحابه و به رهبران و زعماء صحابه یعنی: ابوبکر و عمر عیب و نقص و خورده می‌گیرند. این‌ها مسلمان نیستند. این‌ها دشمنان اسلام هستند؛ چرا؟ چون, این‌ها به شهود ما خدشه وارد می‌کنند تا کتاب و سنت را باطل کنند, و کسی که جرح به صحابه وارد می‌کند سزاوار‌تر است که او را زندیق و کافر بنامیم.
تذکر!
(اولاً: به اقرار کتاب‌های اهل سنت اولین کسی که طعن در کتاب خدا و صحاح اهل سنت وارد نمود عمر بن خطاب بود؛ او اولین کسی بود که ادعای تحریف قرآن نمود. ما این موضوع را به طور مبسوط در سایت اینترنتی خود بررسی نموده‌ایم.
ثانیاً: اولین کسی که سنت را تغییر داد و در آن بدعت‌های فراوان ایجاد نمود عمر بن خطاب بود؛ او همان کسی بود که ـ به تصرح بخاری ـ گفت‌: «حسبنا کتاب الله» و او کسی بود که ـ به تصریح بخاری ـ در مورد نماز تراویح گفت : این بدعتی است که من گذاردم ولی این خوب بدعتی است. «ونعمت البدعة هذه و…»
ثالثاً: سنت‌های صحیح از طریق اهل بیت علیهم السلام به دست ما رسیده است.
رابعاً: ما با همه صحابه بغض و دشمنی نداریم؛ کلام ابو زرعه در صورتی می‌تواند صحیح باشد که شخصی با تمام صحابه دشمنی ورزد. اما اگر کسی صحابه با ایمان را مورد دوستی و منافقان آن‌ها را مورد بغض و دشمنی قرار دهد در بالاترین مدارج حب و بغض قرار گرفته است؛ چون طبق تعریفی که اهل سنت از صحابه دارند منافقان نیز جزء صحابه به شمار می‌روند. بخاری در صحیح خود می‌گوید:
وَمَنْ صَحِبَ النَّبِىَّ – صلى الله علیه وسلم – أَوْ رَآهُ مِنَ الْمُسْلِمِینَ فَهْوَ مِنْ أَصْحَابِهِ.
هر کس از مسلمانان، پیامبر اکرم را ببیند و یا با او مصاحبت و هم‌نشینی داشته باشد، از صحابه به شمار می‌رود.
صحیح بخاری، ج 4، ص 188، ابتدای کتاب فضائل الصحابه.
و عبد الله بن اُبی رئیس منافقان مدینه هم از مسلمانانی بوده که رسول خدا را مشاهد نموده است؛ حال آیا می‌توان گفت: واجب است او را نیز دوست بداریم؟
خامساً: اگر بغض صحابه و سب آن‌ها کفر و زندقه به حساب می‌آید درباره جنگیدن با صحابه چه نظری دارید؟ به عبارت دیگر: در باره جنگیدن معاویه و عایشه و طلحه و زبیر با علی بن ابی طالب علیه السلام چه نظری می‌دهید؟
منشاء سب و دشنام‌ها کینه‌هایی بوده است که بعضی آتش پرستان ازابوبکر و عمر داشته‌اند
ابوشوارب: این همان حقد و کینه قدیمی است که بعضی آتش پرستان از ابوبکر و عمر داشته‌ و خواسته‌اند با این کارشان، وجهه دینی را که به دست ابو بکر و عمر یاری شده است را خراب نمایند, و چون راهی دیگر برای این کار ندیدند از این‌رو صحابه پیامبر اکرم علیه الصلاة والسلام را هدف قرار دادند چون آن‌ها وسیله‌ای بودند تا اسلام به دست ما برسد.
تذکر!
(آیا برادر ابو شوارب می‌تواند این مطلب را هم بپذیرد که علت و باعث امر معاویه به سبّ امیر المؤمنین علیه السّلام‌ (‌که منابع آن را در همین قسمت ذکر می‌گردد) به خاطر حقد و کینه‌ او از آن حضرت به سبب شکسته شدن بت‌های معاویه وآباء و اجداد او بوده است؟)
الهاشمی: دکتر! کفایت می‌کند… وقت برای دیگران است, وقت برای برادر صباح الخزاعی است. استاد صباح بفرمایید!
کلام صباح الخزاعی
مقدمه
صباح الخزاعی: بسم الله الرحمن الرحیم السلام علیکم ورحمة الله وبرکاته
من به صراحت تکرار می‌کنم که من شخصی دانشگاهی هستم و نه فقیهی اسلامی. ولی قادر به ‌فهم و تحلیل مطالب هستم.
نتیجه سخن دکتر قزوینی این است که آن‌چه دو خلیفه آوردند باطل است
مطالبی که [جناب] دکتر سید محمد [حسینی] قزوینی بیان نمودند مرا به این نتیجه گیری از کلام ایشان رهنمون ساخت که حقیقتاً ابوبکر و عمر از گمراهان بوده است. در نتیجه اسلامی که توسط‌ آنان به دست ما رسیده است باطل و غیر صحیح است. یعنی: من به عنوان مسلمانی که در این عصر زندگی می‌کنم فقط یک نتیجه می‌گیرم که ربطی به سبّ و طعن ندارد، بلکه این نتیجه به دست می‌آیدکه خلیفه اول و دوم با ارتکاب این عمل و جنایت شنیع, انسان‌های بر باطل و ظالمی بوده‌اند.
داستان‌سرایی به عنوان شاهد بر ادعا
الخزاعی: دوست دارم حادثه ساده‌ای را به عنوان مثال بیان کنم.
راننده‌ای سوار تاکسی مشغول رانندگی است؛ این ماشین منبع درآمد اوست. یعنی: این شخص، روز و شب مشغول کار و تلاش و زحمت است تا بتواند نانی به دست آورده و خانه‌ای بخرد, و بعد ازدواج کند و تشکیل خانواده داده و فرزندانی داشته باشد, این شخص نماز می‌خواند و روزه می‌گیرد و به خدا ایمان دارد و به اندازه شأن و شئونات خود زندگی آبرو‌مندانه‌ا‌ی تشکیل داده است, تا این که ناگهان حادثه‌ای ناگوار برای او رخ می‌دهد. در مکانی دیگر زنی دارای دختری زیباست که مورد تعدی و تجاوز قرار گرفته است و بعد از سه ماه شکمش بالا آمده, و مادرش متوجه این موضوع شده است, مادر به دخترش می‌گوید: دخترم! چه کسی این بلا را به سر تو آورده است؟! او می‌گوید: نمی‌دانم, این افتضاح بزرگی است. مادر به او می‌گوید: صبر داشته باش دخترم. من فکری به سرم زده که خلاص و رهایی تو در آن است. این زن چه کار می‌کند؟ روزی به همراه دخترش از خانه خارج شده و به خیابان می‌روند و در یکی از ایستگاه‌های تاکسی می‌ایستند, سوار تاکسی شده و مسیری را طی می‌کنند و بعد از رسیدن به مقصد از تاکسی پیاده می‌شوند. دو هفته بعد، این مادر و دختر به مرکز پلیس رفته و راننده تاکسی را متهم به تجاوز به این دختر می‌کنند, نیروی پلیس هم می‌رود و این راننده تاکسی را دستگیر کرده و بعد از بازپرسی و تحقیق محکوم به زندان می‌کنند, در دعواهایی که در محاکمه این شخص برپا می‌شود دلیلی وجود ندارد مگر آن‌چه که این‌ زن ادعا می‌کند. و این زن برای خلاصی و رهایی خود از این مشکل به شکلی ادعا می‌کند که همه می‌پذیرند. البته طبیعی است که هیچ شخص آزادی نمی‌رود خود را متهم سازد. از سوی دیگر آن شخص فریاد می‌زند و قسم می‌خورد که او بی ‌گناه است. قاضی دستور می‌دهد تا تحقیق پزشکی به عمل آید تا ببینیم چیزی داخل شده است یا نه؟ معاینات پزشکی هم به عمل می‌آید و بعد از چند ماه نتیجه معاینات پزشکی هم آماده می‌شود و وکیلی از جانب آن زن و وکیلی از جانب آن مرد در دادگاه حاضر می‌شوند؛ گزارش پزشکی از راه می‌رسد و قاضی آن را می‌خواند و حیرت زده می‌شود, 10 دقیقه او ساکت مانده و نمی‌تواند سخنی بگوید, تا این که آن شخص می‌گوید: آقای قاضی برای ما بگویید: چه شده است؟ قاضی می‌گوید: این شخص بی‌گناه است. این شخص بی‌گناه است. ختم جلسه اعلام می‌شود. مردم فریاد می‌زنند: چگونه شد این مرد تبرئه شد؟!! یعنی: از کجا به این نتیجه رسیدید؟!! وکیل هر دو نفر در اطاقی دیگر نشسته‌اند و مردم هم در نزدیکی آن‌ها هستند. می‌گویند: اصلاً این شخص عقیم و بوده و قادر به بچه‌دار شدن نیست! این راننده تاکسی متوجه می‌شود که او عقیم است و نمی‌تواند بچه‌دار ‌شود. از این خبر خودکشی می‌کند در حالی که او زن و بچه و خانواده دارد.
این داستان هم شبیه آن چیزی است که دکتر محمد [حسینی] قزوینی می‌گوید: یعنی: شما می‌خواهید من را قانع کنید که ابوبکر و عمر هر کاری خواستند کردند. و در نتیجه بعد از 1400 سال کشف شده است که این اسلام بزرگی که به دست ما رسیده و به تمام نقاط عالم رسیده است اسلام باطلی است. اسلامی است که با تکیه بر دو نفر از بزرگ‌ترین مجرمان و ظالمان به این جا رسیده است! این به آن معناست که بگوییم: حتى قرآن صحیح نیست. احادیث صحیح نیست. غزوات و جنگ‌ها صحیح نبوده‌اند, تاریخ صحیح نبوده است. آیا این معقول به نظر می‌رسد؟ یعنی: اگر این‌گونه باشد ما همه باید به طور دست جمعی خود کشی کنیم. چون این امر غیر معقولی است.
تذکر!
(ما می‌گوییم: راننده تاکسی در این قصه چه‌کاری باید انجام می‌داد؟ آیا باید نتیجه آزمایش‌های پزشکی که هیچ جای شکی در آن نبود را می‌پذیرفت؟ و می‌گفت: این فرزندانی که از قبل هم داشته‌ام مال من نیستند؟ یا این که می‌گفت: آن فرزندان از من هستند ولی من نتیجه آزمایش شما را نمی‌توانم بپذیرم!!! ما به خزاعی می‌گوییم: آن‌چه شما برای اثبات ادعای خود آوردید ضد آن‌چیزی است که در صدد اثبات آن هستید. چون اگر این شخص ادعا می‌کرد: که این فرزند در شکم این دختر از من است به خود خیانت کرده است و آن چیزی را که به آن علم دارد [عدم هرگونه ارتباط نامشروع] را انکار کرده است؛ ما هم وقتی با دلیل صحیح برایمان ثابت شد که ابوبکر و عمر بر حق نبوده‌اند چه کار باید بکنیم؟ آیا بگوییم: تمام ادله با علمی که به صحت آن داریم باطل هستند؟ یا این که حکم به باطل بودن آن دو نفر کنیم؟ جواب واضح و روشن است.
هم‌چنین می‌گوییم: سخن شما مبنی بر این که اگر این دو نفر باطل باشند به این معناسست که قرآن باطل باشد این نشانه بی اعتقادی شما به قرآن است؛ چون قرآن است که سبب اعتبار آن‌دو نفر است، نه این‌که این دو نفر باعث اعتبار قرآن باشند؛ قرآن معجزه جاویدی است که نیاز به احدی ندارد که دلیل بر صحت آن قرار گیرد.
و نیز در رابطه با این قسمت از سخن شما که باطل بودن آن‌دو نفر به معنای باطل بودن تمام تاریخ و سنت است؛ می‌گوییم: آری آن تاریخ و سنتی که اهل سنت برای اثبات حقانیت آن‌دو نفر به آن استناد می‌کنند باطل است.
و صدور این سخنان از سوی شما [الخزاعی] دلیل بر این است که شما شیعه نیستید. همان‌طور که در قسمت هفتم [قسمت بعدی] به این موضوع تصریح می‌کنید.
ادعا بر این که سخن شیعه بدون سند است!!! مانند داستان‌های شکسپیر
الخزاعی: من قضاوتی نمی‌کنم. من فقط به عنوان یک شاهد می‌شنوم و تجزیه و تحلیل می‌کنم یعنی: قصه‌هایی را که شما نقل نمودید را من تجزیه و تحلیل می‌کنم, یعنی: من به عنوان یک شخص دانشگاهی با عقل خود می‌سنجم و برداشت می‌کنم. تمام قصه‌هایی که شما [جناب دکتر حسینی قزوینی] نقل نمودید از لابلای کتاب‌هاست ولی هیچ سند صحیحی برای آن‌ها وجود ندارد, و این موضوع مرا به یاد نمایش‌نامه‌های شکسپیر می‌اندازد, داستان‌هایی که در نوع خود بسیار هنر‌مندانه طرح شده و از زمان شکل‌گیری نمایش‌نامه‌ نویسی تاکنون بی نظیر بوده است, یعنی: داستان‌های شکسپیر را هنرمندان دیگر به شکل‌های زیبا در بغداد و پاریس و غیره داستان‌های شکسپیر را با رنگ و لعاب‌های مختلف استخراج می‌کنند, در حالی که داستان همان داستان است ولی در شکل و قالب‌ها و طرح و مدل‌های مختلف, قصه‌ای که از یک‌جا الهام می‌گیرد ولی در کتاب‌های دیگر به قصد اقناع و ارضاء دیگران توسط اشخاص مختلف به شکل‌های گوناگون طراحی می‌گردد, و طبیعی است که قانع ساختن دیگران هم رویه‌ای است که بر طبق میل اکثریت موجود در یک جامعه صورت می‌گیرد.
شما و دیگر مراجع، مردم را به سبّ و دشنام تحریک می‌نمایید
الخزاعی: طبعاً شما [جناب دکتر حسینی قزوینی] و [حضرت آیت الله] خامنه‌ای در مجالستان سبّ و دشنامی نمی‌دهید, اما دیگران چرا سبّ می‌کنند؟ توده مردم که اکثریت را تشکیل می‌دهند سبّ و دشنام می‌دهند. شما‌ها تحریک می‌کنید و توده مردم هم که اشخاصی امثال من هستند گول خورده و به دشنام رو می‌‌آوریم, بسیار خوب! آیا دین اسلام دین سب و دشنام است؟ شما الآن گفتید: امام علی [علیه السلام‌] در خطبه خود در صفین فرمودند که: دشنام ندهید. همین و بس, یعنی: ما دشنام نمی‌دهیم ولی لعن می‌کنیم و… دیگران را هم لعن می‌کنیم, این غیر معقول است. این یعنی:
تذکر!
( از برادران می‌خواهیم تا فقط به آن‌چه که قبلا از صحیح مسلم و… در مورد امر معاویه به سبّ و دسنام امیر المومنین علی علیه السلام مطرح کردیم پاسخ گویند.)
جواز لطم به معنای اعتراض به قضا و قدر الهی است
الخزاعی: اضافه بر این، شما [دکتر حسینی قزوینی] بیان داشتید که روایاتی در جواز لطمه وارد ساختن بر خود داریم, اسلام به من تعلیم می‌دهد که به خود لطمه وارد سازم, برای چه به خود لطمه وارد سازم؟ من برای مصیبتی که از قضاء و قدر الهی بوده است به خود لطمه وارد کنم؟! در این صورت من به خواست خداوند سبحان اعتراض نموده‌ام, خداوند می‌فرماید : زمانی که به مصیبتی مبتلا شدید بگویید: انا لله و انا لیه راجعون.
تذکر!
(ظاهراً برادر خزاعی خواب بوده و سخنان جناب دکتر حسینی قزوینی در پاسخ به این سؤال را نشنیده‌اند.)
داستانی دیگر از دکتر خزاعی
الخزاعی: در جنگ عراق و ایران, که مدت 8 سال به طول انجامید, در یکی از مراحل آن که جنگ شهر‌ها نام گرفت و عراقی‌ها آن را به یاد دارند, آن‌ها ما را و ما هم آن‌ها را با موشک می‌زدیم، ولی موشک‌های آن‌ها به بغداد نمی‌رسید, ولی موشک‌های ما به تهران می‌رسید, هواپیما‌های عراقی مهارت فراوانی در بمباران داشتند, اما آن‌ها نمی‌توانستند بغداد را با موشک بزنند, از این‌رو شهر‌های مرزی را می‌زدند, روزی از روز‌ها ناگهان ساکنان شهر بغداد متوجه صدای انفجار بسیار مهیبی شدند, انفجار در بلند‌ترین ساختمان بغداد بود بانک مرکزی رافدین در خیابان «الرشید» که عراقی‌ها آن‌جا را به خوبی می‌شناسند و این ساختمان به طور کامل ویران شد, سکوتی مرگ‌بار حکومت را فرا گرفت, نمی‌دانستیم چه اتفاقی افتاده است؟ مردم عراق با تلفن به یک‌دیگر تماس می‌گرفتند و سؤال می‌کردند: چه اتفاقی افتاده است؟!! ده‌ها گزارش صادر شد که گروهی سریّ که با باروت کار می‌کردند آمده و رفته بالای ساختمان و در آن‌جا بمب بزرگی ساخته و بعد آن را منفجر ساخته‌اند، و نیز گفتند: گارد ویژه عراق نقشه این عملیات را کشیده‌اند, یعنی: در رابطه با این حادثه که الآن هم عراقی‌ها آن را به یاد می‌آورند, شایعات و قصه‌های غیر متعارفی پیرامون آن گفته شد, تا این که در این اواخر متوجه شدیم این حادثه یک عملیات موشکی بوده است, موشکی از ایران آمده و بانک مرکزی رافدین بغداد را به شکل تصادفی مورد هدف قرار داده و موضوع به پایان رسیده است, ولی شایعات و قصه‌هایی‌که پیرامون این حادثه بافته و به هم پرداخته شد فراوان و غیر عادی بود, من فقط می‌خواهم سؤال کنم: من به دکتر الهاشمی مراجعه می‌کنم به…
اشکال در قضیه فدک
الخزاعی: دیشب من راجع به قضیه فدک فکر می‌کردم، یعنی: می‌دانید؟ شما وقتی به تنهایی در یک قضیه‌ای قرار می‌گیرید مثل یک قمار…, من گفتم: در این موضوع مثلثی وجود دارد و آن: فدک و امامت و سوزاندن درب خانه و سقط جنین و اذیت و آزار و ضرب و شتم…
اگر رسول خدا فدک را به فاطمه می‌بخشید به سایر فرزندان و همسرانش چه می‌داد؟
الخزاعی: بسیار خوب! من سؤال می‌کنم: اگر رسول خدا فدک را به فاطمه زهراء سلام الله علیها بخشیده بود چه چیزی به بقیه خواهران و همسرانش می‌رسید، تا عدالت را در تقسیم اموال رعایت کرده باشد؟ منطق همین را حکم می‌کند, و الاّ این خود قضیه خطرناک دیگری می‌شد, می‌خواهید بگویید: رسول خدا در تقسیم اموالش ظالم بوده است؟ می‌گویید ابوبکر گفته است: انبیاء چیزی به ارث نمی‌گذارند, می‌‌خواهید این‌ را باطل کنید که پیامبر اکرم اسم فاطمه را ثبت کرده بوده است؟ چرا فاطمه؟ من نمی‌فهمم, آیا جایز است؟
تذکر!
(اولاً: رسول خدا غیر از فاطمه دختر دیگری نداشته است؛ همان‌گونه که بسیاری از محققان شیعه و سنی بر این عقیده هستند و ما نیز در سایت اینترنتی خود پیرامون آن بحث کرده‌ایم؛ و اما آن دو دختری که شهرت یافته که از دختران رسول خدا بوده‌اند در حقیقت هر دو ربیبه [دخترخوانده] رسول خدا [در حقیقت] دختران هاله بنت خویلد خواهر حضرت خدیجه بوده‌اند.
ثانیاً: بر فرض که آن‌دو دختران رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلّم بوده باشند، آن‌دو قبل از وفات آن حضرت از دنیا رفته‌اند؛ و رسول خدا فدک را در اواخر زندگانی خود به حضرت فاطمه سلام الله علیها هبه نمودند؛ حال چگونه امکان دارد که رسول خدا بعد از وفات آن‌‌دو دختر چیزی را به آن‌ها بدهند.
ثالثاً: به اقرار اهل سنت رسول خدا به همسران خود اراضی و خانه‌هایی هبه نموده بودند؛ پس با این وجود چگونه جناب خزاعی می‌گوید: رسول خدا به این علت چیزی به فاطمه نداد تا در حق دیگر همسرانش ظلم نکرده باشد! در حالی که این سؤال بالعکس مطرح می‌شود: چگونه رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلّم با این‌که به دیگر همسرانش زمین و خانه بخشیده است اگر به حضرت فاطمه سلام الله علیها چیزی نمی‌داد ـ نستجیر بالله ـ در حق او ظلم نموده بود:
عن عامر قال مات رسول الله صلى الله علیه وسلم ولم یوص إلا بمسکن أزواجه وأرض
از عامر روایت شده: رسول خدا صلى الله علیه [وآله]وسلم جز خانه و زمین برای همسرانش به چیز دیگری وصیت ننمود.
الطبقات الکبرى، ج 2، ص 316.
باز هم داستانی دیگر از الخزاعی
الخزاعی: قصه‌ای دیگر بگویم؛ ما برای خود 3 خانه داریم, مادرم که از دنیا رفت، پدرم با زن دیگری ازدواج نمود. برادران من همه خردسال بودند, این زن برای این که آینده خود و فرزندانش را تضمین کند، پدرم را راضی نمود تا خانه بزرگ‌ را به اسم فرزندانش [که از پدر من آورده بود] ثبت کند, وقتی برادران و خواهران من این خبر را شنیدند قیامتی برپا شد, و یک دشمنی ناخواسته‌ایی بین همه ایجاد شد, تا این که روزی نزد من آمد و به اعتبار این‌که من فرزند بزرگ خانواده هستم مشکلش را با من در میان گذاشت. به من گفت: فرزندم! دوست دارم علیه برادران و خواهرانت به من کمک کنی! من به او گفتم: بابا! این چه کاری است که شما کرده‌اید؟ خانه در «العقاری» را به اسم آن‌ها ثبت کرده‌ای! در حالی که به اسم سایر فرزندانتان چیزی ثبت نکرده‌اید؛ این چه کاری است که شما کرده‌اید؟ او گفت: همین است که می‌بینی. کاری است که شده؛ من به او گفتم: شما با این کار خود خلاف شرع مرتکب شده‌اید. گفت: نه به خدا قسم من چنین کاری نکرده‌ام! از این‌رو پدرم به یکی از مفتیان مراجعه کرد ـ که خدا جزای خیر به او عطا کند ـ او در جواب پدرم گفت: این کار شما جایز نبوده است, کسی در زمان حیاتش چیزی را تقسیم نمی‌کند. اگر هم می‌خواهی چیزی را بین فرزندانت تقسیم کنی به تساوی تقسیم کن. کاری که تو انجام داده‌ای جایز نیست. پدرم برگشت و به من گفت: بابا! این‌چنین و آن‌چنان شده، حالا چه کار کنیم؟ من به او گفتم: باید خانه‌های دیگر را به نام دیگر فرزندانت کنی. او هم به خدا سوگند یاد کرد که حتماً این کار را انجام دهد و این کار را نیز انجام داد و با این کارش عدالت را بین فرزندانش رعایت کرد. بسیار خوب! اگر رسول خدا هم فدک را به اسم فاطمه ثبت کرده بود آیا به عدالت رفتار کرده بود؟ این کار غیر معقولی است.
آیا ابو بکر فدک را برای خودش گرفت یا برای مسلمانان؟
الخزاعی: مطلب دیگری که می‌خواهم بفهمم این است که: زمانی‌که فاطمه زهراء سلام الله علیها از فدک محروم شد, آیا ابوبکر آن را برای خود می‌خواست یا آن را به بیت المال مسلمانان برگرداند, این کار خیلی مهمی است. آیا این کار را برای شخص خود انجام داد یا در جهت مصلحت اسلام و مسلمانان؟ پیامبر اکرم هم به مصلحت مسلمانان عمل می‌کرد. اگر او فدک را در زمان حیاتش به فاطمه عطا می‌‌کند آیا برای این است که فاطمه آن را صرف حسن و حسین کند؟ خیر، بلکه برای این که با آن احسان کرده و به مردم محتاج صدقه بدهد, و زمانی که پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله از دنیا رفتند طبعاً این مال به بیت المال بر‌می‌‌گردد, و این امری منطقی است. یعنی: در حقیقت ابوبکر و عمر آن را نگرفتند، بلکه در اختیار بیت المال قرار دادندکه به صلاح همه است. حتى در این‌جا یعنی در بریطانیا مال عمومی وجود دارد تا همه از آن منتفع گردند و اختصاص به یک نفر ندارد. پس فدک هم به بیت المال مسلمانان بازگشت تا همه مسلمانان از آن استفاده ببرند. و یک ریال آن هم به جیب ابوبکر نرفت چون دو سال و اندی بعد از دنیا رفت و با خدای خود ملاقات نمود.
تذکر!
(ما از برادر الخزاعی سؤال می‌کنیم: یعنی به اعتقاد شما اگر فدک در دست فاطمه می‌بود آن را برای خود استفاده می‌کرد و ابوبکر برای جلوگیری از این امر فدک را غصب نمود؟ آیا به نظر ایشان ابوبکر از رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلّم اعلم و داناتر بوده ‌است که آن حضرت فدک را به دخترش فاطمه هدیه نمود و ابوبکر آن را غصب کرد؟ یا این‌که ابوبکر بر خلاف پیامبر اکرم نسبت به فاطمه در جهت حفظ و حراست از بیت المال مسلمانان احساس امنیت نمی‌کرد؟ و نیز سؤال می‌کنیم: اگر این توجیهات الخزاعی صحیح است چرا عمر بعد از وفات ابوبکر فدک را به امیر المؤمنین علیه السّلام و عباس باز گرداند؟)
اسماء بنت عمیس همسر ابوبکر و بعد از او علی بن أبی طالب
الخزاعی: حال که در سخنان من ربط و ارتباطی وجود ندارد و از این بابت می خواهم که عذر مرا بپذیرند، دوست دارم تا از فرصت استفاده کرده و در باره موضوعی دیگر نیز سخن بگویم.
خانمی است به نام اسماء دختر عمیس که قبلاً همسر جعفر بن أبی طالب برادر امام علی سلام الله علیه بود و زمانی که جعفر از دنیا رفت ابوبکر با او ازدواج کرد و برای ابوبکر فرزندی آورد که اسمش محمد بن ابوبکر است که از دوست‌داران علی بن أبی طالب بود و به فرمانراویی مصر گمارده شد, او یکی از ارادتمندان علی بن أبی طالب بود و چون ابوبکر از دنیا رفت, [حضرت] على [علیه السلام‌] با اسماء ازدواج نمود و از او فرزندی به نام یحیى برای او آورد, یعنی: همان‌طور که می‌بینید گوشت و خون با هم قاطی و ممزوج شده است. حال آیا می‌شود این اختلاط از بین برود؟
ابوشوارب: برادر صباح الخزاعی! از این‌که سخنانتان را قطع می‌کنم معذرت می‌خواهم به من اجازه بدهید تا نکته‌ای را در این جا اضافه کنم. خانم اسماء بنت عمیس همان کسی است که از حضرت فاطمه زهراء در ایام بیماریش پرستاری می‌نماید. و بعداً او را غسل و کفن می‌کند. فکرش را می‌توانی بکنی همسر ابوبکر همان کسی است که پرستاری فاطمه را در ایام آخر عمر به عهده دارد و غسل و دفن و کفن او را به عهده دارد, به این ارتباط تنگاتنگ دقت کنید.
تذکر!
(لازم است به نکته‌ای اشاره کنیم و آن این که محمد بن ابو بکر همان کسی است که به اقرار اهل سنت در قتل عثمان شرکت جست. و او کسی است که به عثمان خطاب کرد: ای نعثل! و اسماء بنت عمیس همان کسی است که امیر المؤمنین علیه السّلام را از نقشه قتل ابوبکر و عمر برای او با خبر ساخت…
ماجرای محمد بن ابوبکر تحت عنوان «صحابه‌ای که در قتل عثمان مشارکت داشتند» و ماجرای «اسماء بنت عمیس» در باب علت‌های عدم قیام امیر المومنین علی علیه السلام در سایت تحقیقاتی خود (مؤسسه تحقیقاتی حضرت ولیعصر) داده‌ایم.
آیاتی که دلالت بر مدح خلفاء دارند
الخزاعی: می‌خواهم به مطلبی که در بعضی از آیات قرآن به آن اشاره شده و من با اطمینان کامل می‌توانم بگویم: از آن‌ها مدح و ستایش به عمل آمده است. من به عنوان شخصی که از خدا ترس داشته و خداوند را به عنوان ناظری که مرا می‌بیند و سخنان مرا می‌شنود و از این‌رو باید حرف حق را بر زبان جاری کنم و از اول که از خانه خارج می‌شدم تا در این نشست شرکت کنم از خدای خود خواسته‌ام که مرا موفق ساخته و مرتکب معصیت خداوند نشوم و گفتم: خدایا ! اگر نخواهم توانست تا این گونه باشم خدایا برای من پیش‌آمدی حادث کن تا در این برنامه شرکت نکنم. من از خداوند و حساب و کتاب و مؤاخذه او در روز قیامت ترس دارم.
آیاتی که در آن مدح صحابه ذکر گردیده است:
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم «وَ السَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهاجِرینَ وَ الْأَنْصارِ وَ الَّذینَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسانٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ وَ أَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْری تَحْتَهَا الْأَنْهارُ خالِدینَ فیها أَبَداً ذلِکَ الْفَوْزُ الْعَظیم» التوبه 9، آیه 100«و آنان که سبقت به ایمان گرفتند از مهاجر و انصار (و در دین ثابت ماندند) و آنان که به نیکى پیروى آنان کردند، خدا از آنها خشنود است و آنها از خدا خشنودند، و خدا براى همه آنها بهشت هایى که از زیر درختان آنها نهرها جارى است مهیا ساخته که در آن بهشت تا ابد متنعّم باشند، این به حقیقت سعادت بزرگ است.» در این آیه شریفه خداوند می‌فرماید: از آن‌ها راضی شده و آن‌ها نیز از خداوند راضی شده‌اند, معناى این سخن که آن‌ها از خداوند راضی شده‌اند چیست؟ یعنی: به این راضی شده‌اند که خداوند واحد و احد و صمد است. معناى صمد است چیست؟ یعنی: تمام حاجات به سوی او عرضه می‌شود و نه به هیچ کس و هیچ امام دیگری.
«لَقَدْ رَضِیَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنینَ إِذْ یُبایِعُونَکَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ» الفتح 48، آیه 18 «خدا از مؤمنانى که زیر درخت (معهود حدیبیه) با تو بیعت کردند به حقیقت خشنود گشت» «وَ رِضْوانٌ مِنَ اللَّهِ أَکْبَر» التوبه 9، آیه 72 «و (خشنودى و) رضاى خدا، (از همه اینها) برتر است» «وَ سَلامٌ عَلَى الْمُرْسَلین» الصافات 37، آیه 181«و سلام بر رسولان » «وَ سَلامٌ عَلَیْهِ یَوْمَ وُلِدَ وَ یَوْمَ …» مریم 19، آیه 15 «سلام بر او، آن روز که تولّد یافت، و آن روز که مى میرد، و آن روز که …» یعنی: سلام بر همه انبیاء حقیقتاً.
تذکر!
(ما از تمام این آیات در سایت مؤسسه تحقیقاتی حضرت ولی عصر پاسخ داده‌ایم و عدم دلالت آن را بر مدعای اهل سنت ثابت نموده‌ایم؛ ولی لازم به ذکر است که برادر الخزاعی که آیات را بدون این که از واقعیت آن‌ها با خبر باشد و کیفیت استدل به آن را بداند؛ باید به ایشان متذکر ‌شویم آیه رضی الله عن المومنین و بعد از آن را می‌گویند: رضایت خداوند بالاتر از هر چیزی است؛ اما او اصلا نمی‌داند چرا این آیه و آیه «وسلام على المرسلین» در ورقه‌ای که در مقابلش قرار دارد ذکر شده است؟!!
مراجع عراق سبب مهاجرت مردم به خارج از کشور عراق و جنگ‌های طائفه‌ای هستند!!!
الخزاعی: من بیش از این نمی‌توانم بیش از این در برنامه شما شرکت داشته باشم چون ممکن است در برنامه‌ای دیگر بخواهم شرکت کنم ولی یک کلمه به عنوان سخن پایانی عرض کنم و آن این که شما را به ‌خدا! ای مردم! ای علماء! آیا قوم گرایی و مذهب‌گرایی بس نیست؟ آیا نمی‌بینید در عراق چه اتفاقی افتاده است؟! عراق 4 میلیون آواره دارد, صد‌ها نفر از آنان خارج از عراق, و دو میلیون نفر از آن‌ها داخل عراق هستند, در خیابان‌ها در روز روشن به اسم قوم‌گرایی کشته می‌شوند, احزاب طائفه‌گرا راهی دیگر برای رسیدن به مناسب حکومتی ندارند مگر با طائفه گرایی. این کار حرام است. حرام است که از طائفه‌گرایی و مذهب در راه قتل و کشت‌ و کشتار یک‌دیگر استفاده کنیم.
تذکر!
(نمی‌دانیم چه کسی حکم به وجوب قتل فرقه‌های دیگر می‌دهد؟ شیعه یا علمای وهابیت؟ کسانی که فتوا به وجوب قتل شیعه و حرمت ازدواج با آن‌ها و حرمت خوردن گوشت حیوانات ذبح شده آن‌ها و حتی حرمت دعاء برای پیروزی آن‌ها ضد اسرائیل می‌دهند چه‌کسانی هستند؟ مراجع شیعه یا علمای وهابیت؟!!)
تمام این روایات قصه‌های جعلی هستند
الخزاعی: ای مردم عراق! ای شیعیان! ای اهل و خانواده من! ای شیعیان عزیز! ای اهل سنت! من نمی‌دانم شیعه یعنی چه؟ سنّی یعنی چه؟ به خدا قسم نمی‌دانم یعنی‌ چه؟ به خدا قسم همه شما به خیر هستید. به این حرف‌ها گوش فرا ندهید! این قصه‌ها دروغ است، علمایی که اهل تحقیق هستند می‌دانند که چه اتفاقی افتاده است. و من به عنوان یک شخص ساده در برابر شما با تحصیلات دانشگاهی ساده‌ای که داشتم این مطلب را کشف کردم که به خدا قسم این‌ها دروغ‌ شاخ‌دار است، که می‌خواهند با این حرف‌ها رموز و سنبل‌های اسلام را از بین ببرند, من آن‌ها را به مبارزه می‌طلبم تا بگویند: خالد بن ولید و صلاح الدین ایوبی بر خیر بوده‌اند.
مجرم بودن صلاح الدین ایوبی مهم نیست. به خاطر فتوحاتش باید او را مدح کرد!!!
الخزاعی: من با شخصی شیعه عراقی در باره قضیه فلسطین بحث می‌کردم، به او گفتم: ما احتیاج به شخصی هم‌چون صلاح الدین ایوبی داریم او با تعجب و حیرت از این حرف من ساکت شد, به او گفتم: نظرت در این باره چیست؟ گفت: او فقط یک مجرم بوده است, من حقیقتاً از حرف او خشکم زد, همه ما از کوچک تا بزرگمان تربیت شده صلاح الدین ایوبی هستیم و او اتفاقاً عرب هم نیست, بلکه کردی مسلمان از تکریت عراق بود.
یعنی: شما وقتی فیلم‌های انگلیسی را مشاهده می‌کنی همین‌طور که شیخ گفتند به او حق بدهید چون او شخصی شجاع و قهرمان و فقیه و طبیب بوده که به دین مسیحیّت و یهودیّت و اسلام احترام می‌گذاشت. به ‌طور جدی و عالی به آن احترام می‌گذاشت.
فیلم‌های انگلیسی… را می‌بینید! مردم با هم معامله خوبی دارند, من حقیقتاً شگفت‌زده شدم, به او گفتم: چرا؟ گفت: او در زمان خودش فقط کشتار به راه انداخت, و وقتی من تاریخ را بررسی می‌کنم می‌فهمم که چون او بر دولت فاطمی اسماعیلی در مصر تسلط یافت از او اکراه و تنفر دارند.
خاتمه سخن: مقداری دفاع از شیعه!!!
الخزاعی: به همین سبب معلوم می‌شود که ظاهراً در قرن سوم و چهارم, که برهه بسیار خطیری در تاریخ به شمار می‌رود روابط بین مسلمانان رو به سردی گرائید, دولت فاطمی که نمی‌گوییم همه آن‌ها بد بوده‌اند, ولی کسانی بودند که باعث سست شدن و تزلزل در پیکره مسلمانان شدند این یک نکته, و نکته دیگر این که وقتی حکومت صفویّه در ایران شکل گرفت بخشی از این دولت شروع کرد به ساختن این قصه‌ها را. و مصیبت امروز عراق هم همین است, الان اگر دولتی شیعی در عراق حکومت کند چیز خیلی خوبی است, و مقاومت عراق و مردم عراق ما را آزاد ساختند, آیا مقاومت را هم مانند صلاح الدین گناه‌کار می‌دانید؟ آیا معقول است که آمریکا در صدد تثبیت اسلام در عراق باشد. ولی تا زمانی که این نظر و هدف شما باشد این هدف ره به جایی نمی‌برد.
والسلام علیکم.
سخن الهاشمی در دعوت از الحسینی برای شروع سخن
الهاشمی: و علیک السلام!
جناب استاد سید حسن الحسینی از جمعیّت الآل والأصحاب بحرین که از فرزندان [حضرت‌] فاطمه زهراء هم هستند.
بفرمایید سخنانتان را آغاز کنید!
چه کسی در دنیا می‌تواند ابوبکر و عمر را محاکمه کند؟
یکی از برادران با حرفش مرا تکان داد: او به من گفت: چه‌طورشماها جرئت می‌کنید چنین محاکمه‌ای برای ابوبکر و عمر به راه بیاندازید. به من گفت: آیا اساساً دنیا چنین مکانت و اهلیتی دارد که بتواند این دو نفر را محاکمه کند؟
هدف ما از این محاکمه‌ها مقابله با جو سازی‌های شیعه و مجالس عزاداری است
الهاشمی: برادر بزرگوارم! چه‌کار کنیم این مجالس عزاداری هر سال بر‌پا می‌شود و محتوای این عزاداری‌ها سبّ و دشنام و اتهام این دو نفر بزرگ تاریخ انسانیت است, ما چه‌کار می‌توانیم انجام دهیم؟ غرض اصلی از این جو سازی‌های جدید شیعه حمله و خدشه به شخصیّت این دو نفر است, ما چه‌کار کنیم؟ بعضی دارند با سب و دشنام هم‌نشین رسول خدا صلى الله علیه [وآله] وسلم در غار نان می‌خورند.
من بار‌ها از سید [جناب دکتر حسینی] قزوینی و دیگر برادران شنیده‌ام و سکوت کرده‌ام ولی حقیقتاً می‌گویم: همواره این سؤال را در ذهنم داشته‌ام، چه‌طور یک مسلمان این‌قدر می‌تواند مطمئن باشد؟ چه‌طور می‌تواند راحت بخوابد؟ چه‌طور می‌تواند این‌گونه با عرض و‌ آبروی هم‌نشین رسول خدا صلى الله علیه [وآله] وسلم در غار بازی کند؟! در حالی که او یکی از کسانی است که قرآن در شأن او نازل شده است؟
تذکر!
(لازم است بگوییم: آن‌گونه که صحیح بخاری روایت کرده عایشه گفته است:
ما انزل الله فینا (أی أبو بکر وعائلته) شیئا من القرآن إلا أن الله انزل عذری
خداوند در باره ما (ابوبکر و خانواده‌اش) هیچ آیه‌ای از قرآن نازل نکرده است مگر آن‌ مقداری که برای اثبات بی گناهی من نازل شد.
صحیح بخاری، ج 6، ص 42.)
چه‌طور او می‌تواند آرام و راحت بخوابد در حالی که در برابر میلیون‌ها نفر از مردم می‌گوید: این شخص مجرم بوده است؟!! چه‌طور یک نفر می‌تواند اطمینان داشته باشد و راحت بخوابد و با اهانت به عمر بن خطاب نان بخورد. یا چگونه از یک عراقی می‌تواند این‌ حرف‌ها صادر شود؟! به عقل من قد نمی‌دهد که عمر بن خطاب نور اسلام را به سرزمین عراقی که دیکتاتوری در آن حکومت می‌کرده است تابانده باشد و آن‌وقت کسی از آن سرزمین بتواند این‌ حرف‌ها را در باره او بزند؟ عمری که برای ایرانی‌ها در‌های جدیدی باز کرد تا بتوانند به دنیای تازه‌ای راه پیدا کنند. دنیای توحید، دنیای عبادت خداوند واحد و یکتا، دنیای کرامت کامل اصیل انسانی تا دیگر برای مخلوقات عبادت نکند و فقط سر در برابر خداوند عزوجل فرو آورد و بعد از آن سر را بلند کرده و در برابر هیچ کس سر فرو نیاورد. یک ایرانی چگونه می‌تواند شب بخوابد در حالی که به این رهبر بزرگی که توانست در زمان خود قلوب ایرانی‌ها را به دست آورد اما اکنون مورد هجوم و طعنه قرار گیرد. و بعد از ایران یک عراقی چگونه می‌تواند راحت بخوابد در حالی که به شخصیّتی که توانست مصری‌ها را که از ریشه دار‌ترین ملت‌ها در تاریخ تمدن هستند در طول10 سال آن‌ها را به اسلام قانع ساخت و زبان عربی قرآن کریم را برای آن‌ها محبوب ساخت مورد طعنه و هجوم, قرار دهد. چگونه‌ می‌توانند این‌کار را بکنند؟ من در تعجب هستم, بینندگانی در الجزائر و در بعضی دولت‌های عربی دیگر از من غضب‌ناک هستند, کدام یک بهتر است؟ این‌که ما فرصت بدهیم تا شما هم این سخنان را بشنوید. و ثانیاً: رد بر این سخنان را بشنوید. و ثالثاً: آن‌گونه که یکی از برادران گفت: ما روایات مختلف را می‌خوانیم تا شما به طور کلی از این‌ها دوری و اجتناب کنید.
سخن الهاشمی علیه حزب الله لبنان
الهاشمی: عده‌ای می‌گویند: بهتر است که ما این‌ها را بشناسیم. بعضی از بینندگان به من می‌گویند: طرفداران همین‌ها به عمر و ابوبکر طعنه وارد می‌کنند. ما به کشور‌‌های مغرب عربی [هم‌چون مراکش و الجزائر] آمدیم به ما گفتند: ما انصار صحابه هستیم, ما انصار وحدت اسلامی هستیم, و به ما گفتند: ما می‌خواهیم همه با هم علیه اسرائیل و آمریکا به مبارزه بر خیزیم و ما به این نتیجه رسیده‌ بودیم که [سید] حسن نصر الله در جهاد با شیطان بزرگ [آمریکا] به پاخاسته است, اما از یک چیز در تعجبیم, و آن این که نمی‌دانستیم اساس اعتقاد آن‌ها بر پایه اجتناب و دوری از ابوبکر و عمر بن خطاب شکل گرفته است, و اگر از اول می‌دانستیم این‌ها بر این عقیده هستند…
شب قبل شما از مدیر مرکز «الأبحاث العقائدیّة» (فارس حسّون) روایتی خواندید که مشخص می‌کند اعتقاد او بر ظلم و ستم عمر و ابوبکر در حق خانم فاطمه است. اصل مذهب و عقائد مذهبی آن‌ها بر این است, این شخص الجزائری و مراکشی می‌گوید: اگر من این مطلب را از اول می‌دانستم و فهمیده بودم که این اعتقاد طبق گفته «الخزاعی» بر اثر فشار‌ها و تأثیرات قومی و طائفه‌گرایی پدید آمده است…
از این‌رو ای برادران! هر جا باشید و به هر شکلی باشید رأی و اعتقاد شما بهترین و با فضیلت‌ترین آراء و عقاید است, ما حقیقت را می‌فهمیم و آن را تحمّل می‌کنیم و گوش به بهترین رأی و عقیده می‌دهیم. و إن شاء الله خداوند برای ما قول و سخن محکم را ثبت کند به شکلی که به آن چیزی برسیم که نفع و خیر جویندگان حقیقت و معرفت صحیح در آن باشد و إن شاء الله در نشر و ترویج فرهنگ حرّیت و آزادی چند صدایی و قبول نظرات یک‌دیگر اختلاف را فراموش کرده و در سخنان خود بغض و تنفر را کنار گذارند.
در سال آینده می‌بینیم چند نفر شیعه درمراسم عزاداری فاطمه شرکت می‌‌کند!!!
الهاشمی: شما از خود سؤال کنید: چه تعداد شیعه در سال آینده وقتی مجالس عزاداری [حضرت‌] زهراء برگزار می‌شود در این مجالس شرکت می‌کنند؟ چه بسیارند شیعیانی که مردّد شده و از خود سؤال می‌کند: آیا معقول و منطقی به نظر می‌رسد که در مجالسی حاضر شوم و بر جنایتی گریه کنم که هرگز علی بن أبی طالب از آن سخن نگفته است.
سخن علی بن أبی طالب بر وقوع جنایت از سوی ابوبکر و عمر دلالت نمی‌کند!!!
الهاشمی: برادر! من سراغ شما هم می‌آیم وقت برای شما به اندازه کافی هست.
برادر [جناب دکتر حسینی] قزوینی سؤالی از من پرسیدند. به من گفتند: عبارتی از امام علی در موضوع مورد بحث وارد شده است من از ایشان می‌خواهم تا این جمله را به رئیس پارلمان در تهران و یا به هر یک از مراجع نشان دهند؛ عبارتی که می‌گوید: سیّدنا علی بن أبی طالب بعد از دفن فاطمه زهراء در مناجاتش با رسول خدا صلى الله علیه [وآله] وسلم این‌گونه گفته است:
ستنبئک ابنتک بتظافر أمّتک على هضمها فأحفها السّؤال واستخبرها الحال هذا ولم یطل العهد.
به زودى دخترت تو را آگاه خواهد ساخت که امتت در ستم کردن به وى اجتماع کرده بودند، سر گذشت وى را از او بى پرده بپرس و چگونگى را از وى خبر گیر وضع این چنین است در حالى که هنوز فاصله اى با زمان حیات تو نیفتاده و یادت فراموش نگردیده است.
برادران می‌گویند: شما باید از این جمله نتیجه بگیری که: ابوبکر و عمر آمده‌اند و پهلوی خانم فاطمه را شکسته و جنینش را سقط کرده و خانه‌اش را به آتش کشیده‌اند.
تذکر!
(آیا این قسمت از روایت «فستنبئک ابنتک بتظافر أمتک على هضمها» هجوم به آن حضرت را ثابت نمی‌کند؟ و آیا اذیت و آزار بر او و بی‌توجهی به جایگاه والای ایشان در زمان خلافت ابوبکر و در پایتخت خلافت او را نمی‌رساند؟ و آیا کسانی که اقدام به هجوم به آن حضرت کرده‌اند در قلمرو حکومت ابوبکر و در ملاء عام و در معرض دید همه این به این جنایت دست نزده‌اند؟
یا این که اهل سنت می‌خواهند ادعا ‌کنند: کسانی از اهالی فارس و یا ترک بودند که وارد پایتخت مسلمانان شده و بدون این‌که کسی آن‌ها را بشناسد حضرت را مورد آزار و اذیت خود قرار دادند و بعد متواری گشته و هیچ‌یک از صحابه هم از این ماجرا با خبر نشده است؟!!
الهاشمی: شما را به خدا از تهران و شیراز و تبریز و کشور‌های عربی هم بگذریم به هر قاضی که می‌خواهید در شهر قم مراجعه کنید و این عبارت را به او بدهید و از او بپرسید: آیا این عبارت دلیل بر این می‌شود که فلانی یا فلانی قاتل بوده‌اند؟
ای برادران!… این عبارت نهج البلاغه است و می‌گوید: این دلیلی است بر این که فلانی قاتل خانم فاطمه زهراء بوده و جنین او را سقط نموده است؟ با این عبارت حتی سر یک مجنون و دیوانه را نمی‌توان شیره مالید تا چه رسد به یک عاقل. اصلا امکان ندارد یک قاضی در وین در تهران و در تونس در لندن و نه هیچ‌جای دیگر چنین ادعایی کند. یک نفر بیاید در محکمه‌ای و به حاکم بگوید: این دلیل است بر این که فلانی پهلوی آن زن را شکسته است و خانه او را آتش زده است غیر ممکن است که قاضی از او بپذیرد.
پس برادر بزرگوارم! آقای [جناب دکتر حسینی] قزوینی ـ که خداوند شما را حفظ نماید ـ برای همین است که من می‌گویم تا کنون هیچ کس دلیلی از امام علی و خانم فاطمه زهراء بر این که پهلوی او شکسته و جنینش سقط شده باشد نیاورده است.
تکرار این سخن که ما در سال آینده می‌بینیم مقدار شرکت کنندگان شیعه در مجالس عزاداری کم شده‌اند
الهاشمی: و آخرین نکته‌ای که می‌خواهم بیان کنم این که چه بسا همین مباحث ما باعث می‌شود تا بسیاری از برادران ما که به مشارکت در مجالس عزاداری در سال قبل دعوت شده‌اند وقتی برنامه ما را می‌بینند سؤال می‌کنند: آیا اقامه عزا برای [حضرت] زهراء [سلام الله علیها] جایز است؟ و این که آن حضرت پهلویش شکسته باشد و جنینش سقط شده باشد هیچ ‌کس قائل به آن نشده است. از خودتان سؤال کنید, با عقل خود روی این موضوع فکر کنید.
حال به سراغ برادر الحسینی رفته و به سخنان ایشان گوش فرا می‌دهیم. خوش آمدید! بفرمایید.
تذکر!
(به آقای هاشمی می‌گوییم: ما بسیاری از برادران اهل سنت را به خوبی می‌شناسیم که در این مجالس شرکت می‌کنند؛ چون تاکنون بسیاری از آن‌ها از نقاط مختلف دنیا با جناب دکتر حسینی قزوینی تماس گرفته و می‌گویند: ما از این جریانات که برای حضرت فاطمه زهراء و شهادت مظلومانه آن حضرت رخ داده اطلاع نداشتیم؛ از این‌رو ما نیز در مجالس ماتم آن حضرت شرکت خواهیم ‌کرد.
این نسبت به برادران اهل سنت تا چه رسد به برادران شیعه.)
سخنان الحسینی
این مناظرات را همه ساله تکرار می‌کنیم تا از شرکت شیعیان در مجالس عزاداری جلوگیری کنیم
الحسینی: من قبل از این که سخنان خود را آغاز کنم پیششنهادی دارم و آن این‌که حال که شیعیان و آیة الله [دکتر حسینی] قزوینی و [شیخ] الجناحی نتوانستند حتی یک روایت صحیح برای ادّعای خود بیاورند، لازم است که هرساله در ایا م عزاداری [حضرت] زهراء [سلام الله علیها] این مناظرات پخش شود تا تأثیر شبکه‌های آن‌ها باطل شده و از گسترش این دروغ‌ها جلو‌گیری به عمل آید.
مقدمه
بسیار خوب!
بسم الله الرحمن الرحیم الحمد لله رب العالمین والصلاة والسلام على اشرف الخلق أجمعین سیدنا وحبیبنا محمد صلى الله علیه وعلى آله وصحبه وسلّم ,
برادران من در سراسر دنیا! در تونس و مغرب و لیبی و الجزائر و مصر و سودان و سعودی و دمشق و اهواز و ایران و عراق و در هر مکانی که هستید با سلام اسلامی به شما می‌گویم: السلام علیکم ورحمة الله تعالى وبرکاته.
ما اهل سنت و جماعت صحابه و اهل بیت را دوست داریم, و در قلوبمان هیچ کینه‌ای از هیچ‌یک از آنان نداریم.
سخن خدا: ربنا اغفر لنا ولإخواننا الذین سبقونا بالایمان
ما به این سخن خداوند در قرآن کریم که در سوره حشر در باره مهاجرین و انصار نازل شده است تمسک می‌کنیم. خداوند در این باره می‌فرماید: «وَ الَّذِینَ جَاءُو مِن بَعْدِهِمْ یَقُولُونَ رَبَّنَا اغْفِرْ لَنَا وَ لِاخْوَانِنَا الَّذِینَ سَبَقُونَا بِالْایمَانِ» الحشر 59، آیه 10 «کسانى که بعد از آن‌ها [بعد از مهاجران و انصار] آمدند و مى گویند: «پروردگارا! ما و برادرانمان را که در ایمان بر ما پیشى گرفتند بیامرز، و در دلهایمان حسد و کینه اى نسبت به مؤمنان قرار مده» جناب آیة الله [حسینی] قزوینی موضع شما در رابطه با این آیه چیست؟ آیا شما هم برای کسانی‌که در ایمان بر شما سبقت گرفتند استغفار می‌کنید؟ آیا شما هم برای خلفاء راشدین چهارگانه استغفار می‌کنید؟ آیا اصلاً شما این آیه را می‌خوانی و معنای آن را می‌فهمی؟ و نیز در باره کسانی که بعد از آن‌ها آمدند؟ «یَقُولُونَ رَبَّنَا اغْفِرْ لَنَا وَ لِاخْوَانِنَا الَّذِینَ سَبَقُونَا بِالْایمَانِ وَ لَا تجَْعَلْ فىِ قُلُوبِنَا غِلاًّ لِّلَّذِینَ ءَامَنُواْ» الحشر 59، آیه 10 «مى گویند: پروردگارا! ما و برادرانمان را که در ایمان بر ما پیشى گرفتند بیامرز، و در دلهایمان حسد و کینه اى نسبت به مؤمنان قرار مده!», آیا شما بعد از‌ آن‌که طعن و خدشه بر ابوبکر و عمر وارد کرده وآن مطالب را ذکر کردید در قلبتان حسد و کینه‌ای نسبت به آن‌ها دارید؟ شما با کلام خداوند عز وجل مخالفت می‌کنید. آیا شما به ثقلین ایمان ندارید؟ این همان ثقل اکبر است, شما نسبت به ثقل اول که هیچ التزامی به آن نداشتید, چون آیه می‌فرمود: «وَ الَّذِینَ جَاءُو مِن بَعْدِهِمْ یَقُولُونَ رَبَّنَا اغْفِرْ لَنَا وَ لِاخْوَانِنَا الَّذِینَ سَبَقُونَا بِالْایمَانِ وَ لَا تجَْعَلْ فىِ قُلُوبِنَا غِلاًّ لِّلَّذِینَ ءَامَنُواْ رَبَّنَا إِنَّکَ رَءُوفٌ رَّحِیم » الحشر 59، آیه 10 « کسانى که بعد از آنها [بعد از مهاجران و انصار] آمدند و مى گویند: «پروردگارا! ما و برادرانمان را که در ایمان بر ما پیشى گرفتند بیامرز، و در دلهایمان حسد و کینه اى نسبت به مؤمنان قرار مده! پروردگارا، تو مهربان و رحیمى!»
تذکر!
(ما از ایشان سؤالی داریم: وآن این‌که آیا شما نسبت به کسانی که با علی بن أبی طالب به دشمنی و قتال پرداختند هم می‌توانید همین حرف را بزنید و به خاطر سبقت در ایمانشان برای آن‌ها استغفار کنید؟ در حالی که آن رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلّم در باره او فرمودند: «یا علی! لا یبغضک إلا منافق؟» و آیا شیعه به خاطر بغضش نسبت به کسی که مومن نیست و با امیر المؤمنین علیه السّلام به جنگ پرداخته است هم منافق محسوب می‌شود؟
و اصلاً آیا شما ایمان ابوبکر و عمر را ثابت کردید که بخواهید شمول آن را نسبت به آن‌ها ثابت کنید چون سخن در این‌جا روی ایمان است و نه اسلام؟
من نمی‌توانم با دکتر حسینی قزوینی به آرامی سخن بگویم چون ایشان (با ذکر حقائقی که در کتاب‌های اهل سنت بیان داشته است) همه فکر و مشاعر مرا به هم ریخته است
جناب آیة الله [حسینی] قزوینی! من خیلی تلاش می‌کنم تا با ملاطفت و عبارات ملایم با شما سخن بگویم چون می‌دانم سخنان و نقد من ذهن شما را مخدوش می‌کند و من خیلی سعی می‌کنم تا الفاظ خود را به این شکل عادت دهم ولی موفق نمی‌شوم, خیلی عجیب است. ایشان از ما ناخوشنود می‌شنوند, سخن زشت می‌شنوند, خود ایشان به ابوبکر و عمر طعنه زده و این جرائم را به این‌ها نسبت می‌دهند، سپس از ما می‌خواهند که با ألفاظ تند با ایشان صحبت نکنیم, بسیار خوب! ان شاء الله هیچ‌ وقت ألفاظ ما تند نخواهد بود, ولی لازم است شما هم بدانید که مشاعر و افکار همه اهل سنت و جماعت را خراب کرده و به هم ریخته‌اید, تمام مطالبی که شما برای ما نقل کردید دلیل بر این مدعاست, بلکه حتى بعضی از شیعیان از سخنان شما که در قسمت‌های قبل بیان داشتید بیزاری جسته‌اند.
بیزاری جعفر بن محمد (امام صادق) از کسانی که از ابوبکر و عمر بیزاری می‌جویند
باید بگویم: در بحار الأنوار که از کتاب‌های مصدر و مورد اعتماد شیعه و متعلق به [علامه] مجلسی [اعلی الله مقامه] است روایت شده است: ابو حنیفه در کوفه بود که دید مردم کوفه در قرن دوم هجری صحابه را سبّ می‌کنند, از کوفه به مدینه کوچ نمود, چرا؟ تا نوه ابوبکر و نوه [حضرت] علی بن أبی طالب [علیه السلام] یعنی: [امام] جعفر صادق، آن امام بزرگ را ملاقات کند. وقتی داخل شد عرض کرد: ای امام از اصحابت در کوفه جلوگیری کن, من از آن شهر خارج ‌شدم در حالی که در آن شهر 10 هزار نفر صحابه را سبّ می‌کردند, چرا ابو حنیفه این امام بزرگ اهل سنت نزد امام جعفر می‌رود؟ به خاطر این‌که می‌داند او صحابه را دوست دارد, شروع می‌کند شکایت کردن از احوالات کوفه در قرن دوم هجری, اما [امام] جعفر صادق چگونه جواب می‌دهد, آیا می‌دانید چه جوابی می‌شنود؟ فقط یک کلمه فرمود: آن‌ها از من نمی‌پذیرند, به بحار الأنوار جلد 10 مراجعه کنید.

غار الإمام أبو حنیفة أن رأى

سبّ الصّحابة فی ربوع الکوفة

فمضى حزینا باحثا عن جعفر

عن سید من نسل سید طیبة

أدرک صحاب محمّد یا صادقا

وانصح مخالفهم بترک السبة

فلأنت أولى أن تطاع لدیهم

أنت الإمام ابن الکرام العترة

أنت القریب ابن النبی محمّد

فأجابه لن یسمعوا لنصیحتی

غار الإمام أبو حنیفة أن رأى سبّ الصّحابة فی ربوع الکوفة
ابو حنیفه از این که صحابه را در کوفه سب می‌کنند غیرتی شد
فمضى حزینا باحثا عن جعفرعن سید من نسل سید طیبة
از این‌رو محزون گشت و سراغ جعفربن محمد الصادق که از نسل پیامبر اکرم بود رفت.
أدرک صحاب محمّد یا صادقا وانصح مخالفهم بترک السبة
به آن حضرت‌ عرض کرد ای صادق یارانت را نصیحت کن تا صحابه را سبّ نکنند.
فلأنت أولى أن تطاع لدیهم أنت الإمام ابن الکرام العترة
تو برای آن‌ها سزاوار برای اطاعت هستی و تو امام فرزند پیامبر اکرم هستی.
أنت القریب ابن النبی محمّد فأجابه لن یسمعوا لنصیحتی
تو فرزند رسول خدا و نزدیک به او هستی. آن حضرت‌ به او پاسخ داد که آن‌ها به نصیحت من گوش نمی‌دهند.
تذکر!
(روش شرکت کنندگان اهل سنت در این مناظره همین است که روایات صحیحه‌ای که با مدعای آن‌ها مخالف باشد را قبول نکنند و از طرف دیگر ادعاهایی مطرح کنند که برای آن هیچ سند صحیحی یافت نشود؛ مانند: این ادعاء که امام جعفر بن محمد صادق نوه ابوبکر است؛ و ما این ادعاء را در سایت اینترنتی خود پاسخ داده‌ایم.
و نیز روش آن‌ها تدلیس و تقطیع روایات است؛ به این روایت که در بحار الأنوار آمده توجه کنید:
أقول: وجدت بخط بعض الأفاضل نقلا من خط الشهید رفع الله درجته قال: قال أبو حنیفة النعمان بن ثابت جئت إلى حجام بمنى لیحلق رأسی، فقال: ادن میامنک، واستقبل القبلة، وسم الله، فتعلمت منه ثلاث خصال لم تکن عندی، فقلت له: مملوک أنت أم حر؟ فقال: مملوک، قلت: لمن؟ قال: لجعفر بن محمد العلوی (علیه السلام)، قلت: أشاهد هو أم غائب؟ قال: شاهد، فصرت إلى بابه وأستاذنت علیه فحجبنی، و جاء قوم من أهل الکوفة فأستاذنوا فأذن لهم، فدخلت معهم، فلما صرت عنده قلت له: یا ابن رسول الله لو أرسلت إلى أهل الکوفة فنهیتهم أن یشتموا أصحاب محمد (صلى الله علیه وآله) فإنی ترکت بها أکثر من عشرة آلاف یشتمونهم، فقال: لا یقبلون منی، فقلت: ومن لا یقبل منک وأنت ابن رسول الله (صلى الله علیه وآله) ؟ فقال: أنت ممن لم تقبل منی، دخلت داری بغیر إذنی وجلست بغیر أمری، وتکلمت بغیر رأیی، وقد بلغنی أنک تقول بالقیاس، قلت: نعم به أقول، قال: ویحک یا نعمان أول من قاس الله تعالى إبلیس حین أمره بالسجود لآدم (علیه السلام) وقال: خلقتنی من نار وخلقته من طین، أیما أکبر یا نعمان القتل أو الزنا؟ قلت: القتل، قال: فلم جعل الله فی القتل شاهدین، وفی الزنا أربعة؟ أینقاس لک هذا؟ قلت: لا. قال: فأیما أکبر البول أو المنی؟ قلت: البول، قال: فلم أمر الله فی البول بالوضوء، وفی المنی بالغسل؟ أینقاس لک هذا؟ قلت: لا. قال: فأیما أکبر الصلاة أو الصیام؟ قلت: الصلاة، قال: فلم وجب على الحائض أن تقضی الصوم ولا تقضی الصلاة؟ أینقاس لک هذا؟ قلت: لا. قال: فأیما أضعف المرأة أم الرجل؟ قلت: المرأة، قال: فلم جعل الله تعالى فی المیراث للرجل سهمین، وللمرأة سهما؟ أینقاس لک هذا؟ قلت: لا. قال: فلم حکم الله تعالى فیمن سرق عشرة دراهم بالقطع، وإذا قطع رجل ید رجل فعلیه دیتها خمسة آلاف درهم؟ أینقاس لک هذا؟ قلت: لا. قال: وقد بلغنی أنک تفسر آیة فی کتاب الله وهی (ثم لتسئلن یومئذ عن النعیم) أنه الطعام الطیب والماء البارد فی الیوم الصائف. قلت نعم، قال له: دعاک رجل وأطعمک طعاما طیبا، وأسقاک ماء باردا، ثم امتن علیک به ما کنت تنسبه إلیه؟ قلت: إلى البخل، قال: أفیبخل الله تعالى؟ ! قلت: فما هو؟ قال: حبنا أهل البیت.
می‌گویم: به خط بعضی از افاضل به نقل از خط شهید (ره) یافتم که گفت: ابو حنیفه نعمان بن ثابت گفت: در منى نزد کسی رفتم تا سرم را بتراشد، گفت: سمت راست سرت را جلو بیاور، و رو به قبله بنشین و نام خداوند را بیاور، از او سه خصلت فراگرفتم که در من نبود. به او گفتم: بنده‌ای یا آزاد؟ گفت: بنده، گفتم: برای چه کسی؟ گفت: جعفر بن محمد العلوی (امام صادق علیه السلام). گفتم: آیا حاضر است یا غائب؟ گفت: حاضر است. از این‌رو پشت در رفتم و از او اجازه ورود خواستم اما اجازه نفرمودند، تا این که گروهی از اهل کوفه آمدند و اجازه خواستند حضرت‌ اجازه دادند و من هم همراه آن‌ها وارد شدم. عرض کردم: یا ابن رسول الله! اگر مرا به سوی اهل کوفه بفرستی من آن‌ها را از شتم و سبّ اصحاب پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله نهی می‌کنم. من آن شهر را ترک گفتم در حالی که بیش از ده هزار نفر از مردم به صحابه سبّ و شتم می‌کردند. حضرت‌ فرمودند: از من قبول نمی‌‌کنند. گفتم: چه کسی از شما قبول نمی‌کند در حالی که شما فرزند رسول الله صلى الله علیه وآله هستید؟ گفت: تو از جمله کسانی هستی که حرف‌های مرا قبول نمی‌کنی، وارد خانه من شدی در حالی که به تو اجازه ورود نداده بودم و نشستی در حالی که به تو اجازه نداده بودم، و سخن گفتی در حالی که رأی و نظر من بر این نبود، و به من خبر رسیده است که تو قائل به قیاس گشته‌ای. گفتم: آری. فرمود: وای بر تو ای نعمان! اولین کسی که قیاس نمود ابلیس بود که وقتی خداوند او را امر به سجود به آدم علیه السلام نمود در جواب گفت: «خلقتنی من نار وخلقته من طین» ای نعمان! کدام‌ یک از این‌دو بزرگ‌ترند قتل یا زنا؟ گفتم: قتل. فرمود: پس چرا خداوند برای قتل دو شاهد، خواسته اما برای زنا چهار شاهد؟ می‌توانی این‌جا هم قیاس کنی؟ گفتم: نه. فرمود: کدام (از نظر خباثت) بزرگ‌تر است بول یا منی؟ گفتم: بول. فرمود: پس چرا خداوند در بول امر به وضوء کرده ولی در منی امر به غسل کرده است؟ آیا این‌جا هم می‌توانی قیاس کنی؟ گفتم: نه. فرمود: کدام بزرگ‌تر است نماز یا روزه؟ گفتم: نماز. فرمود: چرا در حائض واجب نمود که روزه خود را قضا کند ولی نماز او قضا ندارد؟ آیا می‌توانی قیاس کنی؟ گفتم: نه. فرمود: کدام ‌یک ضعیف‌ترند زن یا مرد؟ گفتم: زن. فرمود: چرا خداوند برای مرد در میراث دو سهم و در زن یک سهم قرار داد؟ آیا می‌توانی در این‌جا هم قیاس کنی؟ گفتم: نه. فرمود: چرا خداوند حکم فرموده کسی که ده درهم سرقت کرده است دستش قطع گردد، ولی اگر کسی دست مردی را قطع کرد دیه او را به پنج هزار درهم بدهد؟ آیا می‌توانی قیاس کنی؟ گفتم: نه. فرمود: به من خبر رسیده است که آیه «ثم لتسئلن یومئذ عن النعیم» را به طعام طیب و آب سرد و گوارا در روز گرم و آفتابی تفسیر کرده‌ای؟ گفتم: بله. فرمود: شخصی تو را دعوت نموده و به تو طعام طیب داده و تو را از آب سرد و گوارا نوشانده است و سپس: به کاری که کرده است بر تو منت گذارد؛ [در این صورت] تو چه نسبتی به او می‌دهی؟ گفتم: نسبت بخل به او می‌دهم. فرمود: آیا خداوند بر کسی بخل می‌ورزد؟! گفتم: پس آن چیز چیست؟ فرمود: محبت ما اهل بیت.
بحار الأنوار، ج 10، ص220، رقم 20.
خوش آیند الهاشمی از این روایت و سخنان وی ضد صفویه و ضد عراقی‌ها
الهاشمی: این دلیلی که شما آوردید من اولین باری است که می‌شنوم و همیشه دنبال چنین دلیلی می‌گشتم چون من مطمئن نیستم که تمام این روایات از بافته‌های فارس‌ها باشد, ایرانی‌ها از دولت صفویه به این جا رسیدند, ایرانی‌ها از ابتدا از دوست‌داران صحابه پیامبر اکرم علیه الصلاة والسلام بوده‌اند اما این دولت صفویه بود که مرتکب زور و جبر و قهر و غضب شدیدی برای تغییر دین و مذهب مردم شد، شبیه آن‌چه هیتلر در آلمان کردند این‌ها در این زمینه انجام دادند. و اگر برادر خزاعی مرا ببخشند باید بگویم که زمینه اصلی این افکار عراق بوده است و شما اگر نامه‌ها و شکایت‌های عثمان بن عفان از عراق را بخوانید که شکایت‌های او شکایت‌های همه فرمانراویان از مردم عراق است… و یا اگر به کلمات امام علی بن أبی طالب علیه السلام‌ در شکایت از مردم عراق در زبان عربی نظیر ندارد ـ که برادر عزیز الخزاعی مرا ببخشند من خیلی عراقی‌ها را دوست داشته و نهایت عزت و احترام را برای آن‌ها قائلم ـ ولی تاریخ این مطالب را از علی بن ابی طالب نقل کرده است. آقای استاد صباح! امام علی سخنی گفته است که هیچ ادیبی در دنیا نگفته است نه متنبّی و نه هیچ ادیبی دیگر.
الخزاعی: آیا شما مطمئن هستی.
الهاشمی: بله, مگر این که بگوییم نهج البلاغه شبیه آن‌چه که خیلی از اهل سنت می‌گویند باطل است. «ملأتم قلبی قیحا» (سینه مرا مملو از خشم ساختید) من کلامی به این زیبایی نه از متنبّی و نه از هیچ‌کس دیگر سراغ ندارم.
أبو شوارب: اگر قلب یکی از شما مملو از خشم شود بهتر از آن‌ است که مملو از شعر شود که رسول خدا آن را مذمت نموده است.
الهاشمی:… از ما چیزی می‌خواهید که در‌ آن هیچ صناعتی به کار نرفته باشد. پس بسیاری از فارس‌ها اسلام را قبول کرده بودند و صحابه را نیز دوست می‌داشتند. حتی ممکن است جدّ جدّ ‍[جناب دکتر حسینی] قزوینی از جمله همین اکثریت دوست‌دار ابوبکر و عمر بن خطاب بوده‌ باشد ولی از 350 سال قبل یک نوع زور و اجباری از سوی دولت آغاز شد و اهرم‌های حکومتی به کار گرفته شد تا با راه‌های مختلف و با قهر و غلبه بر مردم، کسانی را که مذهب خود را تغییر نمی‌دهند به قتل رسانند کاری که اسماعیل صّفوی انجام داد. البته ما چون این‌جا مقابلمان عراقی‌ها را داریم که زمینه این مسائل را برای ما نقل می‌کند و برای ما مطالبی روشن می‌شود که به راحتی نمی‌توان آن‌ها را بعید شمرد… به هر حال این مسئله نیاز به کار زیاد دارد…
الخزاعی: نه، نه، من با شما موافقم… ولی هم‌چنان بر این عقیده هستم که امام علی این حرف‌ها را نزده است.
الحسینی و بازگشت به موضوع سب صحابه
الحسینی: به موضوع سبّ صحابه باز می‌گردیم, این دید‌گاه امام جعفر صادق بود [که کمی بالاتر از آن حضرت نقل شد], و ما آن را از کتاب‌های اهل سنت نقل نکردیم، بلکه از کتاب بحار الأنوار [علامه] مجلسی، جلد 10، صفحه 220 نقل کردیم, امام صادق این را ذکر نموده است تا بفهماند آنان که گمان می‌کنند او را دوست دارند به سخن او گوش فرا نمی‌دهند,آن‌ها گمان‌ می‌کنند که او را دوست دارند اما با او به مخالفت می‌پردازند, گمان می‌کنند که او را دوست دارند اما جدّ او یعنی: ابوبکر را سبّ می‌کنند.
به خدا سوگند! اگر شخصی در باره جدش سخنی گفته شود و در این سخن کمترین مطلب ناراویی باشد هرگز به این امر راضی نمی‌گردد, تا چه رسد به [امام] جعفر صادق آیا او از نسل طیّب و پاکیزه‌ای نیست, چگونه حکمت خداوند متعال اقتضاء می‌کند که نسب او با نسب ابوبکر مختلط گردد؟ این قضیه احتیاج به کمی منطق دارد.
روایت «إذا ذکر أصحابی فأمسکوا»
الحسینی:آقای [جناب دکتر حسینی] قزوینی! خوب گوش بده و آن را برای خود یادداشت کن! بر اساس آن‌چه مجلسی در بحارالانوار, که از مصادر شیعه است, نقل می‌کند پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله وسلم ‌فرموده است: «إذا ذکر أصحابی فأمسکوا , أغلق فمک إذا جاء ذکر صحابة النبی صلى الله علیه وآله وسلّم.»
تذکر!
(ما می‌گوییم: این روایت را علامه مجلسی در ردیف روایاتی که آن را درکتاب‌های دو مذهب شیعه و سنی دیده است و برای آن سند شیعی نیافته است ذکر کرده است؛ و همه می‌دانند که بحار الأنوار از مصادر دست اول راویی نیست و تمام روایات خود را از کتاب‌های دیگر نقل می‌کند از این رو این روایت را از الدر المنثور سیوطی به این شکل آورده است.
وعن ابن مسعود قال: قال رسول الله صلى الله علیه وآله: إذا ذکر أصحابی فأمسکوا وإذا ذکر القدر فأمسکوا، وإذا ذکرت النجوم فأمسکوا
از ابن مسعود نقل شده که رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله فرمود: چون نام اصحابم برده شود خاموش باشید، چون نام قدر برده شود، خاموش باشید، و چون نجوم یاد شود خاموش باشید.
بحار الأنوار، ج 55، ص 276، رقم 74.
و این شخص [الحسینی] به شکلی سخن می‌گوید که صحیح نیست جوابی در ردّ او داده شود. مگر همان جوابی که جناب دکتر حسینی قزوینی از قول خداوند به ایشان دادند: «اذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاما.» «هنگامى که جاهلان آن‌ها را مخاطب سازند [و سخنان نابخردانه گویند]، به آنها سلام مى گویند [و با بى اعتنایى و بزرگوارى مى گذرند].» سوره الفرقان (25)، آیه 62.
اتهام مجدد الحسینی به جناب دکتر حسینی قزوینی به تدلیس و القاء این مطلب به مخاطبان که از کلام ایشان بوی تدلیس می‌آید!!!
الحسینی: طبعاً قبل از این‌که تضعیف روایاتی را که شما [جناب دکتر حسینی قزوینی] آورده‌اید را ذکر کنم, تذکری را به طور عمومی ذکر می‌کنم, و آن این‌که هم‌چنان من به این نکته اصرار می‌ورزم که شما در روایات تدلیس می‌کنید و روایات را ابتر و دم بریده می‌خوانید, برادران این عیب نیست که یک مرجع خطا و اشتباه داشته باشد, آیة الله خطا و اشتباه داشته باشد, او هم بشر است و معصوم نیست, به اعتقاد شیعه فقط ائمه معصوم بوده‌اند و مراجع ممکن است خطا کنند، چون‌ آن‌ها هم مثل سایرین بشر هستند. پس این قداستی که آیة الله قزوینی برای خود قائلند برای چیست؟ یعنی: الآن سخن ما در معرض هرکس می‌خواهد باشد, یک روایت با سند صحیح بیاورید و بگویید: این سخن ماست. آقای [دکتر حسینی قزوینی] این روایت را می‌گیرد و می‌شمارد و می‌شمارد و می‌شمارد تا این‌که می‌رسد به کتاب الملل والنحل و می‌گوید: در این کتاب روایتی وجود دارد, شما برادران از این روایت چه می‌فهمید؟ آیا می‌فهمید که این شخص دارد از شخص دیگری روایت می‌کند که برای او هیچ اهمیتی ندارد؛ و یا این‌که می‌فهمید: این روایت صحیح و با سند است که در این کتاب وجود دارد و حال ما از ایشان خواسته‌ایم روایتی با سند صحیح بیاورند؛ اما ایشان به شهرستانی افتراء زده و می‌گوید: در کتاب الملل و النحل این قصه تکذیب شده حال چه نظام باشد یا جاحظ. که طبعاً این‌جا یک خطا مرتکب شدی که نظام را جاحظ گفتی و نظام هم اصلا اهل سنت محسوب نمی‌شود, و متهم به زندقه [کفر] است پس چه‌گونه حتى اگر نظام هم باشد افتراء می‌زنی؟!
أبو شوارب: نظام معتزلی است.
الحسینی: ابن حجر او را به زندقه متهم نموده است, چرا این نکات را مخفی می‌کنید؟
تقطیع من به خاطر ذکر شاهد مثال در جمله است ولی تقطیع شما تدلیس است!!!
نکته دیگر این‌که شما [جناب دکتر حسینی قزوینی] به من می‌گویید: من روایات را ابتر و دم بریده می‌آورم؛ این خیلی عجیب است.
من می‌گویم: این شما هستید که به این شکل روایت می‌خوانید و شما به من می‌گویید: من این‌گونه روایات را می‌خوانم. شما فقط مقداری از کلام را می‌خوانی. ولی من کلامی را می‌آورم که نزد دانشگاهیان به آن شاهد مثال گفته می‌شود, من شاهد مثال را می‌خوانم ولی ایشان [جناب دکتر حسینی قزوینی] چیزی می‌گوید. شروع می‌کند به افتراء زدن چه و چه و چه… , پس خیلی فرق است بین تدلیس و بین شاهد مثال. آن‌چه که من آوردم شاهد مثال بود ولی آن‌چه شما آوردید تدلیس و کذب و دروغ بود که خدا از شما بگذرد.
این در باره موضوع کتاب الملل والنحل.
تذکر!
(نمی‌دانیم آیا تقطیع او نسبت به روایت قضیه ابو حنیفه با امام جعفر صادق علیه السلام هم به عنوان شاهد مثال بود؟ یا فراموشی از بیان بقیه روایت است؟!! و یا ترس از ذکر مشکلات ابوحنیفه با امام صادق علیه السلام‌ همان‌گونه که از ذکر مطاعن و معایب عمر بن خطاب که شهرستانی آن را از نظام آورده ترس دارند که مبادا مردم از آن‌ها با خبر شوند؟!!
شبکه سلام تی وی برنامه‌ای را در فضائل ابولؤلؤ پخش کرد!!!
الحسینی: قضیّه‌ دیگری را که قبل از پرداختن به جواب‌های شما لازم است مطرح کنم این است که شما در خیلی از موارد از شبکه SALAAM TV سخن می‌گوید: من از شما [جناب دکتر حسینی قزوینی] می‌خواهم شبکه SALAAM TV فارسی را به ما معرفی کنید.
الهاشمی: بهتر است در این موضوع که مورد بحث ما نیست صحبت نکنیم.
الحسینی: نه طبعاً این شبکه‌ای است که مربوط به صحابه می‌شود. شبکه‌ای که درآن برنامه‌هایی در باره فضائل ابو لؤلؤ مجوسی پخش کرده است. ایشان می‌گوید: این شبکه دعوت به دوستی و مسالمت می نماید, و ما چون عرب هستیم و فارسی صحبت نمی‌کنیم و نمی‌فهمیم ولی از روی حرکات این شبکه می‌فهمیم که این شبکه از شبکه‌های فارسی تبعیت می‌کند. با توجه به این که ما عرب هستیم و فارسی نمی‌فهمیم، می‌گویند: این شبکه برنامه‌های مخصوصی را به سبّ صحابه اختصاص می‌دهد و بعد فضائل ابولؤلؤ مجوسی را ذکر می‌کند، و میهمان دائمی این شبکه [جناب دکتر حسینی] قزوینی است… بله این را گفتم جهت اطلاع…اما
سخن الهاشمی و درخواست توضیح از جناب دکتر حسینی قزوینی درباره شبکه سلام
الهاشمی: به هر حال با توجه به این که [جناب دکتر حسینی] قزوینی نامی ازSALAAM TV برده‌اند و از آن به نیکی یاد کرده‌اند، ایشان نیز ‍]الحسینی] در این جا این موضوع را ذکر کردند. پس این به آن در. و اگر مطلب جدیدی بود برادر سید [جناب دکتر حسینی] قزوینی لطف کنند و آن را به ایمیل ما بفرستند، البته اگر شما قصد دفاع بیشتر از این شبکه را دارید. عکس اولی که برای ما فرستادی به دست ما نرسید عکس دوم را با توضیحات بیشتر برای ما بفرستید تا از آن استفاده کنیم و از شبکه SALAAM TV بیشتر بدانیم تا اگر لازم شد توضیحات لازم را از اگر برنامه اقتضاء کرد مطرح کنیم.
الحسینی: طبعاً قصّه همین است.
الهاشمی: اگر شبکه SALAAM TV بخواهد می‌تواند با ما تماس بگیرد و توضیحاتی را در باره آن‌چه که برادر حسن الحسینی در باره این شبکه مطرح کرده است بدهند. شماره ایمیل و فاکس به رنگ سبز زیر نویس شده و حق جواب برای آن‌ها محفوظ است. بفرمایید.
بیان قضیه هجوم به خانه فاطمه دشنام به شیخین است!!!
الحسینی: بسیار خوب! همین الآن، همین الآن، او صحابه را مورد دشنام قرار داد و به ابوبکر و عمر با انواع شتم برخورد نمود و بعد می‌گوید: ما خواهان وحدت اسلامی هستیم, یعنی: این روایت چه می‌گوید؟ در این روایت کفر و زندقه است, در آن ضلالت و گمراهی وجود دارد، در آن ظلم وجود دارد. چون عمر بن خطاب خانه فاطمه را سوزانده است. درب خانه را سوزانده و با لگد به او زده است و بر او ضربه وارد کرده و جنین او را سقط نموده و پهلوی او را شکسته, و غیره و غیره. سپس در تکمیل روایت می‌گوید: علی بن أبی طالب را کشاندند و در حالی که او را بسته بودند با غلاف شمشیر او را برای بیعت مجبور ساختند, این‌ها آن کاری است که ابوبکر و عمرکرده‌اند؟
اگرابوبکر و عمر دشمنان اهل بیت باشند هردو کافرند؛ آیا شما این را می پذیرید؟
الحسینی: سپس [جناب دکتر حسینی قزوینی] به من می‌گوید: چرا کلام شما تند و تیز است؟ بسیار خوب! آیة الله قزوینی اگر شما این روایت را تصدیق کنید توابع و لوازمی دارد که از جمله آن‌ها نتائجی است که بر این قصه بار می‌شود. معناى این یعنی‌: ابوبکر و عمر دشمنان اهل بیت بوده‌اند, و شکی نیست که این کار از کسی سر نمی‌زند مگر از دشمن اهل بیت, و معناى دشمنی با اهل بیت یعنی کفر پس در نتیجه شما می‌خواهید بگویید:آن‌ها کافر بوده‌اند, شما همین مطلب را الآن توضیح بدهید, آیا آن‌دو نفر کافر بوده‌اند یا مسلمان؟ شما الآن فقط همین سؤال را پاسخ بدهید: آیا ابوبکر و عمر کافر بودند یا مسلمان؟
چگونه علی با ابوبکر و عمر بیعت کرد در حالی که آن‌دو نفر به نظر شما کافر هستند؟
الحسینی: اگر آن‌دو نفرکافر بودند چگونه [حضرت] با آن دو نفر بیعت کردند؟ چگونه کسی که از کسی خوش‌آیندی ندارد با او بیعت می‌کند؟ برای وحدت مسلمانان؟ یعنی: مسلمانان هم کافرند. دشمنان اهل بیت چگونه با آن‌ها بیعت کردند. این چه وحدتی است؟ این چه وحدتی است که امیر المؤمنین علی بن ابی طالب برای آن تلاش می کند؟ لابدّ این‌جا هم می‌خواهید مثل همیشه این قصه را برای ما بخوانید: که در صحیح بخاری آمده است که رسول خدا صلی الله علیه [وآله] وسلّم به علی علیه السلام فرمودند: «یا علی! لا یبغضک إلا منافق»؛ (یا علی! کسی با تو بغض نمی‌ورزد مگر منافق) و منافق هم مسلمان است و کافر نیست.
سخن الهاشمی پیرامون انتشار مطلبی در مرکز الأبحاث العقائدیة
الهاشمی: ممکن است برادرصباح الخزاعی، مهندس صباح الخزاعی این موضوع را نداند، ولی ما هم جهت اطلاع ایشان و نیز همه بینندگان برنامه می‌گوییم: کتابی از سوی مرکز «الأبحاث العقائدیّه» زیر نظر حضرت آیة الله العظمى سید على سیستانی نشر یافته که: نویسنده آن آیة الله عقیلی است و در آن از سختی‌ها و ظلم‌هایی که [حضرت] زهراء [سلام الله علیها] بعد از رحلت پدر بزرگوارش صلوات الله علیهما از سوی قوم ظالم کشیده است سخن به میان آمده است. ستم‌هایی که شامل سلب حق ولایت همسرش و هجوم به او و سوزاندن خانه و شکستن پهلویش و… می‌‌شود. هم‌چنین در این کتاب آمده است: این‌‌ها ادله‌ای است تا پرده از پیش روی کسی که می‌خواهد به واسطه نور الهی که متجلی در نور آل محمد علیهم السلام است برداشته شود و حکم به کفر همه آن ظالمان نماید. لعنت خداوند و ذلت و خواری او تا روز قیامت بر آن‌ها و تبعیت کنندگان آن‌ها و کسانی که راضی به فعل آن‌ها شدند.
حال چه‌گونه شما می‌خواهید از این افراد دفاع کنید؟ این مطالب از سوی مرکز «الأبحاث العقائدیّة» زیر نظر مرجع اعلای شیعیان معاصر منتشر شده است.
درخواست پاسخ از سوی الحسینی نسبت به سؤالات طرح شده
الحسینی: [جناب دکتر حسینی] قزوینی باید نظرشان را برای ما در این رابطه مشخص کنند که آیا با این مطالبی که گفته شد موافقند یا مخالف؟
الخزاعی: ایشان جوابی که شما را مجاب کند نخواهند داد.
آیا ابوبکر و عمر کافرند یا مسلمان؟
الحسینی: اگر سخن ما برای ایشان واضح و صریح است به سؤالات ما پاسخ دهند و اگر مخالف هستند و یا ردّی دارند در حقیقت به اسوه‌های اسلام و مسلمین «ابوبکر و عمر» دارند. و بعد از آن چون الآن راجع به بسیاری از راویان اهل سنت سخن گفتید, ما سؤالمان از شما پیرامون یک روایت با سند صحیح است, از کلام معصومی که الآن ادّعای تبعیت از کلام او را کردید. کو و کجاست آن کلام معصوم که شما از آن دم می‌زنید؟! یا این‌که شما تابع کتاب‌های اهل سنت هستید, این‌ کتاب‌ها که نزد شما باطل هستند، پس چرا احادیث را با این کتاب‌ها تعویل و توجیه می‌کنید, یک عالم اهل سنت یافت نمی‌شودکه این روایت را گفته باشد, و یا آن را تصحیح کرده باشد, شما الآن مورد مطالبه هستید تا در این موضوع روایتی ازکلام معصوم بیاورید و می‌دانم که نمی‌توانید بیاورید.
با یک روایت صحیح از شیعه که دلالت بر هجوم داشته باشد به ما جواب دهید!!! ما آن را از شما مطالبه می‌کنیم
تذکر!
(این همه ادعاء با وجود این نکته است که آن‌ها تا کنون و حتى تا آخر مناظره از روایاتی است که از کتاب‌های اهل سنت ذکر گردید پاسخ نداده و با طرح مطالب دیگر از پاسخ به آن طفره رفته‌اند؛ مخصوصاً روایت ندامت و پشیمانی ابوبکر از هجوم به خانه حضرت زهراء سلام الله علیها)
ثانیاً: شما به عنوان یک شیعه یک روایت صحیح قابل اعتماد بیاورید, به کدام روایت از روایات خودتان می‌توانید اعتماد کنید؟ شما الآن اقرار کردید و گفتید: به این مسأله ایمان دارید و شاید در مجالس عزاداری حضرت فاطمه هم شرکت می‌کنید, کدام روایت است که شما حتی به عنوان شیعه می‌توانید نزد خداوند جواب گوی آن باشید؟ ما به إذن خداوند با شما بحث کرده و سند‌های آن را همین‌جا باطل می‌کنیم.
چرا شما فضل الله را تکفیر کردید؟ چون این روایات را انکار کرده است؟
الحسینی: مطلب دوم که سؤال بسیار مهمی هم هست؛ چرا شما آیة الله سید محمد حسین فضل الله را تکفیر کردید؟ چرا او را کافر دانستید؟ شما می‌دانید چرا او را کافر دانستند، چون او در این روایات تشکیک کرده بود؛ الله اکبر.
رد نمودن الهاشمی: شیعه فضل الله را تکفیر نکرده است
الهاشمی: نه این که شیعه او را تکفیر کرده باشد، بلکه شاید مشروعیت و جایگاه او را تنقیص کردند. ولی به هر حال بگذارید تا از سید [جناب دکتر حسینی] قزوینی بشنویم. شما روی خط تلفن باقی بمانید یا اگر قطع هم می‌کنید ما دوباره با شما تماس می‌گیریم تا مقداری قبل از پایان این قسمت از برنامه وقت پاسخ به شما بدهیم.
الحسینی: یا شیخ! این‌ها یک سایت اینترنتی به نام ZALAAL.NET ایجاد کرده‌اند و در آن فتاوا گذارده‌اند, و حوزه علمیه کتابی منتشر ساخته و انحراف او را ثابت کرده یعنی: او منحرف است.
الهاشمی: منحرف غیر از کافر است, چون شما گفتید: او را کافر دانسته‌اند.
پس گرفتن الحسینی از ادعای خود مبنی بر تکفیر فضل الله از سوی شیعیان!!! و تصحیح سؤال از سوی او به این شکل: چرا او را منحرف می‌دانید؟
الحسینی: با صرف نظر از کافر و یا منحرف دانستن او؛ آنها فتاوایی در پایگاه اینترنتی ZALAAL.NET دارند که حتی اگر نگوییم: کافر او را منحرف دانسته‌اند. ما می‌خواهیم بدانیم: چرا او را منحرف دانسته‌اند؟
مسأله ضلالت و حکم به انحراف است, سؤال این است: چرا؟ او فقط در روایات تشکیک کرده است. با این وضع دیگر شما چه توقعی در باره ابوبکر و عمر دارید؟ او یک آدم معمولی که از توی خیابان آمده باشد نیست, او یک مرجع شیعه است. او مقام مرجعیّت شیعه را دارد, او یک عالم است و حق اجتهاد دارد. در این مسأله اجتهاد کرده و گفته است: با نظر به بحث و تحلیل تاریخی، من در این روایت شک نموده‌ام.
شما باید برای ما توضیح دهید: نظرتان در باره فضل الله چیست؟
سؤال دیگر این است: چرا حوزه علمیّه حکم به انحراف و یا گمراه بودن او نموده است؟
تذکر!
(پاسخ واضح است: آن‌چه ایشان در باره تشکیل پایگاه اینترنتی به نام: «ضلال نت» بیان داشتند، و این که آیا این پایگاه مربوط به مراجع شیعه است و آیا کسی از مراجع تقلید حکم به گمراهی فضل‌الله نموده‌ است؟ یا این که بعضی مردم جاهل چنین پایگاهی تأسیس نموده و چنین ادعایی نموده‌اند؟ ادعاى سید فضل الله برای کسی که کتاب‌های او را دیده است واضح است؛ او اصل قضیه هجوم را ثابت می‌داند ولی می‌گوید: بعضی از مطالب فرعی که در قضیه هجوم گفته می‌شود برای آن سند صحیح یافت نمی‌شود؛ و این غیر از ادعایی است که اهل سنت کرده و به او نسبت می‌دهند.)
شما با تصحیح روایات هجوم موجب سبّ و دشنام صحابه می‌شوید!!!
الحسینی: نکته دیگر این که شما آیة الله [حسینی] قزوینی گفتید: ما صحابه را سبّ و دشنام نمی‌دهیم؛ شما با بیان این مطالب، شیعه را به کافر و گمراه دانستن صحابه و سبّ و سبّ و لعن آنها سوق می‌دهید. شما روایاتی را تصحیح می‌کنید و آن را به شیعه تحویل می‌دهید, که وقتی یک شیعه در مجلس عزاداری و یا در حسینیه می‌شنود که عمر چنین و چنان کرد و به زهراء ضربه وارد ساخت و جنین او را سقط نمود و سیلی به صورت او زد و … آیا می‌گوید: خدایا! آن ها را مورد آمرزش و رحمت قرار بده؟ یا می‌گوید: خدایا! آنها را مورد لعن و نفرین خود قرار بده؟ و این در حالی است که با این‌کارشان به خداوند متعال تقرّب مى‌جویند. ما از شما پاسخ می‌خواهیم.
از سوی دیگر، اگر شما این جرم را ثابت کنید گناه بزرگ‌تری مرتکب شده‌اید, چون الآن شما می‌گویید: این قضیه صحیح بوده و… و در نهایت هم می‌گویید: من به صحابه سبّ و دشنام نمی‌دهم.
تذکر!
(اگر روایات صحیح وجود دارد (همان‌گونه که حق هم وجود چنین روایاتی است) در این صورت طعن متوجه صحابه‌ای‌که در هجوم شرکت داشتند می‌شود. و ثانیاً: روایات علماء اهل سنت علیه چه کسی است؟
همان‌گونه که حاکم عادل نزد اهل سنت عمر بن عبد العزیز وقتی فدک را به ذریه حضرت فاطمه سلام الله علیها برگرداند بر این نکته تصریح نمود؛ به او گفتند: تو با این کار به ابوبکر و عمر طعنه وارد کردی!!!
او در پاسخ گفت: آن‌ها با این کارشان خود طعنه بر خود وارد نموده‌اند.
المسترشد، محمد بن جریر طبری، ص 503.
الهاشمی: بسیار خوب! شما تا الآن مطالب زیادی را عنوان نمودید, من می‌خواهم…
الحسینی: یا شیخ! [منظور مجری برنامه دکتر الهاشمی است] آخرین چیزی که در این روایات ذکر کردند…
الهاشمی: وقت شما تقریباً تمام شد.
الخزاعی: امروز جمعه است. WEEK END
الهاشمی: بله ولی ما برنامه‌های دیگری هم داریم.
….
بازگشت به سخنان جناب دکتر حسینی قزوینی
الهاشمی: آیا سید [جناب دکتر حسینی] قزوینی روی خط هستند؟ آیا شما روی خط هستید؟
السید القزوینی: بله من روی خط هستم.
سؤال راجع به ادعایی که الحسینی راجع به شبکه سلام نمود
الهاشمی: من یک سؤال از شما دارم که چندان ربطی به موضوع اصلی برنامه نداشته و از سوی برادر الحسینی مطرح شده و آن این که: آیا صحت دارد که شبکه «SALAAM TV» که شما از آن نام بردید برنامه‌های هفتگی دارد که در آن به صحابه سبّ و ناسزا گفته می‌شود؟
پاسخ جناب دکتر حسینی قزوینی
جناب دکتر حسینی قزوینی: الآن من به شما پاسخ می‌دهم, اما راجع به شبکه SALAAM TV که این برادر گفتند: من میهمان دائم این شبکه هستم, این کذب و افتراء است, بیش از40 نفر از شخصیت‌های دانشگاهی از اساتید آن از قم، تهران و مشهد یا خارج از ایران و نیز شخصیّت ‌های دیگر [غیر دانشگاهی] همه از میهمانان این شبکه‌اند, من هر هفته در این شبکه فقط حدود 3 ـ 2 ساعت برنامه دارم.
الحسینی: پس من دروغ نگفتم. شما در این شبکه به عنوان میهمان برنامه دارید.
السید القزوینی: یک لحظه، یک لحظه، یا شیخ! سخن من را قطع نکن! دیگر این که گفتی آنها در این شبکه برنامه مدح ابولؤلؤ دارند و سبّ صحابه می‌کنند, نوار‌های من موجود است و الآن شما می‌توانید در سایت اینترنتی ما WWW.VALIASR-AJ.COM هم به صورت صوتی و هم به صورت متن پیاده شده مشاهده کنید. وقتی برادران در باره ابولؤلؤ قاتل عمر از من سؤال کردند من گفتم: علامه مجلسی در بحار الانوار ج 33، ص 33 می‌گوید: ابو لؤلؤ بعد از این که عمر بن خطاب را مجروح ساخت و خودش هم کشته شد او را به بقیع بردند و دفن نمودند و این قبری هم که در کاشان به اسم ابولؤلؤ موجود است آن ابولؤلؤ نیست؛ بلکه این قضیّه حقیقت ندارد.
آقای الحسینی! که افتراء و تهمت می‌زنی! این تمام چیزی است که من در آن شبکه گفته‌ام و نوار آن هم موجود است.
تاکید الهاشمی بر این که معلومات الحسینی معلومات باطلی است
الهاشمی: بسیار خوب! ولی یک لحظه، یک لحظه! لطفاً یک ثانیه فقط به من وقت بدهید, نسبت به خودتان من موضعتان را کاملاً متوجه شدم, برادر الحسینی ـ که خداوند او را ببخشد‌ـ مرا وارد اسامی و اشخاصی کرد که من نمی‌خواستم حتی یک دقیقه وارد این مباحث شوم ولی برای این که برای همه درس عبرت شود آیا شما توضیح دیگری در این رابطه دارید؟ در این رابطه که این شبکه برنامه‌ای در سبّ صحابه پخش می‌کند آیا این اطلاعاتی هم که داده شد غلط است؟
پاسخ جناب دکتر قزوینی
جتاب دکتر حسینی قزوینی: و اما راجع به سبّ صحابه باید بگویم: این شبکه توسط آیة الله شیرازی تاسیس شده است, و فرزند ایشان 3 سال قبل، روزی به منزل ما در شهر قم آمد و گفت: اساس شبکه SALAAM TV از اولین روز تاسیس بر رعایت حرمت برادران اهل سنت است هم‌چنین ایشان گفت ما اعلام کرده‌ایم: هر نوع اهانت به اهل سنت و عقائد آن‌ها گناه نا‌بخشودنی است. و نیز 2 سال پیش هم که در حج ایشان را زیارت کردم ایشان گفت: ما بر این مطلب اصرار می‌ورزیم که هیچ برنامه‌ای از این شبکه ضد برادران اهل سنت و عقائد آن‌ها پخش نشود.
الهاشمی: بسیار خوب! یک لحظه آقای [جناب دکتر حسینی] قزوینی, پس صحبتی که آقای الحسینی راجع به شبکه SALAAM TV کردند صحیح نیست.
جناب دکتر حسینی قزوینی: بله صحیح نیست.
الهاشمی: بسیار خوب و شما این نکات را ردّ می‌کنید و از این شبکه دفاع می‌کنید. و این موضوع هم بحمد الله گذشت و تمام شد؛ چون این برنامه قصد ندارد از غائبان سخن بگوید: مخصوصاً مطالبی که به موضوعات فکری مربوط می‌شود. برادر ابوشوارب در30 ثانیه فقط وقت دارند صحبت کنند.
سوالی عجیب از ابو شوارب
أبو شوارب: کمتر از30 ثانیه, آیة الله [حسینی] قزوینی خداوند شما را حفظ کند, شما در حقیقت اشاراتی داشتید یعنی: صداقت شما ما را قانع می‌کند در این که شما این تهمت‌هایی را که متوجه صحابه می‌شود را ردّ می‌کنید و از سبّ صحابه پیامبر اکرم منع می‌کنید و نکته‌ای هم که در باره شبکه SALAAM TV بیان داشتید این مطلب را تأکید می‌کند و شبکه‌ای هم که شما با آن تعامل دارید به طور کلی این موضوع را ردّ می‌کند, من از شما می‌خواهم, با مقامی که شما به عنوان یکی از علماء معتبر حوزه علمیه دارید, چرا شما حوزه علمیه شیعه و مراجع بزرگ شیعه را جمع نمی‌کنید تا برای تغییر قالب خطابه‌‌های دینی شیعه فکری بکنند, این تمام هدف ما از این صحبت‌هاست.
پاسخ الهاشمی به سؤال ابو شوارب به جای جناب دکتر حسینی قزوینی
الهاشمی: باید صراحتاً بگویم سؤال شما غیر منطقی است. با تمام احترامی که هم برای شما و هم برای برادر [جناب دکتر حسینی] قزوینی و دو میهمان بزرگوار دیگر برنامه که ما در این نشست شرکت دارند در رابطه با این موضوع باید عرض کنم: آقای [دکتر حسینی] قزوینی در این نشست حدود نیم ساعت بر اتهام بر ابوبکر و عمر اصرار می‌ورزیدند آن وقت شما چه‌گونه این خواسته را از ایشان مطرح می‌کنید, یعنی: سؤال شما غیر منطقی است او می‌گوید: این اتهام بر آن‌ها وارد است, من قصد دارم این مطالب را بر او عرضه کنم… اما شما سخنانی مطرح می‌کنید که از سخنانتان این‌گونه برداشت می‌شود که گویی ایشان منکر این تهمت هستند و آن را نفی می‌کنند و شما به ایشان می‌گویی: علماء را جمع کنید تا بر این نکته تاکید کنند… لازم است که قبول کنید که ایشان در این نظر با شما مخالف هستند. پس سؤالی مطرح نکنید که مردم بگویند: ابوشوارب در برنامه با ما نبود.
الخزاعی: از روی حسن نیّت حرف می‌زند.
ابو شوارب: دکتر آیة الله قزوینی اصرار دارند که در اظهارات حسن نیّت داشته باشیم.
….
الهاشمی: باید با علم و یقین صحبت کنیم… در دانشگاه‌ هر دانشجویی او را می‌شناسند… این برنامه‌ها ضبط می‌شود و در تصریحی که [جناب دکتر حسینی] قزوینی داشتند مشخص می‌شود که یقیناً با نظر شما مخالف است… باید قبول ‌کنیم که تعدد آراء داریم و باید ببینیم چگونه می‌توان آن را علاج کنیم. اما سؤال شما همان اعتراض من در این موضوع بر ایشان بود که به بینندگان القاء می‌کند که شما در پایان قسمت با او به توافق رسیده‌‌اید در حالی‌که شما دو نفر در طرف مقابل بودید.
أبو شوارب: طبعاً، این مطلب مورد تأییدی است.
الهاشمی: چرا؟ به چه علت شما می‌خواهید علمای شیعه جمع شوند و این کار را بکنند؟
أبو شوارب: من از او می‌خواهم تا به علماء شیعه مراجعه کند تا موضع خود در این قضیه را بیان کنند, دکتر محمد [منظور جناب دکتر حسینی قزوینی] اجازه به من بدهند…
الهاشمی: مگر این که به ایشان بگویید: فرصتی دارند تا نظرشان را تغییر دهند.
أبو شوارب: این همان چیزی است که ما از او می‌خواهیم.
الهاشمی: شما از سبّ و دشنام صحابه سخن می‌گویید نه از…
أبو شوارب: سبّ و دشنام صحابه جزء بزرگی از سبّ و دشنام صحابه است که به این تهمت تعلق دارد…
الهاشمی: و او [جناب دکتر حسینی قزوینی] در30 دقیقه برنامه بر این مطلب تأکید می‌نماید.
………
الحسینی: وحدت اسلامی که او و غیر او به آن دعوت می‌نمایند همان…
أبو شوارب: پس در این صورت هدف از این برنامه چیست؟
سؤال الهاشمی: جناب دکتر حسینی قزوینی آیا شما می‌خواهید از اتهامتان به ابوبکر و عمر بازگردید؟
الهاشمی: هدف این است که از وی سؤال شود: جناب استاد [حسینی] قزوینی یک سؤال منطقی, در سایه این ردیّه‌هایی که مطرح شد فرصتی دکتر ابوشوارب و سید حسن الحسینی و مهندس صباح الخزاعی داده‌اند تا ببینند آیا امیدی هست که شخص حضرتعالی و علماء حوزه علمیه از اتهام ابوبکر و عمر به ارتکاب این جرم دست برداشته و از این نظرتان بر‌گردید؟ این سؤال ماست.
من نکته‌ای را خیلی مختصر می‌گویم: نظام حقوقی ما در انگیس این‌گونه است که: قاضی زمانی می‌تواند کسی را متهم سازد که ادله قاطعی که هیچ جای شکی در آن نباشد وجود داشته باشد… و اگر هر‌گونه شکی برای هیئت رئیسه دادگاه وجود داشته باشد، حکم به بی‌گناهی او صادر می‌شود, سؤال من از شما این است: با توجه به تشکیکاتی که از سوی برادران مطرح گردید و نیز در دست نبودن هر‌گونه نصی از امام علی بن ابی طالب آیا شما الآن بعد از تمام این مناقشاتی که شما در قسمت‌های قبل از آن دفاع کردید آیا باز هم مطمئن هستید که موضعتان صحیح است یا این که این شک و تردید‌ها شما را از اتهام به عمر و ابوبکر از ارتکاب این جرم بازگردانده است؟
جواب شما به‌طور مختصر در30 ثانیه چیست؟ تفاصیل آن بماند برای بعد.
پاسخ جناب دکتر حسینی قزوینی از سؤال حاضران
در طول20 سال تدریس در قم هرگز اهانت به صحابه نکرده‌ام:
جناب دکتر قزوینی: آقای دکتر! تمام کسانی که در طول این20 سال چه در حوزه و یا دانشگاه‌ها با من آشنایی داشته‌اند می‌دانند و من در این‌جا با این سخن خود تحدی کرده و در برابر همه بر این ادعای خود تأکید می‌ورزم که در طول این20 سال تدریس چه در جلسات خصوصی و یا جلسات عمومی کسی اهانتی از من نسبت به صحابه نشنیده است.
تکرار سؤال از سوی الهاشمی
الهاشمی: ولی یا سیّد! [جناب دکترحسینی] قزوینی من شخصاً شما را تصدیق می‌کنم شما برای من مورد وثوق و تأیید هستید، من از شما سؤال می‌کنم: با توجه به رأی و نظری که در برنامه قبل و این برنامه در ثابت کردن روایاتی که ابوبکر و عمر را در ارتکاب جرم دشمنی علیه خانم فاطمه و شکستن پهلوی او و سقط جنین او متهم می‌کند آیا شما به عنوان عالم و محقق علمی هم‌چنان به دلایل خود اعتقاد دارید؟ و آیا هیچ جایی برای شک در ادله وجود ندارد تا از تأکید و اصرار بر ادله دست بردارید؟
ردّ جناب دکتر حسینی قزوینی
تشکیل این مناظرات باعث اختلاف در امت اسلامی می‌شود
جناب دکتر حسینی قزوینی: آقای دکتر! اگر جناب‌عالی با من در برگزاری این مناظره و موضوع این گفت‌وگو یعنی: موضوع حضرت‌ فاطمه سلام الله علیها مشورت می‌داشتید نظر من در این مورد موافق نبود؛ چون طرح این موضوع موجب ایجاد عداوت و دشمنی بین امت اسلامی می‌شود ولی شما با اجتهاد خود این قضیه را انتخاب کرده و این گفت‌وگو را آغاز کردید.
شما گفتید: روایت صحیحی وجود ندارد و ما چهار روایت صحیح از اهل سنت آردیم چه رسد به شیعه:
جناب دکتر حسینی قزوینی: شما هر شب این‌ جمله را تکرار می‌کردید که شیعه حتی یک حدیث در این موضوع ندارد و نیاورده است؛ یک حدیث صحیح در این قضیه وجود ندارد. من خواستم فقط این را ثابت کنم که نه تنها یک روایت، بلکه روایات صحیحی از علماء اهل سنت وجود دارد که من آن‌ها را نقل کردم و از علمای شیعه یک روایت هم نیاوردم.
اگر نقل این روایات مشاعر شما را مخدوش می‌کند اهل سنت باید طبری و ابن أبی شیبه و بلاذری و… را مؤاخذه کنند:
جناب دکتر حسینی قزوینی: اگر نقل این قضایا جرم است آن‌گونه که جناب الحسینی ادعا می‌کند و گفت: سید قزوینی مشاعر اهل سنت را مجروح ساخته است, لازم است ایشان طبری و بلاذری یا ابن أبی شیبه را مؤاخذه کنند که چرا این روایات را نقل کرده‌اند؟
سخن الهاشمی در توجیه علت برگزاری این مناظرات
الهاشمی:… سید [جناب دکتر حسینی] قزوینی ـ خدا از شما راضی شود ـ من این را قبلاً هم گفتم: که من به عنوان یک شخص تبلیغاتی [در تلویزیون] وقتی شب از محل کار برگشته و به منزل رفتم دیدم دعوت‌نامه‌ای برای حضور در مجلس عزاداری خانم فاطمه [سلام الله علیها] در لندن به منزل ما داده‌اند, شبکه‌های ماهوار‌ه‌ای شیعه را روشن کردم دیدم آن‌ها همین احادیث را در شبکه‌ها پخش می‌کنند. گفتم: یا آن‌ها بر حقند و یا ما جاهل به موضوع هستیم و یا این که قضیه ابعاد دیگری دارد و ما از آن بی‌خبریم. از این‌رو از علماء دعوت کردیم تا بر این موضوع که هر سال تکرار می‌شود تأکید داشته باشیم.
نظر شما در باره روایات هجوم چیست؟
الهاشمی: سؤال من از شما در باره متنی است که آن را قرائت کردم بدون این که دوباره تکرار کنم و آن متن نوشته شده از سوی «العقیلی» است که توسط مرکز «الأبحاث العقائدیه» متعلق به آیة الله سیستانی در وجوب لعن بر این دو خلیفه و کسانی که در این واقعه شرکت داشتند, سؤال من این است آیا شما خودتان به تنهایی و با صرف نظر از رأی حوزه علمیه شما سید [جناب دکتر حسینی] قزوینی بعد از سخنانی که برادران ذکر کردند چند درصد احتمال برای شما وجود دارد که در این روایت شک کنید و بگویید این روایت باطل است.
پاسخ جناب دکتر حسینی قزوینی
جناب دکتر حسینی قزوینی: نسبت به شک در روایت و غیر آن موضوع دیگری است شما گفتید: روایت صحیحی در مورد هجوم وجود ندارد, که من روایاتی را ذکر کردم و آن‌‌ها را طبق مبانی برادران اهل سنت تصحیح نمودم.
الهاشمی: سخن امیرالمومنین دلالت بر شکستن پهلو و سقط جنین نمی‌کند
الهاشمی: ولی سید [جناب دکتر حسینی] قزوینی به من گوش بدهید, شما در برابر بینندگان در باره روایت صحیح به سؤال من جواب ندادید که در آن هیچ اشاره‌ای به شکستن پهلو و سقط جنین ندارد. من متنی را در برنامه قبل قرائت کردم و واضح است که امکان ندارد برای من و هر محقق منصف دیگری نمی‌تواند از آن نتیجه بگیرد که شکستن پهلو و سقط جنینی در کار باشد. او هرگز نگفت: فرزندم را کشتد یا این که بگوید: همسرم! پهلویم را شکستند, این متن مورد قبول نیست, و خانم زهراء در سخنانانش با ابوبکر در متون اهل سنت و شیعه از این موارد هیچ سخنی نگفته است. سؤال من از شما این است که در پرتو این مناقشات که نصی هم از امام علی و خانم زهراء در باره آن وجود نداشت. و در سایه روایاتی که شما آن را تصحیح کردید و آن‌ها را صحیح دانستید, آیا اعتقاد دارید از نتایج این قسمت‌‌های برنامه و مناقشاتی که در این برنامه‌ها شد آیا احتمال دارد که شما به عنوان یک عالم شیعه در روایاتی که عمر و ابوبکر را مجرم می‌دانست تجدید نظر کنید, یا این که هم‌چنان فکر می‌کنید این امر ثابت شده‌ای است در این صورت لازم است که با هم در نحوه عرضه آن‌ها به مردم تعامل داشته باشیم.
این قضیه نزد شیعه ثابت است و خدا به صحت یا عدم صحت مدلول آن آگاه است ولی روایات صحیح هستند
جناب دکتر حسینی قزوینی: آقای دکتر الهاشمی این قضیه نزد شیعه و اهل سنت ثابت شده است, ولی خبر احتمال صدق و کذب دارد, و ما علم غیب نداریم که بدانیم آیا این روایات واقعاً صادر شده است و یا در واقع و در لوح محفوظ صادق هستند یا غیر صادقند, ما به این روایات بر اساس منهج و رویه برادران اهل سنت در علم رجال نگاه می‌کنیم.
تذکر!
الهاشمی: ما صحت این روایات را قبول نداریم و نهایت چیزی که در این روایات هست تهدید است
الهاشمی: بسیار خوب! ولی ما اهل سنتی که در برابر شما در برنامه حضور دارند و به شما گفته‌اند: که اولاً در باره روایت ابو شیبه
أبو شوارب: مصنف ابن ابی شیبه
الهاشمی: [ببخشید] در رابطه با روایت مصنف ابن أبی شیبه [که شما به عنوان یکی از اسناد ذکر کردید] گفته‌اند: این روایت به هیچ‌وجه از شکسته شدن پهلو و سقط جنین سخن نگفته است. طبری و بلاذری هم اشاره‌ای به این موضوع نکرده اند، و نهایت چیزی که می‌توان گفت: موضوع تهدید بوده است. و در روایت ابن ابی شیبه مدح فاطمه زهراء و پدرش رسول خدا آمده است.
تذکر!
ببینید چگونه از ذکر روایت ندامت و پشیمانی ابوبکر خودداری می‌کند؛ چون روایت اساسی در اثبات هجوم همین روایت است.
الهاشمی: نظر شخصی شما در باره قضیه هجوم چیست؟
الهاشمی: پس با این وجود الآن من از شما سؤال می‌کنم همان‌گونه که چند بار سؤال کرده‌ام لکن این سؤالی اساسی است. یعنی: من از گفت‌وگویم با شما نتیجه می‌گیرم و من شما و اسلوب‌تان در مناقشه را ارج می‌نهم. چه بسا بینندگان بزرگوار ما تکرار طرح این سؤال را از شما خواستارند.
شما [بینندگان] از سید [جناب دکتر حسینی] قزوینی بهره بردید و قبل از ایشان از آیة الله الجناحی بهره‌مند شدید و از برادر حسن الحسینی بهره ‌بردید و از دکتر محمد مصطفى أبو شوارب بهره بردید.
به سید [جناب دکتر حسینی] قزوینی و دیگر علماء قم درود و تحیّت می‌گوییم. و از خداوند می‌خواهیم رشته‌های محبّت و اخوت را بر پایه‌های صداقت و محبت بنا گذارند تا خداوند و رسول او از ما راضی گردند. و إن شاء الله خطابه برادران به دور از لعن و بغض و تنفر باشد, همان‌گونه که درود و تحیت می‌فرستیم به دکتر محمد مصطفى ابو شوارب رئیس گروه زبان عربی دانشکده تربیت در دانشگاه اسکندریّة مصر.
سلام به مصر و همه مصری‌ها و ابراز محبت خالص به این سرزمین عزیز که بسیار مشتاق دیدن آن هستم و هم‌چنان تا این ساعت موفق به دیدن آن از نزدیک نشده‌‌ام.
….
و درود می‌فرستم به برادر عزیزم آقای حسن الحسینی از «جمعیّة الآل و الأصحاب» در بحرین که از آن کشور برای شرکت در این نشست‌ها به لندن آمدند و ممکن است کمتر از دیگران وقت به ایشان رسیده باشد که إن شاء الله با صبرشان و اخلاق اهل بیت پیامبر اکرم علیه الصلاة والسلام که در پاسخ‌گویی به بهترین وجه و با کلمات نرم و لین اسوه هر مسلمان در صبر بودند تحمل کرده باشند.
هم‌چنین درود می‌فرستم به ابن خزاعه عربی عراقی الاصل مهندس صباح الخزاعی و سلام بسیاری از بینندگانی که با پست الکترونیکی و فاکس و تلفنی و… تماس گرفته بودند را به او می‌رسانیم… , که از نامه‌‌های مردم متوجه شدم که آن‌ها این مباحث را دنبال می‌کنند, فهمیدم که یک میلیارد سنی از برادران شیعه خود می‌خواهند که ابوبکر و عمر را از این تهمت شنیع مبرّا بدانند، و خوشحال خواهند شد از هر شیعه‌ای که عمر و ابوبکر را از این تهمت مبرّا بداند چون آن‌ها این را به معنای دوری از آن چیزی می‌دانند که می‌تواند محبت حقیقی را بین ایشان ایجاد کند.
برادر صباح الخراعی! برای این‌که شما بیشتر بدانید می‌گویم: بسیاری از مردم در مراکش اگر از آن‌ها سؤال کنی چه کسی برای شما عزیز‌تر است ابوبکر یا پدرت؟ می‌گویند: ابوبکر.
و از مصری‌ها وقتی سؤال کنی چه کسی برای تو عزیزتر است عمر بن خطاب یا پدر و مادر و یا برادرت؟ می‌گویند: عمر بن خطاب برای ما عزیزتر است. یعنی: همه جا این‌گونه است که برای مردم بعضی شخصیت‌ها محترمند حتی شخصیت‌های معاصری که حتى در دین با ما اختلاف دارند,… مثل: گاندی، ماندلا, تا چه رسد به آن‌هایی که در مراکش و مغرب عربی در مصر و سودان به عنوان سنبل‌هایی که تاریخ و هویت ذاتی آن توسط آن‌ها ساخته شده است.
یعنی: یک نفر مصری چه‌گونه می‌تواند بین تاریخ و هویت عربیش که از صمیم جان آن را دوست دارد بدون عمر بن خطاب باشد؟ کسی که آزادی را برای آن‌ها به ارمغان آورد و با مصری‌ها هم قسم گردید که آن‌ها را آزاد سازد از…
أبو شوارب: از روم.
الهاشمی: از استعمار بیزانس و روم آزاد سازد. حال چنین کسی چه‌گونه می‌تواند به یک دشمن برای او مبدّل گردد.
و نسبت به برادر عزیز و بزرگواری که از ایران برای من نامه‌ای نوشته‌اند فردا به آن اشاره می‌پردازم.
ایشان می‌گوید: استاد دانشگاه است و به شبهات مذهبی و شبهات شبکه المستقلّه وهابی پاسخ می‌دهد.
و این شخص که اسمش را فراموش کرده‌ام برادر دکتر حسین قدمی، دکتر حسین قدمی با کنیه ابو حنانه استاد ادبیات عرب و اعتقادات در دانشگاه‌های ایران اسلامی, من و شما در دوست‌داشتن ادب هم‌کاریم. برادرم به خدا قسم من وهّابی نیستم. باور کن من وهّابی نیستم. من تونسی هستم من وهابی نیستم ما شیعه امام علی هستیم و بعد از علم و مبحث علمی ورزش و فوتبال را هم دوست داریم. و برادر صباح الخزاعی هم وهابی نیست و برادر عزیزی که او را نمی‌شناسم هم وهابی نیست.
آخرین دفاع الهاشمی از وهابیت در پایان برنامه
الهاشمی: شما در نامه‌اتان ‌گفته‌اید: دفاع از ابوبکر و عمر اختلاف حقیقی بین پیروان اهل بیت علیهم السلام و برادران اهل سنت ایدهم الله نیست بلکه ما تیر اعتراض خود را به سوی مشکل اصلی اسلام پرتاب می‌کنیم و آن تفکر وهابیت است. مشکل امروز فقط وهابیت است.
به خدا قسم! عزیز من آقای دکتر حسین شما بیا این‌جا در تونس نزد ما [منظورش کشور زادگاهش است] یا در الجزائر و از عمر و ابوبکر سؤال کن می‌بینی که هر تونسی آماده و داوطلب برای دفاع از این‌دو نفر هستند. هر کس را ببینی می‌گوید: من دنبال فرصتی می‌گردم تا از یار رسول خدا صلى الله علیه [وآله] وسلم در غار دفاع کنم, دنبال فرصتی می‌گردم تا از عمر یعنی: شخصیتی که بعد از پیامبر اکرم بزرگ‌ترین سنبل عدالت در تاریخ انسانیت به حساب می‌آید دفاع کنم.
عزیز من باور کن! یعنی… شما… اما گروه القاعده اختصاص به سعودی‌ها دارد که آن‌ها هم عمر را دوست دارند.
الخزاعی:.. به خاطر سیاست.
الهاشمی: شما در اشتباهی [خطاب او هم‌چنان به استاد دکتر حسین قدمی است] به خدا قسم شما در اشتباهی, البته هر محققی ممکن است دچار اشتباه گردد… در کشور مراکش شما از علوی‌ها که بر این کشور حکومت می‌کنند راجع به عمر و ابوبکر سؤال کن حتما… در همه درس‌هایشان دارند.
شما در این‌جا [در نامه] هر چه از وهابیت حرف زده‌اید به بدی یاد کرده‌اید, در حالی که باید با وهابیت با انصاف برخورد کنیم. شما اگر از اهل وهابیت سؤال کنید: ای وهابی‌ها شما چه کسانی هستید؟ می‌گویند: ما گروهی هستیم که محمد بن عبد الوهاب عالمی از علمای ماست, به سوی ما آمده و ما او را این‌‌گونه یافته‌ایم… که این درختی که ما نزدش نذر می‌کنیم و یا آن‌جا ذبح و قربانی می‌کنیم و یا دعا کرده و متوسل به او می‌شویم محمد بن عبد الوهاب به آن‌ها گفته: بهتر آن است که به آن‌ چیزی که محمّد صلى الله علیه و سلم متوسل می‌شده متوسل شوید و از او بخواهید, اگر دعا می‌کنید متوجه به سوی او باشید و دعا کنید اگر نفع و ضرر خواستید فقط از خدا بخواهید و از غیر او روی بگردانید.
برای همین در دانشگاه تونس در دروس فرهنگ اسلامی وهابیت تدریس می‌شود حرکت وهابیت را داخل پرانتز حرکت شیخ محمد بن عبد الوهاب می‌دانند که آغاز کننده حرکت‌های اصلاح و احیاء اسلامی در عصر جدید بوده است.
و حرکت جمال الدین افغانی [منظور سید جمال الدین اسد آبادی است] را در امتداد حرکت شیخ محمد بن عبد الوهاب می‌دانند.
اگر هم خواستید می‌توانید از دکتر احمد الرسولی رابط علماء مغرب دور، سؤال کنید که با شما از نظر و رأی علماء مغرب دور، و دعوت شیخ محمد بن عبد الوهاب صحبت کند که آن‌ها ابداً او را بد نمی‌دانند و این شخص را کسی می‌دانند که خداوند به دست او خیر کثیر جاری ساخته است.
… طه حسین لیبرالیست چرا از دعوت محمد بن عبد الوهاب سخن می‌گوید؟ چون مردم در عالم عربی او را درک کرده‌اند و او را بر این عقیده یافته‌اند که می‌گوید: به جای این که بروم و به آقای عبد القادر و آقای صالح و آقاها و اولیا‌ء زیاد دیگری که هستند از او بخواهم و قربانی کنم و به او نگاه کنم, چرا نروم به سوی آن‌چیزی که در زمان پیامبر اکرم به سوی او می‌رفته‌اند و از او می‌خواسته‌اند «وإذا سالک عبادی عنی فانی قریب أجیب دعوة الداعی إذا دعان» ـ «امن یجیب المظطر إذا دعاه ویکشف السّوء» ـ پس این دعوت او بوده است.
و من از یک عالم وهابی سعودی شنیدم که می‌گفت: اگر محمّد بن عبد الوهاب در کتاب‌هایش سخن اشتباهی بگوید ما آن را رد می‌کنیم. و جز در یک مساله‌ اساسی هیچ ارتباط دیگری بین ما با او نیست.
برای شما توضیح دادم که در حال حاضرحبّ صحابه در دل بیش از یک میلیارد مسلمان ساکن این کره خاکی جا گرفته است. و به همین دلیل سزاوارتر این است که با أخوت و صراحت سخن بگوییم و به همین دلیل گفت‌وگوی صریح در شبکه المستقلّه آرزوی من است. من آرزو دارم و از خداوند می‌خواهم تا این شبکه را محل ارتباط بین همه قرار دهد و این قسمت‌های مناظره را به عنوان گفت‌و‌گوی بین شیعه و سنی قرار دهد, سعه صدر به دو طرف بدهد تا غبار ظلمات برداشته شود و یک‌دیگر را بیشتر بشناسیم و حق آشکار گردد و در پرتو آن قلوب با یک‌دیگر الفت گیرد و از لعن و سبّ و تنفر از یک‌دیگر دست برداشته و إن شاء الله یک خانواده گشته و با هم در ساخت تمدن انسانی سهم داشته باشیم اما نه برای آن که دیگران را از بین ببریم, برای این که هواپیمایی با سرعت بیشتر بسازیم چون من از هواپیماهایی که از این‌جا تا کوالالامبور را 12ساعته طی می‌کنند می‌ترسم, هواپیمایی بسازیم تا کوالالامبور را در 2 ساعت طی کند, و با راحتی کامل از شهر جدّه عربستان تا مصر را در یک ساعت بپیماید, و در ساخت داروی مالاریا سهم داشته باشیم تا حتى یک نفر در سودان بر اثر مالاریا از بین نرود.
امّت واحده‌ای باشیم که با کمک و هم‌کاری عمومی با آمریکا بجنگیم و با روس جنگ نکنیم, بقیه صحبت‌ها با شما بماند فردا إن شاء الله تعالى. خسته نباشید.
الخزاعی: ممکن است30 ثانیه وقت به من بدهید.
الهاشمی: صباح الخزاعی 30 ثانیه وقت خواستند.
آخرین اهانت الخزاعی در این قسمت به شیعیان
الخزاعی: خواهرم تعریف می‌کرد: شوهر دخترش که سنی مذهب است 4 سال قبل با خانمش که شیعه تندروی است بحث می‌کردند تا این‌که وقت زکات فرا می‌رسد و می‌خواهد زکات بپردازد اما می‌بیند که مقدار قیمت زکات در مذهب شیعه گران‌ می‌شود. از این‌رو می‌گوید: من مذهب سنی را اختیار می‌کنم.
الخزاعی: شوهرش به او می‌گوید: تو چه‌کار می‌کنی؟ تو که شیعه هستی. خانمش می‌گوید: اسلام به من اجازه این کار را داده است. چه مشکلی دارد؟
الخزاعی: این یعنی چه؟ یعنی: محبّت.
الهاشمی: شما… خانواده‌تان عراقی هستند. این چیز‌ها را شما دارید. اما لازم است به عنوان نمونه‌ روی آن بحث کنیم و ببینیم اگر امکان دارد انتشار پیدا کند.
الخزاعی: برادر من! محبّت بین عراقی‌ها محبّت است. ما سنی و شیعه نداریم.
الهاشمی: استاد صباح الخزاعی! اجازه بدهید در این موضوع با شما مخالفت کنم, من فیلمی را که شبکهchannel 4 دیدم. مردمی که هر روز را با خوف و ترس سپری می‌کنند و به بیمارستان می‌روند و در روز روشن و در وسط خیابان مردم را می‌کشند.
القاعده در بازار‌های شیعیان دست به این کار‌ها می‌زند. إن شاء الله از فضیلت‌های این گفت‌و‌گو‌ها همین باشد, تا اساسی را که بر کراهت بنا گردیده است را خراب کنیم,… و به جای آن ان شاء الله خانه محبت را بر اساس حق و نه بر اساس ضلالت‌‌ها و گمراهی‌ها بنا کنیم.
الخزاعی: إن شاء الله.
الهاشمی: به امید دیدار تا فردا. وعده ما باشما إن شاء الله فردا در قسمت دیگری از این برنامه با همه شما بینندگان گرامی و با نامه‌ها و تلفن‌های شما در هر قسمت و بعد از این روز یک شنبه إن شاء الله قسمت هشتم این مناظرات را خواهیم داشت تا حکم نهائی در این موضوع صادر شود.
دوستان گرامی! صبح خوبی داشته باشید.

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد