طلسمات

خانه » همه » مذهبی » رد امامت زیدیه

رد امامت زیدیه


رد امامت زیدیه

۱۳۹۴/۱۲/۰۸


۱۲۲۳ بازدید

چگونه می توان اعتقاد زیدیه ( مبنی بر امامت زید و نرسیدن امامت به امام بعدی ) را رد کرد؟

پاسخ اجمالی:
شواهد بر امام نبودن زید شهید:
الف) روایات بسیاری از خود زید، فرزندانش و ائمه(علیهم السلام) نقل شده به این مضمون که وی هرگز ادعای امامت نکرده، و معتقد به امامت امام باقر و امام صادق(علیهما السلام) بوده و مردم را به قبول امامت «رض»ی از آل محمد دعوت می‌کرده است.
ب) قیام زید در سال 120 هجری، به فاصلة زیاد پس از درگذشت امام زین‌العابدین(علیه السلام)، بلکه پس از وفات امام باقر(علیه السلام) بوده است. حال اگر بگوییم قیام وی، به سبب امامت او پس از پدرش بوده، لازم می‌آید که زمین، مدتی طولانی از وجود امام خالی باشد، در حالی که این امر، به اجماع شیعه، ممتنع و غیرممکن است و نیز از روایات شیعه و اهل سنت همین استنباط می‌شود.
پاسخ تفصیلی:
اینک به روایاتی می‌پردازیم که تعیین نُه امام از فرزندان امام حسین(علیه السلام) را به طور مشخص، در بر دارد. در این میان، فرقی نمی‌کند که روایات از پیامبر(صلی الله علیه و آله) وارد شده باشد یا از امیرمؤمنان(علیه السلام) یا از حسنین(علیهما السلام)؛ زیرا پس از اثبات امامت ایشان، پذیرفتن روایات وارده از ایشان، لازم و ضروری است. بلکه در اثبات امامت هر امامی، نصوص وارده از امام پیشین در حق وی، کافی خواهد بود؛ زیرا سخن در امامت امام لاحق، هنگامی درست است که امامت امام سابق را اثبات کرده و از آن فراغت یافته باشیم.
روایاتی که ائمه(علیهم السلام) را نام می‌برد. روایات در این باب، دو دسته‌اند:
دستة نخست: روایاتی که ائمه دوازده‌گانه را یکی پس از دیگری به طور مشخص نام می‌برند؛ همچون روایات «لوح»، «انوار» و غیره.
این روایات بسیار فروان و اغلب آنها طولانی است. بعضی از آنها را در جزء سوم کتاب فی رحاب العقیده یادآور شده‌ایم.
حدود پنجاه عدد از این روایات، از پیامبر(صلی الله علیه و آله) نقل شده است؛ یک حدیث از امام حسین(علیه السلام) در تفسیر حدیث پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله) و یک حدیث از امام باقر(علیه السلام) در بیان نورهایی که حضرت ابراهیم(علیه السلام) مشاهده کرد و آشکار است که این سخن حضرت باقر(علیه السلام)، جز از پدرانش و ایشان نیز از پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله)، نقل نشده است و حدیثی از جناب خضر(علیه السلام) که به طرق مختلف، «برقی» که راوی موثقی است، از امام جواد(علیه السلام) نقل کرده و دربارة گفت‌وگوی خضر(علیه السلام) با امیرمؤمنان(علیه السلام) و امام حسین(علیه السلام) است.
نیز در این روایات، دو حدیث از امام باقر(علیه السلام) در شمارش ائمه، هفت حدیث از امام صادق(علیه السلام)، یک حدیث از امام کاظم(علیه السلام) و حدیثی نیز از امام رضا(علیه السلام) به چشم می‌خورد.
این روایات هرچند به طور مطلق مفید نیستند، چون می‌دانیم که ایشان(علیهم السلام) در مثل چنین امر غیبی‌ای، از خود سخن نمی‌گویند و به یقین آن را از پدران خود و از پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله) دریافت کرده‌اند، اما دست‌کم پس از ثبوت امامت ایشان، در اثبات امامت ائمة پس از آنها سودمند خواهد بود.
تصریح پدران به امامت فرزندان:
دستة دوم: روایاتی که تصریح پیامبر(صلی الله علیه و آله) یا یکی از ائمه(علیهم السلام)، بر امامت تعدادی از ائمة بعدی را به طور مشخص در بر دارد.
این روایات نیز بسیارند و آنها را در جزء سوم کتاب فی رحاب العقیده آورده‌ایم. در اینجا به طورخلاصه و به دور از تطویل، شماری از آنها را همراه با مؤیداتی در حق فرد فرد ائمه(علیهم السلام) نقل می‌کنیم.
1. امام علی بن حسین، زین‌العابدین(علیه السلام)
امام، ابومحمد، علی بن حسین، سجاد، زین‌العابدین(علیه السلام) که گاه او را «ابوالحسن» کنیه می‌دادند. روایات در حق او، نزدیک به سی روایت است که به ضمیمة روایات دستة نخست، به هشتاد و بالاتر بالغ می‌شود.
علاوه بر اینها، باید روایاتی که ائمه(علیهم السلام) را از فرزندان امام حسین(علیه السلام) می‌داند (بدون ذکر نام آنها) اضافه کنیم. در پاره‌ای از این روایات، به آیة «اولوا الارحام» همچنان‌که گذشت استدلال شده است. بی‌تردید پس از شهادت امام حسین(علیه السلام)، جز امام زین‌العابدین(علیه السلام) از آن حضرت فرزندی نمانده بود.
2. امام محمد بن علی باقر(علیه السلام)
امام، ابوجعفر، محمد بن علی باقر(علیه السلام)؛ احادیث وارده در حق این امام، بیش از سی روایت است که به ضمیمة روایاتی که در دستة نخست ذکر کردیم، به بیش از هشتاد روایت می‌رسد.
افزون بر این همه، روایاتی است که امامت را در ذریة امام حسین(علیه السلام) می‌داند؛ زیرا ذریة امام حسین(علیه السلام) پس از امام زین‌العابدین(علیه السلام) در امام باقر(علیه السلام) و برادرانش منحصر بود. ولی دربارة هیچ‌یک از برادران امام(علیه السلام) ادعای نص به امامت نشده بود. هرچند زیدیه، به امامت برادر امام، زید بن علی معتقد بودند، اما منشأ این امامت را قیام با شمشیر می‌دانستند؛ بی‌آنکه تعیین به نص الهی را در این امر دخیل بدانند. پس ادعای ایشان از محل بحث ما خارج است.
3. امام جعفر بن محمد صادق(علیه السلام)
امام، ابوعبدالله، جعفر بن محمد صادق(علیه السلام)؛ دربارة امامت ایشان، از پدران بزرگوارش، نزدیک به بیست حدیث نقل شده است که به ضمیمة روایات دستة‌ نخست، به هفتاد حدیث بالغ می‌شود. بر این همه، دو دستة دیگر از روایات را نیز باید اضافه کرد:اسلحة پیامبر(صلی الله علیه و آله)، تنها نزد امام است.
دستة نخست، روایات متعددی است که تصریح دارد سلاح پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله)، تنها نزد امام(علیه السلام) یافت می‌شود1؛ از جمله سخن امام باقر(علیه السلام) در روایت «برید»، دربارة این کلام خدای متعال: «خداوند به شما فرمان می‌دهد که امانت‌ها را به صاحبانش بدهید»2، امام(علیه السلام) فرمودند: «منظور ما هستیم. هر یک از ما باید سلاح، علم و کتبی را که نزد اوست، به امام بعدی تحویل دهد».3
نیز حدیث حسن بن ابی‌ساره از امام باقر(علیه السلام) که فرمود: سلاح نزد ما، همچون تابوت است که هرگاه به در خانة یکی از بنی‌اسرائیل قرار می‌گرفت، آنها می‌فهمیدند که فرمانروایی و سلطنت یافته است. همچنین سلاح به هر کسی سپرده شود، او امام است.4 بلکه این مطلب، از آنچه دربارة امیرمؤمنان(علیه السلام) هنگام مرگ، به عنوان وصیت
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. به احادیث این بحث در کافی، ج1، صص232و 238 و بحارالانوار، ج26، صص201 و 222 مراجعه کنید.
2. نساء: 58.
3. بحارالانوار، ج26، صص220 و 221.
4. همان.
نقل شده، به خوبی آشکار می‌گردد.1تمام این روایات، امامتِ امام صادق(علیه السلام) را ثابت می‌کند. البته با ضمیمه کردن روایات متعددی که می‌گوید سلاح پیامبر(صلی الله علیه و آله) نزد ایشان بوده است2؛‌ همچون حدیث «عبدالاعلی بن اعین» که گفت: شنیدم امام صادق(علیه السلام) چنین می‌فرماید: «سلاح پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله) نزد من است، و بر سر آن با کسی منازعه نمی‌کنم».3
نیز در حدیث سعید سمان می‌خوانیم که آن حضرت(علیه السلام) فرمود: «شمشیر پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله) و نیز زره، سپر و زره‌خُود وی نزد من است…. و نزد من است پرچم پیامبر خدا…».4
جریان امامت از پدر به فرزند
دستة دوم، روایاتی است که پیش‌تر به آنها اشاره کردیم و متضمن این معنا بود که امامت پس از امام حسن و امام حسین(علیهما السلام) در اعقاب ایشان، از پدر به فرزند منتقل می‌شود و به برادر، عمو یا دایی نمی‌رسد. در بعضی از آن روایات به آیة «اولوا الارحام» نیز استدلال شده بود. تعدادی از آن روایات، از امام باقر(علیه السلام) نقل شده بود که امامت ایشان را ثابت کردیم.
در حدیث ابوحمزه از آن حضرت(علیه السلام) آمده است که فرمود:
ای ابوحمزه، زمین هرگز از وجود عالمی از اهل‌بیت خالی نمی‌ماند… و خداوند این عالم را آشکار نمی‌کند، مگر آن هنگام که در فرزندان وی کسی هم‌شأن او
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. کافی، ج1، ص298.
2. همان، ص232 و 237؛ بحارالانوار، ج26، صص201 و 222.
3. کافی، ج1، ص234؛ بحارالانوار، ج26، صص209و 210.
4. کافی، ج1، ص233؛ بحارالانوار، ج26، صص201و 202.
در علم و دیگر ویژگی‌های الهی قرار دهد.1نیز در حدیث ابوبصیر، از آن حضرت نقل است که دربارة آیة «او کلمة توحید را کلمه‌ای پاینده در نسل‌های بعد از خود قرار داد»،2 فرمود: «منظور، امام حسین(علیه السلام) است که امامت در ذریة او، از پدر به فرزند منتقل می‌شود و به برادر و عمو نمی‌رسد».3
بنابراین، هرگاه به مقتضای این روایات، امامت پس از امام باقر(علیه السلام) به فرزندان ایشان منتقل شود، باید پس از امام صادق(علیه السلام) نیز به اولاد ایشان انتقال یابد؛ زیرا کسی از برادران حضرت، در این امر با ایشان منازعه‌ای نداشت و بر فرضِ وجود چنین کسی در آن زمان، امروز از آن شخص و دعوتش هیچ خبر و نشانه‌ای نیست و مُبلّغی نیز ندارد. همان‌طور که پیش‌تر گفتیم این امر یکی از علایم بطلان دعوت‌هاست. تفصیل این سخن، در بحث پیرامون نظام شورا گذشت.
امام صادق(علیه السلام) شخصیتی متمایز از بعضی اخبار به دست می‌آید که امام صادق(علیه السلام) در عصر خود، در چشم خواص غیر شیعه، شخصیتی متمایز و منحصر به فرد از اهل‌بیت(علیهم السلام) به شمار می‌آمد و اگر در آن زمان نصی بر امامت وجود داشت، منحصر به ایشان بود و به دیگران نمی‌رسید.
1. منصور دوانیقی می‌گوید:
جعفر بن محمد، از جمله کسانی است که خدای متعال دربارة ایشان فرمود: «سپس این کتاب ]آسمانی[ را به گروهی از بندگان برگزیدة خود به میراث
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. بحارالانوار، ج25، ص250 و 251؛ الغیبة، طوسی، صص222 و 223.
2. زخرف: 28.
3. بحارالانوار، ج25، ص253.
دادیم».1 او از برگزیدگان خدا و از سبقت‌گیرندگان به کارهای نیک است.2
2. همو به ابن مهاجر می‌گوید:
ای ابن مهاجر، بدان که همیشه بین اهل‌بیت یک محدّث که با فرشتگان و جبرئیل هم‌کلام می‌شود، وجود دارد و امروز میان ما آن کس، جعفر بن محمد است.3
3. موسی، فرزند مهدی عباسی، دربارة پیامدهای واقعة فخ می‌گوید:
اگر دربارة فضیلت دینی، علمی و ارزشی جعفر بن محمد(علیه السلام) نسبت به دیگر خویشانش، از زبان مهدی، به نقل از منصور، چیزی نشنیده بودم و اگر مدح و ستایش سفاح دربارة او به من نرسیده بود، بی‌شک قبر وی را می‌شکافتم و جنازه‌اش را می‌سوزاندم؛ چندان‌که چیزی از آن باقی نماند.4
4. امام موسی بن جعفر کاظم(علیه السلام)
امام، ابوابراهیم، موسی بن جعفر(علیه السلام) که گاه او را «ابوالحسن» یا «ابوالحسن اول» نیز می‌گفتند و به «عبد صالح» ملقب بود. دربارة امامت او، از پدران بزرگوارش، نزدیک به چهل حدیث نقل شده که علاوه بر روایات دستة نخست ـ که ذکر کردیم ـ بیش از صد حدیث را شامل می‌شود.
تمام این احادیث را باید اضافه کرد به دو دسته روایاتی که هنگام ذکر نصوص مربوط به امامت امام صادق(علیه السلام)، به آنها اشاره کردیم:
الف) روایات مربوط به «سلاح پیامبر(صلی الله علیه و آله)»
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. فاطر: 32.
2. تاریخ یعقوبی، ج2، ص383.
3. کافی، ج1، ص475.
4. بحارالانوار، ج48، ص151.
پیش‌تر روایات فراوانی را متذکر شدیم، درباره اینکه سلاح پیامبر(صلی الله علیه و آله) تنها نزد امام است. بسیاری از آن روایات، از امام باقر و امام صادق(علیهما السلام) روایت شده بود. پس بجاست که با این روایات بر امامت امام موسی کاظم(علیه السلام) استدلال کنیم، با ضمیمه کردن روایاتی که می‌گوید: «سلاح پیامبر(صلی الله علیه و آله) نزد آن حضرت بوده است»؛ همچون حدیث محمد بن حکیم از آن حضرت(علیه السلام) که فرمود: «سلاح نزد ماست و از دیگران بازداشته شده است».1
همچنین روایاتی که وجود سلاح نزد فرزندان امام کاظم(علیه السلام) را ثابت می‌کند که به زودی به آنها خواهیم پرداخت، مؤید مطلب بالاست؛ چراکه این سلاح باید از طریق امام(علیه السلام) به ایشان منتقل شده باشد، نه کس دیگر.
ب) روایات مربوط به انتقال امامت از پدر به فرزند
روایاتی که دال بر جریان امامت، پس از حسنین(علیهما السلام)، در ذریة ایشان، از پدر به فرزند است و به برادر و عمو و دایی انتقال نمی‌یابد. پس هرگاه بتوان از این دست روایات، روایاتی را که از امام باقر(علیه السلام) صادر شده، در اثبات حق امام صادق(علیه السلام) مورد استدلال قرار دهیم، می‌توانیم این روایات را، همراه با روایاتی که از امام صادق(علیه السلام) در این باره نقل شده است، برای اثبات حق امام کاظم(علیه السلام) استفاده و بدان‌ها احتجاج کنیم. فراوانی این‌گونه روایات به حدّی بوده که پس از امام صادق(علیه السلام)، مسئله جریان امامت در ذریة امام حسین(علیه السلام) و انتقال آن از پدر به فرزند، در بین شیعه، امری مسلّم و حقیقتی ثابت و بی‌تردید به شمار می‌آمده است.
بنابراین، وقتی طبق این روایات، امامت پس از امام صادق(علیه السلام) در اولاد ایشان منحصر شود، هیچ کس امامت را برای غیر امام کاظم(علیه السلام) ادعا نخواهد کرد، مگر «اسماعیلیه» که به امامت ذریة اسماعیل، فرزند امام صادق(علیه السلام) معتقد هستند و
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. کافی، ج1، ص235؛ بصائر الدرجات، صص1 و 2.
«فطحیه» که فرزند دیگر امام، یعنی عبدالله افطح را امام می‌دانند.
بطلان ادعای اسماعیلیه
سخن نخست اینکه بی‌شک جناب اسماعیل در زمان حیات امام صادق(علیه السلام) از دنیا رفته بود. حال اگر اسماعیلیه معتقد باشند که امامت در زمان حیات اسماعیل به ایشان تعلق گرفته و پس از مرگ وی، به ذریة او انتقال یافته، این ادعا از دو جهت باطل است:
اولاً: روایات بسیاری، چه به صراحت و چه به ملازمه، امامت وی را نفی می‌کند؛ همچون روایات دسته نخست که نام اسماعیل در هیچ‌کدام آنها نیست. همچنین روایاتی که به امامت امام کاظم(علیه السلام)، پس از امام صادق(علیه السلام) تصریح نموده است.
ثانیاً: وجود دو امام در یک زمان غیر ممکن است، مگر بدین معنا که یکی از آن دو در مرتبة امامت باشد؛ یعنی آمادگی دریافت مقام امامت پس از موت امام سابق را واجد باشد. این معنا دربارة اسماعیل که قبل از امام صادق(علیه السلام) از دنیا رفته، مصداق پیدا نمی‌کند.
اگر ادعای اسماعیلیه به این بازگردد که امامت پس از امام صادق(علیه السلام) به اولاد اسماعیل، بدون واسطه شدن امامت شخص اسماعیل، منتقل می‌‌شود، این نیز باطل است؛ زیرا: اولاً روایات فراوانی از دسته اول و دوم روایات پیش گفته متضمن انتقال امامت از امام صادق(علیه السلام) به امام کاظم(علیه السلام) است؛ ثانیاً روایات جریان امامت در فرزندان، از پدر به فرزند، ظهور در فرزند دارد، نه در فرزندِ فرزند.
به هر حال، آنچه بطلان ادعای اسماعیلیه را بیشتر معلوم می‌گرداند، دو امر است:
1. کسی از اولاد اسماعیل را سراغ نداریم که ادعای امامت کرده باشد یا بعد از امام صادق(علیه السلام)، عهده‌دار این مسئله بوده باشد. این ادعا، بعدها، پس از گذشت مدت‌های طولانی، برای تصحیح و توجیه خلافت «فاطمیین» ظهور کرد و علایم و نشانه‌هایی یافت.
2. آنها با این ادعای خود بر عدد ائمه که «دوازده» است، می‌افزایند و با این کار، روایات فراوان، بلکه متواتری که ائمه را دوازده تن می‌داند، باطل می‌کنند.
بطلان ادعای فطحیه
وجوه باطل بودن ادعای فطحیه از این قرار است:
1. روایات فراوانی که متضمن انتقال امامت از امام صادق(علیه السلام) به امام کاظم(علیه السلام) است.
2. عبدالله افطح، اندکی پس از شهادت امام صادق(علیه السلام) از دنیا رفت و فرصت جانشینی پیدا نکرد.
اگر گفته شود که امامت در عبدالله افطح متوقف شده، این با روایاتی که ائمه را دوازده تن می‌دانند، مخالف است و نیز با روایاتی که می‌گوید زمین هرگز از وجود امام خالی نمی‌ماند. همچنین اگر بگویند امامت از او به برادرش امام کاظم(علیه السلام) انتقال یافته ـ که بعضی‌شان بر این باورند ـ این هم، به جهاتی باطل است:
جهت اول: روایات مربوط به جریان امامت در ذریه.
جهت دوم: امام کاظم(علیه السلام) و ائمة پس از او، بر امام نبودن عبدالله افطح اتفاق داشتند؛ همچنان که با توجه به روایات وارده در تعداد ائمه(علیهم السلام)، و احادیث بسیار دیگر و اجماع شیعه، این امر روشن می‌گردد.
جهت سوم: اگر عبدالله امامی باشد بین پدر بزرگوار و برادرش امام کاظم(علیه السلام)، لازم می‌آید که بگوییم دوازدهمین امام، امام حسن عسکری(علیه السلام) است. حال با توجه به این واقعیت که ایشان از دنیا رفته‌اند، اگر بگوییم امامت در ایشان متوقف شده است، این امر با روایات بسیار زیادی که خالی بودن زمین از حجت را منع می‌کند، در تضاد قرار می‌گیرد و نیز با روایات بسیار، بلکه متواتری که خاتمه‌بخش ائمه(علیهم السلام) را امام مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) می‌داند؛ ایشان همنام پیامبرند و خدای متعال به واسطة او حق را آ‌شکار می‌سازد و زمین را پس از آکنده شدن از ظلم و جور، از قسط و عدالت پر می‌کند.
اگر بگویند که امامت از امام حسن عسکری(علیه السلام) به فرزندش، حجت منتظر(عجل الله تعالی فرجه الشریف) انتقال می‌یابد، این سخن لازم می‌آورد که تعداد ائمه(علیهم السلام) سیزده تن شود و این امر، با روایات بسیار در این زمینه مخالف است.
جهت چهارم: گروه فطحیه اکنون منقرض شده‌اند و کسی حامل دعوت ایشان نیست و این خود گواهی است بر ناحق بودن آنان؛ زیرا اگر آنان را بر حق بدانیم، باید به اتفاق امت اسلامی بر گمراهی و ضلالت گردن بنهیم و این امری است غیر ممکن؛ همچنان که توضیح آن داده شد.
وصیت، ویژة امام کاظم(علیه السلام)
از برخی روایات معلوم می‌شود که وجود وصیت دربارة امامت امام موسی کاظم(علیه السلام) نزد خواص غیر شیعه، امری معروف و مشهور بوده است:
1. پس از واقعة شهادت حسین، شهید فخ، هنگامی‌ که اسیران را نزد موسی، فرزند مهدی عباسی می‌بردند، وی امام کاظم(علیه السلام) را می‌طلبد و می‌گوید:
به خدا سوگند که حسین به دستور این شخص خروج کرده، ولی من محبت او را در دل دارم؛ زیرا از میان اهل‌بیت(علیهم السلام)، او تنها کسی است که صاحب وصیت است. خدایم بکشد، اگر او را به حال خود رها کنم.1
2. از مأمون، در گفت‌و‌گویش با رشید دربارة امام کاظم(علیه السلام) نقل شده است که گفت: چون مجلس خالی شد، به هارون گفتم: «ای امیر‌مؤمنان، مردی که این‌گونه او را
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. بحارالانوار، ج48، ص151.
تعظیم و تکریم کردی، کیست؟»
هارون گفت: «او امام مردم، حجت خدا بر آفریدگان و خلیفة خدا میان بندگان است».
گفتم: «ای امیرمؤمنان، آیا این همه، ویژگی‌های شخص شما نیست؟»
گفت: «من امام ظاهری مردم هستم که با قهر و غلبه بر آنان سلطه یافته‌ام و موسی بن جعفر(علیه السلام) امام بر حق است. ای فرزند، به خدا سوگند که او از من و از همة آفریدگان به مقام پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله) سزاوارتر است. به خدا قسم اگر در امرحکومت با من منازعه کنی، چشمانت را از حدقه بیرون می‌کشم؛ چراکه خلافت و پادشاهی، عقیم است».1
5. امام علی بن موسی الرضا(علیه السلام)
امام، ابوالحسن، علی بن موسی الرضا(علیه السلام)؛ حدود 46 حدیث به امامت ایشان تصریح دارد که اگر روایات طایفة نخست را نیز بیفزاییم، شمار احادیث در این باب، به 110‌ حدیث می‌رسد. علاوه بر دو مجموعه روایت که در قسمت امامت امام صادق(علیه السلام) ذکر نمودیم. این دو مجموعه، با در پی آمدن هر امامی، فراوان‌تر می‌شوند و مضمون آنها بین شیعه آشکارتر می‌گردد؛ چراکه ائمة متأخر، آن مضمون را متعرض می‌شوند و مورد تأکید قرار می‌دهند:
الف) روایات مربوط به «سلاح پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله)» روایاتی که تصریح دارند سلاح پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله) جز نزد امام یافت نمی‌شوند؛ با ضمیمة احادیثی که وجود آن سلاح نزد امام رضا(علیه السلام) را ثابت می‌کند، همچون حدیث سلیمان بن جعفر که گفت: «به امام رضا(علیه السلام) نوشتم: آیا سلاح پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله) نزد شماست؟ پس حضرت(علیه السلام) به خط خود که
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. همان، ص131.
آن را می‌شناختم، برایم مرقومه فرمود: «آری، نزد من است».1
همچنین حدیث احمد بن ابی‌عبدالله که می‌گوید:
از امام رضا(علیه السلام) دربارة ذوالفقار، شمشیر پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله) پرسیدم که از کجا آورده شد؟ امام(علیه السلام) در پاسخ فرمود: «جبرئیل، آن را از آسمان فرود آورد و زینتش نقره بود. آن شمشیر هم‌اکنون نزد من است».2
ب) روایات استمرار امامت در فرزندان ائمه
منظور روایاتی است که امامت را پس از امام حسن و امام حسین(علیهما السلام)، جاری در ذریة ایشان می‌داند، نه در برادر و عموها، و چون هیچ یک از برادران امام رضا(علیه السلام) ادعای امامت نکردند و کسی برای آنها چنین ادعایی ننموده، این امر به ایشان منحصر می‌گردد. شاید به همین دلیل باشد که اختلاف در امامت ایشان، تنها به وسیلة واقفیه صورت می‌گیرد که شهادت امام کاظم(علیه السلام) را منکر می‌شوند و ادعای ختم امامت می‌کنند. آنها بر این باورند که امام کاظم(علیه السلام)، همان امام منتظر است و غیبت ایشان در زندان واقع شده است. این ادعاها، به چند دلیل باطلند:
بطلان ادعای واقفیه
1. شهادت امام کاظم(علیه السلام) قطعی است؛ چندان که از امور بدیهی به شمار می‌آید.
2. روایات بسیاری که مورد بحث ما در این باب هستند، بر شهادت امام کاظم(علیه السلام) و جانشینی فرزندش امام رضا(علیه السلام) گواه می‌باشند.
3. روایاتی که می‌گوید ائمه دوازده نفر و نه نفرشان از ذریة امام حسین(علیه السلام) می‌باشند. مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) دوازدهمین آنها و نهمین از ذریة امام
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. بحارالانوار، ج26، ص211؛ بصائر الدرجات، ص205.
2. کافی، ج1، ص234؛ بحارالانوار، ج42، ص65.
حسین(علیه السلام) است.
4. روایات مستفیضه، بلکه متواتری که شیعه و سنی نقل کرده‌اند که امام مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) همنام پیامبر(صلی الله علیه و آله) است.
5. واقفیه گروهی منقرض شده‌اند و کسی امروزه پرچمدار عقاید آنها نیست و این خود بهترین دلیل بر بطلان و ناراست بودن آنهاست.
6. امام محمد بن علی جواد(علیه السلام)
امام، ابوجعفر، محمد بن علی جواد(علیه السلام) که لقب «تقی» نیز داشت. حدود 27 روایت بر امامت آن حضرت تصریح شده و اگر روایات طایفه نخست را نیز بیفزاییم، احادیث دال بر امامت ایشان به نود می‌رسد. به ویژه اگر آن دو دسته روایات که در باب امامت هر یک از پدران ایشان(علیهم السلام) نقل کردیم نیز افزوده شود در این صورت در زمان وی، هم از جهت شمار روایات و هم از جهت مضمون، بین شیعیان ظهور بیشتری بر امامت وی یافته و در جانشان محکم‌تر نشسته است:
الف) روایات سلاح پیامبر(صلی الله علیه و آله)
روایاتی که می‌گوید سلاح پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله) تنها نزد امام یافت می‌شود، دلیلی است بر این مطلب، به ضمیمة روایاتی که وجود آن سلاح نزد امام جواد(علیه السلام) را تأیید می‌کند؛ همچون حدیث ابراهیم بن هاشم، از امام جواد(علیه السلام) که فرمود:
سلاح نزد ما، همچون تابوت است نزد بنی‌اسرائیل؛ خلافت آنجا قرار می‌گیرد که سلاح؛ همچنان که پادشاهی در بنی‌اسرائیل؛ تابع محل قرار گرفتن تابوت بوده است.1
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. بحارالانوار، ج26، ص206.
ب) روایات استمرار امامت در فرزندان ائمه
دلیل دوم، روایاتی است که جریان امامت را پس از امام حسن و امام حسین(علیهما السلام) و ذریة ایشان می‌داند. از این روست که می‌بینیم در بعضی روایات، تأخیر ولادت امام جواد(علیه السلام) بعضی از شیعیان را دچار حیرت و سرگردانی می‌کند. در حدیث محمد بن اسماعیل بزیع، از امام رضا(علیه السلام) آمده است که از آن حضرت(علیه السلام) پرسیدند:
آیا امامت به عمو و دایی می‌رسد؟ حضرت(علیه السلام) فرمود: «نه». گفته شد: «به برادر، چه؟» فرمود: «نه». گفتند: «پس از شما، امامت را در که جست‌وجو کنیم؟» فرمود: «در فرزندم». و امام در آن هنگام، هنوز فرزندی نداشت.1
همچنان که از بعضی روایات معلوم می‌شود این امر مورد سوء‌استفادة دشمنان امام رضا(علیه السلام) قرار می‌گرفت؛ همچون روایت حسین بن بشار که می‌گوید:
ابن قیاما، نامه‌ای به ابوالحسن(علیه السلام) نوشت و گفت: «چگونه خود را امام می‌دانی درحالی‌که فرزند نداری؟» امام(علیه السلام) در پاسخش نوشت: «از کجا می‌دانی که فرزندی ندارم؟ به خدا سوگند که سرانجام پروردگار مرا فرزندی پسر روزی خواهد کرد که بین حق و باطل جدایی می‌افکند».2
بنابراین، امامت پس از امام رضا(علیه السلام)، در وجود تنها فرزند پسرش، امام جواد(علیه السلام) متعین می‌شود؛ به‌خصوص اینکه دربارة کس دیگری ادعای وجود نص بر امامت نشده است، چه رسد به ادعای جانشینی امام رضا(علیه السلام).
ازاین‌رو، امامت امام جواد(علیه السلام) پس از پدر بزگوارش، نزد شیعه امری مسلم و قطعی بوده و اگر سؤال و ابهامی در این باره وجود داشته، یا پیش از تولد آن حضرت بوده، یا پس از ولادت ایشان؛ آن هم به سبب تأکید و اطمینان بیشتر یا اصرار بر شنیدن
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. کافی، ج1، ص286؛ بحارالانوار، ج50، ص35.
2. کافی، ج1، ص320؛ بحارالانوار، ج50، ص22.
نص.
احمد بن محمد بن عیسی، از امام جواد(علیه السلام) روایتی طولانی نقل کرده که در خاتمة آن چنین آمده است: امام جواد(علیه السلام) به من فرمود: «شک و تردید تو برطرف شد. بی‌شک پدرم، جز من، پسری ندارد.» گفتم: «راست می‌گویی، جانم به فدایت».1
خردسالی امام جواد(علیه السلام) گواهی بر تأییدات الهی
آنچه بر این حقیقت تأکید دارد، اهمیت و عظمت مقام امامت نزد شیعه است که با توجه به معیارهای مقبول نزد ایشان، امتداد نبوت پیامبر(صلی الله علیه و آله) محسوب می‌شود. شیعه، طبق آنچه از ائمه(علیهم السلام) روایت شده، برای امام، شرایط سنگین و سختی مدّعی است؛ از جمله: معصوم بودن، مورد تکریم الهی قرار داشتن، برگزیده خدا بودن، در اختیار داشتن کلید گنجینه‌های علم خدا، به میراث بردن مواریث انبیا(علیهم السلام)، تصرف کردن در هستی و از کار انداختن قوانین عالم طبیعی با معجزه و در نهایت وجوب تسلیم بودن مردمان در برابر اوامر و نواهی ایشان.
از سوی دیگر عامه و جمهور که حرکتشان خلاف طریقة اهل‌بیت(علیهم السلام) است، ثبوت امامت برای ایشان را برنمی‌تابند؛ به‌خصوص پادشاهانی که مسئله امامت را چالشی بزرگ فراروی مشروعیت خود می‌دانند و عالمانی که آن را مایة تحقیر بار علمی خویش و شکست عظمت خیالی خود می‌بینند.
روشن است که امام جواد(علیه السلام) این منصب والا را در سن هشت سالگی بر عهده گرفت؛ سنی که انسانی عادی، شایستگی بر عهده گرفتن مسئولیت یک خانواده را ندارد، بلکه نمی‌تواند امور شخصی خود را سامان دهد. در این موقعیت امام(علیه السلام) از چشم مردم پنهان نبود، تا بگوییم طرفدارانش با دور نگه‌داشتن او از منظر مردم،
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. بحارالانوار، ج50، صص67 و 68؛ و با اندکی اختلاف در کافی، ج1، ص320.
هاله‌ای از اسطوره بودن و تقدس‌هایی پیرامون او به وجود آوردند، که راهی برای شناسایی‌شان وجود ندارد. امام جواد(علیه السلام) پیوسته با مردم بود و با آنان معاشرت می‌کرد و همگان می‌توانستند به راحتی به واقعیت علم و عمل و افکار و رفتار آن حضرت آگاهی پیدا کنند.
بی‌شک اگر امام(علیه السلام) سزاوار این منصب عظیم نبود و به طور مناسب مورد لطف و عنایت و تأیید الهی قرار نمی‌گرفت، در برابر عظمت این مسئولیت بزرگ کمر خم می‌کرد، وجودش در هم می‌شکست و پیش همگان رسوا و بی‌اعتبار می‌شد؛ به‌خصوص اینکه دشمنان حضرت(علیه السلام)، می‌توانستند با استفاده از قدرت تبلیغاتی عظیم خود، نقاط ضعف و کاستی‌های این مسئله را جست‌وجو کنند، آنها را برجسته و هراس‌انگیز نمایند و با اشاعه دادن آنها میان مردم، نگاه آنان را به این امر متوجه سازند و بدین‌وسیله، از کوتاه‌ترین راه، منصب امامت را به دست بگیرند و قبضه کنند. اما این‌گونه نشد و امام(علیه السلام) شخصیت و حرمت خویش را در دل همة انسان‌ها، دوستان و دشمنان و دوران و نزدیکان، جای‌گیر نمود و گذشته از شیعیان و دوستداران خویش، حکومت و عامه را نیز به عظمت خود متوجه ساخت و بدین وسیله، شکوه و والایی و تقدس امامت را پاس داشت و نگهبانی کرد.
از جمله اموری که عظمت شخصیت امام جواد(علیه السلام) و لیاقت او را برای امامت روشن‌تر می‌سازد، تواضع و فروتنی بزرگان از فرزندان ابوطالب، در مقابل این امام است که خود در نسب به او شریکند، اما نسل پیش از امام به شمار می‌آیند. بی شک، این رفتار از جانب آنها توجیهی ندارد جز اعتراف و تسلیم در برابر فرمانی که از سوی خدا دربارة امام(علیه السلام) صادر شده است. از این بزرگان، می‌توان از عموی حضرت(علیه السلام)، حسین بن موسی بن جعفر و عموی پدرش، سید جلیل‌القدر، علی بن جعفر(علیه السلام) نام برد.
حسین بن موسی می‌گوید:
در مدینه خدمت امام جواد(علیه السلام) بودم، علی بن جعفر و اعرابی‌ای از اهل مدینه نیز حاضر بودند. اعرابی همان طور که با دست به امام جواد(علیه السلام) اشاره می‌کرد، به من گفت: «این نوجوان کیست؟» گفتم: «او جانشین و وصی پیامبر خدا است». اعرابی گفت: «سبحان الله! پیامبر خدا نزدیک به دویست سال است که رحلت فرموده، درحالی‌که این شخص نوجوان است. چگونه این نوجوان می‌تواند وصی پیامبر خدا باشد؟»
در پاسخ گفتم: «این بزرگوار، وصی علی بن موسی است و علی، وصی موسی بن جعفر و موسی، وصی جعفر بن محمد و جعفر، وصی محمد بن علی و محمد، وصی علی بن حسین و علی، وصی حسین و حسین، وصی حسن و حسن، وصی امیرمؤمنان علی بن ابی‌طالب و علی بن ابی‌طالب وصی پیامبر‌ خداست».
در این هنگام حضرت(علیه السلام) به طبیب نزدیک شد تا او را رگ بزند. علی بن جعفر برخاست و گفت: «مولای من، بگذارید نخست رگ مرا بزند تا تیزی آهن پیش از شما، بر تن من آشنا شود».
به اعرابی گفتم: «می‌بینی. او عموی پدر اوست».
چون کار امام(علیه السلام) تمام شد، برخاست تا برود. علی بن جعفر پیش افتاد و نعلین حضرت(علیه السلام) را پیش پای او جفت کرد.1
از محمد بن حسین بن عمار نقل است که گفت:
روزی در مدینه، خدمت علی بن جعفر بن محمد نشسته بودم؛ دو سال بود که ساعتی خاص حضورش می‌رسیدم که احادیثی را که از برادرش امام کاظم(علیه السلام) شنیده بود، برایم نقل می‌کرد و من می‌نوشتم. در این هنگام امام جواد(علیه السلام) وارد مسجد پیامبر(صلی الله علیه و آله) شد. علی بن جعفر بی‌درنگ، بدون کفش و ردا، به سوی حضرت(علیه السلام) دوید، دست وی را بوسید و ایشان را
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. معجم رجال الحدیث، ج12، صص316 و 317؛ اختیار معرفة الرجال، ج2، ص729.
بسیار تکریم کرد. امام(علیه السلام) به او فرمود: «عمو جان، خدایت رحمت کند، بنشین». علی بن جعفر گفت: «چگونه بنشینم، درحالی‌که شما ایستاده‌اید».
چون علی بن جعفر به حلقة یاران خود بازگشت، شروع به سرزنش او کردند و گفتند: «تو عموی پدر او هستی، این کارها چه معنا می‌دهد؟» گفت: «ساکت باشید». پس دست به محاسن خود گرفت و ادامه داد: «اینک که خدای متعال منِ پیرمرد را سزاوار امامت ندیده و این نوجوان را شایستة آن مقام دانسته و امامت را در جایگاهی که خواسته قرار داده است،‌ باید فضیلت او را انکار کنم؟ از آنچه می‌گویید به خدا پناه می‌برم که من غلام او هستم».1
علی بن جعفر نقل می‌کند:
یکی از واقفی‌ها به من گفت: «کار برادرت ابوالحسن(علیه السلام) به کجا انجامید؟» گفتم: «از دنیا رفت». گفت: «از کجا دانستی؟» گفتم: «اموالش تقسیم شد. زنانش ازدواج کردند و امام پس از او، روی کار آمد». گفت: «پس از او، امام که بود؟» گفتم: «فرزندش علی(علیه السلام)». گفت: «فرجام او چه شد؟» گفتم: «رحلت کرد». گفت: «از کجا دانستی که از دنیا رفته؟» گفتم: «اموالش را تقسیم کردند و زنانش به خانة شوی رفتند و امام پس از او، بر مسند نشست». گفت: «آن امام کیست؟» گفتم: «فرزندش، جواد(علیه السلام)». گفت: «تو با این سن و سال، درحالی‌که پدرت جعفر بن محمد(علیهما السلام) است، می‌گویی این نوجوان امام و خلیفة پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله) است؟» گفتم: «بی‌شک تو شیطانی».
راوی گوید:
پس محاسن خود را به دست گرفت و رو به آسمان، به بالا نگاه کرد و ادامه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. کافی، ج1، ص322؛ معجم رجال الحدیث، ج12، ص317 در معرفی علی بن جعفر.
داد: «چاره چیست وقتی که خداوند او را سزاوار امامت می‌بیند و من پیرمرد چنین لیاقت و شایستگی را ندارم».1
انصاف اینکه مجموع این روایات، خود قوی‌ترین دلیل بر امامت امام جواد(علیه السلام) و امامت پدران بزرگوارش است؛ چراکه امامت او فرع امامت آنان است و راست‌ترین گواه بر حقانیت دعوت امامیه و حرکت پیروزمندانة آنها در طول تاریخ و بهترین شاهد بر عنایت و یاری خدای متعال در حق این گروه که فرمود: «اگر خداوند شما را یاری کند، هیچ کس بر شما پیروز نخواهد شد».2
همة این مطالب، به همین سیاق، دربارة فرزند بزرگوار امام جواد(علیه السلام)، یعنی امام ابوالحسن علی بن محمد هادی(علیه السلام) که در سنّی همانند پدرش، به مقام امامت نایل گردید، جاری است. بالاتر اینکه در جزء سوم کتاب فی رحاب العقیده در بررسی قرائن مؤید نص، متذکر شدیم که وجود تأییدات و حمایت‌های آشکار و نهان الهی در اثبات امامت برای مجموع ائمه(علیهم السلام) یکی از قوی‌ترین و اساسی‌ترین دلیل‌هاست. اما دربارة امام جواد و امام هادی(علیهما السلام) که در خردسالی به امامت رسیدند، این دلیل اهمیت ویژه می‌یابد و ازاین‌رو، حدیث بالا را دربارة ایشان یادآور شدیم.
7. امام علی بن محمد هادی(علیه السلام)
امام ابوالحسن، علی بن محمد هادی(علیه السلام)، که به «نقی» هم ملقب بود. دربارة امامت ایشان حدود یازده حدیث نقل شده است که به همراه روایات دستة نخست، به هفتاد حدیث می‌رسد. البته احادیث مربوط به جریان امامت در ذریه، از پدر به فرزند را نیز باید به آنها اضافه کنیم.
اگرچه امام جواد(علیه السلام) پسر دیگری به نام «موسی مبرقع» داشت، اما وی نه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. اختیار معرفة الرجال، ج2، ص728؛ معجم رجال الحدیث، ج12، ص316.
2. آل عمران: 160.
خودادعای امامت کرد و نه دربارة او چنین ادعایی صورت گرفت. پس امامت منحصر به امام هادی(علیه السلام) گردید.
در تأکید بر این مطلب، تأییدات و حمایت‌های ویژة الهی را که دربارة امام جواد(علیه السلام) ذکر کردیم، می‌توانیم دلیل قرار دهیم؛ چراکه امام هادی(علیه السلام)، همانند پدر بزرگوارشان در خردسالی بر منصب امامت تکیه زدند.
8. امام حسن بن علی عسکری(علیه السلام)
امام ابومحمد، حسن عسکری(علیه السلام) که دربارة امامتش 24 حدیث وارد شده است و چون روایات دستة اول را به آنها بیفزاییم، این تعداد به نود حدیث می‌رسد. افزون بر اینها، روایات مربوط به جریان امامت در ذریه را داریم؛ چراکه هنگام وفات امام هادی(علیه السلام)، جز برای امام عسکری(علیه السلام) ادعای امامت نقل نشده و تنها ایشان امامت را برای خود ادعا کرد و آن را برعهده گرفت.
بله، برادر امام(علیه السلام)، جعفر، ادعای امامت کرد و پس از وفات امام حسن عسکری(علیه السلام) نیز عده‌ای به بهانة اینکه امام(علیه السلام) فرزندی ندارد تا جانشین وی باشد، او را امام دوازدهم خواندند. قائلان به امامت جعفر، دو دسته شدند:
دستة اول: جعفر را امام دوازدهم، پس از برادرش امام عسکری(علیه السلام) می‌دانستند، بدون اینکه برای امامت امام عسکری(علیه السلام) مانعی قلمداد شود. این گروه، در امامت امام حسن عسکری(علیه السلام) با امامیه مشکلی ندارند. با این همه، ادعای ایشان به دو دلیل باطل است.
الف) روایاتی که دال بر جریان امامت از پدر به فرزند است، نه به برادر، عمو یا دایی.
ب) روایات فراوانی که می‌گوید امام دوازدهم «مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف)» است و همنام پیامبر(صلی الله علیه و آله)؛ خداوند به دست او حق را آشکار می‌سازد و زمین را پس از آکندگی از ظلم و جور، سرشار از قسط و عدل می‌کند. روشن است که این ویژگی‌ها، با شخصیت و شخص جعفر هم‌خوانی ندارد.
دستة دوم: کسانی که جعفر را، به جای امام حسن عسکری(علیه السلام) امام یازدهم می‌دانستند؛ دلیلشان نیز این بود که چون امام(علیه السلام) بدون فرزند از دنیا رفته‌اند، پس وی امام نبوده؛ زیرا امامت در فرزندان جریان می‌یابد.
این قول نیز باطل است: به این دلیل که جعفر هرگز با برادرش امام حسن عسکری(علیه السلام) در امر امامت منازعه نداشت. نیز اگر بگوییم به امامت او جاهل بوده یا در این امر کوتاهی و سهل‌انگاری ورزیده است، این هر دو، باطل‌کنندة امامت ادعایی وی است.
افزون بر این همه، پنج امر دیگر در بطلان ادعای گروه مذکور، لازم به ذکر است:
اول: وجود دلایل قطعی بر جانشین داشتن امام عسکری(علیه السلام)، که آنها را ذکر خواهیم کرد.
دوم: معلوم و ثابت بودن عدم شایستگی جعفر برای امامت، به دلیل رفتارهای زشت و نابجای وی تا هنگام وفات امام حسن عسکری(علیه السلام).
سوم: آنچه دربارة توبة جعفر پس از درگذشت امام(علیه السلام)، و بازگشتش از ادعای امامت نقل شده است؛ در توقیع مبارک حضرت حجّت(عجل الله تعالی فرجه الشریف) می‌خوانیم: «اما راه و روش عمویم جعفر و فرزندش، همان راه و روش برادران یوسف ـ علی نبینا و آله و علیه السلام ـ بود».1
چهارم: روایات بسیاری که امام دوازدهم را «مهدی» و همنام پیامبر(صلی الله علیه و آله) می‌داند. این روایات اشاره به غیبت طولانی آن حضرت و پر شدن زمین از ظلم و جور
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. الغیبة، شیخ طوسی، ص290.
در زمان غیبتش دارند. هنگامی که ایشان آشکار می‌شوند، حق به دست او روشن و زمین از قسط و عدل آکنده می‌شود. بی‌شک این خصوصیات نه بر جعفر و نه بر هیچ یک از فرزندانش، تطبیق نمی‌کند.
پنجم: از قائلین به امامت جعفر کسی باقی نمانده و اکنون نیز کسی این ادعا را ندارد. از طرفی گفتیم که این مسئله، خود دلیل بطلان و گمراهی این عقیده و معتقدان به آن است. بنابراین چاره‌ای از پذیرش ادلة امامت امام حسن عسکری(علیه السلام) وجود ندارد.
9. آخرین امام، حجة بن الحسن، امام منتظر(عجل الله تعالی فرجه الشریف)
واپسین اوصیا، امام منتظر، قائم آل محمد، حجة بن الحسن المهدی، صاحب الزمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف)، که بر او و بر پدران پاک و مطهرش درود و سلام فراوان باد.
دربارة امامت ایشان حدود سی حدیث وارد شده است که به اضافة احادیث دستة نخست، به نَوَد روایت می‌رسد.
چند دسته روایت
افزون بر این همه، روایات مربوط به انتقال امامت در ذریة امام حسین(علیه السلام) از پدر به فرزند را داریم. حال با توجه به تمام این روایات، در استدلال بر امامت امام مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) به چند دسته از روایات می‌توان تمسک جست:
اول: روایات مستفیض، بلکه متواتری که شیعه و سنی نقل کرده‌اند و بر دوازده نفر بودن ائمه دلالت دارند. زیرا اگر طبق روایات پیش‌گفته، امام حسن عسکری(علیه السلام) را امام یازدهم بدانیم، به ناچار امام دوازدهم باید فرزند ایشان، حضرت حجت(عجل الله تعالی فرجه الشریف) باشد.
دوم: روایات مستفیضی که نُه تن از ائمه(علیهم السلام) را از ذریة امام حسین(علیه السلام) می‌داند. حال اگر امام عسکری(علیه السلام) هشتمین نفر باشد، بی‌شک نهمین امام از ذریة حسین(علیه السلام) فرزند امام عسکری، یعنی حضرت حجت(عجل الله تعالی فرجه الشریف) خواهد بود.
سوم: احادیث مستفیض، بلکه متواتری از شیعه و جماعت نقل شده است، بدین مضمون که امام مهدی از ذریة پیامبر(صلی الله علیه و آله)، امیرمؤمنان(علیه السلام)، امام حسین(علیه السلام) و ذریة دیگر ائمة پیش از خود است. از سوی دیگر روشن است که بین یازده امام پیش از او، کسی به نام مهدی وجود ندارد. بنابراین منظور از مهدی، همان فرزند امام عسکری(علیه السلام) است.
چهارم: احادیث مستفیضی که فریقین نقل کرده‌اند با این مضمون که امام مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) آخرین ائمة دوازده‌گانه، آخرین ائمه از ذریة امام حسین(علیه السلام) یا نهمین فرد از آنهاست؛ چون اگر طبق روایات پیش‌گفته، امام عسکری(علیه السلام) را یازدهمین پیشوا یا هشتمین از ذریة امام حسین(علیه السلام) بدانیم، لازم می‌آید که فرزند ایشان، حجت منتظر(عجل الله تعالی فرجه الشریف) دوازدهمین امام و نهمین امام از ذریة امام حسین(علیه السلام) باشد.
پنجم: روایاتی که سلسله نسب امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) را مشخص می‌کند؛ این روایات به شرح زیر است:
1. حدیث ابوحمزة ثمالی است. او می‌گوید:
روزی خدمت امام باقر(علیه السلام) بودم، چون مجلس خلوت شد، به من فرمودند: «ای ابوحمزه، یکی از امور حتمی و تغییرناپذیر نزد خدای متعال، قیام قائم ماست… . پدر و مادرم فدای کسی که همنام و هم‌کنیه من و هفتمین از فرزندان من است. پدرم به فدای او که زمین را پس از آن که از ظلم و جور آکنده شده، از قسط و عدل سرشار می‌کند…».1
2. حدیث صفوان بن مهران از امام صادق(علیه السلام) که در آن آمده است: به آن حضرت گفتند: «مهدی از فرزندان تو، کیست؟» فرمودند: «پنجمین از فرزندان هفتمین که شخص وی از شما غایب می‌شود…».2
منظور امام(علیه السلام) از هفتمین، امام هفتم موسی بن جعفر کاظم(علیه السلام) بود و در ذریة ائمه، پنجمین فرزند امام کاظم(علیه السلام) تنها امام مهدی حجة بن الحسن (عجل الله تعالی فرجه الشریف) است.
3. نظیر حدیث بالا، روایتی از عبدالله بن ابی‌یعفور3 آمده است.
4. حدیث علی بن جعفر از برادرش امام کاظم(علیه السلام) که فرمود: «هرگاه پنجمین تن از اولاد هفتمین، غایب شود، خدا را خدا را، مباد کسی دینتان را از شما برباید».4
5. حدیث یونس بن عبدالرحمان است. او می‌گوید:
روزی نزد امام موسی بن جعفر(علیه السلام) رفتم و عرض کردم: «ای فرزند پیامبر خدا، آیا شما قائم و برپادارندة حق هستید؟» امام(علیه السلام) فرمود: «من برپادارندة حقمّ. اما قائمی که زمین را پاک می‌سازد، او پنجمین تن از فرزندان من است و غیبتی بسیار طولانی دارد».5
6. حدیث سید حمیری، شاعر بزرگ، از امام صادق(علیه السلام) است که در آن می‌گوید:
به آن حضرت(علیه السلام) عرض کردم: «ای فرزند پیامبر خدا، خبرهایی از پدران شما دربارة غیبت برای ما روایت می‌شود و اینکه غیبت امری است
.1 اثبات الهداة بالنصوص و المعجزات، ج7، ص64؛ بحارالانوار، ج24، ص241 و ج36، صص393 و 394.
2. کمال الدین و تمام النعمة، ص333؛ بحارالانوار، ج51، ص32.
3. همان، ص338.
4. کافی، ج1، ص336؛ کمال الدین، صص359، 360.
5. کمال الدین، ص361؛ بحارالانوار، ج51، ص151.
383صحیح. این غیبت در چه زمانی واقع می‌شود؟» فرمود(علیه السلام): «در زمان ششمین فرزند من و او دوازدهمین امام از ائمه، پس از پیامبر خداست».1
7. حدیث سلیمان دیلمی در بیان واقعة قادسیه است. طی آن می‌گوید:
روزی یزدگرد با هراس نزد اهل خانة خویش آمد و بر درگاه ایوان ایستاد و گفت: «سلام بر تو ای ایوان. اینک منم که از تو روی ‌برمی‌گردانم و آن‌گاه به سوی تو بازمی‌گردم؛ خودم یا یکی از فرزندانم که هنوز زمان زندگی‌اش فرا نرسیده است».
سلیمان می‌گوید:
خدمت امام صادق(علیه السلام) رسیده، دربارة این واقعه از ایشان پرسیدم و گفتم: «اینکه یزدگرد گفته است: و مردی از فرزندان من، منظورش که بوده است؟» امام فرمود: «امام شما که او دین و احکام خدای متعال را بر پای دارد و ششمین تن از فرزندان من است و یزدگرد از پدران [مادری] او به شمار می‌آید».2
8 . حدیث ابوالهیثم بن ابی‌حبه از امام صادق(علیه السلام) است که فرمود: «هرگاه سه اسم مبارک محمد و علی و حسن به دنبال هم قرار گیرند، چهارمشان، قائم است».3
نزدیک به مفهوم این روایت، یا عین همین حدیث، از ابوالهیثم تمیمی نیز نقل شده است.4
9. حدیث حسین بن خالد از امام ضا(علیه السلام) است که می‌گوید: به ایشان عرض شد: «ای فرزند پیامبر خدا، قائم از شما اهل بیت کیست؟» امام فرمود: «چهارمین تن از فرزندان من…».5
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. کمال الدین، ص342؛ بحارالانوار، ج47، ص317.
2. اثبات الهداة، ج7، ص218؛ بحار الانوار، ج51، صص163 و 164.
3. کمال الدین، صص333 و 334.
4. کمال الدین، ص334؛ بحار الانوار، ج51، ص143.
5. کمال الدین، ص371؛ بحارالانوار، ج52، صص321 و 322.

10. حدیث ریان بن صلت از امام رضا(علیه السلام) در وصف قائم (عجل الله تعالی فرجه الشریف) است که در آن می‌خوانیم: «او چهارمین تن از فرزندان من است؛ خداوند تا زمانی که بخواهد او را در پردة غیبت قرار می‌دهد».1
11. حدیث عبدالعظیم حسنی از امام جواد(علیه السلام) است که در آن می‌خوانیم: «قائم ما مهدی است. کسی که باید در مدت غیبتش در انتظار او بنشینید و در ظهورش از او فرمان‌برداری کنید و او سومین از فرزندان من است».2
12. روشن‌ترین روایات در این باب، حدیثی است که از امیر‌مؤمنان(علیه السلام) روایت شده است و آن اینکه چون امام حسن(علیه السلام) به ایشان روی می‌کرد، می‌فرمود: «مرحبا، ای فرزند پیامبر خد» و چون امام حسین(علیه السلام) به سوی ایشان می‌آمد، می‌فرمود: «پدر و مادر به فدایت، ای پدر فرزند بهترین زنان».
به امام(علیه السلام) عرض شد: «چرا سخن شما درباره حسن و حسین(علیهما السلام) متفاوت است؟ فرزند بهترین زنان کیست؟»
امیرمؤمنان(علیه السلام) فرمود: «او همان وجود غایب و دور از وطن، نهان از دیدگان، یعنی محمد فرزند حسن فرزند علی فرزند محمد فرزند علی فرزند موسی فرزند جعفر فرزند محمد فرزند علی بن حسین است». آن‌گاه دست مبارک خویش را بر سر امام حسین(علیه السلام) قرار داد، و فرمود: همین حسین است.3
ششم: روایاتی که می‌گوید: امام مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) در آخر زمان ظهور می‌کند یا پس از غیبتی طولانی و مأیوس‌کننده و بروز هرج و مرج در کار مردمان و پرشدن زمین از ظلم و جور و مسائلی چنین که در روایات فریقین بسیار است. روشن
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. کمال الدین، ص376؛ بحارالانوار، ج 52، ص322.
2. کمال الدین، ص377؛ بحارالانوار، ج51، ص156.
3. منتخب الاثر، ص31؛ بحارالانوار، ج51، صص110 و 111.
است که پس از احراز ضرورت تسری امامت از پدران به فرزندان، باید نسب امام دوازدهم، یعنی حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) به ائمة قبل از ایشان متصل شود؛ به دیگر بیان، باید فرزند امام حسن عسکری(علیه السلام) که طبق نصوص ائمه پیشین، آخرین امام است، باشد.
هفتم: روایات مستفیضی است که به خالی نبودن زمین از امام و حجت الهی صراحت دارد که از جملة آن، روایاتی است که فریقین نقل کرده‌‌اند؛ با عبارت: «هرکس بمیرد و امام زمان خود را نشناسد یا امامی نداشته باشد و مانند آن، به مرگ جاهلیت مرده است». با بیانی که در وجه دوم، مربوط به استدلال بر امامت به نص، متذکر شدیم.
به همین معنا است سخن پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله) که فرمود:
در هر جایگزینی از امت من، دادگرانی از اهل بیت من وجود دارند که دین را از گزند تحریف غالیان و انحراف باطل‌گرایان و تفسیرهای غلط نادانان ایمن می‌سازد. بی‌شک پیشوایانتان شما را به سوی خدا می‌برند، پس بنگرید که در دین و نماز خود از که پیروی می‌کنید.1
این روایت را جمهور به گونه‌ای دیگر نقل کرده‌اند که در روایات مربوط به مرجعیت دینی اهل بیت بدان‌ها اشاره کردیم.
اینک اگر بپذیریم که امامت تنها در اَعقاب و ذریه‌ جاری می‌شود و از طرفی بنابر روایاتی که گذشت، امام حسن عسکری(علیه السلام) امام بوده و اینکه به طور قطع ایشان از دنیا رفته است، لزوماً این نتیجه به دست می‌آید که ایشان پس از خود فرزندی بر جای نهاده که همان وجود مقدس امام عصر، حضرت صاحب الزمان(عجل الله تعالی فرجه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. کمال الدین، ص221؛ قرب الاسناد، ص77؛ کافی، ج1، ص32؛ مقتضب الاثر، ص16؛ الفصول المختاره، ص325.
در منابع ذیل، این روایت با عبارات نزدیک به هم، از عامه نقل شده است: ینابیع الموده، ج2، صص114، 366 و 439؛ الصواعق المحرقه، ج2، صص421، 442 و 672؛ ذخائر العقبی، ص17؛ جواهر العقدین، قسمت دوم، ج1، ص91: برانگیختن پیامبر(صلی الله علیه و آله) مردم را که پس از او به کتاب خدا و اهل بیت پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله) تمسک بجویند.
الشریف) است.
پس از این همه ادله و بیان، هیچ انسان منصفی را نشاید که در امامت امام دوازدهم، حجة بن الحسن منتظر… که درودهای خدا بر او و بر پدران بزرگوارش باد و خداوند در فرج ایشان گشایش دهد، شک و تردید روا دارد.
ازاین‌رو در بعضی روایات آمده در ثبوت امامت ایشان برای شیعه، همین بس که از ولادت وجود آن حضرت(علیه السلام) مطمئن شوند؛ چرا که این امر از جهت مزاحمت‌ها و سخت‌گیری‌های حکومت، بایست پنهان می‌ماند. از این رو در روایات بسیاری و نیز در متون تاریخی، به بیان ولادت و وجود حضرت(عجل الله تعالی فرجه الشریف) و گزارش عده‌ای به اینکه ایشان را دیده‌اند، بسنده شده است.
وانگهی روایات گذشته با وجود اختلاف در مضمون، به تنهایی، همچنان که دلیل اثبات امامت بودند، می‌توانند وجود و ولادت حضرت حجت(عجل الله تعالی فرجه الشریف) را نیز ثابت کنند و همین مقدار در استدلال بر وجود امام مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) کافی خواهد بود.
از همین روست که می‌بینیم حکومت وقت، خانة امام عسکری(علیه السلام) را به شدت و بدون وقفه زیر نظر می‌گرفت و پس از وفات آن حضرت، در پی یافتن فرزندش بود. بعید نیست که در آن زمان، بسیاری از این روایات، یا مضمون آنها به دستگاه حکومت رسیده و مطالب بسیاری برای درباریان و سران خلافت آشکار شده باشد؛ چرا که این قبیل روایات را تمام شیعه پذیرفته بودند و حکومت می‌دانست که شیعیان این روایات را از منابع زلال و پاکیزة اندیشة ائمه خود اخذ کرده‌اند؛ ائمه‌ای که حقیقت علم و توانایی بالای علمی آنان بر کسی پوشیده نبود و همگان در مقابل عظمت وجودی آنان سر تسلیم فرود می‌آورند.
سرگردانی شیعیان پس از امام عسکری(علیه السلام) حیرت و سرگردانی شیعیان پس از امام حسن عسکری(علیه السلام) و اختلاف اندیشه‌های آنان دربارة مسائل مختلف، از جمله مقولة امامت، امری بسیار طبیعی بود؛ زیرا در برخورد ابتدایی با مسئله شگفت غیبت، اعتراف بدان چندان ساده و آسان نبود. از سوی دیگر رویدادهای نو، زمینه‌ای مناسب برای ایجاد و گسترش شبهات از سوی افراد نادان و سودجو فراهم کرده بود.
در این میان: گرچه با روایات فراوانی در باب امامت امام دوازدهم(عجل الله تعالی فرجه الشریف) روبه‌رو هستیم و حتی می‌توان یقین کرد که آنچه در آن زمان وجود داشته، بیش از مقداری بوده که بعدها به ما رسیده است، چرا که بسیاری از آن روایات ضایع شده و از دسترس دور مانده است، با این حال، آگاهی عامة مردم، بلکه دسترسی بسیاری از خواص به آن روایات اندک و شاید به ظاهر غیر ممکن بوده است؛ زیرا نشر و گسترش علوم و معارف در آن عصر به شدت محدود بوده است؛ به‌خصوص که حکومت‌های وقت، موانع جدی بر سر راه انتشار معارف شیعی و آنچه به مسئله حساس امامت مربوط می‌شد، قرار می‌داد.
بعد از سپری شدن این دوره، امور به‌تدریج استقرار می‌یافت و در نتیجه، وجود قواعد برهانی و فرهنگ سالم شیعی و ظهور حاملان آگاه، مخلص، محافظ، مدافع و دانشمند در این عرصه، نشانه‌ها و آثار ارزندة مکتب اهل بیت(علیهم السلام) آشکار و حاکم می‌شد.
به هر حال، علم به وجود ملازمه بین ولادت و امامت حضرت حجت(عجل الله تعالی فرجه الشریف)، یکی از اسباب مهم در اثبات وجود مقدس آن حضرت به شمار می‌رود؛ هرچند طلب ادلة بیشتر و روایات متعدد وارده در این باب، تنها به سبب تأکید دلیل و دفع شبهات است یا به این دلیل که راه‌های حسی نزد عامه، از حساب‌های عقلی و قضایای غیبی نافذتر و مقبول‌تر است.
عبدالله بن جعفر حمیری، از بزرگان و چهره‌های شاخص شیعه می‌گوید:
من و شیخ ابوعمرو که خدایش رحمت کند، نزد احمد بن اسحاق جمع شدیم. وی به من اشاره کرد که از شیخ ابوعمرو دربارة جانشین امام یازدهم بپرسم. گفتم: «ای ابوعمرو، می‌خواهم از چیزی سؤال کنم که دربارة آن هیچ شکی ندارم؛ چون می‌دانم زمین هیچ‌گاه از وجود حجت الهی تهی نخواهد بود، مگر در چهل روز مانده به برپا شدن قیامت که در این هنگام حجت از زمین برداشته و باب توبه بسته می‌شود و اگر کسی تا آن روز ایمان نیاورده باشد، ایمان آوردنش دیگر وی را سودی نخواهد بخشید و از ایمان خود خیری نخواهد دید. این کسان، بدترین آفریده‌های خدایند که قیامت ضد آنان برپا می‌شود. اما با این احوال، می‌خواهم بر ایمان و یقین خویش بیفزایم؛ همان‌گونه که ابراهیم از پروردگارش خواست تا زنده شدن مردگان را به او بنمایاند و خداوند فرمود: «آیا ایمان نداری؟ گفت: چرا، اما می‌خواهم قلبم اطمینان یابد».1
ابوعلی، احمد بن اسحاق خبر داد که روزی از ابوالحسن(علیه السلام) پرسیدم: سخن چه کسی را بپذیرم و به کار گیرم؟ آن حضرت(علیه السلام) فرمود: «سخن عَمْری را که مورد وثوق است. هر چه بگوید، از طرف ماست. از او بشنو و اطاعتش کن که او مورد اعتماد و امین است».
همچنین ابوعلی به من گفت که روزی از ابومحمد(علیه السلام) در همین معنا پرسیدم، امام(علیه السلام) فرمود: «عَمْری و فرزندش مورد اعتمادند. هر چه بگویند، از طرف ما گفته‌اند، از آن دو بشنوید و پیروی‌شان کنید؛ چرا که آن دو ثقه و امینند».
آنچه گفتم، سخنان دو امام(علیه السلام) بود دربارة تو.
در این حال، ابوعمرو به سجده افتاد و گریست. آن‌گاه گفت: «هر چه می‌خواهی بپرس».
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. بقره: 260.
گفتم: «آیا تو جانشین ابومحمد، حسن عسکری(علیه السلام) را دیده‌ای؟» گفت: «به خدا سوگند، آری». گفتم: «نامش چیست؟» گفت: «نباید بدانی و حق پرسش در این‌باره را نداری. این را از پیش خود نمی‌گویم؛ چون حق ندارم چیزی را حلال یا حرام کنم. این، دستور امام ابومحمد(علیه السلام) است؛ چرا که حاکم می‌پندارد. امام عسکری(علیه السلام) از دنیا رفته و فرزندی ندارد و میراثش نیز تقسیم شده است… هرگاه نامی از آن فرزند به میان آید، جست‌وجوی حکومت برای دستگیری‌اش آغاز می‌شود. پس از خدا بترسید و در این باره چیزی مپرسید».1
ابو عمرو که در این روایت از او نام برده شده، همان شیخ بزرگوار، عثمان بن سعید، اولین نمایندة امام، حجة بن الحسن العسکری(عجل الله تعالی فرجه الشریف) است که وکیل جد و پدر آن حضرت، یعنی امام هادی و امام عسکری(علیهما السلام) نیز بوده است.
اینها، شماری از روایات در باب امامت دوازده امام(عجل الله تعالی فرجه الشریف) بود که در حدّ توان خود گرد آوردیم و برشمردیم که افزون بر وجوه سه‌گانة یاد شده در اولِ گفتار دوم، در اثبات نص بر امامت سیاسی دوازده امام یادآور شدیم و دلایلی که در فصل اول، در باب امامت دینی ایشان(علیهم السلام)، ذکر نمودیم، برای اثبات امامت و خلافت ایشان از زبان پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله) در امور دین و دنیا کافی است.
برخی مؤیدات
در بحث از جهات اعجاز قرآن کریم و شواهد صداقت پیامبر(صلی الله علیه و آله) در ادعای نبوت، مطالبی ذکر شد که نشان می‌داد ائمه(علیهم السلام) از جهت علم و اعجاز، امتداد وجودی پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله) هستند. بنابراین سخن، باید معتقد شویم که
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. کافی، ج1، صص329 و 330؛ الغیبة، طوسی، صص243 و 244؛ بحارالانوار، ج51، صص347 و 348.
آن وجودهای مقدس تنها کسانی هستند که می‌توان آنها را خلیفه و قائم مقام پیامبر(صلی الله علیه و آله) و حافظان دین و شریعت او به شمار آورد و همین، بر وجوه گوناگون، استدلال را که تا به اینجا بیان داشته‌ایم، تأیید می‌کند.
بی‌شک قرائن دیگری نیز وجود دارد که علمای شیعه یادآور شده‌اند و ما در جزء سوم کتاب خود فی رحاب العقیده به طور کامل و جامع به آنها پرداخته‌ایم و ذکر دوبارة آنها در اینجا را ضروری نمی‌‌بینیم. با مراجعه به مطالب آن کتاب، بسیاری از شبهات و سؤالاتی که مخالفان، دربارة وجود نص بر امامت دینی و سیاسی ائمه(علیهم السلام) ساخته و پرداخته‌اند، پاسخ داده می‌شود و سخن درباره پاره‌ای از آن سؤالات در خاتمه این کتاب خواهد آمد.

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد