۱۳۹۴/۱۱/۱۹
–
۳۲۵ بازدید
نظریه خدای ساعتساز چیست و آیا با دستورات دین اسلام منافات دارد؟
اندیشه ساعتساز لاهوتی یا خدای ساعتساز، تصویری نادرست از خدا است که از دیرباز کم و بیش در ذهن بشر وجود داشته است و در دو سده اخیر، به دنبال نظریات جدید علمی، رواج یافته است. ویژگی خدای ساعتساز این است که بالفعل هیچ مداخله و نقشی در طبیعت ندارد؛ طبیعت مستقل از او موجود است و به کار خود ادامه میدهد. بر اساس این نظریه، خداوند، عالم را آفرید و پس از آن عالم را به حال خود رها کرده و از این پس، عالم بر اساس قوانین خود کار میکند. خدای علم تجربی، (Science)، خدایی ساعتساز است. خدای ساعتساز جهان را چون ساعتی آفریده و با کارگذاشتن باطری (عقل و علم) آن را به حال خود رها کرده است.
پروژه دکارت را پروژه خدای ساعت ساز میگویند؛ یعنی خدا، این جهان را مانند ساعت ساخته و رها کرده و حرکت ساعت خودکار است. این تفکر در قرن 20 تبدیل شد به ساختارگرایی که علم و معرفت و ایمان و… را پوچ میشمرد.
این رویکرد به ویژه به ضرورت ارسال انبیاء، یا بیاعتقاد یا سست اعتقاد است و بر این نکته تأکید میکند که نباید بر اختلاف بین شرایع، بلکه باید بر عنصر وحدت حول محور خداوند، تأکید کرد.
اما در الاهیات اسلامی تمام موجودات را در هر آن نیازمند خدا میداند و خداوند را خالق مطلق هستی معرفی مینماید. خالقی که هستی بخش آنها گشته است و موجودات از خود نه وجودی داشتهاند و نه بی او از وجودی بهرهمند است. خداوند در هر لحظه به آنان وجود میبخشد؛ همچون لامپی که روشنایی آن به خاطر اتصال مداومش به منع و تولید کننده برق است و چنین نیست که نیروگاه برق به او نوری بدهد و وی تا ابد حتی بیوجود منبع، نور داشته باشد.
خداوند در قرآن میفرماید:
«تمام کسانی که در آسمان و زمین هستند از او تقاضا میکنند، و او هر روز در شان و کاری است»[ الرحمن (55)، آیه 29.].
خدای تعالی در هر روزی کاری دارد، غیر آن کاری که در روز قبل داشت، و غیر آن کاری که روز بعدش دارد، پس هیچ یک از کارهای او تکراری نیست، و هیچ شأنی از شؤون او از هر جهت مانند شأن دیگرش نیست، هر چه می کند بدون الگو و قالب و نمونه میکند، بلکه به ابداع و ایجاد میکند، و به همین جهت است که خود را بدیع نامیده، فرموده: (((بدیع السموات و الارض))).[ تفسیر المیزان، ترجمه، جلد 19 صفحه 171.]
موجودات، ممکناتیاند که چون به ذاتشان نظر شود، در آن نه ضرورت وجود را میبینیم و نه ضرورت عدم را و برای وجود داشتن یا وجود نداشتن باید عاملی خارجی یکی از این دو را برای آن اعمال کند اما خداوند موجودی واجب الوجود است بدین معنا که در هستی داشتنش به دیگری نیاز ندارد و چون به ذاتش نظر شود وجود داشتن را در آن مییابیم و او به تمامی، وجود است و هیچ جنبه امکانی و نیاز و عدم در او راه ندارد. با وجود این، چگونه موجودات ممکن بتوانند بدون او وجود داشته باشند و تنها در روز نخست به او محتاج باشند چرا که علت نیاز آنها به خداوند ممکن بودن آنها است، صفتی که غیرقابل انفکاک از آنها است.
خلاصه آن که در انگاره خدای ساعتساز ربوبیت تکوینی و تشریعی خدا نادیده گرفته شده است و از این جهت نسبت به توحید ناب و کامل اسلامی نقص و اشکال بزرگی دارد.
از سوی دیگر خداوند ما را به حضور متعهدانه در تغییر و تحول هستی و جوامع بشری فراخوانده است:
«خداوند سرنوشت هیچ ملتی را دگرگون نخواهد کرد مگر آن گه آنان خودشان (نه سرنوشت خودشان) را دگرگون کنند.»[ رعد (13)، آیه 11.]
در این نگرش، اسلام الاهیاتی را سامان میدهد که هر تحولی در سرنوشت آدمی منوط به تغییر و تحول در اندیشه و نگاه آنان است، چیزی که در ادبیات گفت وگوی علم و دین به تغییر پارادایم، پیشفرض و یا الگو تعبیر میشود.
به علاوه در اندیشه دینی، مشیت خداوند به مشیت آدمی تعلق میگیرد. یعنی: خدا میخواهد که ما کارها را با اختیار خودمان انجام دهیم. بنابراین حتی انسان میتواند دایره اختیارش را گسترش دهد، جبرهای پیرامونش را رهبری و مدیریت کرده و با استخدام و مدیریت آنها جهان را تغییر دهد و مهندسی کند و حتی جبرها را به ابزاری برای اعمال اختیارش تبدیل کند. مانند: به کارگیری قوانین فیزیکی، شیمیایی، طبیعی، اجتماعی و روان شناختی.
در الاهیات شیعی، خداوند جهان را با قوانین و سنتهای الاهی به واقع موجود، تدبیر میکند و خود در جزء جزء این تدبیر حضور دارد.
پروژه دکارت را پروژه خدای ساعت ساز میگویند؛ یعنی خدا، این جهان را مانند ساعت ساخته و رها کرده و حرکت ساعت خودکار است. این تفکر در قرن 20 تبدیل شد به ساختارگرایی که علم و معرفت و ایمان و… را پوچ میشمرد.
این رویکرد به ویژه به ضرورت ارسال انبیاء، یا بیاعتقاد یا سست اعتقاد است و بر این نکته تأکید میکند که نباید بر اختلاف بین شرایع، بلکه باید بر عنصر وحدت حول محور خداوند، تأکید کرد.
اما در الاهیات اسلامی تمام موجودات را در هر آن نیازمند خدا میداند و خداوند را خالق مطلق هستی معرفی مینماید. خالقی که هستی بخش آنها گشته است و موجودات از خود نه وجودی داشتهاند و نه بی او از وجودی بهرهمند است. خداوند در هر لحظه به آنان وجود میبخشد؛ همچون لامپی که روشنایی آن به خاطر اتصال مداومش به منع و تولید کننده برق است و چنین نیست که نیروگاه برق به او نوری بدهد و وی تا ابد حتی بیوجود منبع، نور داشته باشد.
خداوند در قرآن میفرماید:
«تمام کسانی که در آسمان و زمین هستند از او تقاضا میکنند، و او هر روز در شان و کاری است»[ الرحمن (55)، آیه 29.].
خدای تعالی در هر روزی کاری دارد، غیر آن کاری که در روز قبل داشت، و غیر آن کاری که روز بعدش دارد، پس هیچ یک از کارهای او تکراری نیست، و هیچ شأنی از شؤون او از هر جهت مانند شأن دیگرش نیست، هر چه می کند بدون الگو و قالب و نمونه میکند، بلکه به ابداع و ایجاد میکند، و به همین جهت است که خود را بدیع نامیده، فرموده: (((بدیع السموات و الارض))).[ تفسیر المیزان، ترجمه، جلد 19 صفحه 171.]
موجودات، ممکناتیاند که چون به ذاتشان نظر شود، در آن نه ضرورت وجود را میبینیم و نه ضرورت عدم را و برای وجود داشتن یا وجود نداشتن باید عاملی خارجی یکی از این دو را برای آن اعمال کند اما خداوند موجودی واجب الوجود است بدین معنا که در هستی داشتنش به دیگری نیاز ندارد و چون به ذاتش نظر شود وجود داشتن را در آن مییابیم و او به تمامی، وجود است و هیچ جنبه امکانی و نیاز و عدم در او راه ندارد. با وجود این، چگونه موجودات ممکن بتوانند بدون او وجود داشته باشند و تنها در روز نخست به او محتاج باشند چرا که علت نیاز آنها به خداوند ممکن بودن آنها است، صفتی که غیرقابل انفکاک از آنها است.
خلاصه آن که در انگاره خدای ساعتساز ربوبیت تکوینی و تشریعی خدا نادیده گرفته شده است و از این جهت نسبت به توحید ناب و کامل اسلامی نقص و اشکال بزرگی دارد.
از سوی دیگر خداوند ما را به حضور متعهدانه در تغییر و تحول هستی و جوامع بشری فراخوانده است:
«خداوند سرنوشت هیچ ملتی را دگرگون نخواهد کرد مگر آن گه آنان خودشان (نه سرنوشت خودشان) را دگرگون کنند.»[ رعد (13)، آیه 11.]
در این نگرش، اسلام الاهیاتی را سامان میدهد که هر تحولی در سرنوشت آدمی منوط به تغییر و تحول در اندیشه و نگاه آنان است، چیزی که در ادبیات گفت وگوی علم و دین به تغییر پارادایم، پیشفرض و یا الگو تعبیر میشود.
به علاوه در اندیشه دینی، مشیت خداوند به مشیت آدمی تعلق میگیرد. یعنی: خدا میخواهد که ما کارها را با اختیار خودمان انجام دهیم. بنابراین حتی انسان میتواند دایره اختیارش را گسترش دهد، جبرهای پیرامونش را رهبری و مدیریت کرده و با استخدام و مدیریت آنها جهان را تغییر دهد و مهندسی کند و حتی جبرها را به ابزاری برای اعمال اختیارش تبدیل کند. مانند: به کارگیری قوانین فیزیکی، شیمیایی، طبیعی، اجتماعی و روان شناختی.
در الاهیات شیعی، خداوند جهان را با قوانین و سنتهای الاهی به واقع موجود، تدبیر میکند و خود در جزء جزء این تدبیر حضور دارد.