۱۳۹۴/۱۱/۲۵
–
۹۱۵ بازدید
چرا نباید خودکشی کرد
پاسخ اجمالی:
از دیدگاه اسلام مالک همه چیز از جمله انسان، خداوند است و اوست که حق تصرف در جهان و انسان را دارد. آن جاکه او رخصت دهد، مجاز و جایى که او اذن ندهد، غیرمجاز است. از جمله موارد، کشتن انسان است. در این موضوع هیچ تفاوتى بین انتحار و دیگر کشى نیست، چرا که این کار سلب حق حیات از خود و یا دیگرى است. خداى سبحان انسان را از این امر برحذر داشته، مى فرماید: ((من قتل نفسا بغیرنفس او فساد فى الارض و فکانما قتل الناس جمیعا و آن کس که انسانى رابدون این که قاتل باشد و یا در زمین فساد کند بکشد گویا همه مردم را کشته است))،(1) مرگ و حیات یک نفر، اگر چه مساوى با مرگ وحیات اجتماع نیست، اما شباهتى به آن دارد، از این رو در جایى که اذن خداوند نیست، انجام دادن آن حرام و گناه است.
پاسخ تفصیلی:
در نگرش الهى، از آن جا که خداوند خالق انسان است و تمام هستى او از خدا است، هیچ کسى نه حق کشتن دیگرى را دارد و نه حق کشتن خود را. این بدان جهت است که از دیدگاه اسلام و همه مکاتب الهى، حیات موهبتى الهى و حقى خدادادى است. از این رو هرگاه این حق وسیله اى براى قتل نفوس دیگر یا باعث فساد در جامعه و بر هم زدن نظم شایسته حاکم بر جامعه شود و افرادى در صدد محاربه با نظام الهى برآیند، این حق به نفع دیگران سلب مى شود، (ر.ک: آیات 32 و 33 مائده – 178 و 179 و 217 بقره).
به طور کلى مى توان درمورد حرمت خود کشی چنین گفت:
الف) حیات، موهبتى خداوندى است و حق حیات براى همه انسان ها تضمین شده است و همه دولت ها، جمعیت ها و افراد، مکلف به حمایت و دفاع از این حق اند و کشتن هیچ کس (حتی خود شخص) بدون مجوز شرعى جایز نیست.
ب ) استفاده از هر وسیله اى براى نابودى چشمه سار حیات بشرى، اعم از کلى و جزئى، حرام است.
ج ) حفظ و ادامه حیات بشرى، تا آنجا که مشیت الهى تعلق گیرد، واجب است؛ خواه محافظت هر فردى بر حیات خود در مقابل تعدى دیگران و یا تعدى بر خویشتن (مانند خودکشى) باشد و یا محافظت او درباره حیات دیگران. نتیجه آن که در نگرش الهى «حق حیات» عطاى الهى است که مسؤولانه به انسان عطا شده است. پس باید اولاً در حفظ آن مراقب بود؛ چه این که «حیات» فقط «حق» افراد نیست بلکه حفظ آن، «تکلیف» آنان نیز مى باشد. ثانیا: چون مالک اصلى این حق خداوند متعال است و در مواردى که این عطاى الهى، باعث سوء استفاده افرادى واقع شود، از آنان سلب مى شود (مانند حکم قصاص، رجم یا اعدام که خشونت هاى قانونى مى باشند). هم او که «حیات» را داده است مى گوید: در این موارد «باید سلب نمود». با توجه به تحلیل مذکور، به یک آیه و دو حدیث شریف درباره حرمت شدید «خودکشى» اشاره مى شود. خداوند مى فرماید: «ولا تقتلوا انفسکم ان الله کان بکم رحیما و من یفعل ذلک عدوانا و ظلما فسوف نصلیه نارا و کان ذلک على الله یسیرا؛ و خود را مکشید زیرا خداوند به شما مهربان است و هر کس چنین کارى را از روى عداوت و ستم انجام بدهد، به زودى او را در آتش مى اندازیم و این کار براى خدا آسان است»، (نساء، آیات 29 و 30). گرچه برخى از مفسران احتمال داده اند که مقصود از «انفسکم» نفوس مردم اجتماع مى باشد. بنا بر ان معناى آیه چنین مى شود که «همدیگر را از روى عداوت و ستم مکشید» لکن اولاً، آیه شامل هرگونه قتل نفس مى شود و به مقتضاى آیه 32 سوره «مائده» هر کس که بى گناهى را [بدون عنوان قصاص یا افساد در روى زمین] بکشد، مانند آن است که همه انسان ها را کشته است. ثانیا، امام صادق(ع) با استناد به همین آیه مى فرماید: «هر کس عمدا خودکشى کند، براى همیشه در آتش جهنم عذاب خواهد شد» «من قتل نفسه متعمدا فهو فى نار جهنم خالدا فیها قال الله عز وجل: «ولا تقتلوا انفسکم…»، (الحر العاملى (الشیخ) محمد بن الحسن، وسایل الشیعه، ج 19، بیروت، داراحیاء التراث العربى، باب تحریم قتل الانسان نفسه، ص 13، ح 2 و 3). افزون بر این، امام باقر(ع) نیز فرموده اند: «مؤمن به هر بلایى مبتلا مى شود و با هر نوعى مرگ مى میرد ولى خودکشى نمى کند» «ان المؤمن یبتلى بکل بلیة و یموت بکل میتة الا انه لایقتل نفسه»، (همان). همان طور که گفته شد قرآن کریم در مورد قتل نفس فرموده است : «انه من قتل نفسا بغیر نفس او فساد فى الارض فکانما قتل الناس جمیعا؛ هر کس نفسى را بدون قصاص و یا فساد در زمین کشت مثل اینست که همه مردم را کشته است». بعضى از مفسران در توجیه این آیه گفته اند: کسى که حاضر است شخصى را به ناحق بکشد انسان و انسانیت در نزد او بى ارزش است و اگر یک نفر را کشت مثل این است که همه انسان ها را کشته است.
همه مفاسد و زیان هایى که در کشتن دیگران هست در خودکشى نیز وجود دارد از جمله:
1- خودکشى نافرمانى و سرپیچى از دستور خدا است و کسى که دستور خدا را نادیده انگارد و سرپیچى کند مستحق عذاب مى گردد.
2- خودکشى دلیل بر عدم ایمان و یاس و نا امید شدن از خدا مى باشد و یاس و ناامیدى از خداوند از بزرگ ترین گناهان است که گاهى در رتبه شرک و کفر قرار می گیرد.
3- کسى که دست به خودکشى زده همانند کسى که دیگرى را کشته انسان و انسانیت در نظر او بى ارزش شده است. از این جهت بین خودکشى یا کشتن دیگران فرقى نیست و همان گونه که هر کس دیگرى را کشت مستحق عقوبت و عذاب مى گردد انسانى که خودکشى کرده نیز مستحق عقوبت و عذاب الهى مى گردد و این با عدالت خدا هیچگونه منافاتى ندارد.
4- خودکشى گناهى کبیره است؛ اما این که عقوبت آن دقیقا چیست و آیا موجب عذاب ابدى است یا نه اطلاعى نداریم و چه بسا نسبت به افراد و شرایط آنها نیز مجازات هاى متفاوتى داشته باشد، اما به هر حال خودکشى عملى نادرست است که نه دین بر آن صحه مى گذارد و نه عقل و خرد انسانى.
5- در نظام هاى حقوقى جهان نیز اساسا خودکشى نوعى بزهکارى و جرم تلقى مى شود، ازاین رو شخصى که به خودکشى کننده در جهت انتحار کمک کند، شریک جرم شناخته شده و مجازات مى شود و این فرع بر جرم بودن خودکشى است.
براى آگاهى در زمینه خودکشی ر.ک:
1ـ مسائلى از دیدگاه اسلام، ناصر مکارم شیرازى
2ـ خود کشى: پیدایش، عمل، درمان، پییر مورون، ترجمه مازیار سهند
3ـ بحران خودکشى، على اسلامى نسب.
از دیدگاه اسلام مالک همه چیز از جمله انسان، خداوند است و اوست که حق تصرف در جهان و انسان را دارد. آن جاکه او رخصت دهد، مجاز و جایى که او اذن ندهد، غیرمجاز است. از جمله موارد، کشتن انسان است. در این موضوع هیچ تفاوتى بین انتحار و دیگر کشى نیست، چرا که این کار سلب حق حیات از خود و یا دیگرى است. خداى سبحان انسان را از این امر برحذر داشته، مى فرماید: ((من قتل نفسا بغیرنفس او فساد فى الارض و فکانما قتل الناس جمیعا و آن کس که انسانى رابدون این که قاتل باشد و یا در زمین فساد کند بکشد گویا همه مردم را کشته است))،(1) مرگ و حیات یک نفر، اگر چه مساوى با مرگ وحیات اجتماع نیست، اما شباهتى به آن دارد، از این رو در جایى که اذن خداوند نیست، انجام دادن آن حرام و گناه است.
پاسخ تفصیلی:
در نگرش الهى، از آن جا که خداوند خالق انسان است و تمام هستى او از خدا است، هیچ کسى نه حق کشتن دیگرى را دارد و نه حق کشتن خود را. این بدان جهت است که از دیدگاه اسلام و همه مکاتب الهى، حیات موهبتى الهى و حقى خدادادى است. از این رو هرگاه این حق وسیله اى براى قتل نفوس دیگر یا باعث فساد در جامعه و بر هم زدن نظم شایسته حاکم بر جامعه شود و افرادى در صدد محاربه با نظام الهى برآیند، این حق به نفع دیگران سلب مى شود، (ر.ک: آیات 32 و 33 مائده – 178 و 179 و 217 بقره).
به طور کلى مى توان درمورد حرمت خود کشی چنین گفت:
الف) حیات، موهبتى خداوندى است و حق حیات براى همه انسان ها تضمین شده است و همه دولت ها، جمعیت ها و افراد، مکلف به حمایت و دفاع از این حق اند و کشتن هیچ کس (حتی خود شخص) بدون مجوز شرعى جایز نیست.
ب ) استفاده از هر وسیله اى براى نابودى چشمه سار حیات بشرى، اعم از کلى و جزئى، حرام است.
ج ) حفظ و ادامه حیات بشرى، تا آنجا که مشیت الهى تعلق گیرد، واجب است؛ خواه محافظت هر فردى بر حیات خود در مقابل تعدى دیگران و یا تعدى بر خویشتن (مانند خودکشى) باشد و یا محافظت او درباره حیات دیگران. نتیجه آن که در نگرش الهى «حق حیات» عطاى الهى است که مسؤولانه به انسان عطا شده است. پس باید اولاً در حفظ آن مراقب بود؛ چه این که «حیات» فقط «حق» افراد نیست بلکه حفظ آن، «تکلیف» آنان نیز مى باشد. ثانیا: چون مالک اصلى این حق خداوند متعال است و در مواردى که این عطاى الهى، باعث سوء استفاده افرادى واقع شود، از آنان سلب مى شود (مانند حکم قصاص، رجم یا اعدام که خشونت هاى قانونى مى باشند). هم او که «حیات» را داده است مى گوید: در این موارد «باید سلب نمود». با توجه به تحلیل مذکور، به یک آیه و دو حدیث شریف درباره حرمت شدید «خودکشى» اشاره مى شود. خداوند مى فرماید: «ولا تقتلوا انفسکم ان الله کان بکم رحیما و من یفعل ذلک عدوانا و ظلما فسوف نصلیه نارا و کان ذلک على الله یسیرا؛ و خود را مکشید زیرا خداوند به شما مهربان است و هر کس چنین کارى را از روى عداوت و ستم انجام بدهد، به زودى او را در آتش مى اندازیم و این کار براى خدا آسان است»، (نساء، آیات 29 و 30). گرچه برخى از مفسران احتمال داده اند که مقصود از «انفسکم» نفوس مردم اجتماع مى باشد. بنا بر ان معناى آیه چنین مى شود که «همدیگر را از روى عداوت و ستم مکشید» لکن اولاً، آیه شامل هرگونه قتل نفس مى شود و به مقتضاى آیه 32 سوره «مائده» هر کس که بى گناهى را [بدون عنوان قصاص یا افساد در روى زمین] بکشد، مانند آن است که همه انسان ها را کشته است. ثانیا، امام صادق(ع) با استناد به همین آیه مى فرماید: «هر کس عمدا خودکشى کند، براى همیشه در آتش جهنم عذاب خواهد شد» «من قتل نفسه متعمدا فهو فى نار جهنم خالدا فیها قال الله عز وجل: «ولا تقتلوا انفسکم…»، (الحر العاملى (الشیخ) محمد بن الحسن، وسایل الشیعه، ج 19، بیروت، داراحیاء التراث العربى، باب تحریم قتل الانسان نفسه، ص 13، ح 2 و 3). افزون بر این، امام باقر(ع) نیز فرموده اند: «مؤمن به هر بلایى مبتلا مى شود و با هر نوعى مرگ مى میرد ولى خودکشى نمى کند» «ان المؤمن یبتلى بکل بلیة و یموت بکل میتة الا انه لایقتل نفسه»، (همان). همان طور که گفته شد قرآن کریم در مورد قتل نفس فرموده است : «انه من قتل نفسا بغیر نفس او فساد فى الارض فکانما قتل الناس جمیعا؛ هر کس نفسى را بدون قصاص و یا فساد در زمین کشت مثل اینست که همه مردم را کشته است». بعضى از مفسران در توجیه این آیه گفته اند: کسى که حاضر است شخصى را به ناحق بکشد انسان و انسانیت در نزد او بى ارزش است و اگر یک نفر را کشت مثل این است که همه انسان ها را کشته است.
همه مفاسد و زیان هایى که در کشتن دیگران هست در خودکشى نیز وجود دارد از جمله:
1- خودکشى نافرمانى و سرپیچى از دستور خدا است و کسى که دستور خدا را نادیده انگارد و سرپیچى کند مستحق عذاب مى گردد.
2- خودکشى دلیل بر عدم ایمان و یاس و نا امید شدن از خدا مى باشد و یاس و ناامیدى از خداوند از بزرگ ترین گناهان است که گاهى در رتبه شرک و کفر قرار می گیرد.
3- کسى که دست به خودکشى زده همانند کسى که دیگرى را کشته انسان و انسانیت در نظر او بى ارزش شده است. از این جهت بین خودکشى یا کشتن دیگران فرقى نیست و همان گونه که هر کس دیگرى را کشت مستحق عقوبت و عذاب مى گردد انسانى که خودکشى کرده نیز مستحق عقوبت و عذاب الهى مى گردد و این با عدالت خدا هیچگونه منافاتى ندارد.
4- خودکشى گناهى کبیره است؛ اما این که عقوبت آن دقیقا چیست و آیا موجب عذاب ابدى است یا نه اطلاعى نداریم و چه بسا نسبت به افراد و شرایط آنها نیز مجازات هاى متفاوتى داشته باشد، اما به هر حال خودکشى عملى نادرست است که نه دین بر آن صحه مى گذارد و نه عقل و خرد انسانى.
5- در نظام هاى حقوقى جهان نیز اساسا خودکشى نوعى بزهکارى و جرم تلقى مى شود، ازاین رو شخصى که به خودکشى کننده در جهت انتحار کمک کند، شریک جرم شناخته شده و مجازات مى شود و این فرع بر جرم بودن خودکشى است.
براى آگاهى در زمینه خودکشی ر.ک:
1ـ مسائلى از دیدگاه اسلام، ناصر مکارم شیرازى
2ـ خود کشى: پیدایش، عمل، درمان، پییر مورون، ترجمه مازیار سهند
3ـ بحران خودکشى، على اسلامى نسب.