۱۳۹۴/۱۲/۰۱
–
۶۸ بازدید
جنگ سرد تازهای در راه است؟
دمیتری مدودف، نخست وزیر روسیه طی سخنرانی در جلسه اخیر کنفرانس امنیتی در مونیخ، ادعا کرد که اروپا “به سرعت وارد یک دوره جنگ سرد تازه می شود”.
او گفت روسیه تقریبا بزرگ ترین خطر برای پیمان ناتو یا اروپا، آمریکا و سایر کشورها معرفی شده و افزود: “برخی مواقع گیجکننده است که الان سال ۲۰۱۶ است یا ۱۹۶۲ ؟”
دمیتری مدودف، نخست وزیر روسیه طی سخنرانی در جلسه اخیر کنفرانس امنیتی در مونیخ، ادعا کرد که اروپا “به سرعت وارد یک دوره جنگ سرد تازه می شود”.
او گفت روسیه تقریبا بزرگ ترین خطر برای پیمان ناتو یا اروپا، آمریکا و سایر کشورها معرفی شده و افزود: “برخی مواقع گیجکننده است که الان سال ۲۰۱۶ است یا ۱۹۶۲ ؟”
چند روز قبل از این سخنرانی، جیمز کلپر، مدیر سازمان اطلاعات ملی آمریکا به کمیته نیروهای مسلح مجلس سنای آمریکا در مورد “خطرهای جهانی” هشدار داده و گفته بود: “به عقیده من روس ها در مورد ناتو عمیقا دچار توهمند و ممکن است ما در حال ورود به دوره دیگری شبیه دوره جنگ سرد باشیم.”
به این ترتیب هم روس ها و هم آمریکایی ها مدعی تجدید جنگ سرد هستند.
به طور مسلم در حال حاضر تنش زیادی بین روسیه و غرب دیده می شود. الحاق کریمه توسط روسیه، سرآغاز سردی روابط بود و بحران اوکراین موجب سردی بیشتر این مناسبات شد. اکنون برداشتهای مختلف در مورد این که باید با فاجعه انسانی در سوریه چطور مقابله کرد، نیز وضعیت را وخیم تر کرده است.
ولی واقعیت این است که حتی قبل از بحران کریمه، مناسبات روسیه با غرب چندان خوب نبود. روسیه با گسترش پیمان ناتو و برنامه های دفاع موشکی آمریکا مخالف بود. استدلال روسیه این بود که این نظم امنیتی اروپایی کاملا جدید، از نهادهایی مانند ناتو که صرفا ناشی از جنگ سرد بود، فراتر می رود.
جنگ سرد
دوره رویارویی ایدئولوژیک اتحاد جماهیر شوروی با کشورهای غربی پس از جنگ جهانی دوم شروع شد. در اوایل دهه ۱۹۹۰ به دنبال فروپاشی رژیم های کمونیستی تحت نفوذ شوروی، که مدت کوتاهی پس از فروریختن دیوار برلین در سال ۱۹۸۹ بود، این رویارویی پایان یافت.
دوره ۴۵ ساله جنگ سرد شاهد تنش، موارد جاسوسی، جنگ های نیابتی توسط کشورهای دست نشانده و نیز یک رشته جنبش های “آزادیبخش” بود.
تمام این تحرکات با علم یا بیم از فاجعه هسته ای ناشی از جنگ واقعی، همراه بود.
در سال ۱۹۴۹، پیمان ناتو برای محافظت از غرب تاسیس شد.
تجدید تسلیحات روسیه البته به دلیل فروپاشی کمونیسم تا مدتی روسیه نه یک سیاست خارجی موثر داشت و نه ارتشی که بتواند پشتیبان یک چنین سیاستی باشد.
من به خوبی بازدیدم از پایگاه ناوگان دریای سیاه روسیه واقع در بندر سواستوپل در سال ۱۹۹۱ را به خاطر دارم. در یک نمایش قدرت دریایی، ناوهای جنگی مملو از تسلیحات شوروی در اسکله لنگر انداخته بودند.
هنگامی که خواستم ار روی کنجکاوی وارد این کشتی ها شوم، در نهایت تعجب کسی این زحمت را به خودش نداد که مانع من بشود. بشکه هایی که مواد شیمیایی از آنها به خارج نشت می کرد را می شد دید. همه جا مملو از زباله بود و هرج و مرج برقرار بود- در حادثه ای که در حقیقت به مثابه فروپاشی سمبولیک شوروی بود، یک کشتی به بزرگی یک مین روب در برابر چشمانم در همان جایی که پهلو گرفته بود، به آسانی غرق شد.
ولی روسیه اکنون بازگشته و مصمم است از منافع خود در خارج، چه در فاصله نزدیک مانند اوکراین و چه در فاصله دور مانند سوریه، دفاع کند.
روسیه مجددا مسلح می شود. مداخله اش در سوریه به صورت یک نمایش قدرت درآمده و نشان دهنده شماری از مدرن ترین سیستم های تسلیحاتی این کشور است. افزایش لفاظی های روسیه با اشارات تلویحی در باره استفاده بالقوه از تسلیحات هسته ای، اعلام خطری برای غرب محسوب می شود.
درک آنچه اتفاق افتاده
به این ترتیب همه چیز تا حدودی شبیه یک جنگ سرد جدید است، ولی آیا واقعا یک چنین جنگی در راه است؟ هیچ کس نباید عمق اختلاف نظرهای روسیه وغرب، یا خطر بالقوه راهی را که دو طرف در آن قدم گذاشته اند دست کم بگیرد.
ولی اگر شرایط زمان حال مشابه اتفاقی باشد که در گذشته رخ داده، تحلیلگران و سیاستمداران پیامد سیاست های کنونی را با نگاه به اتفاقات مشابه گذشته، پیش بینی می کنند.
اما واقعیت، خلاف یک چنین برداشتی است.
وینستون چرچیل، در سخنرانی معروفی که در ماه مارس ۱۹۴۶ در فالتون در ایالت میسوری آمریکا ایراد کرد، وجود شکاف عمیق در اروپا را چنین تشریح کرد: “از شچچین در بالتیک تا تریست در آدریاتیک، یک پرده آهنین در سراسر قاره کشیده شده.”
ولی اکنون نه پرده آهنین وجود دارد و نه اتحاد جماهیر شوروی. این “جنگ سرد” جدید، کشمکش ایدئولوژیکی دو بلوک بزرگی که برای سلطه جهانی رقابت می کنند نیست. بلکه آنچه شاهد آن هستیم عمدتا یک روسیه ضعیف است که می خواهد روی پای خودش بایستد و از آنچه منافع خودش می داند در یک جهان آکنده از خصومت دفاع کند.
جنگ غیرمتعارف
این خطر که جنگ جهانی به یک نابودی هسته ای ختم می شود کجاست؟
گفته می شود روسیه، خطر بالقوه ای برای جمهوری های ساحل دریای بالتیک است. پیمان ناتو نگران استفاده روس ها از آنچه آنرا جنگ غیرمتعارف می خواند است و معتقد است این جنگ افزار تازه، مرزهای بین صلح و مناقشه را تیره و غیرمشخص کرده است.
ولی هیچ گونه نشانه ای از این که تانک های ارتش روسیه منتظر حرکت به غرب و پیشروی به سوی فرانسه هستند دیده نمی نشود. ارتش های پیمان ورشو که به عنوان متحد مسکو وارد عمل شدند، دیگر وجود ندارند. و احتمالا هیچ گونه خطری که با تقویت ارتش ناتو ( که در حال اجراست) نتوان جلویش را گرفت دیده نمی شود.
همچنین ما این موضوع را فراموش کرده ایم که اتحاد جماهیر شوروی نهایتا به دلایل اقتصادی از هم پاشید. روسیه یک نیروی توخالی بود که نتوانست ویژگی های یک ابرقدرت جهانی را حفظ کند.
روسیه کنونی یک ابرقدرت نیست. بلکه در نهایت یک بازیگر منطقه ای است با اقتصادی که بیش از حد به بهای متزلزل نفت وابسته است. از بسیاری جهات این کشور در انتظار مواجه شدن با یک بحران قریب الوقوع است. روسیه با وضعیت وخیم بهداشت عمومی، افزایش مرگ و میر و بسیاری مشکلات دیگر دست به گریبان است.
روز قیامت
این یک واقعیت است که روسیه از طریق کانال های ماهواره ای، تامین بودجه نیروهای سیاسی مشکوک در غرب و امثال این فعالیت ها در جستجوی ایجاد فرهنگی است که ضد نقطه نظرات کنونی غربی باشد و می توان گفت در این راستا تا حدودی موفق شده است.
ولی این موفقیت، تنها سایه کمرنگی از فعالیت های تبلیغاتی دوره شوروی است و علاوه بر این فاقد لشکری از پشتیبانانی است که به اشتباه ولی صادقانه تصور می کردند کمونیسم شوروی، ناجی بشریت است.
البته نباید تنش کنونی را دست کم گرفت. ولادیمیر پوتین، رهبر روسیه مسلما می تواند پایش را از گلیم خود فراتر بگذارد. درگیری روسیه و ناتو بر سر مسائلی که مرتبط با موضوعاتی است که برایشان اهمیت حیاتی دارد- به طور مثال رویارویی مستقیم ترکیه با روسیه در ترکیه- تصور غیر ممکنی نیست.
ولی دست کم در حال حاضر، احتمال بروز بالقوه یک چنین فاجعه ای که در مدت زیادی از دوره جنگ سرد، قابل تصور بود، بعید است.
در حقیقت می توان گفت که وضعیت کنونی، صرفا تکرار بخش کوچکی از جنگ سرد گذشته است.
بازیکنان صحنه متفاوتند. بسیاری موضع خود را عوض کرده اند. موضوع نیز فرق کرده. ابعاد جغرافیایی رقابت ها به مراتب کوچک تر شده و قدرت نسبی بازیگران هم تغییر کرده.
بنا بر این می توان گفت که وضعیت کنونی، تکرار جنگ سرد قدیم نیست، اگر چه باید اذعان کرد که از جهاتی هنوز بسیار آشنا به نظر می رسد.