ابوذر غفاری؛ ثابت قدم و استوار
۱۳۹۴/۱۱/۱۹
–
۱۲۹۷ بازدید
جایگاه ابوذر غفاری چگونه است و نوع رابطه او با امیرمؤمنان(علیه السلام) چگونه بود؟
جُندب بن جُناده[ محمد بن احمد ذهبی: سیر اعلام النبلاء، ج 3، ص 378.] یا همان ابوذر غفاری، که پیش از اسلام نیز از پرستش بت ها کناره می گرفت، با نزول دین اسلام بدان گروید[ ابونعیم اصفهانی: حلیة الاولیاء، ج 1، ص 158؛ ابن اثیر: اسد الغابه، ج 1، ص 563.] و تا آخر عمر بر صراط مستقیم استوار ماند. ابوذر را در پارسایی، راستگویی، علم و عمل سرآمد همگان دانسته اند. او حق را بیان می کرد و در راه خدا از سرزنش نکوهندگان نمی هراسید.[ محمد بن احمد ذهبی: سیر اعلام النبلاء، ج 3، ص 379.]پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در وصف ابوذر می فرمود:
«هر کس دوست دارد سیرت و صورتی همانند عیسی پسر مریم ببیند، به ابوذر بنگرد».[ محمد بن سعد: الطبقات الکبری، ج 4، ص 228.]ابوذر غفاری، پس از رحلت رسول اللّه (صلی الله علیه و آله و سلم) از راه آن حضرت منحرف نشد؛ بر دفاع از ولایت علی(علیه السلام) پای فشرد و هرگز از وی جدا نگردید.[ شیخ مفید: الاختصاص، ص 6.] پایبندی بر سنت پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) و پیروی از امیرمؤمنان(علیه السلام) ویژگی محوری ابوذر تا پایان حیات او بود که در قطعات ذیل آن را مرور می کنیم:
ابوذر آشکارا از امام دفاع می کرد، علی(علیه السلام) را «قوام دین» می دانست[ محمود بن عمر زمخشری: الفائق فی غریب الحدیث، ج 2، ص 108.] و می گفت: از رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) شنیدم که فرمود: پس از این فتنه ای خواهد بود؛ اگر گرفتارش شدید، «فعلیکم بکتاب اللّه و علی»؛ و «علی اوّل مؤمن به من است و نخستین کسی است که روز قیامت با من مصافحه خواهد کرد».[ احمدبن یحیی بلاذری: انساب الاشراف، ج 4، ص 118؛ ابن شهر آشوب: مناقب آل ابی طالب، ج 2، ص315.]در دوران خلافت عثمان، خلیفه ابوذر را از فتوا نهی کرد؛ اما او گفت: اگر تیغ بر گلویش گذارند، از نقل سخنان رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) خودداری نخواهد کرد.[ ر.ک: رسول جعفریان: تاریخ خلفا، ص 163 و 164.] یاور پاکدل رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) خطاب به مردم می گفت: ای امتی که پس از رسول متحیر مانده اید، اگر کسی را که خدا مقدم داشته بود، مقدم و کسی را که خدا مؤخر داشته بود، مؤخر می داشتید و ولایت و وراثت را در اهل بیت پیامبرتان می نهادید، از همه نعمت ها از هر سوی بهره مند می شدید.[ ابوسعید آبی: نثر الدرر، ج 5، ص 77.]ابوذر کوشید عثمان را از اسراف باز دارد. خلیفه او را به فتنه گری متهم کرد و گفت: دوست داری میان ما فتنه افکنی.[ ابن اعثم کوفی: الفتوح، ترجمه محمدبن احمد مستوفی هروی، ص 322.] ابوذر، با استناد به آیه کنز،[ «وَالذّینَ یکنِزُونَ الذّهَبَ و الفِضّة و لایُنفِقُونَها فی سبیلِ اللّه فبَشِّرهُم بِعذَابٍ ألیم؛ و کسانی که زر و سیم را گنجینه می کنند و آن را در راه خدا هزینه نمی کنند، ایشان را از عذابی دردناک خبر ده». (توبه، آیه 34).] بر عثمان سخت می تاخت.[ ابن ابی الحدید: شرح نهج البلاغه، ج 8، ص 255.] عثمان نیز درباره مسائل مالی خود با ابوذر درگیر شد.[ جلال الدین سیوطی: الدرر المنثور، ج 3، ص 232.] عثمان، در پرتو فتوای کعب الاحبار، چنان می اندیشید که بیت المال مِلک خلیفه است و او می تواند هر کار بخواهد با آن انجام دهد.[ رسول جعفریان، تاریخ خلفا، ص 151.]عثمان، برای خاموش ساختن فریاد یار نامی پیامبر، او را به شام فرستاد. ابوذر در آن جا نیز از اعتراض و انتقاد باز نایستاد و تصرفات معاویه در اموال عمومی را نادرست خواند. معاویه، چون عثمان،[ همان، ج 4، ص 580.] اموال بیت المال را «مال اللّه » می خواند تا تصرف در آن را به خود اختصاص دهد. ابوذر در اعتراض به او گفت: چرا «مالالمسلمین» را «مال اللّه » می خواند.[ محمدبن جریر طبری: تاریخ الطبری تاریخ الامم و الرسل و الملوک، ج 4، ص 83. ] او معتقد بود که معاویه قصد آن دارد نام مسلمانان را از همه چیز محو سازد[ رسول جعفریان: تاریخ خلفا، ص 152.]. معاویه از اعتراضات ابوذر به خشم آمد و به عثمان چنین نگاشت: ابوذر ولایت شام را تباه کرد و دل های مردمان را از دوستی ات بگردانید. او گفتار و کردارت را نادرست می شمارد. حضورش در ولایت شام و مصر و عراق عرب مصلحت نیست. عثمان چنین پاسخ داد: او را بر مرکبی درشت روی بر نشان و با راهنمایی خشن گسیل دار. راهنما، ابوذر را که دراز بالا و نحیف و کهنسال بود، بر شتری بی جهاز نشاند و شتابان سمت مدینه برد؛ به گونه ای که ران هایش مجروح شد.[ ابن اعثم کوفی: الفتوح، ترجمه محمدبن احمد مستوفی هروی، ص 321.]در مدینه عثمان در حضور اصحاب، ابوذر را، به سبب نقل حدیثی که خوشایندش نبود، دروغگو خواند. حضرت علی(علیه السلام) به دفاع برخاست و از رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) چنین نقل کرد: آسمان سبز بر هیچ کس سایه نیفکند و زمین تیره هیچ کس را برنگیرد که راستگوی تر از ابوذر باشد.[ همان، ص 322.]سخن امام علی(علیه السلام) خشم عثمان را برانگیخت. او به امام جسارت کرد[ همان، ص 323.] و دستور داد ابوذر را، بی آن که کسی بدرقه اش کند، به ربذه تبعید سازند. امام، پس از اطلاع از این ستم، بر ابوذر گریست؛[ شیخ مفید: الامالی، ص 165.] همراه فرزندانش و یارانی چون عمّار و عقیل و عبداللّه جعفر، به بدرقه اش[ احمدبن محمدبن خالد برقی: المحاسن، ج 2، ص 94.] شتافت و فرمود: ابوذر، همانا تو برای خدا به خشم آمدی؛ پس امید به کسی بَند که به خاطر او خشم گرفتی. این مردم بر دنیای خود از تو ترسیدند و تو بر دینِ خویش از آنان ترسیدی. پس آن را که به خاطرش از تو ترسیدند، بدیشان واگذار و با آنچه از آنان بر آن ترسیدی رو به گریز در آر. بدان چه آنان را از آن بازداشتی، چه بسیار نیاز دارند و چه بی نیازی تو بدان چه از تو باز می دارند. به زودی می دانی فردا سود برنده کیست و آن که بیش تر بر او حسد بَرَند، چه کسی است. اگر آسمان ها و زمین بر بنده ای ببندد و او از خدا بترسد، برای وی میانِ آن دو برون شوی (محل خروج) نهد. جز حق مونس تو مباشد و جز باطل تو را نترساند. اگر دنیای آنان را می پذیرفتی، تو را دوست می داشتند و اگر از آن به وام می گرفتی، امینت می انگاشتند.[ نهج البلاغه، خطبه 130.] ابوذر گفت: وقتی تو و فرزندانت را می بینم به یاد سخن رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) درباره شما می افتم و می گریم.[ احمد بن محمد یعقوبی: تاریخ الیعقوبی، ج 2، ص 173.]
عثمان از بدرقه ابوذر توسط علی(علیه السلام) ناخشنود شد و از امام توضیح خواست. امیرمؤمنان(علیه السلام) فرمود: آیا هر چه تو دستور می دهی، حتی اگر مخالف حکم خدا و حق باشد، باید پیروی کنیم؟! به خدا سوگند، چنین نیست.[ علی بن حسین مسعودی: مروج الذهب، ج 2، ص 341؛ ابن اعثم کوفی: الفتوح، ترجمه محمدبن احمد مستوفی هروی، ص 324.] چون امام به تبعید ابوذر و برخورد ناشایست خلیفه با وی اعتراض کرد. عثمان به او گفت: تو خود سزاوار تبعیدی و نخست باید تو را از شهر بیرون کرد![ ابن اعثم کوفی: الفتوح، ترجمه محمدبن احمد مستوفی هروی، ص 328.]ابوذر در سال 32 هجری در ربذه وفات یافت[ محمدبن احمد ذهبی: سیر اعلام النبلاء، ج 3، ص 397.] و توسط نیک مردانی چون مالک اشتر که از آن محل می گذشتند به خاک سپرده شد. مالک، پس از دفن ابوذر، چنین گفت: خدایا، او بر جاده اسلام ثابت قدم بود و شعائر شرع تو را دگرگون نساخت. چیزی خلاف طریق سنّت و جماعت دید و انکار کرد. او را آزردند، حقیر شمردند، از دولت همسایگی دوستت محروم ساختند و از شهر بیرونش کردند تا در غربت وفات یافت.[ ابن اعثم کوفی: الفتوح، ترجمه محمدبن احمد مستوفی هروی، ص 325 و 326.]
«هر کس دوست دارد سیرت و صورتی همانند عیسی پسر مریم ببیند، به ابوذر بنگرد».[ محمد بن سعد: الطبقات الکبری، ج 4، ص 228.]ابوذر غفاری، پس از رحلت رسول اللّه (صلی الله علیه و آله و سلم) از راه آن حضرت منحرف نشد؛ بر دفاع از ولایت علی(علیه السلام) پای فشرد و هرگز از وی جدا نگردید.[ شیخ مفید: الاختصاص، ص 6.] پایبندی بر سنت پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) و پیروی از امیرمؤمنان(علیه السلام) ویژگی محوری ابوذر تا پایان حیات او بود که در قطعات ذیل آن را مرور می کنیم:
ابوذر آشکارا از امام دفاع می کرد، علی(علیه السلام) را «قوام دین» می دانست[ محمود بن عمر زمخشری: الفائق فی غریب الحدیث، ج 2، ص 108.] و می گفت: از رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) شنیدم که فرمود: پس از این فتنه ای خواهد بود؛ اگر گرفتارش شدید، «فعلیکم بکتاب اللّه و علی»؛ و «علی اوّل مؤمن به من است و نخستین کسی است که روز قیامت با من مصافحه خواهد کرد».[ احمدبن یحیی بلاذری: انساب الاشراف، ج 4، ص 118؛ ابن شهر آشوب: مناقب آل ابی طالب، ج 2، ص315.]در دوران خلافت عثمان، خلیفه ابوذر را از فتوا نهی کرد؛ اما او گفت: اگر تیغ بر گلویش گذارند، از نقل سخنان رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) خودداری نخواهد کرد.[ ر.ک: رسول جعفریان: تاریخ خلفا، ص 163 و 164.] یاور پاکدل رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) خطاب به مردم می گفت: ای امتی که پس از رسول متحیر مانده اید، اگر کسی را که خدا مقدم داشته بود، مقدم و کسی را که خدا مؤخر داشته بود، مؤخر می داشتید و ولایت و وراثت را در اهل بیت پیامبرتان می نهادید، از همه نعمت ها از هر سوی بهره مند می شدید.[ ابوسعید آبی: نثر الدرر، ج 5، ص 77.]ابوذر کوشید عثمان را از اسراف باز دارد. خلیفه او را به فتنه گری متهم کرد و گفت: دوست داری میان ما فتنه افکنی.[ ابن اعثم کوفی: الفتوح، ترجمه محمدبن احمد مستوفی هروی، ص 322.] ابوذر، با استناد به آیه کنز،[ «وَالذّینَ یکنِزُونَ الذّهَبَ و الفِضّة و لایُنفِقُونَها فی سبیلِ اللّه فبَشِّرهُم بِعذَابٍ ألیم؛ و کسانی که زر و سیم را گنجینه می کنند و آن را در راه خدا هزینه نمی کنند، ایشان را از عذابی دردناک خبر ده». (توبه، آیه 34).] بر عثمان سخت می تاخت.[ ابن ابی الحدید: شرح نهج البلاغه، ج 8، ص 255.] عثمان نیز درباره مسائل مالی خود با ابوذر درگیر شد.[ جلال الدین سیوطی: الدرر المنثور، ج 3، ص 232.] عثمان، در پرتو فتوای کعب الاحبار، چنان می اندیشید که بیت المال مِلک خلیفه است و او می تواند هر کار بخواهد با آن انجام دهد.[ رسول جعفریان، تاریخ خلفا، ص 151.]عثمان، برای خاموش ساختن فریاد یار نامی پیامبر، او را به شام فرستاد. ابوذر در آن جا نیز از اعتراض و انتقاد باز نایستاد و تصرفات معاویه در اموال عمومی را نادرست خواند. معاویه، چون عثمان،[ همان، ج 4، ص 580.] اموال بیت المال را «مال اللّه » می خواند تا تصرف در آن را به خود اختصاص دهد. ابوذر در اعتراض به او گفت: چرا «مالالمسلمین» را «مال اللّه » می خواند.[ محمدبن جریر طبری: تاریخ الطبری تاریخ الامم و الرسل و الملوک، ج 4، ص 83. ] او معتقد بود که معاویه قصد آن دارد نام مسلمانان را از همه چیز محو سازد[ رسول جعفریان: تاریخ خلفا، ص 152.]. معاویه از اعتراضات ابوذر به خشم آمد و به عثمان چنین نگاشت: ابوذر ولایت شام را تباه کرد و دل های مردمان را از دوستی ات بگردانید. او گفتار و کردارت را نادرست می شمارد. حضورش در ولایت شام و مصر و عراق عرب مصلحت نیست. عثمان چنین پاسخ داد: او را بر مرکبی درشت روی بر نشان و با راهنمایی خشن گسیل دار. راهنما، ابوذر را که دراز بالا و نحیف و کهنسال بود، بر شتری بی جهاز نشاند و شتابان سمت مدینه برد؛ به گونه ای که ران هایش مجروح شد.[ ابن اعثم کوفی: الفتوح، ترجمه محمدبن احمد مستوفی هروی، ص 321.]در مدینه عثمان در حضور اصحاب، ابوذر را، به سبب نقل حدیثی که خوشایندش نبود، دروغگو خواند. حضرت علی(علیه السلام) به دفاع برخاست و از رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) چنین نقل کرد: آسمان سبز بر هیچ کس سایه نیفکند و زمین تیره هیچ کس را برنگیرد که راستگوی تر از ابوذر باشد.[ همان، ص 322.]سخن امام علی(علیه السلام) خشم عثمان را برانگیخت. او به امام جسارت کرد[ همان، ص 323.] و دستور داد ابوذر را، بی آن که کسی بدرقه اش کند، به ربذه تبعید سازند. امام، پس از اطلاع از این ستم، بر ابوذر گریست؛[ شیخ مفید: الامالی، ص 165.] همراه فرزندانش و یارانی چون عمّار و عقیل و عبداللّه جعفر، به بدرقه اش[ احمدبن محمدبن خالد برقی: المحاسن، ج 2، ص 94.] شتافت و فرمود: ابوذر، همانا تو برای خدا به خشم آمدی؛ پس امید به کسی بَند که به خاطر او خشم گرفتی. این مردم بر دنیای خود از تو ترسیدند و تو بر دینِ خویش از آنان ترسیدی. پس آن را که به خاطرش از تو ترسیدند، بدیشان واگذار و با آنچه از آنان بر آن ترسیدی رو به گریز در آر. بدان چه آنان را از آن بازداشتی، چه بسیار نیاز دارند و چه بی نیازی تو بدان چه از تو باز می دارند. به زودی می دانی فردا سود برنده کیست و آن که بیش تر بر او حسد بَرَند، چه کسی است. اگر آسمان ها و زمین بر بنده ای ببندد و او از خدا بترسد، برای وی میانِ آن دو برون شوی (محل خروج) نهد. جز حق مونس تو مباشد و جز باطل تو را نترساند. اگر دنیای آنان را می پذیرفتی، تو را دوست می داشتند و اگر از آن به وام می گرفتی، امینت می انگاشتند.[ نهج البلاغه، خطبه 130.] ابوذر گفت: وقتی تو و فرزندانت را می بینم به یاد سخن رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) درباره شما می افتم و می گریم.[ احمد بن محمد یعقوبی: تاریخ الیعقوبی، ج 2، ص 173.]
عثمان از بدرقه ابوذر توسط علی(علیه السلام) ناخشنود شد و از امام توضیح خواست. امیرمؤمنان(علیه السلام) فرمود: آیا هر چه تو دستور می دهی، حتی اگر مخالف حکم خدا و حق باشد، باید پیروی کنیم؟! به خدا سوگند، چنین نیست.[ علی بن حسین مسعودی: مروج الذهب، ج 2، ص 341؛ ابن اعثم کوفی: الفتوح، ترجمه محمدبن احمد مستوفی هروی، ص 324.] چون امام به تبعید ابوذر و برخورد ناشایست خلیفه با وی اعتراض کرد. عثمان به او گفت: تو خود سزاوار تبعیدی و نخست باید تو را از شهر بیرون کرد![ ابن اعثم کوفی: الفتوح، ترجمه محمدبن احمد مستوفی هروی، ص 328.]ابوذر در سال 32 هجری در ربذه وفات یافت[ محمدبن احمد ذهبی: سیر اعلام النبلاء، ج 3، ص 397.] و توسط نیک مردانی چون مالک اشتر که از آن محل می گذشتند به خاک سپرده شد. مالک، پس از دفن ابوذر، چنین گفت: خدایا، او بر جاده اسلام ثابت قدم بود و شعائر شرع تو را دگرگون نساخت. چیزی خلاف طریق سنّت و جماعت دید و انکار کرد. او را آزردند، حقیر شمردند، از دولت همسایگی دوستت محروم ساختند و از شهر بیرونش کردند تا در غربت وفات یافت.[ ابن اعثم کوفی: الفتوح، ترجمه محمدبن احمد مستوفی هروی، ص 325 و 326.]