طلحةبن عبیداللّه ؛ امتیازخواه فرصتطلب
۱۳۹۴/۱۱/۱۹
–
۹۹۵ بازدید
طلحه نخستین فردی است که با امیرمؤمنان(علیه السلام) بیعت کرد، تاریخ درباره بیعت شکنی و عملکرد او چه قضاوتی دارد؟
او از نامداران صحابه رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) بود[ ابن عساکر: تاریخ مدینه دمشق، ج 25، ص 54.] و پیش از هجرت به مدینه، با زبیر پیمان برادری بست.[ همان، ص 66.] پس از رحلت رسول اللّه (صلی الله علیه و آله و سلم)، خلفا جایگاهش را پاس می داشتند، طلحه از سوی عمر، در شورای شش نفره تعیین خلیفه شرکت داده شد و در عهد عثمان، به ثروت کلان دست یافت. خلیفه سوم اموال و دارایی های بسیار به او داد و پنجاه هزار درهم بدهی اش را بخشید؛[ محمد بن جریر طبری: تاریخ الطبری تاریخ الامم و الرسل و الملوک، ج 4، ص 405. ] دارایی او به وقت مرگ حدود سی میلیون درهم برآورد شد[ یوسف المزّی: تهذیب الکمال، ج 13، ص 423.].عثمان با طلحه پیوند دوستی داشت؛ مرور زمان علاقه آن ها را به کدورت تبدیل کرد. تا جایی که تاریخ نگاران طلحه را دشمن عثمان[ ابن شبه: تاریخ المدینه المنوره، ج 4، ص 1169.] نگاشته اند. او برای به چنگ آوردن خلافت که سخت بدان علاقه داشت،[ شیخ مفید: الارشاد، ج 1، ص 264.] نامه هایی به بصره، کوفه و شهرهای مختلف فرستاد و مردم آن سامان را به کشتن عثمان ترغیب کرد.[ احمدبن یحیی بلاذری: انساب الاشراف، ج 6، ص 196.] طلحه، هنگام محاصره خانه عثمان، رئیس محافظان خانه بود و اجازه ورود اشخاص و آذوقه و آب نمی داد.[ شیخ مفید: الجمل، ص 141.] وقتی آب را بر عثمان بستند، امام(علیه السلام) طلحه را دید و درباره اجازه ورود آب به خانه عثمان با وی سخن گفت. طلحه نپذیرفت.[ ابن شبه: تاریخ المدینه المنوره، ج 3، ص 1169.] عثمان در پی امام علی(علیه السلام) فرستاد و چنان پیام داد که طلحه مرا با عطش می کشد، در حالی که قتل با شمشیر نیکوتر است.[ همان، ص 1202.]طلحه از آغاز خلافت امیرمؤمنان(علیه السلام) سر ناسازگاری نهاد و امتیاز خواهی در مال و مقام، عرصه را برای فرصت طلبی او فراهم آورد. روایت ریزش این پیشکسوت و صحابی نامور را مرور می کنیم:
با مطرح شدن امام علی(علیه السلام) برای تصدی خلافت، طلحه نخستین فردی بود که با وی بیعت کرد، بدان امید که امتیازات ویژه از وی ستاند. او در پی فرمان روایی یمن بود.[ ابن قتیبه دینوری: الامامة و السیاسة، ج 1، ص 49؛ جعفر سبحانی: فروغ ولایت، ص367.] رفتار عادلانه امام در قطع مزایای ویژه، طلحه را چون دوستش زبیر، به پیمان شکنی و سرانجام جنگ جمل کشاند.
خون خواهی عثمان، مهم ترین بهانه طلحه بود. علی(علیه السلام) که طلحه را فردی مکار و حیله گر می دانست،[ «امکر الناس؛ طلحة بن عبیداللّه ؛ لم یدرکه ماکر قطّ». (شمس الدین ذهبی: تاریخ الاسلام، ج3، ص 499).] در افشای بهانه او چنین فرمود: «به خدا طلحه بدین کار نپرداخت و خون خواهی عثمان را بهانه نساخت جز از بیم آن که خونِ عثمان را از او خواهند، که در این باره متّهم می نمود و در میانِ مردم آزمندتر از او به کشتن عثمان کس نبود. پس خواست تا در آنچه خود در آن دست داشت مردمان را به خطا دراندازد و کار را به هم آمیزد و شک پدید آرد و حقیقت را مشتبه سازد. به خدا، آنچه درباره عثمان نمود یکی از سه کار بود: اگر پسر عفّان ستمکار بود – چنان که می پنداشت – سزاوار می نمود که به یاری کشندگان او برخیزد و یا آن که یاوران او را برانَد و با آنان بستیزد؛ و اگر مظلوم بود، سزاوار بود شورشیان را از او باز دارد و در آنچه متّهمش ساخته بودند، از جانب او عُذری آرَد؛ و اگر دو دل بود که این است یا آن، بایست از او کناره می گزید و در گوشه ای می آرمید و او را وا می گذاشت با مردمان. او هیچ یک از این سه کار را نکرد و کار تازه ای پیش آورد که – میان امّت – شناخته نبود و چیزهایی را بهانه کرد که درست نمی نمود.[ نهج البلاغه، خطبه 174.]پیش از آغاز جنگ، صعصعه نامه ای از سوی امام به طلحه داد. ابن عباس نیز مأموریت یافت با وی گفت و گو کند. البته امام این اقدام ها را بی نتیجه می دانست و درباره طلحه می فرمود:
«گاوی را مانَد شاخ ها راست کرده، به کارِ دشوار پا گذارَد و آن را آسان پندارد».[ همان، خطبه 31.]ابن عباس در دیدارش با طلحه، از واقعیات گذشته پرده برداشت و در پایان چنین گفت: «شگفتا، تو در خلافت سه خلیفه پیشین ساکت و آرام بودی، اما نوبت به علی(علیه السلام) که رسید از جای کنده شدی! به خدا سوگند، علی(علیه السلام) کم تر از شماها نیست».[ شیخ مفید: الجمل، ص 315.]پس از بازگشت ابن عباس، امام مصمم شد خود با طلحه سخن گوید. بنابراین، در میدان جنگ وی را فرا خواند و فرمود: آیا با من بیعت نکردی؟ طلحه گفت: شمشیر بر سرم بود! امام فرمود: مگر نمی دانی من هیچ کس را بر بیعت وادار نکردم؟ اگر وادارکننده به بیعت بودم، سعد وقاص، ابن عمر، محمد بن مسلمة را مجبور می ساختم. آنان از بیعت کناره گرفتند، من نیز آنان را رها کردم.[ ابن قتیبه دینوری: الامامة و السیاسة، ج 1، ص 95.]امام(علیه السلام) از همراه آوردن عایشه توسط ناکثین گله داشت و بر این عقیده بود که طلحه و همفکرانش حرم رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) را، مانند کنیزکی، با خود این سو و آن سو کشاندند.[ نهج البلاغه، خطبه 172.] طلحه، حضور عایشه را «اصلاح طلبانه» می خواند.
امام فرمود:
«به خدا سوگند، او به کسی که راه و روش [انحرافی اش] را اصلاح کند نیازمندتر است».[ «فقال طلحة: انما جاءت للاصلاح!. قال علی(علیه السلام) : هی لعمراللّه الی من یصلح لها امرها احوج».]
ای ابومحمد، یاد داری که رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) درباره من فرمود: «اللهم وال من والاه و عاد من عاداه»؟ تو اوّل کسی هستی که با من بیعت کردی و سپس پیمان شکستی. «فَمَن نَّکثَ فإنَّما ینکثُ عَلی نَفْسِهِ»[ «پس هر که پیمان شکنی کند، تنها به زیان خود پیمان می شکند». (فتح، آیه 10).].[ علی بن حسین مسعودی: مروج الذهب، ج 2، ص 373؛ ابوعبداللّه حاکم نیشابوری: المستدرک علی الصحیحین، ج 3، ص 419.] طلحه استغفار کرد و گفت: اگر به خاطر آورده بودم، خروج نمی کردم.[ رسول جعفریان: تاریخ خلفا، ص 269.]زمانی که جنگ آغاز شد، طلحه نخستین قربانی بود. مروان بن حکم، با آن که در جنگ جمل همراه طلحه بود، طلحه را به قتل رساند و انتقام عثمان را از وی گرفت![ تاریخ خلیفه بن خیاط، ص 185؛ رسول جعفریان: تاریخ خلفا، ص 158. مروان بعدها به این مسئله افتخار می کرد. شیخ مفید: الجمل، ص 383.]
با مطرح شدن امام علی(علیه السلام) برای تصدی خلافت، طلحه نخستین فردی بود که با وی بیعت کرد، بدان امید که امتیازات ویژه از وی ستاند. او در پی فرمان روایی یمن بود.[ ابن قتیبه دینوری: الامامة و السیاسة، ج 1، ص 49؛ جعفر سبحانی: فروغ ولایت، ص367.] رفتار عادلانه امام در قطع مزایای ویژه، طلحه را چون دوستش زبیر، به پیمان شکنی و سرانجام جنگ جمل کشاند.
خون خواهی عثمان، مهم ترین بهانه طلحه بود. علی(علیه السلام) که طلحه را فردی مکار و حیله گر می دانست،[ «امکر الناس؛ طلحة بن عبیداللّه ؛ لم یدرکه ماکر قطّ». (شمس الدین ذهبی: تاریخ الاسلام، ج3، ص 499).] در افشای بهانه او چنین فرمود: «به خدا طلحه بدین کار نپرداخت و خون خواهی عثمان را بهانه نساخت جز از بیم آن که خونِ عثمان را از او خواهند، که در این باره متّهم می نمود و در میانِ مردم آزمندتر از او به کشتن عثمان کس نبود. پس خواست تا در آنچه خود در آن دست داشت مردمان را به خطا دراندازد و کار را به هم آمیزد و شک پدید آرد و حقیقت را مشتبه سازد. به خدا، آنچه درباره عثمان نمود یکی از سه کار بود: اگر پسر عفّان ستمکار بود – چنان که می پنداشت – سزاوار می نمود که به یاری کشندگان او برخیزد و یا آن که یاوران او را برانَد و با آنان بستیزد؛ و اگر مظلوم بود، سزاوار بود شورشیان را از او باز دارد و در آنچه متّهمش ساخته بودند، از جانب او عُذری آرَد؛ و اگر دو دل بود که این است یا آن، بایست از او کناره می گزید و در گوشه ای می آرمید و او را وا می گذاشت با مردمان. او هیچ یک از این سه کار را نکرد و کار تازه ای پیش آورد که – میان امّت – شناخته نبود و چیزهایی را بهانه کرد که درست نمی نمود.[ نهج البلاغه، خطبه 174.]پیش از آغاز جنگ، صعصعه نامه ای از سوی امام به طلحه داد. ابن عباس نیز مأموریت یافت با وی گفت و گو کند. البته امام این اقدام ها را بی نتیجه می دانست و درباره طلحه می فرمود:
«گاوی را مانَد شاخ ها راست کرده، به کارِ دشوار پا گذارَد و آن را آسان پندارد».[ همان، خطبه 31.]ابن عباس در دیدارش با طلحه، از واقعیات گذشته پرده برداشت و در پایان چنین گفت: «شگفتا، تو در خلافت سه خلیفه پیشین ساکت و آرام بودی، اما نوبت به علی(علیه السلام) که رسید از جای کنده شدی! به خدا سوگند، علی(علیه السلام) کم تر از شماها نیست».[ شیخ مفید: الجمل، ص 315.]پس از بازگشت ابن عباس، امام مصمم شد خود با طلحه سخن گوید. بنابراین، در میدان جنگ وی را فرا خواند و فرمود: آیا با من بیعت نکردی؟ طلحه گفت: شمشیر بر سرم بود! امام فرمود: مگر نمی دانی من هیچ کس را بر بیعت وادار نکردم؟ اگر وادارکننده به بیعت بودم، سعد وقاص، ابن عمر، محمد بن مسلمة را مجبور می ساختم. آنان از بیعت کناره گرفتند، من نیز آنان را رها کردم.[ ابن قتیبه دینوری: الامامة و السیاسة، ج 1، ص 95.]امام(علیه السلام) از همراه آوردن عایشه توسط ناکثین گله داشت و بر این عقیده بود که طلحه و همفکرانش حرم رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) را، مانند کنیزکی، با خود این سو و آن سو کشاندند.[ نهج البلاغه، خطبه 172.] طلحه، حضور عایشه را «اصلاح طلبانه» می خواند.
امام فرمود:
«به خدا سوگند، او به کسی که راه و روش [انحرافی اش] را اصلاح کند نیازمندتر است».[ «فقال طلحة: انما جاءت للاصلاح!. قال علی(علیه السلام) : هی لعمراللّه الی من یصلح لها امرها احوج».]
ای ابومحمد، یاد داری که رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) درباره من فرمود: «اللهم وال من والاه و عاد من عاداه»؟ تو اوّل کسی هستی که با من بیعت کردی و سپس پیمان شکستی. «فَمَن نَّکثَ فإنَّما ینکثُ عَلی نَفْسِهِ»[ «پس هر که پیمان شکنی کند، تنها به زیان خود پیمان می شکند». (فتح، آیه 10).].[ علی بن حسین مسعودی: مروج الذهب، ج 2، ص 373؛ ابوعبداللّه حاکم نیشابوری: المستدرک علی الصحیحین، ج 3، ص 419.] طلحه استغفار کرد و گفت: اگر به خاطر آورده بودم، خروج نمی کردم.[ رسول جعفریان: تاریخ خلفا، ص 269.]زمانی که جنگ آغاز شد، طلحه نخستین قربانی بود. مروان بن حکم، با آن که در جنگ جمل همراه طلحه بود، طلحه را به قتل رساند و انتقام عثمان را از وی گرفت![ تاریخ خلیفه بن خیاط، ص 185؛ رسول جعفریان: تاریخ خلفا، ص 158. مروان بعدها به این مسئله افتخار می کرد. شیخ مفید: الجمل، ص 383.]