۱۳۹۴/۱۱/۱۹
–
۴۶۵ بازدید
با توجه به این که کار لغو و بیهوده از ذات اقدس الاهی بیرون است، هدف پروردگار از خلقت دایناسورها که زمانی بسیار قبلتر از انسان به وجود آمدهاند، چیست؟
شکی نیست که هر موجودی باید هدفی داشته باشد ولی فهم این که هر کدام از مخلوقات چه غایت و هدفی دارند کار آسانی نیست چون انسان زمانی میتواند این مطلب را تمام و کمال بفهمد که به تمام عالم خلقت علم داشته باشد و چنین علمی تنها برای خدا و انسان کامل است، ازاینرو ما تنها به اندازه علم اندک خودمان میتوانیم به هدف و غایت برخی از موجودات پی ببریم. آن هم به برخی از غایات و اهداف آنها نه بر همه آنها. برای مثال ما میدانیم که درخت فواید زیادی دارد مثل تولید اکسیژن، محکم نمودن خاک زمین و جلوگیری از رانش زمین و… یا میدانیم که برخی حشرات مثل زنبور و پروانه و… برای گرده افشانی گلها لازم است و… دایناسورها نیز اگر واقعیت داشته اند از این قاعده مستثنی نیستند؛ آنها نیز مثل دیگر موجودات زنده مثل فیل و موش و پشه و قورباغه در این عالم طبیعت نقشی داشتهاند که با تمام شدن نقششان از بین رفتهاند کما اینکه میلیونها موجود دیگر نیز قبل از دایناسورها و بعد از آنها منقرض شدهاند.
همه موجودات طبیعت، در واقع مثل اجزاء یک پیکرند. همانطور که قلب و کلیه و چشم و ناخن و مو و پوست و… هر کدام نقشی در بدن دارند، موجودات عالم نیز هر کدام نقشی در عالم دارند و همانطور که برخی از اجزاء بدن به مرور زمان باید از بین بروند، برخی از موجودات عالم نیز باید بعد از ایفای نقش خود در طبیعت از بین بروند و موجودات تازهای جای آنها را بگیرند. بهعنوان نمونه شکل استخوان بندی نوزاد و نحوه اتصالات مفاصل در او با بزرگسالان متفاوت است. وجود این امور برای نوزاد مفید است اما در بزرگسالی این اجزاء عوض میشوند و جای آنها را اجزاء دیگری میگیرند؛ یا بچه قورباغه آبشش و دم دارد که در بزرگی هر دو از بین میروند یا لار و حشراتی مثل پروانه پاهای زیاد و شکل کرم مانند و دندانهایی برنده دارند که پس از دگردیسی از بین میروند و اعضای جدیدی جای آنها را میگیرند و همه اینها هدف دار و حکیمانه است؛ و قدری حکمت در آنها واضح است که انسان از دیدن آنها شگفتزده میشود؛ در اندازه کلان عالم نیز چنین است؛ طبیعت مثل یک موجود زنده بزرگی است که موجودات زنده و غیرزنده به منزله اعضای آن هستند و این اعضا به واسطه نوع خاصی از ترکیب اکوسیستمی (زیستبومی) به هم مربوطند؛ و مثل اعضا و اجزاء موجودات زنده، این اعضا نیز بهطور دایم در حال تعویض و تبدیل اند. بنابراین بسته به این شرایط زیست بومی در طبیعت هر موجودی نقشی را در این فرایند به عهده دارد و تا زمان لازم در این نقش فعال خواهد بود و آنگاه که نقش او در عالم تمام شد، طبق قوانین حاکم بر عالم از بین میرود.
دایناسورها نیز در زمان خود نقشی در بقاء طبیعت داشتهاند و اگر آن زمان دایناسورها نبودند چه بسا الان نیز طبیعتی به این شکل وجود نمیداشت، کما این که الان هر موجودی نقشی در حفظ طبیعت دارد. برای مثال اگر مار نبود موشها به شکل انفجارآمیزی تولید نسل میکردند و اگر موشها نبودند بسیاری از حشرات طغیان نسل پیدا میکردند؛ بنابراین هر موجودی باید در جای خود باشد تا زیستبومهای طبیعت پابرجا بماند تا در نهایت کل طبیعت حفظ شود.
همه موجودات طبیعت، در واقع مثل اجزاء یک پیکرند. همانطور که قلب و کلیه و چشم و ناخن و مو و پوست و… هر کدام نقشی در بدن دارند، موجودات عالم نیز هر کدام نقشی در عالم دارند و همانطور که برخی از اجزاء بدن به مرور زمان باید از بین بروند، برخی از موجودات عالم نیز باید بعد از ایفای نقش خود در طبیعت از بین بروند و موجودات تازهای جای آنها را بگیرند. بهعنوان نمونه شکل استخوان بندی نوزاد و نحوه اتصالات مفاصل در او با بزرگسالان متفاوت است. وجود این امور برای نوزاد مفید است اما در بزرگسالی این اجزاء عوض میشوند و جای آنها را اجزاء دیگری میگیرند؛ یا بچه قورباغه آبشش و دم دارد که در بزرگی هر دو از بین میروند یا لار و حشراتی مثل پروانه پاهای زیاد و شکل کرم مانند و دندانهایی برنده دارند که پس از دگردیسی از بین میروند و اعضای جدیدی جای آنها را میگیرند و همه اینها هدف دار و حکیمانه است؛ و قدری حکمت در آنها واضح است که انسان از دیدن آنها شگفتزده میشود؛ در اندازه کلان عالم نیز چنین است؛ طبیعت مثل یک موجود زنده بزرگی است که موجودات زنده و غیرزنده به منزله اعضای آن هستند و این اعضا به واسطه نوع خاصی از ترکیب اکوسیستمی (زیستبومی) به هم مربوطند؛ و مثل اعضا و اجزاء موجودات زنده، این اعضا نیز بهطور دایم در حال تعویض و تبدیل اند. بنابراین بسته به این شرایط زیست بومی در طبیعت هر موجودی نقشی را در این فرایند به عهده دارد و تا زمان لازم در این نقش فعال خواهد بود و آنگاه که نقش او در عالم تمام شد، طبق قوانین حاکم بر عالم از بین میرود.
دایناسورها نیز در زمان خود نقشی در بقاء طبیعت داشتهاند و اگر آن زمان دایناسورها نبودند چه بسا الان نیز طبیعتی به این شکل وجود نمیداشت، کما این که الان هر موجودی نقشی در حفظ طبیعت دارد. برای مثال اگر مار نبود موشها به شکل انفجارآمیزی تولید نسل میکردند و اگر موشها نبودند بسیاری از حشرات طغیان نسل پیدا میکردند؛ بنابراین هر موجودی باید در جای خود باشد تا زیستبومهای طبیعت پابرجا بماند تا در نهایت کل طبیعت حفظ شود.