خانه » همه » مذهبی » اسلام و سکولاریسم

اسلام و سکولاریسم


اسلام و سکولاریسم

۱۳۹۴/۱۱/۱۹


۵۲۱ بازدید

آیا جوامع اسلامی هم مانند غرب به ناچار سکولار خواهند شد؟ یعنی آیا سکولار شدن سرنوشت حتمی همه جوامع است؟

برخی گمان می کنند راهی که در غرب پیموده شد، سرنوشت محتوم و نسخه ای فراگیر برای همه جوامع بشری است و جوامع اسلامی نیز دیر یا زود گرفتار این سرنوشت حتمی خواهند شد. لیکن چنین گمانه ای نه بنیان علمی دارد و نه با ویژگی های اسلام و جوامع اسلامی هماهنگ است.

ژان پل ویلم بر آن است که ایده سکولارسازی به مثابه یک تئوری کلی و جهان شمول بیش از آن که نظریه ای واقع‌گرایانه باشد، نمایان گر نگرشی روشنفکرمآبانه است که در تجزیه و تحلیل، احساسات و تمایلات ضد دینی خود را منعکس می کنند.

او سپس می گوید: «آیا این نمایشگر یک دیدگاه خیلی غربی و مسیحی گرای، نسبت به امور نیست، یعنی یک تئوری منطقه ای که می تواند تا حدودی برای جهان غرب صحت داشته باشد ولی برای جوامع آسیایی، آفریقایی و آمریکای لاتین کاملاً نارسا و ناکافی است؟»[ ژان پل ویلم، جامعه‌شناسى ادیان، ترجمه عبدالرحیم گواهی، تهران: تبیان، 1377ش، ص 135.]

در واقع نه تنها دلیلی بر عمومیت سکولاریسم و سکولاریزاسیون وجود ندارد، بلکه واقعیات موجود به‌طور کامل بر خلاف آن گواهی می دهد. زیرا: در میان ادیان و فرهنگ ها در برخورد با سکولاریسم تفاوت های عمده وجود دارد:

«ویلم» بر آن است که حتی در بین مذاهب و نحله های مختلف مسیحی و کلیساهای کاتولیک، پروتستان، انگلیکان و ارتدکس نیز تمایزات چشم‌گیری در این زمینه وجود دارد. او بر آن است الگوی سکولارسازی مبتنی بر انگاره تمایزگذاری بین امر قدسی و دنیوی است. این انگاره در دو دین یهود و مسیحیت به روشنی وجود دارد، اما با دیگر سنت های دینی غریب و بیگانه است».[ همان، ص 138.]

روند سکولارزدایی و دین گرایی در جهان جدید، نه تنها کمتر از فرایند عرفی‌سازی نیست، بلکه جریانی بسیار قوی تر و نیرومندتر از آن است.

برگر می گوید: «جهان امروز جهانی به شدت دینی است و نمی توان آن را، چنان که بسیاری از تحلیل‌گران نوگرا – خواه از روی تفنن و خواه از روی یأس- اعلام کرده اند، جهانی سکولار نامید».[ پیتر ال برگر، افول سکولاریسم (دین خیزش‌گر و سیاست جهانی)، ترجمه افشار امیری، تهران: پنگان، 1380ش، چاپ اول، ص 25.]

همو می گوید: «این خود بدان معناست که کل ادبیاتی که مورخان و دانشمندان علوم اجتماعی نام «نظریه سکولاریزاسیون» بر آن نهاده اند دارای نقایض عدیده ای است».[ همان، ص 18.]

لئوناردو بایندر می گوید: «مقبولیت طرز تفکر عرفی رو به کاهش است و بعید است که در آینده نقش ایدئولوژیک بنیادینی در خاورمیانه بازی کند».[ Leonard Binder، Islamic Liberalism: A critique, (P. 91)]

بر همین منوال ویلم می نویسد: «در حالی که در سال های دهه 1960 میلادی (1340 ش) لحن غالب راجع به «زوال و افول دین» بود، در این اواخر و در سال های 1990 م (دهه 1370 ش) بیش تر روی «بازگشت دین‌داری» تأکید می شود. آیا این دلیلی بر تحقیر سکولار یا دنیوی‌سازی که تاکنون این همه ستایش می شد نیست؟»[ جامعه‌شناسى ادیان، ص 138.]

تئوری های برگر بنیاد اساسی «نظریه سکولاریزاسیون» در دین را اندیشه «عصر روشنگری» می داند که «نوگرایی لزوماً به افول دین هم در جامعه و هم در نظر افراد، منجر خواهد شد».[ همان.]

او به صراحت اعلام می دارد که این ایده غلط از آب درآمده و بر آن سه اشکال عمده به شرح زیر وارد می سازد:

اول: نوگرایی را نمی توان نوعی جهان بینی شکست ناپذیر دانست که رویه دینی ناگزیر از هماهنگ و هم آوا نمودن خود با آن باشند. بر عکس رویکرد «تطابق»؛ با سکولاریسم و تجربه دین سکولاریزه شده بیش‌تر موارد با شکست مواجه شده و در مقابل، نهضت های دینی همراه با باورداشت ها و رویه هایی که از گرایشات ما فوق طبیعی منبعث شده از کامیابی چشم‌گیری برخوردار بوده اند.[ ر.ک: همان، صص 19 و20.]

دوم: تضاد و تعارض دین و نوگرایی، اندیشه ای ناصواب است. به‌طور اصولی این موضوع که نوگرایی لزوماً به افول دین می انجامد «فاقد ارزش» است.[ همان، ص 19.]

سوم: بین سکولاریسم و نوگرایی نیز هیچ تلازمی نیست بلکه «نوگرایی» در بسیاری از مناطق، حرکت های قدرتمند ضد سکولار را به دنبال داشته است.[ همان.]

از آنچه گذشت روشن می شود، فرهنگ اسلامی و به ویژه شیعی به هیچ روی سکولاریسم را برنمی تابد، از دیگر سو تفکر دینی اسلامی- شیعی به لحاظ نظری همه توانایی های لازم برای مقابله با موج سکولارسازی را داراست.

ولی با این همه نمی توان نسبت به خطر سکولارسازی جوامع اسلامی به‌طور کامل آسوده خاطر بود. از طرف دیگر عرفی سازی و گسستن پیوند دین و دنیا دارای مراتب و درجاتی است که درجاتی از آن در عمل و در طول تاریخ دامن گیر جامعه اسلامی شده است. عوامل تهدید کننده جوامع اسلامی و نیز جامعه اسلامی ایران نیز کم نیستند، پاره ای از این عوامل عبارتند از:

یک. ظاهرگرایی

استفاده ظاهری و ابزاری از دین و بازی با الفاظ و تشریفات و فرونهادن لُب و مغز عقلانی و اخلاقی دین، از آفات بزرگی است که در طول تاریخ در عمل بین دین و حکومت، جدایی افکنده است.

استاد مطهری در این باره می نویسد: «… حکومت به نام خدا و پیغمبر محفوظ بود اما معنی، یعنی تقوی و راستی و عدالت و احسان و محبت و مساوات و حمایت از علوم و معارف در آن وجود نداشت. خصوصاً در دوره اموی که با علوم و معارف مبارزه می شد تنها چیزی که ترویج می شد عادات و آداب جاهلی و مفاخرت به آباء و انساب بود. این جا بود که سیاست از دیانت عملاً جدا شد. یعنی کسانی که حاصل و حافظ مواریث معنوی اسلامی بودند، از سیاست دور ماندند و در کارها دخالت نمی توانستند بکنند و کسانی که زعامت و سیاست اسلامی در اختیار آن ها بود از روح معنویت اسلام بیگانه بودند…»[ مرتضی مطهری، امامت و رهبرى، قم: صدرا، 1364ش، چ دوم، ص 31.]

همو می گوید: «اهتمام اسلام به امر سیاست و حکومت و جهاد و قوانین سیاسی برای حفظ مواریث معنوی یعنی توحید و معارف روحی و اخلاقی و عدالت اجتماعی و مساوات و عواطف انسانی است. اگر این پوست از این مغز جدا باشد، البته مغز گزند می بیند و پوسته خاصیتی ندارد، باید سوخته و ریخته شود.»[ همان، ص 32.]

دو. غرب‌گرایی

رشد و گسترش غرب‌گرایی و الگوگیری از روند توسعه سیاسی، اقتصادی، مدیریتی، علمی و فنی غرب مبانی نظری و عرفی گرایانه تمدن غربی را نیز به طالبانش القاء می کند. هم اکنون بسیاری از جوامع اسلامی بر سر دو راهی تاریخی بزرگی قرار دارند: یکی تداوم انفعال و الگوپذیری از مدرنیته غربی و در پی آن فاصله گرفتن از مکتب اسلام به مثابه «مکتب راهنمای عمل» است و دیگر طراحی و به کارگیری الگوی مناسب توسعه و پیشرفت خویش.

سه. عصری‌کردن دین

عصری نمودن و ارایه قرائت های عصری از دین به دگرگونی ماهیت دین و پیدایش تکثر بی سرانجام منتهی شده و تأثیر بارزی بر عرفی شدن دارد. برخی گمان می کنند که ادیان ‌الاهی به یکسان از برداشت هایی که به نحوی نقش بشری را در صورت بخشی آن پررنگ کنند، حساس و ضربه پذیرند. این مسئله نخستین بار در مسیحیت رخ نمود و اکنون نیز برخی از نواندیشان، آن را برای اسلام تجویز می کنند.[ ر.ک: اسلام و عرفى شدن، علیرضا شجاعى زند، فصلنامه نقد و نظر، سال هفتم، شماره سوم و چهارم، تابستان و پاییز 1380ش، ص 485.] در عین حال باید توجه داشت که اسلام توان مندی فراوانی در برابر موج عصری کردن دارد.[ جهت آگاهى بیش‌تر ر.ک: حمیدرضا شاکرین، پرسش ها و پاسخ هاى دانشجویی، ج 7، قم: دفتر نشر معارف، 1385ش، چ چهارم، صص 85-83.]

چهار. ناکارآمدی حکومت و جامعه دینی

ناکارآمدی حکومت دینی و ناکامی در پیاده کردن الگوی اصیل و کارآمد نظام اسلامی و عمل نکردن به تعهداتی که در برابر جامعه دارد نقش مهمی در واگرایی جامعه دینی و مجال یابی اندیشه های عرفی گرایانه دارد. این مسئله به ویژه در انقلاب اسلامی ایران که تنها نظام سیاسی مبتنی بر اسلام در پانزدهمین قرن حیات اسلام می باشد از حساسیت بالایی برخوردار است.[ براى آگاهى بیش‌تر ر.ک: پیشین؛ و نیز مرتضى مطهرى، نهضت هاى اسلامى در صد ساله اخیر، تهران: صدرا، بی‌تا، صص 89-103؛ و نیز: الگوی عرفی شدن جوامع با تأکید در مورد ایران، علیرضا شجاعی زند، تهران: ماهنامه اطلاعات سیاسى – اقتصادى.]

از طرف دیگر تلاش های فراوانی در جهت ناکارآمد معرفی کردن حکومت دینی وجود دارد. این مسئله دو مسؤولیت بزرگ را هم بر دوش مسؤولان نظام و هم جوانان اندیشمند و همه کسانی که دغدغه سرافرازی حکومت دینی دارند، قرار می دهد: یکی تلاش مضاعف در جهت تقویت کارآمدی نظام اسلامی و دیگری شناخت و تبیین درست و واقع بینانه از کارآمدی این نظام و مقابله هوشمندانه با تبلیغات نادرست.[ جهت آگاهى بیش‌تر ر.ک: على اکبر کلانترى، رویش (درآمدى بر کارآمدى نظام جمهوى اسلامى)، قم: دفتر نشر معارف، 1383ش.]

بنابراین سکولاریسم مانند بسیاری از دیگر پدیده های تاریخی در بستر فرهنگی، تاریخی و اجتماعی خود روییده و بالیده است. مهم‌ترین عوامل تأثیرگذار در این رویکرد عواملی است که با مسیحیت و کلیسا ارتباط دارد. برخی از آموزه های مسیحی به‌طور مستقیم زاینده و پرورنده سکولاریسم است و برخی به‌طور غیرمستقیم و با ایجاد بی اعتمادی نسبت به آموزه های دینی. از طرف دیگر سیره ارباب کلیسا و تلاقی غربیان با فرهنگ ها و ملل دیگر، زمینه گریزش از سیطره کلیسا و ایجاد تمدن نوین در اروپا را تقویت می کرد. مجموع این عوامل به علاوه رشد اخلاقیات سودجویانه و دنیاپرستی بورژوایی، تحول اجتناب ناپذیر جهان غرب را در عرصه اندیشه و تفکر به‌سوی سکولاریسم و در کنش اجتماعی به سکولاریزاسیون و منزوی ساختن دین و نهادهای دینی از جامعه هدایت کرد. اما نسبت به جهان اسلام مسئله تفاوت های بنیادین دارد و به‌طور خلاصه می توان گفت:

تئوری سکولاریزاسیون به عنوان نظریه ای عام و جهان شمول هیچ تأیید علمی ندارد و روند جاری در جهان کنونی شکست آن را به اثبات رسانده است.

اسلام با سکولاریسم تعارض بنیادین دارد. از سوی دیگر هیچ یک از عوامل عرفی‌سازی که در مسیحیت وجود داشت در اسلام وجود ندارد، و اسلام از توانمندی بالایی برای مقابله با سکولارسازی برخوردار است.

به رغم آنچه گذشت نمی توان جوامع اسلامی را به کلی از خطر عرفی‌سازی مصون انگاشت، بلکه پاره ای از عوامل می تواند بین جامعه اسلامی و اسلام به‌عنوان «مکتب راهنمای عمل» گسست ایجاد نماید.

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد