۱۳۹۴/۱۱/۱۹
–
۱۳۱۸ بازدید
گروه خداپرستان سوسیالیست چگونه شکل گرفت و چه گرایش و عملکردی داشت؟
در سالهای دهه 1320گروهی از جوانان مذهبی که با گروههای سیاسی ملی همکاری میکردند، گرایشهای عدالت خواهانه داشتند. آنها تا حد زیادی تحت تأثیر عقاید سوسیالیستی بودند و میکوشیدند تا آموزههای عدالت خواهانه اسلام را با سوسیالیسم انطباق دهند. گروه موسوم به سوسیالیستهای خداپرست محصول چنین گرایشها و تلاشها بود. این گروه از سوی دانشجویان و روشنفکران مذهبی نظیر جلال الدین آشتیانی و محمد نخشب، پایه گذاری شد. این گروه مدتی با حزب ایران همکاری کردند، اما در سال 1331 از این حزب جدا شدند. آنها از حامیان مصدق بودند و بعد از کودتای 28مرداد نیز در تشکیل نهضت مقاومت ملی و تشکیل
جبهه ملی دوم نقش فعالی داشتند. آنها از سال 1342 به بعد همچون بسیاری
از گروههای سیاسی مخالف رژیم به فکر مبارزه مسلحانه افتادند و با عنوان
«جنبش انقلابی مردم مسلمان ایران» (جاما) به تجدید سازمان خود پرداختند.
اما در سال1344 توسط دستگاههای امنیتی شناسایی و متلاشی شدند و رهبران آن به زندان افتادند. برخی از عناصر باقی مانده آن بعد از تشکیل سازمان مجاهدین خلق به آن سازمان پیوستند. با وقوع انقلاب، «جاما» فعالیت خود را از سر گرفت
و رهبر آن دکتر سامی در دولت موقت پست وزارت بهداری را به عهده داشت،
بعد از متلاشی شدن جاما فعالیتهای آن به همراه گروههای همفکر و مشابه دیگری نظیر جنبش مسلمانان مبارز به رهبری دکتر پیمان که گروهی منشعب از جاما بود به صورت بسیار محدود ادامه پیدا کرد.[ فوزی، یحیی، تحولات سیاسی اجتماعی بعد از انقلاب اسلامی در ایران، پیشین، ص 109- 110 و مظفری، آیت، جریان شناسی ایران معاصر، پیشین، ص 75- 76.]
از دید جنبش مسلمانان مبارز، سازمان مجاهدین خلق از فرهنگ اصیل و انقلابی برخوردار بود و جنبش مسلمانان مبارز میکوشید تا با تظاهر به قبول
آنچه که نزد مسلمین مورد قبول است، پوششی مقبول بر چهره واقعی خود کشیده
و در پناه آن به مخالفت خویش با اسلام و مسلمین ادامه دهد. سردمداران این گروه برای تحقق منظور خویش روشهای متعددی به کار میبردند از جمله اینکه خطوط اصلی اسلام و خط امام را به طور کلی و اجمالی و حتیالمقدور مبهم،
گنگ و چندپهلو مورد تأیید قرار میدهند تا بدین وسیله به زعم خود مانع از
آشکار شدن حقیقت بر تودههای مسلمان شوند و اما از طرف دیگر این مسائل را به گونهای که مورد نظر و منطبق با خط فکری و عقیدتی واقعی این گروه است تفسیر و معنی مینماید.
در ماجرای تسخیر لانه جاسوسی آمریکا توسط دانشجویان مسلمان پیرو
خط امام، سرکرده گروهک پیمان تلاش نمود خود را همراه این جریان نشان دهد. ابراز همراهیهای جنبش مسلمانان مبارز با دانشجویان پیرو خط امام تا جایی پیش رفت که به نوعی خوشبینی نسبت به آن در بین برخی از این دانشجویان دامن میزد. دانشجویان در جریان تشکیل همایشی از نهضتهای آزادی بخش در حالی که از دعوت کردن بسیاری از شخصیتهای اصیل خط امامی خودداری کرده بودند افرادی مثل حبیب الله پیمان را به عنوان سخنران این کنفرانس برگزیده
بودند.
شگرد پیمان در این مقطع، جداسازی حساب امام از یارانش- که آنها را «مرتجعین» مینامید- بود. وی برخلاف ریشههای گذشته و وضعیت فعلیاش سعی کرده بود در قامت یک شخصیت مخالف با لیبرال ها ظاهر شود. به گونهای که بارها خواستار ادامه افشاگری درباره وابستگی عوامل نهضت آزادی به آمریکا شد.
گروهک «پیمان» با ابراز همراهیهای مکرر با دانشجویان و با این تصور که خط امامی ها از پشتوانه تحلیلی عمیقی برخوردار نیستند برای نفوذ در جریان خط امام خیز برداشته بود. به نظر میرسد نفوذ «امتی ها» در جمع بخشی از عناصرجوان خط امامی که در جناح بندیهای سالهای بعد نقش مؤثری داشت، ریشه در اقدامات این گروه در مقطع مذکور داشته است. با این که آنها سعی داشتند ریاکارانه خود را در دایره خط امامی ها قرار دهند، دقت در لحن برخی از بیانیههایشان میتوانست این واقعیت را آشکار سازد که از محوریت جریان اصیل خط امام در مبارزه با آمریکا
به شدت نگران هستند. یک ماه پس از اشغال لانه جاسوسی و به دنبال افشای اسنادی از خشم آمریکایی ها نسبت به یاران امام نشریه امت هشدار داد انحصار طلبی در مبارزه ضد امپریالیستی عاقبتی جز سازش در مقابل امپریالیست ها ندارد.
در ماجرای انقلاب فرهنگی نیز، جنبش مسلمانان مبارز در بیانیهای در عین بیان این که «ضرورت یک انقلاب فرهنگی را صددرصد تأیید میکنیم» تأکید کرد: «معتقدیم این حرکت باید از پایین و توسط نیروهای انقلابی و جوان مسلمان و متعهد و مکتبی انجام گیرد.» این موضع گیری گروه حبیب الله پیمان از آن جا اهمیت داشت که هوادارانش از طرفی با گروهک منافقین روابط حسنهای داشتند و از سوی دیگر توانسته بودند در برخی از انجمنهای اسلامی دانشجویان نفوذ کنند.
به نظر میرسد نگرانی واقعی این جریان محوریت یافتن رهبران فکری جریان خط امام در انقلاب فرهنگی بود. در همنظری جنبش مسلمانان مبارز و منافقین همین بس که بیانیه منافقین نیز از «بازسازی انقلابی آموزشی کشور از طریق شوراهای منتخب و مسئول» سخن به میان آورده بود، البته با این تفاوت که منافقین دانشجویان مسلمان را «فتنه جو و فرصت طلب» خوانده و حرکت انقلاب فرهنگی را ریختن آب به آسیاب دشمن و امپریالیسم قلمداد کرده بودند.
گروه «جاما» به رهبری کاظم سامی نیز در یک موضع گیری مشابه تغییر و تحول انقلابی در نظام آموزشی را با توجه به نیازهای جامعه از ضروریات هر جنبش انقلابی قلمداد کرده بود، ولی ادعا داشت: «در شرایطی که ملت با امپریالیسم در جنگ است ضرورت تغییر بنیادی در دانشگاهها بی مورد است.»
جاما این واقعیت را پنهان میکرد که وضعیت دانشگاه آن زمان از طرفی تحلیل برنده توان دانشگاهیان در این مبارزه است و از سوی دیگر ناکارآمدی دانشگاهها
در جنبه ایجابی و ناتوانی آن در ارایه یک الگوی بومی برای استقلال کشور از قدرتمندان جهانی، غرض مبارزه با امپریالیسم را نقض میکند.
در انتخابات دوره اول مجلس شورای اسلامی نیز جنبش مسلمانان مبارز، افرادی چون مسعود رجوی، مهدی ابریشمچی، محمد شانهچی و… را به عنوان کاندیدا معرفی نمود و از آنها به عنوان «کاندیداهای مترقی و مکتبی و به منظور مقابله جدی با جریانات سازش کارانه انحرافی» یاد نمود و در حالی که ماهیت این افراد کاملاً آشکار و مخالفتشان با امام و خط امام و اصولاً اسلام مسلم بود.
جبهه ملی دوم نقش فعالی داشتند. آنها از سال 1342 به بعد همچون بسیاری
از گروههای سیاسی مخالف رژیم به فکر مبارزه مسلحانه افتادند و با عنوان
«جنبش انقلابی مردم مسلمان ایران» (جاما) به تجدید سازمان خود پرداختند.
اما در سال1344 توسط دستگاههای امنیتی شناسایی و متلاشی شدند و رهبران آن به زندان افتادند. برخی از عناصر باقی مانده آن بعد از تشکیل سازمان مجاهدین خلق به آن سازمان پیوستند. با وقوع انقلاب، «جاما» فعالیت خود را از سر گرفت
و رهبر آن دکتر سامی در دولت موقت پست وزارت بهداری را به عهده داشت،
بعد از متلاشی شدن جاما فعالیتهای آن به همراه گروههای همفکر و مشابه دیگری نظیر جنبش مسلمانان مبارز به رهبری دکتر پیمان که گروهی منشعب از جاما بود به صورت بسیار محدود ادامه پیدا کرد.[ فوزی، یحیی، تحولات سیاسی اجتماعی بعد از انقلاب اسلامی در ایران، پیشین، ص 109- 110 و مظفری، آیت، جریان شناسی ایران معاصر، پیشین، ص 75- 76.]
از دید جنبش مسلمانان مبارز، سازمان مجاهدین خلق از فرهنگ اصیل و انقلابی برخوردار بود و جنبش مسلمانان مبارز میکوشید تا با تظاهر به قبول
آنچه که نزد مسلمین مورد قبول است، پوششی مقبول بر چهره واقعی خود کشیده
و در پناه آن به مخالفت خویش با اسلام و مسلمین ادامه دهد. سردمداران این گروه برای تحقق منظور خویش روشهای متعددی به کار میبردند از جمله اینکه خطوط اصلی اسلام و خط امام را به طور کلی و اجمالی و حتیالمقدور مبهم،
گنگ و چندپهلو مورد تأیید قرار میدهند تا بدین وسیله به زعم خود مانع از
آشکار شدن حقیقت بر تودههای مسلمان شوند و اما از طرف دیگر این مسائل را به گونهای که مورد نظر و منطبق با خط فکری و عقیدتی واقعی این گروه است تفسیر و معنی مینماید.
در ماجرای تسخیر لانه جاسوسی آمریکا توسط دانشجویان مسلمان پیرو
خط امام، سرکرده گروهک پیمان تلاش نمود خود را همراه این جریان نشان دهد. ابراز همراهیهای جنبش مسلمانان مبارز با دانشجویان پیرو خط امام تا جایی پیش رفت که به نوعی خوشبینی نسبت به آن در بین برخی از این دانشجویان دامن میزد. دانشجویان در جریان تشکیل همایشی از نهضتهای آزادی بخش در حالی که از دعوت کردن بسیاری از شخصیتهای اصیل خط امامی خودداری کرده بودند افرادی مثل حبیب الله پیمان را به عنوان سخنران این کنفرانس برگزیده
بودند.
شگرد پیمان در این مقطع، جداسازی حساب امام از یارانش- که آنها را «مرتجعین» مینامید- بود. وی برخلاف ریشههای گذشته و وضعیت فعلیاش سعی کرده بود در قامت یک شخصیت مخالف با لیبرال ها ظاهر شود. به گونهای که بارها خواستار ادامه افشاگری درباره وابستگی عوامل نهضت آزادی به آمریکا شد.
گروهک «پیمان» با ابراز همراهیهای مکرر با دانشجویان و با این تصور که خط امامی ها از پشتوانه تحلیلی عمیقی برخوردار نیستند برای نفوذ در جریان خط امام خیز برداشته بود. به نظر میرسد نفوذ «امتی ها» در جمع بخشی از عناصرجوان خط امامی که در جناح بندیهای سالهای بعد نقش مؤثری داشت، ریشه در اقدامات این گروه در مقطع مذکور داشته است. با این که آنها سعی داشتند ریاکارانه خود را در دایره خط امامی ها قرار دهند، دقت در لحن برخی از بیانیههایشان میتوانست این واقعیت را آشکار سازد که از محوریت جریان اصیل خط امام در مبارزه با آمریکا
به شدت نگران هستند. یک ماه پس از اشغال لانه جاسوسی و به دنبال افشای اسنادی از خشم آمریکایی ها نسبت به یاران امام نشریه امت هشدار داد انحصار طلبی در مبارزه ضد امپریالیستی عاقبتی جز سازش در مقابل امپریالیست ها ندارد.
در ماجرای انقلاب فرهنگی نیز، جنبش مسلمانان مبارز در بیانیهای در عین بیان این که «ضرورت یک انقلاب فرهنگی را صددرصد تأیید میکنیم» تأکید کرد: «معتقدیم این حرکت باید از پایین و توسط نیروهای انقلابی و جوان مسلمان و متعهد و مکتبی انجام گیرد.» این موضع گیری گروه حبیب الله پیمان از آن جا اهمیت داشت که هوادارانش از طرفی با گروهک منافقین روابط حسنهای داشتند و از سوی دیگر توانسته بودند در برخی از انجمنهای اسلامی دانشجویان نفوذ کنند.
به نظر میرسد نگرانی واقعی این جریان محوریت یافتن رهبران فکری جریان خط امام در انقلاب فرهنگی بود. در همنظری جنبش مسلمانان مبارز و منافقین همین بس که بیانیه منافقین نیز از «بازسازی انقلابی آموزشی کشور از طریق شوراهای منتخب و مسئول» سخن به میان آورده بود، البته با این تفاوت که منافقین دانشجویان مسلمان را «فتنه جو و فرصت طلب» خوانده و حرکت انقلاب فرهنگی را ریختن آب به آسیاب دشمن و امپریالیسم قلمداد کرده بودند.
گروه «جاما» به رهبری کاظم سامی نیز در یک موضع گیری مشابه تغییر و تحول انقلابی در نظام آموزشی را با توجه به نیازهای جامعه از ضروریات هر جنبش انقلابی قلمداد کرده بود، ولی ادعا داشت: «در شرایطی که ملت با امپریالیسم در جنگ است ضرورت تغییر بنیادی در دانشگاهها بی مورد است.»
جاما این واقعیت را پنهان میکرد که وضعیت دانشگاه آن زمان از طرفی تحلیل برنده توان دانشگاهیان در این مبارزه است و از سوی دیگر ناکارآمدی دانشگاهها
در جنبه ایجابی و ناتوانی آن در ارایه یک الگوی بومی برای استقلال کشور از قدرتمندان جهانی، غرض مبارزه با امپریالیسم را نقض میکند.
در انتخابات دوره اول مجلس شورای اسلامی نیز جنبش مسلمانان مبارز، افرادی چون مسعود رجوی، مهدی ابریشمچی، محمد شانهچی و… را به عنوان کاندیدا معرفی نمود و از آنها به عنوان «کاندیداهای مترقی و مکتبی و به منظور مقابله جدی با جریانات سازش کارانه انحرافی» یاد نمود و در حالی که ماهیت این افراد کاملاً آشکار و مخالفتشان با امام و خط امام و اصولاً اسلام مسلم بود.