۱۳۹۴/۱۱/۱۹
–
۹۰۹ بازدید
میثم تمار نزد امیرمؤمنان(علیه السلام) چه جایگاهی داشت و زندگی او پس از امام چگونه بود؟
میثم بن یحیی، برده زنی از بنی اسد بود که توسط امیرمؤمنان(علیه السلام) در کوفه خریداری و آزاد شد. او به دلیل پیشه خرما فروشی خود، به تمار معروف بود. میثم در میان یاران صمیمی و وفادار امام شاخص بود؛ آن گونه که او را از حواریون علی(علیه السلام) می دانستند[ الوافی، ج 11، ص 79.] و حضرت اسرار و علوم بسیار به او آموخت و از برخی امور غیبی و حتی کیفیت شهادتش آگاه ساخت.[ الارشاد، ج 1، ص 321؛ تاریخ الیعقوبى، ج 2، ص214.]میثم به گونه ای در مکتب امام تربیت یافت که بعدها به ابن عباس می گفت: پسر عباس، هر آنچه درباره تفسیر قرآن می خواهی، از من بپرس؛ همانا من تنزیل قرآن را در مکتب امیرمؤمنان(علیه السلام) آموخته ام و او مرا با تأویل آن آشنا ساخته است. ابن عباس نیز بی درنگ قلم و کاغذی تهیه کرد و گفته های وی را نگاشت.[ منتهى الامال، ج 1، ص 400.]
میثم پس از شهادت امیرمؤمنان(علیه السلام)، در رمضان سال 40 هجری، پیروی از ولایت را در اطاعت از امام حسن(علیه السلام) و سپس امام حسین(علیه السلام) به اثبات رساند و سرانجام به دستور عبیداللّه بن زیاد در شهر کوفه به دار آویخته شد.[ بحار الانوار، ج 41، ص 343.] او در نزد اهل بیت جایگاه ممتازی داشت و به گفته فیض کاشانی، امام باقر میثم تمار را بسیار دوست می داشت[ الوافی، ج 11، ص 79.].
جلوه هایی از همراهی میثم با امام به قرار ذیل است:
نام میثم، پیشتر سالم بود و وقتی امیرمؤمنان(علیه السلام) به نام واقعی او که پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) از آن خبر داده بود؛ اشاره کرد، وی شگفت زده، آن را تصدیق کرد. امام از وی خواست که نام سالم را ترک گوید و نام میثم را برای خود بازگرداند؛ همان نامی که پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) بدان اشاره نموده بود[ الإصابة، ج 6، ص250.].
علی(علیه السلام) میثم را نزد خود فرا خواند و فرمود: ای میثم چه خواهی کرد هنگامی که عبید الله بن زیاد، زنازاده بنی امیه، تو را نزد خود طلب کند، و از تو بخواهد که از من برائت حاصل کنی، او گفت: یا امیرالمؤمنین من هرگز از تو برائت نخواهم کرد، امام فرمودند: در این هنگام تو را خواهند کشت، و به دارت خواهند آویخت، میثم عرض کرد: من صبر خواهم کرد، فرمود: در این صورت در مقام من با من خواهی بود[ الغارات، ج 2، ص797.].
میثم تمار به عمرو بن حریث می گفت من به زودی با تو همسایه خواهم شد و با من به نیکی رفتار کن! عمرو خیال می کرد میثم در نظر دارد نزدیک منزل او خانه ای خریداری کند، عمرو می گفت امیدوارم نزد ما بیایی، بعد از آن که میثم از سفر حج سال 60 هجری به کوفه برگشت، ابن زیاد او را دستگیر کرد. او از میثم پرسید: از علی بن ابی طالب(علیه السلام) تبری کن، گفت: اگر از وی برائت نجویم چه می کنی؟ ابن زیاد گفت: تو را خواهم کشت، میثم گفت: علی بن ابی طالب(علیه السلام) به من فرمود: تو مرا خواهی کشت و در کنار خانه عمرو بن حریث مرا به دار خواهی زد، و روز چهارم از دماغ من خون تازه خواهد آمد، ابن زیاد دستور داد او را در کنار منزل عمرو بن حریث مصلوب کردند، میثم فریاد زد: ای مردم بیایید و سخنان تازه از من بشنوید. مردم پیرامون او جمع شدند، او آن چه را که از علی(علیه السلام) شنیده بود برای مردم گفت: و از حوادث و جریان ها مطالبی اظهار داشت، و از فتنه هایی که پدید خواهد آمد مردم را مطلع ساخت، در این هنگام از طرف ابن زیاد آمدند و دهان او را لجام بستند تا سخن نگوید، و او نخستین کسی است که لجام بر دهانش نهاده شد؛ ابن زیاد ابتداء وی را مصلوب ساخت و بعد دستور داد او را به شهادت برسانند، میثم تمار ده روز قبل از ورود امام حسین(علیه السلام) به عراق در کوفه به شهادت رسید و جنازه مطهرش مدت ها بر سر دار بود[ الإصابة، ج 6، ص250؛ الغارات، ج 2، ص797؛ الخرائج و الجرائح، ج 1، ص 230.].
میثم پس از شهادت امیرمؤمنان(علیه السلام)، در رمضان سال 40 هجری، پیروی از ولایت را در اطاعت از امام حسن(علیه السلام) و سپس امام حسین(علیه السلام) به اثبات رساند و سرانجام به دستور عبیداللّه بن زیاد در شهر کوفه به دار آویخته شد.[ بحار الانوار، ج 41، ص 343.] او در نزد اهل بیت جایگاه ممتازی داشت و به گفته فیض کاشانی، امام باقر میثم تمار را بسیار دوست می داشت[ الوافی، ج 11، ص 79.].
جلوه هایی از همراهی میثم با امام به قرار ذیل است:
نام میثم، پیشتر سالم بود و وقتی امیرمؤمنان(علیه السلام) به نام واقعی او که پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) از آن خبر داده بود؛ اشاره کرد، وی شگفت زده، آن را تصدیق کرد. امام از وی خواست که نام سالم را ترک گوید و نام میثم را برای خود بازگرداند؛ همان نامی که پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) بدان اشاره نموده بود[ الإصابة، ج 6، ص250.].
علی(علیه السلام) میثم را نزد خود فرا خواند و فرمود: ای میثم چه خواهی کرد هنگامی که عبید الله بن زیاد، زنازاده بنی امیه، تو را نزد خود طلب کند، و از تو بخواهد که از من برائت حاصل کنی، او گفت: یا امیرالمؤمنین من هرگز از تو برائت نخواهم کرد، امام فرمودند: در این هنگام تو را خواهند کشت، و به دارت خواهند آویخت، میثم عرض کرد: من صبر خواهم کرد، فرمود: در این صورت در مقام من با من خواهی بود[ الغارات، ج 2، ص797.].
میثم تمار به عمرو بن حریث می گفت من به زودی با تو همسایه خواهم شد و با من به نیکی رفتار کن! عمرو خیال می کرد میثم در نظر دارد نزدیک منزل او خانه ای خریداری کند، عمرو می گفت امیدوارم نزد ما بیایی، بعد از آن که میثم از سفر حج سال 60 هجری به کوفه برگشت، ابن زیاد او را دستگیر کرد. او از میثم پرسید: از علی بن ابی طالب(علیه السلام) تبری کن، گفت: اگر از وی برائت نجویم چه می کنی؟ ابن زیاد گفت: تو را خواهم کشت، میثم گفت: علی بن ابی طالب(علیه السلام) به من فرمود: تو مرا خواهی کشت و در کنار خانه عمرو بن حریث مرا به دار خواهی زد، و روز چهارم از دماغ من خون تازه خواهد آمد، ابن زیاد دستور داد او را در کنار منزل عمرو بن حریث مصلوب کردند، میثم فریاد زد: ای مردم بیایید و سخنان تازه از من بشنوید. مردم پیرامون او جمع شدند، او آن چه را که از علی(علیه السلام) شنیده بود برای مردم گفت: و از حوادث و جریان ها مطالبی اظهار داشت، و از فتنه هایی که پدید خواهد آمد مردم را مطلع ساخت، در این هنگام از طرف ابن زیاد آمدند و دهان او را لجام بستند تا سخن نگوید، و او نخستین کسی است که لجام بر دهانش نهاده شد؛ ابن زیاد ابتداء وی را مصلوب ساخت و بعد دستور داد او را به شهادت برسانند، میثم تمار ده روز قبل از ورود امام حسین(علیه السلام) به عراق در کوفه به شهادت رسید و جنازه مطهرش مدت ها بر سر دار بود[ الإصابة، ج 6، ص250؛ الغارات، ج 2، ص797؛ الخرائج و الجرائح، ج 1، ص 230.].